اگر فکر میکنید چرا هیچکس مرا دوست ندارد، اولازهمه باید بگویم که اشتباه میکنید. در حال حاضر هم کسانی هستند که شما را دوست میدارند. والدینتان شما را دوست میدارند، خواهر و برادرتان شما را دوست میدارند و احتمالاً دوستان خوبی دارید که شما را دوست میدارند.
البته، همگی ما روزهایی داریم که بدتر از باقی روزها هستند و ممکن است پس از پایان یک روز بد یا یک جدایی سخت، احساس تنهایی کنیم و ناراحت باشیم. بااینوجود، اگر فکر میکنید که هیچکس به شما اهمیتی نمیدهد یا باور نمیکنید که کسی شما را دوست داشته باشد، این مقاله گزینه ایده آلی برای شما خواهد بود.
مطالب مرتبط: راههای مقابله با افکار منفی
کسی منو دوست ندارد به خاطر اعتماد به نفس پایین
یکی از دلایلی که ممکن است چنین احساسی به شما دست پیدا کند، داشتن اعتماد به نفس پایین است. این مورد بسیار رایج است و در واقع، تقریباً هر فردی با کمبود اعتماد به نفس مشکل داشته است؛ بهخصوص در دوران نوجوانی و جوانی. اعتماد به نفس پایین میتواند تأثیر زیادی بر کیفیت زندگی و خوشبختی و همچنین رسیدن موفقیت در زندگی داشته باشد.
اگر فکر میکنید که ارزش دوست داشته شدن یا خوشبختی را ندارید، به دنبال آن نخواهید گشت و احتمالاً پیش از یافتن آن، تسلیم خواهید شد. شما نمیتوانید خوشحال باشید اگر باور داشته باشید لیاقت خوشبختی را ندارید و پیداکردن کسی که شما را دوست داشته باشد درحالیکه خودتان را دوست ندارید، دشوار خواهد بود.
مطالب مرتبط: چگونه با انگیزه زندگی کنیم؟
نشانههای اعتماد به نفس پایین
شما ممکن است خود نیز متوجه اعتماد به نفس پایین خود نباشید. ممکن است برایتان کاملاً طبیعی باشد که احساس کنید ارزش هیچ نوع از خوشبختی را ندارید؛ زیرا همواره چنین احساسی داشتهاید. ممکن است داشتن احساس بی ارزشی بهخاطر شیوه تربیتتان بوده باشد. درصورتیکه در خانوادهای بزرگ شدهاید که اعضای آن شما را تحقیر کردهاند یا همواره مورد انتقاد آن ها قرار گرفتهاید، به احتمال زیاد با چنین احساسی بزرگ میشوید. در ادامه، برخی از نشانههای اعتماد به نفس پایین آورده شده است:
- تجربه شرمندگی شدید هنگام شکست
- احساس شکست و بی ارزش بودن
- تمرکز بیش از حد بر مشکلات
- خستگی مزمن یا احساس بیماری
- انزوا ،گوشه نشینی از دیگران و ایزوله کردن خود
- داشتن احساس بد در مورد دیگران
- حساسیت نسبت به هر نوع انتقاد
- بیخوابی یا خوابیدن بیش از حد
- سردرد یا درد در قسمتهای دیگر از بدن
- شک و تردید کردن در هر کاری که میکنید
- نامطمئن بودن دررابطهبا تصمیماتی که میگیرید.
مطالب مرتبط: چگونه خود را دوست داشته باشیم
کسی مرا دوست ندارد به خاطر ترس از ترک شدن
اکثر انسانها یک یا دو بار در زندگی طرد شدهاند و میتوانند این موضوع را بپذیرند و بدون مشکل با آن کنار بیایند. در واقع، رد شدن یک روش عالی از یادگیری است. بااینوجود، افرادی با اعتماد به نفس پایین، رد شدن را اینچنین نمیبینند. آن ها رد شدن را بهعنوان شکست میشناسند و به این نتیجه میرسند که نمیتوانند هیچ کاری را درست انجام دهند.
این بدان دلیل است که نمیدانند چگونه رد شدن را پردازش کنند؛ بنابراین بر آن متمرکز میشوند و اجازه میدهند تا تمام وجودشان را تسخیر کند. بااینوجود، گاهی اوقات رد شدن تضمین نشده است. چه کسی میتواند بگوید که حق کاملاً با فردی است که شما را رد کرده است؟
در بسیاری از موارد، آن فرد تنها روز بدی را پشت سر گذاشته است، زمانی فردی که بسیار شبیه به شماست به او آسیب زده است یا شاید هم تنها از اسم شما خوشش نیامده است. رد شدن حتماً همیشه درست نیست. هرکسی نظر خود را دارد و اگر از چندین نفر در مورد یک موضوع سؤال کنید، احتمالاً چند دیدگاه متفاوت خواهید شنید.
مطالب مرتبط: احساس تنهایی میکنم
چرا کسی من را دوست ندارد؟ به علت افسردگی
شما ممکن است دچار افسردگی شده باشید. این یک اختلال سلامت روان جدی و رایج است که قابلدرمان نیز میباشد اما باید پیش از کمکگرفتن، خود متوجه آن شوید. بر اساس مؤسسه اضطراب و افسردگی آمریکا (ADAA)، تقریباً 15 میلیون نفر از علایم افسردگی رنج میبرند. بااینوجود، تشخیص علایم افسردگی دشوار است زیرا آنقدر به احساس ناراحتی، خستگی و دلزدگی عادت کردهاید که فکر میکنید کاملاً طبیعی است.
شاید هم فکر کنید دیگران نیز چنین احساسی دارند؛ بنابراین، به دنبال کمک حرفهای نباشید. دیگران بر این باور هستند که اگر آن را نادیده بگیرید، بهخودیخود از بین خواهد رفت و بسیاری از مردم فکر میکنند همه چیز در سر آنهاست و باید با آن کنار بیایند. هیچ یک از این موارد درست نیست. همه انسانها همیشه ناراحت و غمگین نیستند. این احساس بهخودیخود از بین نخواهد رفت و چیزی نیست که بتوانید با آن کنار بیایید.
مطالب مرتبط: من تو مدرسه هیچ دوستی ندارم
علائم افسردگی
افسردگی یک بیماری واقعی است و در بسیاری از موارد، به دلیل عدم تعادل بین مواد شیمیایی موجود در مغز که احساسات و عواطف ما را تنظیم میکنند، حاصل میشود. این تقصیر شما نیست و نمیتوانید طبق گفته برخی از افراد به خود دلخوشی دهید. برخی از علائم افسردگی شامل موارد زیر هستند:
- خستگی مزمن
- از دست دادن وزن یا چاق شدن
- غذا خوردن کمتر یا بیشتر از حد معمول
- بیعلاقگی به فعالیتهای موردعلاقهتان
- احساس بی ارزش بودن و شکست
- اضطراب، بیقراری و تشویش
- تمرکز بر مشکلات
- گوشه نشینی از دیگران
- از دست دادن حافظه
- احساس عذاب وجدان بهخاطر مسائلی که تقصیر شما نبودهاند
- بیش از اندازه به اشتباهات گذشته فکرکردن
- صحبتکردن و فکرکردن کند
- احساس شدید ناراحتی و درماندگی
- گریه کردن بدون دلیل
- در سر داشتن افکار خودکشی یا خودزنی
مطلب مرتبط: چرا از مادرم متنفرم
دلایل افسردگی
درصورتیکه افسردگی دارید، میتوانید کمک بگیرید و از این موضوع غافلگیر خواهید شد که چقدر زود میتوانید با کمی درمان و شاید هم مصرف دارو احساس بهتری پیدا کنید. بسته به دلیل افسردگی، شما میتوانید در عرض چند روز احساس بهتری پیدا کنید. برخی از دلایل افسردگی عبارتاند از:
مطالب مرتبط: نشانه های افسردگی در نوجوانان
- عدم تعادل مواد شیمیایی در مغز
- اعضای خانواده با بیماری روانی
- بیماریهای روانی پیشین
- مشکلات پزشکی از قبیل سرطان یا بیماری قلبی
- آسیب تروماتیک مغز
مطالب مرتبط: خانوادم درکم نمیکنن
چرا هیچکس منو دوست ندارد؟ اختلال اضطراب اجتماعی
دلایل دیگری نیز وجود دارند که باعث میشوند شما فکر کنید هیچکس مرا را دوست ندارد و نخواهد داشت. یکی از این دلایل ممکن است عدم توانایی شما در داشتن یک رابطه به دلیل یک اختلال متفاوت باشد. شاید شما یک اختلال اجتماعی از قبیل اضطراب اجتماعی یا ترس از حضور در جمع داشته باشید که مانع از داشتن روابط پایدار و بادوام میشود. آیا همیشه نگران هستید که دیگران چه فکری در مورد شما میکنند یا چگونه شما را مورد قضاوت قرار میدهند؟ اگر اینچنین است، شاید اختلال اضطراب اجتماعی داشته باشید. در ادامه، برخی از نشانههای دیگر این اختلال آورده شدهاند:
- دوری کردن از دیگران
- باور این که هیچکس شما را دوست ندارد
- ترس و خجالت شدید از صحبتکردن با دیگران
- نگرانی مداوم در موردنظر و احساس دیگران نسبت به خود
- لرزیدن، عرق کردن، شرمنده شدن، آشفتگی و حالت تهوع
- امتناع از قرارگرفتن در مرکز توجه
- دوری از موقعیتهای اجتماعی از قبیل جشنها و دورهمیها
- تجزیهوتحلیل عملکرد خود پس از یک موقعیت اجتماعی
- انتظار وقوع بدترین اتفاقات در یک موقعیت اجتماعی
مطالب مرتبط: چگونه به بهترین خود تبدیل شویم
دلایل اختلال اضطراب اجتماعی
دلایل بسیار زیادی برای اختلال اضطراب اجتماعی وجود دارند، اما هیچ یک از آن ها صددرصد قطعی نیستند؛ همانطور که این موضوع برای سایر مشکلات سلامت روان نیز صدق میکنند. یکی از دلایل میتواند بزرگ شدن در یک محیط خانوادگی بیثبات باشد که به دلیل کمبود محبت در کودکی یا اینکه کودک مورد بیتوجهی یا سوءاستفاده قرار گرفته است یا شاید هم در مدرسه مورد آزار و اذیت دیگران واقع شده باشد.
این اختلال همچنین میتواند از یکی از اعضای خانواده که بیماری مشابه ای دارد، به ارث رسیده باشد. دلیل آن هر چه باشد، مهم است که کمک حرفهای بگیرید زیرا این اختلال بهشدت قابلدرمان است. شما میتوانید طی یک یا دو جلسه اعتماد به نفس بیشتری پیدا کنید و متعجب خواهید شد از این که روند بهبود تا چه اندازه سریع حاصل میشود.
مطالب مرتبط: چگونه دوست پیدا کنیم؟
اگر فکر می کنید کسی شما را دوست ندارد خود را رها کنید
هیچکس بیدلیل از شما دوری نمیکند یا متنفر نمیشود؛ حداقل نه فردی که ارزش توجه شما را داشته باشد. گاهی اوقات، افرادی که میخواهید دوستتان داشته باشند، نمیتوانند عشق خود را به شیوهای که شما میخواهید، ابراز کنند. اگر به کسی علاقهمند هستید که علاقهای به شما ندارد، مشکل اصلاً از شما نیست. در واقع، احتمالاً آن فرد است که مشکل دارد. افرادی که نمیخواهند با شما معاشرت کنند را رها کنید زیرا دنبالکردن دیگران برای این که از شما خوششان بیاید یا دوستتان داشته باشند، ارزشی ندارد. شما نمیتوانید دیگران را مجبور به داشتن احساساتی کنید که نسبت به شما ندارند.
اگر هیچکس شما را دوست ندارد اشتباهات خود را بپذیرید
اصلیترین چیزی که لازم است بدانید، این است که باید خود را دوست داشته باشید. اگر خود را دوست نداشته باشید، چگونه انتظار دارید شخص دیگری شما را دوست داشته باشد؟ این مانند فروشندهای است که سعی دارد چیزی که خود به آن باور ندارد را بفروشد. درصورتیکه به خودباور نداشته باشید، چگونه انتظار دارید دیگران به شما باور داشته باشند. مهم نیست که چه خطاهایی مرتکب شدهاید، هر یک از ما خطاهای خود را داریم.
بسیاری از انسانها دارای خطاهای بیشتری نسبت به شما هستند و برخی نیز کمتر از شما مرتکب خطا شدهاند اما این موضوع اهمیتی ندارد. هیچکس کامل و بینقص نیست، و شما باید این موضوع را بپذیرید. شما نمیتوانید انتظار کامل بودن داشته باشید و حتی اگر کامل و بینقص باشید، این موضوع نمیتواند نظر افرادی که شما را دوست ندارند را تغییر دهد و آن ها را به شما علاقهمند کند. این چیزی نیست که شما بتوانید تغییرش دهید. شما تنها باید این موضوع را بپذیرید و به زندگی خود ادامه دهید.
مطالب مرتبط: چگونه شخصیت دوست داشتنی باشم
با یک نفر حرف بزنید
خواه این که افسردگی، اعتماد به نفس پایین، اختلال اضطراب اجتماعی دارید یا این که فقط احساس میکنید هیچکس مرا دوست ندارد، این موضوع اهمیت دارد که با شخص دیگری در این باره صحبت کنید. اگر احساس میکنید که کسی ندارید تا با او صحبت کنید، میتوانید از یک فرد حرفهای که در زمینه این مسائل تجربه دارد، صحبت کنید. در سایت مشاوره باما هزاران کارشناس سلامت روان واجد شرایط داریم که میتوانند به شما کمک کنند. کافی است با آن ها تماس برقرار کنید تا بتوانید کسی را برای صحبتکردن با او پیدا کنید. نیازی به رزرو وقت مشاوره از قبل نیست و میتوانید این کار را از خانه نیز انجام دهید.
چرا خانوادم منو دوست ندارن
سلام منو هیچ کس دوست نداره هر کسی یه جوری سعی میکنه منو از خودشون دور کنن دلم میخواد برم یه جای که دیگه هیچ ادمی اون جا نباشه. سلام به هر کی خوبی میکن بهم بدی میکنه یعنی همه از من بدشون میاد هیچ کس به خونه ی من نمیاد منم که میرم زیاد احساس میکنم با رفتارشون نشون میدن مثلا حتی شوهرم اینقدر که دوستش دارم باز بیشتر وقتا دلمو بد جوری میشکنه دلم میخواد خودمو بکشم دیگه حلم از زندگی کردن بهم میخوره تو دنیا فقط بابام بود که دوستم داشت اگه نمیرفتم خونشون بهم یا همیشه زنگ میزد یا میومد خونم ولی خدا اونم از من گرفت ۵ خواهر دارم و دوتا برادر برادرام که هیچ وقت نمیگن مردی یازندیه از خواهرامم فقط دو تا شون باهام خوبن مامانمم که فقط پسر پرسته جز خدا کسیو ندارم خیلی حالم بده از خودم بدم اومده چون همه از من بدشون میاد
منبع: www.betterhelp.com
احساس میکنم هیچکس دوستم نداره
پاسخ مشاور به ” چرا کسی بهم اهمیت نمیده “
برای حل یا کنار اومدن با چنین مشکلاتی تنها قدرت بخشی به خود شما میتونه کافی باشه. شما باید این باور برسید که گفته ها و حتی افکار دیگران خیلی کمتر از واقعیتی که خودتون بهش باور دارید یا اون چه که بهش معتقدید ارزش داره.
برای مثال، وقتی که در جمعی بخواید صحبت کنید، اول از همه احتمالا واکنش ها و افکار دیگران رو تو ذهنتون تصور میکنید و همین مسئله اکثر اوقات به کل مانع از این میشه که شما چیزی بگید. ولی همین شرایط رو بیاید به گونه ای تصور کنیم که شما به افکار و عقاید خودتون بها و اهمیت بیشتری میدید. در این صورت فکر اول شما واکنش و افکار دیگران نخواهد بود. شما به عنوان یک فردی که استقلال فکری داره نظراتتون رو بیان میکنید و حتی اگر دیگران واکنش منفی ای بدن تاثیر چندانی روی شما نخواهد داشت. بجای اینکه حس بدی بگیرید احساس قدرت میکنید از اینکه تونستید آزادانه صحبت کنید. البته این رو هم در نظر داشته باشید که خیلی از واکنش ها و افکار منفی ای که ما تصور میکنیم صرفا زاده ترس های ما هستند و اکثر اوقات دیگران چنین واکنش ها و افکاری نسبت به ما و صحبت های ما ندارند.
بنابراین در گام اول شما باید تلاش کنید که خودتون رو دوست داشته باشید و به خودتون احترام بگذارید و خودتون رو ارزشمند بدونید. چراکه هر انسانی فارغ از جنسیت و شرایط مالی و خانوادگی و… ارزشمنده. برای تقویت این احساس ارزشمندی تمرین هایی وجود داره که شما هم میتونید اون ها رو تحت عنوان تمرین های تقویت عزت نفس در اینترنت جستجو کنید و هم من چند مورد رو خدمتتون ذکر میکنم:
۱.تمرین آینه: سعی کنید هنگامی که شرایطش فراهم بود به جلوی آینه برید و به صورت عریان به خودتون و بدنتون نگاه کنید. به تمام جزییاتی که دوستشون دارید و یا تا به حال موجب خجالتتون میشده دقت کنید. سعی نکنید که از قسمتی از بدنتون رو نادیده بگیرید. انجام این تمرین به مرور موجب پذیرش بیشتر شما نسبت به بدنتون میشه.
۲.گفت و گو با خود: شما میتونید گاهی در جایی که یک آینه وجود داره با خودتون وارد گفت و گو بشید. شما در نقش خودتون و شمایی که در آینه وجود داره در نقش یک فردی که نسبت بهش حرف های ناگفته دارید. حتی اون فرد در آینه هم میتونه باز خود شما باشه. سعی کنید هر حرفی رو که نتونستید به زبون بیارید رو بیان کنید. با انجام اینکار علاوه بر اینکه احساس تخلیه روانی میکنید اعتماد به نفس این رو هم پیدا می کنید که در جمع ها بیشتر صحبت کنید.
همونطور که بالاتر گفتم تمرینات زیادی برای تقویت عزت نفس و اعتماد به نفس وجود داره که شما میتونید اونها رو پیدا کنید و انجام بدید.
مسئله بعدی شما احساس بی لذتی در زندگی هستش. مثل همین که خیلی از حرف ها رو بیان نمیکنید چون لزومی براش نمیبینید. برای حل این مسئله یکی از ساده ترین کارها تغییر زاویه نگاهمون هستش. زندگی در حال گذره چه ما اون رو عبث ببینیم و چه سرشار از لذت. چیزی که ما از زندگی به دست میاریم وابسته به نگاه ما نسبت به زندگیه. بنابراین لازم نیست که همیشه به دنبال دلیلی برای انجام کارها بگردیم. خیلی از کارها همین که احساس خوبی به ما بدن به اندازه کافی قانع کننده هستش. بنابراین خودمون باید برای بهتر شدن زندگیمون تلاش کنیم. دست روی دست گذاشتن موجب بهتر شدن چیزی نمیشه. سعی کنید با همون امکانات و شرایطی که دارید برای خودتون اوضاع رو مطلوب تر کنید تا احساس شادی بیشتری کسب کنید. برای مثال درد و دل کردن به خودی خود مشکلی رو حل نمیکنه اما با تخلیه روانی ای که در درد و دل شکل میگیره فرد احساس بهتری پیدا میکنه. پس سعی کنید مبنا رو بر این قرار بدید که سلامت روان و جسم خودتون رو ارتقا بدید و احساس بهتری پیدا کنید. اونوقت خیلی از کارها دیگه پوچ نیستند.
در تمامی مراحل زندگی موفق و پیروز باشید.کوشا کوچک آملی
کارشناس مشاوره با ما
سلام من رضا هستم ۲۵ سالمه خیلی احساس تنهایی میکنم ینی واقعا تنهام
۴ سالم ک بوده پدرم فوت کرده و از اون موقع تاالان مادرم برام پدری کرده
منم الان دستم توجیبمه خداروشکر وضعم خوبع منم نوکریی مادرمو میکنم الان تاجایی که میتونم ولی خودم تنهام کسیو ندارم که صدمو واسش بزارم حرف دلمو بفهمع همیشه میگم خدایا کاش فقط یکی باهام باشه فقط باشه که حرفمو بفهمه موقعی که حالم بده درکم کنه منم یه عمر نوکریشو میکنم ولی نمیدونم چرا هیچ کسی دوسم نداره با دختری هنوز ارتباط نگرفتم
دورم پر از رفیق پسره بعضیاشون واقعا مثل داداشیم باهم رگ میدم واسه هم
ولی من میخام برم پی خودم زندگیم
خدا جون منو بشنووو منو ببین نذار دیگه بیشتر از این دلم احساس تنهایی کنه ک دیگ نمیتونم
من دیگه فکر نمی کنم که هیچ کسی من رو دوست نداره مطمئنم که کسی حتی اون خدا هم من و دوست ندارم
وقتی یک عضوی از خانواده بهت بگه برو بمیر پس أصولا مرگ بهتر از زندگی کردنه
سلام من همه تونو دوست دارم خدمت دلم شکسته ، ناراحتم، غیر خانواده ام هیچ کس محلم نمی ده
کاشکی واقعا خدا یه دنیا کوچک برای مهربونا می ذاشت
ای کسایی که ندیدمتون و هیچ دوستی ندارین امید وارم من رو به عنوان یه دوست مجازی قبول کنید چون منم مثل شمام???
خب حقیقتا همه ی دوستام به صراحت گفتن که از من بدشون میاد
همیشه توی جمعها فقط شنونده ام همه مسخره ام میکنن
و واقعا کسیو ندارم که بخواد دوستم داشته باشه
از وقتی یادم میاد همیشه با خودم بودم
دوست دارم اجتماعی باشم دوست دارم با دوستام معاشرت کنم اما اونا نمیخوان
فرق نمیکنه کی باشن همه ی کسایی که توی طول عمرم باهاشون دوست بودم همین بودن
ازخانواده ام خودم شنیدم که گفتن چه بهتر کاش نبود.
بعضی وقتا فکر فرار ازخانه به سرم میزنه بعضی وقتام میشینم به این فکر میکنم که اگر یه روزی مردم کسی میفهمه؟ من دلم نمیخواد بعد از مرگمم تنها باشم
کسی نه به خواسته هام توجه میکنه نه به خودم.
توی زمانی که قرار بود بهترین دوران زندگیم باشه
بقیه هم سنام خوش میگذرونن میخندن باهم حرف میزنن علایقشونو دنبال میکنن
خوشگلن اجتماعین صدای قشنگی دارن
اما من هیچکدومشو ندارم.
بخاطر قدمم چون بلنده زیاد مسخره میشم.
همینطور وزنم که یکم زیاده.
اونم ریشش برمیگرده به بیماری ارثی
بیا با هم دوست بشیم من دوست دارم
من خیلی تنهام ???همه ی دوستام از من بدشون میاد من تازه باشگاه ثبت نام کردم روز اول وقتی رفتم استاد ازم تعریف می کرد آخر کلاس گفت سانس قبل بیا یعنی اون ضعیفا چون من سانس قوی ها اومده بودم. بعد من رفتم به مامان و بابام گفتم اونا گفتن نه تو چون قبلا ورزش می کردی همین سانس برو
بعد من رفتم به استاد گفتم بعد از اون روز به بعد انگار دشمن خونیشم همش سرم داد می زنه ولی با بچه های دیگه میگه مثلا افرین زهرا یا مثلا محکم تر بزن عزیزم
اصلا همش موقع مبارزه منو می ندازه بایه کمربند قرمز مشکی منم وقتی بهش می گم من سفیدم آروم تر بزن میگه نه و با تمام زورش میزنه تو سرم و یه بار نزدیک بود گیج بشم
کمکم کنید لطفا
چرا باید بری توی باشگاه یه فرد روانی؟ کسی که جای تیمارستان توی باشگاس؟
سلام من دختری ۱۳ ساله هستم و واقعا حس تنهایی می کنم چون هیچ کس بهم اهمیت نمی ده حتی دوستام وقتی یه چیزی میگم همه یه جوری نگام می کنن انگار حرف بدی زدم اصلا بهم توجه نمی کنن انگار وجود ندارم بعد وقتی بهشون محل نمی دم میگن چرا انقدر ببخشید ببخشید چ*س کردی و اصلا بهم اهمیت نمی دن و همش دوستام با هم حرف میزنن مثلا یه بار که خیلی وقت پیش بود من و ۲ تا از دوستام داشتیم درباره یه فیلم ترسناک حرف می زدیم که بغل دستیم (یه زمانی بهترین دوستم بود)گفت من بدم میاد از فیلم ترسناک و بیاین در مورد يه چيز ديگه حرف بزنیم و سری اونام بحث رو تغییر دادن ولی یه بار اونا داشتن درباره یه فیلمی که من ندیدم همش صحبت می کردن من ۳،۴ روز اول چيزی نگفتم ولی بعد اون بهشون گفتم میشه به منم بگین اون فیلمه چیه
ولی هیچکی جوابمو نداد بعد بغل دستیم گفت خب برو ببین فیلمرو من گفتم اسمش چیه گفت بعدا می گم و هیچ وقت نگفت و من واقعا دارم ناراحت میشم و حرسم میگیره یه روز دیگه اومدم بهشون گفتم میشه درمورد یه چیزی حرف بزنیم که منم بدونم چیه بعد دوباره همون حرف قبلیه رو زدن :نه نمیشه خودت برو ببین .
من باشگاه هم میرم .تکواندو. اولین روز من تایم اون قویارفتم و استادش بهم همش می گفت افرین و خوبه و اینا بعد بهم گفت یه تایم زود تر بیا یعنی تایم اون ضعیفا بعد منرفتم به مامانم و بابام گفتم استاد اینو گفته ولی چون من قبلا ورزش می کردم بابامگفت نه همون تایم برو بعد منم رفتم به استاد گفتم از اون روز به بعد انگار من دشمن خونیش شدم همش سرم داد میزد که چرا اینجوری میزنی با اینکه من درس می زدم یا بقیه رو میگفت عزیزم ، خوشگلم، مثلا زهرا جان این جوری بزن ولی به من میگفت (مثلا فامیلی من احمدی هست)اححححححمدی چرا انقد بد می زنی و وقتی یه هم قد من اومده بود منو همش با کمربند قرمز مشکی ها می نداخت و اسمه یکیشون نصیبه بود و همش منو با اون می نداخت اونم انگار دشمنش بودم من یه جوری می زد پاشو تو سرم که نزدیک بود یه بار گیج بشم بعد بهش گفتم یه زره آروم تر بزن من کمربند سفیدم میگفت نه نمیشه مبارزه هست بعد وقتی یارا عوض میشد می رفت با یکی دیگه آروم می زد و می گفت من محکم نمی زنم تو هم محکم نزن یارش هم قبول می کرد واقعا من داره حالم بهم می خوره می خوام خود کشی کنممم خسته شدم از زندگی بسههههههههههه
جز مادرم
واقعا
هیچ کس رو ندارم
و
هیچ کس منو دوست نداره
هر چقدر هم تلاش میکنم
انگار نه انگار…
من خانواده هام من دوست دارن ولی تو مدرسه کسی باهام دوست نمیشن من محبت میکنم اونا اصلا من دوست ندارن یدونه دوست داشتم گفت دیروز بهم پیام میداد گفت فردا بهت پیام میدم ولی نداد خودم هیچ کاری نمیکنم خودشون بهفمن چیکار کردن
هیچ کدام از قوم هام منو دوست ندارن هیچ دختری منو دوست
نداره خیلی ناراحتم چیکار کنم ?
۳۱سالمه جداشدم احساس هیچکس دوسم نداره خانواده و فامیل..هیچ دوستی هم ندارم همش فک میکنم چون جدا شدم کسی محلم نمیده خصوصا فامیلا همش باهم میگن میخندن میرن بیرون ولی منو محل نمیدن خستم از این زندگی
من 12سالمه هیچ کس داخل خانه محلم نمیده یک دختر تنها دوازده ساله ام زن داداشم و داداشم همش با داداش دوقلوم بازی می کنند من همیشه دلم می شکنه من چون ریاضی ظعیفه همه داخل مدرسه مسخرم می کنند من چون داخل سن رشدم یکم وزن اضافه کردم همه اعضای خانواده ام بهم می گن چمبو یا همون (چنبه)
من راستش خیلی تنهام هیچکدوم از دوستام بهم اهمیت نمیدن و دورم می اندازن ….یکی از بهترین دوستام با دیدن یه فرد دیگه ولم کرد و دورم انداخت …. یکی از دوستام همش بهم بی محلی می کنه و همش چشم غره میره ، انگار که دشمنم ….بهترین دوستم هم وقتی دید که دیگه نمی زارم از روم تقلب کنه و سودی بهش نمی رسه ، همش باهام بحثی کرد و خیلیم مغرور بود و در آخرم هرپی از دهنش در اومد بار من کرد …
حتی دوستای بچگیام هم دیگه دوسم ندارن .
حتی خیلی از دوستام وقتی منو می بینن کاملا بهم بی توجه ن
انگار که من نیستم ……
اینجوریم که خب من بمیرم کی ناراحت میشه؟ کی به فکرم میمونه؟ برای کی مهمه؟ احتمالا مامان بابامم بعد یه هفته یادشون بره…
نمیدونم چرا مغز انسان اینقدر رشد کرد که بی احترامی و تحقیر بکنه اینقدر تو فضای سمی قرار گرفتم و از هزار تا آدم ضربه خوردم که تبدیل شدم به یه آدم تنها که منزوی هست و هیچ دوستی نداره
یادمه دبستان که بودم خیلی اجتماعی و خندان بودم اما همه چی از راهنمایی شروع شد
من یه آدم متفاوت هستم نه که مشکلی توی ظاهر من باشه روح من متفاوته رفتار و اخلاق من متفاوت از بقیه ست و این تفاوت جوریه که در بین همه پسرا من انگار رفتار دخترونه ای دارم و این تا دبستان اوکی بود اما بعد اون همه چی بد شد تا الان که دبیرستانمو برای فردا که شنبه هست استرس دارم چون تو دبیرستان هزار تا شایعه در موردم ساخته شده که میدونید چه شایعه هایی رو میگم، خیلی راحت بهم توهین میکنن و مسخره میشم انگاری که جایی تو این زمین ندارمو کسی نیست که مثل من باشه
خیلی خواستم خودمو تغییر بدم و یکم مردونه باشم اما نتونستم
من از بچگی با هزار تا درد مثل فقر و… بزرگ شدم و هیچوقت منو لوس بزرگ نکردن اما الان همچین رفتار هایی رو دارم
حالم خیلی بده اصلا نمیتونم گریه کنم که حداقل یکم خودمو خالی کنم کل وجودم شده استرس و اضطراب
ای کاش فردا بیدار نشم
سلام من ۱۰ سالمه وحس میکنم کسی منو دوست نداره
۲ تا دوست دارم اون ۲تا همو دوست دارن منم دوسشون دارم اسم یکی از اونا سبا ست که از اونیکی خیلی خیلی بیشتر دوسش دارم قبلا اونیکی دوستمو دوست داشتم بخاطرش فقط دلم شکسه بود ولی الان عاشق سبا شدم بخاطر سبا هم دلم شکسته هم گریه میکنم هم افسردگی گرفتم و کلا داغون شدم سبا منو اصلا دوست نداره یعای اونیکی دوستمم دوستمم نداشت الان فقط میخوام بمیرم هرشب که میخوابم دعا میکنم اخرین شبی باشه که زنده ام:) وفردا بمیرم! حس میکنم سبا حدقل باینکه دوسم نداره درکم میکنه ولی الان درکمم نمیکنه الان کلاس پنجمم به خودم میگم اگه ترکش نکنی تو دبیرستان بری حتا اگه تو یه مدرسه هم باشی بازم ضربه میخوری و بدتر از لین میشی چون اونا کنار هم میشینن تو کنار کی میخوای بشینی اگه باهاشون تو مدرسه نباشم میگم الان یعنی اونا منو فراموش کردن؟
فقط تنها راهم اینه ترک کنم یا داغون تر از این بشم
سلام حس میکنم هییشکی ازم خوشش نمیاد به جز خانوادم حس میکنم اخلاقای بدی دارم که کسی دوسم نداره ولی هرچی فکر میکنم انگار مشکل از من نیست مشکل از اطرافیانمه اما اونا جوری نشون میدن انگار تقصیر منه هرموقع کسی ناراحته همه فک مییکنن من اون طرف و ناراحت کردم هیشکس نمیاد یه بار از من ببرسه چرا ناراحتی و این باعث میشه من همیشه خودمو مقصر بدونم من یک دوستی دارم که خیلی دوسش دارم اما اون نه دوسم نداره حتی وقتی ناراحته همه میرن دورش جمع میشن فک میکنن من ناراحتش کردم اما هیشکی هیجوقت نیومده به من بگه چرا ناراحتی
سلام من 13 سالمه من اصلا خواهرم رو دوست ندارم اما اون منو خیلی دوست داره و یه کار هایی میکنی که من بهش جلب توجه کنم اما فقط منو عصبانی میکنه میخواستم با کمک شما این مشکلمه رو حل کنم و اگر کسی نظری داره ممنون میشم بگه
سلام من از خواهرم متنفرم ولی برعکسش اون منو خیلی دوست داره ولی یه کاری میکنه که من رو عصبانی کنه و بعد اون از جلوی چشمامم میفته میخوام بدونم چجوری این مشکل رو حل کنم ممنون میشم اگر بقیه هم نظر ی دارن بگن
مرگ واقعاخوبه ازهمه چی راحت میشی ازنیش وکنایه مردم ازتیکه انداختن اطرافیان شایداگه کارای بدزیادی بکنیم میریم جهنم امامن به جهنم راضی ام به این دنیانه کاش حداقل یه نفربودکه منودرک میکردکاش یکی میگفت آره حق باتوعه توداری راست میگی هرکی گفت باکنایه گفت دنیابامن بدکرده کاش اون روزبیادکه بگن اینم رفت اون دنیامن که هرکی میمیره میگم خوشبحالش راحت شدچون واقعاهرکی باشی اینجازجرمیکشی کاش اصلابه دنیانمیومدم کاش توهمون بچگی میمردم من خودموهیچوقت نشناختم من کیم واقعااین زندگی خوب نیست بایدهرچه زودترمُردبایدهرچه زودگمشم برم ازاینجامیدونم درست نیست بگم امایه جمله منوآروم میکنه”ریدم تواین زندگی”
ای وای عزیزم منوناراحتم کردی اماواقعاداری راست میگی من خودمم اززندگیم بدم میادامابه این اندازه ای که تومیگی نه ببین عزیزم اگه بااون جملهی آخری که گفتی واقعاآرومت میکنه بگوتاآروم شی حالابگومیخای کجابری منظورتونفهمیدم میخام بدونم چون خودمم دنبال راه فراراززندگی بدم هستم میخای ازایران بری یاازدنیا
دقیقا:)
سلام.من نميدونم ﭼـي ميخام بڰم.ولي حس ميكنم هيـﭼـكي دوستم نداره .تو دوران دبيرستان و دانشڱاه كلي دوست داشتم ولي الان هيـﭼـكسو ندارم. با اينكه من درسم از همه ى اونا خوب بود و قيافه ي جذاب داشتم ولي اونا وقتي ازدواج كردند اصلا سراغ منو نميڱـيرن منم ديڱه ازشون دور شدم. شايد واسه اينكه مجردم و خانواده ي فقيري هستيم ازم دوري كردن و زمان مدرسه فقط براي خوش ڰذروني با من بودن. من دو بار هم شكست عشقي خوردم. خيلي خسته ام نميدونم ﭼـكار كنم.نماز ميخونم قران ميخونم دعاء ميكنم كه زندڱيم تغيير كنه. هيـﭻ تغييري نميكنه. الان هم ﭼـند وقت شروع كردم به نقاشي كشيدن كردم. نقاشيم خوبه ولي براي اينكه به ﭼـيزي فكر نكنم دارم نقاشي ميكشم ولي ته دلم خيلي غمڱين و داغونه و احساس ﭘـوﭼـي و تنهايي ميكنم. ميترسم تا اخر عمر تنها بمونم. حتي دوست ندارم دوستا تو خيابون يا جايي ببينم. تا ازم نـﭘـرسن هنوز مجردي. نميدونم ﭼـكار كنم از اين وضع خلاص بشم خسته شدم خيلي.
اصلا نمیتونم دیدگاهم بفرستم
من خیلی گناهم من بیست سالمه هیچ کس من رو دوست خودش حساب نمیکنه هیچ کس باهام دوست نمیشه اصلا هیچ کس به من توجه نمیکنه نمیدونم چرا پسر ها هم به من اصلا اهمیت نمیدن هیچ وقت پیشنهاد نداشتم هر وقت دیدم یکی دوست پسر داره ناراحت شدم گفتم پس چرا هیچ پسری بمن اهمیت نمیده
من خیلی گناهم من بیست سالمه هیچ کس من رو دوست خودش حساب نمیکنه هیچ کس باهام دوست نمیشه اصلا هیچ کس به من توجه نمیکنه نمیدونم چرا پسر ها هم به من اصلا اهمیت نمیدن هیچ وقت پیشنهاد نداشتم هر وقت دیدم یکی دوست پسر داره ناراحت شدم گفتم پس چرا هیچ پسری بمن اهمیت نمیده
سلام من یه دختر 16 ساله هستم و از زندگیم خسته شدم واقعا دیگه نمیدونم که چی کار کنم تا بلکم یکی به من اهمیت بده از طرفی زندگیم انقدر بی احساس و محبت جلو رفته که اگه بخوام با یه ادم دیگه دوست بشم شرمم میاد و خانوادم یجوری هستن که من هر چی تنها تر و بدون دوست و رفیق تر باشم بیشتر به نفعمه من با همکلاسام نه سال همکلاس بودم و برای سال اول دبیرستان بدون اینکه یه دوست داشته باشم وارد مدرسه شدم تقریبا از ارتباط داشتن میترسم
الانم که ماه دوم مدرسه است هیچ کس حاضر نبوده که حتی نگاهمم کنه چون بقول خودشون من ادم مسخره و بی ارزشیم…. و اینکه بتونم بدون همکلاسام و دوستام باقی عمرمو سر کنم واقعا سختمه من ادم خیلی شوخطب و مهربونیم خوراکیامو به همه تعارف میکنم اما اونا نمی خوان که حتی اسسمو بدونم و هر بار با یه تلنگر و تیکه منو طرد میکنن
شدیدن اعتماد به نفس پایینی دارم و استرس بی دلیل زیادی
طوریه که دبیرم منو بخاطر جویدن ناخون از کلاس بیرون کرد و وقتی که ناخون یا لبمو نمیجوعم کلافه و دیونه میشم
ازتون خواهش میکنم کمکم کنید
منم به عنوان یه پسر 18 ساله دقیقا همین حسو دارم هربار میخوام تو یه اکیپی باشم یکیشون با نگاهش بهم میگه گورتو گم کن تو مال این جمع نیستی و منم اروم اروم ازشون دور میشم اوناهم اصلا حسابم نمیکنن. همه میگفتن ترم یک دانشگاه کلی عشق و حاله اما انگار برا ما خار داره هر روز تنهایی و بی رفیقی
سلام
با اینکه زندگی خیلی بی ارزشه اما نباید تسلیم بشی برای منم سخت بود هی درد بکشم اما وقتی عینک دودی که توی چشم بود رو برداشتم تازه فهمیدم چه خبره
فقط با از یه دیدگاه دیگه نگاه کنی اگه نشد تقصیر از تو نیس تو هیچ گناهی نکردی پس نباید فکر های بد کنی
تو فقط یک بار زندگی میکنی پس قشنگ زیبا با لبخند زندگی کن
ممنون که پیام منو خوندی ?
من یک پسر ۳۴ ساله و مجرد هستم شغل دولتی دارم مشکلی که دارم حس میکنم هیچ دختری از من خوشش نمیاد و بهم اهمیت نمیده مثلا میبینم دوستانم دوست دختر دارند یا یکی از دوتا دوستانم خود دخترها میان سمتشون و باهاشون دوست میشن ولی من این ویژگی ها رو ندارم احساس سرخوردگی میکنم و از خودم بدم میاد و دچار افسردگی شدم البته این رو هم بگم که توی جمع خیلی خوب دخترها رو میخندونم و آدم خیلی شوخ طبعی هم هستم و حس میکنم بعضی وقتا بعضی دخترا هم از من خوششون میاد ولی در نهایت فکر میکنم همون ها هم ممکنه یه روز از من الکی بدون بیاد خواستگاری هم رفتم ولی بعضی ها رو خودم نخواستم بعضی ها رو هم خودشون رد کردند با اینکه شغل دولتی و خونه و ماشین هم دارم اخلاق هم خوبه و خانواده ی خوب و مردم داری هم دارم ولی کلا جواب رد میشنوم حس میکنم اون چیزی که باید داشته باشم تا یک دختر از من خوشش بیاد رو ندارم و خودمم هم نمیدونم اون چیه
من احساس میکنم که همه در بارم صحبت می کنن و این متمعن هستم که کسی من خوشش نمی یاد و این موضوع برام عادی شده
سلام من یه دختر تنهام هیچ دوستی ندارم هیچکس با من دوست نمیشه وقتی چند تا دختر میبینم که حرف میزنن فک میکنم دارن در مورد من حرف میزنن. من خیلی تنهام حس میکنم بی ارزشم هیچ کس به من اهمیت نمیده وقتی یه حرفی میخوام بزنم با خودم میگم چرا این حرفو بزنم کی به حرف من گوش میده بعد ساکت میشم همش دلم میخواد بخوابم دیگه خیلی خستم دلم میخواد برم یه جای دور و دیگه بر نگردم ولی نمیتونم
شما اعتماد به نفس پائینی دارید که با هر برخورد و یا سخنی نا امید می شود . شما هر بار که این جمله را در ذهن خود تکرار می کنید او مرا دوست ندارد یا اینکه من برای کسی اهمیت ندارم تبعات منفی بسیار برای خودتان ایجاد می کنید. فراموش نکنید سایرین شما را از روی برخورد ظاهری تان می شناسند ، از حالت روحی ، فکری و ذهنی تان . اگر هنگامی که به شخص دیگری می رسید بگوئید تنها هستم یا اینکه کسی مرا دوست ندارد ، صحبت های شما افکار منفی را به فرد مقابل القا می کند و مطمئن باشید کسانی که با شما در ارتباط هستند به سادگی این موضوع را درک می کنند و با خود می گویند حتما او یک عیبی دارد که کسی او را دوست ندارد و از او دوری می کنند و او هم از شما دوری می کند. به باورهای مثبت و افکار سازنده فکر کنید تا اتفاقات خوب برای تان پیش آید و در غیر این صورت نیروهای منفی را جذب می کنید و به همان صورت در زندگی تان بازخورد پیدا می کند . مطمئن باشید هزاران نفر در این دنیا و یا حتی در شهری که شما زندگی می کنید با این مشکلات سر به گریبان هستند فقط به دلیل اینکه خود را باور ندارند و نمی توانند با تمام مشکلاتشان کنار بیایند و مشکلات را از سر راه خود بردارند .
من پسری 23 سالمه هستم نمیدونم چرا هرکاری میکنم همه با من بد رفتار میکنن و افسردگی دوقطبی هم دارم
هیچکس منو دوست نداره من دوست دارم همچین برا خانوادم تعریف کنم ولی اونا منو مسخره میکنن که چقد حرف میزنی
سلام
من 12 سالمه
داخل مدرسه بهشدت درونگرا میشم.
و فقط 2 تا دوست صمیمی دارم. البته اونا منو دوست صمیمی خودشون نمیبینن.
تو مدرسه بیشتر اوقات کسانی هستن که منو مسخره میکنن
شاید چون خیلی ریزه میزه هستم.
و من نسبتا درس خوبی دارم،آنرای سال همه باهام مهربون میشن تا من بهشون تقلب برسونم و سال بعد کلا منو یادشون میره. همش بهم میگن چقدر آروم حرف میزنی و فلان.
وقتی ناراحتم هیچکس منو یادش نمیاد ولی وقتی یه امتیاز خوبی گرفتم همه دوست خوب من میشن.
منم از روی سادگی همیشه ی خدا باهاشون خیلی مهربون میشم. ولی هیچکس آدمم حساب نمیکنه.
تو درس ها هیچکس اسم من رو به عنوان بهترین دوستش ننوشت.
به خدا از این شرایط خسته شدم.منم آدمم دلم میخواد توی اکیپی باشم و دوست صمیمی باشم.
چرا من اینطوریم??
من 10 سالمه والدین و یه خواهر بزرگتر دارم شاید مادرم و پدرم دوستم داشته باشن ولی کس دیگه ای جز اونا دوسم نداره خواهر بزرگترم سر هر شوخی سرم داد میزنه و دوسم نداره و این که هیچکی تو مدرسه دوسم نداشت الان نیاید بگید بابا تو اول زندگی ای اما من خیلی عذاب هارو کشیدم من غم واقعی رو درک کردم ممکنه هر لحظه نادیده گرفته بشم و بهم پوزخند بزنن اما هر بار امتحان میکنم یه ادم جدید باشم بازم شکست میخورم دیگه امیدی ندارم نمیدونم چرا اومدم تو این دنیا هر روز باخودم میگم نه من خیلیم خوشحالم الان دیگه لابد همه دوسم دارن اشتباه میکردم کسی دوسم نداره. اما دوباره سر هر چیز کوچیکی دیگه ناامید میشم
راهکار بدید هفته ای چند بار شب تو بالشتم گریه میکنم یا میرم اتاق مامانم اینا اشکی که دور چشمام حلقه زده رو میبینم
عاشق خواهرمم پدر مادرم دوستام فامیلام
اما اونا نه
من خیلی ساده دلم
تو مدرسه حق دفاع ندارم کسی میگه خودکارتو بده من با اینکه داره نه نمیگم و بهش میدم
میگم اگه ندم اون ناراحت میشه و فلان و . .
هعییی هیچکس ما رو دوست نداره چون همه تظاهر میکنن میخوان با ما دوست باشن این همه بهشون خوبی میکنیم و هیچ کاری برای ما نمیکنن حتی اگر فقط یک نفر هم ما رو دوست داشته باشه فقط یک نفر اون یک نفر هم الکی هست ، توی زندگیم به خیلی آدم ها کمک کردم ولی ولی اونها من رو رد کردن دوست داشتم جایی باشم که هیچ انسانی نباشه فقط خودم باشم و طبیعت ، کسی هیچوقت ما رو درک نمیکنه این یک حقیقته تا وقتی که ما انسان ها اینطوری همدیگه رو رد کنیم فرقی با شیطان نداریم
هیچکی دوسم نداره واسه چی بخاطراینکه زشتم آقامگه گناه کردم اگه چشمام انحراف داره خدااینطوریم کرده اگه پاهام کجه خدااینطوری خواسته اگه دماغ بزرگی دارم خدابوده اگه دهنم یکم کجه بازهم خدابوده آقاخدامنواینجورآفریده دست خودم که نبوده توخانواده من هرکی به فکرخودشه هیشکی اون نفردیگه رودرک نمیکنه همیشه حق روبه همه میدن جزاعضای خانوادشون دیگه ناامیدم ازاین زندگی فکرکن۱۴سال داشته باشی امیدی به زندگی کردن نداشته باشی خدایاخودت کمکم کن کسی که حال منونمیدونه
من و رفیقم پارسال داخل کلاس پیش هم نمینشستیم اون موقع تازه باهم دوست شده بودیم ولی توی این تابستون خیلی باهم صمیمی شدیم ، بغل دستی اون هم امسال از کلاسمون رفته و من میتونم برم پیشش بشینم ولی میترسم اگه برم رفیقام که پشت سرم میشینن از دستم ناراحت بشن چیکار کنم؟
سلام ببخشید چرا هیچ کس منو روست ندار پدرم مادرم کل خوانواده هام مثلن پسرخالم منو دوست ندار پسر دایم منو دوست ندار هیچ کس منو دوست ندار وقتی میخام با مامان بابام خانوادم صحبت کنم توجه نمیکنن اهمیت نمیدن انگار من یه حیون هستم تنها کسی اصلن بهم اهمیت نمید منو آدم حساب نمیکنن وقتی خونه رو تمیز میکنم ممنون هم نمیگن خونه هرچی خراب میشه همش میندازن تقسیر من هروقت میخاستم برم بیرون بازی کنم بابام هزارتا فوش میداد الان کل خوانواده فقد فقد به پسردایم دختر خالم توجه میکنن. هتا وقتی یه مهمونی میریم کسی منو نمیبینه انگار یه مورچه کوچیکم انگار منو نمیشناسن هتا به من سلام نمیدن ولی به همه سلام میدن هروقت میخاستم یه چیزی به مامان بابام بگم توجه نمیکردن فوش میدادن شاید باورتون نشه امسال سال خیلی خیلی بدی داشتم یعنی توی ۱۵ماه من هروز گریه میکردم وقتی یه فکر خوب میکنم میرم به مامان بابام بگم میگن ن برو گمشو همیشه ۲۴ساعته بهم فوش میدن سرم داد میزنن. پسر خالم منو اصلن دوستندار دار فقد به پسردایم زیاد توجه میکنه اصلن منو آدم نمیدونه حیون میدونه وقتی منو میبینن فقد ۱یدونه سلام میدن ولی پسردایم رو میبینن باهاش شوخی میکنن هزارتا سلام میدم میگن چه خبر
لعنت به زندگی لعنت به بی کسی لعنت به هرچی آدم حسوده
از کلاس پنجم دبستان همه باهام رفیق میشدن چون بابام تو مدرسه بود ولی از کلاس پنجم ب بعد نه
همه ازم دوری میکردن
متنفر بودن
وقت برا من نداشتن تو راهنمایی نیمکتم هیشکی نمینشست مگه اینکه میخواست اول بشینه
و تا دانشگاه ک اومدم فکر میکردم همکلاسیام تا ابد باهام میمونن ولی ی شب استوری گذاشت یکی از همکلاسیام ک همیشه باهاش میرفتم دور دور اینا تا دیدم با یکی از همکلاسیام رفتن کافه بدون من بعد ک پرسیدم چرا ب من نگفتین ما ک تک خوری نداشتیم گفت ک اگه هم میگفتم نیومدی شب گفتم حالا تو میگفتی. برای دوستای جدید هم تلاش کردم باهاشون میرفتم بیرون ولی فراموش میشدم اگه بهشون پیام نمیدادم اونا ک هیچی مگه اینکه کار داشته باشن. تا عکسمو میبینن از سر تا پامو ایراد میگیرن
خیلی دلم گرفته دلم ب حال خودم میسوزه و گریه میکنم همین متنی ک نوشتم
و خیلی چیزا ک اینجا نمیشه گفت
فکرشو میکنم سرم درد میکن
سلام من احساس میکنم که از طرف همه حتی عزیز ترین آدمای زندگیم نادیده گرفته میشم و حال و روز من واسه هیچ کس مهم نیست… هر موقع عصبانی و ناراحت میشم از خودم بدم میاد و احساس میکنم بی ارزش هستم. چطور میتونم اون اشتیاق قبلی برای انجام کار های روزمره رو دوباره به دست بیارم و مثل قبل اطرافیانم رو دوست داشته باشم؟
من ۱۳ سالمه تقریبا نوجوونم خواندم بیشتر برادر یا خواهرم منو مسخره میکنن میگن تو گاوی الان احساس میکنم تنهام حتی دوست ندارم
تنهام فکر میکنم کسی منو دوست نداره کسی بهم توجه نمیکنه من میترسم که همه منو مسخره کنن شکستو زود قبول میکنم همیشه سردردم خواب ندارم
باسلام .خسته نباشید. حال روحی و روانیم داغونه هیچکس منو دوس نداره محل بهم نمیزارن.چیکارکنم.
آخه چراهیچکی دوسم نداره حالابقیهبه جهنم چراخانوادم ازم متنفرن بعضی وقتابه خودکشی هم فکرمیکنم اماباخودم میگم چراکاری کنم که خداهم دوسم نداشته باشه وتواون دنیاهم عذاب بکشم
از بچیگیم فکر میکردم خانوادم دوسم ندارن الانم که ازدواج کردم فکر میکنم شوهرمو بچه هام دوسم ندارم یه مدت فکر میکردم زائده فکرمه ولی همین دیشب خونه خواهر شوهرم دعوت بودین هیچ کس اصلا به من محل نداد من خودم چند بار شروع کننده صحبت بودم ولی کسی محل نداد بچم وقتی خونست دعواش میکنم ولی وقتی از پیشم میره دلم براش تنگ میشه همش فکر میکنم شوهرم دوسم نداره بهم خیانت میکنه البته شوهرم هم همش بهم میگه من بدم نمیدونم چکار کنم ؟آیا من مقصرم؟
ما توی خانواده خودمون خداروشکر مشکلی نداریم. اما مادرم هست که همیشه ساز مخالف میزنه و میخواد عقایدش رو بر تک تک ما تحمیل کنه. علاوه بر این اجازه نمیده اونجوری که من دوست دارم لاشم
من دختر ۱۵ ساله هستم من عاشق یه پسرم و خیلی دوسش دارم چند روز پیش داشتم با پسره تو روبیکا حرف میزدم یهو مادرم اومد گوشی ازم گرفت و همچیو خوند روبیکارمو پاک کرد و گفت حق نداری نصبش
کنی منم تا الان روبیکا ندارم تا باهاش حرف بزنم
مادرم هم شماره پسره رو مسدود کرد من نمدنم چه کار کنم با پسره یه سال بودم دارم دیونه میشم هر شبببببب عکساشو نگاه میکنم فیلمهایی که باهم گرفتیم نگاه میکنم من دارم دیونه میشم یکی بگه چه کار کنمممممم؟؟؟؟!!!؟!!
عاطی خیلی منوبااین حرفات تحت تاثیرقراردادی اماواسه چی آخه مگه عاشقی گناهه منم رابطم بادوست پسرم که عاشقش بودم به ۲ماه نکشیدوهنوززخم جدایی روی تنمه خیلی دوسش داشتم وقتی که مامانت ازخونه رفت بیرون بروردبیکارونصب کن وقضیه روبهش بگوتابفهمه هنوزم دوسش داری بعدش هم پاکش کن قربونت بره آبجی گریه نکنی که اشکای قشنگت تموم میشه
منم ھمینجوریم کسی دوستم ندارہ بہ ھر کی توجہ میکنم نادیدہ میبینہ زشت نیستم اضافہ وزن ندارم قدم کوتاہ نیست خانوادہ پولداری ھم دارم بابام داخل تھراب شرکت دارہ خانوادہ ام بہ داداش ھام محل میدن اما من نہ دوست دارم بمیرم من 12 سالہ ام تا ھمین ھاش ھم بسہ
من احساس می کنم ههیچکس ومنودوست نداره خودمم ازهمه بدم میاد وخیلی هم کینه اییم امازودوابسته میشم تاحدی غروردارم ولی نمی تونم احساساتموکنترل کنم وخیلی دو دارم ک خودم دوست داشته باشم ولی امکان پذیرنیس
سلام، خسته نباشید، نمیدونم ب چشم مشکل میشه بهش نگاه کرد یا نه ، اما چیزی ک خیلی باعث ناراحتیم میشه،تولدمه، اینکه هیچکس برام تولد نگرفته،هیچکس دوسم نداره، بینهایت پر توقع شدم برای همین موضوع تولدم رو روابطم با بقیه هم اثر گذاشته مدام مستقیم و غیر مستقیم بهشون یاداوری میکنم ک برای تولدم کاری نکردن ن کیک خریدن ن کادو دادن،از اینکه مدام تکرارش میکنم حالم از خودم بهم میخوره و هرسری با خودم میگم دیگ ب هیچکس نمیگم اگ چند روز ک میگذره دوباره یاداور میشم بهشون،چ راه حلی پیشنهاد میدید؟
من خسته شدم . دلم می خواد خودمو بکشم یا از اینجا برم . اینجا هیچکس منو نمی خواد. من خیلی تنهام ، هیچکسو ندارم . ۱۶ سال تحمل کردم بس نیست ؟ مگه من چقدر صبر دارم ؟ چقدر می تونم تحمل کنم . تو رو خدا کمکم کن ، خودمو بکشم بهتره یا از خونه برم ؟ یه قرآن دیگه نمی تونم
من دوستی ندارم با هرکی دوست میشم بهم خیانت میکنه ۱۶سالمه پسرم مثلا میگه داداش ۵۰۰تومن بریز بعد کم کم قطع رابطه مکنه جنگ میکنه میره بعد میرم دم در خانشان باباش میگه بعدا به بابام میگم میگه تقصیر سادگیت نه اینکه ضعیف باشم اتفاقا همه دوستام بعد از اینکه قهر کردیم آنقدر کتک زدم احترام دوستام میگیرم فش بهم میدن میگم نگو فقط باهام شوخی هایی مکنن که من دوست ندارم بعد هرچی من عصبانی می کنه میگن خیلی کوتاه میام ولی تحمل ندارم تا حالا ۶بار اینطور شده همشان هم ۲سال رفاقت داشتیم حتی پسر خالمم آنقدر شوخی بود میکرد ول کردم اینطوری من تا آخر عمر دوست صمیمی ندارم دوست دارم تا ابد تنها باشم لطفاً جوابم بدید من چطور یه دوست صمیمی پیداکنم بهش میگم من از چه بدم میاد این شوخی نکو اینکار نکو ولی بازم میگن آدم خوبی پیدا نمی کنم ۶نفر هیچکدام خوب نبودن من یه دوست با تربیت با شخصیت می خوام ولی پیدا نمیشه همه طور رفتار مکنم بعد هیچ دوستی اگه من معذرت خواهی نکنم نمی کنه حتی تا ۳ماه پیام ندن به من پیام نمیدم الان تنهام بنظرم همون تنها باشم بهتر
من از همه بدبخت ترم پدر مادرم جدا شدن مادرم هی نمیاد سر بزنه پدرم زن بابا آورده و باهام بد رفتاری مکن و بچه سومش بیشتر دوست داره خواهرمم مبتلا به اوتیسم من دارم بزرگش مکنم یه پسرم هیچ دوستی ندارم و خودمم قلب درد میده درد کلیه درد سر درد همه چی دارم فقطم ۱۶سالمه تو عمرمم پلی استیشن بازی نکردم آرزوش رو دلم مانده دوست دوران بچگیم رفته یکبار تو عمرمم بیرون از کرمانشاه نرفتم بعد به خودتان میگین بدبخت شما خوشبختین بابام من با همه چی کتک میزنه حتی یک سری کلت گذاشت رو سرم تو مدرسه آبروم میره بیشتر غصه هام خواهرم که چرا اینطوری کاشکی عادی بود دلم براش میسوزه فقط من تو این دنیا داره هیچ فامیل خوبی هم ندارم آرزوی مرگ تنها به دلیل خواهرم ندارم میخوام برم سرکار و خواهرم بیارم پیش خودم پس بدر دان خودتان سلامتی تان باشین الکی نگین بدبختم برام دعا کنین که خوشبت تر بشم وقتی این حرفا نوشتم افتادم یاد یه خاطراتی گریم گرفت خداحافظ
درست میشه پسرم.
سلام بچه هاانگارمن تنهاازاین زندگی لامصب سیرنشدم وخیلی آدم هست این مشاورعزیزخیلی خوبه حداقل برای دردودل خوبه یکم باهاشون مشورت کنین تاحالتون خوب شه توی سمت چپ یه علامتی هست اون روبزنین
فکر میکنم همه آدم های دنیا منو دوست ندارن دلیلش چیه ؟
سلام وقت بخیر. مشکل من این هست که تو جمعی دیده نمیشم، بطور مثال یک نمونه اش اینکه تو یک عروسی، عروس به همه رفیقاش گفت بیا باهم عکس بگیرم بغیر از من… یا اگر کاری برای کسی بکنم اصلا به چشم طرف نمیاد انگاری که وظیفه ام بوده…
به جهنم که نگفت بیاعکس بگیریم چون توخیلی خوشگل بودی بهت حسودی کرده باهات عکس نگرفته که هرکسی عکسارودیدنگه توازعروس خیلی خوشگل تری تودیده میشی آدمای حسودزیادشدن آبجی جون
چرا کسی دوستم نداره حتی پدرومادرم حتی برادر خواهرم هیچ دوستی ندارم به هرکی خوبی کردم بهم ضربه زد ازبس ازاین واون ضربه خوردم خسته شدم گوشه گیر ومنزوی شدم من نمیتونم بد باشم اما انگاری دارم بد میشم بارها خواستم خودکشی کنم خودمواز دست این آدمهای بی چشم ورو راحت کنم اما نشدکه بشه
منم مثل توام
من نیاز به کمک دارم نمیدونم چه کار کنم خیلی سر در گم هستم خسته شدم. خیلی احساس تنهایی میکنم کسی نیت که منو درک کنه نه همسرم نه مادرم نه حتا خاله هام. دیگه خسته شدم کسی تو زندگی درکم نمی کنه دو روزه که فقط گریه میکنم آروم میشم مشکلات زندگیم زیاده نمیدونم چه کار کنم دلم میخواد برای چند ساعت هم که شده یکی باهام حرف بزنه درکم کنه بهم محبت کنه حتا برای چند لحظه هم که شده تو زندگیم عشق واقعی رو بفهم توجه کسی که دوست دارو بفهمم
من تمامی نظر هایتان را دیدم همه ی شما افسرده اید
سلام منم مثل شما هستم. هیچ کس به من اهمیت نمیده که باهاش دوست هستم یا نه.
به پسر داییم گفتم دیگه با من حرف نزن گفت چشم
به دختر عمم گفتم از دستت ناراحتم اونم گفت ناراحت باش به من چه
کاری باهات ندارم.
هیچ کس از من طرف داری نمیکنه.
تنها کاری که باید بکنم باید برم بمیرم فکر کنم برم بمیرمم هیچ کس اهمیت نده.
همتون رو درک میکنم.
سلام به همه کسایی که مثل خودمن
بدم با همه بدم
حس میکنم قلب ندارم
هم سن و سالام تا الان هزار تا رل زدن جدا شدن نمی گم یه نفر باشه کنارم نه من هیچ حسی نسبت به هر کسی ندارم تنهایم بی خود گریه میکنم چند بار خودکشی کردم همه شم بخاطر خانواده کسکش م هست از همه شون بدم میاد مادر چیه هه گریه کردم نفهمید مردم نفهمید تنها بهانه ش هم اینه که بزرگت کردم پدر چیه تا حالا هزار بار از دستش کتک خوردم برادرامم که فقط به فکر خودشونن عشق فقط آدمو تنها میکنه هیچوقت عاشق نشو
اسم : ساحل سن : ۱۵ از تهران
هعی خدا?
منم مثل شما ها دقیقا حرفاتونو با گوشت و پوستم درک میکنم??♀️
بچه ها بیاید یه گروه بزنیم دور هم باشیم حداقل
من 23 سالمه نه قد کوتاهم نه احساس میکنم زشتم ولی وقتی با بقیه سعی میکنم ارتباط برقرار کنم احساس میکنم با رفتاراشون دارن بی ارزش بودنمو به رخم میکشن?
خیلی خوب حرفتو درک میکنم فاطمه خیلی مثل منی انگار مثل ما خیلی هستن
منم همین طور دیگه خیلی خسته شدم????
دیگه خیلی خستم
من خیلی بدبختم هیچ کس منو دوست نداره پدر مادرم ازم منتفرن یک سری مامانم گفت ایشالله سر به تنت نباشه گفت ازت منتفرم گفت برو گمشو از جلو چشمام همیشه با ترس و لرز زندگی میگنم بابام یک سری چون حرفشو گوش ندادم برای گیتار بزنم سیم های گیتارم رو پاره کرد مامانم هم وقتی بابام منو دعوا میکنه جو میگیرتش مامان بابام دوستم نداره از من بدشون میاد بخاطر همین میخوان بچه بیارن همیشه مامان بابام اعصابانی هستن. تپ خانواده مادریم هر جا میریم اسم دختر خالم رو میارن مامان باباش عاشقشن اما مامان بابای من هیچ کس منو دوست نداره حتی خدا. یه دوست صمیمی ندارم همه پشت سرم حرف میزنن
عرض سلام خسته نباشید خدمت شما وقتتون بخیر جناب من تقریبا ۲ سالی میشه که به خودم شک دارم کسی اهمیت نده کسی بهام رفیق نشه و وقتی با کسی قهر میکنم حتمن خودم باید آشتی کنم و غرور اصلن ندارم واغعن تنهام و اگر کسی بهام رفیق بشه بعد از مدتی فقت پشیمانی میبینم ووقتی دو نفر میبینم احساس میکنم درباره ای من صحبت میکنن. من خیلی احساس تنهایی میکنم و با هرکسی که دوستی میکنم بعد از مدتی از دوستی با همان فرد پشیمان میشوم و دچار افسردگی شدید شدم هچیکس بهام دوست پایدار و صمیمی نیست
من مشکل اینه که روزام خوب نمیگزره هیچکس منو دوست نداره اعتماد به نفس پایین دارم اصلا نمیدونم چ کار کنم پیش روانشناس نرفتم هیچ کس منو تایید نمیکنه
من رو هیچکس دوس ندارم مادرم بهم میگه من اضافه م خوانواده از من متنفرن هیچ دوستی ندارم همه فامیل از من بدشون همه میگن بمیرم احساس پوچی میکنم توی خوانواده اضافم منو مجبور میکنن تیزهوشان بدم بجای من تصمیم زندگی میگیرن
سلام احساس میکنم در گدشته خیلی اعتماد بنفس پایین بوده وهمین باعت شده خیلی شخصیت خودم جدی نگیرم دیگران در مورد من فکر دیگری کنن
ما بیشتر آدما به خاطر مهربونی زیاد تنها شدیم?
قربون دهنت داداش باهرکسی بایدمثل خودش رفتارکردمهم نیست چی میشه کسی اگه بهت بی محلی کردصدبرابرخودش بهش اهمیت نده
مرد مجرد دیپلم کامپیوتر و هم اکنون سرباز و الان حس تنهایی دارم و هیچ دوستی ندارم واقعا نمیدونم چیکار کنم احساس میکنم هر کاری که لازم بوده انجام دادم ولی برای بقیه اهمیتی ندارم از یکی از هم خدمتی هام پرسیدم که چرا من که خدمتم بیشتر از همه هست چرا کسی ن بهم اهمیت میده نه احترامی بهم میزارن و ن حرفم براشون ارزش نداره اون وقت گسی که تازه اومده بیشتر قبولش دارن گفت تو سودی نداری برا کسی برا همین کسی هواتو نداره ارزشی برات قائل نمیشن. میخواستم بدونم چرا هیچکس سراغ منو نمیگیره یا براش مهم نیستم که بیاد پیشم و باهام حرف بزنه. این احساس ها را از بچگی و همینطور که بزرگ تر شدم بیشتر پزشکم برا وسواس و افسردگی برام تجویز کرده فرزند سومم و ۳ خواهر دارم برادر ندارم رابطه من با خواهرام خیلی خوب نیست همینطور خواهرام با هم رابطه خوبی ندارن ولی روابطم با پدر و مادرم خیلی عالی و خواهر اولم ازدواج کرده و از ما جدا شده من در کودکی در مدرسه سر کلاس دوست داشتم معلم که درس میده کلاس ساکت باشه و کسی کلاسو به هم نریزه تا درسو یاد بگیرم با خودم میگفتم هر کاری مکان و زمان خودشو داره ولی بقیه بچه ها متوجه این چیزها نمیشدن اگرم بهشون میگفتم فکر میکردن من از اونا نیستم من درکم بیشتر از سنم بود و تا آخر تحصیلاتم همین مشکلو داشتم پدر و مادرم همیشه با هم جر و بحث میکنن ولی باهم خوبن رابطه پدر و مادرم با من خوبه ولی همیشه منو مقایسه میکنن با دیگران ولی این حرفشون برای من عادی شده و من میدونم که هیچکس مثل دیگری نیست اتفاق خاصی که در کودکی برای من افتاده حملات صرع بوده و حدودا ۱ سال چند ماه پیش خوب شدم بدترین خاطراتو از کودکی دارم که روی زندگی فعلیم هم خیلی تاثیر گذاشته در بچگی از من سواستفاده جنسی شده و صرع را خواهر ۲ و آخرم هم دارند خواهر کوچیکم خوب شده ولی بزرگ نه و این که همیشه بی حالم خستم بی انرژی ام میشه گفت از صد در صد قدرت عضلاتم ۱۰ درصدشو میتونم استفاده کنم و پای هرکاری میرم زود رنجیده مشیم نمیتونم تحمل کنم اعصابم کم میاره میخوام دست از کار بکشم و فرار کنم
شما رابطه خوبی با پدر و مادر دارید، اما مسئله بیماری شما که باعث می شود زود احساس خستگی کنید ، این به شما احساس ناکارآمدی می دهد. برای غلبه بر این باور نادرست که آدم مفیدی نیستم باید از کارهای کوچک تر و سبک تر شروع کنید تا بتوانید کار را درست و کامل انجام دهید تا اعتماد به نفستان بالا رود و این باور نادرست در شما از بین برود، پس از کارهای کوچک شروع کن و مقاومت بیشتری به خرج بده تا آرام آرام به کارهای سنگین تر و بیشتر برسی و احساس باکفایتی و مفید بودن به شما دست بده. اتفاق ناگوار سوء استفاده جنسی باعث می شه کودک فکر کند، خودش آدم بدی بوده، بی ارزش بوده قابل احترام و دوست داشتنی نیست. پس تا بزرگسالی و حتی تا پیری هم به این مسئله آگاه نباشه از دیگران دوری می کنه، همیشه می ترسه، مورد قضاوت قرار بگیره، دوستش نداشته باشن و پس بزنند. حتی زمان هایی هم که ارتباط برقرار می کنه از رفتار دیگران اون جوری که خودش دوست داره برداشت می کنه و همش چیزهای منفی که باورهای خودش تایید بشه، یا رفتارهایی می کنه که دیگران هم همان طور که خودش انتظار داره رفتار کنند و باورش تایید بشه، شاید با گفتن زیاد متوجه نشی اما نیاز به درمان ریشه ای داری، افسردگی چیزی است که ما در سطح می بینیم باید به ریشه مشکلمان بپردازیم.همه ما انسان های ارزشمند و دوست داشتنی هستیم اما در مسیر زندگی اتفاقاتی برای ما می افتد که نگاه خودمان به خودمان را تغییر می دهد و عمری ما را عذاب می دهد.پس حتما سر فرصت در شهر اصفهان یک طرح واره درمانگر یا روانکاو متبحر پیدا می کنی و حضوری برای درمان ریشه ای اقدام می کنی
دیگه فایده نداره من الان دوستم که بهترین دوستش بودم یکی رو دیده دیگه منو تحویل نمیگیره تنها شدم
راستش حالم اصلا خوب نیست احساس خیلی بدی دارم فکر میکنم هیچکس دوستم نداره و مقصر همه اینها مادرم میدونم نه تنها بهم کمک نمیکنه بلکه بدتر حالم و بد میکنه خیلی احساس تنهایی میکنم
منم خیلی خستم از زندگی احساس میکنم هیچ کی دوسم نداره
سلام من مشکلم اینکه بچه هام منو درک نمیکنن فکر میکنم اضافی هستم
مادر عزیز، احتمالا همسر شما آنطور که باید احترام شما را جلو فرزندان شما نگه نداشته، شما را دست کم گرفته است. شما هم به بچه ها خیلی توجه کردید خیلی محبت کردید به نیازها یشان پاسخ گفتید و حتی جاهایی که باید حد نگه می داشتید، نگه نداشتید، افراط کردید. الان شما را نادیده می گیرند و شما را آزرده می کنند، پس در رفتار خودتان کنکاش کنید کجای کارتان ایراد داشته است.
فکر میکنم بدبخت تر از منی که بابام ازم متنفره و همیشه بهم توهین میکنه و مامانم فقط یه گوشه وایمیسه و نگاه میکنه، نیست!
و خب وقتی والدینم اینجورین چه توقعی میتونم از بقیه داشته باشم…
نمیدونم چرا واقعا نمیدونم
همیشه سعی میکنم براشون بهترین باشم ولی اونا هیچوقت نمیبینن. تلاشای منو نمیبینن. انگار من فقط یه موجود اضافیم تو خونمون…
منوهیچ کس نداره حتی مادرم برادرام اصلن تودانشگاهم وقتی من ازکسی خوشم میاداون ازمن خوشش نمیاداصن همه دوستامم ازمن خوششون نمیادبهم محل نمیدن اصن بودنبودم هم برای اقوام ودوستان هم خانواده مهم نیست بحث توقف نیست اصلن صدروزم گوشیم خاموش باشه کسی نیست بگه چیشده
خدا به هممون صبر بده ، من فکر میکردم فقط خودم بدبختم
احساس میکنم خداهم تنهام گذاشته
من همیشه احساس تنهایی کردم ولی هیچوقت ازخداناامیدنشدم چون یه کارایی کرده که بهش خیلی ایمان دارم
سلام لطفاً خودتو ناراحت نکن منم مثل تو هستم من یه دختر 29ساله هستم تنها دخترم و یه برادر دارم اون بزرگه از من همیشه مامانم و بابام اونو دوست دارن از دوست داشتن داداشم ناراحت نیستم از ازافه بودن خودم ناراحتم گاهی وقتا با خودم فکر میکنم من کی هستم چرا هیچ کس منو دوست ندارن چرا پیش همه بی ارزشم چرا به همه خوبی میکنم در آخرش میشم آدم بد زندگی را دوست دارم اما کنارش دوست داشتن باشه عشق باشه کسی که واقعاً درکت کنه دوست خوبم تو هم ناراحت نشو یه روزی خوشی های ما هم میاد
از من هم هیچ دختری خوشش نمیاد
چرا جز والدینم کسی ت زندگیم دوسم نداره سمت هرکسی میرم بهم محل نمیده اصن ت زندگیم خیلی بدشانسم حس پوچی دارم
سلام چرا مادر و پدرم منو دوست ندارن و به من اهمیت نمیدن و همش به خواهرم اهمیت میدن همش برای اون چیزی میگرن برای من هیچی
خوب تو پدر مادرت دوست دارن ولی مادر پدر مادر من چی هرروز داداش کوچیکم ک فقط 7 سالشه باهام دعوا میکنه منم با زور کنار نمیام میزنمش بعد مامانم میگ تو مگه بچه ای شعور نداری داداشته مث سگ گربه کاش تورو بدنیا نمیاوردم فقط مایه ننگ خانواده ای??
مادر دوتا پسر هستم متاهلم کارشناسی الکترونیک هستم. چند وقت با هرکی هر حرفی میزنم به منظور میگیره و ناراحت میشه طوری هست ک دیکه الان دلمدنمیخواد با هیچکس حرف بزنم خستم و ناراحت از همه چیز و همه کس!!!!کلا دستم برای هیچ کس نمک نداره.به هرکس خوبی کردم جوابمو یک طور دیکه میده!!!!دلم میخواد کاش میشد با بجه هام یک جایی میفرتمک هیچکس نباشه هییییچ ادمی
چرا شماها اینکار میکنین?
منکه اعتماد به نفس دارم بقیه هم دوسم دارن?
فقط دیشب یکم بهم بی توجهی شد دلیلشو زدم تو گوگل?
خوش بحالت شایدخیلی پول داری شایدقشنگی که همه دوست دارن
احساس خیلی بدی دارم فقط یک چیزی تو گلومه عین به بغز. من نمیتونم انگار تو این دنیا کسی منو دوست نداری مادرم هرشب دعوام میکنه شبا نمیتونم بخابم شبا موندم برای کدوم درد هام گریه کنم کلی میخندم). تصمیم دارم بجای خیلی دور برم که کسب نباشه تنهای تنها)
من تا حالا به کسی بدی نکردم ولی هیچ کس دوسم نداره تو محل کارم هیچ کدوم از دوستام باهام حرف نمیزن
وقتی میرم سمتشون بی دلیل بهم بی محلی میکن من خوشگلم نیستم قدیم کوتاه الان ۲۰ سالمم هست
حتی تو فامیل هامون کسی با من حرف نمیزنه ????
من خيلي تنهام خانواده ي پدريم اصلا دوستم ندارن چون دخترم بابا چه فرقي داره دختر يا پسر داداشم رو همه جوره دوستدارن ولي منو نه
بعد از بدنيا اومدن داداشم مامانم گفت اگه طرف دخترم نريد نمي زارم پسرم رو ببينيد ???????????
الانم كه مامانم از بابام جدا شده اخلاقش كلا عوض شده
هروقت ميخواهم يكم گريه كنم يا ميرم تو حاب خودم ميگه(شانس منه ديگه تا به من ميرسي اونجوري ميشي )?
بابامم بي تفاوت به منه وگرنه با داداش 6همش بازي ميكنه
من نميگم با من بازي كن اخه من كه دوسالم نيست ميگم حداقل
يكم بهم بگو دوست دارم باهام وقت بگذرون
كلا داداشم رو از هر جهت دوست دارن
اخه مگه من هويجيم به منم توجه كنيد
مامان بزرگم هم كه بد تر
من خواستم بعد چند وقت يكم شير بوخورم
بعد گفت نخور داداشت نداره ?
اخه ديگه تا چه هد اختلاف ?
هر وقتم كه ميام يكم خودمو جمع جور كنم قر قرر شروع ميشه????????????????????
دخترم متاسفانه انتخاب نکردیم در چه خانواده و فرهنگی به دنیا بیاییم. با تفکرات و باورهای پوسیده، تخم حسادت و تنفر را در وجود شما می کارند و شما را از وجود برادرتان هم محروم می کنند. همه ما ارزشمندیم همه ما دوست داشتنی هستیم. مطمئن باش هستند آدم هایی که شما را دوست دارند و به شما افتخار می کنند.
من چی بگم هر وقت با هردختری میرم بیرون فقط به اون توجه میشه من انگار هویجم هر دوستی تا حالا داشتم تو خیابون فقط به اون پیشنهاد دادن ?
من فقط دلم میخواد یکی باشه اینجوری که من بهش محبت میکنم و سنگ تموم میذارم بهم محبت کنه
شما هم برای هیچ کس سنگ تمام نگذارید، حد تعادل را نگه دارید، اگر افراط کنید انتظار خودتان بالا می رود، ممکن هست حتی با آدم هایی مواجه شوید و تمام تلاشتان را بکنید اما نتیجه عکس بگیرید و این بیشتر دل شما را بسوزاند. همه آدم ها ظرفیت یکسانی ندارند و برخی حتی از آدم هایی مثل شما که محبت افراطی می کنند بدشان می آید شما را به چشم یک احمق نگاه می کنند. بخصوص کسانی که در کودکی محبت ندیدند و اکنون با ظواهر دیگر پوشش دادند. پس بدان کجا محبت می کنی، سنگ تمام می گذاری، ذره ای از آن را به یتیم خانه ها ببر، دستی بر سر کودک یتیمی بکش، نگاه پرمهری بر چشمانش داشته باش، دست پیرمرد و پیرزن تنهایی را بگیر، به مناطق محروم سر بزن، لباس نویی تن بچه بی نوایی کن، با غذای گرمی مهمانش کن، ببین چقدر حالت خوب می شود و خودت را منبع عشق خواهی یافت که به دیگران عشق می دهد و توقع دریافت ندارد.
من تا همین ۱۲ سالگی ک زندگی کردم بسمه میخوام بمیرم?
منه بدبخت با این سن کمم ک فقط ۱۲ سالمه حالم از این دنیا ب هم میخورع فقط ب خاطر این ک یکیو میخوام و چون خانوادم اهل رل و دوست پسر و این چیزا نیستن نمیتونم باش باشم
نمیدونم ک چرا بقیه منو دوست ندارن بیشتر وقت ب ی بهونه ازم جدا میشن
هیچ کس نمیخواد با من دوست باشه پدر و مادرمم همش بهم میگن تو بچه ما نیستی تو سر راهیی
میگن ای کاش ترو ب دنیا نمیاوردیم
من از خودم خسته شدم
خیلی دوست دارم خودمو خلاص کنم و بکشم و لی از این میترسم ک مردم در مورد خانوادم چی فکر کنن
با این ک هیچ جوره خانوادم منو نمیخوان ولی من اونارو دوست دارم
حروقت هم بشون میگم میخوام خودمو از بالا پشت بوم پرت کنم میگن چرا معتلی همین الان برو
نمیدونم واقعا خدا میدونه من چند سالمه یا نه
ولی هیچ وقت از این زندگیم راضی نبودم ولی بازم شکر میکردم ک بد تر از این نشه
من تا ب حال کتک های زیادی خودم با مشت . با کمربند . با چوب …. با هرچی ک بشه
هیچ کسو هم ندارم ک باهاش حرف بزنم ی کم آروم شم ب هرچی ک تا ب حال گفتم حالمو بد تر کردع
من فقط ی دختر ۱۲ سالم نمیدونم چرا این همه درد دارم
من ۱۲ سال زندگی کردم قدر ی عمر بدبختی کشیدم?????????????????????????????????
هانی جان چی بگم من خودمم زیاد حالم خوب نی ولی خدا ازشون نگذره کجایی تو من بیام بغلت کنم خودم اخه ادم گه میشه بچه خودشو نخواد
بیا با من دوست شو منم ۱۳ سالمه و هیچ کس رو ندارم.
منم تنهام
چقد شبیه منی :)))
من الان ۱۵ سالمه ولی وقتی دوازده سالم یود مثل تو بودم مادر و پدرم خیلی اذیتم میکردن شاید کتک و اینا نبود ولی واقعا اذیت میشدم با حرفاشون مثل تو بهم میگفتن خودکشی کن از دستت راحت شیم و من کلی گریه میکردم
الانم همینن ولی دیگه برای من مهم نیست روز به روز بیشتر نسبت بهشون سرد شدم و الان اگه جلوی چشمم بمیرن هیچ عکسالعملی نشون نمیدم و فقطهمه ی تلاشمو میکنم تا سه سال دیگه که به سن قانونی رسیدم برم از پیششون
دوست عزیز به شما حق می دهم از این دنیا حالتان بهم بخوره، چون نزدیک ترین کسان تو، خانواده تو ،پدر و مادر تو نه تنها به شما عشق و محبت ندادند بلکه تحقیر و تنبیه کردند. فکر می کنی این آدم ها خودشان سلامت روان داشتند؟ پس از این آدم ها چه انتظاری داری؟
تو با همین سن کمت باید یاد بگیری خودت خودت را دوست داشته باشی به خودت عشق بورزی، وارد رابطه ای نشوی که آسیب بیشتری ببینی. فقط از من بپذیر همه ما انسان های ارزشمند و دوست داشتنی هستیم ، پس این باور را در وجود خودت تقویت کن ، تا خودت برای خودت کافی باشی و برای سال های آینده دوستان خوبی پیدا کنی. و حتی اگر دوستی کنارت زد ناراحت نشوی.
خیلی حالم گرفته است. نیاز به کسی دارم که درکم کنه
من خیلی ادم مهربونیم هیچوقت ب کسی بدی نکردم ولی هیشکی دوستم نداره مامانم بهم بی توجهی میکنه مثلا من دوسال پیش با رفیقم بحثم شد دشمن شدیم الان زنگ زد یه ویزی در رابطه با شغل مامانم رو میخواست مامانم گفت نگران نباش جوری رفتار میکنم که بفهمن ولی خب کلی گرم گرفت باهاشون و اینا چرا همه در حقم بدی میکنن واقعا نمیدونم من نه به کسی ظلم کردم نه حق کسیو خوردم من فقط کسیو میخوام که واقعا دوستم داشته باشه
منم همینطور
???
امسال سال آخر مدرسه است. ولی همکلاسیام همچنان باهام سرد هستن. براشون بی اهمیته که همو می بینیم دیگه یا نه این به درک بهترین دوستم الان حتی توی مدرسه محلم نمیده. یکی دیگه رو پیدا کرده با اون یکی دوستشون میگرده یک سلام میکنه و رد میشه. تو خونه هم که مامان بابام همش بهم امر و نهی میکنن. واقعا خستم از این وضعیت. دلم میخواد فریاد بزنم و تموم بغض این مدتم رو توی آغوش کسی خالی کنم. ولی جرات همینو هم ندارم. فقط بهم میگن درس بخون درس بخون نمره ت فلان بشه کم بشه آبرو مون میره پس من چی. چرا همه به فکر خودشون هستن منو نادیده می گیرن. تورو خدا بگین دیگه باید چیکار کنم طاقت این همه حرفو بدبختی رو ندارم
چرا هیچکس من را دوست ندار خانواده مرا دوست ندارم ?
مث من بیچاره
احساس میکنم هیچکس دوسم نداره احساس میکنم جذابیتی برای کسی ندارم احساس میکنم باختم احساس میکنم… شاید امروز تمومش کنم زندگی لعنتی رو
منم خیلی ناراحتم احساس زشتی میکنم و فکر میکنم هیچکس منو دوست نداره .فقط یه خرج اضافی برای پدر و مادرم هستم و هیچ خاصیتی براشون ندارم
خستم????
خیلی خستم??
حتی اگه بمیرمم فکر کنم هیچکس براش مهم نیست
من یه مرد 31ساله دلشکسته داغونم
من آدمیم که فقط باید ادای انسانهای قدرتمند رو دربیارم
آخه مگه من با بقیه چیکار کردم که دوستم ندارن؟
توی گوشه اتاق یه پتو کشیدم و دارم گریه میکنم و میخوام بقیه نفهمن گریه میکنم
خدایا بهم لطف کن همین الان جونمو بگیر ???
منم تنهام? ۲۹سالمه هیچکس منو نمیخواد ۱دختر تنهام نه زشتم نه قدکوتاه نه خانواده پایینی دارم نه اعتماد بنفسم پایینه ولی کسی منو نمیخواد?
منم تنهام و قدمم کوتاهه یه دختر ۲۳ سالم پس دعا کن زودتر بمیرم و راحت شم تو که قد بلنده اینی دیگه من چیبگم
منم تنهام ۱۷ سالمه قد کوتاهی دارم از خودم متنفرم
سلام قد کوتاه خیلی باحاله….
من اکثرا آدمای قد کوتاه رو دوست دارم.
منم دختر ۲۳ سالم که قد کوتاهی دارم و هیچکس واقعا دوسم نداشته تاحالا حتی خواهر و برادرم ندارم پس دعا کن زودتر بمیرم
دوستان عزیز، برخی مواقع اتفاقات ناگواری در مسیر زندگی برای ما می افتد که خوشایند هیچ کدام از ما نیست، ممکن است عزیزانمان را از دست بدهیم، فرزند ناقص دنیا بیاوریم، تصادف کنیم و عضوی از بدنمان را از دست بدهیم، بیماری لاعلاج بگیریم، با قد کوتاه دنیا بیاییم. این ها خواسته ما نبوده، اما متاسفانه دنیا بر مدار قرار نمی چرخد، همه چیز در حال تغییر و دگرگونی است، اگر دنبال قرار و ثبات باشیم خودمان بی قرار می شویم. پس بهتر کار این است که آن را بپذیریم، اگر قابل اصلاح هست اصلاح کنیم. اگر نیست آن را بپذیریم و برای رشد و شکوفایی خود از درون تلاش کنیم. قد کوتاه باعث ننگ ما و قد بلند باعث افتخار ما نیست. به امید رشد و شکوفایی همه عزیزان
من هم یک پسر 15 ساله هستم حس میکنم کسی به قیر از پدر مادرم منو دوست نداره
سلام من هم آقای جوان ۳۴ ساله تنها هستم ناراحت نباش خدا بزرگه
ببین خواهرم هیچ وقت از بازیکن یه بازی جیزی رو نخواه همیشه از مربی یه بازی بخواه مثلا توی دنیا ی ما، ما باید از خدا بخواه نه از بنده اش
مگه عیبت چیه پس
نگو ک توام این من تنهاییت از تقدیرته???
نمیدونم چرا اینجا مینویسم شاید از تنهایی از اینکه خسته شدم بارها فقط به خدایی گفتم که جوابی نداد خیلی دردناکه خیلی زیاد اینکه حتی بدونی خانواده ات ازت متنفرن به گناه های نکرده تهی بودن مطلق میشه قلبت حس میکنی جای چیزی خالیه که نمیتونی هیچ جوره پرش کنی ۲۰ ساله دارم میکشم به امید واهی که حتما یه روز خوشبختی و شادی خودش و به منم نشون میده اما …..
چون دنبال شادی در بیرون از خودت هستی، هر گاه یاد گرفتی به خودت عشق بورزی، خودت را دوست داشته باشی، دیگر احساس خلاء نخواهی کرد. بلند شو خودت را در آینه ببین با تمام جزییات، خودت را از سر تا پا نوازش کن، خودت برای خودت کفایت می کنی
منم مثل شمام خیلی داغونم دیگه از همه متنفر شدم از بس خوبی کردم نامردی دیدم
دوستان خسته، دوستان دلشکسته، دوستان تنها متاسفانه شما در خانواده هایی بزرگ شدید که خودشان محبت نداشتند، افسرده بودند، درگیر کار بودند،بلد نبودند ابراز محبت کنند، شما به این نتیجه رسیدید که مشکل از شماست.
متاسفانه ما انتخاب نکردیم در چه خانواده ای به دنیا بیاییم و بزرگ بشویم ،به ما خواسته و نا خواسته ، آگاهانه یا نا آگاهانه آسیب زدند و نگاهمان را به خودمان ، دنیا و دیگران تغییر دادند. فارغ از اینکه در چه خانواده ای دنیا بیاییم همه ما انسان های ارزشمند و دوست داشتنی هستیم . همه ما ظرفیت دریافت عشق و محبت را داریم، همه ما ظرفیت رشد و بالندگی داریم، چرا خودمان را در گذشته ها نگاه داریم و به خودمان عذاب بدهیم و به فکر تخریب و نابودی خودمان باشیم. بیایید خودمان را دوست داشته باشیم و به خودمان احترام بگذاریم. از کارهای کوچک شروع کنیم مثل استحمام روزانه، خوردن غذای سالم، آشپزی، خواندن کتاب مورد علاقه، دیدن فیلم مورد علاقه، خریدن یک گل برای خودمان، پوشیدن لباس شیک برای خودمان استفاده از عطر و ادکلن مورد علاقه فقط برای خودمان، با انجام همین کارهای ساده کم کم باور می کنیم خودمان برای خودمان کفایت می کنیم، خودمان تنها نیستیم. وقتی با خودمان آشتی کردیم و به خودمان عشق و محبت دادیم ، کم کم خواهیم دید که دیگران هم ما را دوست دارند و به ما احترام می گذارند. حقوق ما را نادیده نمی گیرند و ما را طرد نمی کنند. حتی اگر طرد کنند ما دیگر ناراحت نمی شویم.
وی مدرسه معلمان از دستم نا راضی هستن قبل از این درس خون بودم وشاگرد اول کلاس بودم ولی الان حتی آخرم نیستم هیچ حسی به درس خواندن ندارم اخلاق خیلی عجیبی پیدا کردم حرف هایی میزنم که به آن جا نمی خورد زود عصبی میشم با خانواده همیشه بحث میکنم و همینطور داخل مدرسه با دانش آموزان .و هرکسی که چند بار با من رابطه داشته باشد بعد از چند وقت دیگه من رو بی ارزش میدونه خواهش میکنم یه راه کاری به من بگید
ترو خدا برای منم دعا کن که جونمبگیره
منم همین طور
دوست عزیز حدس می زنم شما در سن نوجوانی قرار گرفتید، احتمالا اتفاقی برای شما افتاده و شما را آزرده خاطر کرده است. یا کنار آمدن با تغییرات بدنی در این سن برایتان سخت هست، بنابراین افسرده شدید، کودکان و نوجوانان افسردگی خود را به شکل خشم و پرخاشگری نشان می دهند، بنابراین با این خلق و خو نمی توانید وارد مراوده با دیگران شوید و در صورت ادامه مراوده رفتاری از شما سر می زند که باعث ناراحتی دیگران و در نتیجه طرد شما می شود. پس اگر این حالت ها شدید هست و باعث درد و رنج شما می شود بهتر است ابتدا به یک روانپزشک مراجعه کنید، مصرف دارو در عرض دو ماه شما را متعادل می کند. از روانپزشک و دارو نترسید، وقتی حالت های افسردگی را تجربه می کنیم سروتونین مغز ما هم کم می شود و با خوردن دارو این مسئله حل می شود. همزمان با مصرف دارو از خدمات روانشناسی هم کمک بگیرید، اگر امکان مالی ندارید، سعی کنید خودتان را مجبور کنید کارهای روزانه تان را انجام دهید. به روابط اجتماعی خود ادامه دهید تا زمانی که به واکنش شدید منجر نشده است. ورزش پیاده روی و دوچرخه سواری را در برنامه هفتگی خود بگنجانید. یوگا و مراقبه کنید. شما سلامتی خود را باز خواهید یافت و روابط خوبی برقرار خواهید کرد.
هیچکس منو دوست نداره. اضافه وزن زیاد داشتم بهترین دوستم کنارم راه نمیرفت تو خیابون کم کم همه ارتباطشونو باهام قطع کردند خیلی خیلی تنها شدم تو سه ماه ۵۰ کیلو اضافه وزن پیدا کردم .
با روش های مختلف افسردگیمو کنترل کردم . شروع کردم رفتم باشگاه و با رژیم وزنو آوردم پایین. الان هم هیچکس منو دوست نداره چون انقدر ازشون فاصله گرفتم که دوست ندارم تا آخر عمر ببینمشون .روز به روز حالم بهتر میشه کنترلم روی افسردگی بیشتر میشه نمیزارم بهم آسیب بزنه .
دوست عزیز اضافه وزن شاید بخشی از حقیقت باشد اما همه آن نیست. شما ژنتیک و تغذیه خاصی داشتید، الان با رژیم و ورزش آن را کنترل کردید، اما باز هم احساس خوبی نسبت به خودتان و دیگران ندارید و این به خاطر این هست که در کودکی مورد مقایسه قرار گرفتید چه از جانب دیگران و چه از جانب خودتان. تحقیر یا سرزنش شدید، یا پدر و مادرتان با هم مشکل داشتند و شما فکر کردید مشکل شما هستید. پس خودتان سراغ دیگران بروید، از انتقاد نهراسید، همه ما ممکن است در شرایطی مورد انتقاد دیگران قرار بگیریم. اما شما به شکل افراطی به آن واکنش نشان می دهید. از مسخره شدن نترسید، حتی اگر مسخره هم شدید هیچ اتفاقی نمی افتد، از ارزش شما کم نمی شود، آدمی که مسخره می کند خودش مشکلات بیشتری دارد.
چرا مامانم منو دوست نداره
افریییین. مشکل منم دقیقا همینه همینه همینه
من آدم مهربونی و نسبتا کم توقعی هم هستم و دارم میبینم کسایی هستن که دوسشون دارم اما واقعیت این بود که هیچکی منو دوست نداره و هیچوقت روزگار و مردمش جواب خوبی های منو نداد و همیشه مورد بی مهری واقع شدم مثلا
بعد از مرگ پدرم خانواده پدریم طوری باهام رفتار میکردن انگار دیگه نسبتی باهاشون نداشتم و حتی یه بار پدربزرگم بهم گفت بیا این کرایه ماشینت از خونه من برو بیرون اون لحظه واقعا دلم شکست و تنها مقصدم شد مزار پدرم.
چون انتظار داری مادر یعنی مهربانی، عشق، صفا و صمیمیت اما متاسفانه مادر خودت بویی از این ها نبرده، در کودکی خودش محبت ندیده و الان ندارد که تقدیم شما بکند، فرصت با شما بودن را هم از دست داده و از شما هم نگرفته، خودش را درگیر کارهای دیگری کرده تا فراموش کند درد بی محبتی را ، چنان درگیر که فرصتی برای پرداختن به شما نگذاشته و هیچ وقت به خود نگفته که این چرخه را ادامه ندهم، اجازه ندهم فرزندم مثل خودم بزرگ شود. فرزندم به وجود من نیاز دارد، به نگاه من به آغوش گرم من و به گوش شنوای من. به امید آگاهی همه مادران و پدران
چرا نمیتونم خودم رو به دیگران ثابت کنم یعنی احساس میکنم دیگران اصلا به من توجه نمیکنن
هروقت حس ناراحتی کردید برید اون چیزی که دوست دارید رو انجام بدید مثل آشپزی نقاشی صحبت کردن با خودتون درست کردن وسیله برای خودتون موسیقی گوش کنید اگه گیتار دارید یا ابزار موسیقی دارید که بهتون آرامش میده رو بزنید اتاقتون رو مرتب کنید چیز هایی که متنفرید رو روی کاغذ بنویسید و پارشون کنید یا بسوزوندشون اگه خیلی اعصبانی هستید برید دکتر روانشناس تا باهاتون صحبت کنه خاطرات اون رو تونو که خیلی بد بود بنویسید توی یک دفتر
دوست عزیز درد تو هم همان نبود عشق و محبت در درون خودت هست، در کودکی بدون قید و شرط مورد محبت عزیزانت قرار نگرفتی، فقط زمانی شما را دیدند که کار مورد علاقه شان را انجام دادی، مثلا درس خواندن شما خیلی برایشان مهم بوده و بر روی آن حساب زیادی می کردند و تمام رویا های خودشان را در درس خواندن تو می دیدند، در کودکی به اندازه کافی دیده نشدی، حتی ممکن هست درس خوان هم بودی اما والدین کمال گرایی داشتی و همیشه بیشتر از آن را از تو توقع داشتند. الان هم که بزرگ شدی به همان سبک عمل می کنی، تلاش می کنی مورد توجه قرار بگیری، دیده شوی، تحسین شوی ، اما دریغ از اینکه تحسین شدن ها فقط دقایقی یا ساعاتی یا برای چند روز حال شما را خوب می کند. و باز تلاش و تلاش می کنی تا موقعیت دیگری خودت را ثابت کنی و این چرخه را همچنان ادامه می دهی و به رضایت درون نمی رسی. پس زمانی که یاد بگیری خودت را با تمام وجودت همان طور که هستی دوست داشته باشی نیازی به جلب توجه دیگران نخواهی داست و از اینکه توجه کافی نگیری ناراحت نخواهی شد.
من هم وقتی اون همه خوبی که به اطرافیانم کردم و یه جور دیگه جوابمو دادن قصد خودگشی یا خودزنی ندارم ولی از صمیم قلبم از خدا میخوام به روز سیاه بشینن . حتی یکبار که رفتم خونه پسرعموهام وقتی عموم اومد گفت اینجا چرا اومدی حالا من چقدر اونارو دوست دارم با دل شکسته پاشدم اومدم بیرون قلبم دو تیکه شد به هیچکس نگفتم تا حالا
مشکل اصلا از طرف شما نیست مشکل از عموتون هست تنها نیستین بعضی مواقع هر چقدر به یک نفر خوبی کنی اون آدم ظرفیتش رو نداره و درک نمی کنه شما هیچ وقت خودت رو بخاطر رفتار دیگری سرزنش نکن
من هم برای همه از جون مایه گذاشته ولی نزدیک ترین عزیزانم هم جوابشونو با نامردی و بی عاطفه ای دادن ولی الان از دیدگاه من با توی هر کاری تعادل داشت
برای همه ما پیش می آید که روزی مورد بی مهری دیگران قرار بگیریم. باید در نظر داشت شاید آن فرد در شرایط مناسبی نبوده، شاید خودش یک آسیب دیده است و حتی آسیب هایش بیشتر از ماست به قدری که نمی تواند محبت دیگران را بپذیرد و پس می زند. از درون احساس حقارت می کند و برای رهایی از آن سر دیگران خالی می کند. اگر چه در ظاهر احساس قدرت دارد ، شاید با ظواهر یا مطلوب های اجتماعی، مثل قدرت، ثروت، شهرت، محبوبیت یا علم بر نقص خودش پوشش گذاشته و آن را به سطح ناهوشیار برده اما گاها بروز می کند و برای خلاصی از درد آن سر دیگران خالی می کند.
شاید ما افراط کردیم، حد نگه نداشتیم، برای اشخاصی که ظرفیت پذیرش نداشتند. شاید باور داشتیم که از محبت خار ها گل می شود اما این باور را به محک آزمایش نگذاشتیم که بعضی خارها هیچ وقت دوست ندارند تبدیل به گل بشوند. پس در هر شرایطی باید تعادل را حفظ کرد و از هر کسی انتظار نداشت. و خود را قوی کرد.
من آدم بدرد نخوری هستم.هیچکس از من راضی نیست. دلم میخواد خودم بکشم راحت بشم. میدونی من … الان فقط دلم میخواد بمیرم
منم همینطور هیچ دوستی تو مدرسه ندارم پدر مادرمم محلم نمیزارن
دقیقا مث من خدا کمکمون کنه
سلام دوستای گلم
من انقدر دلم شکسته که دیگه تیکه هاشو پیدا نمیکنم واقعا حالم بده و دوست ندارم تو این دنیا بمونم احساس میکنم خدا باید یه دنیای کوچیک واسه ادمای مهربون کنار میزاشت اینجایی که مارو اورده جای ما نیستو فقط داریم عذاب میکشیم با طعنه و کنایه و هر چقدرم خوبی کنی به بقیه اصلا به چشمشون نمیا
دقیقا مث من خدا کمکمون کنه
مث من خیلیی بدعع
داش درکت میکنم منم مثل تو هستم
ای کاش با مردن حل میشد ولی نمیشه متاسفانه اون دنیابدتر ازینجا میشه
دوستان عزیزی که فکر می کنید هیچ کس شما را دوست ندارند، اشتباه می کنند، باز هم کسانی هستند که شما را دوست دارند، به شرطی که چشمان خود را باز کنید و واقعیت ها را ببینید.
اینکه فکر می کنید دوست داشتنی نیستید یا بی ارزش هستید ریشه در کودکی شما و نوع تربیت شما بستگی دارد. متاسفانه در خانواده ای بزرگ شدید که پاسخگوی نیاز های شما نبودند، محیط امنی برای شما فراهم نکردند، احتمالا با هم دعوا و درگیری داشتند، به اندازه کافی به شما ابراز محبت نکردند، به اندازه کافی بغلتان نکردند، به اندازه کافی برایتان وقت نگذاشتند، بیرون نبردند، با شما بازی نکردند. پدر و مادرتان به دلایلی مدتی از هم جدا شدند، احساس ثبات نداشتید، یا مورد تنبیه، تحقیر و سرزنش والدین یا خواهر و برادر بزرگ تر خود قرار گرفتید، یا شما را باور نکردند، به هویت شما احترام نگذاشتند، اجازه ندادند به موقع کارهای خودتان را انجام دهید، احساس کردید دست و پا چلفتی هستید. به موقع به حرف های شما گوش ندادند، همه اینها باعث شده به این نتیجه برسید که کسی شما را دوست ندارد. احتمالا خودتان هم آدم منفعل یا خجالتی بودید و توی دلشان نمی رفتید، کاری نمی کردید مورد توجه قرار بگیرید یا در خواست نمی کردید، یا اینکه خیلی خشن، پرخاشگر و نق نقو بودید، بنابراین واکنش های منفی گرفتید. اما اگر در خانواده دیگری با شرایط دیگری، با خصوصیات شخصیتی متفاوتی به دنیا می آمدید، امروز این بار سنگین را با خودتان حمل نمی کردید.
پس همه ما انسان های دوست داشتنی و ارزشمندی هستیم، همه ما در اصل آفرینش یکسان هستیم و هیچ تفاوتی با دیگران نداریم. پس بیایید از امروز شروع کنیم. خودمان خودمان را دوست داشته باشیم. به خودمان احترام بگذاریم، کارهای مورد علاقه مان را برای خودمان انجام دهیم، غذای خوب بخوریم به تمیزی و نظافت خودمان اهمیت بدهیم، از نگاه دیگران نترسیم. با افراد دیگر بخصوص افرادی که در خانواده های سالم بزرگ شدند وارد رابطه شویم. ورزش کنیم پیاده روی کنیم، برای آرامش ذهنمان یوگا و مراقبه کنیم. علایق و توانمندی های خود را بشناسیم، اهدافمان را روشن کنیم و برای رسیدن به آن تلاش کنیم. وقتی به جایی رسیدیم که خودمان برای خودمان کفایت کردیم، دیگر از اینکه کسی ما را طرد کند، یا نخواهد دوستی کند، ناراحت نمی شویم، زانوی غم بغل نمی کنیم. احساس تنهایی نمی کنیم. به امید روزی که همه ما اول بتوانیم به خودمان عشق بورزیم .
کاش کارمون بامشاوره حل میشد واین حرفارومون تاثیرمیذاشت امانمیذاره وقتی از خودت ازخودت بیزاری باهیچی نمیشه حلش کرد نه مشاوره نه دردودل باکسی تنهاچیزی که آرومت میکنه مرگه