حتما برایتان پیش آمده که هنگام ارتباط با دیگران حاضر باشید با پای پیاده به شهری دور سفر کنید اما با فردی که نمیشناسید، صحبت نکنید. این حس بر اثر استرس شدید بر شما وارد میشود و تمام انرژیتان برای گفتن چند کلمه را از بین میبرد.
چرا از ارتباط با دیگران میترسیم؟
بعضی افراد میلی به ارتباط اجتماعی ندارند اما در روند زندگی بهاجبار شما در موقعیتهایی قرار میگیرید که باید با دیگران ارتباط برقرار کنید. اهمیتی ندارد که آن افراد در زندگی شما باقی میمانند یا خیر؛ چیزی که مهم است، کیفیت ارائه خودتان به جامعه است. معمولا در این مواقع، اولین راهی که افراد انتخاب میکنند راه فرار است. توجه داشته باشید، ممکن است ارتباطی که شما از آن میترسید عقب بیفتد، اما هرگز از بین نمیرود.
تمام سوالات و واکنشهای منفی که در هنگام ترس از ارتباط گرفتن برای شما رخ میدهد همانند یک چراغِ اخطار عمل میکند. این چراغ برای به حداقل رساندن آسیب احتمالی به چیزی بسیار ارزشمند و مهم وجود دارد. آن چیز مهم خود شما هستید. ترسهای متعدد عملکرد روزانه شما را مختل میکند. قبل از هر ارتباط، بهجای دوری کردن، بر روی خود تمرکز کنید تا علتهایی را که شما را از مواجه با افراد میترساند، بشناسید. شناخت اولین مرحله، برای اصلاحِ ترس شماست. در ادامه چند مورد از علتهای ترس از ارتباط را با هم بررسی میکنیم:
- شما درگیر مسائل استرسزا هستید: اخیرا اتفاقات ناخوشایندی برای شما رخ داده و به اندازه کافی شما را درگیر کرده است. شما نمیخواهید با یک مسئله جدید وارد یک چالش دیگر شوید. شما میتوانید با زمانبندی مناسب در زندگی خود چالشهایتان را مرتب و به همه رسیدگی کنید.
- از بحث و واکنشهای تند اجتناب میکنید: معمولا پیش میآید که در ارتباط اولیه، شما با برخوردهای متفاوتی مواجه میشوید. این برخوردها میتواند خارج از انتظارات و حتی تصورات شما باشد. شما باید خود را برای هر واکنشی آماده سازید و روی ارائه خودتان تمرکز کنید.
- از قضاوت دیگران درباره خود میترسید: احتمالا وقتی در حال ارتباط با دیگران هستید، اولین چیزی که در ذهنتان شکل میگیرد این سوال است که” الآن مردم درباره من چه فکری میکنند؟”. این مسئله باعث پرش مغزی میشود و تمرکز را مختل میکند.
- عدم اعتمادبهنفس: ممکن است شما احساس کنید چیزی کمتر از افراد دارید و آنها به هر نحوی از شما برتر هستند. عدم اعتماد به نفس شجاعت برای ارتباط برقرار کردن را از بین میبرد.
- ترس از طرد شدن: بعضی افراد فکر میکنند که با طرد شدن برای همیشه از جامعه رانده میشوند. شما میتوانید با یک گفتوگوی ساده متوجه شوید که این ترس از طرد شدن فقط از دور بزرگ است.
- ناتوانی در عینی بودن: ممکن است شما در ارائه خود واقعیتان احساس ناتوانی کنید. شما باید روی ارائه خود تمرکز کنید زیرا عینیت شما همزمان با برقراری ارتباط شکل خواهد گرفت.
- تجربه زیسته: گاهی در گذشته برای شما موقعیتی پیش آمده که حس آزاردهنده آن تا مدتها همراه شما بوده است. برای مثال ممکن است بر اساس تجربیات، حس خوبی نسبت به ورود آدمها در نقاط امنتان نداشته باشید و از رفتن ناگهانی آنها بترسید. شما باید نسبت به ناراحتیهای گذشته آگاه باشید و آن را درمان و برطرف کنید.
- نداشتن اطلاعات کافی: گاهی در ارتباط با افراد احساس میکنید که دانش کافی برای صحبت کردن با افراد را ندارید.
برای غلبه بر ترس از ارتباط، باید چه کارهایی را انجام دهیم؟
مهمترین واکنش برای مقابله با ترس از ارتباط با دیگران، پذیرش و عبور از آن است. وقتی شما نسبت به خود احساس کمبود عزت نفس دارید، ترس مسیر خود را پرقدرت ادامه میدهد. ما تمایل داریم ارزشهای خود را به “خوب” و “بد” تفکیک کنیم اما هیچ خوب و بد مطلقی، وجود ندارد. همه صفات ما هم جنبه مثبت و هم جنبه منفی دارند؛ پس ارزشهای خود را بهدرستی بشناسید.
تا میتوانید مطالعه کنید و سطح دانش خود را افزایش دهید، زیرا افزایش آگاهی موجب تقویت اعتماد به نفس میشود و شما را نسبت به اعتبار حرفهایتان مطمئن میکند. همچنین اگر احساس کردید آمادگی لازم را برای ارتباط با دیگران ندارید، کمتر حرف بزنید و به دیگران خوب گوش دهید. این مهارت به شما در مقابله با ترس از ارتباط گرفتن کمک زیادی میکند.
ترس در ارتباط با دیگران یک مسئله است که میتوان آن را بهراحتی برطرف کرد. شما قرار نیست برخلاف شخصیتتان مجبور به ارتباط با افراد شوید؛ بلکه قرار است مهارتهای کافی را برای ارتباط درست با جامعه کسب کنید. شما میتوانید برای شناخت و تسلط بیشتر روی این ترس از مشاور کمک بگیرید.
اگر به هر دلیلی ارتباط شما با افراد شکل نگرفت اصلا نگران نباشد، بسیاری افراد دیگر برای ارتباط با شما وجود دارد. هر چه قدر بیشتر مغز خود را برای نگاه کردن به نکات مثبت آموزش دهیم، عادت به دیدن جنبههای خوب را در خود ایجاد میکنیم و در نتیجه عزت نفس ما رشد خواهد کرد.
من ۲۵ سالمه کارآموز وکالت هستم. من به شدت فردی درونگرا م ارتباط بر قرار کردن با دیگران من خسته می کنه دوست ندارم حتی به هیچ کس زنگ بزنم ، زنگ زدن به اطرافیانم حتی خواهرم که رابطه خیلی خوبی باهاش دارم سخت ترین کار دنیا است به خاطر همین دوستام از دست دادم تقریبا حتی تو خونه معاشرت خاصی با پدر مادرم ندارم، حتی برای ازدواج نگرانم هیچ رابطه دونفری توی ذهنم ندارم، ولی در مقابل خیلی دوست دارم مسئولیت داشته باشم توی زندگی. مثلا خرید کردن پول دراوردن. حس می کنم وکالت شغلی که بدرد من نمی خوره، گرچه می تونم حس کنم خیلی توش می تونم خوب باشم اگه اینطوری نباشم. دانشگاه که بودم دوست های زیادی داشتم باهاشون معاشرت داشتم یعنی اونا من به معاشرت مجبور می کردن اخرش هفتاد درصد واقعا بهم خوش می گذشت، ولی از اینکه شروع کننده باشم تواناییش ندارم
سلام وقت به خیر. میخواستم بدونم یک اختلال هست یا طبیعی. این که من در اول اشنایی همه چی خوب حس خوبی دارم چند روز که میگذره از طرف البته بعضی وقتها بدون دلیل سرد میشم. و از طرف خوشم نمیاد