قبل از هر چیز باید این را مد نظر قرار دهیم که ما معمولاً بر اساس تجربیاتی که در دوران کودکی داریم باورهایی را در ذهنمان ایجاد می کنیم و باعث تکرار الگوهای رفتاری در ما میشود . بنابراین همه ما به دلیل تجربه دوران کودکی خود، با یکسری از الگوهای رفتاری راحت تر هستیم و برایمان آشنا تر است. بنابراین در خیلی از مواقع بهجای اینکه ما یک رابطه اشتباه یا فرد اشتباهی در زندگیمان داشته باشیم یک الگوی ارتباطی معیوب داریم. بنابراین در خیلی از مواقع، احتیاجی به این نیست که ما شخص مورد نظرمان را عوض کنیم یا از رابطه خارج شویم. در حقیقت آن چیزی که تعیین میکند یک رابطه سالم یا رابطه اشتباه باشد، نحوه عملکرد خودمان و میزان وقت و انرژی است که برای رابطه می گذاریم. باتوجه به توضیحاتی که ارائه شد، ادامه بحث را به اینگونه مطرح میکنم؛
چطور تفاوت رابطه سالم و ناسالم عاطفی را بفهمیم؟ چه چیزهایی در یک رابطه اشتباه است و رابطه را سمی میکند؟
تشخیص رابطه سالم و رابطه ناسالم عاطفی
در یک رابطه سالم همه چیز به صورت متعادل وجود دارد و تعادل در رابطه حاکم است. در یک رابطه سالم گذشت و فداکاری وجود دارد. اگر برای یکدیگر قدمی بر می دارید به خاطر یکدیگر انجام می دهید نه برای اینکه در ازای آن چیزی را به دست آورید. اما در عین حال، این تعامل و کاری به خاطر دیگری انجام دادن دو طرفه است و هیچ یک از طرفین حس فدا شدن ندارند. یک رابطه سالم، رابطه بدون دعوا و جدل نیست یا یک جاده بدون پستی و بلندی نیست، بلکه در یک رابطه سالم هم پستی و بلندی وجود دارد.
تشخیص روابط اشتباه و سمی
اما روابط سمی داستان دیگری دارد. معمولاً زوجین در این مسیر بیشتر از آنکه خوشحال باشند احساس غم و ناراحتی میکنند. اگر در این رابطه قرار گرفته باشید، احتمالا این رابطه دیگر برایتان لذت بخش نیست، اگرچه ممکن است هنوز هم شریک زندگی خود را دوست داشته باشید و اگر مدتی از شریکتان دور باشید احتمالا این فاصله برایتان سخت است.
بنا به دلایلی، به نظر می رسد همیشه به روشی اشتباه یکدیگر را نوازش می دهید این نوازش میتواند فیزیکی و یا کلامی باشد. همه ما نیاز داریم به اینکه نوازش بگیریم و چه کسی بهتر از شریک زندگیمان؟
در روابط ناسالم عاطفی، بیشتر از آنکه در کنار یکدیگر تجربیات خوشایندی داشته باشید، بر سر مسائل جزیی اختلاف نظر دارید و این اختلاف نظر منجر به بحث میشود حتی ممکن است بهجای اینکه مانند گذشته منتظر شریکتان باشید تا فرصتی پیش بیاید و با او وقت بگذرانید، تصور اینکه ممکن است ساعاتی را با او وقت بگذرانید هم برایتان استرس آورباشد.
در ادامه مبحث نشانههای یک رابطه سمی را بررسی میکنیم. این علائم میتواند بسیار واضح باشند یا اینکه برای دستیابی به نشانهها احتیاج به کنکاش و بررسی رابطهتان داشته باشید. بهعلاوه اگر هر یک از این نشانهها را در خود یا شریک زندگیتان مشاهده کردید، اینکه چطور میتوانید به رابطهتان کمک کنید را مطرح خواهیم کرد.
نشانه های یک رابطه سمی
- 1-عدم حمایت: روابط سالم مبتنی بر تمایل متقابل برای دیدن موفقیت دیگری در همه زمینههای زندگی است. اما وقتی همه چیز سمی میشود، هر دستاوردی تبدیل به یک رقابت میشود. به طور خلاصه، زمانی که با هم میگذرانید دیگر حس مثبتی ندارید. شما احساس حمایت یا تشویق نمیکنید، در عوض، ممکن است این تصور را داشته باشید که نیازها و علایق شما اهمیتی ندارد و شریکتان فقط به آنچه میخواهد اهمیت میدهد.
- 2-تحقیر و سرزنش: بهجای محبت و احترام متقابل، بیشتر مکالمات شما مملو از تحقیر، سرزنش و انتقاد است. دکتر گاتمن (روانشناس آمریکایی که تحقیقات زیادی روی زوجین انجام داده است) میگوید تحقیر و سرزنش یکی از دلایل اصلی طلاق است.
- 3-حسادت: درحالیکه تجربه کمی حسادت گاهبهگاه کاملاً خوب است؛ اما اگر حسادت شما را از تفکر مثبت در مورد موفقیتهای شریک زندگی خود باز دارد، میتواند به یک مشکل تبدیل شود. حسادت یک حس کاملاً طبیعی و انسانی است؛ اما زمانی که منجر به سوءظن و بی اعتمادی مداوم شود، میتواند بهسرعت رابطه شما را از یک رابطه سالم به رابطه سمی تبدیل کند.
- 4-کنترل کردن یکدیگر: یا شریک زندگی شما همیشه از شما میپرسد که کجا هستید؟ ممکن است زمانی که شما بلافاصله به پیامکها پاسخ نمیدهید یا تا زمانی که این کار را انجام ندهید به شما پیامک نمیدهید، آزرده یا عصبانی شوند. این رفتارها ممکن است ناشی از حسادت یا عدم اعتماد باشد.
- 5- گفتگو نکردن درباره احساسات و ناراحتیهایتان: حرفهای نگفته و رنجشهایی که از شریکتان دارید باید گفته بشود اگر بازگو نشوند، تبدیل به کینه میشود و در نهایت باعث میشود از این رابطه ناامید شوید. اگر نمیتوانید به همسرتان برای شنیدن نگرانیهایتان اعتماد کنید، رابطه شما میتواند سمی باشد.
- 6-عدم صداقت: فرایند حضورتان در رابطه به اینگونه است که دائماً در مورد مکان یا افرادی که با آنها ملاقات میکنید، دروغ میسازید. شاید به این دلیل که میخواهید از گذراندن وقت با شریک زندگی خود اجتناب کنید یا به این دلیل که نگران هستید که اگر حقیقت را به او بگویید شریکتان چه واکنشی نشان خواهند داد.
- 7-انتظار: خودتان یا شریکتان برای زمان طرف مقابل اهمیتی قائل نیستید و معمولاً شریکتان را منتظر میگذارید. به خاطر داشته باشید که برخی از افراد ممکن است با برنامه ریزی و انجام بهموقع برنامهها مشکل داشته باشند، بنابراین شروع گفتگو در مورد این رفتار ممکن است کمک کند. اگر رفتار او عمدی نباشد، ممکن است بعد از توضیح اینکه چرا شما را آزار میدهد، تغییر مثبتی را در این زمینه شاهد باشید.
- 8-مسائل مالی: روابط زوجین باید مبتنی بر اشتراکات و ما باشد؛ بنابراین باید در مورد مسائل مالی، رابطه را به سمتی هدایت کنیم که بهجای پول من، پول ما مطرح باشد و در مورد اینکه با این پول چه کارهایی میتوانید انجام دهید مشورت کنید و به یک توافق برسید و به آن پایبند باشید؛ بنابراین اگر در مورد امور مالی خود به توافق رسیده باشید و یکی از شرکا به طور مداوم به این توافقنامه احترام نگذارد، رابطه به سمت یک رابطه سمی هدایت میشود.
- 9-استرس پایدار: همه ما در طول زندگی با چالشهایی مواجه میشویم که تنشهایی را برای ما به دنبال دارد. اما اگر بدون اینکه عامل بیرونی برای تنش وجود داشته باشد، مدام احساس اضطراب کنیم میتواند نشاندهنده مشکل در رابطه باشد.
- 10-نادیده گرفتن نیازهایتان: این موضوع بسیار بستگی به این دارد آیا خودتان نیازهای خودتان را در نظر میگیرید یا همواره به دلیل جلوگیری از تنش و درگیری، نیازهای خود را سرکوب میکنید. مثلاً شما و همسرتان از قبل منزل یکی از اقوامتان دعوت شدید؛ اما همسرتان به منزل میآید و میگوید دقیقاً همان روز برای پدرم تولد گرفتیم. و شما برای جلوگیری از ایجاد تنش میپذیرید. شریکتان هم ممکن است این برداشت را کند که خودتان هم مایل به حضور در آن جمع نبودید درحالیکه شما فکر میکنید به خاطر همسرتان این کار را انجام دادید.
- 11-عدم تمایل درباره صحبت درباره شریک زندگیتان: شما برای جلوگیری از اینکه بخواهید درباره رابطهتان چیزی را توضیح دهید از جمعهای دوستانه و خانوادگی اجتناب میکنید. همچنین فکر کردن و نگرانی درباره رابطهتان بیشتر وقت آزاد شما را میگیرد.
- 12-عدم مراقبت از خود: ممکن است از سرگرمیهایی که زمانی دوست داشتید کنار بکشید، سلامتی خود را نادیده بگیرید و اوقات فراغت خود را قربانی کنید. این ممکن است به این دلیل اتفاق بیفتد که شما انرژی لازم برای این فعالیتها را ندارید یا به این دلیل که شریک زندگیتان وقتی کار خودتان را انجام میدهید، شما را با مخالفت خود درگیر تنش میکند.
- 13-خوش بینی افراطی درباره تغییر: شما تصور میکنید اگر به تنهایی برای رابطه تلاش کنید بدون اینکه طرف مقابلتان برای رابطه تلاش کند، میتوانید همه چیز را تغییر دهید؛ درحالیکه در رابطه سالم هر دو برای رابطه تلاش میکنند و فعال هستند. درصورتیکه تلاش شما باعث شود طرف مقابل هم فعال شود و برای رابطه تلاش کند، میتواند نشانه یک رابطه سالم باشد و مسیر رابطه به سمت بهبودی پیش میرود.
- 14-دفن کردن مشکلات: شما نگران هستید که مطرحکردن مشکلات، تنش شما را افزایش دهد؛ بنابراین از تعارض اجتناب میکنید و بدون آنکه درباره مشکلتان با شریکتان صحبت کنید سعی میکنید آن را دفن کنید.
آیا روابط سمی را میشود تغییر داد؟ درصورتیکه بتوان هر دو نفر در رابطه را برای تغییر فعال کرد و هر دوی آنها تمام تلاششان را برای بهبود رابطه انجام دهند.
گلسا بمانیان
کارشناسی ارشد مشاوره خانواده
چگونه یک رابطه اشتباه را تمام کنیم؟
من دخترم و سه ساله که در یک رابطه عاطفی هستم. اما خیلی وقته احساس می کنم این آقا ارزش کافی رو بهم نمیده و سر هر قضیه عصبی میشه و شروع به بد دهنی میکنه و کوتاه نمیاد و تمام حق ها رو به خودش میده و حتی سر مسائل شخصی خودش با من دعوا میکنه. بارها شده حتی به من خیانت کرده و من بخشیدم و اون مدام قول داده تکرار نکنه. توی این رابطه ۵۰ درصد مواقع اصلا خوشحال نیستم اما عشق بینمون خیلی زیاده واقعا نمیدونم چیکار باید بکنم.
از این رابطه برم یا بمونم درست بشه و اینکه گاهی اوقات هم بد اخلاقی میکنه. مدام سر هر قضیه فقط بلده اشکم و در بیاره و حق و بده به خودش اصلا در کنارش خوشحال نیستم اما نمیتونم ازش دل بکنم واقعا باید چیکار کنم لطفا راهنماییم کنید.
پاسخ مشاور به پرسش ” نشانه های یک رابطه اشتباه “
خیانت از خط قرمزهای هر رابطهای هستش و شما فرمودید که ایشون به دفعات به شما خیانت کرده. ایشون با شما رفتار مناسبی نداره و بددهنی میکنه. از طرفی گفتید که عشق بینتون زیاده و همین باعث میشه که نتونید از هم فاصله بگیرید. شما باید بدونید که در چنین روابطی معمولا وابستگی بیشتر از عشق دخیله. یعنی وابستگی موجب میشه که شما وقتی خیانت یا توهین میبینید بیخشید و ادامه بدید. انگار که به بدی دیدن عادت کرده باشید. بنابراین باید سعی کنید به طور منطقی به مسائل نگاه کنید و به این درک برسید که این شرایط نمیتونه ادامه پیدا کنه.
یکی از کارهایی که توصیه میشه اینه که با فرد مقابلتون اتمام حجت کنید. به این معنا که برای خودتون مرزهایی رو تعیین کنید و اون رو برای ایشون بیان کنید. مثلا بگید توهین خط قرمز شماست و تحت هر شرایطی اگر دوباره توهین بشنوید دیگه تحمل نخواهید کرد.
روش دیگهای که برای ارزیابی روابط به کار میره، در نظر گرفتن هزینه و فواید رابطه است. برای اینکار لازمه که شما یک قلم و کاغد داشته باشید. دو ستون ترسیم کنید. یک طرف این ستون ویژگی های مثبت فرد مقابلتون و رابطه و طرف دیگه ویژگیهای منفی رو بنویسید. لازم نیست عجله کنید و اجازه بدید که هرچی در ذهنتون هست رو ذکر کنید. در نهایت بررسی کنید که ویژگیهای مثبت بیشتر هستند یا منفی. اگر ویژگی های مثبت نسبت به متفی ها بیشتر بودند بدین معناست که رابطه شما همچنان ارزش تلاش کردن برای تغییر و ادامه رو داره. اگر ویژگی های منفی نسبت به مثبت ها بیشتر بود شما باید یک مرتبه دیگه در مورد رابطتون فکر کنید و اگر لازم دونستید در انتخابتون تجدید نظر کنید چرا که روابط سمی تاثیر زیادی در سلامت شما خواهند داشت.
چه زمانی باید یک رابطه را تمام کرد
در تمامی مراحل زندگی موفق و پیروز باشید.
کوشا کوچک آملی
کارشناس مشاوره باما
من ارشد مدیریت پسماند دارم و 31 سالمه تقریبا تا الان از سن 23 سالگی تا به الان 3 رابطه دیگه داشتم که اولیشون 4 سال طول کشید بعد از این 4 سال بهم گفت که من رو نمی خواد و عاشق کسه دیگه ای شده از این که صادق بود خیلی خوشم امد که بازم صادقانه حرفشو زد به همین دلیل زیاد ضربه نخوردم اما رابطه دومم کلا اشتباه بود یه رابطه 2 ماهه ممنوعه که بعد از این دو ماه هم تاوان دادم حسابی ضربه خیلی بدی خوردم که تا 2 سال نتونستم وارد هیچ رابطه ای بشم و رابطه سومم همه ی خوب بود واقعا خوب تنها مشکل این بود که من خیلی زیاد بهش اعتماد کردم و چون همشهری بودیم به خیلی چیزا شک نکردم بعد از یک سال فهمیدم که طرف اصلا از اولم مال من نبوده بلکه زن و بچه داشته و من بعد از یک سال فهمیدم خیلی درد داشت بدترین ضربه ای که خورد نمی دونم تاوان بو یا چی ولی بد زمین خوردم برا همین تا بیشتر از یک سال وارد هیچ رابطه ای نشدم و فقط روی خودم سعی کردم کار کنم اما الان که تصمیم گرفتم وارد رابطه بشم بازم انگار یه جای کار میلنگه. الان یه مشکل جدی برام پیش امده من تقریبا یک سال و دوماهه که رابطه ندارم با هیچ پسری ولی 3 زوره با کسی اشنا شدم که از لحاظ تیپ و قیافه و موقعیت اجتماعی واقعا برام جذابه اما مشکل اینجاست که هنوز از شروع رابطه نگذشته ازم رابطه جنسی مجازی می خواد و من اصلا برام قابل هضم نیست از طرفی مدام میگه که قصد و نیتش ازدواج با منه و … ولی واقعا درسته این موضوع از یه طرف از این که از دستش بدم نارحتم چون همون طور که گفتم موقعیت خوبی داره و از لحاظ ظاهری هم برام جذابه. یه مشکل جدی برام پیش امده من تقریبا یک سال و دوماهه که رابطه ندارم با هیچ پسری ولی 3 زوره با کسی اشنا شدم که از لحاظ تیپ و قیافه و موقعیت اجتماعی واقعا برام جذابه اما مشکل اینجاست که هنوز از شروع رابطه نگذشته ازم رابطه جنسی مجازی می خواد و من اصلا برام قابل هضم نیست از طرفی مدام میگه که قصد و نیتش ازدواج با منه ولی واقعا درسته این موضوع از یه طرف از این که از دستش بدم نارحتم چون همون طور که گفتم موقعیت خوبی داره و از لحاظ ظاهری هم برام جذابه. نمی دونم رفتار درست در این موقعیت چیه واقعا ممنون میشم راهنمایی بفرمایید
من دو سال پیش با یکی از همکارام که متاهل بود وارد رابطه شدم خودم سه سال پیش جدا شدم و خیلی هم دوستش دارم .حتی صیغه ۹۹ ساله کردیم و گاهی خیلی اصرار میکرد که زن دایم بشم و زن و یه بچه داره و قببا میگفت که زنمو دوست ندارم ولی دروغ میگفت خودم چقدر پیام دیدم ازش که میگه دوست دارم . الان با هم همکار نیستیم و من جامو عوض کردم ولی هفته ای دو سه شب میاد پیش من. میخوام بزارمش کنار باوجود اینکه مثل ادم معتادی هستم که این ادم نقش مواد رو برای من داره. وقتی نیست خیلی حالم بده . وقتی منطقی فکر میکنم می بینم که رابطم کاملا اشتباهه ولی این دل لعنتیم همیشه باعث شده که جدا نشم و نتونستم. اون ۵ سال از من کوچکتره من ۳۵ و اون ۳۰ سالشه
سلام من یک مرد در یک ازدواج ناسالم هستم رابطه ما تمام ویژگی های یک رابطه ناسالم را داراست من در اولویت نیستم من مورد احترام قرار نمیگیرم زن من با من رابطه صمیمانه ای نداره من دوست داشته نمیشم همسرم همیشه من تنها میزاره و به مهمانی های زنانه میره حتی گاهی فکر میکنم بهم خیانت هم میشه زن من دچار اخلاق دو قطبیه یه ساعت خوبه یه ساعت بده همش دنبال کنترل کردن منه من خسته شدم ازش حالم از همه رفتارهاش به هم میخوره اما از طرفی به زندگیم وابستگی دارم نمیدانم چی کار کنم
من متولد ۷۲ مطلقه هستم و نزدیک ۴ ساله با یکمرد متاهل در ارتباط و باهاش زندگی میکنم و برای اینکه ازش جدا شم خیلی مشاوره گرفتم ولی نشد چندبار جدا شدم و رفتم ولی بعد ۲ ماه خودم بهش برمیگشتم خودم زنگمیزدم ولی طی این دو ماه جدایی اون ۱ بارم زنگنمیزد ولی همش من پیگیرش میشدم و اشتی میکردیم. الان باز باهمیم ولی من توی زندگیم خوش نیستم اصلا وقتی با اونم همش در اختلافیم وقتیم بی اونم دلم اونو میخاد من توی این ۴ سال خیلی خاستم بطور کلی تموم شه ولی از طرف منتموم نشد وعلی من میدونم اون خانوادشو دوس داره زنشم برعکس گفته هاش دوس داره من موندم تو این رابطه و اسیر احساساتم شدم و ترس از تنهایی ترس از خیلی مساعل باعث میشه تو این رابطه بمونم و عذاب بگشم و اینکه زنشم از این ارتباط خبرداره ۳ ساله