تجربه احساس افسردگی در نوجوانان ( depression in teens ) امری غیرمعمول نیست. بلوغ همیشه دورانی ناراحتکننده است که با تغییرات بسیار زیاد جسمی، روحی، روانی و اجتماعی همراه است.
انتظارات غیرواقع گرایانه اجتماعی و خانوادگی میتواند احساس شدید طردشدگی را در فرد ایجاد کند و به ناامیدی فرد منجر گردد. وقتی اوضاع مدرسه یا خانه بر وفق مراد پیش نمیرود، نوجوانان اغلب عکسالعمل شدید از خود نشان میدهند.
بسیاری از نوجوانان احساس میکنند که زندگی عادلانه نیست یا هیچچیز هیچوقت بر وفق مرادشان پیش نمیرود. آنها مضطرب و سردرگم میشوند. بدتر از همه، در این شرایط، نوجوان توسط پیامهای متناقض والدین، دوستان و جامعه بمباران میشود.
نوجوانان امروز چیزهایی فراتر ازآنچه زندگی باید به آنها نشان دهد- هم خوب و هم بد- را در تلویزیون، مدرسه، مجلات و اینترنت میبینند. نوجوانان برای درک تمام تغییرات جسمی و روحی که تجربه میکنند، بیشتر از هر زمان دیگری به راهنمایی بزرگسالان نیاز دارند. وقتی وضع روحی روانی نوجوانان در عملکرد روزانهشان اختلال ایجاد میکند، میتواند نشانه ای از اختلال عاطفی(هیجانی) یا روانی جدی باشد که نیاز به توجه دارد. برای درمان افسردگی در نوجوانان والدین باید بهطورجدی به فکر راه و چاره باشند.
مقابله با فشارهای روحی روانی دوران نوجوانی
وقتی نوجوانان ناراحت و غمگین هستند و احساس ناامیدی میکنند، روشهایی برای مواجه با چنین احساساتی بهمنظور جلوگیری از افسردگی نوجوان وجود دارد. این روش ها میتواند به ایجاد حس پذیرش و تعلقی که برای نوجوانان از اهمیت به سزایی برخوردار است، مؤثر باشد.
- پیدا کردن دوستان جدید: روابط سالم با همسالان برای اعتماد به نفس نوجوانان حیاتی است و نتایج مهمی در بهبود سلامت روانی نوجوان ایجاد میکند.
- شرکت در فعالیتهای ورزشی، کاری، مدرسه یا سرگرمیها: مشغول بودن به نوجوانان کمک میکند تا به جای تمرکز بر احساسات یا رفتارهای منفی بر فعالیتهای مثبت تمرکز کنند.
- ملحق شدن به سازمانهایی که برنامههایی برای نوجوانان ارائه میدهند: برنامههای خاصی که با توجه به نیازهای نوجوانان سازماندهی شدهاند، به ایجاد علایق جدید در آنها کمک میکنند.
- کمک گرفتن از یک فرد بزرگسال قابلاعتماد: زمانی که مشکلات آنقدر زیادند که مدیریت آنها به تنهایی دشوار است، نوجوانان نباید از درخواست کمک از دیگران بترسند.
اما گاهی اوقات، علیرغم تلاش همه، نوجوانان دچار افسردگی میشوند. عوامل زیادی میتوانند باعث افسردگی نوجوان شوند. مطالعات نشان میدهد، افراد افسرده در مغز خود مواد شیمیایی مرتبط با افسردگی بسیار زیاد یا بسیار کمی دارند. همچنین، سابقه خانوادگی افسردگی ممکن است خطر افسردگی در نوجوان را افزایش دهد. عوامل دیگری که با افسردگی نوجوانان در ارتباط است، عبارت از رویدادهای سخت و دشوار زندگی(از قبیل مرگ عزیزان یا طلاق والدین )، عوارض جانبی برخی از داروها و الگوهای فکری منفی در نوجوانان است.
تشخیص علایم افسردگی در نوجوانان
افسردگی در نوجوانان به طرز هشداردهندهای رو به افزایش است. بررسیهای اخیر نشان میدهد که یک نفر از هر پنج نوجوان دچار افسردگی است. این یک مشکل جدی است که نیاز به درمان سریع و مناسب دارد. افسردگی به چندین شکل ظاهر میشود، ازجمله اختلال دوقطبی(به آن روان شیدایی نیز گفته میشود).در اختلال دو قطبی حالت روحی روانی فرد بین سرخوشی و افسردگی مدام در حال تغییر است.
تشخیص افسردگی در نوجوانان میتواند دشوار باشد زیرا بزرگسالان انتظار رفتار دمدمیمزاجی از سوی نوجوانان را دارند. همچنین، نوجوانان همیشه احساسات خود را به خوبی درک یا ابراز نمیکنند. آنها ممکن است از علائم افسردگی آگاه نباشند و از دیگران کمک نگیرند.
این علائم میتوانند نشانی از افسردگی در فرد باشند، بهخصوص زمانی که این علائم بیش از دو هفته در فرد باقی بمانند:
- عملکرد ضعیف در مدرسه
- دوری از دوستان و فعالیتهای اجتماعی
- احساس ناراحتی و ناامیدی
- فقدان شور و شوق، انرژی و انگیزه
- عدم کنترل خشم و غضب
- عکسالعمل شدید نسبت به انتقاد پذیری
- احساس عدم توانایی در رسیدن به آرزوها
- اعتماد به نفس ضعیف یا احساس گناه
- دودلی، عدم تمرکز یا فراموشی
- بیقراری و آشفتگی
- تغییرات در الگوهای غذایی و خواب راحت
- سوء مصرف مواد مخدر
- مشکلاتی در ارتباط با اختیار و توانایی
- افکار خودکشی یا اقدام به خودزنی
نوجوانان ممکن است برای جلوگیری از افسردگی به اعتیاد به مواد مخدر یا الکل روی بیاورد یا در امور جنسی بیقیدوبند شود.
نوجوانان همچنین ممکن است افسردگی خود را از طریق رفتار خصومتآمیز، پرخاشگرانه و خطرجویانه ابراز کنند. اما چنین رفتارهایی تنها منجر به مشکلات جدید، سطح عمیقتری از افسردگی و از بین رفتن روابط با دوستان، خانواده، قانون یا مدیران مدرسه میشود.
درمان افسردگی در نوجوانان
این موضوع که یک نوجوان افسرده باید درمان سریع و حرفهای دریافت کند، از اهمیت به سزایی برخوردار است. افسردگی در نوجوانان یک مشکل جدی است و درصورتیکه درمان نشود، میتواند بدتر شده و به یک مشکل تهدیدکننده در زندگی تبدیل گردد. اگر نوجوانان افسرده از درمان امتناع کنند، لازم است تا اعضای خانواده یا دیگر بزرگسالان به فکر کمک از یک متخصص باشند.
درمان میتواند به نوجوانان کمک کند تا متوجه علل افسردگی خود شود و نحوه مقابله با استرس را یاد بگیرند. بسته به موقعیت، درمان افسردگی ممکن است شامل مشاوره فردی، گروهی یا خانوادگی باشد. داروهایی که توسط یک روانپزشک تجویز می شود، ممکن است به نوجوان کمک کند تا احساس بهتری داشته باشد.
برخی از روش های مؤثر و متداول درمان افسردگی در نوجوانان عبارتاند از:
- مشاوره روانشناسی: روان درمانی به نوجوانان این فرصت را میدهد تا رویدادها و احساساتی که دردناک هستند یا برایشان ایجاد مشکل میکند را کشف کنند. روان درمانی همچنین میتواند به نوجوان مهارتهای مقابله با احساسات و افکار منفی را بیاموزد.
- درمان شناختی رفتاری : این درمان به نوجوانان کمک میکند تا الگوهای منفی فکری و رفتاری خود را تغییر دهند.
- درمان میان فردی : این درمان بر نحوه ایجاد روابط سالمتر در خانه و مدرسه متمرکز است.
- درمان دارویی افسردگی : این درمان برخی از علائم افسردگی را از بین میبرد و اغلب همراه با دکتر روانشناس یا روانپزشک تجویز میشود.
زمانی که نوجوانان افسرده نیاز به کمک را تشخیص دهند، گامی مهمی بهسوی بهبود برداشتهاند. بااینوجود، به خاطر داشته باشید، تعداد کمی از نوجوانان خود به تنهایی به دنبال کمک برای درمان افسردگی میگردند. نوجوانان افسرده به تشویق دوستان و حمایت بزرگسالان ن برای کمک گرفتن و دنبال کردن توصیههای درمانی نیاز دارند.
مواجهه با خطر خودکشی در نوجوانان
گاهی اوقات، نوجوانان به حدی افسرده هستند که تصمیم به پایان دادن به زندگی خود میگیرند. هر سال، تقریباً 5000 نوجوان بین سنین 15 تا 24 سال، اقدام به خودکشی میگیرند. نرخ خودکشی برای این گروه سنی از سال 1960 تقریباً سه برابر شده است. بهاینترتیب، خودکشی تبدیل به سومین علت مرگ در نوجوانان و دومین علت مرگ در میان جوانانی که در سن دانشگاه رفتن هستند، شده است.
مطالعات نشان میدهد که تلاش به خودکشی در میان افراد جوان ممکن است ریشه در مشکلات طولانیمدتی داشته باشد که به خاطر یک رویداد خاص برانگیخته میشوند. نوجوانانی که فکر خودکشی در سردارند، ممکن است یک موقعیت موقتی را بهعنوان یک موقعیت دائمی ببینند. احساس خشم و رنجش آمیخته با احساس گناه اغراقآمیز، میتواند منجر به اقدامات تکانشی و خود مخرب در فرد شود.
تشخیص نشانه های افسردگی در نوجوانان
چهار نفر از هر پنج نوجوانی که دست به خودکشی زدهاند، نشانه های بارزی را از خود نشان دادهاند.به نشانه های هشداردهندهی زیر توجه کنید:
- تهدید مستقیم و غیرمستقیم به خودکشی
- فکر مداوم در مورد مرگ
- اشعار، مقالات و نقاشیهایی که به مرگ اشاره دارند
- بخشیدن تعلقات
- تغییر شخصیت یا ظاهر فرد
- رفتار غیرمنطقی و عجیب
- احساس شدید گناه، شرمندگی یا احساس طرد شدن
- تغییرات در الگوهای خواب و غذا
- افت شدید تحصیلی
به یاد داشته باشید که این نشانه های هشداردهنده باید جدی گرفته شوند و در صورت مشاهده فوراً کمک بگیرید. مراقبت و حمایت میتواند زندگی یک نوجوان افسرده را نجات دهد.
کمک کردن به نوجوانی که افکار خودکشی در سر دارد
- پیشنهاد کمک کردن و گوش دادن: نوجوانان افسرده را به صحبت کردن در مورد احساساتشان ترغیب و تشویق کنید. به صحبتهای او گوش دهید و خیلی سخنرانی نکنید.
- به غرایز خود اعتماد کنید: اگر به نظرتان شرایط جدی است، فوراً کمک بگیرید. برای نجات زندگی یک فرد، حتی اگر لازم است، رازی را برملا کنید.
- به صحبتهایی در مورد خودکشی توجه کنید: سؤالات مستقیم بپرسید و از بحثهای صریح و صادقانه نترسید.
- کمک حرفهای بگیرید: مشورت کردن با یک متخصص سلامت روانی که تجربه کمک کردن به نوجوانان افسرده را دارد، ضروری است. همچنین، به بزرگسالانی که در زندگی فرد نوجوان حضور دارند از قبیل خانواده، دوستان و معلمان، اطلاع دهید.
دخترم افسردگی گرفته
سلام وقت بخیر دختر من ۱۷سالشه مدام گریه میکنه میگه کسی منو دوست نداره مدرسه دوست نداره بره چون میگه تو مدرسه همیشه تو گروها تنهام کسی باهام دوست نمیشه میگه زشتم پوستم خرابه و هزارتا چیز دیگه مشاوره هم زیاد بردمش فایده نداره چند تا کتاب خوب هم میخوام معرفی کنین بهم.
درمان افسردگی در نوجوانان دختر
من نگرانی شما را کاملاً میفهمم و خیلی باعث خوشحالی است که آنقدر مادر دغدغهمندی هستید و احساست فرزندتان برایتان مهم و ارزشمند است. معمولاً در نوجوانها بروز احساسات و صحبت درباره افکارشان کمتر دیده میشود؛ بنابراین همین که از احساسات و افکارش با شما صحبت کرده است نشانه خوبی است.
ما بهعنوان والدین اغلب میخواهیم هرزمان که فرزندمان مشکلی داشت، فوراً به حالت حل مسئله برویم. اما ایده بهتر این است که سرعت خود را کم کنید و ابتدا به آنچه فرزندتان میگوید فقط گوش فرا دهید. دادن فضایی به بچهها برای باز شدن و احساس شنیده شدن به آنها این امکان را میدهد که بدانند صحبت کردن در مورد احساسات اشکالی ندارد و اینکه شما فرد خوبی هستید که میتوانید هرزمان که به کمک نیاز داشتند به او مراجعه کنید.
برای بچههایی که ممکن است احساس طرد شدن یا نامرئی شدن داشته باشند، نشاندادن اینکه به آنها اهمیت میدهید نیز برای آنها اهمیت ویژهای دارد. انتظار برای شنیدن بیشتر به شما کمک میکند تا بعداً حمایت بیشتری کنید. دکتر وایبرت خاطرنشان میکند: «اگر به آنها فضایی ندهیم تا فقط صحبت کنند، ممکن است راهحلی ارائه کنیم که واقعاً برای مشکل واقعی مناسب نباشد». فرزند شما نگرش منفی نسبت به خودش دارد و اطرافیان ما در ایجاد این نگرش منفی بسیار مؤثر هستند.
اما اگر والدین ما نگرش مثبتی را در کودکی برای ما ایجاد کنند و ما خودمان را مثبت بسنجیم، اگر همه دنیا هم بگویند تو زشت هستی این را باور نمیکنیم. به همین خاطر شما فرد مؤثری هستید و در ایجاد نگرش مثبت در فرزندتان نقش دارید. از رفتار و ظاهر او تعریف کنید (مواردی که واقعاً خودتان هم به آن اعتقاد دارید)
همه نوجوانان گاهی اوقات احساس غمگینی یا بدخلقی میکنند. اما هنگامی که یک حالت غمگین یا بد برای هفتهها یا بیشتر طول میکشد – و زمانی که تغییرات دیگری در نحوه عملکرد یک نوجوان وجود دارد – میتواند نشانه افسردگی باشد.
افسردگی با درمان مناسب بهتر میشود. اما مشکلات در صورت عدم درمان ممکن است ادامه یا بدتر شوند. علاوه بر درمان، نوجوانانی که احساس افسردگی میکنند به حمایت بیشتر والدین و سایر بزرگسالان در زندگی خود نیاز دارند.
اگر فکر میکنید فرزند شما افسرده است، با او صحبت کنید. به آنها اجازه دهید بدانند که میخواهید بفهمید آنها در چه حالی هستند. اگر میخواهند صحبت کنند گوش کنید.
برای بررسی افسردگی با پزشک یا درمانگر خود ملاقاتی را برنامه ریزی کنید. اگر نوجوان شما افسرده است، پزشک میتواند توضیح دهد که او (و شما) چه کاری میتوانید برای کمک انجام دهید. بهتر است افسردگی را زودتر درمان کنید.
علائم افسردگی در نوجوانان دختر
وقتی نوجوانان افسرده هستند، والدین ممکن است متوجه خلقوخوی غمگین یا بدی شوند که هفتهها یا بیشتر طول میکشد. آنها ممکن است متوجه تغییرات دیگری شوند، مانند:
- دیدگاه منفی نوجوانانی که احساس افسردگی میکنند ممکن است برای خود یا دیگران سخت بگیرند. آنها ممکن است بر شکستها تمرکز کنند. شاید دیدن قسمتهای خوب زندگیشان یا قسمتهای خوب خودشان برایشان سخت باشد.
- انرژی کم، تلاش، علاقه، لذت. نوجوانان ممکن است علاقه خود را به چیزهایی که قبلاً از آنها لذت میبردند از دست بدهند. به نظر میرسد که آنها اهمیتی نمیدهند. آنها ممکن است تلاش کمتری برای انجام تکالیف مدرسه یا کارهای خانه انجام دهند. به نظر میرسد کارها بیش از حد نیاز به تلاش دارند. هیچچیز سرگرمکننده یا لذت بخش به نظر نمیرسد.
- تغییرات در خواب. نوجوانان ممکن است بیشتر بخوابند یا در صورت نیاز در بیدارشدن مشکل داشته باشند. ممکن است مشکل خواب داشته باشند.
- تغییرات در غذاخوردن. برخی از نوجوانان مبتلا به افسردگی علاقه کمتری به غذا نشان میدهند و ممکن است وزن خود را کاهش دهند. برخی بیشتر از قبل غذا میخورند و ممکن است اضافه وزن پیدا کنند.
- عملکرد ضعیف در مدرسه وقتی یک نوجوان احساس افسردگی میکند، کار مدرسه میتواند سختتر به نظر برسد. آنها ممکن است کار خود را کامل نکنند، تلاش خود را نشان ندهند، یا آنقدر برای آزمون مطالعه نکنند. نمرات آنها ممکن است کاهش یابد.
- دور شدن از دوستان و خانواده. نوجوانان ممکن است زمان بیشتری را تنها بگذرانند، زمان کمتری را با دوستان خود بگذرانند، یا دور به نظر برسند.
- رفتارهای مخاطرهآمیز یا مضر. افسردگی میتواند برخی از نوجوانان را به بدرفتاری، مشکل یا مشاجره بیشتر سوق دهد. آنها ممکن است رفتارهای پرخطر نشان دهند. برخی به الکل، مواد مخدر یا خودآزاری روی میآورند.
- افکار یا صحبت از خودکشی برخی از نوجوانان افسرده افکار خودکشی دارند. اگر فکر میکنید نوجوان شما به خودکشی فکر میکند، از او در مورد آن بپرسید – آرام و با عشق. دانستن اینکه آنها کسی را دارند که میتوانند به او مراجعه کنند میتواند به محافظت از نوجوانان در برابر این افکار کمک کند. همچنین به شما اطلاع میدهد که آیا نوجوان شما به کمک فوری نیاز دارد یا خیر.
این موضوع را در نظر داشته باشید که برای درمان افسردگی حتی با دارو، هیچ راه حل سریعی وجود ندارد. درمان میتواند طولانی و سخت باشد. والدین میتوانند با انجام کارهای زیر به حمایت از کودکان کمک کنند:
- تشویق به ورزش روزانه (این امر لزوماً شامل یک ورزش سازماندهی شده نیست. پیادهروی خانوادگی بهحساب میآید.)
- نظارت بر هر دارویی (اگر از یک کودک افسرده بخواهیم خودش داروی خود را مدیریت کند توقع بسیار زیادی است)
- برای صحبت کردن وقت بگذارید. مشاوره به نوجوان شما کمک میکند تا احساسات خود را باز کند و به زبان بیاورد. وظیفه شما این است که وقتی فرزندتان درخانهباز میشود گوش کنید و حمایت بیقیدوشرط کنید.
- عادات خواب سالم را تشویق کنید
- چه چیزی در مدرسه انتظار میرود زمانی که تفکر و تمرکز به دلیل افسردگی مختل میشود، عملکرد خوب در مدرسه بسیار دشوار است. مهم است که معلم کلاس و یک مشاور یا روانشناس مدرسه را در تیم درمان بگنجانید تا به فرزندتان کمک کنید تا در این دوران سخت کار کند. در این زمان، امکانات کلاسی وجود دارد که ممکن است به نفع فرزند شما باشد. در مورد موارد زیر با معلم کلاس صحبت کنید:
- زمان طولانی برای تکالیف و تستهای طولانی
- تقسیم تکالیف به قطعات قابلکنترل
- کمک به ایجاد برنامه مطالعه یا تکالیف
- ارائه کپی از یادداشتهای کلاس (مفید برای اختلال تمرکز)
- انجام تستها در اتاقی ساکت و بدون حواس پرتی
درصورتیکه کودک شما در طول روز به استراحت نیاز داشته باشد، داشتن یک برنامه نیز مفید است. مثالها ممکن است شامل معاینه روزانه با یک مشاور مدرسه یا روانشناس در مراحل اولیه درمان و یک قرار هفتگی با تثبیت کودک شما باشد.
از نوجوان افسرده چه انتظاری داشته باشید؟
کودکان و نوجوانان کوچک بزرگسال نیستند. آنها با سرعتی سریع درحالرشد و تغییر هستند، حتی زمانی که یک دوره افسردگی را تجربه میکنند. بهاینترتیب، علائم میتواند در طول درمان تشدید و کاهش یابد. ممکن است متوجه شوید که به نظر میرسد افسردگی نوجوان برطرف شده است؛ اما فقط چند روز بعد متوجه عود رفتار افسردگی میشوید.
تحریکپذیری، احساس خستگی و طغیان در نوجوان افسرده رایج است. هرچقدر این نشانه ها برای والدینی که این رفتارها را دریافت میکنند سخت باشد، مهم است که والدین آرام بمانند و بر گوش دادن فعال تمرکز کنند. این تمایل طبیعی برای والدین است که بخواهند آن را «رفع» کنند یا بهنوعی جلوی آن را بگیرند، اما بیماری روانی پیچیده است. نمیتوان آن را تعمیر یا متوقف کرد. بااینحال، میتواند بهبود یابد. با درمان و حمایتهای مناسب، فرزند شما میتواند بار دیگر شکوفا شود و از دوران نوجوانی خود لذت ببرد.
کتابهایی که مطالعه آن متناسب با شرایط فرزندتان است:
به افکار بهتری فکر کن تبو موریس انتشارات پل
ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد
مترجم: بهناز سلطانیه
انتشارات: مجید
شازده کوچولو
مترجم: احمد شاملو
ممنون از توجهتان
گلسا بمانیان
کارشناسی ارشد مشاوره خانواده
من مهنام ۱۴ سالمه پدر ومادرم وقتی که ۴ ساله بودم از همدیگه جدا شدن الان با پدرم زندگی میکنم،افسردگی شدیدی دارم توی خانواده هیچ جایگاهی ندارم و کسی آدم حسابم نمیکنه راستش رو بخواین دلیل خاصی ندارم ولی واقعا حالم خوب نیست اینو تازه نفهمیدم از اوایل ۱۳ سالگی تا الان کسی خنده منو ندیده؛چند بار خواستم خودکشی کنم ولی نتونستم. هیچ دوستی ندارم.
سلام من افسردگی شدید دارم. فلوکسامین دوز۱۰۰ مصرف میکنم وقبلاتری فلوئوپرازین وریسپریدون واورلپت هم بابالاترین دوزمیخوردم واعصاب آرومی هم ندارم دلیل مشکلم هم اذیت شدن هنگام کتاب خوندنه ودوست دخترنداشتن ینی هیچ دختری هرکاری میکنم مدتهاست باهام رفیق نمیشه حالشون ازم بهم میخوره این دلیل خودمه احساس افسردگی دارم واندوه وغم زیادوتصمیم به خودکشی بعداز۴ یا۵سال دیگه وافکارمربوط به سیگاردرالان دارم ایناحرف دلم وذهنمه
دختر ۱۴ساله ای دارم تک فرزند است. توانا و ورزشکار وهنرمند اما یکسالی هست بسیار رفتارش تغییر کرده. رفتارش تندخو و ناسازگار مدام دوست داره بیرون باشه. نماز خوندنو ترک کرده و میگه دوست ندارم درس بخونم بدم میاد. قدرت نه شنیدن از ما رو نداره اگه اجازه ندیم بره بیرون با پرخاشگری و قهر پاسخ میده. پیش مشاور بردمش .خیلی نگرانیم. دیروز نرفت مدرسه گفت خوابم میاد. اینقدر ناراحت شدم که قلب درد گرفتم. بسییییار نامرتب اتاقش بهم ریخته و دست به هیچ کاری نمیزنه تا که میگم اینکارو انجام بده میگه حوصله ندارم. مدام توگوشی تاشب که میخابه اهل باشگاه هست قهرمان کشوریه. چند روزه تکرار میکنه کاش منو بدنیا نمیوردین. غذادرحد دوقاشق فقط. تمامی دوستاش پدرومادرشون جداشدن. از نور فرتریه اتاقشو پرده هاشو کشیده میگه بدممیاد از نور. میگه حوصله ندارم .یک روز از مدرسه اومد چشماش پف کرده بود گفت خواب بودم تومدرسه وبعداز مدرسه تااین روز دیگه خواب بود نگرانش بودم هروقت بیدارش کردممیگفت بزارید بخابم فقط خوابم میاد.فکر میکنم قرص کدین خورده چون بسته خاایشو توکیفش دیدم
من ۱۶ سالمه و پسرم ۲ سال افسردگی داشتم و خودزنی میکردم و یکساله که هیچ حسی ندارم نسبت به تمامی انسانها و شرایط بی تفاوت هستم و با هیچکسی صحبت نمیکنم حتی ۵ دقیقه در روز هم با مادرم صحبت نمیکنم یکروز تو اینترنت داشتم میچرخیدم که فهمیدم اسکیزوئید دارم میدونم که بیماری اما ازتون یک سوال دارم چرا بیماری ؟ من با اینجور زندگی مشکلی ندارم میشه به بنده بگید که چرا بیماری ؟ چرا بده ؟ بدی هاش برای من چیه و چه آسیب هایی داره
سلام من فاطمه ۱۵ ساله هستم. خیلی حالم بده. دوس دارم بمیرم. اصلا دلم نمبخواد زندگی کنم سه ساله ک اینجوریم کلی مشاوره رفتم تو نبشابور هستم مشهد رفتم تازه قرصم خوردم فایده نداشته. خودم متوجه نمیشم چی مشکلی دارم از ادما حالم بهم میخوره از بچه کوچولو از ازدواج کرده ها از خانواده دارا از مجردا اصلا ادما رو میبینم سرم گیج می رچندشم میشه نم دونم چیکار کنم قبلا انجوری نبودم دوس داشتم همه ادما بز بودیم من شدید احساس تنهایی میکنم. من ناامید نیستم فقط از دنیا خشم نمیاد دوس دارم واس همیشه بخوابم میدونی همینجور ک سلایق متفاوته هرکی یک رنگی رو دوست داره من هم دوست دارم نباشم یک انتخابه و یک تصمیمه ک به علایق خودم بستگی داره من دوبار خودکشی کردم ناموفق بود الان تحقیق کردم زدن خودکشی کنی جهنم میری برا همون نم تونم خودمو بکشم باید یک سوژه ای پیدا کنم ک بمیرم باش. همش میگم خستم از زندگی دوس دارم بمیزم خیلی اعصبانی میشن میگن حرف مفت نزن. من مشاوره حظوری رفتم گفتن ک اصلا مثلا همسنات نیستی اونا بخاطر موضوع های کوچیکی افسردن مث کسی ک ولشون کرده رفیق یا دوست یا یکی فوت کرده از عزیزانشون یا اینکه نمراتشون بده یا به خاطر دعوای خانوادگی گف ک حرفایی ک تو میزنی میگ اصن ادما باید منقزض شه ادم میبینم خشم نمیاد حالم بد میشه میگ عجیبه اخه اکثر ادما عاشق ازدواجو بچه ادما هستن اما تو اینجور نیستی دوس داری هنه اطرافت بز بشن من بخاطر بدی نیس ک از ادما بدم میاد کلن بدم میاد هم دنیام بهشتم بشه من نمیخوامش. من هیچ وقت مثل همه ارزوی ماشین خیلی باکلاس میلیاردی نداشتم ارزوی خونه ی لوکس نداشتم ارزوی کلی وسایل گران قیمت ویلای توپ لباس انچنانی اصلا ارزپی پول ندارم من با یک خونه کوچیک و بی وسیله و یک ماشین پراید راضی ام همیشع به بابام میگم بزار تا ابد ماشینمون پراید بمونه بدم میاد از ماشینایه لوکس. همه دقدقشون پول میلیارد بودن من اصلا اینجوری نیستم انقد از دنیا بدم میاد ک وسایل پولشو نمیخوام فقط دلم میخواد تا ابد بخوابم
شاید یکی از دلالیش اینه که تو بیشتر از سنت میفهمی و این یک امتیاز مثبت میتونه باشه. قدر این قدرت فکری که خدا بهت داده رو بدون و سعی کن در جهت درستی ازش استفاده کنی. دنیا با این همه عظمت و زیبایی هرگز پوچ نیست. قطعا خدای دانا شما را برای ماموریت ویژه ای به دنیا دعوت کرده.
پسر ۱۹ ساله هستم و از بچگی شاهد دعوای پدرو مادرم بودم تا سال اخر راهنمایی که درک و فهم کاملی به این موضوع نداشتم نمرات درسام ۲۰ بود و بعد از اون که وارد دبیرستان شدم و همچنان شاهد دعوای پدرو مادرم بودم و علاوه بر اون مادرم علاوه بر اینکه با پدرم دعوا میکرد به من و خواهر دوقولو هم گیر میداد و همیشه من و خواهرم رو جلوی دیگران تحقیر میکرد تا خودشو بالا بکشه از نظر مالی هم در شرایط مطلوب هستیم هیچ کنترلی روی زندگیم ندارم و هر تصمیمی که میگیرم باید با اجازه اونا باشه اجازه مستقل شدن ندارم و حریم خصوصی هم که باید مال من باشه رعایت نمیکنن نمرات درسیم به شدت افت کرد و ساا اخر دبیرستان به سختی فارغ التحصیل شدم و الان دچار افسردگی شدیدی هستم حس میکنم مثل یه پیرمرد ۷۰ ساله شدم که تمام هیجان و شور و شوقشو از دست داده توی جمع ها فقط سکوت میکنم و از تنهایی لذت میبرم لطفا کمکم کنید دیگه تحمل ندارم
سلام حدودا ۹ ماهه که دارم تلاش میکنم که از این حس وحشتناک دور بشم. گریه میکنم، از همه چیز دوری میکنم، نمیتونم درس بخونم یا حتی از تخت بیرون بیام. انگار زندگیم رفته روی حالتی که فقط زنده بمونم…اصلا انگار زندگی نمیکنم،دیگه خسته شدم از این حال و روز فقط امیدم به پرانوله،هروقت کم میارم دومین پرانول۱۰ رو هم میخورم. واقعا تلاش کردم که اوضاعمو درست کنم ولی الان حتی نتونستم سر کلاس حاضر بشم، دیگه نمیتونم با مردم حای یه صحبت کوچیک داشته باشم درحالیکه سال پیش همین موقع اینجور نبود. میدونم یه سری وظایف دارم ولی نمیتونم به کمترینشون هم عمل کنم. نمیتونم برم مشاوره،یه جلسه رفتم مشاوره خوبی نبود،از طرفی اگر بخوام برم پیش یکی دیگه پدرم متوجه میشه و اصلا دوست ندارم که ایشون درگیر اوضاع من بشن،هرچند فکر میکنم ایشون فکر میکنن حال و روز من از روی تنبلی و بیخیالیه. راستش از اینکه مردم درموردم چی فکر میکنن وحشت دارم. من حتی روم نمیشه بمیرم، هم درد داره،هم شاید عواقب. اگر بعد از مرگ مطمئن بودم هیچی نیست و با مرگ همه چیز تموم میشه تمومش میکردم، انگار فقط زنده موندم تا حای دیگرانو تنگ کنم و اذیتشون کنم. من لایق هزینه و امکاناتی که دارم نیستم. کاش میشد حال و روزم یا عادی بشه یا کلا خودم از این دنیا محو میشدم. توی اینترنت خوندم باید ورزش کرد و تحرک جسمی داشت اما من حای نمیتونم از تختم دربیام! توی یه چرخه فلاکت بار گیر افتادم و کمک میخوام…دیگه نمیدونم چیکار باید بکنم…فقط خستم از این روزا.
من بخاطر مشکلاتی که تو زندگیم داشتم و همچنان دارم! دچار افسردگی شدم،همیشه سعی کردم خودمو قوی نشون بدم ولی واقعا دیگه خستم نمیدونم چیکار کنم،مشکلات حل که نمیشن هیچ ، بدترم میشن
سلام وقت بخیر. من دختری دارم ۱۳ ساله که متاسفانه علی رغم هوش و استعداد بالا خودشرو دست کم میگیره و به خودش باور نداره و دچار اظطراب و استرس و افسردگی شده
من ۱۲ سالمه و حالم خیلی بده نمیدونم بابد چیکار کنم مود خاصی دارم انگار دوست دارم بمیرم از اینور هم خانواده ام ردم فشار. عصبی میارن حالم به شدت عوض میشه سریع و جدیدا عاشق تاریکی شدم
۱۶ سالمه ۲ ساله افسردگی دارم دست به خودکوشی هم زدم ناموفق بود یعنی دوستام جلومو گرفتن همیشه از طرف خانوادم ترد میشدم همیشه مسخرم میکردن مامانم از بچگی منو میزد در حد اینکه بدنم زخم بشه الان سنش رفته بالا توان زدنمو نداره ولی اگ بتونه بازم میزنه منو جلو بقیه ضایع خرد میکنن من چون نمرم درسیم از خواهرام کمتره منو مسخره میکردن حس بدی داشتم به هیچ کس نمیتونم اعتماد کنم حتی سر کوچک ترین چیز که مردم ازم فرار میکنن هروقت یکی منو عصبی میکنه دلم میخاد بکشمش ولی نمیتونم میرم بدنمو زخم میکنم خود زنی میکنم شاید اروم بشم از همه بدم میاد دلم میخاد هرکی اذیتم میکنه بکشم یا خودم بمیرم همیشه سر کوچک ترین چیز سرزنش میشدم
من احساس میکنم که اختلال شخصیتی دارم هیچوقت ثبات ندارم و به هیچ کس اعتماد ندارم حتی به پدر مادر خودم یجورایی همه رو دروغگو میدونم و اصلا همیشه واسه اروم کردن خودم نیاز دارم که کلا دور از دنیای واقعی بشم همیشه استرس دارم شجاعت کافی واسه انجام کاری ندارم نمیتونم خواسته هامو درست بیان کنم نمیتونم احساساتمو بروز بدم. من کلی مشکل دارم و حال خوبی ندارم شخصیتی هم ندارم یعنی کلا میتونم هر کسی باشم خانوادم طلاقیه و مامانم اوضاش خرابه به هیچ کس اعتماد ندارم حتی خانوادم و قابلیت انجام هر کاری رو دارم الان فقط با چیز های خاصی اروم میشم همیشه استرس دارم و الانم دستام با اینکه پتو روم هست یخه انگار روش یخ گذاشته بودن
من 15 سالمہ و افسردگی شدید دارم. افکار منفی،بی علاقگی نسبت بہ کارایی کہ یہ زمانی دوست داشتم،خوشحال نبودن در کنار خانوادہ و دوستام،افت تحصیلی نسبتا شدید،عدم تمرکز،زود رنج شدن،بی خوابی یا پر خوابی شدید و راستش حس میکنم بہ چند اختلال هم مبتلا شدہ باشم.
من ۱۵ سالمه و از افسردگی ، نداشتن عزت نفس و اضطراب اجتماعی رنج میبرم
سلام من 16 سالمه به شدت احساس پوچی. و تنهایی میکنم دلم میخواد بمیرم هیچ انگیزه ای برای زندگی ندارم اضطراب و استرس دارم و افکار خودکشی. از زندگیم خسته شدم. چرا یه روز خیلی خوشحالم یه روز خیلی افسرده. من حس افسردگی دارم هیچ وقت خوشحال نبودم هیچ وقت کسی منو باور نکرد چندین بار خواستم خودکشی کنم ولی بازم نتونستم دوستام ولم کردن هیچی دیگه قشنگ نیست من یه ادم بیشعورم هیچ وقت درست نمیشه هیچ وقت هیچ کس با من دوست نمیشه چون من عوضی هستم
سلام خسته نباشید من یک دختر 14ساله هستم که حدود سه ساله حالات خوبی ندارم گذشتم ب یادم میاد و از خودم و کارام متنفرم حس تنفر نسبت ب خودم زیاده مدت زیادیه علاقه مندم بمیرم و حس ناراحتی درونم داره بیشتر رشد میکنه طوری که ن درست میخوابم ن درست میخورم ن ارتباط برقرار کردن خوبی ندارم دوستامم از دشمن برام بدترن طوری رفتار میکنن باهام انگار اضافیم یا مزاحمشونم تو مدرسه بهم میگن ازمن حالشون بهم میخوره و رفتار خوبی نمیشه اخیرا بهترین دوستامو تو مهر ماه مرد و حال خوبی ندارم هر روز گریه میکنم نمیدونم باید چیکار کنم تا بهتر بشم
من از وقتی یادم میاد از بچگی زندگی خوبی نداشتم خونوادم بهم اهمیت نمیدادنو همیشه این باعث میشد من جلودوستام کوچیک بشم حتی یبار یادم میاد ک دوستم میخاست بره قنادی کیک تولدشوبگیره ک من بش گفتم میشه منم بیام باهات اما اون خیلی غیر مستقیم بهم گف تو لباسات کهنس مث بچه گهداهاس درصورتی ک شرایط مالی خانواده مانسبت ب خونواده اونا تو تراز بالا تری بود اما بخاطر اینکه مادرپدرم بهم کم توجه بودن اینطور شده بود شرایطم و من همیشه حسرت زندگی دوستامو دخترعمومو میخوردم ک اونا ازادی با بهترین امکاناتو دارن اما من مث ی زندانی افسرده توخونه بودم اما برای بهتر شدنم همیشه خودمو ی ادم قوی شاد جا میزد اما اینطور نبود و هچی سنم بالاتر میرفت خانوادم فشار بیشتری روم میوردن خیلی نسبت بهم بی مهر بودن تا اینکه تو14 سالگی بای پسر اشنا شدم کم کم احساس وابستگیم بهش بیشتر شد مادرم از این قضیه خبردار شد برخورد خیلی خیلی بدی باهام کرد اون پسرهم بد اینکه سو استفادع ازم کرد بدون توجه ب احساساتم منو ب هرزه بودن متهم کرد گذاش رف و زندگی من هی بدتر بدتر شد و میلی ب درس خوندن نداشتم تا اینکه کلاس دهم ک بودم برای فراموشی اون پسر وارد مجازی شدم و کلاس دوارده ک شدم خیلیییی توش غرق شدم رفیقام میگفتن اگه وارد ی رابطه بشی اون پسر رو فراموش میکنی منم دوباره رل زدمو خیلیب زود پشیمون شدم اما مادرم از این قضیه خبر دار شد نسبت بهم بد بین شئ هی باهام دعوا میکردوهمه چیو میزد توسرم فحاشی میکرد ماه اردبیهشت تصمبم گرفتمک درس بخونم اما دعوای ک روزانه با مامانم میکردم ک شدتش خیلی بالا بود همیشه حالمو بد میکرد گند میزد ب انگیزم هربار مادرم منو ی هرزه خطاب کیکرد میگفت تو ی بدبختی جز شوهر کردن بدبخت شدن ایندع ای من الان درگیرافسردگیم دوس ندارم از اتاقم بیام بیرون زیاد حرف نمیزنم همش دوس دارم بخوابم و خستم با کوچکترین چیزی گریم میگیره یا خود ب خود بدون دلیل ب ی جا نگاه میکنم اشکم در میاداحساس میکنم خیلی بی ارزشم و یک موجود منفعلم ن اینکه نخوام ولی واقعا توانایی انجام هیچکاری ندارم عاشق تنهاییم ولی از اینک تنها برم بیرون استرس میگیرم یکنفر غیر خونوادم باشه نمیتونم باهاش حرف بزنم استرس میگرم و هول میشم واقعا برام سخته نمیتونم تو جمع باشم حس میکنم بقیه دوس ندارن ک منو ببینن از اینکه تو چشم بقیه نگاه کنم وحرف بزنم استرس میگرم فکر میکنم چهره خوبی ندارم و بقیه رو اذیت میکنه با اینکه قیافه عادی دارم اینم ادامه صحبتم بود کجا نبود بنویسم وضعیت این چهار سال اخیرمه