ازدواج زودهنگام از مباحثی است که بازتاب آن را، در جامعه بسیار مشاهده میکنیم. ازدواج، خود بهتنهایی بسیار مهم است؛ و افرادی که بهموقع و با شرایط مناسب ازدواج میکنند، مشکلاتی در زندگی دارند. حال اگر این ازدواج، زودهنگام صورت گیرد؛ این مشکلات چندبرابر خواهد بود. قبل از پرداختن به این مبحث لازم است موضوعاتی را بدانیم.
در ادامه به موارد زیر خواهیم پرداخت:
- 1- تعریف ازدواج
- 2- هدف از ازدواج
- 3- ازدواج زودهنگام
- 4- تأثیر ازدواج زودهنگام بر فرد
- 5- راه حل مشکل
- 6- چرا مشاور؟
کلمه ازدواج، ریشه عربی دارد. ازدواج به معنی تزویج و مزاوجه است؛ یعنی زن و مرد با یکدیگر جفت میشوند. آنها قرین یکدیگرند. به بیانی دیگر ازدواج، اتحاد بین مرد و زن است که بر پایه صفات و ویژگی و شخصیت مشترک شکل میگیرد. زن و مرد متعهد میشوند که نسبت به یکدیگر باوفا بمانند و اهداف ازدواج را با یکدیگر تحقق بخشند.
هدف از ازدواج ساختن زندگی با بنای محکم عشق، امنیت و آرامش است. یکی از مهمترین اهداف ازدواج، عشق و محبت میباشد. وجود این دو مهم، در زندگی مشترک، باعث پیشرفت روزافزون زندگی برای زن و مرد است. اگر عشق و محبت را از زندگی حذف یا آن را کمرنگ کنیم؛ احساس شادی، آرامش و امنیت که خود جزء اهداف مهم ازدواج است را از دست میدهیم. زن و مرد هر دو نیاز به محبت کردن و محبت دیدن دارند؛ اصلاً آنها برای همین ازدواج میکنند که محبت ببینند و محبت کنند و عشق بورزند. آنها با حفظ و رعایت این اهداف و رسیدن به آنها میتوانند پابهپای یکدیگر و با کمک به هم رشد کرده و به اهداف فردی و خانوادگی و اجتماعی خود جامه عمل بپوشانند. در یک دستهبندی کلی میتوان هدف از ازدواج را رسیدن به عشق، محبت، آرامش، امنیت، رشد فردی، پیشرفت و رفع نیازهای جنسی و عاطفی دانست.
ازدواج زودهنگام زمانی روی میدهد که دختر یا پسر هنوز به بلوغ فکری و رشد عاطفی کافی نرسیده است؛ این یعنی دختر یا پسر در این سن آمادگی لازم برای ازدواج و شروع زندگی مشترک را ندارد. میانگین سن ازدواج زودهنگام را از 13 سال تا 18 سال برآورد کردهاند.
زمانی که افراد احساس میکنند، نیاز به ازدواج آنان صرفاً احساسی و یک دلبستگی زودگذر نیست؛ و خود را آماده در مقابل چالشهای زندگی میبینند میتوانند ازدواج کنند؛ در این صورت این ازدواج زودهنگام نیست. اما اگر دختر و پسر هنوز به شناخت شخصیتی از خود نرسیدهاند؛ و یک رشد عادی را در بازه سنی خود تجربه نکردهاند؛ و خواهان ازدواج هستند؛ این ازدواج زودهنگام است.
بیشتر ازدواجهای زودهنگام سنتی هستند. بزرگترها معتقدند جوانها وقت زیادی برای شناخت از یکدیگر پس از ازدواج دارند. این تفکر در چند سال اخیر کمتر شده است؛ اما آمار آن صفر هم نیست. امروزه بخشی از آمارهای طلاق متعلق به ازدواجهای زودهنگام است. اما این را نیز نمیتوان گفت که تمام ازدواجهای زودهنگام به جدایی میکشند. خیلی از زوجهای موفق که اینگونه ازدواج میکنند احساس خوشبختی دارند و از زندگی در کنار یکدیگر نیز راضی هستند. اما ازدواج زودهنگام معایبی نیز دارد. این عیبها تأثیر زیادی روی افراد، زندگی آنها و نوع تربیت فرزند آنها دارد. که در ادامه به این تأثیرات خواهیم پرداخت.
معایب ازدواج زود هنگام
ازدواج یکی از مهمترین تصمیمات زندگی به شمار میرود. اگر میخواهید ازدواج کنید باید تمام جوانب آن را بسنجید. این که آیا میتوانید با چالشها و سختی های زندگی مشترک کنار بیایید یا خیر؟ آیا آمادگی لازم برای ادارهکردن یک زندگی را دارید یا خیر؟ آیا از تصمیم خود پشیمان نمیشوید؟ آیا همسر آیندهتان را دوست دارید؟و دیگر سؤالات مهمی ازایندست که باید قبل از ازدواج پاسخی برای آن پیدا کنیم. حال اگر ازدواج بدون پاسخ به این سؤالات، و بدون سنجیدن شرایط و زودهنگام صورت پذیرفت؛ تأثیرات منفی را به دنبال خواهد داشت که در ادامه به آنها خواهیم پرداخت.
ایا ازدواج در سن ۱۴ سالگی خوب است؟
تأثیر ازدواج زودهنگام بر فرد
از جمله تأثیرات منفی ازدواج زودهنگام، تأثیر آن بر خود فرد است. فرض کنید در سن کم و یا بدون آمادگی ازدواج کردید. شما حالا مسئولیتهایی دارید که باید برای آنها وقت بگذارید، شما دیگر متعهد به زندگی با شخص دیگر هستید. شخصی که با شرایط مختلفی با شما بزرگ شده است، خلقیات مخصوص به خود را دارد؛ و حالا هر دو شما باید در کنار هم زندگی کنید.
اوایل ازدواج و شروع زندگی مشترک شیرین است. همه چیز برای شما تازه و لذت بخش است. اما مدتی که از آن میگذرد هرکدام از شما مسئولیت خود را قبول میکند تا برای آن تلاش کند؛ زمانی که وارد اجتماع میشوید و همسالان مجرد خودتان را میبینید که آزادانه و بدون تعهد زندگی میکنند، شاید شما هم بخواهید مثل آنها زندگی کنید؛ اما یا خود نمیتوانید، یا با مخالفت همسرتان مواجه میشوید.
شما انتخاب کردهاید بهجای وقت گذراندن با دوستان خود، قدم به زندگی مشترک بگذارید و باید یک سری چارچوبهایی را رعایت کنید. پس در اینجا با محدودیت مواجه میشوید و اولین ضربه روحی در زندگی مشترک را میخورید. اینکه شما بخواهید خودتان را با شرایط موجود وفق دهید زمان میبرد؛ پس امکان دارد در این بازه زمانی احساس پشیمانی از ازدواج به سراغتان بیاید.
حتی اگر از شرایط زندگی خوبی برخوردار باشید؛ امکان دارد وارد یک بحران پس از ازدواج شوید. به این موضوع توجه کنید: «انسانها در شرایط مختلف واکنشهای متفاوتی از خود نشان میدهند.» حال اگر قبل از ازدواج و در زمان آشنایی، آن شرایط برای شما پیش نیامده باشد؛ و شما در این مورد هیچگونه شناختی از همسر خود نداشته باشید، ممکن است با بهوجودآمدن چنین شرایطی واکنش جدید از همسر خود بینید و به خاطر آن با همسر خود اتفاقنظر نداشته باشید.
در چنین شرایطی ممکن است شما باز هم از ازدواج خود پشیمان شوید. ازدواج موضوع سادهای نیست و قطعاً کسی که در آن با مشکل مواجه است؛ پریشان خاطر خواهد بود. یکی از مشکلات در ازدواج زودهنگام، حسرت خوردن است. «فرد با خود میگوید کاش کسی را انتخاب میکردم که بیشتر به من شبیه باشد. من تازه خودم را شناختم و فهمیدم افکار من با همسرم متفاوت است. ایکاش زود ازدواج نکرده بودم. من در حل چنین بحرانها و چالشهایی در زندگی ناتوانم و فکرهایی ازاینقبیل.» این فکرها شما را از همسر خود دور میکند و باعث بروز مشکلات بعدی نیز خواهد بود. شما را گوشهگیر و کمحرف میکند؛ و باعث ایجاد احساس نارضایتی و تنهایی در ازدواج میشود. اینها همه از تأثیراتی است که ازدواج زودهنگام، بر فرد و شخصیت او میگذارد. باید توجه داشت که این تأثیرات برای خیلی از زوجهایی که زود ازدواج کردهاند، شاید وجود نداشته باشد. ما هرآنچه از آمار مشاورههای زناشویی به دست میآوریم را، مورد بررسی قرار میدهیم.
تأثیر ازدواج زودهنگام در خانواده
شما بعد از پیبردن به تأثیر ازدواج زودهنگام بر خود، به تأثیر این ازدواج زودهنگام در خانوادهتان هم پی خواهید برد. کسانی که ازدواج زودهنگام داشتهاند؛ کم این عبارت را از دهان اطرافیان و همسر خود نشنیدهاند. این جمله که «تو هنوز خیلی بچهای!» حقیقت این است؛ از زمانی که ازدواج میکنید نگاه اطرافیان به شما تغییر خواهد کرد. برای مثال: آنها میخواهند بهجای یک دختر 18 ساله، یک خانم عاقل و بهقولمعروف سنگین را ببینند. یا همسر گاهی انتظار دارد که شریک زندگی او خیلی از سن خود بیشتر بفهمد و عمل کند. حال این اتفاق نمیافتد و شما از جانب خانواده و همسر، زخمزبان خواهید خورد. نهتنها این مورد در شخصیت شما بسیار تأثیر منفی میگذارد؛ بلکه دید اطرافیان نسبت به شما عوض شده و دائماً از شما انتظارات بیشتری دارند.
گاهی شما احساس میکنید میخواهند شما را تربیت کنند. فرزندان شما نیز با وجود شنیدن چنین حرفهایی از اطرافیان، خودشان را دستکم میگیرند و این گاهی متأسفانه باعث ایجاد نوعی اختلال در کودکان میشود. تمام تأثیراتی که ازدواج زودهنگام بر خانواده شما میگذارد؛ هرکدام آسیبی است که به شما متحمل میشود.
تأثیر ازدواج زودهنگام بر فرزندان
تربیت فرزند یکی از مهمترین مسائل در بحث خانواده است. فرزندی که شما تربیت خواهید کرد؛ قرار است در اجتماع حضور پیدا کند. خواهناخواه او بر افراد تأثیر میگذارد و تأثیر میپذیرد. بحث تربیت فرزند خود یکی از مهمترین مسائل اجتماعی نیز هست. شما زمانی که تصمیم به داشتن فرزند میگیرید و صاحب فرزند میشوید، از همان لحظه اول، یکی از بزرگترین مسئولیتها را به دوش میکشید. فرزند، اول از پدر و مادر میبیند و می آموزد. اگر شما در سن کم پدر یا مادر میشوید؛ حتماً باید فرزندتان را تحتنظر مشاورین و روانشناس کودک خوب تربیت کنید؛ تا فرایندهای رشد اجتماعی کودک بهصورت صحیح پیش رود.
یکی از موضوعاتی که زیاد در کودکان، و در مبحث رشد کودک مشاهده میکنیم این است که کودک دیرتر از سن خود شروع به حرف زدن میکند و دایره لغات بسیار کمی در بازه سنی خود آموخته است. زمانی که پدر و مادر او را نزد روانشناس کودک میآورند متوجه میشویم مادر و پدر بسیار کم با کودک صحبت میکنند. علت را که جویا میشویم مادر میگوید من هنوز حوصله خودم را هم ندارم. مادر زود ازدواج کرده است و درست، در زمانی از سن خود قرار دارد که کمی نسبت به کودک خود بیحوصله است. پدر این کودک، بیشتر ساعات روز را بیرون از خانه میگذراند. آنها زیاد از خانه بیرون نمیروند پس در نتیجه، کودک دیرتر شروع به جملهسازی و حرف زدن میکند. آمار نشان میدهد میزان افسردگی بعد از زایمان، در زنانی که ازدواج زودهنگام داشتهاند بیشتر از سایر بانوان است. همچنین مادر، محور زندگی فرزند است و اگر علاوه بر زود ازدواج کردن زود باردار شود امکان آسیب روحی در کودک نیز وجود دارد؛ علاوهبرآن، والدین در تربیت کودک دچار مشکل میشوند. به یاد داشته باشید تربیت سالم فرزندان، ملزم به زندگی و شرایط سالم خانواده است.
پشیمانی از ازدواج زودهنگام
- 1- پذیرفتن شرایط حال حاضر و روش حل آن: نه فقط در بحث ازدواج، بلکه تمام کارهایی که انسان انجام میدهد و بعد از آن پشیمان میشود؛ احساس سرزنش از خودش به او دست میدهد. ابتدا باید شرایط پیشآمده را پذیرفت، تا بتوان مشکل را حل کرد. اینکه دائم به کار انجام شده بیاندیشیم و خودمان را سرزنش کنیم، مشکلمان حل نمیشود. ازدواج صورتگرفته است؛ مثل تمام مراحل زندگی رشدی انسان، زندگی مشترک نیز دچار مشکل شده است، و حالا باید آن را حل کرد. تا زمانی که اتفاق صورتگرفته را نپذیریم نمیتوانیم به حل آن بیندیشیم. شما زمانی شرایط موجود را خواهید پذیرفت که وقتی به مشکلتان فکر میکنید، دیگر خودتان را سرزنش نمیکنید و به دنبال راه حل میگردید.
- 2- ریشه مشکل کجاست؟ موضوع اصلی این مطلب در ارتباط با ازدواج زودهنگام است. پس باید به این بیندیشید، چه اتفاقی باعث شد شما، به این فکر بیفتید که زود ازدواج کردید؟ این فکر از کی و کجا شروع شد؟ آیا بهاندازه کافی مهر و محبت از جانب همسرتان دریافت نمیکردید؟ آیا به علاقه خود نسبت به همسرتان شک داشتید یا بالعکس؟ آیا دعوا کرده ید و انجام بود که ناامید شدید و فکر کردید که زود ازدواج کردید؟ آیا فکر میکنید که از پس مشکلات زندگی بر نمیآیید؟و خیلی دلایل دیگر نیز هست که میتواند شما را به این نتیجه رسانده باشد. پس فکر کنید چه چیزی باعث شکلگیری این فکر شد؟ پیدا کردن اولین دلیل میتواند ریشه این فکر باشد. «به یاد داشته باشید قرار نیست اتفاقات گذشته را کالبدشکافی کرده و آنها را موضوع بحث با همسرتان قرار دهید. اینجا فقط قرار است مشکل را پیدا کنید»
- 3- بدون توهین به همسر با او صحبت کنید. مهم است در زمان مناسب، ترتیب یک همنشینی و نوشیدن چای را به خود و همسرتان دهید. هرچقدر هم که از زندگی مشترکتان گذشته باشد؛ و هرچقدر هم که از یکدیگر شناخت داشته باشید؛ باز هم به یک همنشینی و صحبت احتیاج دارید. تمام سعی خودتان را بکنید که کاملاً منطقی با این موضوع کنار بیایید. شک نکنید که هر دو از این شرایط پیشآمده ناراضی هستید؛ و اگر همسرتان مشکلی در ارتباط خود با شما نمیبیند، به این معناست که او، متوجه آسیبی که تا الان به شما وارد کرده نیست. پس بدون اینکه عصبی و ناراحت شوید با او صحبت کنید. قرار نیست در این جلسه دونفره، دلخوری و دعوایی صورت پذیرد؛ پس به این مورد نیز توجه داشته باشید. در این همنشینی از عبارت «تقصیر تو بود که این اتفاق افتاد» پرهیز کنید. در مورد مشکل پیشآمده در زندگیتان از همسر خود کمک بخواهید. به او بگویید زندگی خودتان را دوست دارید؛ اما از نظر شما در این زندگی مشکلاتی پیشآمده که باید آنها را به کمک یکدیگر حل کنید؛ و بدون کمک او قادر به حل این مشکل نخواهید بود. مطمئن باشید اگر آرام و منطقی با او صحبت کنید همسرتان شما را درک خواهد کرد.
- 4- به روانشناس خانواده مراجعه کنید. مشاور میتواند در بهتر شدن رابطهتان به شما کمک ویژهای کند. مشاور نه خانواده و نه همسر شماست؛ پس بدون جانبداری با شما صحبت میکند. شما در یک شرایط از زندگی به سر بردهاید که از نظر روحی آسیب دیدهاید. شما باید در مورد مشکلاتتان با مشاور یا روانشناس، صحبت کنید چرا که اگر این آسیبها زیاد باشد امکان بهوجودآمدن افسردگی در شما وجود دارد. همانطور که میدانیم؛ بیماریهای روحی عامل بیماریهای جسمی است و بالعکس. پس تا دیر نشده نزد مشاور یا روانشناس مراجعه کنید. همسرتان به صحبتها و راهحلهای مشاور گوش خواهد داد. هر دو شما ترفندهایی را یاد خواهید گرفت که به شما برای درک بهتر یکدیگر کمک خواهد کرد. توجه داشته باشید اگر همسرتان راضی به آمدن نه خودش و نه شما نزد مشاور نمیشود او را قانع کنید. همسرتان را بهاجبار نزد مشاور نبرید؛ در این صورت، یا اصلاً به حرف مشاور گوش نمیدهد و یا این امر موقتی است.
- 5- چرا مشاور؟ اگر احساس میکنید بعضی حرفها را، نمیتوانید به همسرتان بگویید یا همسرتان شما را درک نمیکند؛ بهتر است این کار را به دست کاردانش یعنی مشاور بسپارید. هدف شما از ازدواج خوشبختی بوده؛ ولی متأسفانه شما این احساس را ندارید. احساس ناراحتی میکنید و احتیاج به حرف زدن دارید. برخی از صحبتها را نمیتوان با همسر خود در میان گذاشت؛ و بروز مشکلات زناشویی به خانواده نیز کار اشتباهی است. پس در اینجا مشاور به کمک شم میاید. شخصی که در این حوزه تخصص دارد و میتواند بهراحتی مشکل شما را حل کند. همانطور که پیشتر اشاره کردیم مشاوره خانواده و نه همسر شماست! پس بدون هیچگونه جانبداری صحبت کرده و برای رفع مشکل ه شما راهکار میدهد.
- 6- برای درمان آسیب روحی بر اثر ازدواج زودهنگام شما نیاز به مشاور دارید: شرایط شما خاص است. ازدواج شما زودهنگام بوده است. یعنی شما بهجای تفریح با دوستانتان، متعهد به زندگی با یک شخص در سن کم بودهاید. شما در سنی ازدواج کردهاید که هنوز، حتی شناخت کافی از خود نداشتهاید. این سن مقتضی تغییر رفتار است. همسر شما از شما میخواهد مثل یک فرد بالغ رفتار کنید و این برای شما مقدور نیست. حتی در مواردی که ازدواج زودهنگام با اختلاف سنی در ازدواج رخ میدهد اوضاع بدتر میشود. مرد دوست دارد روی زن تسلط داشته باشد و اگر از او بزرگتر باشد این تسلط تبدیل به تربیت خواهد شد و در برخی اوقات متأسفانه تبدیل به زورگویی شوهر!اگر مرد از همسر خود کوچکتر باشد نیز اوضاع خوب نخواهد بود. در هر دو مورد زن و مرد هیچکدام احساس خوشایندی نخواهند داشت.
حالا به این فکر کنید سن شما کم است و باید با مشکلات متعدد زندگی دستوپنجه نرم کنید. روح شما در این مرحله باید چیزهایی را که اندازه سنش نیست تحمل کند. زمانی که او ناچار به تحمل شد، آسیب میبیند. اگر این آسیب خیلی زود پیگیری شود؛ و این ازدواج به کمک همسر بهخوبی و ملاحظات لازم پیش رود، بسیار خوب خواهد بود. اما اگر این آسیبها؛ پیگیری نشود تبدیل به زن افسرده و غمگین خواهید شد. ما افسردگی را زمینه بیماریها و اختلالات متعدد روانی و جسمی میدانیم.
حتی اگر میتوانید با صحبت کردن با همسر خود مشکلتان را حل کنید؛ باز هم به مشاور احتیاج خواهید داشت. شما نهتنها هنوز سردوگرم زندگی را نچشیدهاید و تجربه کافی ندارید؛ بلکه سن پایینی دارید و امر ازدواج زودهنگام خود یک آسیب محسوب میشود. اگر این آسیب باعث سردرگمی در شخصیتتان شود؛ باید اوضاع را بحرانی بدانید و به دنبال درمان آن باشید. کسانی که دچار آسیب شخصیتی میشوند، یا دچار علایم افسردگی هستند؛ آنها بسیار زودرنج میشوند. از بیان احساس خود و اظهارنظر در جمع، خصوصاً نزد همسرشان بیمناک هستند. بسیار گوشه گیر میشوند؛ اغلب دوست دارند با خود تنها باشند. اگرچه در گذشته اعتماد به نفس بالا داشتهاند، اما حالا اعتماد به نفس خود را از دست داده و بسیار در امور زندگی سردرگم میشوند. اینها همه برای فرد و زندگی او زنگ خطر است.
اگر سن کمی دارید و میخواهید ازدواج کنید؛ کمی دست نگه دارید، و دوره آشنایی خودتان را افزایش دهید. اگر ازدواج زودهنگام داشتهاید و حالا دچار مشکل هستید خیلی زود این مشکل را پیگیری کنید. مشاور و روانشناس کمک شایانی در این روابط خواهد داشت. همه ی ما در تمام مراحل زندگی خود به مشاور و راهنما نیاز داریم.
آیا ازدواج یک انتخاب؟
خیلی از افراد فکر میکنند که جوانان امروزی بیبندوبار شدهاند و به همین آسانیها دیگر تن به ازدواج نمیدهند! اما این تفکر از اساس اشتباه است، زیرا در وجود هر انسانی، میل به سکون و امنیت خاطر از داشتن یک شریک زندگی، نهادینه شده است.
دلایلی که امروزه، جوانان را از ازدواج دور میکند، علاوه بر بعد روانشناختی همچون: میل به آزادی بیشتر، نداشتن تعهد و غیره، بیشتر مسائل اجتماعی را در برمیگیرد، مسائلی همچون: سختگیری از سمت خانوادهها، مادیگرایی، نداشتن امنیت شغلی و غیره.
طبق نظرسنجیهای اعلام شده، بیشتر جوانان ایرانی، دهه هفتادی و هشتادی میل به ازدواج دارند و اذهان کردهاند که اگر در شرایط مناسب قرار بگیرند، ازدواج را به دوستی طولانی قبل ازدواج ترجیح میدهند و به آن به چشم یک انتخاب، با اولویت اول نگاه میکنند.
چه سنی برای ازدواج دختر و پسر مناسب است؟
شاید برای شما بهعنوان یک پدر و مادر، معلم و غیره این سؤال پیش بیاید، چه زمانی برای ازدواج دختر و پسر باید اقدام کنم؟ و یا با ازدواج زودهنگام فرزندم موافقت کنم؟
این موضوع هیچ «بایدی» را نمیپذیرد، چهبسا ازدواجی در سن پایین با عشق شروع و تا سالها ادامه داشته باشد، در مقابل افرادی با سن بالا در عرض چند ماه ازدواج کرده و طلاق بگیرند.
در علم روانشناسی و مشاوره، هیچگاه به سن خاصی برای ازدواج اشاره نشده است، بلکه بهترین زمان را به بلوغ عقلانی، رشد عاطفی و بلوغ جسمانی ارتباط میدهند.
بلوغ جسمانی طبعاً، بعد از هر سن خاصی در همهی افراد سالم، اتفاق میافتاد و آنها را برای آمیزش جنسی و باروری آماده میکند.
بلوغ عقلانی و رشد عاطفی جنبههای متنوعی دارد، اما شاید بهاختصار گفت، زمانی اتفاق میافتد که فرد مفاهیمی همچون: مسئولیتپذیری، از خود گذشتن، دیگری را بر خود اولویت قرار دادن، شیوهی تعامل اجتماعی صحیح، خودشناسی و آنچه میخواهد در زندگی به دست آورد، سالم زیستن، مراقبت از خویشتن و دیگری، راه و روشهای مقابله با مشکلات زندگی مشترک و غیره را بهدرستی درک کرده باشد.
عواقب ازدواج در سنین پایین
شاید برای شما هم این سؤال پیشآمده باشد، مگر ازدواج در سنین پایین چه معایبی دارد؟ آیا درست است از ازدواج، در هر سنی، جلوگیری کرد؟
یکی از مهمترین دلایلی که ازدواج در سن پایین، منع میشود این است که جوانان در سن کم، به دلیل رشد جسمانی و ترشح هورمونها، از منطقیبودن فاصله میگیرند و نمیتوانند به عواقب تصمیماتشان در طولانیمدت فکر کنند.
معمولاً در ازدواج های سن پایین، دو طرف خیلی زود به مشکلات جدی برمیخوردند و چون هنوز، به استقلال مالی، فکری، عقیدتی و غیره ثابت نرسیدهاند، همانطور که خیلی زود به نتیجه برای ازدواج کردن رسیدهاند، به فکر طلاق گرفتن هم میافتند.
در واقع میتوان گفت، ازدواج های کوتاهمدت، ناتوانی در حل مشکلات کوچک، عدم صبوری، بارداریهای برنامهریزینشده، کودکان نارس و حتی بزهکاری در کودکان این ازدواج ها بهوفور به چشم میخورد و از عواقب غیرقابلبرگشت، این ازدواج ها محسوب میشود.
معمولاً بعد از گذشت چند سال از این ازدواج ها، هر دو طرف با برخورد بیشتر با اجتماع، متوجه اشتباه خود میشوند و به این باور میرسند که هنوز برای پیشرفت در زندگی و رشد فردی هیچ تلاشی نکردهاند و میتوانستند از نظر جایگاه اجتماعی و حتی انتخاب همسر خیلی بهتر عمل کنند.
سخن آخر
پیشنهاد ما برای شما عزیزان که این مقاله را مطالعه کردید و بهنوعی درگیر این موضوع هستید، این است که همین حالا با متخصصان سایت ما ارتباط بگیرید و دیگر نگران نباشید، ما اینجا هستیم تا با تمام توان به کمک شما بشتابیم.
سلام خسته نباشید من ٢٨ سالمه ١٢ ساله که ازدواج کردم و تا پسر یکی ١٠ساله و یکی ٣ساله دارم ازدواج منوهمسرم خیلی سنتی بود درضمن در سن پایین ازدواج کردم همسرم خیانت های فراوان بهم کرده اعتیاد داشت بقول خودش ٩ماه تو خونه خوابید ترک کرد دست بزن داره فحاشی میکنه چندین بار قهر و آشتی داشتیم ولی بازم ادامه میده و بدتر از همه مشکل جنسی داریم همسرم خیلی به رابطه با خانوم های دوجنسه راغبه و از من میخواد تا با ابزار و وسایل ایشون رو ارضا کنم بیشتر اوقات همسرم ارضا میشه و من هیچی.الان یکماهی میشه که قهر کردم و خونه ی پدرم هستم همه ی اقوام میگن یا جداشو یا بخاطر بچههات ادامه بده ولی من واقعا نمیتونم رفتاراشو تحمل کنم پسر ٣سالمو توی این یکماه همش ٣بار دیدم پسر بزرگترم پیشم بود که دیروز اومد اونم برد وگفت بهت نمیدم نمیدونم باید چیکار کنم لطفا راهنماییم کنید
سلام من همسرم ۵۸ سالشه من ۴۵ سالم سنم ۱۳ساله بودم ازدواج کردم الان ۳۳سال بیشترزندگی میکنم اصلامحبت نمیکنه ازقبل همینطوربودهمان شب اول گفت ازهم فاصله بگیرم گفت شب پتوازبالای هم میکشیم خلاصه الان دوفرزنددارم یک پسر ۲۹ یک دختر ۱۶ساله دوستش ندارم الان میفهم چه اشتباه بزرگی کردم زود ازدواج کردم مقصراصلی پدرومادرم بودن حدابشم طلاق نمیده همسرم میگه بچت هاسروسامان بگیرن بعدجدامیشیم
سلام. من سن کم ازدواج کردم، الان میخام ازش جدا بشم. مرد بدی نیست فقط دوسش ندارم. دو تا فرزند دارم .و به خاطر بچه هام صبر کردم ولی الان واقعا نمیتونم تحمل کنم، چون نسبت بهش خیلی سردم. میخام کمکم کنید آیا طلاق بگیرم یا نه
من دختری ۱۸ ساله هستم که از ۱۲سالگی ازدواج کردم من پسر دایی مو دوس داشتم اما با پسر عمه مامانم ازدواج کردم الانم دوتا بچه دارم اونم یه بچه داره ولی هنوزم میخوامش ودوسش دارم نمیتونم فراموشش کنم میشه لطفا بگید چیکار کنم
فقط میتونم بگم از زندگی متاهلی خسته شدم با ازدواج از خانوادم دور شدم اومدم یه شهر دیگه .دوس دارم مجرد بشم پیش خانوادم باشم .جوونی کنم .تو۱۸سالگی ازدواج کردمو هیچ لذنی از زندگیم نبردم الان فقط دوری و تنهایی و بی پولی. کاملا الان دارم حس میکنم اونم پشیمونه از این ازدواج .چون اونم دور شده از خانوادش. اخلاقش بد نیست .فقط شرایط شغلیش زندگیمونو خراب کرده. واقعا پشیمونم از این ازدواج تو سن کم.که قبول کردم از خانوادم دور باشم.من هیچ جوونی نکردم تا چشم باز کردم دیدم بایه نظامی ازدواج کردمو شب تنهایی کشیدم.مخصوصا الان ک تو این شهر غریب هستم تنهایی نابودم کرده
خسته نباشید من حالم خیلی بده خیلی کلاس چهارم بودن شوهر کردم الان نمیخام چون زوری بود افسرده شدم سه بار خیانت کرد یا دختر عموی خودن دوستم با دختر عمو خودش عقد بود نگفتن با زور ب من تجاوز کرد دختریم گرفت ازم الانم نمیخام حسی بهش ندارم نمیفهمه ن خودش ن خانواده اش من میخام جدا شم بخدا روانی شدم باید ب کی بگم من از اولم دوسش نداشتم خانواده ام این کارو کردن من اصلا قبول نکردم تا خودشون زوری این کارو کردن الان نمیدونم چهار سال عقدم ب فکر نیستن هیج کدومشون
سلام من زنی هستم در ۱۳ سالگی ازدواج کردم و الان ۲۲ سالمه و مادر سه تا بچه هستم وقتی ازدواج کردم هیچ سرم نمیشود آیا زندگی کردن با مردی بیست دو ساله یعنی چه و خانواده ام خیلی تعریف شوهرم را کرد و گفت پسری خیلی خوبی هست و میتونن تورو خوشبخت کنه و کلی حرفای دیگری بلاخره راضی کرد منو تا ببره خونه شوهرم و من هیچ سرم نمیشود که آیا رابطه جنسی یعنی چه و زندگی کردن یعنی چه و هیچ حسی به شوهرم نداشتم و هرچه که رابطه جنسی باهم داشتیم به زور بود و بدون اجازه من و من خیلی متنفر بودم و هیچ وقت راضی به نزدیکی نمیشودم میگفتم ای کاش بمیرم که همچنین صحنه رو نبینم و اجازه ای این رو هم نداشتم فرار از خونه کنم و برم خونه پدرم چون که پدر و مادر و برادر بزرگترم که راضی به ازدواج من بود نمیزاشت که برم خونشون و همیشه حرفشون این بود که اگه بخوای بیای خونمون آبروی برای ما نمیمونه و برادر بزرگترم حتی اینو بهم گفت اگه بخوای بیای خودم با دستای خودم میکشمت و بعد یک سال من بچه به دنیا آوردم یعنی همون سن ۱۴سالگیم و مادر شدم اونم چه مادری که هیچ حسی مادرانه ای نسبت به بچه ام نداشتم و بلاخره همینطور ادامه دادیم و شوهرم خیلی منو دوست داشت و الانم داره و من هیچ وقت خودمو کنار شوهرم راحت احساس نکردم هرچه که مادر سه تا بچه شدم ام نتونستم خودمو راحت احساس کنم و الان ماجرا همینه که من مدت یک ساله با یه پسر ۲۰ ساله آشنا شدیم و هیچ وقت راضی به این نمیشه که منو درکم کنه و از روز اول که باهم آشنا شدیم باشوهرم دعوا مون شده بود جلوی درمون داری گریه می که اومد و گفت چه شده و چرا گریه میکنی و منم از اینکه خیلی ناراحت بودم همه چیو گفتم که من اول زندگیم همچنین اتفاقی برایم افتاده و اونم شمارشو بهم داد و گفت هروقت ناراحت. و هیچ وقت خانواده ام حرف منو گوش نکرده و هرچه من گفتم اونها برعکسم حرف زدن و الآنم شوهرم میدونه که عاشق یکی دیگه شدم و حتی تو خوابم حرف اون پسرو میبرم ولی شوهرم از اینکه میدونه پدرم و خانواده ام ناراحت میشود نمیگه به اونا هرچه میگه به من میگه باید تمومش کنی و نباید ادامه بدی چون من خیلی دوست دارم و شوهرم میگه من بدون تو نمیتونم زندگی کنم و شوهرم خیلی خوب ترکم میکنه که درسته تو در سن کمی ازدواج کردی با من ولی من راضی نیستم و تحمل اینو ندارم که تورو با یکی دیگه ببینیم مشکل همینه که من شب روز تو فکر اون آقا هستم و اونم به فکر من هرچه که شماره تلفن خودت رو عوض کردم بازم منو پیدا کرد حتی مدتی یک ماه هم از دستش فرار کردم که باید حذف جوری بشه اینو نبینم که شاید خودم ازش سرد شم و اونم از من سرت شه و متاسفانه که بازم نشد همو فراموش کنیم و اونم میگه من بدون تو میمیرم و منم همینطور حتی در اینحت که حاضرم براش بمیرم. سلام خیلی ممنون از شما ولی من نه ساله که باشوهرم زندگی میکنم و هیچ وقت نشده که عاشق شوهرم بشم و هیچ وقت احساسی راحتی نکردم در کنارش و همینجوری ادامه دادم و اونم به خاطر آبروی خانواده ام و پدرم که شب روز قرآن میخونه و خودشم آخونده الآنم با این عاشق شدنم هیچ راضی نیستم که چرا عاشق یکی دیگه شدم و چرا ولی دست خودم نیست همیشه عذاب وجدان میکشم و هر شب گریه میکنم با خودم میگم نباید این اتفاق میافتاد درسته من در سن ۱۳ سالگی ازدواج کردم و اونم پدر و مادرم به زور دادن و خیلی عذاب وجدان داشتم و تصمیم گرفتم برم به شوهرم بگم واقعا که خیلی ترس نگرانی داشتم حتی گفتم به قیمت جونمم تموم بشه باید بگم با خودم میگفتم ای کاش اصلأ به دنیا نمیومدم رفتم به شوهرم گفتم من به یکی دیگه عاشق شدم و مدت یک ساله و شوهرم هیچ نگفت فقط گفت حاضرم بمیرم و ازم سوال کرد گفت تو چه رابطه ای بودین و من راستمو گفتم که درسته یک ساله که باهم آشنا شدیم ولی خدارو شکر میکنم نه اون پسر درخواست سکس کردن نه من دوست دارم اصلا خیلی میل جنسی ام کمه اونم از اولی زندگیم میدونه و خودم همه چیو تعریف کردم و هرچه به اون پسر میگم برایم پیام نده و زنگ نزن و من درسته من در سن ۱۳ سالگی ازدواج کردم و الآنم یک سال ازت بزرگترم و مادر سه تا بچه هستم منو تو بدرد هم نمیخوریم و من اونم میگه من نمیتونم و دست خودم نیست منم عاشقت شدم و به واقعا منم خیلی عاشقم وقتی میبنمش فقط آرزوم اینه که همیشه کنارش بارم نمیدونم باید چکار کنم و اون پسرم دست بردار نیست حتی رفته به خانواده اش گفته من نمیدونم بدون مهناز زندگی کنم هرجوری شده باید به دست بیارم چرا با شوهرم خیلی حرف زدیم باهم و از همون اولش که تو رابطه شدیم بعد یک سال من درخواست طلاق کردم و گفتم من دوست ندارم و چی حسی بهت ندارم اگه دوستم داری طلاقم بده و شوهرم هیچ وقت راضی به طلاق دادن نیست نمیدونم خسته شدم از این زندگی خودم و هرچه میگم باید ادامه بدم ولی نمیشه حتی میگم درسته پدر مادرم برای من پدر مادری نکرده ولی من برای بچههایم مادری کنم و ندارم زندگیش مث من بشه ولی بازم عشق این پسر منو کورم کردن اینقدر خسته شدم که با خودم میگم نه شوهرم راضی به طلاق هست نه این پسر دست بردار هست باید برم خودکشی کنم و صدبارم به خودکشی فکر کردم و بازن همون پسر منو نجاتم داده میگه منم نمیتونم دست بردارد باشم و نه میخوام بمیری و میخوام از شوهرت جدا کنم و شوهرم هیچ وقت راضی نیست که منو طلاق بده. حتی با شرهرممیگم منو تو باهم نه ساله زندگی کردیم ولی هیچ وقت باهم نخندیدم حتی میگم منو طلاق بده من هرجای باشم برای سه تا بچههایم مادری میکنم و هر کمکی از دستم برآید دریغ نخواهم کرد. خوب اگه تصمیم نهایی با خودمه باشه که از همون روز اول از شوهرم جدا میشدم ولی دست خودم نیست و شوهرمم میگه نمیتونم بدون تو زندگی کنم
عزیزم پای سه تا بچه پر میان هست بدون بچه هات با اون پسر خوشبخت نمیشی ببار اشتباه کردی ازدواج کردی الان طلاق و ازدواج مجدد با حضور یه بچه بدترین اشتباه هست
به حرف دلت گوش کن . سوختن وساختن واسه قدیم بود عزیزم
من توسن ۱۵سالگی عروسی کردم بچه دار شدم من اولش از زندگیم راضی نبودم با مرور زمان بهتر شد من اهل خیانت نیستم ولی یه چند روزی به یکی وابسته شدم نمیدونم چیکار کنم دوستش دارم
من تو سن پایین با اسرار خانواده ازدواج کردم. بعد شوهرم این موضوع، رو که خیلی علاقه به ازدواج را ندارم فهمید. ناراخت شد خیلی بهم ریخت. تو رابطمون وبرنامه هاش برای تدراکات ازدواج تاثیر گذاشت خلاصه بگذریم همینم باعث شد کارا خوب پیش نره و خانواده من (مثل خاله و دایی و… دخالت کنن) توی برنامه هامون دخالت کنن و منم هیچ حرفی نزدم وکاری نکردم که این شد مشکل پشت مشکل پیش بیاد.شوهرم اولش چیزی نمیگفت ولی الان با گذشت تقریبا ۱۵سال هنوز که هنوز حرف از گذشته میزنه وهی سرکوفت گذشته رو میزنه منو از خانوادم دور کرده کمتر یا بهتر بگم اصلا نمیبره برای دیدنشون. هم اینه هم اینکه ما بیشتر وقت باهم قهر یا سرد برخورد میکنیم گاهی به خاطر این موضوع که کم حوصله میشه با بچه ها دعوا میکن یا همش سرکوفت گذشته و رفتارای خانوادم بهم میزنه
من 16سالمه و مشکلات خانوادگی دارم پسرخاله 30سالشه و از من خواستگاری کرده چند بار بهش نه گفتم ولی همه ی اعضای خانواده م میگن برو خوشبخت میشی و وضع اونا هم خوبه ولی علاقه ای ندارم واقعا از اینورم تو خانواده واقعا کمبود دارم به نظرتون درسته که جواب مثبت بهشون بدم و بعدش علاقه ب وجود بیاد؟و بعد که خونه ی اونا تو شهرستان زنجان هست ما کرج زندگی میکنیم. خانواده م هم خانواده ای نیستن ک بزارن من درس بخونم یا دانشگاه برم و آرامشی تو این خونه ندارم
سلام وقت شما بخیر برای ازدواج اول اینکه باید در نطر بگیرید از نظر خانوادگی و فرهنگی و وضعیت اجتماعی اقتصادی تقریبا هم سطح هستید یا نه ، دوم اینکه به هر حال شما یک سری معیار برای همسر آیندت توی ذهنت داری باید دقت کنی ببینی این آقا چقدر به معیارهای شما نزدیکه چون بعده ازدواج نمیشه هیچ آدمی رو تغییر داد پس باید دقت کنید این فرد تقریبا معیارهایی که شما در نظر داریو داشته باشه و سوم اینکه ۶ ماه تا یکسال برای شناخت همدیکه زمان لازم دارید و این مدت آشنایی میتونه بهتر کمکتون کنه و چهارم اینکه اگه میخواید ازدواج موفق تری داشته باشید حضوری برید مشاوره پیش از ازدواج تا تاریخچه خانوادگی و تست های شخصیت ازتون گرفته بشه تا بهتر بتونید تصمیم بگیرید
عزیزم به عنوان یه روانشناس یهت میگم ازدواج در سن زیر 18 سال ان هم با پسری به مراتب بزرگتر از خودت اشتباه محضه
من متاهل هستم دو تا بچه دارم از زندگیم راضی نیستم. منو مادرم ۱۲سنم بود گفت ازدواج کن منم ازدواج کردم هیچ وقت خوش بخت نبودم الان هم نمی خوام زندگی کنم
سلام من توی سن ۱۳ سالگی ازدواج کردم والان نزدیک به۱۸ سال از ازدواجم میگیرد و ۲ بچه پسر دارم توی این چند سال چند بار رفتم دادگاه پرونده دارم ۴ سال پیش دو باره اختلاف برامون پیش آمد دادگاه بودیم نزدیک یک ماهی بود که من خیلی برای بچه هام ناراحت بودم دوباره برگشتم پیش شوهرم وقتی که برگشتم به اسرار شوهرم و خانوادش گفتند باید مهر و طلا و جهیزیه ای که داری مهزری ببخشی منم مجبور بودم انجامش دادم و در قبال حق طلاق رو داده به من الان بعد چهار سال بیرونم کرده ومیگو باید طلاق بگیری هیچ چیزی پیش من نداری و هر کسی که رفته باهاش حرف زده که بیاد دنبالم میگوید که باید از هم جدا بشویم الان من باید چه کاری انجام بدهم من دوست دارم برگردم سر زندگی خودم
سلام من ۱۲ سالم بود با شرایط بد خانوادگی مجبور شدم ازدواج کنم با اولین خواستگار خواستم اون خونه رو ترک کنم چیزی هم حالیم نبود و شوهرم ادم خجالتی ساکت با افکار سنتی ۱۲ سال تفاوت سنی البته خانوادمم خیلی سنتی هستن هیچوقت نتونستم شوهرمو دوست داشته باشم تو این ۱۸ سال همش هم عذاب کشیدم یه پسر ۱۲ ساله دارم بخاطر ک شوهرمو دوست نداشتم نمیتونم به بچه دومم فکر کنم خیلی دوست دارم طلاق بگیرم و خانوادم بخاطر سنتی بودنشون قبول نمیکنن و میگن ابرومون میره من الان ۳۰ سالمه و هم کلی عذاب وجدان دارم ک دوستش ندارم هم دارم خودم اذیت میشم نمیدونم چیکار کنم کمکم کنید
سلام من در 15سالگی ازدواج کردم سنتی بعد عقد متوجه شدم همسرم من رادوست نداره یکی دیگه را دوست داشته بخاطر انتقام بامن ازدواج کرده من این را بعد ازدواج فهمیدم سنم کم بود ازطلاق می ترسیدم بعد بچه دار شدم گفتم شاید درست بشه نشد اصلا علاقه نشون نمیده مرد دلسوزی کارکن به من خیانت نکرده فقط از اینکه با کسب باشم که بخاطر بچه هام من تحمل میکنه سختم رابطه داریم ولی سعی میکنه جدا ازمن بخوابه هیچ وقت ازم تعریف نکرده هیچ وقت ازم تشکر نکرده دوران عقد خودش همه چیز برام گفت کسی دیگه رادوست داشته خسته شدم بخاطر دخترام چکار کنم مرسی اگر جواب بدین
سلام من یک سال طلاق گرفتم. خیلی سنم کم بود ازدواج کردم 11سالم بود هفت سال باهاش زندگی کردم الان یه سال جدا شدم یه پسرم دارم سه سالشه دوسش نداشتم جدا شدم کلی مشکلی داشتم الانم خواستگار دارم نمیدونم چیکار کنم واقعا دوس هستم باهاش دوماه همش میگه زود ازدواج کنیم
باسلام دختری هستم ۱۵ ساله و روستا زندگی میکنم طبق عادات و رسوم روستا دختران را زود شوهر میدهند من نمی خواهم زود ازدواج کنم دوست دارم ادامه تحصیل دهم چند وقت پیش خواستگاری برام اومد و خانواده میخوان من بااو از دواج کنم ولی من اصلا دلم نیست چه کنم در ضمن من کسی دیگه رو دوست دارم
من زود ازدواج کردم 15سالمه عروسی نکردیم پسر عمه ام هست تو روستای ما زودمیدن. همه به من میگن زوده منم از زندگیم سرد شدم نامزدم منو دوست داره ولی من حس میکنم دوست نداره به هم پول نمیده چیکار کنم
من در ۱۵ سالگی ازدواج کردم و الان ۲۵ سالم هست. بچه ندارم. در این سالها درسم رو خوندم و فوق لیسانس دارم. همسرم ۸ سال از من بزرگتر هستن. مرد خوبی هست برای زندگی تلاش میکنه و من رو دوسداره. ولی من از ازدواج زودهنگام بسیاااار آسیب دیده ام و به تازگی متوجه شدم که چقدر آسیب های شدید دیدم. چندین رابطه موازی داشتم که صرفا برای کمبودهای عاطفی و مقتضیات سنی خودم بوده. از تاهل خسته شدم. الان با کس دیگری در رابطه نیستم. همسرم دست بزن دارن و چندین بار دعواهای وحشتناک سر مسائل خیلی سطحی داشتیم که من رو به شدت کتک زدن. بعد از ده سال زندگی مشترک به این نتیجه رسیدم که طلاق بگیرم و حق طلاق رو از همسرم گرفتم و مهریه خودم رو ابراء کردم. خانوادم در ازدواج من که سنتی و فامیلی هم بود بسیار مقصر بودن. ازدواجم اجباری نبود ولی من در زمان خواستگاری اصلا عاشق شخص دیگری بودم و نمیدونم چرا قبول کردم که ازدواج کنم. لطفا کمکم کنید و بهم بگید آیا تصمیمم برای طلاق درست هست یا خیر؟ خانوادم با رضایت تمام از برگشتن من استقبال میکنند و شرایط خوبی برام فراهم میکنند.
من سنم کم هست تیر ماه میرم در ۱۵ سال اما خانوادم میگن باید ازدواج کنی من هم راضی هستم اما خواستگار ندارم چند باری اومدن خواستگاری و حرفشو زدن اما خواهرم رد کرد از من هم هیچ سوالی نکرد من میخوام بدونم اصن تو سن اشکال نداره ازدواج بکنم؟!هرجور فکر میکنم جز ازدواج راه نجاتی ندارم
سلام خسته نباشید بنده خانم ۱۷ساله هستم من وقتی کلاس نهم بودم ۱۵ سالم بود ازدواج کردم خیلی زود ازدواج کردم و الانم پشیمونم از ازدواجم متاسفانه شوهرم بعد یه سال از ازدواجمون رفیق باز شده و معتاد شده واینکه هرشب هرشب میره پیش رفیقاش ۳ بعدازظهر میره ۳ شب میاد بغلم میخوابه کارشو انجام میده باز صبح بلند میشه میره پیش رفیقاش منم دیوونه شدم نمیدونم چیکار کنم نه رفیقاش میگذره نه از من منم که نمیتونم باهاش زندگی کنم اینقدر بهش گفتم گفتم که دیگه نمیدونم چی بگم اینقدر خرش کردم نازشو کشیدم باهاش حرف زدم دیگه نمیدونم چیکار کنم لطفا بهم کمک کنین همسر من خیلی آدم خوبیه کلی فقط معتاد و رفیق بازه تروخدا کمکم کنین نمیتونم ازش جدا شم میخوام زندگیم رو درست کنم ولی دیگه نمیدونم چیکار کنم لطفا بهم کمک کنین تروخدا بگین چیکار کنم من فقط ۱۷ سالمه هنوز بچه ام بگین چیکار کنم مثل زن های بقیه نیستم که بچه داشته باشم مجبور بشم زندگی کنم به خاطر بچه هام
سلام من خانمی ۳۰ ساله هستم ک از ۱۵ سالگی ب اجبار ب ازدواج فردی ک از هیچ لحاظ بهش علاقه ای ندارم دراومدم. ۱۵ ساله دارم این آدم و تحمل میکنم چند بار برگشتم منزل پدرم و خواستم جدا شم ولی حمایتم نکردن
سلام خسته نباشید بنده مشکلی داشتم خیلی غذبم میده خواهش میکنم یه راه پیش پام بزارین ،مشکلی اینه من یک پسر 21ساله هستم و بخاطر رسم رسوم مجبور به ازدواج با دختر خوانم 12ساله شدم حالا تمام فامیل های روستای ما بهم ،تعنه میزنن که من مردانگی ندارم چرا فرزند دار نمی شم ،ولی من از همسرم دوری میکنم چون میترسم ،از سن کمی که دارن ،اینم بگم همسر بنده با این که سن کمی داره همش از من درخواست رابطه جنسی داره ،بخدا من هنگ کردم ،چیکنم ،میگم شاید سن کمی داره برای اون معنی رابطه جنسی نمی دانه ،به اون خاطر همش از من درخواست رابطه داره، حال راهنمای کنید میتوانم رابطه جنسی کامل داشته باشم البته با رضایت همسرم در آینده مشکلی پیش نخواهد بود ممنون منتظر پاسخ ارزش مند شما هستم
من متولد ۶۸ هستم الان ۳۴ سالم.. ۱۴ سالگی ازدواج کردم به اسرار پدرم.. و اوایل عقدمون فهمیدم که اهل مواد مخدر.. و زندگی رو تا الان باهاش ادامه دادم و یه بار به خاطر اعتیاد به شیشه چند سال پیش طلاق گرفتم و یک سال و نیم بعد دوباره آشتی کردیم. اما الان ۷.. ۸ سال طلاق عاطفی گرفتیم حتی رابطه جنسی کلا چند بار بوده که متاسفانه باعث بارداریم شد که الان یه پسر ۲سال و نیمه دارم.. همسرم همه چی رو از من قایم میکنه خرج درستی نمیده.. هیچ وقت من و تو زنگی حمایت نکرده تو این چند سال.. حالا لطفا کمک کنید که چطور بهش بگم برای جدایی که ناراحت نشه.. مچکرم از حمایت و لطفتون
من 26 سالمه این 10سال که ازدواج کردم ازدواجم هم اجباری بود الان هم 2بچه دارم. ولی به شوهرم خیانت کردم وهمش به فکر دوست پسرم هستم ومن الان پشیمونم میخوام راهنمایم کنید که دوست پسرم فراموش کنم
سلام من۲۳سالمه وقتی۱۴سالم بودهمسرم اومدخواستگاریم من اون موق خوابگابودم واصلا ازدواج هیچی نمیدونستم بابام وقتی بچه بودیم معتادبودمامانم بالاسرمون موندخیلی سختی کشیدبراهمین این آقاک تومجردی مصرف میکردو۷سال بودک ترک کرده بود خونوادم میگفتن این سرش ب سنگ خورده همه کاراروکرده الان میخوادزندگی کنه نمیدونم خواهراش وبرادراش تحصیل کردن براادامه تحصیل تومشکلی نداره منم فک میکردم هرچی خونوادم بگن درسته ازدواج کردیم مشکلات خیلی زود شروع شد خییییلی گیرمیدادچادرپوشیدم.نزاشت خونه فامیلام برم موق امتحانا دعوارامینداخت کتاباموپاره میکرد خونوادش حرفی میزدن باورمیکردبدون اینک ازم بپرسه نامزذی خیلی بدی بودچندبارهم ب بابام گفتم اخلاق این آقایون نمیخوره هنوزنامزدم طلاق بگیرم مخالفت ک این خوبه چون این آقاقبلاتوجمع خیلی خوش برخورد و خنده رو دلقک مجالس بودن فقط دیگران میخندون همه فک میکردن ک اخلاقش برامنم همونجوریه بعدک عروسی کردیم خیلیم رفیق بازبودوالانم هست یه جوری ک منومیفرستادخونه بابام بعددوروزمیومددنبالم ویه برادر اره ک تازه ازش جداشده وشریک بودن همش دنبالش بودچندماه ک جداشده.اخلاقش اینجوریه ک دروغ میگ.قسطاروب موقع نامیده.پول خونوادمویک سال بیشترگرفته نمیده خیلی بدحساب.طلبکارهمیشه از دیگران.اصلابفکرآینده نیس اهل پس انداز نیست.ب نظافتش اصلااهمیت نمیده.خیلی بددهنه منوتهدید ب کتک زدن میکنه.بعضی موقع هاخوب میشه بازیک دفعه اخلاقش عوض میشه اصلایادم نمیتونه روش حساب کنه و مشکلی ک الان خیلی اعصابموخوردمیکنه اینه ک تواتاق جدانزدیک یک ساله میخوابه هی میاد پیشم باز یک ماه میره تواتاق واونموق هم فقط برارابطه ک باعث شده اصلا یک میلی ب رابطه باهاش نداشته باشم ومتنفرشدم ازرابطه باهاش ومن امروزبهش گفتم ک
سلام
من با خوندن نظرات اینطور متوجه شدم ، علت پشیمانی از ازدواج زودهنگام این بوده که به اصرار پدر و مادر و در واقع اجباری انجام شده . نظر من اینه ، اکه ازدواج زودهنگام طوری باشه که شخص احساس نیاز شدید نسبت به ازدواج داشته باشه و خانم اش رو هم با همچین شخصیتی پیدا کنه ، زندگی ای درست میکنن که سرشار از لذت و عشق باشه . احساس نیاز هم فقط جنسی نیست ، نیاز به تکامل رسیدن و پخته شدن و ابراز احساسات و عاطفه ای که به هیچکس تا حالا نتونسته داشته باشه . اگر شخص احساس نیاز داشته باشه ، در اون راستا تلاش میکنه که علم کسب کنه در این مورد ، دنبال استاد راهنما باشه ، تا بتونه در شرایط طوفانی زندگی ، بهترین عملکرد رو داشته باشه تا زندگی همونطور عشقولانه و لذت بخش ادامه پیدا کنه .
علم درمورد یافتن نیمه گم شده ، نحوه خواستگاری ، نحوه رفتار ، نحوه مدیریت بحران و … . و صد البته که توسل و توکل از خدا هم بخش اصلی این کار ها است . چرا که همه امور در دست خداست و اگر بنده خوبی برای خدا باشیم ، قطعا خدا هم در راستای بنده بودن ما ، ما را به آرامش و لذت خواهد رساند .
خلاصه ازدواج زود هنگام خیلی هم خوب است ، ولی به شرطی که با اصول درستش جلو بره .
اجبار نباشه
علم کافی باشه
استاد راهنما باشه که ما رو راهنمایی کنه
کسب حمایت خدا . کلاس دینی نباشه 🙂 ولی در راس بندگی خدا هم خواندن نماز هست .