سلام انگار خواست خدا بود ک من امشب با کانال شما اشنابشم.خیلی حالم بده لطفا راهنماییم کنید. من حدود ۹ ماه هست با پسری اشنا شدم ک اوایل حتی تا ۴ ماه پیش فکر میکردم واقعا عاشقمه ولی الان چند ماه هست زیاد بینمون بحث پیش میاد و اکثر بحث هایی که پیش میاد بخاطر فراموش کاری ایشون هست که مدام یادش میره من رو چه چیزایی حساسم و منو ازار میده و مدام تکرار پشت تکرار.
اما چیزی که الان یه جورایی باعث جدایی ما شده مسله ای هست که ۱۰ روز پیش اومده. مشکل اینجاست زمانی که من با این اقا اشنا شدم از معیارها و ملاکم واسه ازدواج تا حدودی مطلع بودم واسه همین زمانی که ایشون برنامه بعد از عقد رو گفتن که قصد دارند برن خارج از کشور و اونجا مشغول به کشاورزی بشن، تا اینجا من کلی استقبال کردم از پیشنهادشون ولی از اونجایی که ایشون مربی یه رشته رزمی هستن و منم از سلایق خودم خبر داشتم
همون جلسه اول مستقیم از ایشون پرسیدم ایا جز کار کشاورزی میخوای اونجا کار مربی گری هم انجام بدی یا نه ((چون من با این قسمت مخالف بودم بنا به دلایل شخصی و فقط با کار کشاورزی موافق بودم))
ایشون همون ۹ ماه پیش به صراحت گفتن خیر و من برنامم فقط روی کار کشاورزی هست. اما الان ده روزه میگه زندگی بالا پایین داره و ادم از فرداش خبر نداره و احتمال ./.۱ هست که اگه کشاورزی به مشکل خورد بخوام مربی گری کنم. گفتم این ی درصدو بکن صفر چون من بهت گفتم از روز اول و الان ته نامردیه که حساسیت منو میدونی و بعد ۹ ماه داری ازین احتمال با من حرف میزنی.
اونم میگه سخت نیست یا قبول کن با من بمون یا میتونی قبول نکنی. ضمنا ایشون ۷ ماه پیش اومدن خواستگاری من و بعد ازون قرار شد که بعد محرم صفر بیاد عقد کنیم که مشکل مالی رو بهونه کرد و با وجودی که پدرش ۱۰۰ ملیون بهش چک داده که برج ۱۱ پاس میشه هیچ اقدامی نکردن.
پاسخ مشاور به پرسش ” اختلافات دوران نامزدی “
شما اول از همه باید به دلایل مخالفتتون فکر کنید. ارزیابی کنید آیا واقعا دلایلتون منطقی و کافی هستند؟ رابطه متشکل از تلفیق عقاید و نظرات دو طرف هستش و از طرفی ما با واقعیت های زندگی طرف هستیم. همین واقعیت ها باعث میشه که ایشون یک درصد احتمال بدن که اگر در کشاورزی موفق نبودند به مربی گری بپردازند.
بنابراین ما نباید هیچوقت در رابطه سعی کنیم که تحمیل گر باشیم؛ بلکه اگر دلایل منطقی و موجهی داریم باید سعی کنیم که اونها رو طوری با فرد مقابلمون در میون بذاریم که اون هم به چنین باوری برسه و با ما همسو شه. در غیر اینصورت هم موجب ناراحتی خودمون میشیم و هم طرف مقابل.
در تمامی مراحل زندگی موفق و پیروز باشید.
کوشا کوچک آملی
کارشناس مشاوره باما

- مشاوره باما درخواست شده در 3 ماه پیش
- آخرین ویرایش 3 ماه پیش
- ببخشید همسر من ادمی هست کاملا منطقی وضع مالیش هم نسبتا خوبه اما تا حدودی خسیس هست بسیار مهربان و دلسوزه من خودم هم دختر اروم و مهربونی هستم چند روز پیش سر مسائل مالی به مشکل خوردیم ایشون با من قهر کردن نه به پیامهام جواب میدن نه تلفنهام قبل از قهر هم بهم گفتن اصلاح رفتار زن جزو وظایف شوهر هست حالا ۵ روزه کلا سکوت کرده و البته کنار مادرشون هستن چون نامزدیم هنوز الان من موندم قصدش تموم کردن رابطه هست یا تنبیه من
- 4 ماهه نامزد کردیم. بعد از دوسه ماه متوجه یه سری مشکلاتی از قبیل جسمی و رفتاری در طرف مقابلم شدم که مورد پسندم نبود. به خاطر خانواده ها و خود نامزدم که دوستم داشت پیگیر حل مشکلاتش شدم .فک میکنم دارم بهش ترحم میکنم.ازدواجمون سنتی و بر پایه شناخت خانواده هاست.از طرفی اون شرایط مالی منو قبول کرد ولی کمکم هم خودش هم خوانوادش دارن مورد به مورد میزنن زیرش.من به خاطر خانوادم و عدم تجربه در رابطه که فک میکردم خب همینه یا مثلا عشق ایجاد میشه در اینده تا حالا دووم اوردم . نمیدونم عشقه یا حوس . وقتی باهاشم حالم خوبه وقتی ازش جدا میشم با خودم تازه به این فکر می افتم که ایا این همونه که من میخواستم . تو خیاابون همش تو ذهنم با دیگر خانوما مقایسه میکنم . ممنون میشم کمکم کنید .
- سلام خسته نباشید مدت ۱ساله پسرم عقد کرده اوایل خوب بودن ولی تازگی پرخاشگر وحساس شده کمی هم خجالتیه خانمش هم شاکی شده به نطر شما چکار کنم؟ دلیل مشکل من فک میکنم تجملاتی بودن عروسم واز نطر فرهنگی متفاوت بودنمون با عروسم ریاد صحبت کردم میگه به من اعتماد نداره عروسم هر اتفاقی بینشون میفته به پدر و مادرش میگه وپسرم از این موصوع شاکیه از نطر اون اینرفتار ی نوع مشورت ولی پسرم میگه چراااتصمیم گرفتم باپسرم صحبت کنم وبراش این مسعله راعادی کنم به نطر شما درسته.
- من الان تقریبا یک سال ک رفتم خواستگاری دختر عموم. ولی چون کارگرم و گاهی اوقات با راننده گی (تاکسی)خرج مخارج خودمو به دست میارم شرایط مالی خوبی ندارم برای همین نتونستم شرایط ازدواج مثل تالار و مهمون چندصدتایی .طلا و….. بقیه رو براش فراهم کنم اونم خدایی گفت طلا و اینا نمیخوام حالا بعد یک سال رفت امد جزئی پدرم رفته گوسفنداش فروخته خرج کل عروسی رو قبول کرده ما هم رفتیم با هم وسایل عروسی هرچی ک فکر کنید رو خریدیم حتی نامه های مهمونا نوبت عاقد ازمایش کلاس های قبل ازدواج هم رفتیم یک هفته مانده به عروسی برادر بزرگ ش میگه یا باید بری سرویس طلا بیاری یا ازدواجی در کار نیست یک سری جملات و الفاظ زشت و توهین امیز به هم گفتیم. الان اونا وسایل و حلقه و طلا های اولین روز خواستگاری رو پس دادن منم دلم زده شده ولی طرف مقابلم رو دوس دارم اونم همینطور البته اینم بگم چندتا خواهر و زن برادر داره ک اونا باعث بانی این اختلاف شده و کلا ازدواج کنسل کردن من چون تو یه شرایط محدود اجتماعی بزرگ شدم بیشتر مذهبی هستم و از تنبک ارگ و اینا بدم میاد من گفتم بریم ماه عسل اون قبول نکرد
- سلام.. ۲۸ سال دارم. خانم هستم.چند ماهی هسته که عقد کردم. کارشناسی دارم. از زمانی که عقد کردم با مشکلاتی رو به رو شدم همسرم عقاید عجیبی دارد و هر مشکلی یا مسله به وجود میاد واکنش نشون میدهد و افکارات منفی دارد و ظاهر و باطنش خیلی فرق داره فک کنه همه بدش رو میخوان و کسی چشم دیدن اون رو نداره.. به همه چیز بد بین هسته و اصلا اشتباهات خود رو نمیپذرید و بیشتر همه رو مقصر میدونه..
- 8 دیدگاه بیشتر
- شما برای ارسال پیام ابتدا باید وارد شوید