خانه / مشاوره فردی / علائم وابستگی عاطفی | چگونه وابستگی را از بین ببریم؟

علائم وابستگی عاطفی | چگونه وابستگی را از بین ببریم؟

خاویر فیز پرز وابستگی عاطفی را به صورت نوعی اختلال شخصیتی توصیف می کند که در آن فردی با عزت نفس پایین بدون اطمینان و اعتماد به منابع و استعدادهای درونی خود به طور مستمر به دنبال یافتن امنیت در افراد دیگر است.

افراد از وابستگی عاطفی (چه به صورت آگاهانه و در بیشتر موارد به صورت ناخودآگاه) برای کمک به پر کردن خلا عاطفی خود استفاده می کنند که به تنهایی قادر به حل و یا درک مشکلات نیستند.

این پدیده در روابط خانوادگی روابط عاشقانه دیده می شود، اگرچه به طور قابل توجهی در روابط صمیمی بیشتر یافت می شود.

لئون سلتزر عنوان می کند، اگرچه داشتن یک مقدار معین وابستگی عاطفی به شریک زندگی خود بسیار طبیعی است، اما اگر این وابستگی بیش از حد شود، دیگر برای شما و  رابطه سالم نیست.

برخی از علائم وابستگی عاطفی کدام هستند؟

رفتارها و احساساتی که ممکن است نشانه های وابستگی عاطفی به فرد دیگر باشند، عبارتند از:

  • ترس غیر منطقی و اغراق آمیز در مورد از دست دادن فرد
  • نیاز به اطمینان خاطر مداوم در مورد رابطه
  • رفتارهای کنترلی یا حفاظتی
  • نیازها و خواسته های بیش از حد در مورد زمان، توجه و علاقه ای که فرد مقابل به او می دهد
  • احساسات و باورهایی در مورد این که او به اندازه ی کافی برای بودن با فرد مقابل خوب نیست
  • پذیرش رنج روحی و جسمی (در جهت ترس از دست دادن رابطه)
  • اضطراب
  • اعتیاد
  • احساس بی کفایتی
  • احساس بی ارزشی
  • کمبود عزت نفس

افراد با وابستگی عاطفی در رابطه سوالاتی مانند موارد زیر را مطرح می کنند:

  • آیا من را دوست داری؟
  • آیا موجب آزار تو می شوم؟
  • آیا واقعا می خواهی با من وقت بگذرانی؟
  • چگونه به نظر می رسم؟
  • آیا مطمئنی که می خواهی با من باشی؟
  • تو نمی خواهی جدا شوی، مگر نه؟

مطالب مرتبط: نشانه های یک رابطه اشتباه

دلایل وابستگی عاطفی چه هستند؟

بسیاری از کارشناسان بر این باورند که مشکلات وابستگی عاطفی در بزرگسالان ریشه در رویدادها، رفتارها و آسیبهای دوران کودکی دارد.

لوکا بزرگی بر این باور است، کودکانی که به آن ها قبل از 12 سالگی (یا قبل از سن بلوغ) اعتماد به نفس آموزش داده نشده است بیشتر در معرض نمایش علائم وابستگی عاطفی در دوران بزرگسالی هستند.

 «میزان موفقیت ما در دستیابی به استقلال عاطفی توسط الگوهای زندگی که از والدینمان می آموزیم، تعیین می شود.»

برخی متعقدند، افرادی که دارای مشکلات عاطفی حل نشده هستند، بیشتر وارد یک رابطه با وابستگی عاطفی می شوند.

هیلی پیس توضیح می دهد، ما در رابطه به دنبال یافتن افرادی هستیم که بتوانیم الگوهای رفتاری که بدان ها عادت داریم را تکرار کنیم.

«این موضوع هیچ ایرادی ندارد اگر کودکی بی عیب و نقصی داشته باشید و به لحاظ روانشناسی سالم باشید. اگرچه برای بسیاری از افراد، عشق تعریفی پیچیده پیدا کرده است و آن ها به دنبال یافتن افرادی هستند که با فلسفه روانشناسی آسیب دیده شان همراه باشند.

وابستگی عاطفی در روابط چگونه است؟

جالب است، علیرغم اینکه یک فرد با وابستگی عاطفی تمایل زیادی به از دست دادن فرد مقابل ندارد، اما خود این وابستگی عاطفی احتمال خراب شدن و در نتیجه احتمال قطع رابطه عاشقانه را افزایش می دهد.

یک مقاله در مجله ی Exploring Your Mind می گوید که وابستگی عاطفی اغلب دوش به دوش حسادت بروز می کند.

«با استفاده از حس مالکیت بر طرف مقابل در یک رابطه، او به مرور زمان خسته می شود. به همین دلیل است که طرف مقابل معمولا رابطه را به پایان می رساند و نتیجه ی نهایی این است که باور غیرمنطقی وابستگی به حقیقت می پیوندد؛ یعنی بدون تو من هیچ چیز نیستم.»

برای کاهش وابستگی عاطفی چه اقداماتی می توانید انجام دهید؟

خبر خوب این که وابستگی عاطفی پدیده ای است که می تواند با آن مقابله کرد و بر آن غلبه کرد. در اغلب موارد، این امر موجب می شود تا هر دو طرف یک رابطه زندگی شادتر و با ثبات تری را ادامه دهند.

برخی از راهکار های برای از بین بردن وابستگی عاطفی عبارتند از:

  • تشخیص این که پویایی یک رابطه ممکن است سالم نباشد،
  • تشخیص زمان هایی که بروز این رفتار مشاهده می شود،
  • احساس مالکیت به نیازها و خواسته ها،
  • بکارگیری استراتژی های مراقبت از خود،
  • جستجو کردن استراتژی ها و حمایت از طریق سرویس هایی مانند مشاوران حرفه ای،
  • یافتن یک سرگرمی و یا علاقه که خارج از رابطه برای شما لذت بخش باشد،
  • گذراندن زمان زیادی همراه با دوستان و اعضای خانواده

به گفته ی Wise Mushroom، رهایی از وابستگی عاطفی و اتخاذ روش هایی به منظور گسترش افق دید از طریق ترکیبی از آرامش، اکتشاف، ابراز خود، شفقت به خود، داشتن درک درست از خود، مراقبت از خود و ابراز وجود همگی قدم های بسیار موثری در جهت غلبه بر وابستگی عاطفی هستند.

اگر همیشه به کمک دیگران برای پیشبرد زندگی خود و تصمیم گیری وابسته هستید، ممکن است وابستگی عاطفی داشته باشید. استانیسلاو پوآچ یوانویچ، روانشناس توضیح می‌دهد که این اصطلاح به چه معنی است و پنج روش را برای غلبه بر وابستگی عاطفی و افزایش خودباوری و اعتماد به نفس در ارتباط با دیگران ارائه می‌دهد.

داشتن یک رابطه شاد و بر اساس تعهد بخش جدایی‌ناپذیر این موضوع است که بدانید طرف مقابل در رابطه همیشه از شما حمایت و پشتیبانی می‌کند. شما می‌دانید در زمان‌هایی که به آن ها نیاز دارید به شما کمک خواهند کرد و شما را تنها نمی‌گذارند و این حس خوبی است. بااین‌وجود، این تکیه کردن می‌تواند آسیب‌زننده باشد. این همان وابستگی عاطفی است.

این مقاله توضیح می‌دهد چگونه می‌توان وابستگی عاطفی را شناسایی کرد، چرا موجب ناراحتی شما می‌شود و چگونه می‌توان وابستگی عاطفی را کاهش داد.

تعریف وابستگی عاطفی چیست؟

راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM-5)، اختلال شخصیتی وابستگی عاطفی را به‌صورت یک اختلال شخصیتی اضطرابی تشخیص می‌دهد. ویژگی اصلی آن احساس درماندگی و ضعف روحی است. افرادی که در آن ها این اختلال تشخیص‌داده‌شده است اغلب مطیع هستند. بر اساس درجه‌های مختلف این اختلال، آن ها قادر به مراقبت از خود نیستند.

افراد مبتلا به این اختلال شخصیتی را به‌عنوان افراد نیازمند و به‌شدت وابسته در نظر می‌گیرند. در ریشه‌های عمیقی از چنین وابستگی به دیگران ترس عمیقی از رها شدن وجود دارد. به‌منظور جلوگیری از رها شدن و طردشدگی، فرد مبتلا به این اختلال تا جای ممکن به فردی که به او وابسته است نزدیک می‌شود.

تشخیص قطعی فردی که وابستگی عاطفی دارد بر اساس معیارهای زیر انجام می‌شود:

  • نیاز به اطلاع، اطمینان و توصیه از جانب دیگران حتی برای تصمیمات معمولی،
  • نیاز به کمک دیگران برای انجام مسئولیت‌های شخصی،
  • ترس از اختلاف‌نظر با دیگران و به خطر افتادن تأیید آن ها،
  • دشواری و مشکل در انجام کارها بدون پشتیبانی دیگران،
  • نیاز بیش از حد به مراقبت و پشتیبانی دیگران (که فرد را مطیع، فرمان‌بردار و آماده تحمل خشم می‌کند زیرا از طردشدن یا عدم پذیرش می‌ترسد)،
  • احساس آسیب‌پذیری و درماندگی در هنگام تنهایی،
  • هنگامی که رابطه‌ای به پایان می‌رسد، فرد به‌شدت به دنبال یافتن رابطه‌ای دیگر است،
  • پریشانی حواس غیرواقع‌گرایانه وقتی فرد طرد می‌شود.

بااین‌وجود، اگرچه ممکن است تابه‌حال متوجه شده باشید، علائم بیشتر بر وابستگی عملکردی تمرکز دارند. به نظر می‌رسد که وابستگی عاطفی در طبقه‌بندی رسمی از درجه دوم اهمیت برخوردار است. به همین دلیل است که برخی از نویسندگان با استدلال نظری، علت و معلول و استدلال‌های تجربی در مورد وجود وابستگی عاطفی به‌عنوان یک اختلال جداگانه اظهارنظر می‌کنند. به‌عبارت‌دیگر، فراتر از معیارهای مذکور است.

به‌عنوان‌مثال، یک فرد با اختلال وابستگی عاطفی ممکن است برای تصمیم‌گیری‌های روزانه به دیگران وابسته نباشد. آن ها همچنین می‌توانند بسیار حرفه‌ای رفتار کنند. بااین‌وجود، وقتی به هر دلیلی احساس استرس، اضطراب یا ناامنی داشته باشند، توانایی کافی برای مقابله با این احساسات بدون کمک دیگران را ندارند.

آیا رابطه شما به لحاظ عاطفی وابسته است؟

برای درک هرچه بهتر وابستگی عاطفی، درنظرگرفتن یک طیف می‌تواند مفید باشد. در یک انتهای این طیف، استقلال عاطفی کامل وجود دارد. این‌ها افرادی هستند که سبک دلبستگی اجتنابی دارند، اما این بدان معنی نیست که این افراد به لحاظ عاطفی به خودکفایی رسیده‌اند که نشانه‌ای از سلامت است. آن ها نفی احساسات را پیش رو می‌گیرند.

در میانه طلایی این طیف افرادی قرار دارند که روابطی بر پایه وابستگی متقابل یا هم وابستگی دارند. آن ها تعادل مطلوبی بین صمیمیت عاطفی و استقلال درونی برقرار کرده‌اند. وقتی چنین افرادی به اطمینان خاطر نیاز دارند، به شریک خود در رابطه مراجعه می‌کنند. اما بدون وجود آن ها نیز پریشان نمی‌شوند. آن ها با یک نسبت سالم از تبادل احساسات زندگی می‌کنند. چنین افرادی برای طرف مقابل و نیز برای خود احترام قائل هستند و از بودن در کنار هم لذت می‌برند.

و در نهایت در انتهای دیگر طیف، افرادی قرار دارند که به لحاظ عاطفی وابسته هستند. آن ها برای برآورده کردن تمام نیازهای عاطفی خود بر شریک زندگی، دوستان یا اعضای خانواده خود متکی هستند (در بیشتر موارد). چنین افرادی در درصورتی‌که از عزیزان خود دور شوند دچار اضطراب جدایی می‌شوند. آن ها نسبت به ازدست‌دادن عزیزان خود احساس ترس و ناامنی دارند. در هنگام ناراحتی و استرس هیچ تلاشی در جهت آرام‌کردن خود انجام نمی‌دهند. در عوض، آن ها بلافاصله به دیگران مراجعه می‌کنند. آن ها برای برآورده کردن هر نیاز عاطفی به دیگران مراجعه می‌کنند.

وابستگی عاطفی چگونه می‌تواند بر شادی و خوشحالی تأثیرگذار باشد؟

وابستگی عاطفی به‌طورقطع به ناراحتی ختم می‌شود. وابستگی عاطفی، رفاه و آسایش ما و ارتباط با اطرافیان ما را به روش‌های گوناگونی به خطر می‌اندازد. سطح بالای استرس و اضطراب، ضعف در مراقبت از خود و آسیب‌پذیری به سوءاستفاده تنها نمونه‌هایی از مشکلاتی هستند که با وابستگی عاطفی همراه می‌شوند.

اجازه دهید توضیحات تکمیلی را شروع کنیم. در ابتدا، سؤال فلسفی که ممکن است مطرح شود این است که اگر شادی و خوشحالی ما به شرایط پیرامون بستگی داشته باشد، تا چه اندازه خوشحال خواهیم بود؟ وقتی تعادل عاطفی و تصوری که ما از خود داریم به دیگران بستگی داشته باشد، آیا در بیشتر اوقات احساس بدبختی نخواهیم کرد؟ این وابستگی عاطفی مانع از رضایت ما می‌شود زیرا ما را تحت‌الشعاع چیزهایی قرار می‌دهد که از کنترل ما خارج هستند.

و منظور از کلمه «کنترل» این است که فرد باید مقابله با وابستگی عاطفی را آغاز کند. بر اساس یک تجزیه‌وتحلیل منتشر شده در مجله بین‌المللی Reality Therapy، وابستگی عاطفی معمولاً از طریق خوشنود کردن دیگران یا تلاش برای حل مشکلات آن ها ایجاد می‌شود. بااین‌وجود، طبق نظر خود نویسنده، چنین رفتاری به همان اندازه اجبار خشونت‌آمیز مخرب است.

اما چرا؟ وابستگی عاطفی تلاشی برای کنترل دیگران است. این امر به طور معمول به‌صورت آگاهانه انجام نمی‌شود. یک فرد با وابستگی عاطفی هیچ‌کس را به طور مستقیم به انجام آنچه می‌خواهند، وادار نمی‌کنند. بااین‌وجود، با داشتن شخصیتی عامه‌پسند و نجات‌دهنده، دیگران را وادار می‌کنند تا رفتار خاصی را داشته باشند و وادار کردن دیگران به انجام آنچه ما می‌خواهیم، بدون شک یک دستورالعمل قطعی برای روابط ناسالم است.

به‌این‌ترتیب، به‌واسطه وابستگی عاطفی، بخش بزرگی از سلامت جسمی و روحی و روانی در معرض خطر قرار می‌گیرد روابط بین فردی سالم برای رفاه و آسایش فرد ضروری است.

افرادی که وابستگی عاطفی دارند متمایل به روابط مبتنی بر وابستگی می‌شوند. اگرچه در اغلب موارد، یکی از طرفین رابطه پرخاشگرانه و سلطه‌طلبانه رفتار می‌کند و طرف دیگر رفتار مطلوب‌تر دارد، اما هر دو معمولاً وابستگی عاطفی دارند. طبق همان تجزیه و تحلیلی که در بالا ذکر کردیم، چنین تعامل و رابطه‌ای منجر به ناراحتی و ناخوشنودی برابر با سوءاستفاده در هر دو طرف خواهد شد.

راههای رهایی از وابستگی عاطفی

متأسفانه، نمی‌توانیم بیان کنیم که غلبه بر وابستگی عاطفی کاری ساده و آسان است. به‌عنوان یکی از انواع اختلال شخصیتی (یا بسته به نظر نویسنده، یا به‌عنوان بخشی از یک اختلال)، وابستگی عاطفی نیز نسبت به تغییر بسیار مقاوم است. این اختلال یک فاکتور نسبتاً همیشگی است که موجب ایجاد اضطراب و اختلال در عملکرد شخص می‌شود.

بااین‌وجود، روش‌های متعددی برای مقابله با وابستگی عاطفی به‌خودی‌خود و نیز با پیامدهای حاصل از آن وجود دارد. در اینجا، 5 روش ارائه شده است که برای ایجاد استقلال عاطفی و قدرت می‌توانید از آن ها استفاده کنید.

  1. کمک حرفه‌ای بگیرید

شما ممکن است کمک‌گرفتن از یک روان‌درمانگر را برای دستیابی به استقلال عاطفی در نظر داشته باشید. آن ها به شما کمک می‌کنند تا منشأ و دلیل اصلی این وابستگی را بیابید. به‌تدریج شما یاد می‌گیرید تا محرک‌ها را شناسایی کنید و واکنش خود نسبت به آن ها را کنترل نمایید. با کمک و حمایت حرفه‌ای، شما می‌توانید دلایل اصلی ناامنی و درماندگی خود را برای تحمل احساسات و چالش‌ها به‌تنهایی برطرف کنید.

  1. مهارت قاطعیت بر مبنای اعتماد به نفس را بیاموزید

یادگیری مهارت قاطعیت بر مبنای اعتماد به نفس به شما به دو طریق کمک می‌کند. اول این که ابزارهای عملی برای برقراری ارتباط و تعامل با اعتماد به نفس با دیگران در اختیار شما قرار می‌دهد و مانع از این می‌شود که به یک قربانی در برابر یک فرد سوءاستفاده‌گر تبدیل شوید. این مهارت اعتماد به نفس لازم برای مرزبندی را در اختیار شما قرار می‌دهد. مهارت قاطعیت بر مبنای اعتماد به نفس در مقابل مطیع بودن قرار دارد.

 دوم این که با درنظرگرفتن حقوق قاطعانه یک فرد، نگرشتان نسبت به خود تغییر می‌کند و خود را بیشتر از قبل باور می‌کنید و احترام می‌گذارید.

  1. هوش هیجانی (هوش عاطفی) را در خود بهبود بخشید

به نظر می‌رسد که افراد با وابستگی عاطفی کمبود برخی از مؤلفه‌های هوش هیجانی را تجربه می‌کنند. هوش هیجانی به معنی توانایی تشخیص و مدیریت عواطف و احساسات و نیز درک احساسات دیگران و تعامل سالم با آن‌هاست. از همه مهم‌تر، با تقویت هوش هیجانی می‌توانید واکنش‌های احساسی خود را کنترل کنید و به‌تدریج به سمت خودکفایی و استقلال عاطفی گام بردارید.

  1. شفقت به خود و مراقبت از خود را تمرین کنید

وقتی فردی به لحاظ عاطفی وابسته است، متأسفانه خود را در معرض انواع مختلف سوءاستفاده قرار می‌دهد. به‌عبارت‌دیگر، اگر با شخص اشتباهی ملاقات کنند به‌راحتی از آن ها سو استفاده می‌شود. اگر فکر می‌کنید وابستگی عاطفی موجب شده است تا کارهایی را برخلاف میل خود انجام دهید، آنچه بدان نیاز دارید شفقت به خود است.

تنها بودن و تنها ماندن برای افراد با اختلال وابستگی عاطفی به‌شدت چالش‌برانگیز است. بااین‌وجود، به‌تدریج سعی کنید که مهارت راحت بودن با خود را در خود تقویت کنید.

علاوه بر این، به یک روتین مراقبت از خود متعهد باشید (چه به لحاظ جسمی و چه به لحاظ روانی). به‌این‌ترتیب، شما به‌جای این که به دیگران نیاز داشته باشید، خود را پرورش می‌دهید. به بدن و ذهن خود احترام بگذارید و با آن ها با مهربانی رفتار کنید. به‌خصوص اگر در معرض سو استفاده قرار گرفته‌اید، مراقبت از خود برای بهبود روحیه ضروری است.

  1. برای داشتن احساس راحتی با تنهایی تلاش کنید

تنها بودن (مجرد بودن؛ یا حتی سپری کردن وقت به‌تنهایی) برای افراد با وابستگی عاطفی به‌شدت چالش‌برانگیز است. بااین‌وجود، به‌تدریج تلاش کنید تا مهارت داشتن احساس راحتی با زندگی تنهایی را در خود بهبود بخشید. این مورد همراه با موارد ذکر شده در بالا، شما متوجه خواهید شد که می‌توانید با مشکلات و ناراحتی‌ها مقابله کنید حتی اگر کسی را برای حمایت و پشتیبانی نداشته باشید.

به لحاظ عاطفی مستقل و آزاد شوید

برای فردی که به لحاظ عاطفی وابسته است، مستقل شدن و استقلال ممکن است یک چالش بسیار دشوار به نظر آید. به هر جهت، چنین فردی تمام طول عمر خود را با این احساس زندگی کرده‌اند. شما همیشه به دیگران برای احساس امنیت و اطمینان خاطر نیاز داشته‌اید. شما به هر نحوی تمام زندگی خود را با وابستگی عاطفی سپری کرده‌اید.

شاید احساس کنید که فقط درگیر روابط وابسته شده‌اید. آیا می‌توانید کل محیط اجتماعی خود را تغییر دهید؟ آیا اصلاً مایل به این کار هستید؟ به‌احتمال زیاد برای شما وحشتناک است، زیرا این دقیقاً همان چیزی است که در تمام طول زندگی خود از آن ترس داشته‌اید.

بااین‌وجود، روش‌های سالم‌تری برای برقراری ارتباط وجود دارند. این روش‌ها شامل بودن با دیگران و وابسته نشدن به آن ها هستند و خبر خوب این است که شما می‌توانید آن را انجام دهید. با کمک مناسب و داشتن اراده کافی برای رهایی از وابستگی عاطفی شما می‌توانید به یک فرد مستقل و با اطمینان خاطر تبدیل شوید؛ بنابراین، حمایت لازم را بیابید و قدم‌های اولیه برای یک زندگی آزاد، جدید و مستقل را آغاز کنید.

منبع: https://withalittlehelp.com.au

www.happiness.com

20 دیدگاه

  1. دوستای هست که با پسری دوست بودم روز های خیلی خوبی رو داشتیم شاید خنده دار باشه ولی برای هم جون هم می‌دادیم خیلی رابط قشنگی داشتیم هیچی بینمون رو خراب نمی‌کرد حتی جرعت نمی‌کردیم همو بلاک کنیم مدتی گذشت قصد رلم که همو رل نمیدونستیمو عشق واقعی میدونستیم ولی من میگم رل باهم ازدواج کنیم خوب ما روستایی هستیم و نمیشد قرار آنچنانی بزاریم فقط اینکه از پیش هم گذر کنیم و همو ببینیم اما یک بار تصویری و تلفنی صحبت میکردیم رلم این قصد رو به خانوادش گفت تا عمچیز رو به حقیقت به پیونده اما به مادرش و خواهرش مادرش مخالف بود و روزی در یک جای بهم گفت که ازدواج برای پسرش زوده و رابطمون یواش یواش خراب کنیم گفت که به پسرش چیزی نگم اما از اونجایی که بهم عمچیز می‌گفتیم بهش گفتم اون اول گفت که من براش مهم هستم ولی بعد چند روز یکدفعه گفت که قسمت نیست اما من شدید وابستشم خیلیییی شدید خودکشیم کردم اما جوابی نداد چندین بار بهش گفتم سر حرفش موند نمی‌دونم چرا نگران آینده کنه آخه تو روستا دخترا زود ازدواج میکنن اما منکه پاش وایساده بودم و وایسادم راستش قبلش خودم از مادرش دلشکسته شدم و برای جدایی تلاش کردم اما فکرشم نمی‌کردم اون هم قبول کنه آنقدر دوسش دارم که بهم گفت میتونیم مثل خواهر برادر باشیم به هیچ وجه نمیتونم ازش دور باشم حتی با مشاور هم صحبت کردم که فامیلمون میشد نتیجه ی نگرفتم. و آروم نشدم هنوزم دوسش دارم و میخام بهش برسم چیکار کنم؟

    • سلام دوست عزیز ببین در روابط دوستی باید خانواده ها رضایت کامل داشته باشند و اگر ایشون قصدش ازدواج زوری برخلاف میل خانواده ش باشه قطعا شما در خانواده اونا جایگاهی نداشتی پس کار عقلانی تری کرد که رابطه رو تموم کرد از طرفی ببین شما در سن و سال خوبی برای ازدواج نیستی هنوز هم میتونی صبر کنی تا بتونی ازدواج بهتری داشته باشی .ضمنا همه ی روابط که قرار نیس به ازدواج ختم بشه.دوست عزیز ببین اصلا به فرهنگ روستا کار نداشته باش چه سبکی دارن بر طبق میل خودت رفتار کن و با فرهنگ خودت چرا خودکشی کنی خودکشی جز آسیب زدن به خود کار دیگه ای نمیکنه تو فقط به خودت آسیب زدی نه دیگران و تو داغون میشی

  2. من متولد ۷۲ مطلقه هستم و نزدیک ۴ ساله با یک‌مرد متاهل در ارتباط و باهاش زندگی میکنم و برای اینکه ازش جدا شم خیلی مشاوره گرفتم ولی نشد چندبار جدا شدم و رفتم ولی بعد ۲ ماه خودم بهش برمیگشتم خودم زنگ‌میزدم ولی طی این دو ماه جدایی اون ۱ بارم زنگ‌نمیزد ولی همش من پیگیرش میشدم و اشتی میکردیم. الان باز باهمیم ولی من توی زندگیم خوش نیستم اصلا وقتی با اونم همش در اختلافیم وقتیم بی اونم دلم اونو میخاد من توی این ۴ سال خیلی خاستم بطور کلی تموم شه ولی از طرف من‌تموم نشد وعلی من میدونم اون خانوادشو دوس داره زنشم برعکس گفته هاش دوس داره من موندم تو این رابطه و اسیر احساساتم شدم و ترس از تنهایی ترس از خیلی مساعل باعث میشه تو این رابطه بمونم و عذاب بگشم و اینکه زنشم از این ارتباط خبرداره ۳ ساله

  3. سلام من دوست پسرم رو خیلی دوست دارم اونم همیجور اما دو روز که ندیدمش خیلی دلم براش تنگ شده اون دو روز که فکر میکنه من کسی دیگر رو دوست دارم چکار کنم تا حرفم باور کند. میخام باهام باشه میاخ طرفم نگاه کنه و بخنده خیلی دوستش دارم میخام برام ارزش بده باید عشق خود را برام تعریف کند. وقتی با کسی حرف می زنه حسودیم میشه ولی بر اون یه چیزی عادیه از این میترسم که یه روز از دست ندمش اگه اون نباشه منم نیستم حتی شبها هم به فکر اونم خوابم نمی‌بره اون یه کار داره رفته مسافرت تا یه هشت روز دیگه بر میگرده تا این هشت چکار کنم تا احساس آرامش کنم چکار کنم تا یه خواب راحت داشته باشم ‌‌؟؟ لطف با من کمک کنید ممنون

  4. من دختری هستم ۲۳ ساله که متاسفانه تو سن کم به اجبار خانواده ام ازدواج کردم و منجر به طلاق شد.بعد از طلاق ادامه تحصیل دادم و مشغول تحصیل شدم. تو فضای مجازی با ی آقا آشنا شدم ایشون خیلی سعی داشتن ارتباطشون رو با من حفظ کنن و سعی میکردن نظرم رو جلب کنن ، شخصیتشون طوری بود که کنجکاو شدم راجبشون بیشتر بدونم صحبتامون ادامه دار شدن و ی وابستگی شکل گرفت بین ما ایشون ی سال از من کوچیکتر بودن ، نظامی بودن و تو ی خانواده مذهبی مثل من بزرگ شده بودن. تو این مدت کاملا طوری رفتار کردن که من وابستشون شدم. گفتن با خانوادشون صحبت کردن. خانوادشون هم به دلیل شرایط من مخالفت کردن یه پیام بهم دادن و از مجازی کاملا دلیت اکانت کردن. بهش زنگ زدم بعد از پیامش. برداشتن گفتن که با خانوادشون حرفشون شده و اونا گفتن اجازه نمیدیم. من فقط اشک میریختم وقتی متوجه شد گریه میکنم خودش هم ناراحت بود. بعد گفت جای بدی هستم بعدا زنگ میزنم از اون موقع هم صحبت نکردیم. من میدونم که هم برای ایشون هم من موقعیت های بهتری هستن ولی من شدیدا وابسته شدم اینطوری بگم خودش عمدا کاری کرده که دلبسته بشم

  5. سلام وقت بخیر من یه دختر ۱۵ ساله هستم که نه ساله با دوست صمیمی م هستم متاسفانه من زیادی بهش وابسته ام و هر چی میگذره بیشتر میشه تا جایی که میشه گفت بقیه هم کلاسی هام هم متوجه شدن وقتی با یه نفر صحبت می‌کنه یا یه خورده صمیمی رفتار می کنه عصبی میشم و همش با خودم میگم آخرش هم منو تنها میزاره مخصوصا که مدتی هست با یکی از هم کلاسی هام که خیلی آدم درستی نیست دوست شده و با اینکه میدونه من از این کارش ناراحتم بازم بی اهمیته و حس میکنم بعضی وقت ها از این موضوع سو استفاده می‌کنه تازگیا همش بحث میکنیم و میگه تو نسبت به قبل خیلی عوض شدی

  6. من پسر 22 ساله‌ی هستم. تو سن 12 سالگی عاشق دختری شدم که هیچی بهش نگفتم تا 20 سالگی وقتی گفتم بخش گفت وقت میخوام و اینا دیگه من تا الان به هیچ دختری دیگه نگاه نکردم بخاطر اون دختر و مسائل خانوادگیم مثل تابو بوده برام بعد فک کنم چون طرز برخوردو نمی‌دونستم دختره چهار بار بهم جواب نه داد اومدم دانشگاه که شاید بهتر بشم اون دختره از یادم رفته تقریبا اما تو دانشگاه هیچ دوستی ندارم وقتی با دختری حتی دوست عادی هستم اذیت میشم یه هس وابستگی برام پیش میاد و کمتر میتونم با دخترا دوست عادی باشم و اینو بگم تا الان با هیچ دختری نبودم حتی با دختر خاله و دختر عمه هام راحت نبودم پدرم خیلی شخص سخت گیری بودن و من محدودم و الان تو دانشگاه خیلی اذیت میشم چون هم کسیو ندارم هم میترسم وابسته بشم بعد خیلی دیگران و درنظر میگیرم هرکاری میکنم تو دانشگاه نگران اینم مثلا فلانی بد فکر نکنه فلانی اینو نگه یا چیزای دیگه خودم خودم نیستم. سوال من اینه چطور خودم باشم و نظر دیگران برام مهم نباشه و دوست دختری داشته باشم و راهت وابسته کسی نشم

  7. سلام من به شریک عاطفی خودم خیلی می‌چسبه تا جایی که دیگه خودش داره میگه از این موضوع خسته شده رابطه ای که خیلی شاد بود حالا همش سر این چیزا باهم دعوامون میشه که من میگم نمیخوام من دلم تنگ شده

  8. من تقریبا هشت سال با شخصی در ارتباط هستم .. سی و چهار سالم و خانم هستم … خیلی دوسش دارم و به شدت بهش وابسته هستم .. و این شخص هم اینو کاملا فهمیده و به خاطر همین میدونه که اگر گاهی سردی کنه .. بی توجهی کنه و خواستار تموم شدن رابطه بشه من بازم هستم و قبول نمیکنم .. و همچنان دوسش دارم … تقریبا بیست روزپیش یک مسئله پیش پا افتاده باعث شد که قهر کنه و با اینکه ازش عذرخواهی کردم گفت تو مریضی … از طرفی غرورو شخصیتم و عزت نفسم جریحه دار شده و از این ناراحتم که سکوت کردم و جوابش رو ندادم و از خودم دفاع نکردم دوست دارم گوشی رو بردارم و هرچی از دهنم در میاد بهش بگم ..ولی فکر میکنم کوچیک میشم .. و از طرفی هنوزم دوسش دارم و اگر پیام احساسی هم بدم بازم حس میکنم خودم رو کوچیک کردم .. نمیدونم چکار کنم .. دوست ندارم تو ذهنش ادم بدی باشم و بهش توهین کنم .. ولی از کارش ناراحتم … نمیدونم چه تصمیمی بگیرم که پشیمون نشم … از خودم متنفر شدم میدونم که خودم برای خودم ارزش قایل نشدم توی این رابطه و این باعث شده که اون هرجوری که دلش میخواد برخورد کنه لطفا راهنماییم کنید .. که چه تمصمیی بگیرم .. اگر بخوام پیامی بهش بدم محتوای این پیام باید چی باشه که درست باشه

  9. من حدود یک ماهو نیم با پسری اشنا شدم خودم ۲۱ ۲۲ سالمه پسره ۲۴ سالشه کارش ازاده. ایشون از ابتدا خدجای زیادی کرد کادو و رستوران همچی من خودم قبلا تو روابطی بودم منتها این خیلی توجه میکرد قرار اول میز رزرف کرد و….ولی از اول گف من قصد ازدواج الان ندارم وابسته نشو ولی در ول رابطه توجه زیاد میکرد ما متاسفانه یا خوشبختانه یا هرچی میک لاو داشتیم در حد ارضا شدن ایشون پیش رفت ولی خب بعدش بیرون رفتیم ایشونم گف تو باکره ای سواتفاده نمیکنم ازت …ایشون بعضی وقتا یه شب دو شب نبود میگف حالا گوشیم تو اسنپ جا مونده نمیدونم مامانم حالش بد بوده فلان….من تعهدمو ب ایشون نشون دادم ایشونم تعریف منو پیش دوستاش میکرد دوستاش میگفتن فلانی خیلی تعریفتو میکنه اهل خوش گدرونی قلیون و مشروبم هست. الان ایشون یهو بمن گف بمن دل نبند شرایطم خوب نیس فلان. من دوسش دارم میخوام ادامه بدم ولی نمیخوام بزور باهاش باشم

  10. من ی دختر ۱۷ ساله ام. ۲ سال پیش وارد ی رابطه ای شدم ک خیلی از ضربه روحی دیدم .. بعد اون ۲ سال ب پسری هست ک باهام رفیقه باعث شده خیلی حالم بهتر شه و فراموشش کنم اونم شرایط منو درک میکنه این مدت مورد تجاوز هم قرار گرفتم ولی ب کسی چیزی نگفتم:) از نظر تحصیل خوبم ولی از نظر روحی نه دلم میخاد خودکشی‌کنم و تموم کنم بعضی اوقات خانواده اذیتم میکنه ، مدرک داروشناسی دارم ولی هیچ امیدی ب اینده ندارم. ی پسری ام هست حدودا ۱ سال باهاش در ارتباطم ب قول خودش وابستم شده و عاشق هر کاری بگم انجام میده هر چی بخام میگیره و تمام تلاشش اینه بهم برسه ولی من دلم باهاش نیست و میترسم دیونه بشه اگ باهاش کات کنم دوباره بره سمت مواد و‌اینا. من خیلی از تنهایی میترسم خیلیییی این رفیق منم گفته ی روزی منم باید ازدواج کنم بره تو قرار نیست همیشه باهات باشم

  11. من درگیر رابطه 7 ساله ای بودم که الان 3ماهه ازهم جدا شدیم اما هنوز نمیتونم باور کنم و هر لحظه فکر من درگیره و زندگی منو ریخته بهم. ما عاشقانه همو دوست داشتیم. تا اینکه شوهرش متوجه یه چیزایی شد و طرف مقابلم از ترس دیگه ادامه نداد و گفت رابطه تموم شده. اما من هنوز نتونستم کنار بیام با این جدایی. هر لحظه بهش فکر میکنم و تمام خاطرات میاد تو ذهنم تمام خوبی هایی که بهم کرده میاد تو ذهنم و اشک میریزم. راهنماییم کنید چطور میتونم این رابطه رو تو ذهنم تموم کنم و بهش فکر نکنم. دچار افسردگیم کرده و شب و روزمو ازم گرفته و دچار خشم و عصبانیت هم میشم که چرا اینطور شد. از طرف مقابلم خیلی ناراحتم که منو تنها گذاشته.هنوز نمیتونم باور کنم تموم شده و دلم میخاد ادامه داشته باشه. بهش نیاز دارم. چطور کنار بیام با مسایل عشق و عاشقی و کمرنگ بشه و دیگه بهش فکر نکنم و منو بهم نریزه

    • شما میگید همسرش متوجه شد ! و از ترسش ادامه نداد. کاملا واضحه شما کاملا نفر سوم این رابطه بودید تو این هفت سال بهم عادت کردین و رابطع عاشقی هم اگه بود یه طرفع بود .ایشون هر چقدر هم ادعا کرده باشن شما رو دوست دارند همسر وزندگیشو بیشتر دوست داشته که از ترس رابطه رو قطع کرده .حتی به قیمت لز دست دادن شما هم شده حاضر نبود زندگی مشترک خودشو از دست بده. شما هفت سال وقت خودتو صرف رابطه ای کردی که اخرش به هیچ رسید. یعنی از همون اول شروعش غلط بود؛ حالا بخوای دوباره برگرده. شما خودتو مشغول کاری کن .تنها نمون .کتاب بخون ورزش کن با دوستات بگذرون .کم کم این موضوع براتون کم رنگ میشه .به خودتون زمان بدین. و اینکه هر ازگاهی بهش فکر کنی یا هنوزم دوسش داشته باشی حساس نشو کاملا طبیعیه نخواه دوباره ادامه بدی یا رابطه رو از سر بگیری

  12. چه طوری میتونیم وابستگی مان رو کم تر کنیم ؟ و چگونه به او بگوییم که وابسته هستیم؟

  13. سلام وقت بخیر بنده از ۱۷ سالگی با یه آقا پسری رابطه داشتم ک اصلا از هیچ نظری بهم نمیومدیم و ایشون با بنده خیلی تفاوت داشتن اما من چون ی تایمی از زندگیمو تنها بودم و نیاز داشتم با ایشون دوست شدم و از ۱۷ سالگی تا ۲۲ سالگی با ایشون رابطه داشتم و تو این چند سال برای اینکه ایشونو از دست ندم حتی با اینکه دوست نداشتم رابطه داشته باشیم ولی با ایشون از عقب رابطه جنسی داشتم و فکر میکردم قراره پایان رابطه ما با ازدواج باشه ولی چند وقتی بود ک ایشون ب من میگفتن ک ما مناسب هم نیستیم و خب دو ماه پیش ما از هم جدا شدیم به این صورت ک توی فضای مجازی از هم جدا شدیم و همو ندیدیم ولی من تحت تاثیر احساسات زیاد دوباره به ایشون پیام دادم و ازشون خواستم ک بهم برگردیم ولی ایشون اولش رد کردن و در آخر با التماس های من دوباره چند روزی هست ک با هم حرف می‌زنیم راستس من تو این چند روز فهمیدم ک ما هرچقدر تلاش کنیم نمیتونیم به هم برسیم حتی وقتی و همو اینقدر دوست داریم و این جدا شدن از رابطه وقتی ما همو دوست داریم واقعا سخته. من واقعا نمیدونم باید چیکار کنم و به کمک شما نیاز دارم ممنون میشم بهم کمک کنید

  14. من یه مشکل شخصی دارم که نمیتونم به کسی بگم و شدیدا نیاز دارم یکی کمکم کنه. من ۱۷ سالمه دخترم، خیلی آدم احساساتی هستم . تقریبا دو سال پیش وارد یه رابطه با همجنس خودم شدم (دختر بود ولی ظاهر و اخلاق پسرانه داشت ) من خیلی شدیدا به این فرد وابسته شدم ، اولین رابطم بود ، ۷ ماهه جدا شدیم ولی من هنوزم خیلی دارم اذیت میشم . میتونید کمکم کنید

  15. دختری هستم ۲۴سالمه. تازگی وارد یه رابطه عاطفی شده بودم که اوایل اصلا نمیخواستمش اصلااا.یعنی خب ازش خوشم نمیومد بخاطر یه سری مسائل.بعد کم کم نزدیک شد و خب رابطه ای رو شروع کردیم که ۴ماه طول کشید.و الان جدا شدیم.یک ماه آخر وابستگی شدید تر شد و خیلی نزدیک تر شدیم‌.و الان تموم شده بخاطر اینکه فعلا خانواده ها به ازدواج راضی نیستن.و گفت که فعلا تموم کنیم چون نمیخوام وابسته تر بشی و جدایی هی سخت تر میشه.من قبول کردم و جدا شدیم.۶روز گذشت و تو اون ۶روز خیلی حالم بد شد من ادم شادی بودم همیشه میخندیدم خیلی پر انرژی بودم اگه مشکلی هم بود یا خودمو میزدم به بیخیالی یا حلش میکردم.یعنی یه معضل هرچقدرم بزرگ نمیتونست روم تاثیر زیادی بذاره ولی اینجا خیلی اذیت شدم خیلی روم تاثیر گذاشت اون چند روز غذا نمیتونستم بخورم حتی آب هم.خوابم مختل شده بود تو ۲۴ساعت نمیتونستم درست بخوابم و وقتی هم بیدار میشدم متوجه میشدم که خواب عمیقی نبود.همش عصبانی میشدم و داد میزدم همه متوجه تغییر رفتارم شده بودن. و چندباری هم گریه زیاد داشتم. دوباره رفتم سراغش و شروع کردیم تا دوهفته باهم بودیم.حالم خیلی خوب شده بود.احساس میکنم مثل مخدره نباشه حالم بده و میدونم هم که بودنمونم درست نیست.اونم گفت بخاطر تو رابطه رو تموم میکنم که تو اینده بیشتر اذیت میشی.الان چند روزی هست که دیگه ارتباط نداریم و من از همون روز غذا نمیتونم بخورم و مدام تپش قلب دارم

  16. من یه دوستی دارم که خیلی دوسش دارم و خیلی وابسته اش شده ام و همه کار براش انجام دادم توی سختی ها کنارش بودم اما اون اصلا به من اهمیت نمی ده می خواستم ببینم باید چیکار کنم که اونم وابسته من بشه. دختر هستم و دوستم هم دختر است و از بچه گی باهم بودیم و اونم اولا بهم وابسته شده بود اما جدیدا یهو تغییر کرده. و من واقعه الان خیلی کلافه شدم اصلا نمی تونم فراموشش کنم خیلی وابستش شدم همش حالم بده واقعا نمی دونم باید دیگه چیکار کنم بفهمه چقدر دوسش دارم چقدر وابستش شدم. ما از بچه گی باهم بودیم مثل خواهر بودیم اما یک دفعه همه چیز تغییر کرد و من داغون شدم. اصلا به مسخره میگیره باهام صحبت نمی کنه میگه ولش کن واقعا دیگ کلافه شدم

  17. سلام من همسرم رو خیلی دوست دارم ولی همش به همسرم شک میکنم همش بهش میگم تو منو دوست نداری. اونم میگه اگر دوست نداشتم باهات زندگی نمیکردم. اونقدر دوسش دارم که حتی وقتی به خانوادش هم محبت میکنه اذیت میشم خیلی حساس شدم و اذیت میشم اصلا ازش خیانت ندیدم ولی بهش شک میکنم وقتی بهش زنگ میزنم و میبینم اشکال هست اذیت میشم فکر میکنم بهم خیانت میکنه اونم دیگه از رفتارام خسته شده. طوری شدم که دوست دارم کل وقتش رو با من باشه میدونم مقصر خودمم ولی واقعا در عذابم همش استرس دارم

    • سلام به شما هر موقع که این فکر به ذهن شما میاد ب خودتون بگید چی شد که این موضوع ب ذهنم اومده ایا دلیل خاصی هست.بعضی از افکار کارامد هستن و بعضی ناکارامد و سمی که میتونه حال ما رو بد کنه پس قبل از اینکه واکنش نشون بدید در مورد افکارتون با دلیل کمی فکر کنید تا ارومتر بشید. وقتی که استرس میگیرید به خودتون بگید این که من استرس میگیرم دلیلش اینه ک فکر هام داره منو به سمت استرس میبره چیزی که در واقعیت میبینم علاقه همسر من به شخص خودمه. در مورد اینکه دوس دارید کل وقتشو با شما باشه هم واقع بین باشید به هر حال یک انسان چندین نقش در زندگی داره که یکی از اون همسر بودنه در واقع همسر شما در نقش یک کارمند در نقش پدر اگر فرزند دارید در نقش یک پسر یا برادر برای خانواده هم هست همونجور هم بلعکس در مورد شما.من توصیه میکنم که شما ارامش خودتون رو حفظ کنید در این مواقع و افکار منفی رو دور و بیشتر اوقات با همسرتون به اتفاقات مثبت فکر کنید چون به اندازه کافی فکر منفی تو دنیا وجود داره🙂در مورد بحث های زندگیتون هم توصیه میکنم گفتگوی همدلانه داشته باشید یعنی اینکه سعی کنید در ارامش اونچه ک نیاز ب صحبت دارید رو ارائه بدید و لازمه که بحث به اندازه باشه تا خستگی اون باعث کدورت نشه به خاطر داشته باشید حرف نزدن بیشتر باعث استرس هاتون میشه و بهتره ک در ارامش از دلشوره های زندگیتون صحبت کنید

دیدگاهتان را بنویسید