طبق قوانین، هیچگونه راهکار قانونی برای توقف طلاق از طرف همسر شما در طی مراحل قانونی وجود ندارد. بر اساس قوانین طلاق، هر یک از زوجین حق طلاق از طرف همسر خود را دارند. بهعبارتیدیگر، ما در قرن بیستم زندگی نمیکنیم که زوج مجبور به اثبات اتهام “خیانت به همسر” یا “همسرآزاری” و “خشونت خانگی” شود تا در نهایت خودش را از یک ازدواج اشتباه برهاند.
برطبق این قانون، ازدواج یک قرارداد است و قانون تنها بستری برای حمایت از هریک از زوجین که خواهان فسخ این قرارداد بهجای ادامه آن باشند را ایجاد میکند. درصورتیکه انگیزه شما از توقف مراحل طلاق، شروع زندگی مجدد با همسر خود باشد، در واقع شما هیچگونه حق قانونی نخواهید داشت.
شما تنها می توانید از یکسری ترفندها برای منصرف کردن همسر از طلاق و حتی به تاخیر انداختن مراحل طلاق بهره ببرید اما در نهایت همسر شما حق طلاق خواهد داشت. به هر حال، اگر شما و همسرتان خواهان آشتی و بازگشت به زندگی مجدد باشید در طی روند قانونی می توانید تقاضای طلاق خود را لغو کنید، که البته توسط هریک از زوجین که تقاضای طلاق داده است، می بایست صورت پذیرد.
بااینحال، اگر به همسر خود نشان دهید که تصمیم به تغییر در رفتارهای بد گذشته خود را دارید و از رفتارهای سابق خود احساس پشیمانی میکنید و در حل مشکلات زندگی مشترک خود مصمم هستید، احتمالاً همسر شما فرصت دیگری برای شروع زندگی مجدد به شما میدهد و از تصمیم به طلاق خود صرفنظر میکند.
اگر شما واقعاً خواهان منصرف شدن از طلاق همسر خود هستید، توصیههای زیر برای شما میتواند مفید باشد. البته این پیشنهادها، درصورتیکه همسر شما کماکان به ادامه زندگی مشترک خود علاقهمند باشد، عملی است:
سه راهکار عالی و امیدوارکننده برای منصرف کردن همسر از طلاق
- زمانی که از درخواست طلاق از طرف همسر خود آگاه شدید، واکنش نشان دهید، اما سعی کنید که این واکنش خشن یا ستیزهجویانه نباشد و به این نکته توجه کنید که همسرتان از لحاظ احساسی به این نتیجه رسیده که تصمیم به طلاق تنها راهحل ممکن است. شما نمیتوانید یک ازدواج متزلزل را با رفتارهای که به آن بیشتر ضربه میزند، بهبود بخشید. اگر همسرتان از شما و ازدواج خود ناراضی است و تقاضای طلاق کرده، باید غرور و احساسات خود را زیر پا بگذارید تا به آنچه همسرتان از شما میخواهد، برسید و در نهایت زندگیتان را مجدد بسازید. سازش و صلح با کسی که خواهان پایاندادن زندگی با شماست، اصلاً آسان نیست، اما اگر به دنبال حفظ ازدواج و نجات زندگی مشترک خود هستید، در برخی از موارد بهتر است که این دلایل را بپذیرد.
- مسئولیت خود در ایجاد مشکلات زندگی را بپذیرید. فرصت ابراز احساسات در برابر مشکلات زناشویی را به همسرتان بدهید و با تأیید احساسات حاصل از آن و همچنین یافتن راهی برای حل اختلاف با همسر خود قادر به منصرف کردن همسر از طلاق خود خواهید بود. این روند بدین معناست که مسائل را از دید همسرتان بررسی کنید، شما با شنیدن صحبتهای همسر خود شاید تعجبزده شوید و حتی به این نتیجه برسید که تصمیم به طلاق همسر شما احمقانه و حتی بهانهتراشیهای بی جا باشد، اما تا زمانی که احساسات همسرتان را تأیید نکنید، نمیتوانید زندگی مجدد با همسر خود را آغاز کنید.
- از همسر خود بخواهید تا زمانی که به مشاوره خانواده مراجعه نکرده، از تصمیم به طلاق خود منصرف شود.
به همسرتان بگویید که احساس میکنید اقدامات لازم برای حل اختلاف در زندگی مشترک صورت نگرفته و فکر میکنید بهتر و معقولتر است که قبل از طلاق برای بهبود روابط زناشویی اقدامات بیشتری صورت گیرد.
این سؤال که آیا شما قادر به منصرف کردن طلاق از طرف همسر خود هستید، ارتباط تنگاتنگی با مشکلات اصلی ازدواج (زندگی زناشویی) و نحوهٔ انزوای عاطفی همسرتان دارد. بههرحال درصورتیکه از تصمیم به طلاق همسر خود نگران هستید بهتر است قبل از دیر شدن و احساس پشیمانی، فرصت گفتگو با همسر خود را از دست ندهید و حتماً برای نجات زندگی خود از روانشناس خانواده کمک بگیرید.
شوهرم طلاق میخواد من نمیخوام
من و همسرم ۴۷ ساله هستیم سنتی باهم آشنا شدیم ۱۴ سال هست ازدواج کردیم اوایل ازدواج متوجه شدم با فرد دیگری رابطه داره بعد از اینکه مطمئن شدم بهش گفتم .خانمی که باهاش در ارتباط بود و شاید الان هم باشد ۸ سال از خودش بزرگتر و دارای ۵ فرزند بزرگ بود مشکل ما از همون موقع شروع شد بعضی شب ها خونه نمیاد بعداز اینکه بهش گفتم یه مدت از خونه رفت دوباره با تلاش من برگشت منتها در حدود دو یه روز در هفته بعدها این اومدناش شد بیست روز یه بار ماهی یه بار سه چهار ماه یه بار این رویه ادامه پیدا کرد تا مدت ۷ سال بعد از ۷ سال جدی خانواده ها باهم صحبت کردند ایشون بعد از چند ماه به من گفت که جدا شیم منتها من قبول نکردم و بهش پیشنهاد دادم اگه خانم دیگه ای تو زندگیت هست من مشکلی ندارم اونم باشه منم باشم ولی قبول نکردالانم اصرار به طلاق داره حتی تهدید کرده خونه ای که من هستم رو تمدید نمیکنه ما جدا ازهم زندگی میکنیم من دوست دارم ایشون رو از تصمیمش منصرف کنم چه جوری میتونم بر گردونمش و از تصمیمش منصرف کنم؟؟ الان دارم کلاسهای زوج درمانی رو آنلاین دنبال میکنم آیا امیدی هست؟
پاسخ مشاور به سوال ” شوهرم داره طلاقم میده چکار کنم “
چگونه شوهرم را از طلاق منصرف کنم؟
سلام من شوهرم رفته درخواست طلاق داده من نمی خوام جداشم زندگیمو دوست دارم چه کار باید بکنم؟ جلسه اولو یا بقیه رو نرم چی میشه به نفع اون میشه؟ یا دادگاه عقب میفته. حالم خیلی بده دوتا بچه دارم زندگیمو دوست دارم همسرم دوست دارم، مغرورم و زیاد دوس دارم حرف من باشه، گاهی وقتا عصبی میشم پرخاش میکنم همین شوهرمو خسته کرده، طلاق نمی خوام ولی اون لج کرده رفته در خواست داده در ضمن چند ماه قهریم ولی توی یه خونه هستیم هیچکدوم برای آشتی پیش قدم نشدیم و آخر اون درخواست طلاق داده. من پشیمونم ولی نمی خوام برم از الان التماس کنم که در خواست رو لغو کنه، می خوام جلسه اولو نرم آیا به نفعمه یا نه؟ بعد ازش بخوام منصرف بشه نمی دونم میشه یا نه؟ قبلا چند بار به زبون آورده بود که طلاق میده ومن گفته بودم نمی خوام طلاق و خیلی التماسش کردم چند ماه پیش که نره درخواست نده، وگفت باشه نمیرم والان زده زیر حرفش و رفته درخواست داده من زندگیمو دوست دارم و طلاق نمی خوام.
گروه وکلای بزرگمهر با داشتن وکلای مجرب و با تجربه، یاری رسان شما در حوزه های مختلف حقوقی، کیفری و… است. شما می توانید برای رفع توقیف فیزیکی خودرو خود با این مجموعه در تماس باشید و از کیفیت خدمات ارائه شده و انجام آسان کار های حقوقی خود نهایت استفاده را ببرید.
۶۵ روزه شوهرم منو خونه پدرم جا گذاشته وهیچ رقمه مایل به اشتی نیست حتی با وساطت خانوادم وعذر خواهی پی در پی من وحتی مشاوره ی قبل طلاق باز هم حاضر به اشتی نیست ولجبازی میکنه ودرخواست طلاق داده الان کاملا باهم رابطمون قطع شده چطور میتونم دوباره رابطه رو برقرارکردن که از طلاق منصرف بشه احساس میکنم کس دیگه ای داره اونو وسوسه به جدایی میکنه واون از برگش به زندگی میترسه لطفا راهنماییم کنید.
شوهرم میگه من قبلاخیلی بهش گیر میدادم ونسبت بهش زیاد حساس بودم ومحدود کرده بودم وبراش مادری میکردم موانع آزادیش شده بودم البته حرفاشو تا حد زیادی قبول دارم ولی بعضی هاشم اغراق بود،الان احساس تنهایی وسرخوردگی وطرد شدگی دارم دلم میخواد دوباره بهم فرصت بده برای خوب شدن زندگیم وجبران آن رنجش های قبلی که ازمن داره،حس میکنم از روی لجبازی وغرور تصمیم به طلاق گرفته وفقط یک جلسه مشترک پیش مشاور قبل از طلاق رفتیم که میدونم تاثیری روش ندارم و میخواد کاررو به طلاق بکشه هیچ واسطه ای ندارم ونمیدونم باید چکار کنم که دوست داشتنی بهش منتقل کنم ونمیدونم تصمیمش از رو خشمه یا واقعیه حس میکنم ته دلش بامزه ولی نمیذارن زندگی کنیم ومیره دوباره مثل قبل برگردم واذیت کنم من برای ثابت کردن خودم به اون تو ای مده ۲ماه و۱۵ رو مدام پیش مشاور رفتم که خودمو اصلاح کنم واونم فهمید که میرم مشاوره ولی بهم فرصت برگشت نمیده کمکم کنید.
در آدمه میخواستم بنویسم ما هر دو ازدواج دوممونه وسه سال باهم زندگی کردیم ومن متوجه شم همسرم بعدا از دوماه دارای اختلال نعوذ ومشکلات بی میلی وکم توانی جنسی داره ومدام ت این مدت دکتر بردمش ونتیجه ای حاصل نشده وز به روز بی میلتر شد وبیست دعواها وحساییت های من سر مسئلهی جنسی با ایشون بود.این به من بی توجه وبیتفاوت شده بود وبر علیه من جبهه میگرفت واسم فاصله میگرفت واین اواخر مشکلشون کتمان میکرد ومیگفت من مشکلی ندارم تو مشکل داری الانم تصمیم به طلاق گرفته ،در صورتی که من خیلی درکش کردم واگه هر زن دیگه ای بود رهاش میکرد وبه خاطر اختلالی که داشت میرفت وطلاق میگرفت اما الان اون طلبکار شده ودست پیش گرفته وداره با آینده من بازی میکنه وخوبیارو فراموش کرده وفقط بدی رو میبینه من برای خوب شدنش کمکش کردم وبهش خیلی فرصت دادم اما اون با بی انصافی هیچ فرصتی برای جبران رنجیدن به من نمیده ،راهنماییم کنید لطفا سپاس گذارم
سلام ازصحبتهای شما به نظرم اومد ازون مردهایی هست که تو بچگی سر سفره قهر میکرده و خیلی نازشو میکشیدن تا بخوره باهاش تا مرز طلاق همراهی کن طوری که مطمئن بشه تو هم ازش ناامید شدی ان شاءالله به خودش میاد
سلام خانومم حدودا یک ماهی هست که بی دلیل خاصی به من میگه بریم منو طلاق بده از این زندگی خسته ام و دیگه نمی خوام با تو باشم این در شرایطی هست که ما با کمک هم صاحب دو فرزندپسر ۱۶ ساله دختر۸ ساله و خانه وماشین ودرامد خوب هستیم رابطه مون خیلی خوب بود الان هم در طول ۲۴ ساعت یه وقت های در طول روز با من خوبه ومهربان هست ولی وقتی که شب میشه وآخر شب با من خیلی بد رفتار میکنه من از خواستم که اگر من مشکلی دارم ویا کاری کردم به من بگه بدونم واصلاح کنم ولی در پاسخ میگه تو مشکل نداری وخیلی خوبی من مشکل دارم اتفاقی دیشب پسرم بعد از اینکه با من بد رفتاری کرد گفت بابا مامان داره میره پیش مشاور مشاور گفته که یهو رفتارت را با شوهرت خوب نکن وآرام آرام عادی شو نمی دونم چی شده
من با همسرم در حال طلاق گرفتن هستیم نزدیک 5 سال باهم زندگی کردیم،اما بدلیل خشونت عصبانیت اعتیاد و بیکاری همسرم زندگیمون همیشه جنگ اعصاب و استرس بود، تا اینکه 3ماه پیش همسرم یکدفعه تصمیم به طلاق گرفت البته چندماه پیش پدر همسرم کاری کرد با زبان بازی من مهریمو بخشیدم بخاطر اینکه همسرم بامن زندگی کنه بعد از 4ماه من وام ازدواج گرفتم و همسرم بهم گفتش پول بهم بده من ماشین بخرم به اسم خودم اما من دیگ اعتماد نکردم بعد از چند مدت همسرم دید که من پول وام ازدواج بهش ندادم تصمیم به طلاق دادن من گرفت
سلام وقت بخیر.من همسرم میخواد ازم جدا بشه.مقصر هم خودم هستم به خاطر رفتارام.نمیخواد حتی با من صحبت کنه.باید چیکار کنم؟
سلام وقت بخیر من به همسرم خیانت کردم و ایشون هم میخان طلاق بگیرند میشه راهنماییم کنید چطور منصرفش کنم
حدود ۶ ماهه که شوهرم میگه بیا توافقی جدابشیم ولی من قبول نکردم تا زد تلویزیون و شکست که من قهر کنم ولی بازم نرفتم یک شب کتکم زد و گفت برو بیرون منم اومدم خونه پدرم رفتم ازش شکایت کردم اونم افتاد روی دنده لج رفت درخواست طلاق داد یه دختر ۳ ساله دارم یک جلسه دادگاه رفتیم ولی من گفتم جدا نمیشم واقعا شوهرم و دوست دارم نمیدونم چیکار کنم که از طلاق منصرف بشه
سلام.. چطور همسرم رو از جدایی منصرف کنم؟چهارماهه دارم تلاش می کنم و آخرش تمام راه ها رو بسته می بینم… از مشاورهای مختلف و واسطه های متعدد تا التماس ها و و اصرارها و اظهار پشیمانی ها و غیره…جدل های زیاد داشتیم و من هم دستم روش برای سومین بار بلندشد..جدایی.. مهریه رو اجرا گذاشته.. حساب هام رو بسته … بچه رو برده.. میگه جهیزیه آن رو میام می برم…. هر کاری کردم متقزف نشد.. مشاور گفت اصرار نکن.. نچسب بهش.. التماسش دیگه نکن.. شاید برگشت.. ولی زنی ک صدبار بگه جدایی.. متنفرم ازت.. نمیخام بیام… نمیدونم چقدر ممکنه برگرده.. بخاطر بچه فقط
دقیقا داداش برا منم عین شما پیش اومده همچین داستانی چیکار کنیم الان؟
من خانمم دوستدارم ما ۴ سال با هم ازواج کردیم تو این ۴ سال خانمم باکره مونده به خاطربهونه های مختلفی که خانمم میوردیروزمیگفت آمدگی ندارم، یروزمیگفت الان وقتش نیست ،پدرومادروبردارش فوت شدن وبهانه مختلفی میاوردمن بعداز۳سال به مشروب پناه آوردم چون نداشتن رابطه جنسی به روح و روانم وجسم آسیب واردمیکردچاره ای جزمشروب خوردن نداشتم من نمیگم که خانمم تنهامقصرهست منم مقصرم تااینکه خانمم تصمیم گرفت که شکایت کندوازبنده طلاق بگریدالان ۵ماه هست ازخانه ای من رفته ودرخواست طلاق کرده امامن طلاقش نمیدم من دردادگاه هم گفتم خانمم وزندگیم رادوستدارم وبه خانمم میگویم که چاره کاردادگاه نیست چاره ای فقط متخصص ودکتراست البته بردار و خواهراش دخالت میکنن ومیخوام زندگی من راخراب کنن من افسرده شدم وهروزفکرخانمم رامیکنم لطفامن راکمک کنیدتاخانمم برگردبه زندگی
سلام شوهرم میگه حس خوبی بهت ندارم میخواد ازم جدا بشه
سلام و احترام من مرد ۴۴ ساله هستم ، بچگی و نوجوانی سختی داشتم، پدر و مادرم اکثرا دعوا و تلخی تو خونه داشتن ،من خودم هیچگاه در دوست یابی موفق نبودم ، روابطم سطحی بود و هست ، بیشتر کم رو هستم و تو جمع حرفم نمیاد ، ین حالت عذابم میدهد ، چرا تو جمع حرفم ننیاد ، افسردگی وسواس فکری کمرویی اضطراب اجتماعی داشتم و دارم ، ۱۸ ساله ازدواج کردم ، همسرم تا دو سه سال پیش خوب بود ، ولی یهو زد سیم آخر، رفت خونه برادرم و از آنجا خونه برادر خودش قهر و چند روز ماند ، مادرم رفت دنبالش و بعد من رفتم آوردمش من میرفتم برادر خانمم اجازه نمیداد بیاد ، پدر و مادرش به رحمت خدا رفتند ، همیشه چون سختی کشیده بودم دلم میخواست یه زندگی خوب و بانشاط و عاشقانه بسازن، ولی شکست خوردم ، عالمگیر شدم ، فکر نمیکردم تا این حد زنم عصبانی و دل پر داسته باشه ، به خودم و دیگران گفته طلاق میخوام بمن میگه فکر مهریه ام باش ، شوکه شدم ، گاهی بد خلق میشدم ، ناخواسته رنجوندمش ، الان شوکه شدم ، باورم نمیشه ، انگار یهو ساعقه بهم زده ، تو کار و درآمد هم موفق نیستم اونجور که باید نیستم ، احساس شکست ، حقیر شدن میکنم ، بیشتر اختلاف ما ار بچه نوجونمون که دختر هست شروع شد ، اینکه دخترم زیادی از لحاظ پوشش ازاد بگرده ازارم میده و این شروع تلخی ما شده ، دو دختر ۱۷ و ۸ ساله داریم ، رابطه پدر و فرزندی ما هم خوب نیست ، قبلن ها زنم میگفت تو بدی محمد تو بدی، و تو کلامش اظهار دلخوری میکرد، منم اهمیت نمیدادم میگفتم بزار بگه دلش حالی شه حالا ، میگه مهریه یا گفته طلاق، آبرومند رو برده ، احساس سرشکستگی میکنم نمیدونم چکار کنم ، داغون شدم ، دلم میخواست زندگی مثال زدنی داشته باشم ولی صد افسوس ناخواسته نادون خراب کردم گند زدم
سلام زنم یه دفه ای امده میگه من تورو نمیخوام بیامنو طلاق بده دلیلشو پرسیدم مبگه دوست ندارم نمیتونم ادامه بدم باهات مبگه تو این ده سالی که باهمیم اصلا دلم باتو نبوده اگرم بهت گفتم دوست دارم عاشقتم دروغ گفتم تورو خدا بگین من چیکار کنم من خیلی دوسش دارم
فرصت خوبی یهت دست داده خودت رو نجات بده
با سلام من و شوهرم سر هرچیز کوچکی شوخی و حرف میزنیم اما خانوادش از من خوششان نمیاد و شوهرم را وادار کردن هرچی داشتیم به اسم خودشون زدن و بعدش هم من را وادر به طلاق توافقی کردن و من همش ناراضی بودم ما بخاطر شوهرم که توان مقابله باخانوادش نداشت رفتیم مشاوره چند جلسه اما یهو سر از دادگاه درآوردم. شوهرم قسم و قرآن اگه طلا نفقه اجرت المثل وحق وحقوق به من ببخشی دست ازاین کار برمیدارم منم به حرفش گوش دادم که یه روزخانوادم آمدن خونه مون که بهشون گفتم و همکاری کردم که شوهرم از این کارمنصرف کنم نشد. حالا هم خانوادم هرکاری میکنند از طلاق منصرف نمیشه حتی حق وحقوق بهم نمیده یه راه حلی برای اینکه بتونم شوهرم از طلاق منصرف کنم بهم بگیدچکارکنم
سلام .من سی یک سال دارم سه تا بچه دارم دوتا پسر یه دختر پنج ماه .شانزده سال که ازدواج کردم من اهل کرمانم خانمم اهل شمال .خیلی خانممو دوس دارم زندگیمو چیزی هم کم ندارم خونه دوتا ماشین خدارو شکر دارم اما یهو نمیدونم چی شد که خانمم الان بیست روزه رفته میگه جدا بشیم هر چی هم دارم بهش میگم کوتاه نمیاد با اینکه بخدا اگه مرتکب اشتباهی هم شدم بازم بهش میگم اگه من کاری کردم بگو بهم که خودمو درست کنم .من بخاطر خودشو بچه ها هزار مرتبه التماسش کردم خودم کوچیک کردم ولی گفتم که زندگیم نابود نشه اما نمیدونم چش شده .میخواستم ببینم میتونید شما کمکم کنین .که چکار کنم
سلام خسته نباشید دو ساله عقد هستم اوایل عقدم با کوچکترین چیز اسم طلاق میاوردم بار آخری که اسم طلاق اوردم پدر همسرم تشنج کرد و این اتفاق برای ی سال پیشه بعدش همسرم بعد ۵۰, روز قهر برگشت و منو بخشید تو مدتی که قهر بود رفتیم مشاوره حضوری و تو اتاق مشاوره پدرم سمت شوهرن هجوم برد و حرفای بدی بهش زد و همسرمم اون شب حالش بد شد اما همه اینارو بخشید حتی بعد اینکه با خودم اشتی کرد چند وقت بعدش با خانوادمم اشتی کرد رابطمون خوب بود رابطه جنسی داشتیم و دختریمو گرفت اما خب بازم من خیلی اذیت میکردم گیر میدادم شک داشتم غر میزدم نمیذاشتم به پدر ومادرش کمک کنه بدون اجازش هرجا میرفتم تو جمع ناراحتیمو ازش بروزمیدادم و… الان ۶ ماهه قهره میگه دلم باهات صاف نمیشه همه اتفاقا میان جلو چشمم وقتی میبینمت بهش میگم من تغییر کردم اما میگه دلم باهات صاف نیس 😔 همسرم مرد خیلی خوبیه مهربون مسئولیت پذیر اهل کار سالم چشم پاک نمیخوام از دستش بدم خیلییی ناراحتم همسرم میگه غرورمو خیلی شکستی هربار بهت فرصت تغییر دادم اما تو هیچ تغییری نکردی الان چیکار کنم که از جدایی منصرفش کنم بنظرتون مشکلاتمون قابل حل هست؟؟ من بخاطر طرحواره ترس از رهاشدگی خیلی کنترلش میکردم شک داشتم میترسیدم از دستش بدم و….😔
سلام. من شوهرم بعد دوسال میگه بهت حس ندارم یپا برداشته طلاق میخام چکارکنم منصرف شه من طلاق نمیخام
من نامزدم ۲ ساله همسرمم خیلی دوسش دارن از بچگی عاشقشم من ۱۵ سالمه اون ۳۲ اونم دوسم داره ولی یهویی برمیگرده میگه من نمیخوامت میخوام طلاقت بدم دوستان کمکم کنید
همسرم 4 ماه پیش منو اورده خونه بابام و میخواد طلاقم بده همسرم تو نیروی انتظامی کار میکنه. فقط بگین چطوری خورمو آروم کنم و با این حس چطوری کنار بیام که همسرم مثل یه دستمال کاغذی پرت کرد از زندگیش و احساس خوبی ندارم
سلام و عرض ادب خدمت شما،من دوتا بچه دارم یه پسر ۵ ساله و یه دختر ۳ ساله..با وجود اختلافات من و همسرم الان ۳ ماهه از خونه رفته و میگه طلاق میخوام و کارای قانونی انجام دادن..الان بچه ها بعضی موقع پیشمن بعضی وقت هم پیش مادرش..من چندین بار اصرار بر برگشتن کردم و رفتم پیشش و .. فایده نداره..میخواسم بدونم اصرار بر برگشتنش کار درستیه یا نه؟ و باید چیکار کنم خیلی کلافه ام
سلام.۵ سال هست زندگی مشترک داریم و یک بچه سه سالونیم.خانومم پرستار شد و مشغول کار منم تو بازار کار میکنم اختلاف سنی ۱۲ سال داریم.ی زندگی ناموفق داشتم قبل. چندماهی شروع به رفتارهایی کرد که بهش شکاک بشم و منجرب به مشاجره میشد.اخر سری رفته قفل خونه را عوض کرده و شکایت توهین و فحاشی .یکماهه من بیرون از خونم چندبار بهش گفتم تعهد میدم هر جور بخواهی بزار برگردم ولی قبول نکرد و میگه جدا میشم ولی اقدام یا درخولستی نکرده .باید چیکار کنم که منصرفش کنم..ماشینمم برده با برادرش پنهان کرده
من همسرم می گه دیگه علاقه ای بهم نداره. واقعا نمی دونم چیکار کنم. می گه طلاق می خواد. من خیلی دوستش دارم بدون اون واقعا نمی تونم زندگی کنم.اوایل زندگی می گفت خیلی دوستم داره، خانواده من مخالف بودن خانواده خودش مخالف، من از خانوادم فاصله گرفتم اما ایشون این کار رو نکرد و من هم درک کردم ، که از طرف خانوادش ۵ سال انوا فشار و توهین رو شنیدیم حتی یک بار هر دومون رو زدن، اما من چون همسرم رو دوست داشتم از کنار موضوع گذشتم البته بماند که خانواده خودم هم کلی توهین کردن اما همسرم به پام موند، اوایل ازدواج همسرم خیلی داد می زد و توهین می کرد که من دو سه بارس زدمش البته ایشون هم از خجالت بنده در اومد خوب خیلی تشنج فشار زیاد بود، یکم اوضاع آروم تر شد قسط داشتیم چون خونه خریدیم البته همسرم به خاطر من خیلی نخوری نپوشیدن تحمل کرد و تو این چند سال لیسانس گرفت و کار کرد و واقعا خیلی کمک من کرد اما من خیلی باهاش بد رفتاری کردم و حرفای نامربوط زیادی زدم ، از چند وقت قبل شروع کرد به من ماشین بده منم دادم البته با کلی منت چون از ترسم بود می گفت تنها می خواد بره مسافرت اما من قبول نکردم، گفت دو روز برم خرید گفتم برو، روز اول چون گوشیش مشکل داشت من یک ساعت ازش بی خبر بودم خوب بار اول بود رفت بیرون گوشیش که روشنش شد کلی غر زدم به جونش. خلاصه الان مثل چی پشیمونم از من بدش میاد و می گه جدا شیم با بدبختی راضیش کردم بریم پیش مشاور و چهار روز از پشیمونی التماس کردم من رو ببخشه و بیخیال بشه اما راضی نشد … می گه مشاور احساس من رو می پرسه منم می گم هیچ حسی بهت ندارم و دوست ندارم. واقعا دوست ندارم از دستش بدم، خواهش می کنم کمکم کنید،
من حدوده ۱۰ سال ازدواج کردم یه پسر دوساله دارم. همسرم امروز پیام داده از زندگیش برم بیرون راضی نیست با من زندگی کنه منم گفتم بره درخواست بده وقتی نمیخواد زندگی کنه فقط گفت با من کاری نداشته باش البته این کارای همسرم عادی شده هروقت از چیزی کم میاره مشکلات اقتصادی این رفتار ها انجام میده و اینکه گوشیش قفل داره خیانت هم میکرده. ولی خیلی جدی میگن نمیخوام باهات زندگی کنم دوستت ندارم گفتم تو چشام نگاه کن و بهم بگو. میخوان به من فشار بیارن من برم درخواست طلاق بدم. به نظر شما حرفاشون جدیه
من 4 ساله عقدم و و بخاطر مشکلاتی ک من و شوهرم داشتیم همش من لجبازی میکردم و حرف گوش نمیدادم ولی شوهرممم هم خیلی منو دوست داشت بخاطر اینکه من حدود 6 ماه پیش ب همراه مادرم از خونه شوهرم فرار کردم در اصل کنار مادر شوهرم اینا زندگی میکردم هنوز زندگی مشترک و با شوهرم زیر ی سقف شروع نکرده بودم همراه مادرم از خانه بخاطر اینکه مادر شوهرم اصرار داشت من و شوهرم از هم توافقی جدا بشیم ما من و مادرم هم از خانه فرار کردیم و ب خانه خودمان اومدیم شوهرم اختیارش دست خانواده اش هست هر جوری هم شده بود عشقشو نسبت ب من ثابت میکرد شوهرم ولی الان 6 ماهی میشه من اومدم خرم آباد خونه مادرم ولی از قبلش بهش گفتم دخالت های مادرت این دوری ب وجود آورد الانم پای دادگاه و جدایی اومده وسط واقعا من دوست ندارم جدا بشم و زندگیمو دوست دارم ولی هیچ جوره نمیتونم فراموشش کنم چون من همش 16 سالم بود عقد کردم و الا دیگ 20 سالمه من کلا ب شوهرم وابسته شدم شوهرم تنها حرفی ک میزنه میگه من و تو ب درد هم نمیخوریم ب من میگم تو بچه سنی اصلا نمیخاد قبول کنه دوستش دارم از شورای حل اختلاف بگیر از دادگاه عدم نمیکن اصلا دلش نمیخاد من برگردم پیشش و باهاش زندگی کنم از زندگی کردن با من خسته شده میگه از متاهل بودن خسته شدم من دوست دارم ی فرصتی بهم بده من برگردم پیشش ی تعهدی ی چیزی ولی بازم قبول نمیکنه
باهمسرم مشگل داریم. حدود ۱۰ ساله ازدواج کردیم یه پسر ۹ ساله و یه دختر ۷ ساله ..تهران کار میکنه هر دوماه میاد مرخصی تا بهش میگم اینجوری نمیشه زندگی کرد میگه میخای بخا نمیخای جمع کن برو .الان نزدیک هشت ماهه سر یه دعوا الکی بهانه کرده کا دیگه نمیخامت پیشمون نمیاد بهش میگم بیا تکلیفمون روشن کن بهم میگه همینجوری برو .خونه داریم نصف نصفیم بهم میگه خونه و بچه هارو بده مهریتو قسطی بهت میگم برو موندم چیکار کنم. خودم شاغلم شوهرم کارگر …در سال یکماه هم پیشمون نیست ولی خیلی ادعاش میشه بچه هارو به تنهایی بزرگ کردم خونه رو درست کردم اونوقت الان بهم میگه تو چیکار کردی. من دوسش دارم ولی الان که اون میگه نمیخامت منم میگم نمیخامت اصلا نه بهم زنگ میزنه نه من بهش زنگ میزنم پیام یا زنگم بزنم میگه بمن پیام نده زنگ نزن تو زن من نیستی. اصلا با من که خوب نیست بچه هاشم تحویل نمیگیره فقط یه کلام میگه نمیخامت .خانوادش هم خیلی نصیحت کردن ولی بحرف هیچ کس گوش نمیکنه فقط میگه نمیخام بره. حاضر نیست هیچ کاری انجام بده فقط میگه نمیخامت. اصلا با من حرف نمیزنه که من بخام چیزی بهش بگم
سلام .خسته نباشید .بنده هیچز کم ندارم در زندگی .دوتا بچه دارم دختر هستن .همسر بنده نسبت به من سرد شده اصلا رابطه نداره همش میگه خسته شدم میخوام طلاق بگیرم .مهریه میخوام .بچه برا خودت از این حرفا .ممنون میشم راهنمایی کنید .
من یه مدته با شوهرم مشکل دارم. من ۱۹سالمه و الان دوران عقدم. شوهر من ۱۴سال اختلاف سنی داره. ما سنتی ازدواج کردیم. من رفتار بچگونه ای داشتم اون آقا خیلی منطقی رفتار میکرد همیشه ام از رفتارام انتقاد میکرد حالا چند وقتیه بحثاختلاف سنی رو پیش کشیده و میگه میخوام طلاق بگیرم اصلا اجازه نمیده همدیگه رو خوب بشناسیم قهرمیکنه ۱۰روز ۲۰روز هیچ خبری ازم نمیگیره الان فردا میخوایم بعد بیست روز باهم حرف بزنیم حضوری من دوس ندارم جدا شم بنظرتون چطور باهاش حرف بزنم که منصرف شه ؟چون منم تصمیم گرفتم رفتارای بچگونموکناربزارم. اون میگه میخواد طلاق بگیره من میخوام قانعش کنم طلاق نگیره. بخدا خیلی فشار رومه از طرف خانواده و این آقا نمیدونم چی باید بگم چی نگم ولی اصلا دوس ندارم جدا شم. خانوادم میگن حتما تقصیرتوعه میخواد طلاق بگیره همشم میگن برو تکلیفتو مشخص کن سریع ولی من دوست ندارم جدا شم الکی. شناخت زیادی نداریم اینکه من اشتباه کردم درسته ولی همیشه تو هر رابطه مشکل داری دوطرف مقصرن. اونم حرفایی میزد که منو تحریک میکرد رفتارایی میکرد که مشکوک بود منم ی بار بهش گفتم باید برام پرینت بگیری اخرشم دوباره گفتم ن نمیخام بخاطر اینکه بد نشه ولی بعدش گف میخوام طلاق بگیرم
نسبت بهش بی اعتمادم،وهمیشه با بحث داریم نمیتونیم دودقیقه باهم صحبت کنیم همیشه به دعوا ختم میشه،همسرم شبا دیرمیادخونه سراین مشکل داریم منم که حرف میزنم میگه چرا غرمیزنی،یکسره میگه طلاق من حوصله غر ندارم،خودش میگه دنبال بهونه ست که طلاقمبده ولی من دوستش دارم نمیخوام زندگیم به جدایی ختم بشه چون یه بچه ۶ساله دارم لطفاً کمکم کنید ممنون میشم
من با همسرم مدت یک هفتس که دعوا کردیم و من اون موقع از روی عصبانیت و دلشکستگی گفتم توافق کنیم برای طلاق در حضور برادر ایشون و مادرم حرف زدیم و قرار شد تا شنبه به هم فرصت بدیم یعنی دو روز و بعد بریم برای اقدام من تو این دوروزه پشیمون شدم و بهشون گفتم که من زندگیمونو دوست دارم و جدا نمیشم اما ایشون از همون شب دیگه خونه نیومده و من هرچی باهاش تماس گرفتم و ازش خواستم که به زندگیمون یه بار دیگه فرصت بده مخالفت کردن و چندبار هم گفتن که اگر برگردم هم دیگه دوست ندارم دیگه حالم کنارت خوب نیست و ازت بدم میاد ولی من الان نمیدونم چیکار کنم آیا این زندگی دوباره درست میشه که من براش تلاش کنم یا با این شرایط دیگه تلاش نکنم واقعا حال روحیم داغونه تو شرایط بدی هستم و نمیدونم باید چیکار کنم
زنم طلاق گرفته میخام برگردانم چون دوتا بچه دارم
سلام ده ساله با یه پسری دوست هستم الان ۳ ماهه ازدواج کردیم و کارمون به طلاق کشیده شده و دلیلش مادر شوهرم هست من شوهر م رو خیلی دوست دارم زندگیمو دوست دارم ولی اون همش منو تهدید میکنه ک برو نمیخوامت چکار کنم الانم خونه بابام هستم برای طلاق ولی من خیلی دوستش دارم نمیتونم بدون اون نفس بکشم. با این حال داغونم چکار کنم اون یک درصد هم دیگ منو نمیخواد چکار کنم همه چی درست بشه اصلا درست میشه یا امید الکی دارم به خودم میدم؟؟امروز خواهرش منو از خونه کرد بیرون بابام با پلیس اومد در خونشون ک دیگ طلاق کامل بشه خود پلیس گفت این زن نمیذاره ما زندکی کنیم حتی اون یکبار دیده بودش فهمید. چکار کنم طلاق نگیرم اونت منصرف بشن؟خیلی وابسته شوهرم هستم با اینک خودش مقصره ولی من عذاب وجدان دارم
ما 6ماه عقد کردیم شوهرم میخواد جدا بشه ولی من نمیخوام چیکار کنم
سلام و درود چندماهی است همسرم ازمن کینه بدل گرفته و متنفرشده حتی به منزل راهم نمیدهد و من شدیدا دوستش دارم و هرکاری انجام میدم بهتربشه کاملا برعکس بدترشده و من نمیدونم چیکارکنم .دوتادخترهم دارم حتی تصمیم به طلاق گرفته.شدیدامتنفره بعداز ۱۸سال زندگی .من دیگه نمیدونم چیکارکنم قلبشو بدست بیارم برزخ گیرکردم من شدیدادوسش دارم لطفا راهنمایی کنید چیکارکنم مهرم دوباره به دلش بشینه.اینو بگم از وقتی وارد عرفان حلقه شده اینجوری شده بدون اجازه من .چیکارکنم دوباره دوسم داشته باشه لطفا.زندگیم سیاه شده
همسرم خیلی وقته گل میکشه ۲ ماهی نمیکشه سر کوچکترین بحثی وسایل خونه رامیشکنه پرخاشگری میکنه من هم طاقت نمیارم جوالش رامیدهم یک ماه پیش مست بود بهش گفتم کمتر میخوری سرش راتوشیشه زد نزدیک بود رگ دستش رابزنه بعداز یکماه باکوچکترین بهانه ای دوباره دعوا راه انداخت گفتم دیگه تحمل نداره برو بچه هارا به زور باحالت غیر عادی میخواست ببره ندادم خودزنی کرد من توجه نکردم ازترس داخل خانه فرارکردم رفت خانه ی خواهرش خودش را اعدام کرد نتونستم بیمارستان برم خانوادش اذیتم میکردن بعداز ۲ روز رفتم بهم بی احترامی کرد گفت مثل خواهرمیمونی همه میگن طلاق اون دیگه من رانمیخوادمن خیلی دوستش دارم روز اول گفتم طلاق ولی دوست ندارم ازش جدابشم چیکارکنم برگرده هربار رفته من پیش قدم شدم دیگه نمیخوام غرورم رابریزم دوست دارم خودس برگرده
حالم اصلا خوب نیست نمیدونم چرا و چی باعث حال بدم شده البته اینم بگم در حال طلاق هستیم و من اقا هستم تقریبا ۴ ماه میشه خانومم رفته و نزدیک به طلاق هستیم اما الان امشب و دیشب تصمیم به خودکشی گرفتم و اونقدری حالم خرابه نمیتونم خودمو کنترل کنم حتی سرمو گرم میکنم بلکه از سرم بپره ولی نمیتونم نمیتونم نمیتونم
سلام با شوهرم به مشکل خوردیم الان میخواد ازم جدا بشه خیلی بی قرارم دل اشوبم ازکارو زندگی افتادم همش استرس دارم چیکارکنم یکم اروم بشم. خیلی دوسش دارم نمیخوام ازش جدا بشم هرچی زنگ و پیام میدم جواب نمیده خیلی مصمم ک منو طلاقم بده اما من نمیتونم ب جدای ازاون فکرکنم دیگه دارم افسرده میشم ازبس گریه کردم و خودخوری کردم دیگه تحمل زندگی رو ندارم
من ازدواج دوممه الان ۷ ساله دوباره ازدواج کردم شوهرم خیلی خیلی خوبه هیچ چی برام کم نزاشت تو این چند سال .هربار یه بحثی بین ما میش میامد بااینکه من مقصر بودم اون میامد معذرت خواهی میکرد من براساس گذشته ی تلخی که داشتم روش حساس بودم الان یه هفته یه دفعه اومد میگه از اخلاقات خسته شدم و طلاق میخوام هر چی تو این یه هفته زار میزنم التماس و درخواست که منو ببخش قول میدم عوض بشم میگه امکان نداره فقط طلاق تا اینکه امروز خانواده هردومون اومدن به هیچ نتیجه ای نرسیدیم فقط وفقط میگه نمیخوام زندگی کنم .مک دوسش دارم پشیمانم از اخلاقام دوست ندارم طلاق بگیرم چکارکنم
سلام خانمم ۲ سال پیش بهش به خونه ارث رسید و یه کار آنلاین فروش.لوازم اریشی شروع کرد که کلا شستشو مغزی شده به جز پول ازادی و هدفش به هیچی فکر نمیکنه الانم ۴ ماه با دو تا بچه ۶و ۸ یه دعوا راه انداخت رفته درخواست طلاق داده چهار بار رفتم دنبالش یکبارم خانوادم گفتم هر شرایطی بزاری قبول میکنم خیلی زندگی خوبیم داشتیم ولی قبول نمیکنه چکار باید بکنم