طبق قوانین، هیچگونه راهکار قانونی برای توقف طلاق از طرف همسر شما در طی مراحل قانونی وجود ندارد. بر اساس قوانین طلاق، هر یک از زوجین حق طلاق از طرف همسر خود را دارند. بهعبارتیدیگر، ما در قرن بیستم زندگی نمیکنیم که زوج مجبور به اثبات اتهام “خیانت به همسر” یا “همسرآزاری” و “خشونت خانگی” شود تا در نهایت خودش را از یک ازدواج اشتباه برهاند.
برطبق این قانون، ازدواج یک قرارداد است و قانون تنها بستری برای حمایت از هریک از زوجین که خواهان فسخ این قرارداد بهجای ادامه آن باشند را ایجاد میکند. درصورتیکه انگیزه شما از توقف مراحل طلاق، شروع زندگی مجدد با همسر خود باشد، در واقع شما هیچگونه حق قانونی نخواهید داشت.
شما تنها می توانید از یکسری ترفندها برای منصرف کردن همسر از طلاق و حتی به تاخیر انداختن مراحل طلاق بهره ببرید اما در نهایت همسر شما حق طلاق خواهد داشت. به هر حال، اگر شما و همسرتان خواهان آشتی و بازگشت به زندگی مجدد باشید در طی روند قانونی می توانید تقاضای طلاق خود را لغو کنید، که البته توسط هریک از زوجین که تقاضای طلاق داده است، می بایست صورت پذیرد.
بااینحال، اگر به همسر خود نشان دهید که تصمیم به تغییر در رفتارهای بد گذشته خود را دارید و از رفتارهای سابق خود احساس پشیمانی میکنید و در حل مشکلات زندگی مشترک خود مصمم هستید، احتمالاً همسر شما فرصت دیگری برای شروع زندگی مجدد به شما میدهد و از تصمیم به طلاق خود صرفنظر میکند.
اگر شما واقعاً خواهان منصرف شدن از طلاق همسر خود هستید، توصیههای زیر برای شما میتواند مفید باشد. البته این پیشنهادها، درصورتیکه همسر شما کماکان به ادامه زندگی مشترک خود علاقهمند باشد، عملی است:
سه راهکار عالی و امیدوارکننده برای منصرف کردن همسر از طلاق
- زمانی که از درخواست طلاق از طرف همسر خود آگاه شدید، واکنش نشان دهید، اما سعی کنید که این واکنش خشن یا ستیزهجویانه نباشد و به این نکته توجه کنید که همسرتان از لحاظ احساسی به این نتیجه رسیده که تصمیم به طلاق تنها راهحل ممکن است. شما نمیتوانید یک ازدواج متزلزل را با رفتارهای که به آن بیشتر ضربه میزند، بهبود بخشید. اگر همسرتان از شما و ازدواج خود ناراضی است و تقاضای طلاق کرده، باید غرور و احساسات خود را زیر پا بگذارید تا به آنچه همسرتان از شما میخواهد، برسید و در نهایت زندگیتان را مجدد بسازید. سازش و صلح با کسی که خواهان پایاندادن زندگی با شماست، اصلاً آسان نیست، اما اگر به دنبال حفظ ازدواج و نجات زندگی مشترک خود هستید، در برخی از موارد بهتر است که این دلایل را بپذیرد.
- مسئولیت خود در ایجاد مشکلات زندگی را بپذیرید. فرصت ابراز احساسات در برابر مشکلات زناشویی را به همسرتان بدهید و با تأیید احساسات حاصل از آن و همچنین یافتن راهی برای حل اختلاف با همسر خود قادر به منصرف کردن همسر از طلاق خود خواهید بود. این روند بدین معناست که مسائل را از دید همسرتان بررسی کنید، شما با شنیدن صحبتهای همسر خود شاید تعجبزده شوید و حتی به این نتیجه برسید که تصمیم به طلاق همسر شما احمقانه و حتی بهانهتراشیهای بی جا باشد، اما تا زمانی که احساسات همسرتان را تأیید نکنید، نمیتوانید زندگی مجدد با همسر خود را آغاز کنید.
- از همسر خود بخواهید تا زمانی که به مشاوره خانواده مراجعه نکرده، از تصمیم به طلاق خود منصرف شود.
به همسرتان بگویید که احساس میکنید اقدامات لازم برای حل اختلاف در زندگی مشترک صورت نگرفته و فکر میکنید بهتر و معقولتر است که قبل از طلاق برای بهبود روابط زناشویی اقدامات بیشتری صورت گیرد.
این سؤال که آیا شما قادر به منصرف کردن طلاق از طرف همسر خود هستید، ارتباط تنگاتنگی با مشکلات اصلی ازدواج (زندگی زناشویی) و نحوهٔ انزوای عاطفی همسرتان دارد. بههرحال درصورتیکه از تصمیم به طلاق همسر خود نگران هستید بهتر است قبل از دیر شدن و احساس پشیمانی، فرصت گفتگو با همسر خود را از دست ندهید و حتماً برای نجات زندگی خود از روانشناس خانواده کمک بگیرید.
زنم طلاق میخواد ولی من دوسش دارم
من 13 سال هست که با همسرم ازدواج کردم و از او دو فرزند دختر دارم. تو دوران زندگی طی 10 سال با چند تا دختر رابطه پیامکی داشتم که خانمم از این رابطه ها با خبر شد ولی آنقدری که منو دوست داشت باز ادامه داد و شماره های اون دخترا و در آورد و به همشون زنگ زد و رابطه های من با دخترا قطع شد. بعداز 10 سال من دیگه بی خیال این کارا شدم و چسبیدم به کارم ولی تو کارمم جدی نبودم و فقط صبح ها در مغازه رو باز میکردم دلیلشم این بود که شبها با گوشی بازی میکردم تا صبح و تا ظهر خواب بودم یا یه مدت رفتم سمت رفیق بازی و مشروب خوردن تا خیلی بهم گوشزد کرد ولی من گوش نکردم که بعداز 13 سال زندگی یه دوست ناباب به تورش خورد و همسر بنده رو هوایی کرد. طی این یکسال خیلی قهر کرد رفت هی رفتم آوردمش همش بهم میگفت تو آدم ولخرجی هستی پولاتو جمع نمیکنی. یه ماشین میخری سریع میفروشی. کار به جایی رسید که دیگه الان قهر کرده رفته حتی نمیخواد صدای منو بشنوه. زنگ میزنم قطع میکنه میگه ازت متنفرم با تو آینده ای ندارم. دنبال اینه از طریق مهریه یه پولی ازم بگیره خونه جدا بگیره سوا زندگی کنه تازه فهمیدم چه اشتباهی کردم تازه فهمیدم چقدر دوسش دارم جوری که دارم هی پیام میدم هی التماس میکنم به فامیل و دوست آشنا میگم باهاش صحبت کنن برگرده ولی متاسفانه میگه دیگه نمیخوام باهات زندگی کنم منم واقعا بدون اون نمیتونم زندگی کنم بخاطر کارایی که کردم مثل سگ پشیمونم دوس دارم برگرده دنیارو براش زیررو کنم الآنم که گذاشته رفته خیلی بهش تهمت میزنم. خیلی بهش گیر میدم اینو اونو میبندم بهش در صورتی که فکر میکنم چیزی نباشه. احساس میکنم عاشق یکی دیگه شده یا میخواد یکی دیگه رو پیدا کنه برا زندگیش اینارو که بهش میگم بدتر عصبانی میشه و قسم میخوره که تا ابد ازت جدا میشم.
پاسخ مشاور به پرسش ” زنی که اصرار به طلاق دارد “
چقدر خوبه که نسبت به اشتباهات خودتان در رابطه آگاهی دارید. متأسفانه در رابطه شما با خانمهای دیگر همسرتان زخمخورده است. اصلاً نباید زخمی که این اتفاق برای همسرتان را نادیده بگیرید. شما الآن تصور میکنید ممکن است که همسرتان کس دیگری را بخواهد آنقدر شما را به هم میریزد؛ بنابراین پذیرش این ماجرا اصلاً راحت نیست. همسر شما سعی کرده است با این موضوع منطقی برخورد کند؛ اما واقعیت این ماجرا این است که هیجانهای آن اتفاق همچنان باقیمانده است و همسرتان پر از احساس خشم و کینه است.
میفهمم چقدر نگران آینده رابطهتان هستید و این موضوع که همسرتان بخواهد شما را برای همیشه ترک کند چقدر شما را مضطرب میکند. اما نحوه برخوردتان باعث میشود شما برای همیشه همسرتان را از دست بدهید. شما هیچگونه مدرکی مبنی بر بی وفایی همسرتان ندارید. چطور میتوانید چنین تهمت بزرگی به همسرتان بزنید؟ شما بهگونهای برخورد کردید که اگر صحبتهای شما را نشنیده بودم تصور میکردم میخواهید زودتر این رابطه را به پایان برسانید. ادامه این ماجرا چیزی جز خشم بیشتر همسرتان نسبت به شما نیست. اگر واقعاً رابطهتان برایتان مهم است باید به همسرتان نشان دهید که چقدر پشیمان هستید و حاضرید همهجوره برای این رابطه تلاش کنید.
چه کارهایی میتواند برای اینکه همسرتان احساس کند مایل به تغییر هستید به شما کمک کند؟
اولازهمه تغییر را شروع کنید. میتوانید بهصورت جدیتر سرکار بروید و رابطهتان را با دوستانتان مدیریت کنید. این اتفاق برای شما دو سر برد است حتی اگر همسرتان تصمیمش را هم گرفته باشد شما احتیاج دارید به زندگیتان نظمی بدهید.
به همسرتان نامه بدهید در محتوای نامهتان به اشتباهاتی که در رابطهتان مرتکب شدید اقرار کنید و سعی نکنید از خودتان دفاع کنید و بگویید حاضرید چه کارهایی برای رابطه انجام بدهید. هیچ محتوایی در قالب عذرخواهی، التماس، اصرار برای برگشتن نباید وجود داشته باشد. به همسرتان این اطمینان را بدهید که مزاحمش نمیشوید و برای تصمیمش احترام قائل هستید؛ اما خیلی خوشحال میشوم اگر به من فرصت بدهی تا با هم صحت کنیم.
اگر با قرار حضوری موافقت شد. اولازهمه به او بگویید میدانم که در رابطهمان اشتباهات زیاد داشتم میخواهم امروز به تو گوش بدهم من چه بلایی سر تو آوردم؟ با احساساتت چه کار کردم. اجازه دهید صحبت کند و از خودتان دفاع نکنید. سعی کنید به او حق بدهید و درکش کنید. در آخر هم میتوانید بگویید رابطه ما مسلماً احتیاج به بازبینی دارد و در این راستا هرطور که باشد قدم بر میدارم. ما دو فرزند از زندگی مشترکمان داریم اگر هیچ حسی هم به من نداری من پدر فرزندان تو هستم. نمیخواهم به خاطر فرزندان تحمل کنی اما بیا به خاطر فرزندانمان به خودمان و رابطهمان فرصت دوباره بدهیم.
با یکدیگر برای مراجعه به روانشناس صحبت کنید و در این جهت اقدام کنید.
امیدوارم مسئولانه برای بهبود رابطهتان قدم بردارید.
شوهرم طلاق میخواد من نمیخوام
من و همسرم ۴۷ ساله هستیم سنتی باهم آشنا شدیم ۱۴ سال هست ازدواج کردیم اوایل ازدواج متوجه شدم با فرد دیگری رابطه داره بعد از اینکه مطمئن شدم بهش گفتم .خانمی که باهاش در ارتباط بود و شاید الان هم باشد ۸ سال از خودش بزرگتر و دارای ۵ فرزند بزرگ بود مشکل ما از همون موقع شروع شد بعضی شب ها خونه نمیاد بعداز اینکه بهش گفتم یه مدت از خونه رفت دوباره با تلاش من برگشت منتها در حدود دو یه روز در هفته بعدها این اومدناش شد بیست روز یه بار ماهی یه بار سه چهار ماه یه بار این رویه ادامه پیدا کرد تا مدت ۷ سال بعد از ۷ سال جدی خانواده ها باهم صحبت کردند ایشون بعد از چند ماه به من گفت که جدا شیم منتها من قبول نکردم و بهش پیشنهاد دادم اگه خانم دیگه ای تو زندگیت هست من مشکلی ندارم اونم باشه منم باشم ولی قبول نکردالانم اصرار به طلاق داره حتی تهدید کرده خونه ای که من هستم رو تمدید نمیکنه ما جدا ازهم زندگی میکنیم من دوست دارم ایشون رو از تصمیمش منصرف کنم چه جوری میتونم بر گردونمش و از تصمیمش منصرف کنم؟؟ الان دارم کلاسهای زوج درمانی رو آنلاین دنبال میکنم آیا امیدی هست؟
پاسخ مشاور به پرسش دعا برای منصرف شدن از طلاق
قطعا فهمیدن اینکه همسرتون با فرد دیگه ای رابطه دارد شرایط خیلی سختیه و تحملش برای شما خیلی سخت است.به این نکته توجه کنید که متاسفانه در اکثر رابطه ها پس از یک بار اشتباه و خیانت همسر،با سکوت و یا بخشش مسئله را حل نمی کنید بلکه صورت مسئله را پاک میکنید و آنچه که در ترمیم یک رابطه بعد از خیانت و عدم وقوع مجدد آن مطرح است،شناسایی علت و دنبال راه حل و رفع مشکل بودن با کمک از روانشناس متخصص است.شما با بخشیدن همسرتون بدون اینکه دلیل اصلی مسئله را بپرسید در اصل صورت مسئله را پاک کرده اید پس در این موضوع شما هم مقصر هستید.این سوال که آیا شما قادر به منصرف کردن همسرتون از طلاق هستید ارتباط تنگاتنگی با مشکلات اصلی زندگی زناشویی شما و نحوه انزوای عاطفی همسرتان دارد.درصورتی که از تصمیم به طلاق همسر خود نگران هستید بهتر است فرصت گفتگو با همسر خود را از دست ندهید و حتما برای نجات زندگی خود از روانشناس خانواده کمک بگیرید.
مطالب مرتبط: شوهرم میگه برو طلاق بگیر
چگونه شوهرم را از طلاق منصرف کنم؟
سلام من شوهرم رفته درخواست طلاق داده من نمی خوام جداشم زندگیمو دوست دارم چه کار باید بکنم؟ جلسه اولو یا بقیه رو نرم چی میشه به نفع اون میشه؟ یا دادگاه عقب میفته. حالم خیلی بده دوتا بچه دارم زندگیمو دوست دارم همسرم دوست دارم، مغرورم و زیاد دوس دارم حرف من باشه، گاهی وقتا عصبی میشم پرخاش میکنم همین شوهرمو خسته کرده، طلاق نمی خوام ولی اون لج کرده رفته در خواست داده در ضمن چند ماه قهریم ولی توی یه خونه هستیم هیچکدوم برای آشتی پیش قدم نشدیم و آخر اون درخواست طلاق داده. من پشیمونم ولی نمی خوام برم از الان التماس کنم که در خواست رو لغو کنه، می خوام جلسه اولو نرم آیا به نفعمه یا نه؟ بعد ازش بخوام منصرف بشه نمی دونم میشه یا نه؟ قبلا چند بار به زبون آورده بود که طلاق میده ومن گفته بودم نمی خوام طلاق و خیلی التماسش کردم چند ماه پیش که نره درخواست نده، وگفت باشه نمیرم والان زده زیر حرفش و رفته درخواست داده من زندگیمو دوست دارم و طلاق نمی خوام.
پاسخ مشاور به پرسش منصرف کردن شوهر از طلاق
شما و همسرتون مشکلاتی باهمدیگه داشتید که گویا بعد از گذشت مدتی که با هم در حال زندگی هستید حل نشده و همین مسئله احتمالا موجب سر اومدن طاقت همسرتون شده و در خواست برای جدایی دادند.
اینکه شما جلسه اول رو نرید چه پیامدهایی خواهد داشت یک مسئله حقوقی هستش که بهتره با یک وکیل در این مورد صحبت کنید. اما در مورد مشکلتون که دلتون نمیخواد از همسرتون جدا بشید باید بگم، گاهی اوقات ما تحت عنوان حفظ غرور، کارهایی که لازمه انجام بدیم رو نمیدیم و ممکنه بعدها فقط پشیمونی برامون بمونه. بنابراین به شما توصیه میکنم حتما با همسرتون صحبت کنید.
در هنگام گفتگو با همسر میتونید کارهایی که تابحال موجب اذیت ایشون شده رو بهش بگید و ایشون رو متوجه کنید که به مشکلاتی که وجود داره آگاهید. اجازه بدید که ایشون متوجه علاقتون به خودش بشه و انگیزه شما برای تغییر رو ببینه.
در مرحله بعد به شما توصیه میکنم که حتما به مشاور خانواده مراجعه کنید. رابطه شما به مرحله ای رسیده که هر رفتار اشتباه میتونه به معنی پایان رابطه باشه بنابراین احتیاج به درمان توسط یک متخصص داره. به همسرتون بگید حتی اگر قصد جدایی داره بعد از صحبت با مشاور تصمیمش رو بگیره. مشاور خانواده ابعاد مختلف رابطه شما رو بررسی میکنه. اشتباهات رفتاری هردوی شما رو بهتون میگه و سعی در اصلاح اونها میکنه.
شما باید این نکته رو درک کنید که پیشقدم شدن به معنی تسلیم شدن و زیر پا گذاشتن غرور نیست. اگر انسان فرزندش بیمار بشه منتظر نمیمونه تا همسرش برای درمانش پیشقدم بشه. اگر دید همسرش بی توجه هستش خودش اقدام میکنه تا فرزندش در امان بمونه و اتفاق بدی براش نیوفته. رابطه هم همچین حالتی داره. همسر شما حتما در وضعیت بدی قرار داره و ناراحتی های زیادی داره. بنابراین در دلجویی کردن از ایشون دریغ نکنید و برای اصلاح شرایط حتما به مشاور خانواده مراجعه کنید. روابط وقتی وارد دادگاه ها میشن حفظ اونها بسیار دشوار تر میشه به همین دلیل توصیه میکنم وقت رو هدر ندید و با همسرتون قبل از هر دادگاهی صحبت کنید.
در تمامی مراحل زندگی موفق و پیروز باشید.
کوشا کوچک آملی
کارشناس مشاوره باما
زنی که اصرار به طلاق دارد
یک نسل پیش، زنان اگر یک ازدواج ناموفق یا خشونت آمیز با همسر خود داشتند، احتمال کمی وجود داشت که به درخواست طلاق فکر کنند. درگذشته اکثر زنان ازلحاظ مالی به همسر خود وابسته بودند و از مشکلات اجتماعی طلاق میترسیدند.
امروزه اکثر زنان شاغل هستند، ازلحاظ مالی به همسر خود وابسته نیستند و دیگر از تبعات اجتماعی طلاق نمیترسند. زنان تحصیلکردهتر و توانمندتر هستند بهگونهای که مانع پذیرش سوءاستفاده شوهر یا ازدواجی که نیازهای عاطفی و روانی آنها را برآورده نمیکند میشوند. در این مقاله از سایت مشاوره باما به 6 دلیل طلاق از طرف زن می پردازیم:
طلاق از طرف زن به خاطر رهایی از یک ازدواج ناموفق
دیگر خوشبختی یک زن به اینکه او ازدواج کرده است یا خیر بستگی ندارد. زمانی زن ها فکر میکردند برای اینکه خوشحال و خوشبخت باشند باید ازدواج کنند، چنین طرز تفکری باعث شد زنان به این باور برسند که یک ازدواج هرچقدر هم عذابآور باشد قابلتحمل است. آن روزها دیگر به پایان رسیده است و اکثر زنان بهجای مقابله با فشارهای ناشی از یک ازدواج اشتباه تصمیم به طلاق میگیرند.
برخی زنان خیلی زود در برابر مشکلات زندگی تسلیم میشوند. برخی تلاش میکنند تا راه حل اختلافات زناشویی در ازدواج خود را پیدا کنند و درنهایت اگر یک زن احساس کند دیگر نمیتواند با فشارهای ناشی از ازدواج ناموفق خود مقابله کند، برای درخواست طلاق و جدایی از شوهر دچار شک و تردید نخواهد شد.
طلاق از طرف زن به خاطر دست بزن شوهر
امروزه کمتر احتمال دارد زنان در یک ازدواج همراه با خشونت خانگی صبوری کنند. درگذشته یک زن حق انتخاب دیگری جز ماندن و تحمل رفتار خشونت آمیز و دست بزن شوهر را نداشت. او ازلحاظ مالی به شوهر خود وابسته و کاملاً تحت کنترل او بود و هیچ اختیاری از خود برای متارکه نداشت.
امروزه راههای زیادی برای مقابله با قربانیان خشونت خانگی همسر وجود دارد. همچنین قوانین طلاق توافقی گریز از ازدواجی که در آن خشونت علیه زن وجود دارد را برای کسانی که ازلحاظ مالی به شوهر خود وابسته اند را آسانتر میکند.
طلاق از طرف زن بخاطر عدم وابستگی مالی به شوهر
در جامعه امروزی، بسیاری از زنان دارای شغل و مهارتی برای کسب درآمد هستند. حتی مادران خانهدار نیز تحصیلات دانشگاهی و مهارتهایی دارند که قابلعرضه در بازار باشد تا اگر زمانی مجبور به طلاق شدند ازلحاظ مالی به خود متکی باشند. درنتیجه به علت استقلال مالی زن، طلاق گرفتن برای زنان تصمیمی آسان است.
یک زن شاغل در مورد اینکه چگونه در زندگی بعد از طلاق میخواهد به خود متکی باشد نگرانی ندارد. با توجه به این موضوع، استرس و اضطراب بعد از طلاق نیز کاهش مییابد. امروزه زن به توانایی خود برای جدایی اطمینان دارد؛زیرا به دلیل داشتن استقلال مالی دارای قدرت است.
همچنین پول به زن اعتماد به نفس لازم برای ترک همسر به دلیل رفتار خشونت آمیز را میدهد.
طلاق از طرف زن به خاطر خیانت شوهر
با توجه به استقلال مالی و افزایش مهارت و توانایی زنان امروزی، انتظارات آنها از همسر و زندگی مشترک نسبت به گذشته افزایشیافته است. یکی از توقعات زن از مرد وفاداری همسر است و امروزه زنان کمتر راضی به قبول خیانت شوهر میشوند.
امروزه زنان بهجای اینکه فقط خانهدار باشند، همراه با شوهر خود به کاری اشتغال دارند و در حل مشکلات مالی برای حفظ ازدواج و خانواده با شوهر خود شریک هستند. بیشتر زنان علاوه بر نگرانی درباره مشاغل حرفهای خود، وظیفه پرورش و تربیت فرزندان را نیز بر عهده دارند.
وقتی زن خیانت شوهر خود را میبینند،کمتر مایل است چنین رفتارهایی از همسر خود را در دنیایی که برابری حقوق زن و مرد را به رسمیت میشمارد قبول کند. به چه دلیل آنها باید بهتنهایی تلاش زیادی جهت حفظ ازدواج و نجات زندگی مشترک انجام دهند درحالیکه پاداش تمام تلاششان خیانت به همسر است.
انتظارات زن از شوهر بهخوبی برآورده نمیشود
یک نسل پیش، زنان برای اینکه یک زن خوب برای شوهر و مادری دلسوز برای تربیت فرزندان باشند نیاز به حمایت و پشتیبانی شوهر داشتند.
زنان درگذشته حاضر بودند برای حفظ ازدواج و نجات زندگی مشترک از نیازهای خود چشمپوشی کنند اما امروزه زنان برای رسیدن به خواستههای خود و حل اختلافات زناشویی و مشکلات زندگی تلاش میکنند. همچنین امروزه زنان در ازدواج به دنبال یک رابطه صمیمی با همسر خود هستند.
آنها در ازدواج انتظار رابطه زناشویی همراه با عشق و محبت را دارند و میخواهند همسر شان به همان اندازهای که برای رسیدن به خواستههای خود تلاش میکند در رسیدن اهداف زندگی مشترک نیز تلاش کند.
حال مشکل چیست؟ همچنان بعضی از مردان همسر خود را “یک زن ضعیف”میدانند درحالیکه اکثر زنان از پذیرش چنین نقشهایی خوششان نمیآید.
طلاق از طرف زن به خاطر از دست دادن هویت در زندگی
بعضی از زنان زمان زیادی برای رشد و تربیت فرزندان و کمک به شوهر در رسیدن به موقعیت شغلی مناسب و علایق آنها صرف میکنند بهگونهای که از اهداف گذشته خود چشمپوشی و فراموش میکنند که چه کسی هستند و از زندگی چه میخواهند.
برای یک زن غیرعادی نیست که به سمت بحران میانسالی برود. او شروع به پرسش درباره کیفیت زندگی گذشته خود میکند و با تعجب به خود میگوید”همه زندگی همین است؟”
به عبارتی اگر زن بعد از ازدواج با همسر خود دچار بحران هویت شود ممکن است برای کشف حقیقت زندگیاش به امید اینکه بفهمد چه کسی است و از زندگیاش چه چیزی میخواهد تصمیم به طلاق می گیرند.
دلایل زیادی برای طلاق زن وجود دارد. اینکه زن به دنبال خوشبختی خودش است یا میخواهد از ازدواج خشونت آمیز یا از بحران میانسالیاش فرار کند اما به عقیده روانشناسان، از مهمترین دلایل طلاق زنان حس جدیدی از توانمندسازی و قدرت در زنان است. زنان خود را با مردان برابر میدانند و برخی از ازدواج ها بهجای تقویت حس قدرت در زنان، این احساس را تضعیف می کنند.
البته به خاطر داشته باشید، اگرچه تصمیم به طلاق زن برای جدایی از شوهر آسانتر از گذشته شده است و زنان به احساس ترس از طلاق و عواقب حاصل از آن کمتر توجه میکنند. اما تحقیقات روانشناسی نشان داده، بسیاری از زنان بعد از طلاق احساس پشیمانی و افسردگی می کنند.
شاید بهتر است قبل از اقدام به طلاق با یک مشاور خانواده خوب مشورت کنید. گاهی مشکلات زندگی مشترک و اختلاف با همسر از طریق گفتگو و تقویت مهارت های ارتباطی به آسانی قابل حل است.
باسلام وقتتون بخیر.من29سالمه۸ساله ازدواج کردم دوتابچه دارم دخترم۷ساله پسرم۱ساله.هردو ازدواج دوممونه هنوزم که هنوزه علت طلاق زنشونمیدونم.خونواده شوهرم تاالان اذیتم میکردن الان۶ماهه رفت وآمدنداریم مغزشوهرمومیخورن که زنت نمیزاره .هی میگن کاری بکن جون ب لب بیادبدون مهریه طلاق بگیره بره.بدون اینکه به من بگه ۲ساله مشروب میخورده ومن خبری نداشتم هی کتکم میزنه.مشروبومیخوره میخوادلخت مادرزادمیشینه جلوبچه۷ساله دختر.میخوام طلاق بگیرم میشه راهنماییم کنین ممنونم.
سلام من خانم ۳۰ ساله هستم ۱۵ساله ازدواج کردم یه پسر ۶ ساله دارم و یه بچه که حاملم و جنسیتش مشخص نشده هنوز همسرم پسر خالم هست من تو خانواده ۳ نفره بزرگ شدم و همسرم ۱۱ نفره که کوچکترین فرزند خانواده هست من در تو این همه سال جز احترام به همسرم و خانوادش چیزی کم نذاشتم تحقیرم کردن تهمت زدن گفتم به دامادمون چشم داری ازش حامله ای قهر کردم. برا طلاق دوباره برگشتیم چون دامادشون همین پدر منه و اصلا ازش خوشم نمیاد چون خیلی چشم چرونه هر تهمتی زدن به جون خریدم مادرم گفت عیبی نداره بچه دار بشی درست میشه بچه دار شدم درست نشد که هیچ بدتر هم شد دخالتهای خانوادش تا حدی زیاده که پسر خواهر شوهرتان باید تصمیم بگیرن من کجا برم چی بپوشم با کی حرف بزنم یه بار دخترش برگشت گفت تو کلفت مایی چرا میزاری ظرفا بمونه دختر ۱۳ ساله اگه کنارش حرفی نزنن چرا باید منو ک هر ۶ماه یه بار اونم در حد یه ساعت میبینه این حرفم بیاد بزنه چرا باید بگه کم عقل دزد. جنده در حالی که همش تهمته فقط. گفتم بچه دوم بیارم بلکه مثل داداشش اینم سر به راه شد ولی اونا درست شدن این بدتر شد خواهرش دوروزه گفته باید زنتو طلاق بدی بچه رو سقط کنی اینم گفته چشم دوروزه میگه یا میری خونه پدرت برا طلاق اقدام میکنی و بچه رو میندازی یا من خودمو میکشم منم زنگ زدم خواهر برادراش گفتم گریه کردم به بچم رحم کنن ولی انگار ن انگار بهش گفتم بریم اسناد رسمی اول بگو چرا طلاقم میدی مهریمو تمام میدی بعد رفتن من بهم تهمت نمیزنی من برم میگه از نظر من این زندگی تموم شده من نمیخوامت دیگه الان نمیدونم چیکار کنم بچمو دوست دارم نمیخوام سقط بشه دوروزه همش گریه میکنم فشارم بالا پایین میشه درد میکشم خیانت کرد اومد گفت فلان کارو کردم با فلانی بودم دوروز قهر ک
یکماهه زندگی با همسرم به جدایی رسیده و پدرشوهرم تصمیم گرفته که ما باید جدا بشیم چیکار کنم که بتونم بد همسرم برگردیم به زندگی
فقط کافیه حرفاشو انجام بدین نتیجه خوبی میگیرین ♥️
سلام وقت بخیر خانم۳۲ساله دوفرزند۳و۱ساله دارم سریع عصبانی میشم باهمسر و مادرشون دعواکردم سرمساعل مالی و بین همه اقوام پخش شد یکماهه بدون بچه ها خونه پدرمم و اجازه نمیدن بچه هام ببینم منم برااینکه میترسم همسرم منو تنهابزاره سمت حضانت نرفتم..گاهی بهش پیام میدم میگم من پشیمونم سعی در اصلاح خودم دارم ایشون راضی نمیسن و میگن ابرومونو بردی و کلاعصبی هستی من با تو پیشرفت نمیکنم و میگه طلاق میخام..ازمادرشم عذرخواستم و اونم هرچه باهاش صحبت میکنه رصایت نمیده همه بزرگترافامیلم رفتن قبول نکرده من همسرو بچه هامو خیلی دوستدارم نمیخوام جداشم راهنمایی میفرمایید
سلام من حدود16ساله ازدواج کردم. سنم 48 سالمه ودارای دوفرزندهستم 18و16 هردوپسرهستن چندسال سرایداربودم مدتی ازسرایداری بیرون امدم وبه کارگری مشغول شدم چندروزی کارم نگرفت وخانمم رفت سرکارسیرابی چندسال خوب بودتا یک روزبه من گفت همکارم به بچه ها کمک میکنه بیادعوتش کنیم قبول کردم وتعیی غذابرایش فراهم کرداورامسل برادرمیدانست چندروزی گذشت من که حرف این اقارامبزدم به من ناسزامیگفت یک روزتاقتم تمام شدبه دوستش گفتم دیگه خونم نیا چون میامدخونم بامن وخانمم قلیان میوی میکشید یک روزامدرویم چاقون کشیدمن گفتم خوانم نیا حرف زشت زدخانمم میگه اونوبرام مشقه قراردادی ابررویم رابردی درصورتیکدخودش دعوتش کردمنودادگاه کشوند باهم زدوخوردی کردیم مشکل مگرین هم دارد اروقتیک این اقاواردزندگیم شد زندگیم به هم خورد2 سال است عاشتی نمیکندبزرگان فرستادم میگه ابرویم رابرداگربعد16 سال مردقریبرخونش نمیاوردزندگیش به هم نمی خوردمیگه توبه قران قسم خوردی حالاتورنمی خواهمدوسالهایش راباخودبردازمن نفقه هم مگیردنمیدونم چکارکنم برگردعاشق خانمم هستم
سلام .. منو شوهرم ۶ساله ک ازدواج کردیم..الان یک بچه ی یک ساله و نیمه داریم.. منو دوستم چن شب پیش داشتیم باهم درمورد گذشته حرف میزدیم من از رابطه هام گفته بودم .. رابطه جنسی وهمه چی.. اون موقع متاهل بودم ولی بچه نداشتیم از قبل بچمون من ب زندگی برگشتم وقتی اون کارارو میکردم ک قرص ترامادول و زولپیدم میخوردمو حالم دست خودم نبود نمیفهمیدم چیکار میکنم الان سه ساله ک من ن قرص میخورم ن کاری میکنم شوهرم چتامونو دیده و الان دادخواست طلاق داده. من زندگیمو شوهرمو بچمو دوسدارم نمیخام خراب بشه.. چیکار کنم
سلام خوبید من باهمسرم مشکل ومشاجره سرهرحرفی که باهم میزنیم داریم بعد به هم توهین میکنیم و ایشون شروع میکنه به فحش دادن بعضی مواقع بحث بالا میگیره همسرم زود عصبانی میشه میگیره منو کتک میزنه و میگه نمیخواهم باتوباشم الان هم ازاین ناراحتم گفته میخواد طلاقم بده چیکار کنم منصرف بشه ومن دوتا بچه کوچیک دارم راهنماییم کنید ممنون
من با خانمم 12ساله ازدواج کردیم و یک پسر و دختر دوقلو داریم. الان چند ساله خانمم نسبت به من سرد شده و هی میگه منو طلاق بده
دلیلشو نمیدونم میگه میخام تنها باشم. ناگفته نماند که در سنین پایین ازدواج کرده و از این موضوع ناراحته
سلام وقت بخیر همسرم بعد از ۲۵سال زندگی مشترک ودو فرزند پسر ودختر ۹ساله تقاضای طلاق داد زندگی خوبی داشتیم یکباره ۲۸ماه پیش تصمیم به اینکار گرفت طلاق شان هم از طرف دادگاه رد شد من همسر وفرزندان را دوست دارم وطی ۲۸ ماه تلاش زیادی برای برگرداندن همسرم کردم اما مورد قبول قرار نگرفت لطفا اگر کمکی در این رابطه میتوانیدراهنمایی بفرمایید
سلام وقت بخیر چه باعث شد شوهریت تصمیم به طلاق بگیرد
آیا خیانت کردی یا همیشه دروغ میگفتی یا ولخرج بودی یا مغه دعوا کردن زیاد روی اعصابش فشار میاوردی یا با مادر پدر شوهریش رابطه خوبی نداشتی بد رفتار میکردی تو چی کار کردی تا از تو رنجیدن شده
من نمیخوام از همسرم جدا بشم ولی اون تصمیمشو سفت وسخت گرفته و طلاق میخواد.خیلی التماسش کردم ولی اون حتی به علاقم نسبت به خودش باور نداره. ۲۳ سالمه و همسرم ۲۷ سال دارد .ما دوسال هست که عقدیم وعروسی نگرفتیم ولی متاسفانه همسرم به قصد انتقام چون خیلی کینه توزه بامن وارد رابطه سده و حالا میگه طلاق. و حالا که خاتواده ازش می پرسند چرا وقای طلاق میخواستی وارد رابطه شدی میگه من گفته بودم طلاق میگیرم راستی همسرم خارج از کشوره چتد هفته پیش اینجا بود بعد یه دعوا که بین مون پیش اومد پیشش التماس کردم به جدایی نکشونه و اون رفتارش خوب شد منم باورش کردم اما حالا که رفته میگه طلاق میدم و فهمیدم در تمام مدتی که رفتارش خوب شده بوده فقط نقش بازی میکرده البته این رو هم بگویم که پیش از این ها هم چندین بار دعوامون شده بود قبل اینکه ایران بیاید و او حرف طلاق وجدایی رو زده بود از همون موقع فکر کنم دلش به حدایی بوده ولی باز این کار رو نکرد و چندین هفته پیش ایران اومد و این ماحراهاپیش اومده و الان میگه طلاق میدم. اینجا که بود توی حرفاش گفته بود که من برگردم خارج طلاقت میدم البته حین دعوا گفت بعد از اون باهم خوب شدیم واقعا خیلی دلم شکسته میدونم اگه طلاق بگیرم هم از سوی خانوادم خیلی اذیت میشم چون ما باهم خیلی اختلاف داریم و مادرو تنها خواهرم خیلی بامن بد رفتاری میکنن .من خیلی تنهام طاقت این حدایی رو ندارم هرچه التماسش کردم فایده نداشت حالا به خواست خانواده من مدتی بلاکش کردم چون خیلی به من وخانوادم توهین میکرد وتهدید. من ادم ضعیفی هستم خیلی زود وابسته میشم حالا به همسرم خیلی وابسته هستم لطفا بهم راهکاری لگید که دیگه بهش پیام بدم یانع میدونم شاید بگید باید به دیگران وابسته نباشم اما من اینطوری بزرگ شدم نمیخوام دراین باره ها مشاوره بگیرم من نمیخوام جدا بشم میخوام کمکم کنید لطفا?راستی همسرم زیاد توهین وتهدید کرده ولی باوجود همه ی اینا من طاقت جدایی رو ندارم از نظر شما بهش پیام بدم؟البته وفتی پیام بدم اون خیلی توهین میکنه و دراون لحطه من خیلی عصبانی ونارحت میشم به نطرتون پیام ندم فقط از حالت بلاک خارجش کنم اینطوری شاید بفهمه بهش علاقه مندم البته اون گفته منتطره ما بریم محضر ودادگاه برای طلاق و بهم گفته در این مدت زنگ نزن نمیدونم چکار کنم از طرفی خانوادم هم پیشش گعتن که من حق ندارم دیگه بهش زنگ بزنم
سلام خانم هستم ۲۲ساله ی بچه دوساله دارم شوهرم ی ماهیه هی میگ طلاق بگیر طلاق بگیریم منم خیلی دوسش دارم هم بچمون باباشو دوسداره بهش وابسته است چجوری از طلاق منصرفش کنم اگ اون بره من خودمو میکشم توروخدا بگین چیکارکنم ک منصرف شه از طلاق
سلام خسته نباشید مردی ۵۲ ساله هستم همسرم مدت سه ساله که ترک منزل مشترک کرده و اصرار به طلاق توافقی بدون مهریه و حقوق دیگه داشت که من قبول نکردم اونم لج کرد و با به اجرا گذاشتن مهریه و اجرت المثل را ازطریق دادگاه ازمن گرفت. بنده هم حکم عدم تمکین و نشوز وحتی ازدواج مجدد را از دادگاه گرفتم ولی فعلا ازدواج نکردم حالا سوالم اینه آیا طلاقشو بدم تموم بشه یا ناشزه بمونه و نتونه ازدواج کنه و من ازدواج کنم؟ چون نمیخوام فکرکنه من کم اوردم و تسلیم خواسته اش شدم و بگه هم طلاقمو گرفتم هم حق و حقوقمو.
سلام وقت بخیر من و خانم نزدیک ۱۲سال که زندگی مشترک داریم و یه دختر ۷ساله؛ از سال ۳به بعد ما دچار مشکلات زیادی شدیم به طوریکه سال گذشته ایشون خونه رو ترک کردن و بنده هم تقاضای طلاق دادم تو همین ی سال که ما جدا بودیم و جلسات دادگاه رو برای طلاق میرفتیم یهو خانم بنده بدون اطلاع قبلی و سر خود اسفند ماه دوباره برمیگردن به خونه و من هرچه مخالفت میکنم ایشون توجهی نمیکنن و خانواده پدری بنده هم اصرار دارن ب حفظ رابطه در صورتیکه از اسفند ماه تا بالان ما مشکلاتمون شدید تر شدن بطوریکه ما باهم به محضر رفتیم و ایشون در ازای اینکه بنده دادگاه نرم مهریه شون رو بطور رسمی میبخشن ؛منتهی بعد این ماجرا ما بازهم مشکل داریم منتهی بشدت ادم لجبازی هستن و من هرکاری میکنم که کوتاه بیان از این رابطه توجهی نمیکنن جوری که به بنده میگن منو طلاق بده ولی من از این خونه نمیرم و اصلا هم اهمیتی به اینکه بنده واقعا ایشون رو نمیخوام نمیدن ایشون بشدت ادم لجبازی هستن و در مقابل خانواده من خودشون رو قربانی جلوه میدن؛ لطفاً ی راهنمایی به بنده کنید که ایشون رو راضی به تموم کردن کنم.
درود و عرض ادب من به مدت یکسال مقطع از همسرم دور بودم بخاطر مهاجرت که خود ایشان پیگیر موضوع بود در این یکسال سه بار با هم بودیم در زمانهای مختلف در سفر آخر با ایشان برگشتم چون متوجه شدم زندیگیم را در حال از دست دادن هستم ولی ایشان به ادامه زندگی تمایلی ندارد و درخواست طلاق توافقی دارد هیچکدام از اعضای خانواده طرفین راضی به این مار نیستند و من خودم اصلا با این کار راضی نیستم ولی میدانم در این چند ماهی که ایشان تنها بوده روزهای سختی را گذرانده و کاملا افسرده شده و بقول خودش هیچ وقت فکر نمیکرد که من بتونم بدون ایشان زندگی کنم ولی کن بخاطر آینده زندیگمان مجبور به این کار بودم که البته تا حدودی هم به نتیجه رساندم کارها را ولی ایشان دیگر تمایلی به ادامه زندگی با من نیست و به طلاق اصرار دارد من نمیخواهم این اتفاق بی افتد لطفا راهنمایی کنید ممنون و سپاسگزار
شوهرمن میخواد منو طلاق بده ولی من موفق نیستم بخاطر حرفای مادر شوهرم
سلام من ۲۲سالمه یکساله که عقدکردم شوهرمم ۲۲سالشه ازطریق دانشگاه آشناشدیم ومشکلاتمان ازاولش بخاطر رفت وآمدخانوادگی بود چون تویه شهرنیستیم زیاد باهم رفت وآمدنداشتن خانواده ها به مرورزمان مشکلاتشان بیشترشد تاجایی که بخاطراینکه همه مشکلاتشان را به خانواده میگفتیم دیگه اختیار زندگی ازدستمان درآمد و خانواده ها تصمیم گرفتن که جداشیم والان درخواست طلاق دادم به اصرار خانواده ها ولی خودم زندگبمودوس دارم ونمیخام طلاق بگیرم ولی خانوادش اصلاراضی نمیشن که برگردم بایدچکارکنم توروخدا کمکم کنید
سلام وقتتون بخیر من یکساله که ازدواج کردم و سریسری موضوعات پیش پاافتاده کارمون به طلاق کشیده شده و تقریبا ۲۰ روز دیگه دادگاهیمه ومن اصلادلم نمیخاد طلاق بگیرم چون زندگیمو شوهرمو دوس دارم
الان همسرم سه ماه هست ازمن دورهست ومن خانه پدرم هستم وچگونه باشوهرم حرف بزنم که توبامن زندگی کند همدیگر را دوست هم داریم؟
ن از زندگی مشترکم۱۲سال میگذره طی این سالها خیلی سعی کردم که مشکلات رو حل کنم اما از اونجایی که طرف مقابلم که خانوم من هستن بسیار لجباز و خودخواهن هیچ وقت به نتیجه نرسید ما طی این سال ها دعوا های بسیار زیادی داشتیم که هر چی میگذره بیشتر هم میشه بنده در حال حاضر کم اوردن و خسته شدم و بعد از کلی بررسی و فکر کردن به این نتیجه رسیدم که جدا بشم یه سال پیش که ایشون خونه رو ترک کرد و بنده تنها بودم از نظر روانی واقعا ارامش بیشتری داشتم بنده با ایشون قبل ازدواج سال۸۸ تو سن ۲۰سالگی دوست شدم و چون ایشون فامیل بود خود خانمم اصرار داشتن که ما باهم ازدواج کنیم اون موقع ایشون ۱۷سالشون بود و میان به برادر بنده میگن که ارع برادر شما روی من اسم گذاشته و فلان در نتیجه خانواده منم تصمیم میگیرن که برن خواستگاری و یجورایی بنده رو مجبور به این کار میکنن چون اون زمان واقعا من از نظر سنی به پختگی نرسیده بودم و هدفم فقط ی دوستی ساده بود نه ازدواج ؛خلاصه من از روز اول ازدواج زیاد علاقه ایی به ایشون نداشتم و همینطور اخلاق ایشون با اخلاق بنده کاملاً متفاوت بود چ هرچی بیشتر میگذشت فاصله ما بیشتر و بیشتر میشد تا اینکه تا شدیدترین بحثی که داشتیم ایشون قبول کردن در ازای حضانت دخترم مهریه شونو ببخشن و ما بصورت قانونی این کار رو انجام دادیم ؛ببینید ایشون خودشونم قبول دارن که رابطه ما به پایان رسیده ولی لج کردن که و از بچه و خانواده ی من به عنوان اهرم فشار استفاده میکنن که منو تحت فشار بزارن که این زندگی رو تحمل کنم در صورتیکه من از نظر قانونی میتونم اقدام کنم و پرونده ما هنوز باز هستش منتهی خانوم میگن منو طلاق بده ولی من و دخترم اینجا میمونیم شما برید و خانواده خودمم ازشون جانب داری میکنن در صورتی که تمام حرمت ها بین ما شکسته شده طی درگیری های ف که من با خانواده ایشون داشتم و همه بخاطر ابرو به من فشار میارن که کوتاه بیام متاسفانه نمیدونم با چه زبونی ایشون رو قانع کنم که کوتاه بیان و برن چون بین ما کاملآ طلاق عاطفی وجود داره ما کاملا مثه دو هم خونه هستیم که به زور همدیگرو تحمل میکنیم منتهی ایشون لج کردن و دارن به این لج بازی ادامه میدن و بقیه ام ازشون طرفداری میکنن.من قبلا تمام فرصت ها رو به زندگیمون دادم ولی نه ایشون تغییری کردن نه من در واقع ما از ریشه متفاوتیم بنده حاضرم به ایشون حتی پولی هم بدم که برن منتهی قبول نمیکنن و میگن نمیخوام اسم مطلقه روی من بمونه و همینطور چون من نابود شدم توهم باید نابود بشی درحالیکه این رفتار به هرسه ما صدمه میزنه ولی متأسفانه ایشون اصلا توجهی نمیکنن
سن۳۵ مرد هستم سوم راهنمایی درس خوندم چند باری خانمم پیام دید از کسی روگوشیم بعد پیامهای سکسی دید فهمید باخانم ها برانامه سکسی دارم چون من خانمم مشکل عفونت قارچی داره الانم خیلی پشیمونم دوست دارم برگرده دوباره یه زندگی شیرین براش درست کنم باهاش رقیق باشم حاضرم براش همه کاری بکنم ولی برگرده
سلام من ۲۷ سالمه ۷ساله ازدواج کردم خانمم الان ۶ماهه پاشو کرده تو یه کفش میگه من طلاق میخام چطوری راضیش کنم برگرده دوسش دارم. یگه تورو دوست ندارم باهم هماهنگ نیستیم راضی به بچه دارشدن نمیشه نمیاد روانشناس بریم از لهاز احساسی دوسش دارم وبهش وابسته ام اما تصمیم دارم طلاقش بدم چون بهم میگه اگه دوسم داری طلاقم بده
خانم ۲۸سال دارم متاهلم دیپلم خانه دارم ۱۳ساله ازدوج کردم از همون روز اول ما مشکل داشتیم تابه الان همش بحث سروصدا تا به این نتیجه رسیدیم دگه باهم نمیتونیم سازش داشته باشیم الان شوهرم خودش رفته درخواست طلاق داده باهم توافق کردیم که توافقی جدابشیم میخاستم بدونم توافقی چقد طول میکشه ایا مهریه به من طعلق میگیره یانه ممنونم
سلام من و همسرم عاشق هم بودیم ب سختی بهم رسیدیم الان بعد ۵سال زندگی و ۱ بچه ۳ساله بنا به یکسری اشتباهات خودم ک ن خیانت بوده و اعتیاد بوده ن از اینجور چیزها مشکلمون در این حد بوده ک من فراموش زیاد میکنم و قول میدم بخاطره فراموشی یادم نمیموند انجام بدم حالا همسرم میگه فقط طلاق میخام باید چیکار یکم کمکم میتونید بکنید؟؟؟؟
سلام خانمم ۲ سال پیش بهش به خونه ارث رسید و یه کار آنلاین فروش.لوازم اریشی شروع کرد که کلا شستشو مغزی شده به جز پول ازادی و هدفش به هیچی فکر نمیکنه الانم ۴ ماه با دو تا بچه ۶و ۸ یه دعوا راه انداخت رفته درخواست طلاق داده چهار بار رفتم دنبالش یکبارم خانوادم گفتم هر شرایطی بزاری قبول میکنم خیلی زندگی خوبیم داشتیم ولی قبول نمیکنه چکار باید بکنم
من ازدواج دوممه الان ۷ ساله دوباره ازدواج کردم شوهرم خیلی خیلی خوبه هیچ چی برام کم نزاشت تو این چند سال .هربار یه بحثی بین ما میش میامد بااینکه من مقصر بودم اون میامد معذرت خواهی میکرد من براساس گذشته ی تلخی که داشتم روش حساس بودم الان یه هفته یه دفعه اومد میگه از اخلاقات خسته شدم و طلاق میخوام هر چی تو این یه هفته زار میزنم التماس و درخواست که منو ببخش قول میدم عوض بشم میگه امکان نداره فقط طلاق تا اینکه امروز خانواده هردومون اومدن به هیچ نتیجه ای نرسیدیم فقط وفقط میگه نمیخوام زندگی کنم .مک دوسش دارم پشیمانم از اخلاقام دوست ندارم طلاق بگیرم چکارکنم
سلام با شوهرم به مشکل خوردیم الان میخواد ازم جدا بشه خیلی بی قرارم دل اشوبم ازکارو زندگی افتادم همش استرس دارم چیکارکنم یکم اروم بشم. خیلی دوسش دارم نمیخوام ازش جدا بشم هرچی زنگ و پیام میدم جواب نمیده خیلی مصمم ک منو طلاقم بده اما من نمیتونم ب جدای ازاون فکرکنم دیگه دارم افسرده میشم ازبس گریه کردم و خودخوری کردم دیگه تحمل زندگی رو ندارم
حالم اصلا خوب نیست نمیدونم چرا و چی باعث حال بدم شده البته اینم بگم در حال طلاق هستیم و من اقا هستم تقریبا ۴ ماه میشه خانومم رفته و نزدیک به طلاق هستیم اما الان امشب و دیشب تصمیم به خودکشی گرفتم و اونقدری حالم خرابه نمیتونم خودمو کنترل کنم حتی سرمو گرم میکنم بلکه از سرم بپره ولی نمیتونم نمیتونم نمیتونم
همسرم خیلی وقته گل میکشه ۲ ماهی نمیکشه سر کوچکترین بحثی وسایل خونه رامیشکنه پرخاشگری میکنه من هم طاقت نمیارم جوالش رامیدهم یک ماه پیش مست بود بهش گفتم کمتر میخوری سرش راتوشیشه زد نزدیک بود رگ دستش رابزنه بعداز یکماه باکوچکترین بهانه ای دوباره دعوا راه انداخت گفتم دیگه تحمل نداره برو بچه هارا به زور باحالت غیر عادی میخواست ببره ندادم خودزنی کرد من توجه نکردم ازترس داخل خانه فرارکردم رفت خانه ی خواهرش خودش را اعدام کرد نتونستم بیمارستان برم خانوادش اذیتم میکردن بعداز ۲ روز رفتم بهم بی احترامی کرد گفت مثل خواهرمیمونی همه میگن طلاق اون دیگه من رانمیخوادمن خیلی دوستش دارم روز اول گفتم طلاق ولی دوست ندارم ازش جدابشم چیکارکنم برگرده هربار رفته من پیش قدم شدم دیگه نمیخوام غرورم رابریزم دوست دارم خودس برگرده
سلام و درود چندماهی است همسرم ازمن کینه بدل گرفته و متنفرشده حتی به منزل راهم نمیدهد و من شدیدا دوستش دارم و هرکاری انجام میدم بهتربشه کاملا برعکس بدترشده و من نمیدونم چیکارکنم .دوتادخترهم دارم حتی تصمیم به طلاق گرفته.شدیدامتنفره بعداز ۱۸سال زندگی .من دیگه نمیدونم چیکارکنم قلبشو بدست بیارم برزخ گیرکردم من شدیدادوسش دارم لطفا راهنمایی کنید چیکارکنم مهرم دوباره به دلش بشینه.اینو بگم از وقتی وارد عرفان حلقه شده اینجوری شده بدون اجازه من .چیکارکنم دوباره دوسم داشته باشه لطفا.زندگیم سیاه شده
ما 6ماه عقد کردیم شوهرم میخواد جدا بشه ولی من نمیخوام چیکار کنم
دمت گرم زن به تو میگن باز شوهرتو دوست داری کاش زن منم مثل تو بود
سلام ده ساله با یه پسری دوست هستم الان ۳ ماهه ازدواج کردیم و کارمون به طلاق کشیده شده و دلیلش مادر شوهرم هست من شوهر م رو خیلی دوست دارم زندگیمو دوست دارم ولی اون همش منو تهدید میکنه ک برو نمیخوامت چکار کنم الانم خونه بابام هستم برای طلاق ولی من خیلی دوستش دارم نمیتونم بدون اون نفس بکشم. با این حال داغونم چکار کنم اون یک درصد هم دیگ منو نمیخواد چکار کنم همه چی درست بشه اصلا درست میشه یا امید الکی دارم به خودم میدم؟؟امروز خواهرش منو از خونه کرد بیرون بابام با پلیس اومد در خونشون ک دیگ طلاق کامل بشه خود پلیس گفت این زن نمیذاره ما زندکی کنیم حتی اون یکبار دیده بودش فهمید. چکار کنم طلاق نگیرم اونت منصرف بشن؟خیلی وابسته شوهرم هستم با اینک خودش مقصره ولی من عذاب وجدان دارم
زنم طلاق گرفته میخام برگردانم چون دوتا بچه دارم
من با همسرم مدت یک هفتس که دعوا کردیم و من اون موقع از روی عصبانیت و دلشکستگی گفتم توافق کنیم برای طلاق در حضور برادر ایشون و مادرم حرف زدیم و قرار شد تا شنبه به هم فرصت بدیم یعنی دو روز و بعد بریم برای اقدام من تو این دوروزه پشیمون شدم و بهشون گفتم که من زندگیمونو دوست دارم و جدا نمیشم اما ایشون از همون شب دیگه خونه نیومده و من هرچی باهاش تماس گرفتم و ازش خواستم که به زندگیمون یه بار دیگه فرصت بده مخالفت کردن و چندبار هم گفتن که اگر برگردم هم دیگه دوست ندارم دیگه حالم کنارت خوب نیست و ازت بدم میاد ولی من الان نمیدونم چیکار کنم آیا این زندگی دوباره درست میشه که من براش تلاش کنم یا با این شرایط دیگه تلاش نکنم واقعا حال روحیم داغونه تو شرایط بدی هستم و نمیدونم باید چیکار کنم
نسبت بهش بی اعتمادم،وهمیشه با بحث داریم نمیتونیم دودقیقه باهم صحبت کنیم همیشه به دعوا ختم میشه،همسرم شبا دیرمیادخونه سراین مشکل داریم منم که حرف میزنم میگه چرا غرمیزنی،یکسره میگه طلاق من حوصله غر ندارم،خودش میگه دنبال بهونه ست که طلاقمبده ولی من دوستش دارم نمیخوام زندگیم به جدایی ختم بشه چون یه بچه ۶ساله دارم لطفاً کمکم کنید ممنون میشم
بی اعتمادی، علتش رفتارهای ایشان باشد یا ریشه در کودکی شما داشته باشد. مثل سم هست که وارد رابطه می شود. شما گفتید دو دقیقه نمی توانید با هم صحبت کنید. پس وقتی نمی توانید صحبت کنید برایش نامه بنویسید و تمام احساسات و نیازهای درونی خودتان را در آن عنوان کنید.
من یه مدته با شوهرم مشکل دارم. من ۱۹سالمه و الان دوران عقدم. شوهر من ۱۴سال اختلاف سنی داره. ما سنتی ازدواج کردیم. من رفتار بچگونه ای داشتم اون آقا خیلی منطقی رفتار میکرد همیشه ام از رفتارام انتقاد میکرد حالا چند وقتیه بحثاختلاف سنی رو پیش کشیده و میگه میخوام طلاق بگیرم اصلا اجازه نمیده همدیگه رو خوب بشناسیم قهرمیکنه ۱۰روز ۲۰روز هیچ خبری ازم نمیگیره الان فردا میخوایم بعد بیست روز باهم حرف بزنیم حضوری من دوس ندارم جدا شم بنظرتون چطور باهاش حرف بزنم که منصرف شه ؟چون منم تصمیم گرفتم رفتارای بچگونموکناربزارم. اون میگه میخواد طلاق بگیره من میخوام قانعش کنم طلاق نگیره. بخدا خیلی فشار رومه از طرف خانواده و این آقا نمیدونم چی باید بگم چی نگم ولی اصلا دوس ندارم جدا شم. خانوادم میگن حتما تقصیرتوعه میخواد طلاق بگیره همشم میگن برو تکلیفتو مشخص کن سریع ولی من دوست ندارم جدا شم الکی. شناخت زیادی نداریم اینکه من اشتباه کردم درسته ولی همیشه تو هر رابطه مشکل داری دوطرف مقصرن. اونم حرفایی میزد که منو تحریک میکرد رفتارایی میکرد که مشکوک بود منم ی بار بهش گفتم باید برام پرینت بگیری اخرشم دوباره گفتم ن نمیخام بخاطر اینکه بد نشه ولی بعدش گف میخوام طلاق بگیرم
شما باید صحبت کنید و حرف های دلتان را بزنید. یک مرد منطقی قهر نمی کند. بلکه صحبت می کند. شما باید تقصیرات خود را بپذیرید و همچنین ایشان و به همدیگر فرصت دهید تا همدیگر را بیشتر بشناسید.
سلام .خسته نباشید .بنده هیچز کم ندارم در زندگی .دوتا بچه دارم دختر هستن .همسر بنده نسبت به من سرد شده اصلا رابطه نداره همش میگه خسته شدم میخوام طلاق بگیرم .مهریه میخوام .بچه برا خودت از این حرفا .ممنون میشم راهنمایی کنید .
باهمسرم مشگل داریم. حدود ۱۰ ساله ازدواج کردیم یه پسر ۹ ساله و یه دختر ۷ ساله ..تهران کار میکنه هر دوماه میاد مرخصی تا بهش میگم اینجوری نمیشه زندگی کرد میگه میخای بخا نمیخای جمع کن برو .الان نزدیک هشت ماهه سر یه دعوا الکی بهانه کرده کا دیگه نمیخامت پیشمون نمیاد بهش میگم بیا تکلیفمون روشن کن بهم میگه همینجوری برو .خونه داریم نصف نصفیم بهم میگه خونه و بچه هارو بده مهریتو قسطی بهت میگم برو موندم چیکار کنم. خودم شاغلم شوهرم کارگر …در سال یکماه هم پیشمون نیست ولی خیلی ادعاش میشه بچه هارو به تنهایی بزرگ کردم خونه رو درست کردم اونوقت الان بهم میگه تو چیکار کردی. من دوسش دارم ولی الان که اون میگه نمیخامت منم میگم نمیخامت اصلا نه بهم زنگ میزنه نه من بهش زنگ میزنم پیام یا زنگم بزنم میگه بمن پیام نده زنگ نزن تو زن من نیستی. اصلا با من که خوب نیست بچه هاشم تحویل نمیگیره فقط یه کلام میگه نمیخامت .خانوادش هم خیلی نصیحت کردن ولی بحرف هیچ کس گوش نمیکنه فقط میگه نمیخام بره. حاضر نیست هیچ کاری انجام بده فقط میگه نمیخامت. اصلا با من حرف نمیزنه که من بخام چیزی بهش بگم
شما که کار دارید، مطمئن باشید با این شرایط بچه ها همراه شما خواهند ماند، حقوق دیگری هم در زندگی دارید، ببینید خودتان چه مشکلی دارید که دوست دارید با یک آدم انعطاف ناپذیر ادامه بدهید.
من 4 ساله عقدم و و بخاطر مشکلاتی ک من و شوهرم داشتیم همش من لجبازی میکردم و حرف گوش نمیدادم ولی شوهرممم هم خیلی منو دوست داشت بخاطر اینکه من حدود 6 ماه پیش ب همراه مادرم از خونه شوهرم فرار کردم در اصل کنار مادر شوهرم اینا زندگی میکردم هنوز زندگی مشترک و با شوهرم زیر ی سقف شروع نکرده بودم همراه مادرم از خانه بخاطر اینکه مادر شوهرم اصرار داشت من و شوهرم از هم توافقی جدا بشیم ما من و مادرم هم از خانه فرار کردیم و ب خانه خودمان اومدیم شوهرم اختیارش دست خانواده اش هست هر جوری هم شده بود عشقشو نسبت ب من ثابت میکرد شوهرم ولی الان 6 ماهی میشه من اومدم خرم آباد خونه مادرم ولی از قبلش بهش گفتم دخالت های مادرت این دوری ب وجود آورد الانم پای دادگاه و جدایی اومده وسط واقعا من دوست ندارم جدا بشم و زندگیمو دوست دارم ولی هیچ جوره نمیتونم فراموشش کنم چون من همش 16 سالم بود عقد کردم و الا دیگ 20 سالمه من کلا ب شوهرم وابسته شدم شوهرم تنها حرفی ک میزنه میگه من و تو ب درد هم نمیخوریم ب من میگم تو بچه سنی اصلا نمیخاد قبول کنه دوستش دارم از شورای حل اختلاف بگیر از دادگاه عدم نمیکن اصلا دلش نمیخاد من برگردم پیشش و باهاش زندگی کنم از زندگی کردن با من خسته شده میگه از متاهل بودن خسته شدم من دوست دارم ی فرصتی بهم بده من برگردم پیشش ی تعهدی ی چیزی ولی بازم قبول نمیکنه
من حدوده ۱۰ سال ازدواج کردم یه پسر دوساله دارم. همسرم امروز پیام داده از زندگیش برم بیرون راضی نیست با من زندگی کنه منم گفتم بره درخواست بده وقتی نمیخواد زندگی کنه فقط گفت با من کاری نداشته باش البته این کارای همسرم عادی شده هروقت از چیزی کم میاره مشکلات اقتصادی این رفتار ها انجام میده و اینکه گوشیش قفل داره خیانت هم میکرده. ولی خیلی جدی میگن نمیخوام باهات زندگی کنم دوستت ندارم گفتم تو چشام نگاه کن و بهم بگو. میخوان به من فشار بیارن من برم درخواست طلاق بدم. به نظر شما حرفاشون جدیه
اگر این سبک ایشان هست، باید زمانی که حال خوشی دارند گفتگو کنید و ایشان را راضی کنید تا درمان بگیرند. خیلی هم حرف ایشان را جدی نگیرید.
من همسرم می گه دیگه علاقه ای بهم نداره. واقعا نمی دونم چیکار کنم. می گه طلاق می خواد. من خیلی دوستش دارم بدون اون واقعا نمی تونم زندگی کنم.اوایل زندگی می گفت خیلی دوستم داره، خانواده من مخالف بودن خانواده خودش مخالف، من از خانوادم فاصله گرفتم اما ایشون این کار رو نکرد و من هم درک کردم ، که از طرف خانوادش ۵ سال انوا فشار و توهین رو شنیدیم حتی یک بار هر دومون رو زدن، اما من چون همسرم رو دوست داشتم از کنار موضوع گذشتم البته بماند که خانواده خودم هم کلی توهین کردن اما همسرم به پام موند، اوایل ازدواج همسرم خیلی داد می زد و توهین می کرد که من دو سه بارس زدمش البته ایشون هم از خجالت بنده در اومد خوب خیلی تشنج فشار زیاد بود، یکم اوضاع آروم تر شد قسط داشتیم چون خونه خریدیم البته همسرم به خاطر من خیلی نخوری نپوشیدن تحمل کرد و تو این چند سال لیسانس گرفت و کار کرد و واقعا خیلی کمک من کرد اما من خیلی باهاش بد رفتاری کردم و حرفای نامربوط زیادی زدم ، از چند وقت قبل شروع کرد به من ماشین بده منم دادم البته با کلی منت چون از ترسم بود می گفت تنها می خواد بره مسافرت اما من قبول نکردم، گفت دو روز برم خرید گفتم برو، روز اول چون گوشیش مشکل داشت من یک ساعت ازش بی خبر بودم خوب بار اول بود رفت بیرون گوشیش که روشنش شد کلی غر زدم به جونش. خلاصه الان مثل چی پشیمونم از من بدش میاد و می گه جدا شیم با بدبختی راضیش کردم بریم پیش مشاور و چهار روز از پشیمونی التماس کردم من رو ببخشه و بیخیال بشه اما راضی نشد … می گه مشاور احساس من رو می پرسه منم می گم هیچ حسی بهت ندارم و دوست ندارم. واقعا دوست ندارم از دستش بدم، خواهش می کنم کمکم کنید،
وقتی مشکلات شدید هستند، نه تنها نیاز ها در رابطه برطرف نمی شوند، بلکه مشکلات شخصیتی یک یا دو طرف رابطه حل مسائل را پیچیده می کند. پس هر دو طرف باید برای خودشناسی و اصلاح مشکلتان از یک طرح واره درمانگر کمک بگیرید.
سلام.۵ سال هست زندگی مشترک داریم و یک بچه سه سالونیم.خانومم پرستار شد و مشغول کار منم تو بازار کار میکنم اختلاف سنی ۱۲ سال داریم.ی زندگی ناموفق داشتم قبل. چندماهی شروع به رفتارهایی کرد که بهش شکاک بشم و منجرب به مشاجره میشد.اخر سری رفته قفل خونه را عوض کرده و شکایت توهین و فحاشی .یکماهه من بیرون از خونم چندبار بهش گفتم تعهد میدم هر جور بخواهی بزار برگردم ولی قبول نکرد و میگه جدا میشم ولی اقدام یا درخولستی نکرده .باید چیکار کنم که منصرفش کنم..ماشینمم برده با برادرش پنهان کرده
شما در گذشته هم یک زندگی ناموفق داشتید، متاسفانه درس نگرفتید. سعی نکردید مشکل خودتان را ببینید و برای رفع آن از متخصص کمک بگیرید. وارد رابطه دیگری شدید و باز اشتباه خود را تکرار کردید و به بن بست رسیدید. حالا ایشان درخواست ندادند، شاید خواستند شما را تهدید کنند تا شما به خودتان بیایید. پس در این مدت دنبال درمان و اصلاح مشکلات شخصیتی خود باشید.
سلام و عرض ادب خدمت شما،من دوتا بچه دارم یه پسر ۵ ساله و یه دختر ۳ ساله..با وجود اختلافات من و همسرم الان ۳ ماهه از خونه رفته و میگه طلاق میخوام و کارای قانونی انجام دادن..الان بچه ها بعضی موقع پیشمن بعضی وقت هم پیش مادرش..من چندین بار اصرار بر برگشتن کردم و رفتم پیشش و .. فایده نداره..میخواسم بدونم اصرار بر برگشتنش کار درستیه یا نه؟ و باید چیکار کنم خیلی کلافه ام
شما باید اول شخصیت همدیگر را کاملا بشناسید. مشکلات زیادی داشتید و با این شرایط به بچه ها بیشتر آسیب می زدید، اگر به فکر رابطه و بچه ها باشید که هر دو باید مشاوره روان شناسی بگیرید. اگر فرض کنیم که ایشان اختلال شخصیت خودشیفته باشند، اصرار شما نتیجه عکس می دهد. اما چون شناخت کافی از مشکل شما و شخصیت های شما نداریم نمی توانیم بگوئیم اصرار کار درستی است یا نه.
همسرم 4 ماه پیش منو اورده خونه بابام و میخواد طلاقم بده همسرم تو نیروی انتظامی کار میکنه. فقط بگین چطوری خورمو آروم کنم و با این حس چطوری کنار بیام که همسرم مثل یه دستمال کاغذی پرت کرد از زندگیش و احساس خوبی ندارم
سلام. من شوهرم بعد دوسال میگه بهت حس ندارم یپا برداشته طلاق میخام چکارکنم منصرف شه من طلاق نمیخام
من نامزدم ۲ ساله همسرمم خیلی دوسش دارن از بچگی عاشقشم من ۱۵ سالمه اون ۳۲ اونم دوسم داره ولی یهویی برمیگرده میگه من نمیخوامت میخوام طلاقت بدم دوستان کمکم کنید
باهم دیگه سر مشکلی که دارید صحبت کنید یا حضوری یا تلفنی غرورتان را زیر پا بذارید نزارید کسی دیگه دخالت کنه وضعیت بدتر بشه
سلام خسته نباشید دو ساله عقد هستم اوایل عقدم با کوچکترین چیز اسم طلاق میاوردم بار آخری که اسم طلاق اوردم پدر همسرم تشنج کرد و این اتفاق برای ی سال پیشه بعدش همسرم بعد ۵۰, روز قهر برگشت و منو بخشید تو مدتی که قهر بود رفتیم مشاوره حضوری و تو اتاق مشاوره پدرم سمت شوهرن هجوم برد و حرفای بدی بهش زد و همسرمم اون شب حالش بد شد اما همه اینارو بخشید حتی بعد اینکه با خودم اشتی کرد چند وقت بعدش با خانوادمم اشتی کرد رابطمون خوب بود رابطه جنسی داشتیم و دختریمو گرفت اما خب بازم من خیلی اذیت میکردم گیر میدادم شک داشتم غر میزدم نمیذاشتم به پدر ومادرش کمک کنه بدون اجازش هرجا میرفتم تو جمع ناراحتیمو ازش بروزمیدادم و… الان ۶ ماهه قهره میگه دلم باهات صاف نمیشه همه اتفاقا میان جلو چشمم وقتی میبینمت بهش میگم من تغییر کردم اما میگه دلم باهات صاف نیس ? همسرم مرد خیلی خوبیه مهربون مسئولیت پذیر اهل کار سالم چشم پاک نمیخوام از دستش بدم خیلییی ناراحتم همسرم میگه غرورمو خیلی شکستی هربار بهت فرصت تغییر دادم اما تو هیچ تغییری نکردی الان چیکار کنم که از جدایی منصرفش کنم بنظرتون مشکلاتمون قابل حل هست؟؟ من بخاطر طرحواره ترس از رهاشدگی خیلی کنترلش میکردم شک داشتم میترسیدم از دستش بدم و….?
خیلی خوب هست که خودتان را شناختید و مشکلات خودتان را. کسی که طرح واره رها شدگی دارد، کسی را معمولا انتخاب می کند که تعهدی نسبت به زندگی ندارد و معمولا رهایش می کند، اما انسان سالمی سر راه شما قرار گرفته، شما از ترس رها شدن دست به کارهایی زدید که به جای اینکه به شما نزدیک شود، از شما روز به روز فاصله گرفته است. پس شما باید کامل درمان بگیرید. وقتی تغییرات اساسی شما را ببینند، بخصوص که آدم مسئولیت پذیری هستند. امکان دارد برگردند. در صورتی که شما درمان نشوید و این رابطه را از دست بدهید، باز هم مشکلات خود را تکرار خواهید کرد.
سلام .من سی یک سال دارم سه تا بچه دارم دوتا پسر یه دختر پنج ماه .شانزده سال که ازدواج کردم من اهل کرمانم خانمم اهل شمال .خیلی خانممو دوس دارم زندگیمو چیزی هم کم ندارم خونه دوتا ماشین خدارو شکر دارم اما یهو نمیدونم چی شد که خانمم الان بیست روزه رفته میگه جدا بشیم هر چی هم دارم بهش میگم کوتاه نمیاد با اینکه بخدا اگه مرتکب اشتباهی هم شدم بازم بهش میگم اگه من کاری کردم بگو بهم که خودمو درست کنم .من بخاطر خودشو بچه ها هزار مرتبه التماسش کردم خودم کوچیک کردم ولی گفتم که زندگیم نابود نشه اما نمیدونم چش شده .میخواستم ببینم میتونید شما کمکم کنین .که چکار کنم
در خواست طلاق ناگهان اتفاق نمی افتد، احتمالا از قبل مشکلاتی داشتید، نیازهای ناکام مانده داشتید که کارتان به اینجا کشیده است.پس بهتر است با همدیگر گفتگو کنید و از زوج درمانگر کمک بگیرید.
با سلام من و شوهرم سر هرچیز کوچکی شوخی و حرف میزنیم اما خانوادش از من خوششان نمیاد و شوهرم را وادار کردن هرچی داشتیم به اسم خودشون زدن و بعدش هم من را وادر به طلاق توافقی کردن و من همش ناراضی بودم ما بخاطر شوهرم که توان مقابله باخانوادش نداشت رفتیم مشاوره چند جلسه اما یهو سر از دادگاه درآوردم. شوهرم قسم و قرآن اگه طلا نفقه اجرت المثل وحق وحقوق به من ببخشی دست ازاین کار برمیدارم منم به حرفش گوش دادم که یه روزخانوادم آمدن خونه مون که بهشون گفتم و همکاری کردم که شوهرم از این کارمنصرف کنم نشد. حالا هم خانوادم هرکاری میکنند از طلاق منصرف نمیشه حتی حق وحقوق بهم نمیده یه راه حلی برای اینکه بتونم شوهرم از طلاق منصرف کنم بهم بگیدچکارکنم
شما که می دانستید خانواده اش دل خوشی از شما ندارند و همسرتان از خودش اراده ای ندارد و زیر سلطه خانواده اش هست. حق و حقوق خودت را در زندگی نشناختی و همه را بخشیدی. اکنون می خواهی راضی کنی برگردد، باید خانواده اش را راضی کنی که نمی توانی، پس باید بپذیرید که رابطه تمام شده است و کلاه گشادی هم سرتان رفته است. پس برای آینده ات درس بگیر.
سلام زنم یه دفه ای امده میگه من تورو نمیخوام بیامنو طلاق بده دلیلشو پرسیدم مبگه دوست ندارم نمیتونم ادامه بدم باهات مبگه تو این ده سالی که باهمیم اصلا دلم باتو نبوده اگرم بهت گفتم دوست دارم عاشقتم دروغ گفتم تورو خدا بگین من چیکار کنم من خیلی دوسش دارم
فرصت خوبی یهت دست داده خودت رو نجات بده
سلام و احترام من مرد ۴۴ ساله هستم ، بچگی و نوجوانی سختی داشتم، پدر و مادرم اکثرا دعوا و تلخی تو خونه داشتن ،من خودم هیچگاه در دوست یابی موفق نبودم ، روابطم سطحی بود و هست ، بیشتر کم رو هستم و تو جمع حرفم نمیاد ، ین حالت عذابم میدهد ، چرا تو جمع حرفم ننیاد ، افسردگی وسواس فکری کمرویی اضطراب اجتماعی داشتم و دارم ، ۱۸ ساله ازدواج کردم ، همسرم تا دو سه سال پیش خوب بود ، ولی یهو زد سیم آخر، رفت خونه برادرم و از آنجا خونه برادر خودش قهر و چند روز ماند ، مادرم رفت دنبالش و بعد من رفتم آوردمش من میرفتم برادر خانمم اجازه نمیداد بیاد ، پدر و مادرش به رحمت خدا رفتند ، همیشه چون سختی کشیده بودم دلم میخواست یه زندگی خوب و بانشاط و عاشقانه بسازن، ولی شکست خوردم ، عالمگیر شدم ، فکر نمیکردم تا این حد زنم عصبانی و دل پر داسته باشه ، به خودم و دیگران گفته طلاق میخوام بمن میگه فکر مهریه ام باش ، شوکه شدم ، گاهی بد خلق میشدم ، ناخواسته رنجوندمش ، الان شوکه شدم ، باورم نمیشه ، انگار یهو ساعقه بهم زده ، تو کار و درآمد هم موفق نیستم اونجور که باید نیستم ، احساس شکست ، حقیر شدن میکنم ، بیشتر اختلاف ما ار بچه نوجونمون که دختر هست شروع شد ، اینکه دخترم زیادی از لحاظ پوشش ازاد بگرده ازارم میده و این شروع تلخی ما شده ، دو دختر ۱۷ و ۸ ساله داریم ، رابطه پدر و فرزندی ما هم خوب نیست ، قبلن ها زنم میگفت تو بدی محمد تو بدی، و تو کلامش اظهار دلخوری میکرد، منم اهمیت نمیدادم میگفتم بزار بگه دلش حالی شه حالا ، میگه مهریه یا گفته طلاق، آبرومند رو برده ، احساس سرشکستگی میکنم نمیدونم چکار کنم ، داغون شدم ، دلم میخواست زندگی مثال زدنی داشته باشم ولی صد افسوس ناخواسته نادون خراب کردم گند زدم
شما با این همه مشکلات و آسیب هایی که داشتید، ضروری بوده و هست که به یک طرح واره درمانگر مراجعه کنید، شما با همان آسیب ها وارد رابطه شدید و صاحب فرزند هم شدید، مشخص است که با این آسیب ها ، آسیب دیگری به فرزندان خود می زنید. اگر در تربیت فرزند هماهنگبودید ، به موقع محبت می کردید و به موقع قوانین خودتان را اعمال می کردید، با مخالفت شدید فرزندتان روبرو نمی شدید. الان هم از ایشان زمان بگیرید. اول به فکر درمان خودتان و بعد درمان رابطه باشید.سعی کنید مهارت فرزند پروری هم یاد بگیرید تا ارتباط صحیحی با فرزندان خود برقرار کنید.
سلام شوهرم میگه حس خوبی بهت ندارم میخواد ازم جدا بشه
من خانمم دوستدارم ما ۴ سال با هم ازواج کردیم تو این ۴ سال خانمم باکره مونده به خاطربهونه های مختلفی که خانمم میوردیروزمیگفت آمدگی ندارم، یروزمیگفت الان وقتش نیست ،پدرومادروبردارش فوت شدن وبهانه مختلفی میاوردمن بعداز۳سال به مشروب پناه آوردم چون نداشتن رابطه جنسی به روح و روانم وجسم آسیب واردمیکردچاره ای جزمشروب خوردن نداشتم من نمیگم که خانمم تنهامقصرهست منم مقصرم تااینکه خانمم تصمیم گرفت که شکایت کندوازبنده طلاق بگریدالان ۵ماه هست ازخانه ای من رفته ودرخواست طلاق کرده امامن طلاقش نمیدم من دردادگاه هم گفتم خانمم وزندگیم رادوستدارم وبه خانمم میگویم که چاره کاردادگاه نیست چاره ای فقط متخصص ودکتراست البته بردار و خواهراش دخالت میکنن ومیخوام زندگی من راخراب کنن من افسرده شدم وهروزفکرخانمم رامیکنم لطفامن راکمک کنیدتاخانمم برگردبه زندگی
مشکل جنسی ایشان با مراجعه به یک سکس تراپ حل می شد و نیازی نبود شما به خودتان آسیب بزنید. هنوز حس دوست داشتن بین شما هست، می توانید با هم گفتگوی خوبی داشته باشید و ایشان را راضی کنید از متخصص کمک بگیرید. برای برطرف شدن مشکل رابطه حتما به زوج درمانگر مراجعه کنید.
سلام.. چطور همسرم رو از جدایی منصرف کنم؟چهارماهه دارم تلاش می کنم و آخرش تمام راه ها رو بسته می بینم… از مشاورهای مختلف و واسطه های متعدد تا التماس ها و و اصرارها و اظهار پشیمانی ها و غیره…جدل های زیاد داشتیم و من هم دستم روش برای سومین بار بلندشد..جدایی.. مهریه رو اجرا گذاشته.. حساب هام رو بسته … بچه رو برده.. میگه جهیزیه آن رو میام می برم…. هر کاری کردم متقزف نشد.. مشاور گفت اصرار نکن.. نچسب بهش.. التماسش دیگه نکن.. شاید برگشت.. ولی زنی ک صدبار بگه جدایی.. متنفرم ازت.. نمیخام بیام… نمیدونم چقدر ممکنه برگرده.. بخاطر بچه فقط
دقیقا داداش برا منم عین شما پیش اومده همچین داستانی چیکار کنیم الان؟
منم
بهتر است در رفتارهای خودتان دقیق شوید. کوتاهی های خودتان را بپذیرید. نسبت به کدام نیاز همسرتان بی توجهی کردید. آیا همسر شما در کنار شما احساس امنیت و احترام می کرد، آیا اعتمادش خدشه دار نشد؟ به استقلالش احترام گذاشتید؟ حرف های دلش را شنیدید؟ زمان هایی در کنارش بودید و حرف هایش را شنیدید؟ چه اتفاقی افتاد که این همه تنفر در وجودش جمع شد؟ چی شد که از خیر پاره تنش هم گذشت؟ می توانید ثابت کنید که تغییر اساسی در خودتان ایجاد خواهید کرد؟ اجازه بدهید قدری زمان بگذرد ایشان هم کمی به خودشان بیایند، کجای کار ایشان ایراد داشت؟ آیا از سر خودخواهی دست به چنین کاری می زنند؟ یا در جایگاه قربانی قرار گرفتند و دیگر تحمل ندارند؟ بهتر است از بزرگان اقوام کمک بگیرید تا راضی به گرفتن خدمات روان شناسی شوند.
سلام
من واقعا حالم خیلی بده بود چون نامزدم سر یه حرف کوچیک بهم گفت دیگه نمی خوامت میخوام ازت جدا شم واقعا خیلی حالم بده بود تصمیم گرفتم بیام و با مشاوره صحبت کنم تا مشکلمو حل کنه و واقعا نتیجه خوبی گرفتم حرفاشو گوش کردم مشکلم حل شد واقعا حرف ندارن خیلی راضیم ♥️?
حدود ۶ ماهه که شوهرم میگه بیا توافقی جدابشیم ولی من قبول نکردم تا زد تلویزیون و شکست که من قهر کنم ولی بازم نرفتم یک شب کتکم زد و گفت برو بیرون منم اومدم خونه پدرم رفتم ازش شکایت کردم اونم افتاد روی دنده لج رفت درخواست طلاق داد یه دختر ۳ ساله دارم یک جلسه دادگاه رفتیم ولی من گفتم جدا نمیشم واقعا شوهرم و دوست دارم نمیدونم چیکار کنم که از طلاق منصرف بشه
سلام وقت بخیر من به همسرم خیانت کردم و ایشون هم میخان طلاق بگیرند میشه راهنماییم کنید چطور منصرفش کنم
احتمالا شما هم در رابطه زناشویی نیازهایتان برآورده نشده بوده است. یا خویشتن داری لازم را نداشته اید و یا از کودکی خود مشکلاتی داشتید مثل بی اعتمادی، قبل از اینکه طرف مقابل خیانتی بکند، شما پیش دستی کردید. یا از کودکی نیاز به محبت و توجه زیاد داشتید و یا از رها شدن می ترسیدید و فکر می کردید از جانب همسر رها می شوید و به دیگری پناه بردید. یا در درون خودتان احساس نقص می کردید و نتوانستید با همسر خود صمیمی شوید و به روابط دیگر رو آوردید. باید با همسر خود گفتگو کنید، سعی کنید از خدمات روان شناسی بهره بگیرید تا خودتان را بیشتر بشناسید و در جهت بهبود روابط خود تلاش کنید. شما با وضع موجود،جدا هم بشوید و وارد رابطه با فرد دیگر هم بشوید باز اشتباه خود را تکرار خواهید کرد.
سلام وقت بخیر.من همسرم میخواد ازم جدا بشه.مقصر هم خودم هستم به خاطر رفتارام.نمیخواد حتی با من صحبت کنه.باید چیکار کنم؟
من با همسرم در حال طلاق گرفتن هستیم نزدیک 5 سال باهم زندگی کردیم،اما بدلیل خشونت عصبانیت اعتیاد و بیکاری همسرم زندگیمون همیشه جنگ اعصاب و استرس بود، تا اینکه 3ماه پیش همسرم یکدفعه تصمیم به طلاق گرفت البته چندماه پیش پدر همسرم کاری کرد با زبان بازی من مهریمو بخشیدم بخاطر اینکه همسرم بامن زندگی کنه بعد از 4ماه من وام ازدواج گرفتم و همسرم بهم گفتش پول بهم بده من ماشین بخرم به اسم خودم اما من دیگ اعتماد نکردم بعد از چند مدت همسرم دید که من پول وام ازدواج بهش ندادم تصمیم به طلاق دادن من گرفت
با شرایطی که همسر شما دارند یعنی بیکاری و بی مسئولیتی، اعتیاد و خشونت و به دنبال آن بحث و در گیری و استرس در رابطه شما ، شما باید برای طلاق پیشقدم می شدید. پس بهتر است خودتان را بیشتر بشناسید مشکلات خودتان را پیدا کنید تا متوجه شوید که چرا دوست دارید در رابطه ای بمانید که اکثر نیاز های شما نادیده گرفته می شوند. حتی حقوق شما را نادیده گرفتند و با زبان بازی باعث شدند از مهریه تان بگذرید.
سلام خانومم حدودا یک ماهی هست که بی دلیل خاصی به من میگه بریم منو طلاق بده از این زندگی خسته ام و دیگه نمی خوام با تو باشم این در شرایطی هست که ما با کمک هم صاحب دو فرزندپسر ۱۶ ساله دختر۸ ساله و خانه وماشین ودرامد خوب هستیم رابطه مون خیلی خوب بود الان هم در طول ۲۴ ساعت یه وقت های در طول روز با من خوبه ومهربان هست ولی وقتی که شب میشه وآخر شب با من خیلی بد رفتار میکنه من از خواستم که اگر من مشکلی دارم ویا کاری کردم به من بگه بدونم واصلاح کنم ولی در پاسخ میگه تو مشکل نداری وخیلی خوبی من مشکل دارم اتفاقی دیشب پسرم بعد از اینکه با من بد رفتاری کرد گفت بابا مامان داره میره پیش مشاور مشاور گفته که یهو رفتارت را با شوهرت خوب نکن وآرام آرام عادی شو نمی دونم چی شده
انسان سالم بدون دلیل زیر تعهدات خودش نمی زند، تن فرزندان خودش را نمی لرزاند. احتمالا از قبل ناکامی هایی در رابطه داشته است. اینکه می گویید زمانی مهربان است و شب و آخر شب رفتارش تغییر می کند، شاید مشکل جسمی یا روانی پیدا کرده است. گویا خودش هم متوجه مشکلش شده و از مشاور کمک می گیرد و احتمالا به موقع هم از شما درخواست خواهد کرد شما هم همراهی شان کنید. پس شما هم سعی کنید بیشتر فکر کنید، ببینید کدام نیاز را در رابطه نادیده گرفتید، سعی کنید به او نزدیک تر شوید و از احساسات و نیازهای درونی همدیگر مطلع شوید. با کمک همدیگر مشکل شما برطرف می شود و جای نگرانی ندارید.
۶۵ روزه شوهرم منو خونه پدرم جا گذاشته وهیچ رقمه مایل به اشتی نیست حتی با وساطت خانوادم وعذر خواهی پی در پی من وحتی مشاوره ی قبل طلاق باز هم حاضر به اشتی نیست ولجبازی میکنه ودرخواست طلاق داده الان کاملا باهم رابطمون قطع شده چطور میتونم دوباره رابطه رو برقرارکردن که از طلاق منصرف بشه احساس میکنم کس دیگه ای داره اونو وسوسه به جدایی میکنه واون از برگش به زندگی میترسه لطفا راهنماییم کنید.
شوهرم میگه من قبلاخیلی بهش گیر میدادم ونسبت بهش زیاد حساس بودم ومحدود کرده بودم وبراش مادری میکردم موانع آزادیش شده بودم البته حرفاشو تا حد زیادی قبول دارم ولی بعضی هاشم اغراق بود،الان احساس تنهایی وسرخوردگی وطرد شدگی دارم دلم میخواد دوباره بهم فرصت بده برای خوب شدن زندگیم وجبران آن رنجش های قبلی که ازمن داره،حس میکنم از روی لجبازی وغرور تصمیم به طلاق گرفته وفقط یک جلسه مشترک پیش مشاور قبل از طلاق رفتیم که میدونم تاثیری روش ندارم و میخواد کاررو به طلاق بکشه هیچ واسطه ای ندارم ونمیدونم باید چکار کنم که دوست داشتنی بهش منتقل کنم ونمیدونم تصمیمش از رو خشمه یا واقعیه حس میکنم ته دلش بامزه ولی نمیذارن زندگی کنیم ومیره دوباره مثل قبل برگردم واذیت کنم من برای ثابت کردن خودم به اون تو ای مده ۲ماه و۱۵ رو مدام پیش مشاور رفتم که خودمو اصلاح کنم واونم فهمید که میرم مشاوره ولی بهم فرصت برگشت نمیده کمکم کنید.
در آدمه میخواستم بنویسم ما هر دو ازدواج دوممونه وسه سال باهم زندگی کردیم ومن متوجه شم همسرم بعدا از دوماه دارای اختلال نعوذ ومشکلات بی میلی وکم توانی جنسی داره ومدام ت این مدت دکتر بردمش ونتیجه ای حاصل نشده وز به روز بی میلتر شد وبیست دعواها وحساییت های من سر مسئلهی جنسی با ایشون بود.این به من بی توجه وبیتفاوت شده بود وبر علیه من جبهه میگرفت واسم فاصله میگرفت واین اواخر مشکلشون کتمان میکرد ومیگفت من مشکلی ندارم تو مشکل داری الانم تصمیم به طلاق گرفته ،در صورتی که من خیلی درکش کردم واگه هر زن دیگه ای بود رهاش میکرد وبه خاطر اختلالی که داشت میرفت وطلاق میگرفت اما الان اون طلبکار شده ودست پیش گرفته وداره با آینده من بازی میکنه وخوبیارو فراموش کرده وفقط بدی رو میبینه من برای خوب شدنش کمکش کردم وبهش خیلی فرصت دادم اما اون با بی انصافی هیچ فرصتی برای جبران رنجیدن به من نمیده ،راهنماییم کنید لطفا سپاس گذارم
سلام ازصحبتهای شما به نظرم اومد ازون مردهایی هست که تو بچگی سر سفره قهر میکرده و خیلی نازشو میکشیدن تا بخوره باهاش تا مرز طلاق همراهی کن طوری که مطمئن بشه تو هم ازش ناامید شدی ان شاءالله به خودش میاد
در یک رابطه زناشویی سالم نیازهای زیر برآورده می شود: ۱. نیاز به دلبستگی ایمن ( دو طرف همدیگر را دوست دارند، به همدیگر احترام می گذارند، همان طور که هستند همدیگر را می پذیرند، به همدیگر اعتماد دارند و در کنار هم احساس امنیت و آرامش می کنند.)
۲. خودگردانی، کفایت و هویت: دو طرف به استقلال همدیگر احترام می گذارند، در کارهای خصوصی همدیگر دخالت نمی کنند. به همدیگر فضا می دهند.
۳. ابراز نیاز ها و هیجان های سالم: دو طرف می توانند راحت در کنار هم از نیاز ها و احساسات خودشان برای طرف مقابل بگویند.
۴. محدودیت های واقع بینانه و خویشتن داری، دو طرف برای همدیگر قوانین و محدودیت هایی دارند و به احترام همدیگر حتی در جاهایی خویشتن داری می کنند.
۵. نیاز به تفریح و سرگرمی: هر دو زمان های مشترکی را در کنار هم می گذرانند، به علایق یکدیگر احترام می گذارند.
۶. داشتن رابطه جنسی رضایت بخش
خودتان اعتراف کردید که به هویت و استقلال ایشان احترام نگذاشتید، غرورش را زیر پا گذاشتید وارد حریمش شدید. گفتید مشکلات جنسی اش بعد از دوماه شروع شد، پس اول خوب بوده، ممکن است این مشکل را هم داشته اما کم بوده، اول نیاز استقلالش را نادیده گرفتید، ایشان مقاومت کردند و بی احترامی ها شروع شده، یعنی نیاز به امنیت هم از بین رفته، در کنارش نتوانسته در کنار شما راحت بتواند از احساسات و نیازهای درونی خودش بگوید، پس نسبت به شما حس بدی پیدا کرده و در نتیجه آن میل جنسی اش نسبت به شما کم شده، باز شما این مشکلش را بر سرش کوبیدید، علی رغم درمان چرخه های معیوب عدم ارضا نیاز ها در رابطه شما بیشتر و بیشتر شده است. پس نیاز به زمان زیادی دارد تا باور کند شما تغییر کردید. پس شما باید به او زمان بدهید، زود به زود واسطه نفرستید. هم خودتان را ثابت کنید و هم در یک فرصت کاملا مناسب با ایشان گفتگو کنید تا ایشان هم از خدمات روان شناسی بهره بگیرند و بعد تصمیم بگیرند.
گروه وکلای بزرگمهر با داشتن وکلای مجرب و با تجربه، یاری رسان شما در حوزه های مختلف حقوقی، کیفری و… است. شما می توانید برای رفع توقیف فیزیکی خودرو خود با این مجموعه در تماس باشید و از کیفیت خدمات ارائه شده و انجام آسان کار های حقوقی خود نهایت استفاده را ببرید.