چگونه هدف رابطه را مشخص کنیم؟
نگرانیتون رو درباره آینده رابطتون کاملاً درک میکنم و کاملاً طبیعیه که بخواهید بدانید که روی چه نوع رابطهای سرمایهگذاری کردهاید. چیزی که اهمیت دارد و باید در نظر بگیرید این است که به هر دلیلی ممکن است پارتنر شما تمایلی به ازدواج نداشته باشد و مشکلی هم با شما نداشته باشد؛ بنابراین این حق شماست که هدف پارتنرتان را از این رابطه بدانید. بدون اینکه حس کند شما میخواهید او را برای ازدواج تحتفشار بگذارید، برنامهاش را برای آینده بپرسید و مطرح کنید آیا اگر تمام شرایط لازم را برای ازدواج داشته باشی تمایلی به ازدواج داری؟ چه چیزهایی باعث میشود تمایلی نداشته باشی؟ دوستداری از ترسهایت با من حرف بزنی؟ بدون اینکه حس کند فقط در این رابطه به دنبال ازدواج هستید، به او نشان دهید که چقدر این رابطه برایتان مهم است و دوست دارید همراه همیشگی یکدیگر باشید. نباید او را در این زمینه تحتفشار بگذارید. سعی کنید شرایط و مسائلش را درک کنید و برای رابطهتان باتوجهبه دغدغه پارتنرتان یک بازه مشخص کنید که در راستای حل دغدغه پیش بروید.
راهکارهایی که میتواند در این زمینه به شما کمک کند:
1- خودتان باشید: همانطور که هستید خوب است لازم نیست برای جلب نظرش سعی کنید بهنوعی رفتار کنید تا بیشتر جلبتوجه کنید شما با رفتارهایی که همیشه انجام میدهید آشناتر هستید؛ بنابراین بیشتر هم به دل مینشیند. یک نفر در حالت عادی احساسات مختلف را تجربه میکند و لازم نیست احساسات و هیجانهای خود را مخفی نگه دارید.
2- شنیدن دغدغههای پارتنرتان: چه چیزی باعث نگرانی اوست و باعث میشود اقدامی نکند؟
3- انتخاب یک بازه مناسب برای رابطهتان باتوجهبه شرایط طرفین: اگر پارتنرتان برای اینکه قدمی بردارد از شما مهلتی میخواهد به او این مهلت را بدهید.
4- تکلیف خود را روشن کنید: اگر پارتنرتان هیچ تمایلی به ازدواج نشان نمیدهد و مدام از این موضوع طفره میرود و شما نمیتوانید این موضوع را بپذیرید خودتان را گول نزنید و برای رابطهتان اقدامی کنید و وقت خودتان را تلف نکنید.
5- بار خواستن و تلاش برای رابطه را بهتنهایی به دوش نکشید: برای ایجاد یک رابطه صحیح و همراه با رضایت، باید هر دو طرف با هم تلاش کنند؛ بنابراین گمان نکنید بهتنهایی از پس مسائل و دغدغههای زندگی برمیآیید و نباید به دلیل اینکه مشتاق به ازدواج هستید بیشتر مسئولیت رابطه را بپذیرید. فداکاری شما باعث تغییر نگرش او نمیشود شما باید روی مرزها و نگرشهای خود بایستید.
امیدوارم بهترین تصمیم را برای رابطهتان بگیرید
ممنون از اینکه مسئلهتان را با ما مطرح کردید.
چطور بفهمم هدفش از رابطه چیه؟
یه کسی بهم ابراز عشق کرد. گفت دوستتدارم هیچوقت نمیخام ازم دوربشی یه حس خاصی بهت دارم با اینکه منو دیده بود ولی بازم ازم عکس خواست ولی بعد دیدن عکسم گفت من هیچوقت نگفتم عاشقتم الانم همون طور دوست بمونیم.
پاسخ مشاور به پرسش ” دوست پسرم تکلیف رابطه را مشخص نمیکنه “
هر انسانی هنگام شروع رابطه دوستی از تشکیل دادن اون رابطه اهدافی داره. این هدف ها میتونن متفاوت باشن اما نکتهای که در این مورد اهمیت داره، توافق دو طرف در مورد اهداف رابطه و همسویی هدف هاشون هستش.
در موردی که برای شما پیش اومده این امکان وجود داره که فرد مورد نظر شما هدف وارد شدن به یک رابطه جدی یا به منظور ازدواج رو نداره یا اگر داشته الان بنا بر دلایلی منصرف شده. این دلایل میتونن شامل عوامل مختلفی باشن. مثل ترس از مسئولیت پذیری، نداشتن پشتوانه مالی، ترس از محدود شدن یا ترس از جدی شدن رابطه.
به هر جهت، کاری که شما میتونید انجام بدید اعلام شرایط خودتون هست. قطعا شما هم اصول و شرایطی در مورد روابط دارید. شما باید عقاید خودتون رو در کنار خواسته فرد مقابلتون قرار بدید و ببینید آیا این دو با هم در تضاد هستند یا سازگارند. مثلا ممکنه هدف از رابطه برای شما کسب شناخت برای ازدواج باشه اما هدف فرد مقابل شما صرفا کسب حمایت عاطفی و دوستی بدون قصد ازدواج باشه.
در این صورت، اهداف شما در مورد تشکیل رابطه ناسازگار خواهد بود و در صورت امکان یا یکی از دو طرف باید در هدفش تجدید نظر کنه یا از شکل گیری رابطه خودداری کنید.
بنابراین شما اهداف خودتون رو برای طرف مقابلتون توضیح بدید و بگید که فقط تحت شرایطی میتونید وارد رابطه بشید و اجازه بدید که هردو فرصت فکر کردن و تصمیم گیری داشته باشید.
همچنین گاهی اوقات میشه با ایجاد مرزهایی رابطه رو حفظ کرد. برای مثال ممکنه افراد به صورت دوستی و بدون قصد ازدواج وارد رابطه بشن اما مرزهاشون مشخص باشه. مثلا رابطشون بدون رابطه جنسی باشه. این موارد کاملا بستگی به اصول و عقاید شما داره و تصمیمی هستش که باید خودتون به همراه طرف مقابلتون بگیرید.
لازم به ذکر هستش که باید در تصمیماتتون به نکاتی دقت کنید. برای مثال اگر هدف از ازدواج هستش در صورتی که وارد رابطه ای بشید که به منظور ازدواج شکل نگرفته در حقیقت دارید زمان خودتون رو هدر میدید چرا که اون شرایط کاملا متضاد با هدف شما هست. بنابراین مرز گذاری ها تنها زمانی مفید هستند که تضاد اساسی ای در اهداف شما وجود نداره.
در تمامی مراحل زندگی پیروز و موفق باشید.
کوشا کوچک آملی
کارشناس مشاوره باما
از کجا بفهمیم رابطه به ازدواج ختم میشود
من یک دختر مجرد هستم از چندی پیش با یک پزشک آشنا شدم ایشون در شهرما البته مشهورهستند اما من ازیشون شناخت کافی ندارم.دراین یک ماه دوبار به ایشان مراجعه کردم وهردفعه از من سوالات خصوصی پرسیدن ومانند جلسه قبل اینکه مجردم وبا اینکه شاغلم ووقتی مادرم رو پیشش بردم در زمانی که مادرم رفتن بیرون از من پرسیدن مادرته و ایا پیش شما زندگی میکنه. من سردگم هستم که هدفشون ازین سوالات چیه ومن البته به سوالاتشون جواب دادم اما نمیدونم ایا قصد ارتباط برای ازدواج دارن یا خیر از کجا بفهمم و باید ارتباط رو ادامه بدم یا خیر و برخوردم باید با ایشون چطوری باشد؟
پاسخ مشاور به پرسش ” چگونه تکلیف رابطه ام را مشخص کنم “
میفهمم که در شرایط سختی قرار گرفتید و این بلاتکلیفی در رابطه شما را آزار می دهد. نمیدانید قصد طرف مقابل شما چیست و احساس سردرگمی می کنید. با توجه به توضیحاتی که فرمودید ما نمیتوانیم صد درصد بگوییم که قصد ایشان از پرسیدن چنین سوالاتی ازدواج است. پرسیدن سؤالات خصوصی میتواند جزئی از شخصیت فرد باشد و نسبت به همه بیمارانش اینگونه رفتار کند. شاید هم هنوز در حال بررسی است و شک دارد درخواستش را با شما مطرح کند.
پیشنهاد من به شما این است که تمرکز خود را از روی قصد و نیت او بردارید و فعلا به او تنها به عنوان پزشک خود نگاه کنید. آیا به عنوان یک پزشک مورد تأیید شما است؟ اگر مورد تأیید شما است بازهم به او مراجعه کنید. در مورد سؤالاتی هم که از شما میپرسد به حستان رجوع کنید؛ آیا احساس بدی از سؤالات او به شما دست می دهد و دوست ندارید جواب دهید؟ اگر دوست ندارید جواب بدهید شما مجبور به پاسخ دادن سؤالات او نیستید.
چگونه میتوانید سؤالات او را پاسخ ندهید؟
- می توانید احساسات خود را با او در میان بگذارید. گاهی احساس سردرگمی میکنم و نمیفهمم که چرا یک پزشک باید این سؤالات را از بیمارش بپرسد.
- به بی ربط بودن سؤالش اشاره کنید: برای مثال میتوانید بگویید متوجه ارتباط سؤالتان با بحث نشدم و بگویید که آیا منظور خاصی از پرسیدن چنین سؤالاتی دارید؟
- از احساسات خودش بپرسید: برای مثال آیا شما از اینکه پزشکتان از بیمارش سؤالات شخصی و خصوصی بپرسد احساس راحتی می کنید یا میتوانید بگویید شما از اینکه من بخواهم مدام از شما سؤال کنم چه حسی به شما دست میدهد؟
اینگونه هم برای خودتان مرز تعیین کردید هم اگر واقعا قصدی داشته باشند او را ترغیب می کنید که او را با شما در میان بگذارد و مطرح کند.
ممنون از توجهتان
گلسا بمانیان
کارشناسی ارشد مشاوره خانواده
پسری که میگه دوست معمولی باشیم
پاسخ مشاور به پرسش دوست پسرم میگه دوست معمولی باشیم
در چنین روابطی شما باید اول از همه هدف خودتون از رابطه رو مشخص کنید بعد اون رو در کنار هدف طرف مقابلتون از رابطه قرار بدید. اگر در رابطه ای قرار بگیرید که متضاد با اهداف شما باشه هر چقدر هم که علاقه و وابستگی وجود داشته باشه باز هم احساس رضایت و شادی نخواهید کرد و در نهایت مجبور میشید یا اهدافتون رو تغییر بدید یا از اون رابطه خارج بشید.
شما هدفتون از دوستی ازدواج بوده اما به دلیل مخالفت خانواده با ازدواج این هدف از رابطه شما حذف شده. شما باید به عقاید و شرایط خودتون رجوع کنید و ببینید که مسئله ازدواج چقدر برای شما حیاتی هستش. اگر شما هدفتون از رابطه همچنان ازدواج باشه و با ایشون با همین شرایط در رابطه بمونید در حقیقت دارید فرصت های خودتون رو از بین میبرید و مدام در زندگی احساس سردرگمی میکنید.
اگر هم ایشون مخالفت شخصی جدا از مخالفت خانواده با مسئله ازدواج داشت شما باید تجدیدنظر نسبت به رابطتون انجام بدید. اگر همچنان فکر میکنید که ازدواج کردن براتون اهمیت داره و یا اگر ازدواج نکنید براتون دیر میشه ادامه دادن این رابطه اشتباه خواهد بود در غیر اینصورت میتونید به همون شیوه ادامه بدید.
در مورد رفتارهای ایشون شما باید در مورد نارضایتی هاتون با ایشون صحبت کنید. سعی کنید که ایشون متوجه رفتار هایی که موجب ناراحتی شما میشه بشه و تلاش در اصلاح اونها کنه. به هر جهت رابطه باید شرایطی رو فراهم کنه که در دو طرف در اون احساس آرامش کنند و بتونن به همدیگه تکیه کنند. اگر شرایط غیر از این بود چیزی در رابطه درست نیست و لازمه که یا در انتخاب خودمون و یا در رفتار خودمون تجدیدنظر کنیم.
در تمامی مراحل زندگی موفق و پیروز باشید.کوشا کوچک آملی
کارشناس مشاوره باما
سلام وقتتون بخیر/من حدودا دوماهی هست در گروهی در فضای مجازی با آقایی آشنا شدم که به گفته خودش قصدش ازدواجه .تو این چند وقت از کارش و بعضی ویژگی اخلاقیش لا به لای حرفاش متوجه شدم(چون خودشون میگفت معیارهای من لا به لای حرف هام بفهم)،ویژگی هاش خوب و حرفهاش منطقی بود(مثلا اینکه میخام به شناخت کامل برسم بعد اقدام کنم ، یا اینکه میخام عاشق بشم بعد) //چند وقت پیش وقتی اصرار کردم که زمان تعیین کن برای شناخت میگفت عجله نکن هنوز چند وقته من واقعا قصدم خیره ، البته حق میدم ترسیدی این ترس تو وجود منم هست ولی من با احساسات شما بازی نمیکنم، ولی تصمیم با شماست که بهم فرصت بدیم همدیگر بشناسیم // بعد از چند روز که در سکوت مطلق بودیم بهش گفتم بیا فرصت دوباره بهم بدیم ، اما حالا ما خیلی نسبت به هم شناخت پیدا نکردیم اینم بگم آتیشش تنده رو مسائل جنسی خیلی حرف میزنه ،،، و حرفش اینه هر وقت فهمیدم نه اینکه فقط دوستم داری بلکه عاشقمی بقیه امورات میگذره(فقط از طریق پیامک در ارتباطیم)(هر دو از استان های مختلف کشوریم)
به نظرتون من باید چکار کنم؟ ادامه بدم؟ چطور بفهمم هدفش چيه؟
من حدود شش ماه هست که با پسری در رابطه هستم. و رابطه ما خیلی شاد و خوب هست. در کل روز با من چند بار تماس میگیره و پیام میده. و کاملا زندگی ش برام واضحه و هیچ جای شکی برام باقی نگذاشته. من ۳۸ ساله و پسر ۴۲ ساله. در حال درس خواندن هست. ولی هیچ حرفی از ادامه رابطه و هدفدار شدن رابطه تا به حال زده نشده. من چطور میتونم این موضوع رو باهاش در میان بگذارم بدون اینکه تصور کنه که دارم تحت فشار میگذارمش!
میخواستم راه حلی برای تغییر خیلی اساسی در رابطه بهم داده بشه. الان حدود 3ماه ونیم هست وارد رابطه شدیم که واقعا خیلی آشفته هست یعنی قاطی پاتیه چون هم دوستی هست هم عاطفی هم عاشقانه هم جنسی هم وابستگی و و و برای همین دلمون میخوام سروسامان بدیم بهش با حذف یه سری چیزا و اضافه کردن یه سری چیزای دیگه میخوایم همو بخاطر خودمون بخوایم و فقط و فقط به هم فکر کنیم نه چیز دیگه یا کس دیگه یا حتی نمیخوایم هدفمون فقط ازدواج باشه و بس میخوایم یه رابطه فراتر داشته باشیم که همجوره کامل باشه چون قطعا دراون صورت خب ازدواج هم رقم میخوره اما قبلش میخوایم هدفمون بر این باشه که فقط یه رابطه کامل و همچی تموم داشته باشیم که برای هم دیگه باشیم و همو کامل کنیم و این فراتر شدن و بودن از همه نظر مثبت باشه
من یه دختر 21 ساله هستم که با یه آقا پسری تو رابطم که 22 سالشون هست و چهار سالی میشه که تو رابطه هستیم اوایل رابطه ایشون سرکار میرفتن اما ب دلایلی اومدن بیرون و بعد از اون چندجا رفتن که بازم اومدن بیرون و درحال حال حاضر در اسنپ کار میکنه و هرچقدرم برای کارش بهش میگم همش بلاتکلیفع و نمیدونه میخواد چیکار کنه یا فقط حرف میزنه عملی ندارع و دانشگاه هم نرفته دیپلم داره اما من دانشجو هستم و خانوادم با این موضوع مشکل دارن و همچنین با موضوع اینکه ایشون غریبه هستن درحالیکه خانواده من اصرار دارن من با شخصی نو رابطه باشم و ازدواج کنم که آشنا یا همشهری باشه الان که 4 سال میگذره چشمم باز شده واقعا نمیتونم با این بلاتکلیفی کنار بیام و از طرفی از خانوادم میترسم که اجازه ندن و توانایی تموم کردن رابطه هم ندارم و میترسم پارتنرم شکست بخوره و سرخورده شه چون بیشتر من از عاشقه و این رابطه رو دوست دارم واقعا گیجم نمیدونم چی درسته چی غلط
اوایل شهریور با آقایی تو فضای مجازی آشنا شدم و حدود یکماه و نیم با هم چت میکردیم هر چند روز در میان چند تا پیام بعضی روزا هم تلفنی حرف میزدیم ، دو هفته ی پیش دیدار داشتیم ، همه چیز تو دیدار اول خوب پیش رفت . تو دیدار من بهش گفتم شبیه عکست نیستی و با تکست فرق داری . به نظر من خودش جذاب تر از عکسش بود ، شب بعد اینو بهونه کرد و گفت فخرم درگیر این شده که گفتی و اون عکس رو از پروفایلش برداشت و مت حس کردم داره بهونه میگیره. تو این دو هفته گذشته رابطمون در حد چند پیام بوده و هیچ تماسی نگرفته و من دو بار تماس گرفتم که جواب نداد . خیلی دلم میخواد رابطمون ادامه پیدا کنه ولی اون معلوم نیست میخواد چی کار کنه . نه میره نه درست رابطه برقرار میکنه . نظر شما چیه ؟
من با خانمی که از بستگان هست یک سالی هست در حد دوست معمولی صحبت میکنیم و به ایشون گفتم که قصد ازدواج دارم و ایشون رو دوست دارم و ایشون هم ابراز کرده منو دوست داره علاقه بهم داره و قبولمم داره ، ولی میگه با توجه به اینکه اخیرا پدرشون فوت شده ، میگه به من نگاه عشق نداشته باش ، تکلیفم مشخص نیس با خودم ، صبر کن تا سال پدرم ، شاید جوابم مثبت باشه شاید منفی ، بعد پیام میدم تو اینستا دیر ب دیر جواب میده ، مثلا بعد یک روز یا دو روز جواب میده ، با توجه به اینکه کارمند هم هست ، ولی میدونم دوسم داره ، منم عاشقشم ، خیلی زیاد ، اختلاف سنی ۴ ساله هم داریم و از من بزرگتره ، و هر وقتی بهم میگه من دوستت دارم علاقه بت دارم قبولت دارم ولی عاشقت نیستم هنوز ، به نظرتون دلیل این رفتار چیه و برای چی اینکارو میکنه
من مدت ۴ ماه هستش که با ی پسری دوست شدم ک تو ی شرکت باهم کار میکردیم. بعد ی مدت فهمیدم بهش علاقه دارم خاستم باهاش باشم و ازین ک باهم هستیم خوشحالم اونم همینطور.واقعا حس میکنم دلی دوسم داره و از رفتارش میفهمم.اما یچیزی برام مبهمه.منو اون از همون اول رابطه قرارمون این شد ک دوستیمون ب ازدواج ختم نشه چون اون ادمیه ک میگه کلا دوست ندارم ازدواج کنم و من الان موندم چیکار کنم این ک میگن هدف مشترک داشته باشین تو رابطه ینی چی؟الان هدف ما ازدواج نیس ولی کنار هم حالمون خوبه و میدونیم ی روزیم تموم میشه این دوستی.با این حال نگرانم و دوس دارم هدفمون از این دوستی و بدونم.میشه کمکم کنین یکم راهنماییم کنین
باپسری به مدت سه سال دوستم نمیدونم میخواهم هرچه زودترتصمیم کلی بکیریم وازدواج کنیم دراین مورد باهاش صحبت کردم قبلا میگفت مافقط دوستیم وتمایلی به ازدواج نداریم تااینکه من به مدت ۷ماه کلا قهرکردم تااینکه به اصرارش دوباره برگشتم وگفت تصمیم ازدواج داره ونمیتونه دور بمونه ازمن ولی باز الان هنوز تصمیم جدی برای خواستگاری وازدواج نمیگیره نمیدونم چطوری باید رفتارکنم یا جی بگم
من فقط به کمک احتیاج دارم تا بتونم تشخیص بدم و درست تصمیم بگیرم،،، احساساتی که دارم ترس و نگرانی هست و یک جورایی بلاتکلیفی ، نمیدونم ادامه بدم باهاشون بیشتر اشنا شم یا کات کنم باهاشون، تشخیص اینکه برای مسائل جنسی میخوان یا نه خیلی سخته، ممنون میشم علائمش رو بهم بگین ، پیشاپیش از توجهتون سپاسگزارم
راستش بخاید من ی دختر ۲۶ ساله ام ولی با هرکسی وارد رابطه میشم هدف خاصی ندارن صرفا برای سرگرمی پاپیش میزارن میخاستم از شما راهنمایی بگیرم چطور هدف مشخص کنم چ سوالایی بپرسم اگر راهنمایم کنید ممنون میشم
وقتی پاتنرم میاد بهم میگ هدفت از رابطه چیه چی بگم بعش؟
من متولد ۶۶ هستم و کارمند در شرکت خصوصی همکارم که آقا باشن بعد از دوسال همکاری تو شرکت که باهاشون کار میکردم و الان دو ماهی هست از اونجا بیرون اومدم ابراز حس دوست داشتن نسبت به من کردن و از من جواب خواستن که دوسشون دارم یا نه دلتنگشون هستم یا نه. گفتم علاقه اولیه هست ولی نیاز به شناخت بیشتری رو احساس می کنم. منتها من این جمله رو نگفتم ولی بهشون گفتم ازت ممنونم که حس خوبتو دوس داشتنتو با من در میون گذاشتی که ایشون دست بردار نبودنو گفتن دوست دارم به زبون بیاری من بشنوم. خب منم متقابلا حسم رو به ایشون گفتم. الان یکماهی هست که از این رابطه میگذره حالا اون دوسال همکاری که بعنوان همکار و دوست بودیم یعنی حرفی از این حس بینمون نبوده. الان من میخوام بفهمم هدف از رابطه چی هست چطور میتونم متوجه بشم؟ آیا هدفشون دوستیه با من هست یا غیر ازاین چطور باید بفهمم؟ واینم بگم از من دو سه سال کوچکترن از نظر سنی
من الان حدود ۲ سال با یک مردی دوست هستیم من از اول به این آقا گفتم اهل دوستی و این چیزا نیستم گفتن نه قصدم جدی ازدواج یک ماه دوست شیم بعد قضیه جدی شه منم قبول کردم ولی الان ۲ سال که میگذره انگار نه انگار هیچ اقدامی برای رسیدن به هم انجام نمیده و اصلا به فکر نیست هر دفعه بهش میگم میگه بزا پول جمع کنم ماشین بگیرم برا مامانم این کارو کنم اون کارو کنم و…منم خسته شدم از این وضعیت همش به فکر خانواده هر دفعه یه بهونه بعد میگه نه من قصدم جدیه میگه میترسم از زندگی مشترک
سلام من با پسر در حال آشنایی هستم قرار بر یکی دوماه بود ولی پنج ماه باهمیم همش در مورد خرید ماشین اینا منو در جریان میزاره وحتی مدل ماشین از من نظر خواست میگه دوست دارم تو حرفاش نشون میده صب میره کار ناشی اما هرروز ازمن آقا ضای عکس داره نمیدونم دلیلش چیه همش فکرم مشغوله تا حالا هم نه رابطه ای نه حرفی از رابطه جنسی بهم نزده که بگم بخاطر هوس میخواد. وقتیم میگم برناممون چیه حرفی نمیزنه فقط میگه باشه. من هدفم ازدواجه از همون اول قرارمون ازدواج بود منم گفتم که یه زندگی آروم میخوام مسئله مالی برام مهم نیس اما ایشون اوایل میگفتن ماشین بخرم بعد نامزد بشیم حرف که پیش میکشم میگه باشه ولی حس میکنم حرف عوض میکنه تا میخوام خودمو بگیرم یکم بکشم کنار پیگیر میشه که چرا نیستی ولی بعضی حرفاش احساس میکنم منم تو ایندش هستم حالا نمیدونم چیکار کنم حرف دلش بزنه ما برا این رابطه وقت گذاشتیم کمکم کنید لطفا. چند روز پیش گفت عکس بفرس منم گفتم نه تا کی باید هر روز عکس بدم من نمیدونم ته این رابطه چی میشه گفتن تا آخر عمرت بعد ازدواجم باید هر روز سلفی بدی ناراحت شده بود که این حرفا چیه میزنی بهم شک داری
من یه دوست پسر دارم خیلی بهم اهمیت میده به تازگی هر روز زنگ میزنه وحالمو میپرسه پولی بخام دریع نمیکنه ادعا میکنه خیلی دوسم داره ولی برای ازدواج میگه قصد ندارم. ولی میگه اگر بخای تو ازدواج کنی من پامو میکشم بخاطره خوشبختیت کنار. نطرتون چیه هدفش چیه
ببخشید من ۳۲ ساله هستم و با یک شخصی ۴۲ ساله چند ماهی آشنا شدم،که ایشون در همسایگی خواهر من ساکن هستن و استاد دانشگاه و دارای مدرک دکتری هستن. ما باهم آشنا شدیم،ایشون یک شخصیت فوق العاده مهربون و متینی دارن،اما بعد از گذشت ۴ ماه بین ما رابطه سکس صورت گرفت که واقعآ در عمل انجام شده قرار گرفتم،از این اتفاق واقعآ ناراحتم،به خودشون پیام دادم که نمیخوام ادامه بدم و در جواب ازم عذر خواهی کردن و گفتن هر موقع آروم شدی اجازه بده همو ببینیم و حرف های منم بشنو. ایشون آدم برون گرا و ریز بینی هستن. ابراز علاقه میکنه،اما صحبتی از اینکه چه نیتی داره نمیکنه،من روم نمیشه ازش بپرسم که هدفت از دوستی چیه،چون شروع رابطه هم کاری بود ایشون به من برنامه نویسی آموزش میدادن،نمیتونم چیزی ازشون رک بپرسم،به نظرتون چیکار کنم تا خودشون از اهدافشون صحبت کنن
سلام و خسته نباشید .من ۳۳ سالمه سه سال و نیمه که با یه پسر هم سن و سال خودمم تا الان باهم خوبیم بهم خیانت نمیکنیم پسر خوب و کاری هستش اما یه ایرادی داره که منو به خانوادش نشون نمیده و معرفی نمیکنه هر وقت در باره ازدواج حرف میزنم میگه من فعلا قصد ازدواج ندارم من واقعا بهش وابسته هستم و خیلی دوسش دارم نمیدونم چیکار کنم موندم لطفا کمکم کنید. من ۳۳ سالم هست و متاسفانه یک بار نامزد شدم و طلاق گرفتم بعد اون با یه پسری اشنا شدم که همسن خودم بود و مجرد و تک پسر و سه تا خواهر داره من رفته رفته عاشق و دلبسته این پسر شدم و از اول قصدم باهاش ازدواج بود چون نمیخواستم نشناخته با کسی ازدواج کنم اما بعد چند سال اون منو به خانوادش معرفی نکرده دوستاش میدونن اما مادر و خواهراش نمیدونن جریان مارو من از این میترسم که خدایی ناکرده مادر و خواهراش بفهمن و نزارن ما با هم ازدواج کنیم البته خودشم چندان تمایلی به ازدواج نشون نمیده این کارش زجرم میده همه اخلاقاش خوب هستن اما ای یه مورد واقعا منو ناراحت میکنه احساس میکنم ارزشی براش ندارم و فقط برای گذران وقت باهامه تازگی ها هم من با یکی از دوستام رفتم پیش یه فالگیر که با فال ابجد و تاروت نگا میکنه اونم گفت ستاره شما جفت نیست و بهم نمیرسید و کاملا زیر پامو خالی کرد و از اون روز ته دلم غم عجیبی نشسته باهاش بیرون میرم اما ته دلم غمگینم دوس دارم اونم مثل من اشتیاق داشته باشه برای ازدواج و بهم رسیدن .من خواستگارامو رد میکنم و اصلا اجازه نمیده که پیشش توضیح بدم از خواستگارام ناراحت و عصبی میشه واقعا موندم چیکار کنم من تلاشمو میکنم اما وقتی اون خودشو مشتاق نشون نمیده من واقعا ناامید میشم خودشم جز این اخلاقش بقیه اش خوبه مثلا من هر جا بخوام میبرتم کاری داشته باشم با سر میاد برام وسیله مورد نیازمو میگیره تعصب شدیدی رو من داره این کاراش باعث میشه بین دوتا راه بمونم و نتونم درمورد ایندم درست تصمیم بگیرم لطفا منو راهنمایی کنید اگه راهی هست که بتونم راضیش کنم بهم کمک کنید ممنون میشم
راستش یه مسئله ای برای من پیش امده که میخواستم ازتون مشورت بگیرم. من یه مدتی در محل کارم با پسری اشنا شدم اما روابط مون فقط در حد کار و همکاری بود اما چون مجبور شدم برم دانشگاه از اون کار امدم بیرون. بعد تقریبا دو ماه ارتباط بین من و اون اقا بیشتر شد در حد پیام و تلفن و حتی یکی دوبار باهم بیرون رفتیم الان تقریبا چهار ماه از ارتباط من و ایشون میگذره و در کل نزدیک یک سال ک من ایشون میشناسم. من خانوادم در جریان این قضیه گذاشتم ولی خب مامانم اصرار بر این داره که اگه ایشون قصدی داره باید مستقیم از طریق خانواده ها درخواست داده بشه. اما خب این اقا یک سال از من بزرگتره و برای ادامه تحصیل قصد مهاجرت داره و در حال حاضر مشغول تکمیل رزومشون هستند. متاسفانه تا الان حرفی از این که ما رابطمون دوستی معمولی هست یا قصد جدی دارند، زده نشده و منم نمیدونم باید مستقیم از ایشون بپرسم یا باید صبر کنم که خودشون حرفی بزنن؟ واقعا توی بلاتکلیفم و نمیدونم باید چیکار کنم. حتی حس میکنم الان ارتباطشون نسبت به اون اوایل ک پیام میدادند کمتر شده ولی خب خودشون بارها گفتند من اگ کم پیام میدم مشغول درسم ولی خب به هرحال خودمم به این مسئله ک اگه حسی داشتند حداقل با وجود درس یه پیامی میداد پس هیچ حسی ندار موندم. ولی خب بازم ممنون میشم کمکم کنید…راستش من خودم از شخصیت ایشون خوشم امده اما نمیدونم چجوری باید باهاشون رفتار کنم از یه طرف هم چون قصد مهاجرت داره باعث میشه بخوام این ارتباطم کم کنم یجورایی انگار مانع این ارتباطم شده