آیا به دنبال روش رفتار با مادر شوهر پرتوقع، حسود یا خودخواه هستید؟ شاید او همیشه میخواهد در تمام مهمانی و مراسم شما حضور داشته باشد، حالآنکه شما میخواهید یک سری از مراسمها را به طور خصوصی و برای خود برگزار کنید. شاید امادر شوهر شما سعی میکند در همهچیز نظر دهد، از غذا گرفته تا لباس و تربیت فرزندان . هر مسئلهای که دارید، باید راهی برای برخورد با دخالت مادر شوهر خود پیدا کنید. در ادامه راههایی را برای بهبود روابط عروس و مادرشوهر عنوان میکنیم.
در این مقاله از سایت مشاوره باما به موضوع روش رفت و آمد با خانواده شوهر، سیاست رابطه و رفتار با خانواده همسر می پردازیم:
زندگی همه ما بر اساس انتخاب هایمان شکل گرفته است. انتخاب میکنیم کجا کار یا زندگی کنیم. حتی دوستان و شریکمان را خود انتخاب میکنیم. اکثریت در انتخاب همسر خود تصمیم میگیریم با چه کسی ازدواج کنیم (اگر قصد ازدواج داشته باشیم) و زمانی که به شخصی در رابطه متعهد شدیم قبول میکنیم به او و تمام ارزشها و عزیزان همسر خود احترام بگذاریم. در بسیاری از موارد، اعضای خانواده افرادی اند که شخص در ازدواج به همراه خود میآورد. البته ما میتوانیم شریک زندگی خود را انتخاب کنیم اما خانواده همسر را خیر.
حفظ رابطه با خانواده شوهر ممکن است برای ما سخت باشد. همه افرادِ درگیر با این موضوع به دنبال تغییر و مدیریت رفتار با اعضای جدید خانواده شوهر هستند. والدین نیز در تلاش برای تنظیم یک رابطه جدید با فرزندشان و ایجاد یک رابطه جدید با عروس یا داماد خود هستند.
زوج نیز در حال ایجاد و بهبود رابطه و انتخابهای خود هستند. اگر این انتخاب ها با آن چیزی که در تصور والدین است مغایر باشد، ممکن است این موضوع از سوی خانواده همسر بهعنوان طردشدگی قلمداد شود که باعث ایجاد اختلاف با خانواده شوهر در روابط شود.
والدینی که فرزندشان را به واسطه ازدواج از خود دور میبینند و به دنبال حفظ رابطه بیشتری با فرزند خود هستند، ممکن است فردی مستبد یا مداخله جو به نظر برسند. دلایل زیادی میتواند به اختلاف با خانواده شوهر منجر شود.
بر اساس سالها تجربه در امر مشاوره ازدواج و خانواده، اختلاف با خانواده همسر میان مادرشوهر و عروس رایجتر است. اگر برقراری رابطه با خانواده شوهر خود را چالشبرانگیز میبینید یا اگر خانواده شوهر خود را دوست ندارید؛ نکات زیر میتواند مفید باشد:
حد و حدود رفت و آمد با خانواده شوهر را اعلام کنید
آیا راغب هستید هر پنجشنبه شام مادر شوهر خود را ملاقات کنید؟ آیا دوست دارید در عید نوروز سه ساعت در تعطیلات به دیدارشان بروید؟ اگر تصمیم به داشتن فرزند دارید، دوست دارید چه نوع رابطه ای باهم داشته باشند؟ اگر شما و همسر تان در رابطه با رفت و آمد با خانواده همسر اختلاف نظر دارید، میتوانید با دلیل و منطق با یکدیگر صحبت کنید و به تفاهم برسید.
بر روی نکات مثبت رابطه با خانواده شوهر تمرکز کنید
وقتی شخصی را نمیشناسید، ایجاد رابطه با او سخت است. ازاینرو سعی کنید تجربیات زیادی با یکدیگر به اشتراک بگذارید. فعالیتی مانند یک سفر یا مهمانی را برنامهریزی کنید. سعی کنید در مورد چیزهای کوچک از خانواده شوهر خود نظر بخواهید. مثلاً از مادر شوهر خود بپرسید، در یک وعده غذایی فامیلی چه غذاهایی سرو کنید یا چه ظروفی بیاورید.
ارتباط با خانواده شوهر یک رابطه طولانیمدت است پس ارزش سرمایهگذاری دارد
در اکثر مواقع به حداقل رساندن رابطه با افرادی که دوستشان نداریم نسبتاً آسان است. بااینحال، در یک ازدواج یا یک رابطه تعهدمندانه، دستیابی به توافق در ارتباط با دیگران ارزشمند است. جنبههای خوب رابطه با خانواده شوهر و نکاتی که در مورد آنها دوست دارید را بشناسید.
احساسات خانواده همسر را درک کنید
وقتی مادر شوهر از شما میپرسد: “چرا پیش ما نمیآیید؟” یا “چرا اینقدر از ما فاصله میگیرید؟” سعی کنید بهجای انتقاد از رفتار خانواده شوهر ، احساساتِ پشت این حرف را درک کنید.
خانواده همسر احتمالاً سعی در کنترل شما ندارند و یا قصد ندارند بگویند چهکاری انجام دهید. آنها صرفاً سعی دارند احساس خود را با شما در میان بگذارند. مانند “دلم برای شما تنگ شده و دوست دارم که زمان بیشتری را با شما بگذرانم”.
زبان عشق مادر شوهر چیست؟
گری چاپمن کتابی با عنوان ۵ زبان عاشقانه بهعنوان راهکاری برای داشتن رفتار صحیح با خانواده همسر منتشر کرده است. زبان عشق رفتار با مادر شوهر یا پدر زن چیست؟
آیا آنها واقعاً هنگام دریافت هدیه از شما قدردانی میکنند؟ آیا آنها از پیشنهاد کمک در کارهای خانه قدردانی میکنند؟ ایجاد رابطه ای که در آن قدردانی خانواده شوهر از زحمات شما زیاد باشد هم باعث میشود شما احساس مثبتی داشته باشید و همچنین منجر به برقراری رابطه بهتر با خانواده همسر میگردد.
همه رویدادها نباید تمامی اعضای خانواده همسر را شامل شود
اگر به هر دلیلی از بودن در کنار بعضی اعضای خانواده همسر ( مثلاً مادر شوهر یا خواهر شوهر ) لذت نمیبرید، تلاش کنید (یا اجازه دهید) آنها فرزندان و نوه های خود را ببینند. مادربزرگها ممکن است از گذراندن وقت با بچههای شما برای چند ساعت یا حتی چند روز هیجانزده شوند. در این مدت شما هم فرصتی برای رسیدگی به امور شخصی خود دارید.
شریک زندگی و فرزندان را مجبور به قطع رابطه با خانواده شوهر نکنید
شما ممکن است رفتار خانواده همسر خود را دوست نداشته باشید و ممکن است در رابطه با سبک فرزند پروری با مادر شوهر خود اختلاف نظر داشته باشید. اما اجازه دهید که فرزندان شما با پدربزرگ و مادربزرگ خود وقت بگذرانند. جلوگیری از ایجاد رابطه با خانواده شوهر میتواند آسیب جدی بر تربیت فرزندان داشته باشد. (مگر اینکه بدانید آنها در این رابطه آسیب می بینند). اگر همسر شما دوست داشته باشد که زمان بیشتری را با پدر و مادر خود بگذراند (با شما یا بدون شما) و شما از این کار او جلوگیری کنید منجر به درگیری و دعوای زن و شوهر میشود.
در رفت و آمد با خانواده شوهر خود، حد و مرزی تعیین کنید
انجام این کار در همان اوایل رابطه به بهبود رابطه با خانواده همسر کمک میکند. به والدین همسر خود اطمینان دهید که آنها عضو مهمی از خانواده شما هستند. با این کار به آنها میفهمانید که تعیین این حدومرزها به بهبود روابط کمک میکند نه اینکه فکر کنند قصد دارید با آنها قطع رابطه کنید.
اگر تمایل داشتند که بیشتر با خانواده همسر در ارتباط باشید، سعی کنید بهطور ویژه بپرسید: “آیا ساعت ۱ تا ۳ روز یکشنبه آزاد هستید؟” یا ” آیا میخواهید برای دو شب آخر هفته آینده به دیدارمان بیایید؟” اگر تمایل داشتند که بیشتر از روزهایی که شما دوست دارید در کنار شما باشند، بهسادگی بگویید “برای ما بهتر است که دو روز پیش ما باشید”
روابط خانوادگی همسر شما با خانواده خود دیرینه است
ممکن است از شیوه برخورد همسر با خانواده خود احساس ناراحتی کنید و ناگهان متوجه شوید که همسر شما با اعتمادبهنفس در برابر مادرش نمیتواند رفتار کند! ممکن است نگرانکننده باشد اما سعی در تغییر رفتار همسر خود را نداشته باشید. رابطه شوهر با خانواده خود و نحوه رفتار او با والدینش (خواهر و برادرش) بعید است تغییر زیادی کند. (بااینحال، اگر برخی جنبههای این تعامل به نظر میرسد که برای همسرتان مضر و خطرناک است بهتر است از مشاوره خانواده کمک بگیرید.)
در برخورد با خانواده شوهر شفاف باشید
اگر در اوایل ارتباط با خانواده شوهر خود مشکل دارید، سعی کنید مستقیماً با آنها صحبت کنید. این کار نهتنها نشانه احترام به خانواده همسر است، بلکه به جلوگیری از سوءتفاهمها در رفتار با خانواده همسر نیز کمک میکند.
ارتباط با خانواده شوهر ممکن است یکی از چالشبرانگیزترین مشکلات زندگی مشترک باشد، اما تلاش برای بهبود رابطه با خانواده شوهر برای ادامه زندگی ارزشمند است.
9 کاری که وقتی از خانواده ی شریک زندگیتان خوشتان نمی آید، باید انجام دهید
در صورتی که برای یک مدت زمان نسبتاً طولانی با شریک زندگی خود بوده اید، احتمالاً فرصت ملاقات کردن با خانواده اش را پیدا کرده اید. این کار معمولاً لذت بخش است زیرا جدی بودن رابطه تان را ارزیابی می کند. اما چه می شود اگر از خانواده ی شریک زندگیتان خوشتان نیاید؟ در واقع، این معمولاً بدور از ذهن نیست. ما نمی توانیم با هر کسی کنار بیاییم و هیچ اشکالی ندارد اگر نخواهید با افرادی که چندان دوستشان ندارید، معاشرت کنید. زن ها معمولاً چیزهایی از قبیل «من از خانواده ی دوست پسرم خوشم نمی آید» را تنها به دوستانشان می گویند در حالی که کاری در این زمینه انجام نمی دهند. اما نظرتان چیست اگر بگویم که در واقع می توانید وضعیت کنونی را بهبود دهید؟ در ادامه، 9 کاری که وقتی از خانواده ی شریک زندگیتان خوشتان نمی آید، باید انجام دهید، آورده شده است.
1- صادقانه با شریک زندگی خود حرف بزنید
برای گفتن این نوع جملات عجله نکنید. سعی کنید کمی بهتر خانواده ی شریک زندگیتان را بشناسید و اگر همچنان از آن ها خوشتان نمی آید، باید این موضوع را به شریک زندگیتان بگویید. این موضوع اهمیت دارد زیرا در صورتی می توانید از شرایط ناخوشایند بعدی اجتناب کنید که شریک زندگیتان از این موضوع مطلع باشد. ممکن است شما را برای ملاقات های خانوادگی غیرضروری دعوت نکند یا بتواند میزان تماس شما با آن ها را محدود نماید. شریک زندیگتان باید از این موضوع مطلع شود زیرا این تقصیر شما نیست. ما نمی توانیم انتخاب کنیم از چی کسی خوشمان بیاید و از چه کسی بدمان بیاید. علاوه بر این، در صورتی که شریک زندگیتان از این موضوع باخبر نباشد، نمی تواند درک کند که چرا رفتارتان هنگام بودن با اعضای خانواده و بستگانش تغییر می کند. در مجموع، او باید در هر صورت از این موضوع مطلع شود.
2- بیشتر لبخند بزنید
این در واقع یک لاپوشانی عالی است. آن ها هرگز نمی توانند ذهنتان را بخوانند و از احساس واقعی شما نسبت به خودشان باخبر شوند. به علاوه، این حقیقت دارد که لبخند زدن می تواند حال و هوای شما را بهتر کند و شما به حال و هوای خوب در شرایطی که مجبور هستید با خانواده ی شریک زندگیتان وقت بگذرانید، نیاز پیدا خواهید کرد.
3- روی حرف خود بایستید
واکنش هایی که از سمت خانواده ی شریک زندگیتان نمایان می شوند، متفاوت خواهند بود اما باید نحوه ی مدیریت شرایط را بدانید. به هر کسی که دوست دارد شما را با این تفکر که کاری از دستتان بر نمی آید، مسخره کند، ماهرانه نشان دهید که تحمل چنین رفتارهایی را ندارید؛ حتی اگر این رفتار از سوی اعضای خانواده ی شریک زندگیتان باشد. شما باید همیشه از خود دفاع کنید اما باید مراقب باشید. گاهی اوقات، لازم است تا ساکت بمانید زیرا ممکن است هم برای خود و هم برای شریک زندیگتان مشکل درست کنید. به عنوان مثال، در صورتی که آن ها با نیش و کنایه با شما صحبت می کنند، شما نیز می توانید همین رفتار را با آن ها داشته باشید. فقط سعی کنید مشهود نباشد.
4- در صورت امکان، از ملاقات با اعضای خانواده ی شریک زندگیتان اجتناب کنید
بهترین گزینه برای شما، صرفاً معاشرت نکردن با اعضای خانواده ی شریک زندگیتان است؛ البته اگر برایتان امکان پذیر است. شما می توانید به دورهمی های خانودگی نروید، شریک زندگیتان می تواند پیش شما بماند و غیره. روش های بسیار زیادی برای اجتناب از ملاقات با اعضای خانواده ی شریک زندگیتان به گونه ای که متوجه ی عدم علاقه ی شما نسبت به خودشان نشوند، وجود دارند.
5- با آن ها از راه دور و مودبانه رفتار کنید
هرگز فراموش نکنید که ادب، کلید جای گرفتن در دل والدین است. این که شما را دوست داشته باشند، برایتان بهتر است؛ حتی اگر شما آن ها را دوست نداشته باشید. علاوه بر این، آن ها والدین شریک زندگیتان هستند. بنابراین، با داشتن رفتار تا حد امکان مودبانه به آن ها احترام بگذارید در حالی که فاصله ی خود را نیز با آن ها حفظ می کنید. از آن ها زیاد سوال نکنید اما تک تک سوالاتشان را جواب دهید. علاوه بر این، اگر همیشه با آن ها خوب و مهربان باشید، هیچ آسیبی به شما نخواهند زد. این می تواند محافظ شما در شرایطی باشد که بحث و اختلاف نظر به وجود می آید. هیچ گاه وارد دعوا با خانواده ی شریک زندگیتان نشوید زیرا اگر تنها با یکی از اعضای خانواده ی او مشکل داشته باشید، آن ها ممکن است پشت سرتان حرف بزنند و بددهنی کنند.
6- جلوی شریک زندگیتان از خانواده ی او شکایت نکنید
در صورتی که این کار را انجام می دهید، احتمالاً باعث می شوید تا شریک زندیگتان عذاب وجدان پیدا کند. در واقع، بهتر است که اصلاً شکایت نکنید. این کار کاملاً غیرضروری و بیهوده است. همانطور که گفته ام، از هرگونه نزاع و دعوا بپرهیزید.
7- تماس خود را محدود کنید و بیش از اندازه در مورد خود صحبت نکنید
اگر اولین چیزی که هنگام صحبت کردن از اعضای خانواده ی شریک زندگیتان به ذهنتان خطور می کنید، این است که «من از خانواده ی دوست دخترم خوشم نمی آید» یا چیزی شبیه به این، لازم است تا تماس خود با آن ها را محدود کنید. شماره ی تماس خود را به آن ها ندهید یا آن ها را در پلتفرم های مختلف شبکه های اجتماعی دنبال نکنید. علاوه بر این، بهتر است که اطلاعات کمی از شما داشته باشند. دلیل آن ساده است؛ سوالات کمتری در مورد امتحانات، کار، سلامتی و غیره از شما خواهند پرسید. از شریک زندیگتان هم بخواهید که شماره ی تماستان را به خانواده اش ندهد. به دلایلی، والدین (به خصوص مادرها) اغلب به دنبال شماره تماس هستند. به منظور جلوگیری از چنین شرایطی، تنها از شریک زندگی خود بخواهید تا بهانه ای بیاورد و از دادن شماره ی شما به خانواده اش اجتناب کند.
8- هرگز شریک زندیگتان را در وسط قرار ندهید
این نکته را به خاطر داشته باشید. هرگز کاری نکنید که شریک زندگیتان مجبور باشد بین شما و خانواده اش انتخاب کند. حتی در چنین شرایطی هم قرار نگیرید. به عنوان مثال، اگر دیر شده است و با خانواده اش دعوا کرده اید، شریک زندگیتان را وارد این ماجرا نکنید. آن ها احتمالاً هیچ ارتباطی با این موضوع ندارند. شما باید درک کنید که شریک زندیگتان نمی تواند خانواده اش را انتخاب کند. من بسیاری از خانم ها را می شناسم که ادعا می کنند «من از خانواده ی دوست پسرم خوشم نمی آید» و انتظار دارند که او نیز طرف آن ها را بگیرد. عصبانی نشوید اگر شریک زندیگتان نمی خواهد وارد این دعوا شود. این بدان معنی نیست که او ضعیف است. فراموش نکنید که این خانواده ی اوست که بزرگش کرده اند و به او کمک کرده اند تا به کسی که امروز هست، تبدیل شود.
9- با نزاکت رفتار کنید
حتی اگر شما را مسخره کردند، هرگز نباید با تندی با آن ها برخورد کنید. علاوه بر این، کلمات خود را عاقلانه انتخاب کنید و خود را عصبانی نشان ندهید. در حد امکان، سعی کنید ناراحت و عصبانی نشوید. این کار باعث می شود که شما برنده ی چنین موقعیت هایی شوید و با نشان دادن ادب و نزاکت خود ثابت می کنید که چقدر مودب هستید.
با شوهر خود در مورد نحوه رفتار با خانواده همسر گفتگو کنید
سعی کنید در کمال آرامش همسر خود را متقاعد کنید تا به شرایط از دید شما نگاه کند تا هردو از همین ابتدا به همنظر بودن و در یک تیم بودن عادت کنید. آسانترین راه برای انجام این کار آن است، طوری مسئله را مطرح کنید انگار که قصدتان فقط بهتر کردن اوضاع، هم برای خود و هم برای مادرشوهر آیندهتان است. همسر خود را ترغیب کنید تا گفتوگویی با مادر خود داشته و از احساس رضایتی که در زندگی زناشویی شما وجود دارد و همینطور هیجان تان برای آینده صحبت کند.
این زمان همچنین فرصت مناسبی است تا به خاطر زحمات مادر شوهر از او تشکر کنید و به او بگوید که همچنان نقش مهمی در زندگی شما دارد. نامزدتان باید مادرش را در جریان بگذارد که پذیرای شما بودن بهعنوان یک زوج موجب خوشحالی او میشود.
بااینکه شوهر شما دیگر بچه نیست، اما برای مادرش هنوز همان پسر کوچولوی همیشگی است و خوشبختی فرزندش مسئلهای بزرگ در زندگی اوست. اگر شما متوجه این واقعیت شوید، راحتتر با بداخلاقیها و سختگیریهای مادر شوهر خود برخورد می کنید. بهعلاوه، این کار باعث میشود نهتنها شمارا فرد مهمی در زندگی فرزندش، بلکه فرد مهمی در زندگی خود نیز بداند.
مطالب مرتبط: شوهری که پشت زنش نیست
نحوه رفتار با دخالت مادر شوهر
دستهبندیهایی که در ادامه مشاهده میکنید، دستهبندیهایی است که روانپزشکی به نام دکتر تسینا و نویسنده کتاب چطور در کنار هم شاد زندگی کنیم انجام داده است.
نحوه رفتار با مادر شوهر حسود
ویژگیهای یک مادر شوهر حسود شامل این موارد است:
- سرد رفتار میکند یا انتقادگر است چراکه حس میکند شما جایش را در زندگی پسرش گرفتهاید.
- با شما حس رقابت دارد یا شاید کلاً با زن های دیگر هم احساس رقابت میکند.
درهرصورت، بهترین راه برای رفتار با مادر شوهر حسود این است که با آرامش و خونسردی واکنش نشان دهید، نه اینکه بهتندی از خود دفاع کرده و جوابش را بدهید.
در برخورد با مادر شوهر حسود طوری رفتار کنید انگار که او اشتباه کرده و شما میخواهید لطفی در حقش کرده و رفتار او را نادیده بگیرید. مستقیم به او نگاه کرده، لبخند بزنید و هیچ حرفی نزنید. احتمالاً بعد از گذشت 30 ثانیه سعی میکند حرفش را پس بگیرد. این کار باعث حفظ آرامش بین شما و همسر تان هم میشود.
مطالب مرتبط: فرق گذاشتن بین عروس ها
نحوه برخورد با مادر شوهر وابسته
اگر مادرشوهرتان دائم سعی دارد شمارا به خانهاش بکشاند و برنامههایتان را خراب کند، پس جزو دستهبندی مادرشوهر وابسته است. شما و نامزدتان باید باهم همفکری کرده و اوقات مساوی را برای گذراندن با هرکدام از خانواده ها اختصاص دهید. بعدازاینکه تصمیمتان را گرفتید، قاطعانه و باملاحظه، مادرشوهر خود را در جریان بگذارید و پای حرف خود بایستید. او باید متوجه باشد که شما خانواده جدیدی تشکیل دادهاید و با آنها هم در ارتباط خواهید بود، اما نه اینکه دم به دقیقه در کنار آنها باشید.
رفتار با مادرشوهر خودخواه
مادر شوهر خودخواه در مورد همهچیز نظر میدهد. از مدیریت امور مالی گرفته تا نحوه رفتار با دیگران و شیوه نظافت منزل و تربیت فرزندان. سیاست رفتار با مادر شوهر پرتوقع و مغرور این است که بهجای اینکه سعی کنید از خودتان دفاع کنید، ببینید که چطور میشود حرفهایش را نادیده بگیرید. اگر آرام بمانید، بیتوجهی کنید و مسئله را رها کنید، خرده نظراتی که میدهد تبدیل به مسئلهای بغرنج نخواهند شد. بههیچوجه هم سعی نکنید زندگیتان را مطابق میل مادرشوهر خود بسازید چراکه این راه پایانی ندارد و فقط موجب بروز اختلافات خانوادگی میشود.
روش برخورد با مادرشوهر کنترل گر
این مادر شوهر که نیتش خیر است، یاد نگرفته که زوج را به حال خودشان رها کند. مادر شوهر کنترلگر با رفتار خود رابطه را خراب میکند. بااینکه در ابتدا ممکن است عالی به نظر برسد، مخصوصاً اگر در خرج و مخارج کمک میکند، اما ممکن است بخواهد شمارا نمکگیر کرده و در ازای کارهایش چیزی از شما بخواهد. بهتر است قبل از قبول کردن هر کمکی از سوی خانواده شوهر بهایی که لازم است برای آن بپردازید را در نظر بگیرید.
نحوه رفتار با مادر شوهر پرتوقع
این مادرشوهر همواره بیپول است و مدام در پی قرض کردن پول یا وام گرفتن است. مسلم است که پسرش نسبت به او احساس مسئولیت میکند اما مهم است که با یکدیگر محدودیتهایی را تعیین کنید. بهطورکلی در مورد مشکلات مالی با او صحبت کرده و قرار ملاقات بگذارید. شاید لازم باشد بپذیرید او به کمک احتیاج دارد، اما حتماً باید حدومرزهایی در رفتار با مادرشوهر پرتوقع تعیین کرد.
روش برخورد با مادر شوهر غرغرو
وقتی اوضاع برخلاف میل مادرشوهر ایرادگیر پیش میرود، دائم غرغر میکند. اما شما باید از خودتان مراقبت کرده و راهی پیدا کنید تا این رفتار او مشکلات در زندگی مشترک شما ایجاد نکند. اگر شما یا شریکتان مدام تسلیم خواستههای او میشوید، رابطهتان به نابودی کشیده خواهد شد. در حال حاضر در مورد رابطهتان، باید حرف خودتان بر حرف والدینتان اولویت داشته باشد. با همدیگر سعی کنید تنها زمانی به غرغرها واکنش نشان دهید که بر حق هست و یکدیگر را با شوخی و محبت کردن به آرامش دعوت کنید.
رفتار با مادر شوهر پرحرف و قضاوت گر
اگر مادرشوهرتان طرز لباس پوشیدن، نحوه مدیریت پول، شیوه رفتار با همسر و عقاید شما را تائید نکرده و همسرتان تحت تأثیر افکار او قرارگرفته، پس مدام بحثوجدل خواهید داشت و هیچچیزی از خوشیهای رابطه نخواهید فهمید. به یاد داشته باشید که خانواده همسر هرگز نباید از شما بخواهند چکار بکنید و چهکار نکنید و شما هم نباید تحت تأثیر افکار والدینتان در مورد همسرتان قرار بگیرید. حالا این شما هستید که قوانین را تعیین میکنید.
سیاست برخورد با دخالت مادر شوهر
دخالت مادر شوهر بیشتر زمانی که پای بچهها وسط باشد اذیت میکند. اگر او مراقب بچههاست و کاری که شما میخواهید را انجام نمیدهد، با همسر دعوا نکنید. اگر برخی کارها یا قوانین هست که میخواهید بچهها آنها را انجام داده و به آنها پایبند باشند، اما پدربزرگ یا مادربزرگ پدریشان اهمیتی نمیدهند، شاید بهتر است وقتیکه با بچهها میگذرانند را محدود کنید. شرایط پیچیدهای است اما با همسرتان در یک تیم کارکرده و آن را حلوفصل کنید.
رفتار با مادر شوهر بد و زبون نفهم
اگر مادرشوهر شما جزو هیچکدام از دستهبندیهای بالا نیست اما همچنان با او مشکلدارید، وقت آن است که حل این مسئله را در اولویت قرار دهید. اگر مشکلاتی که مادرشوهرتان ایجاد کرده جزئی هستند و دقیقاً نمیدانید بر سر چه در جنگ و جدال هستید، میتوانید از کمک مشاوره خانواده یا زوج درمانی بهره بگیرید. بهتر است سریعتر اقدام کنید تا وضع بدتر نشود.
در صورتی که از خانواده ی شریک زندگیتان خوشتان نمی آید، واقعاً برایتان متاسف هستم. این در واقع یک بار سنگین و شرایط ناخوشایندی است و شما به تمام قدرت این دنیا برای تحمل رفتار اعضای خانواده ی او نیاز خواهید داشت. دلیل عدم دوست داشتن شما حتی مهم هم نیست. همین است که هست. فکر می کنم که این نه نکته برایتان مفید واقع شده باشند زیرا می توانند به شما در اجتناب از بسیاری از شرایط دشوار کمک کنند.
منبع: www.lovearoundme.com
سلام من با مادر شوهرم زندگی میکنم همسرم بخاطر تک فرزندی بودن مجبور است که با مادر ش زندگی کند ومن ازاین وضعیت اصلا راضی نیستم لطفا راهنمایی کنید
سلام شبتون بخیرمن باخانواده شوهرم مشکل دارم اوناهم همش توزندگیم دخالت میکنن وپسرشونومیندازن بجون من ،یه راهنمایی میخام. خانواده شوهرم هرجامیشینن بدمنومیگن پشت سرم منم ازشون متنفرم دلم نمیخادبرم خونشون شوهرم همش پیله میکنه که بایدبیای اونجا همش باهام دعوامیکنه سرنرفتن من اونجا که اززندگیم زده شدم. به بچه کوچیک دارم دلم نمیخادبخاطراین زندگیموول کنم. تاوقتی خوبه که نمیره خونه پدرش وقتی میره برمیگرده زندگی روبرام جهنم میکنه که توبرام ارزش نمیزاری نمیای خونه پدرم ،همش پشت اونا رومیگیره یاباهام دعوامیکنه یاهمش رفتارش بده. چون همش پشت سرم بدمیگن بااینکه جزاحترام بدی درحقشون نکردم نفرین خانوادم میکن میان خونم میرن پشت سرم حرف درمیارن که ماروپرت کردبیرونودرس باهامون برخورد نکردودرس ازمون پذیرایی نکردو…بااینکه میخان منوجلومردم بدجلوه بدن. نمیدونم ازحسادت برای اینکه پسرش بامن بدبشه زندگیمونوخراب کنن. خب هرچی باهاشون درس رفتارکردم بازم بیشتراعصابموریختن بهم توروشونم هیچوقت واینسادم که جواب بدیشونو بدم ،فقط گفتم نرم خونشون که حرف نشنوم اعصابم اروم باشه بازم حرفاشون اومده رسیده بهم. شوهرم همش پیله میکنه میگه بزارهرحرفی میخان بزنن توبخاطر من بیااونجا منم تحمل دیدن اوناروندارم ،شوهرمم همش باهام بدرفتاری میکنه که تاوقتی که نیای اونجامن همینم
سلام بالا سر خانواده شوهرم زندگی میکنم مادرشوهرم حسادت میکنه و بطور غیر مستقیم بمن بی احترامی میکنه ازش متنفرم چطور باهاش برخورد کنم
من مادرشوهرم تو زندگیم دخالت میکنه شوهرمم چیزی نمیگه خیلی اذیتم میکنن خودشونم میگن هر چیزی گفتیم هیچی نباید بگی و مثل یه برده باشی
سلام من۴ ماهه ازدواج کردم و مادر شوهرم خیلی منو اذیت کرد با حرفاش مشکل من اینه که نمی تونم فراموش کنم
سلام راهکاری برای مقابله با افرادی که در زندگی ما دخالت میکنند من جمله مادر شوهر و کسب آرامش و نداشتن اضطراب و نه گفتن و حاضر جوابی در مقابل این افراد
سلام خسته نباشید.مادرشوهرم همش توکارمن دخالت میکنه ودوست نداره من وشوهرم وبچم باهم خوب باشیم توتربیت بچم دخالت میکنه چکارکنم؟
سلام خسته نباشید ، من با خانواده ی همسرم زندگی میکنم و ماه های آخر بارداریم رو سپری میکنم ، خانواده ی همسرم خیلی مزاحم هستن از صبح تا شب همش میان دم در خونه مونو از همین الان بهمون میگن بچه که به دنیا اومد ما همش میاییم خونتون ناراحت نشید
سلام وقتتون بخیر من 10سال ازدواج کردم ی دختر3ساله دارم مادرشوهرم وخواهرشوهرم ازوقتی ک بچه دارشدممیگن پشیمونیم ک برادرمون زودازدواج کرده همش نیش کنایه ب من میزنن منم حرمت نگه میدارم چیزی نمیگم ولی ولی اونا تیکه هاشونو توجمع هم ب من میندازن ومن شخصیتم خورد میشه همش توخودمدمیربزم خودخوری میکنم میام خونه ب همسرم میگم ولی میترسم باخونوادش دعواکنه بعد پشیمون میشم چرااون لحظه خودم جواب حرفاشونو نمیدم ک بعد خودم انقد عذاب بکشم توروخدا راهنماییم کنید من چیکار کنم
سلام وقت بخیر من ۵ماهه نامزدم خواهر شوهرم خیلی دخالت میکنه تو زندگیم و باعث شده همش با همسرم دعوا کنم سر این خواهر شوهر چیکار کنم؟
سلام خسته نباشيد من با همسرم ٧سال عروسيحالا همش ميگه تو از اونا بدن مياد با خانواده خودت فقط خوبي و همش باهم دعوا ميكنيم موديك و يه پسر يك ساله دارم مشكل من اينه كه از خانواده شوهرم خيلي بدم مياد هميشهحسادتشون و پروييشون باعث شده باهاشون سرد بشم و اينو همسرم تا حدودي متوجه شده
خانواده شوهرم ب شدت توی زندگیم دخالت میکنند اوایل عقد همسرم میگفت چادر نپوش ولی از وقتی پدرش گفته چادر بگو زنت بپوشه ب من میگه چادر بپوش
من سه ساله ازدواج کردم یک بچه یک سال و نیم هم دارم پدر شوهرم یک سال وچند ماهه فوت شده شوهرم تک پسره دوتا خواهر هم داره مادر شوهرم خیلی به پسرش وابسته شده و تو زندگی ما خیلی دخالت میکنه الان هم مغز شوهرم را زده بیا طبقه بالا خانه من و بساز تا پیش هم باشیم من نمی دانم چه کار کنم میگه هر جایی میرید باید من وببرید و…..
من محدثه هستم، ۲۸ سالمه، کارشناسی نرم افزار و فعلا بیکارم.
دوساله که عقد کردم.ما ساکن تهرانیم و همسرم محلات ساکنه.خاله های ما باهم دوست بودن و از این طریق باهم آشنا شدیم.از ابتدا قرار شد ایشون طبقه بالای پدرمادرشو بسازه و اونجا زندگی کنیم.
از وقتی عقد کردیم و وارد خانوادشون شدم دخالتای مادرش شروع شد.من صبح ها ساعت ۹ بیدارمیشدم گاهی هم ۹ونیم،مادرهمسرم به خواهرش گِله میکرد که این زن زندگی نمیشه، دیر بیدار میشه و گلایه میکرد، ایشونم زنگ میزد به خاله ی بنده و گلایه خواهرش رو منتقل میکرد.
این دخالتا تو قضایای دیگه هم بود. همسر من حتی اجازه نداشت بیاد تهران دنبال من، یکبار پنهانی اومد و وگفت خانوادم خبر ندارن وقتی رفتیم رسیدیم وانمود کن خودت اومدی و من اومدم ترمینال دنبالت!
چندین بار بخاطر مسائل مسخره ای مثل همین ساعت بیدارشدنم دعواهای زیادی به وجود اومد.
ما از ابتدا توی دفتر بله برون مشخص کردیم که چه چیزهایی به عهده ی ما و چه چیزایی به عهده ی خانواده داماده.فرش هم یکیش بود.
یکسال بعد زدن زیرش و گفتن رسم اینه که یدونه دختر بخره یدونه پسر ولی ما حواسمون نبوده که رسم اینه!
الانم اگه بخواهیم فرشهارو ما بخریم دیگه لباسشویی نمیخریم،خودتون بخرین
خب این دبه کردنها و توقعات بیجا خیلی منو آزار میداد.تلفنی با مادرش بحثم شد ولی کاملا با احترام. پدرو مادرم هم شاهد این بحث بودن و بارها گفتن دختر ما اصلا تو اون تماس به شما بی احترامی نکرده.
مادرش پیام میداد به همسرم و از من گله میکرد یا بهش میگفت نری دنبال محدثه بزار خودش بیاد و بعد پشتش نوشته بود پیامتو پاک کن اون نبینه.و همسرم بدون اینکه دفاعی بکنه یا بگه خب اگه من نرم دنبال زنم پس کی بره پیاماشو پاک میکرد.
خب اینها همه باعث میشد من اذیت شم واینها همه باعث میشد من اذیت شم و اگر جوابشونو میدادم میگفتن حاضر جوابی.
همسرمم میگه تو حاضر جوابی واسه همین نمیتونم پشتت دربیام.چون خودمم با ساعت بیدارشدنت مشکل دارم و با زبون درازت!!!!
یک ماهی هست که دیگه این اختلافات شدید شده و تصمیم گرفتم جدا بشیم.
حقیقتش برام خیلی سخته وقتی بهش فکر میکنم که توی این بحث آخری که تو خونشون اتفاق افتاد به خاطر ساعت بیدار شدنم، همسرم اصلا پشت من درنیومد و اجازه داد پدرو مادرش هررررچی دلشون میخواد بهم بگن و اون با سکوتش منو پیش اونا کوچیک کرد،خیلی این موضوع اذیتم میکنه و همین باعث میشه تصمیم بگیرم ازش جدا بشم.
دوساله که عقد نگهم داشته بخاطر ساختن خونه اما فقط یدونه یخچال خریده. اونم خودش با پول خودش خرید.پدرو مادرش هیچی نخریدن هنوز.
من از ابتدا خیلی ساده گرفتم بر خلاف میل پدرم مهریم رو ۱۴ تا انتخاب کردم، از ابتداهم گفتم عروسی نمیخوام.
حس میکنم این کم توقعی نتیجه ی عکس داد و باعث شد ارزشم بیاد پایین، تو این دوسال پدرومادرش فقط دوبار ،یکبار برای شب یلدا و تولدم که دوتا یکی کرده بودن اومدن تهران و دوسه تا تیکه لباس برام بیارن
حتی دریغ از یه انگشتر یا یه تیکه طلا!
یک بتر هم عیدنوروز اولمون که اومدن تهران و هیچی واسم نیاوردن حتی یه اسکناس ۱۰تومنی هم بعنوان تبرکی بهم ندادن! فقط همسرم برام عیدی آورد و اونا فقط عملا تا تهران همراهیش کرده بودن!
اگر بخوام همه ی اتفاقات این دوسالو بگم به اندازه ی ده سال باید بنویسم.
راهنمایی میخوام ازتون
دیگه نمیدونم چه تصمیمی بگیرم.نمیدونم تصمیم به جدایی درسته یانه
من به خانواده همسرم خیلی احترام میگذارم و اونهام مجبور میشن متقابلا اینکار انجام بدن اما هر ازگاهی بی دلیل بد صحبت میکنن و هر چیزی میخان میگن اما بنده ب هیچ عنوان نمیتونم جواب بدم… یک نمونه از کارهاشون اینه سر کوچکترین مسائل لباس پوشیدن و بلند کردن موهای بچم نظر میدن…. پسرم 3 سالشه از اول خاستم موهاش بلند کنم ی مدت میگذشت هعی میگفتند جیه برو کوتاه کن بنده هم درنهایت گوش میکردم و میگفتم بچم دوست دارن میخان قشنگتر باش… اما ایندفه هر چی گفتن گفتم ن تا الان بخاطر شما احترام گذاشتم کوتاه کردم حالا اصلا بچم بقول شما زشتم بشه بخودتون بگید مادرشه احترام بگذاریم…. سر همین مسئله قهر کردن… بنظرتون من بااین خانواده چطور برخورد کنم…من ادم باشخصیتی هستم اما الاشدیدا احساس میکنم تحقیر شدم و حالم خیلی بده
سلام. شبتون بخیر …من خانومی هستم ۳۵ ساله که نزدیک سه ساله ازدواج کردم ..نمی دونم از کجا شروع کنم فقط می دونم حال خوبی ندارم از لحاظ روحی.. راستش من و همسرم تو زندگیمون مشکلی نداریم . مشکل من خانواده هستن که دخالت می کنن تو زندگی مون و باعث قهر میشه همیشه و هرسال تکرار میشه سر چیزهای الکی خانوادش به همسرم که پسرشونه گیر میدن.از این قهر و ناراحتی ها خسته شدم از اون طرف هم همسرمو دوست دارم .از یه طرفی هم دوست دارم بچه دار بشم ولی از خانوادش میترسم. .من زمانی که با همسرم ازدواج کردم خانوادش گفته بودن مسعود (یعنی همسرم ) خانه داره ماشین داره وقتی زنش شدم دیدم خانه به نام پدرشه ماشین هم به نام برادرش .با دروغ اومدن جلو.حالا میگن مسعود خانه ای نداره… نمی دونم چیکار کنم همش نگران آینده ام که چی میشه .
سلام من یه خانمی ۴۰ ساله هستم که ۱۹ساله ازدواج کردم در این چند سال زندگیم از مادر شوهر پدرشوهر وخواهر شوهرهام خیلی کشیدم هر وقت به شوهرم میگم منو اذیت میکنن میگه تو چی کردی که اونا این حرف رو گفتن یا میگه تو اشتباه متوجه میشی مامان وخواهر وبابای من اونطوری نگفتن مثلا شوهر من یه باغ ویلایی گرفته حدود ۶سال هست که باغ داریم از اون روزی که اونجا رو خریده من بهشون خدمت کردم میوه هاشون رو بردن اما پارسال یه روز اومدن باغ من یکم مریض بودم حوصله نداشتم یه کمی چایی رو دیر آوردم براشون پدر شوهرم وبرادر شوهرم بهم هر چی از دهنشون در اومد گفتن بعد مادر شوهرم وخواهر شوهرهاهم مثل اونا بهم هر چی از دهنشون در اومد گفتن حالا من چکار کنم شوهرم هم با اونا یکیه دیگه هم خودم هم دوتا بچه هام خسته شدیم از این شرایط هر موقع به شوهرم میگم اون باغ رو بفروش من نمی خوام میگه تو میای بیا نمیای نیا من اونجا به خاطر مامان وبابام خریدم وتو هم باید به اونا خدمت کنی شما منو راهنمایی کنیی چکار کنم چند بار هم شوهرم کتک زده به خاطر این موضوع
دعوا کن بزار ببره خونه پدر مهریه تو بزار اجرا و نگذار عمرت تلف بشه چون ما هم دوتا عروس بودم و دوازده ساله ازدواج کردم مادر شوهرم و خواهر شوم و برادر شوهرم خیلی اذیتم میکردن وتو حیاط خونه ساختیم دیوار جداگانه وراحت زندگی میکنم و شوهرم اصلا طرف اونا رو نگه نمیداره چون اون وقت من طلاق میگیرم و میرم یا هم جوری میشه که شوهرم به خودش بیاد
سلام چجوری ازدخالت خانواده همسر جلوگیری کنیم؟مثلا تو هرزمینه ای باید مث قوانین اونا پبش بریم مراسم تشییع جنازه فامیل همسرم بود ماشرکت کردیم اصرار داره که ناهار شام هم باشیم اگه نباشیم زشته وقتی ما مراسم همه جابودیم چه اصراری که همه چی باب میل اونا باشه ماباهم تو ی ساختمان هم زندگی میکنیم دلم میخاد ازاونجابریم هرجامیریم میایم چک میشه رفت و آمدمون یا اصراردارن هرجامیرن ماهم باهاشون بریم خیلی خسته کنندس
من حدود یک ساله که عقد کردم و هنوز مراسم عروسی رو نگرفتم. بیشتر اوقات منزل پدر هستم و گاهی اوقات(حدود ۳ روز در هفته)منزل نامزدم
من تو این مدت که ازدواج کروم مشکلات زیادی با خانواده همسرم مخصوصا مادرشون دارم. ایشون تو همه امور زندگی من و همسرم دخالت داره ،اگر مشکلی با هم داشته باشیم مادرش مشکل رو بزرگ تر میکنه. به شدت بد دهن هست و هر صفتی رو بهت نسبت میده ،چون پدر شوهرم زیاد بهش پول نمیده دائم دنبال یه راه هست که از شوهرم پول بگیره ،جوری که گاهی اوقات نامزدم به من پول نمیده میگه بدهی داریم ولی نمیتونه به مادرش نه بگه. به شدت با سیاست برخورد میکنه و با قربون صدقه رفتن ،نامزدم رو به طرف خودش جذب میکنه و این عقیده رو داره که زن تو زندگی پسرم هیچ نقشی نداره (به گفته خودش فقط یه کلفته) مادره که تو زندگی پسر موندگار هست . ما یک ساله عقد کردیم هنوز تا سر کوچه تنها نرفتیم و هر جا بخوایم بریم اول اون تو ماشین نشسته و داره میاد. اگه جایی بریم و باهامون نیاد با سیاست خودش یه دعوا راه میندازه و منو مقصر میکنه و تا چند هفته اعصاب منو بهم میریزه. تو این یک سال انقدر اذیت شدم که قلبم مشکل پیدا کرده از ناراحتی از یه طرف هم نامزدم اصلا به حرفم گوش نمیده
نمیتونم بهش بگم مادرش داره چیکار میکنه باهامون حتی یه درد و دل ساده نمیتونم بکنم چون هر چی بگم میره به مادرش حتی به خانوادش میگه
توی جمع به اسم شوخی منو کوچیک میکنه جوری که اطرافیان هم متوجه میشن ولی خودش متوجه نیست داره منو کوچیک میکنه و میگه که شوخیه و من جنبه ندارم ،از این بابت خیلی خیلی ناراحتم چون حرمتی واسم نزاشته و احترامی قائل نیست. اوایل که نمیدونستم باهاش درد و دل کردم و رفت به خانوادش گفت و یه و یه دعوای خیلی بد اتفاق افتاد و مقصر هم من شدم . اگر بحثمون بشه یا نه چیزی بخرم جایی برم حتی ببخشید روابط زناشوییمون رو هم جلوی خانوادش میگه. اینارو گفتم تا بدونید انگار بین ما هیچ حریم خصوصی وجود نداره یعنی نامزدم نمیخواد که وجود داشته باشه
کوچک ترین حرف یا مخالفتی با خانوادش کنم میگه تو دشمن اونایی لطفا کمکم کنین بگین بهترین راه واسه دور موندن و حنثی کردن کارای ادرشوهرم چیه؟ چیکار کنم همسرم به حرفم گوش کنه محرم اصرارم باشه واسش مهم باشم بهم اهمیت بده و منو توی جمع کوچیک نکنه چیکار کنم رفتارش عوض بشه؟
با این توصیفی که کردید همسر شما هیچ هویتی از خودش ندارد، به نحوی که در شخصیت مادرش ذوب شده است. نه حق خودش را می داند و نه حق شما را، مطمئن باش علاقه خودش را هم نمی داند. فکر نکن به راحتی می توانی این آدم را تغییر بدهی، پس اگر ذره ای احترام برای خودت و سلامتی خودت قائل هستی تا دیر نشده خودت را از آن محیط خفقان آور نجات بده.
پنج ساله ازدواج کردم اوایل خیلی خوب بودیم بعد از اینکه یدونه بچه بدنیا اوردم رفتار مادر شوهرم اینا عوض شد همش تحقیر توهین طئنه هیچکدوممون ازهم خوشمون نمیاد چیکارکنم؟
باید دلایل رفتار ایشان بررسی شود. آیا ایشان تمایل نداشتند شما فرزندی داشته باشید؟ آیا به فرزندپروری شما انتقاد دارند؟ آیا فرد دیگری در خانواده دارند که ازدواج کرده و فرزندی ندارد و ایشان حسادت می کنند؟ اتفاق خاصی بین شما افتاده؟ و …
سلام خسته نباشید.مشکل منو همسرم مادر ایشونه که تقریبا با ما زندگی میکنه.تقریبا هر کاری که من انجام بدم بعدش اونم باید اون کارو انجام بده یا اینکه خرج های بیخودی داشته باشه به همسرم هم گفتنی میگه به تو ربطی نداره پول خودمه و فلان.یا وقتی کسی تو زندگیمون دخالت کرد یا پولی از همسرم گرفت و پس نداد من دخالت کردنی مادرشوهرم میگه به تو ربطی نداره دخالت نکن!من با همچین ادمایی چیکار کنم؟ممنون عزیزم.مشکل اصلی من اینه که همسرم وقت زیادی برای من و دخترم نمیزاره.یا اینکه برای همه چی خرج میکنه خونمون کهنیاز به تعمیر داره یا وسایلی که باید بخریم رو میگه پول ندارم ولی رفته تو شهرستان باغ زده و توش خونه ساخته و حالا مادرشوهرم با اینکه با پول ما تو واحد پایینی مستاجره حالا میگه من اونجا راحتترم میرم اونجا.در حالی که اگه اونجام بره باید همسرم خرج ۳ تا خونه رو بده.در حالی که حقوق همسرم در این حد نیست و خب واقعا خونمون احتیاج به رسیدگی داره حالا من میگم خرجای اضافی رو حذف کن مثل بقیه به زندگیمون برسیم میگه به تو ربطی نداره یا اینکه من پول این کار هارو ندارم.وقتی هم میگم چرا رفتی باغ زدی یا رفتی اونجا خونه ساختی میگه پول خودمه.مگه زندگی زناشویی این نیست که همسر هر کاری بکنه باید زنش راضی باشه یا اینکه اولیتش اول ما باشیم بعد بقیه
مادر شوهرم تو زندگی خیلی دخالت میکنه الان شوهرو یک ماه هست خونه اشون نگه داشته چیکار کنم با اون رفتار اونا
سلام من دختری هستم که به پسری علاقه زیادی دارم و می دونم که اگه با اون باشم خوشبخت میشم همزمانم دارم برای کنکور تلاش می کنم که رشته خوبی قبول شم و همیشه هدف بزرگی داشتم و می خوام حتما به هدفم برسم از اول زندگی پدر و مادرم خانواده پدرم خیلی تو زندگی ما دخالت کردن مخصوصا عموهام حتی سر دانشگاه و رشته همیشه پدرم رو تحریک می کردن که به رشته موردعلاقم نرم و به جاش به یک رشته ساده قانع شم فقط برای اینکه من به هدفم نرسم و سربلند نشم چون حسودن وضع مالی ما خیلی از اونا بهتره الانم می خوام به هدفم برسم و بعدش رابطمو با پسر موردعلاقم جدی تر کنم ولی می ترسم کارمون به ازدواج بکشه اینا دوباره دخالت کنن و به وسیله تحریک پدرم بخوان تو این قضیه نقش منفی داشته باشن لطفا بگین چیکار کنم که دخالت نکنن در ضمن پدرم خودش دوست داره اونا راجع به زندگیمون نظر بدن و دخالت کنن با این دخالتا چیکار کنم که رو آیندم تاثیر منفی نذاره
احتمالا پدر و مادر شما افراد مطیع و منفعلی بودند که خانواده شان توانستند اینقدر پیشروی کنند. در مقابل نظر دادن های ایشان با احترام بگویید، نظر شما محترم است، اینکه به فکر ما هستید و خیرخواه ما هستید سپاسگزاریم، اما خودم فکر می کنم به این رشته علاقه بیشتری دارم، یا این رشته آینده بهتری دارد. در مورد ازدواجتان هم قاطع و جراتمند عمل کنید. اول از انتخاب خودتان مطمئن باشید. زمانش که رسید بگویید، شما بزرگ ما هستید، نظرتان محترم است ، می دانیم برای زندگی باید این شرایط و این ملاک ها باشد، مثلا فلانی خانواده محترمی دارد، شغل مناسبی دارد یا اخلاق خوبی دارد، از نظر خانوادگی و فرهنگی به هم نزدیک هستیم و …، فکر نمی کنم اشتباه کرده باشیم. شما خیلی نگران نباشید اگر نهایتا اشتباه هم کردیم خودمان مسئولیت آن را می پذیریم. در مقابل پدرتان هم همیشه رفتار جراتمندانه داشته باشید تا خوشان هم یاد بگیرند و حقوق خود و شما را نادیده نگیرند.
سلام من ۱۰سال عروسی کردم توپسرویه بچه توراهی دارم ولی هنوز مادرشوهر م خیلی دخالت میکنه
سلام وقتتون بخیر من با یه سری مشکلات خانوادگی مواجه شدم در خانواده خودم و همسرم …نمیدونم واقعا در برابر این مشکلات باید چ عکس العملی نشون بدم من 19/5 سالمه …خانم هستم و حدود 1/5 سال پیش ازدواج کردم همسرم پسرخاله بنده هستن ایشون نظامی هستند و خودم پشت کنکوری …رشته تجربی درس خوندم اما الان برای کنکور انسانی دارم مطالعه میکنم …شاغل نیستم من از زمان ازدواجم تا به حال احساس میکنم هیچ ارزش و احترامی از سمت خانواده همسرم دریافت نکردم برای من مراسم عقد گرفته نشد طلای مراسم همینطور عیدی و شب چله هم برام نگرفتن و کلا جدا از آداب و رسوم من وقتی که به دیدنشون هم میرم جوری رفتار میشه باهام ک انگار نامرئی هستم …با همسرم ک صحبت کردم ک ببینم مشکلی از جانب من بوده یا خیر بدون جانب گیری گفتن ک نه از سمت خانوادشون هست و باهاشون ک صحبت کردن جبهه گیری شده در مقابل ایشون احساس میکنم در خانواده همسرم جایگاهی ندارم و خصوصا با مادر شوهرم ک خاله بنده باشند مشکلاتی وجود داره ک دارن بزرگتر میشن با مشاور تحصیلی فقط در ارتباط بودم اما مطالب مشاوره رو توی کانال های ایتا دنبال کردم …ممنون میشم ک منو راهنمایی کنید. درباره پیش از ازدواج ما هم مخالفت هایی از جانت هر دو خانواده بود اما در نهایت موافقت خودشون رو اعلام کردند …در ضمن من فرزند طلاق هستم و گاهی با خودم میگم شاید عامل این رفتار ها همین هم باشه
در کل گلایه زیادی از مادر شوهرم دارم و واقعا انتظار چنین برخورد هایی نداشتم…ایشون اگر من در کارهای خونه بهشون کمک کنم از من ایراد میگیرن …بسیار حق به جانب هستن و فکر میکنن ک باید همه با ایشون با احترام برخورد کنند اما ایشون با بقیه اینجور نیستن …من البته عروس اول این خانواده هستم و متوجهم ک ممکنه خیلی چیز ها رو ندونن بخاطر نداشتن تجربه …من یک دوره چند ماهه از افسردگی رنج بردم بخاطر اینکه با من رفتاری ک باید نمیشد اما در نهایت هم موفق نشدم ک اصلاح کنم این موضوع رو …یک خواهر بزرگتر دارم ک ایشون بعد از من ازدواج کردند برای ایشون طلا گرفته شد کلی هدیه از سمت همه بهشون دادن اما من نه … خانواده من هم از این موضوعات گلایه دارند و میگن چرا با این وجود ک بهت اینقدر بی احترامی میشه و ارزش تو دیده نمیشه در تلاشی ک بهشون احترام بزاری …البته از سمت خانواده من هم بی احترامی هایی به همسرم شده اما ایشون هم مثل من نتونستن راه به جایی ببرن. مادرشوهرم با همه همین برخورد رو دارن و کلا جزو شخصیت ایشونه …خیلی دنبال حرف رو میگیرن و یکم خاله زنک بازی توی کاراشون هست همسرم و حتی خواهر شوهرم هم از این موضوع گلایه دارن اما من میخام ک راهکاری رو بهم بدید ک بتونم ارزش خودم رو حفظ کنم …بی ارزشی هایی ک بهم تحمیل شده دیگه داره منو به ستوه میاره دوست دارم ک با من درباره امورشون مشورت کنن با من مثل یک آدم بالغ برخورد بشه و در کل حرمت من حفظ بشه
احتمالا به خاطر اینکه فامیل شما بودند، خانواده شما پیگیر حقوق شما نشدند، شما خودتان در هر شرایطی باید حق خود را مطالبه می کردید، اگر توانش را داشتند برای شما فراهم می کردند، در غیر اینصورت هم حرف هایتان را به موقع زده بودید و روی دلتان سنگینی نمی کرد که جای دیگر عنوان کنید. خودتان را با خواهرتان مقایسه نکنید که ناراحت شوید، هر کدام شرایط خاص خودتان را دارید از طرف دیگر گفتید مادر شوهر شما با دیگران هم رابطه خوبی ندارد. حتی فرزندان خودش هم از ایشان رضایت ندارند، شما چه توقعی از این آدم دارید، تنها راه حفظ احترام خودتان انتظار نداشتن از ایشان و فاصله گرفتن از ایشان هست. اگر همسر شما شما را دوست دارند چه نیازی به محبت ایشان دارید، چرا برای نزدیکی به ایشان باید تلاش کنید؟ مطمئن باشید هر چه تلاش کنید که دلش را به دست آورید و کارهایی برای ایشان بکنید، نه تنها نزدیک نمی شوید بلکه بیشتر بی احترامی می بینید و بیشتر دلتان می سوزد. در مقابل چنین اشخاصی باید قوی باشید، ضعف نشان ندهید، فاصله بگیرید و به موقع از حق و حقوق تان با احترام دفاع کنید. این اشخاص دیکتاتور از آدم های ضعیف بدشان می آید، به چشم یک احمق نگاه می کنند. افراد ضعیف را با روش های مختلف می کوبند. اما در مقابل از آدم های قوی تر از خودشان خوششان می آید.
من ۱۳ ساله ازدواج کردم من فراری دادن ازدواجم از روی علاقه نبوده من ۳۰ سال دارم و همسرم۳۵ سال مدرک من کارشناسی وهمسرم کاردانی. همسرم تک پسره و یک خواهر داره من و خانواده شوهرم همسایه هستیم از اول ازدواج مشکلاتی داشتیم که به خاطر دخالت خانواده شوهرم بوده و من چند بار قهر کردم و به خونه مادرم رفتم مادرم مسن هستن و پدرم ۲۹ ساله فوت کردن ما هشت فرزند هستیم و من آخری هستم از اول چند بار تصمیم به طلاق گرفتم ولی به خاطر مادرم که مانع شد و خودم که میترسیدم باری اضافه نباشم ما تو روستا زندگی میکنیم. به اصرار همسرم و اطرافیان بچه دار شدیم الان پسرم ۷ سالشه مشکل من اینه که همسرم هیچ محبتی نسبت به من نداره اوایل بهتر بود و نظر من که میگم کمی از خانواده همسرم دور بشیم و جای دیگه زندگی کنیم اصلا توجه نمیکنه در حال حاضر ۱۳ روز به خاطر مریضی خونه مادرم هستم ولی همسرم وقتی زنگ میزنه اصلا نمیپرسه که بهتر هستی یا نه . فکر طلاق تو سرم هست ولی فکر پسرم منو دیوونه میکنه عذاب وجدان ولم نمیکنه در ضمن همسرم صبح مره سر کا بعد از ظهر میاد بعدش میره صحرا گوسفند دارن . به این ترتیب هیچ وقتی برای من و پسرم نداره بیشتر درآمدش هم صرف طویله میشه . لطفا راهنماییم کنید ممنونم
گفتید ایشان اول بهتر بودند، باید شرایط اقتصادی ایشان را برای مستقل شدن در نظر بگیرید و مسئله دیگر شغل ایشان هست که کل وقت ایشان را می گیرد، باید از یکی دیگر از افراد خانواده در این زمینه کمک بگیرند، یا نیروی کمکی از بیرون بگیرند تا بتوانند فرصتی برای خانواده خود داشته باشند. شما پذیرفتید با این شرایط با ایشان ازدواج کنید و خودتان بهتر از هر کسی می دانید که یک دامدار خودش می تواند تحمل کند، گرسنگی بکشد، اما نمی تواند دام خود را گرسنه نگه دارد.
سلام من ۱۳ ساله ازدواج کردم رابطه م با مادرشوهر خوب بود تا اینکه ۵ سال پیش برادر شوهرم ازدواج کردو بعد که جاریم اومد مادرشوهرم خواست مازو بهم نزدیک کنه از اون به من اومد حرف گفت از من با اون انگار به جای اینکه مارو نزدیک کنه بدتر دور کرد و دشمن کرد من ۶ ۷ سال تو یه خونه باهاش زندگر کردم ولی همیشه سکوت کردم ولی عروس کوچیک از اول جواب شو داد الانم من بخوام اعتراضی کنم داد و بیداد راه میندازه . من و جاریم هیچ مشکلی نداریم ولی حرفایی که بین مون رد و بدل میکنه مادرشوهرم باعث سردی و بی محبتی ما میشه خیلی هم مادرشوهر پرتوقع و از خود راضی داریم ممنون میشم راهنمایی کنید
مادر شوهر شما مدیریت صحیحی بلد نبوده، پس تمام تلاشتان را بکنید، زمانی که پیش مادر شوهر هستید فقط از خودتان حرف بزنید، از دیگران و بخصوص خانواده برادر شوهر حرفی به میان نیاورید و اگر حرفی شد، بحث را عوض کنید. تا مشکلی پیش نیاید. وقتی اعتراض داری با روش جراتمندانه با ایشان گفتگو کنید. در یک موقعیت آرام ، بدون اینکه گریه کنید یا عصبانی بشوید بنشینید، با احترام و اقتدار چند مورد از خوبی هایشان را بگویید و بعد بگوئید من ناراحت شدم به خاطر فلان کار شما، من دوست ندارم …را و هر احساس، نیاز و خواسته ای داری به این سبک بیان می کنید. پنج سال با ایشان زندگی کردید بدون مشکل حالا هم بهتر است ایشان را قضاوت نکنید و فقط به موقع حرف هایتان را بزنید.
ببخشید من یک دوسال پیش ازدواج کردم ویک سال باخانواده شوهر وبرادرشوهر وهمعروس ۵تابچه داره بغیرازپدرومادرشوهر دراین یک سال انواع تهمت وظلم وکتک تحمل کردم بعد یه دختر زاییدم دختر که ۴۵روز شد ازم گرفتن ومنو فرستادن خونه آقام واین ده ماه دخترم وندیدم احححححح فقط خدا میدونه چی روزای میگذرونم. دلیل انه همه مشکلاتم شدم قربانی خانواده شوهر بخصوص مادرشوهر نمیدونم مشکلش بامن چیه قبلا شوهرم هم طلاق داده
شما به حق و حقوق خودتان آگاه نبودید که زندگی در چنین شرایطی را پذیرفتید و نیز تحقیر و توهین های ایشان را، با این شرایط طفل معصومی هم دنیا آوردید و طعمه گرگ کردید. مگر کجا زندگی می کنید؟ از قوانین خبر ندارید؟
پدر شوهرم فوت شده مادر شوهرم با یه دختر مجرد ۳۵ ساله زندگی میکنه فاصله خونمون باهم یک ربع راهه…. در ضمن خونمون باغی هستش و کار همسرم هم تو همون باغه و هی در حال رفت و آمده به داخل خونه…مادر شوهرم خیلی میاد خونمون میمونه در حدی که دیگه اصلا نمیپرسه فردا خونه هستید یا نه هر موقع میاد با یه ساک میاد وکم کم ۳ روز تا یک هفته میمونه روزی که میخواد بره یک کلمه تعارف میکنم که بمونید حالا؛ میمونه? همسرم هم خیلی مادرشو دوست داره اعتراض میکنم ناراحت میشه… مثلا جایی دعوتیم اونم دعوته با ساک لباسش میاد اونجا که برگشتنی بیاد خونه ما بمونه دختر مجردش هم تنها میمونه خونه، واقعا خسته شدم اونقدری که خونه ماست خونه خودش نیست…. همیشه هم بهش احترام کردم فقط در اوج ناراحتیم حرف نمیزنم و ساک میشم، حتی دیشب رفتیم دنبالش که باهم بریم جایی مهمونی بهش گفتم همسرم میخواد بره جایی منم میخوام برم خرید فردا نیستیم بازم ساکش رو آورد که با ما بیاد خونمون…و بارها برناممون رو بهم ریخته.. حتی مسافرت هم میخواییم بریم همسرم میگه مادرم هم بیارم در ضمن یه پسر ۴ ساله دارم و در حال حاضر هم ۳ ماهه باردارم و دکتر بهم گفته استراحت کن حالا بنظرتون چطور به همسرم بگم که من دارم اذیت میشم
وای چه مادر شوهر سیرشی داری خدا بهت صبر بده
شما خانم های محترم باید حواستان جمع باشد، زمانی که ازدواج می کنید روابط پدر و مادر و فرزند را بررسی کنید، ببینید تا چه حد به هم نزدیک اند، چقدر به استقلال همدیگر احترام می گدارند، رابطه شان با دخترشان چگونه است، آیا این ها همان مادرانی نیستند که پسر را بر دختر ترجیح می دهند، پس همین ها روزی مایه عذاب عروس می شوند. معلوم است شما در روابط خود آزاد بودید زیاد حریم ها را حفظ نکردید، ایشان با شما احساس راحتی می کنند و خیلی با شما در هم آمیختند. باید خیلی کم کم روش جراتمندانه را به کار بگیرید، به همسرتان کاری نداشته باشید، خودتان از برنامه های خودتان برایش بگویید. تا ایشان نه با دل شکستگی بلکه با احترام و منطق آمدن هایش را کمتر کند.
سلام خیلی مادر شوهرم اذیتم میگند چه کنم؟ تو کارم خیلی دخالت میگند روی عصابم راه میرود من تو سراب گوچگ نشتم هرچه به شوهرم میگویم فکر ی بگن نمیکند صاحب ۳ بچه گوچگ هستم خیلی فاش میدهد.
اخ ک پدرمون درومد از دسته این مادرشوهرا اخعییییی
ببخشید من با همسرم ۷ سال پیش ازدواج کردم اول زندگی خوبی داشتیم تا کم کم دعواهامون با دخالتهای مادرشوهرم شروع شد تا همین ۲ ماه پیش دعوایی خیلی شدیدی داشتیم الانم همسرم لج کرده یه تعهد داده من امضا کنم و اگر امضا نکنم میگه طلاق نمیدم تا ۷ سالگی دختر کوچکم به صورت همخونه زندگی کنم خواستم بدونم میتونه تا ۶ سال حق همسر بودن رو از من بگیره ممنون
سلاممیخواستمبگممادر شوهریدارمتوزندگیمدخالتمیکنهرابطهیشوهرمباهامقطعشدهچیکارکنمتوروخداکمکمکنید
من ۱۰ سال هست ازدواج کردم و یه پسر ۳ ساله داریم.من و همسرم واقعا همدیگرو دوست دارم اما متاسفانه مادر شوهرم مدام قصد دخالت دارن توقع دارن ما هرشب خونه اونا باشیم.مثلا همین جمعه که برای خودمون بودیم دیدم بعداز ظهر زنگ زدن با گریه و لحن ناراحت ب همسرم میگن کجا بودی صبح زنگ زدم نهار بیای اینجا در دسترس نبودی و بعد از ظهر دیگه عصبانی شدم به بابا ( پدر شوهرم) گفتم من میخوام برم مشهد پیش خواهرام و الانم مشهدیم. واقعا کلافه شدم از دستشون.توروخدا بگین چیکار کنم. از تفاوت گذاشتن بین نوه هاشونم نگم براتون. پسر من نوه اول هست و بعد پسر برادرشوهرم هست. جالب اینجاس با اون جاری من هم خیلی رابطه خوبی ندارن و خیلی خودخواه و خودبین مغرور هستن
شما محترمانه از برنامه های خودتان بگویید، بگویید ما هم دوست داریم در کنار شما باشیم، اما متاسفانه شرایطشان اجازه نمی دهد، پس اجازه بدهید فقط روزهای تعطیل در خدمت شما باشیم. اگر مغرورند سعی کنید به بهانه های مختلف از آنها دوری کنید، با فاصله های زیاد تر بروید و کوتاه تر بمانید تا آسیبی نبینید.
سلام ببخشید با مادرشوهری که بی محلی میکنه باید چه جوری رفتار کرد؟
شما اصلا به روی مبارکتان نیاورید و خیلی سعی نکنید به ایشان نزدیک شوید، فاصله ها را حفظ کنید تا احترام خودتان سر جایش بماند.
سلام من دوساله ازدواج کنم و الان دوماهه خدا ی پسر بهم داده. ما خونه پدر شوهرم زندگی میکنم ولی جدایم ولی خورد خوراک پیش اینایم و اینکه من دوتا مادر شوهر دارم یکش حامله نمیشد دومی آوردن الان مشکل من اولیس که حامله نشد تو همه چی دخالت میکنه. تو بچه داریم ووووووو حتی روابط من همسرم خستم کردن بخدا شوهرم هرچی میگم جدا شیم گوش نمیده خستم کردن دیگه
دو نفر حسود نه یک نفر حسود اونم مادر شوهر و بعد هم
شوهر وابسته به مادری که بلد نیست عدالت رو رعایت کنه
با ایشان همدلی کنید، خودشان فرزندی نداشتند، احتمالا رابطه خیلی خوبی هم با همسر نداشتند، ممکن هست رگه های حسادت در وجودشان پیدا شود. شما حریم هایتان را مشخص کنید در عین حال که احترام می گذارید جواب قاطع و جراتمندانه بدهید.
سلام من مادرشوهر برای خریدن برای خوردن برای همه چی گیر میده چیکار کنم
سلام منو شوهرم یمشکل پیش اومدبرامون خیلی خانواده شوهرم بهمون تداخل میکنن هرچی ب شوهرم میگن انجام میده خیلی بداخلاقی بذرفتاری بامن میکنه اعصاب خوردمیکنه دادبیدادمیکینم
مشخص نیست رابطه شما از قبل چگونه بوده است. مسئله شما چه بوده که نتوانستید با همدیگر حل کنید و پای خانواده وسط کشیده شده است. آیا ایشان از اول فرد مطیعی بوده؟ یا شرایط حاد و بحرانی بوده است؟
سلام ببخشید من همسرم را دوست داشتم ولی خانوادش دخالت می کنید توی زندگی من من باید چکار کنم؟ حالا می خاهیم جدا شویم. من یک بچه دختر است ۹ساله دارم ولی همسرم آدم نیست ممنونم
اگر همسر شما هم متقابلا شما را دوست دارند و به نیازهای شما بی توجه نیستند، حریم های خود را مشخص کنید و اجازه ندهید دیگران به زندگی شما آسیب بزنند.
۳۳سال سنم و۵سال ازدواج کردم ،دوره نامزدی ۶ماه خوب بود ،بعد عقد دخالت مادرشوهرم نم نم شروع شد،جلو من ی مدل رفتار میکرذ ،پیش شوهرم ی مدل دیگه،هیچ کاری برای عروسیمون نکردن،هر حرفی که زده بودن کلا منکر شدن،وام گرفتیم عروسی برگزار کردیم،از خیلی چیزا گذشت کردم خودم شاغلم این وسط خیلی چیزا خودم خریدم به خانوادم گفتم همسرم خرید،برای ابرو داری همیشه شوهرم بالا بردم ،کادو عروسی خانواده همسرم هیچی ندادن،خانواده خودم طلا دادن،سر خونه خریدن کلی پدرم کمک کرد،ماشین شوهرم نداشت ماشین پدرش برمیداشت اون ازش گرفتن ،خودم وام گرفتم ماشین خریدم،قبل عروسی همسرم با خانوادش مشکل داشت دلش میخاست زودتر از خونه دربیاد بعد عروسی پسرشون شد امامزاده راه وبی راه زنگ میزنن میکشونن ویادش میدن،ی دختر ۴ماه دارم دایم اذیت ودعوا داریم ،توهین میکنه من زود عصبی میشم از خرفاش اون سعی میکنه. من دایم عصبی کنه.مادرش کلا وسط زندگی منه
دوست عزیز شما افراط کردید و خدمات زیادی به ایشان دادید. لزومی نداشت زمانی که خودتان کاری می کردید همسرتان را بیش از حد بالا ببرید، ظرفیت آدم ها با هم متفاوت هست، برخی وقتی احترام و و محبت زیادی دریافت کنند، خوشی زیر دلشان می زند و جواب عکس می دهند. از جانب دیگر شما باید خیلی به مرور و ریز ریز این کارها را می کردید ، با این شرایط حسادت خانواده همسر را برانگیختید. باید در روابط خودتان با همسرتان قوانینی بگذارید. تقسیم کار و مسئولیت داشته باشید. از طرف دیگر برای خانواده همسر هم حریم مشخص کنید، قاطع باشید، هر موقع حرفی حدیثی شد همان موقع قاطعانه خودتان پاسخ دهید و از همسر توقعی نداشته باشید. نوزاد دارید و در این شرایط مستعد افسردگی هستید، به حرف های اطرافیان توجه نکنید و متمرکز بر فرزند خود شوید و از این لحظات زیبا لذت ببرید.
سلام دختر من همیشه از مادرشوهرش میناله میگه به من اهمیت نمیده
بهتر اهمیت نده هرچه دورتر بهتر
من۳۱سالمه ۵ساله ازدواج کردم دوتابچه دارم دختر۳ساله وپسریکساله..مادرشوهرم ازاول بامن مشکل نداشتن وباازدواج ماموافق نبودن امامنوهمسرم همومیخاستیم وازدواج کردیم بعدازمشکلات ریزودرشتی ک داشتیم رسیدیم ب زایمانم ک وقتی زایمان کردم مادرشوهرم بدون اینکه من بخام اوومدخونه م وباوجوداینکه مادرم پیشم بودایشونم موندن ده روز ک توی این ده روز پوست منوکندن،بعدازاینکه رفت خونه ش وی ماهی گزشت من برای استراحت بعدازخانه مادرم ی هفته ای رفتم منزل ایشون ک ختنه پسرمم انحام شدامامادرشوهرم جشنی نگرفت وگف قدیمی شده ومن بعدازاینکه رفتم منزل مادرم مادرم ی جشن کوچیک گرفتن ومن عکساشوگزاشتم توی اینستا،ک اول جاریم اومدکامنت گزاشت ک مادرشوهروپدرشوهردستشون دردنکنه کاراصلی روکردن!درثورتیکه هزینه ختنه روخودم پرداخت کرده بودم،ک من اهمیت ندادم وزیرپستم نوشتم ک ممنون ازمادرشوهروپدرشوهرم ک توهوای گرم ماروبردن واوردن،جاریم اومدازطرف مادرشوهرم حرف بزنه ک من محترمانه گفتم ب شماربط نداره وبهتره اگه مشکلی هس مادرخودش بهم بگه وجاریم بست،وخاهرشوهرم اومدندشت ک زحمت اصلی روپدرمادرمن کشیدن ک من بازازمادرشوهروپدرشوهرم تشکرکردم ک خاهرشوهرم درجواب حرفام گف ماهرکاری میکنیم بخاطرلطف های داداشمه،هرچقدرزنگ زدم ک باهاش حرف بزنم ردتماس دادن ومن ولش کردم تااینکه ب همسرم گفتم اماعکس العملی نشون ندادک بعدمکالمات خودش باخواهرش روبرام فرستاد ک پشت من وخانواده م بدگویی کردهک بودوازخیرخواهی وخوبی مادرخودش خودش حرف زده بودوشوهرم نقطه ب نقطه بهش توضیح داده بودحتی ی بارم به خواهرش نگفته بودک ب توربط نداره زنم کجامیره کجامیادیاچحوریه فقط نالیده بورک شرایط مالی سختی داره وبایدنیازمارورفع کنه،وخاهرش گفته بوداین زندگی ک مثل سگ جون بکنی واسه ادمایی. آیارفتارمن درست بوده درمقابلشون؟واینکه درمقابل همچین خانواده ای چحوری بایدرفتارکنم؟نزدیک۷ماه باخواهرشوم رفت وامدنداشتم اماعیدطی ی مراسمی باهم صحبت کردیم والانم معمولی هستیم ومن ازاون روزدیگه قبلا ک ی هفته درمیان پنجشنبه جمعه خونه مادرشوهرمیرفتم الان فقط جمعه ظهرمیرم وشب برمیگردم. آیارفتارمن درست بوده درمقابلشون؟واینکه درمقابل همچین خانواده ای چحوری بایدرفتارکنم؟نزدیک۷ماه باخواهرشوم رفت وامدنداشتم اماعیدطی ی مراسمی باهم صحبت کردیم والانم معمولی هستیم ومن ازاون روزدیگه قبلا ک ی هفته درمیان پنجشنبه جمعه خونه نادرشوهرمیرفتم الان فقط جمعه ظهرمیرم وشب برمیگردم. البته من درگوشی شوهرم دیده بودم ک برادرش بهش پیام داده بودک شهرتوعوض کن ب زنت بگوازپس هزینه ها برنمیای وشوهرم کلی جلزوولزکرده بودپیش هم برادروهم خاهرش وقتی علت دورهمی رفتن ومسافرت نرفتنمون روپرسیده بودن
تا زمانی که همسر شما هوای شما را دارد، شما تحت تاثیر حرف های بقیه قرار نگیرید، با فاصله بروید و زمان کوتاه تری بمانید و خود را وارد هیچ گونه چالش نکنید، حواستان به فرزند خودتان باشد نه درگیر حرف های اطرافیان، فکرتان را متمرکز بر زمان حال کنید و از لحظه لحظه بودن در کنار فرزند لذت ببرید.
شوهر من قبل از ازدواج با من عقد بسته بوده بعد تو دوران عقد همسر قبلی شو طلاق داده. خانواده من به جز پدرم از این ماجرا خبر ندارن . منم چون میدونم قضیه چی بوده با این موضوع مشکلی نداشتم و صلاح دونستم که رازی بین منو همسرم باشه و کسی ندونه .مادر شوهرم دیروز با یکی از آشنا راجب این موضوع حرف میزد منم تو ماشین بودم شنیدم چند مین باره اینکار میکنه منم به نامزدم تذکر دادم به مامانش بگه خانم من دوست نداره راجب این کار حرفی جلو بقیه بزنی . حالا نمیدونم نامزدم رفته چی گفته دیشب زنگ میزد گلایه میکرد من چیزی نگفتم تو دروغ میگی .منم به نامزدم گفتم فقط بگو بهش راجب این موضوع حرفی نزنه که خدای نکرده به گوش خانواده ام نرسه که بد میشه برا من .نمیدونم چی شده حالا من با مادر شوهر چکار کنم ؟مادر شوهر من زبون تلخی داره همش متلک میگه واقعا تحملش برام سخته چطوری باهاش بر خورد کنم که اختلافی پیش نیاد ممنونم راهنماییم میکنید .بله منتظر پاسخ مشاور شما هستم
سلام دوست عزیز ببین درسته شما از عنوان کردن این موضوع ناراحت میشید ولی بدتر اینه که گله کنید اجازه بدین وقتی حضوری رفتید خونه شون با مادرشوهر تون صحبت کنید بگید مامان هیچکس از این قضیه خبر نداره و منو شوهرم دوست نداریم کسی متوجه بشه و موضوع بعدی این که هیچ وقت گله از خانواده رو پیش همسرتون نکنید چون به مرور زمان کمرنگ میشید میدونید چرا چون مردان از اینکه همسرشون پشت سر خانواذه شون گله کنن رو دوست ندارن
سلام من یه خانم ۳۸ ساله مشکل خانواده نه اون خانواده ای که فکر کنی من پدر شوهرم فوت کرد بهد ۱ سال خانه من بود مادر شوهرم متأسفانه برای من مادر شوهر بازی در میاره با من خوب نیست من هم افسرده شدم چکار کنم
سلام من مژگان هستم و یک برادر شوهر بی تربیت دارم که هفت سال شه و پسر من که نو ماهه شه خیلی اذیت میکنه و اگه من یه چیزی به برادر شوهرم بگم مادر شوهرم اعصابش خورد میشه و مقصر منو میکنه و به شوهرم هم بگم میگه هر کاری هم بکنه باید به خانواده من احترام بگذارید
سلام مژگان جون، منم برادر شوهرم 5سالشه و همینجوزی ما رو اذیت میکنه ولی بچه نداریم. بنظرم هرموقع اذیت میکنه یا به مادرش با روی خوش بگو و بگو که گفتم درجربان باشین یا به شوهرت بگو باهاش برخورد کنه هرچی باشه برادر میتونه حرف بزنه و از حرفش میگذرن ولی از حرف عروسا نمیگذرن و اذیت میکنن
دوست عزیز بهتر است این اصطلاح را برای آن کودک به کار نبرید، ایشان هم کودک هستند و نیاز به توجه دارند، شاید احساس می کند زمانی که کنار فرزند شما قرار می گیرد، توجهات از او گرفته شده و معطوف فرزند شما می شود، حس حسادت در درونش پیدا می شود، شما و اطرافیان دیگر هم با او همدلی نمی کنید و این احساسش را به رسمیت نمی شناسید. بنابراین ممکن است دست به منفی کاری بزند تا هم حس حسادتش تخلیه شود و هم توجه منفی بگیرد تا اینکه هیچ توجهی نگیرد. بهتر است خودشان وقتی فرزند خودتان خواب هستند، حتی زمان بیست دقیقه یا نیم ساعت با ایشان بازی کنید، وقتی روابط خوبی پیدا کردید، حتی به او بگویید، ممکن است وقتی ما اینجا هستیم، بقیه به بچه توجه می کنند شما ناراحت شوید، عصبانی بشید، حتی حسودیت بشود، هر موقع این جوری حس کردی بیا و به من بگو، من خودم شما را در آغوش می گیرم، خودم با شما بازی می کنم، به مادرت می گویم که به شما بیشتر توجه کند. به مادرت می گویم با شما بازی کند، اشکال ندارد که ما دیرتر غذا بخوریم. ما تحمل می کنیم.
مادرشوهرم خیلی حسود و بدزاته. وقتی میاد خونمون یه جوری رفتار میکنه انگار هیچی نیست ولی همچین پشت سرم حرف میزنه. جدیدا هم خیلی خسیس و بددهن و بی تربیت شده. اتاقم میاد میگه صورتمو بند کن فقط واسه بند پیشم میاد. باهاش چجوری رفتار کنم دعوا کنم؟ خونه مادرشوهرم تو یه در اتاق و اشپزخونه ای که دادن زندگی میکنم. برادرشوهر بزرگم تو خوردو خوراک هوامونو داره. مادرشوهرم وقتی پیشمه من بهش احنرام میزارم هرروز میگه صورتمو بند کن خداشاهده به محضی خونه مادرم میرم انگار دشمن سرسخته من میشه
سلام. تا وقتی از درون احساس ارزشمندی و استقلال نکنی هر کسی از رفتارت سو استفاده می کنه. پیشنهاد می کنم اول روی تقویت عزت نفس ت کار کنی.
سلام وقتتون بخیر عذرمیخوام من عقدم و مادرشوهرم کارها و مراسماتی ک باید برام انجام بده رو ب بهانه های مختلف مثل اینکه ما رسم نداریم و… انجام نمیده و درصورتی که هردو همشهری هستیم، شوهرم میدونه مادرش داره کم کاری میکنه اما میگه چکارش کنم دعوا راه بندازم؟ خیلی داره تو روابطمون هم تأثیر میذاره نمیدونم چکارکنم؟
شما این مسائل را با همسر خودتان مطرح نکنید با خود مادر شوهر در یک فرصت مناسب بنشینید و گفتگو کنید. اجازه ندهید روی هم جمع شوند، هر بار بعد از کوتاهی از مسئولیت دلیلش را بپرسید، خودتان را ناراحت و اخمو یا عصبانی نگیرید، خیلی آرام، محترمانه و مقتدرانه چند مورد از خوبی هاشون را بگویید بعد بگویید من ناراحت شدم فلان کار را کردید، احساس کردم به من بی احترامی شده است، آنگاه ایشان دلیلش را به شما خواهد گفت و شاید بعدا کوتاهی نکند، حتی اگر کاری هم انجام ندهد شما از آن خشم و ناراحتی رها می شوید و نیازی نیست که با همسر وارد بحث شوید و روابط خودتان را بهم بزنید.
سلام خسته نباشید ، خواهر شوهر من یک سال و نیمه ازدواج کرده از وقتی که پاش رو گذاشته خونه ی شوهر همش تیکه و کنایه از طرف مادر شوهرش و خواهرشوهرش میشنوه ، شوهرش هم طرف مادرشه اصلا مهر و محبتی به همسرش نداره باهم هم حرف زدن ولی مشکلشون که برطرف نشد بدتر هم شد اصلا به همسرش محل نمیزاره چند دفعه خودش شنیده که همسرش به مادرش گفته من به شما محل میزارم که زنم حرص بخوره لجبازه ، خواهرشوهرم این دفعه اومده خونه باباش میگه نمیتونم رفتارشون رو تحمل کنم … خسته شدم ، بنظرتون باید چیکار کنه میگه میخام طلاق بگیرم ، این کار درستیه ؟
منم همین جوری هستم یکی راهکار بده
به نظر من که صد در صد درسته
اگر فقط مادر شوهر و خواهر شوهر بود می توانست به روی خودش نیاورد و بی تفاوت از کنارشان بگدرد، زندگی با خانواده هایی که دائم خودشان را برتر از دیگران می دانند و دیگران را تحقیر می کنند اعصاب پولادین می خواهد، اگر ایشان آدم قدرتمندی نیستند که تغییر سبک بدهند همان بهتر که تا دیر نشده، خودشان را نجات دهند.
این وسط اقایون باید تعادل رو بین همسر ومادرشان بوجود بیاورند یعنی به همسرشان بگویند فقط به بزرگترهامون احترام بگذاریم اما درخانه خود، کاری را که میخواهیم انجام دهیم وفقط به آنها بگوییم چشم و اگر دیدند شما کاری را که گفته اند انجام ندادید بگویید نشد. اینجوری کم کم مادرهای دوطرف خودرا کنار میکشند البته همین رفتار رو با مادر عروس هم انجام دهید نه اینکه تبعیض بگذارید.
دقیقا
کاملا درسته
امان از دست این خانم ها
گاهی پیش خودم میگم ازدواج کردن و این اختلاف هارو تحمل کردن اعصاب فولادی میخواد،
قرار گرفتن بین دو نفر حسود ، پرتوقع، عذاب اور هست
دو نفر حسود نه یک نفر حسود اونم مادر شوهر و بعد هم
شوهر وابسته به مادری که بلد نیست عدالت رو رعایت کنه
ن اسم مادرشوهر بد دررفته عروسم حسوده کافی پسر محبت کنه بابا خودتونم مادرشوهر میخواهید بشید
شما وقتی اولویت رو به خانمتون دادین مطمئنا هیچوقت احساس عدم امنیت نداره که حسودی کنه، حسودی کسی می کنه که از اول بچه اشو جای شوهر خودش اشتباه گرفته و حالا مه بچش زن گرفته به هووش حسودی می کنه
من عاشق مادر شوهرمم، اونم عاشق منه، من بنظرم ۸۰٪ زن ها عفریتن,اونا نمیگن که مادر شوهرم، شوهرمو بزرگ کرده، نمیگن باید کار کنم وقتی میرم مهمونی خونش، همش میخوان مادر شوهر بدبخت سکوت کنه و ب پسرش محل نزاره، زن هایی حسود و طمع کار دنبال پول داریم، که حتی مادر خوبی هم برای فرزندشون نیستن و از این ناراحتن که چرا مادر شوهر ب ما حرف میزنه.چون خودتون بدین، چرا من مشکل شما رو ندارم؟؟؟!!!!!
کلا مادر شوهر ها موجوداتی عجیب هستن بهشون اهمیت ندین والا به خدا مهم نیستن که نظرشونو بخواین وگرنه سوارتون میشن
احسنت اصلا اهمیت نباید داد ارزشش روندارن که بهشون اهمیت بدی
دقیقا منم تجربه شو کردم
مادر خود مادرشوهر هزار تا حرف تا الان از عروسش شنید چیزی نگفت. عروس خودش قهر میکنه میره دوباره میاد. هزارتا حرف شنید پشت سرش زد چیزی به روش نیورد. فقط یه بار خیلی دلش درد اومد. گفت خودش دو تا داداش مجرد داره قطعا این رفتاراش برگشت میکنه