خانه / پرسش و پاسخ مشکلات زن و شوهر / چگونه با مادر شوهر رفتار کنیم؟ سیاست های عروس برای مادر شوهر ( دخالت مادرشوهر پرتوقع )
مادر شوهر
رفتار و برخورد با مادر شوهر

چگونه با مادر شوهر رفتار کنیم؟ سیاست های عروس برای مادر شوهر ( دخالت مادرشوهر پرتوقع )

آیا به دنبال روش رفتار با مادر شوهر پرتوقع، حسود یا خودخواه هستید؟ شاید او همیشه می‌خواهد در تمام مهمانی و مراسم شما حضور داشته باشد، حال‌آنکه شما می‌خواهید یک سری از مراسم‌ها را به طور خصوصی و برای خود برگزار کنید. شاید امادر شوهر شما سعی می‌کند در همه‌چیز نظر دهد، از غذا گرفته تا لباس و تربیت فرزندان . هر مسئله‌ای که دارید، باید راهی برای برخورد با دخالت مادر شوهر خود پیدا کنید. در ادامه راه‌هایی را برای بهبود روابط عروس و مادرشوهر عنوان می‌کنیم.

با شوهر خود در مورد نحوه رفتار با خانواده همسر گفتگو کنید

سعی کنید در کمال آرامش همسر خود را متقاعد کنید تا به شرایط از دید شما نگاه کند تا هردو از همین ابتدا به هم‌نظر بودن و در یک تیم بودن عادت کنید. آسان‌ترین راه برای انجام این کار آن است، طوری مسئله را مطرح کنید انگار که قصدتان فقط بهتر کردن اوضاع، هم برای خود و هم برای مادرشوهر آینده‌تان است. همسر خود را ترغیب کنید تا گفت‌وگویی با مادر خود داشته و از احساس رضایتی که در زندگی زناشویی شما وجود دارد و همین‌طور هیجان تان برای آینده صحبت کند.

این زمان ‌همچنین فرصت مناسبی است تا به خاطر زحمات مادر شوهر از او تشکر کنید و به او بگوید که همچنان نقش مهمی در زندگی شما دارد. نامزدتان باید مادرش را در جریان بگذارد که پذیرای شما بودن به‌عنوان یک زوج موجب خوشحالی او می‌شود.

بااینکه شوهر شما دیگر بچه نیست، اما برای مادرش هنوز همان پسر کوچولوی همیشگی است و خوشبختی فرزندش مسئله‌ای بزرگ در زندگی اوست. اگر شما متوجه این واقعیت شوید، راحت‌تر با بداخلاقی‌ها و سخت‌گیری‌های مادر شوهر خود برخورد می کنید. به‌علاوه، این کار باعث می‌شود نه‌تنها شمارا فرد مهمی در زندگی فرزندش، بلکه فرد مهمی در زندگی خود نیز بداند.

مطالب مرتبط: شوهری که پشت زنش نیست

نحوه رفتار با دخالت مادر شوهر

دسته‌بندی‌هایی که در ادامه مشاهده می‌کنید، دسته‌بندی‌هایی است که روان‌پزشکی به نام دکتر تسینا و نویسنده کتاب چطور در کنار هم شاد زندگی کنیم انجام داده است.

نحوه رفتار با مادر شوهر حسود

ویژگی‌های یک مادر شوهر حسود شامل این موارد است:

  • سرد رفتار می‌کند یا انتقادگر است چراکه حس می‌کند شما جایش را در زندگی پسرش گرفته‌اید.
  • با شما حس رقابت دارد یا شاید کلاً با زن های دیگر هم احساس رقابت می‌کند.

درهرصورت، بهترین راه برای رفتار با مادر شوهر حسود این است که با آرامش و خونسردی واکنش نشان دهید، نه اینکه به‌تندی از خود دفاع کرده و جوابش را بدهید.

در برخورد با مادر شوهر حسود طوری رفتار کنید انگار که او اشتباه کرده و شما می‌خواهید لطفی در حقش کرده و رفتار او را نادیده بگیرید. مستقیم به او نگاه کرده، لبخند بزنید و هیچ حرفی نزنید. احتمالاً بعد از گذشت 30 ثانیه سعی می‌کند حرفش را پس بگیرد. این کار باعث حفظ آرامش بین شما و همسر تان ‌هم می‌شود.

مطالب مرتبط: فرق گذاشتن بین عروس ها

نحوه برخورد با مادر شوهر وابسته

اگر مادرشوهرتان دائم سعی دارد شمارا به خانه‌اش بکشاند و برنامه‌هایتان را خراب کند، پس جزو دسته‌بندی مادرشوهر وابسته است. شما و نامزدتان باید باهم همفکری کرده و اوقات مساوی را برای گذراندن با هرکدام از خانواده ها اختصاص دهید. بعدازاینکه تصمیمتان را گرفتید، قاطعانه و باملاحظه، مادرشوهر خود را در جریان بگذارید و پای حرف خود بایستید. او باید متوجه باشد که شما خانواده جدیدی تشکیل داده‌اید و با آن‌ها هم در ارتباط خواهید بود، اما نه اینکه دم به دقیقه در کنار آنها باشید.

مشاوره خانواده رایگان

رفتار با مادرشوهر خودخواه

مادر شوهر خودخواه در مورد همه‌چیز نظر می‌دهد. از مدیریت امور مالی گرفته تا نحوه رفتار با دیگران و شیوه نظافت منزل و تربیت فرزندان. سیاست رفتار با مادر شوهر پرتوقع و مغرور این است که به‌جای اینکه سعی کنید از خودتان دفاع کنید، ببینید که چطور می‌شود حرف‌هایش را نادیده بگیرید. اگر آرام بمانید، بی‌توجهی کنید و مسئله را رها کنید، خرده نظراتی که می‌دهد تبدیل به مسئله‌ای بغرنج نخواهند شد. به‌هیچ‌وجه هم سعی نکنید زندگی‌تان را مطابق میل مادرشوهر خود بسازید چراکه این راه پایانی ندارد و فقط موجب بروز اختلافات خانوادگی می‌شود.

روش برخورد با مادرشوهر کنترل گر

این مادر شوهر که نیتش خیر است، یاد نگرفته که زوج را به حال خودشان رها کند. مادر شوهر کنترل‌گر با رفتار خود رابطه را خراب می‌کند. بااینکه در ابتدا ممکن است عالی به نظر برسد، مخصوصاً اگر در خرج و مخارج کمک می‌کند، اما ممکن است بخواهد شمارا نمک‌گیر کرده و در ازای کارهایش چیزی از شما بخواهد. بهتر است قبل از قبول کردن هر کمکی از سوی خانواده شوهر بهایی که لازم است برای آن بپردازید را در نظر بگیرید.

نحوه رفتار با مادر شوهر پرتوقع

 این مادرشوهر همواره بی‌پول است و مدام در پی قرض کردن پول یا وام گرفتن است. مسلم است که پسرش نسبت به او احساس مسئولیت می‌کند اما مهم است که با یکدیگر محدودیت‌هایی را تعیین کنید. به‌طورکلی در مورد مشکلات مالی با او صحبت کرده و قرار ملاقات بگذارید. شاید لازم باشد بپذیرید او به کمک احتیاج دارد، اما حتماً باید حدومرزهایی در رفتار با مادرشوهر پرتوقع تعیین کرد.

روش برخورد با مادر شوهر غرغرو

وقتی اوضاع برخلاف میل مادرشوهر ایرادگیر پیش می‌رود، دائم غرغر می‌کند. اما شما باید از خودتان مراقبت کرده و راهی پیدا کنید تا این رفتار او مشکلات در زندگی مشترک شما ایجاد نکند. اگر شما یا شریکتان مدام تسلیم خواسته‌های او می‌شوید، رابطه‌تان به نابودی کشیده خواهد شد. در حال حاضر در مورد رابطه‌تان، باید حرف خودتان بر حرف والدینتان اولویت داشته باشد. با همدیگر سعی کنید تنها زمانی به غرغرها واکنش نشان دهید که بر حق هست و یکدیگر را با شوخی و محبت کردن به آرامش دعوت کنید.

رفتار با مادر شوهر پرحرف و قضاوت گر

اگر مادرشوهرتان طرز لباس پوشیدن، نحوه مدیریت پول‌، شیوه رفتار با همسر و عقاید شما را تائید نکرده و همسرتان تحت تأثیر افکار او قرارگرفته، پس مدام بحث‌وجدل خواهید داشت و هیچ‌چیزی از خوشی‌های رابطه نخواهید فهمید. به یاد داشته باشید که خانواده همسر هرگز نباید از شما بخواهند چکار بکنید و چه‌کار نکنید و شما هم نباید تحت تأثیر افکار والدینتان در مورد همسرتان قرار بگیرید. حالا این شما هستید که قوانین را تعیین می‌کنید.

سیاست برخورد با دخالت مادر شوهر

 دخالت مادر شوهر بیشتر زمانی که پای بچه‌ها وسط باشد اذیت می‌کند. اگر او مراقب بچه‌هاست و کاری که شما می‌خواهید را انجام نمی‌دهد، با همسر دعوا نکنید. اگر برخی کارها یا قوانین هست که می‌خواهید بچه‌ها آن‌ها را انجام داده و به آنها پایبند باشند، اما پدربزرگ یا مادربزرگ پدری‌شان اهمیتی نمی‌دهند، شاید بهتر است وقتی‌که با بچه‌ها می‌گذرانند را محدود کنید. شرایط پیچیده‌ای است اما با همسرتان در یک تیم کارکرده و آن را حل‌وفصل کنید.

رفتار با مادر شوهر بد و زبون نفهم

اگر مادرشوهر شما جزو هیچ‌کدام از دسته‌بندی‌های بالا نیست اما همچنان با او مشکل‌دارید، وقت آن است که حل این مسئله را در اولویت قرار دهید. اگر مشکلاتی که مادرشوهرتان ایجاد کرده جزئی هستند و دقیقاً نمی‌دانید بر سر چه در جنگ و جدال هستید، می‌توانید از کمک مشاوره خانواده  یا زوج درمانی بهره بگیرید. بهتر است سریع‌تر اقدام کنید تا وضع بدتر نشود.

113 دیدگاه

  1. کلا مادر شوهر ها موجوداتی عجیب هستن بهشون اهمیت ندین والا به خدا مهم نیستن که نظرشونو بخواین وگرنه سوارتون میشن

    • احسنت اصلا اهمیت نباید داد ارزشش روندارن که بهشون اهمیت بدی

    • دقیقا منم تجربه شو کردم

    • مادر خود مادرشوهر هزار تا حرف تا الان از عروسش شنید چیزی نگفت. عروس خودش قهر میکنه میره دوباره میاد. هزارتا حرف شنید پشت سرش زد چیزی به روش نیورد. فقط یه بار خیلی دلش درد اومد. گفت خودش دو تا داداش مجرد داره قطعا این رفتاراش برگشت میکنه

  2. امان از دست این خانم ها
    گاهی پیش خودم میگم ازدواج‌ کردن و این اختلاف هارو تحمل کردن اعصاب فولادی میخواد،
    قرار گرفتن بین دو نفر حسود ، پرتوقع، عذاب اور هست

    • دو نفر حسود نه یک نفر حسود اونم مادر شوهر و بعد هم
      شوهر وابسته به مادری که بلد نیست عدالت رو رعایت کنه

    • شما وقتی اولویت رو به خانمتون دادین مطمئنا هیچوقت احساس عدم امنیت نداره که حسودی کنه، حسودی کسی می کنه که از اول بچه اشو جای شوهر خودش اشتباه گرفته و حالا مه بچش زن گرفته به هووش حسودی می کنه

  3. این وسط اقایون باید تعادل رو بین همسر ومادرشان بوجود بیاورند یعنی به همسرشان بگویند فقط به بزرگترهامون احترام بگذاریم اما درخانه خود، کاری را که میخواهیم انجام دهیم وفقط به آنها بگوییم چشم و اگر دیدند شما کاری را که گفته اند انجام ندادید بگویید نشد. اینجوری کم کم مادرهای دوطرف خودرا کنار میکشند البته همین رفتار رو با مادر عروس هم انجام دهید نه اینکه تبعیض بگذارید.

  4. سلام خسته نباشید ، خواهر شوهر من یک سال و نیمه ازدواج کرده از وقتی که پاش رو گذاشته خونه ی شوهر همش تیکه و کنایه از طرف مادر شوهرش و خواهرشوهرش میشنوه ، شوهرش هم طرف مادرشه اصلا مهر و محبتی به همسرش نداره باهم هم حرف زدن ولی مشکلشون که برطرف نشد بدتر هم شد اصلا به همسرش محل نمیزاره چند دفعه خودش شنیده که همسرش به مادرش گفته من به شما محل میزارم که زنم حرص بخوره لجبازه ، خواهرشوهرم این دفعه اومده خونه باباش میگه نمیتونم رفتارشون رو تحمل کنم … خسته شدم ، بنظرتون باید چیکار کنه میگه میخام طلاق بگیرم ، این کار درستیه ؟

    • منم همین جوری هستم یکی راهکار بده

    • به نظر من که صد در صد درسته

    • زیور رحمانی نژاد

      اگر فقط مادر شوهر و خواهر شوهر بود می توانست به روی خودش نیاورد و بی تفاوت از کنارشان بگدرد، زندگی با خانواده هایی که دائم خودشان را برتر از دیگران می دانند و دیگران را تحقیر می کنند اعصاب پولادین می خواهد، اگر ایشان آدم قدرتمندی نیستند که تغییر سبک بدهند همان بهتر که تا دیر نشده، خودشان را نجات دهند.

  5. سلام وقتتون بخیر عذرمیخوام من عقدم و مادرشوهرم کارها و مراسماتی ک باید برام انجام بده رو ب بهانه های مختلف مثل اینکه ما رسم نداریم و… انجام نمیده و درصورتی که هردو همشهری هستیم، شوهرم میدونه مادرش داره کم کاری میکنه اما میگه چکارش کنم دعوا راه بندازم؟ خیلی داره تو روابطمون هم تأثیر میذاره نمیدونم چکارکنم؟

    • زیور رحمانی نژاد

      شما این مسائل را با همسر خودتان مطرح نکنید با خود مادر شوهر در یک فرصت مناسب بنشینید و گفتگو کنید. اجازه ندهید روی هم جمع شوند، هر بار بعد از کوتاهی از مسئولیت دلیلش را بپرسید، خودتان را ناراحت و اخمو یا عصبانی نگیرید، خیلی آرام، محترمانه و مقتدرانه چند مورد از خوبی هاشون را بگویید بعد بگویید من ناراحت شدم فلان کار را کردید، احساس کردم به من بی احترامی شده است، آنگاه ایشان دلیلش را به شما خواهد گفت و شاید بعدا کوتاهی نکند، حتی اگر کاری هم انجام ندهد شما از آن خشم و ناراحتی رها می شوید و نیازی نیست که با همسر وارد بحث شوید و روابط خودتان را بهم بزنید.

  6. مادرشوهرم خیلی حسود و بدزاته. وقتی میاد خونمون یه جوری رفتار میکنه انگار هیچی نیست ولی همچین پشت سرم حرف میزنه. جدیدا هم خیلی خسیس و بددهن و بی تربیت شده. اتاقم میاد میگه صورتمو بند کن فقط واسه بند پیشم میاد. باهاش چجوری رفتار کنم دعوا کنم؟ خونه مادرشوهرم تو یه در اتاق و اشپزخونه ای که دادن زندگی میکنم. برادرشوهر بزرگم تو خوردو خوراک هوامونو داره. مادرشوهرم وقتی پیشمه من بهش احنرام میزارم هرروز میگه صورتمو بند کن خداشاهده به محضی خونه مادرم میرم انگار دشمن سرسخته من میشه

  7. سلام من مژگان هستم و یک برادر شوهر بی تربیت دارم که هفت سال شه و پسر من که نو ماهه شه خیلی اذیت می‌کنه و اگه من یه چیزی به برادر شوهرم بگم مادر شوهرم اعصابش خورد میشه و مقصر منو می‌کنه و به شوهرم هم بگم میگه هر کاری هم بکنه باید به خانواده من احترام بگذارید

    • سلام مژگان جون، منم برادر شوهرم 5سالشه و همینجوزی ما رو اذیت میکنه ولی بچه نداریم. بنظرم هرموقع اذیت میکنه یا به مادرش با روی خوش بگو و بگو که گفتم درجربان باشین یا به شوهرت بگو باهاش برخورد کنه هرچی باشه برادر میتونه حرف بزنه و از حرفش میگذرن ولی از حرف عروسا نمیگذرن و اذیت میکنن

    • زیور رحمانی نژاد

      دوست عزیز بهتر است این اصطلاح را برای آن کودک به کار نبرید، ایشان هم کودک هستند و نیاز به توجه دارند، شاید احساس می کند زمانی که کنار فرزند شما قرار می گیرد، توجهات از او گرفته شده و معطوف فرزند شما می شود، حس حسادت در درونش پیدا می شود، شما و اطرافیان دیگر هم با او همدلی نمی کنید و این احساسش را به رسمیت نمی شناسید. بنابراین ممکن است دست به منفی کاری بزند تا هم حس حسادتش تخلیه شود و هم توجه منفی بگیرد تا اینکه هیچ توجهی نگیرد. بهتر است خودشان وقتی فرزند خودتان خواب هستند، حتی زمان بیست دقیقه یا نیم ساعت با ایشان بازی کنید، وقتی روابط خوبی پیدا کردید، حتی به او بگویید، ممکن است وقتی ما اینجا هستیم، بقیه به بچه توجه می کنند شما ناراحت شوید، عصبانی بشید، حتی حسودیت بشود، هر موقع این جوری حس کردی بیا و به من بگو، من خودم شما را در آغوش می گیرم، خودم با شما بازی می کنم، به مادرت می گویم که به شما بیشتر توجه کند. به مادرت می گویم با شما بازی کند، اشکال ندارد که ما دیرتر غذا بخوریم. ما تحمل می کنیم.

  8. سلام من یه خانم ۳۸ ساله مشکل خانواده نه اون خانواده ای که فکر کنی من پدر شوهرم فوت کرد بهد ۱ سال خانه من بود مادر شوهرم متأسفانه برای من مادر شوهر بازی در میاره با من خوب نیست من هم افسرده شدم چکار کنم

  9. شوهر من قبل از ازدواج با من عقد بسته بوده بعد تو دوران عقد همسر قبلی شو طلاق داده. خانواده من به جز پدرم از این ماجرا خبر ندارن . منم چون میدونم قضیه چی بوده با این موضوع مشکلی نداشتم و صلاح دونستم که رازی بین منو همسرم باشه و کسی ندونه .مادر شوهرم دیروز با یکی از آشنا راجب این موضوع حرف میزد منم تو ماشین بودم شنیدم چند مین باره اینکار میکنه منم به نامزدم تذکر دادم به مامانش بگه خانم من دوست نداره راجب این کار حرفی جلو بقیه بزنی . حالا نمیدونم نامزدم رفته چی گفته دیشب زنگ میزد گلایه میکرد من چیزی نگفتم تو دروغ میگی .منم به نامزدم گفتم فقط بگو بهش راجب این موضوع حرفی نزنه که خدای نکرده به گوش خانواده ام نرسه که بد میشه برا من .نمیدونم چی شده حالا من با مادر شوهر چکار کنم ؟مادر شوهر من زبون تلخی داره همش متلک میگه واقعا تحملش برام سخته چطوری باهاش بر خورد کنم که اختلافی پیش نیاد ممنونم راهنماییم میکنید .بله منتظر پاسخ مشاور شما هستم

    • سلام دوست عزیز ببین درسته شما از عنوان کردن این موضوع ناراحت میشید ولی بدتر اینه که گله کنید اجازه بدین وقتی حضوری رفتید خونه شون با مادرشوهر تون صحبت کنید بگید مامان هیچکس از این قضیه خبر نداره و منو شوهرم دوست نداریم کسی متوجه بشه و موضوع بعدی این که هیچ وقت گله از خانواده رو پیش همسرتون نکنید چون به مرور زمان کمرنگ میشید میدونید چرا چون مردان از اینکه همسرشون پشت سر خانواذه شون گله کنن رو دوست ندارن

  10. من۳۱سالمه ۵ساله ازدواج کردم دوتابچه دارم دختر۳ساله وپسریکساله..مادرشوهرم ازاول بامن مشکل نداشتن وباازدواج ماموافق نبودن امامنوهمسرم همومیخاستیم وازدواج کردیم بعدازمشکلات ریزودرشتی ک داشتیم رسیدیم ب زایمانم ک وقتی زایمان کردم مادرشوهرم بدون اینکه من بخام اوومدخونه م وباوجوداینکه مادرم پیشم بودایشونم موندن ده روز ک توی این ده روز پوست منوکندن،بعدازاینکه رفت خونه ش وی ماهی گزشت من برای استراحت بعدازخانه مادرم ی هفته ای رفتم منزل ایشون ک ختنه پسرمم انحام شدامامادرشوهرم جشنی نگرفت وگف قدیمی شده ومن بعدازاینکه رفتم منزل مادرم مادرم ی جشن کوچیک گرفتن ومن عکساشوگزاشتم توی اینستا،ک اول جاریم اومدکامنت گزاشت ک مادرشوهروپدرشوهردستشون دردنکنه کاراصلی روکردن!درثورتیکه هزینه ختنه روخودم پرداخت کرده بودم،ک من اهمیت ندادم وزیرپستم نوشتم ک ممنون ازمادرشوهروپدرشوهرم ک توهوای گرم ماروبردن واوردن،جاریم اومدازطرف مادرشوهرم حرف بزنه ک من محترمانه گفتم ب شماربط نداره وبهتره اگه مشکلی هس مادرخودش بهم بگه وجاریم بست،وخاهرشوهرم اومدندشت ک زحمت اصلی روپدرمادرمن کشیدن ک من بازازمادرشوهروپدرشوهرم تشکرکردم ک خاهرشوهرم درجواب حرفام گف ماهرکاری میکنیم بخاطرلطف های داداشمه،هرچقدرزنگ زدم ک باهاش حرف بزنم ردتماس دادن ومن ولش کردم تااینکه ب همسرم گفتم اماعکس العملی نشون ندادک بعدمکالمات خودش باخواهرش روبرام فرستاد ک پشت من وخانواده م بدگویی کردهک بودوازخیرخواهی وخوبی مادرخودش خودش حرف زده بودوشوهرم نقطه ب نقطه بهش توضیح داده بودحتی ی بارم به خواهرش نگفته بودک ب توربط نداره زنم کجامیره کجامیادیاچحوریه فقط نالیده بورک شرایط مالی سختی داره وبایدنیازمارورفع کنه،وخاهرش گفته بوداین زندگی ک مثل سگ جون بکنی واسه ادمایی. آیارفتارمن درست بوده درمقابلشون؟واینکه درمقابل همچین خانواده ای چحوری بایدرفتارکنم؟نزدیک۷ماه باخواهرشوم رفت وامدنداشتم اماعیدطی ی مراسمی باهم صحبت کردیم والانم معمولی هستیم ومن ازاون روزدیگه قبلا ک ی هفته درمیان پنجشنبه جمعه خونه مادرشوهرمیرفتم الان فقط جمعه ظهرمیرم وشب برمیگردم. آیارفتارمن درست بوده درمقابلشون؟واینکه درمقابل همچین خانواده ای چحوری بایدرفتارکنم؟نزدیک۷ماه باخواهرشوم رفت وامدنداشتم اماعیدطی ی مراسمی باهم صحبت کردیم والانم معمولی هستیم ومن ازاون روزدیگه قبلا ک ی هفته درمیان پنجشنبه جمعه خونه نادرشوهرمیرفتم الان فقط جمعه ظهرمیرم وشب برمیگردم. البته من درگوشی شوهرم دیده بودم ک برادرش بهش پیام داده بودک شهرتوعوض کن ب زنت بگوازپس هزینه ها برنمیای وشوهرم کلی جلزوولزکرده بودپیش هم برادروهم خاهرش وقتی علت دورهمی رفتن ومسافرت نرفتنمون روپرسیده بودن

    • زیور رحمانی نژاد

      تا زمانی که همسر شما هوای شما را دارد، شما تحت تاثیر حرف های بقیه قرار نگیرید، با فاصله بروید و زمان کوتاه تری بمانید و خود را وارد هیچ گونه چالش نکنید، حواستان به فرزند خودتان باشد نه درگیر حرف های اطرافیان، فکرتان را متمرکز بر زمان حال کنید و از لحظه لحظه بودن در کنار فرزند لذت ببرید.

  11. سلام دختر من همیشه از مادرشوهرش میناله میگه به من اهمیت نمیده

  12. ۳۳سال سنم و۵سال ازدواج کردم ،دوره نامزدی ۶ماه خوب بود ،بعد عقد دخالت مادرشوهرم نم نم شروع شد،جلو من ی مدل رفتار میکرذ ،پیش شوهرم ی مدل دیگه،هیچ کاری برای عروسیمون نکردن،هر حرفی که زده بودن کلا منکر شدن،وام گرفتیم عروسی برگزار کردیم،از خیلی چیزا گذشت کردم خودم شاغلم این وسط خیلی چیزا خودم خریدم به خانوادم گفتم همسرم خرید،برای ابرو داری همیشه شوهرم بالا بردم ،کادو عروسی خانواده همسرم هیچی ندادن،خانواده خودم طلا دادن،سر خونه خریدن کلی پدرم کمک کرد،ماشین شوهرم نداشت ماشین پدرش برمیداشت اون ازش گرفتن ،خودم وام گرفتم ماشین خریدم،قبل عروسی همسرم با خانوادش مشکل داشت دلش میخاست زودتر از خونه دربیاد بعد عروسی پسرشون شد امامزاده راه وبی راه زنگ میزنن میکشونن ویادش میدن،ی دختر ۴ماه دارم دایم اذیت ودعوا داریم ،توهین میکنه من زود عصبی میشم از خرفاش اون سعی میکنه. من دایم عصبی کنه.مادرش کلا وسط زندگی منه

    • زیور رحمانی نژاد

      دوست عزیز شما افراط کردید و خدمات زیادی به ایشان دادید. لزومی نداشت زمانی که خودتان کاری می کردید همسرتان را بیش از حد بالا ببرید، ظرفیت آدم ها با هم متفاوت هست، برخی وقتی احترام و و محبت زیادی دریافت کنند، خوشی زیر دلشان می زند و جواب عکس می دهند. از جانب دیگر شما باید خیلی به مرور و ریز ریز این کارها را می کردید ، با این شرایط حسادت خانواده همسر را برانگیختید. باید در روابط خودتان با همسرتان قوانینی بگذارید. تقسیم کار و مسئولیت داشته باشید. از طرف دیگر برای خانواده همسر هم حریم مشخص کنید، قاطع باشید، هر موقع حرفی حدیثی شد همان موقع قاطعانه خودتان پاسخ دهید و از همسر توقعی نداشته باشید. نوزاد دارید و در این شرایط مستعد افسردگی هستید، به حرف های اطرافیان توجه نکنید و متمرکز بر فرزند خود شوید و از این لحظات زیبا لذت ببرید.

  13. سلام ببخشید من همسرم را دوست داشتم ولی خانوادش دخالت می کنید توی زندگی من من باید چکار کنم؟ حالا می خاهیم جدا شویم. من یک بچه دختر است ۹ساله دارم ولی همسرم آدم نیست ممنونم

    • زیور رحمانی نژاد

      اگر همسر شما هم متقابلا شما را دوست دارند و به نیازهای شما بی توجه نیستند، حریم های خود را مشخص کنید و اجازه ندهید دیگران به زندگی شما آسیب بزنند.

  14. سلام منو شوهرم یمشکل پیش اومدبرامون خیلی خانواده شوهرم بهمون تداخل میکنن هرچی ب شوهرم میگن انجام میده خیلی بداخلاقی بذرفتاری بامن میکنه اعصاب خوردمیکنه دادبیدادمیکینم

    • زیور رحمانی نژاد

      مشخص نیست رابطه شما از قبل چگونه بوده است. مسئله شما چه بوده که نتوانستید با همدیگر حل کنید و پای خانواده وسط کشیده شده است. آیا ایشان از اول فرد مطیعی بوده؟ یا شرایط حاد و بحرانی بوده است؟

  15. سلام من مادرشوهر برای خریدن برای خوردن برای همه چی گیر میده چیکار کنم

  16. سلام من دوساله ازدواج کنم و الان دوماهه خدا ی پسر بهم داده. ما خونه پدر شوهرم زندگی میکنم ولی جدایم ولی خورد خوراک پیش اینایم و اینکه من دوتا مادر شوهر دارم یکش حامله نمیشد دومی آوردن الان مشکل من اولیس که حامله نشد تو همه چی دخالت می‌کنه. تو بچه داریم ووووووو حتی روابط من همسرم خستم کردن بخدا شوهرم هرچی میگم جدا شیم گوش نمیده خستم کردن دیگه

    • دو نفر حسود نه یک نفر حسود اونم مادر شوهر و بعد هم
      شوهر وابسته به مادری که بلد نیست عدالت رو رعایت کنه

    • زیور رحمانی نژاد

      با ایشان همدلی کنید، خودشان فرزندی نداشتند، احتمالا رابطه خیلی خوبی هم با همسر نداشتند، ممکن هست رگه های حسادت در وجودشان پیدا شود. شما حریم هایتان را مشخص کنید در عین حال که احترام می گذارید جواب قاطع و جراتمندانه بدهید.

  17. سلام ببخشید با مادرشوهری که بی محلی میکنه باید چه جوری رفتار کرد؟

    • زیور رحمانی نژاد

      شما اصلا به روی مبارکتان نیاورید و خیلی سعی نکنید به ایشان نزدیک شوید، فاصله ها را حفظ کنید تا احترام خودتان سر جایش بماند.

  18. من ۱۰ سال هست ازدواج کردم و یه پسر ۳ ساله داریم.من و همسرم واقعا همدیگرو دوست دارم اما متاسفانه مادر شوهرم مدام قصد دخالت دارن توقع دارن ما هرشب خونه اونا باشیم.مثلا همین جمعه که برای خودمون بودیم دیدم بعداز ظهر زنگ زدن با گریه و لحن ناراحت ب همسرم میگن کجا بودی صبح زنگ زدم نهار بیای اینجا در دسترس نبودی و بعد از ظهر دیگه عصبانی شدم به بابا ( پدر شوهرم) گفتم من میخوام برم مشهد پیش خواهرام و الانم مشهدیم. واقعا کلافه شدم از دستشون.توروخدا بگین چیکار کنم. از تفاوت گذاشتن بین نوه هاشونم نگم براتون. پسر من نوه اول هست و بعد پسر برادرشوهرم هست. جالب اینجاس با اون جاری من هم خیلی رابطه خوبی ندارن و خیلی خودخواه و خودبین مغرور هستن

    • زیور رحمانی نژاد

      شما محترمانه از برنامه های خودتان بگویید، بگویید ما هم دوست داریم در کنار شما باشیم، اما متاسفانه شرایطشان اجازه نمی دهد، پس اجازه بدهید فقط روزهای تعطیل در خدمت شما باشیم. اگر مغرورند سعی کنید به بهانه های مختلف از آنها دوری کنید، با فاصله های زیاد تر بروید و کوتاه تر بمانید تا آسیبی نبینید.

  19. سلام‌میخواستم‌بگم‌مادر شوهری‌دارم‌توزندگیم‌دخالت‌میکنه‌‌رابطه‌ی‌شوهرم‌‌‌باهام‌قطع‌شده‌چیکارکنم‌توروخداکمکم‌کنید

  20. ببخشید من با همسرم ۷ سال پیش ازدواج کردم اول زندگی خوبی داشتیم تا کم کم دعواهامون با دخالت‌های مادرشوهرم شروع شد تا همین ۲ ماه پیش دعوایی خیلی شدیدی داشتیم الانم همسرم لج کرده یه تعهد داده من امضا کنم و اگر امضا نکنم میگه طلاق نمیدم تا ۷ سالگی دختر کوچکم به صورت همخونه زندگی کنم خواستم بدونم میتونه تا ۶ سال حق همسر بودن رو از من بگیره ممنون

  21. سلام خیلی مادر شوهرم اذیتم میگند چه کنم؟ تو کارم خیلی دخالت میگند روی عصابم راه می‌رود من تو سراب گوچگ نشتم هرچه به شوهرم می‌گویم فکر ی بگن نمی‌کند صاحب ۳ بچه گوچگ هستم خیلی فاش میدهد.

  22. پدر شوهرم فوت شده مادر شوهرم با یه دختر مجرد ۳۵ ساله زندگی میکنه فاصله خونمون باهم یک ربع راهه…. در ضمن خونمون باغی هستش و کار همسرم هم تو همون باغه و هی در حال رفت و آمده به داخل خونه…مادر شوهرم خیلی میاد خونمون میمونه در حدی که دیگه اصلا نمیپرسه فردا خونه هستید یا نه هر موقع میاد با یه ساک میاد وکم کم ۳ روز تا یک هفته میمونه روزی که میخواد بره یک کلمه تعارف میکنم که بمونید حالا؛ میمونه? همسرم هم خیلی مادرشو دوست داره اعتراض میکنم ناراحت میشه… مثلا جایی دعوتیم اونم دعوته با ساک لباسش میاد اونجا که برگشتنی بیاد خونه ما بمونه دختر مجردش هم تنها میمونه خونه، واقعا خسته شدم اونقدری که خونه ماست خونه خودش نیست…. همیشه هم بهش احترام کردم فقط در اوج ناراحتیم حرف نمیزنم و ساک میشم، حتی دیشب رفتیم دنبالش که باهم بریم جایی مهمونی بهش گفتم همسرم میخواد بره جایی منم میخوام برم خرید فردا نیستیم بازم ساکش رو آورد که با ما بیاد خونمون…و بارها برناممون رو بهم ریخته.. حتی مسافرت هم میخواییم بریم همسرم میگه مادرم هم بیارم در ضمن یه پسر ۴ ساله دارم و در حال حاضر هم ۳ ماهه باردارم و دکتر بهم گفته استراحت کن حالا بنظرتون چطور به همسرم بگم که من دارم اذیت میشم

    • وای چه مادر شوهر سیرشی داری خدا بهت صبر بده

    • زیور رحمانی نژاد

      شما خانم های محترم باید حواستان جمع باشد، زمانی که ازدواج می کنید روابط پدر و مادر و فرزند را بررسی کنید، ببینید تا چه حد به هم نزدیک اند، چقدر به استقلال همدیگر احترام می گدارند، رابطه شان با دخترشان چگونه است، آیا این ها همان مادرانی نیستند که پسر را بر دختر ترجیح می دهند، پس همین ها روزی مایه عذاب عروس می شوند. معلوم است شما در روابط خود آزاد بودید زیاد حریم ها را حفظ نکردید، ایشان با شما احساس راحتی می کنند و خیلی با شما در هم آمیختند. باید خیلی کم کم روش جراتمندانه را به کار بگیرید، به همسرتان کاری نداشته باشید، خودتان از برنامه های خودتان برایش بگویید. تا ایشان نه با دل شکستگی بلکه با احترام و منطق آمدن هایش را کمتر کند.

  23. ببخشید من یک دوسال پیش ازدواج کردم ویک سال باخانواده شوهر وبرادرشوهر وهمعروس ۵تابچه داره بغیرازپدرومادرشوهر دراین یک سال انواع تهمت وظلم وکتک تحمل کردم بعد یه دختر زاییدم دختر که ۴۵روز شد ازم گرفتن ومنو فرستادن خونه آقام واین ده ماه دخترم وندیدم احححححح فقط خدا میدونه چی روزای میگذرونم. دلیل انه همه مشکلاتم شدم قربانی خانواده شوهر بخصوص مادرشوهر نمیدونم مشکلش بامن چیه قبلا شوهرم هم طلاق داده

    • زیور رحمانی نژاد

      شما به حق و حقوق خودتان آگاه نبودید که زندگی در چنین شرایطی را پذیرفتید و نیز تحقیر و توهین های ایشان را، با این شرایط طفل معصومی هم دنیا آوردید و طعمه گرگ کردید. مگر کجا زندگی می کنید؟ از قوانین خبر ندارید؟

  24. سلام من ۱۳ ساله ازدواج کردم رابطه م با مادرشوهر خوب بود تا اینکه ۵ سال پیش برادر شوهرم ازدواج کردو بعد که جاریم اومد مادرشوهرم خواست مازو بهم نزدیک کنه از اون به من اومد حرف گفت از من با اون انگار به جای اینکه مارو نزدیک کنه بدتر دور کرد و دشمن کرد من ۶ ۷ سال تو یه خونه باهاش زندگر کردم ولی همیشه سکوت کردم ولی عروس کوچیک از اول جواب شو داد الانم من بخوام اعتراضی کنم داد و بیداد راه میندازه . من و جاریم هیچ مشکلی نداریم ولی حرفایی که بین مون رد و بدل میکنه مادرشوهرم باعث سردی و بی محبتی ما میشه خیلی هم مادرشوهر پرتوقع و از خود راضی داریم ممنون میشم راهنمایی کنید

    • زیور رحمانی نژاد

      مادر شوهر شما مدیریت صحیحی بلد نبوده، پس تمام تلاشتان را بکنید، زمانی که پیش مادر شوهر هستید فقط از خودتان حرف بزنید، از دیگران و بخصوص خانواده برادر شوهر حرفی به میان نیاورید و اگر حرفی شد، بحث را عوض کنید. تا مشکلی پیش نیاید. وقتی اعتراض داری با روش جراتمندانه با ایشان گفتگو کنید. در یک موقعیت آرام ، بدون اینکه گریه کنید یا عصبانی بشوید بنشینید، با احترام و اقتدار چند مورد از خوبی هایشان را بگویید و بعد بگوئید من ناراحت شدم به خاطر فلان کار شما، من دوست ندارم …را و هر احساس، نیاز و خواسته ای داری به این سبک بیان می کنید.‌ پنج سال با ایشان زندگی کردید بدون مشکل حالا هم بهتر است ایشان را قضاوت نکنید و فقط به موقع حرف هایتان را بزنید.

  25. من ۱۳ ساله ازدواج کردم من فراری دادن ازدواجم از روی علاقه نبوده من ۳۰ سال دارم و همسرم۳۵ سال مدرک من کارشناسی وهمسرم کاردانی. همسرم تک پسره و یک خواهر داره من و خانواده شوهرم همسایه هستیم از اول ازدواج مشکلاتی داشتیم که به خاطر دخالت خانواده شوهرم بوده و من چند بار قهر کردم و به خونه‌ مادرم رفتم مادرم مسن هستن و پدرم ۲۹ ساله فوت کردن ما هشت فرزند هستیم و من آخری هستم از اول چند بار تصمیم به طلاق گرفتم ولی به خاطر مادرم که مانع شد و خودم که میترسیدم باری اضافه نباشم ما تو روستا زندگی می‌کنیم. به اصرار همسرم و اطرافیان بچه دار شدیم الان پسرم ۷ سالشه مشکل من اینه که همسرم هیچ محبتی نسبت به من نداره اوایل بهتر بود و نظر من که میگم کمی از خانواده همسرم دور بشیم و جای دیگه زندگی کنیم اصلا توجه نمیکنه در حال حاضر ۱۳ روز به خاطر مریضی خونه مادرم هستم ولی همسرم وقتی زنگ میزنه اصلا نمیپرسه که بهتر هستی یا نه . فکر طلاق تو سرم هست ولی فکر پسرم منو دیوونه میکنه عذاب وجدان ولم نمیکنه در ضمن همسرم صبح مره سر کا بعد از ظهر میاد بعدش میره صحرا گوسفند دارن . به این ترتیب هیچ وقتی برای من و پسرم نداره بیشتر درآمدش هم صرف طویله میشه . لطفا راهنماییم کنید ممنونم

    • زیور رحمانی نژاد

      گفتید ایشان اول بهتر بودند، باید شرایط اقتصادی ایشان را برای مستقل شدن در نظر بگیرید و مسئله دیگر شغل ایشان هست که کل وقت ایشان را می گیرد، باید از یکی دیگر از افراد خانواده در این زمینه کمک بگیرند، یا نیروی کمکی از بیرون بگیرند تا بتوانند فرصتی برای خانواده خود داشته باشند. شما پذیرفتید با این شرایط با ایشان ازدواج کنید و خودتان بهتر از هر کسی می دانید که یک دامدار خودش می تواند تحمل کند، گرسنگی بکشد، اما نمی تواند دام خود را گرسنه نگه دارد.

  26. سلام وقتتون بخیر من با یه سری مشکلات خانوادگی مواجه شدم در خانواده خودم و همسرم …نمی‌دونم واقعا در برابر این مشکلات باید چ عکس العملی نشون بدم من 19/5 سالمه …خانم هستم و حدود 1/5 سال پیش ازدواج کردم همسرم پسرخاله بنده هستن ایشون نظامی هستند و خودم پشت کنکوری …رشته تجربی درس خوندم اما الان برای کنکور انسانی دارم مطالعه میکنم …شاغل نیستم من از زمان ازدواجم تا به حال احساس میکنم هیچ ارزش و احترامی از سمت خانواده همسرم دریافت نکردم برای من مراسم عقد گرفته نشد طلای مراسم همینطور عیدی و شب چله هم برام نگرفتن و کلا جدا از آداب و رسوم من وقتی که به دیدنشون هم میرم جوری رفتار میشه باهام ک انگار نامرئی هستم …با همسرم ک صحبت کردم ک ببینم مشکلی از جانب من بوده یا خیر بدون جانب گیری گفتن ک نه از سمت خانوادشون هست و باهاشون ک صحبت کردن جبهه گیری شده در مقابل ایشون احساس میکنم در خانواده همسرم جایگاهی ندارم و خصوصا با مادر شوهرم ک خاله بنده باشند مشکلاتی وجود داره ک دارن بزرگتر میشن با مشاور تحصیلی فقط در ارتباط بودم اما مطالب مشاوره رو توی کانال های ایتا دنبال کردم …ممنون میشم ک منو راهنمایی کنید. درباره پیش از ازدواج ما هم مخالفت هایی از جانت هر دو خانواده بود اما در نهایت موافقت خودشون رو اعلام کردند …در ضمن من فرزند طلاق هستم و گاهی با خودم میگم شاید عامل این رفتار ها همین هم باشه
    در کل گلایه زیادی از مادر شوهرم دارم و واقعا انتظار چنین برخورد هایی نداشتم…ایشون اگر من در کارهای خونه بهشون کمک کنم از من ایراد میگیرن …بسیار حق به جانب هستن و فکر میکنن ک باید همه با ایشون با احترام برخورد کنند اما ایشون با بقیه اینجور نیستن …من البته عروس اول این خانواده هستم و متوجهم ک ممکنه خیلی چیز ها رو ندونن بخاطر نداشتن تجربه …من یک دوره چند ماهه از افسردگی رنج بردم بخاطر اینکه با من رفتاری ک باید نمیشد اما در نهایت هم موفق نشدم ک اصلاح کنم این موضوع رو …یک خواهر بزرگتر دارم ک ایشون بعد از من ازدواج کردند برای ایشون طلا گرفته شد کلی هدیه از سمت همه بهشون دادن اما من نه … خانواده من هم از این موضوعات گلایه دارند و میگن چرا با این وجود ک بهت اینقدر بی احترامی میشه و ارزش تو دیده نمیشه در تلاشی ک بهشون احترام بزاری …البته از سمت خانواده من هم بی احترامی هایی به همسرم شده اما ایشون هم مثل من نتونستن راه به جایی ببرن. مادرشوهرم با همه همین برخورد رو دارن و کلا جزو شخصیت ایشونه …خیلی دنبال حرف رو میگیرن و یکم خاله زنک بازی توی کاراشون هست همسرم و حتی خواهر شوهرم هم از این موضوع گلایه دارن اما من میخام ک راهکاری رو بهم بدید ک بتونم ارزش خودم رو حفظ کنم …بی ارزشی هایی ک بهم تحمیل شده دیگه داره منو به ستوه میاره دوست دارم ک با من درباره امورشون مشورت کنن با من مثل یک آدم بالغ برخورد بشه و در کل حرمت من حفظ بشه

    • زیور رحمانی نژاد

      احتمالا به خاطر اینکه فامیل شما بودند، خانواده شما پیگیر حقوق شما نشدند، شما خودتان در هر شرایطی باید حق خود را مطالبه می کردید، اگر توانش را داشتند برای شما فراهم می کردند، در غیر اینصورت هم حرف هایتان را به موقع زده بودید و روی دلتان سنگینی نمی کرد که جای دیگر عنوان کنید. خودتان را با خواهرتان مقایسه نکنید که ناراحت شوید، هر کدام شرایط خاص خودتان را دارید از طرف دیگر گفتید مادر شوهر شما با دیگران هم رابطه خوبی ندارد. حتی فرزندان خودش هم از ایشان رضایت ندارند، شما چه توقعی از این آدم دارید، تنها راه حفظ احترام خودتان انتظار نداشتن از ایشان و فاصله گرفتن از ایشان هست. اگر همسر شما شما را دوست دارند چه نیازی به محبت ایشان دارید، چرا برای نزدیکی به ایشان باید تلاش کنید؟ مطمئن باشید هر چه تلاش کنید که دلش را به دست آورید و کارهایی برای ایشان بکنید، نه تنها نزدیک نمی شوید بلکه بیشتر بی احترامی می بینید و بیشتر دلتان می سوزد. در مقابل چنین اشخاصی باید قوی باشید، ضعف نشان ندهید، فاصله بگیرید و به موقع از حق و حقوق تان با احترام دفاع کنید. این اشخاص دیکتاتور از آدم های ضعیف بدشان می آید، به چشم یک احمق نگاه می کنند. افراد ضعیف را با روش های مختلف می کوبند. اما در مقابل از آدم های قوی تر از خودشان خوششان می آید.

  27. سلام من ۱۰سال عروسی کردم توپسرویه بچه توراهی دارم ولی هنوز مادرشوهر م خیلی دخالت میکنه

  28. سلام من دختری هستم که به پسری علاقه زیادی دارم و می دونم که اگه با اون باشم خوشبخت میشم همزمانم دارم برای کنکور تلاش می کنم که رشته خوبی قبول شم و همیشه هدف بزرگی داشتم و می خوام حتما به هدفم برسم از اول زندگی پدر و مادرم خانواده پدرم خیلی تو زندگی ما دخالت کردن مخصوصا عموهام حتی سر دانشگاه و رشته همیشه پدرم رو تحریک می کردن که به رشته موردعلاقم نرم و به جاش به یک رشته ساده قانع شم فقط برای اینکه من به هدفم نرسم و سربلند نشم چون حسودن وضع مالی ما خیلی از اونا بهتره الانم می خوام به هدفم برسم و بعدش رابطمو با پسر موردعلاقم جدی تر کنم ولی می ترسم کارمون به ازدواج بکشه اینا دوباره دخالت کنن و به وسیله تحریک پدرم بخوان تو این قضیه نقش منفی داشته باشن لطفا بگین چیکار کنم که دخالت نکنن در ضمن پدرم خودش دوست داره اونا راجع به زندگیمون نظر بدن و دخالت کنن با این دخالتا چیکار کنم که رو آیندم تاثیر منفی نذاره

    • زیور رحمانی نژاد

      احتمالا پدر و مادر شما افراد مطیع و منفعلی بودند که خانواده شان توانستند اینقدر پیشروی کنند. در مقابل نظر دادن های ایشان با احترام بگویید، نظر شما محترم است، اینکه به فکر ما هستید و خیرخواه ما هستید سپاسگزاریم، اما خودم فکر می کنم به این رشته علاقه بیشتری دارم، یا این رشته آینده بهتری دارد.‌ در مورد ازدواجتان هم قاطع و جراتمند عمل کنید. اول از انتخاب خودتان مطمئن باشید. زمانش که رسید بگویید، شما بزرگ ما هستید، نظرتان محترم است ، می دانیم برای زندگی باید این شرایط و این ملاک ها باشد، مثلا فلانی خانواده محترمی دارد، شغل مناسبی دارد یا اخلاق خوبی دارد، از نظر خانوادگی و فرهنگی به هم نزدیک هستیم و …، فکر نمی کنم اشتباه کرده باشیم. شما خیلی نگران نباشید اگر نهایتا اشتباه هم کردیم خودمان مسئولیت آن را می پذیریم. در مقابل پدرتان هم همیشه رفتار جراتمندانه داشته باشید تا خوشان هم یاد بگیرند و حقوق خود و شما را نادیده نگیرند.

  29. مادر شوهرم تو زندگی خیلی دخالت میکنه الان شوهرو یک ماه هست خونه اشون نگه داشته چیکار کنم با اون رفتار اونا

  30. سلام خسته نباشید.مشکل منو همسرم مادر ایشونه که تقریبا با ما زندگی میکنه.تقریبا هر کاری که من انجام بدم بعدش اونم باید اون کارو انجام بده یا اینکه خرج های بیخودی داشته باشه به همسرم هم گفتنی میگه به تو ربطی نداره پول خودمه و فلان.یا وقتی کسی تو زندگیمون دخالت کرد یا پولی از همسرم گرفت و پس نداد من دخالت کردنی مادرشوهرم میگه به تو ربطی نداره دخالت نکن!من با همچین ادمایی چیکار کنم؟ممنون عزیزم.مشکل اصلی من اینه که همسرم وقت زیادی برای من و دخترم نمیزاره.یا اینکه برای همه چی خرج میکنه خونمون کهنیاز به تعمیر داره یا وسایلی که باید بخریم رو میگه پول ندارم ولی رفته تو شهرستان باغ زده و توش خونه ساخته و حالا مادرشوهرم با اینکه با پول ما تو واحد پایینی مستاجره حالا میگه من اونجا راحتترم میرم اونجا.در حالی که اگه اونجام بره باید همسرم خرج ۳ تا خونه رو بده.در حالی که حقوق همسرم در این حد نیست و خب واقعا خونمون احتیاج به رسیدگی داره حالا من میگم خرجای اضافی رو حذف کن مثل بقیه به زندگیمون برسیم میگه به تو ربطی نداره یا اینکه من پول این کار هارو ندارم.وقتی هم میگم چرا رفتی باغ زدی یا رفتی اونجا خونه ساختی میگه پول خودمه.مگه زندگی زناشویی این نیست که همسر هر کاری بکنه باید زنش راضی باشه یا اینکه اولیتش اول ما باشیم بعد بقیه

  31. پنج ساله ازدواج کردم اوایل خیلی خوب بودیم بعد از اینکه یدونه بچه بدنیا اوردم رفتار مادر شوهرم اینا عوض شد همش تحقیر توهین طئنه هیچکدوممون ازهم خوشمون نمیاد چیکارکنم؟

    • زیور رحمانی نژاد

      باید دلایل رفتار ایشان بررسی شود. آیا ایشان تمایل نداشتند شما فرزندی داشته باشید؟ آیا به فرزندپروری شما انتقاد دارند؟ آیا فرد دیگری در خانواده دارند که ازدواج کرده و فرزندی ندارد و ایشان حسادت می کنند؟ اتفاق خاصی بین شما افتاده؟ و …‌

  32. من حدود یک ساله که عقد کردم و هنوز مراسم عروسی رو نگرفتم. بیشتر اوقات منزل پدر هستم و گاهی اوقات(حدود ۳ روز در هفته)منزل نامزدم
    من تو این مدت که ازدواج کروم مشکلات زیادی با خانواده همسرم مخصوصا مادرشون دارم. ایشون تو همه امور زندگی من و همسرم دخالت داره ،اگر مشکلی با هم داشته باشیم مادرش مشکل رو بزرگ تر میکنه. به شدت بد دهن هست و هر صفتی رو بهت نسبت میده ،چون پدر شوهرم زیاد بهش پول نمیده دائم دنبال یه راه هست که از شوهرم پول بگیره ،جوری که گاهی اوقات نامزدم به من پول نمیده میگه بدهی داریم ولی نمیتونه به مادرش نه بگه. به شدت با سیاست برخورد میکنه و با قربون صدقه رفتن ،نامزدم رو به طرف خودش جذب میکنه و این عقیده رو داره که زن تو زندگی پسرم هیچ نقشی نداره (به گفته خودش فقط یه کلفته) مادره که تو زندگی پسر موندگار هست . ما یک ساله عقد کردیم هنوز تا سر کوچه تنها نرفتیم و هر جا بخوایم بریم اول اون تو ماشین نشسته و داره میاد. اگه جایی بریم و باهامون نیاد با سیاست خودش یه دعوا راه میندازه و منو مقصر میکنه و تا چند هفته اعصاب منو بهم میریزه. تو این یک سال انقدر اذیت شدم که قلبم مشکل پیدا کرده از ناراحتی از یه طرف هم نامزدم اصلا به حرفم گوش نمیده
    نمیتونم بهش بگم مادرش داره چیکار میکنه باهامون حتی یه درد و دل ساده نمیتونم بکنم چون هر چی بگم میره به مادرش حتی به خانوادش میگه
    توی جمع به اسم شوخی منو کوچیک میکنه جوری که اطرافیان هم متوجه میشن ولی خودش متوجه نیست داره منو کوچیک میکنه و میگه که شوخیه و من جنبه ندارم ،از این بابت خیلی خیلی ناراحتم چون حرمتی واسم نزاشته و احترامی قائل نیست. اوایل که نمیدونستم باهاش درد و دل کردم و رفت به خانوادش گفت و یه و یه دعوای خیلی بد اتفاق افتاد و مقصر هم من شدم . اگر بحثمون بشه یا نه چیزی بخرم جایی برم حتی ببخشید روابط زناشوییمون رو هم جلوی خانوادش میگه. اینارو گفتم تا بدونید انگار بین ما هیچ حریم خصوصی وجود نداره یعنی نامزدم نمیخواد که وجود داشته باشه
    کوچک ترین حرف یا مخالفتی با خانوادش کنم میگه تو دشمن اونایی لطفا کمکم کنین بگین بهترین راه واسه دور موندن و حنثی کردن کارای ادرشوهرم چیه؟ چیکار کنم همسرم به حرفم گوش کنه محرم اصرارم باشه واسش مهم باشم بهم اهمیت بده و منو توی جمع کوچیک نکنه چیکار کنم رفتارش عوض بشه؟

    • زیور رحمانی نژاد

      با این توصیفی که کردید همسر شما هیچ هویتی از خودش ندارد، به نحوی که در شخصیت مادرش ذوب شده است. نه حق خودش را می داند و نه حق شما را، مطمئن باش علاقه خودش را هم نمی داند. فکر نکن به راحتی می توانی این آدم را تغییر بدهی، پس اگر ذره ای احترام برای خودت و سلامتی خودت قائل هستی تا دیر نشده خودت را از آن محیط خفقان آور نجات بده.

  33. سلام چجوری ازدخالت خانواده همسر جلوگیری کنیم؟مثلا تو هرزمینه ای باید مث قوانین اونا پبش بریم مراسم تشییع جنازه فامیل همسرم بود ماشرکت کردیم اصرار داره که ناهار شام هم باشیم اگه نباشیم زشته وقتی ما مراسم همه جابودیم چه اصراری که همه چی باب میل اونا باشه ماباهم تو ی ساختمان هم زندگی میکنیم دلم میخاد ازاونجابریم هرجامیریم میایم چک میشه رفت و آمدمون یا اصراردارن هرجامیرن ماهم باهاشون بریم خیلی خسته کنندس

  34. سلام من یه خانمی ۴۰ ساله هستم که ۱۹ساله ازدواج کردم در این چند سال زندگیم از مادر شوهر پدرشوهر وخواهر شوهرهام خیلی کشیدم هر وقت به شوهرم میگم منو اذیت میکنن میگه تو چی کردی که اونا این حرف رو گفتن یا میگه تو اشتباه متوجه میشی مامان وخواهر وبابای من اونطوری نگفتن مثلا شوهر من یه باغ ویلایی گرفته حدود ۶سال هست که باغ داریم از اون روزی که اونجا رو خریده من بهشون خدمت کردم میوه هاشون رو بردن اما پارسال یه روز اومدن باغ من یکم مریض بودم حوصله نداشتم یه کمی چایی رو دیر آوردم براشون پدر شوهرم وبرادر شوهرم بهم هر چی از دهنشون در اومد گفتن بعد مادر شوهرم وخواهر شوهرهاهم مثل اونا بهم هر چی از دهنشون در اومد گفتن حالا من چکار کنم شوهرم هم با اونا یکیه دیگه هم خودم هم دوتا بچه هام خسته شدیم از این شرایط هر موقع به شوهرم میگم اون باغ رو بفروش من نمی خوام میگه تو میای بیا نمیای نیا من اونجا به خاطر مامان وبابام خریدم وتو هم باید به اونا خدمت کنی شما منو راهنمایی کنیی چکار کنم چند بار هم شوهرم کتک زده به خاطر این موضوع

    • دعوا کن بزار ببره خونه پدر مهریه تو بزار اجرا و نگذار عمرت تلف بشه چون ما هم دوتا عروس بودم و دوازده ساله ازدواج کردم مادر شوهرم و خواهر شوم و برادر شوهرم خیلی اذیتم میکردن وتو حیاط خونه ساختیم دیوار جداگانه وراحت زندگی میکنم و شوهرم اصلا طرف اونا رو نگه نمیداره چون اون وقت من طلاق میگیرم و میرم یا هم جوری میشه که شوهرم به خودش بیاد

  35. سلام. شبتون بخیر …من خانومی هستم ۳۵ ساله که نزدیک سه ساله ازدواج کردم ..نمی دونم از کجا شروع کنم فقط می دونم حال خوبی ندارم از لحاظ روحی.. راستش من و همسرم تو زندگیمون مشکلی نداریم . مشکل من خانواده هستن که دخالت می کنن تو زندگی مون و باعث قهر میشه همیشه و هرسال تکرار میشه سر چیزهای الکی خانوادش به همسرم که پسرشونه گیر میدن.از این قهر و ناراحتی ها خسته شدم از اون طرف هم همسرمو دوست دارم .از یه طرفی هم دوست دارم بچه دار بشم ولی از خانوادش میترسم. .من زمانی که با همسرم ازدواج کردم خانوادش گفته بودن مسعود (یعنی همسرم ) خانه داره ماشین داره وقتی زنش شدم دیدم خانه به نام پدرشه ماشین هم به نام برادرش .با دروغ اومدن جلو.حالا میگن مسعود خانه ای نداره… نمی دونم چیکار کنم همش نگران آینده ام که چی میشه .

  36. من به خانواده همسرم خیلی احترام میگذارم و اونهام مجبور میشن متقابلا اینکار انجام بدن اما هر ازگاهی بی دلیل بد صحبت میکنن و هر چیزی میخان میگن اما بنده ب هیچ عنوان نمیتونم جواب بدم… یک نمونه از کارهاشون اینه سر کوچکترین مسائل لباس پوشیدن و بلند کردن موهای بچم نظر میدن…. پسرم 3 سالشه از اول خاستم موهاش بلند کنم ی مدت میگذشت هعی میگفتند جیه برو کوتاه کن بنده هم درنهایت گوش میکردم و میگفتم بچم دوست دارن میخان قشنگتر باش… اما ایندفه هر چی گفتن گفتم ن تا الان بخاطر شما احترام گذاشتم کوتاه کردم حالا اصلا بچم بقول شما زشتم بشه بخودتون بگید مادرشه احترام بگذاریم…. سر همین مسئله قهر کردن… بنظرتون من بااین خانواده چطور برخورد کنم…من ادم باشخصیتی هستم اما الاشدیدا احساس میکنم تحقیر شدم و حالم خیلی بده

  37. من محدثه هستم، ۲۸ سالمه، کارشناسی نرم افزار و فعلا بیکارم.
    دوساله که عقد کردم.ما ساکن تهرانیم و همسرم محلات ساکنه.خاله های ما باهم دوست بودن و از این طریق باهم آشنا شدیم.از ابتدا قرار شد ایشون طبقه بالای پدرمادرشو بسازه و اونجا زندگی کنیم.
    از وقتی عقد کردیم و وارد خانوادشون شدم دخالتای مادرش شروع شد.من صبح ها ساعت ۹ بیدارمیشدم گاهی هم ۹ونیم،مادرهمسرم به خواهرش گِله میکرد که این زن زندگی نمیشه، دیر بیدار میشه و گلایه میکرد، ایشونم زنگ میزد به خاله ی بنده و گلایه خواهرش رو منتقل میکرد.
    این دخالتا تو قضایای دیگه هم بود. همسر من حتی اجازه نداشت بیاد تهران دنبال من، یکبار پنهانی اومد و وگفت خانوادم خبر ندارن وقتی رفتیم رسیدیم وانمود کن خودت اومدی و من اومدم ترمینال دنبالت!
    چندین بار بخاطر مسائل مسخره ای مثل همین ساعت بیدارشدنم دعواهای زیادی به وجود اومد.
    ما از ابتدا توی دفتر بله برون مشخص کردیم که چه چیزهایی به عهده ی ما و چه چیزایی به عهده ی خانواده داماده.فرش هم یکیش بود.
    یکسال بعد زدن زیرش و گفتن رسم اینه که یدونه دختر بخره یدونه پسر ولی ما حواسمون نبوده که رسم اینه!
    الانم اگه بخواهیم فرشهارو ما بخریم دیگه لباسشویی نمیخریم،خودتون بخرین
    خب این دبه کردنها و توقعات بیجا خیلی منو آزار میداد.تلفنی با مادرش بحثم شد ولی کاملا با احترام. پدرو مادرم هم شاهد این بحث بودن و بارها گفتن دختر ما اصلا تو اون تماس به شما بی احترامی نکرده.
    مادرش پیام میداد به همسرم و از من گله میکرد یا بهش میگفت نری دنبال محدثه بزار خودش بیاد و بعد پشتش نوشته بود پیامتو پاک کن اون نبینه.و همسرم بدون اینکه دفاعی بکنه یا بگه خب اگه من نرم دنبال زنم پس کی بره پیاماشو پاک میکرد.
    خب اینها همه باعث میشد من اذیت شم واینها همه باعث میشد من اذیت شم و اگر جوابشونو میدادم میگفتن حاضر جوابی.
    همسرمم میگه تو حاضر جوابی واسه همین نمیتونم پشتت دربیام.چون خودمم با ساعت بیدارشدنت مشکل دارم و با زبون درازت!!!!
    یک ماهی هست که دیگه این اختلافات شدید شده و تصمیم گرفتم جدا بشیم.
    حقیقتش برام خیلی سخته وقتی بهش فکر میکنم که توی این بحث آخری که تو خونشون اتفاق افتاد به خاطر ساعت بیدار شدنم، همسرم اصلا پشت من درنیومد و اجازه داد پدرو مادرش هررررچی دلشون میخواد بهم بگن و اون با سکوتش منو پیش اونا کوچیک کرد،خیلی این موضوع اذیتم میکنه و همین باعث میشه تصمیم بگیرم ازش جدا بشم.
    دوساله که عقد نگهم داشته بخاطر ساختن خونه اما فقط یدونه یخچال خریده. اونم خودش با پول خودش خرید.پدرو مادرش هیچی نخریدن هنوز.
    من از ابتدا خیلی ساده گرفتم بر خلاف میل پدرم مهریم رو ۱۴ تا انتخاب کردم، از ابتداهم گفتم عروسی نمیخوام.
    حس میکنم این کم توقعی نتیجه ی عکس داد و باعث شد ارزشم بیاد پایین، تو این دوسال پدرومادرش فقط دوبار ،یکبار برای شب یلدا و تولدم که دوتا یکی کرده بودن اومدن تهران و دوسه تا تیکه لباس برام بیارن
    حتی دریغ از یه انگشتر یا یه تیکه طلا!
    یک بتر هم عیدنوروز اولمون که اومدن تهران و هیچی واسم نیاوردن حتی یه اسکناس ۱۰تومنی هم بعنوان تبرکی بهم ندادن! فقط همسرم برام عیدی آورد و اونا فقط عملا تا تهران همراهیش کرده بودن!
    اگر بخوام همه ی اتفاقات این دوسالو بگم به اندازه ی ده سال باید بنویسم.
    راهنمایی میخوام ازتون
    دیگه نمیدونم چه تصمیمی بگیرم.نمیدونم تصمیم به جدایی درسته یانه

  38. من سه ساله ازدواج کردم یک بچه یک سال و نیم هم دارم پدر شوهرم یک سال وچند ماهه فوت شده شوهرم تک پسره دوتا خواهر هم داره مادر شوهرم خیلی به پسرش وابسته شده و تو زندگی ما خیلی دخالت میکنه الان هم مغز شوهرم را زده بیا طبقه بالا خانه من و بساز تا پیش هم باشیم من نمی دانم چه کار کنم میگه هر جایی میرید باید من وببرید و…..

  39. خانواده شوهرم ب شدت توی زندگیم دخالت میکنند اوایل عقد همسرم میگفت چادر نپوش ولی از وقتی پدرش گفته چادر بگو زنت بپوشه ب من میگه چادر بپوش

  40. سلام خسته نباشيد من با همسرم ٧سال عروسيحالا همش ميگه تو از اونا بدن مياد با خانواده خودت فقط خوبي و همش باهم دعوا ميكنيم موديك و يه پسر يك ساله دارم مشكل من اينه كه از خانواده شوهرم خيلي بدم مياد هميشهحسادتشون و پروييشون باعث شده باهاشون سرد بشم و اينو همسرم تا حدودي متوجه شده

  41. سلام وقت بخیر من ۵ماهه نامزدم خواهر شوهرم خیلی دخالت میکنه تو زندگیم و باعث شده همش با همسرم دعوا کنم سر این خواهر شوهر چیکار کنم؟

  42. سلام وقتتون بخیر من 10سال ازدواج کردم ی دختر3ساله دارم مادرشوهرم وخواهرشوهرم ازوقتی ک بچه دارشدممیگن پشیمونیم ک برادرمون زودازدواج کرده همش نیش کنایه ب من میزنن منم حرمت نگه میدارم چیزی نمیگم ولی ولی اونا تیکه هاشونو توجمع هم ب من میندازن ومن شخصیتم خورد میشه همش توخودمدمیربزم خودخوری میکنم میام خونه ب همسرم میگم ولی میترسم باخونوادش دعواکنه بعد پشیمون میشم چرااون لحظه خودم جواب حرفاشونو نمیدم ک بعد خودم انقد عذاب بکشم توروخدا راهنماییم کنید من چیکار کنم

  43. سلام خسته نباشید ، من با خانواده ی همسرم زندگی میکنم و ماه های آخر بارداریم رو سپری میکنم ، خانواده ی همسرم خیلی مزاحم هستن از صبح تا شب همش میان دم در خونه مونو از همین الان بهمون میگن بچه که به دنیا اومد ما همش میاییم خونتون ناراحت نشید

  44. سلام خسته نباشید.مادرشوهرم همش توکارمن دخالت میکنه ودوست نداره من وشوهرم وبچم باهم خوب باشیم توتربیت بچم دخالت میکنه چکارکنم؟

  45. سلام راهکاری برای مقابله با افرادی که در زندگی ما دخالت میکنند من جمله مادر شوهر و کسب آرامش و نداشتن اضطراب و نه گفتن و حاضر جوابی در مقابل این افراد

  46. سلام من۴ ماهه ازدواج کردم و مادر شوهرم خیلی منو اذیت کرد با حرفاش مشکل من اینه که نمی تونم فراموش کنم

  47. من مادرشوهرم تو زندگیم دخالت میکنه شوهرمم چیزی نمیگه خیلی اذیتم میکنن خودشونم میگن هر چیزی گفتیم هیچی نباید بگی و مثل یه برده باشی

  48. سلام بالا سر خانواده شوهرم زندگی میکنم مادرشوهرم حسادت میکنه و بطور غیر مستقیم بمن بی احترامی میکنه ازش متنفرم چطور باهاش برخورد کنم

  49. سلام شبتون بخیرمن باخانواده شوهرم مشکل دارم اوناهم همش توزندگیم دخالت میکنن وپسرشونومیندازن بجون من ،یه راهنمایی میخام. خانواده شوهرم هرجامیشینن بدمنومیگن پشت سرم منم ازشون متنفرم دلم نمیخادبرم خونشون شوهرم همش پیله میکنه که بایدبیای اونجا همش باهام دعوامیکنه سرنرفتن من اونجا که اززندگیم زده شدم. به بچه کوچیک دارم دلم نمیخادبخاطراین زندگیموول کنم. تاوقتی خوبه که نمیره خونه پدرش وقتی میره برمیگرده زندگی روبرام جهنم میکنه که توبرام ارزش نمیزاری نمیای خونه پدرم ،همش پشت اونا رومیگیره یاباهام دعوامیکنه یاهمش رفتارش بده. چون همش پشت سرم بدمیگن بااینکه جزاحترام بدی درحقشون نکردم نفرین خانوادم میکن میان خونم میرن پشت سرم حرف درمیارن که ماروپرت کردبیرونودرس باهامون برخورد نکردودرس ازمون پذیرایی نکردو…بااینکه میخان منوجلومردم بدجلوه بدن. نمیدونم ازحسادت برای اینکه پسرش بامن بدبشه زندگیمونوخراب کنن. خب هرچی باهاشون درس رفتارکردم بازم بیشتراعصابموریختن بهم توروشونم هیچوقت واینسادم که جواب بدیشونو بدم ،فقط گفتم نرم خونشون که حرف نشنوم اعصابم اروم باشه بازم حرفاشون اومده رسیده بهم. شوهرم همش پیله میکنه میگه بزارهرحرفی میخان بزنن توبخاطر من بیااونجا منم تحمل دیدن اوناروندارم ،شوهرمم همش باهام بدرفتاری میکنه که تاوقتی که نیای اونجامن همینم

  50. سلام من با مادر شوهرم زندگی میکنم همسرم بخاطر تک فرزندی بودن مجبور است که با مادر ش زندگی کند ومن ازاین وضعیت اصلا راضی نیستم لطفا راهنمایی کنید

  51. سلام وقت بخیر .من یکسالع ازدواج کردم بخاطر شغل شوهرم یه شهر دور از خانواده زندگی میکنم ولی از همون روز اول هیچ کدوم از وسایل خودمو نیاوردم البته انفد مادر شوهرم گفت وسایلت خراب میشه بزار این یکسال بگذره تکلیفتون مشخص شد ک کدوم شهر برین اون موقع وسایلتو ببر دیگه همش با وسایل استفاده نشده یه مادر و مادرشوهرم زندگی کردم ولی سرجمع ۱۰ الی ۱۲ روز تو خونه خودمون بودیم همش شهرستان بودیم اصلا انگار ک با خانواده شوهرم زندگی میکردم .الان تکلیفمون مشخص شده کار شوهرم افتاده همون شهر خودمون منتها رهن خونه نداریم شوهرم میگه باید یکسال دیگم کنار خانوادم زندگی کنیم بهش میگم خب طلاهامو میفروشم واسه رهن خونه میگه نه طلا نمیخواد بفروشی من با هزار قرض و وام طلا خریدم الان واسه رهن خونه نمیفروشمش .یکسال دیگم صبر میکنیم ک طبقه بالای خونه بابام خالی شه بعد میریم اونجا زندگی میکنیم .ولی من دوست دارم برم تو خونه خودم سربار نباشم دیگ یکسالع لحظه شماری میکنم دوره شوهرم توم شه الان ک تموم شده اینجوری میگه

  52. سلام با مادرشوهرم چندروز پیش یه بحث داشتیم ترو شوهرمو پدرشوهرم از رفتارای گذشته بدش گفتم اونم الان جواب منو نمیده ادمی هست که همیشه نیش و کناییه میزد و وقتی مثلا خودش ناراحته بی محل میکنه و جواب ادمو نمیده الان چکار کنم

  53. چند ماهی هست که ازدواج کردم و دوران نامزدی رو سپری میکنم در کنار خانواده همسرم. متاسفانه حساسیت من نسبت به رفتارهای مادرشوهرم زیاده و از این بابت حرص میخورم .نمیدونم چطور میتونم این مشکل رو حل کنم

  54. مادرشوهرم در زمان خرید فرش که من باید انتخاب کنم بهم احترام نمیزاره و میگه من فامیلمون رو میبیرم عکس میگیرم تو انتخاب کن من الان چکار کنم

  55. سلام وقتتون بخیر من با خانواده ی شوهرم نزدیک ۴ سال زندگی میکنم یه بچه دارم خیلی خسته ام اصلا راحت نیستم همش دخالت میکنن و اینم بگم که شوهرم دوتا برادر داره که خونه هاشون جدا ولی نزدیک ما زندگی میکنن به شوهرم میگم خونه بساز از خونه ی پدرت بریم ولی اصلا قبول نمیکنه همش هم سرکاری فقط شبا میاد خونه

  56. قراربود باخانواده شوهرم قطع رابطه کنم خودم مادرشوهرم زنگ میزنه میاد در خونه حالا من باز نکردم میوه میفرسته یا مث قبل انگار چیزی نشده من هر چی فرستاده دادم شوهرم ببره قبول نکردم یبارم دخترم و بردن خونشون. دیروزم خواهرشوهرم در خونه بلزبود اومد داخل پارکینگ سلام کرد به روی خودم نیاوردم کلا چیکارشون کنم چرا یجور برخورد میکنن انگار اتفاقی نیوفتاده. من هربار باهاشون قهر میکنم یجور طبیعیش میکنن

  57. قرار بود با مادر شوهرم زندگی کنم ولی به علت سرکوفتایی که به شوهرم میزد از اونجا اومدم با هزار بدبختی خانه اجاره کردم. همش چون مادره این حقو میده هرکاری دلش خواست کنه .حتی وقتی بچم بدنیا اومد دیدن بچم نیومد.توقع داشت شوهرم ببره بچمو نشونش بده. بین خانواده شوهرم با خانواده خودم اختلافه .خانواده شوهرم خیلی در حق زندگیم بد کردن همش تهمت زدن .خیانت در امانت کردن ولی هرگز حتی یه معذرت خواهی نکردن. بعد این دعواها همه خانواده شوهرم پشت هم در اومدن تا به من بی احترامی کنن منو محل نذارن.منم‌ بعد این قضیه دوس ندارم شوهرم با خانوادش رفت و آمد کنه. ولی آروم نیستم همش کابوس میبینم .شماره اونا رو تو گوشی شوهرم میبینم ناراحت میشم .

  58. شوهرم۲۴ سالشه هروقت بحثی دعوایی پیش میاد میگ تو مقصری تو ی رفتاری داشتی ک باعث ناراحتی شده خانوادش فوق العاده دخالت کن هستند ومادرشوهزم همش دنبال دعوا انداختند چی کنم خیلی خستم

  59. سلام من الان چند وقته که نامزدم کم محلی های مادر شوهرم و دیدم منم بهش کم محلی کردم تا وقتی هم خودش دعوتم نکنه خونش نمیرم حتی اگه زنگ بزنه ب همسرم بگه که منو ببره اونجا نمیرم چون میگم که من خودم گوشی دارم هر کی بخواد منو دعوت کنه زنگ میزنه ب گوشی خودم بعد از اون وقتی زنگ بزنه ب همسرم بگه منو ببره اونجا شام یا ناهار شوهرم میگه ب خودش زنگ بزن حالا نمیدونم بعداز ازدواج چی بشه

  60. من ۱ ساله ازدواج کردم با مادرشوهرم زندگی میکنم خیلی تو زندگیم دخالت میکنن. همسرم از صبح که میره پیش مادرش تا نصف شب من و دخترم توی خونه تنها هستم حرف حرف مادرش هست اصلا به من اهمیت نمیده خیلی کلافم. خواهرای شوهرم و مادرش خیلی تو زندگیمون دخالت میکنن

  61. من چهل سالم هس و همسرم چهل و دو ساله ايشان قدرت تصميم گيري نداره و خيلي بچه ننه هس از من حمايت نكرده و خانوادش رفتار خوبي نداشتن ايشون در حال حاضر تنها خونه مادرش ميره من درامد خودمو دارم و همسرم احساس ميكنم حسادت ميكنه براي شخص همسرش پول نميده و عادت نداره كه من ازش پول بگيرم در خال خاضر بعد از ده سال احساس ميكنم خيلي بچه ننه هس و حامي در زندگيم ندارم ?مشاوره نمياد و اهل صحبت كردن هم نيس ?خانوادش هم اهل رفتار هاي مناسب نيستن و خيلي مشكلات تو زندگي من به وجود اوردن

  62. بنده با همسرم مشکی دارم شوهرم همش منو تو خونه تنها میزاره میره منم خسته میشم ازتنهایی حوصلم سرمیره نمیدونم چکارکنم چطوری رفتارکنم چی بگم ناراحت نباشه اخه هروقت میگم چرا منو تنها میزاری میری دعوامون میشه. با مادرشوهرم زندگی می کنیم اون دخالت می کنه به زندگی ما دیگه به خدابریدم خسته شدم نمیدونم چکارکنم ازون طرف هم به خودم عارمیدونم قهرکنم برم خونه پدرم لطفا راهنماییم کنیدباتشکر

  63. من با مادرشوهرم تو یه خونه زندگی میکنیم،بخاطر شرایط مالی بد اومدیم پیشش خرج مارو یه سال ب عهده گرفته ،بعضی وقتها با منت غذا میپزه،من هم مقصر نیستم ک پسرش شرایط مالیش بد شده ،من هم هر موقه سر سفره ش میشینم مجبوری غذا میخورم ،حسم اینه ک چرا اینو درک نمیکنه ک پسرش مقصره ک زندگیمون اینجوری شده،هرچند ب پسرش میگفتم ک راهش اشتباهه میگف من خودم میدونم چیکار میکنم تو دخالت نکن ،طلاهامو فروخت هر چی داشتیم از دستمون رفته الانم مادرشوهرم با منت غذا میده توقعاتش هم زیاده ک مهمونم میاد باید تو پذیرایی کنی و…کارای خونه ب عهده توعه،من هم بعضی موقه ها انجام میدم بعضی موقه ها میگم ب من چه ،ب نظرتون تو این شرایط من چیکار کنم؟،الانم باهاش قهرم دلم نمیخاد باهاش حرف بزنم…

  64. سلام خانم خانه دار ۴۰ ساله هستم و متأهل،دیپلمه هستم و یه دختر ۱۵ ساله دارم.۲۰ ساله ازدواج کردم و همسرم ۱۹ سال اعتیاد داشت و مادر همسرم من را مقصر اعتیاد پسرش میدونه،درصورتیکه من خودم یه قربانی هستم،۲ سال پیش همسرم را برد پیش خودش و اصرار که ما از هم جدا بشیم،در صورتیکه ما در راه درمان در کنگره ۶۰ بودیم،توی این یک سال که همسرم نبود با پیام هایش خیلی دلم را شکونده،اگر عروس بدی براش بودم ،حداقل حرمت پرستاری من را نگه میداشت،چون مریض احوال است و من خیلی تو بیمارستان و خانه مراقبش بودم،ولی به من ظلم کرد و همچنان از من طلب داره،الان دارم با همسرم زندگی میکنم و به حمد الهی بهبودی پیدا کرده ولی رفتارهای مادرشوهرم باعث شده قطع رابطه کنم،الان مریض احوال شده و احتیاج به پرستار داره،پیغام داده که من را حلال نمیکنه،قابل ذکر است که تا حالا کوچکترین بی احترامی به ایشون نکردم،ولی دلم شکسته و دوست ندارم رابطه شروع بشه،منتها چون مریض شده از من متوقع است،همسرم با قطع رابطه موافق است چون دخالتهایش آسیب به زندگیمون میزنه.الان با توجه به بیماری مادرهمسرم،من وجودم پر از تنفر است و هیچ عشقی برای پرستاری از ایشون ندارم،و این احساس تنفر و سنگینی مرا آزار میدهد،ممنون میشم راهنمایی ام کنید،سپاسگزارم

  65. من 9ماهه عقد کردم از وقتی نامزد شدیم و خونه مادرشوهرم پا گشا شدم با وجود شناختی که ازش دارم میبینم مادرش دخالت می‌کنه حتی توی پوشش م‌که مثلا این لباس چیه پوشیدی کهنه است همین رفتارهای اون منو عذاب میده و با شوهرم بخاطر مادرش بحث میکنیم که جلوی مادرت وایستا البته اونم یکی دوبار بهش گفته پوشش زنم به خودش ربط داره ولی دیروز باهام قهر کرد و حتی گوشی رو رو‌م قطع کرد منو ببین بلاک گذاشت اکثر مواقع بخاطر بقیه این کارها رو بکنه من با خودم میگم اولویت ش نیستم بارها گفته ما بدرد هم نمی‌خوریم موندم چیکار کنم جدا شم یا بمونم چون خیلی غرور داره و میگم حتما خونواده ش وبقیه اولویت هستن

  66. سلام خاله ها و دایی ها وخانوادشون خیلی تو مساعل مادرم من پدرم و برادرم دخالت میکنند تو هر شرایطی دخالت میکنند همش حال خودمون را بد میکنند ما را تحت فشار روانی قرار میدهند طوری که تو زندگی کنترل خود را ازدست میدهیم و به جون هم می افتیم باید چکار کنم چه شکایتی از این حیوونها میتونم بکنم خواهشاً همینجا بگید

  67. سلام من باهمسرم خیلی مشکلات دارم یکیش اینکه زودعصبی میشه و همیشه مادر و پدر منو تو بحث فحش میده اما تا من میخام مث خودش بگم میزنه منو یا میگه فقط من میگم تو نگو بیشتر نگران اینم ک بچم یادبگیره من چیکار کنم دست بزن داره میگه اگ تو اسم مادرمم بیاری میبرمت خونش یا زنگ میزنی میگی ببخشید ک اسمتو اوردم حالا من نمیدونم کوتاه بیام یا نه؟چون من با مادرش زیاد همکلام نمیشم همسرم ازاین موضوع ناراحته همیشه چون از مادرش بی نهایت بی احترامی دیدم. من توقع داشتم همونطور ک ب من تذکر داد بی احترامی نکنم ب مادرشم تذکر بده اما نگفت. یک شبانه روز عصابم خورد بود ولی چیزی نمیگفتم تااینکه شب همسرم اومد خونه سر صحبتو باز کرد و من دوباره گفتم ک چرا ناراحتم و شروع کرد ب طرف داری از مادرش ک خوب کرده گفته خودم اجازه دادم دخالت کنه دلش سوخته برام و فش ب مادر من. و خب منم شروع ب فش کردن دادم و پاشد منو زد حتی خفم کرد و میزو کوبید ب پام. دقیقا منم همینو بهش گفتم ک چه ربطی ب اون داره اون که دخالتی نکرده اصن خبر نداره از چیزی ولی باز فش داد. اینم بگم ک ما دو ماه پیش ی دعوای بدی کردیم و منو برد خونه مادرش ما ب رومون نیاوردیم ک دعوا کردیم تااینکه مادرش خیلی در روهست اومد من بوس کنه بااینکه میدونس از روبوسی خوشم نمیاد بهش گفتم صورتم عرقیه نمیتونم روبوسی کنم یهو شوهرم گفت منم ایندفه مادرتو ضایع میکنم و….

  68. ما الان سه ساله ازدواج کردیم و مادرشوهرم توی مساله بچه دار شدن ما خیلی دخالت میکنه ،با اینکه دوریم ازشون ، ولی وقتی تلفنی صحبت میکنیم و یا ملاقاتشون میکنیم مدام میگه کی بچه دار میشید ، منم در جوابش میگم انشاالله در وقت مناسب! ولی مگه ول میکنه ، میگه وقت مناسبش الانه، واقعا برام دردناکه این پیگیریش ، واکنشم باید چی باشه ؟باید چی جوابش رو بدم ؟ممنون میشم راهنماییم کنید ??با همسرم صحبت کردیم تا ایشون از این به بعد جواب پدر و مادرشون رو بدن در مورد مساله بچه دار شدن ! و من خودم رو ناراحت نکنم .همسرم بینهایت مهربونه هم نسبت به من هم نسبت به خانواده اش . جوری که حرفی روی حرف پدر و مادرش نمیزنه و بینهایت براشون احترام قائله و این موضوع هم بینهایت ناراحتم میکنه و البته نگران! چون من خیلی آدم حساسی هستم ! و همیشه بابت این موضوع خودمم اذیت میشم . پیشاپیش ممنونم از راهنماییتون ???

  69. سلام صبحتون بخیر، من به تازگی ازدواج کردم و مشکلی با همسرم ندارم بلکه با مادر همسرم دارم، و نمیدونم شاید تو این قضیه بهتره همسرم پشتیبانیم کنه که نمیکنه. مادر همسرم مادر مهربون و خوبی هست ولی برخی رفتارش منو آزار میده که بلد نیستم چگونه باهاش برخورد کنم. ممنون میشم راهنماییم کنید. مشکلم اینه که وقتی جایی غیر از خونه مادر همسرم میریم، مثلا برادر شوهر و … مادرشون به من هم میگه بلند شو و کار کن، این حس بدی بهم میده، حس میکنم یک گارسن آماده ام که همش منتظرم کسی بهم دستور بده چیکار کنم. من که مدرک فوق لیسانس دارم و تو اون خونه مهمونم نمیخوام کسی بهم بگه چیکار کنم و بلند بشم کار کنم، جمله ای که با خودم میگم اینه که “کلفت که نیستم”… نمیدونم چیکار کنم که دیگه این اتفاق نیافته. ممنون میشم راهنماییم کنید. همسرم لیسانس هستن و بنده فوق لیسانس. در حال حاضر خانه دارم

  70. ازمادرشوهرم متنفرم خیلی بهش رسیدگی کردم مثل مادرم حسابش کردم روچشمام گذاشتمش الان منونمیخواددوست داره خونه روول کنیم ولی جایی نداریم بریم همه چی گرونه به من تهمت دوزدی میزنه همش میگه وسایلمودزدیدی همش دعوامیکنیم خسته شدم ازاین زندگی دوست دارم برم برنگردم الانم بام لجه ازم متنفره بام حرف نمیزنه همش بهم شک میکنه همش باشوهرم سرخانوادش دعوامیکنیم اوناهم خوشحال میشن ازدعوامون بیشتربامن لج میفتن تابیشتردعواکنیم دوتادختردارم نمیتونم ولشون کنم بگین چیکارکنم همش سعی میکنم صبورباشم ساکت باشم تادعوانشه ولی ادم خسته میشه چقدرتحمل چقدرزور

  71. مادرشوهر من ک تعداد زیادی از موارد بالا رو باهم داره و ب محض اینکه ب خواسته هاش نرسه، گریه میکنه، و پدرشوهرم ک واقعا رابطه ی خیلی خوبی باهم داشتیم رو پر میکنه و اونم قطعا طرف زنش رو میگیره!
    از نظر ایشون من حق رفتن ب خونه ی مادر خودمو ندارم و کل تایمی ک همسرم داره مختص مادرشه!هربار پامو میذارم خونه ی مامانم) و متاسفانه از اونجایی ک همیشه زنگ میزنن ما داریم میایم خونتون و میگم خونه مادرمم، بلافاصله بعدش یا گریه داریم یا داستان.. ایشون عقیده دارن ک اگه میپرسم کجا میرین، شما نباید بگین جایی کار داریم!چی میشه اگه بهم توضیح بدین کجا میرین و چیکار دارین! ایشون معتقدن ما باید همسایه اونارو ک رابطه ی خوبی دارن باهم، حتما دعوت کنیم خونمون! معتقدن با تمام افرادی ک تو فامیل دوسشون دارن و ما باهاشون خیلی اوکی نیستیم، مجبوریم رفتو امد کنیم!معتقدن تو مهمونیا کنار هم نشستن منو همسرم واقعا زشته!!انقد زیاده ک حالا حالاها تمومی نداره.. اخرشم همیشه با گریه و مقصر نشون دادن من، خودشو مظلوم میکنه! همسرم طرف منه ولی بازم این همه تنش تو ۷ ماه بعد ازدواج ب نظرم خیلی زیاده، هرروز ب ی نحوی اعصابمونو خراب میکنه واقعا نمیدونم دیگه چیکار باید بکنم.. و جوونه.. ۲۱ سال ازم بزرگ تره.. هم سن مادرمه ولی کلی تفاوت رفتاری و درک و شخصیتی دارن باهم. اینجوری بگم ک این خانوم حتی ی ذره درک تو وجودش نیست، ن فقط نسبت ب من، نسبت ب بچش حتی.. همسرم خسته از سرکار میاد من نمیبینمش، اکثرا ی ساعت بعد رسیدنش میخوابه، مادرش میگه از سر کار بیاین اینجا، اینجا استراحت کن!!میگه ی روز تعطیلی اونو بیاین اینجا کنار ما باشین! و من ب عنوان ی تازه،عروس هیچ سهمی از شوهرم نباید داشته باشم!کل هفته تنها، ی روزم ک خونس کلا در اختیار اونا باید باشیم!

  72. با مادر شوهری که پسرهای دیگشو واسه اینکه از سر خودش واکنش می‌فرسته خونه ما چیکار کنم برادرشوهرام رسما با ما زندگی میکنن من دیگه از این وضع متنفرم یه مشت حول آویزون خجالتم نمیکشن خودشو میزنه به مریضی وای فشارم رفت بالا داداشت بیکارن تو خونه موندن که چی شوهر من با خودش ببره سره کار منم خدنگ بپز و بشور و بساب واسه اینا راضی که نیستم ایشالا بمیرن راحت شم جرات ندارم حرف بزنم شوهرم کتک میزنه خدا منو از اینا نجات بده

  73. میشه یکی به من کمک کنه که
    من یک خواستگار دارم البته مجازی و می خواد به مادرش در مورد من بگه که باهم آشنا شدیم و میگه احتمالا ازت می پرسه می خوای با پسرم ازدواج کنی یا نه
    میشه بگین من با مادرش چطور صحبت کنم

  74. اره صددرصد حق میدم تشکر از شما

  75. سلام وقت بخیر …من عاشقانه همسرم رو دوست دارم ….مادر شوهرم وقتی همسرم رو می‌بوسه خیلی اذیت میشم گاهی حتی نگاهشون نمیکنم ….حتی اگر توی واتساپ پیام عاشقانه به همسرم بده خیلی اذیت میشم …نمی‌دونم چیکار کنم واقعا دارم اذیت میشم

  76. سلام من تازه عقد کردم و قراره ازین به بعد بیشتر وقتا خونه مادر شوهر باشم چگونه رفتار کنم که رابطه ها حفظ بشه و احرام ها از بین نره

  77. سلام من ی دختر ۲۰ ساله هستم که تقریبا دو ساله نامزدم و تحصیلاتمم دیپلم هستش راستش من اوایل نامزدیم خیلی خوشحال بودم و احساس رضایت نسبت به نامزدم و خانواده اش داشتم و رابطه خیلی خوبی با نامزدم داشتم و خیلی همو دوس داشتیم اما بعد گذشت تقریبا ی سال انگار تازه خانواده شوهرمو شناختم فهمیدم که مادرشوهرم ی آدم غیبتی و حرف درست کن و اعصبی هستش که هر موقع اعصبی شد به آدم گیر میده و باعث اذیت طرف میشه تا حدی که روزایی که من خونشون بودم طوری با من برخورد میکرد که من و از خونشون بیرون کنه بعد از این قضیه بیرون کردن انگار روش تو روم باز شده و هر موقع دلش میخواد حرفای بد و زننده ای بهم میزنه و من از این موضوع واقعا ناراحتم بیشترم بخاطر اینکه شوهر تحت تاثیر حرف های مامانش قرار میگیره و گاهی اوقات مثلا بهم میگه مامانم از اینکارت تو خونه خوشش نیومد یا این لباستو نمیپسنده یا میگه که تو دختر تنبلی هستی و غیره همه اینا باعث شده که من دیگه علاقه ای به رفتن خونشون نداشته باشم و اخلاقم با نامزدم عوض شده از اینکه نمیتونه حمایتم کنه و حرف مادر و خانوادش و قبول داره با اینکار بهم فشار میاره منو ناراحت میکنه و الان من نسبت به این رابطه حس خوبی ندارم هی دوس دارم که ازشون دورتر بشم با این وجود که امکانش نیست

  78. من مادرشوهرم چندروزه لباس کوتاه میپوشه ک خم میشه همه چیش معلوم میشه خواهرشوهرم تذکرداده ولی میگه هواسم نیست ولی لباسشو عوض نمکنه قبلا اینجوری نبوده من بایدچکارکنم

دیدگاهتان را بنویسید