سلام وقتتون بخیر. ببخشید من شوهرم شدید وابستگی به خانوادش داره و مداوم خبرهای خونه رو به اونا اطلاع میده وخانوادش دخالت در زندگی ما میکنن اما اون نمیتونه جلوشون خانوادش وایسته. بگید چیکارکنم وابستگی شوهر به خانواده کم بشه؟ چطوری شوهر وابسته به خانوادش رو عاشق خودم بکنم؟
پاسخ مشاور به چطور وابستگی شوهر را به خانواده اش کم کنیم
دوست عزیز سلام
میفهمم که در شرایط سختی قرار گرفتید و حس میکنید که همسرتان خانوادهاش را در اولویت میگذارد و اهمیت بیشتری برای آنها قائل است. میفهمم که چقدر رفتار همسرتان شما را آزار میدهد؛ اما اولازهمه باید این را مدنظر داشته باشید که همسرتان با شما خصومت شخصی ندارد و به این روند عادت کرده است که البته مسلماً باید تغییر کند. گویا همسرتان از اینکه بدون خانوادهاش تصمیمی بگیرد میترسد و خود را ناتوان میبیند.
چه کارهایی میتوانید برای مدیریت وابستگی همسرتان و دخالت خانواده همسرتان انجام دهید؟
- 1- روی رابطهتان متمرکز شوید؛ یعنی بهجای اینکه تمرکز خود را بر این بگذارید که من از این موضوع ناراحت میشوم سعی کنید همسرتان را به این آگاهی برسانید که رفتارش چه آسیبهایی برای رابطهتان دارد. شما اکنون یک خانواده هستید و باید مرزهای رابطه را حفظ کنید. این رابطه حرمت دارد و هیچکس بهاندازه خودتان نمیتواند در حل مسائل و مشکلات زندگیتان به شما کمک کند. حتی مشاور خود شما را برای تغییر فعال میکند و الا تا زن و شوهر نخواهند مشاور هیچ کاری از دستش بر نمیآید.
- 2- همسرتان را متهم نکنید و سعی کنید او را درک کنید. همانطور که گفتم همسرتان احساس میکند در حل مسائل بدون کمک خانوادهاش ناتوان است؛ بنابراین شما میتوانید در مواردی که بهصورت مستقل عمل کرده است دست بگذارید و از نحوه عملکردش تعریف کنید و این حس را برای ایجاد کنید که فرد توانمندی است.
- 3- به خانواده همسرتان همواره احترام بگذارید و عیبجویی نکنید. شما و همسرتان اگر روی خود کار کنید و احساس کنند خودتان از پس مسائلتان برمیآید اجازه دخالت به خانواده همسرتان ندهید مطمئن باشید آنها دخالت نمیکنند؛ بنابراین تمرکز خود را تنها روی رابطه و همسرتان بگذارید. نگذارید همسرتان حس کند خصومت خاصی با آنها دارید.
- 4- مشورت از یکدیگر و استقلالتان را از مسائل کوچک شروع کنید. اهداف مشترکی در نظر بگیرید. مثل اینکه با یکدیگر سوپرمارکت بروید و با مشورت یکدیگر برای خانه خرید کنید.
مردی که خانواده اش را به همسرش ترجیح میدهد
سلام وقتتون بخیر. در مورد همسری که خیلی رو خانواده اش حساس هست و همین باعث تنش در منزل میشه باید چکار کرد؟
مثلا وقتی میخوای حرفی در مورد خانواده همسرم صحبت کنیم انگار میخوای در مورد پیامبر حرف بزنی. همیشه همین طور بوده و همین حساسیت بیش از حد نسبت به خانواده اش باعث میشه که من احساس کنم به من یا بچه هام بی احترامی میشه. مثلا ساعتها پای صحبت خانواده خودش میشینه ولی حوصله گوش دادن به حرف و درد ودل ما رو نداره. ما که میگم من و بچه ها. این که این حساسیت در طول یکسال هست که بیشتر شده، به علت فوت پدرشون و من خیلی ناراحت میشم. هر وقت به صورت جدی راجع به موضوعی میخوام باهاش صحبت کنم، بحث رو عوض میکنه و به شوخی و خنده تمومش میکنه بدون نتیجه گیری و همین باعث ناراحتی من شده. با وجودی که خیلی دوسش دارم ولی بعضی موقع ها دوست دارم نباشه. در ضمن وقتی هم که هست همش درگیری ذهنی خانواده اش رو داره،که الان فلانی کجاش درد میکنه،شوره اینو بزنه،اونو بزنه. از بس این رفتارها رو تکرار کرده، حاضرم بره با خانواده خودش زندگی کنه….بهرحال که خیلی حساسیت بیش از حد داره، تا حدی که بچه هام هم متوجه شدن. این موضوع رو وقتی هم بهش میگم قبول نمیکنه.
پاسخ مشاور به سوال ” شوهرم به خاطر خانوادش با من دعوا میکنه”
رفتار با مرد وابسته به خواهر
من ۱۸ سالمه ۱۵ سالگی رفتم خونه خودم. دوران عقد خیلی خوبی داشتم اما وقتی رفتم خونه ی خودم تازه فهمیدم چه همسر و چه خانواده ای داره.خیلی خیلی همسرم به خواهرش وابسته ست. همسرم ۳۰ سالشه خواهرشم 33 ساله.حرف حرف خواهرشه.اون برا زندگیمون تصمیم میگیره.خونش کنار خونه ی ماست .همسرم روزی نیست کهخونه ی خواهرش نره .کلا بیشتر وقتشو با اونا میگذرونه. من هیچ محبتی از همسرم نمیبینم. من خیلی دوسش داشتم اما الان هیچ مهری نداره. یه دختر یک سال و نیمم دارم.تصمیم گرفتم جدا بشم. اومدم خونه مادرم. اونم دوسم نداره چون چند دفعه که با داداشو باباش اومده .میگه بچمون بده مهرتم نخواه طلاقت میدم.
پاسخ مشاور به سوال شوهر وابسته به خواهر
اتکا به نظرات خانواده عموما به دو دلیل اتفاق میوفته. همسر شما یا دچار وابستگی و عدم استقلال فکری هستند یا نظرات خواهرشون به عنوان یک مشاور خوب در نظرشون میاد که سعی می کنند از ایدههای ایشون استفاده کنند.
اینکه شما مدام درباره وابستگی شوهر به خواهرش بحث کنید باعث میشه که همسرتون فکر کنه شما از روی حسادت اینکار رو انجام میدید؛ بنابراین سعی کنید به طور واقع بینانه به همسرتون مشورت بدید و حتی اگر گاهی نظرات شما مطابق با نظرات خواهر ایشون هست هم عیبی نداره که بیانش کنید. اینکار باعث میشه همسر شما متوجه این بشه که شما خیر و صلاحش رو میخواید و شما هم به عنوان شریک زندگی ایشون مشاوره دهنده خوبی هستید. اگر اینکار رو به درستی انجام بدید شوهر شما ترجیح خواهد داد که با همسرش همفکری کنه بجای خواهرش.
علاوه بر این ممکنه بخاطر یک سری کارکردهای مختل بین شما و همسرتون این وضعیت تشدید شده باشه که همسرتون ترجیح داده با شخص دیگهای مشورت کنه. مثلا سرکوفت زدن یا دست کم گرفتن یا مدام ملامت کردن میتونه از دلایل فاصله گرفتن باشه. بهتره که شما این ویژگیهای مخرب رو در رابطه رو بررسی کنید و اگر حس کردید که تو مکالماتتون با همسرتون اونها رو به کار میبرید سعی در اصلاح اونها کنید.
شما میتونید طی گفت و گوهاتون احساساتی که دارید رو ابراز کنید و بگید که حس میکنید کمتر از گذشته به شما محبت و توجه میشه و از همسرتون بخواید اگر این مسئله علتی داره به شما بگه و شما حتما به مسئلهای که موجب اذیتش شده توجه خواهید کرد. باید توجه کنید که این گفت و گوها نباید تبدیل به بحث یا رفتارهای پرخاشگرانه بشن و باید صبوری و محبت و توجه به خرج بدید.
به عنوان توصیه آخر در صورت همراهی همسرتون کمک گرفتن از یک مشاور خانواده خوب هم میتونه تاثیر بزرگی در ترمیم رابطه و استقلال در تصمیم گیریهای همسرتون داشته باشه. مشاور خانواده میتونه با بررسی سیستم خانواده شما و کودکی همسرتون علت مشکلات فعلی شما رو شناسایی کنه و راه حل هایی برای اصلاح رابطه پیشنهاد بده و خودش هم بر روند تغییرات رابطه ناظر باشه.
موفق و پیروز باشید.
کوشا کوچک آملی
کارشناس مشاوره باما
سلام خسته نباشید شوهرمن اصلا به صبحت من خودم دخترم اهمیت نمیده فقط به حرف خواهراش و مادرش اهمیت میده. به خاطر خانوادش منو کتک میزنه. شوهرم ازم طرفداری نمیکنه. شوهرم به خاطر خانوادش با من دعوا میکنه طرفداری شوهر از خانواده اش.
سلام ۲۷ سال دارم و ۱۱ ساله ازدواج کردم صاحب دو فرزند هستم دو سال اول زندگی معمولی و خوبی داشتم اما چندین ساله خیلی احساس پشیمانی میکنم بیشترین پشیمانی من اینه ک چرا زود ازدواج کردم . اصلا احساس خوشبختی نمیکنم فقط دل خوشم ب بچه هام و هیچ دل خوشی توزندگیم ندارم شوهرم ی فرد عصبی ،کم طافت هست که اصلا بهم محبت نمیکنه هیچوقت کلمات محبت آمیز بهم نگفت هیچ وقت با لبخند و مهربونی باهام حرف نزد البته من هم گاهی مقصر بودم و خواستم با حرف زدن خودم رو تخلیه کنم ایشون ب شدت به خانواده اش وابسته اس همیشه پشت سرم نزد مادرش حرف میزنه و منو به خاطر مسائل کوچک ک اصلا مهم نیست سرزنش وتحقیق میکنه چندین باربهش گوشزد کردم ک زندگی شخصی ما ربطی ب خانواده ات نداره ولی اهمیت نمیده و اگه بحثی بشه حتما به خانواده اش اطلاع میده هیچوقت حامی من نبوده با خانواده اش بحثم بشه حمایتم نمیکنه بااینک میدونه خیلی تنهام همه این ها ب کنار اخلاق تندی داره فکر میکنه خرج زندگی فقط خوراک هست ن ب لباس اهمیت میده ن ب اینک زن و بچه اش رو ب گردش ببره چندین ساله من هیچ لذتی از زندگی نمیبرم همش گریه میکنم و به شدت احساس بدبختی میکنم کابوس میبینم تنها دارایی من تو این دنیا خانواده خودم و بچه هام هستن تنها کسی هم ک میتونم بخشی از ناراحتیم رو براش بگم مادرم هست. تمام شب ها با ناراحتی خوابیدم. هیچ عشقی تو زندگیم نیست. بهم توجه نمیشه. اونقدر بهم بی توجهی کرد که خجالتی و منزوی شدم. اگه هفته ها باهاش قهر کنم اصلا یک بار هم نمیگه چرا قهری. اگه اتفاقی واسم بیفته براش مهم نیست. در کل اصلا مُردن یا زنده بودنم براش اهمیتی نداره من نه دوستی دارم نه فامیل نزدیکی که باهاش درد و دل کنم خیلی از حرف ها رو بخ مادرم نمیتونم بگم چطور ب مادرم این قضیه رو بگم.
سلام.خسته نباشید.با شوهری که به مادرش وابسته هست چیکار کنم؟سوال بعدی شوهری که پدر و مادرش برای او تصمیم میگیرد باید چه کاری انجام بدهم
سلام. دوازده سال ازدواج کردم. یک پسر هشت ساله دارم. شوهرم همیشه در خانه پیش دیگران با تندی باهام برخورد کرده، هر موقع می بینمش استرس میگیرم. از رفتارش، از اخلاقش، از طرز لباس پوشیدنش بدم میاد. بهش میگم رفتارهات رو درست کن به حرفم گوش نمیده و هیچ کوچکترین محبتی بهم نمیکنه. هیچ وقت هم ازم طرفداری نمیکنه همیشه ناراحتم و استرس دارم و کار درست و حسابی هم ندارد.
با شوهرم خیلی مشکل دارم بیشترش خانوادش دخالت میکنن اونم پشت منو نمیگیره ب خاطر دخترم نمیخوام زندگیم خراب شده الان از هم شکایت کردیم
ببخشید من و شوهرم پنج ساله ازدواج کردیم.من مشکل دارم از نظر بچه دار شدن. تنبلی شدید تخمدان دارم و باید ای وی اف بشیم.مشکل من یکی از علت های تنبلی شدید تخمدانم.استرس بسیار بسیار شدید منه.یکی از دلایلی که استرس شدید بمن وارد میکنه.اینه که وقتی همسرم به مادر و خواهرش محبت میکنه و اونها رو کلمات عاشقانه صدا میزنه و پیام میده. یا خواهرشو بغل میکنه.بشدت دیوانه میشم.استرس شدید میگیرم. شبها همش گریه میکنم. زجه میزنم. از شوهرم بدم میاد. به خواهر و مادرش حسودیم میشه. همش باخودم تو ذهنم به شوهرم اعتماد ندارم. نمیدونم چکار کنم حالم خیلی بده.
اینکه همسرتان با خواهرش و مادرش صمیمی باشد اصلاً بد نیست. یعنی اینکه همسر شما میتواند به شما هم محبت کند و شما هم میتوانید اگر روی رابطهتان کار کنید صمیمیت را تجربه کنید. هرکدام از شما علاوه بر رابطه متأهلی خود روابط دیگری هم دارید که این روابط هم احتیاج به زمانگذاری دارد. آن چیزی که رابطه متأهلی شما را به خطر میاندازد این است که رابطه متأهلیتان در اولویت نباشد. چیزی که رابطه شما نیاز دارد، فعالکردن محبت کلامی و غیرکلامی نسبت به یکدیگر است.میدانم چقدر دوست دارید زودتر طعم مادر شدن را بچشید؛ اما باتوجهبه مشکلات ارتباط با همسر بهتر است عجله نکنید و انرژیتان را روی بهبود رابطه عاطفی با همسر خود بگذارید. آنوقت است که بدون استرس و مسئولانهتر یکدیگر را در پرورش یک فرزند یاری میکنید. مراجعه به روانشناس یا مشاور میتواند در بهبود رابطه شما بسیار مؤثر باشد.
سلام خسته نباشید .من الان یه بچه سه ماهه دارم ولی خیلی از خواهر شوهر و مادر شوهرم ناراحتم جوری که نمیتونم تحمل کنم شوهرم اسمشونو به خوبی بیاره پیشم خیلی دارم عذاب میکشم چکار کنم
سلام من شوهرم انتظار داره من هر کاری برا خونوادش بکنم ولی اون نه اصلا احترامی برام قائل نیست خواسته های من براش مهم نیست خیلی وابسته به خونوادشه خسته شدم دیگه میخوام یجوری بشه آدم شه احترام دو طرفه باشه اصلا مناسبتا مهم نیست براش حتی یه تبریک خشک و خالی هم نمیکنه کلا به روز نیست رفتارش مثل پیرمردای صد سال پیشه که خانوما رو آدم حساب نمیکردن نه مشورتی نه… با این فرد چطور باید رفتار کرد