در این مقاله از سایت مشاوره باما به سوالاتی از قبیل: چرا همسرم بهم توجه نمیکنه؟چرا برای شوهرم مهم نیستم؟ و نشانه های بی توجهی مرد به زن در زندگی مشترک زناشویی پاسخ می دهیم:
زندگی زناشویی میتواند پیچیده باشد. کار میتواند استرسزا باشد. بچهها ممکن است دچار مشکل شوند. یکی از اعضای خانواده میتواند موجب پریشانی و آشفتگی شود. ممکن است مشکلات ناباروری وجود داشته باشد. این فهرست از مشکلات زندگی مشترک بی پایان است. بااینوجود، برقراری ارتباط صحیح با همسر امری ضروری است. وقتی همسرتان شمارا نادیده میگیرد یا دیگر با شما صحبت نمیکند، ممکن است این کار او دلیل جز شما داشته باشد. تفاوت بسیار زیادی بین زمانی که او نادیده گرفتن شمارا انتخاب میکند و زمانی که فقط با شما صحبت نمیکند، وجود دارد.
چیکار کنم شوهرم بهم توجه کنه
وقتی همسرتان شروع به نادیده گرفتنتان میکند، شما باید دلیل این موضوع را کشف نمایید. این اولین گام برای برطرف کردن مشکل برقراری ارتباط است. این امکان وجود دارد که مشکل از شما نباشد و این خود همسرتان است که از شدت استرس و اضطراب نمیخواهد هنگام بازگشتن به خانه با کسی صحبت کند. او ممکن است در طول این دوران شمارا نادیده بگیرد و خودش هم متوجه این موضوع نشود.
بااینوجود، شما ممکن است از خود بپرسید که «چرا همسرم مرا نادیده میگیرد؟»، «آیا او با کسی رابطه دارد؟»، «آیا دیگر مرا دوست ندارد؟» و «آیا زندگی زناشویی ما محکوم به شکست است؟»
تمام این پرسشهای منطقی وجود دارند و این حق شماست که به سؤالاتتان پاسخ داده شود اما تحتفشار قرار دادن همسرتان ممکن است باعث فاصله گرفتن بیشتر او از شما شود.
علت بی اعتنایی مرد به زن
درصورتیکه همسر بی توجهی به شما را انتخاب کند، این مشکل با زمانی که او ناگهانی و به خاطر استرس شمارا نادیده میگیرد، کاملاً تفاوت دارد.
نکتهای که باید به خاطر داشته باشید این است که مردها صرفاً به خاطر داشتن روابط عاشقانه با فردی دیگر، همسرانشان را نادیده نمیگیرند. اگر همسرتان همچنان عاشق شماست، او ممکن است به چیزی جز شما نیز فکر کند. درحالیکه شاید اینطور به نظر رسد که همسرتان بیدلیل شمارا نادیده میگیرد اما ممکن است مسئلهای ذهن او را مشغول کرده و دید تونلی داشته باشد.
دید تونلی زمانی است که یک فرد تنها بر یکچیز تمرکز میکند و مسائل دیگری که در حال رخ دادن هستند را فراموش میکند. درحالیکه شاید اینطور به نظر رسد که نادیده گرفتن شمارا انتخاب کرده است اما ممکن است حتی خودش هم متوجهی این موضوع نباشد.
از بی توجهی شوهرم خسته شدم
بهترین روش برای متوجه ساختن همسرتان زمانی که به شما توجهی نمیکند این است که از او بپرسید چه چیزی فکرش را مشغول کرده است. شاید گفتن جملاتی نظیر «روزت چطور بود؟» یا «سر کار چه خبر بود؟» بتواند کمک کند. او ممکن است با این کار شروع به صحبت کند و برای یک ساعت در مورد آنچه در ذهنش میگذرد، حرف بزند. این میتواند یک نتیجهی عالی باشد.
بااینوجود، همسرتان ممکن است زمانی که از او میپرسید «من دوست دارم بدانم که به چه چیزی فکر میکنی؟»، بگوید که همهچیز خوب است. درحالیکه این پاسخ ایده آلی نیست اما حداقل متوجه خواهید شد که او شمارا کاملاً نادیده نمیگیرد. او ممکن است که در حال حاضر آمادگی صحبت کردن در این مورد را نداشته باشد.
در چنین مقطع زمانی، شما باید مشخص کنید آیا همسرتان نادیده گرفتن شمارا انتخاب کرده است یا اینکه او در ساعات مشخصی از روز سرحالتر است.
شما همچنین باید این مورد را نیز در نظر بگیرید چه اتفاقی پیش از تغییر رفتار همسرتان رخداده است. آیا چیزی گفتهاید که عواطف و احساسات او جریحهدار شده است یا شاید هم روز تولدش را فراموش کردهاید؟ او ممکن است شمارا نادیده بگیرد زیرا فکر میکند که دیگر دوستش ندارید.
آیا متوجه هستید که این چرخه چگونه میتواند دائمی شود؟ همسرتان شما را نادیده میگیرد زیرا شما احساساتش را جریحهدار کردهاید. او بهجای صحبت کردن در مورد اینکه چه حسی دارد، تنها ساکت میشود و حضور شمارا نادیده میگیرد زیرا از درون رنج میکشد.
با این وجود، درصورتیکه کار خلاف عادت انجام ندادهاید و همسرتان بازهم شمارا نادیده میگیرد، این مورد نیاز به بررسی بیشتر دارد.
دلیل بی توجهی مرد به احساسات زن
دلایل بسیار زیادی وجود دارند که چرا همسرتان شمارا مرتباً نادیده میگیرد. درحالیکه ممکن است ناگهان نادیده گرفتن شما یا انتخاب نادیده گرفتن شما برای مدتزمان طولانی غافلگیرکننده به نظر برسد اما وقتی همسرتان شمارا برای همیشه نادیده میگیرد، دیگر کمتر متعجب خواهید شد.
به دلایل زیر ممکن است شریک زندگیتان شمارا نادیده بگیرد:
- همسرتان رنجیده است و شروع به نادیده گرفتن شما میکند: بسیاری از مردها دوست ندارند در مورد احساساتشان صحبت کنند. آنها ممکن است در خانوادهای تربیتشده باشند که انتظار میرود مردها قوی باشند و به اشتراک گذاشتن عواطف و احساسات خود با همسر را نشانهای از ضعف بدانند. اگر هیچیک از موارد مذکور صدق نمیکند، بازهم ممکن است برای همسرتان صحبت کردن در مورد مسائلی که او را اذیت میکند، دشوار باشد. مهم نیست که این مسائل مربوط به کار باشد یا رابطهی او با شما؛ وقتی همسرتان شمارا نادیده میگیرد، بهتر است از او بپرسید چه اتفاقی افتاده است. اگر با همسرتان در این مورد صحبت نکنید، هیچگاه متوجهی اصل ماجرا نخواهید شد.
- شوهر تان شمارا نادیده میگیرد زیرا نمیخواهد محدود شود (گرفتار شود): متأسفانه، گاهی اوقات همسرتان شروع به نادیده گرفتن شما میکند زیرا دیگر نمیخواهد به زندگی زناشویی با شما ادامه دهد. درحالیکه این یک مسئلهی تأسفانگیز است اما برای شما بهتر است که زودتر متوجهی قضیه شوید تا اینکه به زندگی زناشویی بدون سخن ادامه دهید. این موضوع بهآرامی موجب افسردگی شما خواهد شد و آنچه برای شما رخ میدهد را پیچیده میکند. بهترین روش برای اینکه متوجهی این موضوع و دلیل اینکه چرا همسرتان شمارا نادیده میگیرد، مطرح کردن سؤالاتی نظیر «به نظر میرسد که اخیراً از من فاصله میگیری و به من توجه نمیکنی. آیا میخواهی مرا ترک کنی؟» میباشد. بسته به نوع پاسخ، شما میتوانید واکنش بعدی خود را در نظر بگیرید.
- بی محلی شوهر به زن به دلیل اینکه او دلتنگ دوستان و خانوادهاش است: زمانی که همسرتان شمارا نادیده میگیرد، شاید به این خاطر باشد که او دلش برای زندگی پیش از ازدواجش تنگ شده است. درصورتیکه محل زندگیتان را پس از ازدواج تغییر دادهاید، ممکن است شریک زندگیتان دلش برای دوستان و خانوادهاش تنگ شده باشد. درحالیکه این کاملاً طبیعی است که برای برقراری ارتباط مجدد با دوران مجردی مشتاق باشید اما همسرتان باید متوجه شود که شما مقصر این موضوع نیستید. باید به او یادآوری کنید که میتواند همچنان با نزدیکانش در ارتباط باشد و لازم نیست شما را مقصر این موضوع بداند. وقتی همسرتان به شما بی محلی میکند، بهتر است راجع به غم و اندوهی که او احساس میکند، صحبت کنید یا میتوانید تعطیلاتی را برای برگشت به خانه برنامه ریزی کنید. درصورتیکه بودجهی کافی برای این کار ندارید، میتوانید همسرتان را با یک جشن تولد مجازی به همراه تمام کسانی که او دلتنگشان است، غافلگیر کنید.
- ممکن است سوءتفاهمی میان شما و همسرتان پیشآمده باشد: این امکان نیز وجود دارد که همسرتان شمارا به دلیل یک سوءتفاهم نادیده بگیرد. زمانی که یک زندگی مشترک موفق دارید و بهخوبی با یکدیگر ارتباط برقرار میکنید، اغلب میتوانید از بروز چنین سوءتفاهمهایی اجتناب کنید. بااینوجود، اگر برقراری ارتباط هیچگاه نقطهی قوت رابطهی شما نبوده است، یک سوءتفاهم ساده میتواند دلیل بی توجهی همسر به زن باشد.
- بی توجهی مرد به زن به دلیل حسادت همسر: درصورتیکه دوست جدید پیداکردهاید یا به چیزی خارج از رابطهتان علاقهمند شدهاید، این امکان وجود دارد که همسرتان شمارا نادیده بگیرد چراکه به وقت گذراندن شما با دیگران حسادت میکند. اگر این موضوع صدق میکند، شما میتوانید این مشکل را با وقت گذراندن کمی بیشتر با همسرتان برطرف کنید. شاید یک قرار عاشقانه شبانه یا تعطیلات آخر هفته بتواند به شما کمک کند. همچنین ممکن است بخواهید همسرتان را به شرکت در علاقه جدیدتان دعوت کنید. درحالیکه ممکن است او علاقهای به شرکت نداشته باشد، تنها دعوت کردن او میتواند به برطرف کردن مشکلات در رابطهتان کمک کند.
- اولویتهای همسرتان تغییر کرده است: شاید موقعی شما مرکز توجه زندگی همسرتان بودهاید اما زمانی میرسد که اولویتهای او تغییر میکنند و او علایق دیگری را جایگزین شما مینماید. او بهجای صحبت کردن، نادیده گرفتن شمارا انتخاب میکند. درصورتیکه همسرتان شمارا به این دلیل نادیده میگیرد که دیگر علاقهای به شما ندارد، لازم است شما از این موضوع مطلع شوید. این منصفانه نیست که همسرتان زندگی جدیدی را شروع کند، شمارا نادیده بگیرد و شما بدون اینکه بدانید چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است، عقب بیفتید. مجدداً، برقراری ارتباط همواره امری حیاتی و ضروری است. درصورتیکه همسرتان شروع به بی توجهی شما میکند، شما حقدارید که دلیل آن را بدانید.
- بی محلی مرد به زن به دلیل خیانت همسر و روابط نامشروع : درحالیکه هیچکس نمیخواهد به این موضوع فکر کند که همسرش به او خیانت میکند، اما خیانت شوهر یک دلیل اصلی برای نادیده گرفتن است. وقتی فردی از زندگی زناشویی خود منحرف میشود، آن ترکیبی از شکست برای برقراری ارتباط و احترام قائل نشدن برای شریک زندگی است. وقتی همسرتان شروع به نادیده گرفتن شما میکند، شاید به این دلیل باشد که با زن دیگری رابطه نامشروع دارد. اگر بخواهید همسرتان به زندگیتان برگردد، این احتمال وجود دارد که مشاوره ازدواج بتواند به اتحاد دوبارهی شما کمک کند. بااینوجود، اگر او نادیده گرفتن شمارا انتخاب کند و عشق جدیدی برای خود پیدا نماید، بهاحتمالزیاد زندگی زناشویی شما به پایان رسیده است. بله این موضوع دردناک است اما هر چه زودتر متوجه شوید، بهتر است.
- همسرتان همجنسگراست و با واقعیت وجود خود دستوپنجه نرم میکند: برخی از مردان با زنی که دوست دارند، ازدواج میکنند اما پنهانی به مردها تمایل دارند. آنها سعی میکنند که نشان دهند هیچ مشکلی وجود ندارد. برخی از افراد واقعاً عاشق شریک زندگیشان هستند و دوست دارند زندگی خود را با او سپری کنند اما نداشتن رابطه زناشویی درنهایت میتواند منجر به شکست در ازدواج شود. درصورتیکه همسرتان به دلیل احساسات شدید و قوی که راجع به هویت خود دارد، شمارا نادیده میگیرد، حتماً لازم است تا به مرکز مشاوره خانواده مراجعه کند. بهعبارتدیگر، برخی از مردان میدانند که همجنسگرا هستند اما احساس میکنند که علیرغم تمایل به مردها باید با یک زن ازدواج کنند. آنها سعی میکنند که خود را در یک ازدواج اشتباه پنهان کنند اما چنین پنهانکاری بهندرت تا ابد مخفی میماند. در مقطعی از زمان، مردی که با ناامنیهای جنسی خود دستوپنجه نرم میکند، لازم است این مسائل را مطرح کند. درصورتیکه همسرتان شمارا در این دوران نادیده میگیرد، ممکن است دردناک باشد؛ بااینوجود، او نیز اذیت میشود. مشاوره حضوری یا آنلاین برای هردوی شما توصیه میشود. همسرتان باید هویت واقعی خود و آنچه از زندگی میخواهد را کشف کند و شما نیز همین کار را باید انجام دهید. آیا مشکلی با زندگی با یک مرد همجنسگرا ندارید یا شاید ترجیح میدهید بپذیرید که این تقصیر شما نیست و از یکدیگر جدا شوید؟ زوجهایی که در چنین شرایطی گرفتارشدهاند، پس از التیام زخمها به بهترین دوستان یکدیگر تبدیل میشوند؛ اما اولین مرحله از زنجیرهای از مراحلی که شما تجربه خواهید کرد، کشف دلیل نادیده گرفتن شما توسط همسرتان است.
علت سردی و بی توجهی مردان
دلایل بسیار زیادی برای نادیده گرفتن و بی محلی مرد به زن وجود دارد. نفطه مشترک تمام دلایل مطرحشده، فقدان برقراری ارتباط صحیح است. درصورتیکه همسرتان شمارا نادیده میگیرد، باید راهی برای وادار کردن او به صحبت کردن با شما پیدا کنید. کنار گذاشتن شما برای او نیز خوب نیست. در اکثر قراردادهای ازدواج بیان میشود که دو فرد در خوشی و ناخوشی، خوبی و بدی در کنار یکدیگر باقی میمانند. تنها روشی که به کمک آن میتوانید از لحظات سخت عبور کنید، داشتن یک رابطهی تعاملی و باز است. نادیده گرفتن و بی توجهی توسط همسر اغلب به دور از احترام است و هیچگاه بدون اشکال نیست.
شوهرم بهم محبت نمیکنه چیکار کنم؟
سلام من نزدیک ۳ ساله عقد کردم ولی بنا بر شرایطی به خاطر دانشجو بودن و سربازی همسرم زیر یه سقف نرفتیم. همسرم تا یه سال اول خیلی به من محبت میکرد ولی بعد کمکم محبتش کم شد. البته خانواده چون راضی به ازدواجمون نبودند، از ما حمایت نکردند. اینقدر زندگی واسه همسرم سخت شد که کلا خیلی رفتاری سرده و کم حرف، اروم ،فقط به خواسته های خودش اهمیت میده. دوساله که بخاطر به توجهی همسرم و کمبود محبت از طرف شوهرم نسبت بهش سرد شدم .بهشم میگم من کمبود محبت دارم نکن اینکارو با من من از تو محبت نبینم از کی ببینم. اینقدر جلوی نفسمو گرفتم به هوای همسرم بخاطر تعهدداشتن پایبند بودن شدیدا ادم با وجدان. ولی یه مدت کوتاه از همکارم خوشم اومده متاهله. هرکاری میکنم بهش فکر نکنم نمیشه فقط یه دلخوشی میخوام یه توجه. نمیدونم چجوری بااین قضیه کنار بیام. ناراحتم ازاینکه اون متاهله ولی رفتار منفی ازش ندیدم تا الان ولی شدیدا ازش خوشمم یاد ازطرفی به فکرهمسرم می افتم که منو ول کرده به امان خدا. تصمیم گرفتم وجدانمو بزارم کنار چون همش دارم از بی توجهیش گریه میکنم. دوست ندارم چشمم رو کسی باشه ولی دلم گیر کرده نمیدونم چیکارکنم.
پاسخ مشاور به سوال ” از بی توجهی شوهرم خسته شدم “
میفهمم حسی که تجربه میکنید چقدر سخته. واقعاً سخته در رابطهای باشید و دائماً حس بی توجهی از طرف شوهر داشته باشید. اما به نظر من این نیاز در ارتباط عاطفی گرفتن با فرد دیگر رفع نمیشود. من فکر میکنم شما اگر با هر فردی ازدواج میکردید باز هم احساس بی محبتی و بی توجهی از همسرتان میکردید. شما ظرفی خالی دارید که حال انتظار دارید همسرتان بهتنهایی بتواند آن را پر کند. درحالیکه نهتنها همسرتان بلکه هیچکس چنین توانایی و قابلیتی ندارد.
شما تمام تمرکزتان را روی رابطه عاطفیتان گذاشتید و انتظار دارید تمام نیازهایی که دیگران برآورده نکردند را همسرتان برآورده کند. هنگامی که این نیاز کمبود محبت برآورده نمیشود از همسرتان خشمگین میشوید و بهنوعی میخواهید انتقام همه را از همسرتان بگیرید.
همانطور که خودتان اشاره کردید، همسر شما در اوایل زندگی مشترک به شما این محبت را داشته است بنابراین، این قابلیت کاملاً در همسر شما فعال است؛ اما اگر شما مدام بخواهید در این زمینه به همسرتان انتقاد کنید و بگویید به من کم توجهی می کنی، او احساس بی کفایتی میکند و حس میکند من هر کاری هم بکنم نمیتوانم نیازهای او را برآورده کنم یا دقیقاً همین حسی که به همسرتان دارید (فقط به فکر خودش است) در طرف مقابلتان هم ایجاد کنید. بنابراین من فکر نمیکنم رابطه عاطفی شما با فردی غیر از همسرتان کمککننده باشد.
طرز برخورد وقتی شوهرت بهت بی توجهی میکنه
- 1- تا چه اندازه خودتان را سزاوار عشق و محبت میبینید؟ چقدر خودتان را دوست داشتنی میبینید؟ چقدر به خودتان عشق میورزید؟ هیچچیز مهمتر از این نیست که خودتان به خودتان عشق بورزید. هیچکس بهاندازه خودتان در اینکه ظرف خالی شما را پر کند توانمند نیست. شما فرد بسیار دوست داشتنی هستید؛ اما تا زمانی که خودتان از عمق جان به این موضوع اعتقاد نداشته باشید، هیچکس نمیتواند این حس را در شما ایجاد کند.
چگونه خود را دوست داشته باشیم؟
- 2- تمرکز بر جنبههای مختلف زندگی: چه چیزهایی برای شما قبل از ورود همسرتان لذتبخش بوده است که با ورود همسرتان آن را رها کردید؟ علایق شخصیتان رها نکنید و برای آنها ارزش قایل شوید.
- 3- منابع حمایتی دیگر را برای خودتان فعال کنید: نباید تمرکز خود را روی محبت همسرتان بگذارید ارتباط امن خود را گسترده کنید و بگذارید ظرفتان علاوه بر همسرتان توسط منابع دیگر هم پر شود.
- 4- سعی کنید تنها به دنبال این نباشید که توجه و محبت شوهر را دریافت کنید بلکه به همسرتان عشق دهید (عشقی را که در طلبش هستید را به او بدهید) و سعی کنید شرایط او را درک کنید. دانشجو بودن و سرباز بودن اصلاً راحت نیست مطمئن باشید همراه بودن شان در این شرایط به بهبود رابطه عاطفی شما کمک میکند.
- 5- بدون اینکه بخواهید همسرتان را متهم کنید از همسرتان بپرسید آیا چیزی برای او در رابطهمان فرق کرده است که مانند قبل به من و نیازهای من توجه نمیکنی؟ احساساتتان را بدون اینکه او را وارد دفاع از خودش بکنید بیان کنید.
- 6- مراقب باشید ملاقاتتان فقط حول محور بی توجهی نگردد. این موضوع برای همسرتان حکم تکرار مکررات دارد. شما هرچقدر بیشتر دست روی این موضوع بگذارید بدتر است. همین که تنها سعی کنید زمان لذت بخشی را در کنار یکدیگر سپری کنید بهنوعی توجه به نیازهای یکدیگر است.
- 7- به یاد داشته باشید ازدواج بخشی از زندگی است و هم شما و هم همسرتان باید در قبال بخشهای دیگر زندگیتان مسئول باشید و ارتباطهای خانوادگی و دوستانه خود را هم دریابید؛ بنابراین به همسرتان حق دهید که زمانی را با آنها سپری کند و این نهتنها به منزله بی توجهی به شما نیست؛ بلکه باعث پویایی رابطه شما میشود.
چیکار کنم شوهرم بهم محبت کنه؟
یکی از دلایل نارضایتی زن در زندگی زناشویی احساس کمبود محبت از طرف شوهر است. هنگامی یک دختر با هزاران امید و آرزو ازدواج می کند و شروع زندگی مشترک خود را جشن می گیرد، هرگز باور ندارد که یک روز ممکن است این عشق و علاقه کمرنگ شود.
در مواجه با موضوع کمبود محبت از طرف شوهر زنان در دو گروه مختلف جای می گیرند. گروه اول زنانی که از همان قبل ازدواج مهر و محبتی از طرف شوهر خود دریافت نکردند اما بنا بر دلایلی مجبور به ازدواج بدون عشق شدند. به عبارتی، رهایی از استرس و فشار خانواده و همسالان هدف از ازدواج دختر بوده است؛ به این امید که عشق بعد از ازدواج ایجاد شود.
در چنین ازدواج هایی، چون ازدواج بر اساس منفعت طلبی یا رهایی از استرس درونی اتفاق افتاده است، زوج نسبت به هم شناخت درستی پیدا نکرده اند. ازدواجی که اگر از طریق ارتباط صحیح و شناخت اصولی صورت می پذیرفت، عشق و علاقه نیز به همراه داشت. بنابراین علت اصلی یک ازدواج اشتباه تصمیم احساسی زن یا مرد در انتخاب همسر است. تصمیمی به دور از شناخت و آگاهی.
گروه دوم زنانی هستند که در اوایل دوران دوستی قبل از ازدواج عشق و محبت از طرف شوهر خود را تجربه کرده اند اما بعد از ازدواج رابطه عاطفی با همسر سرد شده است.
بسیاری از این زنان گلایه دارند چرا شوهرم مثل اوایل ازدواج محبت نمیکنه یا چطور می تونم کمبود محبت از طرف شوهرم را جبران کنم. علت سرد شدن رابطه عاشقانه چیست؟
چگونه کمبود محبت از طرف شوهرم را جبران کنم؟
دلیل کمبود محبت از سمت شوهر هرچه باشد، اکنون باید به دنبال راه بهبود رابطه عاطفی با همسر خود باشید. چیزی که اکنون مهم است و باید مورد توجه قرار گیرد، این است که ادامه زندگی بدون عشق و محبت ممکن نیست. اگر عشق و محبت بین زن و شوهر در زندگی وجود نداشته باشد، ستون های این زندگی سست و به مرور فرو خواهد ریخت.
خیانت همسر، طلاق عاطفی و افسردگی برخی از علل از هم پاشیدن یک زندگی بدون عشق و محبت است. بنابراین این کمبود محبت از طرف شوهر را جدی گرفته و برای درمان آن باید وقت و انرژی بگذارید.
بدون داشتن استرس و نگرانی، اولین قدم را با خود آغاز کنید. ببینید چه عواملی باعث بی توجهی مرد به زن در زندگی مشترک شما شده است. آیا شما تلاش کافی برای ایجاد این عشق و علاقه کرده اید. چه عاملی موجب بی انگیزگی شوهر شما در این ازدواج شده است؟
آیا مشکل این بی انگیزگی شوهر برای محبت به همسر، به عوامل بیرونی برمی گردد یا عوامل درونی. آیا اتفاق خاصی در زندگی مشترک شما رخ داده است که موجب تغییر رفتار شوهر شما شده است؟
باید دانست شوهر شما هم یک انسان است. انسانی که گاهی در برابر مشکلات زندگی می شکند، کم می آورد، انگیزه خود را از دست می دهد، انرژی درونی او تمام می شود. آنقدر بی انگیزه می شود که حال و حوصله خودش هم ندارد چه برسد که توان محبت به همسر خود را داشته باشد.
ما در جامعه سنتی زندگی کرده ایم که از همان بچگی به ما یاد داده اند، یک مرد باید قوی باشد، یک مرد گریه نمی کند، یک مرد خجالت نمی کشد، یک مرد نمی ترسد و یک مرد احساساتش را بروز نمی دهد.
چنین مردی در بزرگسالی راه ابراز محبت به همسر را یاد نمی گیرد. او نمی داند چطور در شرایط سخت زندگی با احساسات منفی مقابله کند، او در مقابله با احساسات فرو می ریزد و همچنان باید سکوت کند.
حال یک زن که سرشار از مهر و محبت است. عاشق زندگی است، عاشق توجه و محبت شوهر است، می بیند که نیازهای عاطفی زن از طرف شوهرش تامین نمی شود. احساس کمبود محبت می کند. احساس کمبود محبت و در نهایت احساس تنهایی در ازدواج می کند.
در چنین مواقعی این وظیفه زن است تا بتواند رابطه را در مسیر مناسبی هدایت کند. در جامعه ای که خیلی از مردان در زندگی گذشته خود محبتی ندیده اند، مهر و محبتی از جانب پدر یا مادر خود دریافت نکرده و مهارتهای مقابله با احساسات را نیاموخته اند، چطور از او انتطار ابراز مهر و محبت به همسر دارید؟
در جامعه ای که انتظارات زن از مرد تامین مخارج زندگی و مادی شده، آیا وقت و انرژی برای عشق و محبت به همسر باقی می ماند؟ در شرایطی که استرس های زندگی پرمشغله امروزی روح و روان هر فردی را فرسوده می کند، چطور می توان انتطار عشق و محبت داشت؟
آیا لازمه و بستر عشق ورزی و ابراز محبت از طرف شوهر در زندگی فراهم است؟ آیا می تواند در شرایط استرس در جستجوی عشق و محبت گشت؟
عشق و محبتی که فقط در سایه آرامش ایجاد می شود. محبتی که شما به عنوان یک زن سهمی در شکل گیری آن دارید. محبتی که باید دو طرفه باشد. عشق و محبتی که برای رشد همانند یک نهال نیاز به مراقبت و توجه دارد.
راه حل کمبود محبت از طرف شوهر در خود شماست. هیچ عشق و محبتی به خودی خود ایجاد نمی شود. عشق و محبت نیاز به فداکاری و از خودگذشتگی دارد. آیا برای رسیدن به این عشق واقعی حاضرید سخت تلاش کنید؟
زندگی سخت است اما ارزش جنگیدن دارد.
همه این حرفهای صد من یه غاز رو بریزید دور مرد به زن بی توجه فقط به یه دلیل ؛ از دیدن قیافه تکراری اون خسته شده و از ازدواجش پشیمانه این دلیلش فقط مادام اعمر بودن ازدواجه همین و همین مرد تنوع طلبه و زن بدریخت ایرانی هم تو دراز مدت نمیتونه اونو ارضا کنه عشق و محبت هم کشکه بریز تو سیفون مستراح با مهریه ۵۰۰ سکه ای عشق یه دروغ بزرگه ازدواج هم یک معامله دو طرفه
درود به شرفت
دقیقا
من یه زن 34هستم 15سال ازدواج کردم من اصلا نامزد بودم علاقه ای به شوهرم نداشتم پدرم به زور داد ولی بعد از ازدواج دوسش داشتم ولی شوهرم خیلی تو این سالها خیلی داغونم کرده یعنی افسرده شدم دیگه خسته شدم.
به خدا دیگه خسته شدم الآنم سه تا بچه به خاطره بچه ها تحمل کردم اصلا به توجهی ندارد تواین سالها نشده به من بگه دوست دارم تو زندگیم همش بدبختی بی پولی کشیدم دیگه کارای خلاف کرده بدهکار شده همه چیزهشو تحمل کردم به خدا چند نفر به من گفتن حیفه تونیس دیگه خسته شدم اصلا قدرمنو نمیدونه همش به من حرفایی می زند از ته دل می سوزم همش میگم به من مرگ بده.
اصلا به من یک ذره توجه نمی کنه محبت نمیکنه به خدا روانی شدم دیگه تحمل ندارم همش منو خورد می کنه از لحاظ مالی احساسی هیچی نداره
شوهرم اهل منطق نیس تا میام باهاش حزف بزنم قهرمیکنه جوابمو نمیده موقع خاب جدا میخابه از اینکاراش متنفرم هی میخام نرم پیشش ولی نمیتونم دوس دارم زن قوی باشم میخام مثل خودش سنگدل باشم تا منو یکم ببینع
سلام شوهرم وقتی بیرون با ادم های دیگه میگرده خوبه ولی خونه که میاد اثلا باهام صهبت نمیکنه میخام وقتی خونه هست حرف هایی که بهش میزن درست جواب بده بی محلی نکنه موقعی کی من بهش گیر میدم عصبانی نشه رفتار خوب داشته باشه وهیچ وقت هم بهم ایراد نگیره وجلوی بقیه احتراممو داشته باشه
عزیزم شوهر منم هست
سلام من حدود 11 سال است ازدواج کردم و ازدواجمون به میل دوطرف بود حتی همسرم عاشقانه دوستم داشت. اما الان یعنی وارد زندگی مشترک شدیم اهل حرف زدن نیست کم توجهی میکند هرکاری کردم تا توجه بیشتری کند بی فایده بود حتی طوری که احساس میکنم یا دوستم ندارد دیگر یا من مشکلی دارم که از نظر او شایسته دوست داشتنش نیستم. میخواهم کم توجهی کنم تا بهتر شود ولی بی فایده چون میفهمد قهر کردم یا ناراحتم حرف نمیزند فقط موقع خواب دراغوش میگیرد واین مشکل مرا حل نمیکند حتی بیشتر خود خوری میکنم و احساس میکنم این باعث افسردگی وپرخاش گریم شده
همانطور که اشاره کردید، با بی محلی کردن نمی توانید توجه همسر خود را جلب کنید. همسر شما انگیزه لازم برای بهبود رابطه عاطفی را بنا به دلایلی از دست داده است. باید برای دلیل این بی توجهی سوالات بیشتری از شما بپرسم. لطفا مشاوره تلفنی بگیرید.
سلام وقتتون بخیر،بنده در دوران نامزدی از لحاظ توجه و محبت هیچ مشکلی باهمسرم نداشتم،اما از زمانی ک سرزندگی رفتیم ب مرور زمان بامن رفتارش سرد شد،درخانه همیشه سرش توگوشیه،هیچ محبتی از او نمیبینم،وقتی ازش سوال میپرسم هیچ دلیل منطقی نداره،نمیدونم چکار کنمreply
دلیل مشکلمو خودمم نمیدونم،رفتارهای همسرم باعث شده ازش سردبشم،هیچ مشکلی درزندگی نداریم فقط سردی وبی توجهی همسرم منو اذیت میکنه،خیلی دوستش دارم اما نمیدونم چرا یکدفعه عوض شد،اوایل همه چیز خوب بود،خیلی منو غریبه میدونه احساس میکنم بهم اعتماد نداره چون درامدشو بمن نمیگه،یکبار با پیام همه دلخوریامو بهش گفتم فقط گفت شمادرست میگی اما هیچ صحبتی درموردش بامن نکرد،گفتم بریم مشاوره اما اهمیت نداد
شوهرم اون طور که من میخوام بهم محبت نمیکنه موقع اصلا برای آشتی پیش قدم نمیشه دلیل ناراحتیم رو نه میپرسه بهم ابراز احساسات نمیکنه مغروره میخوام بدونم باید چیکار کنم
منم مثل تو هستم
من شوهرم اصلا بهم توجه نمیکنه چکار کنم براش همه کارم میکنم آرایش خوب لباس خوب
دوساله ازدواج کردم کلا غرورم عزت نفسم همچیم از دست دادم شوهرمم فردی نیست که تخریبم کنه ولی خود به خود تخریب شدم همش دنبال محبتم انگار کمبود محبت داشته باشم؟
سلام همسرم بهم توجه نمیکنه به دوتا بچه هاش الان توجه نمیکنه. وقتی میاد همش سرش توگوشیه. فقط سرش تو بازیه برادرش با ماست ولی حواسش همش به اونه اب و غذا براش میبره همه کاربراش میکنه. من امشب خیلی حالم بد بود ولی شوهرم توجه ای به من نکرد. تامیگم خسته شدم میگه ازادی بروخونه بابات. ممنون میشم کمکم کنی زود جواب منو بدین
سلام بالای ۳۰ ساله ازدواج کردم فقط بخاطر آبروی پدرم صدام درنیومد شوهرم اهل همه کاری که فکرشو کنی هست نمیتونه ارتباط جنسی داشته باشه چند ماهی یکبار که به سراغم بیاد حتما باید اسم زنای دیگه رو بیار در حین نزدیکی ..مثلا..فلان زنو بگو بیاد تا چکارش کنم فقط بخاطری که خودش ارضا بشه ولی نمیتونه کاری بکنه آرزو دارم یکبار شده ارضا بشم اصلا براش مهم نیست ولی با ناموس مردم عالیه خواهش میکنم راهنمایی کنید
شوهر من سالم و تا بحال هیچ خیانتی انجام نداده فقط دیشب اون فهمید من دلتنگم و ناراحتم بی توجهی کرد به حالم به اون خاطر شوهری که سالمه دلیل بی توجهیش چی میتونه باشه
من ۲۵ سالمه. شوهرم ۲۷ سالشه. یه پسرم دارم چنماه دیگه میشه دوسالش. از اخلاق و رفتار شوهرم اصلا راضی نیستم.خیلی بی توجهه انگار اصلا براش مهم نیستم. هیچ محبتی نمیکنه ابراز علاقه هیچ.. کلا من از اول زندگی کم توقع بودم و با تمام سختیا و مشکلاتی که برامون پیش اومد من کنارش بودم. و الانم تا جایی که میتونم تمام وظایف و کارای که یه زن باید انجام بده رو انجام میدم. اما شوهرم خیلی از وظایفشو اصلا نادیده گرفته.. اگه بخام تعریف کنم خیلی طولانی میشه. فقط بیشتر از همه من از لحاظ روحی و احساسی و محبت اینارو میگم. حالا از لحاظ مالی و بقیه هم که خیلی خوب نیس اونا به کنار. مثلا دوسدارم بیشتر بهم توجه کنه. محبت کنه. اما انگار بلد نیس. خیلی دلم میگیره.نمیدونم چیکار کنم. گاهی به طلاق فکر میکنم. اما بخاطر پسرم پشیمون میشم. اگه ممکنه راهنمایی کنید. ممنونم
سلام خسته نباشید.شوهرم ۱۰ روز است به من بی اهمیتی شدید می کنه .صبح میره شب میاد شام می خوره می خوبه.اصلا اهل محبت کردن نیست ۲ تا بچه دارم ۱۰ ساله و ۲ ساله به خاطر بچه هام باید تو خودم بریزم و حرفی نزنم کسی را ندارم درد و دل کنم این کار باعث بی خوابی و بهم ریختن اعصابم شده دارم دیوانه میشم چون اگر بخواهم حرف دلم را بگم زود عصبانی می شود و بچه هایم شروع به گریه می کنند به خاطر همین باید تو خودم بریزم و چیزی نگم دارم دیوانه میشم .طوری شدم که نمی توانم اصلا گریه کنم بغض درونی گرفتم .نه روز زن حالیش نه تولد .دخترم میگه مامان چرا بابا برای تو روز مادرچیزی نمی گیره بابا های دیگه این طوری نیستن.نمیدونم جوابشو چی بدم.لطفا کمکم کنید ۱۱ سال دارم تحمل می کنم
سلام وقت بخیر خانومی متاهل و دارای دو فرزند هستم شوهرم خیلی سرده اصلامحبت و احساس و ناز و نوازش نداره مدتی ک زیر و رو کردم و ایشون گفتش که با اصرار و پیشنهاد با من ازدواج کرده و اصلا صحبت عشق و دوست داشتن نبوده ،والان ۳ سالی ک جدا میخوابیم و رابطه ی عاطفی نداریم و شاید ده روز یا دوهفته یک بار رابطه داشته باشیم اونم خیلی زود ودر حد چند دقیقه ، بهش نیازامو گفتم ک باید چطور باشه و اینا ولی متوجه شدم ک وقتی کسی کسی رو دوست نداره نمیتونه تغییر کنه، دوست دارم منو دوست داشته باشه بغل کنه واقعا نیازامو براورده کنه ولی نمیکنه دوس دارم با کسی زندگی کنم ک براش مهم باشم ازم تعریف کنه و….،ولی اینجوری نیست از یه طرفی با وجود دوتا بچه ،نمیدونم چیکار کنم ،
چرا مثل قبل نیس اصلا ابراز علاقه نمیکنه حتی یک کلمه
سلام من خانمی متهل هستم حدودن دوهفته پیش آقای بهم پیام داد وبه اسرار خیلی زیاد تونست بامن دوست بشه ومن چون واقعا از همسرم بی محبتی وبی عشقی زیاد دیدم سریع به این آقا علاقع مند شدم وباهم فقط تلفنی درارتبات بودیم من خیلی زیاد بهشون دل بستم ولی آقایع دفع ای گفت زنش فهمیده ونمیخاد زندکیشو ازدست بده وبا من خداحافظی کرد ومن دیگه فکرمیکنم هیچ امیدی برای نفس کشیدن ندارم خیلی داقونم درحدی که فکر کینم تنها خواسته ای که ازخدا دارم اینه فقط یبار دیگه بشه صداشو بشنوم من مریض این آقا شدم توروخدا بگید چیکار کنم التماس میکنم. خب من چون با همسرم هیچ حسی بهم نداریم وبخاطر دوتا بچهام بوده که صبر کردم ولی ازوقتی این آقا بامن دوست شد من خیلی روحیه گرفتم واینکه ندیده عاشق این آقا شدم ولی اون منو وابسته حرفاش کرد منو آروم میکرد باعث شده بود من برای خودم ارزش قاعل بشم فهمیده بودم منم خوشگلم منم همه جوره خانمم ولی همسرم منو خورده کرده خلاص من یاد صدای این آقا می افتم دلم میخاد بترکه وفقط برای زنده موندم صدای این آقا رو باید بشنوم ولی او ازم خواهش کرده که دیکه بهش زنکو پیام ندم ولی منو مریض کرده چیکار کنم. من واقعا مریضم از خدا میخام بشه اونم مثه من بی صبرانه بهم پیام بده تا جایی که حرفاش قشنگ بودمنو خوشحال میکرد
خسته ام
خسته نباشی
سلام من شوهر خواهرم نزدیک 2 ماه به مشکل خوردن سرایداری میکرد همسرش تو باغ خونشون بعداز چند وقت توسط یکی ا زدوستانش داخل یه شرکت کنار خونشون کار میکینه وبرای باغشون کارگر میگیره حالا با ابجیم بی توجهی میکنه با این که یه پسر 3 ساله داره همش دعوا میکنن بی عاطفه شدن کم صحبت شدن خواهرم خیلی بهش توجه میکرد محبت میکرد سعی کرد از نون شبشون بزنن تا یه خونه خریدن الان هرچی حساب بانکی دست همسرش پول نمیده براش دوست نداره یه قرون خرج کنه خانمش همش اذیتش میکنه از صبح میره تا ساعت 12 شب میاد خونه میگیره میخوابه توجه نمیکنه اصلا میره تو اتاق درم رو خودش میبنده همش فوش میده بهشبا این که خواهرم ولنتاین براش کادو گرفت سوپرایزش کرد باز دعوا کردن بهم ریختن سر هرچیز کوچیک دعوا میکنن همش میگه گمشو از خونم بیرون روزای تعطیلی هم سرکار منو نمیبره اصلا بیرون اصلا مونده چکار کنه باهاش میگه منم مثل خودش سرد رفتار میکنم دیگه همش بهش محبت میکرد ولی بدتر شد الان دیگه نمیکنه تا ببینه چی میشه امکان داره از پول.زیادی باشه وخودشو بالا بگیره وحتی خانواده خودشم تحویل نمیگیره اخلاقش کلان عوض شده ممنونم راهنمایی کنید
سلام خسته نباشید من دخترم ۲۷ سالمه و ۲۰ سالگی ازدواج کردم و الان یک دختر ۱ سال و نیمه دارم . شوهرم ۱۰ سال از خودم بزرگتره. ما به ظاهر مشکلی نداریم و بحث و دعوایی در زنرگی مان نیست و از لحاظ مالی خوبیم خداروشکر . ولی من از لحاظ نیازهای جنسی و جسمی از طرف شوهرم ارضا نمیشم ایشون حتی از یک بوسه ساده و یک بغل ساده هم بیزاره . به زور رابطه جنسی برقرار میکنه و وقتی من شکایت میکنم از این مسئله ایشون منو مسخره میکنه و بعضی وقت ها هم با حالت منت کشی بهم میگه که دوستم داره و بعد با منت بهم محبت میکنه من تقریبا بریدم . ولی یک برادر شوهر دارم که فوق العاده جذابه و یک سال از من بزرگتره . من به اون کاری نداشتم ولی اون سه سالی هست که بهم نظر داره . چشم ازم بر نمیداره . اوایل بدم میومد ولی کم کم خوشم اومد . جوری که نگاهم میکرد شوهرم هیچ وقت نگاهم نکرده بود و خب این که من خوشگلم نه خیلی ولی از اطرافیانم خوشگل ترم . بعدا فهمیدم که اون خیلی وقته که من رو میخواسته و بعد از ازدواج ما که کاملا سنتی بود به مادر شوهرم گفته که این دختر باید مال من میشد و تا الان هم دست بر نداشته و پنهانی فهمیدم که به مادرشوهرم گفته که طلاق من رو بگیرند تا مال اون بشم . من هیچ وقت نمیخوام زندگی بچم و آبروی خودم و خوانوادم رو نابود کنم ولی هر وقت اون پسر رو میبینم بند بند وجودم میلرزه . نمیدونم چیکار کنم . راهنماییم کنید ممنون
تو این همه سال هروقت باهام صیغه کرده سیغه نامرو پاره یا باطل کرده میگه منو اسبانی میکنی بعد باز میاد خونه من اون فقط شب میاد خونه بهم نگاه نمیکنه باهام زیاد گرم نمیگیره زیاد محبت نمیکنه برام چیزی نمیخره به خونه زندگیم نمیرسه فقط هفته ۵۰۰ بهم میده اما نه برنج نه روغن نه لباس نه طلا نه هیچ کاری نمیکنه فقط شبا میاد صبح میره بیرون هتا یک بار هم باهام بیرون نمیاد نه جمعه نه پنج شنبه برام وقت نمیزاره همش میگه کار دارم یک روز هم نشده صبحانه بمونه پیشم گوشیش هم بر میگردونه تو خونه چند بار خیانت کرده بهم بخشیدمش اما اون میگه تو شکاکی خلاسه هیچ جوری از زندگیم نمیره فقط میگه مقصر تو هستی من کاری نمیکنم خسته شدم از این وز ایا مشگل از منه یا ایشون مادرش هم خبر داره مادرش از خودش بطر پسرش هم که نگو هتا نگاهمم نمیکنه. حالا میخوام ازش جدا بشم اما میترسم بیاد ابرو ریزی کنه فوش بده بزنتم یا دخترم رو ازیت کنه من خودم خونه دارم مال خودمه میخام از گیلان برم انجا رو اجاره بدم اما میترسم یه بلای سر دخترم بیاره. براش گریه کردم بهش محبت میکنم انگار مثل سنگه محبت منو نمیبنه بهش میگم یه مشاوره بیا میگه تو مریضی من نمیام خودت برو از این حرفا دوستش داشتم اما الان با بی محلیاش خسته کرده منو هتا اگه بهترین ارایش یا بهترین رنگ مو یا لباس بپوشم براش مهم نیست فقط سکس شبانه براش مهمه بعدی رو دیگه نمیبنه اگه باهاش قهر کنم کلی تلاش یا باتهدید یا خر کردن یا زنگ های پشت سر هم میخاد برگرده همه میگن به خاطر پوله شاید به خاطر خونته من حقوق بگیرم از شوهر خدا بیامرزم اما اون حتا هزار تومان هم ازم نمیگیره هفته ۵۰۰ میده واگه شب باهاش سکس نکنم قهر میکنه کلی حرفای بد میزنه
تینا جان. تو شرایط خیلی سختی هستی و من این و کاملا درک می کنم. تو یه رابطه مسموم گیر افتادی و موندن توش آسیب های بیشتری بهت وارد می کنه. ایشون خودش به شدت آسیب دیده است و نمی تونه فردی باشه که تو دنبالش هستی یعنی یه همسر. نکته مثبت ماجرا عقد دائم نبودنته که جدایی رو ساده تر می کنه. هر چه زودتر از این رابطه مسموم بیرون بیای بهتر هست. ایشون هیچ قدرت قانونی به عنوان شوهر نداره و هر گونه مزاحمتش رو می تونی از طریق کلانتری و قانون جلوگیری کنی.
من یه خانم ۲۶ساله روستایی صاحب دو فرزند و ۱۲ سال زندگی مشترک هستم. نزدیک سه سال است عاشق معلم فرزندم شدم.اوایل که با برنامه شاد پیام میدادم طوری برخورد میکرد که انگار دوست دارد با او حرف بزنم.منم به خاطر بد اخلاقی همسرم .خیلی دوست داشتم با یکی عاشقانه حرف بزنم آخه همسرم خیلی بدش می آمد.خلاصه بعد از یکسال فقط صحبت ازم خواست عکس بفرستم که منم با اعتماد کامل عکس صورت آرایش کرده ام را با روسری فرستادم.بعد تعریف و تمجید بعد تعریف و تمجید آقا معلم از خواست رابطه را به رابطه ی جنسی تغییر دهیم.که من قبول نکردم آخه من هیچ نیازی به رابطه ی جنسی ندارم .فقط یکی را میخواستم باهم با مهر و محبت حرف بزنیم.خلاصه رابطه خراب شده میخوام از فکرش در بیام نمیتونم .دارم دیوانه میشم نمیدونم چرا دلم براش تنگ میشه. اون زمان همسرم اصلا به حرف های من ارزش قائل نبود هر چی میگفتم میگفت دست از این بچه بازی بردار من و همسرم اختلاف سنی زیادی داریم .من بهش میگم دوست دارم میگه به من چه خوب که چی به خاطر همین نمیدونم چی شد که وابسته کسی شدم که اصلا نمیشناسم فقط خوب فهمیدم هوس باز هستش میخوام ازش دل بکنم نمیتونم انگار نفس کم میارم
قطعا زمان میبره جدا شدن از این حس ولی شدنیه به نظرم فقط با همسرت ارتباط بگیر. عزیز من شما قدم در یک راه بن بست گذاشتی میتونی به عقب برگردی ولی به جلو نه. خیلی افراد هستند که به بنده پیام دادند یا تلفنی در ارتباط بودیم و مشابه شما تونستند مقابله کنند و زندگی رو با همسرشون ادامه بذن چه بسا کسانیکه شرایط شون از شما هم بدتر. باید بتونی به زندگی قبلی برگردی خودتو سرگرم کن و یک رابطه تموم شده بدون میتونی چرا نمیتونی چون فراموشش نکردی
خوش بحالت که نیاز نداری من آرزو دارم برای یکبار شوهرم ارضام کنه ولی نمیتونه همش با ناموس مردمه
من باشوهرم اصلا باهم خوب نییستیم اصلا بهم اهمیت نمیدم دوسم نداره رفتار بامن خیلی فرق داره تا بقیه خیلی ازارم میده خیلی کبود محبت دارم از طرف شوهرم خیلی زود عاشق یکی میشم بهش وابسه میشم اون طرف ک باهم حرف میزنم تا حرف از رفتن میکنه من ناراحت میشم فقط صب تا شب بخاطرش گریه میکنم میدونم چراتا یکی یه خورده درکم میکنه با خودم فک میکنم ک دیگ همه چیز مال منه ولی تا اون طرف یه ک روز بهم محل نمیزاره دیگ من نمیدونم چی کار کنم فقد میزنم زیر گریه دوس دارم یه اتاق تاریک باشه من گریه کنم کسی کاری به کارم نداشته باش
من 41سالم هست سه تا بچه دارم. شوهرم خیلی مغرور هست تو این 21سالی ک از دواج کردم حتی یه بار به من نگفت دوست دارم. البته میگه من باعمل این کار رو نشون میدم. الان یکی دوسال هست مشکلاتمون زیاد شده هر یک ماه قهر میکنه واتاقش رو جدا میکنه. من بارها بهش گفتم من کمبود محبت دارم ولی توجهی نمیکنه خسته شدم. واقعا خیلی کمبود عاطفه ومحبت دارم. از لحاظ زنا شویی هم اصلا براش مهم نیستم بارها بهش تذکر دادم فایده نداره. 9سال ازم بزرگتره. به فکر طلاق هستم متاسفانه تو خانواده سنتی بزرگ شدیم که با طلاق مخالفت به شوهرم گفتم میگه برو درخواست بده افسردگی گرفتم. به من خیلی توهین میکند وجلوی هر کسی منو تحقیر میکنه باهاش حرف میزنم مشکلت چیه چیزی نمیگه محرم نمی اره آدم حسابم نمیکنه مثل اینه ک براش وجود نداری حرف حرف خودشه خستم کرده روح و روانم. رو ریخته بهم مشاوره رفتم ولی فایده نداره چون خودش هم باید بیاد ولی نمیاد به نظر خودش اون کامله ومشکلی نداره به خاطر بی محلی های این آقا ذباعث شده خیلی عصبی بشم میگه به زن نباید رو داد.البته از لحاظ خرید لباس ومواد غذایی آدم دست و دلبازیه عاشق بچه هاشه
سلام من شمارو کاملا درک میکنم اینجور مواقع لازمه که خوده ایشون هم برای مراجعه به روانشناس راضی بشه ولی سوال اولم از شما اینه از ابتدای زندگی مشترکتون همسرتون این خصوصیات اخلاقی رو داشت یا نه بعده چندسال اینجوری شد؟؟
سلام . چندوقته تقرببا دوهفته همسرم خیلی بی عاطفه شده .بی محبت شده .تا یه چیزی میگم زود عصبانی میشه .داد و بیداد میکنه .دلمو میشکنه .نارحتیه منم اصلا براش مهم نیست .نمیدونم چرا اینطوری شده و باید چیکارکنم
سلام من نزدیک به بیست ساله ازدواج کردم شوهرم از همه نظر خوبه ولی به من ابراز علاقه نمیکنه هر وقت هم بهش میگم ناراحت میشه و عصبی میشه و میگه من اینجوریم فک میکنه بوسیدن عاطفی و حرف محبت آمیز زدن دیگه از ما گذشته و الان بچه هامون بزرگ شدن انقد از نظر عاطفی احساس خلا دارم مخصوصا در ایام پریود ده روز بی توجهی یه دختر پنج ساله دارم که پدرش مرتب بهش ابراز علاقه میکنه و اونو می بوسه اگه بحثی پیش بیاد فقط سر این جور چیزهاس به خاطر دخترم پیش هم نمیخوابیم اون از من میخواد که دیگه این مسائل مطرح نکنم بیشتر موقعها میگم کاش یه آدم سرد و بی احساس بودم شاید این قد اذیت نمی شدم میخوام احساساتمو سرکوب کنم ولی هر کاری میکنم نمیشه فقط گریه و خودخوری میکنم
سلام شبتون بخیر من یه زن ۲۲ساله هستم اصلا اززندگیم راضی نیستم شوهرم بهم بی محبتی میکنه اصلا تو خونه باهام حرف نمیزنه اصلا انگار وجود ندارم حتی یه مسافرت هم نمیرم
باسلام خانمی ۳۰ ساله هستم دارای سه فرزند ۱۲ساله ازدواج کردم تو این ۱۲ سال هیچ احترام توجه ومحبت از شوهرم ندیدم چندین بار باهاش حرف زدم با بزرگتر ها در میون گذاشتم ولی درست نشد خیلی خسته شدم از اینکه محبت نمیبینم خواهشا راهنماییم کنید
شوهر من جدیدا خیلی بی توجهی میکنه و اصلا انگار ن انگار من وجود و اینم بگم ک خودم احساس میکنم افسردگی شدید دارم و همش احساس میکنم داره ب من خیانت میکنه ورابطه زناشویی هم خیلی کم شده و گاهی اوقات فقط خودش رابطه داره ب من تو جه نمیکنه
من 33 سالمه سال97ازدواج کردم مشکل من شوهرمه اوایل ازدواج خوب بودن کم کم نسبت بمن خیلی سرد شدن. من هیچ مشکلی ندارم قبلا بهش گفتم کاشت حلزون انجام دادم مشکلی نداشتن حتی خانوادش… شوهرم مثلا وقتی باهم حرفمون بشه دیگه اصن باهام حرف نمیزنه حتی اگ یکسال هم قهر باشیم اصلا نمیاد بگه چ دردته حتی وقتی سرفه میکنم در حد مرگ اصلا بلند نمیشه برام آب بیاره درصورتی ک وقتی خودش مریض باید همه جوره رسیدگی کنم بهش محبت میکنم هیچی براش کم نمیذارم ولی این هیچی اصلا محبت نمیکنه یبارم رفتم پای طلاق ولی گفتن بخاطر بچه برگرد گناه داره وخوب میشه و فلان…. تو این سالها ک باهاش زندگی کردم با یارانه زندگی کردم پول ازش ندیدیم ک بهم بده بگه برو براخودت جوراب بخر….. امسال عید ی تومن داد گف برو براخودت و دخترم هرچی میخای بخر آخه با ی تومن پول چی میشه؟؟؟؟ دیگه خسته شدم اصلا رفت آمد نمیکنه خرجی نمیده خونه پدرشم زندگی میکنه بقران افسردگی گرفتم موندم چکارکنم اصلا هم عوض نمیشه وقتی میخام باهاش حرف بزنم خودشو ب اون راه میزنه یا میره پیش مادرش اصلا بمن توجه نمیکنه دیگه خسته شدم خیییییلی دلم میخا ازش جدا بشم….. توروخدا بگین چکار کنم بریدم
سلام وقتتون بخیر من ۹ سال هست ک ازدواج کردم و دو تا فرزند دارم دخترم یک سالش هست همسرم رو خیلی دوست دارم و خودم انتخاب کردم و بر خلاف عرف ک زنها از مردها درخواست نمیکنن من پا پیش گذاشتم ،همه چیز تو زندگیم خوب بود تا وقتیکه کار همسرم ب تهران منتقل شد وقتی من باردار بودم خیلی تنش و استرس رو پشت سر گذاشتیم با ب دنیا اومدن دخترم و اومدن ب تهران دعواهامون شروع شد ،سر هر چیزی با هم بحث میکنیم احساس میکنم چیزی بین ما خراب شده ک قابل درست شدن نیست ،بارها بهش گفتم ک مشکل من اینکه ک بهم کم توجه میکنی من احتیاج ب حمایت عاطفی دارم احتیاج دارم منو ببوسی بغل کنی نوازش کنی دیگه واضح تر از این نمیتونم بگم وقتی هم ک نزدیک عادت ماهانه میشم این تشدید میشه و اصلا سمت من نمیاد دقیقا برعکس عمل میکنه و میگه اصلا نمیشه طرف تو اومد و این منو بیشتر عصبی و حساس میکنه و این حس رو ب من میده ک فقط زمان رابطه جنسی و بخاطر رابطه داشتن ابراز علاقه میکنه و بعد از رابطه دیگه از اون آدم خبری نیست انگار اون آدم رو تخت ی آدم دیگه است ،من تنها دلیل ازدواجم عشق بوده و الان احساس میکنم اون رو ندارم
سلام ببخشید شوهر من اصلا برام ارزش قاعل نمیشه وقتی بیمارمیشم میگه پول ندارم میگم ازبکی میگیرم بازهم دکترنمی برتم منم درعوض ازش کناره گیری میکنم بفهمه ناراحتم بدترمیشه چی کارکنم
سلام همسر من راننده ترانزیت است والان ده روز ه که دوراز خانه است ولی اگر من با هاش تمانگیرم بامن تماس نمی گیرد یا هیچ صحبت بامحبتی که نشانه ی دلتنگی باشد نمی کند یا وقتی بهش پیام می دم دلم خیلی تنگ شده فق می گوید منم به نظرتان من باید چیکار کنم
سلام خسته نباشی زن ۴۹ساله هستم ازدواج دوم با پسری که عاشقانه منو دوست داشت وبخاطر من از همه زندگیش گذشت ازدواج کردم حتی به خواستگاری آمد وقتی پدرم نه گفت خودشو جلوی درب خانه خواست حلق آویز کنه با وجود دوست داشتن زیاد با هم ازدواج کردیم ونمره ازدواح یه دختر هجده ساله است سه ساله بهم خیانت میکنه منم آدم عصبی هستم نمیتوانم خودمو کنترل کنم بابت خیانت دعوا حتی ناسزا وکتک هم خوردم الان دیگه منو نمی بینه اون زنه که باهاش بهم خیانت می کنه معتاد وقمار بازه که شوهرم قمار باز کرده چکار کنم واقعا بریدم وخسته شدم از ین زندگی در ضمن یکبار طلاق گرفتم و دو ماهه بخاطر نامزدی دخترم دوباره باهش عقد کردم چه کنم ممنون میشم راهنمایی کنید
سلام وقت بخیر .من یه خانمم پانزده ساله ازدواج کردم دوتا بچه دارم،همسرم خیلی بامن رابطه سردی داره بیشتر وقتا بی حوصله است ،البته شرایط کاری سختی داره اما من دوست دارم با من بیشتر صمیمی و جنتلمن باشه چجوری رفتار کنم که بتونم رفتار سردشو تغییر بدم … ممنون میشم راهنماییم کنین
سلام خسته نباشید شوهرم بهم توجه نمیکنه پیش خانوادش اما شب وقتی میریم بخوابیم دوستداره رابطه داشت باشیم
سلام دوست عزیز شما به ایشون توجه کلامی داشته باشید تا ایشون هم عادت کنن به این سبک گاهی رفتارهای ما عامل این رفتار همسران میشه ضمنا گله گذاری از خانواده همسر هم نداشته باشید.
رفتارهای شوهرم به من مثل پدرها میمونه ..بیشتر وقتش رو برای نیازهای اولیه من و مراقبت من میکنه فقط ..نیازهای اولیه و ساده.و انقدر ازاین دید به نگاه کرده که دیگه نمیتونه به عنوان همسر و یا پارتنر احساسی با من رفتار کنه ..وحتی هیچ حس روابط زناشویی به من نداره..و واقعا این رفتارها ازار دهنده شده
تعریف نشدن دوره نامزدی برای دختر و پسر،اختلاف طبقاتی،اختلاف سطح تحصیلات،اختلاف سنی،اختلاف فرهنگی،و…در شکست زندگی زوجین نقش مهمی داره.
امان از وصله ناجور
سلام من متاهلم یه بچه ۳ساله دارم همسرم آدم عصبی بوده و هست ولی این اواخر اصلا مثل قبل نیست . رفتارای بدی داره . محبت نمیکنه . مدام عصبانیه . آخرین باری که منو بوسیده یا بغل کرده یادمون نیست . تو دو هفته یکبار رابطه جنسی داشتیم . احساس کمبود محبت گرفتم احساس میکنم دلم میخواد از سمت یه مرد مورد توجه قرار بگیرم نوازش بشم . بهم بگه دوستم داره. احساس میکنم از زندگی خسته شدم . همسرم مدام میگه که تو پرخاشگری تغییر کردی و … ولی من فقط عصبانیتم زمانیه که بچم کار اشتباهی میکنه و در حد یه دعوا کردن سادست . حس میکنم فقط الکی میخواد بهم بپره یا ایراد بگیره . هیچ دوست داشتنی از سمتش احساس نمیکنم . کاری هم نکرده که شک کنم با کسی در ارتباطه . صبح میره سرکار شب میاد . اگه باهم دعوامون بشه خیلی عصبی بشع پیش اومده که حتی منو زده . و اگه اون لحظه حالمم بد بشه هیچ توجهی نمیکنه اصلا انگار براش مهم نیست
ببخشید منو همسرم چند وقته باهم هستیم من از ایشون هیچ محبتی نمیبینم یا رابطه ای نداریم میپرسم میگه من اخلاقم اینه موندم چیکار کنم
با عرض سلام و وقت بخیر.ببخشید مزاحمتون شدم. بنده در سال ۱۳۸۸با مردی سنتی ازدواج کردم.و از نامزدی تا الان خیلی اذیتم می کرد هم خودش هم خانواده اش .نه محبتی ازش دیدم و همیشه جلوی خانواده اش به من بی احترامی میکرد و چند بار خواست بهم بخورد که متاسفانه من بهش علاقه داشتم و نمی تونستم بپذیرم که ازش جدا بشم.در سال ۱۳۹۴ صاحب دختری شدیم و الان رفته تو ۸ سال.کلاس اول رو داره تموم می کنه و همسرم اخلاق و روحیات خیلی بدی داره و همیشه سرم داد می زنه و بهونه گیری می کنه و روی دخترم هم تاثیر گذاشته، من و دخترم هم مثل خودش عصبی کرده و مثل خودش داد میزنیم به همدیگه.سرش مدام تو گوشیه از صبح تا شب.اصلا به من و دخترم توجه نمی کنه محبت نمی کنه و باهاش حرف زدم که ما هم آدمیم با ما حرف بزن سرت مدام تو گوشیه که در اتاق رو کوبوند و با من حرف نمی زنه.ازش پرسیدم چرا با من حرف نمیزنی گفت بیا جدا شیم ولی توافقی.بدون اینکه اسیر دادگاه پاسگاه شیم.و بچه هم مال خودم تا آسیب نبینه.ولی من گفتم جدا بشیم حق و حقوقم،نفقه ام و بچه مو به تو نمیدم.گفت پس برو دادگاه و بگو بچه می خوام شوهرم میگه نه طلاق می خوام منم گفتم نه چرا من برم حق و حقوق(مهریه،نفقه و حضانت فرزندم می گیرم و طلاق.من از زمانی که همسرش شدم به من پول نمیده و هر وقت ازش می خواستم می گفت ندارم و نمیداد.حالا واقعا موندم چیکار کنم و از شما می خوام بنده رو راهنمایی بفرمائید با تشکر
متاسفم برات
چشم تنگ دنیا دوست را یا قناعت پر کند یا خاک گور
سلام شوهرم اصلا باهام هیچ رابطه ای نداره اصلا به من احساس نداره دلیلش چیه. اصلا باهام نه محبت میکنه نه باهام رابطه جسی داره نه حرف میزنه دیگه خسته شدم من خیلی غصه میخورم که اینجور هس بقیه رو مبینم خودم میبینم خیلی ناراحت میشم. من میگم خیانت میکنه بهم میدونم. اصلا با من یک کلمه صحبت نمیکنه اهمیت نمیده کلن منو نادیده میگیره ارزش برای من قائل نیس اصلا. الان باید چیکار کنم من واقعا فک میکنم دیگه ای زندگی به درد من نمیخوره
سلام وقتتان بخیر بنده ده ساله ازدواج کرد شوهرم وقتی میاد خونه سرش توگوشی من خسته ام ازش دوست دارم ازش جدا بشم. مادرشون زنگ میزن خواهرشوهربهشون زنگ میزن باهاشون حرف میزنه امای کلمه به شوهر من نمی گن گوشی. بده خانومت حرف بزنیم منو هیچی میدون. من بهشون زنگ میزدم بهشون خوبی میکردم امامزاده ای نداشت من دوست ندارم شوهرمو
سلام چرا یه مرد دلش برای زنش تنگنمیشه ولی بچه هاش اره نشونه سرد شدنشه
شوهرم بهم اهمیت نمیدع زند گی براش مهم نیست. من هفده ساله ازدواج کردم و سه تا بچه دارم.اصلا بهم اهمیت نمیده نسبت بهم بی توجهی من نمیدونم چکار کنم به بچه ها اهمیت نمیده زندگی براش مهم نیست هم از روابط زنا نشوی هم معتاد نه خونه دارم نه هیچی بدبختم
سعی کن برابهتر کردن رابطه ات باهاش وقت بگذرونی بیشتر صمیمی باشی، برنامه ریزی کن باهم برین بیرون و زمانی که موقیت خوب بود در مورد رفتاش باهاش با خوشرویی حرف بزن. در مورد اعتیادش و اینکه اگه ادامه بده در اینده شما رو از دست میده. سعی کن وقتی بچه ها نیستن باهاش صحبت کنی نه در خلال کارهای روز مره و در بین سرزنشش و بحث و دلخوری. تو اگه سعی کنی بهش نزدیک بشی اونم کم کم طرف تو میاد ودر مورد اعتیادش بیشتر فکر میکنه
من شوهرم بهم محبت نمیکنه زیاد سرش تو کار هست و رابطه جنسی خیلی بدی داریم حتی شروع رابطه مون و حتی شروع زندگیمون هم خوب نبوده شوهرم یک آدم بی احساس هست
من شوهرم رو خیلی دوست دارم شوهرم هم اوایل همین جوری بود و به من خیلی محبت میکرد اما الان دیگه مثل اول بهم محبت نمی کنی حتی بعضی وقتا هم ازم دوری میکنه و این موضوع من رو خیلی آزارم میده باید چی کار کنم تا دوباره بهم برگرده
سلام وقت بخیر من شوهرم هم خیانت میکنه همخیلی بی محلی راحت پشت میکنه میخوابه از غصه تا صب نمیتونم بخوابم کمکمکنید
شوهرم باهاش حرف میزنم توجه نمیکنه اهمیت نمیده بهم اعتیادم داره
من تقریبا نزدیک سه سال میشه ازدواج کردم. ازدواج مون دوجانبه بود ولی فامیل شوهرم من را نمیخواستن. ولی حالا شوهرم بهم محل نمیذاره و بی توجهی میکنه. وقتی میخام باهاش صحبت کنم یه جوری بحث رو تموم میکنه نمیذاره بیشتر حرف بزنم. یه بچه یک ساله هم دارم.
منو همسرم دو ساله ازدواج کردیم،خیلی اصرار ب بچه دار شدنمون داشت که ماه پیش باردار شدم ،قبلا از نظر محبت کردن نسبت بهم یکم خوب بود اما الان چند ماهه ک اصلا محبت نمیکنه و سرش تو گوشیه دنبال فوتبال و اینستا و..بهش اطمینان دارم ک کاری نمیکنه من همیشه مدیریت مالی تو خونمون رو دارم اما جدیدا از من قایم میکنه برای کسی پول میفرسته یا هرچی…چند شب پیش بخاطر همین دروغ پولی بحثمون شد فرداش هم تولد داییش بود رفت ویلای اونا روز دومم رفت بود استادیوم ورزشگاه فوتبال و من اصلا خبر نداشتم دو روز خودم یه زن حامله تنها بودم حتی زنگ نزد بگه دیر میام یا حالتون چطوره با اینک با رفتنش ب اونجا اصلا مخالفت نکردم،الانم امشب بهش بی محلی کردم شام نخورد رفت گرفت خوابید اصلا انگاری هیجی براش مهم نیست با اینک قبلا طاقت یه دقیقه ناراحتی منو نداشت نمیدونم چکار کنم چه واکنشی نشون بدم قبلا هم خیلی بهش محبت کردم اما هیچ تغییری نکرد.راه حل چیه؟ خیلی ازین بابت بی توجهی و اینک ریلکس برخورد میکنه ناراحتم
سلام ببخشیذ اگ از همسر بی توجهی بیینیم چیکار کنیم ک حفظ ظاهر کنیم و اون توجه کنه یهمون. همسرم خیلی بی توجهی میکنه دلم میخواد خیلی بهم توجه کنه بهش حس شک دارم چون گوشی اش ازم مخفی میکنه منو حساس میکنه
شوهر من تازگیا از من خسته شده من براش تکرارم دیگه مدام چشمش دنبال این دختر و اون دختر مدام منو با کس دیگه ای مقایسه میکنه.
سلام من با همسر دعوایم شده و تازگیا روش بی توجهی را پیش گرفته. آیا بعد از دعوا پیش او بروم یا صبر کنم خودش بطرف من بیاید .ممنونم
من شوهرم دوستم نداره ،از من چندشش میشه،،اصلا از من محبت نمیخواد ،سعی میکنه اصلا نگاش به من نیفته ،سکوت و فقط تلویزیون ،