یکی از مراجعینی که بهتازگی به مرکز مشاوره مراجعه کرده بود از من پرسید، آیا ادامه زندگی به خاطر فرزندان در شرایط اختلاف با همسر تصمیم درستی است؟ بهطورکلی، بیشتر مردم حفظ ازدواج و ادامه زندگی به خاطر بچه ها را به زوج ها توصیه می کنند. اما من دوستان زیادی دارم که پدر و مادرشان طلاق گرفتهاند و دوباره ازدواج کردهاند و زندگی بسیار بهتری نسبت به قبل از طلاق داشته اند.
جدایی با داشتن فرزند
من در حال حاضر دو دوست دارم که به خاطر فرزندان مجبور به حفظ رابطه با همسر خود هستند، در حالی که اختلافات آنها به همه اعضای خانواده آسیب میزند. در این شرایط تجربههای ناخوشایندی در خانواده به خاطر جنگ و دعوای مداوم زن و شوهر ایجاد میشود که بر سلامت روانی و جسمی کودکان تأثیر منفی میگذارد. شما چه فکر میکنید؟ آیا زن و شوهر همیشه باید به خاطر فرزندان با هم بمانند و از تجربه یک زندگی مشترک موفق تا پایان محروم باشند؟ ”
سؤال خوبی است و این فکری است که نهتنها والدینی که تصمیم به طلاق از همسر خود دارند را به ستوه میآورد، بلکه والدینی هم که قبلاً از همسر خود طلاق گرفتهاند در مورد این تصمیم و عواقب طلاق بر زندگی کودکان خود احساس گناه میکنند.
وقتی پدر و مادرها این سؤال را از من میپرسند، سعی میکنم به آنها بفهمانم که این یک مسئله سیاهوسفید نیست. طلاق همیشه به ضرر بچهها نیست، یا اینکه ماندن در کنار همسر و حفظ رابطه ناموفق، همیشه به نفع بچهها نیست. به نظر من مهمترین عاملی که باید در مورد تأثیر طلاق بر فرزندان در نظر گرفت، شدت اختلافات زناشویی است.
10 دلیل با هم ماندن بخاطر بچه ها
پاسخ آسانی برای سؤال: آیا باید به خاطر کودکان با هم بمانیم، وجود ندارد. من فکر میکنم ما بهعنوان والدین مدیون بچههایمان هستیم و تا جایی که میتوانیم باید برای بهتر شدن ازدواج و زندگی مشترکمان تلاش کنیم. به بیانی دیگر، هیچ والدی نباید بدون درنظرگرفتن نیاز کودک به تعامل مؤثر با خانواده، درخواست طلاق کند.
هیچ چیزی بیشتر از در اولویت قرار دادن نیازهای دیگری قبل از خودمان، برای بهتر ساختن موقعیت به ما انگیزه نمیدهد. تجربه به من ثابت کرده است، اغلب والدینی که از هم طلاق میگیرند، قبل از درخواست طلاق به مشاوره ازدواج حضوری نمیروند. رابطه به قهقرا کشیده میشود و راهحل نهایی طلاق به نظر میرسد. راه حلی که نیازهای خودشان را برآورده میکند؛ اما تحقیقات ثابت کرده است که برای کودکان دشوار است.
به همین دلیل، بخاطر تأثیرات طلاق بر فرزندان است که من باور دارم والدین باید اطمینان پیدا کنند که ازدواجی سالم را ایجاد کنند که نهتنها برای خودشان مفید است؛ بلکه برای کودکانشان نیز همینطور است. تا زمانی که همه تلاشتان را برای نجات ازدواجتان به خرج ندادهاید، طلاق نباید راه حل شما باشد.
به خاطر بچه هام زندگی میکنم
طی چند دهه اخیر، تحقیقات نشان داده است که کودکان بی شک از بزرگ شدن و پرورش یافتن توسط والدینی که ازدواج سالمی دارند سود میبرند. در زیر چند مورد از فواید تعامل کودکان با خانواده آمده است:
- فرزندان در سنین بزرگسالی کمتر احتمال دارد طلاق بگیرند.
- مشکلات هیجانی کمتری دارند.
- کمتر به سو مصرف مواد مخدر روی میآورند.
- در مقایسه با فرزندان طلاق، بهاحتمال بیشتری به دانشگاه میروند.
- در سنین نوجوانی کمتر به رفتارهای بزهکارانه دست میزنند.
- در روابطشان دست به انتخابهای هوشمندانهتری میزنند و کمتر احتمال دارد دست به خشونت خانگی بزنند.
- با هر دوی والدینشان رابطه بهتری دارند.
- در سنین نوجوانی کمتر احتمال دارد به روابط جنسی دست بزنند.
- کمتر احتمال دارد که در سنین نوجوانی بارداری را تجربه کنند.
- سبک زندگی ایمنتر شغلی برای کودکان را بیشتر تجربه میکنند.
معایب طلاق نگرفتن به خاطر بچه ها
افراد به دلایل زیادی از هم طلاق میگیرند. اگر تنها دلیلی که میخواهید طلاق بگیرید این است که از هم “دور افتادهاید ” یا با هم “خوشحال “نیستید، در این صورت، لطفاً روی ازدواجتان کار کنید. با ازدواج کردن تعهدی همراه آن به وجود میآید که به معنی تلاش کردن برای حفظ ازدواج در زمانی است که مشکلات و ناخوشیها به وجود میآیند و بین زوجین فاصله احساسی میافتد.
البته اگر خشونت خانگی، خشونت کلامی، اعتیاد یا خیانت همسر در میان است، طلاق گرفتن میتواند بهترین اقدام برای کودکانتان باشد. بهمنظور اینکه کودکان روابطی سالم داشته باشند باید نمونهای از اینکه روابط سالم چطور است داشته باشند. اگر ازدواج شما سرشار از تعارض است دارید به کودکانتان درسهایی را یاد میدهید که در آینده روابط بزرگسالیشان شکست بخورد.
به گفتة “پاول آماتو ” جامعهشناس دانشگاه پن استیت، دودسته از کودکان بیشتر از همه در معرض خطر مشکلات روانشناختی در آینده هستند، آنهایی که والدینشان با هم میمانند؛ اما همیشه با هم مشکل و دعوا دارند و آنهایی که والدینشان با هم مشکلات زیادی ندارند؛ اما در نهایت از یکدیگر طلاق میگیرند.
اگر زندگی مشترک شما سرشار از ناسازگاری است، طلاق برای کودکان شما فواید زیادی دارد. در زیر چند دلیل آمده است که چرا این بهترین راهکار برای یک ازدواج بحرانزده است.
فواید طلاق برای فرزندان
- 1-فرزندان خود را از اضطرابی که مشکلات والدینشان ایجاد کرده است، مصون نگاه میدارید.
- 2-کودکان نیاز دارند تا روابطی گرم و حمایتکننده و سرشار از عشق با والدینشان داشته باشند. والدی که کودکش را از محیطی که مشکلات زیادی دارد دور میکند به او نشان میدهد که دوست داشتنی و حمایت شده است.
- 3-امنیت و محافظت شدن از نیازهای اولیه یک کودک است. جداشدن از یک همسر پرخاشگر، به این معناست که شما به برطرفشدن نیازهای اولیه او اهمیت میدهید.
- 4-برخی تحقیقات نشان داده است کودکانی که مورد سو استفاده قرار میگیرند، به لحاظ رشدی رنج میبرند و به والدین دلبستگی پیدا نمیکنند. نرخ “دلبستگی ناایمن “بالاتری در میان این کودکان به چشم میخورد.
- 5-کودکانی که در تعارض و مشکلات زیادی بزرگ شدهاند نسبت به تهدید و تعارض واکنشهای سریعتر و شدیدتری نشان میدهند. بودن در معرض مشکلات و تعارضات میتواند موجب شود که کودکان در برخورد با دیگران پرخاشگر شوند.
آیا باید به خاطر فرزندانمان در یک ازدواج ناموفق بمانیم؟
اساساً، وقتی صحبت از طلاق و کودکان میشود یک والد باید کاری را انجام دهد که فکر میکند مطابق میل کودکش است. در مورد ازدواجهایی که مشکلات کمی دارند بهترین کار این است که بنیان خانواده را حفظ کرد. در مورد ازدواجهایی که مشکلات شدیدی دارند به نفع کودکان است و ترجیح میدهند که والدینشان طلاق بگیرند. در نهایت انتخاب با کودکان است.
لطفاً به خاطر داشته باشید اگر کودکانتان در خانواده خوشحالاند و امنیت دارند وقتی میخواهید تصمیم به طلاق بگیرید یا نه باید نیازهایشان را در نظر بگیرید. اگر کودکانتان در نتیجه ی سو استفاده در ازدواج شما دچار اضطراب هستند لطفاً بدانید که چه آسیبی به آنها وارد میشود اگر دراینرابطه سو استفاده گرایانه باقی بمانید.
ادامه زندگی به خاطر فرزندان بر اساس تحقیقات روانشناسی
تحقیقات روانشناسی نشان میدهد، جنگ و دعوای والدین در طولانیمدت تأثیر منفی بر سلامت و تربیت فرزندان میگذارد. بااینحال، بسیاری از زوج ها در زندگی خود تحت تأثیر افکار دیگران قرار میگیرند و متقاعد میشوند که « باید» به خاطر بچه ها زندگی مشترک با همسر خود را ادامه داده و مشکلات زندگی را تحمل کنند.
البته در شرایطی که والدین با وجود اختلافات با هم مسالمت می کنند و از هر گونه درگیری و دعوا اجتناب می کنند، ادامه زندگی به خاطر فرزندان ممکن است کار درستی باشد.
همچنین والدینی که استطاعت پرداخت هزینههای زندگی دو خانواده را ندارند، ممکن است موقتاً مجبور به ادامه زندگی و تحمل همسر به خاطر فرزندان شوند.
بااینحال، خانوادههای بسیاری وجود دارند که در این آشفتگی به سر میبرند که “ادامه زندگی به خاطر فرزندان ” به آنها توصیه نمیشود. اغلب اوقات، این درگیریهای شدید فقط پشت درهای بسته آشکار است و باعث میشود که کودکان عملاً ۲۴ ساعت شبانهروز تحت استرس حاصل از جنگ و دعوای والدین باشند.
وضعیتهای مربوط به خشونت خانگی یک مثال ساده است. من توصیه نمیکنم که زوج به خاطر بچه ها در یک رابطه خشونت آمیز باقی بمانند. مشاهده رفتارهای خشونت آمیز والدین برای سلامت روانی کودکان خوب نیست. علاوه بر این، زمانی که کودکان شاهد درگیری و دعوای مداوم والدین خود هستند، استرس حاصل از مشاهده جنگ و دعوای مستمر والدین اغلب خیلی بدتر از شرایط زندگی بعد از طلاق برای فرزندان است.
توصیه به افرادی که با وجود بچه تصمیم به طلاق دارند
زوج های دارای فرزند که اکنون تصمیم به طلاق دارند، همانند افرادی که در بالا به آنها اشاره شد باید این اقدامات را قبل از اقدام به طلاق مدنظر قرار دهند:
• با کمک مشاوره خانواده حضوری تلاش صادقانه برای حل اختلافات زناشویی خود انجام دهید. این کار نهتنها میتواند به شما در تعیین اینکه ادامه زندگی به خاطر بچهها ممکن است کمک کند، بلکه یاد میگیرید درصورتیکه تصمیم به طلاق دارید چگونه باهم بهعنوان پدر و مادر وظایف فرزندپروری را بعد از طلاق تقسیم کنید تا کودکان آسیب نبینند.
• اگر زوج هر دو قربانی این خشونت خانگی هستند، به دنبال یک مرکز یا سازمان پیشگیری خشونت خانگی در شهر خود باشید.
• اگر هر یک از والدین، مواد مخدر و یا الکل مصرف میکنند، به دنبال کمک از یک مرکز مشاوره ترک اعتیاد باشید.
• زمانی را بدون حضور کودکان با همسر خود سپری کنید. کارهایی که قبلاً ( قبل از بچهداری) از انجام آن لذت میبردید را دوباره امتحان کنید.
• چیزهایی که در رابطه با همسر خود بیشتر از آن لذت میبرید را بیان کنید. هنگامیکه ( حتی برای لحظهای کوتاه ) خاطرات خوش گذشته با همسر خود را در ذهن مرور میکنید، سادهتر میتوانید با عادتهای منفی که به ازدواج و روابط زناشویی شما آسیب میرساند، برخورد کنید.
• درک کنید که هیچ رابطه زناشویی کاملی وجود ندارد. بسیاری از زوج ها که از بیرون خوشحال به نظر میرسند نیز با مشکلات زناشویی ، اختلاف با همسر را تجربه میکنند. علاوه بر این، زوج هایی که طلاق میگیرند و بعداً ازدواج مجدد میکنند، اغلب متوجه میشوند که همان مشکلات و اختلافات زناشویی در ازدواج دوم هم وجود دارد. پس چرا در تمام این موارد یاد نمیگیریم مشکلات رفتاری و ارتباطی خود اصلاح کنیم؟
• یاد بگیرید در هنگام جنگ و دعوا با همسر عادلانه رفتار کنید. اگر قصد ادامه زندگی به خاطر فرزندان را دارید، باید یاد بگیرید چگونه به شیوهای سالم اختلافات زناشویی خود را حل کنید. این بدان معناست که در حین دعوا با همسر بهآرامی صحبت کنید و وقتیکه شما از دست همسر خود عصبانی هستید، با تمرین مهارت کنترل خشم خود، دو برابر مقداری که صحبت میکنید، به صحبتهای همسر خود گوش دهید. یک روش مناسب برای جلوگیری از تشدید دعوای زوج این است که مرتب حرفهای همسر خود را که میگوید برایش بازگو کنید، طوری که از دریافت منظورش توسط شما اطمینان حاصل کند. این کار به زوج کمک میکند قبل از تشدید بحث و دعوا، سوءتفاهم با همسر خود را رفع کنند.
• در جملات خود از عبارت “من” بهجای “شما” استفاده کنید. بهجای گفتن، “همیشه …”، بگویید “… من احساس میکنم …” این موضوع، نظر شما را بدون قرار دادن فرد دیگری در حالت دفاعی بیان میکند.
در پایان، بهعنوان یک روانشناس خانواده لازم به یادآوری است که اقدام به طلاق نباید بهعنوان یک راهکار در پاسخ به اختلافات و دعوای زن و شوهر در هنگام احساس خشم و عصبانیت در نظر گرفته شود.
میخوام طلاق بگیرم بچه دارم
هنگامیکه آمریکاییها درباره ارزش ازدواج بحث میکنند، بیشتر توجهات روی آسیبهای احتمالی فرزندان طلاق یا روابط نامشروع متمرکز میشود که البته طبیعی است. تحقیقات وسیع انجامگرفته نشان میدهد، کودکانی که در خارج از ازدواج های سالم پرورش مییابند بسیار بیشتر از دیگر بچه ها:
- در فقر فرو میروند
- قربانی کودک آزاری میشوند
- در مدرسه افت تحصیلی داشته و ترک تحصیل میکنند
- اعتیاد به مواد مخدر پیدا میکنند
- رابطه های جنسی زودهنگام را تجربه میکنند
- در نوجوانی و قبل از ازدواج مادر میشوند
- خودکشی میکنند
- علائم دیگر بیماری های روانی را تجربه میکنند
- ازنظر جسمی بیمار میشوند
- مرتکب جرم شده و به زندان میروند
بهطور متوسط، کودکانی که در بستری خارج از ازدواج پرورش مییابند، با در نظر گرفتن شرایط اقتصادی و حتی اختلاف والدین، همچنان در شغل خود نسبت به دیگران از موفقیتهای کمتری برخوردارند.
بااینحال، پدر و مادر نیز باید به یاد داشته باشند که تحمل و ادامه زندگی به خاطر فرزندان همیشه بهترین انتخاب نیست، بهخصوص اگر فرزندان مدام در معرض استرس بالای حاصل از اختلافات و دعوای والدین قرار دارند. درنهایت تنها شما و همسرتان میتوانید تعیین کنید که آیا اختلافات زناشویی که در حال تجربهکردن آن هستید قابلرفع است یا خیر. و اینکه آیا طلاق راهحل بهتری برای آینده فرزندان شما در بلندمدت خواهد بود یا خیر؟
دوتا بچه دارم میخوام طلاق بگیرم
من از عید قهر کردم از شوهرم البته چند سال کارمون همین شده قهر آشتی رفتارش درست نیست مهر محبت عاطفه نداره تصمیم به طلاق گرفتم از عید خونه بابام هستم دوسه یار آمد برای آشتی یبار برگشتم دوباره بد رفتار بود و دوباره قهر کردم احساس میکنم دوست دختر داره البته خودم هم خطا کردم با کسی وارد رابطه شدم شوهرم فهمید و سردتر شد خونمو بخشیدم و مهریه وکالت طلاق گرفتم تا سه روز دیگه حکم طلاقم میاد بنظر شما درسته یا نه درضمن دوتا پسرم دارم پیش باباشون هستن ولی خیلی دلگیر ناراحتم گاهی هم خیلی گریه میکنم.
دوست عزیز سلام
به نظر میاد در شرایط بسیار سختی قرار گرفتید و مستأصل هستید.بههرحال شما در کنار همسرتان روزهای خوبی را هم سپری کردید و اینکه این رابطه ممکن است به پایان برسد باعث ناراحتی شما میشود.
میفهمم که چقدر حس میکنید از این رابطه آسیب دیدهاید و تصور میکنید طلاق تنها راه است.
طلاق هم مانند تمام انتخابهای دیگر یک گزینه است که در جای خود میتواند بهترین انتخاب باشد به شرطی که آگاهانه باشد.
اما چیزی که من از پیام شما دریافت کردم این است که خودتان هم نمیدانید دقیقاً مشکل رابطه شما چیست و نگرانی من در این باره است اگر بهدوراز خشم و هیجان مشکلات رابطهتان را بررسی نکنید و طلاق بگیرید، احتمال اینکه همان اشتباهات را در روابط بعدی خود تکرار کنید بسیار زیاد است.شما و همسرتان هر دو یک زندگی را باهم آغاز کردید و به یکدیگر بله گفتید هرکدام از شما در اینکه روند یک رابطه بهخوبی پیش برود یا بهخوبی پیش نرود، سهم دارید.بنابراین اگر طلاق را تنها راه ممکن تصور میکنید، باید بهصورت آگاهانه باشد و درباره نقش خود در ایجاد مشکلات تأمل کنید.
این موضوع را هم مدنظر داشته باشید که همانطور که شما بارها تجربه کردید قهر و کنارهگیری نهتنها به بهبود رابطه کمک نمیکند، بلکه شرایط را بدتر هم میکند یک رفتار بالغانه در فرایند طلاق باید به اینگونه باشد که حتی اگر هر دو تصمیم خود را گرفتید و طلاق میخواهید تا زمانی که طلاق نگرفتید لزومی ندارد خانوادهها در جریان اختلافات شما قرار گیرند چرا که شما هنوز زن و شوهرید.
بههرحال شما و همسرتان تعارضات زیادی را تجربه کردهاید؛ اما نمیتوان گفت این به معنای این است که رابطه شما باید به پایان برسد.بلکه به معنای این است که هر دوی شما با پذیرش سهم خود در مشکلات باید هر چه توان دارید برای نجات زندگیتان بگذارید.بگذارید مطمئن باشید که تمام تلاشتان را برای رابطه انجام دادید.
درهرصورت به نظر میآید شما در مورد اینکه چه تصمیمی برای زندگیتان بگیرید به شفافیت و اعتماد بیشتری احتیاج دارید و در این مسیر مراجعه به مشاور چه بهصورت فردی چه بهصورت زوجی مؤثر است.
کتابی که در این راستا میتواند به شما کمک کند: کاش پیش از طلاق می دانشتم نشر جمال ترجمه زهرا استادیار
گلسا بمانیان
کارشناسی ارشد مشاوره خانواده
جالب بود ! سپاس از اطلاعات تان !
سلام خسته نباشید من خانمی هستم سی وپنج ساله همسرم چهل ساله یه فرزند دختر سیزده ساله دارم ما به خاطر خیانت همسرم شش سال از هم جدا زندگی میکردیم وفرزندم در کنار خانواده همسرم بود همسرم حاظر به طلاق نمیشد وخیلی اصرار میکرد که من برگردم به خاطر دخترم البته همسرم بد دهن ودست بزن داره من از روی احساس وبه خاطر بلوغ شدن دخترم تصمیم به برگشتن گرفتم همسرم زیاد مایل نبود اما بوروز هم نمیداد ومن تاکید کردم که اگر کسی الان توی زندگیته که من برنگردم برگشتن من همانا واذیت وآزار های شوهرم توی همون هفته ی اول شروع شد الان دو ساله که من برگشتم اما از روز اول هم بدتر شده در طول ماه هفته ای یکبار من ودخترمو کتک میزنه اصلا من ونیاز هام براش مهم نیست بازهم با یه خانم ارتباط داره واینها الان خیلی روی روحیه ی دخترم تاثیر گذاشته من میدونم که جایی توی این زندگی ندارم اما از لحاظ مالی هم زیاد اوضاع خوبی ندارم که بخواهم بمونم واز طرفیم خیلی فشار روی ماست تخریبمون میکنه واصلا به دخترم توجه ای نمیکنه هیچ خیلیم باهاش بدرفتاری وپرخاش گری میکنه الان من نمیدونم چه کنم واقعا آیا جدا شمو دخترمو بردارمو برم یا به خاطر مسائل مالی بمونم ولی واقعا دیگه بریدم
سلام زنی که مرد زندگی خود را دوست ندارد وفقط به خاطر بچه ای که دارد با اوزندگی میکند چه کار کند زندگی برای زن جهنم است هیچ محبت وعلاقه ای به همسر خو ندارد
سلام تو دوران عقد فهمیدم تفاوت فکری، احساسی، درکی، و هدفمندی زیادی با همسرم دارم. از همه لحاظ متفاوت بودیم و متوجه ناتوانی جنسی و بی احساسی جنسی زیادش شدم اما چون وابسته ی همسرم شده بودم هیچ حرفی نمیزدم و الان ۱۵ سال از زندگی مشترکمون میگذره و در مقابل همه ی این تفاوت ها و کمبودها من فقط سکوت کردم و صبر کردم چون همچنان وابسته اش هستم و از جدایی وحشت دارم اما جدیدا مشکلات اضطرابی گرفتم و متوجه اثرات زیان بار سکوتم در این سالها شدم. ولی باز هم از جدایی و تنهایی ترس زیادی دارم. هرچند الان چند سالی میشه ما یجورایی طلاق گرفتیم یعنی طلاق عاطفی اما باز هم بار روانی منفیش برای من کمتر از جدایی و طلاق رسمی است و من سالهاست در برزخ ادامه دادن یا جدا شدن گیر کردم و این داره من رو نابود میکنه. دوست ندارم باقی عمرم رو تنها باشم اما تحمل این زندگی هم برام خیلی سخته. یک پسر ۱۱ ساله هم دارم. و ۳۷ سالمه.واقعا نمیدونم چکار کنم؟! مشاور هم چندبار رفتم و همه گفتن جدا شو. اما از جدایی و تنهایی وحشت زیادی دارم.
سلام وقت بخیرمن حدود ده ساله ازدواج کردم با پسرخالم و کاملا عاشقانه، عاشق مسافرت مهمونی تفریح و هردو شادوعاشق زندگی و حدود دوسال هست بچه دار شدیم ک دوران بارداری خوبی داشتم باحمایت همسرم و برای زایمانم ازهیچ کاری دریغ نکردن زندگیم فوق العاده عالی و باعشق بود تا روزی ک بچه بدنیا اومد همسرم هیچ توجهی بهم نداره همیشه عصبی ناراحت ناراضی هبچ تفریح و مسافرت و مهمونی نمیره لاغر شده نمیخنده وهیچ رابطه جنسی نداریم حتی باوجود اصرار وتلاش من،ازنظر ظاهر و سلیقه واقعا عالی ام و هیچ تغییری در رفتارم نداشتم بعداززایمان…همسرم فقط باگوشیه ووقتی شکایت میکنم میگه مشکلی داری راه بازه چندبار تصمیم به جدایی گرفتم ولی با وجوددخترم این کار خیلی برام سخته ودراخر تصمیم گرفتیم بخاطر دخترمون بسازیم تا یکم بزرگتر بشه خانواده ها در جریانن و پدرم من رو بدون بچه قبول داره ک برگردم و من واقعا نمیتونم بچمو ول کنم…چندباری هم ب همسرم گفتن بره و تقاضای طلاق بده ولی نرفته و بمن میگه این اتفاق قراره بیفته خودت انجامش بده بهم میگه دوستت ندارم و زندگی برام تلخه من هم دیگه حسی بهش ندارمو دارم هرروز با دیدنش زجرمیکشمو واقعا نمیدونم چه کنم ب صلاح من و دخترمه…ممنون میشم راهنمایی کنید ۲۸سالمه وهمسرم۳۶
بیست سال پیش به علت مرگ پدرم ووضعیت بدمالی ازناچار با فردی که شرایطی که میخواستم را نداشت، نه شغل نه فرهنگ نه عقیده، ازدواج کردم و اول ازدواج شدید کتکم میزد و مشخص بود ازمن بدش میاد و با دخترای فامیلش که بهش نداده بودند جلوی من محبت میکرد توجمع از من فاصله میگرفت او جود من خجالت میکشید و هنوزم تو جمع ازمن فاصله میگیره، به خاطر وضعیت مالی مادرم تحمل کردم بچه دار شدم کمی بهترشد تااینکه سه ساله پیش وضعیتش فوق بد شد وارد درخواست جنسی و دوستی بازن های زیادی رفت چندبار گوشی مخفی داشت هزار بار قسم خورد و شکست با توجه به اینکه اصلا مرد زندگی من نبود و حالا خیانتهای مکرر میکند و با ترس دوباره از وضعیت خانواده ام با زجر کشیدن پسر هشت ساله ام از دعوای ما از توهین به خودم و خانواده و پدر مرحومم چه باید بکنم؟
من ۸ساله ازدواج کردم حاصل ازدواج دوفرزنددختردوقلوی ۴ساله.شوهرم مشکل اعصاب وروان داره که داروهم جواب گونیست وبه شدت هم شکاک وبدبین دست بزن هم داره به خودم وبچه هام چون تعادل روانی نداره الان تصمیم گرفتم جدابشم ولی ازطرفی هم میگم بمونم بچه هام کمی بزرگتربشن واسه حضانتشون چون ادامه دادن بااین اقا فایده نداره چون روزبه روزداره روانش بدترمیشه حالا میخوام راهنماییم کنیدممنون میشم
سلام خسته نباشید من به خاطر بچم با زنم زندگی میکنم و طلاقش نمیدم میشه راهنماییم کنید دیگ خسته شدم
طلاق عاطفی ضربه بیشتری به فرزند میزنه یا طلاق کامل جدا بشم کلا یا بخاطر دخترم با طلاق عاطفی زیر یک سقف بمونم
من ازدواج کردم سال ۹۰ دوتا بچه دارم ۲۹ سالمه و الان خیلی از لحاظ روحی خراب حالم و از زندگی مشترکم راضی نیستم ولی آینده بچه هام واسم مهم نمیخوام بچه طلاق باشن ولی اکه بچه ای نبود ادامه زندگی اصلا واسم خوشایند نیست ، شوهرمن دست بزن و بد دهن و کینه ای و مغرور و خودخواه ولی من برعکسشم تا الان میتونستم تحملش کنم ولی حس میکنم دیگه نمیتونم و فقط به خاطر بچه هام دارم تحمل میکنم حتی یه جور شده ناخدا گاه جلو بچه هام گریه میکنم
سلام.من از همسرم متنفرم. همش با هم دعوا داریم و ایشون مدام قهر میکنه.افسردگی گرفتم فقط به خاطر دو تا بچه هام موندم چیکار کنم خسته ام
با سلام .۸ ساله که ازدواج کردم دو فرزند ۶ و یک ساله دارم از همان سال اول با همسرم مشگل داشتم بیشتر اختلاف ها بخاطر مادر ایشان بود الان چند سال است دیگر هیج توجه ی به من ندارد هیچ پولی برایم خرج نمیکند خیلی در عذاب هستم فقط بخاطر فرزندانم تحمل میکنم. مجبورم در این برزخ بمانم . چندین بار هم مرا بیرون کرده به خاطر بچه هام ماندم واقعا نمیدانم راه درست چیه. طلاق یا تحمل؟
چندین سال هست که شوهرم هر روز یه معشوقه جدید دارد و به همین خاطر اصلا ما با هم رابطه جنسی چندین سال هست نداریم پیش بچه هام من رو تحقیر میکند کتکم میزند و فحش های رکیک به من میگوید و من به خاطر بچه ها تحمل میکنم چون بچه هام در سن حساسی هستند به خاطر بچه هام نمیخواهم طلاق بگیرم ولی شوهرم هزاران بار گفته من تو رو نگه ندارم کسی تو رو نگه نمیدارد در حالی که اینطور نیست. من فقط به خاطر بچه هام و شرایط سنی انها تحمل میکنم. چکار کنم لطفا پاسخ دهید در ضمن فکر کنم که صیغه هم دارد چون در محل کارش به همکارانش گفته که زنم سرطان دارد دلم به حالش میسوزد نگهش داشتم و خرجش رو میدهم و برای عمین صیغه کردم ولی به خدا من هیچگونه مریضی ندارم لطفا بگید با این شرایط چکار کنم به خدا نمیدونم چکار کنم تا حالا ابرو داری کردم
سلام ببخشیدلطفا منوراهنمایی کنید زندگیم باجهنم هیچ فرقی نداره واسم همسرم بامن مثل یه حیوون رفتارمیکنه ۱۱سال که همینطوره واس خاطربچه هام موندم اما این آزاراش بی محبتی وبی مهری هارونمیتونم دیگه تحمل کنم منم آدمم ونیازدارم هم مالی هم عاطفی اما هیچکدومو واسم تامین نمیکنه واقعا دیگه کم آوردم خیلی زیاد کم آوردم. نمیتونم ازبچه هام دل بکنم ازطرفی هم بی عشق نمیشه سر کرد هنوز جوونم کلی آرزودارم ب عشق ومحبت نیازدارم میخوام پیش بچه هام بمونم با این مریض روانی سرکنم اما تصمیم دارم ک منم واس خودم یه هم دم پیداکنم که ازتنهایی وبی کسی دربیام منم آدمم پر از احساس
یه بچه ۵ ساله دارم. زنم گذاشته یه مهد که ماهی ۸ تومن میگیره. سر پول دعواست. فوق العاده دروغگو. تو چشمم دروغ میگه. ماهی ۴ تومن به خودش فقط واسه قر و فر و لباس و مانتو و کفش میدم. هزینه خونم حدود ۳۰ تومن میدم . اون ۴ تومن فقط واسه شخصی خودش میدم. باز اذیت مبکنه میگه تو گدایی . خسته شدم. میخواد بره سر کار . من از کار کردن زنم خوشم نمیاد. بهش گفتم مگه روز اول کار میکردی. دفتر بیمه داره . روزی صد نفر مرد زنگ میزنن. من دوست ندارم. بدممیاد از این وضع. فقط به خاطر بچم هی دارم باج میدم و موندم تو این زندگی. کمکم کنید چه کنم
اویل نامزدی باهم مشکل خوردیدم میخواستم جداشوم ولی شوهرم راضی نشد طلاق بده سه سال نامزد بودم با بزرگ ها اومدن وسات عروسی را گذاشتن سال ۹۶عروسی کردم رفتم سرخونه زندگیم دخالت خانوادگی شد بعد سال ۹۸پسرم به دنیا اومد هرطرف خانواده ها بهم خوردن بازهم به دادگاه رفتیم بازشوهرم طلاق نداد. ببخشید به دخترم ۱۴۰۱حامله بودم شوهرم گفت من ازدواج میکنم فقط برو طلاق بگیر من به خاطربچه ها نرفتم میخواست بایکی دوست شه من فهمیدم نزاشتم الان باخانواده من قعرهست نمیره خونسون دلم خیلی پر هست فقط به خاطر بچه ها زندگی میکنم تنها هیج جانمیراره برم فقط خونه هستیم دیشب به من وقتی میخابیدم گفت تو دست وبالام رابستی
ما زندگیمون خوبه ولی همش پشت مادرش و من نمیتونم تحمل کنم ولی یه دختر ۳ساله دارم میترسم با طلاق ازم بگیرنش
سلام من باشوهرم خیلی مشکل دارم واقعا آزارم میده خسته شدم امابخاطربچم نمیخوام جدابشم چیکارکنم
من ۳۱ سالمه و ۱۰ ساله که زندگی مشترکی دارم ودوتا بچه دارم از زندگی که دارم اصلا راضی نیستم شوهرم هم خیانت کرده وهم بهم تهمت می زنه نه رفتار عاطفی به خودم وبچه ها داره همش گیر می ده پسرم عصبانی شده الان از لحاظ روحی انقدر تحمل شوهرم واسم سخت شده که تصمیم به جدایی گرفتم تا الانم فقط به خاطر بچه هام واستادم ولی دیگه نمی تونم لطفا راهنمای کنید ممنون
۳۵ سال زندگی با چشم و گوش و زبان بسته ادامه دادم در حالیکه چندشم میشد. بچه هام به راه راست هدایت نشدند. یکی معتاد شد و یکی دیگه دوست پسر دارشده. مادرشون هم دلچسب نیست. آپشن خوبی نداره. خلا حرف زیاده ولی در پیامک نمیگنجه.
سلام من مدام با همسرم اختلاف دارم همش جرو بحث اما نمیدونم با وجود دو تا بچه طلاق بگیرم یا نه لطفا راهنمایی کنید
سلام من میخوام از شوهرم جدا بشم ۵ سال پیش عاشق یخ مردی شدم ولی به اسرار خانواده نتونستم باهاش ازدواج کنم و به اصرار من رو به کسی دیگه عقد کردند ۵ سال میشه ازدواج کردم اما یه روزم خوب نبودیم باهم دوتا هم بچه دارم یکی ۴ سالشه و یکی هم ۱ نیم سالش ما هنوزم عاشق هم هستیم آیا میتونم باهاش ازدواج کنم؟ شوهرم میخواد ازم طلاق بگیره بچه ها رو هم نمیخواد
من شوهرم اصلا هیچی از واقعت زندگی بلد نیس همش ازم ایراد میگیره هر چند ماه ی بار کلا تو خودش پر میشه یهو میده بیرون سر من های میکنه ب خدا ۱۰ ساله همش دعوا کتک فوش ب خدا دیگه خسته شودم به خاطر پسرم هم نمیتونم برم شما منو راهنمای کنید. شوهر من فقط ازم متنفره فقط میخواد منو پیش همه خراب کنه مثلا پیش خانواده ک زن منم اینه اینجورییه نمیدونم چیکار کنم دیگه تحمل سر رفته چیکار کنم نمیخوام خانوادمو درگیر کنم ۳ سال پیش خواستم طلاق بگیرم وکیلم گرفتم اما باز اون نزاشت ک برم فقط برای اینکه منو حرص بده اون یه روانیه هر چند ماه ی بار تو خودش پر میشه همه چیزو سر من در میباره ب خاطر پسرم مجبورم تحمل کنم نمیدونم شما چاره برام بیندیشید
سلام من دو تا پسر دارم 4 سال و 7سال زندگیم سخته شوهرم خیلی اذیت میکنه میخوام طلاق بگیرم ولی بخاطربچه هام همش کوتاه میام چون خانواده ی شوهرمم اصلا ادمایه خوبی نیستند. شوهرم خوب بود همه چیز بعد مشکلاتی به وجود اومد شوهرم به زندان رفت رفتارش کلا تغییر کردومن درحال حاضردوفرزند دارم واینوبگم من خودم ازاتباع خارجه هستم وشوهرم ایرانی هستند.خیلی اذیتم میکنه دیگه خسته شدم شبی نبود بدون گریه نخوابیده باشم لطفا کمکم کنید یا راهنماییم کنید خیلی ممنون