خانه / پرسش و پاسخ مشکلات زن و شوهر / مشکلات ازدواج دوم بعد از طلاق | مشاوره ازدواج مجدد زنان مردان
مشکلات ازدواج مجدد
مشکلات ازدواج مجدد

مشکلات ازدواج دوم بعد از طلاق | مشاوره ازدواج مجدد زنان مردان

شاید ازدواج مجدد مانند هر ازدواج دیگری به نظر برسد. اما ویژگی‌های مخربی دارد. از آن جایی که این ویژگی‌ها اغلب به چشم نمی‌آیند، ازدواج دوم آسیب‌پذیرتر می‌شود. نه این‌که محال است ازدواج دوم موفقیت‌آمیز باشد، اما در ازدواج دوم باید با برنامه‌ای دقیق و مشترک پیش بروید تا عشق و محبت را واقعاً تجربه کنید.

وقتی پای روابط در میان است از گذشته عبرت نمی‌گیریم. عشق کورمان می‌کند. هجوم احساسات عاشقانه فریبمان می‌دهد، خیال می‌کنیم این یک رابطه بی همتاست که جهان را زیرورو می‌کند.

دکتر ویلیام دوهرتی، نویسنده کتاب خانواده ارادی می‌گوید: “گمان می‌کنیم این رابطه جدید و پراحساس همان است که در آسمان‌ها دنبالش می‌گشتیم. در آن شرایط تجربه ما از روابط قبلی نمی‌تواند عرض‌اندام کند.” به عقیده دکتر دوهرتی وقتی دوباره عاشق می‌شویم حتی بدبینی ما نسبت به بار اول بیشتر نمی‌شود.

“ما واقعاً فکر می‌کنیم مشکلات برای آدم‌های عادی است و ارتباط برقرار کردن ما مسلماً عادی نیست.” چون مشکل از همسر قبلی ما بود. “اشخاص همان اشتباهات و افکار و تجربه‌های ازدواج اول را وارد ازدواج دوم می‌کنند.”

اصلی ترین مشکلات ازدواج مجدد بعد از طلاق

آیا طلاق گرفته‌اید؟ آیا در فکر ازدواج مجدد هستید؟ اگر چنین است، لطفاً قبل از خواندن مطالب زیر به این کار اقدام ننمایید. اگر در فکر ازدواج مجدد هستید، ابتدا این مطالب را مطالعه بفرمایید.

اکثر کسانی که طلاق گرفته‌اند با این‌که هنوز در خود احساس ناامیدی، رنجش، شکست و حتی گاهی ویرانی می‌کنند، فوراً دوباره ازدواج می‌نمایند؛ مثل کسی که تا از اسب می‌افتد دوباره بلافاصله سوار بر اسب می‌شود. جالب است بدانید تقریباً 70 درصد کسانی که در ازدواج اول شکست خورده‌اند مجدد ازدواج می‌کنند. بااین‌حال 60 درصد این ازدواج های مجدد دوباره به شکست منجر می‌شود که رقم قابل‌توجهی است. ” (هارا استراف مرانو) این آمار نشان می‌دهد باید به گوش همه برسانیم که “مراقب باشید. قبل از ازدواج بسیار مراقب باشید و اگر قصد ازدواج مجدد دارید بازهم بیشتر مراقب باشید.”

تکرار همان اشتباهات ازدواج اول در ازدواج دوم

دکتر جف لارسون می‌گوید: “افراد به نقش خود فکر نمی‌کنند. آنها می‌گویند، ’من دیگر نمی‌خواهم همان اشتباهات ازدواج اول را دوباره تکرار کنم. ’ اما درست همان اشتباهات را دوباره تکرار می‌کنند. مگر این‌که با تفکر و تعمق به علت طلاق و نقش خود در این شکست پی ببرند.”

همه کارشناسان ازدواج معتقدند، اشخاص چه در ازدواج اول چه در ازدواج دوم، مدام اشتباهاتشان را تکرار می‌کنند. اولین و مهم‌ترین اشتباه، انتظارات غیرواقع‌بینانه از ازدواج است. کلیفورد نوتاریوس، دکتر روانشناس خانواده، می‌گوید در ازدواج دوم اشتیاق کمتر، طبیعی است، قابل‌پیش‌بینی است و در نوع خودش خوب است. این نشانه سردی در رابطه نیست.

چرا ازدواج مجدد تا این حد مشکل است؟

کوتاه‌ترین جواب آن است: چون ازدواج مجدد بعد از طلاق اتفاق می‌افتد. کسانی که طلاق گرفته‌اند در وضعیت بسیار آسیب‌پذیری قرار دارند. آنها می‌خواهند رابطه نزدیک و صمیمانه‌ای داشته باشند. اشتیاق به آرامش و صمیمیت عمیق آنها را وامی‌دارد به‌سرعت ازدواج کنند و همین خود عامل شکست خواهد بود.

اما کارشناسان می‌گویند زوجی که می‌خواهند دوباره ازدواج کنند باید روابط خود را به‌تدریج شکل دهند. دکتر رابرت استامن می‌گوید: “آنها باید یکدیگر را هم به طور فردی هم در رابطه مشترک بشناسند. باید از انتظارات یکدیگر مطلع شوند.”

برای آن که به‌عنوان یک زوج، پیوندی بین آنها ایجاد شود به زمان احتیاج دارند. زیرا این رابطه تحت استرس‌های ناشی از ازدواج قبلی است که در ازدواج فعلی آنها نفوذ می‌کند. هیچ‌کدام از این فشارها به‌اندازه مشکلات فرزندان خود و فرزندان ناتنی محسوس نمی‌باشد.

در ازدواج مجدد فرزندان در امتداد رابطه رشد نمی‌کنند،بلکه قبل از آن رشد کرده‌اند. لک‌لک‌ها هم آنها را به‌صورت بسته‌های کوچک بی‌پناه برای شما نیاورده‌اند. آنها مثل بسته‌های آماده هستند، با روش‌های تربیتی کاملاً متفاوت از چیزی که بزرگ‌ترها در نظر دارند.

ازدواج مجدد از بسیاری جهات کاملاً متفاوت از ازدواج اول است؛ ولی کلیات مربوط به رابطه زناشویی در مورد آن نیز صدق می‌کند و ما در اینجا فقط به ذکر برخی نکات مهم و خاص و مشکلات ازدواج مجدد اکتفا می‌کنیم. همانند ازدواج اول، ازدواج دوم نیز راهی برای درمان تنهایی شما نیست.

تنهایی یک حس و باور درونی است و معمولاً یکی از علامت‌های افسردگی است که بایستی از طریق مشاوره برطرف شود. به‌عنوان روانشناس خانواده امروز شما را با برخی از باورهای اشتباه برای ازدواج مجدد که در مورد ازدواج مجدد در میان خانواده های ایرانی وجود دارد اشاره می کنم:

تفکر اشتباه 1: ازدواج دوم معمولاً موفق تر از ازدواج اول است

اگرچه در برخی موارد، ازدواج دوم موفق تر از ازدواج اول است که آن هم‌بستگی دلایل طلاق دارد، مانند اعتیاد همسر، خشونت خانگی، خیانت همسر و غیره، ولی بر اساس تحقیقات روانشناسی، احتمال شکست در ازدواج دوم ده درصد بیشتر از ازدواج اول است و با هر بار ازدواج مجدد این درصد بازهم بیشتر می‌شود یعنی احتمال طلاق و جدایی بیشتر است.

تفکر اشتباه 2: در ازدواج مجدد به دلیل تجربه و بلوغ بیشتر، رابطه زناشویی بهتر خواهد شد

تا زمانی که فرد مشکلات و عیب‌های خود را نیابد و آنها را به‌درستی حل نکند و تصمیم درست در ازدواج دوم نگیرد تقریباً همیشه رابطه زناشویی و اختلافات خانوادگی بدتر خواهد شد؛ خصوصاً اگر فرزندی از ازدواج قبلی نیز وجود داشته باشد. به همین دلیل توصیه می‌شود تا زمانی که اثرات و عوارض منفی و مشکلات ازدواج اشتباه اول به‌درستی برطرف نشده ازدواج حداقل یک تا دو سال تصمیم به ازدواج مجدد نگیرد (حتی اگر علت جدایی فوت همسر باشد) زیرا بایستی خاطرات گذشته محو شوند تا تأثیر منفی بر زندگی جدید و ازدواج مجدد نداشته باشد.

تفکر اشتباه 3: با طلاق گرفتن یا بیوه شدن، ازدواج قبلی به کل از یاد می‌رود

حتی اگر علت مجرد شدن فوت همسر باشد، بازهم خاطرات آن چه خوب و چه بد برای مدت‌های طولانی باقی خواهند ماند. اگر از ازدواج اول فرزندی وجود داشته باشد، آنگاه موضوع ارتباط فرزند با پدر یا مادر اصلی و خانواده او و مسائل قانونی وجود خواهد داشت و تقریباً به‌ندرت ممکن است که چنین رابطه‌ای به طور کامل قطع شود.

تفکر اشتباه 4: من با تو ازدواج می‌کنم نه با خانواده همسرم

اگرچه از نظر معنایی این حرف درست است ولی همیشه نحوه رفتار با خانواده همسر در زندگی زوجین بسیار مهم است، خصوصاً اگر ازدواج مجدد باشد. به همین دلیل توصیه می‌شود تا جایی که ممکن است رضایت خانواده برای ازدواج مجدد کسب شود. البته اگر زن و مرد به معنای واقعی عاشق یکدیگر بوده و افرادی کاملاً عاقل، توانمند و مستقل هستند و حاضرند تمامی عواقب آن را بپذیرند، تصمیم به ازدواج مجدد در نهایت با آنهاست.

تفکر اشتباه 5: من همسرم را دوست دارم پس فرزندخوانده‌هایم را هم دوست خواهم داشت

برحسب شخصیت و میزان آگاهی مادر یا پدرخوانده، سن کودک، جایگاه و نقش مادر یا پدر واقعی بعد از طلاق، وجود یا عدم وجود برادر یا خواهر ناتنی، ممکن است رابطه نزدیک و تا حدی دوستانه بین کودک و ناپدری یا نامادری به وجود آید ولی احتمال برقراری رابطه صمیمی و گرم میان آنها بسیار کم خواهد بود و برقراری رابطه صمیمی با فرزندخوانده چندین برابر پدر و مادر واقعی زمان و انرژی می‌طلبد. همچنین توجه داشته باشید که شما هرگز نمی‌توانید جایگاه پدر یا مادر واقعی فرزندخوانده‌تان را داشته باشید.

نکات مهم برای ازدواج مجدد

اگر به‌طورجدی تصمیم به ازدواج مجدد گرفته‌اید یا قصد دارید با فردی که ازدواج قبلی داشته ازدواج کنید قبل از اقدام، نکات زیر را موردتوجه قرار دهید:

فردی را انتخاب کنید که با شما تناسب بیشتری داشته باشد. در زوج‌های زیر احتمال اختلافات و مشکلات زناشویی در ازدواج مجدد بیشتر خواهد بود:

  • فرد ازدواج نکرده یا بدون بچه با فرد مطلقه یا بیوه که صاحب فرزند است ازدواج می‌کند.
  • اختلاف سنی در ازدواج زن و مرد بیش از ۵ تا سال است.
  • فرد طلاق گرفته با کسی که همسرش فوت کرده است. یکی با بار خاطرات منفی و دیگری با بار خاطرات خوب ازدواج می‌کند.
  • عدم توافق در داشتن یا نداشتن فرزند در زندگی مشترک مجدد.
  • وجود فرزندان از ازدواج قبلی با سن بیش از ۵ تا ۷ سال و تمایل به داشتن فرزند از زندگی مشترک جدید.
  • اختلاف فرهنگی در ازدواج شدید باشد.

قبل از ازدواج مجدد مشکلات ازدواج قبلی تان را کاملاً حل کنید

اگر هنوز از ازدواج قبلی تان خشمگین و ناراحت هستید یا همچنان رنجش، خشم یا احساس افسردگی بعد از طلاق دارید، ابتدا با مطالعه و کمک گرفتن از مشاوره ازدواج آنها را اصلاح و برطرف کنید و سپس بله بگویید.

آیا برای تصمیم به ازدواج مجدد دلایل محکمی دارید؟

اگر برای رفع تنهایی یا دلتنگی یا حرف‌وحدیث دیگران یا مشکل اقتصادی یا نیاز جنسی یا به‌خاطر بچه ها قصد ازدواج دارید، از تصمیم خود منصرف شوید. همیشه برای رهایی از این مشکلات زندگی راه های کم‌هزینه‌تر و بهتری وجود دارد.

علت دقیق و واقعی طلاق از همسر اول چه بوده است

حتی‌المقدور با همسر سابق یا خانواده فردی که قصد ازدواج مجدد با او را دارید تماس گرفته و دلیل درخواست طلاق را از آنها جویا شوید. هرچند به دلیل فرهنگ حاکم بر اکثر خانواده‌ها در ایران چنین امری بسیار مشکل است و گاهی نیز مسئله‌آفرین خواهد شد.

مطالب مرتبط: ازدواج مجدد با داشتن فرزند

علت و نتایج تصمیم به ازدواج مجدد خود را به‌صورت ساده برای فرزند خود شرح دهید ولی نخواهید که تصمیم شما را تأیید کند اگر مخالفت فرزندتان با ازدواج مجدد شما بسیار شدید است بهتر است ازدواج را کمی به تأخیر بیندازید و در مورد این اختلاف حتماً از یک مشاور خانواده کمک بگیرید.

قبل از ازدواج مجدد مشاوره بگیرید

قبل از تصمیم به ازدواج مجدد توصیه می‌شود از یک مشاور خانواده خوب کمک بگیرید. بر اساس تجربیات قبلی مراجعین، مشاور ازدواج می‌تواند با بررسی شرایط زندگی حال و گذشته شما و نامزد شما، راهنمایی‌های مفیدی قبل از ازدواج مجدد را به شما ارائه دهد و زندگی بعد از ازدواج شما را در مسیر مناسبی هدایت کند.

 برای ازدواج مجدد چه باید کرد؟

شاید قصه سیندرلا به نظر فقط یک داستان عاشقانه باشد اما پر از چالش است. می‌خواهیم در این مقاله از سایت مشاوره باما به برخی از این چالش‌ها بپردازیم. ما این مطالب را از مقاله‌ای با عنوان “آیا طلاق گرفته‌اید؟ مهمترین مشکلات ازدواج مدامند؟” اقتباس کرده‌ایم که مدتی قبل در مجله روانشناسی چاپ شد. اما حالا می‌توانید مقاله مذکور را به طور کامل در وب‌سایت ’ازدواج های هوشمندانه’ مطالعه نمایید.

آمار طلاق ثابت می‌کند، منطق اکثر مردم در مورد ازدواج مجدد اشتباه است. مسئله این است که هنگام ازدواج مجدد تجربه نادیده گرفته می‌شود. ازدواج اول احتمال موفقیت در ازدواج دوم را کاهش می‌دهد. دایان سالی، مدیر وب‌سایت ازدواج های هوشمندانه می‌گوید: ” تصور عموم برخلاف واقعیت است. به نظر می‌رسد افراد باید بعد از ازدواج اول عاقل‌تر و بالغ‌تر شده باشند.

فکر می‌کنید افراد از اشتباهات ازدواج ناموفق خود درس گرفته‌اند و در ازدواج دوم بهتر عمل می‌کنند. اما این طرز تفکر مثل این است که خیال کنید اگر یک تیم فوتبال در بازی اول شکست خورد حتماً در بازی دوم پیروز می‌شود. آن تیم برنده می‌شود – تنها به شرطی که قبل از بازی دوم چند تکنیک جدید یاد گرفته باشد.

در ازدواج مجدد ابراز عشق را به تعویق بیندازید

با این‌که احساسات به‌سرعت اوج می‌گیرند، ابراز عشق باید به تعویق بیفتد. باید برای شناختن یکدیگر و ایجاد احساس به‌اندازه کافی وقت صرف کنید. دکتر پت لاو می‌گوید: “این امر به‌مرور اتفاق می افتد، درست مثل قطعات پازل که آنها را یکی‌یکی کنار هم می‌چینید. مثل برنامه کامپیوتری نیست که با فشار یک دکمه راه‌اندازی شود.”

در ازدواج دوم احتمال اختلاف و دلسردی بیشتر است زیرا مشکلات بزرگ‌تری وجود دارد. ازدواج مجدد معمولاً از ازدواج اول پیچیده‌تر هستند.

همسران سابق تأثیر زیادی در ازدواج مجدد دارند. آنها در خاطرات شما حضور دارند. همچنین در زندگی واقعی شما، با فرزندان و با والدین و خواهر و برادرهای شما در تعامل‌اند. دکتر لارسون می‌گوید: “وقتی شما دوباره ازدواج می‌کنید، با فردی ازدواج می‌کنید که همسر سابق دارد.” او وارد این قلمرو می‌شود.

دکتر دوهرتی از دانشگاه مینه سوتا توضیح می‌دهد: “محال است با طلاق تمام احساسات فرد تمام شود. شما آن فرد را همیشه در اطراف خود دارید. بخشی از وجود شما هویت “ما” را حفظ می‌کند.”

اگر از ازدواج قبلی فرزندانی داشته باشید، همسر سابق شما همیشه همراه با آنها وجود دارد. آنها برای بردن و برگرداندن فرزندان، برای اموری که به هماهنگی پدر و مادر نیاز است، به‌خصوص در زمان تعطیلات، به سراغ شما می‌آیند. علاوه‌برآن، همسران سابق در عکس‌ها هم دیده می‌شوند. همچنین پدربزرگ و مادربزرگ بچه‌ها به‌اضافه تمام فامیل مثل عمه‌ها و عموها و فرزندان آنها.

فرزندان رفتارهای شما را در ازدواج دوم تحت تأثیر قرار می‌دهند

هیچ‌چیز به‌اندازه حضور فرزندان حاصل از ازدواج اول زندگی شما را در ازدواج دوم تحت تأثیر قرار نمی‌دهد و حقیقت این است خانواده‌هایی که از ازدواج مجدد شکل می‌گیرند از ابتدا بچه‌هایی در خانه خود دارند. در این صورت، زوج‌ها فرصت کافی برای پرورش رابطه خود ندارند، زیرا قبل از آن که زوج باشند پدر و مادر هستند و چون شکل‌گیری احساسات خانوادگی طول می‌کشد، رابطه زوجین فوراً مورد هجوم فرزندان قرار می‌گیرد.

به همین دلیل همه کارشناسان خانواده توصیه می‌کنند، کسانی که قصد ازدواج مجدد دارند در ابراز عشق عجله به خرج ندهند و آن را به تأخیر بیندازند. آنها باید علی‌رغم تمایل و انگیزه‌های مالی که منجر به ادغام دو خانواده می‌شود به این مسئله نیز توجه داشته باشند.

امیدواریم با مطالعه مواردی که مطرح شد بینش درستی نسبت به مسائل مربوط به ازدواج دوم یا ازدواج مجدد پیدا کرده باشید. به‌علاوه باید ارزش ازدواج در نزد شما به همان اندازه‌ای باشد که در نزد خداوند ارزش دارد. در این‌گونه مسائل عاقلانه رفتار کنید همان‌طور که خداوند از شما خواسته است. ازدواج پیمانی مقدس بین یک زن و یک مرد و خداوند است. لطفاً با تصمیم گیری نادرست از قداست آن نکاهید.

پشیمانی از ازدواج دوم

من خانمی هستم 30 ساله حدود 2 سال هست جدا شدم. حدود 6 ماه هست ازدواج مجدد کردم با اقایی که ایشونم جدا شدن و یک فرزند دختر 10 ساله دارند که با ما زندگی میکنه منم یک پسر 13 ساله دارم که حضانتش با پدرش هست و دو روز در هفته پیش منه. . این اقا حدود یک ماه بعد از طلاقش با من ازدواج کرد. دلیل طلاقش هم خیانت همسرش بوده. یک مدتی هست ایشون بهونه گیر شدن اول گیر داد به پسر من که من راضی نیستم پسرت بیاد خونه من… الان پسر اون دو روز خونه مادرم هست و خونه من نمیاد. اما بازم بهونه گیری میکنه. من یک مشکل پوستی دارم ایشون همون روز اول در جریان این مشکل بودن و قبول کردن اما الان میگه من نمیتونم با این موضوع کنار بیام و نمیتونم باهات زندگی کنم. من بیماری ویتیلیگو دارم(برص یا پیسی) البته زیاد نیست دستام وپاهام داره…. من به ایشون توضیح دادم ک میتونم رنگ پوستم رو یک دست کنم و این لکه ها از بین بره اما بازم میگه نه… من نمیتونم باهات کنار بیام بیا از هم توافقی جدا بشیم… (انگار خونه خالس…!) تو حرفاش عنوان کرد ک هنوز ب زندگی گذشتش فکر میکنه و گذشتش رو فراموش نکرده هنوز همسرسابقش رو دوست داره و خودش رو دلیل بهم خوردن زندگیش میدونه… به من میگه ک تورو خیلی دوست دارم تو عشق من هستی و…. ولی میخوام جدا بشیم نمیتونم تحملت کنم. ازم میخواد ک توافقی جدا بشیم و بعد از یک سال دوباره ازدواج کنیم.!!میگه من تورو واسه زندگی قبول دارم بهتر از تو برای زندگی نیست اما نمیتونم الان باهات زندگی کنم…!
نمیدونم چه برخوردی داشته باشم احساس میکنم واقعا سردرگمه و داره اذیت میشه اما خب… زندگی دو تا آدم هست نمیشه همینجوری بهم بخوره… بنظرتون ایشون با مشاوره تخصصی میتونه این سردرگمی و احساسات که داره رو مدیرت کنه؟ میشه یکم عقل و منطقش فعال بشه. الان میگه که موندم چیکار کنم میدونه که جدا هم بشیم وضعش بدتر میشه ولی نمیتونه درست تصمیم گیری کنه. من الان نمیدونم چه عکس‌العملی باید نشون بدم.

پاسخ مشاور به سوال پشیمانی از ازدواج مجدد

از توضیحات شما این حدس رو میزنم که همسرتون به شدت دچار آشفتگی فکری شده و تا حدی میتونیم به ایشون حق بدیم. همسر شما بعد از گذشت فقط یک ماه از طلاق با شما ازدواج مجدد کردند و همین میتونه یک علت برای آشفتگی‌های ایشون باشه.

احتمالا شوهر شما هنوز درگیر افکار ازدواج قبلی بودند که با شما ازدواج کردند و شروع یک رابطه جدید هم همراه خودش آشفتگی و سازگاری‌های جدیدی میاره. گاهی اوقات افراد وقتی از  مسئله‌ای دچار آشفتگی میشن به امید رهایی از افکار منفی برای خودشون مسائل جدیدی ایجاد میکنند دریغ از اینکه دارن باعث تشدید سردرگمی‌ها میشن.
این احتمال وجود داره که همسر شما در کنار اینکه به شما علاقه داره، هنوز درگیری‌های عاطفی نسبت به زندگی قبلی خودش داشته باشه و به این امید که با کمی فاصله گرفتن بتونه اونهارو حل کنه به شما چنین پیشنهادی داده که موقتا از هم جدا بشید و احتمالا همین مسئله باعث بهونه‌گیری‌های ایشون شده.
البته اینکه ایشون مخالف حضور بچتون در خونه هستند به هیچ عنوان منطقی نیست و هرچند میتونه بخشی از اون بهونه گیری ها باشه اما لازمه که در این مورد باهاشون صحبت کنید و علت مخالفتشونو بپرسید و توضیح بدید که هردوی شما بچه دارید و بی نهایت بچه هاتون رو دوست دارید پس اگر ایشون شما رو دوست داره باید بچه شما رو هم بپذیره‌.
احتمال دیگه‌ای که در مورد بهونه‌ گیری‌ های همسرتون وجود داره میتونه پشیمانی از ازدواج باشه. ایشون در دوره‌ای با شما ازدواج کرده که قطعا آشفتگی‌های زیادی داشته و شاید الان که مدتی گذشته نسبت به انگیزش برای ادامه رابطه شک کرده باشه. تمامی مواردی که ذکر میکنم در حد احتمالات هستند به این دلیل که مسئله شما نیاز به اطلاعات و پیگیری‌های بسیار بیشتری داره که در قالب متن امکان پذیر نیست.
قبل از هر تصمیمی توصیه حتمی من به شما مراجعه به مشاور خانواده هست. مسئله همسر شما هرکدوم از این احتمالات که باشه نیاز به کمک مشاور داره و لازمه که بهش کمک بشه تا خودش رو از سردرگمی خارج کنه و بهترین تصمیم رو برای زندگیش بگیره.
مشاور، احساسات و افکاری که در ذهن همسر شما گیر کرده اند رو اول بررسی میکنه و بعد اون ها رو از نو نظم میده تا احساس آشفتگی کاهش پیدا کنه. بعد از گذروندن جلسات مشاوره قطعا شما و همسرتون میتونید با کمک روانشناس به نتایج خوبی برسید و بهترین تصمیم رو که مناسب هردوی شما و بچه‌هاتون باشه رو بگیرید.
پیروز و موفق باشید.

شکست در ازدواج دوم

یه بار ازدواج کردم جدا شدم ازدواج دوم کردم شوهرم خیلی خوبه همه کار برام میکنه میگه خیلی دوستم داره ولی من ب خاطر اینکه از دست بابام فرار کنم ازدواج کردم دوباره و الان خیلی دوست دارم ک بچه دار بشم اما میترسم چون شوهرم زن اولش با دوتا بچه ول کرد من ۲۱ سالمه میخام مستقل شم بهترین رندگی داشته باشم اما نمیدونم واقعا چیکار کنم نمیدونم جدا شم اصلا چیکار کنم از ی طرف هم اصلا احساساتم رو نمیتونم باهاش تقسیم کنم ینی دوست دارم یکیو از ته دل دوستش داشته باشم و باعلاقه باهاش وقت بگذرونم ولی دیگه این حس هارو از دست دادم نمیدونم پا رو احساساتم بزارم بسوزم بسازم یا جدا شم زندگی خوبی داشته باشم عاشق بچه ام اما خیلی میترسم خیلی دوساله ازدواج کردم چیکار کنم اصلا کل شهرستان میگن این آدم واس تو شوهر نمیشه واقعا هم همینطور نیازامو نمیتونه برطرف کنه مشکلات کارشو نمیتونه حل کنه میگم دوستم داره فقط اما من واقعا حسی بهش ندارم. من فقط میترسم اونم از اینکه مامان و بابام بهم پشت کنن ب بابام ک کار ندارم ولی اشک ها مادرم میترسم

پاسخ مشاور به پرسش ” ازدواج مجدد زنان بعد از طلاق “

این‌طور که من برداشت کردم شما در سن بسیار کمی ازدواج کردید و به هر علتی ناموفق بوده است. تجربه طلاق و جدا شدن برای هیچ‌کسی آسان نیست. طلاق به معنی این است جای هیچ امیدی نیست و باید رابطه‌تان را ازدست‌رفته در نظر بگیرید؛ بنابراین عبور از این مرحله احتیاج به گذر زمان و سوگواری و تجربه و پذیرش احساسات مختلفی دارد.

متأسفانه شما این زمان را به خودتان ندادید و سریع خودتان را وارد رابطه دیگری کرده‌اید. زمانی که ما به این سرعت وارد ازدواج دوم می‌شویم احتمال اینکه اشتباهاتمان را دوباره مجدد تکرار کنیم بسیار زیاد است؛ بنابراین پیشنهاد من به شما این است حتماً به مشاوره مراجعه کنید. اول‌ازهمه شما باید الگوهای رابطه قبلی‌تان را بشناسید و رابطه قبلی‌تان را برای خودتان حل‌وفصل کنید. سپس زمانی که به شناخت درست از رابطه قبلی و فعلی‌تان برسید می‌توانید آگاهانه شرایط زندگی‌تان را در نظر بگیرید و به این نتیجه برسید آیا طلاق می‌تواند به شما کمک کند یا خیر؟ اگر با این شرایط جدا شوید احتمال اینکه پشیمان شوید و باز هم اشتباهاتتان را تکرار کنید زیاد است.

شما اکنون تنها 21 سال سن دارید و برای داشتن فرزند فرصت زیادی دارید؛ بنابراین اکنون فقط روی خودتان و رابطه‌تان تمرکز کنید. این‌طور که من برداشت کردم همسر شما فرد مقبولی است و به نیازهای شما توجه می‌کند؛ بنابراین اگر الگوهای رابطه گذشته‌تان را برای خودتان حل‌وفصل کنید احتمال اینکه بتوانید همسرتان را دوست داشته باشید زیاد است.

راهکارهای پیشنهادی:

به نظر من حتماً باید با مشاور در مورد مسائلتان صحبت کنید؛ اما این راه‌ها هم  می‌تواند به شما کمک می‌کند:

  • 1-یک نامه برای همسر سابقتان بنویسید بدون اینکه بخواهید به او بدهید هرگونه خشمی و هرگونه احساسی که دارید را بدون سانسورکردن آن بنویسید. بعد هم آن را پاره کنید.
  • 2- به خودتان فرصت دهید و با افکار و احساساتتان کنار بیایید. تا زمانیکه نتوانید با خودتان روراست باشید، نمی‌توانید به کس دیگری عشق بورزید و دوستش داشته باشید؛ بنابراین اول‌ازهمه باید با خودتان به صلح برسید.
  • 3-نقاط قوت همسرتان را در یک کاغذ بنویسید.
  • 4-با همسرتان از احساساتتان صحبت کنید: برای مثال می‌توانید این‌گونه مطرح کنید: من احساس می‌کنم خیلی گیج شدم و نمی دونم از رابطه چه می‌خواهم، از خودم و از زندگی چه انتظاری دارم. بعضی‌اوقات خیلی می‌ترسم و نمی دونم چه کاری درست است. اگر همسرتان فرد پاسخگویی باشد خیلی به ما می‌تواند کمک کند؛ اما باید مراقب باشید او را متهم و سرزنش نکنید.

چرا مردان بعد از طلاق دوباره ازدواج نمی کنند؟

یکی از سوالاتی که اغلب می پرسند این است چرا مردان پس از طلاق دوباره ازدواج نمی کنند. دلایل متعددی برای ازدواج نکردن مردان بعد از طلاق وجود دارد که در این مقابله از سایت مشاوره باما به آن می پردازیم:

ازدواج نکردن مرد بعد از طلاق به دلیل خاطرات دوران متاهلی

بسیاری از مردان قبل از ازدواج دانش کافی نسبت به ازدواج ندارند. از مشکلات و سختی های زندگی مشترک آگاه نیستند. در مورد مهمترین دلایل طلاق تحقیق نمی کنند. در حقیقت بنا بر دلایل اشتباهی ازدواج می کنند.

وقتی بحث در مورد ازدواج اشتباه مطرح است یعنی یک زن یا یک مرد بدون شناخت و آگاهی نسبت به طرف مقابل تصمیم به ازدواج می گیرند. در چنین شرایطی، هدف از ازدواج مشخص نیست. معیارهای ازدواج دختر و پسر برای ازدواج با هم واقعی نیست.

ازدواج احساسی یعنی پسر و دختر به خاطر فرار از غم تنهایی، فشار خانواده برای ازدواج، رهایی از افکار منفی یا دستیابی به منافعی ازدواج می کند. او ازدواج می کند به امید آنکه پس از ازدواج تمامی مشکلات و گرفتاری ها محو شوند و  طمم خوشبختی را با ازدواج تجربه کنند.

مرد پس از ازدواج به مرور متوجه این موضوع مهم می شود که ازدواج درمانگر نیست. مشکلات زندگی با ازدواج کردن رفع نشد. شور و شوق دوران نامزدی پایدار نبود، هیجانات و تمامی احساسات اوایل ازدواج فرونشست.

بنابراین مرد از ازدواج خود احساسی پشیمانی می کند. احساس می کند در انتخاب همسر خود اشتباه کرده است. احساس می کند حرف مشترکی با همسر خود ندارد و نمی تواند حرف همسر خود را بفهمد.

در موقع اختلاف با همسر قادر به حل مشکلات نیست و انگیزه ای برای گفتگو با همسر برای حل این اختلافات ندارد. حالا او خود را فردی شکست خورده و پشیمان می بیند و آرزو می کند ای کاش زمان به عقب برمی گشت و این ازدواج هرگز اتفاق نمی افتاد.

با گذشت زمان این احساس ناامیدی و تنهایی در ازدواج باعث می شود که زن و مرد نسبت به ادامه رابطه دلسرد شوند. مشکلات زندگی مشترک هر روز بدتر می شود و هر یک دیگری را در بروز این مشکلات مقصر می دانند. این رفتار منفعلانه در ازدواج سبب فاصله افتادن هر چه بیشتر بین زن و مرد می شود به حدی که زن و مرد فقط به عنوان هم اتاقی در کنار هم زندگی می کنند.

او هنوز هم در مورد ازدواج سطحی فکر می کند چون ریشه بروز مشکلات را به خوبی درک نکرده است.

مشکلات ازدواج مجدد زنان

من حدود سه سال پیش با شوهرم اشنا شدم. ایشون ۱۶ سال با من تفاوت سنی دارند. من الان ۲۸ ایشون ۴۶ سال دارند. شوهرم همسرشون فوت کرده و یک پسر ۱۱ ساله داره منم ازدواج قبلی داشتم چهار سال توی عقد جداشدم. خانواده من راضی به ازدواج نبودند ولی چون ایشون منو دوست داشت، بدون اجازه خانواده عقد کردیم. بعدم اومدیم چالوس خونه همسرم. منم به خاطر این که دوسش داشتم اومدم شهر غریب به دور از خانوادم زندگی رو شروع کردیم. بعد همسرم ادم خیلی وسواسی و عصبی هست. من تو این دوران دوستی متوجه نشدم از این شخصیتش. روزای اول که خوب بود بعد سر کار خونه همش منو اذیت میکرد. چون وسواسه بعد سر اینکه تو خیابون میرفتیم بیرون موهام دیده میشد با من خیلی بحث میکرد. بعدم شروع کرد به زدن سر هر مو ضوع میشد منو میزد. با خانوادم چون راضی به ازدواج نبودن دشمن شده همش خانواده منو تحقیر میکرد چون وضع مالیشون از خانواده ما بهتر بود همش پدر و مادرم رو فقیر زاده میخوند و خیلی چیزا این موضوع ادامه داشت تا من حامله شدم.

ماه هفتم بود که مشهد رفتم خونه مادرم ایشون اومد سر بزنه اونم با هزار خواهش و التماس. با مادرم بحث کرد، حرفای زشت زد منو برداشت اورد خونه منو محروم کرد تا بچم به دنیا اومد ۷ماه شد بعد با خواهش التماس رفتم مشهد تا دیدمشون. خلاصله گذشت تا دخترم یک ساله شد که دوباره باردار شدم نمیخواستم بیارم ولی دل نداشته بندازمش گفت به دنیا میارمش هیچی همین طور گذشت با دعوا کتک اینا سر هر موضوعی تا پسرمم بدنیا اومده ۳ماهشه الان پسره ایشونم باما زندگی میکنه.

پاسخ مشاور به سوال ” مشکلات ازدواج دوم زنان مطلقه “

شما قبلا تجربه ازدواج اشتباه را داشته اید، اما درسی از این تجربه شکست نگرفتید و اشتباه خود را مجدد تکرار کردید. شما بدون مطالعه و مشاوره گرفتن از افراد با تجربه، حتی با وجود مخالفت خانواده و نارضایتی پدر و مادر تصمیم به ازدواج مجدد گرفتید. به عبارتی، شما برای فرار از فشارها و استرس های زندگی با برای رسیدن به وسوسه ها و لذتهای نفسانی، تصمیم به ازدواج احساسی گرفتید.

هیچ فردی نمی تواند بدون آگاهی و شناخت و فقط از روی احساس و علاقه زودگذر ازدواج کند. چون نتیجه چنین ازدواجی شکست است. اکنون که در برخورد با شوهر زورگو یا مقابله با شوهر عصبی، از طرفی مورد حمایت خانواده خود نیستید، احساس ذرماندگی و احساس ناامیدی و تنهایی در ازدواج می کنید.

امیدورام با مطالعه گذشته خود و رفتارهای احساسی که گرفته اید، احساس پشیمانی کرده و از امروز تصمیم بگیرید منطقی و با آگاهی زندگی کنید. همیشه راهی برای جبران اشتباهات زندگی وجود دارد. به سطر آنکه این انگیزه و اراده برای تغییر در شما ایجاد شود.

42 دیدگاه

  1. من با کسی آشنا شدم قصد ازدواجم هست ولی اون شخص از نظر مردانگی مشکل داره،قبلا بخاطر همین مشکل طلاق گرفتن.ولی همه جوره عالیه، میواست بپرسم مشکلش قابل حل شدن هست یا خیر؟

  2. با سلام آیا برای ازدواج میشه تضمینی ا.ز طرف مقابل گرفت ،چون طرف مقابلم یکبار ا دواج کردن و بنده ازدواج اولم هست چون اجازه از همسر اول نداریم ک عقد کنیم میخوام ی تضمین از طرف بگیرم ک با شرایط ایشون اعتماد کنم ک بعدا نزنه زیرش و بتونم قانونی باشه و ازدواجمو ثابت کنم و ب حق و حقوقمو برسم و این ک زن دایمی ایشون باشم _آیا با تعهد اخلاقی هم ازدواج دایمی صورت میگیره ک طرف مقابلم میگن ک تعهد اخلاقی از تعهد کتبی هم معتبر تره با تعهد اخلاقی میشه دایمی همسر فردی شد؟؟؟

  3. باسلام من دوبار ازدواج ناموفق داشتم چکار کنم که ازدواج موفق داشته باشم تازه از اولی هم یه پسردارم که پیش پدرشه تو ازدواج دومم هم طرف بچه نخواست اولش موقع ازدواج قول دادبچه بیاریم ولی بعد زیرش خودش دوتابچه داشت واسه همین طلاق گرفتیم حالاهم خواستگاردارم ولی میترسم این تجربه بددوباره تکراربشه چکارکنم که دیگه ازدواج موفقی داشته باشم.

  4. سلام وقت به خیر مریم رضایی هستم ۴۲ ساله. برای بار دوم ازدواج کردم و فرزند هم نداریم همسرم بچه نمیخواد. مشکلم اینجاست که همسرم خیلی زود ناراحت میشه و عکس العمل نشون میده بعدش سریع آروم میشه. آدم قدر نشناسیه تمام ارتباط من و با بیرون قطع کرده اعتماد به نفسم از بین رفته .
    الان میگه خودت مقصری تو بلد نیستی با مردم حرف بزنی. انگار یه جورایی خجالت میکشه از من. در کل خسته شدم میخوام چند روز برای خودم زندگی کنم یه جورایی دلم دیگه باهاش صاف نمیشه

  5. اگر خانم و اقایی ازدواج دوم شان باشد و در دوران اشنایی درگیر رابطه جنسی شده باشند ،باز هم ممکنه دچار شکست در ازدواج شوند؟؟؟و تصمیم نادرستی بگیرن؟

  6. سلام، حالم اصلا خوب نیست، به طلاق فکر میکنم، اونم تو ازدواج دوم

  7. من یک سال و شش ماه از همسرم جدا شدم حالا دوست دارم ازدواج کنم و تشکیل ی زندگی دهم به هر حال نیاز به یک مشاور و کمک گرفتن از آن برای انتخاب صحیح همسر هستم

  8. من تو دوران عقد جدا شدم دلیل جدایی بنده هم این بود که همسر سابقم یه خاطر پول پدرم اومده بود و خودش خواست که جدا بشیم. اول تابستون امسال دعوامون شد و دیگه همو ندیدیم. تا چند روز پیش که کارای اداری تموم شد و طلاق گرفتم. رابطه کامل نداشتم الان نمیدونم خاستگاری راه بدیم یا نه فوق لیسانس دارم و فعلا سر کار نمیرم. اینم بگم اصلا اهل دوست پسر و اینا نبودم الانم نیستم کلا خیلی ساده بودم دلیل اینم گول همسر سابقم رو خوردم همین بود الان نمیدونم خاستگاری رو بزارم بیاد که یکم دستم بیاد باید چه طور رفتار کنم یا چی واینکه ۲۴ سالم هست. به خواستگارام چی بگم از زندگی قبلیم. کلا خیلی سر در گمم کمکم کنید لطفا ممنون.

    • سلام. بسیاری از زنان در دوران عقد جدا میشن و هیچ اشکالی نداره. مهم اینه برای شروع رابطه جدید یا خواستگار جدید اعتماد به نفس لازم رو داشته باشید، خودتون رو به خاطر ازدواج اشتباه تون سرزنش نکنید، خیلی قاطع و روراست به خواستگارهاتون بگید بنا بر دلایلی درست، یک ازدواج اشتباه رو پایان دادم. مطمین باشید کسی که زن رو به با عشق و علاقه بخواد به اشتباه گذشته زن اهمیت نمیده. مهم اینه که شما متوجه اشتباهاتتون در ازدواج قبلی شده باشید و این اشتباهات رو در ازدواج دوم تکرار نکنید.

  9. سلام من بایه مرد مطلقه دوست شدم ویه دختر ۹ساله داره بعد از یک سال دوستیمون ازم خاستگاری کرده میشه کمکم کنید. مجازی باهاش آشنا شدم خودمم مطلقه هستم یکسال وچند ماه میشه دوست شدیم بااینکه ندیدیم هم دیگرو ولی حس خوبی بهش دارم فقط ازاین میترسم که بعضی وقتابازن قبلیش در ارتباط است اصلنم درمورد گذشته اش حرف نمیزنه

  10. سلام خسته نباشید تو زندگی اول شکست خوردم و ازدواج مجدد داشتم ک حاصلش ی پسر ۶ ماهه هست منو همسرم انتخاب خودمان بودیم و دوست بودیم همسرم اوایل بارداریم میخاست مجبورم کنه بچمو سقط کنم گفت یا مهریه ات رو ببخش یا بچه رو باخودم با لگد سقط میکنم ک من مهریمو بخشیدم در ازای بچه تو شکمم حالا ک بچم ب دنیا امده میگ بچه منه وازت میگیرمش و تا موقعی تحمل میکنم و زندگی میکنم باهات ک حضانت بچه از تو سلب بشه منو جلو خانوادش تحقیر میکنه واوناهم پشت همسرم هستن و حرفای رکیک میزنه و مطلقه بودنمو جلو همه ب زبون میاره وهیچ پولی دراختبارم نمیزاره و حق رفت امد با خانوادمو ندارم حق بیرون رفتن ندارم نمیدونم چکار کنم نمیخام بچمو از دس بدم از این زندگیم خسته شدم ولی نمیخام جدا شم میخام درس بشه همه چی توروخدا کمکم کنید بارهافکر خودکشی ب سرم زده ولی باز بخاطر پسرم نتونستم اخه خبلی کوچیکه بهم احتیاج داره

  11. خانمی هستم ۳۶ ساله و فوق لیسانس تربیت بدنی دارم ، پر از انرژی و شاد بودم تا اینکه ۳ سال هست با همسرم که از قبل با هم دوست بودیم ازدواج کردم ، ایشون گاهی عاشق من هست و گاهی از من متنفر هست ، گاهی چنان تغییر میکنه که با خنده های شیطانی به جون من میافته و تنها هدفش حذف و حتی کشتن من هست ، فکر میکنه من شیطان هستم و باید از دست من خلاص بشه و کتکم میزنه و بلند بلند میخنده ، و هرگز فردای اون روز احساس پشیمانی نمیکنه ، من بسیار زیبا بودم ولی به دلیل صدماتی که به من وارد شده دارم زیباییم از دست میدم و صورتم به خاطر ضربات مداوم داره داغون میشه و روان به هم ریخته و بسیار بی انرژی و افسرده شدم ، معمولا تو این دوره اجازه نمیدم کسی به ما نزدیک بشه و از حال و احوال و شرایط زندگیمون با خبر بشه چون آبرویم برایم مهم هست و به دلیل اینکه من یکبار ازداج ناموفق داشتم از جدایی به شدت میترسم. برای همین معمولا دیگران فقط زمانی مارو‌میبینن که شوهرم به شدت به من ابراز علاقه میکنه و مدام به من رسیدگی میکنه، واسه همین دیگران حسرت زندگی من میخورن و به خاطر شرایط مالی خیلی خوب همسرم فکر میکنن من خیلی نا سپاس هستم که قدر همچین شوهری نمیدونم و گاهی عصبی رفتار میکنم . با وجود تمام تلاشم ولی باز گاهی فقط گاهی یک جمله با لهن تند ممکنه بگم و خانواده من به خاطر حساسیتشون به رفتار معقول و احترام به همسر من سرزنش میکنن و از شوهرم حمایت میکنن بدون اینکه بدونن من چه روزهای ترسناکی میگذرونم. موندم چکار کنم ؟ میترسم از اینکه خانوادم برای بار دوم داغون بشن از اینکه ممکنه دخترشون جدا بشه و چون زندگی‌من بسیار ایده آل میدونن شک بزرگی براشون باشه. سوال من این هست که واقعا باید چیکار کنم ؟ من اصلا امنیت جانی ندارم و هر لحضه ممکنه تا پای مرگ برم چون واقعا اون لحضه تصمیم به کشتن من داره و حتی من برای آرامشش هرچی میگم متاسفم ، اگر اشتباهی کردم عذر خواهی میکنم، و حق با تو هست ،هیچ تاثیری در گذشت و تمام شدن رفتارش نداره .دلم نمیخواد دوباره جدا بشم چون نه استقلال مالی دارم و نه خانواده ای که حمایتم کنه. انقدر رفتار هاش ضد و نقیض هست که وقتی دیوانه وار عاشقم هست فکر میکنم همه چی درست شده . واقعا باید چیکار کنم؟

  12. سلام من هفده ساله ازدواج کرده ام دخترم شانزده ساله است شوهرم نمیزاره باهم بریم بازاریاخونه کسی خیلی بدگمانه. ازدواج دومم است یه دختر22ساله ازشوهرقبلی دارم نمیزاره اونم ببینم الان دخترم سراغموگرفته نمیزاره ببینمش شوهرکرده منم خونه مادریم هستم. الان این کارهاش منجربه جدایمون شده میخام یاخودکشی کنم یاطلاق بچه هاهم پدرشونونمیخان من 35سالمه وبجزمادرم کسی ندارم پدرمم فوت شده حتی درزایمان آخرمم ازدواج کردبایه پیرزن بعدطلاقش دادخیلی اغدای ودهن کثیف و خانه گمانه بخاطردخترم همه چیوگذراندم

  13. من 2 ساله از همسرم جدا شدم و میخواهم دو باره ازدواج کنم ولی ترس دارم که دوباره همون اتاقات تکرار شن وو ضع مالی متوسط هم دارم مشکل از من هم نبوده از نامادری خانومم بوده. خیلی سردر گم هستم نمتونم تصمیم درست بگیرم و خیلی تنها هستم.

  14. من ازدواج مجددم هست همسرم هم همینطور یک پسر از همسر اولش داره اما کنار من نمیخابه اعتیاد هم داره اما میل جنسی هم نداره در ماه دوبار منم واقعیتش سکس رو زیاد دوست دارم همسرم اما برعکس دلیلش چیه؟تازه هفت‌ماهه ازدواج کردیم الان هم فهمیدم اعتیاد داره برای مال بابام انگار اومده همش میگه برو مال و ثروت بیار. آیا بااین ازدواج ادامه بدم یا نه

  15. من خانم 34سال هستم اهل مهاباد یک ازدواج ناموفق داشتم شوهرم بهم خیانت کرد با زن دگی بود ومن جدا شدم بعد دوسال با اغای اشنا شدم بعد اینکه همدیگرو شناختیم از اخلاق خصوصیات هم گفتیم هردو راضی شدیم که ازدواج کنیم الان یک سال که باهم هستیم از نظر اخلاق خیلی خوبه ولی وقتی دعواموم میشه هرچی که برام انجام داده روبه روخم میکشه مثل میگه برات خرج کردم برات اینکارو کردم اون کارو کردم بعد که اروم میشه میگه عصبانیم کردی برای همین اینو گفتم خودش یک پسر داره از ازدواج قبلیش منم دلم بچه می خواد اونم همینطور ولی من خیلی میترسم

  16. سلام . من حدودا یکساله که عقد کردم . شوهرمو خیلی دوست داشتم و هنوزم دارم اما هروز کمتر از دیروز ما ۵ سال تو رابطه بودیم اما چون ایشون یک رابطه ناموفق داشتن و درحال جدایی و دعوا و مشاجره با خانم قبلیشون بودن حرفی از ازدواج نبود بعد از اینکه تقریبا اوضاع بهتر شده بود کم کم رابطه ما شدید تر شد و من هروز بهش میگفتم که دوست دارم باهات زندگی کنم و خانوم خونه ت بشم چون میفهمیدم خانومش اعتیاد داشتن و واقعا خیلی کمبود توجه و محبت داشتن سعی میکردم جبران کنم و صدالبته که ایشونم با رفتارای که میکردن منو هروز بیشتر به خودش علاقمند میکرد چون من هم به اجبار پدرم نامزد پسرعمم بودم اما اعلام کردم که نمیخوامش اما بیخیال نمیشد واز اونا اصرار از من انکار یکی از دلیلایی که نمیخواستم زن پسرعمم بشم این بود که وقتی بحث کردیم زد تو گوشم و من با خودم گفتم دست بزن داره و اینکه هیچ اعتقادی به حقوق برابر زن و مرد نداشت و این چیزا برای من واقعا مهم بودن . اما شوهرم دقیقا همونی بود که میخواستم حتی وقتی ک عصبی میشدم و داد میزدم ایقد قربون صدقه م میرفت تا اروم شم منم وقتی همه این رفتارا رو دیدم واقعا هروز بیشتر بهش ابراز علاقه میکردم تا اینکه اومد خواستگاریم و پدرم کاملا مخالفت کرد و یکسال و نیم جنگیدم در حدی که کا کارم به روانپزشک کشید هیچی نمیخوردم و واقعا داغون شده بودم اما بابام کوتاه نمیاد و میگفت چون تو زندگی قبلش به مشکل خورده و یک بچه داره محاله ممکنه فکرشم از سرت بنداز بیرون اما من رو خواسته پافشاری میکردم و به هر نحوی میشد میخواستم اوکی بشه و حتی خودکشی کردم و سه روز تو بیهوشی کامل بودم تا اینکه پسرعمم وقتی فهمید واقعا نمیخوامش رفت عقد کرد و بعد از این که اون عقد کرد پدرم مجبور شد که رضایت بده من و واقعا دیگه خسته شدم . میخوام برم خونه پدرم اما از سرکوفتاش میترسم اینجا هم‌که بمونم هروز بدتر از دیروز میشه اما بهتر نمیشه هر راه حلی هم که بگید امتحان کردم اما متاسفانه جواب نمیده تمام وقتش رو با این لعنتی میزاره و واقعا به من توجهی نداره دوست دارم ازش جدا بشم تا قدرمو بدونه یا برم درخواست طلاق بدم شاید به خودش بیاد ولی از پدرم و حرفاش و سرکوفتاش واقعا میترسم چون ادم به شدت عصبی هست و مطمعنم تو این داستان تنها کسی که از هرلحاظ اسیب میبینه منم اما واقعا باید چکار کنم الان یکسال به بالاست ولی قصد اصلاح نداره و واقعا من دیگه خسته شدم نمیکشم از زندگی تکراری من هنوز اول زندگیمه دوست دارم مث بقیه باشم ولی هنوز حتی یه مسافرت نرفتیم و کاملا خونه نشینه و هرجا که میگم بریم مخالفت میکنه واقعا خسته شدم بخصوص تو این چنماه اخر که بعد از اینکه چنبار دعوا کردیم رابطمو باهاش سرد کردم کم اوردم نمیدونم دیگه باید چکار کنم هنوز عروسی نگرفتیم هنوز اول زندگی بودیم که اعتیاد گند زد به همه چی من ۲۳ سالمه و اقام ۳۵ سالشه . ما واقعا حتی با اینکه همه میگن تفاوت سنیمون خیلی زیاده اما خیلی خوب حرفای همو میفهمیم البته باید بگم میفهمیدیم … از وقتی که معتاد شده خیلی تغیر کرده دقیقا چیزی شده که هیشوقت انتظارش رو نداشتم میشه لطفا کمکم کنین البته اگه راه حل شماهم این نیست که بشین تحمل کن و باهاش حرف بزن تا خودش نخواد نمیشه و این حرفا … واقعا من دختر لوسی نیستم اگه الان این حرفا رو میزنم بدونید واقعا به ته خط رسیدم که دارم میگم وگرنه اگه جای تحمل داشتم هنوزم به امید درست شدن تحمل میکردم ……

  17. بنده یک مرد ۳۹ساله هستم و حدود ۳سال و نیم هست که با دختر خانمی که خواهرم معرفی کردند آشنا شدم ،ایشان یک ازدواج ۵ساله ناموفق داشتندبنده هم یک عقد ناموفق ،حال که با یکدیگر آشنا شده ایم و از تمام خصوصیت همدیگه آشنا شدیم بنده برای خواستگاری آماده شدم اما ایشان متاسفانه می‌گویند که آیا آمادگی ازدواج دارید؟بنده مغازه دارم ،خانه مسکونی و خودرو و درآمد خوب،ایشان بعداز این همه روز و ماه و سالی که گذشته میگه ازدواج دوم خیلی خطرناک هستش و یک سری بهونه و اما دم از دوست داشتن میزنن ممنون میشم بنده را راهنمایی کنید که چرا این خانم بعد از گذشت این زمان اینگونه جواب بنده را می‌دهند

  18. من ۷سال پیش با دختر دایی م(معلمه) که مطلقه بود ازدواج کردم و راستش زمان خواستگاری و حتی عقد فکر میکردم که همسرم دختره و مدتی عقد بوده وبدون اینکه وارد زندگی زناشویی بشه جدا شده و زمان خواستگاری وارد جزئیات نشدم و حقیقتا بخاطر شرم و خجالت حتی از خانواده خودم هم نپرسیدم وبعد از عروسی تازه فهمیدم ایشان دختر نیستن که خیلی تاثیر بدی در روحیه من گذاشت بعداز مدتی خانمم گفت قبل از ازدواج اولش مادرم چندین بار ازش خواستگاری کرده(ومن اصلا اطلاع نداشتم) ولی جواب رد داده و حتی گفته که بامن هیچگونه سنخیتی ندارد وبعد از عقد ازش پرسیدم اگر همین شناخت فعلی را از من داشتی و سالها قبل (قبل از ازدواج اولش) ازت خواستگاری میکردم جواب مثبت می دادی که جواب داد نه و باید این اتفاقات میافتاد که…و در ازدواج اولش همسرم بهترین وسایل و جهیزیه تهیه کرده بود که با ازدواج با من همان وسایل کهنه را که حتی بعضی از مد افتاده بود برا جهیزیه آورد و من از طریق همکارها خانمم تحقیق کردم گفتن اول همسرم مصر بر جدا شدن بوده ولی در آخر راضی بوده برگرده ولی دیگه همسرش قبول نکرده حالا در این چندساله دچار اختلاف زیادی شدیم و حتی تا مرحله طلاق هم رفتیم ولی الان یکساله زندگیمان حالت عادی گرفته حالا سوال من اینه که ممکنه هنوز همسر اولشو تو ذهنش بمن ترجیح بده؟ واز حرفهایی که زدم ممکنه اونو بهتر بداند ویا هنوز تو ذهنش مقایسه بکنه و به اجبار تن به ازدواج بمن داده چون من بعدا از همسرم شنیدم که بعداز یکسال از جداییش مادر ازش خواستگاری کرده و گفت بی اختیار زدم زیر گریه و رفتم تو خیابان کلی گریه کردم این چ معنی داره آیا بخاطر همسر قبلیش بوده ویا از اینکه طلاق باعث شده سطح خواستگارها کسی مثل من بوده ناراحت بوده من خودم هم کارمندم ودریکسطح شغلی قرار داریم

  19. سلام.برادرم یه ازدواج ناموفق داشته که خودش مقصرش بوده.الان ازدواج دوم میخواد انجام بده و ضایت پدر ومادر خانواده هم براش مهم نیست.وتکرار همون اشتباهات گذشته.چطور باید متوجهش کرد

  20. سلام من برای ازدواج مجدد با یک خانم از طریق دختر عموم آشنا شدم،۲ ماهه که با هم در ارتباط هستیم و خانم محترمی هستند.

  21. سن مادر هست و میخواد با یه مرد 45 ساله که همسرش رو طلاق داده ازدواج کنه پدر ما فوت شده و بچه ها سرو سامان گرفتن به جز برادرم که 29 سالشه و مجرد هست و اون آقا دوختر 20 و 9 ساله داره. معایب و مزایای این ازدواج رو میخواستم بهم بگید

  22. ۳۸ سالمه و یک فرزند ۸ ساله دارم از اول ازدواج با همسرم مشکل داشتم و علاقه ای نداشتم ولی چون استقلال مالی و حمایت خانواده نبود نتونستم جدا بشم اما الان یه شغل رسمی دارم و میتونم از عهده زندگیم بر بیام ولی از اینکه دیگه نتونم ازدواج موفقی داشته باشم و همچنین از تنهایی میترسم چون فوق العاده عاطفی هستم و نمیتونم تنهایی زندگی کنم

  23. سلام بنده چهارسال ازدواج کردم و ی دختر ۹ ماهه دارم و ازدواج دومم هست خانم دوم بنده شاغل هستند و بسیار زود جوش و بد دهن و دست بزن …یعنی سر هر مسله کوچیک و بزرگی فحشایی میده که آدم دهنش وا میمونه و اگر من یکلمه بگم خودت دیگه منفجر میشه و درگیر میشیم که در اکثر مواقع بنده میزارم بزنه ..چون مقابله ب مثل اگر بکنم اوضاع بدتر میشه..بسیار وابسته خانوادش اینا بگم ۴۰ساله هستند و من ۳ سال بزرگتر…خانواده ایشان هم آدمای کلا بداخلاقی هستن و صد درصد حامی دخترشونن حتی برادرش هم من را زد چون مادرش تحریکش کرده بود و من صبر کردم صبرکردم…من خب حقوق بالایی ندارم و ایشان خانه ای ابتدا خریدن من هم توش خیلی کار کردم و بخشی از قسطا را میدم ولی همش از لفظ تو لختی و بی مسولیتی استفاده میکنه …به مادر پدر منم تو دعواهها فحش میده و حتی اویل حضوری با پدر مادرش اومدن و فحش دادهو…مشاوره و..هم فایده نداره ..چندین بار خواستم برم که اولا نیومده بعدم میدونم فایده نداره چون دست خودش انگار نیست…۹ ماهه خدا بچه بهمون داده از تو حاملگی هم دعوا داشتیم من بخاطر بچه کوتاه اومدم و چه سر کوفت هایی بخاطر بدنیا آوردن بچه خودش و خانوادش ب من زدن..و همش میگه من تقویت نمیشم و…حدود یکسال هیچ رابطه ای نداریم و هربار با ی دلیل مسخره ردم میکرد و حتی میگه تو هوسبازی?منهم گفتم خب شرایطش نداره زیاد گیر نمیدادم. من بارها رفتم و از خانه بیرونم کرده و دوباره برگشتم ولی دوباره همون آش و …البته دیگه واسه خودم مهم نبود آخریا میزد و فحش میداد به پدر خواهرم و مادرم من دیگه کوتاه میومدم و تحمل میکردم هر چند سخت ولی مثل برده خودما میدیدم…ولی ی چیز نمیتونم تحمل کنم …جلو بچه ۹ ماهه هم فحش ناموسی بهم میده..خارم میکنه

  24. سلام وقت بخیر ۱۰ماهی هست با یه آقای مطلقه ک ازدواج سومش من بودم ازدواج کردم ایشون از همسر اولش ۱پسر ۱۰ساله داره و خودمم ازدواج دومم هست ک از ازدواج قبلیم یه دختر ۷ساله دارم ک پیش خانوادم زندگی میکنه من نمیدونستم ک ایشون زن دومداشته در حین طلاقش بوده ک باهم آشنا شدیم و اومد خواستگاری و بهم گفت دومی طلاق شرعی دادم و تو پروسه دادگاه و امضا طلاقیم منم ب خانوادم نگفتم و عقد دایم انجام دادیم قرار بود بعد ثبت طلاقش غقد محضری کنه ک هرروز ب تأخیر انداخت ایشون ۴ماه پیش جدا شدن از اون موقع عقد من محضری نشد هروز اخلاقشم بدتر میشد کتک میزد و فحاشی میکرد در ضمن پسرشم خیلی اذیتم میکنه تا اینکه یه روز ک کتکم زد و با چاقو دنبالم افتاد ب خانوادم رنگ زد گفت بیان دخترتون ببرین پدرم اومد تو اون وضعیت منو دید طاقت نیاورد دعواشون شد و منو ب زور بردن چند وقتی نیومدم خونه گفتم همه چی تمومه ولی چند وقت بعدش اومدمعذرت خواهی و ‌من رفتم بعد چندروزش رفتیم مسافرت یکم بهتر شده بود ولی دلم باهاش نبود ازش متنفر شده بودم ولی تو مسافرت فهمیدم از ایشون باردارم و از وقتی فهمید رفتارش بهتر شد الان ۵ماهمه تو این چند مدت بارداری دو یسه بار کتکم زده ولی باز خودش پشیمون میشه واسم وقت نمیذاره خیلی تنهام حتی هزینه دکتر و نمیده واسم خرج نمیکنه ولی واسه پسرش هرروز از سرتا پا خرید میکنه من میگم لباس بارداری ندارم میگه من قرض دارم چرا درک نمیکنی واقعا خسته شدم دیگه طاقت ندارم باردارم کاری نمیتونم بکنم توروخدا راهنماییم کنید چندبار خواستم خودکشی کنم ولی ب بچه های تو شکمم فکر میکنم دلم نمیاد

  25. سلام 11ساله جداشدم اماهنوز از ازدواج مجددمی ترسم دلیلش چی می تونه باشه. اصلانمی دونم از زندگی چی می خوام واصلاازدواج مجددبعداین همه سال کارصحیحی هست یانه ازطرفیم خیلی احساس تنهایی می کنم

  26. من پانته آ متولد ۶۸ متاهل هستم ۷ سال ازدواج کردم یه پسر ۴ ساله دارم کارشناسی روزنامه نگاری دارم ، من اگر بخوام از مشکلاتم بگم خیلی زیاده من ۴ سال پیش وقتی باردار بودم مادرم و از دست دادم یک سال بعد پدرم ازدواج کرد خواهر برادر ندارم بعد ازدواج پدرم خانواده مادریم کم کم ارتباطشونو با من کم کردن خیلی تلاش کردم باهاشون ارتباط بگیرم

  27. در حین طلاق هستم وطلاق دومم هستش احساس الانم خیلی ناراحتم از درون از خودم زندگیم حتی هر نفسی که میکشم متنفرم من نمیخواستم طلاق توزندگیم باشه پیش خانوادم وخودم شرمندم شاید من مقصر نباشم ولی منم دارم عذاب میکشم وچیزی که در دل دارم اینکه تو درسم موفق باشم ویه مدتی تنها باشم یا حتی دیگه ازدواج نکنم وبه جایی برسم که از تنهایی خودم عذاب نکشم در واقع نمیدونم میخوام چیکار کنم فقط میدونم ازدواج از چشمم افتاده ومرد از چشمم افتاده واین که چرا اصلا من به طلاق رسیدم چون شوهر من اصلا انتخابش من نبودم ودرواقع به اصرار خانوادش با من ازدواج کرده واونم زندگی دومش هستش من تو زندگیم توسط شوهرم خیلی تحقیر شدم خیلی اذیت شدم ورفتار های شوهرم به یک مشاور گفتم بهم گفت این آقا اختلالات دوقطبی انحراف جنسی ومشکل کنترل عصبی داره والان من ازتون خواهشی که دارم اینکه منو از غم درونیم نجات بدین از حال بدی که نسبت به خودم زندگیم دارم ونیاز به مشاوره بعد طلاق دارم با تشکر

  28. ۳۵خانم متاهل حسابدار لیسانس .من ازدواج دوم کردم و از همسر سابقم یک فرزند پسر دارم همسر اول ۸سابقه مواد مخدر و ۱۱سال زندان رفته چند بار عفو خورد دو سه سال اومد بیرون الان من ازدواج کرد می‌تونه بچه رو بگیر در ضمن اینکه معتاد و گدا هم هست و شغلی نداره اتعیاد به شیشه

  29. میخواستم بپرسم یه اقا چرا بعد از طلاق هنوز نامه ها و عکس های همسرشو داره ایا این نشون میده هنوز عاشقش هست؟

  30. سلام وقت بخیرببخشید الان من ۱ ساله عقدم شوهرم خیلی پشت خانوادشه وبه حرف اونا گوش میده حتی مادرشوهرمم هی میگه برو سرکار یا مثلا یه روز که نرفتم میگه عه نرفتی سرکار یا شوهرم همش میگن برو سرکار. کلا من شاید دوس نداشته برم سرکار اما هی همسرم یا مادرش میگن برو سرکار بعد اینکه شوهرم اصلا پولی به من نمیده نمیدونم باید چیکار کنم میشه راهنمایی کنید؟ الان شوهرم هم عرق میخوره هم سیگار میکشه منم اصلا دوس ندارم رفیق باز هم خیلی هست پدرمم هم میگه اگه از این جدا بشی هیچکس نمیاد تورو بگیره وبازم دردسر تو این دادگاه ها میشه میگه چون تو ازدواج اولت اشتباه بود دیگه تا آخرش اشتباهه وباید بسوزی بسازی حتی میگه اگه این نمیومد تورو بگیره یه پیرمرد تورو میگرفت. من قبل از ازدواج اولم پدرم خیلی سخت می‌گرفت ومیگفت درس بخون حتی چن بار هم کتک خوردم که هیچ وقت نمیبیخشم پدرم را من با یکی مجازی دوس شدم و مجبور شدم فرار کنم و رفتم اونجا بعد هم عقد کردیم بعد اون همسر اولم هم خیلی بد دراومد انگار از تو چاله افتادم تو چاه. من الان نمیدونم چکار کنم اگر از شوهرم جدا بشم خانوادم عذابم میدن اگرهم بخاهم با شوهرم ادامه بدهم میترسم اون منو عذاب بده

  31. سلام وقت بخیر من خانم ۲۷ ساله هستم در سن ۱۹ سالگی یه نامزدی نا ‌موفق داشتم که منجر به طلاق شد و الان یک ساله با فرد دیگه ای ازدواج کردم و به مشکل خوردم و مجدد میخوام جدا بشم. و تمام فکر و خیالم پیش نامزد قبلیمه واقعا نمی‌دونم چیکار باید بکنم

  32. سلام ۳۱ ساله هستم ازدواج اولم باطلاق مواجه شدچون همسرمو دوس نداشتم وباهم تفاوت بسیار داشتیم که یه دختر ۱۰ساله دارم ۴سال پیش بامردی ازدواج کردم که بی نهایت عاشقش بودم ودوسش داشتم که یه دختر ۹ماهه دارم ولی چندماهه سرهرچیزی دعوا میکنیم به جایی رسیدیم که جدا ازهم میخوابیم وهیچ صحبتی باهم نداریم

  33. سلام من یک خانم مطلقه هستم و یک دختر 10 ستله دارم در ازدواج اولم خیلی دروغ شنیدم مدتی بود تصمیم به ازدواج نداشتم اما الان واقعا از هر لحاظ میخوام اردواج کنم اما به اقایون اعتماد ندارم. با یکی دو نفر اشنا شدم حس کردم دروغ میگن و دوسه روز فقط باهاشون حرف زدم فقط از سکس و رابطه حرف میزدن زود ولشون کردم واقعا چون نیت ازدواج دارم بهشونم گفتم اینا مسائل خصوصی بعد ازدواج هستن اما الان با یک نفر عین شرایط خودم اشنا شدم اما حدود 5روزه باهاشون حرف میزنم از طرفی میخوام مدارک فوت همسرشون و شغلشون رو ببینم چه جوری مطرح کنم و چه رفتاری بکنم حرف سکس نزنن کاقعا اذیت میشم از این دیدگاه فقط به رن نگاه بشه ادم نمیتونه اعتماد کنه

  34. بهم کم محبت میکنه دعوامون میشه جوری برخورد میکنه که انگار من غریبه ام توهین میکنه مسخره ام میکنه منطقی نیست هنش میخواد حرف خودشو بزنه برای حرفای من ارزش قائل نیست ما الان صیغه هستیم چون ازدواج دوم هردوتامون هست به نظرتون ادامه بدم تا یکسال دیگه صیغه تموم شه یانه همین حالا تمومش کنم

  35. وقت عالی بخیر .همسر سابقم با وضعیت مالی خیلی خوب و لاکچری بعد از ۹ سال با وجود داشتن ازدواجی که بعد از جدایی از من کرده و حاصلش دو فرزند هست دیشب به من پیام داده که سر کار نرو و هر چقدر که سرکار بهت حقوق میدن رو‌من به شما میدم ولی باید یه چیزی رو بپذیری از اینکه باید مدام در اختیارم باشی و حتی روی من حساس نباشی چون من مرد آزادی هستم.و‌از تو در ازای پول پرداختی رابطه جنسی مدام از تو میخوام.دیشب تا الان فکرم به هم ریخته هست و از وجود خودم بسیار ناراحت .‌‌‌و غمگینم که با وجودی که یک دختر از ایشون دارم و سرپرست هستم بی وجدانی و بی هویتی این شخص بنا به درخواست و پیشنهادی اینچنینی دام رو به عذاب آورده که آیا من مادر بچش لیاقت اینچنین حرفی بودم و نکنه من دارم اشتباه میکنم که بخام‌درخواست ایشون رو رد کنم. از شما میخوام کمکم‌کنید ایا درخواست ایشون معقولانه هست یا خیر.و اینکه این درخواست بی شرمانه هست و من شخصیتم این طور نیست به خاطر پول خودفروشی اینچنینی با همسر سابقم داشته باشم و روح و جسمم رو کثیف نکردم تا به اکنون.ایشون مدام در آغوش زن های مرد بود و درست هست که شرایط مالی خوبی ندارم و تخت فشارم تا هزینه های دخترم رو تامین کنم ولی این درخواست معقولانه به نظر نمیرسه .و اگر وجدان داشت که خیانت به همسرش نمی‌کرد و اینچنین پیشنهاد نمیداد.با خودم میگم اگر مرد بود بدون هیچ درخواستی کمکی به من میکرد و با شرف تر میتونست رفتار کنه

  36. سلام وقتتون بخیر.من چند ساله ک جدا شدم و با یه اقایی صیغه نود و نه ساله هستم و ایشون با من کلا زندکی میکنه ولی از همسر سابقش رسمی جدا نشده و همیشه بهونه گیری میکنه به دلایل مختلف و خیلی زیاد عصبیه ودست بلند میکنه از من هم جدا نمیشه میخواد هر کاری و هر بیاحترامی میکنه من کوچکترین اعتراضی نداشته باشم و وسایل خونه رو میشکنه ودست بلند میکنه دیگه موندم چیکارکنم؟خیلی دارم عذاب میکشم نمیتونم کاری کنم چون از لحاظ اقتصادی وابسته ایشون هستم یه فروشگاه پوشاک دارم ک قانونا به نام ایشون هست و و ملکی هم ک دارم با دامادشون شریکه عملا کاری نمیتونم بکنم برای جدایی بدون پول. همه زندگیمو بهم میریزه و وسایل میشکنه ودست بلند میکنه چیکاار باید بکنم

  37. سلام اسمم مریمه ۲۹سالمه من دوبار ازدواج کردم و یه دختر بچه ۵ساله دارم از شوهر دومم من در زمان ازدواج دومم با یه پسر یا دکتر ۲۴ساله که باهم کار می‌کردیم آشنا شدیم و رابطه پیدا کردیم و یک سال و نیم میگذره من از شوهرم جدا شدم و موندم و پسره دوبار خاستگاری رقم خانواده من و خانواده خودش راضی نیستن و من با دخترم تنها زندگی میکنم …خانواده من میگه اگه منو میخواد باید یه جای دور زندگی کنیم ولی اون میگه من یه مادر دارم نمیتونم تنها ولش کنم ولی دراین اواخر سرد شده ولی من نمیتونم دست بکشم ازش میگم هیچی نمیخوام خودش همه جوره کافیه درسته من سن‌و‌سالم بزرگه ولی نمیشه اینقد راحت دست کشید من نیاز به کمک دارم …بگید چیکار‌کنم یا قید شو بزنم یا برم.‌ من از زندگی هیچی نمیخوام فقط یه ذره توجه که همسرم به من داشته باشه …من با همه چیز اون‌ کنار اومدم ولی توجه علاقه ندیدم این بود چیزی که تو زندگی کم داشتم و باعث شد زندگیم دوبار خراب بشه ….فقط راهنمایی می‌خوام ….مرسی

  38. سلام وقت به خیر من ۶ ساله ازدواج کردم قبل من زنشو طلاق دادن . دو تا بچه بزرگتر دارن که زندگی مستقلی دارن . من بچه ای ندارم . الام بعد ۶ سال نسبت به همسر قبلیش حساس،شدم . هی فک میکنم که با اینکه جداشدن با این وجود این زندگی بیشتر به اون تعلق داره تا من . به خاطر بچه هاشون . مثلا ویلا گرفتیم تو شمال . همسر قبلی با پسر همسرم میرن اونجا میمونن . …اصلا این مدلی نبودم اما این فکرا ازارم میده . خوب چون هر پی همسرم داره مال بچه هاشه و خوب اونم مادر بچه هاست . من چون بچه ای ندارم انگیزه ای برا این زندگی ندارم لحاط مالی به کنار خودمو مهم نمیدونم تو این زندگی

دیدگاهتان را بنویسید