جهت مطالعه نظرات و تجربیات دیگران، به کامنتهای انتهای صفحه مراجعه نمایید
هدف از ازدواج چیست؟ باور کنید این یک سؤال کاملاً جدی است. اگر دلایل منطقی برای ازدواج کردن ندارید یا نمیدانید شما و نامزد تان چه نیازهایی دارید و همچنین بهترین راه تأمین آن نیازها کدام اند، از کجا میدانید در زندگی مشترک موفق خواهید بود یا خیر؟
زمانی که هدف تان از ازدواج ” هدف” نادرستی باشد، دستاورد آن چیزی جز احساس ناامیدی، احساس تنهایی و خشم نخواهد بود. اکنونکه صحبت از خشم شد ( همه اینها با هم مرتبطاند، پس در ادامه با من باشید)، باید بگویم روزی دریکی از شبکههای اجتماعی به نقلقولی برخوردم که مرا بهشدت آشفته کرد:
مطالب مرتبط: متاهلم ولی خیلی تنهام
” این حق شماست، با شخصی ازدواج کنید که شمارا خوشحال کند، زندگیتان را درگیر مشکلات نکند و باعث رنجش و آزار شما نشود.”
این نقلقول واقعاً مرا آشفته و ناراحت کرد، چراکه ازنظر من نوشتهای بیمعنا و بیارزش بود که یکی از گردانندگان شبکههای اجتماعی فقط برای اینکه ” لایک” بیشتری به دست آورد آن را به اشتراک گذاشته بود. این نوشته بهراحتی میتواند به روابط زن و شوهر آسیب بزند چراکه از کلیشهای بیارزش سخن میگوید که ممکن است مردم آن را یک نصیحت جدی قلمداد کنند.
آیا هدف از ازدواج شادی بیپایان است؟
در اینجا با یک سؤال صادقانه دیگر مواجه هستیم؟ آیا تاکنون دیده یا شنیدهاید رابطهای که به اوج موفقیت خود رسیده برای همیشه شاد، بیآلایش و در امنیت کامل، ثابت و بی تغییر باقی بماند؟
به یاد نمیآورم زمانی که من یا همسرم سند ازدواج مان را امضا میکردیم، با جمله ” دستیابی به شادی بیپایان برای یکدیگر” مواجه شده باشیم. دکتر روانشناس اجتماعی “الی فینکل” در کتاب همهچیز یا هیچچیز ازدواج درباره این موضوع که چرا در دنیای امروز زوج ها انتظار بیشتری از یکدیگر دارند صحبت میکند. ما از جنبههای اجتماعی و عاطفی زیادی به یکدیگر وابسته هستیم. تا پیش از قرن بیستم بسیاری از مردم به روابط خارج از چارچوب زناشویی روی میآوردند.
از حرف من اشتباه برداشت نکنید، به نظر من احساس خوشبختی احساسی فوقالعاده است و در تمام جنبههای زندگی، مخصوصاً در ازدواج به آن نیازمندیم. شادی پایه و اساس محکم و پایداری نیست که بتوان بر مبنای آن یک عشق جاودان و متعهدانه را بنا کرد. احساس شادمانی احساسی بسیار ناپایدار، زودگذر است و راههای شادمانی همچنانکه ما در طول زمان تغییر میکنیم، در حال گذار است.
صادقانه بگویم، احساس خوشبختی همیشگی یقیناً ناکارآمدترین هدفی است که میتوانید برای ازدواج خود تعیین کنید زیرا دستیابی به آن تقریباً غیرممکن است. در حقیقت، احساس شادمانی، مانند هر احساس دیگری، همیشه ماندگار نیست.
هدف از ازدواج خوشحالی و خوشبختی نیست. هدف از ازدواج رشد شخصیت درونی است.
دلیل اصلی ازدواج رشد انسان است
راز تبدیلشدن به یک زوج موفق این است که دست به عمل زده و حاشیه امن خود را گسترش دهید. ازدواج، درواقع همان چیزی است که دکتر دیوید اشناخ نویسنده کتاب ازدواج پرشور آن را ماشین رشد فردی مینامد. فینکل نیز اشاره میکند، در دنیای امروز، نوعی ازدواج به وجود آمده که شخص نمیتواند همانند گذشته از طریق آن عزت نفس و شخصیت خود را بهبود ببخشد. ” من واقعاً ایده داشتن یک ازدواج رشد محور را میپسندم. این دقیقاً همان چیزی است که میتوانم به آن دستیابم، از طرفی حس رشد و پیشرفت برای من رضایتبخش و مطلوب است. این درواقع اصلی ترین هدف از ازدواج است.
طی چند سال اخیر من به انجام کاری روی آوردن که هیچگاه گمان هم نمیکردم قادر به انجام آن باشم.
من درگذشته شخصی لاغر و باریکاندام بودم؛ روزی مشغول رقص محلی بودم که ناگهان دختری مرا حین رقص به زمین انداخت. آنقدر به خاطر ضعیف بودن عضلات و ماهیچههایم خجالتزده شدم که دیگر هیچگاه بازنگشتم. بعدازآن به باشگاه رفتم. نخستین باری که وزنهبرداری را شروع کردم، تقریباً 500 کیلو وزنه برداشتم و مربی من که شخص شیکپوش و مرتبی بود درحالیکه حیرتزده بود میگفت این عالی است.
من به خودم افتخار میکردم و همین باعث شد وزنهبرداری را ادامه دهم.
چند سال بعد، پس از تمرینهای سخت هفتگی در باشگاه اکنون میتوانم 800 کیلو وزنه را بلند کنم. پیشرفت بزرگی است، درست است؟ و من هر بار که مقداری به وزن وزنهها اضافه میکنم، احساس یک قهرمان را دارم زیرا رشد و ترقی برای من رضایتبخش و احساس پیشرفت شگفتانگیز است.
مطالب مرتبط: تجربه های ازدواج ناموفق
چگونه به یک ازدواج ماندگار در زندگی مشترک دست یابیم؟
در حال حاضر من اصولی که در وزنهبرداری به کار گرفتم را برای ازدواج خود نیز به کار میگیرم. برای مثال، اگر درگذشته هنگامیکه همسرم ناراحت یا مضطرب بود من نیز دچار اضطراب میشدم. یا زمانی که احساس میکردم موردحمله یا تهدید قرارگرفتهام با خشونت هرچه تمام با او صحبت میکردم.
بیش از یک سال است که تلاش میکنم خود را در این زمینه بهبود بخشم، سعی میکنم آرامش خود را حفظ کنم، نفس عمیق کشیده و پیش از آنکه سخنی به زبان بیاورم تأملکنم. همچنین سعی میکنم نسبت به همسرم خوش بین بوده و او را باور کنم و زمانی که احساس کنم صدمهای دیدهام سعی میکنم از طرز فکر او مطلع شوم.
یقیناً من انسان کامل و بینقصی نیستم ( یک راز کوچک: هیچکس کامل نیست)، اما باید بگویم، در کنترل و مدیریت تعارضاتی که بین من و همسرم پیش میآید بهتر شدهام و از آن بهعنوان فرصتی برای آگاهی و رشد شخصی استفاده میکنم. درواقع، زمانی که همسر افسرده یا مضطرب میشود من نیز کمتر مضطرب میشوم. حتی کمتر پرخاشگری میکنم.
همسرم نیز زمانی که میبیند من نفس عمیق میکشم از روی دلسوزی و مهربانی لبخند میزند یا از برنامههایی استفاده میکنیم که به ما کمک میکند به شیوه بهتری با هم بحث کنیم و هوشمندانهتر به یکدیگر عشق بورزیم.
همسرم میگوید، من در حال پیشرفت هستم، ازاینرو، این ما هستیم که بهعنوان یک زوج در حال پیشرفت هستیم. اما این کار مخصوصاً در ابتدا کار آسانی نیست. این کار حاشیه امن شمارا توسعه داده، باعث میشود تمام تلاشتان را بهکارگیرید و ظرفیت شمارا بهعنوان یک انسان بالا میبرد. این گسترش و رشد رنجآور و پرزحمت بدین معناست که برخی اوقات همسر و ازدواجتان باعث خوشحالی شما نخواهند شد.
مهمترین دلایل منطقی ازدواج
صادقانه بگوییم، ازدواج یک چالش است. البته از نوع خوب. زیرا محدودیتها، نقاط ضعف، نقصها و آسیبپذیریتان را برایتان آشکار میسازد. ازدواج به طرز دردناکی شمارا از اینکه چقدر میتوانید صبور باشید، آگاه میسازد.
ازدواج شما را در برابر مسائلی همچون مقابله با بیماریها، تراژدی، فشارهای مالی، تغییر در ایمان و عقاید، از دست دادن شغل و بیکاری، اضافهوزن، تربیت فرزندان ، از دست دادن والدین و سایر اعضاء خانواده به چالش میکشد و این در حالی است که باید فشار همه این مشکلات را ضمن حمایت و تامین نیازهای عاطفی همسر خود تحمل کنید.
شما نمیتوانید از عهده تمام این مسائل برآیید و هم چنان نیز عاشق همسر خود بمانید و دقیق همان انسانهای روزهای نخستین باشید. درواقع، شما نمیتوانید همه اینها را با یکدیگر پشت سر گذاشته و در سعادت و شادمانی نیز برای همیشه پابرجا بماند.
شما دائماً باید در حال بهبود و رشد شخصیت خود باشید که درواقع این امر توانایی مقابله با چالشهای منحصربهفردی است که زندگی هرلحظه ممکن است آنها را پیش روی شما قرار دهد.
این پویایی بهمثابه کمال نخواهد بود، اما درواقع همان چیزی است که شما بدان نیاز دارید. زمانی که دکتر جان گاتمن بیان میکند که زوج ها امروزه انتظار دارند مورد مهربانی، عشق، محبت و احترام همسر قرار گیرند، در حقیقت به طرفداری از یک ازدواج موفق سخن میگوید. آنها تحمل سوءاستفاده عاطفی یا فیزیکی را ندارند، از شریک خود انتظار دارند یک همسر وفادار باشد.
البته این بدان معنا نیست که زوجین انتظار دارند در رابطه هیچگاه تعارض و کشمکشی پیش نیاید. حتی زوجهایی که با شادی ازدواج کردهاند نیز با یکدیگر بحث و مشاجره میکنند. تعارض و اختلاف با همسر در زندگی مشترک سودمند و حتی لازم است زیرا باعث میشود طرفین به درک و آگاهی بیشتری نسبت به هم دست یابند.
ممکن است در طول ازدواج با حقایق ناراحتکننده و تلخی روبرو شوید؛ حقایقی راجع به رابطه جنسی، پول، زمان سپریشده در کنار یکدیگر، فرزند پروری یا همه اینها. اوضاع همیشه آنطور که شما میخواهید و برنامهریزی میکنید پیش نمیرود. حتی گاهی لازم است برای حفظ رابطه ، برنامههایتان را نیز تغییر دهید.
وجود کسی که برای رشد و پیشرفت، شمارا به چالش بکشد پیش از آنکه باعث بهتر شدن اوضاع شود آنها را بدتر میسازد. اگر شما و یا همسرتان هیچیک نپذیرید که با نقصها و کاستیهایتان مواجه شوید یا مسئولیت اشتباهاتتان را نپذیرید، ممکن است با این کار رابطهتان را در معرض خطر قرار دهید.
عشق از مهمترین اهداف ازدواج
عشق و علاقه در ازدواج دقیقاً راجع به همین موضوع است. عشق همیشه به خوشحال کردن شریکتان یا اینکه او شمارا خوشحال کند محدود نمیشود، بلکه عشق حمایت از یکدیگر است.
خوشحال کردن شریکتان بدین معناست که اطمینان حاصل کنید او خوشحال، آسوده و فارغ از نگرانی است. مواقعی نیز هست که شما ملزم به انجام آن هستید. اما اگر هدف اصلیتان این باشد، باعث میشود زمانهایی که همسرتان نامهربان یا رنجور است، شما بیشازحد سازگار و مهربان ظاهر شوید.
باید بپذیریم، همه ما چنین اشتباهاتی داشتهایم، اما خوشحال کردن شریکتان میتواند بدین معنا باشد که از او در برابر هر چیزی که باعث ناراحتی یا رنجشش میشود محافظت کنید.
حمایت از شریک و همسر بدین معناست که شما به علایق همسر خود اهمیت میدهید و با آگاهی کامل برای حمایت و دستیابی به آن علائق دست به عمل میزنید. این کار بدین معناست که شما در کنار یکدیگر ایستادهاید، به یکدیگر کمک کرده و پشتیبان هم هستید و گاهی نیز بدین معناست که خود را در معرض حقایق دشوار و حوادث تأسفبرانگیز قرار میدهید.
زوجهای واقعی خودشان را وقف کسی که دوستش دارند و همچنین وقف عهد و پیمانی که با او بستهاند میکنند. حتی زمانی که این قبیل فداکاریها به دلیل رشد مثبتی که ایجاد میکند موقتاً آزاردهنده و دردناک باشد.
ازخودگذشتگی در قبال رشد مثبت باعث میشود با نقاط ضعف، ناامنیها و ترس های خود آشنا شوید و این دقیقاً همان چیزی است که منجر به شادی، اعتماد، ارتباط ، شور و اشتیاق، و تعهد میشود.
آیا این همان تعریف عشق واقعی است که شما خواهان آن هستید؟ یا اینکه مشتاق هستید در رابطهتان کمتر به جدال و مشاجره بپردازید؟
اگر شما آمادگی ازدواج دارید اما شریک زندگیتان خیر باید چهکار کنید؟
واژه “ازدواج” برای بسیاری از افراد بار معنایی منفی به همراه دارد. یکی از عوامل مؤثر در این امر، نرخ بالای طلاق در جامعه امروزی است که بر نگرش نسل جدید به ازدواج بهعنوان یک اصل کلی تأثیر میگذارد.
همچنین این اقدام از جنبه سنتی ازدواج شامل مواردی مثل دلایل مذهبی، نگرانیهای مربوط به هزینه های مالی ازدواج و صرفاً بیمیلی به رهاکردن زندگی مستقل و سبک زندگی مجردی، میشود.
میانگین سن ازدواج در حال حاضر ۲۷ سال برای زنان و ۲۹ سال برای مردان است، درحالیکه در 50 سال گذشته سن ازدواج در زنان ۲۰ سال و سن ازدواج برای مردان ۲۳ سال بود. جالبتوجه است، اکثر زوجها قبل از ازدواج (یا حین پروسه ازدواج) با هم هماهنگ و همسو هستند و تفاهم دارند.
درنتیجه، بسیاری از زوجها وقتی صحبت از عهد و پیمان و وصلت میشود خود را غرق ابهام مییابند. آیا باید بیشتر صبر کرد؟ اگر اینطور است، چند وقت؟ یا اصلاً باید ازدواج کنیم؟
اصلی ترین دلیل ازدواج شما چیست؟
در دنیای امروز مفهوم ازدواج در حال تغییر است. در نسلهای پیش، زوجها به دلایلی مانند مالکیت اموال یا کسب موقعیت اجتماعی ازدواج میکردند و امیدوار بودند که عشق هم در گوشه ای از این ترکیب یافت شود. امروزه زوجها به دنبال نیمه گمشده شان هستند. هدف از ازدواج امروزی، رفاقت، لذت، حفظ رابطه عاشقانه و ازدواج ماندگار است.
ازدواج برای شما چه مفهومی دارد؟ برای همسرتان به چه معناست؟ آیا میدانید؟
نکته کلیدی این است که اجازه ندهید نگرانی درباره گفته های همسرتان شما را از مکالمهای که میتواند سبب افزایش درک متقابل زن و مرد شود، محروم سازد. تمایل و انعطاف به نفع و به سمت همسرتان در این مکالمه به تقویت روابط شما بهعنوان یک زوج کمک خواهد کرد برای اینکه بتوانید تصمیم بگیرید که ازدواج کنید یا خیر.
دلیل اهمیت ازدواج برای شما چیست؟
چرا ازدواج برایتان مهم است؟ بهتر است روی این موضوع تمرکز کنید چرا همسرتان آمادگی ازدواج را ندارد، اما من دریافته ام که بهتر است ابتدا اهداف و رؤیاهای خودم را مشخص کنم.
اگر دلیل ازدواج شما ترس از تنهایی است، ممکن است، شاید مجبور شوید تا در تصمیم به ازدواج خود تجدیدنظر کنید، اگر بخواهید این گام بزرگ را به دلایل درست بردارید.
اگر میخواهید ازدواج کنید زیرا نگران هستید که شریک زندگیتان کاملاً خودش را وقف این رابطه نمیکند و ازدواج میتواند تعهدش را نسبت به شما اثبات کند، شاید لازم باشد تا در انگیزه برای ازدواج خود تجدیدنظر کنید.
هدف از ازدواج نباید تغییر شریک زندگیتان باشد، بلکه باید تحکیم ارتباطتان با پایبندی به تعهد در رابطه باشد. بهعنوان گام بعدی، اگر بتوانید بهوضوح بگویید که معنا و هدف از ازدواج شما چیست، بهاحتمال زیاد همسرتان به حرفهای شما گوش خواهد داد.
مطالب مرتبط: مشاوره ازدواج رایگان
من با عشقم نزدیک۲ساله باهم در رابطه اییم اوایل فقد بخاطر سرگرنی باهاش در رایطه بودن و هیچ حسی بهش نداشتم تا اینکه۶ماه گذشت دیدم کم کم دارم بهش حس پیدا میکنم و وابسته و دلبسته میشم و همینطور شد جوری عاشقش شوم که حتی از خونوادم عزیر تره برام .الان بعد از دو سال پا پیش گذاشتن برا خاستگاری اوایل پدرم راضی بود ولی بعدش گفتن برع سربازیش تموم شد بیاد بعدش دوباره حرفش رو عوض کرد گفت هرچی مشاور بگه .امروز رفتم پیش مشاور گفتن که باید با جفتمون صحبت کنن و ی سوالی کردن ک واقعا گیر کردم چه جوابی بدم مورد قبول مشاور باشه و اونم این بود که هدفت از ازدواج چیه؟ازتون کمک میخوام که راهنمایی کنین چه پاسخی بهشون بدم تا مورد قبولشون باشه من به هیچ عنوان نمیخام از عشقم جدا شم?لطفا کمکم کنین
سلام
اولا که رابطه قبل از ازدواج تاثیرات بدی در زندگی شما خواهد گذاشت و ای کاش تن به دوستی قبل از ازدواج نمی دادید
ثانیا شما نباید حرف هایی رو بزنید که فکر می کنید بهترین جوابه، باید چیز هایی رو بگید که بهش باور دارید، الان شما شدیدا عاشق اون آقا هستید و هرچقدر هم با هم اختلاف داشته باشید به راحتی میتونید زندگی کنید اما بعد از چند وقت زندگی عشق شما و همسرتون فروکش میکنه و تازه اختلافات مشخص میشه و اگه مناسب هم نباشید آرزو میکنید که ای کاش باهاش ازدواج نمی کردم؛ برای همین اولا پدرتون خیلی کار خوبی کرده که گفته برید پیش مشاور و ثانیا شما باید پیش مشاور پاسخ هایی بدید که بهشون باور دارید تا اگر صلاح بود مشاور بگه ازدواج کنید و اگر نبود ازدواج نکنید
قبل از ازدواج باید از عقل استفاده کرد و عشق رو به طور کامل گذاشت کنار وگرنه باعث صدمه جدی به زندگیتون میشه به احتمال زیاد