من ۵ ساله که ازدواج کردم پسرخالمه شوهرم ۸ سال از من بزرگتره و به خواست خانوادهها ازدواج کردیم من اصلا دوستش نداشتم و ۱۷سالم بود الان یه پسر ۳ سال و نیمی دارم زندگیم همش دخالت توش هست من هرکاری میکنم خاله هام و مادر شوهرم و مادرم همه اطلاع دارن و دخالت میکنن من تو فضای مجازی با مردها و پسرها چت میکنم و درهمین حد خیانت کردم خیلی دوست دارم زندگی عادی داشته باشم. چندروز پیش با یه آقایی چت کردم و میگه عاشقم هست و احساساتش رو خیلی قشنگ و خوب بیان میکنه تمام اون چیزایی که من کلا از زندگی و همسرم تو ذهنم میخواستم رو داشت ولی من قبول نکردم حالم خوب نیست چیکار کنم که بتونم وفادار بمونم و دیگه با مردی چت نکنم؟
پاسخ مشاور به سوال پشیمانی زن از خیانت به شوهر
دوست خوبم سلام
اینطور که به نظر میاد شما خیلی زود وارد مسئولیت زندگی شدید. بهخصوص که چندان با انتخاب خودتان نبوده و در زندگی احساس درماندگی میکنید. شما دختری هستید که حتماً رؤیاهای زیادی برای داشتن یک ازدواج موفق داشتید که البته میتواند این رؤیاها باورهای غیرمنطقی در مورد ازدواج باشد. من میفهمم که ازدواج در سن پایین و بچه دار شدن شما و اینکه حس کنید ازدواجتان اجباری بوده است، نارضایتی شما را بالا میبرد؛ اما حتی اگر ازدواجتان به فرض محال بهگونهای بوده که شما هیچ اختیاری در آن نداشتید، از آنجا به بعد اینکه چه تصمیمی برای زندگیتان بگیرید و نگرشتان به مسائل به چه صورت باشد و چطور با مسائل برخورد کنید و از عهده آن بربیایید به دست شماست. من میخواهم شما خود را از نقش قربانی نجات دهید آنوقت است که میتوانید برای خود و زندگیتان کاری بکنید. تواناییهای خود را نادیده نگیرید و بدانید بهاندازه همسرتان در زندگی نقش مؤثری دارید.
اینکه با پسری چت کنید و حس کنید همانی هست که من میخام خیلی طبیعی است؛ اما شما باید این موضوع را در نظر بگیرید که افراد در چت کردن خیلی راحتتر حرف میزنند شما خودتان را در نظر بگیرید که چقدر در مورد بیان احساساتتان بهصورت چت راحتتر هستید به همین خاطر حتی اگر شما فرد مجردی بودید که قصد ازدواج و آشنایی با کسی را داشتید پیشنهاد من به شما این بود که بیشتر سعی کنید طرف مقابلتان را بهصورت حضوری ببینید. زیرا زندگی واقعی و نوع برخورد اطرافیان در پیام قابل شناخت نیست.
شما از آن پسر تصوری دارید که بیشتر ساخته ذهن خودتان است. اینکه زندگی خودتان را با چت کردن پسری که در قبال شما هیچ مسئولیتی حس نمیکند مقایسه کنید غلط است. زندگی واقعی پر از هزینهها و خدمات و مسئولیت است و همین مسئولیتها و نوع برخورد شما و همسرتان نسبت به آنها میتواند رابطه شما را تحتتأثیر قرار دهد. شما از آن پسر خوشتان نیامده؛ بلکه از آن حسی که در زندگی خودتان با همسرتان تجربه نکردهاید خوشتان آمده پس چیزی که شما احتیاج دارید یک فرد جدید در زندگیتان نیست، بلکه خلق تجربههای مشترک و لذتبخش با همسرتان است.
به همین خاطر از شما میخواهم روی زندگی خودتان تمرکز کنید. نمیگویم که شما درهرصورت باید بسوزید و بسازید بههیچوجه؛ اتفاقاً از شما میخواهم بهعنوان یک زن توانمند و فردی که در زندگیاش نقش دارد، فرد منفعلی که در زندگیاش جا خوش کرده است و خود را قربانی حس میکند از زندگیاش بیرون کند. تا حتی اگر روزی تصمیم به طلاق هم گرفتید بهصورت آگاهانه عمل کنید و نسبت به خودتان و زندگیتان شناخت کافی کسب کرده باشید.
در مورد دخالت خانواده همسر، میفهمم که چقدر سخته که مدام حس کنید که بهجای زندگی کردن با یک همسر و یک فرزند با یک خانواده زندگی میکنید. دخالت در زندگی زناشویی یکی از معضلهایی است که افراد زیادی با آن درگیر هستند. سن کم شما و اینکه ازدواج شما بهصورت فامیلی است احتمالاً آنها را مضطرب میکند و حس میکنند خودتان بهتنهایی از مسائل زندگیتان برنمیآیید. بیآنکه بدانند دخالت آنها ممکن است شرایط را بدتر کند.
امیدوارم با شناخت توانمندیهای خود، تصمیم درستی برای خودتان و زندگی مشترکتان بگیرید.
گلسا بمانیان
- amin درخواست شده در 6 ماه پیش
- آخرین ویرایش 4 ماه پیش
- سلام.18سال ازدواج کردم و 2,تا بچه دارم.زندگی پر چالشی داشتم تا اینکه وقتی دخترم به دنیا اومد ۱سال بعد از طرف پسر عموم به صورت پیامکی در عرض ۲ماه وارد رابطه شدم و بعد دو ماه کات کردم چون دچار عذاب وجدان شدم .بعد ۳ سال همسرم قضیه رو فهمید و خیلی حالش بد شد و به سمت مواد مخدر روی آورد (گرچه از اول ازدواجم مواد استفاده میکرد من خبر نداشتم)ولی قضیه من مصرف مواد رو بالا برد .حالا مشکلی که دارم اینکه شوهرم به ظاهر منو بخشیده ولی رفتارش غیر قابل تحمل شده ؛من خیلی تلاش کردم که دوباره اعتمادش رو بدست بیارم ولی نمیشه .الآنم میخوام جدا شم تورو خدا راهنماییم کنید .از یه طرف عذاب وجدان دارم از طرفی هم دیگه نمیتونم باهاش به زندگی ادامه بدم. دیگه بهم اعتمادی نداره به ظاهر میگه اعتماد دارم ولی خیلی محدودم کرده .چند بار سر مصرف مواد دکتر ترک اعتیاد(شیشه) بردم ولی دوباره مصرف کرد ,ولی 6ماه پیش کمپ رفت و الان مصرف نداره،فقط با رفتارش اذیت میشم ،مقصر خودم هستم اینو میدونم ولی برای حفظ زندگیم خیلی تلاش کردم ولی دیگه خسته شدم .از اینکه دیگه بخوام خودمو بهش ثابت کنم خسته شدم و از باخبر شدنش تا الان ۶ سال میگذره
- من 26 سالمه این 10سال که ازدواج کردم ازدواجم هم اجباری بود الان هم 2بچه دارم. ولی به شوهرم خیانت کردم وهمش به فکر دوست پسرم هستم ومن الان پشیمونم میخوام راهنمایم کنید که دوست پسرم فراموش کنم
- من به نامزدم خیانت کردم و خیلی هم پشیمونم از کارم الان هر کاری کردم ک برگشت باهم حرف میزنیم ولی سرد اما هنوزم ته دلم آشوبه بنظرتون برای اینکه برگشته میخاد تلافی کنه یا نه دوسم داره. بنظرتون کار درستی کردم که خواهش کردم بگرده نمیدونم کار درستی کردم یانه ولی من خیلی دوسش دارم و از کارم هم پشیمونم بنظرتون میتونم دلشو دوباره بدست بیارم.چیکارکنم که دوباره بهم اعتماد کنه
- من یه زن متاهل هستم که ۷ ساله ازدواج کردم و یه دختر ۶ ساله دارم و به شوهرم خیانت کردم وهمسره اون آقا فهمیدن رابطه مارو و میخوان جدا شن من تو یه روستا زندگی میکنم وهمه فهمیدن که اون آقا به زنش خیانت کرده با یه زنه دیگه و شوهره من نمیدونه فعلا میترسم پشیمونم نمیدونم چیکار کنم
- سلام من به همسرم خیانت کردم و مقصر این اتفاق هر دو بودیم من به شدت پشیمانم. الان همسرم فهمیده من زندگیم دوست دارم چیکار کنم
- 22 دیدگاه بیشتر
- شما برای ارسال پیام ابتدا باید وارد شوید