مقابله با ترس از طلاق بخش مهمی در بازسازی زندگی بعد از جدایی و متارکه محسوب میشود. همانطور که میدانید، طلاق راهی برای تخریب تمام نقشههایی است که با دقت برای زندگی خود برنامهریزی کرده بودید. درجایی که قبلاً اعتماد و آرامش وجود داشت، اکنون به مکان ناشناختهای تبدیل شده که هیچ اطلاعاتی راجع به آن نداریم.
درک این موضوع که اکنون تمام تصمیم گیری ها به خودتان بستگی دارد و اینکه با زندگی بعد از طلاق چه کاری میخواهید انجام دهید میتواند طاقتفرسا و سخت باشد. اما راه و چاره این نیست که به آهستگی و با ناتوانی به سمت یک سوراخ کوچک امن حرکت کنید(اشاره به زندگی کرمها دارد) و فرصت های زندگی را به خاطر اشتباهات گذشته از دست دهید.
حرکت روبهجلو و مواجهشدن با ترس بعد از طلاق چیزی است که به شما اجازه میدهد تا به بهترین شکل ممکن زندگی کنید. برای کمک به شما برای مقابله با ترس بعد از طلاق و بازسازی زندگی خود در این مقاله از سایت مشاوره باما توصیه هایی برای شناخت ریشه ترس و نگرانیهای بعد از طلاق میپردازیم. همچنین در ادامه نکاتی برای بازسازی زندگی و پیشرفت در زندگی بعد از طلاق به شما پیشنهاد میکنیم:
بازسازی زندگی بعد از طلاق : آیا ترس هایتان مانع پیشرفت شما میشوند؟
طلاق زندگی ما را متحول میکند. این تغییر و تحول بزرگ در زندگی با عواطف و احساسات شدیدی همراه است که میتواند روح و روان ما را تضعیف کند. بهعنوان یک مشاور خانواده معتقدم ترس عاملی است که ما را نهتنها در بهبودی و رهایی از رنج زندگی کمک نمیکند بلکه ما را از پیشرفت و رسیدن به موفقیت در زندگی آینده بازمیدارد. بنابراین نیاز داریم که ترس خود را شناسایی و بر آن غلبه کنیم.
باید دانست که ترس ها چه آگاهانه و چه ناآگاهانه باشد هیچ طرفدار و پیروی ندارد:
• ترس ما را از دیدن هر چیز خوبی در وضعیت فعلی و دستیابی به فرصت های آینده محروم میسازد.
• عزت نفس و اعتماد به نفس ما را از بین میبرد و تردیدهایی در ذهن ما ایجاد میکند که بهطور مداوم به ما میگوید ما نمیتوانیم کاری انجام دهیم یا چیزی داشته باشیم.
آسیبهای روحی و روانی بعد از طلاق دوباره فعال میشود و باورهای عمیق و ریشهداری درباره خودمان که ما سالها از بروز آنها جلوگیری میکردیم را شعلهور میکند. اگر کسی باور کند که بهاندازه کافی باهوش و توانا نیست، این باور زمانی که با طلاق همراه شود تشدید میشود و باعث میشود که فرد از آینده خود بترسد. احساس ترس بعد از طلاق به فرد القاء میکند هیچ امکانی وجود ندارد که زخمهای عمیق خود را التیام بخشد و همراه با زندگی روبهجلو حرکت کند.
شجاعت طلاق گرفتن
ما از آینده نامعلوم خود بعد از تصمیم به طلاق میترسیم. نگاه به آینده مثل نگاه کردن به یک پرتگاه است. چطور میتوانم زندگی را به تنهایی مدیریت کنم؟ چه کاری انجام دهم؟کجا زندگی کنم؟چگونه قبضها و بدهی های خود را پرداخت کنم؟ اگر بچههایم مرا ترک کنند چه؟ آیا امکان ازدواج مجدد برایم مهیا میشود یا تمام عمرم تنها خواهم بود؟ همین فکر و خیال های نامعلوم هستند که زندگی بعد از طلاق ما را نابود میکند. افکاری که نه جوابی و نه کنترلی بر آنها داریم. این چیزی است که در مورد آینده وجود دارد: هیچکس نمیداند چه اتفاقی خواهد افتاد. ما نمیدانیم امشب چه اتفاقی برای ما خواهد افتاد،چه برسد به ماه یا سال آینده.
ندانستن و نداشتن پاسخ به سؤالاتی که در ذهن داریم یک واقعیت ساده از وجود همه ما انسان ها است. ما باید این حقیقت را بپذیریم نیازی نیست به همه این شک و تردیدهای ذهنی خود پاسخ دهیم. ما هرگز قادر به پیشبینی آینده نیستیم. تنها کاری که میتوانیم انجام دهیم این است که بلند شویم و تصویری از یک آینده روشن در ذهن خود تصور کنیم و سپس اقدامهای لازم برای دستیابی به آن اهداف و آرزوها را پایه ریزی کنیم.
ما هیچ کنترلی بر زندگی آینده خود نداریم. واقعیت این است تنها چیزی که میتوانیم بر آن کنترل داشته باشیم وجود خودمان است. ما نمیتوانیم آینده خود را کنترل کنیم، اما قطعاً میتوانیم برای آن برنامهریزی کنیم. ما میتوانیم چیزی را که میخواهیم تعیین کنیم و سپس برای رسیدن به آن هدف گامهایی برداریم. زندگی آینده اگر با مشارکت عمیق و عقیده راسخ در برابر ما آشکار شود حتی میتواند بهتر از زندگی گذشته ما باشد.
راه های غلبه بر ترس بعد از طلاق
در ادامه به چند نکته از مواردی که چگونه بر ترس بعد از طلاق غلبه کنیم اشاره می کنیم:
- ترس بعد از طلاق نشانه این است که ما خودمان را به چالش میکشیم و وارد دنیایی با تجربههای جدید میشویم. ما میتوانیم ترس را بهعنوان نشانهای بدانیم که به ما میگوید در آستانه یک اتفاق جدید و متفاوت و بسیار مهم در زندگی هستیم،که به ما کمک میکند تا به انسان بهتر و کاملتری تبدیل شویم.
“برای اینکه ترس را بهعنوان دوست خود بدانیم باید آموزش ببینیم و مجدد برنامهریزی کنیم. ما باید همواره و بهطور متقاعدکنندهای به خودمان بگوییم که ترس همینجاست. بنابراین ما میتوانیم بهترین خود باشیم و در شرایط جدید بیشتر یاد بگیریم. - ترس راهی است بهسوی خودشناسی و فرصتی منحصربهفرد برای شناسایی و غلبه بر آنها است. “در زندگی از هیچچیز نباید ترسید،فقط باید آن را فهمید و درک کرد. اکنون زمان آن است که چیزهای بیشتری بدانیم تا کمتر بترسیم.”
- غلبه بر ترس بعد از طلاق به ما قدرت میدهد تا گامهای بعدی را بی درنگ برداریم. افرادی که میترسند بیشتر شبیه کودکانی هستند که از آب وحشت دارند. وقتی اولین گام را برمیدارند تا سر خود را زیرآب فروببرند بعد از انجام آن متوجه شادی و لذت خود میشوند که چندان هم بد نبود. خود ترس بدتر و شدیدتر از انجام آن است. پس ترس ها را رها کنید و گامهای کوچکی بردارید تا شمارا به سمت چیزهای بزرگتر سوق دهد و هرکدام از شما اعتماد به نفس و قدرت بیشتری به دست آورید.
- یک دیدگاه جدید را امتحان کنید. عینک ترس را بردارید و عینک امید و خوش بینی را جایگزین آن کنید. میدانم گفتن این موضوع آسانتر از انجام آن است. اما تغییر در رفتار نهتنها طرز تفکر بلکه واقعیت وجودی شمارا نیز تغییر میدهد. احساس ترس مسری است. زمانی که به هر چیزی که در زندگیتان اشتباه یا غیرممکن است فکر کنید، قطعاً ترس را آنجا پیدا خواهید کرد.
- در نظر بگیرید که در مقابله با ترس های خود چه چیزی ممکن است به دست آورید؟ به مثال کودک و ترس آنها از آب فکر کنید.چیزی که به دست آوردند لذت شنا و توانایی شنا کردن در آبهای آزاد بود. چطور میتوان این توانایی را داشت که خود را از غرق شدن نجات داد؟ اینکه با ترس هایت مواجه نمیشوی چه چیزی به دست می آوری؟ ترس چه ارزشی برای تو دارد؟ فهرستی از معایب و مزایای مقابله با ترس بعد از طلاق تهیه کنید. آنگاه برای شما روشن خواهد شد که چه کاری انجام دهید.
- توصیههای افراد دانا را در مراحل مختلف زندگی خود به کار گیرید و در زمان حال زندگی کنید. گذشته،گذشته است و آینده در حال آمدن است. تنها چیزی که داریم زمان حال است. در زمان حال زندگی کنید و در مقابل آیندهای فرضی که هنوز وجود ندارد احساس ترس و نگرانی نکنید. در حال حاضر هیچ ترسی از آینده وجود ندارد.
- یاد بگیرید افکار منفی ذهن خود را که بهطور مداوم به شما میگوید بترسید و درهمان جایی که هستید بمانید را نادیده بگیرید؛ “موجود خیالی”یا شیطان کوچک ذهن تو که درباره هر مسئلهای میگوید باید بترسی و نمیتوانی کاری انجام دهی یا چیزی داشته باشی در حقیقت صدایی است که در ذهن همه انسان ها وجود دارد. زمانی که شروع به حرف زدن میکند از او به خاطر به اشتراکگذاری نظرش تشکر کنید و رهایش کنید. این صدا،صدای تو نیست.این ضمیر آسیبدیده تو است.
- از ترس های درونی خود که مانع از پیشرفت در زندگی میشوند، آگاهی بیشتری داشته باشید. بسیاری از افراد واقعاً نمیدانند همواره در حال ترس از چه چیزی هستند. برای مثال، برخی افراد برای خرید به فروشگاه نمیروند.چرا؟ خود آنها هم واقعاً پاسخش را نمیدانند.آنها فقط در اجتماع و مکانهای شلوغ احساس راحتی نمیکنند. خوب به چه دلیل آنها از شلوغی و جمعیت میترسند؟ شاید دلیل اساسی و نهفته آن ترس از میکروب، ترس از دست دادن، ترس از گم شدن، یا ترس از شکست باشد.جستجو کنید و ریشه ترس خود را کشف کنید. دانستن قدرت است.
- به تمام ترس هایی که شما در طول زندگی خود بر آن غلبه کرده و اهدافی که به آن دستیافته و بهدرستی آن را انجام دادهاید فکر کنید. هیچچیزی را دستکم نگیرید. گذراندن دوران کودکی دشوار، پرورش و تربیت فرزند ، فداکاری برای همسر ،پیروزی بعد از شکست. این فهرست میتواند همینطور ادامه یابد.بدانید اگر درگذشته بر این مسائل غلبه کردید،پس شما میتوانید دوباره آن را انجام دهید.
در پایان،باید با شما مشهورترین نقلقول در مواجهه با ترس هایتان از فرانکلین دلانو روزولت را درمیان بگذارم:تنها چیزی که باید از آن بترسیم،خود ترس است.درباره آن فکر کنید. این ترس است که در راه تحقق شخصیت ، شادی و هدف ما به دست میآید. فقط ترس از خودش،نه چیزی که شما از آن میترسید. به خاطر داشته باشید که ترس فقط یک احساس است نه یک حقیقت. اجازه ندهید ترس از اتفاقی که ممکن است رخ دهد، شمارا از داشتن یک زندگی بهتر باز دارد.
میخوام از همسرم طلاق بگیرم ترس دارم
من ۳۳ سالم و ۱۲ سال ازدواج کردم یه دختر ۶ ساله دارم ، از اول زندگی با سختی زندگیمونو ساختیم از روز اولم دوتایی کار میکردیم به خاطر شرایط بد و سختیای که داشتیم همسرم خیلی عصبی بود و خیلی دوست باز بود یعنی دوتایی مقصر بودیم ولی خوب وقتی عصبانی میشد خودش و کنترل نمیکرد و من میزد و دو سال پیش به خاطر این که ورشکست شد خیلی شرایط خونمون بد بود و همش دعوا داشتیم من متوجه شدم که ترمادول و قرص مصرف میکنه و من رفتم اقدام کردم برای جدا شدن ولی خوب به خاطر ترس از طلاق و اینده بچم دوباره برگشتم زندگی کردم و تو این دوسال دوباره زندگیمونو ساختیم و کلی پیشرفت کردیم ولی الان ۴ ماه دوباره کارای قبلشو شرو کرده رفیق بازیا و دست بزناشو توهمتاش من میخوام جدا شم ولی خیلی میترسم از اینده میخوام ببینم که اشتباه نمیکنم ، قرار شده توافقی جدا شیم خونه ۲ دونگ برای همسرم باشه ۴ دونگ برای من ( البته کامل به نام منه ) ماشین برای اون و حضانت بچه هم با من ، و خودم کار میکنم در امدم خوبه از نظر مالی زن زرنگی هستم وتا اینجام بیشتر زندگی و خودم کشیدم ولی از اینده بچم یا اسم طلاق که روم باشه میترسم و اصلا دیگه باهم کنار نمیایم و دخترم همش شاهد دعواس خیلی از این قضیه ناراحتم نمیدونم چیکار باید بکنم نمیتونم تصمیم بگیرم.
پاسخ به پرسش ” ترس از طلاق دارم “
شرایطی که بین شما و همسرتون وجود داره قطعا شرایط دشواریه و قطعا از رفتارهای ایشون بسیار اذیت میشید. در مقابلش تصمیم برای طلاق و جدایی هم کار بسیار مشکل و دشواری میتونه باشه. اما شما باید قبول کنید که بعضی از اوقات جدایی میتونه با تمام سختی هاش بهترین تصمیم باشه.
شما با فردی طرف هستید که روی شما بارها دست بلند کرده، بارها رفتار نامناسب گذشته رو تکرار کرده، از مواد روانگردان استفاده کرده و توجهش بجای اینکه جلب شما باشه بیشتر متمرکز بر دوستانش بوده.
در چنین شرایطی که همسر شما قصدی برای تغییر دادن خودش نداره، تحمل کردن شما یک کار عبث خواهد بود. شما بخاطر فرزندتون در رابطه موندید اما چه بسا مشاهده اختلافات شما توسط فرزندتون تاثیرات بدتری نسبت به فرزند طلاق بودن داشته باشه. علاوه بر این، فکر میکنید شما کی بتونید به این شرایط ادامه بدید و تا کجا؟ تا کی از آرامش خودتون به هدف حفظ آبرو هزینه کنید؟
جامعه امروز ما طلاق رو پذیرفته شده تر از گذشته میبینه و به این درک تا حدودی رسیده، افرادی که طلاق میگیرند لزوما آدم های بدی نیستند و صرفا شاید باهم سازگاری خوبی نداشتند. همونطور که گفتید شما فرد مستقل و موفقی هستید. بنابراین اجازه بدید بقیه هم شما رو به همین چشم ببینند و قرار نیست کسی به شما یا فرزند شما برچسبی بزنه. شما در یک چرخه معیوب گیر افتادید و راهی جز خارج شدن از این چرخه وجود نداره. پس باید راهی که براتون وجود داره رو بپذیرید.
همچنین برای اطمینان بیشتر شما میتونید به مشاور خانواده مراجعه کنید تا مطمئن بشید که تصمیم اشتباهی نمیگیرید. مشاور ابعاد مختلف زندگی شما با همسرتون رو بررسی میکنه و با در نظر گرفتن صلاح شما و فرزندتون به شما در به کار گیری بهترین تصمیم کمک میکنه.
در تمامی مراحل زندگی موفق و پیروز باشید.
کوشا کوچک آملی
کارشناس مشاوره باما
سلام من چند ساله ازدواج کردم. از سال 88 تا الان شوهرم بیکاره. چند ساله بچه دار هم نشدم. خونه من یه اتاق خوابه سر خر پشته مادر شوهرم. شوهرم هیچ کاری ازش بر نمیاد. تا حالا چند باره ترکش کردم و خانوادم بهم میگن طلاق بگیر ولی از طلاق خیلی میترسم.
قبلا قهر میکردم 3 ماه 5 ماه این بار از 6 مرداد 99 تا اخر تابستون امسال که شده 3 سال شده تو قهر بودم. حتی پدرم برام وکیل گرفته و تو این مدت اشتباهم این بوده که بهش پیام میدام و خانوادم خبر نداشتن.
بهش گفتم با مادرت بیا دنبالم و اومد دنبالم حالا که امدم بعد از 3 سال سر زندگیم تمام بدنم شده استرس. آرامش ندارم و همش تنهام و شوهرم برای کارهاش میره بیرون. هی به خودم میگم کاشکی نمیومدم. اشتباه کردم.
پیش خانوادم اختیار همه چیز رو داشتم. همه خانوادم پیش هم زندگی میکنن تو روستا. حتی خواهرم هم نزدیک خانوادمه. ارامش داشتم میخوابیدم تا ساعت 9 الان با استرس زیاد ساعت 6 یا 7 بلند میشم. زندگیم بعد از 3 سال بی معنی شده. همش دم از ناامیدی میزنم. حتی خواهرم میگه اگه نمیتونی زندگی کنی بیا وسایلت رو جمع کن بیا باهات کاری ندارن. تو زندگی کن نیستی. بیا عمرت رو هدر نده.
مشکل اینجاست که فقط به خودم اعتماد ندارم و میترسم از طلاق. نمیدونم چیکار کنم. امیدی هم به زندگی ندارم و با این زندگی هم هیچ ترقی نمیکنم. شوهرم هم خرجش رو مادرش میده و وابسته به مادرشه. باغ کشاورزی هم داره ولی ندونم کاره.
لطفا راهنماییم کنید.
پاسخ مشاور به سوال: ” خانوادم میگن طلاق بگیر ولی از طلاق میترسم “
تردید برای تصمیم به طلاق یا داشتن احساس ترس از طلاق موضوعی است که بسیاری از زنان و مردان در زندگی مشترک با آن درگیر هستند. بنابراین شما در این مسیر تنها نیستید. اما دلایل طلاق از طرف زن بسیار متفاوت است. شما هم قطعا دلایل مشخصی برای تصمیم به طلاق خود دارید که حتماٌ این نظرات قابل احترام و تأمل هستند.
نکته اساسی که در سوال خود به آن اشاره نمودید، نداشتن آرامش درون است. باید توجه کنید، رسیدن به آرامش درون برای رشد و لذت بردن از زندگی بسیار مهم است. بنابراین تا زمانیکه این آرامش در درون شما ایجاد نشود، نمی توانید تصمیم درستی در مورد مسایل مهم زندگی، از جمله تصمیم به طلاق، تصمیم به ازدواج مجدد، تصمیم به تحصیل یا هر انتخاب دیگری در زندگی داشته باشید.
مشکل بسیاری از افراد اینست که راه رسیدن به آرامش درون را در دنیای بیرون از خود جستجو می کنند. در صورتی که این احساس آرامش و امنیت روانی موضوعی کاملا درونی است که با جستجو در دنیای درون خود قابل دستیابی است.
تا زماینکه شما احساس ارزشمندی یا عزت نفس خود را به همسر، پول، شغل یا هر نوع عامل بیرونی وابسته کنید، هرگز به احساس شادی حقیقی و آرامش پایدار درونی نخواهید رسید.
بسیاری از اختلافات زندگی زناشویی ریشه در مشکلات درون فرد دارد. شما نمی توانید زندگی مشترک موفق داشته باشید، وقتی از درون احساس ناامیدی ، احساس بی ارزشی یا احساس پوچی می کنید. بنابراین اولید قدم در رفع مشکلات برون فردی حل مشکلات درون فردی است.
شاید یکی از مهمترین مشکلات درون فردی شما، شک و تردیدهایی است که در زندگی دارید اما مورد توجه قرار نمی دهید. یعنی به شک و تردیدهای خود پاسخ مناسبی نمی دهید. پیشنهاد می کنم در اولین فرصت با یک روانشناس در نزدیکی محل زندگی خود مشاوره فردی بگیرید.
سلام من 6ساله ازدواج کردم ی دختر 4ساله دارم تصمیم ب طلاق توافقی گرفتیم اما من خیلی حس بدی دارم از وضعیت مالی ضعیفم میترسم خیلی آشفته ام از کسی ام تا حالا مشورت نگرفتم بینهایت حس افسردگی دارم انگار دارم میمیرم
من از روزی که با همسرم ازدواج کردم مشکل داشتم تو زندگیم ولی چون عاشقش بودم نمیدونستم حرفی بزنم همسرم درست حسابی سرکار نمیرفت خیلی رفیق باز بود تا از خونه بیرون میرفتم خونه میشد پاتوق دوستاش بعد شش سال از ازدواجم گذشت حامله شدم اوایل حاملگیم خوب بود اما آخرش اصلا روزانه خوبی نداشتم فهمیدم که معتاد شده خیلی شرایطم سخت بود ولی چه کنم که خیلی دوسش داشتم تا اینکه الان پانزده ساله که گذشته ولی تو این چند سال هی ترک کرد دوباره مصرف کرد با یه پسر بچه به سختی این زندگی و گذروندم دوساله که هی قهر میکنم میرم خونه مامانم ولی با اصرار همسرم دوباره برمیگردم ولی همچنان ادامه میداد به رفتارش ولی بازم برگشتم دیگه نتونستم تحمل کنم به خاطر رفتاراس به خاطر رفیق بازیشو اعتیادش سه ماهه خونه مادرم هستم ولی اجازه نمیده پسرم پیشم باشه اجازه نمیداد از خونه مادرم بیرون برم اجازه نمیده خونه خواهران برم هرچی از دهنش درمیاد بهم میگه خیلی فوش میده منو به اینواون میبنده ولی همچنان التماس میکنه که برگردم اوایل زندگیم خیلی دوسش داشتم الآنم دوسش دارم ولی بیشتر به خاطر پسرم خیلی صبوری کردم ولی دیگه از دیروز خودش گفت دیگه نمیخوام زندگی کنم چون بارفتو اندازی که داشتم میگه منو جلو خانوادتو فکوفامیل خوردش کردم حرف جدایی انداخته ولی خیلی از جدایی میترسم از زندگی پسرم که چی میخواد بشه میترسم همسرم الان یک ماهه که ترک کرده خودش میگه رفیق بازی نمیکنم ولی بیکاره دریغ از یه هزار تومان پول میگفت برگرد خونه پدرش اونجا باشیم تا زندگیمون درست بشه اما من قبول نکردم چون برام سخت بود این شرایط از یه طرف به خاطر پسرم دوست ندارم زندگیم خراب بشه از طرفی دیگه دوست ندارم همسرم بعداز من با کسی دیگه آشنا بشه از جدایی از دید مردم هم
سلام همسرم معتادبودشکاک وهمیشه سرچیزیهای کوچک منو دوپسرمومیزنه الان هم ترک کرده 3ماهی همیشه ازصبح تاشب حتی شب تاصبح نمیبینمش درگشت گذاربابرادرش ورفیقاش وعرق خوری چطورازش جدابشم میترسم
سلام بنده ۳۹سالم ۱۷سال ازدواج کردم شوهرم عقیم تواین چندسال علاوه برمشکل نازابودنش اعتیاد اخلاق بد وزن بازهم بودن که هی اقدام به طلاق کردم وباالتماس وقول وتعهد منو برگردوندن ولی وقتی برگشتم اوضاع زیاد تغییری نکرده الانم بازتصمیم گرفتم جدابشم ولی نمیدونم چرامدام دچاردودلی میشم ازیه طرف میگم دیگه دیرشده ازیه طرف میگم دیگه نمیشه به کسی اطمینان کرد بهتر باخودش سرکنم گیرکردم چکارکنم ؟؟
سلام محمد هستم من گوشی همسرمو چک میکنم ب من میگه بهم شک داری بخاطر همین میخواد ازم جدا بشه ی دختر ۷ ساله دارم واز اینده دخترم میترسم چجوری ب ترسم قلبه کنم
سلام خدا قوت همسرم میخواد منو طلاق بده و تصمیمش قطعی دو تا بچه ی ۱۲ ساله هم دارم که میخوان با من زندگی کنن از بعد طلاق از تنهایی از اینکه دیگه کسی نیست که روش حساب کنم میترسم
۳۸ سالمه و یک فرزند ۸ ساله دارم از اول ازدواج با همسرم مشکل داشتم و علاقه ای نداشتم ولی چون استقلال مالی و حمایت خانواده نبود نتونستم جدا بشم اما الان یه شغل رسمی دارم و میتونم از عهده زندگیم بر بیام ولی از اینکه دیگه نتونم ازدواج موفقی داشته باشم و همچنین از تنهایی میترسم چون فوق العاده عاطفی هستم و نمیتونم تنهایی زندگی کنم
مشکل بسیاری از افراد اینست که راه رسیدن به آرامش درون را در دنیای بیرون از خود جستجو می کنند. در صورتی که این احساس آرامش و امنیت روانی موضوعی کاملا درونی است که با جستجو در دنیای درون خود قابل دستیابی است.
تا زماینکه شما احساس ارزشمندی یا عزت نفس خود را به همسر، پول، شغل یا هر نوع عامل بیرونی وابسته کنید، هرگز به احساس شادی حقیقی و آرامش پایدار درونی نخواهید رسید.
سلام قراره از آخر این ماه من وهمسرم جدا زندگی کنیم چگونه می توانم خودم را راضی کنم زیرا از باز خواست مردم و نگاه تحقیر آمیز فرزندانم وحشت دارم لطفا بگید چه جملاتی به خودم بگم که بتوانم این دوران را بگذرونم
من میخوام بعد ۸ سال طلاق بگیرم چون خانمم بی کاره بخاطر منافع و خانوادش میترسه منطقیه به پاش بمونم؟ مشکلات زیادی داریم
سلام بنظرم واقعیت زندگی با همسرم رو میدونم اما واقعا وابستگی و ……. باعث شده نبینم و هر روز بیشتر تحقیر بشم
۱۴سال هست زندگی میکنم من متولد ۱۳۶۸وهمسرم ۱۳۶۲مدرکم دیپلم واقاسیکل ونظامی، دودختر۱۴و۱۳ویک پسر۷ساله دارم،تواین مدت همش خیانت ودادگاه و۷ماه طلاق گرفتم وبایه خانم ازدواج کردوان خانم بعدیکماه بدون مهریه طلاق گرفت وبه باتهدیدهاش دوباره رجوع کردیم وهم اکنون خیانت، بددهن، ودست بزن، وپول حتی ۱۰۰۰نمیده فقط میگه من خرج خونه میزارم ولی پول نمیدم ۲۵روزسرکارهست و۱۲ روزخونه وتواین ۲۵روزخرجی که برامامیزاره تمام میشه فقط فکرخودشه ودوستاش، یه خونه خریده توشهربدون اینکه به من بگه که باتحقیق از روکدی که روفیش حقوقش زده شده متوجه شدم که باتحقیق گفتن خونه شوهرم ولی هنوزانکارمیکنه بادخترمخالفه والکی همش کتک ودعوا خسته شدم ازاین زندگی که یک روزخوش ندارم وزندگی روبیهوده بخاطردرگیری همیشگی تلف ودوست دارم طلاق بگیرم ولی ازبس ازمشکلات اقتصادی منومیترسونن باهرسختی وبدبختی تحمل میکنم وبعضی وقتهاباکاردتهدیدم میکنه خیلی عصبی وهیچ توجه به من نداره وهمش وقتی هم میادتوگوشی وفیلم سوپربین دوراهی موندم لطفاراهنماییم کنیدخواهش
سلام خسته شدم از زندگی با همسرم همش از اول زندگی بهونه گیری میکرد .دعوا و قهر .بعد از ده سال به ستوه اومدم هر دفعه مقصر بود من گذشت کردم ولی الان با وجود پسرم میترسم جدا بشم
سلام. ی بچه ۳ ساله دارم ۳۷ سالمه شوهرم بدجوری عصبیه بد دهنه خیلی زیاد همش ب خونوادم فحشای خیلی بد میده اصلا دوسش ندارم بخاطر بچه تحمل میکنم ولی از طرفیم خودم داغون میشم.از زندگی بعد طلاق میترسم مهریم کمه بابام راضی نبود خودم ۳۰ تا کردم مهریمو میدونم بعد طلاق بابام میزنه ب سرم. دوست دارم طلاق بگیرم بچمم بردارم میترسم ندن ب من از طرفیم شوهرم خیلی عصبیه ی جورایی مشکل دو قطبی داره از طرفیم چون بابام پشتم نیس کارم ندارم نمیدونم بعد طلاق با ی بچه چطور میشه زندگیم اینم بگم شوهرم ب هیچ وجه نمیخواد طلاقمو بده فقط میخوام تو دادگاه ثابت کنم مشکل روانی داره. بنظرتون میتونم بعد طلاق با ی بچه از صفر شروع کنم
سلام می خوام طلاق بگیرم ولی می ترسم بچه هام آواره بشن جایی هم برای رفتن ندارم پولی هم ندارم از دست شوهرم هم خسته شدم تحمل ندارم قلبم درد میکنه دستام میلرزه غرورم هم مثل دلم شکسته دلم میخواد خود کشی کنم
من ۲۱ سالمه متاسفانه تو سن خیلی پایینی ازدواج کردم مشکل بزرگم اینه همیشه ترس از دست دادن داشتم ودارم خیلی سعی میکنم این مشکلمو درس کنم ولی نمیشه مثلا زمانی که شوهرم بهم خیانت میکرد با اینکه چند بار مچشو گرفتم و کاملا میدونستم حتی رابطه جنسی هم با طرف داره بازم جراعت دعوا نداشتم و حس میکردم اگه دعوا کنم آبروم میره همه میفهمن و فقط عذاب میکشیدم و حالا هم با اینکه اون همه بلا سرم آورده بازم میترسم دعوا راه بندازم بخاطر این که بچمو از دست میدم. از طلاق میترسم
من ۱۴ سال ازدواج کردم و یک فرزند پسر ۹ ساله دارم ،خانومم خیلی خانوم خوب و با شخصیتیه،اما تفاهمی در اعتقادات و نظراتمان تقریبا نداریم و از لحاظ جنسی هم نرمال نیستیم البته از نظر من ولی از نظر ایشون خوبه و از لحاظ ارتباط خانوادگی با خانواده خانومم تقریبا صفر هستم اونم بدلیل یه سری اختلافات بازم فرهنگی واین موضوع بجایی رسید که باعث ناراحتی بین دوتامون شد،من احساس میکنم که این ادامه زندگی برامون خوب اما واقعا میترسم طلاق بگیرم چون از یه طرف ترس از طلاق دیونم میکنه از طرفی هم نگران آینده خانومم میشم واقعا سردرگم شدم
داداش وقتی میگی خانوم باشخصیته خواهش مینکم کنارش بمون اصل اول زندگی شخصیته مناسبه قیافه و مسائل دیگ همش حله.
سلام ۱۷ سال از زندگی مشترک من وهمسرم میگذره تو شرایطی هستم که تنها راهم طلاق هست از این تصمیم خیلی ترس دارم به بعد فکر میکنم که از لحاظ مالی چطور تامین بشم
سلام من ده ساله ازدواج کردم ودتابچه ۶ویکساله دارم متاسفانه تازه متوجه شدم ایشون بشدت انحراف جنسی داره وخیلی عصبی وگستاخه
طوری ک اصلا دربدترین شرایط هم هیچ تلاشی برای ادامه زندگی نداره وب انحرافاتش ادامه میده وتوهین میکنه،ازنظرمالی هم قوی هست ولی من خودمم کارمندم میتونم زندگی معمولی داشته باشم مشکلم بچه ها وترس از اینده س از طلاق میترسم واصلا اعتمادبنفسشوندارم اماعذاب میکش
در مورد اینکه تمایلی به ادامه زندگی با همسرتون ندارید با ایشان گفتگو کردید؟
سلام من همسرم خیلی اذیتم میکنه جلو بقیه یه جور رفتار میکنه گاهی که همه بگن بهترینه همسرت ولی ادم دورویه و چهره عوض میکنه و همیشه باهام بد صحبت میکنه اهل کار نیست من ۶ ساله که ازدواج کردم باهاش اما بیکاره به اجبار باید بفرسایمش سره کار و اعتیاد هم داره میخام طلاق بگیرم خیلی اذیت میشم از یه سما یه دختر ۳ ساله دارم که خیلی دوسش دارم و نمیخام از دستش بدم از یه سمتم بابام میگه اگ۶ طلاق بگیری حق نداری دخترتو بگیری منم ۲۳ سالمه و با این سن کمم داغون شدم
سلام تو دوران عقد فهمیدم تفاوت فکری، احساسی، درکی، و هدفمندی زیادی با همسرم دارم. از همه لحاظ متفاوت بودیم و متوجه ناتوانی جنسی و بی احساسی جنسی زیادش شدم اما چون وابسته ی همسرم شده بودم هیچ حرفی نمیزدم و الان ۱۵ سال از زندگی مشترکمون میگذره و در مقابل همه ی این تفاوت ها و کمبودها من فقط سکوت کردم و صبر کردم چون همچنان وابسته اش هستم و از جدایی وحشت دارم اما جدیدا مشکلات اضطرابی گرفتم و متوجه اثرات زیان بار سکوتم در این سالها شدم. ولی باز هم از جدایی و تنهایی ترس زیادی دارم. هرچند الان چند سالی میشه ما یجورایی طلاق گرفتیم یعنی طلاق عاطفی اما باز هم بار روانی منفیش برای من کمتر از جدایی و طلاق رسمی است و من سالهاست در برزخ ادامه دادن یا جدا شدن گیر کردم و این داره من رو نابود میکنه. دوست ندارم باقی عمرم رو تنها باشم اما تحمل این زندگی هم برام خیلی سخته. یک پسر ۱۱ ساله هم دارم. و ۳۷ سالمه.واقعا نمیدونم چکار کنم؟! مشاور هم چندبار رفتم و همه گفتن جدا شو. اما از جدایی و تنهایی وحشت زیادی دارم.
من واقعا نمیدونم طلاق بگیرم یا نه …یه جوری حس ترس دارم نسبت بهش ولی نه مشکلات زندگیم حل میشه نه چیزی بهتر میشه و اینکه دیگه تحمل ندارم برای اتفاقات حتی حس م نسبت به همسرمم تغییر کرده