شاید شما چند ماه است که با فردی آشنا شدهاید یا شاید هم چند سال، اما در این فکر هستید از کجا باید بدانید که مدت زمان دوستی قبل از ازدواج چقدر است. آیا دوستی طولانی مدت یا داشتن رابطه قبل ازدواج خوب است؟ مسلماً تعجب میکنید از اینکه خیلیها با فردی در فضای مجازی مانند فیسبوک و اینستاگرام آشنا میشوند و در کمتر از یک سال حلقه ازدواج با او ردوبدل میکنند، اما کسانی را میشناسید که علاقه آنها به یکدیگر از دوره دبیرستان شروع شده، ولی سالهای زیادی گذشته است و هنوز با هم ازدواج نکردهاند.
کارشناسان معتقدند، مدت زمان مشخصی برای دوستی قبل از ازدواج وجود ندارد. جولی اِسپایرا، متخصص دوستیابی و همسریابی میگوید: “بعضی زوجین در همان ملاقات اول تشخیص میدهند کسی را که میخواستند پیدا کردند و فوراً با او ازدواج میکنند، اما بعضی از زوجها قبل از ازدواج مدتی را صرف شناختن یکدیگر مینمایند.”
بااینوجود دکتر اسپایرا عقیده دارد که یک زوج باید حداقل یک سال با یکدیگر رابطه دوستی داشته باشند تا پس از پشت سر گذاشتن روزهای شیرین اول آشنایی، بفهمند آیا میتوانند با هم زندگی مشترکی داشته باشند یا خیر. وی میگوید: “همه در سه ماه اول دوران شناخت قبل از ازدواج سعی میکنند وجهه خوبی از خود نشان دهند. شما تازه رابطه خود را شروع کردهاید، هنوز با هم از روی دستاندازهای جاده رد نشدهاید، با هم به تعطیلات نرفتهاید، حوادث تلخ از قبیل مرگ عزیزان، سختی های بچه داری یا از دست دادن شغل را در کنار یکدیگر تجربه نکردهاید.”
مطالب مرتبط: مخالفت خانواده پسر با ازدواج
مدت زمان آشنایی قبل از ازدواج
داون مایکل، دارای مدرک دکترای پی اچ دی، متخصص مسایل جنسی بالینی، روانشناس خانواده و نویسنده کتاب “شوهرم با من رابطه جنسی نخواهد داشت“، یک قدم فراتر میرود و این نکته را اضافه میکند که هرقدر یک زوج قبل از ازدواج مدت بیشتری برای شناخت یکدیگر صرف کنند، رابطه آنها بعد از ازدواج دوام بیشتری خواهد داشت. او میگوید: “زوجها ازلحاظ سنی و شرایطی که در آن قرار دارند با یکدیگر تفاوت دارند، اما مدت زمان آشنایی قبل از ازدواج باید بین یک تا سه سال باشد.”
با تحقیقات انجامگرفته، این نظریه تأیید شده است. طبق پژوهشی که توسط دانشگاه اِموری آتلانتا به چاپ رسیده است، احتمال افزایش طلاق زوجهایی که حداقل سه سال قبل از ازدواج با هم بودهاند 39 درصد کمتر از زوجهایی است که در سال اول آشنایی با هم ازدواج کردهاند.
مسلماً اگر طولانی شدن مدت زمان دوستی قبل از ازدواج به دوام ازدواج کمک کند به نفع زوج است. کارشناسان معتقدند، این زمان فقط گذراندن چند سال در کنار یکدیگر نیست، بلکه به معنی داشتن یک ازدواج موفق در آینده است. چون در این مدت آشنایی قبل از ازدواج زن و مرد با سهیم شدن در جنبههای اساسی زندگی میتوانند تصمیم بگیرند آیا یک ازدواج ماندگار خواهند داشت یا خیر.
در مدت زمان دوستی قبل ازدواج چگونه با یکدیگر صحبت میکنید و اختلافات را رفع مینمایید
گِرَنت اچ. بِرِنِر، دارای مدرک دکترای پزشکی و از نویسندگان کتاب رابطه ضعیف: چگونه رفتارهای نادرست ما باعث از بین رفتن صمیمیت می شود، معتقد است، زوجهایی که مهارت ارتباط با همسر خوبی دارند نهتنها ازدواج موفقتری خواهند داشت بلکه لذت بیشتری از رابطه خود خواهند برد. دکتر مایکل علاوه بر تصدیق این مطلب اضافه میکند، شیوهای که زوجها برای حل اختلافات زناشویی خود در دوران آشنایی به کار میبرند مهمترین عاملی است که تعیین میکند آیا آنها میتوانند پس از ازدواج اختلافات خود را حل کنند یا نه. وی این پرسشها را مطرح میکند:
- “آیا شدیداً مشاجره میکنند؟
- آیا درنهایت اختلافات خود را برطرف مینمایند؟
- آیا یکی از زوجین قلدری میکند؟
- آیا یکی از زوجین بهجای مطرح کردن مشکل آن را پنهان میکند؟
- آیا یکی از زوجین احساسات منفی خود را در رفتارهایش نشان میدهد بهجای اینکه مستقیماً به آن بپردازد؟
منظور این است که زوجین حتماً اختلاف با همسر خود پیدا میکنند، اما آنچه اهمیت دارد نحوه برخورد با اختلافات و چگونگی رفع آنهاست.”
در مدت آشنایی قبل از ازدواج علایق و ارزشهای مشترک را بررسی کنید
کالین مولِن، دکترای روانشناسی، روان درمانگر و مشاور ازدواج میگوید، با اینکه لازم نیست زوجین علاقهمندیهای یکسانی داشته باشند اما باید بعضی علایق و ارزشهای آنها مشترک باشد. این یعنی باید در برخی از جنبههای زندگی دیدگاه مشابهی داشته باشید، مانند ارزشهای خانوادگی، عقاید مذهبی و غیره. وی میگوید: “لازم نیست حتماً مذهب یکسانی داشته باشید، اما اگر شما یک مسیحی مؤمن باشید و همسرتان یک کافر ملحد، شرایط پیچیدهای به وجود میآید. بهتر است در چیزهایی که از صمیم قلب برایتان محترم و مقدس است را اشتراک داشته باشید و روش زندگی شما در دنیایی که برایتان مهم است مشابه باشد.”
در مدت زمان دوستی قبل ازدواج در مورد مسایل مالی صحبت کنید
روش شما و همسرتان در پسانداز کردن و پول خرج کردن و مدیرت مالی، عامل مهم دیگری است. اسپایرا میگوید: “اگر یکی از زوجین ولخرج است و دیگری میخواهد برای آینده پول پسانداز کند، پس حتماً باید درباره بودجه خانواده با یکدیگر صحبت کنند. بسیاری از ازدواج ها در اثر مشکلات مالی شکست میخورند؛ بنابراین، داشتن پسانداز و برنامه ریزی برای زمان پس از بازنشستگی از لحظه شروع زندگی، در موفقیت یک ازدواج بسیار مهم است.”
در دوران دوستی قبل از ازدواج در مورد مسایل جنسی صحبت کنید
کارشناسان بر این عقیده هستند که رابطه جنسی سالم و فعال در هر سنی، بخش مهمی از یک زندگی مشترک موفق است. دکتر برنر میگوید: “زوجهایی که پس از ازدواج تلاش میکنند روابط جنسی خوبی داشته باشند از رابطه خود رضایت بیشتری دارند.” وی پیشنهاد میکند همسران برای داشتن رابطه جنسی بهتر، بهطور مفصل درباره این موضوع با همصحبت کنند ــــ چه انتظاری از رابطه جنسی و از یکدیگر دارند، در رابطه جنسی چه رفتارهایی را میپسندند و چه رفتارهایی را دوست ندارند ــــ و نیز هنگام برقراری رابطه جنسی به همسر خود بگویند که چگونه لذت بیشتری احساس میکنند.
در مورد نحوه ایجاد تعادل بین کار و زندگی خانوادگی در مدت آشنایی قبل ازدواج صحبت کنید
اطمینان از اینکه هردوی شما ازدواج و زندگی خانوادگی را به شغل خود ترجیح میدهید، از رمزهای داشتن یک ازدواج شاد و بادوام است. دکتر اسپایرا میگوید: “اغلب برای تأمین هزینههای زندگی هر دو نفر باید شاغل باشند؛ اما اگر تصمیم گرفتهاید که یکی نانآور خانواده باشد و دیگری به امور منزل و بچه داری بپردازد، با یکدیگر درباره اینکه وقتی سرکار نیستید چگونه باید اوقات خود را صرف کنید گفتگو نمایید.”
تاثیر روابط طولانی مدت قبل از ازدواج
ازدواج امر دشواری است. نمیتوان در یک مدت زمان کوتاه میزان موفقیت یک ازدواج را ارزیابی کرد. پس از ازدواج زوجین باید تا میتوانند برای حفظ رابطه و بهبود رابطه عاطفی با همسر خود تلاش کنند که به عقیده کارشناسان کار چندان راحتی نیست. دکتر مولن در ادامه میگوید: “وقتی وارد زندگی مشترک میشوید رابطه شما به تغییرهای عاطفی نیاز خواهد داشت، اما نباید درگیریها و تغییرهای عاطفی سالها ادامه یابد.” وی توصیه میکند اگر نتوانستید این تغییرات را ایجاد کنید با کمک مشاوره خانواده حضوری مشکلتان را ریشهیابی کند و در رفع آن به شما کمک نماید، بهقولمعروف قبل از آنکه تصمیم بگیرید خانه را ویران کنید و از نو بسازید، تیر شکسته را پیدا کند و در تعمیر آن به شما کمک نماید.
منبع: www.brides.com
دوستی قبل از ازدواج
دوستی دختر و پسر قبل از ازدواج اگر منجر به ازدواج موفق نشود؛ میتواند درس عبرتی برای روابط بعدی آنها باشد. در ادامه مطلب سعی داریم به مواردی بپردازیم که امروزه تأثیرات آن را در بحث خانواده و جامعه زیاد میبینیم.
رابطه دوستی قبل از ازدواج: رابطه دوستی قبل از ازدواج را از منظرهای مختلفی بایستی بررسی کرد. رابطه قبل از ازدواج میتواند یک رابطه احساسی و جنسی را در بربگیرد؛ وهم میتواند فقط احساسی باشد؛ یا صرفاً برای رفع نیازهای جنسی. در این مطلب سعی داریم از یک زاویه کلی به آن بنگریم.
روابط دوستی قبل از ازدواج باید چگونه باشد؟
در پاسخ به این سؤال میگوییم ما قبل از ازدواج رابطهای میخواهیم که در صورت شکست، کمترین آسیب را ببینیم. چرا که این یک رابطه کاملاً بدون تعهد است. فرهنگ امروز، به سمتی پیش میرود که رابطههای قبل از ازدواج عادیسازی میشوند. اگر یک بخش از فرهنگی که در حال تغییر باشد، تأثیر منفی بر افراد بگذارد، رشد فردی اشخاص را دچار اختلال میکند. ما خواهناخواه تحتتأثیر فرهنگ و چارچوبهای آن هستیم. آسیبهای اجتماعی و تأثیر آن بر شخصیت فرد، گاهی غیرقابلجبران و تغییر خواهد بود. از جایی که ازدواج و تصمیم گیری آن بخش قابلتوجهی از زندگی اشخاص را در بر میگیرد؛ روابط قبل از آن بسیار مهم هستند. اگر یک رابطه شکست خورده را تجربه کنیم که تأثیرات آن را در آینده ذکر میکنیم، این شکست چقدر دردناک خواهد بود؟ در پاسخ باید بگوییم، همه چیز بستگی به نوع و مدت یک رابطه دارد. برای مصونماندن از آسیب های دوستی دختر و پسر ما نیازمند یک رابطه سالم هستیم. رعایت حدوحدود، در یک رابطه سالم قبل از ازدواج باید رعایت شود. دلبستگی و وابستگی که بهخصوص در دختران بیش از پسران است، خود یک آسیب بزرگ بهحساب میآید. تعیین برخی قوانین و حدومرز در رابطه قبل از ازدواج، میتواند از آسیبهای روحی بعد از آن جلوگیری کند. شخصیت و ارزش انسانها، در جهان اجتماعی خودشان، بر اساس ارزشها و هنجارهای آن اجتماع بررسی میشود. در فرهنگ ما رابطه احساسی و جنسی قبل از ازدواج پسندیده نیست. پس علاوه بر آسیب فردی، شخص، آسیب اجتماعی را نیز تجربه خواهد کرد. در نتیجه رابطه قبل از ازدواج باید کاملاً مراقبت شده باشد. اگر قصد ازدواج با شریک خود را دارید، چهبهتر که این رابطه با آگاهی خانواده پیش رود. توجه داشته باشید، ما رابطه خود را مراقبت میکنیم، تا از آسیبهای روحی و اجتماعی آن جلوگیری کنیم.
رابطه سالم قبل از ازدواج
وجود یک رابطه سالم قبل از ازدواج، چهبسا باعث شناخت بیشتر دونفر با یکدیگر میشود. یک رابطه زمانی سالم است که تمام تصمیمات از جانب دو نفر کاملاً احساسی نباشد؛ یعنی منطق را نیز چاشنی آن کنند. یک رابطه چه قبل از ازدواج و چه بعد از آن، احتیاج به درک متقابل دارد. به این جمله دقت کنید: «چه کار به آینده داری؟ از زمان حال لذت ببر» جمله زیبایی است. منتهی بازه زمانی خودش را دارد. در روابط قبل از ازدواج، در برخی موارد مهم کاربرد ندارد. برای لذت بردن از زندگی گاهی باید از لذتهای همان لحظه چشمپوشی کرد. در فرهنگ ما روابط جنسی قبل از ازدواج را ناپسند میدانند. حال دلیل آن چیست؟ دلیل آن سلامت روحی افراد است. اگر این رابطه به ازدواج ختم شود؛ رابطه شما در چارچوب ازدواج است و دیگر از آسیب اجتماعی و فردی خبری نیست. اما اگر رابطه با شکست مواجه شود چه اتفاقی میافتد؟ در این مورد آسیب وارد شده بر دختران، چه از نظر فردی و چه اجتماعی بیشتر خواهد بود. و در نهایت شاهد بهوجودآمدن مشکلات بعد از آن و تأثیر آن در جامعه خواهیم بود. مهمترین بخش یک رابطه سلامت آن است؛ و علت آن نیز روشن است. بروز اختلالات روحی ابتدا به شخص، و در نهایت به اجتماع ضربه میزند.
تأثیر روابط قبل از ازدواج
تأثیراتی که روابط قبل از ازدواج بر زندگی شخص میگذارند، بخش قابلتوجهی از شخصیت و نوع زندگی افراد را در بر میگیرد. چرا که خیلی از ضربات روحی که از جانب این روابط به افراد وارد میشود، غیرقابلجبران است. آنها از روابط شکست خورده خود درس عبرت میگیرند؛ و همچنین هیچوقت این شکست را فراموش نخواهند کرد. دختران دیرتر از پسران با شکست روابط خود کنار میآیند. این آسیب روحی میتواند باعث بروز اختلال در زندگی باشد. بروز این مشکلات در زندگی شخصی فرد است. حال اگر فرد پس از یک رابطه شکست خورده ازدواج کند؛ باید با چالشهای جدیدی دستوپنجه نرم کند. هنوز زندگی زناشویی او شروع نشده که این مشکلات خود را نشان میدهند.
اگر رابطه دوستی قبل از ازدواج با شکست مواجه شود؛ زندگی پس از ازدواج با مقایسه روبهرو خواهد شد. شخص، شریک زندگی خود را با شریک قبلی خود مقایسه میکند. همین باعث بروز مشکلات بعدی خواهد بود. اصلاً همین مقایسه بهتنهایی، میتواند یکی از مشکلات مهم در زندگی باشد. حال اگر زمینه برای ایجاد شک به همسر خود فراهم شود، این مشکل جدیتر خواهد بود. «تو با من دوست بودهای! پس توانایی شروع یک دوستی دیگر را هم داری!» این جمله را بیشتر در دعواهای اینگونه زوجها میبینیم.
تأثیر روابط قبل از ازدواج، ابتدا در شخصیت فرد بروز پیدا میکند. بروز مشکل در زندگی فردی و شخصی، متوجه زندگی زناشویی او خواهد بود. همین عبارت «همسر من مثل شریک قبلی من نیست» میتواند نشاندهنده عمق تأثیر رابطه قبل از ازدواج باشد. حال مقایسه صورت گرفت؛ زن و شوهر به این نتیجه رسیدند که تفاهم ندارند و ازدواج آنها اشتباه بوده است. اگر زن و شوهر صاحب فرزند باشند، کودک نیز قربانی این رابطه خواهد بود. پدر و مادر تمام تلاش خود را میکنند تا به بهترین شکل ممکن فرزند خود را تربیت کنند. اگر پدر و مادر مشکلات بین خود را نپذیرند و آن را حل نکنند در روحیه کودک و تربیت او تأثیرگذار خواهد بود.
ذکر تمام مراحل گفته شده یک نتیجه را در بر میگیرد: «مراقب روح خود باشید!» اگر یک رابطه تأثیر منفی در ذهن و روح شما میگذارد، از همان ابتدا از پیشرفت آن جلوگیری کنید؛ یا تا آنجا که امکان دارد شدت پیشرفت آن را کم کنید. برای جلوگیری از پیشرفت این ناراحتی، شما به یک راهنما احتیاج دارید. یک مشاور! هیچکس بهتر از مشاور و روانشناس نمیتواند شما را راهنمایی کند.
چه دوستیهایی به ازدواج ختم میشود؟
جامعه و فرهنگ امروز به سویی میرود که دختر و پسر ابتدا با یکدیگر آشنا میشوند؛ سپس خانوادههایشان را با هم آشنا میکنند. برخی ازدواجهایی که از دوستی شروع شدهاند، در آخر به جدایی کشیده میشوند. حال چرا؟ شما روزی شخصی را ملاقات میکنید و از او خوشتان میاید. به هر دلیلی. میتواند ظاهر او باشد یا رفتارش؛ و هر چیز دیگر. مهم این است که شما از او خوشتان آمده. با او دوست میشوید؛ با گذشت زمانی اندک تصمیم به ازدواج با او میگیرید. پس از مدتی از این ازدواج پشیمان میشوید. در این مورد چه اتفاقی افتاده است؟ شما کاملاً با احساسات خود تصمیم گرفتهاید. بهقولمعروف چشمتان که به جمال او افتاد گوشها و چشم هاتان، به روی عیبهای او بسته شد.
مخاطب عزیز! ازدواج یکی از بزرگترین تصمیمات در زندگیمان است. شریک زندگی شما یعنی ارزش شخصیتی شما. پس به این نکته توجه کنید رابطهای به ازدواج موفق ختم میشود که در تصمیم گیری خود احساساتتان را بخشی از آن در نظر بگیرید نه همه ی آن. اگر قرار است رابطه دوستی خود را به ازدواج تبدیل کنید، همهجانبه تصمیم بگیرید. البته با رعایت برخی چارچوبها در رابطه دوستی، زودتر به ازدواج موفق خواهید رسید. ملاکهای خود را در نظر بیاورید و شریک خود را بسنجید. آیا از نظر فرهنگ و خانواده هم سطح هستید؟ آیا خطقرمزهای شما برای شریکتان نیز مهم است؟ آیا در مسائل و چالشهای پیش رو، هم شما و هم شریکان آمادگی لازم را دارید؟ آیا باعث پیشرفت یکدیگر میشوید یا مانع آن؟و سؤالات مهم ازاینقبیل که باید درباره آن با یکدیگر صحبت کنید. و مهمتر از همه، رابطه خود را زیر نظر خانوادههای خود پیش ببرید. اینگونه هم شما به شناخت بیشتر میرسید و رابطه سالمتری را تجربه میکنید، همخانوادههایتان با یکدیگر آشنا میشوند و شما را بهتر میشناسند.
من دو سال و نیم با یه پسری در ارتباط بودم پسره اول دروغ گفت از لحاظ خودش و خانوادش. موقعی وابسته اش شدم حقیقت هایی درباره خانوادش گفت که پدر و مادرش از هم جدا شدند و در یک محله پایین شهر زندگی میکنند اون پسر ۲۸ سالشع و هیچ شغل و تحصیلات و پشتوانه مالی ندارد
سلام وقت بخیر دختری هستم ۲۷ساله دوست پسرمم ۲۷سالشه هردولیسانس دارای شغل ودرامد خوبی هستش بمدت ۱سال ۳ماه تو مجازی اشناشدیم بعد۶ماه قراربود بیادخواستگازی ولی هردفعه به بهانه های مختلف خواستگاری کردن به تاخیرانداخت به بهانه های مختلف همه خانوادشم از ارتباط ماباخبرن همودوسداریم ولی برای اینکه چرانمیادخواستگاری ازش سردشدم فاصله گرفتم چندروزه جواب تماس نمیدم میگم اگه میخواد واقعا بیاد باخانوادم صحبت کنه شرط گذاشتم بنظرشما کار درستیه؟ خودم خیلی گیجم دوستشم دارم
سلام من دختری ۲۲ ساله هستم و یک سال و نیمه که با یه آقای ۲۵ ساله تو رابطم و تصمیمون برای ازدواج جدیه.ایشون لیسانس حسابداری دارن و سرکار میرن و وضع مالی خانوادهشون متوسطه و از وضع مالی خانواده من یکم پایین تره. من خودم دانشجو هستم و مدرس زبان انگلیسیم. این آقاپسر هنوز سربازی نرفته و من به ایشون دو سه سال زمان دادم تا جم کنه و این رابطه رو رسمی کنه. ولی ایشون تصمیم گرفتن که امسال برن سربازی و خب از زمانی که من بهش دادم یک سال میمونه و ایشون نمیتونه تو این یک سال بیاد جلو. ایشون میگن که برای آیندمون تلاششو میکنه و چیزی کم نمیذاره ولی زمان بیشتری میخواد برای اینکه رسمی کنیم. و اینکه خیلی از سمت خانواده حمایت نمیشه. از من خواسته که صبر کنم براش ولی من واقعا نمیدونم که چه کاری درسته و چه کاری غلطه اصلا نمیدونم چیکار باید بکنم. و اینم بگم که هم دیگرو دوست داریم و خانواده هامون در جریان رابطه ما هستن. میشه لطفا راهنماییم کنید که چیکار باید بکنم صبر کنم یا رابطه رو تموم کنیم.
من یه دختر 21 ساله هستم که با یه آقا پسری تو رابطم که 22 سالشون هست و چهار سالی میشه که تو رابطه هستیم اوایل رابطه ایشون سرکار میرفتن اما ب دلایلی اومدن بیرون و بعد از اون چندجا رفتن که بازم اومدن بیرون و درحال حال حاضر در اسنپ کار میکنه و هرچقدرم برای کارش بهش میگم همش بلاتکلیفع و نمیدونه میخواد چیکار کنه یا فقط حرف میزنه عملی ندارع و دانشگاه هم نرفته دیپلم داره اما من دانشجو هستم و خانوادم با این موضوع مشکل دارن و همچنین با موضوع اینکه ایشون غریبه هستن درحالیکه خانواده من اصرار دارن من با شخصی نو رابطه باشم و ازدواج کنم که آشنا یا همشهری باشه الان که 4 سال میگذره چشمم باز شده واقعا نمیتونم با این بلاتکلیفی کنار بیام و از طرفی از خانوادم میترسم که اجازه ندن و توانایی تموم کردن رابطه هم ندارم و میترسم پارتنرم شکست بخوره و سرخورده شه چون بیشتر من از عاشقه و این رابطه رو دوست دارم واقعا گیجم نمیدونم چی درسته چی غلط
سلام خسته نباشید من یه خانوم 42ساله هستم بعداز دو ازدواج ناموفق بایه پسر مجرد34ساله رفیق شدم الان پنج ساله تو خونه من زندگی میکنه اوایل رابطه خوب بود الان بعداز پنج سال رفتارش کردارش عوض شده اصلا هیچ محبتی هیچ حسی بهم نداره فقط شدم یه برده بپزم بشورم پرخاشگری میکنه دست بزن هم داره ولی هر وقت تصمیم گرفتم بیرونش کنم حال روحی من بهم میخوره مریض میشم گریه میکنم یه جورایی وابستش شدم نمیدونم چیکار کنم
سلام من دختری ۲۵ ساله هستم حدودا چهارسال ونیم باآقایی در رابطه هستم که ایشون ۳۰ سالشون هست
در این چندسال ارتباط ما از هر نظر خوب بوده چه اخلاقی و چه فرهنگی ایشون تقریبا همسایه ما بودن و چون شغل پدرامون نظامی بود تا حدودی شناخت داشتیم ما از نظر عشق و علاقه دو طرفه همجورهه مناسب هم بودیم چون واقعا عاشق هم هستیم ۳ سالی هست ایشون مشغول بکار شدن و من این چندسال و بخاطر شناخت بیشتر و مهیا شدن شرایط صبر کردم ایشون همیشه میگن ما مال هم میشیم شاید طول بکشه ولی تاابد مال هم هستیم اما الان بخاطر خانوادم شرایط اینو ندارم که بیشتر ازاین منتظر بمونم واقعا از هر نظر تحت فشار هستم که خانواده اطرافیان میگن چرا ازدواج نمیکنی و مادرم از ارتباط ما با خبر هست و گفتن تااخر امسال اگر تکلیف و مشخص کرد و جلو اومد که هیچ در غیر اینصورت باید کلا تموم کنی من خیلی باایشون صحبت کردم خیلی درخواست کردم که باخانوادش صحبت کنه اماحس میکنم هربار بهونه میاره میگ یه مدت دیگه ام صبر کن میخوان ماشین بخرن دستشون خالی میشه من سال دیگه میام ولی واقعا برای من هیجوره قابل درک نیس ایشون شرایط منو میدونه میدونه چقدر تحت فشار هستم اما بازم کاری نمیکنه بهشون گفتم یا تااخر امسال بیا یا کلا منو فراموش کن ودیگه چند روزی هست صحبتی نکرده ممنون میشم راهنماییم کنید احساسم میگه اگر بصورت جدی از خواسته خودم کوتا نیام ممکنه ایشون متوجه اشتباهشون بشند
سلام وقتتون بخیر من ۳۰ دارم و دانشجوی دکتری هستم دوسال با یک نفر رابطه داشتم و بعد از دو سال بخاطر مشکلات مالی و شغلی و سربازی نرفتن ایشون که دلایل خودشون رو داشتن مخالفت هایی برای جدی شدن رابطه مون داشتیم ایشونم توی این دوسال تلاش خودشون رو کردن هرچند ناکافی بود برای بهبود شرایط و من بعد از دوسال دچار خستگی و فشار هایی از سمت خانواده شدم برای ادامه ندادن رابطه با اون آقا صحبت کردم و خواستم از هم جدا بشیم مخالفت کردن و با اینکه همدیگر رو دوست داشتیم واقعا اما ب تصمیم من جدا شدیم. بعد از چند وقت کوتاه یک آقایی برای شروع کار با من آشنا شدن و بعد از حدود یک ماه بهم پیشنهاد آشنایی دادن و من اول قبول نکردم اما رفته رفته ادامه دار شدن صحبت هامون انگار همسو شدم باهاشون پسر خوبی بود و از نظر شخصیت اجتماعی رفتاری و برخوردی اوکی بودن اما شرایط مالی ایشونم در حد معمولی بود و یکسری مشکلات شغلی داشتن ک رفته رفته بهتر شد حدود ۶ ۷ ماه هست ک این رابطه ادامه داره و ایشون چون تهران هستن و من سمنان خیلی کم همو میبینم و این باعث شد از نظر من ب شناختی خوبی از هم نرسیم و از اونجایی ک قصد ایشون ازدواج بود من خیلی نگران بودم بابت این موضوع باهاشون هم مطرح کردم ایشونم حق دارن شرایط کاری شون ایجاد میکنه ک کم همو ببینیم. مشکل اصلی من اینه ک اون پسری ک من دو سال باهاش رابطه داشتم با گذشت این همه زمان هنوز پای من ایستاده و هر روز میاد و میره برای من مزاحمتی ایجاد نمیکنه اما میاد جلو پنجره م شبا صبح ها میایسته چند بارباهاش حرف زدم حتی متوجه شدن یکبار ک من در رابطه هستم اما واقعا دوستم داره مثل قبل و حتی سعی میکنه جوری بیاد ک من نبینمش ک من رو اذیت نکنه اما این رفتارش و حسش و حس خودم ک هنوز انگار درگیرشه. توی شرایط بدی منو قرار داده و این آقا رفت و بخاطر من کارهای خدمتش رو انجام داد و الان آموزشی میره و هنوز امید داره ب برگشت من. منم توی این چند وقت اخیر بخاطر دوری ها و مشکلاتی ک با مهدی ک تهران هست پیدا کردیم دچار دوگانگی شدم ک اصلا کار درست چیه حسم ب این آدم چیه اصلا چی میخوام خود من؟ با مهدی حرف زدم گفتم من با این جور بودنمون ب نتیجه نمیرسیم و احساساتم درگیر این آدمه.اگه بخوام رابطه دومم رو تموم کنم چون الان خیلی مشکلاتی ک اون زمان داخل رابطه اول م داشتم دارن برطرف میشن و حسم هنوز درگیر اون رابطه ست و داخل رابطه دومم یکسری مشکلات هست و ملاک هام اونجور ک اول فکر میکردم پیش نمیره چیکار باید بکنم؟ و این کار اصلا درسته؟
سلام دختر ۲۳ ساله هستم، ۵ ساله توی رابطه احساسی هستم که از اول بهم قول و قرار ازدواج دادیم، الان بعده ۵ سال من یسری رفتارا و یسری اخلاقا ازش دیدم که یکم دودل شدم، یکم باهاش سرد رفتار کردم، دیدم که با مادرش با خشمگینی و احن تند حرف میزنه و عصبانیتشو نمیتونه کنترل کنه، من دودل شدم که نکنه با منم اینجوری رفتار کنه، الان دوستیم وقتی ازدواج کردیم دیگه خیالش راحت شد نکنه با من بدتر از اینا رفتار کنه، اینا باعث شد من سرد بشم، حدود یکی دوهفته گذشته، ما کلا اصلا هفته ای ی بار همدیگه رو میبینیم، میگه صب تا شب میرم سره کار خسته میشم، میگم مگه میشه آخه ادم اگه کسی براش مهم باشه هرجور شده میره میبینتش نه که هفته ای یبار اونم به زور بعده ۵ سال ، میگه اینا که میگی بهونست، ما حتی درست باهم حرفم نمیزنیم، زیاد زنگ نمیزنه پیام نمیده، ما حتی وقت حرف زدن باهمدیگه رو نداریم بخاطره اینکه آقا میگه من سره کار سرم شلوغه، ولی حتی بعده کارشم زنگ نمیزنه پیام نمیده، من خیلی دارم اذیت میشم از طرفی دوسش دارم از طرفی واقعا خسته شدم، احساس بی ارزش بودن میکنم، همش دارم انگار خودمو گول میزنمو حرفای اونو به خودم میقبولونم، شما میگی من چیکار کنم، حالم واقعا خیلی بده انقدر گریه کردم که چشمام دیگه درد گرفته معده درد عصبی گرفتم
ما در دوران آشنایی برای ازدواج هستیم. آقا از نظر مالی و سطح اجتماعی از من کمی پایین تر هستند و من از نظر سنی کمی بزرگتر هستم.
آقا ۵ ماه منتظر ماندند تا بحث خاستگاری انجام شود ۲ ماه به خاطر فوت اقوامشان نتوانستند بیان حدود. ۳ ماه هم به خاطر شرایط ما که درگیر یک پرونده کلاه برداری شده بودیم. همون جلسه اول آقا قبل از شروع هر صحبتی گلگی کردند با اینکه قبل تر موقع تماس جهت تنظیم جلسه خواستگاری این گله گزاری را با مادرم گفتند. تقریبا در هر جلسه که ما با هم بیرون میرویم یا تلفنی صحبت میکنیم این مسأله را تکرار میکنند. هر یکبار درمیان هم بحث بالاتر بودن سن و اینکه ممکنه نتونم سر مسائل جنسی تامینشون کنم را بازگو میکنن. چندین بار هم خدمتشون گفتم که اگر مسأله ای هست دیگه ادامه ندیم که میگویند نه من شما را با وجود همه این مشکلات دوست دارم. ضد و نقیض صحبت هاشون زیاده ثبات شخصیتی ندارند. و همچنان هم ایشان ابراز علاقه دارند ولی این مسایل هم مطرح میکنند.
من دخترم با خواستگارم دوستی ۶ ساله دارم قبلا طلاق گرفته اون اهل اردبیل و من عرب اهواز هستم خیلی دوستش داشتم عاشقش بودم.دوسال پیش تصادف کرد و پای سمت راستش آسیب جدی دید و تا الانم خوب نشده پاش با کمک عصا راه میره ولی میتونه کارهاشو انجام بده.بعد از تصادف هم دوستیمون مثل قبل ادامه پیدا کرد و الان میخواد بیاد خواستگاری ولی من یه دقعه حس دودلی و تردید پیدا کردم نمیدونم چیکار کنم واقعا از فکر خسته شدم.
سلام ، من ۱۸ سالمه و توی یک رابطه ی ۳ سال و نیم با فردی هستم که وقتی ما حدودا ۹ ماه با هم بودیم از ایران رفت و مهاجرت کرد چالشای سختی و تحمل کردم و دعوا و مشکل ها همینجوری بیشتر شد من فرد رو واقعا دوست دارم و کمتر از یک ساله که من با میل خودم برا اون شخص عکسای شخصی فرستادم و چند روزی هست که مثل همیشه سر مشکلای کوچیک ما دعوا داریم ، و این دعوا و ناراحتی ۳ روزه طول کشیده و امروز متوجه این شدم که نمیتونم بخاطر اون خودمو ناراحت کنم و تصمیم گرفتم که کم کم رابطمو باهاش قط کنم ولی استرس اون عکسا و رفتاراش منو ناراحت میکنه. خانواده های من و اون اقا هم از رابطمون خبر دارن ولی خب تابستون پیش مادر این اقا با من مشکل داشتن و خب همین موضوع هم باعث شد ما کمتر از قبل با هم در ارتباط باشیم ، بابت اون عکسا هم این اقا اخلاقی ندارن که منو بخواد باهاشون تهدید کنه ولی خب بازم نگرانی هاش همراهمه لطفا کمکم کنید
سلام با یک نفر در رابطه بودم ولی بعد مدت سه سال ک باهم بودیم الان اون دختری ک من همه چیمو براش ساختم و رفتم سر کار همه چی رفتم خاستگاریش الان ب من میگه ن نمیخوامت و همه چی رو تموم کنیم اینا من نمیخوامت ولی من میدونم به اسرار خانواده و ب اسرار پدر و برادرش است و این دارد منو راصی میکند باید چیکار کنم
دختر ک تا شب خاستگاری برای من کاری ک بگی انجام میداد ولی الان میگه من پشیمون شدم من از زندگی کردن منصرف شدم میخوام توهم راحت شی زنگ میزنه پیام میده احوالمو میگیره بعد میگه ن تمومکنیم میگم بیا باهم همه چیو بسازیم میگه ن تموم شده و من دیگه تو رو نمیخوام ولی در شب خاستگاری رفتار پدر و برادرش معلوم بود ک مخالف هستن من دختری رو ک میخواهم ازدواج کنم در شهرستان میباشد و من در تهران زندگی میکنم و شاغل هستم. هم دیگر رو هزار بار تا حالا دیدیم سه سال باهم بودیم ولی من خودم یه دروغ بهش گفتم ک باعث بی اعتمادی شد بله بهم دیگه اعتماد داشتیم ولی من اون دروعی ک بهش گفتم باعث بی اعتمادی شد و بز اعتمادی اومد تو زندگیمون ن کاری ب کارهای شخصی هم نداشتیم در کنار هم ک بودیم اصلا بهترین حس و حال زندگی رو داشتیم تفریح و سرگرمی ما کم بود چون من شهری دیگه کار میکردم اره برا هم یه قانون های داشتیم بله حرفای همو گوش میدادیم و مطیع هم بودیم
من با یک اقایی توی یک گروه ازدواج اشنا شدم بعدش من ب ایشون گفتم باید ب مادرم موضوع بگم ایشون گفت باشه مشکلی نداره. منم گفتم به خانواده الان یک ماه گذشته ما میخوایم بریم قرار اول (البته اینم بگم چندبار قرار گذاشتیم ولی مشکلی پیش اومد نتونستیم بریم) مادرمن میگن ۳ جلسه بریم بیرون ایشون ب خانوادش بگه ولی خاله من ک ب تازگی دخترشون عروس کردن میگ حداقل باید ۱۰ جلسه بریم بیرون تا بفهمن بهم میخورن یانه اصلا میخوان همو یانه و یک نکته دگ ک وجود داره اینه ایشون پدربزرگشون (سمت پدری) فوت کردن. بمن گفت من بخاطر ت برج ۶ یا۷ بخانوادم میگن دیگ همه چی تمومه بعدش حالا میریم واسه ادامه رابطه. ایشون ۲۸ سالشونه مهندش شیمی هستن درحال حاضرم میخوان واسه کنکور پزشکی شرکت کنن و اصالتا گنابادی هستن. من خودم ۲۳ سالمه ترم اخر مهندسی پزشکی هستم. فقط میخوام بدونم ب سه جلسه مگ میشع کسی به تفاهم برسه ایا؟
سلام خسته نباشید من با یه اقا پسری ۸ساله وارد رابطه شدم هر دو ۱۵ سالمون بود تا الان ایشون من رو به خانوادش نشون نداده و نظرش اینه که خانوادم میدونن دیگه قرار نیس چیز خاصی بشه یا اینکه من رو به هیچکسی از فامیل یا دوستانش نشون نداده معتقده فقط خانواده باید بدونه نه کس دیگه ای و از ازدواج فراریه و به قول خودش شرایطش رو نداره درسته که خیلی زود وارد رابطه شدیم ولی دوستی تا کجا!
من 38 سالمه و با خانمي 37 ساله به مدت حدود 5 سال در رابطه بودم به قصد ازدواج. دليل اينكه اينقدر رابطه ما طولاني شد اين بود كه بخاطر اينكه من قبلا به مدت يك سال و 9 ماه متاهل وبدم و جدا شدم، خانواده ايشون به شددددددت با اين وصلت مخالف بودن. اما ما هم رو دوست داشتيم، و قرار بود عقد كنيم و بعد مهاجرت كنيم.و حتي خاستگاري هم رفتيم كه با رفتار بسيار زشت مادرش مواجه شديم. باز با اين حال ما سعي كرديم مشكلات رو حل كنيم.
بالاخره ديروز اون خانم هم با نظر خانوادش همراه شد و رابطه رو تموم كرد. من موندم و چهار پنج سال رابطه ناكام، ايشون هم كه دارن تشريف ميبرند خارج. خواستم بگم خانواده شخص مقابل هم دقيقا به اندازه خود شخص مهم هستن. گول نخوريد
سلام من ۱۹ سالمه و با به آقای ۲۴ ساله وارد رابطه شدم و ۱ سال ۵ ماهه که با همیم دو بار رابطه جنسی داشتیم و به دلیل مشغله زیادی که من و ایشون داشتیم فقط تونستیم ۳ بار همو ببینیم لیسانس مهندسی مکانیک داره و سربازه و من در حال حاضر پشت کنکور هستم اون آقا حرف ازدواج میزنه ولی قصد ازدواج نداره حتی در مورد بچه مون حرف میزنه ولی میگه من فعلا قصد متاهل شدن ندارم شاید ۷ یا ۸ سال دیگه ازدواج کنم. فعلا دوست بمونیم ادعا میکنه دوسم داره و تا آخرش پشتمه ولی من میترسم و شک دارم یه رفتار هایی داره که منو تو شک شبهه میزاره انگار نمیتونم باورش کنم. من دوس دارم همسر آیندم اون باشه و اصلا معلوم نیست ۷ سال دیگه چه اتفاقی میفته خیلی بهش وابسته هستم از طرفی دلم نمیخواد از دستش بدم رفتارش سرد شده یه جوری حرف میزنه باهام انگار غریبه هستم بهش هم گفتم ولی اون میگه تو تو اشتباه میکنی شما بگید تکلیف من چیه باید چیکار کنم آیا ادامه دادن این رابطه درست هست یا باید جدا شم لطفا کمکم کنید
البته اقا پسر یک بار ازدواج کردن جدا شدن وتو این مدت پنج ملییون از من گرفتن تو سال اول بابتشم صفته بهم داده بودن که همینطور الانم هست گفت واسه ازواج میخوام میام که هشت سال که گلن نیومده جدیدا میگه زن نمیخوام تا پول باشه میام وگرنه نمیام منم چون بخاطر رابطه جنسی بهش بد وابسته شدم حالا نمیدونم چیکار کنم
سلام تازه ازدواج کردم بیش از ده سال نامزد بودیم موقع نامزدی خانمم منو دوست داشت الان که ازدواج کردیم ۴۵ روز میشه میگه دوستت ندارم مثل اینکه موقع نامزدی بهم خیانت عاطفی کرده آیا میشه با این فرد زندگی کرد
سلام وقتتون بخیر من دختری 25 ساله هستم 4ساله باآقایی30 ساله در ارتباطم ما دریک سطح از زندگی هستیم و خانوادهامونم همینطور پدرهامون همکار بودن والان بازنشسته هستند دریک محله زندگی میکنیم ماهمو خیلی دوست داریم اوایل ایشون شغل مناسب نداشتن خداروشکر تقریبا نزدیک به 3 ساله مشغول بکار خوب ورضایت بخشی هستند مشکل من اینه که همش میگه صبر کن صبرکن تا شرایط بهتر بشه پولاموپسنداز کنم بتونم بیام جلو ولی من خسته شدم از این شرایط دوسش دارم ولی هرچقدر صحبت کردم باهاش درمورد اینکه بیاد جلو میترسه فقط هم ازنظر مادی بااینکه خانوادش میتونن کمکش کنند اما خودش تمیل نداره و میگه میخوام روی پای خودم وایستم هروقت ازش پرسیدم پس کی میای میگه میام اما اینکه چه زمانی معلوم نیست واقعا نمیدونم چیکار کنم
بنده دختری هستم ک حدود پنج سال پیش با ی اقا پسری وارد رابطه دوستی شدم رابطه ما خیلی خوب پیش میرفت ک تا پارسال ک میخواستن جلو بیان اما ی قضیه مالی پیش اومد و نشد تا امسال ک دوباره ی قضیه مالی بزرگ براشون پیش اومد ک باعث شد حدود 9ماه درگیر باشیم تو این مدت حفتمون اعصابمون خورد بود باعث شده بود کم کم سرد بشیم این اقا توجه کمتر کنه دیر ب دیر ب دیدن بنده بیاد همش من باید میگفتم ک بیا همو ببینیم حدود 40روز پیش سر ی قضیه الکی دعوامون شد سرد شدیم و بنده تموم کردم بهشون گفتم ک همه چی تمومه حدود ده روز بعد خاهرم بهسون زنک زد ک تکلیفتونو مشخص کنید این اقا ب من زنک زد گف تکلیفمون چیه منم گفتم توحتی تو این پنج سال ی نشون برام نخریدی این اقا قضیه مالی رو بهونه کرد بنده هم شروع کرذم ب گریه کرذن ک دل منو گرم کن ب این رابطه این اقا ی مشکلی داست تو دعوا بحث حرف نمیزد سکوت میکرد این اقا هیچی نگف فقط گف نمیدونم گفتم ی نشون سادع برام بخر بزار دلخوشی داشته باشم گف فعلا نمیتونم منم با گریه گفتم دیگ نمیتتونم و جدا شذم شمارشو پاک کردم پیج اینستامو دیلیت زدم حدود چن روز پیش با پیج فیک رفتم پیجشونو چک کرذم دیدم عکسایی ک دوتایی باهم گرفته بودیم منو برش داده نصفه عکس خودشو گزاشته پستاش همش چیزایی ک من براشون خریدع بودمو گزاشته با متن های غمگین واقعیت من خیلی دلتنگم نمیدونم اگر برگرده روزی باید واکنشم چی باشه
با سلام تمام مواردی که گفتید مرد سو استفاده گر در مورد پانتر من صدق میکرد این آقا 15سال با احساسات وزندگی من بازی کرد وفقط منو برای رابطه جنسی می خواست هیچ کاری برای من انجام نمیداد همیشه نبودش هر 6ماه یکبار پیدا می شد و تمام مدتی که نبود به من خیلی راحت خیانت می کرد وبا کسانی دیگه بود واخرشم منو گذاشت ورفت دنبال زندگیش من ماندم وعمری که تلف این آقا شد متاسفانه من وابسته اش شده بودم توی این سالها این آقا به بیماری خودشیفتگی دوچار بود تمام 50نشانه خودشیفتگی درش بود هر وقت ازش کمک می خواستم اصلا می پیچوند اصلا هیچ کاری برای من توی این مدت طولانی انجام نداد برعکس من همه کاری برایش انجام دادم نمک خورد ونمکدان شکست خیلی مرد بی وفا وخاین وبدهنی بود واگذارشد کردم به خدا
شما ایشان را شناختید که اختلال شخصیت خودشیفته اند، زندگی با افرادی که دارای اختلالات شخصیت هستند، نتیجه ای ندارد و منجر به شکست است. اما مشکل شما هم این بوده است که وابسته بودید و با دیدن این همه مشکلات و رابطه یک طرفه زودتر به این رابطه پایان ندادید. و این همه سال از عمر خود را تلف کردید. پس شما هم با کمک یک طرح واره درمانگر بر مشکل وابستگی خود غلبه کنید تا بتوانید در آینده زندگی سالمی را تجربه کنید.
من با یکی در ارتباطم 3 سال باهم هستیم الان چند وقته دعوا هامون شدید شده یه روز خوب نداریم خیلی داغونیم هر کاری میکنیم همه تلاشمون میکنیم درست بشه رابطمون درست نمیشه بدتر میشه ولی درست نمیشه خیلی سخته داره میگذره امروز دیگه حس کردیم افسرده شدیم دیگه گفتیم به مشاور مراجعه کنیم درست بشه رابطمون آخه هم خیلی دوست داریم نمیتونیم بدون هم برای همین میخوایم مشکلمون حل بشه جدا نشیم ولی خیلی داغونم ممنون میشم زود کمکم کنید
سلام وقتتون بخیر… من و ی نفر ۴ ساله باهمیم تو این مدت شرایط طوری بود ک نشد برای خاستگاری بیاد خونمون حالا چند وقته حس میکنم بهش حسی ندارم حس میکنم جفتمون بدون هم میتونیم زندگی کنیم و به اینک دور باشیم عادت کردیم
۶ سال با آقایی آشنا بودم ک پیشنهاد ازدواج و آشنایی هم البته بصورت واسطه ای با من بود و آقا هم کم کم ب من علاقمند شد وقول ازدواج و رویابافی برای آینده و…بینمون ب شدت شکل گرفت.از همون روز اول هم ب من گفتن با توجه ب اینکه از دو استان متفاوتیم و ب شدت خانواده سنتی داره و پدرش هم خیلی سختگیره ممکنه چن سال طول بکشه تا بتونه خانواده رو راضی کنه و من هم قبول کردم و آقا هرکار وتلاشی کرد ک البته بنظره من صددرصدی نبود بخاطر نوع تربیتش و بهتره بگم ترس و رودروایسی با پدرش ولی در حد توان خودش برا ب انجام رسوندن رابطمون تلاش کرد اما ریسک خیر. گذشت و گذشت تا اینکه کم کم رفتارش تغییر کرد و البته دلیلش رو بعضی رفتارای من میدونست(هرچند منطقی نبود و مسائل پیش پا افتاده ای بودن.یکیش مثلا اینکه بامشورت هم تصمیم گرفته بودیم بعد ازدواج برای پیشرفت بیشتر تهران زندگی کنیم و بعدا آقا مدعی شدن توبیشتراصرار ب تهران رفتن داشتی و.. یا کلا ۵بار بیشتر باهم بیرون نرفتیم و وقتی خیلی قدم میزدیم من خسته میشدم و ایشون این رو هم نکته منفی من میدونسن و…)ولی من احساس میکردم هرچند اینها شاید براش مهم بوده اما برا سرپوش رو ناتوانایی خودش تو ب ثمر رسوندن عشقمون بوده بیشتر. خلاصه اینکه بالغ بر ۱۰بار رابطه رو تموم کرد و هربار من برگشتم و… اما این بار آخر دیگع واقعا نمیخام برگردم و دلم میخاد خودش بعدا متوجه اشتباهش بشه اما منم برنگردم دیگه ب اون رابطه و برای همیشه تمومش کنم اما میترسم مث دفعات قبل باز دلم طاقت نیاره و … لطفا کمکم کنین فقط میخام فراموش کنم. همین
شما بعد از اتمام رابطه برای رابطه از دست داده سوگواری می کنید. و این سوگواری بین ۶ ماه تا دو سال و حتی دو و نیم سال طول می کشد. ابتدا انکار می کنید، در مرحله بعد عصبانی می شوید، افسرده می شوید، مدت ها با خاطراتش درگیر می شوید، اما نهایتاً می پذیرید و کنار می آیید. از این فرصت برای خودشناسی استفاده کنید. نقاط قوت و ضعف خودتان را بیشتر بشناسید. یک بار دیگر با دید بازتر و منطقی تر به نوع رابطه و مشکلات آن نگاه کنید. و سعی کنید از این تجربه درس بگیرید و در آینده انتخاب مناسبی داشته باشید.
من یه دختر ۲۶ ساله هستم.حدود چهار ساله تو یه رابطه بی هدف بودم .البته هدف من ازدواج بود ولی بخاطر اینکه دختر کاملن احساسی بودم نمیتونستم درک کنم که ازش جدا بشم بخاطر همین هر جور شده این رابطه رو نگهداشتم ولی الان که سنم بالا تر رفته با ناراحتی خانوادم مواجه شدم که چرا ازدواج نمیکنم چون خواستگار زیاد دارم و همش و دارم رد میکنم .با کسی ام که تو رابطه هرچی بهش میگم بیا خواستگاری مشکلات خودش و بیان میکنه میگه من فعلن نمیتونم بیام خواستگاری. قبل این رابطه ام من یه شکست عشقی بدی داشتم که رابطه جنسی ام توش بود بخاطر همین باکره نیستم این مسئله ام باعث شده که نتونم به خودم اجازه بدم بخاستگارام جواب مثبت بدم ،کلن تو دو راهی بدی گیر کردم
شما از این رابطه بی هدف خارج می شوید، به خودتان زمان می دهید.برای شناخت بیشتر خودتان ابتدا به یک طرح واره درمانگر مراجعه می کنید. در مرحله دوم به یک پزشک زنان مراجعه می کنید. بعد از یک یا دو سال که زخم های رابطه قبلی التیام پیدا کردند. تصمیم بگیرید ازدواج کنید یا خیر. برای ازدواج هم بیش از یکسال برای شناخت طرف مقابل زمان بگذارید.
سلام وقت به خیر الان ۵ ساله باشخصی وارد رابطه ی احساسی شدم خیلی خوب بود و خونواده هامون در جریان هستن و رفت و آمد داریم، قرار بود بیاد خواستگاری چند ماهه متوجه شدم تنوع طلبه، با دوستاش میره مسافرت میتونه منو ببره نمی بره، اونجام میره پارتی و فلان… دست بزنم داره
تنوع طلبی و دست بزن داشتن، خصوصیتی نیستند که به راحتی بتوان با آن کنار آمد، پس با شناختی که از ایشان پیدا کردید سعی کنید برای زندگی تان تصمیم منطقی و عاقلانه بگیرید.
حالم بده چون رابطم تقریبا کات شده. با پسری قرار ازدواج داشتم انقدر بدقولی ازش دیدم حس اعتمادمو از دست دادم هزاران بار ازم فرصت جبران گرفت تقریبا سه سال و الان دیگه طاقتم تموم شده و براش چهارتا شرط گذاشتم ازم دو هفته فرصت گرفت. دو هفته گذشت و بازم نتونست شروط رو انجام بده بازم فرصت خواست ندادم
از دست دادن هر رابطه ای سخت و ناگوار است و نیاز به سوگواری دارد. این ناراحتی و حال بد شما کاملا طبیعی هست. شما هم حق دارید محدودیت هایی در زندگی خود داشته باشید، تکلیف شما روشن باشد برای رسیدن به اهداف تان. به هر حال این تجربه ای بوده، ایشان را شناختید و تصمیم آگاهانه ای گرفتید.
خواهرم ۲۱ سالشه و اون آقا پسر ۲۷ سال داره. محل زندگی آقا سه ساعت با ما فاصله داره. این یعنی دیر به دیر همدیگه رو میبینن چون علاوه بر مسافت ایشون ماشین نداره و اونقدر درگیر خانواده و کارشه(البته اگه بشه بهش گفت کار،چون مدام توی کارش هم شکست میخوره) که شاید شاید شاید بتونن هر چند ماه همدیگرو ببینن پس بیشتر صحبت هاشون پشت تلفنه. خب برای شناخت باید همدیگرو دید، خانواده ها در جریان باشن. اما اون آقا پسر چون شرایطش فراهم نیست (ماشین، پول اجاره خونه، کار درست، پس انداز) نمیتونه به خانواده خودش اطلاع بده که با کسی در ارتباطه. حرف من به خواهرم اینه که تو که اینقدر حساسی و زود عادت میکنی فعلا تا شرایط طرف مقابلت فراهم میشه باهاش در ارتباط نباش، درست نمیگم؟؟؟
چون من اون آقا رو تا حدودی شناختم. مدام توی کارش شکست میخوره، صبور نیست. تنها خوبیش که اونم گاهی نداره اخلاق خوبشه.آخه این که کافی نیست.با خواهرم بحث کردم، دعوا کردم، مدارا کردم، رهاش کردم به حال خودش، قهر کردم اما کوتاه نمیاد. دیگه دارم دیوونه میشم.فکر کنید سر ارتباط با این پسر توی خونه جنجالی به پا شد که پدرم فهمید، برادرم فهمید، مادرم خودش رو زد از شدت فشار عصبی بعد هیچکس از خانواده اون آقا نمیدونن که خواهر من با پسرشون در ارتباطه. من میترسم این قضیه چند سال طول بکشه و خواهرم آسیب ببینه چون آقا گفته تا چند سال آینده شرایطش جور نمیشه اما بازم در ارتباطن (البته با شناختی که من دارم از اون آقا چند سال آینده هم ممکن شرایطش جور نمیشه اما بازم در ارتباطن (البته با شناختی که من دارم از اون آقا چند سال آینده هم ممکنه نشه) مدام توی فکرم و ناراحت. گاهی از شدت فکر کردن سرم در حال ترکیدن و انفجاره. مادرم با اون پسر حرف زد گفت از زندگی دخترم برو بیرون گفت باشه اما تموم نشد.
اول با خواهرتان همدلی کنید، به هر حال رابطه ای را شکل داده و از دست دادن رابطه سخت و ناگوار است. در مرحله بعد تمام نقاط مثبت و منفی رابطه را با کمک همدیگر بر روی برگه ای یادداشت کنید. اگر با این وجود خواهر شما نتوانستند منطقی تصمیم بگیرند، ایشان را قانع کنید از یک طرح واره درمانگر کمک بگیرند تا خود را بیشتر بشناسند که یک فرد شکست خورده و کسی که حتی نمی تواند مسایل خودش را با خانواده در میان بگذارد ، چه جذابیتی برای خواهر شما دارد؟
سلام رابطم پنج سال طول کشیده ب ازدواج ختم نشده سرد شدم میخام تموم کنم ولی پارتنرم نمیپذیره
ما سال ۹۴ باهم اشنا شدیم در دانشگاه تا سال ۹۷ باهم بودیم و سال ۹۷ من ازایشون خواستگاری کردم چون پسر خوب و خانواده داری بود وچشم پاک ولی از نظر مالی صفر صفر صفر ….جوری شد که از سال ۹۸ تا ۱۴۰۰ خودم زندگی رو ساپورت میکردم با کار کردن توی دفاتر مردوم همین هم باعث شد از درس خوندن عقب بمونم ولی کارکردم ایشون ارشد گرفت کار کردم ایشون کلی پیشرفت کرد ولی ایشون در هفته با رفیقا یبار بزم میگرفتن ب مشروب خوردن و من بااین که با رفیقا بره شمال و خونه رفیق رفتن ب مشروب خوردن بشدت مخالف بودم تااینکه ب خانوادش گفتم …خلاصه دعوا ها شروع شد هی دعوا هی دعوا تااینکه رسید ب حایی که ایشون گفت توو حق نداری توکار من دخالت کنی و تو بی هویتم کردی رفیقامو ازم گرفتی …. و ناگفته نمونه ایشون دنبال کارهای تجارت الکی میرفت که ۱۰۰۰ ریالی توش پول نبود و من هرچی میگفت نکن این کارا رو نکن بااین تورم و بی پولی همش داریم درجا میزنیم …ولی ایشون توجهی نمیکرد و همش میگفت تو توی کارای من دخالت میکنی درصورتی که دلم برای این زندگی میسوخت و الام ک میخواستم برم لباسامو حمع کنم ب مادرم زنگ زد و گفت تا ۱۴ فروردین فرصت بدین ک خودمو پیدا کنم و راضی نیستم مهسا لباساشو ببره چون باید برگردونه دوباره …و الان از ۲ هفته تمام هستش که منو ول کرده نه زنگی نه تماسی. و واقعا نمیدونم باید چه کنم؟ خیلی دلم براش تنگ شده خیلی حالم خرابه و دلم نمیخواد این زندگی ۸ ساله رو از دست بدم من عاشقانه میپرستمش ایشون متولد ۵۹ و من متولد ۷۰ هستم. چندتا مشاوره گرفتم ولی هیچ کدوم نتونستن کمکم کنم و فقط یه مشت حرفهای الکی زدن دورازجون شما.الان خیلی میترسم نکنه ۱۴ فروردین بهم بگه مهسا نمیخوامت و بیا وسایلتو ببر و من اون موقع باید چکار کنم ….تمرکز ندارم درس یخونم و ۳ ماه دیگه ازمون دارم و حالمبشدت خرابه
دوست عزیز در یک رابطه باید نیازهای زیر برطرف شود.
۱. نیاز به دلبستگی ایمن: هر دو طرف باید همدیگر را دوست داشته باشند ، به همدیگر احترام بگذارند. مورد پذیرش همدیگر باشند، به همدیگر اعتماد کنند و در کنار هم احساس آرامش کنند.
۲. خودگردانی ،کفایت و هویت: هر دو طرف باید به استقلال همدیگر احترام بگذارند.هویت اجتماعی و شغلی همدیگر را نادیده نگیرند. در کارهای خصوصی همدیگر دخالت نکنند.
۳. آزادی در بیان نیازها و هیجانات سالم: هر دو طرف باید بتوانند راحت در کنار هم از احساسات و نیازهای درونی خودشان بگویند
۴. محدودیت های واقع بینانه و خویشتن داری: هر دو باید محدودیت های برای همدیگر داشته باشند، مثلاً به خانواده های همدیگر بی احترامی نکنند.روابط بیرونشان تا چه حد باشد. نظم و قوانینی داشته باشند و در جاهایی جلو خودشان را بگیرند و بر خواسته خود اصرار نکنند.
۵. خودانگیختگی و تفریح: هر دو اوقات مشترکی را کنار هم به خوبی و خوشی بگذرانند، تفریحات مشترکی داشته باشند و به علایق همدیگر احترام بگذارند.
و اگر رابطه عمیق شده، رابطه جنسی رضایت بخشی داشته باشند.
شما با اینکه از نظر سن و سال از ایشان کوچکتر هستید، مثل مادر ایشان عمل کردید. شما مسئولیت ها را بر عهده گرفتید.
از طرفی مدیریت مالی هم ندارند و کارهای ایشان ممکن است نتایج سنگینی به بار آورد.
ارتباط با دوست تا حدی ضروری هست اما اگر به رابطه آسیب بزند، باید برای آن محدودیت هایی در نظر گرفت. همچنین گفتید مشروب می خورند، یعنی اینکه از کودکی محدودیتی نداشتند، نظم و ترتیب یاد نگرفتند، الان هم نمی توانند خویشتن داری کنند. یا کودکی ناگواری داشتند، مورد تنبیه و تحقیر قرار گرفتند، یا والدین درگیر دعوای خود بودند.
اما به نظر می رسد شما از نقش مادرانه خودتان خیلی خوشتان آمده است . به نظر خودتان تا کی می توانید در این نقش بمانید؟ کودکی خودتان چگونه بوده است ؟ فرد بیماری نداشتید؟ والدین شما جدا نشدند؟ رابطه شان چگونه بوده است ؟ پس خودتان را هم دقیق تر با کمک یک طرح واره درمانگر بشناسید.
با یه آقایی به قصد ازدواج دارم آشنا میشم شرایطشون فعلا واسه ازدواج آماده نیست و بازه زمانی 2 ساله نیازه که شرایطشون واسه خواستگاری اومدن آماده بشه ایشون از من میخوان که به خونشون رفت و آمد کنم و میگن تا ازدواج باید یه کن رابطمون صمیمی تر بشه من کلا با رابطه جنسی تو دوران دوستی به شدت مخالفم و سر عقیدمم هستم ایشون اما به من میگن که بهشون اعتماد ندارم و عقیدم خیلی منسوخ شده
شما گفتید که دارید آشنا می شوید. درخواست ایشان کاملا زیاده خواهی است. باید بر نظر خودتان محکم و استوار بمانید. دست کم باید یکسال ایشان را از هر نظر بشناسید بعد تصمیم بگیرید که اجازه خواستگاری بدهید یا نه.
سلام و وقت بخیر. یه حدود یکسال و ۳ ماه هست تو رابطه بسیار جدی با پسری هستم که همدیگرو خیلی دوست داریم تو این مدت تقریبا با هم زندگی هم کردیم. و هم اون هم من رابطه رو با هدف ازدواج ادامه میدادیم. اما یه مدت میگه من ترس دارم از ازدواج چون اخلاق تو منو از بعد ازواج میترسونه و دودل شدم هم خیلی دوست دارم البته که این موضوع کاملا دو طرفه بوده اما اون فقط از طرف من بیشتر میبینه من هم الان دوستش دارم هم دوست ندارم با این دودل بودنش به رابطه ام ادامه بدم چون میترسم در انتها من ضربه بخورم ازش خواستم. ازش خواستم رابطه رو تموم کنیم این راه هم نمیتونه قبول کنه از نظر شما من چه رفتاری باید انجام بدم
شما به یک زوج درمانگر مراجعه می کنید تا روابط شما را بدون قضاوت بررسی کند. بیشتر خودتان و همدیگر را بشناسید بعد تصمیم جدی بگیرید.
سلام من با خانمي ١٠ سال دوست بودم و قرار گذاشتيم براي ازدواج اما اواخر سرد شد خودش ميگه به خاطر اينكه هي عقب انداختي جدي كردن رابطه رو و تموم كرد خيلي دوسش دارم ميخوام كه برگرده لطفا كمك كنيد
به خانم حق بدهید ده سال از عمرش بگذرد بلاتکلیف باشد. یک خانم دوست دارد روزی مادر شود و زمان محدودی دارد. شما اگر واقعاً قصد جدی داشتید باید زودتر اقدام می کردید، الان هم باید تاوان نپذیرفتن مسئولیت را بپردازید. اگر واقعاً دوستش داشتید باید خودتان را جای ایشان می گذاشتید، بیشتر درک می کردید.
من تازگی رابطم رو تموم کردم چون اون همیشه منو سرزنش میکرد قرار بود باهم ازدواج کنیم ولی الان چارساله و نمیاد خواستگاری و میگه تو باید بری سرکار دولتی و شاغل باشی حس میکنم هیچ ارزشی ندارم خودم و ارزشم وابسته ب شغلمه همه چیو تموم کردم ولی حس بدی دارم خیلی زیاد.
اینکه طرف مقابل به هویت اجتماعی شما احترام بگذارد و بخواهد شغلی داشته باشید، خوب است، احساس می کنید طرف مقابل انعطاف پذیر است. اما اگر نیاز به کار شما داشته باشد، باید تردید کرد. آیا همان قدر که کار بیرون شما را می خواهد فردای روزگار در کارهای خانه داری و بچه داری وظایف خودش را انجام خواهد داد. فقط به خاطر شغل شما را سرزنش می کند یا در زمینه های دیگر هم سرزنش می کند؟ ممکن است شغل هم پیدا کنید باز هم به بهانه های دیگر مورد سرزنش ایشان قرار بگیرید. باید باوری که به شما القا کرده مورد تجزیه و تحلیل قرار دهید.فارغ از شغل و جایگاه اجتماعی همه ما انسان های ارزشمند و دوست داشتنی هستیم. همه ما در اصل انسانیت یکی هستیم.
بنده متولد۶۸هستم مدرک کارشناسی دارم سال ۸۶وارد دانشگاه شدم و متاسفانه برج ۷سال۹۳ با تاخیر فراوان فارغ التحصیل شدم داخل دانشگاه سال۸۷ با دختری از همشهری های خودم آشنا شدم که این دوستی با قرار ازدواج ۱۰سال به طول کشید!بعد از فارغ التحصیلی سال ۹۴ به خدمت سربازی اعزام شدم که بعد از ۱۸ماه اونمتمام شد بعد از اون درگیر بیکاری شدید شدم جوری که شب ها خوابم نمیبرد و بسیار اذیت شدم سال ۹۷ یه کار بسیار رده پایین که نه بیمه داشت نه حتی حقوق دریافتی و به صورت پورسانتی بود در یکی از اداره ها پیدا کردم این کار اصلا دریافتی مناسبی نداشت جوری که شاید هر ۲ماه یه ۳ماه ۳یا۴تومن میدادن و منم هم تحت تاثیر فشار روانی بسیار زیاد از طرف خودم خانوادم و دوست دخترم بودم دختر اصرار زیاد به ازدواج داشت منم هم چون درامد نداشتم میترسیدم جوری که اینقد طول کشید تا رابطه قطع شد!از۹۷تا۱۴۰۰ به بدترین شکل ممکن طی شد سال۱۴۰۰ به علت کمبود نیرو یهو بنده رو معرفی کردن و شغلم خوب شد با درامد خوب به همون دختر برگشتم اما قبولم نکرد خانوادم فرستادم بازم قبول نکرد هرکار کردم قبول نکرد میگفت اذیتم کردی درحالیکه شرایط روحی روانی من از۹۷تا۱۴۰۰داغون بود و دعوا پیش میومد اونم رو اخلاقم گذاشت و هرگز برنگشت الانم چون ازدواج نکردم و همه هم سن سالام ازدواج کردن بچه دارن تحت فشار روانی شدیدم بارها به خودکشی فکر کردم براش برنامه ریختم خواستم کمک کنید بسیار روحیه داغون و خرابی دارم در ضمن ۶ماه خونه نرفتم و جای دیگه زندگی میکنم لطفا کمک کنید?
با تاخیری که در تحصیل داشتید و احتمالا قبلاً هم در زمینه تحصیلی و شغلی تجربه کردید، خودتان را آدم شکست خورده ای می دانستید. خودتان را باور نداشتید. دنبال کار درست و حسابی نرفتید. افسرده شدید و بیشتر از خودتان ناامید شدید و اختلاف شما هم شدت گرفته است. از طرفی نتوانستید قطع شدن رابطه را بپذیرید. و با آن کنار بیایید. در حال حاضر در گیر افسردگی هستید در حدی که به خودکشی فکر می کنید. پس اول به روانپزشک مراجعه می کنید. دارو می خورید و سپس به یک طرح واره درمانگر مراجعه می کنید.
من ۱۱ سال با پارتنرم توو رابطه بودم ، تویه دانشگاه باهم دوست شدیم ، درس خوندیم ،سال ۹۵ گفتم اگه میخای باهم باشیم باید بیای جلو ، که گفت من میخوام از ایران برم ، که به مدت ۳ ماه رفت ، چون کار غیر قانونی بود ، نتونست و برگشت ، کلی اسرار که باهم باشیم دو باره ، وبعد از چندماه اسرار دوباره ادامه دادیم ، حیلی عشق رفتن داشت ، ۲ سال پیش به صورت جدی گفت میخوام بیام جلو ، با خانوادش حرف زد منم به خانوادم گفتم ، تمام حرفشم این بود که من نمی خوام اینجا زندگی کنیم باید بریم رفتن واسم حیلی مهمه ، اما لحظه آخر واسه اومدن جلو بهانه اورد و نیومد ، پارسال تونست ویزا بگیره و قانونی بره البته الن واسه پناهندگی توو ارویا اقدام کرده ، تو این مدت یکماه اول در تماس بودیم ، بعد بحثمون شد ۵ماه هیچ پیام و تماسی نبود ، اون هر از گاهی پیام میداد اما من جوابی نمدادیم ، همشم میگه اشتباه کردم ، تقصیر من بود ، حق با توئه من بد کردمو از این حرفا.بعد پرو هم هست ، میگه من در حق تو هیچ بدی نکردم ، نامردی نکردم من نمی تونستم توو ایران ازدواج کنم ، دیروز کلی پیام داده برای تبریک سالگرد دوستیمون و کلی خاطره بازی ، که دیگه من خیلی اعصبانی شدم جوابشو دادم ، هرچی پیام می داد من جواب نمیدادم ، دیشب دیگه دیونه شدم ، منو مسقره خودش کرده ، گذاشته رفته حالا سالگرد دوستی تبریک میگه و هزراتا چیز دیگه ، من در مورد این آدم خیلی ضعیف شدم ، اصلا نمیدونم چجوری باید رفتار کنم ، از طرفی هم امیدوارم که شاید درست بشه ، حالا یا کار اون درست بشه منو ببره ، یا کار خودم درست بشه من برم اونور، بدجور در گیر این رابطه و این آدم موندم
دوست عزیز پیداست که پارتنر شما نمی خواهد زیر بار مسئولیت برود. ده، یازده سال زمان کمی نیست که شما بلاتکلیف بمانید. این آدم با تغییر دادن شرایط محیطی تغییر نخواهد کرد. شما هم بروید باز ایشان تغییر نخواهند کرد. پس خود شما باید به این رابطه پایان دهید. بهتر است کمی بر خودتان تمرکز کنید که آدم بی مسئولیت برای شما چه جذابیتی دارد؟ چه نوع کودکی را تجربه کردید؟ والدین شما از هم جدا نشدند؟ محبت کافی دریافت کردید؟
سلام خسته نباشید.دوسال و خورده ای که توی رابطم . بعد از گذشت یه سال خودم خواستم که رابطه یذره جلو ببرم اینم بگم قصد دوست پسرم ازدواجه ولی به دلیل یسری شرایط فعلا کنسله. من مقالتونو خوندم مخصوصا اون قسمتی که طرف مقابل بهت درخواست میده و تو قبول نکنی جوری برخورد میکنه که عذاب وجدان بگیری.
و اینکه اصرار میکنع با تیکه با شوخی جوری شده که همش فکر میکنم منو بخاطر رابطه جنسی میخوادش بارها باهم صحبت کردیم ولی یه هیچ نتیجه ای نرسیدم . همچی تکرار میشه مدام .اینم بگم که تو این رابطه هیچ ساپورتی نمیشم از طرف مقابل نه مالی نه احساسی و ارامش و.. تا میام باهاش صحبت کنم راحب این مسائل پرخاشگری میکنه
شاید گفتن این موضوع درست نباشه ولی واقعا نمیفهمم .من بخاطر پرده بکارت رابطه از پشت داشتم . تو یکی از این رابطه ها خونریزی داشتم اولش ترسید و نگران شد ولی به بعدش دیه براش انگار مهم نبود . اگه این اتفاق مثلا امروز میوفتاد و من خونریزی داشتم فرداش هم بهم پیشنهاد رابطه میداد. واگه موفق نمیشد سکس از دهن پیشنهاد میداد. و سراخر موفق نمیشد هیچکدوم ازاینارو روم پیاده کنه ناراحت میشد قیافه میگرفت . سنگین صحبت میکرد.
خیلیا مخالف رابطمونن از خواهرام تا دوست صمیمیم فقط میخوام ببینم نظر یه مشاور راجب این موضوع چیه .؟
سلام دوست عزیز. شما گرفتار مشکلات فراوانی در این رابطه شدیده اید. وسوسه ها و حس لذت جویی درست شبیه به یک باتلاق انسان را به مرور در خود فرو می بلعد. چیزی که بنده در صحبت های شما متوجه شدم، نشانه ای از آمادگی برای ازدواج در هیچ یک ندیدم.
هیچ انگیزه و اراده ای برای ازدواج دیده نشد. دختری که برای رهایی از مشکلات درونی و پسری که برای ارضای نیازهای جنسی و عقده های درونی وارد یک رابطه ناسالم شده اند.
شما نمی توانید از یک رابطه اشتباه توقع ازدواج موفق داشت. شما می بایست خیلی زودتر، به مطالعه و گرفتن کمک از مشاور اقدام می کردید. متاسفانه این نوع دوستی ها بعد از قطع رابطه آسیبهای روحی برای دختر به همراه دارد.
شما باید خیلی زود تکلیف خود و این رابطه را مشخص کنید. چون با مرور زمان، نه میل جنسی پسر کاهش می یابد، نه تمایلی برای ازدواج برای این پسر ایجاد می شود.
در پایان باید اشاره نمود، قرار نیست هر دوستی به ازدواج ختم شود. هدف از دوستی قبل از ازدواج شناخت و آگاهی از خصوصیات اخلاقی و شخصیت طرف مقابل است. ممکن است شما قبل از ازدواج با چند نفر آشنا شوید تا سرانجام گزینه مناسبی برای ازدواج پیدا کنید. اگر این دوستی طولانی مدات قبل از ازدواج ادامه یابد، چیزی جز وابستگی عاطفی، بلاتکلیفی، تردید، پشیمانی و از دست دادن عمر و فرصت ازدواج به همراه نخواهد داشت.