در این مقاله از مشاوره باما به موضوع اعتماد به همسر در رابطه ؛ چرا وجود اعتماد بین زن و شوهر در زندگی اهمیت دارد، دلایل بی اعتمادی در رابطه و اعتماد نداشتن به همسر و راه حل جلب اعتماد زنان و مردان مورد بحث قرار می گیرد:
- معنای اعتماد در رابطه چیست؟
- چرا اعتماد در زندگی مشترک مهم است؟
- نشانه هایی که میتوانید به همسر خود اعتماد کنید.
- چگونه اعتماد بین زن و شوهر ایجاد می شود؟
- اعتماد سازی و درمان اعتماد از دست رفته
- نقلقولهای قابلتأمل درباره اعتماد به همسر
یک زندگی بدون اعتماد زن و شوهر را تصور کنید: همسرتان سر کار میرود و ذهن شما آشفته است؛ در حال چک کردن پیامهایش است اما نمیتوانید خود را متقاعد کنید که فقط یکی از دوستانش است. میخواهید رازی را با او در میان بگذارید اما مطمئن نیستید که رازتان را پیش خود نگاه دارد.
بی اعتمادی به همسر لحظهبهلحظه زندگی را عذابآور و بهبود روابط زن و شوهر را دشوار میسازد. در حقیقت، رابطه در بی اعتمادی به همسر همیشه آشفته و ناسالم است. در این مقاله از سایت مشاوره باما درباره اهمیت اعتماد به همسر در رابطه، چگونگی ایجاد اعتماد در زندگی زناشویی پرداخته و راهکارهایی برای به دست آوردن اعتماد همسر ارائه میدهیم:
اعتماد زن و شوهر به یکدیگر در رابطه
اعتماد باور و ایمان شما نسبت به شخصی است که گمان میکنید همیشه به شما وفادار مانده و شما را دوست خواهد داشت. اعتماد بدین معناست که میتوانید به شخص موردنظر تکیه کرده و متقابلاً او هم از این موضوع که به شما حس امنیت میدهد احساس آرامش میکند. در واقع، اعتماد زن و شوهر پایه و اساس حفظ رابطه پایدار است و بدون آن، رابطه شکست خواهد خورد.
روانشناسی اعتماد به همسر
اعتماد شالودهای است که رابطه را در سختترین شرایط نیز حفظ میکند. در حقیقت، بدون اعتماد به همسر قادر به حفظ ازدواج ماندگار نخواهید بود.
عدم اعتماد زن و مرد یکی از دلایل قطع رابطه است. چرا اعتماد عامل محرک یک رابطه است، در اینجا به این موضوع میپردازیم:
- نمیتوانید عاشق کسی باشید بدون آنکه به او اعتماد کنید: همانطور که پیشتر گفته شد، اعتماد از شرایط برقراری رابطه عاشقانه است. درست همانطور که یک فرزند به مادرش اعتماد میکند و عاشقانه او را دوست دارد، شریک شما بداند که شما شخص قابل اعتمادی هستید و در شرایط بحرانی و دشوار او را رها نمیکنید. این احساس برای صمیمت زوجین امری ضروری است.
- اعتماد به همسر به حل مشکلات زندگی کمک کننده است: این یک عامل لازم برای حل اختلاف با همسر در یک رابطه است. شما در درون خود میدانید که توانائی غلبه بر مشکلات را داشته و در کنار همسر خود احساس امنیت میکنید.
- اعتماد باعث بهبود روابط زناشویی میشود: زمانی که در ارتباط با همسر با اختلافاتی روبرو میشوید، به دلیل اعتماد و باوری که نسبت به همسر خود دارید آن را فراموش میکنید.
- اعتماد به کنترل عواطف و احساسات شما کمک میکند: میزان اعتماد شما به همسر نشان میدهد تا چه حد حاضر هستید خود را برای او وقف کنید. اگر باعث رنجش و آزردگی شما شود فقط اعتماد میتواند شما را قانع کند که برای چنین رفتارهای آزاردهندهای دلایل محکمی وجود دارد.
- اعتماد به همسر مایه قوت قلب است: اعتماد به شما این اطمینان را میدهد که علیرغم تمام اختلافات زناشویی، شریک زندگیتان شما را دوست دارد. این عامل مهمی برای تجربه یک زندگی مشترک موفق است.
- نیازی به توضیح و توجیه ندارید: وقتی به شریک زندگی خود اعتماد دارید، دیگر نیازی نیست در مورد همهچیز به او توضیح دهید. میدانید که شریک زندگیتان کارها و تصمیمات شما را درک کرده و به آنها اعتماد دارد.
- اعتماد مفهوم زمان و مکان شخصی را به شما میآموزد: از اینکه شرایطی فراهم کنید تا همسرتان با خود خلوت کند، احساس نگرانی نمیکنید. در حقیقت، اعتماد به همسر کمک میکند علی رغم مشکلات زندگی به یکدیگر نزدیک باشید.
چگونه متوجه میشوید همسر قابل اعتماد است؟
تشخیص میزان قابل اعتماد بودن همسر کاری دشوار است، اما نشانه هائی وجود دارد که میتوانید آنها را دنبال کنید:
- مکالمات آزاد : او بهراحتی و شفافیت صحبت میکند. در هنگام گفتگو با همسر صمیمی و راحت است؛ موضع نمیگیرد و خصوصیترین رازها و ترس هایش را با همسر خود در میان میگذارد. این یک دلیل قاطع برای اعتماد به همسر است. با نشان دادن اعتماد خود نسبت به او به احساساتش پاسخ دهید.
- پذیرفتن اشتباهات: یک همسر قابل اعتماد بدون هیچ مقاومتی اشتباهات خود را میپذیرد. صادقانه به آنها اعتراف میکند و سعی نمیکند با توضیح و توجیه سرپوشی بر آنها بگذارد.
- مخفی نکردن اموال و داراییهای خود: به اشتراک گذاشتن هزینههای زندگی یکچیز است، اما استفاده مشترک از یک حساب بانکی و شفافسازی امور مالی مسئله دیگری است. در حالت دوم، یک همسر با اعتماد درباره مسائل مالی شفاف و صادق است و این تنها در صورتی رخ میدهد که به شما اعتماد داشته باشد. این نیز یک نشانه برای اعتماد به همسر است.
- اولویت اول همسر بودن: شما در رأس نیازها و علائق او هستید و تمام تلاشش را میکند شما احساس آرامش کنید. شما را به دوستان و همکارانش معرفی کرده و اجازه میدهد دیگران نیز از رابطه شما مطلع شوند.
- شنونده خوب بودن: اغلب اوقات به دنبال آن هستیم تا صحبت طرف مقابل را قطع کرده و یا به اصرار میخواهیم او را نصیحت کنیم. اما وقتی شریکتان با دقت به حرفهایتان گوش میدهد به این معناست که به شما اهمیت داده و برای احساسات شما احترام قائل است، بنابراین میتوانید به همسر خود اعتماد کنید.
- صمیمیت فیزیکی زن و شوهر : این مسئله تنها معطوف به سکس نیست، بلکه کارهای سادهای مانند بوسیدن همسر، گرفتن دستها یا در آغوش گرفتن، پیوند محکمی را نشان میدهد که با شما به اشتراک میگذارد. او فقط در صورتی این کارها را انجام میدهد که شما را باور داشته باشد.
- برقراری ارتباط چشمی با همسر : اگر در حین صحبت به چشمان شما نگاه میکند، مطمئن باشید که او شخص قابل اعتمادی است. این نشان میدهد که چیزی برای مخفی کردن از شما ندارد. اگر زمانی که صحبت میکنید نمیتواند به چشمانتان نگاه کند بدین معناست که چیزی را از شما مخفی میکند.
- احترام و توجه به خواسته همسر : او بهشدت به اتفاقات و رویدادهای زندگی زناشویی علاقهمنداست. خواه درباره دوستانتان باشد، خواه درباره کار و یا هر موضوع دیگر، به صحبتهایتان توجه کرده و مایل است شما را بهتر از هر شخص دیگری بشناسد.
- در ارتباط بودن با دوستان و خانواده همسر : او هیچ ترسی از ارتباط با خانواده همسر خود ندارد و حتی با آنها صمیمی نیز هست. بهترینها را برایشان میخواهد و آنها را مانند خانواده خود دوست میدارد. شما باید فرد خوش شانسی باشید که چنین شخصی را در زندگی خود داشته باشید.
- از اینکه تلفن همراهش را چک کنید هراسی ندارد: اگر هنگامیکه بهطور تصادفی خواستید تلفن همراه همسر خود را چک کنید و او یکباره گوشی را از شما گرفت، این اصلاً نشانه خوبی نیست. اما اگر در حضور شما تماسهایش را پاسخ و پیغامهایش را چک میکند بدانید که چیزی برای مخفی کردن از شما ندارد؛ این نشانه اعتماد همسران است.
- اعتماد به نفس دارد و احساس راحتی میکند: او خود واقعیاش است و بودن با شما به او آرامش میدهد زیرا به خود و رابطه اعتماد دارد. اگر شخصی از رابطه اش احساس آرامش نداشته باشد درواقع بدین معناست که چیزی را از شما پنهان میکند. اینکه بتوانید بدون شک و تردید یا ترس از تحقیر شدن حرفهایتان را بزنید درواقع نشاندهنده میزان اعتماد بین زن و شوهر است.
- ثبات داشتن در کارها: در اویل ازدواج ممکن است هر کاری برایتان انجام دهد، اما بهمحض اینکه بهخوبی در رابطه خود جای گرفتید, متوجه خواهید شد که آیا او به حریم شما احترام میگذارد، با شما صادق است و به نیازهایتان اهمیت میدهد یا خیر؟
چطور به شوهرم اعتماد کنم؟
ایجاد اعتماد یک فرایند دوطرفه است. اینکه اعتماد کنید و شخص مورد اعتمادی باشید هر دو حائز اهمیت است. این امر مستلزم تلاش و تعهد متقابل است. باید انتظارات و خواستههای یکدیگر را درک کرده و اعتماد را برای خود تعریف کنید. در اینجا چندین روش برای ایجاد اعتماد به نفس در رابطه شما وجود دارد:
- اشتباهات خود را بپذیرید: همه ما مرتکب اشتباه میشویم، اما اقرار به آنها کار آسانی نیست. نخستین کاری که در برقراری ارتباط با همسر در دستور کار قرار میگیرد، پذیرفتن اشتباهات است. سعی نکنید آنها را توجیه کرده چراکه با این کار فقط اوضاع را آشفتهتر میکنید. احساس ندامت و پشیمانی حاصل از اشتباه نشان میدهد که میخواهید در رابطه قابل اعتماد باقی بمانید.
- یکدیگر را ببخشید: زمانی که همسرتان به اشتباه خود اعتراف میکند با فروتنی او را ببخشید. دعواهای گذشته را دنبال نکنید، آنها را رها کنید و از “امروز” شروع کنید.
- اعتماد همسر را به دست آورید: اعتماد در هر رابطه ای بهآسانی حاصل نمیشود. شما باید با مراقبت از رفتار و عملکرد خود آن را حفظ کنید.
- نمونه و الگو باشید. همانگونه رفتار کنید که دوست دارید همسرتان نیز رفتار کند. این کار به همین سادگی است. راستگو، مسئولیتپذیر، وفادار، دلسوز و صادق باشید. اینها همگی بر ارتباط با همسر تأثیر میگذارد و باعث میشود که او نیز اینگونه رفتار کند.
- شنونده خوبی باشید: وقتی همسرتان در حال صحبت کردن است بدون هیچ قضاوتی بهدقت به حرفهایش گوش دهید. در این صورت وقتی شما نیز در حال صحبت کردن هستید حرفهایتان را بهدقت میشنوند. این کار پایه و اساس ایجاد اعتماد بین زوجین است.
- سر قول خود بمانید: هنگامیکه قول میدهید مطمئن باشید که از عهده انجام آن برمیآیید. فقط به خاطر خوشحالی همسرتان وعده ندهید زیرا عدم پایبندی به آن یکی از سادهترین راههای از دست دادن اعتماد همسر است.
- به علایق همسر علاقه نشان دهید: از علائق و سرگرمیهای شریکتان اطلاع داشته باشید. این ابراز علاقه را با کنجکاوی نشان دهید، سؤال کنید و از آنها بیاموزید. اگر همسرتان به صمیمت و مهربانی شما پی ببرد، توانستهاید اعتماد همسر را به دست آورید.
- همدل باشید: با شریک زندگی همدل باشید. نیازها و خواستههایش را درک کرده و آنها را برآورده سازید. سعی کنید با قرار دادن خود در موقعیت او مشکلاتش را درک کنید. این کار کمک میکند به یک چشمانداز دست پیداکرده و حس اعتماد در رابطه را به ارمغان آورید.
- شفاف واضح ارتباط برقرار کنید: با صراحت و صادقانه صحبت کنید و مطمئن شوید بهجای ارسال پیام و یا تماسهای تلفنی، بهصورت حضوری درباره موضوعات مهم صحبت کردهاید. پیام ممکن است اشتباهاً تفسیر شود. صحبت کردن بهصورت رودررو آسانتر است، چراکه میتوانید از مقاصد، احساسات و حتی زبان بدنی همسر خود آگاه شوید. برقراری ارتباط صحیح با همسر عنصر مهم و تأثیرگذاری در ایجاد اعتماد در رابطه است.
- اختلاف با همسر خود را حل کنید: همینکه اختلافات زناشویی شکل میگیرد، آنها را حلوفصل کنید. اختلافات با همسر را نادیده نگیرید. اول آنها را حل کرده و سپس به راهتان ادامه دهید.
- شک و تردیدهایتان را از بین ببرید: اگر در رابطه به چیزی شک دارید سعی کنید بهجای اینکه با دودلی و ترید از همسرتان سؤال بپرسید با او درباره آن صحبت کنید.
- رازهای خود را حفظ کنید: حریم خصوصی خود را همواره حفظ کنید. رازهایتان را برای خودتان نگهدارید و اجازه ندهید که به بیرون نفوذ کند.
- کمتر قضاوت کنید بیشتر دوست داشته باشید. از شریکتان انتقاد نکنید و او را مورد قضاوت قرار ندهید. در عوض، عقاید و نظرات خود را به شکل سازنده و با هدف بهبود رفتار با همسر خود مطرح کنید: بدون هیچ قضاوتی به تفاوتهای یکدیگر احترام بگذارید.
- از یکدیگر حمایت کنید: حمایت در هر رابطه ای امری بدیهی است. زمانی که شما از شریکتان حمایت میکنید از تجربه چیزهای جدید و ریسک کردن ابایی ندارد زیرا میداند که میتواند به حمایت و پشتیبانی همسر تکیه کند.
چگونه بی اعتمادی زن و شوهر را از بین ببریم؟
برقراری اعتماد دشوارترین کار بهویژه بعد از خیانت است. خیانت به همسر زمانی اتفاق میافتد که زن یا شوهر از حدومرزها عبور ، از قدرت و اختیار خود استفاده سوء کرده یا اینکه مرتباً همسر خود را فریب داده و به او دروغ میگویید. حفظ رابطه پایدار مستلزم ایجاد جلب اعتماد از دست رفته در رابطه است. در اینجا به شما خواهیم گفت چگونه میتوانید این کار را انجام دهید:
- از همسر خود عذر خواهی کنید: اگر شما کسی هستید که خیانت کرده، باید احساسات شریکتان را بپذیرفته و از اینکه او را آزردهاید عذرخواهی کنید. این همه آن چیزی نیست که باید انجام دهید؛ باید مسئولیت آنچه انجام دادهاید را بپذیرید و تمام تلاشتان را بهکارگیرید تا عشق بعد از ازدواج را نبست به او نشان دهید.
- قول دهید دیگر او را نمیرنجانید: این قول باید واقعی باشد؛ قولی که شما واقعاً قصد عملی کردن آن را دارید. رفتارتان را بر اساس این قول شکل دهید و نشان دهید که به آنچه گفتهاید پایبندید.
- به احساست صدمهدیده خود توجه کنید: چنانچه به شما خیانت شده لازم است نسبت به احساساتتان آگاهی داشته باشید و آنها را سرکوب نکنید. با پرسیدن سؤالاتی از قبیل ” من چقدر صدمهدیدهام؟” ” آِیا همیشه همینگونه خواهم ماند؟” ” من از این رابطه چه چیزی میخواهم؟”
دلایل بی اعتمادی به همسر و عدم اعتماد در رابطه
- ممکن است به شریک خود قول دادهاید از نظر مالی از او حمایت کنید، اما مدتی بعد مجبور میشوید به خاطر ادامه تحصیل کارتان را رها کنید.
- شما تماماً مطابق خواسته و میل شریکتان رفتار نمودهاید و متوجه شدهاید که در این میان خود واقعیتان را نادیده گرفتهاید.
- قول دادهاید که در دوران بارداری هیچگاه او را تنها نگذارید اما شرایطی پیش میآید که باید در کنار دوست بیمارتان که بستری نیز شده است بمانید.
- هنگامیکه سعی میکنید برای خوشحالی همسر نیازهای خود را نادیده بگیرید، نتایج غیرمنتظره و ناخواستهای خواهد داشت. به همین دلیل، خیانت اجتنابناپذیر است. در اینجا به شما میگوییم چگونه پس از چنین خیانت اعتماد از دست رفته همسر را برگردانیم:
- خود و شریکتان را درک کنید: با گذر زمان و در طول رابطه یکدیگر را بیشتر میشناسید؛ نسبت به نقاط قوت، نقاط ضعف و نقصهای یکدیگر آگاهی مییابید. یکدیگر را درک کرده و باهم هماهنگ شوید.
- درک کنید و بپذیر شریکتان ویژگی هائی دارد که شما دوست ندارید: انتظار نداشته باشید چون شما نمیتوانید خودتان را با خصوصیات رفتاری همسر وفق دهید، او مطابق میل و خواسته شما تغییر کند. وقتی تازه، وارد یک رابطه شدهاید ناسازگاری و اختلافات زناشویی را نادیده نگیرید زیرا ممکن است در طولانیمدت برایتان گران تمام شوند.
- تجربه یک معلم عالی است: تجربیاتی که با شریک زندگیتان به دست آوردهاید به شما میآموزد پس از خیانت همسر چگونه رفتار کرده و یا چگونه نسبت به یک موقعیت خاص واکنش نشان دهید. هرچه زوجین به بلوغ بیشتری در رابطه میرسند ، جلب اعتماد همسر بعد از خیانت آسانتر خواهد بود.
به دست آوردن اعتماد سخت و دشوار است. اگر یکبار آن را به دست آورید، تمام تلاشتان را بکنید که آن را از دست ندهید. نسبت به رابطهتان متعهد و باثبات باشید. در این نقلقولها تأملکنید:
افزایش اعتماد زن و مرد در رابطه
در اینجا نقلقولهای وجود دارد که اهمیت و ارزش اعتماد در رابطه را به شما نشان میدهد:
- “اعتماد مانند فشارخون است. ساکت و خاموش اما ضروری برای سلامتی و در صورت سوءاستفاده میتواند کشنده باشد”. (فرانک سوننبرگ)
- “در جریان اعتماد، زوج هر دو درگیر هستند؛ کسی که ریسک کرده (اعتماد کننده) و کسی که قابل اعتماد است (متولی)؛ هریک میبایست نقش خود را بهخوبی ایفا کنند.” (چارلز اچ. گرین)
- ” بدون برقراری ارتباط با همسر رابطه ایجاد نمیشود؛ بدون احترام به همسر عشقی به وجود نمیآید و بدون اعتماد به همسر دلیلی برای ادامه زندگی مشترک وجود ندارد.”
- ” اعتماد زمانی ایجاد میشود که شخصی مستعد آسیب باشد و از این اعتماد بهرهای نبرد.” (باب ونورک نویسنده رهبری تاج سهگانه)
- ” اعتماد زن و شوهر شرط اصلی ایجاد رابطه زناشویی موفق است، اما اگر در رابطه همیشه در حال شک به همسر هستید، بهتر است آن را رها کنید.”
- ” بهترین راه دانستن این موضوع که میشود به یک نفر اعتماد کرد یا خیر، این است که به او اعتماد کنید.” (ارنست همینگوی)
- “بارها و بارها به یکدیگر اعتماد کنید. هنگامیکه میزان اعتماد بهاندازه کافی بالا رود، افراد از مرزهای آشکار فراتر رفته و توانائیهای جدید و بینظیری که پیشازاین از آن بیخبر بودهاند را کشف میکنند. “
- ”کسی که در مسائل کوچک قابل اعتماد نیست نمیتواند در مسائل بزرگ قابل اعتماد باشد.” آلبرت انیشتین
- اعتماد جزء لاینفک برای ادامه زندگی مشترک است، ضروریترین مؤلفه در برقراری ارتباط صحیح با همسر است. اعتماد به همسر پایه و اساس بنیادی است که همه روابط را حفظ میکند.”(استیفن کاوی)
- ” شاید همیشه نتوانید به کسی که دوستش دارید اعتماد کنید؛ اما میتوانید کسی را که به او اعتماد دارید دوست داشته باشید.
- “من به تو اعتماد دارم تعریف و تمجید بهتری از دوستت دارم است چراکه شما همیشه به شخصی که دوستش دارید نمیتوانید اعتماد کنید اما میتوانید کسی را که به او اعتماد دارید دوست داشته باشید.”
- “به دنبال شریکی باشید که شما را در رشد و شکوفایی تشویق میکند. کسی که شما را محدود نکرده و این امکان را برایتان فراهم میسازد که قدم به دنیای بیرون بگذارید و مطمئن است که بازخواهید گشت.”
- ” بدون اعتماد در رابطه کلمات به صدای توخالی یک ناقوس چوبی تبدیل میشوند، با اعتماد کردن کلمات به خود زندگی تبدیل میشوند”. (جآنهارولد)
- ” اگر هر دو یکدیگر را دوست دارید، به همسر خود اعتماد کن و نگران چیزی نباش. و اگر نمیتوانی اعتماد داشته باشی، در این رابطه چه میکنی؟” – چارلز جی. اورلاندو
- ” کسانی که انتخاب میکنند اعتماد کنند شادتر، محبوبتر و بااخلاقتر از افرادی هستند که سخت اعتماد میکنند.”
- “عدم توانایی در اعتماد کردن به دیگران میتواند بسیار استرس زا باشد. شما مرتباً از اقدامات اطرافیان خود سؤال کرده و هرگز احساس شادی و خوشحالی نخواهید کرد.”- (دیوید کان)
- ” ایجاد اعتماد کاری دشوار است. اعتماد بسیار شکننده است و نیاز به مراقبت دارد. اگر یکبار از بین برود، به دست آورن اعتماد از دست رفته بسیار سخت خواهد بود.” (کی. کونینگهام)
- ” آنچه به آسانترین شکل ممکن از بین میرود و به سختترین شکل ممکن به دست میآید اعتماد است.” (آر. ویلیامز)
- ” به افرادی که به شما اعتماد کردهاند احترام بگذارید، بدانید که اعتماد به شما برایشان آسان تمام نشده است، پس قدر اعتماد آنها را بدانید.” (براندون کوکس)
- ” برای جلب اعتماد ابتدا باید شما فردی قابل اعتماد باشید. این بدان معناست که باید با خودتان روراست باشید.” ( پائول ملندز)
- . ” ما هرگز آنقدر ساده نیستیم که به هر شخصی اعتماد کنیم، اما در مقابل اگر نتوانیم به هیچکس اعتماد داشته باشیم از عشق و لذت زندگی محروم خواهیم ماند.” (والتر آندرسون)
- . ” سختترین چیز درباره اعتماد این است که بهسختی ایجاد و بهآسانی از بین میرود.” (توماس جی. واتسون)
- . ” اعتماد میوه رابطه ای است که در آنکسی عاشق شماست.” (وی ام. پائول یانگ)
اعتماد زمانی حاصل میشود که نه رازی برای پنهان کردن از همسر خود، نه قضاوتی و نه دروغی بین زن و شوهر وجود دارد. گاهی ممکن است احساس کنید تمام تلاشی که برای ایجاد اعتماد در رابطه به کار میگیرید بیفایده است. صبور باشید و آرامش خود را حفظ کنید زیرا ارزش آن را دارد که زمان و سعی خود را بهکارگیرید؛ چراکه میتواند شگفتی هائی را برایتان به ارمغان آورد.
آیا شما نیز نظری درباره اعتماد همسران به یکدیگر و دلایل بی اعتمادی به همسر یا شک به همسر در رابطه دارید؟ آن را با ما درمیان بگذارید.
بی اعتمادی به شوهر بعد از خیانت
من و شوهرم ۴ ساله با هم ازدواج کردیم. قبل از ۴ سال،یعنی در دوران نامزدی به طور اتفاقی عکس خانم دوست همسرم رو توی گوشیش دیدم و رفته رفته فهمیدم با هم درارتباطند. چند هفته ای گذشت و من این قضیه رو به برادرم گفتم تا درمورد این قضیه با همسرم صحبت کنه. برادرم با همسرم صحبت کردند و گذشت و همسرم به من گفت که دوستش و همسرش به مشکل خوردن و داره به خانم دوستش راهنمایی میده. ولی من فکر میکنم که اینطور نبوده چون همسرم با اون خانم خیلی راحت صحبت میکرد و حتی اون خانم عکسش رو برای همسرم فرستاده بود. در هر صورت گذشت و من چون همسرم رو دوست داشتم تصمیم گرفتم ببخشمش. الان ولی هنوز اون بی اعتمادیه هست و باعث شده هی همسرم رو کنترل کنم و هی چکش کنم برای اعتماد سازی بعد از خیانت همسر چیکار باید بکنم؟
پاسخ مشاور به سوال ” بی اعتمادی به همسر بعد از خیانت”
دوست خوبم سلام
باتوجهبه اینکه در این 4 سال نشانه دیگری مبنی بر اثبات خیانت مشاهده نکردید به نظر میاد رابطه صمیمانه با همسر در حد مطلوبی نیست که نمیتوانید درباره ترسهای یکدیگر با هم صحبت کنید. شما حق دارید که نگران رابطهتان باشید؛ اما باید مراقب باشید بهجای یک همسر و همراه، نقش یک والد را در قبال همسرتان بازی نکنید، مثل این که مدام فرزندش را چک میکند. شما هرچقدر بخواهید همسرتان را کنترل کنید او در نقش یک فرزند فرومیرود و ممکن است فاصله بگیرد و این مسلماً برای ازدواج شما مطلوب نیست.
اینکه شما گاهی به همسرتان شک کنید کاملاً طبیعیه چرا که ما معمولاً به رابطه عاشقانهمان در بزرگسالی بهوسیله تجارب گذشتهای که با اولین مراقب داشتیم معنا میدهیم. نخستین تجربهی ما از عشق در نخستین سالهای زندگی از طریق مهر و محبت و گرمایی رقم میخورد که از طریق نوازش و آغوش مادر، پدر یا نزدیکان دیگری که در دوران کودکی مراقبمان هستند، دریافت میکنیم.
رفتارهای گرم و مهربانانهی والدینمان در دوران نوزادی و کودکی، ظرفیت ایجاد پیوندها یا روابطی عاطفی و صمیمانه را در ما ایجاد میکند، این پیوندها یا دلبستگیها به ما یاد میدهد چگونه در آینده با دیگران ارتباط برقرار کنیم. رفتارهای مهربانانهای مانند نوازش کردن، در آغوش گرفتن یا بوسیدن احساس امنیت عاشقانه را در ما ایجاد میکند؛ بنابراین زمانی که حس میکنید همسرتان ممکن است به شما خیانت کند شما همان نوزادی هستید که نگران این هستید که نکند مادرم نیازهایم را برآورده نکند و ترس تمام وجودتان را میگیرد. همه ما میخواهیم با ازدواج آن عشق گمشده در دوران نوزادیمان را پیدا کنیم و خودمان را بهگونهای ترمیم کنیم. اینکه شما چه برداشتی از خودتان و رابطهتان دارید بخش زیاد آن برمیگردد به اینکه چه نوع رابطهای را با مراقب اصلی خود تجربه کردید.
مسئله دیگری که در پیامتان توجهم را جلب کرد، اینکه شما بدون اینکه با خود همسرتان در رابطه با عکسی که در گوشی دیدهاید صحبت کنید به برادرتان گفتید؛ این موضوع در رابطه شما نگرانکننده است. شما باید این موضوع را در نظر بگیرید در حال حاضر با همسرتان یک خانواده هستید و این خانواده باید مرزهایی برای خودش تعیین کند اینکه هر کس هر اتفاقی در زندگی شما بیفتد بخواهد متوجه شود و دخالت کند میتواند آسیب بزرگی برای خانواده شما باشد. وقتی شما درباره مسائلتان با اطرافیان صحبت کنید انگار دارید میگویید در زندگی من دخالت کنید ما بهتنهایی نمیتوانیم مسائلمان را حل کنیم.
بازگشت به زندگی بعد از خیانت همسر
به نظر میآید شما و همسرتان در این 4 سال از هم فاصله گرفتید بسیار مهم است که بتوانید هم شما و هم همسرتان درباره احساساتتان با یکدیگر صحبت کنید. از اینکه 4 سال پیش چه چیزی تجربه کردهاید، چه چیزهایی به ذهنتان آمد و چه احساسی را تجربه کردهاید با او صحبت کنید. به اشتباهاتی که در این 4 سال هرکدام از شما داشتید اشاره کنید و سعی کنید سهم خودتان را ببینید اینگونه زمانی که درباره 4 سال پیش صحبت میکنید همسرتان تصور نمیکند به دنبال متهمکردن او هستید.
کتابهایی که میتواند در این زمینه به شما کمک کند:
زندگی خود را دوباره بیافرینید از جفری یانگ انتشارات ارجمند
این کتاب درباره طرحواره ها هست. طرحواره ها، گرهها و باورهای عمیقی هستند که در کودکی در ضمیر ناخودآگاه فرد شکل میگیرد و خودشان را به تجارب بعدی زندگی تحمیل میکنند. این کتاب به شما کمک میکند باورهای خود را بهتر بشناسید و آنها را بهتر مدیریت کنید.
امیدوارم مطالبی که مطرح کردم شما را به شناخت بیشتر خودتان و رابطهتان برساند، مراجعه به مشاور مسلماً بسیار میتواند برای شما راهگشا باشد.
گلسا بمانیان
کارشناسی ارشد مشاوره خانواده
همسرم چند وقتی هست به من بی اعتماد شدن
متاسفانه همسرم چند وقتی هست به من بی اعتماد شدن و با اینکه میدونن من هیچ مشکلی ندارم ولی تا سرگوشی میرم یا پیام یا تماس دارم مدارم میخواد گوشیمو چک کنه و مرتب میپرسه کیه چی میگه چیکار داره. سرکار که هستم مرتبا تماس میگیره.اوایل فکر میکردم از دلتنگی و نگرانیه ولی الان شرایط خیلی برام سخت شده و مدام باهم بحث داریم. من حتی نمیتونم با همکار یا دوستم در تماس باشم. حتی حاضر شدم براش قسم بخورم و دست بذارم روی قران که کسی توی زندگیم جز همسرم نیست ولی انگار فایده نداره. کاری کرد که دیگه از بعد از عید به سرکار نمیرم. چیزی که منو خیلی خیلی نگران میکنه اینکه ما داریم برای بچه دار شدن اقدام میکنیم و من میترسم که شوهرم بی اعتمادیش بیشتر بشه.
پاسخ مشاور به پرسش ” چرا شوهرم به من اعتماد ندارد “
گاهی اوقات کنترل گری ها ناشی از طرحواره های ناسازگار افراد هستند. بدین معنی که این رفتارها عموما ریشه در کودکی افراد داره. حالا میتونه مربوط به شیوه رفتار پدر و مادر با همدیگه و مشاهده کودک یا تجارب شخصی در کودکی باشه. طرحواره ها عموما شناساییشون کار سختیه و تنها به کمک مصاحبه بالینی و آزمونهایی که توسط مشاور گرفته میشن تشخیص داده میشن. همچنین در برابر تغییر بسیار مقاوم هستند و به راحتی تغییر پذیر نیستند. چنین افرادی دائما نگران از دست دادن عزیزانشون هستند و برای همین سعی در کنترل کردن اونها میکنن به طوری که رفتارهاشون برای طرف مقابل منطقی و قابل تحمل نیست.
همچنین امکان داره که همسر شما نسبت به شما اعتماد کافی نداشته باشه. این بی اعتمادی میتونه ناشی از رفتار خاصی از جانب شما باشه. برای مثال در بین افرادی که خیانت وجود داشته جلب اعتماد بعد از خیانت کار بسیار سختی خواهد بود. البته برای بی اعتمادی شوهر حتما لازم نیست که اتفاق شدیدی مثل خیانت رخ بده. گاهی اوقات حتی یک صحبت ساده با یک جنس مخالف میتونه غلط انداز و عامل بی اعتمادی باشه. شما باید توجه کنید که آیا همسر شما از ابتدا اینطوری بوده یا مدت خاصی هستش که نسبت به شما بی اعتماد هست.
راهکار اصلی برای اصلاح این شرایط مراجعه به مشاور خانواده هستش. همونطور که بالاتر گفتم، مشکل همسر شما میتونه ناشی از طرحواره های ناسازگار ایشون باشه که تنها مشاور قادر به تشخیص اون ها هستش بنابراین شما باید سعی کنید که ایشون رو راضی کنید تا با شما به مشاور خانواده مراجعه کنند. باید دقت کنید که اینکار نباید با اجبار یا بحث صورت بگیره و باید خود ایشون به این باور برسند که از این شکاکیت دارن اذیت میشن و بخاطر خودشون، بخاطر شما و بخاطر حفظ رابطتون لازمه که به کمک مشاور تغییراتی در رفتارشون ایجاد کنند.
همچنین برای کاهش کنترلگری های همسرتون شما میتونید مرزگذاری هایی رو انجام بدید. یعنی با همسرتون طی یک گفت و گوی دوستانه و بدون بحث توافق کنید که در چه کارهایی میخواید مستقل باشید و دخالت های همسرتون موجب اذیت شما میشه.
در رابطه با بچه دار شدن هم توصیه میکنم تا حل نشدن این مشکل دست نگه دارید و بدون مشورت با مشاور اقدام نکنید. چرا که ممکنه در آینده اختلافات شما با همسرتون در حدی غیرقابل تحمل بشه که به جدایی فکر کنید یا حتی اگر رابطه شما با همسرتون حفظ بشه اما رفتار ایشون تغییری نکنه ممکنه که رفتارهاشون بر فرزند شما تاثیر گذار باشه و موجب شکل گیری طرحواره های ناسازگار فرزندتون بشه. بنابراین در این مورد بیشتر فکر کنید و با دقت اقدام کنید.
در تمامی مراحل زندگی پیروز و موفق باشید.
کوشا کوچک آملی
کارشناس مشاوره باما
منبع:
www.momjunction.com
سلام من یک ساله که عقد کردم با همسرم سنتی آشنا شدیم متاسفانه چندروز بعد از عقدم تو واتساپ ایشون چتشون رو با یه خانمی که به اصطلاح پول میگیرن و رابطه جنسی برقرار میکنن دیدم که قبل از عقدمون قرار ملاقات باهم گذاشته بودن و همسرم حتی تا محل زندگی اون خانم هم رفتن…وقتی دیدم قسم خوردن که رابطه برقرار نکردن و محل زندگیشو پیدا نکرده و پشیمون شده و برگشته ولی از اون موقع به بعد ذهنیت من راجع ب همسرم کاملا بهم ریخته و بهشون بی اعتماد شدم وقتایی که زنگ میزنم جواب نمیدن یا تنهایی میرن جایی فکرم هزارجا میره یبار با خودشون مطرح کردم منو بردن مشهد و تو حرم قسم خوردن هیجوقت دنبال اینچیزا نمیرن ولی دل من قرص نشده.و یه مسئله دیگه ای که خیلی دامن میزنه به این حال من دنبال کردن و دیدن پست های مختلف زن ها هستش که تو اینستاگرامشون مدام رن های ورزشکار یا زن هایی که لباس های زیر تنشونه رو میبینن و حال من بدتر میشه.نمیدونم چیکار کنم واقعا ازش دارم دور میشم و بعضی وقتا ازش متنفر میشم و آرامش ندارم از طرفی هم کل جهازمو خریدم و باکرگیمو از دست دادم با ایشون و شرایط جداشدن ندارم پیشنهاد شما چیه؟من واقعا نگران رابطمون هستم چون اعتماد چیزی نیست که به راحتی جبران بشه
سلام وقت بخیر ۶ ساله ازدواج کردم،۲سال پیش منو همسرم دعوای شدیدی داشتیم که تو اون دعوا ایشون رو من دست بلند کرد و بشدت من رو کتک زد،تقریبا چند وقتی از هم جدا بودیم من تو اون مدت برای خالی کردن حرصم با یک آقایی چت میکردم ویکبار هم بیرون رفتم اما بعد ۲.۳ روز رابطه رو قطع کردم..همسرم متوجه این موضوع شد با اینکه ۲سال گذشته خیلی به من بی اعتماده اصلا نمیدونم باید چیکار کنم،لطفا بگین من برای بدست آوردن اعتماد ایشون باید چکار کنم
سلام خسته نباشید من دیشی متوجه رد و بدل کردن پیامهای شوهرم یا خانمی شدم و ب شوهرم گفتم انکار کرد و کلی قسم و ایه ک اون شخص اقا بودن و خودشو ب در و دیوار میزد ک من حرفشو باور کنم و اعتمادمو از دست ندم اما من مطمینم ک خانم بودن و الان بسیار ناراحتم و دلشکسته حس میکنم نمیتونم دیگه بهش اعتماد کنم البته همسرم منو خیلی دوست داره و اهمیت میده ی دختر ۴ ساله هم دارم و امکام جدایی و رفتن پیش مشاور ندارم لطفا کمکم کنید
سلام خسته نباشید من خانمی۲۸ ساله هستم ک یه بچه ۵ساله دارم مدتیه شوهرم بهم شک داره هرچه براش توضیح میدم میگم بهم اعتماد کن من چه هرکتی کردم چه خطای بهم سر زده ک بهم شک داری علنن واضح بهم میگه بهت شک دارم ما الان ۷ ساله زن وشوهرهستم چی چیزی از من دیدی ک بهم شک داری ناگفته نماد چند بار خودش اتو داد دستم مچ خودش گرفتم بدونی ک باخام چک کنم خودش با حرکاتش برخوردش گوشی زنگ خوردناش اظترابش خودش لو میداد حالا میگه میترسم میترسم بهم خیانت کنی بخدا کلافه شدم بعد من خیاطم دنبال راه در امد چند مدتی هست پیچ های خیاطی دنبالم میکنم خودشم میبینه الان گیر داده نمیخام واتساپ داشته باشی نه وات ساپ و اینستا گرام کامل از پیچ وات ساپ خروج زدم و اینستا کامل خارج شدم حساب کاربریم حذف کردم نمیدونم چیکار کنم واقعا قبلا اینجور نبود حساس بود ولی نه در این حد افتضاح الان ۷ ای ۸ ماه اینجور شده کلا با چنتا دوستان ک رفت امد خانوادگی داشیم قطع رابطه کرده دوستیش در حد خیابون بیرون از خونه برا خودش نگه داشته منم برام مهم نبود گفتم حتما دلیلی داره هر کس زندگی خودش داره ولی من هرچی توان زور داشتم استفاده کردم ک مرد من من اهل این کارا نیستم ک بخام بهت خیانت کنم ولی چپ راست منو کنترل میکنه مثلا تو خیابون شیشه ماشین بدم پایین ده متر اونور تر اگه مردای وایساده باشن خودش بخاد از ماشین پیاده شه بهم میگه شیشه رو بده بالا تا من برم بیام توخونه ک فقط گوشی منو کنکاش میکه منم هیچی نمیگم نمیدونم کلافه ام از این رفتاراش گوشیمو زیر رو میکنه واتساپ منو هک کرده بود من اصلا خبر نداشتم بهم میگه تو فهمیدی منو از هک بیرون کردی یه دعوای بزرگی راه انداخت هرچه قسم خوردم باور نکرد چیکار کنم به نظرتون یه مدت از شبگه های اجتماعی دست
۲۳ سال زن هستم ۹ ساله ازدواج کردم سه فرزند دارم چارمیم حامله ام ناخواسته تا اول دبیرستان درس خوندم شوهرم دوس دختر داره از همون اوایل داره یکی میره یکی دیگه میاد هی همینه بخدا هیلی دوسش دارم اونم منو دوس داره ولی میگه سرگرمیه همش پیاماشو میبینم هی ی جوری تو جیحم میکنه الان که دارم دیونه میشم همش ختی حمومی جایی بره بهش شک میکنم خیلی اذیتم بهم میگه تو زیلده روی میکنی اینجوری نیستم ولی من دارم عذاب میکشم شبا دیر بیاد جای دیگه هم باشه من باور ندارم بخدا دارم هودمو با افکارم دیونه میکنم عمیشه گریه زاری شبا خواب ندارم هر جا برم تو جم همه جا فکرم فقط رو شوهرم همیه همش بغزم تو گلومه دارم روانی میشم میخوام درست بشه اصلا ب جدایی فکر نمیکنم همدیگرو دوس داریم اصلا واسم چیزی کم نمیزاره ولی من مهر محبتشو میخوام نمیخوا با بقیه باشه لطفا راهنماییم کنید. الان که بیشتر شک دارم چون یه هفته مشکوک میزنه شبا دیر میاد جوابمو نمیده یه شب ساعت ۴نیم اومد شبای دیگه دوازده یک میاد ولی طول یک سال که دوست دختر نداشت ساعت ده یازده خونه بود جوابمو میداد خیلی خوب میگفت کجا بوده باکی ولی الان بپرسم خیلی اعصبانی میشه میگه منم ادمم با هرکی میرم میام به تو چه باید بهت جواب پس بدم همش بهم میگه گیر الکی میدی خیلی اعصبانی میشه بخدا دیگه من اخرش دیونه میشم با این همه گریه زاری شب نخوابیدن فکر ذکرم فقط همینه هر کاری میکنم نمیتونم از فکرش درام میگم ب من چه فکر نکنم تا خودم راحت شم اینقد اذیت نشم ولی بازم نمیتونمخیلی خیلی حالم بده
سلام من یه خانوم ۱۹ ساله هستم تقریبا یه شیش سالی میشه عروسی کردم الانم یه دختر چهار ساله دارم ولی شوهرم اصلا بهم اعتماد نداره واقعا خسته شدم از این رفتارش اصلا نمیزاره بیرون برم انگار من زندونیشم
سلام.خانوم ۲۳ ساله هستم یک فرزند ۳ ساله دارم.با شوهرم خیلی خوشبختیم همه چیز داریم توی زندگی.همو خیلی دوست داریم بااهم دوست هستیم و چیز پنهانی بینمون نیست.خیلی صمیمی هستیم.چند روز پیش بهش اجازه دادم با پسرعمش مسافرت برع و دوشب اونجا موند..از اونجا باهم تصویری حرف زدیم و آمارشو داشتم عکس از ویلا برام فرستاد .تا امشب که با پسر عمه اش خواست بره بیرون از بالا دیدم چیزی قایمکی برد داخل ماشین اون.اومد خونه و ازش پرسیدم.بهم گفت یه جعبه قرص و کاندوم بوده مال پسر عمه ش که به دلایلی داده دست شوهرم نگه داره و بعد پسش بده.با خودم فکر میکنم نکنه دوتایی میرن جایی کاری میکنن.یا مثلا وقتی مسافرت رفتن بخاطر همین جعبه رو باخودشون بردن?انقدر فکر کردم سرم درد گرفته آخه شوهرم اصلا همچین آدمی نیست.لطفا بگین چیکار کنم چجوری میتونم مطمئن بشم چیزی بوده یا نبوده
سلام شب بخیر، ،،خانم هستم چهار سال پیش متوجه خیانت همسرم شدم از اون موقع هرزگاهی بهش شک می کردم تا اینکه الان یه چند ماهی هست خیلی حس بدی نسبت به او پیدا می کنم وهمش فکر میکنم که او روزی دوباره کارش را تکرار می کند چگونه با او نگرانیم را درمیان بگذارم تا شاید خیالم راحت تر بشه
سن 32 زن هستم متاهلم دیپلم هستم من شوهرم دوبار ازش فهمیدم با زن و دختر دوست بود باهاشون بیرون رفته یه بار خونه مبله کرایه کرده ازش پرسیدم که چرا خونه مبله کرایه کردی میگه واسه دوستاش بوده ولی من باورم نمیشه چند بار باهاش صحبت کردم که از این که با زن یا دخترا دوست هست خیلی ناراحتم اذیت میشم بهش میگم اگر منو نمیخوای بهم بگو قسم میخوره میگه واسه سر گرمی بوده میگه خیلی دوست دارم چون چند بار دیدم با کسی دوست بوده دیگه هر چقدر اون میگه دیگه انجام نمیدم ولی بازم من از لحاظ ذهنی داغونم میگم چطور دلش اومده کسی به جای من برده دور داده خرجش کرده باهاش صحبت کرده خندیده تو ماشین کنارش نشسته باهاش صحبت کردم قسم خورده که دور تمام این چیا خط کشیده ولی من انگار به چیزی تو مغزم اذیتم میکنه
سلام وقت تون بخیر من خانمی ۱۸ ساله هستم که ۵ ساله ازدواج کردم .اوایل ازدواجم من بددل نبودم .ولی ازشوهرم خیانت دیدم .کم کم بد دل شدم .وبعد یه سال دوباره تو گوشیش پیام دیدم .و بدتر شدم .و همین طور اون رفتارهای خیلی بی تربیتی حرف های بی تربیتی درمورد اطافیان من می زد .که من واقعا شک کردم که این به اطرافیان من حس داره .یا درمورد اونا به چیزی فکر می کنم .تا اینکه الان ۴ ساله این فکر هو مخم رو خرده .و حتی من به یه خانمی که شال نداره و شوهرم می بینه استرس می گیرم حالم بد میشه خیلی .وشایدم من مشگل داره .میشه خواهش کنم کمکم کنید .توروخدا خیلی عذاب می کشم
سلام .بنده ۳۶ سال و همسرم ۴۳ ساله هستند .با توجه به خیانتهای چند سال پیش شوهرم من به مرور دچار شکاکی شدم ولی در طی سه چهار سال قبل دیگه چیزی از ایشون ندیدم ولی من خیلی بهشون شک دارم .هر روز گوشیشونا چک میکنم و یا اگه به جنس مخالف نگاه کردن خیلی عصبانی میشم و باعث جرو بحثمون میشه و میگه من دیگه اون مرد سابق نیستم و دست از اون کارا برداشتم ولی من باور نمیکنم واخیرا دیگه به خودکشی و یا طلاق خیلی فکر میکنم .خودم از خودم بدم میاد .تو را خدا کمکم کنید چی کار کنم که اینقدر فکر منفی نکنم .
سلام من خانمی هستم که 7ساله ازدواج کردم سه تا بچه دارم شوهرم بهم بی اعتماده و همش فکر میکنه اگر از خونه تنها برم بیرون یا جایی بهش خیانت میکنم با اینکه حجابم کامله و چادر دارم میگه بری بیرون پشتت حرف در میارن وسواس فکری داره از همون اول اینجوری بود الان شدید تر شده همش میخاد مثل اسیری ها باشیم و جایی نریم
سلام و وقت بخیر من زندگی سختی داشتم درازدواج گذشته ام خیلی مورد خیانت قرار گرفتم و جدا شدم الان حدود سه سال هست که با همسر فعلیم زندگی میکنم خیلی انسان خوب و با محبتی هست فقط شرایط شغلی که داره خیلی با خانوم ها سر کار داره و این منو خیلی اذیت میکنه و برای ما شده مشکل و دعوا های همیشه گی چه کار کنم که بتونم بهش اعتماد کنم خواهش میکنم کمکم کنید من شوهر و زندگیمو دوست دارم چیکار باید بکنم
من یک دختر ۲۱ ساله معلول از ناحیه پا هستم و دوستی دارم ک ۸ ساله با آن در ارتباط و رفیق هستم دوستم ۳ سال است ک با پسری است و قصدشان ازدواج است حتی خانواده ها هم در جریان این دوستی هستند و من در طی این ۳ سال با هیچکس نبود و هر وقت ک دوستم میرفت ایشون و میدید من هم میرفتم آن مرد من رو به چشم خواهر میبیند و من هم به چشم برادر و خیلی به ایشون اعتماد دارم الان ۵ ماهه ک با پسری هستم و ایشون به من گفتند ک اگر من نبودم تو در آن جمع عاشقانه دوتایی نرو من به هیچکس اعتماد ندارم میگم جای برادرم میگه مثل بردارته ولی همخونت ک نیست نباید زیاد باهاش راحت باشی من به هیچ مردی اعتماد ندارم ک تو رو دستش بسپارم دوستم هم این رو فهمیده و از من ناراحته و میگه تو تحت فرمان او هستی و قید منو زدی در حالیکه اینطوری نیست من باید چیکار کنم و چطور به دوستم و عشقم کمک کنم؟
من ی چیزایی راجب اینکه شاید شوهرم دختر عمشو میخواسته یا نمیخواسته اونا میخواستن بهش بندازن شنیدم و الان داخل بعضی جمع ها به اون مزه میرونه شوهرم منم چون ناراحت شدم. به شوهرم گفتم عزیزم من اگر عاشق ی نفر دیگه بودم یا تو عاشق ی نفر دیگه بودی الان من و تو باهمیم نباید دیگه یه اون فککنی من حس میکنم اشتباه کردم و داخل ذهن شوهرم جرقه زدم با اینکه رفتار مشکوکی نداشت. حرفم اشتباه بود به نظرتون کار بدی کردم خودم شوهرمو داخل ذهنش جرقه زدم شاید اون اصلا همچین فکری رو نداشته ؟
من و همسرم عاشق همدیگه هستیم. بینهایت بهش اعتماد دارم. یه دوست و همکار خانم قدیمی از بوشهر داریم که به واسطه شغل همسرم ففط با همسرم در ارتباط هستم. ولی من از این ارتباط دوستانه خوشم نمیاد. همسرم هم میدونن و پیامهاشون رو پاک میکنن.تاکید میکنم من به همسرم اعتماد دارم.ما یک پیج اینستا مشترک داریم که دیشب دیدم همون خانم نوشتن که « نگو که به خاطر من فعال شدی» واقعا نمیدونم منظورشون چی بوده؟ و الان دیدم همسرم این پیام رو دیدن و حذف کردن. چیکار کنم؟ از همسرم صادقانه بپرسم یا این بدتر هست؟؟
من ازدواج کردم و برام مزاحمت ایجاد شد به صورت خیلی بد وبه شوهرم از ترسم نگفتم الان شوهرم فهمید همش میگه دورغگو بهم میگه توبامردا درارتباطی فش میده میزنه میگه خیانت کار بخدا من بهش خیانت نکردم هرکاری میکنم براش مهم نیستم حالم بده میخوام بمیرم نمیدونم چکار کنم؟حالم بده دارم دیونه میشم همش زندگیم گریه به فکر خدکشی هر چقدر میگم بریم؟ مشاور قبول نمی کنه. من داشتم درسم میخوندم کار به کسی نداشتم شوهرم بهم اعتماد داشت اما دیگه نداره از همچی محروم شدم نه درس مه بیرون حتی گوشی ندارم این گوشی گوشی شوهرمه الان خوابه پیام میدم وگر نه قبول نمیکنه
سلام شوهرم بدبینی وبه من اطمینان نداره وآزارم میده نمیدونم چیکار کنم افسردگی گرفتم
من ۴ ساله ازدواج کردم. از ابتدا همسرم گفت رابطه دائمی نمیخواد. هردو مطلقه بودیم و تفاوت سنی دوسال داریم من دوتا پسر بزرگ دارم و ایشون فرزند نداره من در طول این ۴ سال با ایشون زندگی مشترک دارم و در منزل ایشون هستم همسرم استاده و بسیار ایده آل گرا و مقایسه گر دوست من دانشجوی کلاس خصوصی هست ک منم درش هستم این خانم متاهله و دوتا بچه داره و قبل از ازدواج من با همسرم چت میکرده و به شوهر من می گفته داداش ک برای شخص من قابل قبول نیس چت هرشب اونم ب مدت ۳ سال… الان بعد دو دور تجدید کلاس با همسرم دارم میبینم ک شوهرم سر کلاس دور ایشون قدم میزنه و گاهی کنارش می ایسته و یا تو خونه از من میپرسه چرا فلانی تو فکر بود یا چرا دم در بی دلیل ایستاده بود منم گفتم نمیدونم مگه مهمه برات و یا برا اسنپ واستاده میدونم هیچ راه ارتباطی بی نشون بجز کلاسهایی ک منم حضور دارم ندارن چون تمام مسیر هارو خودم مسدود کردم واتساپ و کلا تلفن و فضای مجازی ولی رفتار شوهرم جدیدا منو نگران کرده ضمن اینکه شوهرم عادت داره دانشجوها و کلا زنان رو سر تا پا برانداز و تحلیل کنه ناگفته نماند من توی این ۴ سال هیچگونه رفتار ک نشان دهنده خیانت باشه ازش ندیدم گوشیشم رمزشو دارم و آزادانه دسترسی دارم شما بگید من چیکار باید بکنم تا از این فکرها خلاص بشم؟چیکار کنم ک سردی بینمون ازبین بره چون بعد حضور این خانم تو کلاسا شوهرم ساکت شده و شوخی و طنازی های قبل و نداره قبلا تفریحات خاص خودمونو داشتیم بیرون می رفتیم پیاده روی حتی اگه من موافق نبودم بزور منو میبرد ولی حالا فقط کار و خونه و تو خونه هم اخبار و فضای مجازی
سلام من ۳ ساله ازدواج کردم به همسرم اعتماد دارم ولی بهش گیر میدم دوسش دارم قبل من دوست دختر داشته اسمش به من گفت بود یک بار اون اول اسمش گفت بودا
من بیست ساله ازدواج کردم زندگی زیاد موفقی نداشتم در درواقع تا الان با بی اعتمادی دارم زندگیمو ادامه میدم، چون راه چاره ای ندارم همسرم هر بلایی که سرم میاره بعدا مس زنه زیر حرفاش واقعیت منم بریدم طاقت ندارم. خیلی اذیتم می کنه هر چی از دهنش در می آید بهم میگه
سلام من با خانومم به مشکل خوردم سه سال پیش با یه خانومی در ارتباط بودم الان میگه باید خانم که باهش دوست بودی بیاریش مگه نه طلاق میگیرم. میگه یا طلاق میگیرم یا باید اون طرف بیاری بگی چه رابطه ای باهاش داشتی باید اسم و فایمل شو بیاری. اصلا بهم اعتماد نداره و خیلی خیلی بهم مشکوکه چی بهش بگم چی کار کنم. یک سره همه چی رو به هم مربوط میکنه و میگه مطمعنم با کسی هستی ولی به قرآن با هیچ کس نیستم چی کار کنم داغونم
به شوهرم یه خانم متاهل پیام داده که شوهرمو دوس داره و شوهرم بعد از مدت ها اینو به من گفت و پیامها رو نشونم داد من خیلی اعتماد دارم به شوهرم و اونم من دوست داره و اینو بهم ثابت کرده ولی من خیلی نگرانم میخوام به اون خانمه زنگ بزنم و بهش فحش بدم تا دلم یکم خنک بشه ولی شوهرم میگه ابروش نبر نمیذاره این کار رو بکنم من خیلی عصبی هستم و حالم خوب نمیشه اصلا لطفاً یه راهنمایی بکنید
سلام. ببخشید من یه مشکلی دارم که الان نمیدونم چه کاری انجام بدم. من به شوهرم کاملا اعتماد داشتم. ما هر پنجشنبه برای بازی های مختلف فکری یا مافیا با دوستان (دختر و پسر) دور هم جمع میشیم و خوش میگذرونیم. چند ماهی هست که یکی از فامیل های من که دختر هست وارد جمع ما شده و حالا سر قضیه های مختلف برنامه چیدن برای تفریح و دورهمی هامون با شوهر من صحبت میکرد و منم در جریان بودم .
از یه تایمی به بعد گفت و گوهاشون زیاد شد و منم توجه شدم کاملا از طرفی ما بعد از تولد بچه مون از هم خیلی دور شده بودیم سر قضیه های مختلف به هر حال از وقتی با ایشون در صحبت بودن حال و هواش بهتر شده بود. بیشتر با من صمیمی شده بود حتی . یه اوشون هم اتفاقا گفته بود
من حالا تونستم یه بار چت هاشون رو بخونم هیچ چیز خاص آنچنانی توی چت ها نبود . یعنی در واقع کاملا مشخص بود که شروع یه رابطه هست . که حالا یه عزیزم هایی توش بود . یا اینکه مثلا فلان جا بدون تو که اصلا خوش نمیگذره اگه تو بیای منم میام یا نمیدونم روز دختر رو تبریک گفته بود شوهرم بهش و گفته بود دوست داشتم اولین نفر باشم بهت تبریک بگم و در این حد بود که خب این لحن ها رو هم من دوست نداشتم . از طرفی از همون روز از یه جایی چت ها رو خود شوهرم پاک کرد و اون دختره هم کلا در سکرت چت (که هر پیایمی میدادن 30 ثانیه بعدش پاک میشد) پیام دادن حتی از طرفی شوهر من براش یه پسری رو در نظر گرفته بود و بهش پیشنهاد داده بود که اره پسر خوبی هست . اگه اوکی هستی بیارمش آشنا بشید و … همون روز که دیدم به شوهرم گفتم و گفتم که من اینا رو دیدم و خب اگه فلان دوست دانشگاهی من که این طرز صحبت رو داشته باشه آیا دوست داری یا نه ؟ گفت نه و کلی با هم صحبت کردیم و بهش گفتم که میدونم
پارتنرم نسبت به من بی اعتماد هست هر کاری میکنم میگه تو منو دوست نداری فقط تظاهر میکنی به دوست داشتنم من واست کافی نیستم
سلام.من نسبت ب همسرم بی اعتماد شدم بحث خیانت نیست اما هزاران بار شده ک رفته جای دیگه اما وقتی ازش میپرسم کجایی جایی دیگه رو میگه کلا حس میکنم رابطمون شده برمبنای دروغ.ی طوری شده ک هر خرجی توی خونه میکنه بعد ک بحث پیش میاد شروع میکنه ب منت گذاشتن اینکه من غذا خریدم خوراکی خریدم اینکارو کردم اونکارو کردم حتی برام تولدم ک گرفت بعدش بحثمون شد ب من گفت تو لیاقت این همه خرج و بریز بپاشو نداری در صورتیکه من خودمم کار میکنم حقوق دارم و اینکه از حقوقمو همون اول ماه 10 تومنشو ازم میگیره میگه ک کمک خرج باشه اما وقتی بحث میشه انگار پول من توی اون زندگی خرج نمیشه و فقط اونه ک پول میذاره در صورتیکه منم دارم پول میذارم درسته ک حقوق من اندازه ای ک اون درمیاره نیست اما بالاخره مگه چقدر توی ی ماه خرج داریم.دیگه احساس بدی دارم تو زندگیم من ک همیشه ادم مستقلی بودم برای خودم الان همش باید التماس ی قرون دوزار کنم ک برام از پولای خودم پول بزنه و با کارای دیگه هم خیلی داره ب غرورم و اعتماد بنفسم اسیب میزنه
سلام برای تموم شدن یه بحث تکراری که معمولا هر روز حال هر دو تامون با این دعوا خراب میشه باید چیکار کنم همسر من مدتی پیش اعتیاد خیلی کمی به مواد مخدر داشت نه که همیشه کارش همین باشه و الان مدتیه میگه دیگه مواد مصرف نمیکنه و منم حرفش رو قبول کردم ولی من ذاتی یه آدم درونگرام که دلم نمیخواد خیلی از خونه بیرون شم و همیشه اونه که پیشنهاد میده بریم بیرون وقتی من میگم نه کل دنیا رو روسرم خراب میکنه که چون بهم اعتماد نداری بیرون نمیشی و من دقیقا به خاطر همین کارش بیشتر بهش شک میکنم. بعضی مواقع آنقدر روم فشار میاد که واقعا بلند میشم تا خودکشی کنم و چند بار هم اقدام کردم یا دلم خواسته وسایلم رو جمع کنم برم ولی شرایط مناسبی برای جدایی ندارم و همسرم رو هم به کنار این مشکلات دوست دارم بعضی موقع هام آنقدر بی حوصله میشم که شده بیاد رو به روم مواد بزنه حوصله نداشتم چیزی بگم یا عکس العملی نشون بدم حتی امروز وسایلش رو جمع کرد و مثلا قهر شد اما من حتی خودمم تعجب کردم چرا واسم مهم نیست و جلوش رو نگرفتم میدونین آخه دیگه خیلی خستم
شوهرم اصلا بهم اعتماد نداره.من قبل از اینکه ازدواج کنم با یه پسری رابطه داشتم وقتی که ازدواج کردم جریان رو به شوهرم گفتم حالااصلا بهم اعتماد ندارع همش طعنه میزند فحش میده
امروز متوجه شدم همسرم به صورت پیامکی بهم خیانت میکنه طاقت نیوردم و شروع کردم به گریه کردنو بهش گفتم میخواستم صبر کنم هیچی نگم ببینم چکار میکنن چون یکم که شک کردم روبیکا گوشیش به خودم وصل کردم دیدم آره احساسم درست بود. بهش گفتم قبول کرد که ناخواسته اینکارو کرده و الانم هی قسم میخوره تکرار نمیکنه اما ته دلم باهاش صاف نیست دیگه بهش اعتماد ندارم خیلی هم بهش اعتماد داشتم اصلا اهل این چیزا نبود نمیدونین چه حالی دارم
سلام.18سال ازدواج کردم و 2,تا بچه دارم.زندگی پر چالشی داشتم تا اینکه وقتی دخترم به دنیا اومد ۱سال بعد از طرف پسر عموم به صورت پیامکی در عرض ۲ماه وارد رابطه شدم و بعد دو ماه کات کردم چون دچار عذاب وجدان شدم .بعد ۳ سال همسرم قضیه رو فهمید و خیلی حالش بد شد و به سمت مواد مخدر روی آورد (گرچه از اول ازدواجم مواد استفاده میکرد من خبر نداشتم)ولی قضیه من مصرف مواد رو بالا برد .حالا مشکلی که دارم اینکه شوهرم به ظاهر منو بخشیده ولی رفتارش غیر قابل تحمل شده ؛من خیلی تلاش کردم که دوباره اعتمادش رو بدست بیارم ولی نمیشه .الآنم میخوام جدا شم تورو خدا راهنماییم کنید .از یه طرف عذاب وجدان دارم از طرفی هم دیگه نمیتونم باهاش به زندگی ادامه بدم. دیگه بهم اعتمادی نداره به ظاهر میگه اعتماد دارم ولی خیلی محدودم کرده .چند بار سر مصرف مواد دکتر ترک اعتیاد(شیشه) بردم ولی دوباره مصرف کرد ,ولی 6ماه پیش کمپ رفت و الان مصرف نداره،فقط با رفتارش اذیت میشم ،مقصر خودم هستم اینو میدونم ولی برای حفظ زندگیم خیلی تلاش کردم ولی دیگه خسته شدم .از اینکه دیگه بخوام خودمو بهش ثابت کنم خسته شدم و از باخبر شدنش تا الان ۶ سال میگذره
رابطه شما از قبل دچار مشکل بوده، ایشان اعتیاد داشتند، کسی که اعتیاد دارد در کودکی خود آسیب دیده و برای رهایی از رنج آسیب های دوران کودکی رو به اعتیاد آورده است. با شرایط ایشان نیاز های شما در رابطه برطرف نمی شده است و شما دچار اشتباه شدید و حربه ای دست ایشان دادید که شما را به مرحله درماندگی برسانند. هم اکنون بنشینید تمام نقاط قوت و ضعف رابطه را بررسی کنید. اگر به این نتیجه رسیدید که بعد از جدایی شرایط بهتری خواهید داشت تصمیم بگیرید.
من ۲۸ سالمه با اقای ۱۳ ساله دوستم خواستگاری و اینام اومده ولی چون وضعیت مالیش مساعد نیست خانواده من هی به تاخیر میندازن تا بتونه شرایطشو بهتر کنه و اونام داره همینکارو میکنه مثلا با پس انداز و وام و خرید طلا و…. همه این چیزایم که گفتمو به من میده مثلا پولاش توی حساب منه ، طلا و سکه هایی ک خریده به اسم من و پیش منه و داریم تلاش میکنیم دوتایی شرایط مالی شروع زندگی رو ایجاد کنیم خیلی دوستم داره بهم توجه میکنه و همه چیز خیلی خوبه . اما من اتفاقی متوجه شدم عید وقتی شهرستان بوده همراه دوستش مواد مصرف کرده خودش قسم میخوره اولین بارش بوده و قول میده اخرین بارش باشه الان دو هفته ست من گفتم رابطه تموم ولی هروز پیام میده زنگ میزنه و میگه بهش فرصت بدم اما من نمیدونم باید چیکار کنم …نمیدونم بهش فرصت بدم چه شروطی بذارم یا چطور رفتار کنم … یا کلا جدا شم
شما به خودتان نگاه کنید. دلیل اینکه با یک کودک که تازه وارد سن نوجوانی شده است وارد رابطه شدید چیست؟ آن کودک برای شما چه جذابیتی دارد؟ کودکی که هنوز هویتش شکل نگرفته است و اصلا قابل پیش بینی نیست. شما چه انتظاری از آن کودک به عنوان همسر خود دارید؟ الان آن کودک در سنی است که مثل بقیه هم سن های خودش باید مدرسه برود، درس بخواند، حتی نباید در این سن کار کند. هنوز آن کودک نیاز به مادرش دارد شما می خواهید مادرش باشید؟
حدود ۹ ماهی هست ازدواج کردم و جاری ام همسن خودمه و اون همیشه با برادر شوهرم مشکل داره و همسرم میدونه من به رابطه تلفنی و … جاریم حساسم چون زن سالمی به نظر نمیاد ،پشتش حرف و حدیث زیاده …. همسرم عادت داره تمام پیامهاشو پاک میکنه ،و من از طریق برنامه همراه اول متوجه شدم ،فقط مواقعی که من سر کار هستم همسرم بع جاریم در اکثرروزها در تماس و پیام تلفنی بوده و به شدت روی اعصابم تاثیر گذاشت و ازش دلیل این پیامها رو پرسیدم ،گفت دلیلش اینه که میخواسته به زندگی برادرش کمک کنه و جاریم رو به راه راست هدایت کنه و بهش مشاوره میداده و در مورد کارهایی که انجام میده و برادر شوهرم اطلاع نداره توضیح میخواسته ،و اینو بگم که من فقط رد و بدل شدن پیامها رو متوجه شدم و نمیدونم توی پیامها چه چیزهایی به هم دادن سوالم اینه آیا بگم پرینت مکالمات و برام بگیره که کاملا متوجه بشم چی بهم پیام دادن ،یا نادیده بگیرم و ببخشم ،چون من بینهایت عاشق همسرم هستم و نمیخوام بدونه بهش بی اعتماد هستم والبته بگم که قبلا بهم قول داده بود هیچ کاری نداره و هیچ پیامی بینشون نیست ،چون قبلا هم به صورت اتفاقی متوجه این مورد شده بودم
اگر شما به ایشان اعتماد دارید و دوستش دارید که دلیلی بر این همه کنترل کردن نیست. تمام این رفتارها باعث تخریب رابطه خودتان می شود.
سلام من شش ساله ازدواج کردم با عشق هم ازدواج کردم از زمانی هم که ازدواج کردم هیچ وقت خیانت ندیدم نه من تنها همه روی شوهرم حتی قسم میخوردن تا این که تازه چت تو اینستا با یه زنی کرده من اونو دیدم ولی پیام ها مال شش ماه پیش بود خودشم گفت فقط چت ساده بوده ولی من اعتماد دیگه بهش ندارم اون روز تا حالا همش ناراحتم هر دقیقه هم بهش میگم فلان کار کردی از این ناراحتم که شاید چیزای دیگه بوده من خبر ندارم اگه بخاطر بچه ی چهار ساله ام نبود ولش میکردم
چگونه اعتماد به همسر آیندم رابه دست بیارم؟ سلام من میخواهم همسری برای خودم انتخابم کنم اما این شرلیط رابرای من گذاشته که باور واعتماد ایشان رابدست بیاورم.ممنون میشم منو راهنمایی کنین. ایشون زندگی قبلیشون دچار ضعف اعتماد شدن. سخت اعتماد وباور میکنن. من الان ازشما کمک میخوام که چگونه اعتماد وباور ایشون رو بدست بیارم. من خودم بدبین شدم چون خیانت دیدم اززندگی قبلیم. ایشون هم ازمادر شوهرش وخواهر شوهرش ضربه دیده
شما هر دو در اثر تجاربی که داشتید بی اعتماد شدید. و بعید هم نیست که بی اعتمادی در کودکی خود داشتید و آسیب هایی را از آنجا با خود آوردید که در دام اشخاص بی اعتماد یا آسیب زا افتادید، پس قبل از اقدام به ازدواج هر دو نیاز به بررسی و تحلیل شخصیت خود دارید.
اروم نیستم به همه زنهایی که به شوهرم توجه میکنن بد بینم به شوهرم اعتماد ندارم اعتماد به نفس ندارم عصبی ام بد اخلاقم و حسودم
سلام شوهر من از من وبچه هام فاصله میگیره ولی رفتارش با مردم خیلی خوب است دلیلش چه میتونه باشه. من رفتارم باهاش خیلی خوب بود درحد توانم بهش محبت میکردم ولی هیچگونه محبتی ازش دریافت نمیکردم همش منا از خودش دور میکرد. نه تازگیا اینجور شده تقریبا چهار ساله بعد از اینکه با یه دختر ارتباط کاری داشت رفتارش با ما به کل عوض شد. دوفرزند چهارده ساله ازدواج کردم. در حقیقت بعد از اون قضیه منم دیگه نتونستم بهش اعتماد کنم. از اول که بهم گفت میخام باهاش کار کنم من مخالفت کردم گفتم نه مردم برامون حرف درست میکنن اونم گولم زد گفت کار نمیکنم بعد اتفاقی متوجه شدم که باهاش کار میکنه
سلام ۱۷ سال است ازدواج کردم ۲ فرزند پسر ۱۳ و ۷ ساله دارم حدود ۱۱ سال پیش خیانتش آشکار شد هرچند که از اوایل ازدواج کاملا برام مشهود بود و زیر بار نمیرفت با التماس باهاش ادامه دادم ولی در برزخ زندگی میکنم بی اعتمادم و باز هم احتمال میدم به روال قبل باشه مستقل نیستم و با دو فرزندم چه کنم؟
رابطه زناشویی که یکنفر از زوجین خیانت میکنه خبر از یک رابطه ی بیمار و آسیب دیده است ، مثل تب در یک جسم بیمار ،،، شما یه خود نگری داشته باشین ببینید سهم شما در این بیماری چقدر است ایا جایی شما هم اشتباهاتی داشتید و با اصلاح اون موارد بتونین زندگی مشترکتتون رو نجات بدین؟ هیچ کس نمیتونه برای شما تصمیم بگبره که جدا بشین یا به زندگی مشترک ادامه بدین این تصمیمی هست که شما بعد از سود و زیان کردن شرایط میگیرین ، جدول سود و زیان درست کنید در یک ستون زیانهایی که ممکنه بعد از جدایی ببینین مانند. عدم استقلال مالی ، حضانت فرزندان ، تنهایی و … در یک ستون هم سودی که از جدایی خواهید برد مانند تحمل نکردن خیانت و …
شوهرم بهم بی اعتماده سر گذشته ولی از زمان حالم از همه چی راضیم. نمیدونم چ کنم توی باطلاق گیر کردم
وقتتون بخیر حدودا دوسال پیش با اقایی اشنا شدم و ایشون اوایل رابطه از اشتباهاتش ک با خانمای مختلف در ارتباط بوده و سکس داشته حالا این وسط با دختر یکی از اقوام ک از همسرش جدا شده هم رابطه داشته ، ما تصمیم ب ازدواج داریم تا الان چون این خانم خارج از کشور بودن میگفتم گفت نیست و رو در رو نمیشم از قضا اومدن و نزدیک منزل همین اقا سکونت دارن ایشون بارها قسم و ایه و پیغمبر خورده ک احساسی بهش نداشته ولی من شک تو دلم هست اذیت میشم نکنه با دیدن هم یاد گذشته بیفتن این اقا هم میگ چرا بین این همه خانم تو ب این گیر دادی ، یک اینک این فامیله و قبلا تو حرفاش گفته بود ک خوشگله و …
از خودتان بپرسید چرا وارد رابطه با شخصی شدید که با افراد متعدد رابطه داشته است؟ از تنهایی می ترسیدید؟ احساس می کردید دوست داشتنی نیستید و کس دیگری شما را دوست نخواهد داشت؟ خودتان را ناقص می دیدید و شایسته بهتر از این نمی دیدید؟
شخصی که روابط متعدد داشته حالا هر چه قسم و آیه بیاورد قابل اعتماد نیست.
سلام من شوهرم وزندگیمو دوست دارم ولی دختر داییش نمیزاره زندگی راحت داشته باشیم. شوهرم قبل ازمن میخواسته با دختر دایش ازدواج کنه که نشده الان فهمیدم بهش پول داده وخیلی ناراحتم وگفت دیگر تکرار نمیشه ومن باور ندارم
سلام من سه ساله عروسی کردم شوهرم قبلن چهار سال بایه دختری ارتباط داشته وواقعا میخواستتش به خاطر مخالفت خانواده دختره خودشوکنارکشیده وبعدازمدتی تصمیم گرفته ازدواج کنه که بامن اشنا شدمن احساس میکنم شوهرم بازم بااون دختردرارتباطه ولی دختره هم ازدواج کرده من خیلی رواین موضوع باشوهرم دعوا میکردم فکرمیکنم واقعا بااون حرف میزنه الانم یک هفته ای هست باهم قهریم منم اومدم خونه یه بابام اما بهم پیام داده من ازت خسته شدم نمیخوام دیگه برگردی پیشم لطفا اگه میشه کمکم کنید بهم بگین میتونم به طلاق فکر کنم
احتمالا ریشه بی اعتمادی در درون خود شما بوده است. خانمی هم که قبلا با او در ارتباط بودند همسر و زندگی داشته، اگر نیاز های ششگانه شما برطرف می شد دلیلی بر شک و شبهه نبود. به قدری شما کنترل کردید و شک کردید که از دست شما خسته شدند. پس بهتر است خودتان برای درمان اقدام کنید.
من با یکی چت میکردم تو واتساپ تا اینکه امشب نامزدم دید میخواست همه چی رو خراب کنه همه چی رو تموم کنه ولی من نزاشتم باهاش حرف زدم ولی میدونم مثل سابق دوسم نداره و بهم اعتماد نداره من دختر هسم باید چیکار کنم که بتونم اعتماد نامزدم رو جلب کنم و دوباره مثل سابق شیم لطفا بهم کمک کنین خیلی حالم بده
سلام من همسرم بهم خیانت کرده ماله پارسال بوده الان هرکاری میکنم نمیتونم فراموش کنم و مدام ب روش میزنم. همسر من اسمش علیه و ۳۰سالشه..من اسمم سمیه هستش ۲۰ سالمه ..اقا علی قبلا با یه دختر بوده به اسم فاطمه و قرار بوده باهم ازدواج کنن و بنا به دلایلی جور نشدن و حالا منو علی با دوستیمونو نامزدیمونو عروسی چهار ساله توی زندگیه هم هستیم فاطمه هم نزدیک پنج ساله ازدواج کرده ..اما دست از سر علی بر نمیداره…و اینکه پارسال منو علی ۱۴۰۰ عقد کردم بهار ..پارسال که دمه عید بود یه ماه دوماه قبل عید علی مشکوک شده بود و منم خیلی حسم قویه یه حسی بهم میگفت که علی با کسی در ارتباطه …یه روز غروب دعوامون شد من بهش گفتم که تو برای من مهم نیستی هرکاری کع دوس داری بکن .اونم گفت باشه و گوشیشو اورد یه شماره گرفت گفت بیا باهاش حرف بزن منم فک کردم داره سر ب سرم میزاره وقتی حرف زدم اون دختر بود فاطمه …قلبم ریخت دلم شکست ..منم فرداش لوازممو جمع کردم رفتم خونه بابام قهر که بعدش طلاق بگیرم اومد دنبالم افتاد به غلط کردن ..و قران خورد که این دختره من باهاش نبودم اما از جایی که دست از سر من بر نداشته هر چی گفتم زن دارم باور نکرده منم گوشیو دادم به تو که باهاش حرف بزنی که اونم بره پی کارش ..من برگشتم بعد دوماه قهر ولی خوب هنوز بعضی وقتا بهش شک دارم و تا دعوامون میشه بهش میگم خیانت کار
شما دیگر ایشان را سرزنش نکنید، اجازه بدهید زمان بگذرد، هوای همدیگر را داشته باشید. پاسخگوی نیاز های ششگانه که برای دوستان اول نوشتم باشید. اگر ماه ها و سال گذشت و رفتار مشکوکی ندیدید می توانید باز اعتماد کنید.
۲۸ سالمه با یه پسر ۳۳ ساله ای ک قبلا عاشق یک دختر بوده و بعد ب دلایلی ازش جدا شده و مخالف بودن خانواده اجازه نداده ایشون ازدواج کنن از همون ب بعد دیگه با کسی رابطه نداشته دوسال تنها بود تا ده ماه پیش ک باهم آشنا شدیم اوایل میگفت من فقط یه حس کمی بهت دارم اونو نتونستم فراموش کنم حتی عکساشم تو گوشیش داشت بعد چند ماه رفتیم بیرون گوشیش زنگ خورد فهمیدم بهم خیانت کرده اون شب با کلی گریه و التماس ک بمون کنارم با کلی قسم ک دیگه بهت خیانت نمیکنم موندم کنارش میگفت من تا اون شب نمیدونستم عاشقم اما اون شب فهمیدم باز عاشق شدم میگفت گریه میکنم برات خلاصه ک با اون خانم حرف زدم و رابطشونو تموم کردن حالا از اون ب بعد این شک و بی اعتمادی من هم اونو خسته کرده هم منو نابود شب با کلی قرص و فکرو خیال میخابم آرامش ندارم باز شک دارم بهش جوابمو نمیده تپش قلب میگیرم استرس میگیرم ک کجاست از یه طرف چند وقت پیش باز عکس عشق ثابقش رو دیدم گریه کردم گفت تو انقد بی اعتماد بودی انقد اذیتم کردی منم این کارو کردم اون فقط یه عکس الانم پاکش میکنم و پاک کرد اما بهش بی اعتمادم حتی همیشه هم جواب میده بازم شک دارم خیلی بد بین شدم نسبت بهش گوشیش چک میکنم و یا کنار هم هستیم دیگه گوشیش زنگ نخورده و یا اینکه میتونه اون عکس اینو نشون بده ک عاشق من نشده حرفاش الکیه من با این شک و بی اعتمادی چیکار کنم توروخدا کمکم کنین
شما حق دارید بی اعتماد باشید، وقتی طرف مقابل دست به چنین کاری می زند. شما احساس فردی را دارید که مورد کلاهبرداری قرار گرفته است. حال اگر از قبل هم تا حدی ریشه بی اعتمادی در وجود شما باشد، به راحتی نمی توانید کنار بیایید و باید حضوری به یک طرح واره درمانگر مراجعه کنید.
شما دچار شوک شدید، عصبانی هستید، فکرتان درگیر است، چون پیش بینی چنین روزی را نمی کردید، اما گاهی مجبوریم حوادث تلخ و ناگوار مثل خیانت همسر، طردشدن از سمت خانواده، از دست دادن دوستان یا عزیزان را بپذیریم. چون دنیا بر مدار قرار نمی چرخد همه چیز در حال تغییر و دگرگونی است پس اگر دنبال قرار باشیم خودمان بی قرار می شویم.
برای طی کردن این مراحل و بررسی رابطه نیاز به درمانگر دارید.
سلام بزرگوار. به تازگی مچ همسرم را که با یک مرد مجرد به مدت یکسال در حال چت کردن بوده را گرفتم البته بعضی مواقع به اعتراف خودش او را میدیده ولی قسم میخورد که با او رابطه جنسی نداشته البته در چتها صمیمیت زیادی هست بشتر از سمت همسرم که ۴۶ ساله است و فرهنگی است و اظهار ندامت میکند آیا میتوان به حرفش اعتماد کرد؟
هم رابطه شما نیاز به بررسی دارد که آیا نیازهای شما در رابطه برطرف می شده است؟ یا اینکه همسر شما مشکلی دارند ؟
شوهرم یه مدته خیلی بهم بی محلی میکرد وقتی از سر کار برمیگشت خونه مدام سرش تو گوشیه اسمس بازی میکنه نمیدونم با کی وقتی من میرم پیش حرف نمیزنه وقتی من میام اینور دوباره شروع میکنه الان رفتم سراغش گفتم میشه گوشیتو بدی گفت نمیدم گفتم چرا گفت دوست دارم گفتم آخه یه فکرای بدی تو ذهنم گفت برام مهم نیست نمیدم بر گشت گفت خیلی بچه ی ذهنت مسموم گفتم ذهنم مسموم نیست تو یه کاری کردی بی اعتماد بشم گفتم گوشیتو بده که بفهمم چیزی نیست گفت نمیدم از عصبانیت گفت من حال میکنم تو اینجوری اذیت میشی خیلی دوسش دارم نمیدونم چیکار کنم
شوهرم خیلی بهم بدبینه چکارکنم که بی اعتمادنباشه مدام منوچک میکنه خسته شدم
سلام خسته نباشید به شوهرم بی اعتماد شدم دوتا بچه هم دارم گوشی دست شماره خانمی تو گوشیش دیدم چند بار باشه تماس گرفته ولی بهش گفتم گردن نگرفت گفت شماره شوهرش هس شوهرم گفت شماره اش پاک میکنم فکرت درگیر نباشه ولی یک مدت شد خانم شماراشش عوض کرده شوهرم هرچی دوباره باهم تماس دارن ولی حذف میکنه فکرم درگیر خواب نداره
تا مطمئن نباشید نمیشه گفت که حتما با کسی رابطه دارن رفتارشون نسبت به قبل تغییر خاصی کرده؟ فعلا بنا رو بزارید روی این نکته که شماره مربوط به خانوم نیست ولی در زمانیکه در آرامش هستند با ایشون گفتگو کنید ببینید چه معیارها و خواسته هایی دارند که شما در انجام اونا قوی عمل نمی کنید .فکرتون رو درگیر نکنید فقط سعی کنید گفتگو کنید شما هنوز راجع به این قضیه اطمینان کامل ندارید
من دختری ۲۰ ساله هستم یکساله ازدواج کردم حدود دو ماه بعد ازدواج متوجه دروغگویی همسرم تو موضوعات مختلف نظیر کار کردن پول قرض گرفتن و… شدم این دروغگویی ها تا به امروز ادامه داره……دامنه تحمل من در دروغگویی خیلی پایینه هر بار که متوجه میشم شدیدا گریه م می گیره و خودمو سرزنش می کنم احساس می کنم احمق هستم…..دو ماه قبل متوجه شدم سنش رو هم بهم دروغ گفته من هیچوقت انگیزه چک کردن شناسنامش رو نداشتم همیشه سعی کردم بهش اعتماد کنم در طول این یکسال ۵ بار به دروغ بهم گفت میرم سر کار از تمام اقوام پول قرض گرفته من تازه خبردار شدم هر کاری میکنه از من مخفی میکنه به بهانه اینکه غرور مردانه داره….من زیر بار این همه مخفی کاری و دروغ دارم له میشم روز به روز غمگین تر و غمگین تر از طرفی هر مشکلی داریم به راحتی پیش همه میگه…دوره شناختمون خیلی کم بود حدود یک ماه……نمیدونم چیکار کنم خیلی سردرگمم نمی تونم با این مسئله کنار بیام اعتمادمو بهش از دست دادم نمی تونم بهش دوباره اعتماد کنم از طرفی هم از عواقب طلاق می ترسم از تنها شدن از برگشت به خونه بابام که اصلا دوست ندارم بر گردم اونجا……..
سلام ده ساله که ازدواج کردم و دو فرزند دارم ۴ساله که شوهرم فکر میکنه دارم بهش خیانت میکنم هر چی بهش میگم داری اشتباه میکنی قبول نمیکنه در ضمن شوهرم اعتیاد هم داره. تازه اسباب کشی کرده بودیم و خانه جدید گاز صفحه ای نداشت چند بار بهش گفتم بریم اجاق گاز بخریم توجه نکرد و من هم با شوهر خواهرم برای خرید گاز و شوهرم ما رو باهم بیرون دیده بود از من پرسید با کی رفتی گاز خریدی من هم نمیدونم به چه دلیلی گفتم با بابام رفتیم از اون به بعد حساس شد کلاس خیاطی میرفتم از اول تا آخر کلاس بیرون منتظر میموند تا خودش منو بیاره میگفت شاید تو با شوهر خواهرت قرار بزاری بری بیرون.تو کیفم یه سیم کارت پیدا کرد که من روحم از این ماجرا خبر دار نبود.وخلاصه خیلی خیلی حساس شده وقتی شوهر خواهرم با من صحبت می کنه میگه چرا با تو صحبت میکنه و تو رو نگاه میکنه.الان چند روزه رفته خونه پدرش خوابیده تا موادشو ترک کنه و به من پیام میده و میگه هنوز تو داری به من خیانت میکنی.من خیلی دوستش دارم و نمیخوام زندگیم نابود بشه.تو رو خدا کمکم کنید
سلام دوست عزیز شما دروغ گفتی و ایشون مطمئن بودن که شما با کی رفتید فقط خواستند اززبون خودتون بشنون که شما هم شاید فکر کردی بهتره بگم با پدرم که حساس نشن در واقع گاهی اوقات ممکنه همسران احساس کنند در همه زمینه ها به او دروغ می گوییم یا حقیقت رو کتمان میکنیم. میتونید باهاشون گفتگو کنید و بگید من خواستم شما حساس نشید برا همین از شما پنهان کرذم معذرت میخوام سعی میکنم دیگه تکرار نشه
سلام خسته نباشید طی یه چنتا زنگ الکی مزاحمت یکی شوهرم بهم شک داره پرینت تلفنم گرفته ولی خدا شاهده من خیانت نکردم باورش نمیشه هرچی توضیح میدم خیلیییییییییییییی سرد شده باهام. چطور اعتماد همسرم رو جلب کنم؟
احتمالا این بی اعتمادی از قبل در رابطه شما بوده ، یا خودشان فرد بی اعتمادی بودند، یا نیاز ها در رابطه برآورده نمی شده است. معمولا تلفن همراه هر شخصی حریم خصوصی هر شخصی است. افراد سالم به استقلال یکدیگر احترام می گذارند و وارد حریم همدیگر نمی شوند. اما زمانی که کار به اینجا می رسد یا شما را دقیق می شناسد، به شما شک دارد یا اینکه خودش آدم شکاک و بی اعتمادی است .
اگر قبلا خوب بوده و حالا سرد شده باید تلاش کنید تمام نیازهای اساسی یک رابطه را برآورده کنید. رفتار مشکوکی نداشته باشید. ایشان را در جریان کارهایتان قرار دهید.
چند روز پیش یکی از همکاران جهت مزاح فیلم مستهجنی رو برام فرستاد منم در جا حذفش کردم و با اون همکار هم برخورد کردم اما خانمم اون رو در سطل زباله گوشیم میبینه و باعث دعوا و بی اعتمادی بین ما میشه و میگه که شما خودتون خواستید که براتون بفرسته و به من اعتماد نمیکنه و زندگیمون دچار اختلاف شده نمیدونم چگونه اعتمادش رو جلب کنم؟
خانم شما حق دارند بی اعتماد باشند. رابطه شما با همکار تا چه حدی صمیمی بود که به خودشان اجازه می دادند برای شما فیلم مستهجن بفرستند؟
سلام من شوهرم بهم خیانت کرده یک سال رهام کرده ن خرجیمون میده ن حتی میاد خونه دوتا بچه دارم هنوز دوسش دارم با اینک بهم خیانت کرد ه تازگی ها پیام میفرست ک من باهات کارم بیا خونه بابا ولی من بهش اعتماد دیگ ندارم باید چیکار کنم اگ بخاد باهاش زندگی کنم
رابطه شما نیاز به بررسی و تحلیل بیشتر دارد. آیا ایشان خودشان بی اعتماد بودند و دست پیش گرفتند؟ به نیاز ها در رابطه شما پاسه داده نمی شده است؟ ایشان فرد مسئولیت ناپذیری هستند؟ شما چرا جذب چنین آدمی شدید و هنوز دوستش دارید، در کودکی خود تجربه رها شدن داشتید؟ احساس نکردید که دوستتان دارند ؟ آیا مورد سرزنش و تحقیر خانواده بودید؟
دلیش شوهرم سر یک چیز کوچک ناراحت میشه اگر مثلا من بگمخونه خواهرت نمیام قهر میکنه اگر بانظر های که داره مخالف باشم قهر میکنه میگه اعتماد ندارم مثلا ۱۰سال پیش که تو عقد بودیم به برادرم گفتم شوهرم دیر تر دنبالم میاد ازاون بعد میگهاعتماد ندارم هر چه میگممن باید چکار کنم چطور میشه دوباره من اعتماد کنی میگه دیگه اعتمادی که از دست رفته به این راحتی به دست نمیاد میگه به خاطر بچههام زندگی میکنم هرچی که تو خونه میشه به من نمیگهمیگه به تو ربطی نداره همش قهر میکنه منمندم چکار کنم اگر طلاق بگیرم راحت میشم ولی دوتا بچه دارم سر قضیه بچه هم ناراضی بودمیگفت نباید بچه دار بشیم وقتی همه بچه دار شدم ۶ماه باهم حرف نزدیم بااین وصع شما به من کمک کنید باید چکار کنم اگر بگم باید رمان بنویسم خواهش میکنم کمکم کنید
من از طرف همسرم محبت کلامی نمیشنیدم درسته هرکاری کرده برای راحتی و آرامش ما ولی من به اینکه منو تعریف کنه بهم کلامی محبت کنه نیاز داشتم چند بار هم گفتم که بهم محبت کن ولی میگف این همه تلاش میکنم برا چیه پس خلاصه من با یکی اشنا شدم باهاش در ارتباط بودم در حد تماس و پیامک الان شوهرم فهمیده و گفت طلاق ولی بخاطر بچم کوتاه اومد من الان خونه خودمم ولی شوهرم اصلا نگاهمم نمیکنه البته حق داره ولی وقتی گف بیا خونه بخاطر بچه پس باید حداقل نگاهم کنه خلاصه من خیلی این شرایط اذیت میشم نمیدونم طلاق بگیرم یا بخاطر بچم بمونم اخه دیگه اعتماد رفت محبت رفت هیچی مثل قبل نمیشه
رابطه شما نیاز به بررسی دارد، آیا ایشان آدم با محبتی نبودند؟ در کودکی محبتی ندیدند و الان ندارند که به شما بدهند؟ یا ابراز احساسات بلد نیستند، در خانواده ای بزرگ شدند که پدر و مادر نسبت به هم ابراز علاقه نمی کردند که فرزندشان هم یاد بگیرد.
یا اینکه ایشان فرد طبیعی هستند اما شما در کودکی محبتی ندیدید، و تمام محبت های ندیده را از ایشان می خواهید و ایشان به تنهایی نمی توانند پاسخگوی نیاز شما باشند.
سلام من چه جوی اعتماد کنم که شوهرم خیانت کرده دیگه نمیکنه
سلام ۳ ساله ازدواج کردم یه پسر بچه یک ساله و نیمه دارم. زندگی خوبی داشتم تا اینکه ۳ ماه پیش دیدم همسرم تو دنیای مجازی با یکی درمورد مسایل جنسی صحبت میکنه و قرار ملاقات میزاره ناراحت شدم بهش گفتم قسم خورد که دیکه تکرار نمیکنه ولی بیشتر وقتش بیرون خونه است با دوستان مجردش میگرده من همش بهش شک دارم نمیدونم بایدچیکار کنم همسرم ۳۳ ساله و من ۳۲ ساله هستیم شما بگیدچیکار کنم میتونم بهش بعد از خیانت اعتماد کنم؟ با خیانت مجازی شوهرم چه کنم؟
همیشه رفتارهای فرازناشویی دلیل بر گناه کار بودن طرف مقابل نیست یا دلیلی قطعی برای ترک زندگی نیست. ممکن هست همسرتون به بیماری روحی مثل افسردگی اضطراب یا سایر اختلالات روحی و جنسی دچار باشن و این رفتارها رو طبق میل باطنی خودشون انجام ندن و رفتارهایشان علارغم میل باطنی باشه. بهتر هست همسرتون رو برای مشاوره و روان درمانی به یک مرکز مشاوره ببرید و روان درمانی را انجام بدهند. رفتار همسرتون باید آسیب شناسی بشه و منشا رفتار پیدا بشه تا درمان بشوند. این طور رفتارها اکثرا منشا روحی دارند و با عذاب وجدان زیادی همراه هستند. شما به عنوان همسرشون باید کمکشون کنید و قانعشون کنید که با مشاور و روان درمان صحبت کنند و دورههای زوج درمانی را باهم بگذرانید. جدایی همیشه راه آخر هستش. شما در حال حاظر فقط باید بهشون کمک کنید و قانعشون کنید با یک مشاور به صورت حضوری صحبت کنند تا رفتارشون ریشه یابی و اصلاح بشود
به شوهرم اعتماد ندارم. خستم کلا با زنهای دیگه راحت گرم میگیره تواین چند سال زندگیمون مچش رو گرفتم بهم قول داده درست بشه ولی نشده
کسی که با زنان دیگر راحت گرم می گیرد، حریم خود را حفظ نمی کند، راحت وارد حریم دیگران می شود، مشکل شخصیتی دارد و نمی توان به قول ایشان اعتماد کرد. نیاز به یک طرح واره درمانگر دارند.
حالم خیلی خراب هستش چون عشقم مرد م نسبت به من بی اعتماد شده چون مدت سه ماه یه مشکل برامون پیش اومد از هم دور بودیم خیلی سختی کشیدم هر دومون ولی همسرم در مورد من خیلی بی اعتماد شده حتی فکر می کنم من خیانت کردم
من در زنگی مشترک خود دچار مشکل بی اعتمادی گردیدم. صاحب سه طفل هستم دختر نمی فهمم واقعا باید چه تصمیمی بگیرم خانمم وظیفه داره من بهش مشکوک هستم چون رفتارش ، تلفن همراهش همه کاراش برایم مشکوک هست؟ اهل زندگی نیست؟ همیشه خسته هست؟ همین وقت ها ازم طلاق میخواست من رضایت ندادم هفت سال میشه ازدواج کردیم. نمی دانم باید چه تصمیمی بگیرم مشوره بدهید؟
من همسرم بناچار در محلی هست که در یک اتاق تنها با خانم مجردی همکارن من همسرم بناچار در محلی هست که در یک اتاق تنها با خانم مجردی همکارن همکارشون هم سن خودشونه حقیقت بنده نگران هستم چون باهم ناهار میخورن به فراخور موقعیت های مختلف باهم هم کلام میشن و اوقات زیادی در ساعات طولانی تو یک اتاق تنها هستن بنظرتون رفتار من با همسرم درین شرایط چجوری باید باشه که همسرم رو بیشتر تشویق به روابط خارج از عرف نکنه؟
اگر در جایی کار می کنند که مرتب با هم تنها هستند نگرانی شما تا حدی به جاست، اما اگر مرتب مراجعینی دارند که زمان خلوت را به حداقل می رسانند، اگر شخصیت سالمی داشته باشند یعنی در کودکی دچار ناکامی نشده یا آسیب ندیده باشند و شما هم پاسخگوی نیاز های رابطه باشید، نیاز هایی که در پاسخ به دوستان قبلی نوشتم . نگرانی شما بی مورد است.
راههای جلب اعتماد همسر رو میشه به روش ساده توضیح بدین ممنون
اگر همسر شما در محیط سالمی بزرگ شده باشد که والدینش همواره مورد محبت و احترام همدیگر بودند، آرامش در زندگی شان حاکم بوده و نسبت به نیازهای فرزند خود بی تفاوت نبودند، به موقع پاسخگوی نیاز های ضروری اش بوده اند، به موقع محبت کردند، بدون هماهنگی کودک را رها نکردند، خودشان آسیب جسمی، جنسی یا کلامی به کودک نزدند، یا غافل نبودند که مورد آسیب کسی قرار بگیرد. مواظب حریم خصوصی خود بوده اند، کودک با صحنه جنسی خودشان یا فیلم هایی از این نوع مواجه نشده باشد. یا همسر شما قبلا رابطه ای نداشته که احساس کند به بازی گرفته شده است. می توان گفت شخص سالمی هست و جای نگرانی نیست و شما نباید محدودیت ها و قوانین ایشان را زیر پا بگذارید، به ارزش های ایشان احترام بگذارید، به استقلال ایشان احترام بگذارید، همواره احترام در رابطه شما حاکم باشد که در کنار شما احساس آرامش کنند، اعتمادش را جلب کرده اید.
۱۱ ساله ازدواج کردم ۲ فرزند دارم مدتیه شوهرم رو گوشیش خیلی حساسه ، احساسم بهم میگه کسی تو زندگیشه
۴ ماه هست با هم اشنا شدیم بعد از یک ماه عقد کردیم قبل از عقد فهمیدم که قبل با پسر عموش بوده و بهم گفت که با هم بودن و الان هر روز فکر میکنم بهش اس میده یا هم دیگر میبینن بهم قول داده هم که همه چی را تمام کرده و نیست حرفها تعهد هم زده ولی فکر ها بدس میاد سراغم
اگر از رابطه قبلی اش مدت ها گذشته چه دلیلی دارید شک کنید، اگر تازه از رابطه خارج شده بوده یا در رابطه بوده و شما سراغ ایشان رفتید، این بی اعتمادی ریشه در خودتان دارد، در کودکی شما، نوع رابطه والدین تان با همدیگر و روابطشان با شما و اتفاقات و خاطرات تلخی که در کودکی تجربه کردید.
شوهرم بهم اعتماد نداره میگه تو داری خیانت میکنی هر کاری میکنم بازم همون جوری فکر میکنه من دوستش دارم دوست دارم خوب بشه نمیتونم ولش کنم
من و همسرم وقتى بحثمون ميشه همسرم شروع ميكنه در مورد گذشته و خاطرات تلخ قديم صحبت كردن چطور بهش اين اطمينان رو بدم كه بهم اعتماد كامل داشته باشه و فراموش كنه ؟؟
احتمالا کاری از شما سر زده که بار هیجانی بالایی برای ایشان داشته که نمی توانند به راحتی فراموش کنند، باید سعی کنید خودتان را جای ایشان بگذارید.
من همسرم رو خیلی دوست دارم و اینکه الان سه سال هست که ما نامزدیم ولی نمیدونم چرا از زمانی که ازدواج کردیم من خیلی بهش شک دارم و نمی تونم اعتماد کنم واین موضوع منو خیلی اذیت میکنه
احتمالا شواهد و مدارکی دارید که به ایشان نمی توانید اعتماد کنید و در عین حال نمی توانید این مسئله را بپذیرید. یا اینکه خودتان آدم بی اعتمادی هستید و هر حرکت ایشان را دال بر خیانت یا پنهان کاری ایشان می دانید.
همسر من دو مرتبه باعث شک وخیانت شده یکبار با دوستش با دوتا مرد غریب باغ رفتن که خودش میگه اطلاع نداشته و با اصرار دوستش رفته و تازگی هم ی مرد با من تماس گفت باهمسرم ارتباط داشته و بعد همسرم میگه مامور شهرداری بوده و حدود ۲ساله که ایجاد مزاحمت کرده واز ترس من حرفی نزده و حاضر نیست گوشی وچتهاش رو در اختیارم بزاره ومن بسیار بدبین شدم و هر چی تلاش کردم من رو قانع کن میگه اعتماد کن و چیزی نیس تا حدودی پی بردم فرد مزاحم بوده ولی حرفاش خیلی اثر بدی روم گذاشته و همسرمم حاضر به همکاری نیس
رابطه شما نیاز به بررسی دارد که آیا نیازهای هر دو شما در رابطه برطرف می شده است. در یک رابطه زناشویی : هر دو طرف باید احساس کنند از طرف مقابلشان دوست داشته می شوند، مورد احترام همدیگر هستند. همدیگر را همان طور که هستند می پذیرند. در کنار هم احساس امنیت و آرامش می کنند.
دو طرف باید به استقلال همدیگر احترام بگذارند. ( برای مثال: خیلی وارد ریزه کاری های شغل همدیگر نشوند. گوشی همدیگر را چک نکنند. به وقت ضرورت برای ارتباط با خانواده اصلی برای همدیگر مزاحمت ایجاد نکنند).
دو طرف باید بتوانند به راحتی در کنار هم از احساسات و نیازهای درونی خودشان بگویند.
دو طرف قوانین، محدودیت ها و چارچوب هایی با نظر و توافق یکدیگر، برای هم داشته باشند.
دو طرف زمان های مشترکی را به تفریح و سرگرمی بگذرانند، یا به تفریحات مورد علاقه طرف مقابل احترام بگذارند.
رابطه جنسی رضایت بخشی داشته باشند.
وقتی خللی در این نیاز ها پدید می آید ممکن است فرد دچار لغزش شود.
البته همه افراد اینگونه نیستند. خویشتن داری لازم را دارند، تحمل ناکامی بالایی دارند.
معمولا اشخاصی ممکن است دست به خیانت بزنند که در کودکی خود به این نیازها پاسخ مناسب داده نشده است. یا تجارب ناگواری در کودکی خود تجربه کرده اند. باورهایی مثل من دوست داشتنی نیستم، من بی ارزشم، من تنها می مانم، آدم ها قابل اعتماد نیستند، در فرد شکل می گیرد که شخصیت وی را تحت تاثیر خود قرار می دهد. یا کودک در شرایطی بزرگ شده مثل داشتن پدر و مادر دیکتاتور که هیچ وقت درست و به هنگام دیده نشده، تشویق نشده، حقوقش نادیده گرفته شده است و اکنون هنوز نیاز دارد دیده شود، یا در مقابل فرد قوی تر نمی تواند نه بگوید.
سلام ببخشید مدتیه با شوهرم دچار مشکل شدم و ازم سرد شده میخوام بدونم چجور میتونم دوباره اعتمادشو به خودم جلب کنم و مث قبل دوباره گرم بشیم.
مشکل ما به خاطر پسرداییشه که مدتی به من پیام داد البته برادرانه با من حرف زدن بعد شوهرم فهمید و خیلی ناراحت شد جوری که من مجبور شدم بیام خونه پدرم دیگه اصن جوابمو نداد گفت برو طلاق بگیر هرچی براش قسم خوردم که اشتباه میکنی چیزی بین ما نبوده باور نمیکنه و الان ۱۵ روزه که من خونه پدرمم و هرچی باهاش تماس میگیرم ژا پیام میدم جواب نمیده من واقعا زندگیمو دوس دارم شوهرمو دوس دارم نمیخوام از دستش بدم تو این مدت من فقط گریه کردم فقط زجر کشیدم خیلی حالم بده خیلی برام سخته که اینجوری ازم دور شده دارم میمیرم فقط ارزوی مرگمو میکنم دو سه روز پیش به زور جوابمو داد گفتم نمیخوام ازت جدا شم فقط بهم فرصت بده جبران کنم اونجوری که میخوای باشم باور نکرد خواهش میکنم بهم کمک کنین
دوست عزیز قابل درک است که چقدر تحت فشار هستید. شاید اصلا قصد بدی نداشتید. اما شماره پسر دایی ایشان نباید دست شما می بود یا شماره شما دست پسر دایی ایشان. مگر اینکه شما دو نفر همکاری باشید که گاها ضرورت کاری پیش آید. از روزی که پسر دایی ایشان درخواست شماره شما را کرد یا در فضای مجازی با شما ارتباط گرفت، باید قاطعانه نه محکم می گفتید. به عواقبش می اندیشیدید. پس ناچار باید مسئولیت اشتباه خود را بپذیرید. همسر شما هم نیاز به زمان دارند تا بیشتر فکر کنند. احتمالا در این مدت تمام ابعاد شخصیت شما را بیشتر بررسی خواهند کرد. رفتارهای شما را بیشتر تحلیل خواهند کرد تا ببینند مشکل بوجود آمده قابل اغماض هست یا نه.