خانه / پرسش و پاسخ مشاوره ازدواج / مخالفت خانواده با ازدواج من و نامزدم. چکار کنم؟
مخالفت خانواده با ازدواج من و نامزدم
مخالفت خانواده با ازدواج من و نامزدم

مخالفت خانواده با ازدواج من و نامزدم. چکار کنم؟

در صورت مخالفت خانواده با ازدواج شما با نامزد یا شخصی که او را می‌پسندید، همیشه موضوعاتی مطرح می‌شود که باعث ایجاد تنش و احساس اضطراب و نگرانی در بین اعضای خانواده  می‌شود.  خانواده شما معتقد هستند خیر و صلاح فرزند خود را می‌خواهد و اگر شما تصمیم به ازدواج و ادامه رابطه با این شخص را داشته  باشید این مسئله موجب نگرانی پدر و مادر شما خواهد شد. درنهایت شما احساس می‌کنید آن‌ها به‌صورت کاملاً محسوسی نامزد شما را نادیده گرفته یا به تصمیم شما برای ازدواج به‌عنوان یک فرد کاملاً مستقل احترام نمی‌گذارند.

همچنین وقتی نامزد شما به مخالفت خانواده با ازدواج تان پی ببرد، این حس گناه در او برمی‌انگیزد که موجب ایجاد فاصله بین شما و خانواده تان شده است. حتی شاید او احساس بی‌ارزشی ، ناامنی یا احساس خشم نسبت به مخالفت خانواده با ازدواج شما کند. این امر موجب ایجاد تنش‌های جدی در رابطه عاشقانه و تصمیم به ازدواج شما می‌شود. تصور کنید در حال برنامه‌ریزی مراسم عقد و عروسی با نامزد خود هستید و بین شما و نامزدتان تنش و درگیری وجود دارد و هرلحظه شما منتظر وقوع یک اتفاق تلخ هستید.

در هنگام عدم پذیرش و مخالفت خانواده با نامزد شما چه باید کرد؟

ازدواج یکی از تصمیمات مهم شما در طول زندگی است و در این میان، خانواده شما می‌خواهد عشق و حس حمایت  از فرزند خود را در آغاز این ازدواج و زندگی مشترک  نشان دهند. از سوی دیگر، خانواده معتقد است این شما فرد مناسبی به‌عنوان همسر آینده خود انتخاب نکرده‌اید زیرا او معیارهای ازدواج موفق را ندارد.

اگر شما در چنین شرایط سختی قرار دارید و می‌دانید که مخالفت خانواده با ازدواج شما با این فرد سرانجامی ناراحت‌کننده دارد، باید هر چه سریع‌تر این شرایط را ختم به خیر کنید. از سوی دیگر ، اختلاف شدیدی در خانواده دارید  و فشار و اضطراب را در رابطه خود احساس می‌کنید . درصورتی‌که خانواده شما با نامزد و ازدواج شما مخالف می‌کنند خواندن این مقاله  از سایت مشاوره باما برای شما می‌تواند مفید باشد:

از مخالفت خانواده با ازدواج شما به نامزد خود چیزی نگویید

دانستن این حقیقت که والدین مخالف ازدواج شما هستند بدین معنا نیست که بلندگو در دست بگیرید و آن را داد بزنید. اگر این حقیقت را به نامزدتان بگویید تنها موجب بدتر شدن وضعیت می‌شود. به‌جای آن بهتر است به نامزدتان بگویید:  والدین در ازدواج من بسیار محتاط هستند و شما از او به عنوان همسر آینده خود انتظار دارید با خانواده من ارتباط بهتری برقرار کند تا آن‌ها از انتخاب درست و رابطه عاشقانه ما اطمینان حاصل کنند.

به خانواده خود فرصت بیشتری بدهید

در برخی موارد برای خانواده شنیدن خبر نامزدی شما یک شوک است البته اگر نامزد شما را هم از نزدیک ملاقات کرده باشند. برخی افراد علاقه ای به تغییر رفتار خود ندارند. آن‌ها به زمان نیاز دارند تا با احساسات پیچیده خود در برابر پذیرش عضو جدیدی در خانواده خود کنار بیایند. به خانواده یا نامزد خود اولتیماتوم ندهید. این مسئله تنها موجب بدتر شدن وضعیت می‌شود. تنها با گذشت زمان می‌بینید که نامزد شما در میان خانواده شما پذیرفته می‌شود و از مخالفت با ازدواج شما منصرف می‌شوند.

دلیل مخالفت خانواده با ازدواج خود را بیابید

دلیل مخالفت خانواده با ازدواج خود را جویا شوید زیرا به شما در هدایت آن به پذیرش این رابطه  کمک خواهد کرد. آیا خصومتی بین پدر و مادر شما با  نامزد تان وجود دارد؟ مثلاً برخی از زوج های مطلقه فکر می‌کنند رابطه عاشقانه شما هم مانند زندگی آن‌ها به شکست و طلاق منتهی می‌شود. درواقع، دلایل منطقی و غیرمنطقی بی‌شماری برای مخالفت خانواده  با ازدواج شما  وجود دارد. شاید خانواده شما با شغل ، طرز فکر ، رفتار و عادت‌های نامزدتان مخالف هستند. شاید آن‌ها فکر می‌کنند اگر شما با هم ازدواج کنید برای همیشه از خانواده  دور خواهید شد. استدلال آن‌ها هر آنچه باشد به نفع شماست که دلیل مخالفت خانواده با ازدواج خود را بدانید.

در مورد دلیل مخالفت خانواده با ازدواج خود صحبت کنید

برقراری ارتباط مؤثر پایه و اساس دستیابی به یک ازدواج موفق را شکل می‌دهد که شامل کیفیت رابطه شما با خانواده تان نیز است. به‌صورت خصوصی با خانواده خود صحبت کنید و در مورد نامزد تان از آن‌ها نظرخواهی کنید. آن‌ها یک دنیا حرف برایتان دارند که می‌توانید بشنوید و از تجربیات آن‌ها در ازدواج خود استفاده کنید. همچنین در هنگام صحبت با خانواده فرصت توضیح دلایل علاقه  خود به نامزدتان را پیدا می‌کنید و از آن‌ها می‌خواهید که به شما برای  ازدواج با این شخص فرصت بیشتری بدهند.

به خانواده خود بگویید چقدر نامزد تان ازلحاظ عاطفی و روحی مراقب شماست و در مورد اوقات خوشی که باهم داشتید و اینکه چگونه از شما حمایت می‌کند با آن‌ها صحبت کنید. تمامی مسائل را برای آن‌ها بازگو کنید و به نگرانی های آن‌ها در مورد این ازدواج پاسخ دهید. این روند شاید دیدگاه منفی و اشتباه آن‌ها را نسبت به نامزدتان تغییر دهد.

یک قدم به عقب بازگردید

اگر خانواده مخالف ازدواج شما با نامزدتان هست بهتر است به گذشته بازگردید و دلیل این مخالفت را بررسی کنید. آیا خانواده در نامزد شما چیزی دیده که شما به دلیل احساس عشق به او از مشاهده آن‌ها عاجزید؟ شاید همسر آینده شما فردی کنترل گر ، معتاد، بیکار، خسیس ، چشم چران یا یک مرد دروغگو باشد. شاید نشانه‌های بدی وجود دارد که شما نسبت به آن‌ها بی‌اهمیت  یا بی‌اطلاع هستید. به‌هرحال نگرانی پدر و مادر نسبت به فرزند خود برای ازدواج امری طبیعی است. گاهی آن‌ها بر اساس تجربه خود از زندگی چیزهایی می‌بینند که شاید شما به دلیل تجربه ناکافی قادر به درک آن‌ها نیستید. شاید برای دستیابی به یک ازدواج موفق لازم است از تجربه خانواده یا  مشاوره ازدواج بهره بگیرید.

مطالب مرتبط: مشاوره ازدواج رایگان

خانواده خود را به نامزدتان ارتباط دهید

بریدن ریسمان ارتباط بین نامزد و خانواده شما موجب می‌شود که خود را در لبه پرتگاه احساس کنید. خانواده شما تا زمانی که با شخصیت واقعی نامزد و همسر آینده شما آشنا نشوند او را نخواهند پذیرفت. موقعیت‌هایی را برای آشنایی هر چه بیشتر خانواده و نامزد خود فراهم کنید. این ملاقات‌های دوستانه می‌تواند شامل نوشیدن یک فنجان چای و قهوه در یک رستوران باشد و می‌توانید آن را مهیج‌تر هم کنید و یک سفر کوتاه برای ملاقات نامزد و خانواده تان ترتیب دهید. پس از چند آمدورفت، خانواده تان متوجه می‌شود که وی بسیار بیشتر ازآنچه فکر می‌کردند خوش‌برخورد است.

شما خواهان آن هستید که خانواده تان از انتخاب همسر آینده شما  راضی باشند. از سوی دیگر، فارغ از درست یا غلط بودن این انتخاب، شما مستقل هستید و تصمیم نهایی ازدواج با شماست. اگر خانواده شما را دوست دارند و برای نظرات شما ارزش قائل‌اند حتماً نامزدتان را می‌پذیرند و شما از اینکه عشق زندگی‌تان را پیداکرده‌اید بسیار خوشحال و مسرور خواهید شد.

مخالفت شدید خانواده دختر با ازدواج

من کسی دوست دارم عاشقشم ولی با اینکه همه قول و قرار گداشتیم، بعد از سه سال که دیگه همه چیزمون رو به اتمام بود فقط منتظر بودیم شغلم درست شه، یهو همه چیز فراموش کرد، چون خانوادش گداشتنش تحت فشار که چرا خواستگارات رو رد میکنی ولی قبلش خانوادش ناراضی بودن ولی تصمیم گرفتیم بهشون ثابت کنیم که ما میتونیم و خانواده ها رو گذاشتیم به مرور زمان تا اینکه من گفتم چون خانوادت گفتن و گذاشتنت تحت فشار بزار بیان خواستگاری بعد تو رد کن تا فرصت بخریم تا این چند ماه شرایط شغلی اوکی بشه من بیام تنها دلیل مخالفت خانوادش دختر به غریبه نمیدیم. لطفا راهنمایی بفرمایید.

پاسخ مشاور به پرسش مخالفت خانواده دختر با ازدواج

میفهمم سه سال زمان کمی نیست و چه اضطرابی را بابت این موضوع تجربه میکنید. مخالفت خانواده دختر موضوعی نیست که بتوان اهمیت آن را نادیده گرفت. مسلما برای دختر مورد نظر شما خانواده و نظرشان اهمیت دارد. خانواده دختر را نباید مقابل خودتان بدانید. آنها دغدغه دخترشان را دارند و بر اساس تجربیاتی ممکن است با ازدواج دختر مخالفت کنند. البته این حق شماست که مانند بقیه خواستگارها به شما فرصت داده شود و با آنها ملاقات حضوری داشته باشید. اگر شرایط خواستگاری را ندارید، حتما یک ملاقات حضوری با مادر یا پدر دختر مورد علاقه تان داشته باشید و از آنها بخواهید به شما این فرصت را بدهند.

راه های زیادی وجود دارد تا بتوانید خانواده دختر را متقاعد کنید اما قبل از همه اینها باید با خودتان رو راست باشید و بررسی کنید چه میزان آمادگی برای ازدواج را دارید و چه میزان در تصمیمتان جدی هستید؟

آیا خانواده خود را در جریان گذاشتید؟ نظر خانواده شما در این باره چیست؟ معیارهای ازدواج تان چه بوده است؟ آیا طرف مقابلتان معیارهای شما را دارد؟ شما باید تمام جوانب رابطه تان را بررسی کنید و نسبت به چالش های زندگیتان آگاه بشوید. انتظارات شما از ازدواج چیست؟ زمانی که نسبت به خودتان و رابطه تان آگاهی داشته باشید و بالغانه آن را بررسی کرده باشید میتوانید در مسیر متقاعد کردن والدینتان قدم بردارید.

چه مواردی میتواند برای متقاعد کردن خانواده دختر مورد علاقه تان به شما کمک کند؟

  • در مقابل خانواده دختر جبهه نگیرید:سعی کنید خانواده او را درک کنید و برای احساسات و عقایدشان احترام قائل باشید. میفهمم چقدر این موضوع برایتان سخت است، مخصوصا زمانی که دلیلشان برای شما منطقی نباشد اما شما باید خود را توسعه بدهید؛ ظرفیت خود را بالا ببرید و پذیرای صحبت های آنها باشید. هم شما و هم پارتنر شما باید سعی کنید آن ها را درک کنید.
  • از دیدگاه و نظرتان برای ازدواج صحبت کنید: میتوانید ابتدا از پارتنرتان این موضوع را درخواست کنید، سپس هر زمان که به صورت حضوری ملاقات کردید به جای تمرکز بر عشق و علاقه تان، به آنها نشان دهید تمام جوانب را بررسی کردید و به بلوغ ازدواج رسیدید.
  • از واسطه ای که مورد قبول خانواده دختر هستند کمک بگیرید: از فردی که مورد اعتماد خانواده پارتنرتان هستند کمک بگیرید تا با آنها صحبت کنند. یا میتوانید یک ملاقات حضوری بین مادر خودتان و مادر پارتنرتان برقرار کنید. هر چقدر جدیت شما را برای ازدواج بیشتر حس کنند امکان اینکه به شما فرصت گفت و گو بدهند بیشتر است.

این را در نظر داشته باشید ازدواج بدون رضایت خانواده ها فرایند چالش برانگیزی خواهد بود چرا که ازدواج در ایران بیشتر از آنکه پیوند دو فرد باشد پیوند خانواده ها است. اما خوشبختانه اکثر والدین در صورتی که اطمینان یابند تصمیم فرزندشان منجر به خوشبختی او خواهد شد به ازدواج رضایت میدهند.

بنابراین ناامید شوید و تلاش خود را بکنید. به هر حال هر چقدر برای رشد خودتان تلاش کنید به خودتان نیز کمک کردید.

امیدوارم مسیری پر از نور و روشنایی با حمایت خانواده برایتان رقم بخورد.

گلسا بمانیان

کارشناسی ارشد مشاوره خانواده

مطالب مرتبط: مشاوره ازدواج رایگان

مخالفت خانواده با ازدواج با زن مطلقه

سلام من ۲ سال با یه اقایی در ارتباط بودم و هدفمون ازدواج بود اما چون من یک بار طلاق گرفته بودم. خانوادش راضی نبودن بهم گف تا بهمن امسال فرصت بده خانوادمو میارم اگه نیومدن خودم میام. خیلی هم دوسش داشتم ولی بهمن که شد گفت من هرکار کردم خانوادم راضی به ازدواج نیستند و منم رابطه رو تموم کردم باهاش و الان خیلی داره بهم سخت میگذره. بهم گفت نشد به هم برسیم ولی بیا دوستیمونو ادامه بدیم. اولش گفتم نه ولی الان که ۳ هفته میگذره دارم وسوسه میشم دوباره باهاش وارد رابطه شم. چون واقعا داره بهم سخت میگذره. میخواستم ببینم الان تو این شرایط چه کاری درسته؟

پاسخ مشاور به مخالفت شدید خانواده با ازدواج پسر

متاسفانه این باور غیرمنطقی هنوز در خانواده‌ها وجود داره که با ازدواج پسر با زن مطلقه مخالفت میکنند. در صورتی که دلایل زیادی میتونند موجب تصمیم به طلاق گرفتن بشن. خیلی اوقات مشکل اصلی از طرف مقابل میتونه باشه یا در اکثر اوقات هردو طرف شاید افراد خوبی باشند اما سازگاری کافی با همدیگه نداشته باشند و ویژگی‌هاشون با هم در تضاد باشه. این نکته‌ای هستش که گاهی اوقات خانواده ها ازش چشم پوشی میکنند و البته دلیل خوبی هم برای مخالفت خانواده با ازدواج پسر نیست؛ هرچند نگرانی شاید بتونه موجه باشه.
به هرجهت اینکه شما و فرد مقابلتون بخاطر مخالفت خانواده از خواستتون چشم پوشی کنید توصیه نمیشه. با روش های مختلفی میشه خانواده ایشون رو متوجه این نکته کرد که هر کسی که تجربه طلاق رو داشته لزوما فرد نامناسبی برای ازدواج نیست.
برای اینکار کمک گرفتن از مشاور میتونه تاثیر زیادی داشته باشه. فرد مشاور اول از همه ویژگی‌های دو طرف رو بررسی میکنه و میزان سازگاری اون ها با همدیگه رو میسنجه و میتونه در صورتی که دو نفر تضاد چشم گیر یا مشکل سازی باهمدیگه نداشتن از خانواده فردی که مخالف هستند طی یک جلسه دعوت کنه و تو اون جلسه به طور منطقی براشون توضیح بده که ازدواج اونها طبق بررسی‌هاش مشکل ساز نخواهد شد و دلایلش رو ذکر کنه.
همچنین این وساطت میتونه از طرف افراد فامیل قابل اعتماد ایشون و خانوادشون انجام بشه. خیلی از خانواده ها برای حرف ریش سفیدهای فامیل یا افراد مورد اعتمادشون ارزش زیادی قائل هستند.
در بخشی از حرفتون فرمودین که ایشون به شما درخواست دوستی معمولی دادند. باید خدمتتون بگم که به وجود اومدن رابطه دوستی بین کسایی که قبلا رابطه عاطفی داشتند تقریبا غیرممکن میتونه باشه. اون احساسات قبلی سرکوب نمیشن و در این رابطه تشدید میشن و در نهایتا موجب اذیت شدن بیشتر خودتون و ایشون میشه.
بنابراین باید یک تصمیم نهایی در مورد رابطتون با ایشون بگیرید. شما میتونید به تلاش کردن برای رضایت خانواده ایشون ادامه بدید و روش‌های مختلفی که برای این مسئله وجود داره رو امتحان کنید و یا میتونید در رابطه بمونید تا شرایط برای ازدواج فراهم بشه. در غیر اینصورت ادامه دادن این رابطه در قالب دوستی معمولی منطقی نیست.
در تمامی مراحل زندگی موفق و پیروز باشید.کوشا کوچک آملی
کارشناس مشاوره بامامطالب مرتبط: ازدواج در سن کم

143 دیدگاه

  1. سلام. وقت بخیر با خانمی در دانشگاه آشنا و علاقه مند با ازدواج شدم . بنده الحمد لله شغل دارم، و دارم وارد سپاه میشم، و به قول دیگران مدافع حرم هم به لطف خدا هستم. مدرک تحصیلی بنده کاردانی کامپیوتر هست با تخصص سیستم های نظارت تصویری و شبکه و برنامه نویسی هست. الحمدلله تایم عصر هم خشک شویی (فعلا) مشغولم. دختر خانم هم دانشجوی دکترای ژنتیک هستند. اعتقادات مشترکی داریم. از یک سطح و طبقه اجتماعی هستیم و ایشون واقعا با تقوا و محجوب اند. و همچنین خانواده های ما مذهبی و بی آلایش هستند. ایشون اهل آستانه اشرفیه-رشت و بنده اهل اهواز. دختر خانم شرط کردند که بعد از ازدواج کنار پدر و مادر میخواهند باشند و بنده و خانواده م هم با کمال میل قبول کردیم. سن دختر خانم ده ماه از بنده بزرگتر هستند. مشکل اینجاست که سه سال تمام داریم تلاش میکنیم که خانواده ایشون من و خانواده ام را برای خواستگاری ببینند!!! ولی متاسفانه امتناع میکنن! هر دفعه یک بهانه ای دارند، یک بار نژاد، یک بار تحصیلات، یک بار خلق و خو، یک بار فرهنگ … .واقعا شرایط سختی شده . ما بشدت به هم علاقه مند هستیم. بنده حتی عرض کردم ادامه تحصیل میدهم… و ایشون انتقال دادند… . متاسفانه خواهر بزرگتر ایشون همسری بی وفا دارند که نه اهل دیانت ست و نه رفتار مناسبی با همسر خود دارند و همینطور با خانواده شون دارند هر چند که از رفاه مناسبی برخوردارند. داماد شون اهل تبریز هستند. این خانواده که فقط دو دختر دارند به شدت و به صورت کاملا افراطی دارند احتیاط میکنند که مبادا اشتباه دوباره را در ازدواج دختر دومشون مرتکب شوند. من اضافه کنم که الحمدلله خانواده مشهوری داریم و به راحتی میشود در مورد ما تحقیق کرد. بنده حتی منزل و ماشین هم تهییه کردم. واقعا صبرمان لبریز شده. دختر خانم چندین بار و مرتبه با خانواده شون برای خواستگاری صحبت کردند ولی مدام یا امتناع میکنند و یا تعمدا پشت گوش می اندازند. * در این مدت سه سال خواهر بنده اشون را از نزدیک دیده و هر دو هم را تایید کردند و در این مدت در حضور اشون هم را ملاقات میکردیم و در ارتباط بودیم. لطفا راهنمایی بفرمائید. با تشکر

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      دو حالت وجود دارد: ۱. خانواده دختر بسیار دیکتاتورند و دختر خانم نمی تواند به هیچ زبانی قانع شان کند. دختری که تحصیلات دکتری دارد اما برای نظر و انتخابش ارزش و جایگاهی قائل نیستند. یا خود دختر هم کاملا هویت مستقلی ندارد و به راحتی تحت تاثیر دیگران قرار می گیرد و در تصمیم اش مردد می شود.
      ۲. مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد. دختر خانم باید افکار والدین را به چالش بکشد، مثال ها و نمونه های مختلف بیاورد تا همه را به یک چشم نبینند.
      پس باید از جانب شما کاملا مطمئن باشد، دلایل قانع کننده بیاورد و خودش هم محکم و استوار باشد.

  2. خواستگار دارم که چندماهی باهاش حرف زدم ومطمئنم خیلی دوسم داره اما از آینده میترسم خصوصا اینکه خونوادمم به شدت مخالفت منم کارم شده فقط گریه کردن نمیدونم چیکار کنم خونوادمم میگن یا مارو انتخاب کن یا اونو?
    قبلا عاشق شدم اما بهش نرسیدم الان یکی هست که واقعا دوسم داره وبرای بدست آوردنم هر‌کاری میکنه اما خونوادم به هیچ وجه موافق نیستن واجازه نمیدن چون ایشون اهل یه جای دیگه هستن وخانواده میگن تو نمیتونی اونجا بمونی همه چی عشق نیست و…واینکه ایشون شغلشون آزاده منم نمیدونم چیکار کنم واقعا از آینده میترسم نمیتونم یا خونوادم انتخاب کنم یا اونو
    اونم بهم میگه تو تلاش نمیکنی باهاشون حرف نمیزنی الانم از دستم ناراحته و جوابمو نمیده . واقعا به کمک احتیاج دارم برا همین دوباره مزاحم شدم

    • عشق همش دروغه حرف خانوادتون گوش بده بعدا پشیمان نشی من این راهو رفتم ازدواج هم کردم الان پشیمانم

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      شناخت چند ماهه شما به تنهایی کفایت نمی کند، معمولا تا شش ماه ترشح هورمون اکسی توسین یا عشق اجازه نمی دهد چشم ها باز شود و همه جوانب دیده شود. فاصله ایشان هم که احتمالا از فرهنگ دیگری هستند، جای تردید برای خانواده می گذارد. شما نیاز دارید زمان بیشتری برای شناخت ایشان بگذارید. باید خانواده اش را کامل بشناسید، ارتباط بین پدر و مادرش را از کودکی تا اکنون بررسی کنید. نوع رابطه پدر و مادر با فرزند را بررسی کنید. نوع ارتباط پسر با اعضای خانواده و دوستان را بررسی کنید. از طرفی به خودتان هم فکر کنید. ملاک شما برای دوست داشتن چیست؟ چرا با فردی با این فاصله دوستی اختیار کردید؟ آیا محبت کافی از خانواده خود گرفته اید؟ و اینکه تا کی می توانی در تعارض شدید بمانی؟ به آینده فکر کن اگر این عشق کم رنگ شود و مسائل دیگر پر رنگ شود آیا شما بی پناه نمی مانید؟

    • سلام نفیسه خانم من دقیقا مشکلی مثل شما دارم و 10 سال به پای طرفم نشستم و حس میکنم اونم دقیقا به پای من نشسته که ازدواج نمیکنه ولی مشکل مخالفت خانوادشه و اینکه اون اصلا حاضر نیست تحت هیچ شرایطی با خانوادش صحبت کنه
      شما راهنمایی شدید آیا ؟
      موفق شدین تصمیم نهایی بگیرین ؟
      ممنون میشم پاسخ منو بدین چون خیلی خوشحال میشم بدونم حداقل شما به عشقتون رسیدین

  3. سلام
    دوماه پیش از طریق فضای مجازی با پسری اشنا شدم به هم علاقه مند شدیم تا حدی ک ایشون پیشنهاد ازدواج دادن وقرار شد که خانواده ها رو در جریان این موضوع قرار بدیم ک از بخت شوم ما خانواده من قبل از قرار موعود از جریان مطلع شدن و ارتباط من رو با ایشون کامل قطع کردن و اجازه خاستگاری هم ب خانواده پسر ندادن
    من و ایشون واقعا همو دوست داریم اما خانواده من رضایت ندارند چون از شخصیت این پسر خوششون نیومده
    ایا راهی هست ک بتونیم رضایت خانواده رو جلب کنیم ؟

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      اولا دو ماه زمان بسیار کمی هست بخصوص که دوستی فضای مجازی هست. دوما گفتید خانواده از شخصیت ایشان خوششان نیامده است. شخصیت ، بخصوص اگر اختلال شخصیت باشند به راحتی نمی توان چشم بر این موضوع بست. احتمالا خانواده شناخت بیشتری از این فرد داشتند که شما را با این شدت کنترل کردند. پس بهتر است مسئله را تمام شده فرض کنید.‌

  4. سلام من یک پسر ۲۷ ساله هستم و با دوست دخترم جدا شدیم و من خیلی نارحتم اول من گفتم جدا میشیم دو سال بود باهم بودیم پدرش مخالف بود و نمیزاشت بهم برسیم من هم بخاطر این کار پدرش خیلی نارحت میشدم و همیشه در طول این دو سال به دختره میگفتم باید از همدیگر جدا شویم دختره هم هیی گریه میکرد خیلی خیلی خیلی دوسم داشت ولی اخرین بار بعد دوسال وقتی گفتم جدا میشویم گفت توروخدا اینکارو نکن خیلی نارحت بود ومنو قسمم داد که آیا از تهه دل اینو میگم منم قسم خوردم بعد گوشی رو قطع کردم فردا وقتی از خواب بیدار شدم خیلی نارحتو نگران بودم خیلی گریه کردم بهش پیام دادم جواب نداد زنگ زدم بر نداشت یه لحضه وقتی جواب زنگمو داد گفت دلم ازت سرد شده منم خیلی گریه کردم هی اصرار میکردم که بهم یه فرصت بده ولی اون جدایی رو قبول کرد الان من باید چیکار کنم خیلی دوستش دارم

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      متاسفانه ایشان نتوانستند خانواده خودشان را راضی کنند، شاید اگر شما با خانواده اش و پدرش ارتباط برقرار می کردید و شما را بیشتر می شناختند کار به اینجا نمی کشید، مدت ها شما هشدار جدایی می دادید و بالاخره ایشان هم پذیرفتند. پس مجبورید با مسئله کنار بیایید. از دست دادن دوست یا عزیزی به هر شکل سخت و ناگوار است و نیاز به سوگواری دارد و این سوگواری بین ۶ماه تا دو سال و حتی دو و نیم سال طول می کشد اول انکار می کنیم بعد عصبانی می شویم، افسرده می شویم مدت ها با خاطراتش درگیر می شویم اما نهایتا می پذیریم.

  5. من ۲۲ سالمه دوسال پیش با پسرعمو فرارکردم. خانوادم راضی نبودن بخاطر همون عقدنکردیم و با هم رفتیم خونشون زندگی کردم. دیدم کم کم اخلاقش عوض میشه فحش میده دست بزن داره میرفت با دوستاش پنج صبح میومد تا اینکه دوماه پیش با یه اقایی دوست شدم وکمکم کرد ازاونجا بیام بیرون ولی برای اولین بار دیدمش حس کردم دوسش ندارم. پسرعموم دوباره زنگ زده میگه بیا فلان بسار ولی من نمیخوامش

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      احتمالا شما در کودکی خود بسیار آسیب دیدید، پدر و مادرتان روابط خوبی با هم نداشتند، محبتی ندیدید، احترامی ندیدید، تحقیر شدید که جذب پسر عمویی با این خصوصیات شدید. خانواده شما بیشتر از هر کسی پسر عموی شما را می شناختند، اما احساسات بر شما غلبه کرده به عواقب کارتان فکر نکردید. شما با شرایطی که دارید نه با پسر عمو و نه با هیچ کس دیگر نمی توانید زندگی سالمی را تجربه کنید. پس بهتر است قبل از ورود به هر رابطه ای از یک طرح واره درمانگر برای خودشناسی و ترمیم زخم های دوران کودکی تان کمک بگیرید.

  6. من تویه رابطه ایی رفتم یعنی درمغازم با ی دختری آشنا شدم بهش شماره دادم خیلی دختره خوب و سرسنگینی ب نظرمیرسید خوشم اومده بندازش واونم ازمن خوشش میومدند مدتی باهم رفاقت کردیم تا مادرش فهمیدوپرینت خطشو دراورد پیگیره من شدمنم پشت دختروخالی نکردم گفتم میخامش دخترولی شرایطم برای ازدواج فعلا مناسب نیست اگ بخاین نشونش میکنم تادرسشو بخونه قبول کردبعدازچندروزی رفتم خاستگاریشو قبول کردن شرایطمو ومحرم شدیم تا ۲ ماه یعنی صیغه شدیم ولی مادره دختره تهمتاش ب خانواده من و بی احترامی هاش به خانواده من روز ب روز داشت بیشتر می‌شد ولی هیچگونه من بی احترامش نکردم اخرباعث جدایی منو دخترش شد هرروز ی داستان برام درست می‌کرد هرتهمتی بگی ب خودمو خانوادم زد ولی دربرابرهمه بی احترامیاش سکوت راانتخاب کردم ولی باخترش ماهیچ مشکلی نداشتیم ولی مادرش خیلی دخالت می‌کرد میخام بدونم احتمال برگشت از سمت اونا هست یان؟؟

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      بهتر است اصلا به چنین خانواده ای فکر نکنید، مخصوصا که خودتان هم در قبال چنین شخصی سکوت کردید و جواب مناسب ندادید، به نظر خودتان تا کی می توانید بی احترامی ها را تحمل کنید؟ پس این مسئله را به فال نیک بگیرید و سعی کنید از آن درس بگیرید برای روابط آینده تان.

  7. من عاشق ی دختری بودم خانوادام مخالف بودن چند سال سعی کردم اونا رو راضی کنم اما نتونستم.و پدرم راضی نشد و اون دخترم خسته شد رفت دنبال زندگی اونم ی تصمیم اشتباه گرفت.من می خواستم تشکیل خانواده بدم و بعد از کلی فکر کردن ی دختر دیگی رو انتخاب کردم بازم با مخالفت خانواده روبرو شدم .چند نفری رو باز بهش پیشنهاد دادام بازم رد شدن .اونا مخالف ازواج با ی غیرب بودن یکی ازدختر های فامیلو پیشنهاد دادام چون باهاش ی مدت درارتباط بودم به دل نشسته ولی بازم با مخالفت سخت مادرم روبرو شدم.مادر اصلا رضایت ب این کار نداد.مجبور شد با هزار بدبختی دختر رد کن پی زندگیش.ی مدت از خونه زدم بیرون رفتم ی شهر دیگه هم کار کنم همه ی تصمیم جدیدی بگیرم چون داشتم داغون میشدم حتی ب خود کشیم فکر میکردم چند ماهی گذشت و دوباره گفتم می خوام ازدواج کنم اینا دختر عموم پیشنهاد دادام گفت عشق تو زندگی ب وجود میاد .اونا قبول کردن بعد چند ماه عروسی کردم .ولی الان 10ماه از زندگی مشترکمون میگذره و من هیچ حسی بهش ندارم .ولی حس برای ادامه زندگی ندارم بی حوصله شدم .زود اعصابنی میشم.از خانوادام فاصله گرفتم حتی نمیرم بهشون سر بزن با خانواده همسر اصلا رفت امدی ندارم .از همه چیز متنفرم از خونه وزندگی که براش جون کندم متنفرم هیچ چیز نمی تونم خوشحالم کنه خاطرهای گذشتم روح و روانو نابود کرده اصلا نمی تونم زنمو دوس داشته باشم هر کاری می کنم ب دلم نمیشنه .واقعا موندم چیکار کنم خسته شدم .دارم دیونه میشم بنظر من بیاد چیکار کنم از طرف دلم برا همسرم میسوزه که زندگی اونم خراب کردم حالا من واقعا چیکار کنم .خانواده همسرم خیلی رو اعصابم هستن.لطفا کم کنید .ایا ادامه بدم یا تموم کنم

    • سلام
      یک کلام ساده اگه خانوم شما دختر خوبیه کنارش بمون و قدرشو بدون سعی کن دوست داشتنو به ارائه محبت و عشق از طرف خودت شروع کنی به ارزش ها خانومت افتخار کن توی این دور زمونه ادم خوب کمه
      صبور باش

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      دوست عزیز شما در شرایط سختی قرار گرفتید طوری که خودتان کنترلی بر زندگی خودتان نداشتید، احساس کردید که حتی در زندگی شخصی خودتان هم دخالتی ندارید و نمی توانید برای خودتان تصمیمی بگیرید، پس شما کاملا افسرده شدید، فرد افسرده نگاهش به دنیا عوض می شود، زیبایی ها را نمی بیند، خودش را آدم بدبختی می بیند، دنیا را تیره و تار می بیند، همه چیز را تعبیر و تفسیر منفی می کند، امیدش را نسبت به آینده از دست می دهد. پس اول از همه به یک روانپزشک مراجعه کنید. در مرحله دوم سعی کنید علی رغم میلتان در زندگی فعال بمانید. کارهای روزمره تان را به موقع انجام دهید. روابط اجتماعی خود را حفظ کنید. چیزهایی که قبلا به آن علاقه داشتید پیگیری کنید. علایق خودتان را در برنامه هفتگی بگنجانید.
      شما کسی بودید که ظرفیت دوست داشتن داشتید، هر روز صبح بلند شدید لبخندی برای همسرتان بزنید. از هر فرصتی برای گفتگو استفاده کنید، پیشنهاد بدهید غذای مورد علاقه تان را برایتان درست کند. هر روز استحمام کنید. هر روز با همسرتان پیاده روی کنید. وقتی حال روحی شما بهتر شود، چشم هایتان باز می شود و خوبی ها و زیبایی های همسرتان را هم می بینید. شما آدم دلسوزی هستید پس اجازه نمی دهید هر دو در زندگی قربانی شوید. در مقابل رفتارهای خانواده همسرتان هم به موقع قاطع و جراتمند باشید که چیزی روی دلتان نماند و شما را دچار نشخوار فکری کند. به امید روزهای شیرین برای هر دو شما

  8. سلام بنده با آقایی آشنا شده بود. م که ۱۰ سالی ازم بزرگتر بود ۱ ماهی با هم در ارتباط بودیم که گفت مادرش دلش نمیخواد یا من ازدواج کنه ،در حالی که مادرش اصلا من و ندیده بود. آیا من اشتباهی کردم؟

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      یک ماه زمان کوتاهی برای آشنایی هست. احتمالا در این مدت ایشان به نتایجی رسیدند و مادرشان را بهانه کردند. شما هم اطلاعات بیشتری ندادید که ایشان را بیشتر بشناسیم.

  9. سلام من یه خانم مطلقه ام حدود ۲ سال از طلاقم میگذره حدود ۹ ماه پیش یه آقایی با مادرشون و خواهرشون اومدن خواستگاری و بعد آقا گفتن که خانوادشون خیلی منو پسند کردن و گفتن بریم یه صیغه محرمیت بخونیم تا ببینیم میتونیم با هم کنار بیاییم یا نه اگه کنار اومدیم که بعد از ۳ماه رسمی میشه ماجرا منم قبول کردم اما الان متوجه شدم خانوادش به خاطر فرزندان من مخالف ازدواجمون بودن همش میگه درست میشه اما من خسته شدم از این شرایط نمیتونم اینطوری زندگی کنم تو این مدت خونه مامانش و هیچ کدوم از خواهر یا برادراش منو نبرده از طرفی داداشم همش منو سرزنش می کنه و میگه یه روز از همین روزا میگه نمیخوامت و میندازت از خونش بیرون

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      اگر می دانید که ایشان فرد مقتدری هستند و اجازه دخالت خانواده را نمی دهند. تحت تاثیر دیگران قرار نمی گیرند و کاملا شرایط شما را می پذیرند تحمل کنید. اگر می بینید فرد دهن بینی هستند و به راحتی تحت تاثیر دیگران قرار می گیرند از خیر این رابطه بگذرید.

  10. سلام وقتتون بخیر ما 4سال دوست بودیم پسره چندبار خواستگاری فرستاد پدرم جواب منفی داد.اما پسره هنوز ول کن نیست در حالیکه شرایط پدرم قبول نمیکنه. پدرم دوست داره پسره شغل ثابت و ماشین و خونه داشته باشه.پسره اما شغل آزاد داره و نمیتونه شرایط پدرم فراهم کنه

    • ببینید در مقوله ازدواج یک آیتم پول هست که آیا طرف میتونه‌خواسته طرف رو برآورده کنه یا نه آیتم بعدی اینه که آیا این شخص ثبات داره در پنج سال اخیر چند شغل عوض کرده.و موارد دیگر.نگرانی پدر شما به جاست و حق دارن چون نگران آینده شما هستند. شما برگه ای بردارید و مزایا و معایب این رابطه رو بنویسید

  11. سلام من پسری را دوست دارم و اون هم من را دوست دارد ولی پدرو مادرم قبول نمی کنند باید چکار کنم

    • دقیقن منم همین مشکلو دارم

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      مهم هست که شما در حال حاضر در چه سنی قرار دارید. چند وقت هست همدیگر را می شناسید. دوست داشتن صرف کفایت نمی کند، هر دو باید از هر نظر به بلوغ و پختگی رسیده باشید. نسبت به ازدواج و رابطه متعهد باشید. به هر حال خانواده نگرانی هایی دارند که مخالفت می کنند.

  12. سلام وقت بخیر من حدودیک ماهی میشه با ی پسری آشنا شدم برای ازدواج برای آشنایی اومدن منزلمون آقا پسر اول گفتن به شناخت کامل رسیدن ولی الان که پدر من گفتن دیگه دوست ندارند آشنایی ادامه پیدا کنه و بیرون رفتنی نباشه و اگه میخوان بیان خواستگاری آقا پسر میگن ک اینکار دخالته و دوست ندارن کسی دخالت کنه و مدتش دست خودمونه و حرفشون عوض شده میگن که زمان بیشتر میخوان ک به شناخت کامل برسن به نظر شما از ازدواج ترسیدن یا دلیل دیگه ای داره؟
    واینکه من درحال حاضر باید چیکارکنم؟
    ممنونم

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      یک ماه برای آشنایی زمان کمی هست. از طرفی اگر قصدشان جدی باشه حرف پدر شما را می پذیرند.

  13. ببخشيد من با يك اقا سال پيش ازدواج كردم و بخاطر مشكلات ابسون در عقد جدا شدم. ايشون گفتن نميخوان خانوادشون از اين موضوع خبردار بشن. متاسفانه مادرشون فهميدن و الان اصلا حاضر به اومدن نيستن و من ايشون واقعا داريم زجر ميكشيم. و مادر ايشون ميگه اينا پنهان كاري كردن و اينكه رفتن از خانواده طرف قبلي من پرسيدن اونا كلي بد گفتن و حتي حاضر نشدن حكم من ببينن. واقعا من اقا پسر مونديم چيكار كنيم؟

    • شما دچار سردرگمی شدید که آیا ادامه بدین آیا با توجه به شکستی که قبلا داشتید این سری با چشمان باز و حساسیت بیشتر موردتون رو انتخاب کنید از طرفی دلتون نمیخواد از این حس جدید جدا بشید درصد کمی از افراد هستند که در تحقیقات هیچ نگویند و یابیظرف بمانند و بگن دیگه به مشکل خوردند در جامعه الان مادر اقا پسر باید اتفاقا راغب تر باشند و به انتخاب پسرشون احترام بگذارن ببین خیلی خوبه که تحصیل کرده هستید انتخاب آگاهانه بسیار بهتر از انتخابی هست که از روی هوس باشد یا طرفین به هم علاقه نداشته باشند خوشبختانه شما و ایشان به همدیگه علاقه دارید اگر بشه کسی با مادرشان صحبت کنند شاید موثرتر باشد

  14. من با یک نفر قرار ازداوج کنم بعد اینا امد خاستگاری بعد به مدت دوماه داریم اشنا میشم ما با هم صحبت کردیم عقاید و طرز فکر مون خیلی بهم نزدیک هست. بعد خیلی همو دوست داریم عاشق هم هستیم. ولی خانواده پسر مخالف هستند فقط پدرش خانواده پسر اولش موافق بود اینا بعد بخاطر اینکه من با پسر تلفنی صحبت کردم گفتن نه الان من باهم در ارتباط هستیم ولی خانواده ها درجریان نیست الان نمی دونم ادامه بدم یا نه به ازدواج

  15. حدود یک سال پیش بود یکی بم درخواست داد‌.ولی من قبول نکردم.ولی هر روز باهم حرف میزدیم .بعد از گذشت یک ماه درخواست شو قبول کردم.خیلی میخواست بیاد خاستگاری .ولی من گفتم ک فعلا نمیشه.سه ماه از این ماجرا گذشت .بابام متوجه رابطه مون شد و گفت همه چیو بهم بزن.اما ما بهم نزدیم.همش قربون صدقم میره.همش میخواد از دور هوامو داشته باشه.کسی بم حرفی بزنه ازم دفاع میکنه و با فرد مقابل بحث میکنه .بعد این ماجرا یه اتفاقی افتاد ک میخواست بیاد خاستگاری ولی بابام مخالفت کرد و منو تهدید کرد ک اگ بار دیگ با هم باشیم هر دو مارو میکشه. ولی هر اتفاقی ک افتاد هر بحثی ک شد بین مون ما جدا نشدیم .بدترین اوقات رو پشت سر گذاشتیم. خیلی حساسه روم وقتی کم محلی میکنم بهش از دستم ناراحت میشه و ب توجه من نیاز داره. مدام میخواد ک پیشم باشه ولی این فاصله امان نمیده.

    • با یه ریش سفید معتمد خانواده دختر صحبت کنید

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      شما الان عاشق اید و چشم ها تون باز نیست. بهتر است دلایل مخالفت پدر را کاملا بررسی کنید. از طرفی گفتید بسیار بر روی شما حساس هست، دقیق توضیح ندادید چه نوع حساسیتی، آیا نسبت به دیگران بدبین اند و می خواهند از شما محافظت کنند؟ و گفتید که خیلی دوست دارند پیش شما باشند و تحمل کم توجهی را ندارند که خود جای بحث دارد آیا در کودکی مورد مهر و محبت خانواده بودند یا خیر؟ پس تمام جوانب را بسنجید خانواده ایشان و روابط ایشان را کامل بشناسید، بعد با چشم باز تصمیم بگیرید. حتما از روان شناس کمک بگیرید.‌

  16. من مطلقه هستم و یه بچه دارم 24 سالمه حالا یه پسر مجرد منو میخاد اما خانوادش راضی نمیشن بیان خاستکاری به هیچ عنوان حالا چیکار کنیم راضی بشن؟

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      شما باید خودتان را ثابت کنید که مشکل ندارید، از یک متخصص کمک بگیرید، بیشتر همدیگر را بشناسید. اگر پسر فرد مقتدری باشند و خانواده برای فرزندشان احترام بگذارند، کم کم موافقت خواهند کرد. اما اگر شما مشکل جدی در شخصیتتان داشته باشید و خانواده ایشان هم دیکتاتور باشند، بهتر است دیگر به این ارتباط دل خوش نکنید.

  17. سلام وقتتون بخیر من۳سال در رابطه هستم قصد ازدواج داریم و خانواده نامزدم به دلیل بیماری من ام اس کنترل شده و کم هست رضایت نمی دن واسه اینکه ازدواج کنیم خیلی وابسته شدیم و همو دوست داریم به نظر شما باید چیکار کنیم جدا بشیم هر دومون نابود می شیم پیشنهاد شما چیه؟

  18. من ۱۷ سالمه و تا الان هر مورد خواستگاری پیش اومده خانواده م نذاشتن بیان یا با من درمیون نگذاشتن. خواستگاری که الان برای من اومده پسر دبیرمه. من ۱۷ سالمه و تا الان هرمورد خواستگاری پیش اومده خانواده م نذاشتن بیان یا با من درمیون نذاشتن خواستگاری که جدیده مادرش دبیرمه و ۲۸ سال سن دارن و به مامانم زنگ زد و خواست که من متوجه نشم و مامانم با پدرم درمیون بذاره هرچند من از یه مدت پیش بخاطر سوالات شخصی که پرسید فهمیدم که قراره خواستگاری کنه و ازم شماره تماس مامانم رو خواست الان مامانم قبول نمیکنه که بابام بگه

    • دخترم می دونم برای دختری به سن شما دلشتن خواستگار چقدر جذابه و خب خیلی هم شاید برات مهم باشه. ولی تصمیم مادر و پدرتون رو هم می تونم درک کنم. 17 سالگی سن مناسبی برای ازدواج نیست و تصمیم گیری ها بیشتر احساسی هست تا منطقی. و یک عمر زندگی مشترک شوخی بردار نیست. پس این و بدون که والدینت نگران تو هستن و قصد محافظت از تو رو دارن.و متعجبم از کار اون معلم که به تصمیم گرفته به خواستگاری به نوجوان 17 ساله بیاد. و خوشحالم که مادر عاقلی داری که جلوی کارش و گرفته.من بهت پیشنهاد می کنم به جای ناراحت شدن از اون که چرا به تو اطلاع نداده. ازش بخواه که برات توضیح بده که هر کدوم از اون افراد چه ویژگی هایی رو داشتن که خانواده تائیدشون نکرده. اینطور به آگاهیت برای شناخت افراد و تصمیم گیری های آینده کمک می کنه.به درس و رشد و پیشرفتت فکر کن. برای ازدواج فرصت هست

  19. سلام وقت بخیر. من دوسالی هست با آقایی رابطه داریم که مادرهامون باهم آشناهستن.خیلی باهم بحث و جدل داریم اوایل کسی متوجه نمیشد اما الان خانواده ها میفهمن.چند روز پیش که مادر ایشون از دست آقا ناراحت بودن پیش من گلگی کردن کلی و گفتن چون رابطه ی شما شرعی نیست و محرم نیستین انقدر دعواتون میشه و از این قبیل حرفا. من هم برای اینکه مطمین شم چیزی از مسائل شخصیمون متوجه شدن یا ن به اقا این حرف رو گفتم .تا اینکه دیشب تصمیم گرفتم به اقا پیشنهاد بدم که رابطه رو جدی تر کنیم و ایشون مخالفت کردن و وقتی این حرف رو زدم برای همین با مادرشون دعواشون میشه.مادرشون هم به من هجوم اوردن و توهین کردن که چرا این حرفارو به آقا گفتم .حالا من نمیدونم چیکار کنم به مادرشون پیام بدم از دلشون دربیارم باید یان اینکه اشتباهی نکردم خواهشا راهنماییم کنید

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      رابطه ای که پر از بحث و جدل هست چه جذابیتی دارد که ادامه پیدا کند.

  20. من یه کسیو دوس دارم ک دو سال باهاشم میگع میخام بیام خاستگاریت. حتی باهم رابطع هایی هم داشتیم اما خانواده ی من ک دخترم اصلا راضی ب اینک بیاد خاستگاری هم نیستن نمیدونم چرا؟!ولی ما همو دوس داریم و من خیلییی بهش وابستم ،اصلا اگ باهاش قهر کنم و باهاش حرف نزنم یک روز،حالم انقد بد میشه در حد مرگ و فقط گریه میکنم،با وجود اینک ده دقیقه قبلش گفتم اصلا نمیخامش (الکی) ولی باز گریههه، اون هم گاهی اوقات میگه شرایطش پیش بیاد میام خواستگاریت

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      طرف مقابل شما خیلی جدی نیست، می گوید” می خواد بیاد خواستگاری” اما در این دوسال کاری نکرده است. شما ابتدا باید روی وابستگی خودتان کار کنید تا شخصیت مستقلی شوید، در این صورت اگر انتخاب درستی داشته باشید خانواده هم با نظر شما موافقت خواهند کرد.

  21. من نامزدم بیکاره من نامزدم بیکاره و الان داره درس میخونه خانوادش با ازدواجمون راضی نیستن حتی مادر شوهرم ازم متنفره اما بخاطر جلوشون موند و گفت منو میخاد الان توی روحیه ی بدیه درسش تموم نشده سر کار هم نیست و خانوادش مارو حمایت نمیکنن چیکار کنم که روحیه ی خوبی بهش بدم و بفهمونم من کنارشم نیاز به آرامش داره

    • ببین عزیزم مقابله نکنید سعی کنید خودتون رو بهشون نشون بدین کنار همسرتون باشید و بهشون امید بدین که کنارشون هستید تا بتونید زندگی خوبی رو با هم بسازید. به همسرتون امید بدین و سعی کنید باهم و درکنار هم شغلی را پیدا کنید تا استقلال پیدا کنید

  22. من ۴ساله به دختر خانومی دوست هستم. الان خانواده برای من گزینه ی بهتر پیدا کردن برای ازدواج. من ۴۰سالم هستش. چون من یه ازدواج ناموفق داشتم بعد از ۱۴سال جدا شدم بدون بچه

  23. سلام بنده 36سالمه از همسرم جدا شدم حال باشخصی میخواهیم ازدواج کنیم ک سنش از من 12سال کمتره ولی خانوادشون قبول نمیکنن اگه فرار کنیم باهم رابطه داشته باشیم بازم باید اجازه پدر باشد

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      شما یک بار ازدواج ناموفق داشتید، الان راه کار دیگری به ذهنتان نمی رسد که می خواهید اشتباه دیگری را رقم بزنید؟

  24. سلام وقت بخیر من ۸سال با پسر عموم در ارتباط بودم بعد. از ۸سال ایشون امدن خواستگاری مشکلات زیادی رو داشتیم از جانب خانواده ها مخصوصا خانواده ای عموم همه چی داشت خوب پیش می‌رفت یهو پسر عموم پا پس کشید. خیلی غیر منتظره و نگهانی همه متعجب شده بودیم حتی خود من ک قرار بود هرجوری شده پشت هم و بگیریم .منم کمو بیش مقصر بودم اما پا پس کشیدن پسر عموم خیلی درد آور بود اونم درست وقتی که داشت خوب پیش می‌رفت و هنوز کار خاصی نکرده بود که تحت فشار قرارش بدیم ولی آخرین پیامش ب من این بود ک ما آینده نداریم باهم چون خانوادت چیزی ک‌من فکر میکردم نبودن و نمیزارن ک آینده ای خوبی داشته باشیم در صورتی که اون هیچ شناخت خاصی از خانوادم نداشت و مقصر اصلی این ماجرا مادر و بقیه اطرافیانش بود
    من توروی خانوادم بخاطرش ایستادم شرایط سختی بود اما پشتشو خالی نکردم اونم از جانب خانوادش بنظر خودم و بقیه تحت فشار بود خوب مارو نمیگفتن و همش بد میگفتن میون همه ای این اوضاع یجور انگار با من و آبروی خانوادم بازی شد همش بهم می‌گفت من نمی‌دونم چی به چی شده فقط میدونم ک دیگ نمیتونم با شرایطو خانوادت کنار بیام همه چی بهم دیگ پیچیده همه چی قاطی پاطی شده من نمیتونم دیگ کاری کنم حرفم‌ و زدم ب خانوادم و قراره بیاد با خانوادت حرف بزنه ک تمومه قضیه اما نیومدن هیچی نگفتن فقط یجور مث بچع بازی تموم شد و من میدونستم ک چی شده بعدشم ک ازبنجا رفت کلا پشیمون شده بود بخودم شخصا نگفته بود اما اطرافیانش می‌گفت عوض شده حالش خوب نیست تحت فشاره انگار میخاد پا پیش بزارع بازم اما دیگ روش نمیشه .. من دوسش دارم واز دوست داشتنش مطمئنم اما ترسو و بی عرضه بود.

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      پسر عموی شما فرد مستقلی نبوده است که بعد از این همه سال درست زمانی که همه چیز درست می شده است، مردد شده و حال شما را درک نکرده است. پس بهتر است با این موضوع کنار بیایید اگر چه سخت و ناگوار است.‌

  25. سلام،من سی و دوسالمه مامدرمو دوازده سال پیش از دس دادم بخاطر این روزای خوبی نداشتم ی خواهر دارم و ی برادر که ناتنی ان یک سال هست ک بابامو از دست دادم عقد بودم ک ب دلایلی بعد دوماه جدا شدم بعد ازون خیلی افسرده بودم تا اینکه باآقایی آشنا شدم اما مجازی دوسال هست ک با اون در ارتباطم و میخوایم همو ببینیم اما نمیشه چون خواهرم ی تهدیده برام و نمیذاره و الان اون ازم ناراحته چیکار کنم بتونم ببینمش و از خواهرم ترس نداشته باشم. خب مفصله خواهرم حسادت زیادی داره نسبت به من وبا اینکه متاهل بود و از من کوچکتر از وقتی فهمید من این آقارو دوست دارم و قراره باهاش ازدواج کنم همش تهدیدم میکنه که به اون یا خونوادش آسیب میزنه چندباری خواستیم هم یگه رو ببینیم اما به هرنحوی شد خواهرم نذاشت یه سری بخاطرش تصادف کردم ک بیمارستان بودم و پامم شکست بعد از اون ی بار دیگه قرار داشتیم و بازم منو تو خونه نگه داشت درو قفل کرد نتونستم برم و زد تو پای شکستم و باعث شد بلنگم،و باعث دلخوری شد و اینکه ازم ناراحت شد خواست کات کنه باهام کلا خیلی مشکلات دارم

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      شخصیت شما نیاز به بررسی بیشتری دارد که چطور اجازه می دهید خواهر ناتنی که کوچکتر از شما هم هستند اینقدر بر شما سلطه داشته باشند. با این شرایطی که دارید باید دقت داشته باشید و طرف مقابلتان را بیشتر بشناسید که مبادا در دام فردی مثل خواهر زورگویتان بیفتید.

  26. سلام من باپارتنرم رابطه خوبی داریم ولی مادر او که نسبت فامیلی هم بامادارد، رضایت ندارد و حتی تماس تبریک عید من روریجکت کرد وحتی اجازه نداد پدر پارتنرم جوابم روبده وایشان هم ریجکت کردند من خیلی به هم ریختم وتمام تلاشم رو کردم که متوجه عشق بین مابشن و افکاراشتباهشون نسبت به من که ناشی از حرف هایی که خاله بیمار من بهشونه روتغییر بدیم اما اصلا به من احترام نمیذارن. خداشاهده خالم حرفای دروغین بهشون گفته. من واقعا دلم میخواد دوستم داشته باشن واحترام منو نگه دارن. چکار کنم اخه

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      اگر واقعا خودت را دوست داری، خودت را در شرایطی قرار نده که مورد توهین و تحقیر قرار بگیری.

  27. باسلام وقتی که دوطرف خواهان همدیگه‌ باش ولی خانواده مخالف باشه بنظرتون باید چه راهکاری رو پیش بگیرن نظر خانواده عوض بشه

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      وقتی کامل همدیگر را بشناسید و برای خانواده ها دلایل محکم، منطقی و قانع کننده بیاورید. در صورتی که دیکتاتور نباشند می پذیرند.

  28. من یه خواستگار دارم که همه شرایطش اوکی. اخلاقش خوبه ولی خانواده من مخالفن میگن راه دوره ولی من هیچ مشکلی ندارم با این قضیه باید چیکار کنم

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      شما امروز عاشق اید نمی توانید مسائل و مشکلات راه دور را ببینید. شما نیاز به خانواده خود ندارید؟ چقدر باید هزینه سفر بدهید؟ چقدر خستگی راه را تحمل کنید؟ در آینده که صاحب فرزند شوید این مسئله نمود بیشتری پیدا می کند که الان از دیدن آن عاجزید.

  29. من یک پسری عاشقمه مادرش با من مخالفه و از اون ورم پدرم مخالفه و پا برا جلو میخاد بزاره با پدر و مادرش حرف بزنه و اینکه شک تردید پیدا کردم بابت این موضوع و باهامم رابطه جنسی داشته منو میخاد یانه

  30. سلام من یه پنچ ماه هست بایک پسر اشنا شدم قرار ما از اول دوستی نبود واسه ازدواج منو میخواد حتی با خانواده خودش گفته من دختری انتخاب کرده ام واسم برین خواستگاری خانواده پسر به خانواده منکه دختر هستم گفتند اند من خودم به آنها گفتم که ما همدیگر رو میخوایم ولی خانواده من با خانواده انها مخالف هستند چیکا کنم تورخدا کمکم کنید

  31. اگر پسری یکی رو دوست داشته باشه (همکارش باشه ) ولی پدر و مادرش اونو مجبور کنن با کسی که از لحاظ خانوادگی در سطح بالاتری از همکارش باشه ازدواج کنه. اگر این ازدواج صورت بگیره و ابتدای زندگیشون خیلی اختلاف داشته باشن و پسره مدام زنش رو با همکارش مقایسه کنه.حدود یک ماهی هم زنش قهر خونه پدرش بود‌‌. خانواده پسر برای دوام زندگی براشون خونه خریدن. الانم زنش اصرار داره که بچه دار شن. آیا با بچه دار شدن اون محبت بینشون پیش میاد و زندگیشون پایدار میشه؟

  32. من یه خواستگاردارم که چندسال باهم تورابطه ایم الان پدرم مخالفن. پدرم مخالفن میگن چون اصلیت طرف مقابلت ترک به دردمانمیخوره ماکردهستیم اوناترک باهم جوردرنمیادمن نمیدونم چجوری بایدراضیش کنم باهاش خیلیم صحبت کردم چندنفریم ازاقوام باهاش صحبت کردن قبول نمیکنه میشه یه راه حل بدین

  33. ببینید من عاشق کسی هستم که شغلش نظامیه بعد الان پدر من بشدت مخالف هستن و میگن نمیشه باهم ازدواج کنید میشه بگید من چجوری باید پدرم را قانع کنم

  34. سلام وقتتون بخیر. ممنونم از سایت خوبتون. بنده جوانی ۲۳ ساله هستم با مدرک لیسانس. و در حال تحصیل در مقطع فوق لیسانس هستم. با خانمی از همکلاسیام آشنا شدم و دوره لیسانس رو با هم در ارتباط بودیم و یک رابطه عاطفی و وابستگی بین ما شکل گرفت‌. بنده خانواده ای سخت گیر دارم که با ازدواجم با این خانم مخالفت شدید می کنند و این خانم از این موضوع با خبره. خیلی تحت فشارم ذهنی قرار گرفتم چون نمیتونم ازش جدا بشم و همینطور نمیتونم خانوادمو کنار بذارم. از طرفی میترسم در آینده از طرف خانواده اون خانم یا حتی خودشون مورد سرزنش قرار بگیرم. لطفا کمکم کنین که الان واقعا باید چه کاری انجام بدم و چه کاری درست تره؟ من از قدیم تا الان با پدرم کار کردم و سرمایه من دست ایشونه، و حالا میگن اگه بخوام با اون کسی که خودم میخوام ازدواج کنم، ازین سرمایه محروم میشم و دیگه هیچ جای زندگی حامی من نیستند. اگه قرارباشه با اون خانم ازدواج کنم، میدونم که چقد تحت فشار مالی قرار میگیرم و نمیدونم واقعا باید چیکار کنم.

  35. قصد ازدواج با دختر مورد علاقه خودم رو دارم اما خانواده خودم به هیچ وجه راضی نمی‌شوند ،حتی راضی به دیدن فرد هم نمی‌شوند در صورتی که شرایط ازدواج رو دارم و بارها خودشون گفتن که باید ازدواج کنی. در خانواده ما ازدواج به صورت سنتی می باشد و خانواده ازدواج از راه دوستی رو می پذیرند. خانواده بنده یک خانواده مذهبی هستند و اصلا به حرف من گوش نمی‌کنند. و کلاً به من شک دارند همیشه می‌خوان حرف خودشون رو به کرسی بنشونن

  36. من با اقایی نزدیک ۲سال در رابطه بودم برای شناخت و امادگی ازدواج خانواده در جریان نبودن دیروز اقا امدن خواستگاری پدر من با شغل ایشون مخالفت کردند و شروع به مقایسه با دیگر اشنایان کردند من باید چکار کنم؟مشکل اینه الان چون پدر با شغل ایشون مخالفت کردند دیگه راهی برای شناخت بیشتر نیست با ایشون. من تک فرزندم و مادر تابع حرف پدر هست. من ترجیح میدم بیشتر ایشون بشناسم بعد تصمیم بگیرم که انتخابم قطعا درسته یانه

  37. چند سال پیش از یه دختره خیلی خوشم اومد با خودش نه رفتم با خانوادش صحبت کردم. خیلی سخت گرفتن خب من سنی نداشتم هم درس می‌خوندم هم کار میکردم اونقدی هم درآمد نداشتم پولش زیاد بود ولی یه مقدار می‌رفت برای خرج بنزین بقیش هم جمع میکردم. خانوادش گفتن که باید خونه داشته باشی ماشین داشته باشی کاره خوب داشته باشی سربازی رفته باشی بعد بهم گفته بودن که همه اینارو تو دوسال فراهم کنم منم خدای بالاسر شاهده که خیلی از هفته هارو خونه نمی‌رفتم کار میکردم همونجا یکی دو ساعت استراحت میکردم به قرآن فقط زنگ میزدم با دختره صحبت میکردم اصلا نمیخوابیدم از 30روزه ماه کلا 2یا 3 دفعه خانوادمو می‌دیدم 7 یا 8 دفعه هم می‌رفتم پیش دختره چهار سال با دختره بودم خب ولی چجوری دوسال زمان داشتم که بخوام شرایطی که خانوادش گذاشتن و انجام بدم. تو این دوسال به قدری خودمو عذاب دادم که مثلا از یه هندونه تبدیل شدم به خلال دندون دوسال تموم شد همه چی رفت بالا مثلا خونه ای که هزار تومن بود شده بود ده هزار تومن خانوادش پاشونو کردن تو یه کفش که دیگه سمت دخترم نمیری خواستگار داره و خواستگارش با پولع روزانش هیکلتو میخره و به همون خدایی که می‌پرستی قسم میخورم یک بار حتی یک بارم بهش به چشم ابزار جنسی نگاه نکردم یک بار بهش دست نزدم چون واقعا بدم میاد درسته پسرا خیلیاشون همینو میگن ولی به مرور زمان کارشونو میکنن ولی به روح عزیزم قسم میخورم من اصلا اینجوری نبودم و نیستم. من به پدرش گفتم خودت چقدر طول کشید خونه دار شی؟!
    گفت اون زمان من پنج ساله خونه دار شدم گفتم ماشینت کجاست؟! گفت ندارم. گفتم پس چرا چیزایی که خودت نمیتونی و از من انتظار داری!؟

  38. یه آقایی حدود ۴ ماهه پیش ب واسطه ی بزرگتر فامیلشون از من خواستگاری کردن بیرون رفتیم کل این ۴ ماه و واقعا از نظر من آدم درستیه ب چندین دلیل از نظر اخلاقی و اینام کاملا اونچیزیه ک من میخوام ولی دستش خالیه و خانوادم بخاطر همین مخالفن

  39. من ۲۰ سالمه والان ۱ماه نامزد کردم باهم خیلی خوبیم هیچ مشکلیم نداریم فقط خانواده من پدر و مادرم خیلی دارن اذیتم میکنن نمیزارن نامزدم بیاد ببینمش میگن ابرو ریزی میشه فکرشون قدیمیه الانم کاری میخوایم عقد کنیم پسره دستو بالش تنگه میگه عقد و عروسی کنیم یکی بریم اهواز ولی الان مادرم نمیزاره جلو چشم خانواده نامزدم خیلی حرفم میزنه کلا خار شدم پیششون تورو خدا کمکم کنید چجور مادرم قانع کنم

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      باید قاطعانه با مادر صحبت کنید که مادر گرامی وقتی امروز شما با من اینگونه رفتار می کنید و جلو آن خانواده مرا خوار و خفیف می کنید انتظار دارید خانواده آینده من با من چگونه رفتار کنند؟

  40. سلام ببخشید من یکی ازدم خواستگاری کرده دوستش دارم ولی مادرم مخالفت میکنه. پسری که دوستش دارم ازم خواست شماره مادرم رو بهش بدم که خانوادش با مادرم صحبت کنن ولی مادرم قبول نمیکنه میگه خیلی پشت سرش حرف میزنن ومیگن اعتیاد داره وباکسی بوده ولی من خیلی دوستش دارم نمیتونم جز اون به کسی فکر کنم الانم ازم خواسته بهش جواب بدم نمیدونم باید چیکار کنم واقعا مادرم حتی نمیزاره بهش بگم که مخالفه میگه اون باید بهت پیام بده

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      بهتر است حرف های مادرتان را بپذیرید، فقط دوست داشتن کفایت نمی کند.

  41. خسته شدم نا امید شدم یکی دوست دارم اونم منو میخواد پدرش نمیزاره میگه تنها میام ولی میترسم خانواده ام ترکم کنه از یک طرف مادرم دیابتی اخلاقش یکم تند دنبال بهونه فقط دعوا کنه من سمیه ۳۱سالمه هر خواستگار دیگه انگار طلسم شدم میان تا خونه ولی پشیمون میشن

  42. سلام من دوسالی هست که با یک پسر دوست هستم و همو دوست داریم و به هم خیلی وابسته شدیم و قرار ازدواج کنیم ولی یک مشکلی هست که هر دو خانواده ما ناراضی هست و نمیتونیم چطور اونا راضی کنیم میشه بهم کمک کنید. الان دوسال دوست هستیم کم کم به هم‌ علاقمند شدیم و بعد به هم‌ وابسته شدیم دليل مخالفت خانوادها چون همشهری نیستیم و مذهب ما یکی نیست بخاطر همین مخالفت می‌کنند ما همدیگر رو دوست داریم به شدت وابسته شدیم به هم‌ الان راهکار چیه؟

  43. سلام وقتتون بخیر من ده ساله با پسر خالم دوستم امسال اومده خواستگاری ولی خانواده من راضی نیستن خانواده اونم خیلی راضی نیستن چون خونواده هامون از همون اول ازهم خوششون نمیومد بعد داداشم داره میگه مهریه باید ۱۱۴تا سکه با حق طلاق باشه و دودنگ خونه دراینده یا بره زمینی بخره همین الان بزنه به نامت بجا اون حق طلاق و خانواده پسرخالمم با این مقدار مهریه مخالفت من نمی‌دونم این وسط طرف خانواده باشم یا طرف اونی که دوستش دارم و یکی از دلالیم ک خانوادم سر مهریه دارن سخت گیری می‌کنه اینکه خانواده خالم اصلا آدمای خوبی نیستن و خانوادم از همین موضوع میترسن

  44. یه فردی ک من دوسش دارم برای خاستگاری اومده و خانوادم اصلا با من این موضوع رو در میان نزاشتن و میدونن که در جریانم. و هر دقیقه یه حرف میزنن و یه شرط های نامربوط میزارن برای طرف مقابل که اونم بعضی هاش رو قبول کرده. و الان شریک احساسی من میگه که با خانوادم صحبت کنم ببینم حرف و شرط هاشون چیه ک تکلیف مشخص بشه. میخاستم ببینم چطور باهاشون صحبت کنم که قبول کنن؟

  45. من سه ماه پیش پسری که قبلا اصلا ارطبات دوستی نداشتیم بطور سنتی آشناشدیم ازطریق مادرشون، اومدن خواستگاری پسرخیلی باایمان وباشخصیت هستن پدرو مادرم قبول کردن، دوماه نامزد کردیم هم خودم وهم پدرومادرم خیلی رواین پسرشناخت پیدا کردیم وخیلی راضی بودیم، پدرم به رحمت خدارفتن، تازه چهلمش بود، ولی برادر بزرگم الان بدون دلیل باازدواج مامخالفت میکنه، حتی تهدید میکنه اگه ازدواج کنی باهاش یا تورو میکشم یااون پسر، وقتی میگم دلیل مخالفتت چیه، هیچ دلیلی نداره فقط میگه من دوس ندارم درصورتی که این پسر هیچ عیبی نداره وباپسرای این دور زمونه فرق داره، تمام فامیل هم ازخوبی این پسر مطمئن هستن اومد واسطه شدن ولی برادرم زیر بار نمیره، منو نامزدم صیغه محرمیت هم موقعه که پدرم زنده بود بااجازش جاری شد، چندبارم پدرم درخواب میبینم که ازوضعیت من ناراحته. ماهمدیگه روخیلی دوس داریم ومشکلی باهم نداریم، واقعا یه فرشته ی به تمام معناست،اون هدیه خداست برای من، ولی برادرم داره سنگ میندازه ومنو تهدید کرده غم ازدست دادن پدرم منو خیلی غصه دارکرده، نامزدم هم میخواد ازم بگیره، چیکارکنم توروخدا یه راهی پیش پام بزارید بدونه دردسر باهم ازدواج کنیم

  46. من یه پسری رو دوس دارم حدود سه ساله ایشون اومدن خواستگاری ولی مامانم ناراضیه اولش راضی بود و الان نه

  47. یه سوال در مورد رابطه با نامزدم داشتم. ما حدود 4 ساله نامزدیم اما در دو شهر متفاوت هستیم و خانواده همسرم هر چی بیشتر میگذره حتی اجازه نمیدن که ایشون به شهر ما بیاد و من هم میرم ببینمش یه مشکل و ماجرایی برای دخترونشون میسازن. تمام
    تماما حس میکنن فرزندشون با 25 سال باید تحت سلطه و نظر خودشون باشه و حتی اون دختر بخواد برای خودشم بیرون بره میگن بهش یاغی شده و حتی نمیذارن رابطه ما پیش بره و یجورایی فرزندشون جز اموالشون میدونن

  48. سلام 20 سالمه دخترم و مجرد رشتمم روانشناسی شغل ندارم دانشجوام. از کسی ک دوسش داشتم جدا شدم الان حالم خیلی بده چیکار کنم . ما همو دوست داریم ولی خانوادم راضی نیستن سر همین ازش جدا شدم. حالا خوب نیستم چیکار کنم

  49. من و پسر عموم از بچگی همدیگه رو می خواییم .بزرگ که شدیم باهم حرف زدیم .خانواده من چندین بار فهمیدن و کلی تاکید کردن که دفعه اخرته و اینجوری میشه واینطوری .ولی ما بعد از چندین ماه دوباره شروع کردیم تاالان و واقعا قصدمون جدی بود .چندین بار مادرش به مادرم گفته بود ولی مادرم گفته بود کع نه دخترم بچه اس. منم خواستگار خیلی خیلی دارم که موقعیت های بهتری دارن ولی خوشبختانه خانوادم میگفتن دخترمون بچه اس. هیچ کس هم نمیدونع که هنوزم هنوزع ما داریم حرف میزنیم .الان یه خواستگار هست نظرشون مثبتع .داغونم منم داغون. هیچ کس هم نمیدونع که هنوزم هنوزع ما داریم حرف میزنیم .الان یه خواستگار هست نظرشون مثبتع .داغونم منم داغون. خیلییییی دوسم داره خیلیییی .واقعا تو این چندین سالع بهم ثابت شده. ولی خانوادم چون مامانش یکم پروعه و بابام با عموم حرفش شده دوست ندارن. میگن که من از اون بهترم. با پسرعموم الان گفتم‌تموم شد بینمون هرچی بود و اینا

  50. ببخشید من با دوس پسرم ۶ ماهه که تو رابطه ایم و خب با خانوادش هم صحبت کرده راجبم ولی چون اختلاف ملیتی داریم پدرش راضی نیست ولی دوس پسرم میگه که من راضیش میکنم میخوام بهم کمک کنید از یه طرف دوستام و خانوادم میگن که اگه خانوادش راضی نباشه نمیشه اونم پدرش که خیلی مهمه .دوس پسرم خونمونم میاد و مادرم میگه که اگه باباش راضی نمیشه و نیست همه چیو تموم کن اگه نه که بیان خواستگاریت

  51. ن چه وقت با پسری آشنا شدم تو خانوادمون هم بحث و دعوا خیلی زیاده مامان و بابام هروز دعوا میکنن اون پسر گفت خیلی دوست دارم ……..من با خودم گفتم ما بع درد هم نمی‌خوریم بیخیالش شم شدم اون خودکشی کرد ک چرا منو ولم کردی……. یه مدت گذشت ما باز باهم حرف زدیم وابسته هم شده بودیم گفت بسته این قرار های پنهانی…. میخام بیام خواستگاری منم چون خیلی تو فشار بودم تو زندگیم هروز دعوا قبول کردم خانوادم مخالفت کرد ولی من گفتم ک بزور میخام برم آخه فکر میکردم بدون اون نمیتونم زندگی کنم الا 4ماهه عقد کردیم و همش دعوا می‌کنیم هفته ای یکبار دعوا داریم و 9روز اینا همو نمی بینم تا دعوا بعدی خیلی عوض شده آخرین دعوامون این بود من میخاستم برم جایی نمی‌دونسم بدش میاد با شوهر خواهرم برم بهش گفتم با اون رفتم اونم عوض اینکه با آرامش باهام حرف بزنه بگه که خوشم نمیاد …. اومد جلودرمون مامانشم آورد به مامانم گفت به من میگه بخاطر من تو روی خانوادت وایسا فقط من میمونم برات بعد هر دعوایی میشه میاد به خانواده من میگه عوض اینکه بین خودمون حلش کنه همه چیو به مادر میگه من یکبار هم سابقه خودکشی دارم و زیر نظر روانپزشک بودم قرص داد ولی نتونسم مصرف کنم دیگه پشتشو نگرفتم خیلی تو زندگیم سختی کشیدم توقع اینو نداشتم دوسدارم جدا شم ولی پدرم میگه خودت رفتی بمون و تحمل کن من همه در ها بروم بستش هیچوقت رنگ خوشی نمی‌بینم

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      شما در خانواده خودت شرایط ناگواری داشتی و دقیقا رفتی سراغ کسی مثل خانواده خودت، باید اول دنبال ترمیم آسیب هایی که از خانواده خودت دیده بودی می رفتی ، بعد سراغ ازدواج می رفتی. الان در شرایطی که قرار گرفتی باید دنبال کار و شغلی برای خودت باشی تا بتوانی راه گریزی پیدا کنی.

  52. من دوست دارم ازدواج کنم ولی بابام نمیزاره میگه میخواد درسشو بخونه

  53. سلام وقت بخیر خانمی هستم ۲۲ ساله که ۷ سال هستش که تو رابطه هستم و غیر باکره با شخصی که هستم قصد ازدواج داریم ولی پدرم اصلا راضی به ازدواج من نیست و شهر دیگر کار میکنن ما میخواستیم بدون اذن پدر عقد دائم کنیم شرایطش رو پرسیدیم گفتن نامه عدم بکارت از دادگاه لازمه و یا طبق قانون که خوندم برگه از پزشک معتمد زنان ولی چند دفتر خانه که رجوع کردیم گفتن نامه پزشک قبول نمیکنن و نامه دادگاه نیازه و شناسنامه سفید مبنی بر دوشیزه بودنه ،ایا دفتر خانه ای در تهران میتونید بهم معرفی کنید و یا اینکه،برای این نامه کدوم دادگاه باید رجوع کرد ایا فقط معاینه انجام میشه و نامه داده میشه یا جلسه دادگاه تشکیل میشه ؟ و ایا پدر مطلع میشه از این موضوع و دادگاه لطفا پاسخ بدید خیلی ممنونم

  54. آیا دختر پسر ک همدیگرو دوست دارع اما خانواده دختره مخالفه باید چکار کرد؟ من دختری هستم عاشق شدم سر سخت با کلی مخالفت خانوادم به هیچ عنوان راضی به این ازدواج نیست ولی ما چون همدیگرو بشتر از جون خودمون میخواهیم تقریباً 10سال شد من باید چکار کنیم به هم برسیم

  55. سلام خسته نباشید از یک دختر خوشم میاد اون من دوست داره چکار کنم دل پدر مادر دختره را به دست بیارم

  56. سلام . ببخشید من و یه اقایی چند ماه باهم دوست بودیم و بیرون رفتیم . خونواده من متوجه شدن ، طرف میخواد بیاد خواستگاریم ولی بابام راضی نمیشه و فک میکنه باهاش رابطه نامشروع داشتم 🙂 میشه راهنمایی کنید چجوری راضیشون کنیم ؟ من 18 سالمه اون اقا 32

  57. سلام.پسری هستم ۲۷ ساله که در خانواده نسبتا مذهبی متولد شدم و از سن ۲۰ سالگی در دوران دانشگاه با دختری آشنا شدم و ۱ سالی دوست بودیم و بنا به دلایلی و نیاز مالی که اون دختر داشه ازدواج کرده و متاسفانه بعد از چند ماه به مشکل خورده و طلاق گرفته و بعد از طلاق ارتباط با من شروع کرده و تا الان هم باهم‌ارتباط داریم و هدف من اوایل ازدواج نبوده ولی الان به دلیل اینکه به پای من مونده این همه سال و واقعا هم دختر بدی نیست و تلاش کرده همش‌جبران انتخاب اشتباهی که در گذشته داشته بکنه دوس دارم ازدواج کنم ولی متاسفانه خانواده من پذیرای این دختر به دلیل اعتقاد و دیدگاهی که دارن نیستن واقعا الان نمیدونم باید چیکار کنم و چه انتخابی داشه باشم چون من هم خانواده و هم اون دختر دوست دارم لطفا کمکم کنید ممنونم.

  58. خانم هستم مادر پسری که لیسانس گرفته و تازه می‌خواهد به سربازی برود اما در مدت تحصیل در دانشگاه شهرستان با دختری آشنا شده که همشهری ما نیست از استان دیگری است و هم رشته تحصیلی هستند قصد جدی برای ازدواج با او دارد در حالی که تازه به سربازی می‌رود و ما شرایط خواستگاری و آشنایی با ایشان نداریم. بقیه صحبتم این است که ما بلقوه مخالفتی نداریم اما اکنون شرایطی برای پیشبرد این موضوع نداریم چون امسال فرزند دیگرم سال ۱۲ است میخواهم محیط خانه بدون تنش و آرام باشد اما مدام سر این موضوع در منزل تنش داریم .پدرش یعنی همسر من عصبی می‌شود با هم بحث می‌کنند و بین‌شان بی احترامی پیش می‌آید من نگران هستم ادامه این وضع باعث شود پسرم کار اشتباهی انحام دهد و بدون صلاحدید خانواده به تنهایی اقدام کند و قول هایی به خانواده دختر بدهد یا حتی عقد کند

  59. سلام با پسر همسایه شش سال دوستم خیلی باهم خوبیم بابام قبول نمیکنه و از پسر عمه ام قبول کردن من نمیخوامش پسر همسایه چند بار واسطه فرستاده ولی بابام بی دلیل رد میکننفقط دو سال پیش یبار بابام بهش زنگ زدن کلی بد وبیراه گفتن اونم گفته الان دختر تصمیم گیرندس این ب دلشون کار کرده ومیگن بی ادبه ولی من میمیرم بدونش چیکار کنم

  60. من 14 سالمه و دختر هستم تازه کلاس هشتم رو تموم کردم عاشق ی پسرم ک از من خیلی دوره و اون الان قصد داره بیاد دیدن من و با خانوادم صحبت کنه و من خانواده ی خیلی سخت گیری دارم نمی‌دونم باید چیکار کنم

  61. سلام من یساله ک با ینفر دوس شدم میخاستیم ازدواج کنیم مادرشم میدونس چن باری خاستگار واسش اومد و من تصمیم گرفتم زود برم خاستگاری بعد خاستگاری خونوادش گفتن ی کار خوب پیدا کنه بعدش بیاد نامزد بشن منم گفتم باشه بعد ی مدت مادرش بهم زنگ زد گف من هرچه استخاره میکنم خوب نیس از هم جدا بشید انقدر رفتن رو موخ دختره ک سردرد گرفته بود یروز مامانش زنگ زد گف دیگ دخترمو نمیدم بعدش منم با رلم حرف زدم گف منم دیگ خسته شدم بعدش یهو گف من دیگ ازت سرد شدم توم بیخیالم شو خدایی یروز دیر پیام میدادم دیونه میشد الان ی هفته شده دیگ جوابمو نمیده

  62. سلام وقتتون بخیر..دوماه و نیم پیش اقاپسر با خانواده اقدام کردن برای خاستگاری و تشریف اوردن خونمون،قرار بر این شد که رفت و آمد خانوادگی داشته باشیم تا شناخت بهتری پیدت کنیم ولی پدر بنده زیاد موافق این ازدواج نبودند ولی نه هم نمیگفتند
    چندجلسه من با مادرم با مادر و خواهر اقاپسر رفتیم و اومدیم
    هربار که به پدرم میگفتیم شما هم بیاید هربار بهونه کارشون رو اوردند
    الان ۲ماه و نیم از جلسه خاستگاری گذشته و اخرین باری که پدرم با خانواده پسر ملاقات داشتن همون ۲ماه و نیم پیش بود
    تو این دو ماه و نیم حتی یکبار نشد که زنگ بزنن به پدر خانواده
    من تصمیم گرفتم امشب با پدرم صحبت کنم و نظرشونو بدونم
    کلا نظرشونو درمورد این خانواده
    ولی نمیدونم چطور حرف بزنم
    برا خانواده پسر هم دلخوری پیش اومده که چرا پدرم اهمیت نمیدن
    میخوام بدونم الان بهترین رفتار چیه

  63. سلام وقتتون بخیر من تقریبا ۳ سالی هست ک با یه پسر در ارتباطتم و خیلی همدیگرو دوس داریم ولی متاسفانه از وقتی هنوز از رابطه ما ۱ ماه گذشته بود خانواده پسر مخالفت کردن با این موضوع و این موضوع همچنان ادامه داره و پدرشون هیچ جوره داره راضی نمیشه منم خیلی از این وضعیت خستم نامزدم هم هر کاری میکنه باز پدرش مخالفت میکنه با من…خیلی خستم لطفا راهنمایی کنید منو ک چجوری درستش کنیم….

  64. سلام امیدوارم حالتون خب باشه(من دختری 19ساله ای هستم ک تازگیا با خانوادم دچار مشکل شدم حتا دیگر حرف هم نمیزنم با کسی فقط بخاطر این ک عاشق پسری از یک تبعه دیگر شدم موقعی ک موضوع را با خانواده ام مطرح کردم با کتک و مشکلاتی زیادی روبرو شدم و میگویند ک ازدواج با یک تبعه دیگر ممکن نیس و من دچار افسردگی شدم تا حدی ک دست به خودکشی زدم ولی باز هم قبول نکردند. اگ میشع بهم مشاوره بدید چیکا کنم

  65. سلام خوب هستین خاستم ازتون کمک بگیرم میگم من با ی نفر ۶ ماهی هسش ک حرف میزنم بعد خانوادش مخالفن نمیدونم رابطه رو ادامه بدم یا نه

  66. سلام خسته نباشید من ۱۹ همین ماه عشقم امد خواستگاریم بعد بخاطر مهریه اینا خانوادم قبول نکرد خانواده اون میگفتن ۱۴ تا سکه خانواده من گفتن ۱۱۴ تا دیگ خانوادم قبول نکردن پسره هم گفت منو فراموش کن حالم خیلی بده نمیدونم چ کنم

  67. سلام وقتتون بخیر من با یه پسری دوست هستم ۲۴سالش هست منم ۱۹سالم هستش برای کانادا می خوایم اقدام کنیم خیلی خوبه با شخصیته خیلی خوشم میاد ازش رفتار بدی ندیدم ۸ماهه که باهم هستیم توی دانشگاه آشنا شدیم
    خانوادم یکم مخالفت دارن در مورد اینکه یه کی دیگه پیدا میشه اون شاید بهتر باشه …

  68. سلام من دختری ۳۹ساله هستم۱۴سال باپسرهمسایمون دوست شدم ۷سال پیش تصمیم ب ازدواج گرفتیم ولی بخاطره تفاوت سنی ۳ساله خانوادش مخالفت کردن من دیگ قیدشوزدم منتهی پسربشدت بمن علاقمنده.۱۴ساله باخلق وخوی هم آشناشدیم میگه عشقمون هوس نیست ک اگ بودزودترجداشده بودیم قبولش دارم همجوره.الان چجوری خونوادشوراضی کنه؟

  69. سلام من خانوادم با ازدواج دختر قبول دارن و حتی مادر دختره قبول دارد ولی خواهر و برادر دختره قبول ندارن باید چی کار کنم برای راضی کردنشون

  70. ۲۲ سالمه دختر هستم مجرد دانشجوی کارشناسی روانشناسی ، بیشتر از یک ساله با پسری آشنا شدم که الان ۲۶ سالشه و ارشدِ حقوق داره توی این مدت تونستیم با هم اشنا بشیم و فهمیدیم که حرفای همو میفهیم. افکارمون به هم نزدیکه و … خلاصه از هر لحاظ برای هم مورد تایید هستیم. ولی پدرم مخالفت میکنه. نه با ایشون. که با ازدواج من. میگه من الان نمیخوام زیر بار قسط و قرض برم واسه ازدواج تو . توانایی رو به رو شدن با ادمای حدید نداره. و خب مشکوک به اسکیزوئید هم هست. با پسر. که تلفنی صحبت کرده از من بد گفته که ردش بکنه و فراریش بده. خیلی دلم شکسته از کاراش. درضمن پدرم سال ها بیکار بوده و الان راننده اسنپ هستن. سالهاست که خرج خونه و زندگی به دوش مامانم بوده. به پسره گفته دخترمو جدی نگیر من دلم از دستش خونه . خودتو توی آتیش ننداز. و خیلی حرفای دیگه که الان هم من و هم پسر رو ناراحت کرده.

  71. سلام من با یه آقایی آشنا شدم که یبار ازدواج کرده و برگه های شکایت دادگاهشو دیدم میدونم مقصر نبوده. از عشقش به خودم مطمئنم هرکاری برای خوشحالی من میکنه شرایط خوبی هم داره اما پدر و مادرم با ازدواجمون مخالفن چون یبار ازدواج کرده نمیدونم چطوری راضیشون کنم

  72. مادر رلم راضی به ازدواج من و رلم نیست چون پدر مادر من جدا شدن ما همدیگه رو خیلی دوس داریم

  73. سلام خسته نباشید من ۱۸سالمه دو ماهه با پسری در ارتباط بودم قبل اینکه برم تو رابطه حال روحیم خوب نبود وقتی باهم رفتیم تو رابطه حالم خیلی خوب شد تقریبا بهش وابسته شدم بعدش فهمیدم ک ظاهر پسر برای مادرم باب میل نیس خیلی ناراحت شدم و با اینکه می‌دونستم خانوادم با همچین پسری مخالفت میکنن به دلیل اینکه این پسر سیگار می‌کشه و مشروب میخوره ولی خوب خود پسر گفته بود ک ترک میکنم ولی بازم حاضر شدم برم تو رابطه چون پسره خیلی اصرار داشت منم دلو به دریا زدمو دوست شدم حتی برای جبران تمام حس های خوبی ک بهم داده بوسشم کردم ولی دیشب این رابطه رو قطع کردم چون فهمیدم آخرش جداییه اگ خواست بیاد خواستگاریم خانوادم نمیزارن

    • سلام قطعا سخته ی رابطه و خاطراتش اذیتت کنه اما فکر میکنم انتخاب درستی کردید چرا که هم سن شما فعلا پذیرای اتفاقات خوب ایندس هم اینکه خانوادتون امکان پذیرش ایشون با مسائل حاشیه ای رو نداشتن.به خودتون وقت بدید تا خاطراتش پاک بشع و هر چیزی ک ایشون رو ب یاد شما میندازه مثل عکس یا هدیه پاک کنید. خوب ازدواج کردن چند مرحله اساسی داره که شما فقط معیار اشنایی و علاقه رو تو ذهنتون دارید. ازدواج نیازمند داشتن تفاهم و تعهد هم هست نیازمند حداقل های زندگی هم هست نیازمند ثبات شغلی هم هست.نیازمند این هست ک شما تجربه کافی برای تشکیل یک زندگی مشترک رو داشته باشی.در مورد افکار خودکشی بگو بهم کی و به چ دلیل پیش اومده

  74. سلام دختری هستم ۲۳ ساله امسال شیش سال میشه با پسری دوستم هم خانواده من در جریان هستم هم خانواده اون اما خانواده اون راضی نمیشن بیان برای خواستگاری گفتن تا وقتی شغل و خونه و پول نداشته باشه نمیان خانوادم خیلی دارن روم فشار میارن راهی بجز خودکشی برام نمونده
    من همجوره تو این رابطه براش بودم هم از لحاظ مالی هم احساسی هم رفاقتی همجوره کم نزاشتم اما وقتی بحث خواستگاری میارم طفره میره میگ نمیتونم جلو پدرم وایستم نمیدونم چیکار‌کنم حس پوچی بم دست داده

  75. سلام،من ۴ ساله با ی اقایی تو رابطه هستم،خودشون کاملا منو پذیرفتن و پایبندن ولی پدرشون مخالفه و از اول ینی ۴ ساله قبول نمیکنه ک ما ازدواج کنیم الانم عمه و مامان و…واسش دختر معرفی میکنن، پیشنهاد داده ک باهاش فرار کنم چیکار میتونم بکنم؟پسر با عرضه ایه و کاریه تنبل نیس و میدونم ک اینده بدی نخواهم باهاش داشت، آوارگی و بلاتکلیفی مثله خوره داره مغزمو میخوره

  76. من 38 سالمه و با خانمي 37 ساله به مدت حدود 5 سال در رابطه بودم به قصد ازدواج. دليل اينكه اينقدر رابطه ما طولاني شد اين بود كه بخاطر اينكه من قبلا به مدت يك سال و 9 ماه متاهل وبدم و جدا شدم، خانواده ايشون به شددددددت با اين وصلت مخالف بودن. اما ما هم رو دوست داشتيم، و قرار بود عقد كنيم و بعد مهاجرت كنيم.و حتي خاستگاري هم رفتيم كه با رفتار بسيار زشت مادرش مواجه شديم. باز با اين حال ما سعي كرديم مشكلات رو حل كنيم.
    بالاخره ديروز اون خانم هم با نظر خانوادش همراه شد و رابطه رو تموم كرد. من موندم و چهار پنج سال رابطه ناكام، ايشون هم كه دارن تشريف ميبرند خارج. خواستم بگم خانواده شخص مقابل هم دقيقا به اندازه خود شخص مهم هستن. گول نخوريد

  77. سلام من دیروز از خونه فرار کردم به دلیل اینکه آزادی در تصمیم گیری و هیچ حق انتخابی از بچگی تا این سن ۲۰ سالگی نداشتم و پدر و مادر و خواهرم با کسی که قصد ازدواج دارم باهاش مخالفت کردن و گفتن با هرچنتا مرد دوست میشی بشو ولی ازدواج نمیزارم بکنی در صورتی که من با این شخص قصد دوستی داشتم تا ۳ سال بعد ازدواج به دلیل فشار والدین فراد کردم الان چیکار میتونم بکنم

  78. من عاشق پسری هستم ح حدودا 8 سال باهم هستیم و خانواده هامون بع شدت مخالفن برای اردواج الام خانواده پسر راضی هستن ولی خانواده من ن میگن پسر به درد تو نمیخوره و فهمیدن ک باهم ارنیاط داشتیم پدرم گفته رضایت میدم ولی دیگه از خونه برو ولی مادرم راضی نیس و اینم بگم پسر خوبیه ولی مادرم ازش خوشش نمیادش و هیجوره هم نمیتونیم از هم جدا بشیم یه شددددتتتت درگیرم و نمیدونم چ کاری باید انجام بدم

  79. سلام خسته نباشید من با شریک احساسیم به مشکل خوردم .سه سال بود باهم دوست بودیم قرار بود برای ازدواج اقدام کنند ک الان یه مشکلاتی بینمون هستن .شریک احساسیم چون خانواده شهید هستن و اینکه خانواده خیلی مذهبی ایی دارد باعث شده ک شکاک و بدبین باشد و از طرفی ام روی خیلی چیزا حساسه . و خانواده ما آزاد هستن و اینکه محدودیت خاصی نداشتم وگیر دادنای این اقا باعث خستگی من شده و از طرفی ام خانواده ها راضی نیستن یعنی پدر شریک احساسیم چندبار تیکه انداختن ک خاستگاری افراد خیلی بی حجاب نمیرن .از یه طرف اخلاق و رفتار این اقا به جز گیر دادن و حساسیتشون خیلی باهام خوبه و اینکه این اقا مسئولیت پذیره و با اینکه دوست بودیم خرجی من را میدادن .حال من بین دو راهی آینده و عشقم گیر کردم وخیلی سر درگمم . خانواده ایشون خیلی مذهبی و خانواده من آزاد هستن

  80. باسلام .یه دختر ۲۲ ساله ام که ۷ماهه که باشخصی عقد هستم .قراربراین بود که نامزدم خونه که طبقه بالای خونه پدرش هستن رو تکمیل کنه و ازدواج کنیم .ولی به دلیل مشکلات مالی و تغییر شغل خونه هنوز آماده نشده .نامزدم پیشنهاد ازدواج و زندگی در اتاق پدر شوهرم رو میده و خانواده من مخالف.(خانواده من به شدت سنتی هستن و اجازه بیرون رفتن و رفت آمد بین من نامزدم رو نمیدن)

  81. سلام وقت تون بخیرر.. من چند روزی استرس گرفتم فقط فقط بخاطر خواستگارم…که همو خیلی میخاییم ولی خانوادم یعنی پدرم موافقه فقط فقط میترسه مامان پسره دخالت کنه …نمیدونم چیکار کنم که بابام جلب توجه بشه قبول کنه چند روزی بخاطر همین گریه میکنم قفسه سینم درد میگیره من چیکار کنم که بابام قبول کنه

  82. من میخوام با شخصی ازدواج کنم که ۲۵ سالش هست من ۲۲ پدرم هم مخالف هست نمیدونم آیا تصمیم من درسته برای ازدواج یا خیر

  83. من ۱۶ سالمه و الان. ی ساله ک با ی پسر دوست هستم و الانم وابسته هستم و هم دگ رو خیلی میخاهیم و اینکه الان خانواده هامون در جریان. و همچی میدونن اما خانواده من مخالفت کردن و منم خیلی دوسش دارم اینم هست ک اصلا خانواده هامون ب هم نمیخورن خانواده اون خیلی مذهبی و چادری و… اما از ما زیاد ن. مانتوی و….

  84. دوست پسر دارم. بهم علاقه زیادی داره و خیلی وابستم شده.برای اینکه بتونه جلوی پدرم سرشو بالا بگیره و برای خاستگاری جواب مثبت ازش بگیره،از همه نظر خیلی تلاش میکنه(از نظر شغلی،ظاهری،اخلاقی و..)پدر مادرم نمیدونن که باهاش در ارتباطم و خیلی سخت میتونیم هم دیگه رو ببینیم.
    خیلی دوس دارم مادرم با این موضوع کنار بیاد و اجازه بده که باهم در ارتباط باشیم.
    اما متاسفانه مادرم دراین مورد مخالفه. چیکار کنم که نظرش عوض بشه و اجازشو بده؟ممنون میشم راهنمايي کنید.ما قرار نیست در سن پایین ازدواج کنیم.و خودم هم با این موضوع مخالفم..اما ما میخوایم که تا زمان ازدواجمون باهم در رابطه بمونیم.اما مادرم با این موضوع مخالفه.مشکلم این هست که چجوری مادرم را راضیش کنم.ممنون میشم راهنمايي کنید.

  85. سلام من ی مدت پیش خاستگار اومد برام و پدرم قبول نکرد ولی ما‌همو دوست داریم و‌میخوایم به هم‌برسیم چیکار کنم که پدرم راه بیاد و قبول کنه تصمیم گرفتم سال دیگه بهش بگم که انتخابم همینه و دوسش دارم آیا این‌کار درسته؟

  86. سلام وقتتون بخیر.من 30سالمه و با آقا پسری 35 ساله آشنا شدم.من و ایشون از هم خوشمون اومده و دوست داریم بیشتر آشنا بشیم با و اجازه اطلاع خانواده ها در صورتی خانواده آقا پسر راضی نمیشن و میگن دختر غریبه هست و تو نمیشناسیش و از آشنا و فامیل بگیر.حالا این آقا پسر چطور باید خانوادش رو راضی کنه؟

  87. سلام من خستگاردا رم ولی خانوادم راضی نمیشن میگن چون طلاق گرفتی بهت شوهرنمیدنم

  88. سلام خانم دکتر حالم خیلی بده دوسال و نیم هست که با یه پسری در رابطه ام و عاشقشم بخاطرش جونمو هم میدم اونم همچنین خیلی عاشق منه … ولی طایفه مادرم همیشه سر میکشن به زندگیم میگن پسر بدیه بخدا خیلی پسر خوبیه ولی همش مامانم رو پُر میکنن من چیکار کنم میخوام خودکشی کنم 🙂
    خواهش میکنم یه راه حلی بهم بگید من اصلا نمیتونم ازش دل بکنم خیلی وابسته اش هستم 🙂 طایفه مادرم فکر میکنن خودشون خیلی خوب هستن و حرف ندارن!!!

  89. سلام شبتون بخیر من دختر 17ساله هستم که 10بهمن فضای مجازی با یه پسر که 21سالش آشنا شدم و اینکه این پسر افغانی هستی الان هشت ماه که باهاش تلفنی صحبت میکنم چت میکنم و اینکه خودش از پنج سالگی تهران بزرگ شده با خانواده دایش تهران آمده و اینکه من الان خانواده هیچکی از این موضوع خبر ندارع چون اگه خبر بشن شر میشه پسر فروشگاه مواد غذایی کار می‌کنه وا ینکه چون خانواده کابل هستن گفتن به پسرش که فروردین حتما میان ایران من مشکلم برادرم پدرم هست که می‌دونم از افغانی خوششن نمیاد هم این آقا من دوست داره هم من ایشون رو دوس دارم الان هم ازتون میخام کمکم کنید چطور تا فروردین خانواده نددونن یا آمدن خواستگاری مخالفت نکنن ممنون میشم منو راهنمایی کنید که چطور اگه آمدن خانواده راضی کننن چون واقعا فکرم خیلی درگیر ها دفع میگم نکنه بفهن تا اون موقع ممنون میشم الان منو راهنمایی کنید ?

  90. سلام من حدود یک ساله که با یه پسر در ارتباط هستم و رابطمون خیلی خوبه با توجه به شناختی ک ازش دارم تا حالا چیز بدی ازش ندیدم و خیلیم به هم علاقه داریم در صورتی که خانواده من خبر از این موضوع نداشتن و حتی مادرمم نمیدونست خلاصه چندماه پیش پسره منو‌به خانوادش معرفی کرده و اومدن خواستگاری مادرم موافقت کرد اما‌پدرم همچنان مخالفه این موضوع هس بازم خواستگاری کردن و پدرم هنوزم جوابش نه هس کلا تا الان خانوادم فهمیدن ک در ارتباطم با پسره

  91. سلام من یه پسر ۲۶ ساله هستم با یه خانمی آشنا شدم ۱۲ سال از من بزرگتره تا آزمایش برای ازدواج پیش رفتیم بهشم خیلی بهم علاقه داریم و عقایدمون شبیه بهم هستش خانواده من فوق العاده مخالف هستند ولی خانواده دختر راضی هستند واقعا نمیدونم چیکار کنم

  92. سلام وقتتون بخیر، کسی که دوستش دارم به خواستگاری من اومدن ولی پدرم مخالفت شدیدی داره. چیکار میشه بکنم؟ از لحاظ روانی دارم دیوونه میشم کارمون شده گریه و حرص خوردن. کسی که دوستش دارم، 6 سال پیش اعتیاد داشته ولی الان پاکه پاکه حتی حاضره آزمایش اعتیاد بده تا ثابت بشه… پدرم متاسفانه از کسی که دشمنی با عشقم داره برای تحقیق پرسیده و اون فرد به دروغ گفته هنوز مصرف میکنه.کسی که دوستش دارم، 6 سال پیش اعتیاد داشته ولی الان پاکه پاکه حتی حاضره آزمایش اعتیاد بده تا ثابت بشه… پدرم متاسفانه از کسی که دشمنی با عشقم داره برای تحقیق پرسیده و اون فرد به دروغ گفته هنوز مصرف میکنه.

  93. من با یک نفر آشنا شدم و الان 5 سال با همیم و 5 سال هست که خانوادم قبول نمی کنند با هم ازدواج کنیم به خاطر شرایط مالی آن ولی الان داره له خاطر من تلاش میکنه و دوتامون خیلی اذیتم به خاطر خانواده هامون چیکار کنم خانوادم راصی بشن

  94. من قراره به زودی نامزد کنم اما از طرفی هم من کمی لجبازم تو زندگی هم کیس مورد نظرم،تا جایی که این اواخر خیلی به مشکل خوردیم،اما بحث و جدل آنچنانی بینمون نیست خداروشکر، از طرف دیگه هم مادر و خواهر کوچکم که ۸ سالشه فقط من رو دارن و جز من کسیو ندارن که بهشون برسه و خرجشون رو بده و از لحاظ معنوی هم کنارشون باشه،از سوی دیگه هم نه نامزدم و نه مادرم باهم راه نمیان و من این وسط گیر کردم و میدونم که بعدا هم رابطه این دو مشکل ساز خواهد شد،اما من نامزدم رو دوسش دارم،حالا نمیدونم باید چیکار کنم،هرکدوم رو انتخاب کنم عذاب وجدانش میاد سراغم و به کلی ذهنم رو مخدوش کرده

  95. وقت بخیر ، منو پارتنرم دوساله باهم تو رابطه ایم و همو دوست داریم و قصدمونم ازدواجه ولی چون ۱۸ سالمونه خانوادهامون مخالفن و گوشی رو ازش میگیرن و تهدیدش میکنن باید چیکار کنیم

  96. سلام خسته نباشید من نفر را میخوام و اون هم من را میخواد البته درست هم نمیدونم توی روستا هم با هم آشنا شدیم خونه مادر بزرگ من توی اون روستا هست و خونه پدر مادر اون من 14 سالم هست و اون پسره 25 سالش هست و بهم گفته که قرار ازدواج نزاریم و اینکه الان مامان و باباش از همون روستا میخوان برن خواستگاری یک دختر دیگه و من چیکار کنم و اینکه اون دختر هم 15 سالش هست

  97. من ۲۳ سالمه و ۸ سالی هست که با یک نفر آشنا شدم که چهارسال از خودم بزرگتره.که الانم درمرحله خواستگاری قرار گرفتیم ولی پدرمن جوابشم منفی هستش بخاطر شرایط کاری.و بهشون گفته نه ولی دراصل خانواده ی من میخوان ببینن که با شنیدن نه برای همیشه میره یا سر حرفش میمونه.الان اون آقا به من میگه خانوادتو راضی کن،خب باشه من راضیشونم کنم بابای من هیچوقتی زنگ نمیزنه به باباش که این موضوعو بگه یعنی این یه انتظار بیهودس که از خانواده من داره چطور من حالیش کنم اصلا نمیفهمه که نمیشه خانواده من باهاشون تماس بگیره اینو من به چه نحوی بگم که درک کنه،اصلا هم توی این مدت شرایط روحی و روانی خوبی ندارم از شدت استرس حالت تهوع میگیرم و نمیتونم غذا بخورم دستام بی حس میشه کتفام پشتِ‌سرم همش گریم میگیره معده درد گرفتم اصلا حالم خوب نیست بیش از حد معمول ناراحتم درصورتی که من مقصر این پشامدا نیستم و خودش باید کاری کنه نه از من که یه دخترم انتظار داشته باشه اینکارا رو کنم

  98. من برای ازدواج به مشکل خوردم.راستش با پسری ۲سال دوست بودم و قصد ازدواج،باهم رابطه داشتیم،ولی الان خانوادم راضی به وصلت باهاشون نیس،میگه غریبس،نمیشه

  99. سلام، بنده چند سالی است با حانمی که حدود ۱۵ سال از من بزرگتر هستند آشنا شدم. و در این ۲ سالی که با هم آشنا شدیم، شناحت کافی رو از خصوصیات اخلاقی، خانوادگی هم بدست آوردیم. خانواده بنده با ازدواج من با خانم مد نظر قطعا مخالفت میکنند چرا که تلویحا چند بار این موضوع رو با اونها در میان گذاشتم و مخالفت خودشون رو اعلام کردند. و علت مخالفت اونها همین فاصله سنی هست. خواهشمندم راه حلی ارائه بفرمائید تا بتوانم خانواده رو متقاعد کنم که رضایت بدهند به این امر مهم.

  100. من یک دختر متولد ۸۲ هستم دارم درس میخونم،الان برام خاستگار امده و متولد ۷۶ هست مشکل سنی نداریم ولی چون پسره شغلش فست فودی هست مامانم قبول نمیکنه بابام مشکل نداره مامانم مشکل داره پسره ۴ساله که عاشقمه و من نمیدونستم باهم نبودیم اصلا ۳ بار امده خاستگاریم گفتن نه الان تازه داره بهم میگه که ۴ساله عاشقمه میگه شغلمو تغییر میدم هر کاری میکنم که خانوادت قبول کنن و میمونم تا درس و دانشگاه تمام کنی ولی اگه بعد از این همه سال دوباره خانوادت بگن نه من جوری زمین میخورم که دیگه محاله بلند بشم.هر کاری بهش میگم میکنه خونه خریده،ماشین خریده،وضع مالی خوبی داره بهش گفتم من خونه آپارتمان نمیخام گفته باشه خونه زمینی خریده واقعا عاشقمه هرکاری گفتم انجام داده همه خانوادشم میدونن و همه موافقن فقط میگه من هزار سال منتظرت میمونم ولی اگه باز خانوادت بگن نه من بدجور ضربه میخورم من نمیتونم ببینم با یکی دیگه ازدواج کردی و قسم خورده با من ازدواج نکنه دیگه با هیچکس نمیکنه حتی نذر کرده تا منو به دست بیاره.

  101. سلام ، بنده دخترم و ۱۹ سالمه ، یه خواستگاری دارم که ۳۵ سالشونه ، یه بار ازدواج ناموفق داشتن ، دلیل طلاقش هم دخالت های خانواده خانوم سابقش بوده ، ایشون ساکن استان البرز هستن و بنده ساکن استان آذربایجان‌غربی. راهمون یکم دوره ولی ایشون بخاطر من یه بار سفر کردن به شهر من، پدرم اصلا راضی نمیشه به این ازدواج و همش میگه که من دخترم رو به یه شخصی که ازدواج دومشه نمیدم ، مردم حرف درمیارن ، بخاطر اینکه مردم حرف درنیارن داره غیرعقلانی پیش میره. میگه تحقیق نمیکنم و بدون اینکه تحقیق کنه رد میکنه خواستگارم رو، میگه حتی تحقیق کنم آدم خیلی خوبی هم باشه من راضی نیستم . و این بنظرم خیلی غیرمنطقی هست ، من و خواستگارم ۵ ماهه که ارتباط داریم باهم ، ولی پدرم مطلع نیستن، اگه بدونن هم پرخاشگری میکنن و چه حرفها که نمیزنن هم برای من هم مادرم، من نمیخوام مامانم بخاطر من آسیب ببینه ، الان من چیکار کنم که بابام راضی بشه . هرکسی هم که از طرف خوانندگانم زنگ میزنه پدرم بی احترامی میکنه گوشی رو قطع میکنه. یه بار خود خواستگارم زنگ زد به داییم که مثلا کار رو حل کنن و داییم با بابام صحبت کنه ولی داییم اصلا رفتار خوبی نداشته و توهین کرد بهش ، دیگه نمیدونه واقعا چیکار کنه ، خواستگارم هرکاری میکنه از هرطرف بی احترامی میبینه من نمیخوام شخصیت خواستگارم خورد بشه ، از طرفی هم نمیدونم دیگه با بابام چیکار کنم که راضی بشه . پدرم میگه چون راه دوره و فاصله سنیتون زیاده و ایشون یکی رو طلاق دادن من نمیخوام راضی بشم . خواستگارم هم گفتن که اگه ما فاصله سنی مون کم بود و باهم تفاهم نداشتیم اونموقع چیکار میشد کرد ، اگه مشکلتون دوری راه هست که من میام شهر شما زندگی کنیم بازم بابام میگه نه چرا بخاطر ما از خانوادش بگدره بیاد اینجا ، خواستگارم گفت من با سند و مدرک میتونم نشون بدم که من توی ایم طلاق بی تقصیر بودم و مقصر خانواده همسرم بوده ، ولی بابام اصلا به هیچ صراطی مستقیم نیست و میگه که الا و بلا مردم حرف درمیارن و فقط بخاطر حرف مردم این مخالفت رو نمیذاره کنار تا عقلانی پیش بریم ، ما میگیم خب تحقیق کن اگه آدم بدی بودن و شرایطش با خانواده ما سازگار نبود و و باب میل من نبود اونموقع رد میکنیم ، ولی اصلا قبول نمیکنه حتی حاضر نیست تحقیق کنه ، میگه حتی اگه آدم خیلی خوبی هم باشن من قبول نمیکنم، میگه مردم نمیگن که اخلاقش خوبه ، مردم میگن فلانی دخترش رو داد به یکی که طلاق داده.اگه میشه راهنماییم کنید. ممنون میشم?

  102. من ۳ سال هست که با یه نفر تو رابطم هردومون واقعا همو دوست داریم مخصوصا اون، تقریبا میتونم بگم دیگه باهم بزرگ شدیم همه عادتای همو میدونیم خیلی همو دوست داریم آخرای ۱۱ سالگیم باهاش آشنا شدم اونم اخرای ۱۴ سالگیش،الان من ۱۵ سالمه ۲ ماه دیگه و اون میشه ۱۸،،همه چی خوب داشت پیش میرفت تا اینکه یه شب داشتم تلفنی باهاش حرف میزدم مادرم اومد داخل اتاق و گوشیو ازم گرفت و دیگه زندگی من از اون روز نابود شده،حتی پیش مشاور حضوری هم میرم،مادرم گفت کات کن با سختی کات کردم،تا ۳ روز بعدش خالش زنگ زد خیلی باهام حرف زد،خانوادش همه منو می‌شناسن و خیلی دوسم دارن،ولی مادرم خیلی مخالفه با این قضیه من نمیتونم اینطوری ادامه بدم حتی دست ب خودزنی هم زدم،ولی انتظار دارم مادرم مثل بقیه مادرای دوستام و اطرافیانم یکم به احساساتم احترام بزاره چطوری اخه رابطه ۳ ساله رو با اون همه وابستگی ی شبه تموم کنم؟

  103. من به مدت سه سال با آقایی در ارتباط بودم خانواده ها با ازدواج ما مخالف بودن، من خانوادمو به زور راضی کردم ولی این آقا بعد مدتی کارشو از دست داد و مجبور شد بره تهران، خیلی ناگهانی رابطه رو ترک کرد و گفت نمیتونه ادامه بده ، چهار ماهه جدا شدیم ولی من نمیتونم این موضوع هضم کنم،یه موقع خوبم یه موقع خیلی بد، شبا خوابشو میبینم ، همه جا منو بلاک کرده ، من با اکانت فیک چکش میکنم ، نمیتونم خودمو کنترل کنم ، باید چیکار کنم که زودتر فراموش کنم؟

  104. سلام دختر ام . پارنترم با خانوادش مشکل شدید داره میخواد جدا شه ازشون خیلی خیلی سعی کردم جلوشو بگیرم از تصمیمش برنمیگرده احساس میکنم افسردگی شدید داره ولی نمیره پیش روانشناس هیچجوره قبول نمیکنه زندگیش رو با هن جتی با کمک من درست کنیم میگ چیو میخوای درست کنی هیچی درست نمیشه و اینطور مسائل ۲۱ سالشه . میخوام کمکش کنم ولی از روی عصبانیت داره زندگیشو نابود میکنه نمیدونم چیکار کنم من ب خاطر آرامش خودمم شده باید ار رابطه بیام بیرون ولی از طرفی حس مسئولیت میکنم راجبش ک کمکش کنم کنارش بمونم و از اون طرفم دوستش دارم نمیخوام از دستش بدم ولی آیتم میدونم اگر خانوادش بزاره کنار احتمال بهم رسیدنمون زیز صفر میشه و تقلای بی مورد

دیدگاهتان را بنویسید