عشق شگفتانگیز است، داشتن روابط عاشقانه لذتبخش است، عاشقی بهترین اتفاق در دنیاست؛ اما عشق یک دردسر بزرگ هم هست. رسیدن به یک رابطه عاشقانه کار بسیار سختی است.
بزرگترها اکنون در تائید این موضوع سر تکان میدهند درحالیکه دختر و پسرهای جوان احتمالاً بدون اینکه به حرفهای شما گوش دهند، با صدای بلند قسمتهای موردعلاقه خود از داستان عاشقانه زندگی خود را از حفظ میخوانند.
راز دستیابی به یک ازدواج عاشقانه چیست؟ کدام افسانهها درباره عشق، شمارا گمراه میکند؟ برای داشتن یک رابطه عاشقانه که درگذر زمان جذابیت خود را از دست ندهد چهکارهایی باید انجام داد؟
مزایا و معایب ازدواج سنتی و مدرن
به گفته دکتر هادسون، منظور زوجهای ناراضی از «ما با همسر خود تفاهم نداریم»، در واقع به این معنا است که «ما نمیتوانیم بهخوبی با هم کنار بیاییم و با همسر خود ارتباط صحیح برقرار کنیم». اینجاست که موضوع تفاهم در زندگی مشترک مطرح میشود. کسانی که از ازدواج خود ناراضی هستند، اختلافات زناشویی را در نداشتن تفاهم با همسر خود میبینند.
آنها این نکته را درک نمیکنند که یک رابطه زناشویی و ازدواج موفق وابسته به این نیست که چقدر اخلاق زوج در ظاهر شبیه به هم باشد، بلکه به این بستگی دارد که زوج چقدر اراده به خرج دهند و بخواهند در یک رابطه پایدار باقی بمانند.
این امر میتواند در یک ازدواج سنتی (نوعی پیوند زناشویی است که عروس و داماد توسط افرادی غیر از خودشان، بهویژه اعضای خانواده، مانند والدین، انتخاب میشوند و اجازه درخواست طلاق را ندارند) مشاهده شود که در آن تمایل به رابطه پایدار و طولانیتری نسبت به ازدواج مدرن وجود دارد و بر اساس آمارهای بینالمللی، به روابط شادتری منجر میشود.
ازدواج سنتی یا مدرن
سؤالی که امروزه بسیاری از افراد از خود میپرسند این است که ازدواج سنتی بهتر است یا ازدواج مدرن؟ افزایش آمار طلاق میتواند دلیل بهوجودآمدن سؤالاتی ازایندست باشد. اما کدام یک از نوع ازدواجها بهتر است و رابطهای بادوام بیشتر و همچنین با عملکرد بهتر را در پیش خواهد داشت؟
نمیتوانیم بهصورت قطع بگوییم کدام ازدواج بهتر است چرا که نوع ازدواج بر اساس فرهنگ، خانواده، نوع شخصیت و روحیه افراد بررسی خواهد شد. اما در این مقاله بهصورت کلی با هرکدام از این ازدواجها آشنا خواهیم شد و مزایا و معایب ازدواج سنتی و مدرن را میسنجیم.
ازدواج سنتی یا عاشقانه
آیا در یک ازدواج سنتی زوجها به دلیل اینکه اجازه درخواست طلاق را ندارند، شادترند؟ البته که نه. بلکه دلیل برقراری یک رابطه پایدار در ازدواج سنتی این است که زوجها به زندگی خود متعهد هستند و در هنگام مواجه با مشکلات زندگی مشترک سعی میکنند بهجای تصمیم به طلاق، تحمل خود را بالا برده و با فداکاری و ازخودگذشتگی از بحرانهای زندگی عبور کنند.
استاد جامعهشناسی دانشگاه استنفورد، مایکل روزنفلد میگوید: هیچ تضادی بین ازدواج سنتی و داشتن یک رابطه عاشقانه و بهاصطلاح رمانتیک وجود ندارد. بزرگترین تفاوت در فرهنگ ماست.
مثلاً در فرهنگ غربی بیشتر از هر چیز خودمختاری و استقلال را ارزش میدانند (آنها میخواهند خودشان آزادانه انتخاب کنند که با چه کسی ازدواج میکنند). بااینحال، در اکثر مواقع زمانی که ارتباط ما با یکدیگر خوب نیست، آگاهانه و ناخودآگاه طرف مقابل را مقصر میدانیم. در اینجاست که توهم عدم تفاهم با همسر به ذهن میرسد.
در ازدواج سنتی، دختر و پسر قبل از ازدواج رابطه دوستی با یکدیگر ندارند ولی این به این معنا نیست که طرفین ازدواج بدون آشنایی اولیه ازدواج کنند؛ بلکه تحت نظارت خانواده میتوانند برای شناخت قبل از ازدواج بایکدیگر ملاقات داشته باشند. در این نوع ازدواج بعد از خواستگاری، اگر هر دو خانواده همدیگر را بپسندند، دوران نامزدی شروع میشود که میتوان گفت این دوران، زمان خوبی برای شناخت ویژگیهای یکدیگر است. به علاوه، مشاوره قبل از ازدواج برای دوام ازدواج سنتی کمک بسیاری به افراد میکند.
در ازدواج سنتی برای اینکه از ثبات ازدواج اطمینان حاصل کنیم، بهتر است که قبل از ازدواج برای آشنایی بیشتر از آشنایان و همسایگان طرف مقابل تحقیق کنیم.
نه تنها ازدواج به سبک سنتی، در ازدواج مدرن نیز نمی توان با قطعیت گفت که سرانجام این ازدواج خوشبختی و عشق است چون هرکدام از این ازدواجها معایبی دارند که در زیر به برخی از معایب ازدواج سنتی اشاره میشود:
مزایا و معایب ازدواج سنتی
امروزه میبینیم ازدواج سنتی جای خود را به ازدواج مدرن میدهد. اما دلیل آن را نمیتوان عدم موفقیت این نوع ازدواج دانست. هنوز جوانان زیادی هستند که از طریق ازدواج سنتی با یکدیگر آشنا شده و ازدواجی موفق دارند. این مورد که در اینگونه ازدواج، عشق بهمرور میان زن و شوهر متولد شده و شعلهور میشود را انکار نمیکنیم. افرادی که پس از ازدواج خود عاشق شدهاند، ازدواج سنتی را رد نمیکنند. اما آیا بوجود آمدن عشق پس از ازدواج برای همه افراد میسر خواهد بود یا باید برچسب یک ریسک بزرگ را بر ازدواج سنتی چسباند؟
ازدواج سنتی برای افرادی که مشتاق دوستی و آشنایی قبل از ازدواج نیستند مناسب است. چرا که خانوادهها زمینه آشنایی دختر و پسر را با یکدیگر فراهم میکنند و آنها در فضایی سالم و بااطلاع خانواده با یکدیگر آشنا میشوند. در نهایت، در صورت راضی بودن طرفین ازدواج صورت میگیرد.
لازم به ذکر است بگوییم ازدواج سنتی بیشتر جنبه منطقی دارد. چرا که زوجین قبل از بهوجودآمدن عشق میتوانند به این نتیجه برسند، آیا با یکدیگر اشتراکات و همچنین تفاهم دارند یا خیر؟ آنها میتوانند عیبهای طرف مقابل را بسنجند؟ آیا با وجود این عیبها باز میتوانند در کنار یکدیگر زندگی کنند؟ همچنین آیا فرد مقابل حاضر به تغییر آن عیب هست یا خیر؟
در رابطه با شناخت زوجین از یکدیگر، نظراتی قابلتأمل نیز وجود دارد. اینکه میگویند در ازدواج سنتی، خانواده و همچنین پسر و یا دختر در زمان و طول دوره آشنایی چهره واقعی خود را نشان نمیدهند؛ در نتیجه زوجین در آینده دچار مشکل خواهند شد. این نظریه تا جایی درست است. بودهاند ازدواجهایی که اینگونه شکلگرفتهاند و به جدایی ختم شدهاند و میتوان این مورد را از معایب ازدواج سنتی دانست.
معایب ازدواج سنتی
- در ازدواج سنتی دختر یا پسر توسط اقوام و آشنایان به همدیگر معرفی میشوند. مسئله مهم در این نوع معرفی کردنها این است که دو طرف ازدواج هیچ آشنایی نسبت به یکدیگر ندارند و برای آشنایی بیشتر، در چند جلسه خواستگاری شناختهایی از یکدیگر پیدا میکنند. ولی این امکان وجود دارد که هر دو طرف برای بهتر نشان دادن خود در نظر طرف مقابل، خود واقعی را نشان ندهند.
- در ازدواج سنتی این احتمال وجود دارد که خانواده داماد در جلسه اول خواستگاری عروس را نپسندند و این اتفاق موجب پایین آمدن اعتماد به نفس خانم میشود.
- در ازدواج سنتی چون انتخاب همسر آینده توسط والدین صورت میگیرد، احتمال دخالت والدین در زندگی زناشویی بیشتر میشود. چون افراد در صورت بروز کوچکترین اختلاف در زندگی خود، والدین خود را متهم کرده و مقصر این ازدواج می دانند.
مزایای ازدواج سنتی
- در ازدواج سنتی با اینکه در ابتدا بین زوجین عشق آتشین وجود ندارد ولی احتمال اینکه با گذشت زمان عشق و پیوند بین دو طرف بیشتر و محکمتر شود، خیلی زیاد است.
- در این نوع ازدواج میتوان به طرف مقابل دید مثبتی داشت چراکه از این موضوع اطمینان داریم که نیت فرد فقط ازدواج و تشکیل خانواده است نه هوس زودگذر و یک رابطه موقت.
یک ازدواج بدون عشق و علاقه قبلی می تواند دلایل مختلفی داشته باشد به عنوان مثال: برخی در ازدواج وابسته به فرهنگ هستند، درفرهنگ قدیم ایران رسم اینگونه بود که مادرها برای پسر خود دختری را انتخاب میکردند و در اکثر مواقع معمولا زوجین فرصتی برای آشنایی پیدا نمیکردند. عده ای نیز به این دلیل که عشق قبل از ازدواج در دین و مذهب تاکید نمی شود به سراغ ازدواج سنتی می روند و معتقدند که عشق و علاقه بعد از ازدواج بین زوجین نمایان خواهد شد.
مزایا و معایب ازدواج مدرن
امروزه اکثر ازدواجها بهصورت مدرن صورت میپذیرد. میتوان گفت حضور پررنگ بانوان در اجتماع مزید بر علت میباشد. ازدواج مدرن کار را برای جوانان آسان کرده است. از این نظر که آنها خانوادههای خود را بهزحمت نمیاندازند و ریسک ازدواج سنتی را به جان نمیخرند. دختر و پسر ابتدا با یکدیگر آشنا شده و در صورت وجود تفاهم و اشتراکات و مهمتر از همه در صورت اطمینان از وجود عشق و دوست داشتن شریک خود، خانوادههای خود را نگاه کرده و با یکدیگر ازدواج میکنند.
نکته مهم در بحث ازدواج خانواده است. خانواده به طور مستقیم و غیرمستقیم تأثیر زیادی در زندگی زوجین خواهد داشت. در ازدواج سنتی به دلیل اینکه خانوادهها ابتدا با یکدیگر آشنا میشوند؛ آنها سعی میکنند همسری برای فرزند خود انتخاب کنند که از نظر فرهنگ و خانواده با آنها شباهت داشته باشد. اما در ازدواج مدرن امکان دارد خانوادهها تفاوتهای زیادی با یکدیگر داشته باشند و همین علت ابستن مشکلات آینده بین زوجین هستند.
شاید این مطلب برایتان مفید باشد: تفاوت فرهنگی در ازدواج
اما نکتهای که در ازدواجهای مدرن وجود دارد وجود عشق و علاقه از قبل است. انسان برای خوشبختی خود خواهناخواه به دنبال عشق میرود. چهبهتر که با کسی که او را دوست دارید و او هم شمارا دوست دارد ازدواج کنید. بااینحال عشق قبل از ازدواج خطرناک نیز هست. چرا که ازدواج یکی از مهمترین انتخابهای انسان است. عشق نباید شما را از وجود عیبهایی که برای شما مهم است، در وجود شریک خود غافل کند. با عشق، میتوان این عیوب را حل کرد؛ اما قبل از آن باید اندیشید آیا شما میتوانید قبول کنید که شریک شما از نظر اخلاقی با شما اختلافاتی دارد یا خیر؟ اصلاً آیا او قصد حلکردن این عیب را دارد یا خیر؟
میتوان گفت، ازدواج تنها و تنها با عشق، بدون دیدن و پذیرفتن معایب اخلاقی یکدیگر و عدم تفاهم، میتواند در آینده زن و شوهر را دچار مشکل کند و این یکی از بزرگترین مشکلات ازدواج مدرن به شمار میرود. «من با او ازدواج کردم؛ چون دوستش داشتم؛ اما نمیخواستم بپذیرم که با او تفاهم ندارم.» این جمله خانمی پس از جدایی از همسر خود است.
ازدواج بدون عشق یا عاشقانه بهتر است؟
متأسفانه، بستر خیانت در ازدواج بدون عشق فراهم است. چرا که اگر پس از ازدواج، هنوز احساسی از دوست داشتن در مرد و زن و حداقل یکی از آنها فراهم نگردد، متأسفانه میتواند زمینه خیانت و دروغ را فراهم آورد. همچنین اگر یکی از آنها همسر خود را دوست نداشته باشد؛ به او بیاعتنا شده و میتواند ضربه بزرگی به همسر خود بزند. چرا که همسر خود را دوست ندارد. او نمیتواند خودش را مجبور به دوست داشتن همسرش کند؛ و این بیاعتنایی و همچنین خیانت و دروغگویی از آثار ازدواج بدون عشق است که در نهایت میتواند با جدایی خاتمه یابد.
ازدواج عاشقانه زمانی صورت میپذیرد که زن و مرد از احساس خود نسبت به یکدیگر نگاه هستند. وجود عشق در زندگی و اطمینان از آن، میتواند مقابله با مشکلات را آسانتر کند و باعث پیشرفت زوجین شود. اما در ازدواج بدون عشق زوجین هنوز به مرحله کمک به پیشرفت یکدیگر نرسیدهاند. چرا که هنوز عاشق نشدهاند؛ و این میتواند زن و شوهر را با محدودیتهایی مواجه سازد. شاید اوایل زندگی بدون عشق مشکلاتی وجود داشته باشد. چرا که زمان شناخت زوجین قبل از ازدواج از یکدیگر محدود است. اما اگر زن و شوهر کمکم یکدیگر را دوست بدارند، بهمرور از یکدیگر شناخت پیدا میکنند.
شروع زندگی زناشویی بدون عشق شاید کمی سختتر از شروع یک زندگی عاشقانه باشد؛ اما این مشکلات با شناخت هر چه بیشتر زوجین از یکدیگر از بین میرود. اما بااینوجود باز هم احتمال زاده نشدن عشق در ازدواج بدون عشق وجود دارد.
عواقب ازدواج بدون عشق شامل موارد زیر میباشد:
- اعتماد نداشتن به یکدیگر در اوایل ازدواج
- دوری کردن از همدیگر
- جر و بحث کردن در اوایل زندگی به دلیل تفاهم نداشتن
- نداشتن هیجان در ابتدای رابطه
- به آینده زندگی مشترک امید نداشتن
ازدواج عاقلانه یا عاشقانه
هیچکدام از این موارد نه منطق و نه احساس جدا از یکدیگر کاربرد ندارد و منجر به تصمیم گیری غلط و ازدواج اشتباه میشوند. در هر دو نوع ازدواجهای سنتی و مدرن این چالش به وجود میاید. ممکن است در ازدواجهای سنتی تصمیمات احساسی گرفته شوند. همچنین در ازدواجهای مدرن نیز منطقی تصمیم گیری شود. اما در حال حاضر اولویت را به درصد بالاتر مشکلات اینگونه ازدواجها میدهیم. به دلیل نبودن عشق در ازدواج سنتی بیشتر این ازدواجها دلایل منطقی خواهد داشت؛ و بیشتر در رابطه با آنها شرایط سنجیده میشود. اما در ازدواجهای مدرن احساس بیش از منطق فعال است. چرا که قبل از اینکه بتوان عیبوایرادهای همسر آینده را بررسی کرد، احساس جایگزین منطق شده و اجازه این کار را نمیدهد.
مهم نیست سبک ازدواج و طریقه آشنایی شما با همسر آیندهتان به چه صورت باشد. مهم این است که درست تصمیم بگیرید. در ازدواج سنتی این تفکر وجود دارد که زمان آشنایی زیاد نباشد و پس از مدت کوتاهی نامزدی و عقد صورت پذیرد. یکی از عیبهای ازدواج سنتی همین میباشد؛ اما اگر شما از طریق ازدواج سنتی قصد ازدواج دارید میتوانید تا زمانی که از شریک آینده خود شناخت کافی به دست اورید دست نگه دارید. فراموش نکنید ازدواج مناسب، نیاز به صبر و فکر کردن و شناخت کافی دارد. ازدواجی صحیح است که شناخت کافی از شریک آینده خود را به دست اورید؛ و تصمیم گیری شما با بهکارگیری منطق و احساس در کنار یکدیگر باشد.
آیا بعد از ازدواج سنتی عشق ایجاد میشود؟
از سوالات رایج در ازدواج سنتی این است که آیا بعد از ازدواج عشق به وجود می آید؟ برای این سوال پاسخ قطعی و دقیقی وجود ندارد چون برای داشتن زندگی عاشقانه طرفین ازدواج باید قبل از ازدواج، آشنایی کامل به یکدیگر داشته باشند. البته ناگفته نماند، اگر ازدواج با طرف مقابل، با انتخاب درست و شناخت کافی انجام شود به دلیل وجود صمیمیت زوجین، عشق بعد از ازدواج به تدریج بیشتر و بیشتر میشود.
البته گاهی اوقات هم ثمره ازدواج سنتی زندگی بدون عشق است. محدودیتهایی که والدین در این سبک ازدواج بین قرار ملاقاتهای دختر و پسر ایجاد می کنند، سبب کاهش شناخت آنها به یکدیگر می شود و در نتیجه بعد از ازدواج متوجه عدم تفاهم زن و شوهر به یکدیگر شده و علاقه ای بین آنها ایجاد نمی شود.
پس این جمله که عشق بعد از ازدواج به وجود میآید همیشه درست نیست و نباید فقط با تکیه بر این جمله تن به ازدواج سنتی داد به این دلیل که نمی توان با قطعیت عاقبت چنین ازدواجی را پیش بینی کرد.
ممکن است برخی چنین فکر کنند که ” رومئو و ژولیت باهم جروبحث نمیکردند ” و پاسخ من این است: بله، من میدانم، این روش بسیار غیر عاشقانه است؛ اما شکسپیر رومئو و ژولیت را در پایان نمایشنامه به کشتن داد تا مجبور نباشد درباره توافق ستیزهجویانه طلاق مطلبی بنویسد. یا روی جلد مجله مردم به توصیف مبارزه بدخواهانه علیه رومئو برای گرفتن سرپرستی پسر او بپردازد.
در آغاز رابطه اول شیفتگی و سپس عشق است. شیفتگی سریع و آسان است. محققان آن را ” شیدایی ” مینامند. اگر به دنبال خالصانهترین نمونه شیدایی هستید، نمونه بارز آن همان داستان رومئو و ژولیت است. رومئو ظرف چند ثانیه عاشق ژولیت میشود. او ژولیت را میبیند و تنها او را میشناسد. رومئو به راه خود ادامه میدهد و شروع به صحبت کردن با آهنگی موزون میکند.
این زمانی است که شما کسی را ملاقات میکنید، قلب شما شروع به تپیدن میکند، کف دستان شما عرق میکند و مغز میانی شما سرشار از دوپامین میشود. شما در عالم بالا سیر میکنید و متقاعد شدهاید که او نیمه گمشده شماست. این یک احساس بسیار عاشقانه است. این عشق در نگاه اول است؛ موضوعی که همیشه و همیشه فیلمها و داستانهای عاشقانه درباره آن صحبت میکنند.
فکر کردن به نیمه گمشده و درگیر احساس شیدایی شدن بسیار عاشقانه اما درعینحال رخوتانگیز است. تصور معمول این است، اگر شخصی بیعیب و نقص را برای ازدواج پیدا کنم دیگر مجبور نیستم بجنگم، تغییر کنم یا کار دیگری انجام دهم. این مسئله موجب میشود که احساس شیدایی مشکلآفرین شود؛ اما این شرایط خیلی طول نمیکشد.
دوروتی تنوو که تحقیقات بسیاری درباره مسئله شیدایی انجام داده، بارها و بارها به این نتیجه رسید که احساس شیدایی پایان خوبی ندارد. در تحقیقات روانشناسی او، انواع مختلفی از مطالعات موردی غمانگیز وجود دارد. احساس شیدایی تخیل ناشی از فعلوانفعالات شیمیایی مغز است. ازآنجاکه ذهن انسان تصویرپرداز است، ما اغلب آن را با عشق واقعی اشتباه میگیریم.
حفظ رابطه عاشقانه چیزی است که درگذر زمان قابلاندازهگیری است، اما شیدایی چنین نیست. بهترین راه برای ایجاد تمایز میان احساس عشق و شیدایی توجه به این ویژگی است که عشق پایدار اما شیدایی زودگذر است.
تحقیقات روانشناسی درزمینهٔ ازدواج سنتی چه چیزی را نشان میدهد؟ این ازدواج ها در آغاز مشکل به نظر میرسند اما پس از گذشت چند سال، بهاندازه ازدواج مدرن موفق ( و حتی موفقتر) خواهد بود.
آیا منظور من این است که باید به روش سنتی ازدواج کنید؟ خیر، خونسرد باشید. در اینجا یک نکته مهم وجود دارد.
ازدواج و رابطه عاشقانه بر پایه احساس شیدایی منجر به ناامیدی خواهد شد؛ اما افراد در ازدواج سنتی چنین تصوراتی ندارند. آنها حتی طرف مقابل را نمیشناسند. پس بهخوبی میدانند که بهبود رابطه زناشویی نیازمند تلاش و کوشش است. درنتیجه، تلاش میکنند و رابطه پایدار باقی میماند.
برخی از زوج ها گمان میکنند ایجاد عشق و علاقه در ازدواج سنتی، ممکن نیست. برعکس، ازآنجاکه در ازدواج سنتی زوج یکدیگر را بهخوبی نمیشناسند، این توهم وجود ندارد که او نباید هیچ کاری انجام دهد. برعکس، او الزاماً میداند، ادامه رابطه نیازمند تلاش برای شناخت و آشنایی زوج از هم است.
اینطور نیست که من از فرزندانم بخواهم به روش سنتی ازدواج کنند، اما دیدگاهی که رابطه را بر مبنای آن قرار میدهند، این ایده که عشق نیازمند تلاش است، دیدگاه درستی است.
شیدایی به شیوه رومئو و ژولیت حس فوقالعاده آرامش بخشی دارد اما منجر به یک ازدواج موفق و رابطه عاشقانه نمیشود.
هرچند ازدواج سنتی عجیب به نظر میرسد اما از دیدگاه درستی برخوردار است: حفظ رابطه عاشقانه نیازمند تلاش و فداکاری زن و مرد است. اگر تلاش کنید، در طول زمان به یک ازدواج موفق دست خواهید یافت.
مشکلات ازدواج سنتی بدون عشق
سلام من و همسرم ۱۵ سال اختلاف سنی داریم و کاملا سنتی ازدواج کردیم. خانواده من و خودم اصلا راضی به این وصلت نبودیم ولی با دعا و جادو ازما بله گرفتن. ۸ ساله باهم ازدواج کردیم، دو سال تو دوران عقد بودیم و بعد از دوسال عروسی کردیم با خانواده شوهرم یه جا زندگی میکردیم. اینم بگم که تو دوران عقد اصلا هیچگونه رابطه ای یا محبتی به هم به اون صورت نداشتیم فقط در حد پیامک بود بعد از چهار سال زندگی با خانواده همسرم گفتم همینجا برام خونه درست کن هرچقدر گفتم قبول نکرد و زیر بار نرفت. یکسال تمام به شوهرم اصرار کردم که خونه مستقل درست کنه ولی قبول نکردن و من به خاطر وسواسی شدن نمیتونستم خانواده ش رو تحمل کنم رفتم خونه ی پدرم نزدیک چهار ماه اونجا بودم.
شوهرم بعد از چهار ماه اومد دنبالم با دروغهایی که تحویلم داد من رو آورد اینجا بعد از سه ما شروع کرد به درست کردن همونجایی که مینشستیم و بالاخره نزدیک عید مستقل شدیم. اونم فقط از لحاظ سرویس تویه خونه با خانواده شوهرم زندگی میکنم و درامدشون هم باهم است و مستقل نشدیم و اینجوری زندگی کردن برای من خیلی سخته.
الان یکسال از اومدنم به خونه شوهرم گذشته و ایشون خیلی بد دهنی میکنه و هرموقع پول میده بهم یا خرجی انجام میده با منت و دعوا است. برام وقت میزاره میبره خرید یا دکتر با دعوا و بددهنی به آخر میرسه زهرمارمو میکنه به آدم الان هم جدیدا عروسی که میره تا صبح خونه نمیاد و البته چند روز پیش یکبار منو زده من نمیدونم چیکارکنم؟ و اینکه اصلا محبتی هم به من نمیشه فقط موقع رابطه جنسی به من محبت میکنه. پدر من وضع مالیش اصلا خوب نیست و معتاد هم است خونه هم نداره. منم اونجا هم نمیتونم زندگی کنم اینجا هم نمیتونم زندگی کنم و اینم بگم که ماهتون بچه نداریم همه ازجمله خانواده شوهرم اصرار دارن بچه دار بشیم ولی من فعلا زیر بار نمیرم تا ببینم چه اتفاقی میوفته. توروخدا یه راه حلی بهم پیشنهاد بدید.
پاسخ مشاور به پرسش ” ازدواج بدون عشق سنتی “
ازدواج بدون عشق و سنتی
بنده میخوام ازدواج کنم. فردی مذهبی هستم و میخوام با دختری ازدواج کنم که چادری باشه. تعارضاتی در ذهنم هست. من کسی نیستم که با دختری دوست شوم و به ظاهر عشقی بوجود بیاورم و بعد ازدواج کنم. به قول امروزی ها قصد ازدواج به صورت سنتی دارم. سوالم اینه که اگر با کسی به شیوه سنتی بخوام ازدواج کنم و هردو همدیگه رو پسندیده باشیم و انتخاب کنیم، این احتمال وجود داره که بعد از ازدواج عشقی آتشین بینمون به وجود بیاد؟ یعنی مثلا حتی یه دقیقه بدون همدیگه نتونیم زندگی کنیم. من میترسم از اینکه به شیوه سنتی با کسی ازدواج کنم و دختر خانم عاشق من نشه و علاقه بینمون به وجود نیاد و اون من رو داخل خونه فقط تحمل کنه. از طرفی هم کسی نیستم که به روش مدرن بخوام ازدواج کنم و به قول معروف با کسی دوستی کنم
پاسخ مشاور به سوال ” مشکلات ازدواج سنتی بدون عشق “
شناخت همسر آینده فقط با ارتباط صحیح و سالم در مدت دوستی قبل از ازدواج اتفاق می افتد. تجربه یک ازدواج موفق ربطی به مذهبی بودن، سنتی یا مدرن ازدواج کردن ندارد. مهم نحوه صحیح آشنایی و شناخت قبل از ازدواج است. در حقیقت عشق و علاقه واقعی زمانی ایجاد می شود که دو طرف از طریق گفتگو و ارتباط سالم، احساس کنند ارزشها، علایق و اهداف مشترکی در زندگی دارند و می توانند در ادامه مسیر زندگی یار خوبی برای هم باشند. به عبارتی، عشق اولیه برای دوام نیاز به نگهداری و مراقبت دارد؛ درست همانند نهالی که برای رشد نیاز به مراقبت مستمر از طرف باغبان دارد.
بنابراین شما باید برای انتخاب همسر شایسته باید وقت و انرژی بگذارید. اگر مورد مناسبی در طول دوران آشنایی پیدا نکردید، ناامید نشوید. اینکه یک فرد به امید ایجاد عشق و علاقه بعد از ازدواج، بدون شناخت انتخاب کند قطعا این یک ازدواج اشتباه است و نتیجه ای جز شکست به همراه ندارد.
عشق و ازدواج
هرگز عشق و تصمیم برای ازدواج با کسی را ساده نگیرید. این یک تصمیم بزرگ در زندگی است. وقتی قرار ملاقات می گذارید، به ویژگی هایی که شوهر آینده تان باید داشته باشد توجه کنید. لازم نیست او کامل و بی عیب و نقص باشد. اما اگر به شما احترام نمی گذارد، به شما اهمیت نمی دهد و عهدهای خود برای وفاداری، عشق و گرامی داشتن شما را نگه نمی دارد، مرد مناسبی برای ازدواج نیست. برای فرار از پشیمانی مادام العمر، بهتر است زودتر کنار بکشید. اما اگر یک فرد دوست داشتنی و دلسوز پیدا کردید، هرگز او را رها نکنید!
سلام من یک دختر 27ساله هستم مجردم. من دوست ندارم ازدواج کنم.البته سنتی دوسندارم ازدواج کنم. دوسدارم عاشقانه باشه کسی ب دلم بشینه. که البته با کسی هم دوست نیستم . ولی دوسدارم به هدفام برسم کارمو دارم . من کارم حسابداریه .زندگی خودمو اینجوری دوسدارم . ولی خانوادم اصرار دارن ازدواج کن . ی خواستکار دارم میخام دکش کنم . نمیدونم چکار کنم 🥲
سلام وقت بخیر و من یه خانم بیست ساله هستم که یکسال و نیم هست که ازدواج کردم یه فرزند هفت ماهه دارم من با همسرم سنتی ازدواج کردم و با عشق انتخابش کردم اوایل نامزدی و عقد همچی خوب بود تا موقعی که من اومدم به خونمون از اونوقت دیگ مشاجره ها شروع شد همش من گیر میدادم و میدم به خانواده اش به خودش به کاراش ،قبلا در باب هر مسئله ای که داشت با من حرف میزد مشورت میکرد ولی الان دیگ اصلا به من حرفی نمیزنه و مخفی کاری کاراسو انجام میده ? ما چند روز پیش رفتیم مشهد کل سفر به مشاجره و دعوا گذشت? خیلی حالم بده نمیدونم چم شده چرا اینطوری میکنم شوهر من خیلی صبوره و همش کوتاه نیومد ولی از وقتی از مشهد برگشتیم دیگه منو میزنه حتی میگه صبرم رو تموم کردی خستم کردی و از این حرفا …من دو سه هفته پیش شروع به کار آموزش فن بیان و سخنوری در اینستاگرام کردم ولی همش گیر میداد مرتب چکم میکرد همش میگفت این استوری نزاریا این بزاریا این نزاریا دیونمکرده بود اذیت میشدم اینطوری …بنظرتون من چیکار کنم مشکل از کجاست دیگه خسته شدم ????
مرد ۴۴ ساله هستم. دارای زن و دو فرزند(پسر۱۵، دختر۱۱) حدود ۱۸ سال است ازدواج کردم که متأسفانه در شرایطی که دچار بحرانهای روحی بودم اقدامی شتابزده به این کار کردم و انتخابی بر اساس میل و رغبت قلبی نداشتم و بیشتر امیدوار بودم با گذشت زمان، یک زندگی متعارف و عادی شکل بگیرد. اما اینچنین نشد و از همان اول راه، من متوجه اشتباه در مسیر خودم شدم، ولی متاسفانه اشتباهِ دیگر این بود که ما خود را مجبور میدیدیم که بخاطر حفظ آبرو، باید به این زندگی ادامه دهیم. با وجود مشاجرات بسیار زیاد اما سعی داشتم زندگیِ گرمی برای ایشان فراهم کنم. اما در سالهای اخیر مواردی پیش آمد که منجر به ایجاد نگاهِ بی اعتمادی من نسبت به همسرم شده. رابطه احساسی خوبی نداریم(البته هیجانات جنسی پیش می آید)، ضمن اینکه همیشه یک خلاء عاطفی در من، مرا آزار میدهد. من در طی این سالها، بارها موضوع جدایی(و البته ارائه حقوق قانونی او) را مطرح کرده ام، اما ایشان سرسختانه مخالفت داشته و فرزند طلاق را دلیل میداند. به نظر شما تصمیم من در این زندگی بی انگیزه و خاموش شده، چه میتواند باشد؟
خانم ۳۳ ساله هستم دوتا بچه ی دختر ۱۴ ساله و پسر ۹ ساله دارم علارغم اینکه با همسرم ازدواج عاشقانه داشتم اما متاسفانه از همون ابتدای ازدواجم باش کلی مشکلات داشتم اما تا به امروز بخاطر بچه هام صبوری میکنم کمبود محبت دارم رابطه زناشویی خوبی ندارم خیانت و چشم چرانی های زیادی حتی به نزدیکترین اشناهم رو باچشم میبینم و سکوت میکنم سر هر چیز کوچیک بحثمون میشه و دعوا میکنیم و رو روحیه بچه هام تاثیر بدی گذاشته زندگیمو وقف بچه هام میدونم از طرفی پیشنهاد دوستی زیاد واسم میاد اما پا نمیدم و گاها پا میزارم رو قلبم ترس از بی آبرو شدن و گاهی سر لجاجت میخام این کارارو بکنم اما پا پس میگشم چون اکثر همسرم بهم شکاک وخیلی فکرهای بدی تو سرش نسبت ب من داره و همیشه مراقب منه همیشه زنگ میزنه ک فقط ببینه کجام و چکار میکنم
سلام بنده 5 ساله با همکارم ازدواج کردم متاهل هستم و بچه دارم ازدواج ما با عشق یک طرفه از همسرم شروع شد و چون خانواده ام اونو قبول داشتن من به این ازدواج رازی شدم بعدها مشکلات زیادی باهم داشتیم و و فکر میکنم مهم ترین دلیل این بود که من عاشقش نبودم و فقط دوستش داشتم اما حالا با اومدن بچه احساس بهتری دارم و مشکلاتمون کمتر شده و اون همیشه فداکاری کرده اخیرا احساس میکنم یه همکار دیگم که مجرد هست حسی بهم داره یعنی درگذشته هم علاقه داشته ولی پیشنهاد نداده و من هم در شرف ازدواج بودم ایشون را بلاک کرده بودم حالا باهم کار میکنیم از فکرم بیرون نمیره وقتی با ایشون صحبت میکنم ناخاسته از لای حرفاش چیزهایی گفته میشه که متوجه میشم حسی بوده میدونم نشدنیه با قلبه سوخته خودم چیکار باید بکنم؟
سلام من زن ۳۵ ساله هستم با سه فرزند ویک ازدواج سنتی داشتم ولی بعد از ازدواج عشق بوجود اومد وقتی که مشکلات زندگی رو به جون میخریدم دیگه از عشق درونم مطمئن شدم وقتی ازدواج کردم شوهرم بیکار بود وروز مزدی کارگر بنای بود تا اینکه بعد از یک سال صاحب کار تو یک شرکت شد کارش حراست بودحقوقش که هر شش ماه یک بار میدادن راضی بودم ولی اون اصلا با مشورت من راضی نمیشد میگفتم بزار پولامونو جمع کنیم زمین بگیریم طلا سرمایه کنیم گوشش بدهکار نبود همش خرج این و اون میکرد ما بعد از اون صاحب فرزند شدیم وبا خانواده اش زندگی میکردیم بعد از دوسال طی مشکلات متعدد با جاری وبرادرش جدا شدیم با فروختن طلا هام که از خانوادم بود خونه رهن کردیم اوضاعمون خوب بود من راضی وقانع چون با عشق زندگی رو گرم کردم ولی اون بدون مسئولیت پذیری بعد از مدتی دوباره برگشت با خانواده وبا همون مشکلات بعد از کلی کلنجار رفتن دوباره جدا شدیم بعد از ۶ سال خانه جدا برادرش اومد وبا به هم زدن اجاره ناممون وقانع کردن برادرش دوباره برگشتیم ولی من راضی نبودم ولی شوهرم اصلا به من ونظرم اهمیت نمیداد بعد از برگشتن دوماه بعدش از کار اخراجش کردن من باردار بودم بچه دوم اون با زن برادرش وبرادرش نمیساخت دوباره گفتن جمع کنینن برین من هم در بدر دنبال خونه بودم ولی اون پاشو تو یک کفش کرده بالا خونه میسازم من راضی نمیشدم تا اینکه یه روز صبح بی خبر از من رفت ومصالح ساختمونی آورد من موندم چه کنم دوباره باهاش راه اومدم با مزد روز مزدی وبیکاری خونه رو نیمه کاره اومدیم داخلش نشستیم دوباره بیکار بود ومن باید صبر میکردم میساختم تا اینکه حرفه ام دی اف کابینت از استا یاد گرفت وکار کرد تا استا شد وبعد گفت من میرم عراق کار کنم بهتره پولش بهتره رفت بعد از ۴ ماه خیلی اذیت شدم واسه وکیل پول قرض کردم واسه رشوه دادن پول قرض گرفتم تا خرخره بلخره اومد بیرون بخدا اون اومد بیرون ولی من هنوز نفهمیده بودم قرص واسه کیه به من نمیگفت تا اینکه دعوا شد و کش مکش ومن فهمیدم ولی الان اینقدر نسبت بهش سرد شدم چون اون هیچ وقت قدر منو تو زندگی نمیدونست ومنو نمیدید ولی ادعا میکنه منو دوست داره من حتی نمیدونم روزا کارش چی میاد خونه دریغ از یه دقیقه حرف زدن فقط موقعی به من زنگ میزنه که بپرسه غذا حاضره یانه یا موقع نزدیکی هیچ مناسبتی تا حالا ازم تقدیر نکرده ولی برعکسش من همش بیادشم وبراش کادو میگیرم ویا بهش تبریک میگم ولی اون نه اصلا من خیلی خسته ام واحساساتم نسبت بهش سرد شده فکرم میره برای جدایی ولی بچهام چی از درس وزندگی میفتن چون اون مسول نیست الان حتی بعنوان پدر نمیدون چه کلاسی هستن ?راه حل بدین من احساس میکنم لیاقتم بیشتر از اینهاس حس میکنم دارم باهاش تلف میشم
سلام خسته نباشید مشکل من دررابطه با همسرم هست اینکه هیچ حس وعلاقه ای به ایشون ندارم یعنی از همون موقع خواستگاری متوجه این جریان شدم وبایکی از دوستام درمیون گذاشتم ولی دوستم گفت بعد ازدواج عشق به وجود می یاد ولی متاسفانه الان چهارده سال که ما ازدواج کردیم ویه دختر سیزده ساله هم دارم ولی اصلا هیچ حسی عاطفی نسبت به همسرم پیدا نکردم واین خیلی منو اذیت میکنه به طوری که افسرده وعصبی شدم
سلام عصر بخیر من متاهلم ولی هیچ وقت عاشق شوهرم نبودم بخاطر خانواهامون مجبور شدم باهاش ازدواج کنم الان نزدیک هشت ساله هنوزم نتونستم دوسش داشته باشم ولی اون منو دوست داره منم بخاطر دلسوزی هام بخاطر آبروی خانواده و الان پیشش موندم آدم خوبیه دوسم داره ولی هیچ وقت دوست داشتنشو نشون نمیده بهم محبت نمیکنه کلا یه آدم عجیبیه انگار اصلا براش مهم نیستم چند ساله بخاطر کارش ازم دوره دوماه دفعع میاد خونه هرچه بهش میگم یامنو ببر پیش خودت یا ول کن تو سرش نمیره میگه شرایطش نیس من باید چیکار کنمم الان از این زندگی واثعا واقعا از این زندگی تنهایی بی مهر محبت خسته شدممم من فقط به یه محبت دوست داشتن نیاز دارم همین که شوهرم همیچن ادمیه هیچی از عشق نمیدونه وقرار هم نیس عوض بشه خیلی سعی کردم واینکع هیچ وقت هم عاشقش نشدم محبوری بخاطر دلسوختگیام کنارش موندم ولی شب روزم فقط شده عذاب فکر افسرده شدم باید چیکار کنم به هیچ وج دیگه نمیخوام باهاش زندگی کنم خسته شدم از این زندگی بدون عشق اصلا هیچی از عشق حالش نمیشه ولی بخاطر آبروی خانواده و دلم براش میسوزه فقط موندم به نظرت باید بخاطر اینا زندگی خودم واسه همیشه خراب کنم؟ اون دوسم داره ولی همینی که هست زندگی بدون عشق محبت فقط سرکارش وقتی میاد هم اصلا بهم توجه نمیکنه نه اینکه منو نمیخواد نه کلا چیزی از عشق سرش نمیشه میگه همه اینا تو کتاباس اهل نماز روزه و چیزای دیگش هم خوبه حتی به یه دختر هم نگاه نمیکنه.ولی من نمیخوام این زندگیو نمیدونم چجوری باید ازش جدا شمم چجوری بهش بگم فقط دلم میسوزه براش وخانوادم راضی به طلاق نمیشن لطفا راهنماییم کنید
در یک رابطه زناشویی سالم نیازهای ششگانه که در کامنت های بالا به آن اشاره کردیم باید برآورده شود.اینکه ایشان اظهار محبت نمی کنند، احتمالا خانواده اش اینگونه بودند، هیچ وقت جلو چشم بچه ها به همدیگر محبت نکردند، در ابراز نیازها و هیجانات خودشان مشکل دارند. شما باید از ایشان درخواست کنید. اگر نمی پذیرند رضایت ایشان را جلب کنید و از یک روانشناس کمک بگیرید.
اما شما هم نباید فقط بر پایه دلسوزی یا ترس از مردم زندگی کنید. باید حقوق خود را بشناسید و آن طور که شایسته شما هست زندگی کنید.
من ۲۸ سالمه و دخترم به تازگی ازدواج کردم و تحصیلاتمم لیسانس هستش.ازدواج من به صورت سنتی بوده و از طریق معرف باهم آشنا شدیم من دوبار بیشتر همسرمو ندیده بودم دفعه اول که اومده بودن خاستگاری ما باهم صحبت کردیم از نظر چهره ایشون به دل من ننشستن ولی چون شرایط خیلی خوبی مثل خانواده تحصیلات کار و ایمان و سالم هستن داشتن و منم قبل از ازدواجم دوست داشتم با همچین نفری ازدواج کنم قبول کردم دفعه دوم که باهم صحبت کردیم بازم از نظر چهره به دلم زیاد ننشستن ولی خب من منطقی فکر کردم و گفتم باتوجه به سنم که حالا داره بالا میره و ممکنه که دیگه این موقعیت برای من پیش نیاد قبول کردم الان حدودا دوماه از ازدواج من میگذره کاملا ایشون مرد خوبی هستن چه از نظر اخلاقی چه دینی چه خانواده همه و همه عالی هستن ولی متاسفانه هنوز اون مهری که باید تو دل من باشه ایشون هنوز نتونستن بدست بیارن و خب این مسئله حالمو دگرگون کرده و نمیدونم چیکار کنم آیا مهرشون به مرور تو دل من بیشتر خواهد شد یاخیر؟
شما فرد منطقی هستید، همه جوانب را سنجیدید و بعد انتخاب کردید اما در پذیرش چهره ایشان هنوز مشکل دارید، سعی کنید جوانب مثبت ایشان را ببینید و به خودتان بگویید هیچ انسانی ایده آل نیست همان طور که خودتان ایده آل نیستید. وقتی نکات مثبت ایشان را پر رنگ کنید، کم کم این مورد برای شما خیلی کم رنگ خواهد شد. و زمانی می رسد که با تمام وجود ایشان را می پذیرید.
خواهرم 12 سال خیالش راحت بوده که دلت باهاشه 2 سالم نامزدش بودی و بازم خیالش راحت بوده نگو بهش میخوام جدا بشم فقط یک مدت ازش فاصله بگیر بزار ازت بیخبر باشه باهاش با سردی و جوری که از رفتار و قیافت بفهمه دلت ازش ناراحته و شکسته رفتار کن تا طعم نبودن و نداشتنت هم بچشه بعدش اگر واقعا بخوادت خودشو درست میکنه وگرنه بدون ازت سیر شده و دنبال بهانه ست پس بهتره ازش جدا بشی تا زندگی و آیندت اسیب کمتری ببینه
سلام ۲ سال نامزدم ۱۲ سال هم دیگه رو می خواستیم من بیشتر پا فشاری کردم برای این زندگی الان نامزدم دست بزن پیدا کرده زود عصبانی میشه بهم میگه دوس داری جدا شو وقتی هم که دعوا می کنیم به هیچ وجه پا پیش نمی ذاره برای حرف زدن همیسه من معذرت خواهی می کنم دوستش دارم نمی خوام جدا بشم چکار کنم ممنون میشم راهنمایم کنین
سلام در ازدواج سنتی خواستگاری ک هی بگه ازدواج ما سنتیه وعشقی توش نیست دوست داشتنی توش نیست چه جوابی باید بدیم
بگو دوره ی اشنایی برای همینه که شناخت به وجود بیاد و تا حدی هم علاقه اگر هیچ کشش و علاقه ای بوجود نیاد بعد پنج شیش بار دیدن دیگه هم به وجود نمیاد و این ازدواج بدرد نمیخوره
پیداست که ایشان را خانواده مجبور کردند، پس بهتر است شما هم به خودتان احترام بگذارید و نگران این نباشید که آیا بعداً خواستگاری خواهید داشت یا نه. پس شما هم قاطعانه جواب نه می دهید.
سلام من یک زن هستم 25سالمه 9ساله ازدواج کردم ازدواجم فقط یه ازدواج ساده بود نه عاشق شدم نه راضی به ازدواج بودم خلاصه به زندگی عدامه دادم الان حدود 3ساله بایه پسر رابطه دارم من به اون وابسته شدم بارهاخاستم بدون اینکه بهش جیزی بگم ترکش کنم ولی نتونستم اونم همینطور به رابطه عدامه داده ولی الان زن گرفته من احساس عضافی بودن میکنم وقتیم میخام کلابرم نمیتونم این احساسات داره منومیکشه منتظرپاسخ هستم ممنون
شما خانم های محترم باید به آن پسری که به زنان امثال شما که می داند در رابطه هستید، اظهار علاقه می کند باید شک کنید. هدف این آقا از این نوع روابط چیست؟ آیا فرد سالمی هستند؟ عشق ایشان عشق سالمی هست؟ خودخواهانه نیست؟ چطور به خودش اجازه می دهد زندگی شما را از هم بپاشد، به همسرتان خیانت کنید؟ باید برای ایشان سوگواری کنید. کمکم به خودتان بیایید، خودتان را بیشتر بشناسید. خوبی های رابطه خود را ببینید و با چشمان باز برای خودتان تصمیم بگیرید. تا زمانی که داخل رابطه هستید به زندگی خود متعهد بمانید. اگر دیدید نیازها و حقوق شما نادیده گرفته می شود ، جوانمردانه از همسر خود جدا شوید و بعداً با شناخت و آگاهی بیشتر وارد رابطه با شخص دیگر شوید.
من خانم متاهل هستم و ۲۱سالمه شوهرمو دوست ندارم ازدواج سنتی داشتیم و عاشقش نبودم و الان عاشق یک پسر شدم و اونم خیلی منو دوست داره نمیتونم به شوهرم بگم که میخوام طلاق بگیرم به خانوادم نمیتونم بگم اصلا دیگه نمیتونم با شوهرم کنار بیام و میخوام یه نامه براش بنویسم و برگه طلاقو یک طرفه امضا کنم و براش بزارم و با پسری که عاشقشم بدم
شما هنوز هم یک نوجوان هستید. معلوم نیست هدف شما از این ازدواج چه بوده است؟ آیا پسری که عاشقش شدید از سر هیجان نبوده است؟ مطمئن هستید طلاق بگیرید، فردای روزگار ایشان شما را رها نخواهد کرد؟ این عشق برای همیشه پایدار خواهد ماند؟ اگر در کودکی محبت و توجه کافی دریافت نکردید ، اصلا به این عشق باور نداشته باشید.
ببخشید من الان با ی نفر عقدم ب اجبار خانوادم اما طرف از همه لحاظ عالیه اما من دوستش ندارم امکان داره عشق بعد از اذواج ب وجود بیاد؟
نگفتید که چند سال دارید و هدفتان از ازدواج چه بوده است؟ ملاک شما برای ازدواج چه بوده است ؟ آیا پای کسی در میان است؟ مهارت برقراری ارتباط بلد نیستید ؟ نیازهای یک ازدواج را نمی دانید؟
اگر شما خوبی های ایشان را ببینید و قدر بدانید کم کم عشق هم پیدا می شود.
میخواستم بدونم که ازدواج مدرن بهتر هست که دختر و پسر با هم معاشرت داشته باشن بعد برای خواستگاری اقدام کنن یا دوره آشنایی باید بعد از خواستگاری سنتی شروع بشه؟ الان خانواده من و آقا هر دو در جریان هستن اما برای خواستگاری رسمی اقدام نکردن چون پسرشون باید کنکور ارشد بده. حالا آقا گفتن میخوان من رو ببینن بیرون، پدرم گفتن بعد از اینکه رسمی اومدن بیرون برید. تا حدودی شناخت دارم ازشون قبلا دو بار دیدمشون این سری چون تولدم بود میخواستن ببینن منو اما پدرم مخالف هستن چون میگن وقتی پدرمادر ایشون گفتن اول کنکور ارشد بده یعنی فعلا قصد جلو اومدن ندارن و منم نباید ارتباطی با ایشون داشته باشم
البته فرهنگ و مذهب خانواده شما خیلی مهم هست، ما نمی توانیم حکم کلی برای همه صادر کنیم. اما آنچه مسلم است این است که شما قبل از عقد و ازدواج رسمی نزدیک یک سال کاملا همدیگر را از هر نظر بشناسید، بعداً اقدام کنید.
سلام من سه ساله ازدواج کردم ازدواج من سنتی بوده و به همسرم علاقه ای نداشتم اما بعد از ازدواج او و دوست داشتم من درست کمی ازدواج کردم به همین دلیل در این سه سال اختلافات زیادی داشتیم و از هم سرد شدیم الان من عاشق یکی دیگه شدم چیه همسرم هیچ حسی ندارم ونمیخوام باهاش زندگی کنم اما از طرفی دلم میسوزد اون منو خیلی دوس داره
ازدواج قرارداد اجتماعی است که شما به راحتی نمی توانید آن را فسخ کنید. شما وارد یک تعهد شدید، مسئول هستید. از اول قبول نمی کردید که اینگونه ازدواج کنید. تازه گفتید بعد از ازدواج به هم علاقه مند شدید اما به مرور سرد شدید. علت این مشکل را در خودتان پیدا کنید. آیا در کودکی محبت ندیده بودید همسر شما زیادی محبت کردند و از محبت زیادی اور دوز کردید، حالتان به هم خورد یا از اول خویشتن داری را یاد نگرفتید، مسئولیت پذیری یاد نگرفتید که راحت زیر تعهد خود می زنید.
من اکنون ۲۳ سال دارم و نامزدم ۲۵ سال دارد . من در اول دبیرستان عاشق همسرم شدم و بنا به دلایلی خانواده ام خبردار شده اند ک من با پسری در ارتباط هستم و مرا از مدرسه ۳ روز اخراج کردن به دلیل اینکه عکس پسر از کیفم پیدا کردند و خانواده ام گوشیمو گرفتند ۳ ماه گوشی نداشتم اما همسرم ازم دست برنمیداشت میرفت با مادربزرگم در ارتباط میشد میگفت توروخدا کمک کن ببینمش و همچنین با دسته گل اینا میومد مادرمو میدید ولی هر دفعه ترد میشد میگفتن برو بزرگ شو بیا اون وقت اون ۱۷ سالش بود من ۱۵ ولی دست برنمیداشت اصلا منم خیلی کم حرف میزنم بخاطر همسرم خیلی شدت های خانوادگی دیدم ولی بالاخره مادرم راضی شد ک بحرفم گفت برو بحرف چهره واقعیشو ببین ولی پدرم از اینا خبر نداره و ما بعد از ۸ سال دوستی الان نامزدیم تقریبا ۱ سال هست ک نامزدیم از روزی گ نامزد شدم از طرف خانواده همسرم خیلی خیلی ناراحت شدم و بهتره بگم شدیم چون خانوادمو هم ناراحت کردن خانواده همسرم هم ۲ تا بچه ان این کوچیکه و بزرگه خواهرش هست ک ۳۰ سالشه ازدواج نکرده بود افتضاح حسودی مارو میکرد کلا برامون چاه میکند پشت کلا اومدن هر چی گفته بودند توی خواستگاری گفتن نگفتیم و فلان ما هم خواستگاری گفته بودیم ک پسره باید خ داشته باشه ما قرار بود ماشینمون و وام ازدواج و وام ۵۰ م ک از بانک گرفته بودیم و بدیم بقیشو پدرشوهرم بزاره خونه بخریم به نام همسرم بعد از ۱ ماه ک ماشینمون مجتمع بود فروش نرفت پدر شوهرم یهو برگشت زنگ زد به شوهرم گفت من نمیخوام یدونه پسر دارم زجر بکشه پدرشوهرم هم خیلی پولدارن ولی خسیسن گفت ماشینتو نفروش همه وام ها قسطشو من میدم ولی خونه به نام خودم میکنم اینم قبول میکنه بعد مادرش کلا ناراضی بود میگفت برین مستاجر ما زمون خودمون سختی کشید
دوست عزیز متاسفانه با اینکه ۸ سال با هم دوست بودید، چشم خودت را درست باز نکردی که خانواده اش را درست بشناسی. خواهرش با این فاصله سنی که از همسر شما دارد ، احتمال اینکه حسود باشد هست، اگر پدر و مادرش زمانی که همسر شما دنیا آمده اند، به علت درگیری زیاد با کودک خواهر را فراموش کرده باشند یا کمتر توجه کرده باشند. به هر حال دلایل دیگری هم دارد که نمی توانیم با اطلاعات اندک قضاوت کنیم.
پیداست که پدر و مادرش افراد قدرتمندی هستند و به راحتی برای ایشان تصمیم می گیرند.
من عاشق ی دختری بودم خانوادام مخالف بودن چند سال سعی کردم اونا رو راضی کنم اما نتونستم.و پدرم راضی نشد و اون دخترم خسته شد رفت دنبال زندگی اونم ی تصمیم اشتباه گرفت.من می خواستم تشکیل خانواده بدم و بعد از کلی فکر کردن ی دختر دیگی رو انتخاب کردم بازم با مخالفت خانواده روبرو شدم .چند نفری رو باز بهش پیشنهاد دادام بازم رد شدن .اونا مخالف ازواج با ی غیرب بودن یکی ازدختر های فامیلو پیشنهاد دادام چون باهاش ی مدت درارتباط بودم به دل نشسته ولی بازم با مخالفت سخت مادرم روبرو شدم.مادر اصلا رضایت ب این کار نداد.مجبور شد با هزار بدبختی دختر رد کن پی زندگیش.ی مدت از خونه زدم بیرون رفتم ی شهر دیگه هم کار کنم همه ی تصمیم جدیدی بگیرم چون داشتم داغون میشدم حتی ب خود کشیم فکر میکردم چند ماهی گذشت و دوباره گفتم می خوام ازدواج کنم اینا دختر عموم پیشنهاد دادام گفت عشق تو زندگی ب وجود میاد .اونا قبول کردن بعد چند ماه عروسی کردم .ولی الان 10ماه از زندگی مشترکمون میگذره و من هیچ حسی بهش ندارم .ولی حس برای ادامه زندگی ندارم بی حوصله شدم .زود اعصابنی میشم.از خانوادام فاصله گرفتم حتی نمیرم بهشون سر بزن با خانواده همسر اصلا رفت امدی ندارم .از همه چیز متنفرم از خونه وزندگی که براش جون کندم متنفرم هیچ چیز نمی تونم خوشحالم کنه خاطرهای گذشتم روح و روانو نابود کرده اصلا نمی تونم زنمو دوس داشته باشم هر کاری می کنم ب دلم نمیشنه .واقعا موندم چیکار کنم خسته شدم .دارم دیونه میشم بنظر من بیاد چیکار کنم از طرف دلم برا همسرم میسوزه که زندگی اونم خراب کردم حالا من واقعا چیکار کنم .خانواده همسرم خیلی رو اعصابم هستن.لطفا کم کنید .ایا ادامه بدم یا تموم کنم
لطفا خودت را ناراحت نکن میدونم و درکت میکنم خیلی. سخته وقتی یکی به دل آدم باشه نتونی باهاش ازدواج کنی د مرور زندگی واسه آدم سخت میشه که تا عاشق یکی دگ بشه ولی بازم یه نصیحت میکنم حالا هرچه تو گذشته بوده ولش اوناره سعی کن گذشته رو فراموش کنی حالا تو داری زندگی جدید رو شروع میکنی باید الان عاشق خانمت باشی باهاش بگو بخند کن اون خانم بیچاره ات هم گناه داره حالا ازمن یه نصیحت خواهرانه الانم عمیق با دقت خوب فک کن زندگی ات را خراب نکن
متأسفانه خانواده و بخصوص مادر دیکتاتور شما، مهمترین امر زندگی شما را در دستش گرفته و به نظر شما احترامی نگذاشته است. شما اکنون افسرده شدید. ابتدا به فکر درمان افسردگی خود باشید. همسر شما هم قربانی این شرایط شده است. نمی توانید ایشان را دوست داشته باشید ، برخی نیار های شما در رابطه برطرف نمی شود اما انسانیت و اخلاق حکم می کند. تصمیم قاطع بگیرید. اگر قصد شما ادامه دادن به این زندگی است. همسر خودتان را ناامید نکنید. محبت کنید، احترام بگذارید ، شرایط دیگر را فراهم کنید. اما اگر نمی توانید باز تصمیم قاطع بگیرید و بیش از این به خودتان و همسرتان آسیب نزنید.
ضمن عرض سلام داستان ازدواجم از جایی شروع شد که ما یه همسایه داشتیم که سه دختر داشتند. دو تا ازدواج کرده بودن و فقط آخرین دخترشون که اسمش ندا بود ازدواج نکرده بود که شش سال از من بزرگتر بود. ما عاشق هم شده بودیم و این از زمانی شروع شده بوده که من چهارده سالم بود. در کمتر از سه ماه عشقمان زبانزد خاص و عام شده بود. خانواده هامون مخالف ازدواج ما بودند ما از اون محل جابجا شدیم ولی این دلیل نشد که ما همدیگه رو فراموش کنیم. پانزده سالم که شد دیگه خانوادهام اجازه ندادن که همدیگه رو ببینیم که هردومون مریض شدیم طوری که هیچکس نمیدونست ما چیمون هست تا یکی از پیرمرد که بهش میگفتن حاج محمد هر دو خانواده میشناختنش گفت که چرا شرایط ازدواجشون مهیا نمیکنید. خانواده هامون با زور و وساطت حاج محمدقبول کردن بیماریمون هم بهتر شد و من در حالی که ۱۶ سالم بود که ما عقد کردیم خانوادهام ون گفتن که دیگه ما کاری باهاتون نداریم خودتون یه فکری برا زندگیتون بکنید.
وقتی اون حاج محمد ماجرا رو دید توسط پسر یکی از دوستانش که از وضعیت مالی خوبی داشت به ما کمک کرد ما شبها در خانه حاج محمد میرفتیم خانه حدود دویست و سی متر بود ۱۵۵ متر و یه هفتاد و پنج متر که حاج محمد قسمت ۷۵ متری زندگی میکرد اینم بگم که حاج محمد بعد چندین سال ازواج فرزندی گیرشون نیومده بود و زنش هم فوت شده بود.
با کمک پسر دوست حاج محمد وسایل زندگیمون تامین شد منم که سال آخر دبیرستان بودم صبح ها مدرسه و عصر ها در فروشگاه پسر دوست حاج محمد که اسمش علی بود کار میکردم. مدرسه تمام شد و ما آماده شدیم برای مراسم عروسیمون که مختصر بود. حاج محمد به خانواده هامون گفت که بیان روز عروسیمون فرا رسید ولی از خانواده هامون هیچکس نیومد. بعد عروسی بلیط پرواز که آقا علی برامون تهیه کرده بود برای مشهد. حالا که بیست سال از زندگی مشترکمان میگذره من و ندا دو دختر هجده و پانزده ساله داریم و هیچ یک از خانواده هامون حتی یه بار هم به دیدنشون نیومدن. خداراشکر من و ندا اینقدر عاشق هم هستیم که نمیتونیم دوری همدیگه تحمل کنیم.
شما به خودتان افتخار کنید با اینکه در سن نوجوانی بودید، اما فرد مسئولیت پذیری بودید. نسبت به همدیگر وفادار و متعهد ماندید و مراقب عشق خودتان در رابطه بودید.
اما معلوم نیست خانواده های انعطاف ناپذیر شماها چه دلایلی برای این رفتارشان دارند.
باسلام. ۵ ساله که ازدواج کردم یه ازدواج سنتی بدون عشق بود یعنی من آقا رو ندیده بودم و طی یک شب خاستگاری و فردا ازمایش وعقد و…۲۳ساله هستم وهمسرم۳۴.طی مشکلاتی که درزندگی ایشون داشتن نداشتن خونه زندگی بامادرشوهردریک خانه مشترک زندگی شریکی با برادرانش به شدت اسیب دیدم وازلحاظ روحی داغونم یه دختر۲ساله دارم ازتمام تصمیمات زندکیم یعنی ازدواج ویچه دارشدن پشیمانم خودم رو قربانی میبینم هیچ چیزی به انتخاب من نبود چکارکنم
در ازدواج های سنتی هم خانواده ها همدیگر را می شناسند. معلوم نیست هدف شما و خانواده شما از ازدواج چه بوده است که با این سرعت مهمترین تصمیم زندگی خود را بدون شناخت گرفتید. با مرد ۳۴ ساله ای که هنوز هیچ استقلالی از خودش ندارد.
در یک رابطه زناشویی سالم نیازهای ششگانه زیر برآورده می شوند: ۱. نیاز به دلبستگی ایمن: هر دو طرف همدیگر را دوست دارند، به همدیگر احترام می گذارند ، مورد پذیرش همدیگر هستند ، به همدیگر اعتماد دارند و در کنار هم احساس آرامش می کنند.
۲. به استقلال همدیگر احترام می گذارند. در کارهای شخصی همدیگر دخالت نمی کنند. باعث رشد همدیگر می شوند.
۳. در کنار هم می توانند راحت از احساسات و نیازهای درونی خودشان بگویند.
۴. برای همدیگر محدودیت ها و قوانینی دارند.
۵. با هم تفریح و سرگرمی های مشترک دارند. ساعتی را در کنار هم به خوشی می گذرانند.
۶. رابطه جنسی رضایت بخشی دارند.
شما هنوز هم قربانی نیستید، خودتان هستید که می توانید تلاش کنید و تحولی در زندگی خودتان به وجود بیاورید. شما نمی توانید انتظار داشته باشید طرف مقابل را تغییر دهید اما با تغییر دادن سبک های خودتان می توانید اثر مثبتی در زندگی تان به وجود بیاورید.
بنده میخوام ازدواج کنم. فردی مذهبی هستم و میخوام با دختری ازدواج کنم که چادری باشه. تعارضاتی در ذهنم هست. من کسی نیستم که با دختری دوست شوم و به ظاهر عشقی بوجود بیاورم و بعد ازدواج کنم. به قول امروزی ها قصد ازدواج به صورت سنتی دارم. سوالم اینه که اگر با کسی به شیوه سنتی بخوام ازدواج کنم و هردو همدیگه رو پسندیده باشیم و انتخاب کنیم، این احتمال وجود داره که بعد از ازدواج عشقی آتشین بینمون به وجود بیاد؟ یعنی مثلا حتی یه دقیقه بدون همدیگه نتونیم زندگی کنیم. من میترسم از اینکه به شیوه سنتی با کسی ازدواج کنم و دختر خانم عاشق من نشه و علاقه بینمون به وجود نیاد و اون من رو داخل خونه فقط تحمل کنه. از طرفی هم کسی نیستم که به روش مدرن بخوام ازدواج کنم و به قول معروف با کسی دوستی کنم
شناخت همسر آینده فقط با ارتباط صحیح و سالم در مدت دوستی قبل از ازدواج اتفاق می افتد. تجربه یک ازدواج موفق ربطی به مذهبی بودن، سنتی یا مدرن ازدواج کردن ندارد. مهم نحوه صحیح آشنایی و شناخت قبل از ازدواج است. در حقیقت عشق و علاقه واقعی زمانی ایجاد می شود که دو طرف از طریق گفتگو و ارتباط سالم، احساس کنند ارزشها، علایق و اهداف مشترکی در زندگی دارند و می توانند در ادامه مسیر زندگی یار خوبی برای هم باشند. به عبارتی، عشق اولیه برای دوام نیاز به نگهداری و مراقبت دارد؛ درست همانند نهالی که برای رشد نیاز به مراقبت مستمر از طرف باغبان دارد.
بنابراین شما باید برای انتخاب همسر شایسته باید وقت و انرژی بگذارید. اگر مورد مناسبی در طول دوران آشنایی پیدا نکردید، ناامید نشوید. اینکه یک فرد به امید ایجاد عشق و علاقه بعد از ازدواج، بدون شناخت انتخاب کند قطعا این یک ازدواج اشتباه است و نتیجه ای جز شکست به همراه ندارد.