من الان ۱۹ سالمه قبلا با یک آقایی آشنا شدم و چند سالی باهاش در ارتباط بودم و بشدت ضربه خوردم و اسیب دیدم چه از نظر روحی چه جسمی و اصلا فرد مناسبی نبود چه از نظر خانوادگی چه اجتماعی چه روحی روانی بارها هم به من خیانت کرد اما من بخاطر عشق اشتباهی که داشتم بهش ادامه میدادم. از من اصرار از ایشون انکار البته خودش هم اصرار داشتن ک من برم پی زندگیم و فرد که مناسبم باشه کلی تلاش کردم که تمومش کنم کمتر میشد اما تموم نه.
خلاصه یکی از اشناهامون اومد خاستگاری چند سال پیش البته پدر و مادرش منم ندیده رد کردم و بعد از یه سالی پدر اون اقا که خاستگارم بود فوت شد بعد مدتها اون اقارو دیدم پشیمون شدم که چرا رد کردم. خلاصه سعی کردم بهش نزدیک شم با پیام تسلیت و اینجور چیزا و شدم و اونم کم کم به من نزدیک شد و ابراز علاقه کردیم وارد رابطه شدیم تا چند ماه اما سر یه موضوع که البته مهمم نبود کات کردیم و من بلافاصله برگشتم به فرد قبلی البته خودش برگشت سمتم تا مدتها بازم از اون ادم جدا شدم ولی اون خاستگارم بعد چند ماه برگشت و پیام داد و اظهار پشیمونی کرد و گفت منو دوست داره خیلی و قول داد و قسم خورد که خوشبختم کنه ولی من قبول نکردم. یجورایی بی حس شده بودم به همه.
این گذشت تا چند ماه اون اقایی که خاستگارم بود رو بازم دیدم و به دلم نشست خلاصه دوباره پیام داد و اصرار به دادن یک فرصت بهش از سمت منم و منم مقاومت زیادی کردم اما بلاخره وا دادم و فرصت دادم کم کم حرف زدیم و با خانوادش درمیون گذاشت و اومدن جلو برای خاستگاری منم مدام سعی داشتم زندگی جدید بسازم باهاش حداقل از حسش مطمئنم شرایطشم خیلی خوبه چیزی کم نداره ظاهرشم اوکیه ولی هنوز حسم بهش ب یقین نرسیده و کلی میترسم از ازدواج از اینکه نکنه دوسش نداشته باشم یا سنم کم باشه.
پاسخ مشاور به سوال ” خواستگار خوب دارم اما از ازدواج می ترسم “
سلام دوست عزیز
همانطور که خود نیز به درستی اشاره نمودید، شما به دلیل روابط ناسالم گذشته آسیب روحی دیده اید. تعادل عاطفی احساسی خود را از دست داده اید. این طبیعی است که انسان بعد از ضربه روحی دچار عدم تعادل روانی شود. احساس سردرگمی کند و نتواند تصمیم درستی برای زندگی آینده خود بگیرد.
شما به درستی نسبت به شرایط درونی خود آگاهی پیدا کرده اید و این نشان از مهارت خودآگاهی بالای شما دارد. گاهی انسان بعد از آسیب روحی حاصل از شکست عشقی، برای کاهش این استرس یا برای رهایی از افکار منفی شروع به برقراری روابط عاطفی جدیدی می کند که قطعا با شکست همراه است.
پیشنهاد می کنم برای درمان ترس از ازدواج خود، قبل از شروع رابطه جدید یا تصمیم به ازدواج، برای مدتی بین شش ماه تا یک سال تنها باشید، روی رشد فردی خود کار کنید، از زندگی تنهایی لذت ببرید. وقتی در تنهایی خود شاد بودید و به این قدرت درونی رسیدید که می توان در تنهایی نیز احساس خوشبختی و استقلال کرد، آنگاه می توانید در انتخاب همسر شایسته خود درست تصمیم بگیرید.
در حال حاضر تعادل عاطفی ندارید، احساس بی کفایتی می کنید، خوشبختی خود را در گرو بودن در کنار شریک عاطفی می بینید و این نوع طرز فکر سم است.
- مشاوره باما درخواست شده در 7 ماه پیش
- آخرین ویرایش 6 ماه پیش
- سلام من توی رابطه هم هستم طرف منو خیلی دوسم داره و راضیه زودتر بیاد خاستگاری. دیگ خستم کرده. متاسفانه اون مرد مورد نظر من نیست. منم اون قدری که اون دوسم داره دوسش ندارم. بیشتر دلیلی که توی رابطه هستم باهاش اینه که اون دوسم داره و نمیخوام اذیت بشه . متاسفانه ملاک من ظاهر و تیپ و قیافس که اون خیلی به معیار های من نزدیک نیست ولی پسریه ک هر دختری آرزو داره باهاش زندگی کنه. از نظر اخلاقی هم میدونم مثل اون وجود نداره. ولی نمیدونم چرا تمایل ندارم بهش. و حتی از این که کنارم نباشه میترسم. یعنی توی دوراهی قرار گرفتم. هم دوسش دارم هم ندارم!.. اصلا هم حوصله و اعصاب ندارم. همیشه هم بحث و دعوا داریم ولی اون قدر که دوستم داره و عاشقمه ولم نمیکنه. بر عکس من به یه تیپ مردها حس دارم ک خب چون تو رابطه هستم نمیخوام بهش خیانت کنم. و کلا بی توجهم نسبت به پسرای دیگه.. کلا نمیتونم به ازدواج با ایشون و هرکس دیگه ای فکر کنم. خانواده خیلی سختگیری هم دارم به طوری که اجازه ندارم بدون مامانم بیرون برم. شرایطم خیلی بده. و اگر ازدواج کنم آزاد میشم. اما حتی آزادی رو نمیخوام و میخوام با سختی تو خونه بابام باشم. با این ک میدونم هیچ آزادی و تفریحی ندارم… دیگ نمیدونم چ کار کنم واقعا بریدم خیلی دارم اذیت میشم.
- شما برای ارسال پیام ابتدا باید وارد شوید
پاسخ شما