خانه / پرسش و پاسخ مشاوره ازدواج / مخالفت خانواده با ازدواج من و نامزدم. چکار کنم؟
مخالفت خانواده با ازدواج من و نامزدم
مخالفت خانواده با ازدواج من و نامزدم

مخالفت خانواده با ازدواج من و نامزدم. چکار کنم؟

جهت مطالعه نظرات و تجربیات دیگران، به کامنتهای انتهای صفحه مراجعه نمایید

در صورت مخالفت خانواده با ازدواج شما با نامزد یا شخصی که او را می‌پسندید، همیشه موضوعاتی مطرح می‌شود که باعث ایجاد تنش و احساس اضطراب و نگرانی در بین اعضای خانواده  می‌شود.  خانواده شما معتقد هستند خیر و صلاح فرزند خود را می‌خواهد و اگر شما تصمیم به ازدواج و ادامه رابطه با این شخص را داشته  باشید این مسئله موجب نگرانی پدر و مادر شما خواهد شد. درنهایت شما احساس می‌کنید آن‌ها به‌صورت کاملاً محسوسی نامزد شما را نادیده گرفته یا به تصمیم شما برای ازدواج به‌عنوان یک فرد کاملاً مستقل احترام نمی‌گذارند.

همچنین وقتی نامزد شما به مخالفت خانواده با ازدواج تان پی ببرد، این حس گناه در او برمی‌انگیزد که موجب ایجاد فاصله بین شما و خانواده تان شده است. حتی شاید او احساس بی‌ارزشی ، ناامنی یا احساس خشم نسبت به مخالفت خانواده با ازدواج شما کند. این امر موجب ایجاد تنش‌های جدی در رابطه عاشقانه و تصمیم به ازدواج شما می‌شود. تصور کنید در حال برنامه‌ریزی مراسم عقد و عروسی با نامزد خود هستید و بین شما و نامزدتان تنش و درگیری وجود دارد و هرلحظه شما منتظر وقوع یک اتفاق تلخ هستید.

در هنگام عدم پذیرش و مخالفت خانواده با نامزد شما چه باید کرد؟

ازدواج یکی از تصمیمات مهم شما در طول زندگی است و در این میان، خانواده شما می‌خواهد عشق و حس حمایت  از فرزند خود را در آغاز این ازدواج و زندگی مشترک  نشان دهند. از سوی دیگر، خانواده معتقد است این شما فرد مناسبی به‌عنوان همسر آینده خود انتخاب نکرده‌اید زیرا او معیارهای ازدواج موفق را ندارد.

اگر شما در چنین شرایط سختی قرار دارید و می‌دانید که مخالفت خانواده با ازدواج شما با این فرد سرانجامی ناراحت‌کننده دارد، باید هر چه سریع‌تر این شرایط را ختم به خیر کنید. از سوی دیگر ، اختلاف شدیدی در خانواده دارید  و فشار و اضطراب را در رابطه خود احساس می‌کنید . درصورتی‌که خانواده شما با نامزد و ازدواج شما مخالف می‌کنند خواندن این مقاله  از سایت مشاوره باما برای شما می‌تواند مفید باشد:

از مخالفت خانواده با ازدواج شما به نامزد خود چیزی نگویید

دانستن این حقیقت که والدین مخالف ازدواج شما هستند بدین معنا نیست که بلندگو در دست بگیرید و آن را داد بزنید. اگر این حقیقت را به نامزدتان بگویید تنها موجب بدتر شدن وضعیت می‌شود. به‌جای آن بهتر است به نامزدتان بگویید:  والدین در ازدواج من بسیار محتاط هستند و شما از او به عنوان همسر آینده خود انتظار دارید با خانواده من ارتباط بهتری برقرار کند تا آن‌ها از انتخاب درست و رابطه عاشقانه ما اطمینان حاصل کنند.

به خانواده خود فرصت بیشتری بدهید

در برخی موارد برای خانواده شنیدن خبر نامزدی شما یک شوک است البته اگر نامزد شما را هم از نزدیک ملاقات کرده باشند. برخی افراد علاقه ای به تغییر رفتار خود ندارند. آن‌ها به زمان نیاز دارند تا با احساسات پیچیده خود در برابر پذیرش عضو جدیدی در خانواده خود کنار بیایند. به خانواده یا نامزد خود اولتیماتوم ندهید. این مسئله تنها موجب بدتر شدن وضعیت می‌شود. تنها با گذشت زمان می‌بینید که نامزد شما در میان خانواده شما پذیرفته می‌شود و از مخالفت با ازدواج شما منصرف می‌شوند.

مطالب مرتبط: آنچه یک دختر باید قبل از ازدواج بداند

دلیل مخالفت خانواده با ازدواج خود را بیابید

دلیل مخالفت خانواده با ازدواج خود را جویا شوید زیرا به شما در هدایت آن به پذیرش این رابطه  کمک خواهد کرد. آیا خصومتی بین پدر و مادر شما با  نامزد تان وجود دارد؟ مثلاً برخی از زوج های مطلقه فکر می‌کنند رابطه عاشقانه شما هم مانند زندگی آن‌ها به شکست و طلاق منتهی می‌شود. درواقع، دلایل منطقی و غیرمنطقی بی‌شماری برای مخالفت خانواده  با ازدواج شما  وجود دارد. شاید خانواده شما با شغل ، طرز فکر ، رفتار و عادت‌های نامزدتان مخالف هستند. شاید آن‌ها فکر می‌کنند اگر شما با هم ازدواج کنید برای همیشه از خانواده  دور خواهید شد. استدلال آن‌ها هر آنچه باشد به نفع شماست که دلیل مخالفت خانواده با ازدواج خود را بدانید.

در مورد دلیل مخالفت خانواده با ازدواج خود صحبت کنید

برقراری ارتباط مؤثر پایه و اساس دستیابی به یک ازدواج موفق را شکل می‌دهد که شامل کیفیت رابطه شما با خانواده تان نیز است. به‌صورت خصوصی با خانواده خود صحبت کنید و در مورد نامزد تان از آن‌ها نظرخواهی کنید. آن‌ها یک دنیا حرف برایتان دارند که می‌توانید بشنوید و از تجربیات آن‌ها در ازدواج خود استفاده کنید. همچنین در هنگام صحبت با خانواده فرصت توضیح دلایل علاقه  خود به نامزدتان را پیدا می‌کنید و از آن‌ها می‌خواهید که به شما برای  ازدواج با این شخص فرصت بیشتری بدهند.

به خانواده خود بگویید چقدر نامزد تان ازلحاظ عاطفی و روحی مراقب شماست و در مورد اوقات خوشی که باهم داشتید و اینکه چگونه از شما حمایت می‌کند با آن‌ها صحبت کنید. تمامی مسائل را برای آن‌ها بازگو کنید و به نگرانی های آن‌ها در مورد این ازدواج پاسخ دهید. این روند شاید دیدگاه منفی و اشتباه آن‌ها را نسبت به نامزدتان تغییر دهد.

یک قدم به عقب بازگردید

اگر خانواده مخالف ازدواج شما با نامزدتان هست بهتر است به گذشته بازگردید و دلیل این مخالفت را بررسی کنید. آیا خانواده در نامزد شما چیزی دیده که شما به دلیل احساس عشق به او از مشاهده آن‌ها عاجزید؟ شاید همسر آینده شما فردی کنترل گر ، معتاد، بیکار، خسیس ، چشم چران یا یک مرد دروغگو باشد. شاید نشانه‌های بدی وجود دارد که شما نسبت به آن‌ها بی‌اهمیت  یا بی‌اطلاع هستید. به‌هرحال نگرانی پدر و مادر نسبت به فرزند خود برای ازدواج امری طبیعی است. گاهی آن‌ها بر اساس تجربه خود از زندگی چیزهایی می‌بینند که شاید شما به دلیل تجربه ناکافی قادر به درک آن‌ها نیستید. شاید برای دستیابی به یک ازدواج موفق لازم است از تجربه خانواده یا  مشاوره ازدواج بهره بگیرید.

خانواده خود را به نامزدتان ارتباط دهید

بریدن ریسمان ارتباط بین نامزد و خانواده شما موجب می‌شود که خود را در لبه پرتگاه احساس کنید. خانواده شما تا زمانی که با شخصیت واقعی نامزد و همسر آینده شما آشنا نشوند او را نخواهند پذیرفت. موقعیت‌هایی را برای آشنایی هر چه بیشتر خانواده و نامزد خود فراهم کنید. این ملاقات‌های دوستانه می‌تواند شامل نوشیدن یک فنجان چای و قهوه در یک رستوران باشد و می‌توانید آن را مهیج‌تر هم کنید و یک سفر کوتاه برای ملاقات نامزد و خانواده تان ترتیب دهید. پس از چند آمدورفت، خانواده تان متوجه می‌شود که وی بسیار بیشتر ازآنچه فکر می‌کردند خوش‌برخورد است.

شما خواهان آن هستید که خانواده تان از انتخاب همسر آینده شما  راضی باشند. از سوی دیگر، فارغ از درست یا غلط بودن این انتخاب، شما مستقل هستید و تصمیم نهایی ازدواج با شماست. اگر خانواده شما را دوست دارند و برای نظرات شما ارزش قائل‌اند حتماً نامزدتان را می‌پذیرند و شما از اینکه عشق زندگی‌تان را پیداکرده‌اید بسیار خوشحال و مسرور خواهید شد.

مخالفت شدید خانواده دختر با ازدواج

من کسی دوست دارم عاشقشم ولی با اینکه همه قول و قرار گداشتیم، بعد از سه سال که دیگه همه چیزمون رو به اتمام بود فقط منتظر بودیم شغلم درست شه، یهو همه چیز فراموش کرد، چون خانوادش گداشتنش تحت فشار که چرا خواستگارات رو رد میکنی ولی قبلش خانوادش ناراضی بودن ولی تصمیم گرفتیم بهشون ثابت کنیم که ما میتونیم و خانواده ها رو گذاشتیم به مرور زمان تا اینکه من گفتم چون خانوادت گفتن و گذاشتنت تحت فشار بزار بیان خواستگاری بعد تو رد کن تا فرصت بخریم تا این چند ماه شرایط شغلی اوکی بشه من بیام تنها دلیل مخالفت خانوادش دختر به غریبه نمیدیم. لطفا راهنمایی بفرمایید.

پاسخ مشاور به پرسش مخالفت خانواده دختر با ازدواج

میفهمم سه سال زمان کمی نیست و چه اضطرابی را بابت این موضوع تجربه میکنید. مخالفت خانواده دختر موضوعی نیست که بتوان اهمیت آن را نادیده گرفت. مسلما برای دختر مورد نظر شما خانواده و نظرشان اهمیت دارد. خانواده دختر را نباید مقابل خودتان بدانید. آنها دغدغه دخترشان را دارند و بر اساس تجربیاتی ممکن است با ازدواج دختر مخالفت کنند. البته این حق شماست که مانند بقیه خواستگارها به شما فرصت داده شود و با آنها ملاقات حضوری داشته باشید. اگر شرایط خواستگاری را ندارید، حتما یک ملاقات حضوری با مادر یا پدر دختر مورد علاقه تان داشته باشید و از آنها بخواهید به شما این فرصت را بدهند.

راه های زیادی وجود دارد تا بتوانید خانواده دختر را متقاعد کنید اما قبل از همه اینها باید با خودتان رو راست باشید و بررسی کنید چه میزان آمادگی برای ازدواج را دارید و چه میزان در تصمیمتان جدی هستید؟

آیا خانواده خود را در جریان گذاشتید؟ نظر خانواده شما در این باره چیست؟ معیارهای ازدواج تان چه بوده است؟ آیا طرف مقابلتان معیارهای شما را دارد؟ شما باید تمام جوانب رابطه تان را بررسی کنید و نسبت به چالش های زندگیتان آگاه بشوید. انتظارات شما از ازدواج چیست؟ زمانی که نسبت به خودتان و رابطه تان آگاهی داشته باشید و بالغانه آن را بررسی کرده باشید میتوانید در مسیر متقاعد کردن والدینتان قدم بردارید.

چه مواردی میتواند برای متقاعد کردن خانواده دختر مورد علاقه تان به شما کمک کند؟

  • در مقابل خانواده دختر جبهه نگیرید:سعی کنید خانواده او را درک کنید و برای احساسات و عقایدشان احترام قائل باشید. میفهمم چقدر این موضوع برایتان سخت است، مخصوصا زمانی که دلیلشان برای شما منطقی نباشد اما شما باید خود را توسعه بدهید؛ ظرفیت خود را بالا ببرید و پذیرای صحبت های آنها باشید. هم شما و هم پارتنر شما باید سعی کنید آن ها را درک کنید.
  • از دیدگاه و نظرتان برای ازدواج صحبت کنید: میتوانید ابتدا از پارتنرتان این موضوع را درخواست کنید، سپس هر زمان که به صورت حضوری ملاقات کردید به جای تمرکز بر عشق و علاقه تان، به آنها نشان دهید تمام جوانب را بررسی کردید و به بلوغ ازدواج رسیدید.
  • از واسطه ای که مورد قبول خانواده دختر هستند کمک بگیرید: از فردی که مورد اعتماد خانواده پارتنرتان هستند کمک بگیرید تا با آنها صحبت کنند. یا میتوانید یک ملاقات حضوری بین مادر خودتان و مادر پارتنرتان برقرار کنید. هر چقدر جدیت شما را برای ازدواج بیشتر حس کنند امکان اینکه به شما فرصت گفت و گو بدهند بیشتر است.

این را در نظر داشته باشید ازدواج بدون رضایت خانواده ها فرایند چالش برانگیزی خواهد بود چرا که ازدواج در ایران بیشتر از آنکه پیوند دو فرد باشد پیوند خانواده ها است. اما خوشبختانه اکثر والدین در صورتی که اطمینان یابند تصمیم فرزندشان منجر به خوشبختی او خواهد شد به ازدواج رضایت میدهند.

بنابراین ناامید شوید و تلاش خود را بکنید. به هر حال هر چقدر برای رشد خودتان تلاش کنید به خودتان نیز کمک کردید.

امیدوارم مسیری پر از نور و روشنایی با حمایت خانواده برایتان رقم بخورد.

گلسا بمانیان

کارشناسی ارشد مشاوره خانواده

مطالب مرتبط: مشاوره ازدواج رایگان

مخالفت خانواده با ازدواج با زن مطلقه

سلام من ۲ سال با یه اقایی در ارتباط بودم و هدفمون ازدواج بود اما چون من یک بار طلاق گرفته بودم. خانوادش راضی نبودن بهم گف تا بهمن امسال فرصت بده خانوادمو میارم اگه نیومدن خودم میام. خیلی هم دوسش داشتم ولی بهمن که شد گفت من هرکار کردم خانوادم راضی به ازدواج نیستند و منم رابطه رو تموم کردم باهاش و الان خیلی داره بهم سخت میگذره. بهم گفت نشد به هم برسیم ولی بیا دوستیمونو ادامه بدیم. اولش گفتم نه ولی الان که ۳ هفته میگذره دارم وسوسه میشم دوباره باهاش وارد رابطه شم. چون واقعا داره بهم سخت میگذره. میخواستم ببینم الان تو این شرایط چه کاری درسته؟

پاسخ مشاور به مخالفت شدید خانواده با ازدواج پسر

متاسفانه این باور غیرمنطقی هنوز در خانواده‌ها وجود داره که با ازدواج پسر با زن مطلقه مخالفت میکنند. در صورتی که دلایل زیادی میتونند موجب تصمیم به طلاق گرفتن بشن. خیلی اوقات مشکل اصلی از طرف مقابل میتونه باشه یا در اکثر اوقات هردو طرف شاید افراد خوبی باشند اما سازگاری کافی با همدیگه نداشته باشند و ویژگی‌هاشون با هم در تضاد باشه. این نکته‌ای هستش که گاهی اوقات خانواده ها ازش چشم پوشی میکنند و البته دلیل خوبی هم برای مخالفت خانواده با ازدواج پسر نیست؛ هرچند نگرانی شاید بتونه موجه باشه.
به هرجهت اینکه شما و فرد مقابلتون بخاطر مخالفت خانواده از خواستتون چشم پوشی کنید توصیه نمیشه. با روش های مختلفی میشه خانواده ایشون رو متوجه این نکته کرد که هر کسی که تجربه طلاق رو داشته لزوما فرد نامناسبی برای ازدواج نیست.
برای اینکار کمک گرفتن از مشاور میتونه تاثیر زیادی داشته باشه. فرد مشاور اول از همه ویژگی‌های دو طرف رو بررسی میکنه و میزان سازگاری اون ها با همدیگه رو میسنجه و میتونه در صورتی که دو نفر تضاد چشم گیر یا مشکل سازی باهمدیگه نداشتن از خانواده فردی که مخالف هستند طی یک جلسه دعوت کنه و تو اون جلسه به طور منطقی براشون توضیح بده که ازدواج اونها طبق بررسی‌هاش مشکل ساز نخواهد شد و دلایلش رو ذکر کنه.
همچنین این وساطت میتونه از طرف افراد فامیل قابل اعتماد ایشون و خانوادشون انجام بشه. خیلی از خانواده ها برای حرف ریش سفیدهای فامیل یا افراد مورد اعتمادشون ارزش زیادی قائل هستند.
در بخشی از حرفتون فرمودین که ایشون به شما درخواست دوستی معمولی دادند. باید خدمتتون بگم که به وجود اومدن رابطه دوستی بین کسایی که قبلا رابطه عاطفی داشتند تقریبا غیرممکن میتونه باشه. اون احساسات قبلی سرکوب نمیشن و در این رابطه تشدید میشن و در نهایتا موجب اذیت شدن بیشتر خودتون و ایشون میشه.
بنابراین باید یک تصمیم نهایی در مورد رابطتون با ایشون بگیرید. شما میتونید به تلاش کردن برای رضایت خانواده ایشون ادامه بدید و روش‌های مختلفی که برای این مسئله وجود داره رو امتحان کنید و یا میتونید در رابطه بمونید تا شرایط برای ازدواج فراهم بشه. در غیر اینصورت ادامه دادن این رابطه در قالب دوستی معمولی منطقی نیست.
در تمامی مراحل زندگی موفق و پیروز باشید.کوشا کوچک آملی
کارشناس مشاوره بامامطالب مرتبط: ازدواج در سن کم

155 دیدگاه

  1. ببخشید من با دوس پسرم ۶ ماهه که تو رابطه ایم و خب با خانوادش هم صحبت کرده راجبم ولی چون اختلاف ملیتی داریم پدرش راضی نیست ولی دوس پسرم میگه که من راضیش میکنم میخوام بهم کمک کنید از یه طرف دوستام و خانوادم میگن که اگه خانوادش راضی نباشه نمیشه اونم پدرش که خیلی مهمه .دوس پسرم خونمونم میاد و مادرم میگه که اگه باباش راضی نمیشه و نیست همه چیو تموم کن اگه نه که بیان خواستگاریت

  2. من و پسر عموم از بچگی همدیگه رو می خواییم .بزرگ که شدیم باهم حرف زدیم .خانواده من چندین بار فهمیدن و کلی تاکید کردن که دفعه اخرته و اینجوری میشه واینطوری .ولی ما بعد از چندین ماه دوباره شروع کردیم تاالان و واقعا قصدمون جدی بود .چندین بار مادرش به مادرم گفته بود ولی مادرم گفته بود کع نه دخترم بچه اس. منم خواستگار خیلی خیلی دارم که موقعیت های بهتری دارن ولی خوشبختانه خانوادم میگفتن دخترمون بچه اس. هیچ کس هم نمیدونع که هنوزم هنوزع ما داریم حرف میزنیم .الان یه خواستگار هست نظرشون مثبتع .داغونم منم داغون. هیچ کس هم نمیدونع که هنوزم هنوزع ما داریم حرف میزنیم .الان یه خواستگار هست نظرشون مثبتع .داغونم منم داغون. خیلییییی دوسم داره خیلیییی .واقعا تو این چندین سالع بهم ثابت شده. ولی خانوادم چون مامانش یکم پروعه و بابام با عموم حرفش شده دوست ندارن. میگن که من از اون بهترم. با پسرعموم الان گفتم‌تموم شد بینمون هرچی بود و اینا

  3. سلام 20 سالمه دخترم و مجرد رشتمم روانشناسی شغل ندارم دانشجوام. از کسی ک دوسش داشتم جدا شدم الان حالم خیلی بده چیکار کنم . ما همو دوست داریم ولی خانوادم راضی نیستن سر همین ازش جدا شدم. حالا خوب نیستم چیکار کنم

  4. یه سوال در مورد رابطه با نامزدم داشتم. ما حدود 4 ساله نامزدیم اما در دو شهر متفاوت هستیم و خانواده همسرم هر چی بیشتر میگذره حتی اجازه نمیدن که ایشون به شهر ما بیاد و من هم میرم ببینمش یه مشکل و ماجرایی برای دخترونشون میسازن. تمام
    تماما حس میکنن فرزندشون با 25 سال باید تحت سلطه و نظر خودشون باشه و حتی اون دختر بخواد برای خودشم بیرون بره میگن بهش یاغی شده و حتی نمیذارن رابطه ما پیش بره و یجورایی فرزندشون جز اموالشون میدونن

  5. من یه پسری رو دوس دارم حدود سه ساله ایشون اومدن خواستگاری ولی مامانم ناراضیه اولش راضی بود و الان نه

  6. من سه ماه پیش پسری که قبلا اصلا ارطبات دوستی نداشتیم بطور سنتی آشناشدیم ازطریق مادرشون، اومدن خواستگاری پسرخیلی باایمان وباشخصیت هستن پدرو مادرم قبول کردن، دوماه نامزد کردیم هم خودم وهم پدرومادرم خیلی رواین پسرشناخت پیدا کردیم وخیلی راضی بودیم، پدرم به رحمت خدارفتن، تازه چهلمش بود، ولی برادر بزرگم الان بدون دلیل باازدواج مامخالفت میکنه، حتی تهدید میکنه اگه ازدواج کنی باهاش یا تورو میکشم یااون پسر، وقتی میگم دلیل مخالفتت چیه، هیچ دلیلی نداره فقط میگه من دوس ندارم درصورتی که این پسر هیچ عیبی نداره وباپسرای این دور زمونه فرق داره، تمام فامیل هم ازخوبی این پسر مطمئن هستن اومد واسطه شدن ولی برادرم زیر بار نمیره، منو نامزدم صیغه محرمیت هم موقعه که پدرم زنده بود بااجازش جاری شد، چندبارم پدرم درخواب میبینم که ازوضعیت من ناراحته. ماهمدیگه روخیلی دوس داریم ومشکلی باهم نداریم، واقعا یه فرشته ی به تمام معناست،اون هدیه خداست برای من، ولی برادرم داره سنگ میندازه ومنو تهدید کرده غم ازدست دادن پدرم منو خیلی غصه دارکرده، نامزدم هم میخواد ازم بگیره، چیکارکنم توروخدا یه راهی پیش پام بزارید بدونه دردسر باهم ازدواج کنیم

  7. یه فردی ک من دوسش دارم برای خاستگاری اومده و خانوادم اصلا با من این موضوع رو در میان نزاشتن و میدونن که در جریانم. و هر دقیقه یه حرف میزنن و یه شرط های نامربوط میزارن برای طرف مقابل که اونم بعضی هاش رو قبول کرده. و الان شریک احساسی من میگه که با خانوادم صحبت کنم ببینم حرف و شرط هاشون چیه ک تکلیف مشخص بشه. میخاستم ببینم چطور باهاشون صحبت کنم که قبول کنن؟

  8. سلام وقتتون بخیر من ده ساله با پسر خالم دوستم امسال اومده خواستگاری ولی خانواده من راضی نیستن خانواده اونم خیلی راضی نیستن چون خونواده هامون از همون اول ازهم خوششون نمیومد بعد داداشم داره میگه مهریه باید ۱۱۴تا سکه با حق طلاق باشه و دودنگ خونه دراینده یا بره زمینی بخره همین الان بزنه به نامت بجا اون حق طلاق و خانواده پسرخالمم با این مقدار مهریه مخالفت من نمی‌دونم این وسط طرف خانواده باشم یا طرف اونی که دوستش دارم و یکی از دلالیم ک خانوادم سر مهریه دارن سخت گیری می‌کنه اینکه خانواده خالم اصلا آدمای خوبی نیستن و خانوادم از همین موضوع میترسن

  9. سلام من دوسالی هست که با یک پسر دوست هستم و همو دوست داریم و به هم خیلی وابسته شدیم و قرار ازدواج کنیم ولی یک مشکلی هست که هر دو خانواده ما ناراضی هست و نمیتونیم چطور اونا راضی کنیم میشه بهم کمک کنید. الان دوسال دوست هستیم کم کم به هم‌ علاقمند شدیم و بعد به هم‌ وابسته شدیم دليل مخالفت خانوادها چون همشهری نیستیم و مذهب ما یکی نیست بخاطر همین مخالفت می‌کنند ما همدیگر رو دوست داریم به شدت وابسته شدیم به هم‌ الان راهکار چیه؟

  10. خسته شدم نا امید شدم یکی دوست دارم اونم منو میخواد پدرش نمیزاره میگه تنها میام ولی میترسم خانواده ام ترکم کنه از یک طرف مادرم دیابتی اخلاقش یکم تند دنبال بهونه فقط دعوا کنه من سمیه ۳۱سالمه هر خواستگار دیگه انگار طلسم شدم میان تا خونه ولی پشیمون میشن

  11. سلام ببخشید من یکی ازدم خواستگاری کرده دوستش دارم ولی مادرم مخالفت میکنه. پسری که دوستش دارم ازم خواست شماره مادرم رو بهش بدم که خانوادش با مادرم صحبت کنن ولی مادرم قبول نمیکنه میگه خیلی پشت سرش حرف میزنن ومیگن اعتیاد داره وباکسی بوده ولی من خیلی دوستش دارم نمیتونم جز اون به کسی فکر کنم الانم ازم خواسته بهش جواب بدم نمیدونم باید چیکار کنم واقعا مادرم حتی نمیزاره بهش بگم که مخالفه میگه اون باید بهت پیام بده

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      بهتر است حرف های مادرتان را بپذیرید، فقط دوست داشتن کفایت نمی کند.

  12. من ۲۰ سالمه والان ۱ماه نامزد کردم باهم خیلی خوبیم هیچ مشکلیم نداریم فقط خانواده من پدر و مادرم خیلی دارن اذیتم میکنن نمیزارن نامزدم بیاد ببینمش میگن ابرو ریزی میشه فکرشون قدیمیه الانم کاری میخوایم عقد کنیم پسره دستو بالش تنگه میگه عقد و عروسی کنیم یکی بریم اهواز ولی الان مادرم نمیزاره جلو چشم خانواده نامزدم خیلی حرفم میزنه کلا خار شدم پیششون تورو خدا کمکم کنید چجور مادرم قانع کنم

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      باید قاطعانه با مادر صحبت کنید که مادر گرامی وقتی امروز شما با من اینگونه رفتار می کنید و جلو آن خانواده مرا خوار و خفیف می کنید انتظار دارید خانواده آینده من با من چگونه رفتار کنند؟

  13. یه آقایی حدود ۴ ماهه پیش ب واسطه ی بزرگتر فامیلشون از من خواستگاری کردن بیرون رفتیم کل این ۴ ماه و واقعا از نظر من آدم درستیه ب چندین دلیل از نظر اخلاقی و اینام کاملا اونچیزیه ک من میخوام ولی دستش خالیه و خانوادم بخاطر همین مخالفن

  14. چند سال پیش از یه دختره خیلی خوشم اومد با خودش نه رفتم با خانوادش صحبت کردم. خیلی سخت گرفتن خب من سنی نداشتم هم درس می‌خوندم هم کار میکردم اونقدی هم درآمد نداشتم پولش زیاد بود ولی یه مقدار می‌رفت برای خرج بنزین بقیش هم جمع میکردم. خانوادش گفتن که باید خونه داشته باشی ماشین داشته باشی کاره خوب داشته باشی سربازی رفته باشی بعد بهم گفته بودن که همه اینارو تو دوسال فراهم کنم منم خدای بالاسر شاهده که خیلی از هفته هارو خونه نمی‌رفتم کار میکردم همونجا یکی دو ساعت استراحت میکردم به قرآن فقط زنگ میزدم با دختره صحبت میکردم اصلا نمیخوابیدم از 30روزه ماه کلا 2یا 3 دفعه خانوادمو می‌دیدم 7 یا 8 دفعه هم می‌رفتم پیش دختره چهار سال با دختره بودم خب ولی چجوری دوسال زمان داشتم که بخوام شرایطی که خانوادش گذاشتن و انجام بدم. تو این دوسال به قدری خودمو عذاب دادم که مثلا از یه هندونه تبدیل شدم به خلال دندون دوسال تموم شد همه چی رفت بالا مثلا خونه ای که هزار تومن بود شده بود ده هزار تومن خانوادش پاشونو کردن تو یه کفش که دیگه سمت دخترم نمیری خواستگار داره و خواستگارش با پولع روزانش هیکلتو میخره و به همون خدایی که می‌پرستی قسم میخورم یک بار حتی یک بارم بهش به چشم ابزار جنسی نگاه نکردم یک بار بهش دست نزدم چون واقعا بدم میاد درسته پسرا خیلیاشون همینو میگن ولی به مرور زمان کارشونو میکنن ولی به روح عزیزم قسم میخورم من اصلا اینجوری نبودم و نیستم. من به پدرش گفتم خودت چقدر طول کشید خونه دار شی؟!
    گفت اون زمان من پنج ساله خونه دار شدم گفتم ماشینت کجاست؟! گفت ندارم. گفتم پس چرا چیزایی که خودت نمیتونی و از من انتظار داری!؟

  15. من با اقایی نزدیک ۲سال در رابطه بودم برای شناخت و امادگی ازدواج خانواده در جریان نبودن دیروز اقا امدن خواستگاری پدر من با شغل ایشون مخالفت کردند و شروع به مقایسه با دیگر اشنایان کردند من باید چکار کنم؟مشکل اینه الان چون پدر با شغل ایشون مخالفت کردند دیگه راهی برای شناخت بیشتر نیست با ایشون. من تک فرزندم و مادر تابع حرف پدر هست. من ترجیح میدم بیشتر ایشون بشناسم بعد تصمیم بگیرم که انتخابم قطعا درسته یانه

  16. قصد ازدواج با دختر مورد علاقه خودم رو دارم اما خانواده خودم به هیچ وجه راضی نمی‌شوند ،حتی راضی به دیدن فرد هم نمی‌شوند در صورتی که شرایط ازدواج رو دارم و بارها خودشون گفتن که باید ازدواج کنی. در خانواده ما ازدواج به صورت سنتی می باشد و خانواده ازدواج از راه دوستی رو می پذیرند. خانواده بنده یک خانواده مذهبی هستند و اصلا به حرف من گوش نمی‌کنند. و کلاً به من شک دارند همیشه می‌خوان حرف خودشون رو به کرسی بنشونن

  17. سلام وقتتون بخیر. ممنونم از سایت خوبتون. بنده جوانی ۲۳ ساله هستم با مدرک لیسانس. و در حال تحصیل در مقطع فوق لیسانس هستم. با خانمی از همکلاسیام آشنا شدم و دوره لیسانس رو با هم در ارتباط بودیم و یک رابطه عاطفی و وابستگی بین ما شکل گرفت‌. بنده خانواده ای سخت گیر دارم که با ازدواجم با این خانم مخالفت شدید می کنند و این خانم از این موضوع با خبره. خیلی تحت فشارم ذهنی قرار گرفتم چون نمیتونم ازش جدا بشم و همینطور نمیتونم خانوادمو کنار بذارم. از طرفی میترسم در آینده از طرف خانواده اون خانم یا حتی خودشون مورد سرزنش قرار بگیرم. لطفا کمکم کنین که الان واقعا باید چه کاری انجام بدم و چه کاری درست تره؟ من از قدیم تا الان با پدرم کار کردم و سرمایه من دست ایشونه، و حالا میگن اگه بخوام با اون کسی که خودم میخوام ازدواج کنم، ازین سرمایه محروم میشم و دیگه هیچ جای زندگی حامی من نیستند. اگه قرارباشه با اون خانم ازدواج کنم، میدونم که چقد تحت فشار مالی قرار میگیرم و نمیدونم واقعا باید چیکار کنم.

  18. ببینید من عاشق کسی هستم که شغلش نظامیه بعد الان پدر من بشدت مخالف هستن و میگن نمیشه باهم ازدواج کنید میشه بگید من چجوری باید پدرم را قانع کنم

  19. من یه خواستگاردارم که چندسال باهم تورابطه ایم الان پدرم مخالفن. پدرم مخالفن میگن چون اصلیت طرف مقابلت ترک به دردمانمیخوره ماکردهستیم اوناترک باهم جوردرنمیادمن نمیدونم چجوری بایدراضیش کنم باهاش خیلیم صحبت کردم چندنفریم ازاقوام باهاش صحبت کردن قبول نمیکنه میشه یه راه حل بدین

  20. اگر پسری یکی رو دوست داشته باشه (همکارش باشه ) ولی پدر و مادرش اونو مجبور کنن با کسی که از لحاظ خانوادگی در سطح بالاتری از همکارش باشه ازدواج کنه. اگر این ازدواج صورت بگیره و ابتدای زندگیشون خیلی اختلاف داشته باشن و پسره مدام زنش رو با همکارش مقایسه کنه.حدود یک ماهی هم زنش قهر خونه پدرش بود‌‌. خانواده پسر برای دوام زندگی براشون خونه خریدن. الانم زنش اصرار داره که بچه دار شن. آیا با بچه دار شدن اون محبت بینشون پیش میاد و زندگیشون پایدار میشه؟

  21. سلام من یه پنچ ماه هست بایک پسر اشنا شدم قرار ما از اول دوستی نبود واسه ازدواج منو میخواد حتی با خانواده خودش گفته من دختری انتخاب کرده ام واسم برین خواستگاری خانواده پسر به خانواده منکه دختر هستم گفتند اند من خودم به آنها گفتم که ما همدیگر رو میخوایم ولی خانواده من با خانواده انها مخالف هستند چیکا کنم تورخدا کمکم کنید

  22. من یک پسری عاشقمه مادرش با من مخالفه و از اون ورم پدرم مخالفه و پا برا جلو میخاد بزاره با پدر و مادرش حرف بزنه و اینکه شک تردید پیدا کردم بابت این موضوع و باهامم رابطه جنسی داشته منو میخاد یانه

  23. من یه خواستگار دارم که همه شرایطش اوکی. اخلاقش خوبه ولی خانواده من مخالفن میگن راه دوره ولی من هیچ مشکلی ندارم با این قضیه باید چیکار کنم

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      شما امروز عاشق اید نمی توانید مسائل و مشکلات راه دور را ببینید. شما نیاز به خانواده خود ندارید؟ چقدر باید هزینه سفر بدهید؟ چقدر خستگی راه را تحمل کنید؟ در آینده که صاحب فرزند شوید این مسئله نمود بیشتری پیدا می کند که الان از دیدن آن عاجزید.

  24. باسلام وقتی که دوطرف خواهان همدیگه‌ باش ولی خانواده مخالف باشه بنظرتون باید چه راهکاری رو پیش بگیرن نظر خانواده عوض بشه

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      وقتی کامل همدیگر را بشناسید و برای خانواده ها دلایل محکم، منطقی و قانع کننده بیاورید. در صورتی که دیکتاتور نباشند می پذیرند.

  25. سلام من باپارتنرم رابطه خوبی داریم ولی مادر او که نسبت فامیلی هم بامادارد، رضایت ندارد و حتی تماس تبریک عید من روریجکت کرد وحتی اجازه نداد پدر پارتنرم جوابم روبده وایشان هم ریجکت کردند من خیلی به هم ریختم وتمام تلاشم رو کردم که متوجه عشق بین مابشن و افکاراشتباهشون نسبت به من که ناشی از حرف هایی که خاله بیمار من بهشونه روتغییر بدیم اما اصلا به من احترام نمیذارن. خداشاهده خالم حرفای دروغین بهشون گفته. من واقعا دلم میخواد دوستم داشته باشن واحترام منو نگه دارن. چکار کنم اخه

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      اگر واقعا خودت را دوست داری، خودت را در شرایطی قرار نده که مورد توهین و تحقیر قرار بگیری.

  26. سلام،من سی و دوسالمه مامدرمو دوازده سال پیش از دس دادم بخاطر این روزای خوبی نداشتم ی خواهر دارم و ی برادر که ناتنی ان یک سال هست ک بابامو از دست دادم عقد بودم ک ب دلایلی بعد دوماه جدا شدم بعد ازون خیلی افسرده بودم تا اینکه باآقایی آشنا شدم اما مجازی دوسال هست ک با اون در ارتباطم و میخوایم همو ببینیم اما نمیشه چون خواهرم ی تهدیده برام و نمیذاره و الان اون ازم ناراحته چیکار کنم بتونم ببینمش و از خواهرم ترس نداشته باشم. خب مفصله خواهرم حسادت زیادی داره نسبت به من وبا اینکه متاهل بود و از من کوچکتر از وقتی فهمید من این آقارو دوست دارم و قراره باهاش ازدواج کنم همش تهدیدم میکنه که به اون یا خونوادش آسیب میزنه چندباری خواستیم هم یگه رو ببینیم اما به هرنحوی شد خواهرم نذاشت یه سری بخاطرش تصادف کردم ک بیمارستان بودم و پامم شکست بعد از اون ی بار دیگه قرار داشتیم و بازم منو تو خونه نگه داشت درو قفل کرد نتونستم برم و زد تو پای شکستم و باعث شد بلنگم،و باعث دلخوری شد و اینکه ازم ناراحت شد خواست کات کنه باهام کلا خیلی مشکلات دارم

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      شخصیت شما نیاز به بررسی بیشتری دارد که چطور اجازه می دهید خواهر ناتنی که کوچکتر از شما هم هستند اینقدر بر شما سلطه داشته باشند. با این شرایطی که دارید باید دقت داشته باشید و طرف مقابلتان را بیشتر بشناسید که مبادا در دام فردی مثل خواهر زورگویتان بیفتید.

  27. سلام وقت بخیر من ۸سال با پسر عموم در ارتباط بودم بعد. از ۸سال ایشون امدن خواستگاری مشکلات زیادی رو داشتیم از جانب خانواده ها مخصوصا خانواده ای عموم همه چی داشت خوب پیش می‌رفت یهو پسر عموم پا پس کشید. خیلی غیر منتظره و نگهانی همه متعجب شده بودیم حتی خود من ک قرار بود هرجوری شده پشت هم و بگیریم .منم کمو بیش مقصر بودم اما پا پس کشیدن پسر عموم خیلی درد آور بود اونم درست وقتی که داشت خوب پیش می‌رفت و هنوز کار خاصی نکرده بود که تحت فشار قرارش بدیم ولی آخرین پیامش ب من این بود ک ما آینده نداریم باهم چون خانوادت چیزی ک‌من فکر میکردم نبودن و نمیزارن ک آینده ای خوبی داشته باشیم در صورتی که اون هیچ شناخت خاصی از خانوادم نداشت و مقصر اصلی این ماجرا مادر و بقیه اطرافیانش بود
    من توروی خانوادم بخاطرش ایستادم شرایط سختی بود اما پشتشو خالی نکردم اونم از جانب خانوادش بنظر خودم و بقیه تحت فشار بود خوب مارو نمیگفتن و همش بد میگفتن میون همه ای این اوضاع یجور انگار با من و آبروی خانوادم بازی شد همش بهم می‌گفت من نمی‌دونم چی به چی شده فقط میدونم ک دیگ نمیتونم با شرایطو خانوادت کنار بیام همه چی بهم دیگ پیچیده همه چی قاطی پاطی شده من نمیتونم دیگ کاری کنم حرفم‌ و زدم ب خانوادم و قراره بیاد با خانوادت حرف بزنه ک تمومه قضیه اما نیومدن هیچی نگفتن فقط یجور مث بچع بازی تموم شد و من میدونستم ک چی شده بعدشم ک ازبنجا رفت کلا پشیمون شده بود بخودم شخصا نگفته بود اما اطرافیانش می‌گفت عوض شده حالش خوب نیست تحت فشاره انگار میخاد پا پیش بزارع بازم اما دیگ روش نمیشه .. من دوسش دارم واز دوست داشتنش مطمئنم اما ترسو و بی عرضه بود.

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      پسر عموی شما فرد مستقلی نبوده است که بعد از این همه سال درست زمانی که همه چیز درست می شده است، مردد شده و حال شما را درک نکرده است. پس بهتر است با این موضوع کنار بیایید اگر چه سخت و ناگوار است.‌

  28. سلام بنده 36سالمه از همسرم جدا شدم حال باشخصی میخواهیم ازدواج کنیم ک سنش از من 12سال کمتره ولی خانوادشون قبول نمیکنن اگه فرار کنیم باهم رابطه داشته باشیم بازم باید اجازه پدر باشد

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      شما یک بار ازدواج ناموفق داشتید، الان راه کار دیگری به ذهنتان نمی رسد که می خواهید اشتباه دیگری را رقم بزنید؟

  29. من ۴ساله به دختر خانومی دوست هستم. الان خانواده برای من گزینه ی بهتر پیدا کردن برای ازدواج. من ۴۰سالم هستش. چون من یه ازدواج ناموفق داشتم بعد از ۱۴سال جدا شدم بدون بچه

  30. من نامزدم بیکاره من نامزدم بیکاره و الان داره درس میخونه خانوادش با ازدواجمون راضی نیستن حتی مادر شوهرم ازم متنفره اما بخاطر جلوشون موند و گفت منو میخاد الان توی روحیه ی بدیه درسش تموم نشده سر کار هم نیست و خانوادش مارو حمایت نمیکنن چیکار کنم که روحیه ی خوبی بهش بدم و بفهمونم من کنارشم نیاز به آرامش داره

    • ببین عزیزم مقابله نکنید سعی کنید خودتون رو بهشون نشون بدین کنار همسرتون باشید و بهشون امید بدین که کنارشون هستید تا بتونید زندگی خوبی رو با هم بسازید. به همسرتون امید بدین و سعی کنید باهم و درکنار هم شغلی را پیدا کنید تا استقلال پیدا کنید

  31. من یه کسیو دوس دارم ک دو سال باهاشم میگع میخام بیام خاستگاریت. حتی باهم رابطع هایی هم داشتیم اما خانواده ی من ک دخترم اصلا راضی ب اینک بیاد خاستگاری هم نیستن نمیدونم چرا؟!ولی ما همو دوس داریم و من خیلییی بهش وابستم ،اصلا اگ باهاش قهر کنم و باهاش حرف نزنم یک روز،حالم انقد بد میشه در حد مرگ و فقط گریه میکنم،با وجود اینک ده دقیقه قبلش گفتم اصلا نمیخامش (الکی) ولی باز گریههه، اون هم گاهی اوقات میگه شرایطش پیش بیاد میام خواستگاریت

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      طرف مقابل شما خیلی جدی نیست، می گوید” می خواد بیاد خواستگاری” اما در این دوسال کاری نکرده است. شما ابتدا باید روی وابستگی خودتان کار کنید تا شخصیت مستقلی شوید، در این صورت اگر انتخاب درستی داشته باشید خانواده هم با نظر شما موافقت خواهند کرد.

  32. سلام وقت بخیر. من دوسالی هست با آقایی رابطه داریم که مادرهامون باهم آشناهستن.خیلی باهم بحث و جدل داریم اوایل کسی متوجه نمیشد اما الان خانواده ها میفهمن.چند روز پیش که مادر ایشون از دست آقا ناراحت بودن پیش من گلگی کردن کلی و گفتن چون رابطه ی شما شرعی نیست و محرم نیستین انقدر دعواتون میشه و از این قبیل حرفا. من هم برای اینکه مطمین شم چیزی از مسائل شخصیمون متوجه شدن یا ن به اقا این حرف رو گفتم .تا اینکه دیشب تصمیم گرفتم به اقا پیشنهاد بدم که رابطه رو جدی تر کنیم و ایشون مخالفت کردن و وقتی این حرف رو زدم برای همین با مادرشون دعواشون میشه.مادرشون هم به من هجوم اوردن و توهین کردن که چرا این حرفارو به آقا گفتم .حالا من نمیدونم چیکار کنم به مادرشون پیام بدم از دلشون دربیارم باید یان اینکه اشتباهی نکردم خواهشا راهنماییم کنید

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      رابطه ای که پر از بحث و جدل هست چه جذابیتی دارد که ادامه پیدا کند.

  33. من ۱۷ سالمه و تا الان هر مورد خواستگاری پیش اومده خانواده م نذاشتن بیان یا با من درمیون نگذاشتن. خواستگاری که الان برای من اومده پسر دبیرمه. من ۱۷ سالمه و تا الان هرمورد خواستگاری پیش اومده خانواده م نذاشتن بیان یا با من درمیون نذاشتن خواستگاری که جدیده مادرش دبیرمه و ۲۸ سال سن دارن و به مامانم زنگ زد و خواست که من متوجه نشم و مامانم با پدرم درمیون بذاره هرچند من از یه مدت پیش بخاطر سوالات شخصی که پرسید فهمیدم که قراره خواستگاری کنه و ازم شماره تماس مامانم رو خواست الان مامانم قبول نمیکنه که بابام بگه

    • دخترم می دونم برای دختری به سن شما دلشتن خواستگار چقدر جذابه و خب خیلی هم شاید برات مهم باشه. ولی تصمیم مادر و پدرتون رو هم می تونم درک کنم. 17 سالگی سن مناسبی برای ازدواج نیست و تصمیم گیری ها بیشتر احساسی هست تا منطقی. و یک عمر زندگی مشترک شوخی بردار نیست. پس این و بدون که والدینت نگران تو هستن و قصد محافظت از تو رو دارن.و متعجبم از کار اون معلم که به تصمیم گرفته به خواستگاری به نوجوان 17 ساله بیاد. و خوشحالم که مادر عاقلی داری که جلوی کارش و گرفته.من بهت پیشنهاد می کنم به جای ناراحت شدن از اون که چرا به تو اطلاع نداده. ازش بخواه که برات توضیح بده که هر کدوم از اون افراد چه ویژگی هایی رو داشتن که خانواده تائیدشون نکرده. اینطور به آگاهیت برای شناخت افراد و تصمیم گیری های آینده کمک می کنه.به درس و رشد و پیشرفتت فکر کن. برای ازدواج فرصت هست

  34. سلام وقتتون بخیر من۳سال در رابطه هستم قصد ازدواج داریم و خانواده نامزدم به دلیل بیماری من ام اس کنترل شده و کم هست رضایت نمی دن واسه اینکه ازدواج کنیم خیلی وابسته شدیم و همو دوست داریم به نظر شما باید چیکار کنیم جدا بشیم هر دومون نابود می شیم پیشنهاد شما چیه؟

  35. من مطلقه هستم و یه بچه دارم 24 سالمه حالا یه پسر مجرد منو میخاد اما خانوادش راضی نمیشن بیان خاستکاری به هیچ عنوان حالا چیکار کنیم راضی بشن؟

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      شما باید خودتان را ثابت کنید که مشکل ندارید، از یک متخصص کمک بگیرید، بیشتر همدیگر را بشناسید. اگر پسر فرد مقتدری باشند و خانواده برای فرزندشان احترام بگذارند، کم کم موافقت خواهند کرد. اما اگر شما مشکل جدی در شخصیتتان داشته باشید و خانواده ایشان هم دیکتاتور باشند، بهتر است دیگر به این ارتباط دل خوش نکنید.

  36. حدود یک سال پیش بود یکی بم درخواست داد‌.ولی من قبول نکردم.ولی هر روز باهم حرف میزدیم .بعد از گذشت یک ماه درخواست شو قبول کردم.خیلی میخواست بیاد خاستگاری .ولی من گفتم ک فعلا نمیشه.سه ماه از این ماجرا گذشت .بابام متوجه رابطه مون شد و گفت همه چیو بهم بزن.اما ما بهم نزدیم.همش قربون صدقم میره.همش میخواد از دور هوامو داشته باشه.کسی بم حرفی بزنه ازم دفاع میکنه و با فرد مقابل بحث میکنه .بعد این ماجرا یه اتفاقی افتاد ک میخواست بیاد خاستگاری ولی بابام مخالفت کرد و منو تهدید کرد ک اگ بار دیگ با هم باشیم هر دو مارو میکشه. ولی هر اتفاقی ک افتاد هر بحثی ک شد بین مون ما جدا نشدیم .بدترین اوقات رو پشت سر گذاشتیم. خیلی حساسه روم وقتی کم محلی میکنم بهش از دستم ناراحت میشه و ب توجه من نیاز داره. مدام میخواد ک پیشم باشه ولی این فاصله امان نمیده.

    • با یه ریش سفید معتمد خانواده دختر صحبت کنید

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      شما الان عاشق اید و چشم ها تون باز نیست. بهتر است دلایل مخالفت پدر را کاملا بررسی کنید. از طرفی گفتید بسیار بر روی شما حساس هست، دقیق توضیح ندادید چه نوع حساسیتی، آیا نسبت به دیگران بدبین اند و می خواهند از شما محافظت کنند؟ و گفتید که خیلی دوست دارند پیش شما باشند و تحمل کم توجهی را ندارند که خود جای بحث دارد آیا در کودکی مورد مهر و محبت خانواده بودند یا خیر؟ پس تمام جوانب را بسنجید خانواده ایشان و روابط ایشان را کامل بشناسید، بعد با چشم باز تصمیم بگیرید. حتما از روان شناس کمک بگیرید.‌

  37. من با یک نفر قرار ازداوج کنم بعد اینا امد خاستگاری بعد به مدت دوماه داریم اشنا میشم ما با هم صحبت کردیم عقاید و طرز فکر مون خیلی بهم نزدیک هست. بعد خیلی همو دوست داریم عاشق هم هستیم. ولی خانواده پسر مخالف هستند فقط پدرش خانواده پسر اولش موافق بود اینا بعد بخاطر اینکه من با پسر تلفنی صحبت کردم گفتن نه الان من باهم در ارتباط هستیم ولی خانواده ها درجریان نیست الان نمی دونم ادامه بدم یا نه به ازدواج

  38. ببخشيد من با يك اقا سال پيش ازدواج كردم و بخاطر مشكلات ابسون در عقد جدا شدم. ايشون گفتن نميخوان خانوادشون از اين موضوع خبردار بشن. متاسفانه مادرشون فهميدن و الان اصلا حاضر به اومدن نيستن و من ايشون واقعا داريم زجر ميكشيم. و مادر ايشون ميگه اينا پنهان كاري كردن و اينكه رفتن از خانواده طرف قبلي من پرسيدن اونا كلي بد گفتن و حتي حاضر نشدن حكم من ببينن. واقعا من اقا پسر مونديم چيكار كنيم؟

    • شما دچار سردرگمی شدید که آیا ادامه بدین آیا با توجه به شکستی که قبلا داشتید این سری با چشمان باز و حساسیت بیشتر موردتون رو انتخاب کنید از طرفی دلتون نمیخواد از این حس جدید جدا بشید درصد کمی از افراد هستند که در تحقیقات هیچ نگویند و یابیظرف بمانند و بگن دیگه به مشکل خوردند در جامعه الان مادر اقا پسر باید اتفاقا راغب تر باشند و به انتخاب پسرشون احترام بگذارن ببین خیلی خوبه که تحصیل کرده هستید انتخاب آگاهانه بسیار بهتر از انتخابی هست که از روی هوس باشد یا طرفین به هم علاقه نداشته باشند خوشبختانه شما و ایشان به همدیگه علاقه دارید اگر بشه کسی با مادرشان صحبت کنند شاید موثرتر باشد

  39. سلام وقت بخیر من حدودیک ماهی میشه با ی پسری آشنا شدم برای ازدواج برای آشنایی اومدن منزلمون آقا پسر اول گفتن به شناخت کامل رسیدن ولی الان که پدر من گفتن دیگه دوست ندارند آشنایی ادامه پیدا کنه و بیرون رفتنی نباشه و اگه میخوان بیان خواستگاری آقا پسر میگن ک اینکار دخالته و دوست ندارن کسی دخالت کنه و مدتش دست خودمونه و حرفشون عوض شده میگن که زمان بیشتر میخوان ک به شناخت کامل برسن به نظر شما از ازدواج ترسیدن یا دلیل دیگه ای داره؟
    واینکه من درحال حاضر باید چیکارکنم؟
    ممنونم

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      یک ماه برای آشنایی زمان کمی هست. از طرفی اگر قصدشان جدی باشه حرف پدر شما را می پذیرند.

  40. سلام من پسری را دوست دارم و اون هم من را دوست دارد ولی پدرو مادرم قبول نمی کنند باید چکار کنم

    • دقیقن منم همین مشکلو دارم

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      مهم هست که شما در حال حاضر در چه سنی قرار دارید. چند وقت هست همدیگر را می شناسید. دوست داشتن صرف کفایت نمی کند، هر دو باید از هر نظر به بلوغ و پختگی رسیده باشید. نسبت به ازدواج و رابطه متعهد باشید. به هر حال خانواده نگرانی هایی دارند که مخالفت می کنند.

  41. سلام وقتتون بخیر ما 4سال دوست بودیم پسره چندبار خواستگاری فرستاد پدرم جواب منفی داد.اما پسره هنوز ول کن نیست در حالیکه شرایط پدرم قبول نمیکنه. پدرم دوست داره پسره شغل ثابت و ماشین و خونه داشته باشه.پسره اما شغل آزاد داره و نمیتونه شرایط پدرم فراهم کنه

    • ببینید در مقوله ازدواج یک آیتم پول هست که آیا طرف میتونه‌خواسته طرف رو برآورده کنه یا نه آیتم بعدی اینه که آیا این شخص ثبات داره در پنج سال اخیر چند شغل عوض کرده.و موارد دیگر.نگرانی پدر شما به جاست و حق دارن چون نگران آینده شما هستند. شما برگه ای بردارید و مزایا و معایب این رابطه رو بنویسید

  42. سلام من یه خانم مطلقه ام حدود ۲ سال از طلاقم میگذره حدود ۹ ماه پیش یه آقایی با مادرشون و خواهرشون اومدن خواستگاری و بعد آقا گفتن که خانوادشون خیلی منو پسند کردن و گفتن بریم یه صیغه محرمیت بخونیم تا ببینیم میتونیم با هم کنار بیاییم یا نه اگه کنار اومدیم که بعد از ۳ماه رسمی میشه ماجرا منم قبول کردم اما الان متوجه شدم خانوادش به خاطر فرزندان من مخالف ازدواجمون بودن همش میگه درست میشه اما من خسته شدم از این شرایط نمیتونم اینطوری زندگی کنم تو این مدت خونه مامانش و هیچ کدوم از خواهر یا برادراش منو نبرده از طرفی داداشم همش منو سرزنش می کنه و میگه یه روز از همین روزا میگه نمیخوامت و میندازت از خونش بیرون

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      اگر می دانید که ایشان فرد مقتدری هستند و اجازه دخالت خانواده را نمی دهند. تحت تاثیر دیگران قرار نمی گیرند و کاملا شرایط شما را می پذیرند تحمل کنید. اگر می بینید فرد دهن بینی هستند و به راحتی تحت تاثیر دیگران قرار می گیرند از خیر این رابطه بگذرید.

  43. سلام بنده با آقایی آشنا شده بود. م که ۱۰ سالی ازم بزرگتر بود ۱ ماهی با هم در ارتباط بودیم که گفت مادرش دلش نمیخواد یا من ازدواج کنه ،در حالی که مادرش اصلا من و ندیده بود. آیا من اشتباهی کردم؟

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      یک ماه زمان کوتاهی برای آشنایی هست. احتمالا در این مدت ایشان به نتایجی رسیدند و مادرشان را بهانه کردند. شما هم اطلاعات بیشتری ندادید که ایشان را بیشتر بشناسیم.

  44. من عاشق ی دختری بودم خانوادام مخالف بودن چند سال سعی کردم اونا رو راضی کنم اما نتونستم.و پدرم راضی نشد و اون دخترم خسته شد رفت دنبال زندگی اونم ی تصمیم اشتباه گرفت.من می خواستم تشکیل خانواده بدم و بعد از کلی فکر کردن ی دختر دیگی رو انتخاب کردم بازم با مخالفت خانواده روبرو شدم .چند نفری رو باز بهش پیشنهاد دادام بازم رد شدن .اونا مخالف ازواج با ی غیرب بودن یکی ازدختر های فامیلو پیشنهاد دادام چون باهاش ی مدت درارتباط بودم به دل نشسته ولی بازم با مخالفت سخت مادرم روبرو شدم.مادر اصلا رضایت ب این کار نداد.مجبور شد با هزار بدبختی دختر رد کن پی زندگیش.ی مدت از خونه زدم بیرون رفتم ی شهر دیگه هم کار کنم همه ی تصمیم جدیدی بگیرم چون داشتم داغون میشدم حتی ب خود کشیم فکر میکردم چند ماهی گذشت و دوباره گفتم می خوام ازدواج کنم اینا دختر عموم پیشنهاد دادام گفت عشق تو زندگی ب وجود میاد .اونا قبول کردن بعد چند ماه عروسی کردم .ولی الان 10ماه از زندگی مشترکمون میگذره و من هیچ حسی بهش ندارم .ولی حس برای ادامه زندگی ندارم بی حوصله شدم .زود اعصابنی میشم.از خانوادام فاصله گرفتم حتی نمیرم بهشون سر بزن با خانواده همسر اصلا رفت امدی ندارم .از همه چیز متنفرم از خونه وزندگی که براش جون کندم متنفرم هیچ چیز نمی تونم خوشحالم کنه خاطرهای گذشتم روح و روانو نابود کرده اصلا نمی تونم زنمو دوس داشته باشم هر کاری می کنم ب دلم نمیشنه .واقعا موندم چیکار کنم خسته شدم .دارم دیونه میشم بنظر من بیاد چیکار کنم از طرف دلم برا همسرم میسوزه که زندگی اونم خراب کردم حالا من واقعا چیکار کنم .خانواده همسرم خیلی رو اعصابم هستن.لطفا کم کنید .ایا ادامه بدم یا تموم کنم

    • سلام
      یک کلام ساده اگه خانوم شما دختر خوبیه کنارش بمون و قدرشو بدون سعی کن دوست داشتنو به ارائه محبت و عشق از طرف خودت شروع کنی به ارزش ها خانومت افتخار کن توی این دور زمونه ادم خوب کمه
      صبور باش

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      دوست عزیز شما در شرایط سختی قرار گرفتید طوری که خودتان کنترلی بر زندگی خودتان نداشتید، احساس کردید که حتی در زندگی شخصی خودتان هم دخالتی ندارید و نمی توانید برای خودتان تصمیمی بگیرید، پس شما کاملا افسرده شدید، فرد افسرده نگاهش به دنیا عوض می شود، زیبایی ها را نمی بیند، خودش را آدم بدبختی می بیند، دنیا را تیره و تار می بیند، همه چیز را تعبیر و تفسیر منفی می کند، امیدش را نسبت به آینده از دست می دهد. پس اول از همه به یک روانپزشک مراجعه کنید. در مرحله دوم سعی کنید علی رغم میلتان در زندگی فعال بمانید. کارهای روزمره تان را به موقع انجام دهید. روابط اجتماعی خود را حفظ کنید. چیزهایی که قبلا به آن علاقه داشتید پیگیری کنید. علایق خودتان را در برنامه هفتگی بگنجانید.
      شما کسی بودید که ظرفیت دوست داشتن داشتید، هر روز صبح بلند شدید لبخندی برای همسرتان بزنید. از هر فرصتی برای گفتگو استفاده کنید، پیشنهاد بدهید غذای مورد علاقه تان را برایتان درست کند. هر روز استحمام کنید. هر روز با همسرتان پیاده روی کنید. وقتی حال روحی شما بهتر شود، چشم هایتان باز می شود و خوبی ها و زیبایی های همسرتان را هم می بینید. شما آدم دلسوزی هستید پس اجازه نمی دهید هر دو در زندگی قربانی شوید. در مقابل رفتارهای خانواده همسرتان هم به موقع قاطع و جراتمند باشید که چیزی روی دلتان نماند و شما را دچار نشخوار فکری کند. به امید روزهای شیرین برای هر دو شما

  45. من تویه رابطه ایی رفتم یعنی درمغازم با ی دختری آشنا شدم بهش شماره دادم خیلی دختره خوب و سرسنگینی ب نظرمیرسید خوشم اومده بندازش واونم ازمن خوشش میومدند مدتی باهم رفاقت کردیم تا مادرش فهمیدوپرینت خطشو دراورد پیگیره من شدمنم پشت دختروخالی نکردم گفتم میخامش دخترولی شرایطم برای ازدواج فعلا مناسب نیست اگ بخاین نشونش میکنم تادرسشو بخونه قبول کردبعدازچندروزی رفتم خاستگاریشو قبول کردن شرایطمو ومحرم شدیم تا ۲ ماه یعنی صیغه شدیم ولی مادره دختره تهمتاش ب خانواده من و بی احترامی هاش به خانواده من روز ب روز داشت بیشتر می‌شد ولی هیچگونه من بی احترامش نکردم اخرباعث جدایی منو دخترش شد هرروز ی داستان برام درست می‌کرد هرتهمتی بگی ب خودمو خانوادم زد ولی دربرابرهمه بی احترامیاش سکوت راانتخاب کردم ولی باخترش ماهیچ مشکلی نداشتیم ولی مادرش خیلی دخالت می‌کرد میخام بدونم احتمال برگشت از سمت اونا هست یان؟؟

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      بهتر است اصلا به چنین خانواده ای فکر نکنید، مخصوصا که خودتان هم در قبال چنین شخصی سکوت کردید و جواب مناسب ندادید، به نظر خودتان تا کی می توانید بی احترامی ها را تحمل کنید؟ پس این مسئله را به فال نیک بگیرید و سعی کنید از آن درس بگیرید برای روابط آینده تان.

  46. من ۲۲ سالمه دوسال پیش با پسرعمو فرارکردم. خانوادم راضی نبودن بخاطر همون عقدنکردیم و با هم رفتیم خونشون زندگی کردم. دیدم کم کم اخلاقش عوض میشه فحش میده دست بزن داره میرفت با دوستاش پنج صبح میومد تا اینکه دوماه پیش با یه اقایی دوست شدم وکمکم کرد ازاونجا بیام بیرون ولی برای اولین بار دیدمش حس کردم دوسش ندارم. پسرعموم دوباره زنگ زده میگه بیا فلان بسار ولی من نمیخوامش

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      احتمالا شما در کودکی خود بسیار آسیب دیدید، پدر و مادرتان روابط خوبی با هم نداشتند، محبتی ندیدید، احترامی ندیدید، تحقیر شدید که جذب پسر عمویی با این خصوصیات شدید. خانواده شما بیشتر از هر کسی پسر عموی شما را می شناختند، اما احساسات بر شما غلبه کرده به عواقب کارتان فکر نکردید. شما با شرایطی که دارید نه با پسر عمو و نه با هیچ کس دیگر نمی توانید زندگی سالمی را تجربه کنید. پس بهتر است قبل از ورود به هر رابطه ای از یک طرح واره درمانگر برای خودشناسی و ترمیم زخم های دوران کودکی تان کمک بگیرید.

  47. سلام من یک پسر ۲۷ ساله هستم و با دوست دخترم جدا شدیم و من خیلی نارحتم اول من گفتم جدا میشیم دو سال بود باهم بودیم پدرش مخالف بود و نمیزاشت بهم برسیم من هم بخاطر این کار پدرش خیلی نارحت میشدم و همیشه در طول این دو سال به دختره میگفتم باید از همدیگر جدا شویم دختره هم هیی گریه میکرد خیلی خیلی خیلی دوسم داشت ولی اخرین بار بعد دوسال وقتی گفتم جدا میشویم گفت توروخدا اینکارو نکن خیلی نارحت بود ومنو قسمم داد که آیا از تهه دل اینو میگم منم قسم خوردم بعد گوشی رو قطع کردم فردا وقتی از خواب بیدار شدم خیلی نارحتو نگران بودم خیلی گریه کردم بهش پیام دادم جواب نداد زنگ زدم بر نداشت یه لحضه وقتی جواب زنگمو داد گفت دلم ازت سرد شده منم خیلی گریه کردم هی اصرار میکردم که بهم یه فرصت بده ولی اون جدایی رو قبول کرد الان من باید چیکار کنم خیلی دوستش دارم

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      متاسفانه ایشان نتوانستند خانواده خودشان را راضی کنند، شاید اگر شما با خانواده اش و پدرش ارتباط برقرار می کردید و شما را بیشتر می شناختند کار به اینجا نمی کشید، مدت ها شما هشدار جدایی می دادید و بالاخره ایشان هم پذیرفتند. پس مجبورید با مسئله کنار بیایید. از دست دادن دوست یا عزیزی به هر شکل سخت و ناگوار است و نیاز به سوگواری دارد و این سوگواری بین ۶ماه تا دو سال و حتی دو و نیم سال طول می کشد اول انکار می کنیم بعد عصبانی می شویم، افسرده می شویم مدت ها با خاطراتش درگیر می شویم اما نهایتا می پذیریم.

  48. سلام
    دوماه پیش از طریق فضای مجازی با پسری اشنا شدم به هم علاقه مند شدیم تا حدی ک ایشون پیشنهاد ازدواج دادن وقرار شد که خانواده ها رو در جریان این موضوع قرار بدیم ک از بخت شوم ما خانواده من قبل از قرار موعود از جریان مطلع شدن و ارتباط من رو با ایشون کامل قطع کردن و اجازه خاستگاری هم ب خانواده پسر ندادن
    من و ایشون واقعا همو دوست داریم اما خانواده من رضایت ندارند چون از شخصیت این پسر خوششون نیومده
    ایا راهی هست ک بتونیم رضایت خانواده رو جلب کنیم ؟

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      اولا دو ماه زمان بسیار کمی هست بخصوص که دوستی فضای مجازی هست. دوما گفتید خانواده از شخصیت ایشان خوششان نیامده است. شخصیت ، بخصوص اگر اختلال شخصیت باشند به راحتی نمی توان چشم بر این موضوع بست. احتمالا خانواده شناخت بیشتری از این فرد داشتند که شما را با این شدت کنترل کردند. پس بهتر است مسئله را تمام شده فرض کنید.‌

  49. خواستگار دارم که چندماهی باهاش حرف زدم ومطمئنم خیلی دوسم داره اما از آینده میترسم خصوصا اینکه خونوادمم به شدت مخالفت منم کارم شده فقط گریه کردن نمیدونم چیکار کنم خونوادمم میگن یا مارو انتخاب کن یا اونو?
    قبلا عاشق شدم اما بهش نرسیدم الان یکی هست که واقعا دوسم داره وبرای بدست آوردنم هر‌کاری میکنه اما خونوادم به هیچ وجه موافق نیستن واجازه نمیدن چون ایشون اهل یه جای دیگه هستن وخانواده میگن تو نمیتونی اونجا بمونی همه چی عشق نیست و…واینکه ایشون شغلشون آزاده منم نمیدونم چیکار کنم واقعا از آینده میترسم نمیتونم یا خونوادم انتخاب کنم یا اونو
    اونم بهم میگه تو تلاش نمیکنی باهاشون حرف نمیزنی الانم از دستم ناراحته و جوابمو نمیده . واقعا به کمک احتیاج دارم برا همین دوباره مزاحم شدم

    • عشق همش دروغه حرف خانوادتون گوش بده بعدا پشیمان نشی من این راهو رفتم ازدواج هم کردم الان پشیمانم

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      شناخت چند ماهه شما به تنهایی کفایت نمی کند، معمولا تا شش ماه ترشح هورمون اکسی توسین یا عشق اجازه نمی دهد چشم ها باز شود و همه جوانب دیده شود. فاصله ایشان هم که احتمالا از فرهنگ دیگری هستند، جای تردید برای خانواده می گذارد. شما نیاز دارید زمان بیشتری برای شناخت ایشان بگذارید. باید خانواده اش را کامل بشناسید، ارتباط بین پدر و مادرش را از کودکی تا اکنون بررسی کنید. نوع رابطه پدر و مادر با فرزند را بررسی کنید. نوع ارتباط پسر با اعضای خانواده و دوستان را بررسی کنید. از طرفی به خودتان هم فکر کنید. ملاک شما برای دوست داشتن چیست؟ چرا با فردی با این فاصله دوستی اختیار کردید؟ آیا محبت کافی از خانواده خود گرفته اید؟ و اینکه تا کی می توانی در تعارض شدید بمانی؟ به آینده فکر کن اگر این عشق کم رنگ شود و مسائل دیگر پر رنگ شود آیا شما بی پناه نمی مانید؟

    • سلام نفیسه خانم من دقیقا مشکلی مثل شما دارم و 10 سال به پای طرفم نشستم و حس میکنم اونم دقیقا به پای من نشسته که ازدواج نمیکنه ولی مشکل مخالفت خانوادشه و اینکه اون اصلا حاضر نیست تحت هیچ شرایطی با خانوادش صحبت کنه
      شما راهنمایی شدید آیا ؟
      موفق شدین تصمیم نهایی بگیرین ؟
      ممنون میشم پاسخ منو بدین چون خیلی خوشحال میشم بدونم حداقل شما به عشقتون رسیدین

  50. سلام. وقت بخیر با خانمی در دانشگاه آشنا و علاقه مند با ازدواج شدم . بنده الحمد لله شغل دارم، و دارم وارد سپاه میشم، و به قول دیگران مدافع حرم هم به لطف خدا هستم. مدرک تحصیلی بنده کاردانی کامپیوتر هست با تخصص سیستم های نظارت تصویری و شبکه و برنامه نویسی هست. الحمدلله تایم عصر هم خشک شویی (فعلا) مشغولم. دختر خانم هم دانشجوی دکترای ژنتیک هستند. اعتقادات مشترکی داریم. از یک سطح و طبقه اجتماعی هستیم و ایشون واقعا با تقوا و محجوب اند. و همچنین خانواده های ما مذهبی و بی آلایش هستند. ایشون اهل آستانه اشرفیه-رشت و بنده اهل اهواز. دختر خانم شرط کردند که بعد از ازدواج کنار پدر و مادر میخواهند باشند و بنده و خانواده م هم با کمال میل قبول کردیم. سن دختر خانم ده ماه از بنده بزرگتر هستند. مشکل اینجاست که سه سال تمام داریم تلاش میکنیم که خانواده ایشون من و خانواده ام را برای خواستگاری ببینند!!! ولی متاسفانه امتناع میکنن! هر دفعه یک بهانه ای دارند، یک بار نژاد، یک بار تحصیلات، یک بار خلق و خو، یک بار فرهنگ … .واقعا شرایط سختی شده . ما بشدت به هم علاقه مند هستیم. بنده حتی عرض کردم ادامه تحصیل میدهم… و ایشون انتقال دادند… . متاسفانه خواهر بزرگتر ایشون همسری بی وفا دارند که نه اهل دیانت ست و نه رفتار مناسبی با همسر خود دارند و همینطور با خانواده شون دارند هر چند که از رفاه مناسبی برخوردارند. داماد شون اهل تبریز هستند. این خانواده که فقط دو دختر دارند به شدت و به صورت کاملا افراطی دارند احتیاط میکنند که مبادا اشتباه دوباره را در ازدواج دختر دومشون مرتکب شوند. من اضافه کنم که الحمدلله خانواده مشهوری داریم و به راحتی میشود در مورد ما تحقیق کرد. بنده حتی منزل و ماشین هم تهییه کردم. واقعا صبرمان لبریز شده. دختر خانم چندین بار و مرتبه با خانواده شون برای خواستگاری صحبت کردند ولی مدام یا امتناع میکنند و یا تعمدا پشت گوش می اندازند. * در این مدت سه سال خواهر بنده اشون را از نزدیک دیده و هر دو هم را تایید کردند و در این مدت در حضور اشون هم را ملاقات میکردیم و در ارتباط بودیم. لطفا راهنمایی بفرمائید. با تشکر

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      دو حالت وجود دارد: ۱. خانواده دختر بسیار دیکتاتورند و دختر خانم نمی تواند به هیچ زبانی قانع شان کند. دختری که تحصیلات دکتری دارد اما برای نظر و انتخابش ارزش و جایگاهی قائل نیستند. یا خود دختر هم کاملا هویت مستقلی ندارد و به راحتی تحت تاثیر دیگران قرار می گیرد و در تصمیم اش مردد می شود.
      ۲. مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد. دختر خانم باید افکار والدین را به چالش بکشد، مثال ها و نمونه های مختلف بیاورد تا همه را به یک چشم نبینند.
      پس باید از جانب شما کاملا مطمئن باشد، دلایل قانع کننده بیاورد و خودش هم محکم و استوار باشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مشاوره آنلاین روانشناسی

مشاوره آنلاین روانشناسی

جهت مشاوره با روانشناس از گزینه چت پایین صفحه ارتباط بگیرید.