Home / مشاوره فردی / درمان وسواس فکری عذاب وجدان | وسواس فکری احساس گناه گذشته
رهایی از احساس گناه
درمان وسواس فکری و عذاب وجدان‎

درمان وسواس فکری عذاب وجدان | وسواس فکری احساس گناه گذشته

احساس گناه: احساس گناه چیست؟ 5 نشانه متداول

دلایل مختلفی منجر به ایجاد احساس گناه می شود. هر فرد، احساس گناه را به شکل متفاوتی تجربه می کند. در برخی از موارد، فرد احساس گناه را به گونه ای تجربه می کند که نمی تواند این حس را با دوستان یا همکاران خود به اشتراک بگذارد. احساس گناه از احساسات و عواطف درونی به شمار می رود. بنابراین، اصول اخلاقی می توانند نقش بسیار مهمی را در ایجاد حس گناه ایفا کنند.

اگرچه، عامل محیطی نیز اهمیت دارد اما نمی توان از تاثیر شیوه تربیت و برخورد اطرافیان بر نوع احساس گناهی که هر فرد دارد، چشم پوشی کرد. تمام عوامل، نقش بسیار مهمی در ایجاد احساس گناه در انسان دارند. به گفته روانشناسان، 5 موقعیت مختلف منجر به ایجاد حس گناه می شوند. برای آشنایی با 5 نوع مختلف از احساس گناه، برخی از نشانه های رایج، نحوه مقابله با آن و سوالات متداولی که در مورد احساس گناه وجود دارند، با ما همراه باشید.

آیا می خواهید بیشتر در مورد دلایل احساس گناه بدانید؟

بر اساس دیکشنری انگلیسی کمبریج، گناه به این صورت تعریف می شود: احساس نگرانی یا ناراحتی که فرد به دلیل انجام دادن کار اشتباه ازقبیل: آسیب رساندن به دیگران دارد. این کار اشتباه می تواند واقعی یا خیالی باشد. زمانی که کار اشتباهی انجام می دهید یا فکر می کنید کار اشتباهی انجام داده اید، احساس بدی نسبت به آن پیدا می کنید و در تلاش هستید تا آن را جبران کنید. این احساس گناه است.

با این وجود، احساس گناه به عنوان یک احساس بسیار قوی از گناه در نظر گرفته می شود. صرف نظر از این که شما مسئول کار اشتباه و پیامدهای آن هستید یا خیر، احساس گناه اغلب وجود دارد. کنترل احساس گناهی که فرد در مورد فعالیت های معمولی دارد، دشوار و بیش از اندازه است. اغلب، این احساس گناه ریشه درد و پریشانی است و منجر به عدم اعتماد به نفس، خودتردیدی، شرمندگی، اضطراب و حتی وابستگی به مواد مخدر به منظور مقابله با احساس گناه و شرمندگی می شود. گاهی اوقات، این امر می تواند اشتباهات گذشته را یادآور شود و به عنوان احساس گناه برطرف نشده آشکار می گردد. به این ترتیب، مقابله و رویارویی با فعالیت هایی روزانه برای فرد بسیار سخت و دشوار می شود.

برای کسانی که خود یا عزیزانشان با مشکل داشتن احساس گناه دست و پنجه نرم می کنند و نیاز به پس افکنی بار گناه و شرمندگی دارند، درک گناه و احساس گناه به عنوان گام نخست در مسیر درست شناخته می شود. 5 احساس گناه وجود دارند که عبارتند از:

  • انجام کار اشتباه
  • داشتن افکار گناهکارانه
  • احساس گناه کذب
  • احساس گناه شفقت
  • احساس گناه بازمانده

در ادامه، توضیح مختصری در مورد هر یک از آن ها و نحوه مقابله با احساس گناه ارائه می شود.

تئوری های احساس گناه چه هستند؟

تئوری 1:

به گفته برخی از روانشناسان سنتی، این تئوری بیان می کند که احساس گناه، اکتسابی است و ریشه در رفتار دوران کودکی دارد. این احساس با علایم اضطراب مرتبط است و در مراحل اولیه رشد کودک شکل می گیرد. برخی از روانشناسان بر این باور هستند که کودکان، گناه را در سنین جوانی یاد می گیرند. بنابراین، اگر نگرش ناسالم و اشتباهی در مورد آن پیدا کنند یا با احساس گناه بسیار زیاد بزرگ شوند، این احساس تبدیل به یکی از حس های قوی فرد در دوران بزرگسالی می شود.

تئوری 2:

از سوی دیگر، روانشناسان مدرن معتقدند که ریشه احساس گناه در فعالیت های شناختی است. گناه، یک احساس پیچیده است که فرد وقتی کار اشتباهی انجام می دهد یا فکر می کند انجام داده است، تجربه می کند.

در بسیاری از موارد، احساس گناه زمانی ایجاد می شود که فرد با یک ذهنیت کاملاً غلط فکر می کند کار اشتباهی انجام داده یا به کسی آسیب زده است. این احساسات منفی اغلب با سوءتعبیر، زیاده اندیشی یا تعمیم افراطی پیامدها و همچنین ناتوانی در توجیه عقلانی افکار مرتبط هستند. زمانی که فرد احساس گناه می کند، این احساس با نشانه های فیزیکی زیر همراه است:

  • سردرد
  • نگرانی
  • درد عضلانی
  • حالت تهوع
  • گریه کردن
  • بی خوابی
  • احساس خستگی شدید

درک احساس گناه تنها با این تئوری ها و نشانه های صورت نمی گیرد. در همین راستا، نگاهی به 5 موقعیت مختلف که منجر به ایجاد احساس گناه در انسان می شوند، می اندازیم و با نحوه مقابله با احساس گناه و گرفتن کمک حرفه ای آشنا می شویم.

نشانه های گناه: 5 موقعیتی که منجر به احساس گناه می شوند

انجام کار اشتباه

دلیل اصلی تجربه احساس گناه، زمانی است که فرد کار اشتباهی انجام داده باشد؛ ازجمله: صدمه زدن فیزیکی یا عاطفی به دیگران. در چنین موقعیت هایی، فرد زمانی دچار احساس گناه می شود که پیامدهای اعمال اشتباهش آشکار می شوند یا فرد پا فراتر از مرزها می گذارد. به علاوه، این نوع احساس گناه زمانی ایجاد می شود که فرد کاری خلاف اصول اخلاقی انجام داده است؛ ازجمله: دروغ گفتن، خیانت کردن یا دزدی کردن. گاهی اوقات، فرد احساس گناه را با زیر پا گذاشتن و شکستن عهد و پیمان خود تجربه می کند. به عنوان مثال، ممکن است با خود عهد کرده باشید که مصرف نوشیدنی های الکل، مواد مخدر، سیگار یا پرخوری را کنار بگذارید. زمانی که عهد خود را می شکنیم، دچار احساس گناه می شویم زیرا می دانیم که کار اشتباهی انجام داده ایم.

جبران احساس گناه ناشی از اعمال اشتباه: نکته 1

تجربه احساس گناه زمانی که به خود یا دیگران آسیب زده اید، کاملاً طبیعی است. در صورتی که در چنین موقعیت هایی دچار احساس گناه نمی شوید، احتمالاً با مشکل روانی پیچیده تر و عمیق تری ازقبیل: اختلال شخصیت خودشیفته یا اختلال شخصیت ضد اجتماعی دست و پنجه نرم می کنید. به منظور غلبه بر احساس گناه ناشی از اعمال اشتباه، این نکته اهمیت دارد که آنچه رخ داده است را بپذیرید و قبول کنید که توانایی تغییر آن را ندارید. بهترین روش برای مقابله با احساس گناه، پذیرش آن، عذرخواهی و اجتناب از رخ دادن دوباره این اشتباه است. به این طریق، احساس گناه تبدیل به احساس گناه مزمن نمی شود.

اگر به دلیل پا فراتر از مرزها، اصول اخلاقی یا اخلاقیات گذاشتن دچار احساس گناه شده اید (به عنوان مثال، مصرف بیش از اندازه نوشیدنی های الکلی یا مواد مخدر، دروغ گفتن یا خیانت کردن)، ترک عادت به عنوان ساده ترین روش برای جلوگیری از رخ دادن مجدد چنین مشکلاتی به حساب می آید. بهترین روش برای ترک عادت های ناسالم و مخرب، گرفتن کمک حرفه ای از یک مشاور، شرکت در برنامه های توانبخشی یا قبول پشتیبانی دوستان یا اعضای خانواده است. احساس گناه همیشگی خود را کنار بگذارید چراکه این احساس کاری جز ناراحت کردن شما انجام نمی دهد.

داشتن افکار گناهکارانه

این نوع گناه کاملاً متداول است چراکه بسیاری از ما درگیر افکار بد می شویم. با این وجود، گاهی اوقات، افکار منفی می توانند منجر به احساس گناه شوند. انسان اغلب تنها به خاطر فکر کردن در مورد افکار بد به جای انجام دادن آن ها دچار احساس گناه می شود. گاهی اوقات، حتی فکر انجام کاری که با اصول اخلاقی شما در تضاد است (به عنوان مثال، عدم صداقت، بی وفایی یا کار غیرقانونی)، منجر به احساس گناه و شرمندگی می شود. به عنوان مثال، زمانی که میل جنسی شدیدی نسبت به فردی غیر از شریک زندگی یا همسر خود پیدا می کنید یا دلتان می خواهد آسیب فیزیکی به کسی بزنید، چنین افکاری تبدیل به احساس گناه می شوند. بسیاری از روانشناسان استدلال می کنند که مقابله با این نوع از احساس گناه بسیار دشوار است چراکه فرد بر اساس افکار گناهکارانه خود عمل نمی کند. به عبارت دیگر، فرد مرتکب عمل اشتباهی نمی شود.

مطالب مرتبط: رهایی از افکار منفی

جبران احساس گناه ناشی از افکار گناهکارانه: نکته 2

اگر برای داشتن افکار اشتباه یا غیر اخلاقی احساس گناه می کنید، بهتر است اقرار به این افکار کنید و احساس خود نسبت به آن ها را ابراز نمایید. در چنین مواردی، شما می توانید برای تغییر این افکار برنامه ریزی کنید. به این ترتیب، از قربانی افکار خود قرار گرفتن و مرتکب کارهای اشتباه شدن جلوگیری خواهید کرد.

اکثر افراد سعی می کنند این نوع افکار را نادیده بگیرند. با این وجود، این سالم ترین روش به منظور مواجه با افکار گناهکارانه نیست. چنین افکاری در نهایت باعث می شوند تا مرتکب اعمال اشتباه شوید. شما باید بپذیرید که چنین افکاری در سر دارید و در راستای کاهش قدرت این افکار و همچنین تاثیر آن ها تلاش کنید. سعی کنید افکار مثبت را جایگزین افکار منفی کنید. شما همچنین می توانید خود را با فعالیت های دیگر ازقبیل: رقصیدن، پیاده روی تند یا یوگا سرگرم کنید. به این طریق، ذهن خود را از افکار منفی و گناهکارانه خالی خواهید کرد.

مطالب مرتبط: مزایای تمرین ذهن آگاهی

احساس گناه کذب

عقده های عاطفی می توانند یک عقده ساده باشند. بسیاری از افراد، ناراحتی و غم را به دلیل افکار نادرست و غیرمنطقی در مورد خود، دیگران یا حتی جهان تجربه می کنند. گاهی اوقات، حتی زمانی که می دانیم کار اشتباهی انجام نداده ایم، احساس گناه می کنیم. در چنین مواردی، احساس گناه انسان به همان اندازه ای است که مرتکب کار اشتباهی شده است. به عنوان مثال، مانند داشتن لذت های یواشکی، شاید با خود فکر کنیم که ای کاش همکارمان شغلش را از دست بدهید یا رابطه عاشقانه دوستمان با شکست روبرو شود. این افکار اغلب از آرزوهای کینه توزانه ما نشأت می گیرند اما در اعماق وجودمان می دانیم که داشتن چنین افکاری در ذهن غیرمنطقی است. با این وجود، نادیده گرفتن چنین باورها و افکاری می تواند سخت و دشوار باشد.

در برخی از موارد شدید، فرد مرتکب هیچ کار اشتباهی نشده اما خود را قانع می کند که اشتباه کرده است. شاید باورتان نشود ولی این اتفاق به سادگی رخ می دهد؛ به خصوص وقتی که احساسات و عواطف شدید درگیر باشند. در نتیجه، فرد از انجام کارهایی که به نفع خودش است، دست بر می دارد چراکه احساس می کند شایستگی آن را ندارد. به این ترتیب، نوعی احساس گناه مزمن ایجاد می شود که شانس موفقیت انسان را کاهش می دهد.

جبران احساس گناه ناشی از گناه کذب: نکته 3

احساس گناه می تواند مقاومت ناپذیر باشد. بنابراین، پیش از آن که خود را برای انجام کار اشتباهی سرزنش کنید، از خود بپرسید آیا مرتکب کار اشتباهی شده اید یا تنها فکر می کنید چنین کاری انجام داده اید. تحریف حافظه باعث می شود فکر کنید که مرتکب کار اشتباهی شده اید. در صورت امکان، خودکاوی کنید و از خود سوالاتی در مورد حادثه مورد نظر بپرسید. سپس، می توانید موضوع را تجزیه و تحلیل کنید و مشخص نمایید که آیا داشتن احساس گناه منطقی است یا خیر. در صورتی که رویارویی با این موضوع برایتان بسیار چالش برانگیز و دشوار شد، کمک حرفه ای بگیرید.

مطالب مرتبط: چگونه گذشته را فراموش کنیم

احساس گناه شفقت

موقعیت هایی پیش می آیند که انسان با خود فکر می کند نمی تواند به اندازه کافی به دیگران کمک کند. به عنوان مثال، دوست یا عضوی از خانواده را در نظر بگیرید که اخیراً طلاق گرفته یا فوت کرده است. شما تمام تلاش خود را کرده اید تا در کنار دوست یا خانواده تان باشید اما وقت ان رسیده تا به زندگی و مسئولیت های خود ازجمله: کار یا حتی مراقبت از خانواده خود بازگردید. در نتیجه، احساس گناه پیدا می کنید زیرا انتظارات خود از حمایت کردن از دیگران را برآورده نکرده اید. روانشناسان بیان می کنند که چنین موقعیت هایی باعث می شوند تا احساس گناه تبدیل به خستگی شفقت شود. خستگی شفقت به دو دلیل باعث فرسودگی می شود:

  1. شما سعی می کنید مراقبت دیگران باشید در حالی که مراقب خود و تعهداتتان هم هستید؛
  2. احساس مقاومت ناپذیر گناه در کنار خستگی و فرسودگی ناشی از مراقبت از دیگران، انرژی شما را تحلیل می برد.

جبران احساس گناه ناشی از گناه شفقت: نکته 4

به یاد داشته باشید که شما انتخاب کرده اید به دیگران کمک کنید و در مسیر کمک به دوست یا عضوی از خانواده متحمل فداکاری های بسیار زیادی شده اید. با این وجود، فراموش نکنید که باید مراقبت خودتان هم باشید. داشتن احساس گناه تنها وضعیت عاطفی شما را وخیم تر می کند. به این ترتیب، نمی توانید به دیگران به طور موثر کمک کنید و دچار فرسودگی می شوید. برای آن که بتوانید به دیگران کمک کنید، باید ابتدا مراقبت خودتان باشید. این نکته را هنگام تجربه احساس گناه شفقت به خاطر بیاورید.

احساس گناه بازمانده

آیا تاکنون به دلیل این که حالتان خوب است در حالی که حال فرد دیگری خوب نیست، احساس گناه کرده اید؟ این موقعیت منجر به ایجاد احساس گناه در انسان می شود. روانشناسان به آن، احساس گناه بازمانده می گویند. یک مثال رایج از احساس گناه بازمانده زمانی است که دوست یا عضوی از خانواده، عزیزی را از دست داده یا فاجعه ای را تجربه کرده است. گاهی اوقات، انسان دچار احساس گناه می شود چون در وضعیت بهتری نسبت به فرد سوگوار قرار دارد.

احساس گناه بازمانده همچنین در افرادی رخ می دهد که موفق تر از دوستان یا اعضای خانواده خود هستند. به عنوان مثال، دانشجویان کالج که موفق به کسب مدارج علمی بالاتری می شوند، احساس گناه می کنند چراکه موفق تر از اعضای دیگر خانواده هستند. آن ها اشتیاق کافی برای کسب موفقیت را دارند اما اغلب نوعی حس گناه را تجربه می کنند زیرا فرصت های بهتری نسبت به دوستان یا اعضای خانواده داشته اند.

جبران احساس گناه ناشی از گناه بازمانده: نکته 5

به خود بگویید که کسانی که دوستتان دارند، از موفقیت شما خوشحال می شوند. به یاد داشته باشید که عدم موفقیت از روی عمد باعث درمان بیماری یا برگرداندن فردی که فوت کرده است، نمی شود. علاوه بر این، چنین کاری نمی تواند نظر دیگران نسبت به شما را تغییر دهد. به دانش و موفقیتی فکر کنید که به دست آورده اید و آن را به عنوان سپاسگزاری و قدردانی از خانواده و ریشه هایتان در نظر بگیرید. اگر به یک موفقیت بزرگ دست پیدا کرده اید، از این موفقیت لذت ببرید. شایستگی آن را دارید. اجازه ندهید مقصرنمایی دیگران، شما را ناراحت و غمگین کند.

درمان احساس گناه چیست و چه گزینه های درمانی وجود دارند؟

علاوه بر نکات ارائه شده برای برطرف کردن احساس گناه، روان درمانی شناختی نیز می تواند کارساز باشد. این نوع درمان، نحوه خلاص شدن از الگوهای فکری که باعث ایجاد حس گناه می شوند را به فرد یاد می دهد. علاوه بر این، افرادی که همواره خود را با احساس گناه آزار می دهند، آگاهی بیشتری در مورد احساسات و نگرش های خود پیدا می کنند. به عبارت دیگر، این افراد متوجه می شوند چه زمانی مرتکب عمل اشتباهی شده اند و نحوه جلوگیری از زیاده اندیشی، تعمیم افراطی و پیچیده کردن شرایط را یاد می گیرند.

به یاد داشته باشید که اگر توانایی تغییر افکار خود را دارید، می توانید احساساتتان را نیز تغییر دهید. وقتی متوجه شوید که نگاه شما نسبت به خود به عنوان فردی که موجب آزار و اذیت دیگران می شود، هیچ ریشه منطقی ندارد، می توانید افکارتان را بر این اساس تغییر دهید. به این ترتیب، از احساس گناه اجتناب خواهید کرد.

با سایت مشاوره باما، گزینه های درمان آسان تر می شوند

اگر با احساس گناه دست و پنجه نرم می کنید، صحبت کردن با درمانگر آنلاین می تواند به شما در کنترل احساسات و پشت سر گذاشتن این موضوع به روش درست کمک کند. درمان آنلاین، یک گزینه عالی برای افرادی است که زمان کافی برای مراجعه حضوری به درمانگر را ندارند یا حتی با انجام این کار احساس راحتی نمی کنند. سایت مشاوره باما، یک سرویس مشاوره آنلاین است که به شما امکان برقراری ارتباط با درمانگرها ازطریق چت های آنلاین، تماس تلفنی، ارسال پیامک یا تماس های ویدیویی را می دهد. شما می توانید نظرات برخی از افراد با مشکلات مشابه در مورد درمانگر های سایت مشاوره باما را مرور کنید.

منبع: www.betterhelp.com

احساس گناه و عذاب وجدان

من در کودکی ۱۴سالم بود ی اشتباهی کردم الان که ۳۲ سالمه عذاب وجدان دارم ولم نمی کنه و خودمو سرزنش می کنم میگم چرا این اشتباه رو کردم و بیمارم کرده کلا زندگیم خراب شد رفت. من الان پسری ۳۱ساله هستم. من ۹سالم بود حتی نمی دونستم سکس اینا چی هست ی پسر دایی داشتم ازم بزرگتر بود بهم خود ارضایی رو یاد داد حتی گفت گفت پدر مادر هم سکس می کنند که بچه متولد میشه من بدجور وابسته خودارضایی شده بودم من خواهرم که ۱۳سال داشت عورت خودم رو بهش نشون میدادم تابلو نه غیره مستقیم اما خیلی کنجکاو بودم که آلت تناسلی ی دختر رو ببینم فقط دیدن میخواستم که واسه خواهرم رو ببینم تو خواب بود متوجه شد و فحش داد از اون به بعد من داغون هستم خودم به کنار متاسفانه ایشونم داغون کردم اونم بخاطر این اشتباه من زندگیش خراب شد خیلی خواستم این زندگی رو تموم کنم اما نتونستم خیلی دکتر روانپزشک رفتم اما فایده ای نداشت خیلی خوشتیپ بودم اما همه چیم رو از دست دادم اصلا خودم هرجوری هم عذاب بکشم مشکلی ندار عذابم از اینکه چرا باعث شدم زندگی خواهرم از بین بره. من روزی نیست که خدا و امامان را فحش نداده باشم آخه این چه سرنوشتی بود من داشتم چرا من که کودکی بودم مظلوم ی آدم عوضی که بهم خودارضایی رو آموزش بده سکس رو بگه و خیلی کارایی که اصلا به سن من نمی‌خورد آموزش بده منم در شهرستان بودم غریزه جنسی من خیلی دیگه بالا رفته بود در ۱۴سالگی اصلا ندونستم چیشد که این کارو انجام دادم کاش اون پسر دایی عوضیم رو هیچ وقت نمی دیدم الان من چیکار کنم خب بخدا خواب ندارم پیر شدم خدا هم به دادم نمی‌رسه هم سن های من الان همه ازدواج کردن هم سن های خواهر من ازدواج کردن من درگیر اون هستم که ایندش رو من نابود کردم این زندگی لامصب من تموم هم نمیشه

پاسخ مشاور به سوال عذاب وجدان بعد از اشتباهات گذشته

شما در دوران کودکی تجربیاتی داشتید که زندگی شما و خواهرتون رو تحت شعاع خودش قرار داده. از جانبی خواهرتون با مشکلاتی مواجه شده و از طرفی شما نمیتونید عذاب وجدان نداشته باشید و دست از فکر کردن به این مسئله بردارید.
شما چند مسئله رو شفاف بیان نکردید‌. جزییات اتفاقی که در کودکی برای شما افتاد، تاثیراتی که در زندگی الان خواهرتون داشته و رابطه فعلی شما با خواهرتون در چه سطحیه‌…
به هر جهت شما خودتون هم بیان کردید که این اتفاق در زمانی رخ داده که صرفا شما یک بچه بودید. شما نمیتونید اون واقعه رو تغییر بدید بنابراین مدام خودتون رو تنبیه می کنید. با عذاب دادن خودتون سعی می کنید اون اتفاق رو به نوعی پاک کنید و وقتی که میبینید باز هم کمرنگ نمیشه به آزردن خودتون ادامه میدید.
نتیجه ای که شما باید به دنبالش باشید این هست، اول از همه بتونید کاملا بپذیرید که گذشته رو نمیشه تغییر داد و باید بتونید با اون بخش از گذشته خودتون هم کنار بیاید. کنار اون و پذیرفتن به معنا هست که شما در کنار اینکه رخ دادن اون اتفاق رو انکار نمی کنید اما دست از سرزنش کردن و تنبیه کردن خودتون هم بر میدارید و سعی در ایجاد تغییراتی می کنید که در حال حاضر مقدور هستش.
برای مثال شما میتونید تلاش در ترمیم رابطه خودتون با خواهرتون کنید. اول از همه با یک مشاور در مورد مسائلتون صحبت کنید و پس از اون با راهنمایی های مشاور رابطه خودتون با خواهرتون رو احیا کنید به گونه ای که هر دو بپذیرید که زمانی که اون اتفاق رخ داد هر دوی شما بچه بودید و از بسیاری از مسائل آگاهی نداشتید.
در مرحله بعد تلاش شما باید کمک به خواهرتون باشه. در حقیقت تا زمانی که شما به خودتون کمک نکنید نمی تونید به کس دیگه ای کمک کنید. بنابراین بعد از اینکه این مسئله برای شما هضم شد می تونید به خواهرتون در حل این مسئله و همچنین راه حل پیدا کردن در مورد مشکلاتی که این اتفاقات برای ایشون به وجود آورده کمک کنید. بهتر هستش که تموم این مراحل به کمک یک مشاور باشه. مسئله ای که شما باهاش مواجه هستید مرتبط به کودکی شما میشه بنابراین روانپزشک احتمالا کمک چندانی به شما نخواهد کرد. به شما توصیه می کنم که به یک روانکاو یا یک مشاور مراجعه کنید. تنها اتفاقی که در شما باید رخ بده پذیرفتن گذشته و تلاش برای بهبود حال هست. شما در گذشته حبس شدید و در همون کودکی مدام شکنجه میشید تا حدی که میگید احساس بیماری و فرسودگی میکنید.
در تمامی مراحل زندگی موفق و پیروز باشید‌.

کوشا کوچک آملی
کارشناس مشاوره باما

عذاب وجدان دوران کودکی

من کودکی خوبی نداشتم معمولا پدر و مادرم مخصوصا توی سال های اول کودکیم با هم مشکل داشتن الان هم دارن من الان خودم ۱۵ سالمه مامانم همیشه میگه اگه بخاطر تو نبود من طلاق میگرفتم وقتی ۱۲ سالم بود بابام به مامانم خیانت کرد مامانم اون زمان هم همین حرفا رو می گفت و حتی من می خواست بخاطر اینکه اون بتونه زندگی خوبی داشته باشه می خواستم دست به خودکشی بزنم اما نکردم خیلی خواستم بکنم اما نکردم خانوادم وضعیت مالی خیلی خوبی دارن حتی می تونم بگم از قشر مرفه هستیم اما هیچوقت احساس خوشبختی نکردم و نمی کنم من به چهار زبان کامل مسلطم و الان هم میدونم تا سه ساله دیگه که کنکور دارم می تونم پزشکی قبول شم وضعیت تحصیلیم خیلی خوبه همیشه من سعی می کردم درس بخونم تا خودم رو از خونوادم نجات بدم همیشه تنها دلیلم این بود پدرم هیچوقت برام پدری نکرد از لحاظ مادی همه چی فراهم بوده و هست یه کمد پر از لباسای برند هر کتابی بخوام فراهمه همکلاسی که بخوام خلاصه کلا از لحاظ مادی هیچ مشکلی ندارم ولی از لحاظ معنوی خیلی دارم . پدر و مادرم همیشه همو تحمل می کردن.بابام چند بار جلوی چشمم رو مادرم دست بلند کرده رابطشون تا چند سال پیش خیلی بدتر بود الان یکم بهتر شده یا نمیدونم شاید دارن نقش بازی می کنن نمیدونممم…معمولا همیشه عید خونه ی مادربزرگم بودیم چون مامان و بابام باهم دعوا می کردن دایی هام همیشه سعی می کردن به با من خوب رفتار کنن مثل حس ترحم بود حتی بود گاهی اوقات ۴ ماه خونه ی مادربزرگم بودیم مامانم وقتی من خیلی کوچیک بودم می خواستن جدا شت یعنی مادرم می خواست با داییم رفته بودن دنباله کاراش من همیشه جوری رفتار می کردم انگار هیچی نمیدونم الکی می ریختم تو خودم مثل احمقایی که از دنیا ی اطرافشون بی خبرن گذشت و گذشت تا من مثل هم سن وسالام اصلا نیستم هیچوقت نبودم من همیشه از سنم بزرگترم بودم اونا آلام توی این سن دوست پسر دارن اما من تا حالا توی هیچ رابطه ای نبودم و نمی خواهم هم توی یه همچین رابطه هایی باشم خلاصه من چیکار کنم می خواهم آرمان رو از ذهنم وجودم پاکش کنم؟؟

پاسخ مشاور به سوال عذاب وجدان دادن به فرزندان

متاسفم که در چنین شرایط سختی به سر می برید، شرایطی که تحمل آن برای هر انسانی به خصوص در سن شما، بسیار دشوار است. هرچند آدم های دیگری نیز شرایطی مشابه شما دارند و در این مورد تنها نیستید، اما اینکه شما در پی حل مشکل خود بوده اید، نشان دهنده ی این است که علی رغم تمام این مشکلات، اولین قدم را به سمت بهبود شرایط خود برداشته اید، پس بابت آن به شما تبریک می گویم و در ادامه نکاتی می نویسم که امیدوارم به شما کمک کند.

علت عذاب وجدان کودکان

اول این که دردوره های کودکی و نوجوانی به خاطر مشکلاتی که والدین دارند، کودکان و نوجوانان اغلب خود را مقصر به وجود آمدن این مشکلات می دانند و احساس گناه می کنند، مثلا شما به خاطر رفتار والدینتان یا شنیدن جمله ی «من به خاطر تو از پدرت جدا نشدم» احساس گناه می کنید، اما توجه داشته باشید که مسئولیت رفتار یا تصمیمات هر فرد بالغی از جمله والدین شما متوجه خود آنها می باشد و شما در این مورد هیچ تقصیری ندارید. در ضمن به این مسئله توجه داشته باشید که اگر مادر شما، به خاطر فرزند خود تصمیم گرفته است در ازدواجی باقی بماند که برای او نامطلوب است، علاوه بر این که مسئولیت این تصمیم متوجه خود اوست، این تصمیم را برای حفاظت ازشما و اهمیتی که شما برای او داشته اید اتخاذ کرده است، حتی اگر به دلیل محدودیت های انسانی موفق نشده باشد از شما به طور کامل محافظت کند. پس در مشکلی که والدین شما با یکدیگر دارند نه تقصیری بر گردن شماست و نه این که آسیب رساندن به خودتان راه حل درستی برای مقابله با این مشکل است.

تحمل زندگی به خاطر فرزندان

ضمن اینکه اگرهم چنان افکار خودکشی دارید در اسرع وقت به یک روانشناس مراجعه کنید و این مسئله را با او در میان بگذارید و از کمک حرفه ایی بهره مند شوید. و اگر از این فکر منصرف شده اید، به دلایلی که شما را از این تصمیم بازداشته است فکر کنید و آن دلایل را یادداشت کنید و هر زمانی که ناامید شدید آن یادداشت را مرور کنید تا بار دیگر داشته ها و انگیزه برای ادامه ی زندگی را به یاد آورید.

احساس گناه نسبت به والدین

این نکته را فراموش نکنید که هر انسانی فارغ از اینکه والدینش، چه کسانی بوده اند و درچه شرایطی هستند، ارزشمند است و حق زندگی دارد، این حق را از خود دریغ نکنید. آینده ی شما برخلاف گذشته تان می تواند آینده ی روشنی باشد و این به خواست و تلاش شما برای ساختن آینده تان بستگی دارد. علاوه بر این در گذشته ی شما نیز نقاط روشنی وجود دارد، مثل تلاشی که شما پیش از این برای ساختن آینده و دوام آوردن این شرایط داشته اید، و احتمالا همین تلاش باعث شده است که شما از هم سن و سالان خود عاقلانه تر عمل کنید و در تحصیل خود موفق باشید.

پس به جای احساس ناامیدی و تمرکز بر مشکلات، بر این نقاط روشن، امکاناتی که در اختیار شماست و آینده ی خود تمرکز کنید. هرچند که دردها و خلاهای عاطفی شما نیز نیازمند توجه است. از جمله بهترین کارهایی که می توان برای تسکین و عبور از دردها انجام داد مراجعه به روانشناس می باشد.  ما در زندگی به مرور می آموزیم که در کنار دردهایی که داریم چطور به زندگی ادامه دهیم و تسلیم این دردها نشویم و یک کمک حرفه ایی می تواند ما را در این مسیر یاری کند.

هم چنین پیشنهاد می شود بر امر تحصیل تمرکز کنید، با توجه به استعداد، توانمندی ها و تلاش شما، تحصیلات دانشگاهی راهی برای ورود به آینده ایی روشن تر است. همچنین کسب مهارت هایی که منجر به استقلال مالی شما ازخانواده و عدم وابستگی باشد. حتی اگر شرایط مالی خانواده مطلوب است، شما با تمرکز برکسب توانمندی و استقلال راحت تر می توانید از شرایط نامطلوبی که در آن هستید عبور کنید.

تاثیر دعوای والدین بر کودکان

احساس گناه در فرزندان نسبت به والدین 

در ضمن این نکته را هم در نظر داشته باشید، اگر انسان ها محبتی را که از والدین شان انتظار داشتند دریافت نکنند ممکن است این محبت را در دنیای بیرون از خانواده، جست و جو کنند و اگر در روابط عاطفی صرفا به دنبال پرکردن این خلا عاطفی و برطرف کردن احساس تنهایی باشیم، احتمال اینکه در دام روابط ناسالم بیفتیم و مورد سوء استفاده عاطفی و آسیب روانی قرار بگیریم بیشتر می شود.

کمبود محبت در نوجوانان

بهترین زمان ورود به روابط عاطفی در سنین بالاتر است که شخصیت ما به طور کاملی شکل گرفته باشد و عزت نفس و استقلال کافی داشته باشیم و بتوانیم فرد مناسب تری را برای یک رابطه ی سالم انتخاب کنیم. و این را بدانید که همه ی انسان ها در زمان هایی از زندگی شان احساس تنهایی می کنند و هیچ رابطه ایی قادر به از میان بردن کامل این تنهایی نیست، پس ما باید قادر به زندگی تنهایی نیز باشیم و با صحبت کردن و ارتباط با دوستان خوب و افراد معتمدتر نیز می توان احساس تنهایی را کاهش داد. هم چنین می توانید بعضی احساسات خود را که حرف زدن در مورد آن ها دشوار است، برای مادر خود بنویسید، و با او در میان بگذارید. ولی این را فراموش نکنید، ما یک روز از والدین جدا خواهیم شد و در نهایت هر آدمی باید خودش تصمیم بگیرد که به خود کمک کند. امیدوارم در مقابله با مشکلات تان موفق باشید، دوست عزیز و گرامی

18 comments

  1. سلام نیاز فوری دارم تورو خدا کمکم کنید اشتباه بزرگی کردم از عذاب وجدان دارم میمیرم جوری که حتی دوس دارم خودمو بکشم ولی این حس بدو از خودم نداشته باشم شمارو به قرآن تا بلایی سرخودم نیاوردم کمکم کنید دارم دق میکنم ازغم کمکم کنید یکم از عذاب وجدانم کم بشه جبران کنم اشتباهمو دوس دارم بمیرم از خودم متنفرمممم😭😭😭. ببینید من دخترم خب 24 سالمه، متاسفانه مدتی درگیر خودارضایی بودم تا اینکه یه دختربچه اومد پیشم بهش دس میزدم نوازشش میکردم درهمین حد البته(نوازش) اصلا انگار عقلمو از دست داده بودم بعدش خانوادش فهمیدن خیلی ازم دلخورن دعواکردیم کلی فحشم دادن از عذاب وجدان دارم میمیرم بگین چطور میشه کمی اونارو آروم کررد و همینطور وجدان خودمو دوس دارم بمیرم ولی این حسو نداشته باشم. من دختربدی نیستم نمیدونم چرا اینمدت بخاطر مشکلات زیادی که داشتم فک کنم اینمدلی شدم خیلی حالم بده میخوام فق خانوادش آبرومو نبرن مشکل بزرگترنشه دارم میمیرم از عذاب وجدان😭😭💔اشکام بند نمیاد بخدا دختربدی نیستم ولی بااین کار کلا خودمو پیششون خراب کردم اعتمادندارن بهم و واقعا شدم پست ترین و کثیف ترین دختردنیا😭😭💔

  2. مشکله من فراموش نکردنه گذشته هست که همه قبول دارن تموم شده ولی من همچنان تو گذشته گم شدم گیر کردم و حس می کنم راه نجاتی ندارم و همیشه عذاب وجدان دارم و همیشه ای خدا دارم گریه میکنم احساس می کنم قلبم داده تکه تکه میشه تو دلم یه قلب نازک و بزرگی هست که همه دارن میشکونن علاوه بر اینا من خیلی وابسته زیاد میشم به اطرافیانم که این باعث شده من خورد بشم بشکنم اطرافیانم منظورم جنس مخالف نیس چون چنین دختری نیستم بیشتر از همکلاسیام و دوست صمیمیم که الان شده همکلاسی معمولی از اونجایی شروع شد که من با دوسته صمیم قطع ارتباط کردم فقط در حد سلام به قوله خودش رفتارت سرد شد اینقدر باهم دوست بودیم اینقدر خوب بودیم. هست می گن بعداز هر گرمی سردی هس اینطوری بود اینقدر رابطه مون بر محبت و گرم بود نمی دونم چطور شد من ازش فاصله گرفتم و این ارتباط پر محبته تبدیل به سردی و غم شد. من وقتی ازش فاصله گرفتم که حدوده فکر کنم ۳ سال شد که من اصلا اوکی نیستم همش ناراحتم گریه مد من از دختره پر انرژی و شاد به برعکسش تبدیل شدم همیشه حالم بده خوب نیستم و دلیلیه این حاله بدم هم دوست داشتن پیش از حد من نسبت به اون دونستم همیشه به فکرشم اصلا نمیره از ذهنم واقعا خوب نیستم خیلی به کمک نیاز دارم خیلی دوست دارم باهاش آشتی کنم مثله قبل باهاش حرف بزنم بغلش کنم دستشو بگیرم اما دیر شد دیگه اون دوسته دیگه ای داره و همیشه هر کجا برم جلو چشممه تو مدرسه انگار از عمد میاد دوره ورم می پلکه یه چند ماهی هی اذیتم می‌کنه نمی دونم چرا همه ای حرفاش منو آزار میده. یه گروهی داریم همکلاسی‌شان همه هستن که هرچی می گفتم حرف می زدم میگه این حرفت منو یاده یکی میندازه یه قلبو یه اموجی بغض هم می زاشتم چند روز گذشت یه چیزی گفتم تو گروه دوباره همینو گفت چند بار اینطوری شد. من اعصابم خورد شد گفتم مگه میشه همه ای رفتارم شبیه یکی دیگه باشه من فکر کردم با خودم بود تا وقتی رفتم پیویش بهش گفتم منو اذیت نکن من خستم. من گناه دارم اون کیه که شبیه رفتارام هس من هرچی می گم تو هی میگی شبیه رفتاراته یادش افتادم. بعد دلم خیلی براش تنگ شده آمدم بهش گفتم دلم برات تنگ شده اعترافاته چند ساله که تو دلم مونده رو بهش گفتم اونم گفت من وقتی تولدت بودم ازت یه فیلمی گرفتم تا الان روش آهنگ گذاشتم که اگه

  3. سلام خسته نباشید من یه سوال داشتم اینکه چرا برای اتفاق نیوفتاده اعذاب وجدان و احساس گناه میکنم مثلا امروز رفتم جایی و با پدرم بودم بقیه دخترا اونور با پسرا حرف میزدن ولی پدرم فک میکنه منم اینجوری هم بعد اومدم خونه الان احساس گناه میکنم یا به غیر از اون استرس شدید دارم و واقعا نمیدونم چیکار کنم ممنون میشم راهنمایی کنید

  4. سلام من یکسال پیش تازه رفته بودم تو 14سال و هیچ اگاهی از رل زدن نداشتم و تو محرم یه پسری خوشش ازم اومد بعد به دوستم گفت بهم بگه پیام بهش بده بعد منم دادم بفرما چیکارک داشتی و درخواست رل داد و منم اولین بارم بود همش رد میدادم چون خشم نمیومد سه روز همش التماس میکرد منم قبول کردم سه هفته باهام بودیم کات کردم چون احساس گناه و عذا وجودان و دختری بد هستم بهم دست داده بود الان بعد یکسال هنوز پسر پیام میده سلام خوبی نامرد و من بدون سین بلاک میکنم دوباره از بلاکی بعد از چند مدت در میارم بازم پیام میده یطرف پشیمونم یطرف دلم براش میسوزه احساس گناه میکنم نمیدونم چیکار کنم من الان 15سالمه
    یکسال میگذره ولی من هنوز خودمو سر زنش میکنم چرا اشتباه کردم. تو زندگیم دوبار اشتباه کردم و اندازه یه عمر درس عبرت گرفتم و دیگه نمیخوام برای هیچوقت وارد رابطع بشم و میخوام دختری قوی و کمیاب باشم ولی بخاطر دوتا اشتباهی کردم خیلی پشیمونم و احساس میکنم دختر بدی هستم که با کسی بودم

  5. 21سالمه دخترم یادم 15ساله بودم که با مادرم دعوای شدید کردم منو گرفت کتک زد کلی فش داد تحقیرم کرد تف کرد صورتم منم عصبی شدم تف کردم تو صورتش فشش دادم خیلی حالم بد شد اون شب من عذاب وجدان دارم الان با مادرم خوبم خجالت می کشم حالم خیلی بد نمی تونم خودم ببخشم. خواستم با یک مشاور در میان بزارم ممنون میشم راهنمایی کنید

  6. من دختر هستم و ۱۶ سالمه و خب من یک کار اشتباه کردم و ازش پشیمون و نمی دونم چه کار کنم و خب کار اشتباهم من اول یک رمان در رابطه دونفر باهم خوندم که اون در ان صحنات بد بود ولی اوکی بود چون هر دوطرف هم رو میخواستن اما رمان بعدی رو که خواستم بخوانم اون هم داری صحنات بد بود اما دختره اون رو نمی‌خواست و پسر دختره رو اسیر کرده بود من هم مقداری خوندم تقریبا یک ربع پیش پاکش کردم ولی آن را تموم نکرده بودم و حالم از رمان دوم بدم اومد ولی کاری ندارم متاسفانه توی ذهنم میاد و الان هم چون هنوز تازه هست توی ذهنم هست و خیلی برام سخت هست ولی اعتراف می کنم من بعضی وقت ها پاهام رو در هم گره می کنم و بهم فشار می دهم نمیدونم چرا این کار رو می کنم و چی به این کار میگن آیا شما می دونید؟ ولی متاسفانه این کار رو می کنم و تبدیل به یک عادت شده که باید ترک بشه و تا الان ترک نشده

  7. سلام وخسته نباشید …من خانم ۳۹ساله که ۵سال پیش مادرم فوت شد بعد فوت مادرم هرلحظه که یاد آن روزا می افتم عذاب وجدان میگیرم که چرا کوتاهی کردم مادرم و بیمارستان بهتر نبردم چرا و هزار چرا دیگر …موقع فوت مادرم کنارش بودم همه ی اتفاقا در دلم زنده هس هر لحظه بقول میگه دلم هرمیریزه تنگ میشه قلبم درد میکنه بعد فوت مادرم کلی تموم زندگیم شده خانواده با دوتا برادر مجرد و بابای پیرم زندگی خودم هیچ با پسرم خونه بابام هستم همسرم خونمون تنها نمیدونم چی کار کنم بفکر نباشم کم حوصله ام پریشان استرس دارم فراموشی شدم، هنوز خیلی حرفا دارم کمکم کنید. داداشم ازدواج نمیکنه؟ اگه ازدواج کنه بالاخره من ازاین لحاظ خیالم راحت میشه میرم سر خونه زندگی خودم هیچ راهی ندارم برای بازگشت به زندگیم چون بابام ناتوانه…وقتی ناراحت بشم اینقدر به دندونام فشار میدم که تشنج میکنم بیشتر ناراحتی من فرزندم هس اواره هس خدا میدانه صبرم تموم شده سردرد دارم فکر و استرس و درد ناحیه گردنم قلنجم سرتا پا دردم که هیچ دچار الزایمر شدم فکرم روح روانم داغونه….با کوچکترین حرفی گریه م میگیره که حرفی که بهم به شوخی هم میگن مدتها ذهنمه مثل خوره به روح روانم آسیب میزنه …یا بعضی وقتها فکرایی به سرم میزنه یا فرار کنم یا و یا هزار فکر دیگه که خودم و راحت کنم دوست دارم تنها باشم ادمای تکراری حالم بد میشه…بعد یه حالتی بهم دست میده انگار چندنفری تو گوشم حرف میزنه میرم یه حس دیگه اگه کسی کنارم باشه سعی میکنم متوجه نشه که من حالم روح روانم یه جای دیگه هس خدا میدانه صبرم تموم شده تو روخدا کمکم کنید….حالی که درد دلم و تایپ میکنم استرس دارم که همون حس حال بد میاد سراغم میگم شاید نتوانم با مشاوران صحبت کنم هزار شاید دیگر وقتی صحبت میکنم خجالت می کشم

  8. سلام من معلولم متاهل دارای دو فرزند ۴۰ساله لیسانس بیکار ۲۴ساعته تواتاقم خانه نشینم فقط فکر میکنم همیشه احساس گناه داشتم 2سال پیش بعد ۱۷سال به دوستم که باشگاه داره زنگ زدم از حالم گفتم گفت بیا پیشم باشگاه من تو را به خیر معرفی میکنم و بهتر شدی برات کار میگیرم ۶ماه رفتم حال جسمی و روحی من بهتر شد ولی یک احساس آمد سراغم که دوستم که مجرده وبا دوست دخترش زندگی می‌کنه قصد ارتباط با همسرم را داره همسرم بسیار بسیار متدین هست خواهر زنم مطلقه واهل هر کاری هست چون اون موقع با خواهر زنم قهر بودم جریان به دوستم گفتم همش گیر میداد با خواهر. زنت خوب شو. عید وقفه در ‌‌‌‌‌‌‌تمرینم افتاد به ائمه ایی توسل کردم برا رهایی از خونه یک روز به دوستم پیام دادم من دیگه نمیتونم بیام اون ازم خواست فردا برم خونه اون داره خانه تکونی می‌کنه باهم باشیم بعد دوباره گفت اگه میشه زنم رو ببرم خیلی ترسیده بودم ولی رفتیم ۳روز بودیم ولی کارخاصی نداشت خانمم انجام بده روزی ۴ساعت کار نمیکردن من آنجا هم میرفتم اتاقی فک میکردم متاسفانه عین شش ماه پیش تصویر خیانت را تجسم میکردم دروغ چرا از این تصویر لذت میبرم شبی منو باخیری آشنا کرد ۵۰۰هزار تومان به من داد همش دوست داشت اون با خواهر زنم آشنا کنم یه شب که باخانم اونجا بودیم گیر داد اون ببرم خونه خاهر زنم که منطقه جنگلی هس من شدید مخالفت کردم صبح به بهانه ایی عذر مارا خاست و کلا کات کرد الان ۳سال دارم خودم را می‌خورم که خدا داشت دستم را می‌گرفت افکار منفی ام باعث سلب آن شد از دفتر مکارم شیرازی پرسیدم میگن فکر گناه گناه محسوب نمیشود ولی خیلی ناراحتم احساس گناه دارم لطفاً راهنمایی بفرمایید اگر من نتونم از طریق لینک به پاسخم برسم چکار کنم

  9. سلام ، هانیه هستم ، تقریبا 16 17 سالمه ، می‌خوام سریع تر برم سر اصل مطلب ، حالم واقعا یجوریه که نمیخوام باشه ، من سره هرچیزی که به خانوادم ربط داشته باشه استرس اضطراب و عذاب وجدان خیلی شدیدی دارم در حدی که واسه خلاص شدن از این افکار منفی حاضرم خودم رو از پشت بوم پرت کنم! مثلا الان که دارم از شدت عذاب وجدان دق میکنم ، افکار منفی میاد سراغم هرچی حرفای مثبت میزنم ازم دور نمیشن ، مثلا اینکه ، هانیه چرا زنده ای؟ یا چرا پولایی که مامان بهت داد رو خرج کردی نباید خرج میکردی با اینکه من هر دو سه ماه یکبار میرم بیرون در حد دویست سیصد تومن خرج میکنم بازم به شدت نگران این موضوعم ، یا مثلا اینکه داداشم که اذیتم میکنه (پنج سالشه) سرش که داد میزنم شبش میشینم از شدت عذاب وجدان گریه میکنم و میگم همه چی تقصیر منه ، اگه پرنده تو اسمون پر نمیزنه چون شبه تقصیر منه همه بدبختی های عالم تقصیر منه ، من قبلا اینطوری نبودم
    من خیلی شاد تر بودم یک روز در میون بیرون بودم و وقت میگذروندم و اینم بگم که تمام اون حساس بودن های دوران بلوغ رو پست سر گذاشتم و می‌دونم این مال اونا نیست ، حالم اصلا خوب نیست لطفا کمکم کن

  10. من درگیر وسواس فکری شدید هستم و افکار منفی و استرس خیلی آزارم میده مشکل از اینجا شروع شد. این پسره بایه دختره دوست بوده بعد از من حس ششم خواست منم گفتم حس خوبی ندارم اونم با دختره بهم زد با من حرف عاشقانه میزد ولی من هیچی نمیگفتم امشب که فهمید حسی بهش ندارم گفت فردا به دختره میگم تو نشستی زیر پام و فقط میخواستی عذابم میدهیه جوری حرف می‌زد استرس میگرفتم. من بهش گفته بودم درباره حس ششم تضمین نمیکنم اونم میگفت نه دیگه قبول نیست من از شما ضمانت نامه کتبی دارم☺️این استیکرو میزاشت یا می خندید
    بعدش که بهش گفتم میخام از نی نی سایت برم گفت فلان ساعت بیا سایت باهات حرف بزنم منم نرفتم بعد از سه روز یه ترسی افتاد تو جونم بهش پیام دادم گفت با دختره کات کرده منم گفتم نگرانم اتفاقی برام بیوفته اونم گفت اگر فقط واسه این پیام دادی خیالتو راحت کنم نگران نباش نگران منم نباش اصن گور پدر من خودم احمق بودم بعدشم گفتم قسم بخور قول بده برای من اتفاقی نیوفته و برای تو هم بد نشه هیچی نگفت و فقط گفت چرا اومدی گند زدی به حالم میزاشتی توهمون حال میمردم شدم چوب دوسر فردا به دختره میگم زیر پام نشسته بودی و میخواستی حال منو بگیری و اونو پیشم خراب کنی منم گفتم توروخدا بگو هیچی نمیشه و لینا جواب نداد. الان حالم اصلا خوب نیست استرس دارم که این آقا و خانم بلایی سرخودشون بیارن احساس میکنم نمیتونم آدم قبلی باشم و قراره با عذاب وجدان و. استرس زندگی کنم

  11. من گناه بزرگی مرتکب شدم و پشیمونم یعنی اون کسی که بهش بدی کردم منو می‌بخشی خدا منو میبخشه؟گناهی که به تازگی انجام دادم درباره فکر بدم راجب کسی هست که بی گناه بوده دقیقا یادم نمیاد چه فکری راجبش میکردم یا فکر میکردم اون گناهکاره یا احتمال میدادم گناه کار باشه. اون دو تا گناه دیگم که مربوط میشه به چند سال پیش راجب آزار دادنه دو فرده که یکی رو با رفتارم آزار دادم رفتارم خیلی بد بود. اون یکی گناه اینه که من توی برنامه دوست یابی با ی نفر چت کردم با افراد مختلفی چت کرده بودم اونا پیام میدادن و منم جوابشونو میدادم مثل سلام احوال پرسی و اهل کجایی و چند سالته و اینجور چیزا با یکی که چت میکردم گفت من قلبم ضعیفه من قصد دوست شدن نداشتم و برای همین دیگه چت نکردم میترسم ناراحت شده باشه و اتفاقی براش افتاده باشه چون گفت قلبش ضعیفه یا باتری میخوره دقیق یادم نیست

  12. ۱۶سالمه دخترم مجردم دبیرستانیم رشته انسانی من مرتکب گناه شدم سه تا از گناهان آزارم میده و باعث شده عذاب وجدان بگیرم دو تا از اونا مربوط میشه به چند سال پیش که فکر میکنم دوازده سیزده سالم بوده میگم بعضی موقع ها که به گناهم فکر میکنم با خودم میگم من اون موقع نمی فهمیدم فکر میکردم کار درستی انجام میدم بعضی موقع های دیگه هم میگم نه من کارم اشتباه بوده گناهکارم و با یاد آوری گناهم دوست دارم خودمو بزنم اوایل که فهمیدم گناه کردم عذاب وجدان نگرفته بودم اما با گذشت زمان بیشتر فهمیدم کارم خیلی بد بوده و نمیدونم باید چیکار کنم؟

  13. بابام برام یه لپتاپ هدیه تولدم گرفته بود همه چیز خوب بود تا اینکه متوجه شدم یه مشکلی داره و رفتیم پس دادیم یه لپتاپ نو همون مدل می‌تونستم بردارم ، اما اینکارو نکردم و یه مدل بالاتر گرونتر برداشتم بابام اشک تو چشماش جمع شد هیچی نگفت خرید ولی اونقدر ناراحت شد اطرافیان سرزنشم کردن حس خودکشی بهم دست میده دیگه بابام به هیچ عنوان قبول نمیکنه پسش بده و من هر لحظه دارم میمیرم و زنده میشم بابت این تصمیم احساسی که گرفتم و بابام رو تو شرایط سخت مالی درک نکردم و شرایط رو براش سخت‌تر کردم. در صورتی که نیازم با همونم رفع میشد اما خیلی اشتباه بزرگی کردم و ایشون با دل خوش برام نخرید با ناراحتی خرید و ناراحتیش هزاران برابر منو ناراحت تر کرد ای کاش زمان به عقب برمی گشتم دیگه هیچ انگیزه ای به زندگی ندارم آرزوی مرگ میکنم و همش می‌خوابم

  14. سلام مادرم ۸۶ سال دارد و بخاطر تنهایی ما دختران به نوبت از او در منزل خودنان نگهداری می کنیم ولی گاهی بد رفتاری میکنم ولی شبها که فکرش را میکنم سخت نادم هستم و عذاب میکشم. مشکلم همینه که باهاش درست رفتار نمیکنم.

    • سعی کنید خودتون رو کنترل کنید و وقتی کنار مادرتون هستید موسیقی بذارید و فضا رو تغییر بدید که کمتر چالش درست بشه ، مادرتون در این سن ممکن است دچار تکرار جملات باشن و این شما رو اذیت کند باید بپذیرید و حرفهاشون رو با منظور نگیرید و اینکه تایمها رد در نظر بگیرید ببینید چه ساعتهایی اذیت میشید اون ساعتها یه کم ازش فاصله بگیرید

  15. سلام ،من فرزند شهید هستم،تک فرزند،از بچگی مادرم بهم تلقین میکرد که من باعث بدبختی و سختیاش هستم و اگر من نبودم میرفت سراغ زندگیش و مجبور نبود تنهایی زندگی کنه..من همیشه با حس ی گناهکار زندگی کردم ..ازدواج کردم ولی بازم مادرم حس میکنه همسرم وظیفه داره به اون خوبی کنه و خوشبختی رو که ا زدست داده رو براش جبران کنیم. مادرم در عین اینکه زحمت زیادی کشیده برای من ولی دخالت زیادی هم میکنه و با رفتارش حس ی مجرم رو بهم منتقل میکنه..ممکنه راهنماییم کنید چکار کنم؟

  16. کردستان شهر بانه زندگی میکنم. بچگی خیلی سختی داشتم ، پدر مادرم همیشه باهم دعوا میکردن و اختلافشون زیاد بود ، بابام ادمی بود که فحش خیلی میداد ، به مامانم و من و خواهرم ، ینی کافی بود یکم عصبی بشه و فحش و نفرین خیلی میداد ، دوران نوجوانیم هر وقت بابام فحش و نفرین میکرد میومدم اتاق گوشامو محکم میگرفتم که نشنوم ، و مامانمم همیشه بین من و خواهرم فرق میذاشت و این خیلی برام سخت بود ، حتی گاهی فکر میکردم شاید من بچه واقعیشون نباشم ، نوزده سالگیم یه بار با بابام دعوام شد فحش ناموسی خیلی بدی بهم میداد یه اختلاف نظر ساده بود و اون خیلی زود از کوره در رفت و من باهاش درگیر شدم و دست بابام اسیب دید اولین بار بود همچین واکنشی نشون میدادم ، یه سال گذشت و بابام فوت شد. بعد یه سال من ازدواج کردم و بعد شش ماه جدا شدم ، برگشتن به خونه پدری و زندگی کردن با مادرم فک نمیکردم انقدر سخت باشه ، حتی یادمه برای مخارج ریز و درشتم مجبور شدم طلاهامو بفروشم ، مامانم همه جا پیش فامیل پیش همه جوری رفتار میکرد که من نفرین های بابامه بخاطر این شوهرم بهم خیانت کرد و جدا شدم ، من سکوت کردم این چن سال واکنشی نشون ندادم ، بعدش رفتار سر کار ، چن سالی مربی پیش دبستانیم ، و استقلال مالی داشتم و نیازی به مادرم نداشتم ، بعد ۷سال یه سال و نیمه تو یک رابطه ممامانم این چن سال دائما بهم عذاب وجدان القا کرده ، این که من نفرین بابام شدم و ممکنه باز خوشبخت نباشم ، خواهرم خدا رو شکر زندگی خوبی داره دو تا بچه و شوهرشم میشه گفت خوبه ،، خیلی دارم اذیت میشم ،این چن سال زندگی با مامانم واقعا روحمو فرسوده کرده ، طعنه ، رفتاراش ، بی محلیاش ، اگه پیش اومده پولی لازم داشتم و از مامانم درخواست کردم چن روز بخاطرش باهام حرف نزده ، که مهریاش اینا خیلی اذیت کننده بودن برام ، دیشب که به شما پیام دادم ، چن روزی بود ب خاطر درخواست پول باهام حرف نمیزد ، از دوستم قرض گرفتم ، دیشب رفتم بوسیدمش که باهاش اشتی کنم ، پسم زد و باز خیلی شکستم ، حتی خواستم برای اولین بار خود کشی کنم ، مامانم فهمید و قرصا رو گرفت و نذاشت ، ، روحم خستست از اتفاقای این چن سال ، رابطع م با دوست پسرم خیلی خوبه ، ولی میترسم باز رنگ خوشبختیو نبینم ، دایم عذاب وجدان دارم بخاط اون باری که با بابام درگیر شدم ، مامانم همیشه این عذاب وجدان و به من القا کرده که تحت هر شرایطی من باید سکوت میکردم

  17. سلام روزتون بخیر و شادی . من میخواستم در مورد یه موضوعی از شما کمک بگیرم . من ادمی هستم بعد از اینکه حقمو‌ میگیرم از کسی ، دچار عذاب وجدان شدید میشم . طوری که به خودم میگم زشت بود اینو گفتی ، کاش این کار رو نمیکردی ، این عذاب وجدان بعد از اینکه با کسی بحث میکنم میاد سراغم ، کلا ادم دعوایی نیستم و همیشه مامان و بابام میگفتن هرکی حرف زد یه گوش در یه گوش دروازه . اما الان ۳۶ سالمه و سالیان سال هست که با عذاب وجدان بعد از بحث عذاب میکشم . با اینکه اطرافیان میگن تو حرف بدی نزدی اما میشینم حرفامو تحلیل میکنم . خیلی کتاب میخونم خیلی پادکست گوش میدم اما حس میکنم واقعا به تراپیست احتیاج دارم . ممنون میشم یه راهی جلوم بذارید که بتونم این عذاب وجدان رو درمان کنم ممنونم از شما

دیدگاهتان را بنویسید

مشاوره آنلاین روانشناسی

مشاوره آنلاین روانشناسی

جهت مشاوره با روانشناس از گزینه چت پایین صفحه ارتباط بگیرید.