برای “مشاوره آنلاین رایگان” یک دسته بندی را انتخاب کنید و مشکل خود را با روانشناس مطرح کرده و راهنمایی رایگان دریافت کنید.
جهت مطالعه نظرات و تجربیات دیگران، به کامنتهای انتهای صفحه مراجعه نمایید
انسانها به طور طبیعی موجودات اجتماعی هستند. در نتیجه، گفتگو و برقراری ارتباط با دیگران یکی از روشهای ابتدایی است که ما انسانها برای بیرون آمدن از افکار خود بکار میبریم. متأسفانه، صحبتکردن با دیگران در زندگی همیشه ساده و راحت نیست. زمانی که به شدت تحت تأثیر قرار میگیریم، بار عواطف و احساسات، نگرانیها و استرسها آنچنان سنگین به نظر میرسند که نمیتوان آنها را با یک دوست یا آشنا در میان گذاشت. در این حالت است که مشاوره فردی میتواند سودمند باشد. درمان رودررو به شما اجازه میدهد تا با یک فرد بهصورت محرمانه صحبت کنید. یک مشاور حرفهای میتواند نسبت به نگرانیهای شما منصفانه واکنش نشان دهد، کلمهای آرامشبخش به زبان آورد و به شما توصیههایی برای داشتن یک زندگی بهتر بکند. به خواندن این مقاله ادامه دهید تا متوجه شوید که چگونه مشاوره فردی میتواند به شما کمک کند.
مشاوره فردی رایگان
هر روز، میلیونها انسان برای کمک در زمینه مشکلات روزمره گرفته تا جدی به درمانگر مراجعه میکنند و گفتار درمانی رودررو یکی از محبوبترین روشهای درمان به شمار میرود. کاربرد و محبوبیت گسترده این شکل از درمان بدان معنی است که درمانگر امروزی روشها و تکنیکهای بسیار متنوعی برای کمک به شما در تغییر طرز فکر و داشتن حس بهتر در اختیار دارد.
مراجع حضوری به درمانگر این امکان را میدهد تا توجه خاصی به شما بکند که در درمانهای گروهی ممکن نیستو درحالیکه جلسات گروه درمانی دارای اهمیت خاص هستند، بهخصوص برای افرادی که بهمنظور بهبود ضربه روحی یا اعتیاد به یک انجمن نیاز دارند، درمان فردی را میتواند برای تقریباً هر مشکلی بکار برد. درمانگر عموماً اهداف خاصی را تعیین میکند تا شما را در طول درمان هدایت کند.
بسته به آنچه دنبالش هستید و دلیل مراجعهتان به مشاوره، ممکن است تنها به یک جلسه مشاوره نیاز داشته باشید (اگرچه، اکثر افراد به حداقل 5 جلسه نیاز پیدا میکنند) یا ممکن است مجبور شوید در جلسات هفتگی برای ماهها یا در برخی از موارد برای سالها شرکت کنید. این کاملاً به نیازهای شخصی شما، وضعیت و تأثیر درمان بستگی دارد.
چه کسی میتواند از مشاوره روانشناسی رایگان سود ببرد؟
مشاوره فردی برای نیازهای خاص فردی مناسب است. این بدان معناست که برای تقریباً همه افراد سودمند است. نیازهای کنونی یک فرد، برنامه درمان را مشخص میکند؛ اگرچه، این برنامه ممکن است در طول درمان تغییر یابد. خواه اینکه با غم و اندوه یا ضربه روحی مواجه هستید، با افسردگی یا عدم رضایت شغلی دستوپنجه نرم میکنید یا تنها به دنبال بهبود چشمانداز کلی خود هستید، مشاوره فردی میتواند شکلی از التیام را در اختیار شما قرار دهد.
در طول این مسیر، درمانگر احتمالاً الگوهای رفتاری ناسالمی که خود فرد از آن ناآگاه است را شناسایی میکند؛ بنابراین، درمان میتواند به رشد فردی نیز کمک بسیار زیادی بکند.
درمان فردی یا صحبتکردن با یک دوست یا عضوی از خانواده تفاوت دارد. درحالیکه دوستان و اعضای خانواده میتواند توصیههای خوبی به شما بکنند اما بهندرت بیطرف هستند و آموزش لازم جهت ارزیابی المانهای مختلف ضربه روحی و درد و رنج را ندارند.
علاوه بر این، برخلاف دوستان و اعضای خانواده، یک درمانگر مقید به یک توافقنامه محرمانگی است. این توافقنامه به شما احساس امنیت میدهد؛ در نتیجه، درحالیکه شخصیت خود و آنچه از زندگی میخواهید را کشف میکنید، میتوانید یک رابطه مبتنی بر اعتماد را با درمانگر خود ایجاد نمایید. بهاینترتیب، تغییرات واقعی رخ میدهند. در واقع، اثرات مشاوره فردی آنچنان عمیق است که شواهد نشان میدهند که این شکل از درمان حتی بر روی ساختار مغز نیز تأثیر میگذارد.
مزایای مشاوره رایگان فردی انلاین چیست؟
مشاوره فردی رایگان انلاین یک فرصت شخصی بهمنظور دریافت حمایت و رشد تجربه در طی دوران چالشبرانگیز در زندگی به شمار میرود. مشاوره فردی میتواند به فرد در مواجه با بسیاری از موضوعات شخصی از قبیل خشم و عصبانیت، افسردگی، اضطراب، مصرف مواد مخدر، ازدواج و چالشهای موجود در رابطه زناشویی، مشکلات والدین با فرزندان، مشکلات مدرسه، تغییر شغلی و غیره کمک کند.
برای دریافت مشاوره بر روی شکل تصویر درج شده در گوشه پایین سمت چپ صفحه کلیک کنید
مشاوره فردی انلاین رایگان فرایندی است که در طول آن شخص با یک متخصص سلامت روان آموزشدیده در یک محیط امن، دلسوزانه و محرمانه کار میکنند. مشاوره به افراد این امکان را میدهد تا احساسات، عواطف، باورها و رفتارهای خود را کشف کنند، خاطرات چالشبرانگیز یا تأثیرگذار را پردازش نمایند، جنبههایی از زندگی که میخواهند تغییر دهند را شناسایی کنند، شخصیت خود و دیگران را بهتر درک نمایند، اهداف شخصی برای خود تنظیم کنند و به سمت تغییر مطلوب حرکت نمایند.
مشاوره فردی رایگان، مشاورهای است که بر نگرانیهای آنی یا آینده نزدیک فرد تمرکز دارد. مشاوره فردی ممکن است شامل مشاوره و برنامه ریزی شغلی، رهایی از غم و اندوه پس از مرگ عزیزان یا مواجه با مشکلات در محیط کار پیش از بزرگتر شدن آنها باشد. مشاوره فردی یک گفتگوی رودررو بین مشاور و بیمار است، کسی که به دنبال درمان میباشد. هر دو نفر نوعی اتحاد، رابطه یا پیوندی را شکل میدهند که موجب رشد شخصی و اعتماد میشود.
مشاوره فردی راهی برای مقابله با مشکلات سلامت روان مانند افسردگی، اضطراب، اختلال دوقطبی و غیره، به شمار میآید. افراد در طول جلسات مشاوره فردی یاد میگیرند چگونه با استرس، مشکلات درون فردی، غم و اندوه، مسائل خشم و کمبود اعتماد به نفس مقابله کنند.
مشاوره فردی برای طیف گستردهای از دلایل مانند افزایش مهارت خود آگاهی، تشویق به خود کاوشی، شناسایی مرزها، بهبود مهارتهای برقراری ارتباط و بهبود استفاده از مهارتهای مقابله سالم مفید است. این مزایا منجر به یک تغییر در رفتار فرد خواهد شد که اغلب موجب کاهش مشکلات فردی و رشد شخصیت خواهد شد.
افزایش خود آگاهی با چت مشاوره رایگان فردی
طی فرایند خود آگاهی، هم فرد و هم مشاور در تصمیم گیری در زمینه مشکلاتی که موردبحث هستند، با هم مشارکت میکنند. مشاوران اغلب افراد را تشویق میکنند تا از تجربیات خود به بهترین شکل ممکن در زندگی روزانه استفاده کنند.
بهعنوانمثال، تمرین ذهن آگاهی یک ابزار پرکاربرد در مشاوره برای افزایش توانایی حضور فرد در لحظه حال است. فعالیتهای ذهن آگاهی اغلب افراد را به درنظرگرفتن افکار، احساسات و عواطف در جلسه مشاوره وادار میکنند. این روش منجر به خود آگاهی تجربه انسانی میشود. همینالان در ذهن من چه میگذرد؟
علاوه بر این، مشاوران تمایل دارند تا بینشی را در مورد تأثیر رفتار فردی بر یک نتیجه مطلوب فراهم آورند. به طور خاص، درمانگرهایی که از روش درمان رفتاری شناختی (CBT) استفاده میکنند، به عدم تطابق آنچه فرد فکر میکند اتفاق میافتد و آنچه در واقعیت اتفاق میافتد، اشاره خواهد کرد.
فردی که با انواع فوبیا مانند ترس از عنکبوتها دستوپنجه نرم میکند، بهاحتمال زیاد با هدف مقابله با ترس از قرارگیری در شرایطی که ممکن است عنکبوت در آن حضور داشته باشد، اجتناب میکند. بااینوجود، اجتناب از عنکبوت بهسادگی موجب میشود تا ترس فرد تقویت شود. مشاوران، ناظران بیرونی مهمی هستند که دیدگاهی را در اختیار افراد قرار میدهند که بهتنهایی قادر به مشاهده آن نیستند.
خود شناسی با مشاوره آنلاین رایگان
مشاوره فردی همچنین به افراد اجازه میدهد تا مسیر خود در جهت خود شناسی را شروع کنند. من که هستم؟ باورها و ارزشهای من چه هستند؟ چه چیزهایی به زندگی من معنا میبخشند؟ چه کسانی در زندگی پشتیبان و حامی من هستند؟ اینها سؤالاتی هستند که با مشاوره در ذهن فرد شکل میگیرند.
شناسایی مرزها از طریق مشاوره رایگان انلاین
بسیاری از افراد برای مشکلات مرتبط با روابط و مهارتهای اجتماعی خود به دنبال مشاور هستند. در بیشتر اوقات، این مشکلات از کمبود یا نبود مرزها به وجود میآیند. مرزها، محدودیتهای فیزیکی و عاطفی هستند که به تمایز قائل شدن بین تمایلها، نیازها و اولویتهای یک فرد از فرد دیگر کمک میکنند. مهمترین جنبه در ایجاد مرزها، شناسایی موقعیتی است که بدانها نیاز است.
بهمنظور برقراری ارتباط بین مرزها، یک فرد ابتدا باید آنها را شناسایی کند و از آنها آگاه باشد. نقش مشاور، فراهمکردن بینشی نسبت به نیازها و اولویتهای یک فرد است. در هفته به چه میزان زمان دور از والدین خود نیاز دارید؟ چگونه میتوانید وظایف و کارهای خود را برای تعیین مرزهایی برای خود اولویتبندی کنید؟ در یک جلسه مشاوره فردی میتوانید به کاوش در مورد هر یک از این سؤالات بپردازید.
تقویت مهارت ارتباطی با مشاوره فردی
علاوه بر شناسایی مرزها، هدف و قصد مشاوره بهبود مهارتهای برقراری ارتباط از قبیل مهارتهای مربوط به قاطعیت مبتنی بر اعتماد به نفس، تقویت هوش هیجانی، همدلی، گوشدادن فعال، افزایش اعتماد به نفس و احترام است.
قاطعیت مبتنی بر اعتماد به نفس که شامل تأکید بر نیازهای خود در عین احترام به نیازهای دیگران است، نیز بسیار اهمیت دارد.
مطالب مرتبط: پسری که قصد سوءاستفاده دارد
تقویت مهارتهای مقابلهای با مشاوره رایگان فردی
از همه مهمتر این است که افراد از طریق روند مشاوره به مهارتهای مقابلهای ارزشمندی دست مییابند. بهعنوانمثال، مشاورانی که از روشهای پذیرش و تعهد درمانی (ACT) یا رفتار درمانی دیالکتیکی (DBT) بهره میگیرند، در جلسه مشاوره بر تکنیکهای ذهن آگاهی تمرکز دارند که این تکنیکها در کاهش علائم افسردگی و اضطراب مؤثر هستند؛ این دانش را میتوان از جلسه مشاوره به دنیای واقعی تعمیم داد.
مطالب مرتبط: رابطه جنسی در دوران دوستی
علاوه بر این، رفتار درمانی شناختی (CBT) افراد را تشویق میکند تا از مهارتهای مقابلهای مرتبط با الگوهای فکری خود استفاده کنند. بهعنوانمثال، رفتار درمانی شناختی (CBT) توانایی فرد در شناسایی محرکها و افکار ناسالم مرتبط با اضطراب و افسردگی را افزایش میدهد. مشاورانی که از رفتار درمانی شناختی استفاده میکنند نیز مراجعهکنندگان خود را از روشهایی برای شکلدهی مجدد افکار و درنظرگرفتن دیدگاههای جایگزین مطلع میسازند.
مطالب مرتبط: رابطه جنسی با دوست پسر
به طور خاص، روند مشاوره فرد را به سمت آگاهی هدایت میکند و مهارتهای مقابلهای و برقراری ارتباط سالم را در او بهبود میبخشد. اگر احساس میکنید که درمان فردی به شما کمک خواهد کرد، تردید نکنید و با ما تماس بگیرید.
سلام من با رلم اختلاف دارم نمیدونم باید چیکار کنم
سلام من دختری 15 ساله هستم و در بازی انلاین با شخصی اشنا شدم که 19 سالش بود.صحبت های ما داشت از حد معمول بیشتر میشد تا اینکه هر ساعت حرف میزدیم و وابستگیمون خیلی شد.تا اینکه بهم اعتراف کرد و منم بهش اعتراف کردم.میدونم سنم خیلی کمه ولی واقعا دست خودم نبود و گول خوردم.تا اینکه مادر و پدرم رو در جریان گذاشتم چون واقعا داشتم اذیت میشدم.مادرم باهام خیلی دوستانه و حوب رفتار کرد و گفت کار اشتباهی بوده اما پدرم به شدت عصبانی شد…دلم شکست چون فکر کردم بخاطر کنجکاوی های سنم درکم میکنه مثل مامانم اما اینطور نبود.کلی من رو دعوا کرد و گفت اگر نمیگفتی جنازتو تحویل میدادم.الان هم گوشیم رو گرقته و دارم با لبتاپ پیام میذارم.من وافعا حال روحیم خوب نیست و انگار دارم خفه میشم.انگار افسرده شدم همش به گوشه ای نگاه میکنم تا چند ساعت و بی دلیل گریه میکنم.ازتون خواهش میکنم کمکم کنید.چظور گوشیم رو بگیرم؟میترسم اوضاع بدتر بشه.
سلام من ۱۶ سالمه خیلی دوست داشتم تراپیست برم اما نمیشد خواستم بگم شما میتونید بگین من افسرده ام یا نه آخه من همیشه غم دارم مثل بقیه شاد نبودم هیچ وقت وقتی میخوام برم بیرون دست خودم نیست حتما باید از مادرم بپرسم چی بپوشم با خواهرم همیشه دعوا دارم که البته چند روز میشه که دعوا نکردم من شب ها اهنگ میزارم برای خودم حسابی گریه میکنم حالم بد میشه پدرم هم پدر ناتنی من هست و من ازش متنفرم و همیشه دلشو میسوزونم هر روز به حمام میرم چون احساس کثیفی رو تو خودم هس میکنم هر یه ساعت یه بار دستامو با مایه مناسب میشورم اما من با یک نفر که میشه نوه عمه مامان مامانم مادربزرگم دوستش دارم و میبینمش اون ۱۹سالشه مادربزرگ من و اون باهم فوت کردند و من آخر هفته ها میبینمش همه دردم همینه بنظر شما باید چکار کنم یکسره موهامو میکشم پوست سرمو میکنم ناخنامو میخورم شما حرفتون چیه؟
سلام من ابوالفضل هستم. ۱۸ تیر ۹۰ اولین روزی که دختر پسرخالم (نوه خاله ام) را دیدم همسنم بود و همبازی شدیم تا ۸ سالگی دیگه ندیدمش تا شب یلدای ۹۸ یعنی ۴ سال بعد بزرگ شده بود یه لبخند بهم کرد و سلامم کرد.گذشت تا عید۹۹ که با اصرار های بسیار خودش و عمه اش رفتیم خونه خالم .دیدمش تا نقاشیمو دید اومد کنارم نشست گفت وای چقدر قشنگ نقاشی می کشی.بعد موهامو کشید منو پرت کرد تو اتاق که باهاش اسم فامیل بازی کنم. پاهاش می لرزید بی قرار بود بازی کردیم تموم شد .از یه پرنسس کارتونی خوشش می اومد براش نقاشیشو کشیدم و بهش هدیه کردم .اون موقع از علایقش برام می گفت ولی من گوش نکردم.بعد براش فیلم شیرشاه و علاالدین گذاشتم خیلی کیف کرد. نمی ذاشت از کنارش جم بخورم ،می خواست بره خونه دوستش گفت ابوالفصل من میرم خونه دوستم تولدشه زود برمیگردم منم تعجب کردم که خب به من چه .رفت و برگشت .اون شب داشت فیلم سلام بمبئی رو نشون میداد.اون روز گذشت تا ۲۰ تیر ۹۹ عروسی دختر خالم دیدمش چشم تو چشم شدیم تا یه ربع بهم خیره بودیم.گذشت تا ۲۱ دی ۱۴۰۰ بهش تو واتساپ بهش نوشتم و فرستادم که من عاشق شما شدم بعدش اون برام استیکر گل رز قرمز فرستاد و بهم گفت یه ذره زود نیست گفتم ده ساله این حسو دارم.(الان چهار سال گذشته از اون موقع)فردا شد و باباش منو بلاک کرد(از دخترش می پرسه دخترم داری با کی حرف می زنی میگه با یکی از دوستام باباش شک می کنه و باباش یه سیلی محکم به صورتش میزنه و گوشی رو میگیره و وقتی میفهمه منم دخترشودعوا می کنه و بلاکم می کنه)و همه فهمیدن .خانواده مذهبی منم همین طور و خیلی محدود شدم.گذشت تا عید ۱۴۰۲ که دیدمش نه نگاهم کرد نه باهام حرف زد .بخاطر قضیه ستایش ازم دلخور بود(ستایش می خواست به مهرسا خیانت کنم ولی قبول نکردم و به مهرسا گفتم).اون موقع هم گذشت تا ۳ آذر ۱۴۰۲ دیدمش خیلی آرایش کرده بود هی تو آینه خودشو نگاه می کرد تو چشم هم خیره شده بودیم گذشت اون روز .خانواده مدرن اون خیلی ما رو تحویل میگیرن ولی خانواده مذهبی ما خیلی نه. حالا هم که سه سالی هست مادرش باباش و دو تا بچه هاشو از خونه انداخته بیرون،مهرسا شب تا صبح بیداره و خواب نداره صبح تا ظهر می خوابه خواهر کوچیکش (الیسا) هم که می خوابه هذیون میگه.تازگی ها مهرسا به مادرش گفته ازت متنفرم و ۱۷ سال بدبختی کشیدم. مادرش هم منو دوست داره.وقتی هم که فهمیده من به مهرسا گفتم دوسش دارم سکوت کرده. حالا هم فهمیدم هر اتفاقی می افته مهرسا به دختر عموی باباش مبینا میگه و هر اتفاقی هم برای مبینا می افته،مبینا برای مهرسا میگه. این اتفاقات را هم پنهانی و یواشکی (گوش وایمیسدم) از طریق صحبت های خالم با مادرم یواشکی می شنوم. ما شهرستان بودیم و مادرم خالم رو با خانوادش دعوت کردن بیان اینجا. اومدن ناهار، اولین نفر اومد تو موهاش رو بلوند و مشکی رنگ کرده بود.سلام کردیم و اینا و صورتش شاد و لبخند بود و نگاهمون بهم گره خورد. و با خنده و شادی نگاهم می کرد.اولین نفر اومد تو اتاق نشست و منم رفتم و میوه و اینا اوردیم و کلا صورتش شاد بود و خندون .مهرسابا خواهرم و دخترخالم رفت تو اتاق بزرگه و من و باباش و بابام و الیسا تنها بودیم منچ اوردم بازی کردیم و جو خوبی حاکم بود.موقع ناهار سر سفره بودیم و یک بار نگاهم کرد منم چشمک زدم ولی نمی دونم منظورم رو گرفت یا نه. و بعدش رفتیم ادامه منچ بازی و آخرش که داشتن می رفتن. آخرین نفر داشت می رفت عید رو به مادرم و خواهرم و یعد به من تبریک گفت و منم رفتم دنبالش و گفتم ایشالله موفق باشی و خدا هر چی می خوای بهت بده.اونم با صدای شادی که رفت گفت مرررسیییی!با خواهرش تنها صحبت می کردم درباره درس و فیلم و… الیسا می خواد مهماندار هواپیما بشه.و کلا همه مون شاد و خوشحال بودیم اما من دلم تو اون اتاق بزرگه پیش مهرسا بود…از ۹ تیر هم بهش از طریق صادق ترین دوستم پیام دادم دید و ۷ روز بعد در ۱۸ تیرخالم ۵۰ تا فحش برام فرستاد و فهمیدم شوهرخالم خالم و دختر خالم رو زده و پسر خالم عصبانی و می خواست شکایت کنه انقدر التماس کردن نرفت گفت دیگه نبینمش ببینمش قاطی می کنم کل خانواده شون فهمیدن مادرش هم بهش گفت که این اصلا ارزش نداره که بهش فکر کنی
حالا چیکار کنم؟
من یه دختر 13.14ساله هستم اسمم نازنینه حقیقت با خانوادم مشکل دارم نمیدونستمم مشکلم فردیه خانوادگیه یا چی چون بعد از مدت زیادی دنیا اومدم یکم لوسو نازک نارنجیم ولی همیشه عقلو شعورم مثل یع زنه پنجاه ساله بوده الان فکر میکنم یک سال باشه دقیقا از وقتی رفتم کلاس هفتم قبلا با خانوادم بحث میکردم اما نه اینطوری که داخل این یه سال میکنم خب حقم دارم نوجوونمو نیاز به محبت دارم اما خانوادم این و نمیفهمن هرچی میگم بابا منم ادمم چرا باهام اینجوری هستید بی محلی میکنن بهم حتی چنبار شده قرص خوردم با خاستم رگمو بزنم اما همیشه یه حسی بم میگفت نکن همین الانم که دارم برایه شما این پیامو میفرستم چند دقیقه پیشش خاستم خودکشی منم اما باز اون حس مسخره اومد سراقم با بابام مشکل دارم اما کم نه زیاد اما همه مکل من مامانمه بخدا از زندگیم خسته شدم اگه میمردم راحتترم بود داخل گوگل دفعه پیش تست دادم زده بود افسردگیه شدید دارم و این حرفا اسکرین شاتاشم دارم واقعا نمیدونم چجوری با این موضوع کنار بیام با حلش منم توروخدا اگه راهی میدونید بهم بگین از این زندگیی که دارم خیلی خستمه خیلییی
۲۲ سالمه پسر ۲ ساله دارم شوهرم : معتاد خیانت شکاک فحاش دست بزن رفیق باز ولگرد به شدت محدودم میکنه واقعا ی ادم مریضیه…خودم ناپدری دارم شرایط طلاق ندارم حمایتم نمیکنن کسیو ندارم از هیچ نظر مستقل نیستم بخام طلاق بگیرم باید قید بچمو بزنم همش ب خودکشی فکر میکنم دیگ توان تحمل کردن و جنگیدن ندارم موندم چیکار کنم
سلام،وقتتون بخیر مشاوره درباره ازدواج می خواستم
سلام،به شدت احساس تنهایی دارم،حس خوبی نسبت به خودم ندارم،فکر میکنم از دید اطرافیان و دوستام یک آدم بی عرضه هستم،دوستام به راحتی منو کنار میزارن و باهام قطع ارتباط میکنن،بارها شده برای قرار گذاشتن و بیرون رفتن پیام دادم ولی نسبت به پیامم بی توجه بودن،فکر میکنم اگر آدم موفقی بودم و جایگاه اجتماعی خوبی داشتم همه چی فرق داشت،از سن ۱۱ سالگی پدر و مادرم از هم جدا شدن،وقتی با مادرم بحثم میشه همش منو با پدرم مقایسه میکنه و میگه منم مثل اون یه آدم به درد نخور و بی لیاقت هستم،حرفاش خیلی ناراحتم میکنه. یک نفر هم تو زندگیم بود که خیلی منو دوس داشت،آدم زرنگی هم بود میتونست از عهده ی زندگی بربیاد، ولی مادرم همیشه از قیافش ایراد میگرفت و میگفت دوس نداره دامادش بشه آخر هم کاری کرد رابطمون تمام بشه،گاهی اوقات برای بیرون رفتن شدیداً منو محدود چون فکر میکنه با اون آدم قرار میزارم. حتی بحث خواستگار که پیش میاد منو مجبور میکنه که اگر آدم خوبی بود جواب مثبت بدم میگه حتماً باید ازدواج کنم،ولی من ازدواج با آدمی که حسی بهش ندارم رو نمیخوام. لطفاً کمکم کنید چون واقعاً نمیدونم چیکار کنم حتی بعضی وقتا به سرم میزنه خودکشی کنم مادرم زندگی رو برام جهنم کرده
من بچه ی کوچیک دارم و شوهر خواهرم که ۹ سال از من کوچیک تره هر روز میاد خونه ی ما آخه خونه ی مادر شوهرم طبقه پایینه و تو کارای خونه کمکم میکنه و نظر میده ولی من دوست ندارم کمکم کنه حریم میگیره کمکم کنه حتی بعضی وقت ها مادرمم که کمکم میکنه حریم میگیره فکر می کنم که اونا درموردم فکر میکنن من تنبلم یا دستو پام سرده یک نوزاد ۳ ماهه هم دارم که کارام بیشتر شده
سلام…من ۱۸ سالمه…وضع مالی خانوادگیم متوسطه از اینکه برام خرج میکنن برای داروهامو و کلاسا و چیزای دیگه و من هیچ پیشرفتی واسه اینا نکرده ام داره آزارم میده…من خودمو لایق نمیدونم که پولشونو هدر بدن برای من…حتی اجازه نمیدن که کار کنم..میدونم با منت خرج میکنن درسته همیشه نمیگن ولی بعضی اوقات از دهنشون در رفته یا رفتارشون نشون میده..روزبه روز بیشتر از خودم متنفر میشم .. هیچ چیز مثبتی ندارم که باعث سربلندیشون بشم…رسما عرضه هیچیزیو ندارم تو هر شاخه ای رفتم خراب کردم حتی نمیدونم خودم به چی علاقه دارم..گ کنکورمم گند زدم..دارم توقعاتمو به صفر میرسونم تا حداقل عذاب وجدانی واسه این خرج کردنا نگیرم…حالم خیلی افتضاحه
سلام خسته نباشید من 30سالمه وچندسالی میشه که ازدواج کدم دوتابچه دارم باشوهروبچه هام زندگی خوبی داشتم تااینکه یگ نفردیگه هم واردی زندگیم شد اینقدرحرف ازدوست داشتن وتعریف های الکی میکدکه منی که فقد توی نوجوانی عاشق شده بودم که خیلی جدی هم نبوددیگه تسلیم این آدم شدم خلاصه بدرقم بازی خوردم هالی که خیلی وابسته کده منووبادلایلی غیرمنطقی ترک کده وخیلی داغونم میشه بیدون قضاوت مشاوره بدین لطفاً کمک کنید
آرامشت حفظ کن
سلام من حدود ۲۸سالمه وچند ساله ک دچار هواس پرتی شدم کارم ب سانیه کشیده دیگه دیونه شدم بخدا دیگه تحمل ندارم لطفا کمکم کنید
من یه دختر جوان هستم که از کودکی دچار آسیبهای جدی روحی و جسمی شدم. در خانوادهای بزرگ شدم که پر از خشونت، بیتوجهی، و رفتارهای ناسالم بوده. در کودکی توسط پدرم مورد آزار جنسی قرار گرفتم و هنوز هم با ترومای اون شبها زندگی میکنم. و هر روز حس تنفر نسبت به پدرم بیشتر میشه الان دارم تلاش میکنم خودم رو بسازم، و برای آیندهام برنامه دارم. ولی هنوز احساس تنهایی، اضطراب، و خشم شدید دارم. نمیتونم حضوری مشاوره بگیرم. میخوام بدونم آیا راهی هست که بتونم از این آسیبها عبور کنم؟ آیا میتونم دوباره اعتماد به نفس و عزت نفس پیدا کنم؟ و چطور میتونم بدون حمایت خانواده، خودم رو درمان کنم؟ ممنون میشم اگر راهنماییام
اره چرا که نه
سلام من هیجده ساله هستم و تو روستا زندگی میکنم..امسال باید کنکور بدم ولی واقعا نمیتونم تلاشی کنم اصلا دیگه برام جونی نمونده به مدرسه که فکر میکتم حالم بد میشه فضای مدرسه ی ما خیلی سمی هست و همه برای پایین کشیدن همه دندون تیز میکنن. و فقط وقتی باهات خوب هستن که نمره هات خوب هست وگرنه در غیراین صورت چهره ای از اونها میبینی که اصلا فکرش رو تمیکنی مدام با حرف های نیش دار اذیتم میکنن.. درمورد این که روستایی هستم و هیچ دوستی ندارم اوتجا امسال خرداد واقعا بهم سخت گذشت برای هر امتحان من فقط روزی دو ساعت میخوابیدم کلا یاد اون روز ها که میوفتم حالم بذ میشه
دیگه مثل روز های قبل از این دبیرستان نیستم خودمو گم کردم اصلا نمیدونم داذم با زندگیم چیکار میکنم چون هرچقدر هم تلاش میکنم کافی نیست هیچوفت نمره هام اوتجوری نبوده که براش تلاش کردم
امسال من صدم رو گذاشتم هرچی ذر تواتم بود گذاشام ولی نشد..اخرش نمذه هام همش هیفده یا هجده شد هیچکدومشون بیست نشد تو خونه ی سمی گیر کردم به من حتی وعده ی غذایی کافی نمیرسه
من فقط هروز باید خونه رو بگردم تا یه چیزی پیدا کنم بخورم ننیذونم بابام شغل جدیدش چیه که اصلا پولش رو ما نمیبینیم نمیدونم مامانم هروز کجا میره و چرا ققط شب ها میاد خونه هربار که بهشون میگم بابا پس غذا چی؟ کلی بحث پیش میاد و این که ..صادقانه بگم حرف هاشون ذل من ذو میشکنه بابام من ذو صذا میزنه ج…نذه مامانمم همینطور..وقتی هم بهشون میگم شما با چشمای خودتون دیدین مه من ج… نده باشم؟ درمیان میگن حتما هستی کع اینقدر بهت برمیهوره..هیچکس و تدارم که بهش پناه ببذم. هبچکس حرفمو باوذ تمیکته هبچ دوستی ندارم تنعا دل خوشیم یه باشکاهه که اوتم سر تمرین حالم بذ میشه چون بهم وعدهی غذایب کافب نمیرسه اصلا چیزی تو خوتن تداریم که بتوتم بخورم. اینقذر دلم سوخت.. مربیمون فهمید این اواخر حالم خوب نبوده فهمیذ سر تمرین سرم گیح میره و رنگم میپره ولی مامان خودم نمیفهمه خوذم یک ساله که از نظر روحی داغونم هرچی تلاش میکنم به نتیجه نمی رسه نه تفریح دارم ته هیچی همش سر خودم رو با گوشی گرم میکنم که سرم بهتر بشه کمتر سرگیجه و تهوع رو حس کنم ولی دوباذه وقتی ماملن و بابام جمع میشن خونه ذوباره بحث و دعوا سر چیز های کوچیک..واقعا نمیکشم من برای یه باشگاهه ساده مجبورم یک ساعت راه رو با واحد برم که فقط دو ساعت دلم خوش باشه و فقط به من پول کرایه واحد میدن
حداقل دلشون نمیسوزه که منی که دارم میرم شهر خب بزار یه ببست تومن اضافع تر بدم که بتوته برای خودش یه شکلات بخذه..اصلا من رو بچه ی خودشون میبینن یا دشمن؟
😭😭😭😭
سلام شدیدنیاز دارم با یکی صحبت کنم کمکم کنه راه تماس و ارتباط ندارم اگر میشه سریع جواب بدید من واقعا حالم بده به طور جدی به خودکشی فکر میکنم
من هستم هرچند وضعیت من بدتر
سوگول حالت خوبه الان؟
دختری هستم 25 ساله ساکن اهواز با پسری توی مجازی اشنا شدم که یک سال از من کوچیکتره و کورد و ساکن قزوین هست . درسش تازه تموم شده و باید دو سال بره سربازی و تا حالا ندیدمش و از اسفند ماه در ارتباطیم میخوام بدونم دارم کار درستی میکنم یا نه ؟ چون من مجبورم دو سال صبر کنم تا سربازیش تموم شه و تازه بره سرکار برای رفت و امدش هم میگه یکسال باید صبر کنی تا بتونم مرخصی سربازی بگیرم
اما بهش نمیاد که پسر بدی باشه و بخواد مثلا منو سرکار بزاره اخه چه دلیل و سودی داره براش ممنون میشم راهنماییم کنین
سلام من دخترم و 15 سالمه و مشکل خیال پردازی بیش از حد دارم افکارم زندگی مو مختل کرده و دیگه. نمیتونم تحمل کنم مشکل عدم تمرکز و حواس پرتی دارم و انگیزه مو از دست دادم لطفاً کمکم کنید..توهم هم میزنم هیچ پشتوانه ای هم ندارم کسی رو ندارم ب فکر من باشه مدام فقط ب خودکشی فکر میکنم خیلی هم تلاش کردم ولی هیچ کدوم از کارام فایده نداشت الان فقطو فقط قرص برنج یا سیانور میخام تحمل هیچ چیزی رو دیگه ندارم.. من درسته سنی ندارم ولی هرچی ک تو دنیا باشه رو تجربه کردم حتی یک درصدش رو کسی نمیدونه.. از خیانت گرفته تا تجا…ز
من تو ام یا تو منی ؟ البته بجز قسمت خیانت و تجاوز
وقت بخیر.من۷ساله که ازدواج کردم.خودم ۳۲سالمه وهمسرم۲۴سالشه.ازهمون اوایل اختلاف سنی که داشتیم برام مشکل بود ولی چون ازدواج سنتی بود با اصرار خانواده این زندگی شروع شد.من شغلم آرایشگری بود.موقع خاستگاری کامل شرایط مالی و خانوادگیم رو براش گفتم که وضع مالی خوبی نداریم.و اون قبول کردوفقط خواست ادامه تحصیل بده.و از اونجایی که آخرین بچه از۷تابچه خونواده بود.عادت کرده بود به مدام ساپورت شدن مالی وعاطفی.من درحدتوانم کمکش کردم.چون وقتی۳سالش بوده باباش فوت کرده.من هم براش همسربودم هم پدر.ولی خونوادگی با این که وضع مالیشون خیلی باما فرق نداره بحث مالی خیلی براشون مهمه.مشکل از اونجایی شروع شد که داداش هاش کارمندشدن ومن درآمدم نسبت به اونا پایین تربود.ولی علی رغم این وضع حمایتش کردم ۲سال کنکور داد تا رشته مامائی قبول شد.نه ازش غذا خواستم ن لباس تمیز وخونه مرتب که فقط بتونه بخونه که به ثمره تلاشش برسه.خودمم شب وروز کار که بتونم هم اجاره خونه بدم هم خرج همسر وخونه وهم دانشگاهش.واز اونجایی ک بچه بزرگ خونه بودم.موقع مریض شدن پدر ومادرم میبردمشون دکتر.که این موضوع با واکنش شدید همیشگی همسرم روبه رو میشد همیشه.چون که تو خونوادش با اینکه ۵تا براذر داره وهمه ازش بزرگترن.هیچکدوم برای مادر وخواهرشون حامی نبودن.من چون شخصیت دلسوزی دارم با بداخلاقی ها وکم کاری هاش کنار اومدم وچشم پوشی کردم ک مثلا بزرگتر وپخته تر بشه بهترمیشه.ولی روز ب روز بدتر وخودخواه ترشد.یک پراید دارم ک به نامش کردم.ولی همش چشمش دنبال زندگی بقیست که کی چی داره تونداری و…با اینکه میدونه صفر تاصد زندگیم بدون اغراق همش با پول خودم بوده.لطفا راهنماییم کنید خیلی توجنگ ذهنی باخودم هستم.
سلام ببخشید بچه چهار ساله که از طریق کارتون انگلیسی یادگرفته و هرچی یاد گرفته بلده الان داره می ه کلاس مادرو کودک که اونجا دارن فارسی صحبت میکنند و شعر فارسی میخونن شعرهایی که تو کارتونها انگلیسی بوده رو فارسی میخونن الان به نظرتون من چیکار کنم؟
سلام من ۷ساله بایک مردی ازدواج کردم ک هردو ازدواج دوممون هست
ازاول تاب الان همیشه بددهنی میکردو دستو بزن داشت راهای طلاقو طی کردیم ولی با مشاوره یکم بهترشد الان باز بعد ثسال دوباره ب قصد کشت ب من حمله کرد و تاتونست کتک زد
من شرایط طلاق ندارم چکار باید بکنم
حتی هیچوقت بخاطر کارهای بدش هم عذر خواهی نمیکنه و منو همیشه مقصر میدونه
یبار کا عصبانیت کرد شماله پلیس رو بگیر تا وقتی تو رو میزنه پلیس بیاد
دوستان بدون بچه ۱۰ ماهم چطور طاقت بیارم منی که بیشتر از همه احساسیم و فکر گذشته ها داغونم میکنه
بچمو دادم دست باباش چون خیلی همیشه طلبکار بود با اینکه ۱ تومن نفقه شو نمیداد و از ماه ۵ بارداری تا الان که ۱۰ ماهشه نفهمیده چطور بزرگ شده
بابامم نمیذاره پسرمو بیارم پیش خودم
۴ روزه استخونام درد میکنه بچم چیکار میکنه بدون من اون ک فقط شیر مادر میخورد
یبار کا عصبانیت کرد شماله پلیس رو بگیر تا وقتی تو رو میزنه پلیس بیادناراحت نباش سعی کن با بابات صحبت کنی و آرومش کنی بعد کاری کنی محرم بچه به دل پدرت بشینه بعد کم کم راضیش کنی بیاریش خونه
سلام من 18سالمه و مشکل خیال پردازی بیش از حد دارم افکارم زندگی مو مختل کرده و دیگه. نمیتونم تحمل کنم مشکل عدم تمرکز و حواس پرتی دارم و انگیزه مو از دست دادم لطفاً کمکم کنید
سلام ما یه خانواده ی مذهبی هستیم که من حدود پنج سال پیش از سر کنجکاوی ایدی اینستاگرام پسر همسایه مون رو پیدا کردم و بهش پیام دادم که ببینم چجور ادمیه و از روی بچگی و خریت تو نقش ادمی فرو رفته بودم که انگار بهش علاقه داره صحبتای ما از توی اینستا کشیده شد توی ایتا اما این وسط من بااسم و کاربری فیک بودم نه خود واقعیم ولی هیچ عکس و ویس و تماس و غیره رد و بدل نشد ما یه مدت چت کردیم و صحبتای محبت امیز گرفته تا معمولی اما نه چت های مخرب و اینکه چون من سیوش کرده بودم شماره ی من براش رفته بود و شمارمو داشت تااینکه تصمیم گرفتم این بازی رو تمومش کنم وقتی موضوع رو مطرح کردم طرف جوری رفتار کرد که انگار دلش شکسته و ناراحته و من نمیخواستم دلشو بشکنم برای همین لو دادم شخصیت واقعیمو و بهش گفتم که من همون همسایتون هستم از بعد اون خودش پیام دادن به منو کمتر کرد تااینکه کلا دیگه پیامی نداد و منم که گفتم چرا خبری ازت نیس گفت نمیخام برات دردسر بشه تااینکه اون ارتباط و کلا قطع کردم و فقط بعد از چند ماه تو همون اینستا یه استوریشو جواب دادم و باز سر صحبت باز شد توی تلگرام بااین تفاوت که مبدونست دیگه کی ام یه سری حرفا زده شد و خدافظی کردم ازش و دیگه کلااا ارتباط قطع شد و تموم و الان بعد چند سال یه اضطراب مسخره ای تو وجود من اومده که نکنه این ادم بیاد و به خونواده ی من بگه که دختر شما با من چت داشته یا قصد داشته باشه باابروی من بازی کنه و این فکرا اذیتم میکنن و نمیدونم اصلا این فکرا درسته یا نه و دچار بیماری شدم هرچقد هم میخام از این فکرا فاصله بگیرم باز نمیشه بااینکه میدونم فکرم سمیه
من ۳۵ سالمه،۳ سال میشه طلاق گرفتم،به دلیل بعضی موارد که باعثش همسر سابقم بود افتادم زندان،و الان به صورت رای باز از ساعت ۸ صب تا ۵ عصر تو یه شرکت تحت نظارت زندان مشغولم،شغل اصلی بنده هم مهندس عمران هست،۶ ماه پیش با یه دختری اشنا شدم ۲۹ ساله طلاق گرفته یه دختر بچه ۲ ساله داره که پیش پدرش زندگی میکنی تو هفته سه تا چهار روز میاد پیشش،من به دختر خانوم نگفتم که زندانی هستم،چند وقت پیش نمیدونم از کجا ولی فهمیده،مادرش زنگ زده به خونمون با مادرم حرف زده،الان دختر خانوم رابطه رو تموم کرده،تو این ۱۸ روز گذشته جز دوسه بار که اونم فقط فحش میداد بهم حرف زدیم،میخام برش گردونم چیکار کنم
بیخیال بزار بره
سلام.اول صداقت درزندگی شرط اول هست .دوم به چه دلیل نگفتی سابقه دارهستی .سوم اگرکسی آدم دوست داشته باشه وعاشقش باشه بایدکه نه قطعابایدزن وشوهرهیچ چیزازهمدیگه پنهان نکنند.توی این چندروزه فوش میخوردی توقع داشتی بیادروسرت نقل ونبات بریزه .توبایدباخانواده خودت به خانه دختربری وازسیرتاپیازکه گذشته تاحالابودی براشون بگی واون موقع دخترحق تصمیم گیری داره نه اینکه تووخانوادت بخواین خودتون به زورغالب اون خانواده کنید.درضمن مگه زن آدم خواهریابرادریاننه بابات هست که بخوای مخفی کاری کنی ها.اگرجواب نه ازدختروخانواده دخترشنیدی بکش کنار.یه ضرب ومثل خدامیگه کسی که ازدل برفت ازدیده برفت
ولش کن کسی که رفته رو نمیشه با التماس برگردوند شاید دوستت ندارم بیخالش شو بهتره تا زندگیت نابود تر از آین نکردی لازم نیست بخاطر کسی ک رفته اینقدر ناراحت باشی چون ارزش نداره اگر دوستت داشت قدرتو میدونست و ولت نمیکرد پس بیخودی التماس میکنی بهش
بمیرم برات