خانه / پرسش و پاسخ روابط عاطفی / نظرات کسانی که شکست عشقی خورده اند| مشاوره شکست عشقی آنلاین
شکست عشقی

نظرات کسانی که شکست عشقی خورده اند| مشاوره شکست عشقی آنلاین

وقتی شکست عشقی خوردید چه‌کار می‌کنید؟ آیا می‌دانید چطور رابطه سرد شده را ترمیم کنید؟ شاید برگرداندن رابطه‌ای که تمام شده کار آسانی نباشد، اما برای اینکه بتوانید بگذرید و حرکتی روبه‌جلو داشته باشید، مقداری تلاش لازم است.
اکثر ما آدم‌ها درجایی از زندگی خود ( در روابط قبلی یا فعلی ) یا حتی در ازدواج خود شکست عشقی خورده‌ایم. ناراحت‌کننده است اما عشق همیشه دوام نداشته و گاهی اوقات به جدایی می‌انجامد که این باعث شکست عشقی می‌شود.

بااین‌حال، باید یاد بگیریم چطور با این جدایی ها کنار آمده و با گذشت زمان قضیه را پشت سر بگذاریم. در این مقاله از مشاوره باما به توضیح اینکه چطور رابطه سرد شده را ترمیم کنیم و همین‌طور چطور با دلتنگی بعد از جدایی کنار بیاییم، می‌پردازیم.
” عشق مثل حقیقت است، گاهی خوب و خوش است و گاهی دردناک” «ویکتور چونیر»

بعد از شکست عشقی چه کنیم؟

بعد از شکست عشقی مسلماً نمی‌شود یک گوشه نشست و شروع به گریه و زاری کرد. دو گزینه پیش رویتان است: یا سعی کنید رابطه سرد شده را ترمیم کنید یا اینکه فراموشش کرده و از آن بگذرید. شاید ساده و آسان به نظر برسد اما این‌طور نیست! درهرصورت اگر شکست عشقی دیده‌اید و می‌خواهید شرایط بهتر شود، باید روی خودتان هم کار کرده و تغییراتی را روی رفتارتان اعمال کنید.
لازم نیست کل شخصیت تان را عوض کنید، بلکه فقط باید نحوه برخورد با چنین شرایطی را تغییر داد. برای گذشتن لازم است شرایط را تجزیه‌وتحلیل کنید، تفکر کنید و خودتان یا رابطه را تغییر دهید.
باید به خاطر داشته باشید، هر زمان شکست عشقی خوردید یا مشکلی در رابطه به وجود آمد، اغلب تقصیر متوجه هر دو طرف است. گاهی اوقات تقصیر یک نفر ممکن است بیشتر از دیگری باشد اما به‌هرحال هر دو طرف در پایان رابطه دوستی مقصر هستند.
از همین رو ضرری ندارد که یک خودنگری و خودارزیابی انجام دهید و ببینید کجاها تقصیر شما بوده و حتی اگر تقصیری دارید و اشتباهی کرده‌اید آن را بپذیرید. همین کار باعث بهبود رابطه می‌شود. این کار باعث می‌شود کنترل اوضاع را به دست گرفته و دفعه بعد دیگر مشکل مشابهی برایتان پیش نیاید.
اگر دفعه بعد به دنبال رابطه‌ای شاد بودید، باید با فهمیدن اینکه در رابطه فعلی‌تان مشکل کجای کار بوده، درک بهتری از خودتان پیدا کنید و بفهمید چرا دائم در یک سری روابط که به هم شباهت دارند گیر می‌افتید.
بنابراین، باید تصمیم بگیرید چطور می‌خواهید از این اوقات سخت و دردناک که در حال حاضر تجربه می‌کنید به‌عنوان فرصتی برای درک بهتر خودتان، افزایش اعتماد به نفس و ایجاد حس خوشبختی استفاده کنید.
“از درد عشق نهراسید، از قلبی بترسید که دیگر نمی‌تواند عشق بورزد” «پابلیتو»

شکست عشقی خوردم چیکار کنم؟

برگرداندن و ترمیم رابطه سرد شده زمانی اتفاق می‌افتد که یاد بگیرید نحوه تعامل خود با کسی که به شما آسیب‌زده را تغییر داده و همین‌طور بیاموزید طبق واکنش آن فرد چطور خود را تغییر دهید. وقتی خیلی به بازگشت رابطه سرد شده فکر کنید، هم خودتان و هم دیگری را از داشتن رابطه‌ای زیبا محروم می‌کنید.
به خاطر داشته باشید، وقتی اوضاع خراب می‌شود و تقصیر شماست، عذرخواهی کنید. دلیل این امر آن است که گاهی اوقات یک عذرخواهی ساده می‌تواند ناراحتی طرف مقابل را از بین برده و رابطه شکست خورده به‌سادگی ترمیم شود.

وقتی می‌خواهید رابطه شکست خورده را برگردانید، باید سعی کنید عشق و بخشش طرف مقابل را با جبران اشتباهات پیش‌آمده به دست بیاورید. با انجام این کار غرور و بزرگی خود را نیز حفظ و بازیابی کنید.
وقتی بیش‌ازاندازه به این شکست عشقی فکر کنید، درواقع به‌طور ناخواسته به رابطه خود آسیب و لطمه وارد می‌کنید. وقتی غرورتان مانع دلجویی از دیگری می‌شود، در اصل به خودتان هم آسیب می‌زنید. باید متوجه باشید که نباید بگذارید گذشته‌ای که نمی‌توان تغییرش داد بر روی لحظه حال شما اثر منفی بگذارد.
” عشق واقعی دردناک است، عشق واقعی کاملاً شما را آسیب‌پذیر می‌کند. عشق واقعی شما را تا فراتر از خودتان برده و از همین رو عشق واقعی شما را ویران می‌کند.
اگر عشق، شما را تکه‌تکه نکند عشق واقعی نبوده” « برتراند راسل»

وقتی رابطه آسیب دیده و خشم و احساس شکست عشقی شما را رها نمی‌کند، به سلامت جسمی، روحی، عاطفی و همین‌طور رابطه آسیب وارد می‌شود.

درمان افسردگی بعد از شکست عشقی

در ادامه راه‌هایی را معرفی کرده‌ایم که کمک می‌کند این آسیب‌دیدگی را پشت سر گذاشته و از زندگی لذت ببرید.
” اگرچه دنیا پر از رنج کشیدن است، اما درعین‌حال پر از غلبه بر این رنج ها نیز هست” «هلن کلر»

  • به خودتان زمان و فضا بدهید: وقتی رابطه آسیب دیده و با شریکتان مشکل دارید یا به فکر جدایی افتاده‌اید، بهتر است به یکدیگر اندکی فرصت دهید. سعی کنید این فرصت را به هم داده و در طی این زمان با هم ارتباط برقرار نکنید. حداقل در ابتدای آن یا تا وقتی‌که به راه‌حل مناسبی برسید.
  • خودتان را منزوی نکنید: همواره در یک رابطه سهم دو طرف برابر بوده و هر دو مسئول شکست در رابطه عاشقانه هستند. باید مسئولیت کامل عشق ازدست‌رفته را بر عهده گرفت و هرکاری که از دستتان برمی‌آید انجام دهید. وقتی افکاری راجع به اینکه چرا رابطه شکست خورده و دلتان شکسته به ذهن می‌آید، از تنهایی و انزوا اجتناب کنید. واقعیت این است، میزان علائم افسردگی در میان کسانی که از حمایت و معاشرت دیگران بی‌بهره‌اند، بیشتر است.
    ” دیوارهایی که برای بیرون نگه‌داشتن ناراحتی دور خودمان می‌سازیم، خوشی را از ما دور نگه می‌دارد” « جیم روون»
    به‌جای این کارها، سعی کنید بیرون بروید و کارهایی که خوشحالتان می‌کند انجام دهید، حتی اگر لازم است گاهی خودتان را مجبور کنید. با دوستان و اعضای خانواده‌ای که همواره از شما حمایت می‌کنند در ارتباط باشید.
  • مهارت کنترل خشم خود را تقویت کنید: واکنش اولیه افراد هنگام تجربه شکست عشقی یا خیانت این است که خشمگین شوند. شاید حس می‌کنید به شما بی احترامی شده، با احترام با شما برخورد نشده و حق‌وحقوقتان در رابطه پایمال‌شده است. وقتی در رابطه شکست خورده‌اید، شاید دلتان بخواهد تلافی کرده و شما هم به دیگری آسیب بزنید. اما باید جلوی این کار را بگیرید چراکه چنین خشمی فقط خرابی و تشویش بیشتری در رابطه به بار می‌آورد. به‌جای آن، سعی کنید به خودتان زمان دهید تا از خشم تان کاسته شود، در این مسیر می‌توانید از گفت‌وگو با دوست، اعضای خانواده یا مشاوره روانشناسی یا مشاوره ازدواج بهره بگیرید. شما می‌توانید حتی احساسات خود را در دفتری یادداشت کنید تا برون‌ریزی کرده و احساس سبکی کنید.

شاید این مطلب هم برایتان مفید باشد : دلایل خیانت مرد به زن

  • متوجه حقیقت باشید: باید سعی کنید و متوجه حقیقت و دلیل اینکه دیگری به شما آسیب‌زده باشید. خیلی وقت‌ها طرف مقابل به شما خیانت یا بی‌وفایی می‌کند چراکه خود او نیز در این رابطه عاشقانه آسیب دیده است.
    ” کسی که هیچ‌وقت درد را تجربه نکرده نمی‌تواند عشق واقعی را هم تجربه کند” «تریستون لوو»
    گاهی اوقات وقتی همسر یا شریک زندگی‌تان به شما بی‌مهری می‌کند، شما هم خواسته یا ناخواسته به او آسیب می‌زنید. بنابراین باید به دنبال حقیقت ماجرا باشید، آن را بشنوید و حقایق را بپذیرید. وقتی این حقیقت را برای شریکتان نیز بازگو می‌کنید، کمک می‌کنید که او هم متوجه موضوع شود.
  • بگذارید احساساتتان جاری شوند: وقتی شکست عشقی می‌خورید، به‌کل از همه‌چیز ناراحت می‌شوید. اغلب اوقات به خاطر خواسته‌های برآورده نشده خود ناراحت شده‌اید. گاهی اوقات درد و ناراحتی نشانه این است که باید برای غم از دست دادن عشق خود زمان کافی بدهید. پس اجازه دهید احساساتتان جاری شود، ناراحتی را حس کرده و بگذارید اشک‌هایتان اگر حس گریه‌دارید سرازیر شود. گریه کردن همیشه کمک می‌کند سبک شوید و صدالبته خواص درمانی هم دارد.
  • از دلایل شکست عشقی خود کسب تجربه کنید: هرگز تجربه درد و رنج آسان نیست اما این احساسات همیشه به طرزی نهفته درس‌هایی به ما می‌آموزد. وقتی شکست عشقی خوردید، سعی کنید بفهمید به چه چیزی لازم است توجه بیشتری نشان دهید یا چه‌کاری را لازم است بیشتر انجام دهید تا اوضاع رابطه فعلی‌تان بهتر شود یا در روابط آینده شکست عشقی نخوردید.
    ” دست‌آخر متوجه می‌شوید که عشق درمان همه‌چیز است و عشق تمام چیزی است که داریم.” «گری زوکا»
  • ببخشید و فراموش کنید: وقتی در رابطه شکست می‌خورید، بد خلق و بدبین می‌شوید و تمایلی برای شروع رابطه دوستی و عاشقانه جدیدی را ندارید. خودتان را قربانی این شکست می‌دانید و درد و رنج را زنده نگه می‌دارید، به دور خودتان دیوار محافظی کشیده و به‌شدت دعوا و مشاجره را در چرخش نگه می‌دارید.
    سخت‌ترین کار، فراموش کردن و رها کردن است، مخصوصاً وقتی خیلی آسیب‌دیده‌اید. اما هیچ راه دیگری برای درمان شکست عشقی نیست. باید به خاطر داشته باشید که بخشش و بخشیدن طرف مقابل اول‌ازهمه به نفع خودتان است.
    بااین‌حال، بخشیدن به این معنا نیست که از رفتار طرف مقابل می‌گذریم یا اجازه می‌دهیم به آسیب زدن به ما ادامه دهد. بخشیدن یعنی رها کردن تمام تلخی و تنفری که نسبت به‌طرف مقابل دارید و گذشتن از تلافی کردن بدی‌های او.
    به‌محض اینکه بتوانید درد و غم شکست عشقی را فراموش کنید، می‌توانید روند اعتماد دوباره و تجربه حس شادی و رضایت درونی را آغاز کنید و ظرف مدت کوتاهی به رابطه شاد، رضایت‌بخش و یک عشق واقعی که حقتان بود برسید.
    ” عشق مهم‌ترین قدرت شفابخشی است که وجود دارد.” « لوئیز هی»
    وقتی معنای عشق واقعی بین دو نفر را عمیقاً درک کنید، خواهید دید که در عشق واقعی درس‌ها و نکات بسیاری برای رشد فردی وجود دارد. فراموش نکنید که از فرصت‌هایی که در زندگی پیش می‌آید استفاده کنید چراکه معلوم نیست چه زمان عشق حقیقی یا نیمه گم‌شده‌تان را پیدا می‌کنید!
    به خاطر داشته باشید که:
    ” بهتر است عاشق شوی و شکست بخوری تا اینکه اصلاً عاشق نشوی” «آلفرد لرد تنیسون»
    نظر شما در مورد شکست عشقی در رابطه چیست؟ آیا تجربه یا پیشنهادی در مورد ترمیم رابطه شکست خورده یا مدیریت احساسات پشیمانی بعد از طلاق دارید؟ لطفاً آن را با ما به اشتراک بگذارید.

کنار آمدن با شکست عشقی

سوگ پس از اتمام یک رابطه و جدایی از کسی که زمانی عاشقش بوده ایم مانند مرگ کسی است که عاشقش بوده ایم، به همین دلیل نیازمند طی دوره ی سوگ است، پس بهتر است ما پس از جدایی مراحل این دوره را پشت سر بگذاریم تا بتوانیم پس از این مدت به زندگی عادی بازگردیم.

مراحل سوگواری عاطفی

  • انکار: فرد هنوز نپذیرفته است که شریک عاطفی خود را از دست داده و تنها شده است.
  • خشم: فرد برای جلوگیری از افسردگی، پرخاشگر می شود و دیگران را مقصر اتما رابطه می داند.
  • اندوه: وقتی فرد دیگر فقدان را انکار نمی کند، خشمش فروکش می کند و با اندوه خود روبرو می شود.
  • چانه زنی: فرد وضعیت جدید زندگی را بررسی می کند و به فکر راه حلی برای این مشکل است.
  • پذیرش: فرد بلاخره می تواند با فقدانش کنار بیاید و به زندگی عادی بازگردد.

میانگین دوره ی سوگواری عاطفی تقریبا 6 ماه است، در بعضی از افراد این مدت زمان طولانی تر و در بعضی از افراد کمی کوتاه تر است، بعد از طی دوره ی سوگواری عاطفی ما آمادگی این را داریم که وارد یک رابطه ی جدید شویم اما اگر این دوره به درستی طی نشود، احتمال این که به روابط بعدی ما نیز آسیب بزند وجود دارد.

راه هایی برای عبور از شکست عشقی

  • به یک روانشناس مراجع کنید و از کمک حرفه ایی بهره مند شوید.
  • اجازه بدهید غم و اندوه پس از اتمام رابطه تجربه شود، سرکوب این احساسات در بلند مدت آسیب بیشتری در پی خواهد داشت.
  • به خود برای عبور از شکست عاطفی زمان بدهید.
  • شریک عاطفی سابق تان را از تمام شبکه های اجتماعی دو طرفه حذف کنید.
  • از برقراری تماس عاطفی مجدد با او اجتناب کنید.
  • درهنگام دلتنگی و مرور خاطرات، وقایع منفی را هم به یاد بیاورید و دلایلی را که منجر به جدایی شد مرور کنید.
  • از خودتان مراقبت کنید و به سلامت روانی و جسمی خود اهمیت دهید.
  • عزت نفس و احساس ارزشمندی را در خود، با مطالعه کردن دراین باره و گرفتن کمک حرفه ای افزایش دهید.

فراموش نکنید که آدم های دیگری نیز وجود دارند و آن فرد آخرین فردی نیست که شما با او آشنا شده اید.

با عرض خسته نباشید. من مدت ده روز هست با پسری آشنا شدم که کسی واسطه شده بین ما و آشنامون کرده. من خودم پنج سال که با هیچ پسری رابطه نداشتم. یعنی تنهایی به سر میبردم. حالا دوباره این شانس به خودم دادم که با کسی آشنا بشم و از تنهایی بیرون بیام. الان مدت ده روز که با این آقا صحبت میکنم شرطی ک با هم گذاشتیم این بوده که دروغی بینمون نباشه و هرحرفی بهم بگیم.
روز جمعه اولین دیدارمون بود. این آقا هر حرفی که میزد در مورد رابطه های جنسی که مردم انجام میدن و رابطه های مثل خیانت بیشترین صحبت های که کردیم. در مورد کارش و درمورد خصوصیت اخلاقی که به چیا علاقه داره و من به چیا علاقه دارم. الان صبحت ما به اینجا رسیده ک هربار دیدار همو بغل کنیم و اینکه اون طبعش گرم و خیلی موقع ها اذیت میشه. ازم درخواست کرد که جوری باهم باشیم ک دخول انجام نشه فقط سطحی.
من قبول نکردم چند باری حرفشو تکرار کرد و روش های گفت. قرار شد ک حضوری صحبت کنیم. من نمیدونم چیکار کنم. من طبع خودمم گرمه.
قرار بود منو اون همدم هم باشیم چون جفتمون شکست عشقی بدی خوردیم. الان میترسم با قبول کردن درخواستش بشه عادت و رابطه مون نتیجه خوبی نداشته باشه توی زندگی اون خیلی دختر اومده رفته با اکثریت هم رابطه داشته من نمیخام مثل اون دخترا باشم ولی نمیخامم این از دست بدم چیکار باید انجام بدم؟

پاسخ مشاور به سوال “چگونه بعد از شکست عاطفی دوباره عاشق شویم”

سلام دوست عزیز

بنده در سوالی که مطرح کردید متوجه هدف شما از ارتباط با این آقا پسر نشدم. چیزی که متوجه شدم، شما بعد از تجربه تلخ شکست عشقی و تحمل درد و غم حاصل از این شکست، حالا برای رهایی از احساس تنهایی تصمیم به شروع رابطه دوستی نموده اید.

اینکه فردی بین شما واسطه شده و این پسر را به شما معرفی کرده، تضمینی بر امنیت در رابطه نیست.

به نظر بنده شما از تجربه شکست عشقی گذشته خود درس نگرفته اید و اشتباه گذشته خود را فراموش و دوباره تکرار می کنید.

وقتی هدف از شروع رابطه برای یک دختر، فرار از غم تنهایی باشد، این بدان معناست که او اکنون شرایط روحی روانی مناسبی برای برقراری ارتباط عاطفی ندارد.

فردی که از درون احساس ناامیدی و شکست می کند و عزت نفس کافی ندارد، هرگز نمی تواند در یک رابطه عاطفی موفق باشد. چنین دختری همیشه از طرف پسر مورد سوء استفاده قرار می گیرد.

تا زمانیکه احساس خوشبختی و شادی خود را وابسته به دوستی با دیگران بدانید، تا زمانیکه به این باور نرسید که هیچکس بجز خودتان نمی تواند این احساس تنهایی و ناراحتی را از بین ببرد، هرگز در یک رابطه موفق نخواهید بود.

اگر هدف شما از شروع و ادامه این رابطه، لذت بردن از زندگی و عشق بازی و برقراری رابطه جنسی است، پس نباید از چنین ارتباطی انتظار ازدواج و یک رابطه پایدار را داشت. پسری که در رابطه دوستی مدام در مورد رابطه جنسی حرف می زند، هدف خود را به طور شفاف از این رابطه مشخص کرده است.

یک دختر آگاه و با اعتماد بنفس، در جوابی قاطع به این پسر “نه” می گوید، ترس از دست دادن ندارد و مطمئن است چنین رابطه ای جز شکست و آسیب روحی چیزی به همراه نخواهد داشت.

دختری ضعیف و بی اعتماد بنفس، ترس از دست دادن در رابطه را دارد، نمی تواند در مقابله با این احساس ترس، واکنش مناسبی نشان دهد. بنابراین تسلیم تمایلات نفسانی خود می شود، شخصیت و ارزشهای زندگی خود را نادیده می گیرد و به مرور در یک باتلاق رابطه ناسالم غرق می شود.

پسری که قصد ازدواج دارد، به دنبال یک همسر پاک و سالم می گردد، اولویت او در انتخاب همسر شایسته چیزی فراتر از سکس است. اینکه یک پسر طبعی گرم دارد و در ارتباط با دختر اذیت می شود و نمی تواند وسوسه های خود را کنترل کند، این مشکل شما نیست. شما درمانگر مشکلات جنسی مردان نیستید. او باید خیلی زود برای درمان مشکلات جنسی به دکتر مراجعه کند.

به طور کلی، پیشنهاد می کنم دچار خودفریبی نشوید، از اشتباهات گذشته خود درس بگیرید، وقت خود را در روابط ناسالم تلف نکنید، بر روی تقویت عزت نفس خود کار کنید و در حالت کلی نگاه خود را به زندگی و رابطه تغییر دهید.

افزایش آگاهی با مطالعه کتاب صورت می پذیرد، تمرین این آموخته ها موجب تقویت مهارت درون فردی و مهارت ارتباطی می گردد و شما به عنوان یک فرد مستقل و آزاد می توانید برای آینده زندگی خود تصمیم بگیرید و کنترل زندگی و سرنوشت خود را به دست احساسات نسپارید.

چگونه بعد از شکست دوباره شروع کنیم؟

دختری هستم شاغل 29 ساله ده سال پیش یه رابطه خیلی خوب برای ازدواج رو شروع کردم ولی متاسفانه بعد 5 سال نامزدی بهم خورد الان 5 سال گذشته ولی هنوز نمیتونم کس دیگه ای رو دوست داشته باشم البته خیلی تلاش کردم وارد یه رابطه جدید بشم شرایطشم فراهم شد ولی قلبا احساس خوبی ندارم. نسبت به ازدواج و دوست داشتن یه شخص جدید به زندگی سابقم برگشتم سرکار میرم فعالیتهای اجتماعی زیادی رو دنبال میکنم اما توی خونه وزندگی شخصی ام مخصوصا هنگام تنهایی ام حس وحال خیلی بدی دارم ‌هر چندماهی یبار بخاطر نامزد قبلی ام دلتنگ میشم حالم بد میشه و اصلانم دست خودم نیست. درحدی سرکار رفتن برام سخت و طاقت فرسا میشه بیشتر سعی میکنم بخ,ابم واز انواع مسکن ها استفاده میکنم یا ورزش میکنم میرم خرید ولی انگار نه انگار. حتی از شهری که اون نفر هست رفتم ولی بازم هر چند وقت یبار این احساسات ناراحت کننده ‌ناامید کننده میاد سراغم بی انگیزگی به زندگی برام سخته تمام توجهم معطوف به پیشرفت های شغلی شده ولی از درون احساس کمبودهای احساسی دارم

پاسخ مشاور به پرسش چگونه دوباره عاشق شویم؟

این کاملا طبیعی است که فراموش کردن کسی که تصور می کردید قرار است تا آخر عمر در کنار شما باشد انقدر سخت باشد. شما بارها و بارها تصور کردید که زندگی کردن با نامزد سابقتان می تواند چگونه باشد اما به هر علتی این اتفاق نیفتاده است. چیزی که واضح است این است که نتوانستید از شکست عشقی عبور کنید. شما مدام سعی می کنید احساسات و افکارتان نسبت به نامزد سابقتان  را پس بزنید و در موردش فکر نکنید. شما تا زمانی که اینگونه رفتار کنید شهرتان که سهل است، کشورتان هم عوض کنید بازهم نمی توانید به او فکر نکنید.

شما مدام خودتان را تحت فشار می گذارید که به او فکر نکنید بنابراین نمی توانید به او فکر نکنید. من اگر به شما بگویم به خرگوش سفید فکر نکن شما دقیقا به خرگوش سفید فکر میکنید؛ بنابراین باید بپذیرید که بسیار سخت است این فرایند جدایی و خودتان را درک کنید و برای این موضوع سوگواری کنید.

5 دلیلی که این فرایند را به تعویق می اندازد:

در زیر پنج رفتار رایجی که ممکن است روند بهبودی شما را خراب کنند و راه‌هایی برای متوقف کردن آنها آورده شده است.

  • 1- فاجعه سازی: همانطور که از نام آن پیداست، فاجعه‌سازی عبارت است از قرار دادن یک موقعیت دردناک به عنوان یک فاجعه یا بدترین سناریو، و در نتیجه، در واقع تشدید درد و ناراحتی عاطفی شما. این شامل عناصر نشخوار فکری، احساس درماندگی و بدبینی است و اغلب با کسانی که از درد مزمن رنج می برند مرتبط است. مطالعات نشان می‌دهد، بیمارانی که رفتار فاجعه‌آمیزتری از خود نشان می‌دهند، درد و افسردگی بیشتری را گزارش می‌کنند و کمتر به درمان پاسخ مثبت نشان می‌دهند. در طول مارپیچ جدایی، به راحتی می توانید وضعیت را اغراق کنید. به عنوان مثال، ممکن است خود را متقاعد کنید که هرگز بر درد غلبه نخواهید کرد، یا اینکه همسر سابقتان «یکی» است – در هر صورت، توانایی بهبودی زودتر را از خود سلب کرده و در این فرآیند خود را بدبخت تر می کنید.

راه حل: فقط بدترین نتیجه ممکن را تصور نکنید. احتمالات واقع بینانه را نیز در نظر بگیرید.

  1. نشخوار کردن. من به عنوان کسی که اغلب در سر اوست و بی‌پایان روی چیزهای جزئی وسواس دارد، از خطرات نشخوار کردن آگاهم. بسیار آسان است که با افکار سرزنش کننده خود سرزنش شوید، مانند “اگر فقط این کار را طور دیگری انجام می دادم یا به جای آن این را می گفتم.” رابین اچ سی، نویسنده و رفتارشناس، توضیح می دهد که نتیجه نشخوار مداوم این است که «زندگی خودش را می گیرد، در حافظه نقش می بندد و بخشی از هویت شما می شود. سپس موضوع به دیدگاه شما در مورد آنچه اتفاق افتاده تبدیل می‌شود، نه آنچه اتفاق افتاده است.» با فکر کردن مداوم به جدایی خود در فرضیات، یا وسواس در مورد آنچه که باید اتفاق می افتاد به جای آنچه در واقع اتفاق می افتاد، هرگز نمی توانید از این رابطه یاد بگیرید یا فراتر از آن رشد کنید.

راه حل: «اگر فقط» درباره جدایی را به حداقل برسانید.

هر روز روزی 4 بار به مدت 15 دقیقه به نامزدتان فکر کنید. این یک تکلیف است و حتی اگر برایتان خوشایند نیست انجام دهید. ممکن روزهای اول اذیت کننده باشد اما در روز های بعد در پذیرش این موضوع و بهبود حالتان مؤثر است.محتوای آن نباید به گونه ای باشد که خودتان راسرزنش کنید.

برای نامزد سابقتان نامه بنویسید و هر چه دل تنگتان میخواهد برای او بنویسید هر احساسی که نسبت به او دارید را بنویسید. شما کاملا مجاز هستید هر آنچه به ذهنتان می آید را بنویسید.حرف هایی که این همه سال در ذهنتان مرور کردید و دوست داشتید به او بگویید را مطرح کنید.

  1. امتناع از پذیرش این که تمام شده است. کوین دارنه، مشاور روابط و نویسنده، می‌گوید: برای اینکه واقعاً ادامه دهید، باید رها کنید. اما واقعیت این است که بسیاری از ما به فرصتی برای آشتی امیدواریم. دارنه می‌گوید: «ما توسط رمان‌های عاشقانه و فیلم‌های هالیوودی برنامه‌ریزی شده‌ایم که جدایی‌ها را به‌عنوان پله‌هایی برای رسیدن به خوشبختی ببینیم. تقریباً همه عاشق داستانی هستند که در آن زن و شوهری در نهایت پس از گذراندن یک آشفتگی عاطفی دردناک دوباره به هم می رسند. اما تا زمانی که انتظار دارید دوباره با نامزد سابق خود کنار بیایید، به شکنجه خود ادامه خواهید داد و خود را به روی تجربیات جدید می بندید.

راه حل: به طور کامل از روال گذشته خود جدا شوید – این به معنای قطع کامل ارتباط با رسانه های اجتماعی و سایر اشکال ارتباطی است.

  1. از دست دادن ارزشمندی و علایق خود. تصور اینکه چگونه زوج‌ها، به‌ویژه آن‌هایی که زندگی‌شان سال‌ها به‌طور جدایی‌ناپذیر در هم تنیده شده است، چگونه ممکن است پس از جدایی، چیزی شبیه به بحران هویت را تجربه کنند، دشوار نیست. آنها بدون نیمه دیگرشان چه کسانی هستند؟ این فرآیند فکری ممکن است با این باور توضیح داده شود که خودپنداره فرد در آغاز یک رابطه گسترش می یابد و در پایان آن کاهش می یابد. در حقیقت، پس از جدایی، گری لواندوفسکی، استاد روانشناسی و دانشمند روابط، توضیح می‌دهد: «مردم پاسخ‌های کمتری به این سؤال دارند که «من کیستم؟» و عموماً در مورد اینکه چه کسی هستند، احساس عدم اطمینان بیشتری می کنند.»

راه حل: در فعالیت های جدید

به خودتان عشق بورزید: آنچه را از دیگران انتظار دارید برایتان برآورده کنند، خودتان برآورده کنید،چه چیزهایی شما را خوشحال میکند؟ اگر چیزی به ذهنتان نمی آید به قبل از اینکه این فرد وارد زندگیتان شود فکر کنید.چه کارهایی را دوست داشتید؟چه چیزهایی شما را خوشحال می کرد؟شما به تنهایی و خودی خود با ارزش هستید و می توانید بدون حضور آن فرد هم خوشحال باشید. شرکت کنید تا حس خود را بازیابی کنید.

  1. شنیدن تنها چیزی که می خواهید بشنوید. تکیه بر دوستان بخش مهمی از روند بهبودی برای اکثر افراد پس از جدایی دردناک است. یک دوست قابل اعتماد می تواند یک تخته صدا، شانه ای برای گریه کردن و یک شنونده صبور باشد – به خصوص در ابتدا. اما دیر یا زود، یکی از دوستان ممکن است چیزهایی بگوید که شما نمی‌خواهید بشنوید، مانند اینکه اشتباهات خود را به شما گوشزد کند، و حتی ممکن است تفکر شما را به چالش بکشد. بدیهی است که هیچ کس از اینکه گفته شود اشتباه می کند لذت نمی برد، اما عدم دریافت بازخورد صادقانه می تواند در دراز مدت به شما آسیب برساند. علاوه بر این، “شما ممکن است درد جدایی خود را بیشتر کنید، و . سارا استانیزی، یک درمانگر ازدواج و خانواده دارای مجوز مستقر در کالیفرنیا، می‌گوید: «احتمالاً در آینده اشتباهات مشابهی در رابطه را مرتکب می‌شویم»
  • مراجعه به روانشناس یا مشاور و صحبت کردن درباره افکارتان روند پذیرش را تسریع می بخشد.

چگونه با دختری که شکست عشقی خورده رفتار کنیم؟

با درود دخترم چند روزیه که از یه رابطه ۵ساله بدلایلی خارج شده و با اینکه میدونه که اسیب میدیده تو اون رابطه اما خیلی ناراحته که طبیعیه چطور میشه بهش کمک کرد تا سلامت روح و جسمش بخطر نیفته واقعا من به عنوان مادر فکررکنم دو برابر اون ناراحتم لطفا اگه راهکاری دارید بفرمایید در ضمن خودم رشته ام روانشناسی و در این حوزه اطلاعات و مطالعاتی رو دارم اما میدونید من بدلیل مادر بودن نمیتونم کمکی جز پذیرش و تسلس های غیر مستقیم باشم و در ضمن تمایلی هم نداره الان با مشاوری صحبت کنه اما من میدونم به تنهایی نمیتونه از این مرحله به خوبی عبور کنه منتظر پیشنهاد شما هستم با سپاس.

شکست عشقی دختر از پسر

سلام وقت بخیر .خیلی هم عالی که انقدر هوای دخترتون رو دارید و حامی هستید قطعا جداشدن از رابطه عاطفی خیلی دچار نگرانی و ناراحتی یا حتی افسردگی میشن ولی بهشون بگید خیلی عالی شد که شناخت پبدا کردی چون یک انتخاب اشتباه تبعات منفی دیگری در زندگیت خواهد داشت که اون زمان به یک راه بن بست میرسیدی پس خداوند خیلی دوستت داشته که کمکمون کرده.

موفق باشید

گلسا بمانیان

کارشناسی ارشد مشاوره خانواده

55 دیدگاه

  1. سلام من یه پسر ۳۲ ساله هستم یکسال پیش یه دختر اتفاقی وارد زندگیم شد و پس از ۳ هفته گفت حوصله رابطه ندارم و رفت من بهش گفتم هر جور که راحته ولی بعد ۲ ماه مجددا برگشت و گفت که دیگه تا آخر باهام میمونه منم قبولش کردم حدودا ۷ ماه باهم تو رابطه بودیم که گفت بیا خواستگاری و منم گفتم هنوز نمیتونم تصمیمی در این مورد بگیرم و هی بی توجه شدم بهش که آخرش دیگه رفت و منم پیگیرش نشدم بعد ۴۰ روز بهش گفتم میام خاستگاری و تصمیممو گرفتم ولی اون قبول نکرد و گفت بهت سرد شدم دیگه و فهمیدم با یکی وارد رابطه شده الان حدودا ۵ ماهه که من شب و روز ندارم واسش همش فکرم درگیرشه و عذاب وجدان دارم که چرا همون موقه نرفتم خاستگاریش و نمیتونم خودمو ببخشم دائما خود خوری میکنم…لطفا بهم کمک کنین عشقش تا استخونم نفوذ کرده و دوریش داغونم میکنه

  2. سلام من 16 سالمه و عاشق درس هستم میخواستم روزی خلبان بشم خیلی برای درسم تلاش کردم اما روزی که اصلا انتظار شو نداشتم من به عقد پسر 18 ساله درآوردن پسره پسر خوبیه اما اون عاشق دختر عمه اش بود دختر عمه باز با پسر دایی اش نامزد کرد خلاصه این که من و نامزدم علاقه ای بهم نداشتیم پسر عموی من باز میاد به نامزد میگه که من از خیلی وقت که از نسا خوشم میاد دیگه همه چی خراب شد نامزدم حرف هایی خیلی بدی درباره ام زد کلی گریه کردم اما الان بهم علاقه داریم

  3. سلام من برای خودم نیامدم برای دوستم اومدم
    یه دوستم که پسر پاک و ساده ای هست در گذشته واسه اینکه خیلی دیر جنبید دختری که دوستش داشت از دستش پرید با اینکه دختره هم تو نامه بهش گفت چقدر دیر اومدی!حالا اون داستان گذشت تا اینکه دوستم کنار مغازه اش از دختری مغازه دار خوشش میاد و اون هم همچنین که رابطه میانشان در اندازه حس و نگاه بود تا اینکه دوستم ورشکست میشه و از اونجا میره اما دختره تو مغازه کناری همچنان هست و دوستم به یادش هست اما پنج سال از اون داستان میگذره به من درباره اش میگه منم پس از این دست و اون دست کردن های زیاد با یه میانجی به دختره رسوندم اما دختره مثل همون دختره تو ده سال پیش گفت که با یه نفری پیمان بسته و نزدیکه که عقد کنند.منم یخ شدم خیلی برای دوست ام ناراحت شدم.گفتم بیچاره دوبار هست که دلش میشکنه اما وقتی بهش گفتم گفت عشق به رسیدن و نرسیدن نیست مهم اینه که به یادش هستم.خیلی پاک و اون دنیایی هست دلم براش میسوزه نمیدونم چکار کنم.
    میشه کمک کنید در راه خدا راهنمایی بکنید.

  4. سلام من محمد هستم ۲۶سالمه از ۱۴سالگی با یه دختری تو رابطه بودم واقعا عاشقش بودم انگاری اونم بود ۷سال تو رابطه بودیم عاشقش بودم ولی یهو رنگ عوض کردو کات و بلاک
    خواستم بگم ما پسرا هم بخدا دل داریم هنوزم هرشب بخاطرش مستم هرشب عکساو ویساشو مرور میکنم ولی دیگه بریدم
    واقعا بریدم خودمو راحت میکنم
    ولی بخدا ما بی احساس نیستیم ماهم عاشق میشیم ما هم هرشب بخاطرش میخوابیم و پامیشیم
    ابجیا داداشیا شرافتن ولی عرضه رابطه ندارید نرید تو رابطه که تهش رنگ عوض کنید نکنید

    • دقیقا منم اینطور هستم اما من نامزدم اینکارو کرده و الان بلاکم کرده بخاطر اینک من گفتم خونمو از بابا مامانت جدا کن

  5. منم مثل خودت بودم ازسن ۱۵سالگی پسرخاله ام بدجوری به من علاقه مند شدهرروزوهرشب تندتند ازخدمت سربازیش مرخصی می گرفت میومد خونه مون منم چون بهش علاقه مند شده بودم ازروی خجالت نمی تونستم بهش ابراز علاقه کنم یه بار که بامادرش اومد بود خونمون می خواست دستمو بگیره ومنو بغل کنه منم جلوی چشم خواهر برادر کوچیکم خجالت کشیدم ودستشو ول کردم وزدم زیر گریه ورفتم تواتاقم اونم ازاون موقع دیگه خونمون نیومد و دلش شکست فکر کنم اون روز می خواست ازمن خواستگتری کنه هنوز ۱هفته نگذشته بود رفت خواستگاری دختر داییم جلوی چشم خودم تامنو آتیش بزنه ولی جواب رد ااز پدرش شنید وبعد از۲سال ازاون موقع بادختر همسایه شون رفیق شد وباهم ازدواج کردند و۳تا بچه دارند ودخترشم ۱۴ساله هستش ومنم بعدازازدواجش تا۱سال افسرده سده بودم که چرامن باهاش ازدواج نکردم هنوزم بعداز۲۰سال عاشقشم واونم هنوز به من عللاقه داره وهرباربه من زل می زنه نگام می کنه اون بعد ازنامزدیش ۱هفته بعدش برام دوست صمیمی شو خواستگتری من اورد که خیلی پولدار بود ولی من ازلجش جواب رد دادم من بعد ازعروسیش تا۱سال فقط تواتاقم گریه می کردم وآرزوی مرگ خودمو می کردم

  6. سلام 17 سالمه پسر هستم من دچار شکست عشقی شدم من دو سال با دختری از محل خودمون در رابطه بودم و عاشق هم بودیم قرار ازدواج گذاشته بودیم درسم که تموم شد برم خاستگاریش تو این دو سال بحثم داشتیم بیشتر سر حساس بودن منو درک نکردن اون بود چون حساس بودم روش و بعضی جاها نمیزاشتم بره سر یکی بحثامون که سر قرار گذاشتن بود یه چند روز باهاش قهر کردم بعد دیدم یکم فرق کرده ولی باهاش حرف زدم درست شد واسه اینکه بخام از دلش دربیارم رفتم به مامانش زنگ زدم و با مامانش در جریان گذاشتم از طرفیم مامانش چندبار از رابطه ما با خبر شده بود ولی این سری علنی بهش گفتم و اونم خوشحال شد راستی اینم بگم که اون یه سال ازم کوچک تره بعد از ابنکه به مامانش حرف زدم باهام خوب شد (ولی هنوز مامانش باهاش حرف نزده بود خونه نبود وقتی گفتم) تیه بحث دیگم پیش اومد بینمون چند روزی قهر بودیم اونم اومد خونه مامانشم باهاش حرف زد دیگه رابطمون مثل قبل نشد حالا نمیدونم مامانش باهاش حرف زد که ایجوری شد یا واسه بحثی که داشتیم بوده بعد اون قضیه با التماسو هرچی که بود نگهش داشتم چند بار رفت بازم با التماس نگهش داشتم که دیگه خسته شدم هرسری که میرفت برش میگردوندم بدتر میشد راحت بهم میگفت دوست ندارم نمیخام دیه باهات باشم تو سایت های مشاوره یه چیزایی خوندم درباره برگردوندن معشوق خوندم فهمیدم باید یه مدت تنهاش بزارم منم همین کارو کردم 4هفته نه زنگی نه هیچی حتی با دعا نویسم تماس گرفتم پولم دادم که نتیجه ای نداد میخام الان کمکم کنید برشگردونم تو ای مدتم به فراموش کردنش فکر کردم ولی هم از نظر قلبی نمیتونم ازش بگزرم هم از نظر عقلی چون خیلی دختر خوبیه

  7. 1403فروردین
    سلام من دختر هستم من از سن 9سالگی عاشق پسر خالم شدم دیگه نتونسم علاقه ای که بهش دارم پنهان کنم تو سن 14سالگی بهش پیام دادم گفتم که بهش علاقه دارم اون برداشت گف من تورو به چشم خواهر میبینم ??
    از اون روزی که دونس بهش علاقه دارم باهام قهر کرده حرف نمیزنه من الان 15 سالم
    دعام کنید

  8. سلام من دو سال با یه پسری بودم که بعد دوسال رفته تو اون دو سال بهم ثابت شده بود که دوسم دارع ولی رفت تهش الان من موندم و حال خرابم واقعا نمیدونم چیکار کنم اگه دوسم داشت اون همه کارش برام برا چی بود?

  9. سلام، خدا قوت. من دو سال با یه اقایی دوست بودم که رابطه خوبی داشتیم ولی خوب خیلی مشکلات هم داشتم مهم ترینش این بود که با دخترا لاس میزد و من بعد دو سال 25 بهمن سال پیش کات کردم و خیلی خیلی برام سخت و مشکل بود یک سال هست حس میکنم دچار افسردگی شدم نمیتونم به کسی اعتماد کنم نمیتونم با فرد جدیدی وارد رابطه بشم نمیتونم حتی به همون ادم برگردم با اینکه یک ساله داره تلاش میکنه من برگردم تو این مدت چند نفر بهم پیشنهاد دادن که من رد کردم و فقط ی اقایی بود که کنارم موند محبت کرد کمک کرد و من خیلی بهش اعتماد داشتم این اقا من و خیلی دوست داشت خیلی کارا برام کرد ولی من همش درحال گریه و حال بدی بودم و حضورش و حس نمیکردم و با بی تفاوتیم باعث شدم دور شه ازم وقتی دور شد من متوجه شدم بعد اون شکستی که داشتم(مهدی که دو سال باهاش بودم) به تنها کسی که تونستم حس پیدا کنم این آقا بود(امیر) که تو دانشگاه میبینمش اون بعد چند ماه به خاطر کارایی که من کردم و ناراحتش کرد رف و وقتی رف من تازه فهمیدم چقدر دوسش دارم و تنها کسی بوده که تونستم بعد مهدی بهش حس پیدا کنم و سعی کردم حرف بزنم باهاش ک برگرده ولی برنگشت تو رفتاراش مشخصه که من و دوست داره همچنان ولی برنمیگرده. الان یک سالی هست که گذشته و من نمیتونم به هیچکس اعتماد کنم حس پیدا کنم ارامش پیدا کنم نمیزارم کسی نزدیکم بشه همش میگم شاید امیر برگرده.. کل ذهنم شده این ادم خیلی وقتا همش دارم گریه میکنم من ادم شادی بودم و الان هیچ خنده و شادی تو وجودم نیست این حالی که دارم یک ساله همراهمه و اذیتم میکنه بعضی روزا از فشار زیاد به خودکشی فکر کردم .. میخوام که مثل قبل شاد باشم نمیتونم. میخوام فراموش کنم و برم با ادم جدید نمیتونم. میخوام اعتماد کنم به کسی نمیتونم..

  10. یه ساله یه رابطه رو به خاطر خیانت طرف تموم کردم خودمم تموم کردم ولی الان یه سال با فکرش میخوابمو بلند میشم و هیچ وقت هم نمیخوام برگردم به رابطه ولی نمیتونم فراموشش کنم اصلا یعنی یه تضاد کاملا واضح حالم خوب نمیشه طرف اون میخواد برگرده ولی من نمیتونم ببخشمش و خیانتش از یادم نمیره از یه طرفی هم میمیرم برا یه بار دیدنش اصلا معلوم نیست چمه تو این یه سال همه چیمو داغون کردم همه چیمو همرو از خودم دور کردم حوصله ندارم هیچکس باهام حرف بزنه به هیچ کس هیچ حسی ندارم با اینکه میدونم اون طرف آدم دوست داشتن نبودن ولی همش چهرش جلو چشممه

  11. من یه دختر ۱۵ساله هستم که از سن ۱۳سالگی از یه پسری خوشم میومد بعد داخل این دوسال ماباهم رفیق بودیم و خیلی همو دوس داشتیم همیشه و همه جا هواسش بهم بود تا همین چند وقت پیش دختر خالش فرستاد جلو گفت که من خوشم میاد ازش ببین اون حسش نسبت. بهم چی من اولش میترسیدم بعد کم کم فکر کردم گفتم ارع منم ازش خوشم میاد دوسش دارم بعد یه روز خودش اومد پیوی گفت من خوشم ازت میاد این دوسال زیر نظرت دارم و تو دختر بامعرفت و باوفایی هستی و این چیزا بعد دوماه که باهاش بودم واقعلا من خیلی وقت بود وابستش بودم دوسش داشتم بعد دراومد گفت بیا رابط جنسی داشته باشیم گفتم نه گفت گفت بیا پنج شیش ساعت بریم خونه رفیق من خالی گفتم می تونم نیم ساعت بیام پیشت بعد گفت اوکی حالا که میای من برم دارو خونه ……بگیرم گفتم من قرار فقط بیام پیشت من رابط نمی خوام باهات داشته باشم گفتم خودت میدونی و اخلاق خوانوادم میدونی چون بردارمن رفیقش بود بعد نرفتم همش میگفت کسی که بهم نده دوست ندارم گفتم تو یه دختر خوب پولدار می خوای که رابط جنسی باهات داشته باشه گفت حالم خوب نیست تومنو نمیشناسی قضاوت نکن گفتم باشه خیلی عادی خداحافظی گرفتیم رفتم مدرسع اومدم رفیقم زنگ زدگفت رلت بهم پیام داد گفت بگو هستی دیگع بهم پیام نده من می خوام باهاش کات‌ کنم من این ۴روز باهاش کات کردم و کارم شده گریه زاری حتا قصد خودکشی هم داشتم مامانم فهمید قرصا ازم گرفت منم تصمیم گرفتم دیگه سمتش نرم و تا اونجای که می تونم دارم خودم اروم میکنم ولی بنظر من من که عاشقشم تا اخر عمرم عاشقش می مونم ولی نمی خوام دیگه بخاطر اوند زندگی خودم تباه کنم و باهیچ ادمی دیگه رل نمیزنم چون توی قلبم و ذهنم همیشه جای اون و من بهش وفادار می مونم

    • یک پسر عاشق وقتی که واقعا کسی رو دوست داشته باشه بهش نمیگه بریم رابطه ج ن س ی برقرار کنیم تنها کسانی که حوسران هستند و علاقه و حس خواصی به یک دختر ندارند وبا صدتا دخترمیگردند اینجوری اند

  12. سلام اول همه از بچگی خیلی باهوش بودم که میتونستم تا سن الانم که 22 سالمه رو درک کنم و درکل دوسال پیش یه شکست عشقی رو تجربه کردم و حدود دوسال افسردگی شدید داشتم و الان افسردگیم خفیف شده اما تمرکزم رو از دست دادم هنوز احساس غم میکنم عذاب وجدان هم دارم یه جورایی گیج شدم و نمیتونم هتا بفهمم اطرافیانم چی میگن یا منظورشون چیه اعتماد بنفس ندارم نمیتونم هیچ کاریو درست انجام بدم.

  13. من 54 سالمه. مجرد. دوهفته پیش دچار شکست عاطفی شدم. ما قرار ازدواج بودیم.اون گفته بود میخواد از زنش طلاق بگیره اما میدیدم خبری نیست. او خیلی خوب بود اما هم. نقدر هم ناخواسته منو زجر عاطفی میداد. رابطه شده بود بلاتکلف و نصفه. نا معلوم. من تو تله عاطفی افتادم و اون کاملا فارغ از این. من بسیار نیازدارم و اون خیر. الان از ادما میترسم حتی خانومها. طرحواره وجودنداشته باش و بیلیاقتی گرفتار شدم. بدبین. پام شکسته و بیرون نمیتونم برم

  14. احساس درموندگی دارم نمیدونم چ تصنیمی باید بگیرم انگار تو درون خودم ی جنگه نیاز به انگیزه دارم نیاز ب کمک دارم چون حال بد روحیم داره رو بدنمم تاثیر میزاره لرزش دست دلهره سردرد. مدت طولانی از طرف دوست و عشق ضربه خوردم و میخام خودم همه چیو درست کنم اما زورم نمیرسه یهو تو بهترین لحظه های زندگیم شروع میکنم ب گریه کردن و تنگی نفس. از طرف خانواده تو فشارم محدودیت از ی طرف فقر از ی طرف انتظار داشتنشون از ی طرف احساس میکنم دارم تبدیل میشم ب آدمایی که خودم تو بچگی ب اونا میگفتم آدم بده. شایدم تنها راهش خودکشیه چون بخام از هر راهی برم بستست اومدنم ب دنیا اشتباه بوده تنها کسی ک ازش متنفرم خودمم هیچوقت خودمو دوست نداشتم چون هیچوقت محبت ندیدم حتی از طرف مادرم یعنی من لایق دوس داشته شدن نیستم؟

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      متأسفانه شما انتخاب نکردید در چه خانواده ای به دنیا بیایید و بزرگ شوید. شاید خود مادرتان هم آدم بی محبتی بودند و بلد نبودند چطور ابراز محبت کنند. شاید در کودکی شما افسرده بودند و نتوانستند محبت کافی بکنند. شاید در گیر مشکلات خودشان بودند. اما این دلیل بر دوست داشتنی نبودن شما نیست. همه ما در اصل انسانیت یکی هستیم ، همه ما ارزشمند و دوست داشتنی هستیم. از حالا شروع کنید خودتان، خودتان را دوست داشته باشید. از دیگران توقع نداشته باشید. آنگاه زندگی رنگ و بوی دیگری خواهد گرفت.

  15. سلام روز بخیر، من وارد یه رابطه‌ی مجازی شده بودم و جفتمون موقع برقراری ارتباط تنها بودیم و بیشتر این رابطه از سر تنهایی شروع شد این آقا از همون اول ابراز احساسات کرد و من با اینکه میدونستم ممکن نیست کسی از همون اول کسی و دوست داشته باشه حرفاشو قبول کردم چون از نظر احساسی تامین میشدم انگار، ولی جفتمونم فکر نمیکردیم رابطمون عمق بگیره، گذشت و احساسمون بیشتر از دوست داشتن شد و تقریبا شده بودیم خونواده ی همدیگه ولی این آقا رفته رفته اخلاق واقعی‌ش نشون داد مثلا نمی‌دونست چطوری باید با یه دختر رفتار کنه موقع ناراحتی بجای دلجویی سکوت میکرد، یساعت دوساعت، پشت تلفن، یا زود عصبی میشد، یا اگه بدون اجازه اون‌کاری با خودت میکردی ناراحت میشد، و یسری تفکرات سنتی داشت که کاملا با خلق و خوی من متضاد بود و من تصمیم گرفتم ازش جدا بشم و هرسری که میخواستم برم به حالی مینداخت خودشو که نمیتونستم برم و دوباره رابطه ادامه پیدا میکرد تا که شد ۳ سال تو این سه سال یکبار اصرار خاصی نکرد که بیاد من و ببینه و بیشتر بخاطر اعتماد به نفس کم اون آقا بود، همیشه احساس کمبود میکرد، خودشو ازم قایم میکرد، و بخاطر همین مسائل من سرد شده بودم و رابطه به بدترین حالت ممکن رسیده بود به بی احترامی به داد و بیداد اوایل اون آقا چیزی نمیگفت، ولی آخراش بی احترامی میکرد سعی میکرد تو حرفاش تورو بشکنه و یهو دیگه تلاشی برای رابطه نکرد و با اینکه میگفت دوستم داره هنوز خیلی بی دلیل قبول کرد که تموم کنیم و دیگه سراغم نیومد تا ۲۰ روز بعدش به بهونه سالگردمون اومد یسری حرفای احساسی زد و اینم بگم من از ارتباطش با یه دختر دیگه مطلع شده بودم و بهش گفتم ولی قبول نکرد بعدش که انگار بخواد غیر مستقیم دلیل کارشو بگه گفت من آخرا بخاطر دعواهامون
    سرد شده بودم از یکی دو روز قبل کات ، در صورتی که یکماه آخر اصلا دعوا نداشتیم در حد یه بحث ساده و گذری بود شبش خودم بهش زنگ زدم خیلی سرد باهام برخورد کرد انگار همون آدم ظهری نبود حتی جواب سلامم بزور داد بعدش دیگه نه اون زنگ زد نه من تا چند روز پیش بعد ۳ ماه و نیم زنگ زده بود ولی هیچ حرفی نمیزد و خیلی ناراحت بود منم دیدم حرف نمیزنه قطع کردم، ببخشید میدونم زیاد شد ولی لاز بود اینارو بگم
    تماس آخرش انگار من و دوباره از لب چاه انداخت تهِ چاه من بخاطر تغییرات اخیرش تو رابطمون دچار استرس و نشخوار فکری شدم و هنوز که هنوزه نمی‌تونم بخودم بیام احساس بدی دارم بی دلیل به یکی از اطرافیانم شک‌دارم که باهاش در ارتباطه درصورتی که اصلا همو نمیشناسن، از لحاظ روحی بشدت آسیب دیدم و حتی دیگه نمیتونم با کسی ارتباط بگیرم و می‌دونم تنها راهش اینه که احساساتم به این شخص رو از دست بدم ولی نمی‌دونم چطوری منطقی بخوام نگاه کنم این آدم از من خیلی رده پایین‌تره اما جوری ازش تو ذهنم چیز بزرگی ساختم که دارم زیرش له میشم اعتماد به نفسم و از دست دادم هر آدمی و از خودم بهتر میبینم میخوام ببینم من چیکار باید کنم که از این بند احساسی نجات پیدا کنم؟

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      متأسفانه هر دو شما خیلی خودتان را باور نداشتید، نتوانستید یک رابطه ای را شکل بدهید که حتی هر از چند گاهی همدیگر را ببینید. همواره طرف مقابل شما نگران بر ملا شدن نواقص و کاستی های خود بوده است . بنابراین یک بار خود را به شما نشان نداده است. و وقتی رابطه کمی عمیق تر شده است هویت واقعی خود را نشان داده است. پس بهتر است روی خودتان کار کنید. از یک روانشناس با رویکرد طرح واره درمانی کمک بگیرید.

  16. سلام خسته نباشید من با یکی ۳ سال بودم خیلی هم عاشق هم بودیم و همو دوست داشتیم ولی اوایل خرداد ولم کرد و موقعی ک هنوز باهم بودیم با یکی دیگه هم بود و تا وقتی کات کردیم باهاش وارد رابطه شد از اون موقع میگ فقط باهم دوست باشیم و اینا ولی من واقعا نمیتونم همچین چیزی رو تحمل کنم چون ۳ سال درد کمی نیست از طرفی میخام فراموشش کنم ولی نمیتونم هعی ب امید اینم ک ممکنه برگرده :).. واقعا حالم از همون موقع خیلی بده

  17. ۱۶ سالم بود با پسری آشنا شدم ۴ ماه با هم بودیم هیییچ بدی ازش ندیدم ولی متاسفانه بعد ۴ ماه مادرش فهمید نزاشت با هم باشیم ما رو از هم جدا کرد تو این مدت ازش پرسیدم تو گفتی از من خوشت نمیاد و دیگ دوسم نداری که گفت اینا دروغ بوده و هرکی این حرف زده قصد به هم زدن میونه ما داشته در آخر این مدت از خیلیا شنیدم که عشقم دیگ منو نمیخواد و نمیخواد باهام باشه حالم واقعاا بده نیاز. به راهنمایی دارم مچکر??

  18. من چندسالی شدیدا عاشق یه اقایی بودم بعد وقتی فهمیدم مناسب زندگیم نیست رابطمون تموم شد الان ۳ماهه نامزد مردم و به نامزدم حس علاقه خاصی نمیتونم پیداکنم حس میکنم شاید هیچوقت دیکه نتونم کسی رو دوس داشته باشم من چیکارکنم چطور نسبت به نامزدم عشق و علاقه پیداکنم؟

  19. سلام من الان ۱۶سال سن دارم در سن ۱۱ سالگی و خیلی زود احساس عاشقی به من دست داد در اون سال ها تمام فکر و ذکر من در پی کسانی بود که عاشقشون بودم تا اینکه پارسال وقتی ضربه شدید روحی و افسردگی شدیدی رو تجربه کردم به خاطر مدرسه و دوستامو و اینها که خیلی رو من تاثیر گذاشت همون موقع ها بود که این احساس عاشق شدن رو از دست دادم و تابه الان دیگه عاشق کسی نشدم اون موقع وقتی دیدم به عشقم هیچ احساسی ندارم تا لب مرگ رفتم و به فکر خودکشی بودم در بین اون همه حال بد و فکر به خودکشی به رشته تجربی رفتم اونجا بچه های درس خونی داشت و من بینشون مثل لشکر شکست خورده بودم امسال افت تحصیلی داشتم چون به خاطر عاشق نشدم خیلی حالم بد بود و الان که ورودی یازدهمم و خیلی حالم بده و دارم به این فکر میکنم که چجوری درس بخونم میشه کمکم کنید?که لااقل انگیزه برای زندگی داشته باشم

  20. نميتونم فراموشش كنم حالم بده خيلي بده امروز خبر رسيد بهم ك با يه دختر ديگه رفته تو رابطه خورد شدم شكستم

  21. سلام، پسری 37 ساله با تحصیلات کارشناسی ارشد نرم افزار و شاغل از دوران کودکی، مسئولیت پذیر، حرکت در چارچوب انسانیت، خانواده دوست و…. حدود دو ماه پیش با خانمی آشنا شدم و پس از یک هفته آشنایی با ایشان به سفر شمال رفتیم، پس از آن سوالات و ابهامات زیادی در ذهنم شکل گرفت و ایشان از نامزدی ناموفقی صحبت کردن که منجر به رابطه جنسی کامل شده و همچنین روابط باز خانوادگی مثل دست و روبوسی با پسرخاله، پسر عمع و… همچنین روبوسی با شوهر دوستشون که به گفته خودشون پس از فوت پدر خیلی کمکشون کرده و از 17 سالگی میشناسنشون، ضمنا دارای دو برادر مجرد متولد 52و 56 می باشند و با مادرشان زندگی می کنند. پس از سفر شمال من از ایشون پرسیدم آیا بعد از اون رابطه دیگه ای هم داشتی که گفت فقط با چند نفر دوست شدم و به مهمانی رفتیم و حتی در محل کار توسط رئیسشون پیشنهاد رابطه داشتن که رد کردن. البته خودمم علی رغم اینکه اهل نماز و… هستم ولی روابط متعددی داشتم، که اونم برمیگرده به سال 85 زمانی که 20 سالمم نشده بود ودر شرکت محل کارم با دختری آشنا شدم و واقعا بهش علاقمند بودم و گس از دو سال آشنایی واقعا عاشق هم بودیم متاسفانه بخاطر شرایط مالی، سربازی و عدم حمایت خانواده ایشان ازدواج کرد و حتی پس از گذشت 10 سال از طریق فیس بوک بهم ابراز علاقه و یاد خاطرات کردیم و دیگه دیر شده بود.بعد از اون شکستی که خوردم واقعا بهم ریختم و از شدت ناراحتی به بیماری ام اس مبتلا شدم. ولی به لطف خدا بهبود پیدا کردم و بعد از اون رابطه اول با دست کم 30 یا 40 نفر دیگه آشنا شدم و با خیلیا حتی رابطه داشتم ولی با کسی درباره ازدواج جدی نبودم. از شکست عشق اول دیگه زندگی بزن در رویی رو انتخاب کردم و با این وجود چند تا از دخترایی که ازدواجم کردن بعدش هم بازم باهام در تماس و یکیشونم رابطه بود

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      شما گفتید که اهل نماز هستید اما عمل شما با عقاید شما کاملاً متفاوت است. شناخت به قصد ازدواج باید بیشتر از یکسال طول بکشد. اما شما در این یک هفته به همراه ایشان مسافرت رفتید.
      در ضمن خود شما روابط متعدد را تجربه کردید، پس به طرف مقابل نباید زیاد ایراد بگیرید.
      بهترین کار این است هر دو شما به یک طرح واره درمانگر مراجعه کنید ، خودتان را بیشتر بشناسید ، مشکل خود را حل کنید بعداً وارد رابطه شوید.

  22. با سلام تمام مواردی که گفتید مرد سو استفاده گر در مورد پانتر من صدق میکرد این آقا 15سال با احساسات وزندگی من بازی کرد وفقط منو برای رابطه جنسی می خواست هیچ کاری برای من انجام نمی‌داد همیشه نبودش هر 6ماه یکبار پیدا می شد و تمام مدتی که نبود به من خیلی راحت خیانت می کرد وبا کسانی دیگه بود واخرشم منو گذاشت ورفت دنبال زندگیش من ماندم وعمری که تلف این آقا شد متاسفانه من وابسته اش شده بودم توی این سالها این آقا به بیماری خودشیفتگی دوچار بود تمام 50نشانه خودشیفتگی درش بود هر وقت ازش کمک می خواستم اصلا می پیچوند اصلا هیچ کاری برای من توی این مدت طولانی انجام نداد برعکس من همه کاری برایش انجام دادم نمک خورد ونمکدان شکست خیلی مرد بی وفا وخاین وبدهنی بود واگذارشد کردم به خدا

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      شما که ایشان را شناختید که شخصیت خودشیفته ای بودند باید زودتر از ایشان فاصله می گرفتید. الان وقت آن است که خودتان را بیشتر بشناسید. از خودتان بپرسید چه عاملی باعث شد ۱۵ سال در یک رابطه مسموم بمانید. مشکل خودتان چه بود؟ کمبود محبت داشتید؟ نیاز به حمایت داشتید؟ نمی توانستید از پس زندگی خود برآیید؟ حق خودتان را نمی شناختید؟ زیادی مهربان بودید؟ و….

  23. من مادر يك دخترم كه مثل فرشته ها پاك ومعصوم مى باشد ودر حال حاضر دچار شكست عشقى شده است والآن حدود ١٨روز است كه ميل به غذا وزندگى در أو بسيار كمرنگ شده است ايشان قبل از اين اتفاق دخترى بسيار سرزنده وشادى بود والآن من از شما خواهش مى كنم مرا راهنمايى بفرماييد كه بنده چطور ايشان را مى توان كمك كنم

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      درود بر شما مادر گرامی که فرزند خودتان را درک کردید. این از دست دادن ها هم مثل فوت کردن طرف مقابل است، زمانی که یکی فوت می کند، اطرافیان می آیند با بازمانده ها همدردی می کنند، همدلی می کنند. اما در این گونه موارد فرد تنهایی غم از دست دادن را تجربه می کند. پس شما بیشتر با فرزندتان همدلی کنید. خودتان را جای ایشان بگذارید. اگر با شما راحتند، گوش شنوایی برای ایشان باشید تا این دوره را راحت‌تر سپری کند.

  24. داستان از اون جایی شروع شد که من عاشق یک پسری شدم اونم سه سال پیش یعنی سال 1399 گذشت و گذشت تا اینکه با هم رل زدیم و سه ماه با هم یودیم اوایل مامانش خیلی منو دوست داشت اما تو دلشون ناراضی بودن چون با پسرشون بودم و همش کاری میکرد پسرش از من دلزد باشه دنبال سوجه حرف همه چی بود درد دنیا اونجاس که مامانش جلوی روی خودم گفت ما دخترایی که بخوان رل بزنن رو جمع نمی کنیم مگه زوریه آخه اگه تو اینطور مادری تو بودی چرا پسرت بهم همون اول آشنایی نگف تا منم بیشتر وابسته نشم هیچ وقت از مامانش راضی نیستم چون خیلی بهم بد کردن آرزوی خوشبختی نه خودش و نه خواهرش رو دارم امیدوارم به بدترین سائل دنیا تبدیل بشن و الانم نه خودشو میبینم نه میاد تو خوابم واقعا خیلی بی رحم و سنگل دله بهتره بگم عاشق کُش بی رحمه
    درسته آبجیا سرزمینم هممون همدردیم شکست خورده ایم اما ما مردمی هستیم که از رنج گنج می سازیم
    اینو بدونین دل شکستن تاوان داره وقتی دلتوتو شکستن علاوه بر پشت سرشون به بالا سرشون حتما یه نگاه باید بندازن
    و این شد زندگی من آتش بدون دود سوختیم اما دودش بلند نشد?

  25. خسته نباشی من ۲۹ سالم هس رابطه عشقیم سرد شده چکار کنم یعنی من نخواستم سولماز رو. و سه سال بود باهم بودیم .خاستگار داشت گفتم برو اونم رفت بعدش پشیمون شدم و یه ماه بود رفته بود و عقد کرده بود منم عذاب میکردیم ۱۵ کیلو کم کردم . گفتم سولماز با عشقت رابطه داشتی گفت نه منم رفتم به شوهرش گفتم زنت منو دوست داره بامن میحرفه اونم الان داره طلاقش میده .سولماز هم برمیگرده یعنی شوهرش طلاقش میده خلاصه الان وضع ام بهم خورده چون سولماز بعدش گفت من باهاش رابطه داشتم ولی به زور اون بود یعنی به زور شوهرش .منم الان دارم عذاب میکشم نمیدونم بلاتکلیفم کمک کنید. الان میخواد و من از این نگرانم که وقتی اون نامزدش وجود داشت گفتم برگرد برنگشت .الان بهش میگم چرا برنگشتی بهم میگه از لج تو .میگم چرا میگه سه سال التماس ات کردم ولی تو حرفم تو خانواده زمین انداختی .تو دوران نامزدیش من بیس روز التماس کردم برگرد گفت دیگ بر نمیگردم ول کن دو سه شب گف منم ول کردم ولی بعد دو روز امد فش میداد بهم میگف ایقدر عادتم دادی بخودت عاشقم کردی بازیم بدی الان برو کییف کن زندگیمو بهم زدی منم رفتم به شوهرش نشون دادم همه چیو اونم بهم زد الان در مرحله طلاق هستن

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      متأسفانه دوست داشتن شما دوست داشتن واقعی نبوده است. نوعی خودخواهی بر شما حاکم است. شما ۳ سال ایشان را بلاتکلیف گذاشتید و زمانی که از شما ناامید شده، با فرد دیگری وارد رابطه شده است. اما در این مرحله هم خودخواهی شما ، زندگی ایشان را به زده است. پس بهتر است اول خودتان را بیشتر بشناسید ، مشکلات خود را مرتفع سازید، بعداً وارد رابطه شوید.

  26. من شکست عشقی خوردم ولی مثل دیگران نه افسرده شدم نه بلا سر خودم آوردم.اصلا به هیچ جامم نیست که رفته چون ارزش من بیشتر ازین چیزاس.مردم واقعا خل شدن.رفت که رفت.الانم با یکی هستم رابطمون باهم خوبه.فاصلمونو رعایت میکنیم.گیر نمیدم و مثل دخترای دیگه سیریش نمیشم.

  27. من منفی نگرم سخت تصمیم میگیرم و خیلی سخت میگیرم ب خودم. ماشین باز هستم و این اذیت میکنه منو کسیو دوست داشتم که ب خاطر تفاوت سنی و اخلاقای بدم کنارم گذاشت و مجبور ب جدایی شدیم. اعصابم ضعیفه و ب شدت استرسی هستم و این موضوع روی قندم ب شدت اثر گذاشته. من از ۱۷ سالگی قند گرفتم و تا امروز قرص میخورم و با این موضوع قندم کنار نیومدم. نوسان قند هم زیاد دارم. دکتر قندمو عوض کردم و اون میگه نوسان قند نداری افت قند مال زمانیه که قند خونت ۷۰ به پایینه ولی من وقتی قندم به ۱۰۰ میرسه دست و پام میلرزه و حال بدی دارم و وقتی این حالت میشم تا اخر روز دیگه بدنم جون نداره ولی اصلا کسی درکم نمیکنه. با اون کسی که تو رابطه بودم و سنمون نمیخورد ۱۷ سال اختلاف سنی داشتیم،من هنوز نتونستم جدایی رو بپذیرم و اذیت میشم و دوسش دارم ولی نمیتونم دوباره با هم باشیم. اون شخص همکارمه و بیشتر وقتا میبینمش و حرف هم میزنیم ولی نمیتونم احساسمو روش کنترل کنم و خیلی منو دعوا میکنه میگه مستقل نیستی و این چیزایی که داری برای خانوادته و وقتی مال تو میشه که ب نام خودت باشه. و خیلی دعوام میکنه بابت رفتارم با خودم و خانوادم و درسته اونا هم مقصرن ولی این دعواعه منو بیشتر اذیت میکنه. کلا همش منو بابت اخلاقام و رفتارم دعوام میکنه و ی اشتباه میکنم خیلی منو دعوا میکنه و میگه تو هنوز بچه ای و عقل نداری. من پناه بردم ب ماشین بازی و ماشینمو خیلی دوست دارم . آرامش اصلا ندارم. من کارم تهران هستش و تنها تهران تو خابگاه هستم و خانوادم ی شهر دیگه هستن. اخر هفته ها میرم پیششون و از جانب اونا یکم اذیت میشم و ولی خوب …من ب شدت فکر میکنم و همشم منفیه

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      هر کسی ممکن است درگیر بیماری باشد. در ابتدا باید بیماری را بپذیرید و با آن زندگی کنید. گفتید فرد منفی نگری هستید، این به کودکی شما برمی گردد. اطرافیان شما چقدر منفی نگر بودند؟ چقدر وقایع منفی را در زندگی خود تجربه کردید؟ رفتار اطرافیان شما با شما چگونه بوده است؟ آیا همیشه مورد تحقیر ، سرزنش و انتقاد بودید؟ الان می خواهید بر روی احساسات بد دوران کودکی خود سرپوش بگذارید با ماشین بازی و انتخاب دختری که ۱۷ سال از خودتان کوچکتر است. اما دقیقا کسی را انتخاب کردید که مرتب شما را سرزنش می کند. پس بهتر است به کمک یک طرح واره درمانگر در ابتدا خودتان را بیشتر بشناسید. مشکلات خود را مرتفع نمایید و آنگاه به ازدواج فکر کنید.

  28. ٢٢سالمه،دخترم،مجردم،دانشجوي مترجمى زبان انگليسيم،شغل هم ندارم اما دارم كاراموزى ميرم،مشكل اصليم شكست عاطفى هست البته من افسردگى هم دارم كه اين اتفاق تشديدش كرده ،الان اصلا احساس خوبي ندارم همش دلم ميخواد گريه كنم ولى نميتونم انگار يه وزنه صدكيلويي رو دلمه،سابقه مصرف دارو به تجويز روانپزشك دارم و تا حالا ٣ تا روانشناس مختلف رفتم ولي بي فايده بودن برام

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      شما افسرده بودید و احتمالاً برای رهایی از افسردگی وارد رابطه شدید که نه تنها به شما کمکی نکرده است ، بلکه مشکل شما را تشدید کرده است. اینکه مراجعه به روانشناس کردید مهم نیست. مهم این است که به آنچه می گویند عمل کنید. برای غلبه بر افسردگی ابتدا باید فعال بمانید. خودتان را مجبور کنید کارهای روزمره را انجام دهید. خودتان را مجبور کنید علی رغم میل تان با اقوام و دوستان ارتباط بگیرید. بر تنبلی خود غلبه کنید، هر روز پیاده روی کنید، باشگاه بروید. بعد از آن بر روی افکار و شناخت خود کار کنید.‌

  29. سلام من فروردین امسال ۲۶سالم شد از نظر روحی خیلی ضعیف‌شدم اما دارم تمام تلاشمو میکنم زندگی زمینم نزنه،من ۲ماه و خورده ایی هست هروز با یه پسر ۴ ۵ماه بزرگتر دوست شدم هروز با هم بودیم جز ۲روز کلا کنار هم نبودیم زمان زیادی برای هم گذاشتیم روزهای اول ارومتر و بهتر بود بعد یه ماه پرخاشگریاش و عصبی بودن و جنگی بودناش باعث شده دلم بشکنه و یه سری حرفهاش برام سنگین بمونه،هربار باهام دعوا میکنه فاصله میگیره جدا راه میره اما هرجا باشیم بین مردمم داد و بیداد میکنه نمیتونه خودشو اروم کنترل کنه و حتی یه بار در خونه رو شکوند وقتی عصبی میشه نمیفهمه چیکار میکنه یه بار خواستم کات کنم باش اما گفت حضوری حرف بزن انقدر ترسیدم ازش چیزی نگفتم میدونم دوسم داره و برام وقت میذاره اما عصبیه ادم جرائت نداره خلاف حرفش حرف بزنه و منو محدود میکنه راستش من مادرمو سر کرونا از دست دادم و برادرم ریشو از دست داده سر کرونا یه ریشو بریدن و پدرمم مریض احواله من همش میترسم تو سن کم خوانوادمو از دست بدم ایندم چی میشه! من قبل مادرم عشق اول و دوست پسر اولمو از دست دادم کسی که میخواستیم ازدواج کنیم و تو قهر و اشتی بودیم مادام که شبی که بلاکش میکنم تصادف میکنه خودشو دوستش میمیرن من تا اومدم اروم بشم ۲۲سالگیم اون مرد ۲۰سالگی دوست شده بودم باهاش،مامانم تو ۲۴سالگیم گفت برو سفر حالت خوب باشه با کسی اشنا شو بعد سفرت که مادرمم همون ۲۴سالگی که دوست پسرم میگفت تایم ازدواجه همون سال مرد و من داغونتر شدم

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      متأسفانه با وقایعی که برای شما اتفاق افتاده است، ترس از دست دادن دارید و دقیقا خود این ترس باعث شده است سراغ کسی بروید که ثبات ندارد و در عرض دو ماه خود واقعی اش نشان داده است. پس بهتر است آرام آرام از این فرد جدا شوید. تنها هم بمانید. دردهای خود را تنهایی تحمل کنید بهتر است تا با چنین شخصی وارد رابطه شوید و از این ترس شما سواستفاده کند و فردای روزگار هر طور که دلش می خواهد با شما رفتار کند.

  30. چگونه به دختری تازه شکست عشقی خورده بگویم که دوسش دارم

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      اصلاً و به هیچ عنوان وارد رابطه با کسی که تازه شکست عشقی خورده است، نشوید. ایشان باید دوره سوگواری را طی کنند. زخم های رابطه قبلی را ترمیم کنند. خودشان را بیشتر بشناسند و بعداً وارد رابطه با فرد دیگری شوند. شما با اینکار فکر می کنید در حق ایشان لطف می کنید. ممکن است این شخص جسمش همراه شما باشد اما از نظر روحی و روانی نمی تواند شما را همراهی کند و خشم و افسردگی های رابطه قبلی را وارد این رابطه خواهد کرد.
      از طرف دیگر ممکن است چنان آسیب دیده باشد که دیگر از همه بدش بیاید. به هر حال مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد.

  31. من یکشنبه کات کردم و حال روحیم اصلا خوب نیست به زور جلوی خودمو میگیرم که گریه نکنم چون مامانم شدیدا به من وابستس و اگه ناراحتیمو ببینه بهم میریزه .. دوست پسرم مرد فوق العاده پولدار و هیکل جذاب و صورت زیبایی داره و وقتی منو دید سریع ابراز علاقه کرد و گفت که دوسم داره و تو این سنش کسی رو اندازه من دوست نداشته متولد ۶۶ هستش من هم ۷۴ . خیلی برام وقت گذاشت و بهم دوست داشتنش رو ثابت کرد ولی من بد دل بودم و همش فکر میکردم متعهد نیست آخه خیلی همه چیش اوکیه وقتی باهم میرفتیم بیرون کل دخترا بهش نگاه میکردن حتی آمار میدادن ، اینم بگم منم دختر فوق العاده زیباییم همه همینو میگن جوری که هر جا میرم که منو واسه بار اول میبینن میان جلو و تعریف میکنن ، ولی اعتماد به نفس ندارم.. این پسر خیلی اولش عاشقانه شروع کرد و حتی گفت دوست دارم مادر بچه هام باشی .. منم عاشقش شدم چون حس میکردم که عشقش واقعیه .. از اولش گفت باید یک سال از رابطمون بگذره ولی من واقعا تورو واسه ازدواج میخوام ، وقتی خیلی وابسته هم شدیم رسمیش میکنم. من باکره هستم و بهش گفتم که من نمیتونم اولش گفت دختری تو موقعیت تو و استایل و ظاهر تو چطوری تا الان رابطه نداشته ولی بعد که منو شناخت باورش شد که من برای روح و جسمم چقدر ارزش قائلم .. گفت من سکس برام مهمه ولی به نظرت احترام میزارم .. ولی بعدش همش میگفت بریم دفتر ، دفتر خودش ، گفتم نه .. حس بدی از این حرفت گرفتم ، گفت مرد نیستم اگه دوباره بگم ولی بازم بعدش بارها گفت .. همش میگفت آدم یه نون پنیر تو خونه خودش بخوره اگه بره بیرون بوی کباب بهش بخوره دیگه سمتش نمیره .. همش میگفت آخ که چه خوب میشه باهم سکس کنیم من چون عاشقتم با سکس بینمون وابسته تر میشم. همش میگفت شیوا گرگ تو خیابون زیاده منو تو هم که سکس نداریم .. همش منو تحت فشار میزاشت .. ولی من عاشق و دلبستش شدم کور شدم این حرفاشو نشنیده میگرفتم ، همش میگفت من با این ماشین برم بیرون در عرض پنج دقیقه قشنگ ترین دختر شهر میاد سوار میشه که با من سکس کنه ولی من نمیخوام اونارو ، تورو میخوام .. منظورش بیزینسی ها ب ودن که سریع سوار میشن لجنا.من چون شکاک بودم یه شب که جواب تلفنمو نداد( قبلش دعوای تلفنی داشتیم و خیلی تو مخش رفته بودم اینو خودم میدونم ) کلی فحش نوشتم و فرستادم واسش صبحش گفت خواب بودم و قسم خورد .. قسمشو باور کردم چون آدم معتقد به خدا و قرآنه .. مذهبی اصلا نیست فقط خدارو خیلی قبول داره.. بعدش من گفتم اشتباه کردم و حس میکنم از اونجا پرو شد .. پسری که واسه به دست آوردن من همشپیگیرم بود حالا برعکس شده بود انگار من پیگیر اون بودم بهم گفت باید از دلم در بیاری گفتم اوکی زمان بده از دلت در میارم .. بعدش دوباره گفت بیا دفتر بیا بریم باغ . چرا از دلم در نمیاری؟ بهش گفتم یعنی باید تنمو در اختیارت بزارم تا بفهمی دوست دارم و پشیمونم از کارم؟ گفت نمیدونم ولی دلم باهات صاف نیست هرکی دیگه جای تو بود بلاکش میکردم ولی چون دوست دارم بخشیدمت ولی نمیتونم فراموش کنم ( خیلللللی زیاد مغروره) یک هفته کذشت و من هی امروز و فردا میکردم تا اینکه گفت بیا بریم سمت جاده ، تو راه گفت اگه من واسه سکس میخواسمت که همون اول گفتی باکره ای ولت میکردم یا اینکه تو این مدت میرفتم با کس دیگه ای. منم اینو که گفت گفتم توام نمیدونی که من با کیا بودم انقدر نگو پلنگ و داف میتونم مخ کنم ، همینو که گفتم داد و بیداد که تو با کیا بودی ؟ پس دست خورده ای چشماش سرخ شده بود میزد رو مانیتور ماشین که دیگه نمیخوامت دوست ندارم ، منم اون حرف رو زده بودم که بگم منم کم کسی نبودم واسه خودم که الان اومدم با تو ، ولی اون فکر کرد منظورم با کلی آدم بوده ، در صورتی که منظورم این بود با آدم حسابی و با لول گشتم نه مثل اون بیزینسیایی که تو میگی میتونم سریع سوارشون کنم .. اون داد میزد میگفت نمیخوامت منه عاشقه احمق میگفت آروم باش من منظوری نداشتم من دوست دارم ،، یعنی خاک تو سرم ، گفت آروم که شدم حرف بزنیم من گفتم تو که میدونی دوست دارم و کلی عجز و ناله ، که گفت الان برو خونه فردا صبحانه با هم بریم بخوریم ،، دعوای اولی هنوز خوب نشده بود این اومده بود روش ، صبحش دیگه اون آدم نبود. سرد شده بود دیگه ابراز علاقه نمیکرد هیچی ، منو رسوند خونه ، صبحش بهش پیام دادم که اگه میخوای اینجوری سرد باشی و روز به روز تلخش کنی ادامه ندیم همون چندتا خاطره خوب از هم به یادگار بزاریم و تمام. که گفت اوکی موافقم. گفتم پشت دوست دارم الکیت قایم شدی ، تو چند بار بهم گفتی نمیخوامت یبار شد بگی شیوا بمون نرو ؟ گفت ول کن دیگه. همش میگفت ول کن ، نشد دیگه ، من به فال نیک میگیرم ، من گفتم میرم ولی اینبار منتظر یه حرکت از سمت توام که بهم ثابت کنی منو میخوای ! گفت نه دیگه همون دوتا خاطره خوب بزار بمونه دیگه تایم و انرژی نزاریم من کار دارم شرمنده گفتم هیشکی اندازه من دوست نداره پشیمون میشی ولی دیگه دیره اون موقع بازم میگفت ول کن دیگه بیخیال و رفت. کسی که منو مادر بچه هاش میدونست ، روزایی که قرار نداشتیم میومد دم باشگاه میگفت شده پنج دقیقه ببینمت دلم برات یذره شده ، کسی که میگفت تو این سن عاشق شدم و من خوش شانسم که تورو دارم چی شد که رفت؟بهم میگفت از تو و عشقمون محافظت میکنم تکیه گاهت میشم ، چی شد که عشقمو دید و رفت. اگه باهاش سکس میکردم میموند.اگه بد دل و شکاک نبودم میموند شاید زیادی بهش گیر دادم ، آخه اونم گیر میداد میگفت تو سفیدی همینجوری تو چشمی دیگه شلوار زاپ و کوتا نپوش ، شلوار بگ پام کردم ، گفت مگه آزاد شده ایران ؟ شال سر کردم بخاطرش گفت اجازه نداری بری بیرون نمیرفتم. من دیوانه وار دوسش داشتم شاید سکس نمیکردم باهاش ولی اگه میگفت چادر سرت کن میکردم

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      هر دو شما در این رابطه مشکلاتی داشتید. وابستگی و حمایت افراطی مادر شما باعث شده بوده که ترس از دست دادن داشته باشید و ایشان را زیادی کنترل کنید. البته از رابطه پدر و مادرتان نگفتید و از پدرتان حرفی نزدید، بدبینی شما ممکن است به علت مشکلات در رابطه پدر و مادر شما در کودکی شما بوده باشد. اما ایشان هم اظهار علاقه کردند و زمانی که متوجه شدند عاشق شدید، در کنارش عجز و ناله کردید از شما دست شستند. فقط افراد با ویژگی های اختلال شخصیت خودشیفته یا ضداجتماعی می توانند چنین کاری بکنند. پس به فال نیک بگیرید. خودتان را بیشتر بشناسید و به خاطر زیبا رویی خودتان مغرور نشوید که دنبال آدم های ثروتمند یا دارای موقعیت خاص بگردید، چه بسیار از این اشخاص هستند که برای رفع نقص درونی خودشان به این جایگاه ها دلخوش کردند.

  32. بعد از حدود۶ سال با پسری که دوستش داشتم قطع رابطه کردم به اصطلاح کات کردم و دلیل کات کردن هم مخالفت مادر پسر برای ازدواج بود ورابطه ی کاملا جدی داشتیم به صورتی ک ۱سال مشاوره رفتیم .به شدت افسرده دارم میشم وتمام لحظات فکرم درگیره ،چجوری میتونم مشاوره داشته باشم و هزینه جلسات انلاین شما به چه صورت؟دخترم و۲۴ سال دارمواون اقا هم حدودا۲۹سالشون هست

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      شما ۶ سال با هم بودید. از خودتان بپرسید چه عاملی باعث شد شش سال به این وضعیت ادامه دهید. از طرف دیگر از خودت بپرس آیا پسر ۲۹ ساله ای که از خودش اراده ای ندارد و مهمترین امر زندگی اش را مادرش به جایش تصمیم می گیرد، می توانست شما را خوشبخت کند؟ آیا ازدواج هم می کردید از اظهار نظر های مادر ایشان در امان می ماندید؟

  33. یکسال با یکی بودم که بعدش جداشدیم سه ماهه کاتیم و من داغون شدم. افسرده شدم همش تو خودمم تو اتاقمم اهنگ غمگین گوش میپم و فقط گریه میکنم. اشتهام کم شده و خوابم نا مرتبه میشه کمکم کنید.کارم شده گریه کردن اخرشبا میرم تو خودم و گریه میکنم. اون منو عذاب داد منو وابسته کرد و ولم کرد.

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      شما هنوز در مرحله سوگواری هستید. اما کسی که شما را عذاب داده است، شایسته است که اینقدر برایش گریه کنی و خودت به خودت عذاب دهی؟ اگر قصد ایشان عذاب دادن شما بوده است پس الان با دیدن یا شنیدن وضعیت شما چه بسا خوشحال هم بشود. اما اگر در طی این مدت به این نتیجه رسیدید که نمی توانید با هم ادامه دهید. ایشان هم به همین اندازه ناراحت هستند. اما گریزی از این وقایع نیست. متأسفانه زندگی بر مدار قرار نمی چرخد ، همه چیز در حال تغییر و دگرگونی است. اگر دنبال قرار باشیم خودمان بی قرار می شویم.
      پس سعی کن بعد از طی مراحل اولیه سوگ به خودتان فکر کنید، خودتان را بیشتر بشناسید تا در آینده انتخاب خوبی داشته باشید و اشتباهات گذشته را تکرار نکنید.

  34. شکست عشقی خوردم عصبانی ام ازینکه چرا اون منو دوست نداشت چرا به اون نرسیدم با اینکه میدونست نمیتونم بدون اون زندگی کنم عصبانی ام که چرا نمیمیرم عصبانی میشوم وقتی مادرش میگه پسرم هیچیو به من نمیگه سر قرار هاشو به من میگه عصبانی میشم به خودم میگم حتما اون دختری که عاشقش بوده از من زیبا تر بوده عصبانی میشم وقتی میبینم که اون ازمن متنفره چرا از من متنفره مگه من چیکار کردم که از من متنفره چون دوسش داشتم ازم متنفره

    • از دست دادن هر رابطه ای به هر شکل سخت و ناگوار است و نیاز به سوگواری داره و این سوگواری دارد و این سوگواری بین ۶ ماه تا دو سال و حتی دو و نیم سال طول می کشد اول انکار می کنیم بعد عصبانی می شیم و بعد افسرده می شیم مدت ها با خاطراتش درگیر می شوید اما نهایتا می پذیرید. هر چه قدر این پذیرش زودتر اتفاق افتد زودتر راحت می شوید.

    • سلام اکسرشون همینجورین وقتی که محبت زیادبشه اینجوری میشه

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      دوست عزیز عصبانیت، جز پروسه سوگواری است. اما بعد از اینکه آرام شدید، خوب به رابطه تان دقت کنید. چه چیزی باعث شد از شما متنفر شوند. آیا مشکل از شما بود؟ خودتان را دست کم گرفتید؟ پرتوقع بودید؟ یا بیشتر مشکل از ایشان بود؟ چه دلیلی دارد خودتان را مقایسه کنید ؟ از خودت پرس چه دلیلی دارد کسی را دوست داشته باشم، که از من متنفر است؟ آیا خودت را دوست داری؟ به خودت احترام می گذاری؟ پس سعی کن اول خودت را دوست داشته باشی. در مرحله بعد با کسی دوست شو که واقعاً دوستت دارد.

  35. عاشق کسی شدم که بعد 6 ماه صحبت کردن تونستم ملاقاتش کنم بعدش حس کردم واقعا برای یکبار زندگی روی خوشش رو نشون داد تا ابنکه بعد یک ماه و نیم یه سری اتفاقاتی افتاد که واقعا نه من مقصر بودم و نه اون و مثل طوفان همه چی و نابود کرد و من الان افسرده تر و منزوی تر از قبل شدم یکبار خودکشی ناموفق پارسال داشتم تحصیلات ارشد دارم ولی باحقوق کمی که دارم حتی پیش روانشناس هم ننیتونم برم همه فکرم پیش اونه ، خسته شدم ازین زندگی ، امیدی ندارم

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      پیداست رابطه شما ، از طریق فضای مجازی بوده است که بعد از شش ماه موفق به دیدار همدیگر شدید. وبعد از یک و نیم ماه رابطه شما به هم خورده است. یک و نیم ماه زمان کوتاهی برای شناخت همدیگر است. شما تمام ابعاد وجود یکدیگر را نشناختید. احتمالا تصورات و ایده آل هایی برای طرف مقابل خود در ذهن خود ساخته بودید. الان بدون اینکه طرف مقابل را یک فرد طبیعی با مشکلات خاص خود ببینید تمام جوانب مثبت طرف را در نظر می گیرید. و از دست دادن ایشان را در حد یک فاجعه عظیم می بینید.
      در شش، هفت ماه اول شکل گیری یک رابطه هورمون عشق یا اکسی توسین در مغز ترشح می شود، شما جز خوبی از طرف مقابل چیزی نمی بینید. بنابراین از دست دادن طرف مقابل در این موقع بسیار سخت تر و ناگوار تر است.‌ به هر حال مجبورید مراحل سوگ را بگذرانید تا به پذیرش برسید. اما نکته مهم این است که شما از قبل مشکل داشتید، به دلایلی دست به خودکشی زدید و احتمالا برای رهایی از رنج های گذشته به رابطه رو آورده بودید، که با شرایط پیش آمده مشکل شما بغرنج تر و پیچیده تر شده است. شما نیاز به درمان عمیق روانشناسی دارید. دادن چند توصیه فقط ممکن است موقتا حال شما را بهتر کند.‌

      • سلام دخترم 16 سالمه با پسر 18 ساله نامزد کردم اما نه به خواست خودمون به خواست خانواده هامون این نامزدی انجام شد پسره از دختر عمه اش خوشش میامد پسر عموی من از من خوشش میامد اوایل نامزدی خیلی گریه کردم چون سن زیادی هم نداشتم اما الان بهش علاقه دارم اونم همچنین

دیدگاهتان را بنویسید

مشاوره آنلاین روانشناسی

مشاوره آنلاین روانشناسی

جهت مشاوره با روانشناس از گزینه چت پایین صفحه ارتباط بگیرید.