من ۳۳سالمه یه پسر ۴ساله هم دارم اما شوهرم منو دوست نداره اهل خیانت بهم نیست اما تو خونه کاملا با اینستاگرام سرگرمه خیلی معتاد فضای مجازی هست. خب من هم پرحرف نیستم اکثرا ساکت هستم اما از محبت و دوست داشتن براش دریغ نمیکنم و الان ۷ ساله ازدواج کردیم هیچ وقت بهش بی احترامی نکردم اما اون همیشه منو خورد میکنه، دیگ احساس میکنم از دوست داشتنش خسته شدم جسم و روحم دیگ توانایی نداره و اینک هیچ وقت کنارش خودم نیست نمیتونم کنارش احساس راحتی کنم.
پاسخ مشاور به پرسش
دوست عزیز سلام میفهمم چقدر سخته برای کسی کم نگذارید و عشق و محبتتان را نثارش کنید اما متقابلا آن عشق را دریافت نکنید؛ واضح است که برای همسرتان از محبت و دوست داشتن دریغ نکردید؛ چیزی که به نظر من می آید این است که شما در دوست داشتن همسرتان کم نگذاشتید اما در دوست داشتن خودتان کم کاری کردید؛ شما منتظر این هستید که همسرتان به شما عشق ورزد و شما را دوست داشته باشد اما خودتان خودتان را دوست دارید؟ برای خودتان و برای احساس های منفی خود چه می کنید؟ چطور حال خودتان را خوب می کنید؟
مطالب مرتبط: چگونه خود را دوست داشته باشیم
شما یک پسر 4 ساله دارید، بنابراین میدانید یک عشق بی قید و شرط چگونه است؟ فرزند شما هر کاری کند باز هم دوستش دارید؛ آیا این مدل دوست داشتن را نسبت به خودتان دارید و از آن مراقبت می کنید؟ شما خسته شدید حق هم دارید کمی از دوست داشتن همسرتان را صرف خودتان کنید؛ شما ممکن است به جدایی فکر کنید اما مطمئن هستید اگر جدا شوید و دیگر همسری نباشد حالتان با خودتان خوب است؟ اول حالتان را دریابید و بعد واقع بینانه تر به خودتان و رابطه تان بنگرید. قرار نیست همه چیز را رابطه به ما بدهد و همه نیازهای ما در رابطه زن و شوهری تامین شود. همه ما افراد ارزشمندی در زندگیمان داریم که باید اجازه دهیم از ما حمایت کنند و در کنارمان باشند؛ زمانی که خودتان را دوست داشته باشید و خود را لایق حرف های همسرتان ندانید به مرور یادمیگیرید که در برابر بی احترامی های او برخورد کنید.
تکلیف بسیار مهم: هر روز برای کودک درونتان نامه بنویسید به او سلام می کنید حالش را می پرسید از او بپرسید از شما چه انتظاری دارد؟چه احساسی دارد؟دوست دارد به شما چی بگوید؟از چی نارحت است؟پاسخ را با دست چپ بنویسید و دوباره بگذارید والد حمایتگرتان با کودک درونتان با دست راست صحبت کند مثل یک دوست مهربان مرهم دردهایش باشید.
ممنونم از توجه و همراهی شما
گلسا بمانیان کارشناسی ارشد مشاوره خانواده
سلام وقت بخیر من ۶ ساله ازدواج کردم یک دختر سه ساله دارم ظاهرم از لحاظ زیبایی متوسط رو به بالا،اندامی خوب و خوشتیپ اما همسرم اصلا منو نمیخاد و جوری با من صحبت میکنه و رفتار میکنه که انگار من زشت ترین موجود روی زمینم به جز اینکه اصلا ظاهرمو دوست نداره ازم متنفر هم هست و یک روز نبوده ک زندگی ما آرام و بدون دعوا باشد چند بار طی این ۶ سال تصمیم ب جدایی گرفتم ولی هر بار ترسیدم و عقب کشیدم ولی الان ک به این نتیجه رسیدم به هیچ عنوان این زندکی آینده ای نداره و صد در صد ب تباهی من ختم میشه همش به دخترم فکر میکنم تردید دارم برای اینکه اکر جدا بشم دخترم آسیب میبینه؟
سلام من نمیدوم چیکار کنم همسرم باهام سرد شده احساس میکنم بهم دروغ میگه منو دوست نداره احساس میکنم داره بهم خیانت میکنه با دوستاش میگرده اصلا جوابه من رو نمیده فقط به حرف رفیقاش گوش میده بهش زنگ میزنم میگه چرا این همه بهم زنگ میزنی اخه رانندست.
حالم خیلی بده چرا هیچکس دوسم نداره حتی شوهرم. شوهرم بداخلاقی میکنه از روز اول همینطوری بوده طوری که دیگه روانی شدم خودمو کتک میزنم تا آروم شم بچمو سرش داد میزنم تا آروم شم دست خودم نیست حتی حالم بهم میخوره در مورد مشکلات همیشگی الان حرف بزنم فقط دارم دیونه میشم همش عصبی و کلافم این اواخر هم بیشتر شده ، نمیدونم چیکار کنم؟
سلام من خانومی هستم که چند ماهی میشه عروسی کردم ولی هر قدر تلاش میکنم شوهرم بازم دوستم نداره همیشه وقتی بغلش میکنم یا میبوسمش ازم فرار میکنه همیشه شروع کننده منم ولی همیشه بغل کردنمون بوسیدنامو با بهانه های مختلف پس میزنه
احساس می کنم شوهرم دوستم نداره چکار کنم؟
من و همسرم چهارساله که عروسی کردیم. اوایل رفتارش خیلی خوب بود. امااین اواخر خیلی بی احساس شده نسبت به من.کلا باهام حرف نمیزنه تامیام سر حرفو باز کنم تفره میره حس میکنم دوستم نداره. تازگیا مشکل خونوادگی هم دارن. اعصابش داغونه داغونه.موندم سر دو راهی نه میتونم از دلم بیرونش کنم نه میتونم سازش کنم مرد مومنی هس خودمونم مذهبی هستیم.راضی به طلاق هم نمیشم چیکار کنم لطفا راهنماییم کنید
من و شوهرم دو ساله زدواج کردیم و همه چی خوب بود اما جدیدا مهر و محبتش به من کم شده و حس میکنم من رو فقط بخاطر نیاز ها و تنهاییاش میخواد به حرفم گوش نمیده منو سرزنش میکنه و دوست نداره من ازش برتر باشم. دوبار باهاشون صحبت کردم و بهش فهموندم در کمال ارامش و صمیمیت اما میگه من هزارتا مشکل اقتصادی و کار و اینا دارم فکرم درگیره وقت واسه این کارا ندارم عشق و اینا واسه کسانی هست که تازه اشنا شدن نه ما که چندساله با همیم.
من فک میکنم همسرم منو دوست نداره چون اصلا به حرفام توجه نمیکنه احساس میکنم منو واسه عشق و حالش میخواد وقتی باهام کار نداره خیلی باهام بد میشه من این رفتارشو اصلا دوست ندارم و خیلی دلم ازش شکسته چکارکنم؟بخدا من دوست دارم با شوهرم و بچه برم بیرون ولی من فک میکنم شوهرم منو دوست نداره اما من خیلی دوسش دارم نمیخوام از دستش بدم
سلام خسته نباشید من خیلی گرفتار شدم تو زندگیم همش جنگو دعوا داریم چه کنم زورم میاد چرا شوهرم کهودوستم داشت الان نداره
سلام من تازه یه هفتس نامزد کردم همش فکرایه منفی میاد سراغم الکی دلشوره میگیرم که همسرم منو دوست نداره سر چیزه الکی ناراحتش میکنم فکرم خراب میشه همش میترسم از دستش بدم باحراف
سللم من خانوم هستم ۲۲سالمه و۷ ساله ازدواج کردم این مشکلی که میگم همیشه بوده وهست من با همسرم همجوره کنار مبام ولی رو یسری کارا حساسم وشاید بد بین گیر نمیدم فقط میگم انجام نده م. احساس مبکنم که شوهرم ازم خسته شده ودوسم نداره وزوری باهامه شاید به خاطر بچه هاست همش سرده خیلی ایراد مبگیره و خیلی غرمیزنه حتی همیسه عصبیه چند وقته نمیدونم چرا الانم باهم حرف نمیرنبم بهمگفت دوست دارم بری خونه بابات تا من راحت باشم خسته شدم ما دوتا بچه داریم وحتی حوصله بچه هارم نداره همش روشون داد میزنه برور بازی میکنه. ترو خدا کمکم کنین میترسم تصمیمی بگیرم که خودم پشیمون شم
سلام من و همسرم عاشقانه ازدواج کردیم ولی بعد از چند ماه ازدواج خودش از من دور میکنه مدام دنبال بهونس چن سری بحث بالا گرفت و به پایان زندگی تصمیم گرفتم و گفت از دل نیست من عاشقتم و فلان سر هر موضوعی ازم دور میشه اولویتش نیسم حس میکنم اصلا حسی بهم ندارع در ماه دو بار نهایت رابطه داریم ی سال هستش ازدواج کردیم و بی نهایت این موضوع داره اذیتم میکنه و حس افسردگی گرفتم کم توجه و گاهی بی توجه به من میشه خواهش کنم این موضوع محرمانه بمونه بین من و شم
من دختری ۲۸ساله و کارمند هستم و ازدواجی کاملا سنتی با پسرخاله ام که ۲۹ سال دارد انجام دادم. من ۱۹ ساله بودم و همسرم ۲۰ ساله اکنون ۹ سال هست ک باهم زندکی میکنیم.همسر من از اول شرایط مالی بسیار بسیار بدی داشت و من با کار کردن و تلاش کمکش کردم تا رو به راه شدیم و از اول تختلاف نظر و سلیقه بسیار زیادی داشتیم ولی علاقه ای ک ب هم داشتیم باعث جدایی ما نشد و باهم کنار امدیم اکنون من احساس بدی ب زندگیم دارم و علاقه من ب همسرم بسیار کم شده و احساسم اینه ایشونم ب من علاقه ای ندارد و همسرم در شبکه های اجتماعی با خانم ها چت میکند و من رمز گوشیش رو ندارم الان خیلی دوست دارم جدا بشم و برای این تصمیمم خیلی مردد هستم نمیدونم باید بمونم یا نه……. همسرم مردی بسیار مغرور و پرخاشگر است اصلا ابراز احساسات ندارد از اول زندکی تا الان ابراز علاقه نداشته و وقتی باهاش صحبت میکنم حتی صحبت عادی سر من دادو بیداد راه میندازه و اصلا اجازه صحبت ندارم و وقتی هم صحبت میکنم اصلا باهام صحبت نمیکنه و کلا در منزل سکوته و فیلم میبینه او کارمند هست و ساعت ۸شب ب منزل میاد من کل روز هیچ حس خوبی ازش دریافت نمیکنم و مدام ب من سرکوب میزنه و تحقیرم میکنه بابت هرچیزی و کلا اگر باهام صحبت کنه با تیکه و کنایه صحبت میکنه☹️خسته شدم خیلی خسته ام من از نظر جسمی و صورت فردی زیبا هستم هر وقت بیردن میرم کلی بهم ابراز علاقه میشه و بارها ازم خواستگاری شده ولی همسرم خیلی منو کوچیک میکنه و اینکه اذیتم از اینکه دیگران ب من ابراز علاقه میکنم بجز همسرم😭لطفا منو راهنمایی کنید ک جدابشم یا بمونم.ممنون از شما
من ۴۰سالمه وحدود ۱۸ ساله زندگی مشترک باهمسرم دارم من با همسرم دختر خاله وپسر خاله هستم وایشون حدود یک سال از من کوچیکترن ایشون حدودا ۵ سال پیش به من خیانت کردن ومنوبا دوتا فرزندم دوسال تنها گذاشتن البته این دوستل پیوسته نبوده من شهرستان زندگی میکردم وایشون بخاطر کارشون در مشهد در رفت وامدبودن بالاخره بعد دوسال با حرفای که پد ومادرشون باهاشون زدن برگشتن ولی من میدونستم که به اکراه اومدن واز روزی که اومدن حدود ا یکسال بامن هیج رابطه ای نداشتن فقط در حد سلام کردن
سلام من یه مرد ۲۶ ساله متاهل هستم شغلم معلمیه و مدرکم هم لیسانسه ،یک سال ونیمه که با دختر عموم ازدواج کردم احساس میکنه من دوسش ندارم وبهش علاقه ندارم که خودم هم شک میکنم به خودم وسوالات زیادی میاد تو ذهنم که ایا دوسش دارم یا نه ومنم بعضی مواقع احساس میکنم منو دوست نداره به همین خاطر باهم مشکل داریم وزیاد باهم سر خیلی مسائل تفاهم نداریم وقتایی که قهریم باهم خیلی ناراحتم وافسرده میشم من دوست دارم زندگی عاشقانه باهم داشته باشیم ولی اون چیزایی که دوست دارم اتفاق بیفته نمیفته ووقتمونو باهم نمیگذرونیم وهمش ازهمدیگر شکایت وگله ای میکنیم دوست دارم زندگیمو ادامه بدم وحسم نسبت بهش زیاد بشه