تقریباً همه ما در طول زندگی خود مورد قضاوت قرار گرفته و در بعضی مواقع قضاوت دیگران را می کنیم. به طور مکرر درمورد همه چیز و همهکس نظر داده و خود را قاضی در نظر می گیریم، بدون اینکه حتی طرف مقابل خود را بشناسیم و درکی از شرایط زندگی او داشته باشیم. جمله هایی مانند فلانی چقدر چاق هست، آن فرد در انجامدادن کارهای خود خیلی کند است، پسر فروشنده قدش کوتاه به نظر میآید، این خانم دل رحم بوده؛ ولی صاحبخانه اش دلش مثل سنگه و … برای ما تا حدی آشنا است.
اکثر مردم دید خوبی نسبت به قضاوت کردن و مورد قضاوت قرار گرفتن ندارند و معتقدند که قضاوت کردن دیگران کار خوب و پسندیده ای نیست. ولی با وجود این، کمتر کسی پیدا می شود که بقیه را قضاوت نکند و در مورد آنها نظر ندهد. امکان دارد در مهمانی کسی که بیشتر حرف میزند را قضاوت کنیم یا برعکس، شخصی که در میهانی گوشه گیر و کم حرف هست را نیز مورد قضاوت قرار دهیم. اکثر مواقع، کسانی که بیشتر بقیه را قضاوت کرده و پشت سر آنها حرف می زنند، از مورد قضاوت قرار گرفتن توسط بقیه نگرانتر هستند؛ زیرا این در ذات آدمی بوده که ویژگی های خود را به دیگران نسبت دهد.
پژوهشها ثابت کرده اند، انسانها به طور متوسط هنگام گوش دادن تنها به 25% از حرفهای طرف مقابل توجه می کنند و مابقی آن، نتیجه یری ذهنی آنها از صحبتهای طرف مقابل است. پس نتیجه می گیریم، خواه یا ناخواه قضاوت کردن هنگام صحبت بین افراد اتفاق می افتد و هیچکس از مورد قضاوت قرار گرفتن توسط دیگران در امان نیست.
قضاوت کردن درمورد دیگران می تواند دلایل زیادی داشته باشد که در اینجا به برخی موارد اشاره می شود:
دلایل قضاوت کردن افراد
- قضاوت به علت ناتوانی افراد
در اکثر مواقع وقتی افراد با شخصی ارتباط پیدا می کنند که در انجام عملی موفق بوده؛ ولی خودشان ناتوان و عاجز از انجام همان کار هستند، شروع به قضاوت نادرست در مورد آن شخص می کنند. در واقع، می توان گفت، این افراد از طریق قضاوت کردن دیگران سعی دارند ضعف ها و ناتوانی های خود را پنهان کنند.
- قضاوت دیگران به خاطر ناآگاهی از رفتارهای خود
گاهی اوقات پیش می آید که ما دیگران را قضاوت می کنیم؛ ولی از این موضوع غافل هستیم که خود ما نیز همین رفتار یا رفتار مشابه را انجام می دهیم، ولی چون از خود و رفتار خود ناآگاه هستیم، قادر به دیدن آن رفتار در خود نمیباشیم.
- قضاوت دیگران به دلیل حسادت
در بعضی موارد، دلیل قضاوت کردن دیگران حسادت می باشد نه اشتباه بودن رفتار شخص موردنظر. وقتی به جایگاه اجتماعی یا موفقیت یا درآمد دیگران حسادت می کنیم، سعی می کنیم با قضاوت نادرست در مورد آن حس حسادت خود را ارضا کنیم.
- غیرقابلتحمل بودن رفتار
وقتی شما فردی اجتماعی و فعال باشید، در صورت مواجه شدن با فردی خجالتی به این صورت قضاوت خواهید کرد که چقدر کم حرف، گوشه گیر و بیروح است. ازآنجائیکه، شما نمی توانید مثل این شخص رفتار کنید، به این شخص کینه ورزیده و او را به بدترین وجه مورد قضاوت قرار میدهید.
- قضاوت دیگران به خاطر اعتماد به نفس پایین
امکان دارد افراد به دلیل پایینبودن اعتماد به نفس خود، نتوانند مثل دیگران به بهترین حالت ممکن رفتار کنند. به همین دلیل، با قضاوت کردن دیگران اعتماد به نفس پایین خود را مخفی می کنند.
در بیشتر مواقع، برای اینکه دیگران ما را قضاوت نکنند، خواسته های خود را نادیده گرفته و طبق خواسته دیگران عمل می کنیم، حرفهای دل خود را نزده و خود واقعی مان را مخفی می کنیم. همه این کارها، به این دلیل هست که می خواهیم در چشم همه خوب به نظر رسیده و محبوب باشیم. حقیقت این است، شما هرچقدر تلاش کنید تا همه از شما راضی باشند، به نتیجهای نمی رسید. چون، بالاخره افرادی در زندگی پیدا می شوند که پشت سر شما حرف زده و از شما ناراضی باشند؛ بنابراین، راضی نگهداشتن همه از خود یک کار غیرممکن است.
قضاوتهای ما از احساسات خودمان سرچشمه می گیرد، یعنی ما دوست داریم همه چیز بر طبق خواست و علاقه ما باشد نه آن چیزی که واقعاً هست. در حقیقت، نگرانی از قضاوتشدن و ترس از انتقاد دیگران در وجود ما بوده و هست، ما نمی توانیم بدون مردم و تنها زندگی کنیم. انسانها از درون مانند آهن و آهنربا به سمت همدیگر کشیده می شوند.
همه ما تمایل به اجتماعی بودن و زندگی در اجتماع را داریم و این نیاز اساسی در همه انسانها هست که در جامعه حضور یابند. به همین دلیل است که ما نسبت به حرف مردم حساسیت داریم و به قضاوت نادرست واکنش نشان می دهیم. با این که می دانیم حرف مردم تمامی ندارد، ولی میتوانیم نگرانی و ترس خود از حرف مردم را با یکسری راهکارها کاهش دهیم.
چند راهکار برای غلبه بر ترس از قضاوت شدن
- متمرکزشدن روی خود
اینکه روی زندگی خودتان متمرکز بوده و سعی کنید توانایی های خود را بالا ببرید، باعث می شود که ترس از قضاوت دیگران برای شما مهم نباشد. چونکه شما خودتان را در اولویت قرار داده اید. با متمرکزشدن روی خودتان می توانید آگاهی خود را نسبت به خود بیشتر کرده و کمتر تحتتأثیر قضاوت دیگران قرار بگیرید.
- قضاوت نکنید تا قضاوت نشوید
شما دیگران را قضاوت نکنید تا خودتان مورد قضاوت قرار نگیرید، بقیه را محکوم نکنید تا خودتان محکوم نشوید. این را بدانید که با هر پیمانه ای که به دیگران بدهید با همان پیمانه، عوض خواهید گرفت. شما می توانید تغییر را از خودتان شروع کنید. علیرغم اینکه، قضاوت نکردن کار سختی هست، ولی با کنترل ذهن و هدایت آن به سمت افکار مثبت می توانیم بیشتر روی خودمان متمرکز شویم.
- مدیتیشن کردن
اگر هنگام واردشدن به یک جمعی یا مهمانی خجالت می کشید یا معذب می شوید، بهتر است که قبل از آن مدیتیشن کنید تا آرام شوید. مدیتیشن می تواند شامل حمامکردن، تمرینات تنفسی، یوگا، موسیقی و ورزش باشد.
- شناختن نقاط ضعف و قوت خود
اگر شما نقاط ضعف و قوت خود را بهتر شناخته و نسبت به خودتان آگاهی داشته باشید، دیگر نسبت به حرف دیگران واکنش نشان نداده و نگران قضاوت مردم نمی شوید. با بالابردن شناخت خود از نقاط ضعف و قوت خودتان، اجازه ندهید که دیگران برای شما تصمیم گرفته و اظهارنظر کنند.
- زندگی در لحظه
در لحظه زندگی کردن یعنی مهم نبودن حرف مردم، به گذشته فکرنکردن و دلواپس آینده نبودن. پس، اگر در جمعی یا مهمانی هستید از آن لذت ببرید، نه اینکه فقط جسم شما در آنجا حضور داشته؛ ولی در فکر خودتان مکرراً نگران این باشید که دیگران درباره شما چه حرفی میزنند. برای رهایی از افکار منفی، باید محیط اطراف خود را بیشتر و دقیقتر بشناسیم و فقط در افکار خود غرق نشویم.
- هیچچیز ابدی نیست
وقتی فردی شمارا قضاوت می کند، احتمال اینکه چند لحظه بعد گفته خود را فراموش کند، خیلی زیاد است. چونکه قضاوت کردن کار بی اهمیتی است و تا ابد در ذهن نمانده و سریع فراموش می شود؛ پس چه دلیلی دارد که ما خود را به خاطر افکار زودگذر و قضاوت دیگران نگران و ناراحت کنیم؟
خبمنبایکیتومدرسهدوستشدمکهاحساسمیکنمدارمبراشمزاحمتایجادمیکنمبااینکهاونخودشمیگهنهومندوستدارمایناولیدوبارهمشکلاینجاسکهمناصلانمیتونماینحرفروباورکنم. نمیدونماحساسمیکنمهمینکهبرمپیششوباهاشصحبتکنممزاحمتایجادکردم. خبولیچونمنزیاددوستنداشتمتویارتباطهایاینجوریخوبنیسم
ببینید عزیزم شما جوری که من متوجه شدم گفتید دوستی ندارید و به نظر خودتون مال اینه که بلد نیستید که چجوری رفتار کنید. اگر بودین حتما میپرسیدم که آیا این حرف رو والدین بهتون گفتن. که به احتمال زیاد بله بود. اشتباه کردن در سن شما بسیار طبیعی هست البته نه به این معنی که عمدا اشتباه انجام بدین ، ولی به خاطر اینکه هنوز سنتون کمه احتمال اشتباهتون زیاده، همه بچهها در سنین شما اشتباه دارن. اصلا خودتون رو سرزنش نکنید و هرزمان که اشتباهی انجام دادین ببینید کجای کارتون ایراد داشت سعی کنید که برطرفش کنید. بعضی مواقع هم حواستون نیست چند بار تکرار میکنید، ولی بازم ایراد نداره میتونید رفتار درست رو یاد بگیرید. اینقدر آدم باید بره توی اجتماع و اشتباه بکنه تا یاد بگیره. ولی اگر بترسین و هیچ کاری نکنید بدنتون بزرگ میشه ولی هنوز چیزی یاد نگرفتید. خوشحال میشم ببینم اومدین و پیامم رو خوندین. موفق باشید ❤️
من همیشه میترسم از این که نابود بشم از اینکه این همه نادیده گرفته بشم . مشکل اصلی من درس هامه ک نمیتونم ینی نمیتونم از گوشی فاصله بگیرم نمیتونم از دور بمونم تمام اپلیکیشن های پیام رسان رو پاک کردم با هیچ بنی بشری در ارتباط نیستم ولی بازم نمیتونم خوابم بهم ریخته همش تحقیر همش خانواده همش بدبختی و کسالت نمیتونم سر کلاس هام حضور داشته باشم یا همش خوابم و فیلم میبینم زندگیم خیلی یکنواخت و بده خیلی سخته ک از همسالانم تحقیر بشم لطفا یک کمکی و راهکار بدید من بتونم در بخونم و ا این زندگی نکبت بار واسه یک لحظه دور بمونم حالم خیلی بده.
چون که خیلی واست مهمه اطرافیان در موردت چه فکری دارن ، شما باید خودتو خوب بشناسی موقعیتهای خوب فراهم کنی یه برنامه تنظیم شده با وقت درس بخونید ، موسیقی گوش بدید ، ورزش کنید و وقتی تابستون کامل باشه دیگه وقتی برای فکر کرون به اطرافت نداری و هر روز بخودت بگو من باید بهترین بشم
من دبیرستانی هستم و خب باید درس بخونم..پدر و مادرم با وجود مشکل مالی برام کلاس های آموزشی گرفتن و من باید زمان زیادی بذارم و این فیلما رو ببینم..دو بار جهشی خوندم و استعداد تجربی رو دارم ولی دلایلی هست که منو از درس خوندن منع میکنه اولیش اینه که من از مدرسه بدم میاد و نمیتونی با بچه ها کنار بیام..خیلی شلخته ام و چون ازشون دوسال کوچیکترم منو کوچولو و شاید احمق فرض میکنن دبیرام معتقدن من رفتار بچهگانه ای دارم و زیاد سوال میپرسم..من دوستی ندارم و با اونایی که دوست هستم میدونم که دوست واقعی نیستند چون از رفتارشون معلومه خیلی شلخته هستم و به خاطر اینکه از دروس عقب موندم و این عوامل برای درس خوندن انگار نمیتونم..کلا علاوه بر مدرسه من اصلا مثل دخترای امروزی به خودم نمیرسم و رفتارم شاید مثل بقیه نباشه تو جمعا همیشه یه جا میشینم و بهم میگن تو افسرده ای..راستش اینا مهم نیستن ولی وقتی که افرادی که قبلاً باهاشون همکلاسی بودم با دید تحقیر نگام کردن سعی کردم اهمیتی ندم..من اهمیتی به نظر مردم نمیدم ولی فکر میکنم این اگه زیادی باشه اشتباهه من باید تو یه ماه وضعیت دروسم که در حد ۱۱ از ۲۰ هست رو به ۲۰ از ۲۰ برسونم وگرنه سال بعد باید تغییر رشته بدم و یه سرنوشت نامعلوم ولی پدر و مادرم خیلی برام زحمت میکشن و دلم نمیخواد ناامید شون کنم و سعی میکنم درس بخونم..ولی احساس میکنم شخصیتم داره آزارم میده..من آدم بدی نیستم کسی رو مسخره نمیکنم و هیچ وقت به دوستایی که داشتم بی وفایی نکردم و آدم صادقی بودم..درسته که حرفای فکر نشده میزنم و جوری رفتار میکنم که انگار یه آدم احمقم ولی من اینجوری نیستم وقتی تنهام خیلی خوبم..وقتایی که مدرسه نیستم خیلی خوشحالم و خوب درس میخونم..کسی تو مدرسه اذیت نکنه
من تو ی خانواده ای بزرگ شدم که سطح انتظاراتشون با سطح زندگیشون برابر نیست این بزرگترین مشکل من هست نه میتونم در سطح انتظارشون کاری کنم چون نه خودشون دارن ک حامیم باشن نه اجازه میدن من در سطح خودم زندگی کنم ی جورایی حفظ دکور و ظاهر براشون خیلی مهمتر هست از اینکه دارم من نابود میشم الان ظاهرم و انتظارها ازم جوری هست ک نمیتونم برآوردشون کنم این باعث شده ک حس بی ارزشی کنم و دلم میخاد بمیرم تا راحت بشم
سلام من الان در سن 39سالگی هستم و دارای 2فرزند هستم .الان در یک شهر کوچک ویک کارگاه کوچک مشغول به کار هستم البته با چند تن از هم روستایی های خودم در این کارگاه مشغولیم .و8سالی هست که در اینجا مشغول کارم .حالا من زمانی که دیپلم گرفتم با چند تن از دوستان در یک کوره آجر پزی مشغول کار شدیم و من 1سالی بود که البته ببخشید بی پرده سخن میگم خیلی خیلی معذرت میخوام .من خود ارضایی داشتم یک شب مشغول همین کار شدم که یکی از بچه بنده را دیده بود و صبح به اون چند نفر از همشهریان تعریف کرد .واین موضوع در کل روستا نقل به نقل چرخید و همه خبر دار شدند از اون به بد افسرده شدم و خیلی کمتر با دوستان ارتباط میگرفتم تا بد چند سال متاهل شدم وامدم همین شرکتی که مشغولم خانه ای اجاره کردم و خانه را از روستا به این شهر کوچک آوردم و رفتم سر کار ولی با یکی از همشهریانم که اینجا مشغول هستیم .یک بار برای بچه ها تعریف کرده بود این همشهری ما چندین سال پیش در یک جای که کار میکرده مرتکب همچین کاری شده و همچین تعریفی کرده بود که بعضی از دوستانم که غریبه هستند واقعا دارم الان بد چندین سال تیکه میدارند قرآن خسته شده ام چیکار کنم
من شوهرم دارم و ی زندگی خوبی دارم ولی برادرهام پشت سرم حرف میزنن. پدرم هم با نامادریم همش پشت سرم حرف میزنن دوست دارم که برام مهم نباشه ولی از اینکه ازشون دور باشم میترسم چرا؟
من توی مدرسه درسم خوبه رتبه اول کلاسم ولی همش پشت سر من حرف میزنند و هی بحث راه میندازن توی کلاس که اعصاب منم خورد شه. و بعدش هر حرفی رو که میزنند انکار میکنند من نمیدونم واقعا چیکار کنم که از فکر این اتفاقا بیام بیرون و روی درسم تمرکز کنم. همش توی کلاس بحث راه میندازن و همش مدام دنبال بد کردن من پیش بقیه هستن تا اعصاب من خورد شه نمیدونم چیکار کنم واقعا
تمام فامیل و آشناها چیزایی میگن که باعث ناراحتیم میشه یسریا شون میدونن من از چه چیزایی ناراحت میشم ولی بازم حرفشو میزنن و بعدشم میگن که شوخی کردن و این براشون مهم نیست که طرف مقابل ممکنه ناراحت بشه. همینطوری درگیری های ذهنی زیادی دارم و فقط 18 سالمه و وقتی که اینام از آدم انتقاد میکنن از ظاهر از استایل و حتی دخالت هاشون تو زندگی باعث میشن همیشه حرص بخورم و فکر کنم و از خودم بدم بیاد. فقط مادرم و دارم که ازم طرفداری کنه که اونم متاسفانه طرفم نیست و دائم ناسزا میگه و بهم میگه تو دیوونه ای و مشکل داری. تا حالا نشده باهاش بدون دردسر حرف بزنم و کسی نباشه که مانع بشه خیلی کم پیش میاد و حتی اگرم ممکن باشه جوری میشه که دعوا میشه و با خودم میگم که هیچ وقت نباید باهاش حرف بزنم. همیشه یا کار داره یا با گوشی حرف میزنه و برای من وقت نداره و وقتاییم که بشه باهاش حرف بزنم میگه تو حرفات همش چرته. آخه مگه میشه بهم میگه تو تمام اخلاقات مشکل دارن. حساس هستم ولی به نظرم این خیلی منطقیه که وقتی میدونی بقیه از چی ناراحت میشن اون حرفو نزنی. دفعه اول شاید زیاد ناراحت نشم ولی وقتی دوباره همون حرف رو میزنن عصبی میشم . از مادرم انتظار دارم حداقل حرفای بقیه رو تایید نکنه و برعکس اونا بگه ولی اینکار رو که انجام نمیده هیچ بهم ناسزا هم میگه. هیچ وقت ازش حرفای خوب نشنیدم. رفتارای خودشو نمیبینه ولی یه چیزاییا رو مقصر میدونه و میگه اونا باعث شدن تو این اخلاق رو داشته باشی و تهدید میکنه که این چیزا رو برات منع میکنم. این خیلی خودخواهیه که میگن اخلاق و تصمیماتم اشتباهه ولی خودشون قبول نمیکنن که کارشون اشتباهه. میان کلی نصیحت و حرف میزنن ازت ایرادم میگیرن ولی قانع نمیشن که خودشونم یه جاهایی حرفاشون درست نیست. خیلی خودخواهیه که ازم ایراد میگیرن و میگن اخلاق و تصمیماتت اشتباهه ولی یبار اشتباهات خودشون رو تایید نمیکنن. اینکه همه باهات مشکل داشته باشن ازت انتقاد بشه و خانوادت هم نسبت به این موضوع و نسبت به خودت بی اهمیت باشن به نظرم به حساسیت ربطی نداره. خانواده ای که طرفت نیستن و تو شرایط عادی ام نمیخوان باهات حرف بزنن و میگن حرفات چرته ربطی به حساسیت نداره