در تمام زندگیهای زناشویی، لحظات سخت، دادوفریاد، سکوت و حتی تمایل به فرار کردن وجود دارد. ادامه زندگی مشترک بدون داشتن امید از اینکه فرد از جهات بسیار زیادی تغییر خواهد کرد، غیرممکن است (چه برسد به زندگی تا آخر عمر). زمانی که منفیگرایی نادیده گرفته شود، اوضاع خطرناک میشود. سؤال اصلی این است که تحقیر همسر چه صدمهای به زندگی زناشویی وارد میکند که مشکلات معمولی همهروزه در زندگی، چنین آسیبی نمیزنند.
انتقاد کردن در زندگی زناشویی، نشانهای از در خطر بودن رابطه است. دکتر گاتمن، انتقاد را بهعنوان یکی از چهار سوارکار میشناسد. علیرغم دردآور و مهلک بودن، انتقاد کردن به همسر در زندگی مشترک اتفاق میافتد. شما از دست برخی از رفتارهای تکراری همسر عصبانی و خسته میشوید و نارضایتی خود را ابراز میکنید. شما شیوة بیان و انجام کار همسر خود را دوست ندارید و شروع به بهانهگیری و توهین کردن به همسر میکنید. شما کمال گرایی را به راه و روش خود میخواهید و استانداردهای غیرواقعگرایانة شما آشکار میشوند. شما خسته میشوید و سختکوشی و خستگی شریک زندگی خود را نادیده میگیرید.
به طور ایدهآل، شما و همسرتان یاد میگیرید که شکایتهایتان را بهعنوان یک درخواست بهگونهای ارائه دهید که شرایط را بهبود بخشید. (در مجموع، انتظار اینکه دو نفر هرگز نخواهد چیزی را تغییر دهند، غیرواقعگرایانه است).
شما باید بر رفتارها و کارهای همسر خود تمرکز کنید و نه بر خود فرد. شما در مورد یک احساس صحبت میکنید و آن را مال خود مینمایید و از بیان «من» استفاده میکنید، بنابراین شریک زندگیتان واکنش تدافعی از خود نشان نمیدهد. شما درخواست رفتار خاصی را که میخواهید یا بدان نیاز دارید، میکنید. البته، این ایدهآلگرایانه است!
تحقیر و اهانت در زندگی زناشویی چگونه است؟
اما آنچه گفته شد، همیشه رخ نمیدهد. پیش از آن که خودتان متوجه شوید، توجه شما به خود فرد و نه بر رفتارش جلب میشود. «چرا نمیتوانی این کار را بکنی؟ تو همیشه اشتباه رفتار می کنی، من متنفرم از اینکه …» شما ممکن است همچنان به امید اینکه زندگی زناشویی تان بهتر شود، سعی داشته باشید تا بر تغییر رفتار همسرتان تأثیر بگذارید. اما زمانی که شروع به انتقاد سهلانگارانه میکنید، شما به طور خطرناکی به اهانت و تحقیر نزدیک میشوید و اما تحقیر کردن همسر چه آسیبی میزند که انتقاد چنین صدمهای وارد نمیکند؟
اهانت و تحقیر، طرف مقابل را گیر میاندازد. توهین به همسر از احساس نهفته نفرت و حقارت برای حمله کردن به او استفاده میکند و به این طریق، روح زندگی زناشویی را از بین میبرد.
تحقیر و اهانت، قابلتوجهترین نشانه های طلاق عاطفی و جدایی است و دلیل آن نیز کاملاً مشخص است. توهین کردن به همسر هر رابطه سالم را از بین میبرد چه برسد به زندگی زناشویی. نفرت و انزجار، اهانت و تحقیر نسبت به فرد مقابل را تحریک میکند و این نفرت به بیرحمترین شکل ممکن ظاهر میشود.
اهانت و تحقیر همسر ، ناخوشایند و شرورانه است و هدف از آن نیز همین میباشد. تحقیر از برتری منصوب به خود نشئت میگیرد که تا زمانی که فرد مقابل تحقیر نشود، برآورده نمیگردد. تاکتیکهایی از قبیل سرزنش، سخن طعنهآمیز، تمسخر، اهانت و زبان بدن منفی، اعماق قلب شریک زندگی را مورد هدف قرار میدهند.
اهانت و تحقیر چه آسیبی به زندگی زناشویی میزنند؟
زمانی که اهانت و تحقیر بروز مییابند، حتماً برای مدتزمان طولانی است که وجود داشتهاند. تمام ناراحتیها و ناامیدیها در نهایت شدت مییابند و بروز پیدا میکنند.
اما این رفتارها معمولاً برای مدتزمان طولانی پیش از آن که بهعنوان اهانت و تحقیر ظاهر شوند، فردی که تحقیر و اهانت پیش میگیرد را ذرهذره نابود میکند و این بدان معنا است که این رفتارها تأیید نمیشوند بهطوریکه آسیب پنهانی به زندگی زناشویی وارد میشود.
جالب است بدانید که تحقیر همسر، سلاح افرادی است که آسیب التیام نیافته یا شرمندگی که اغلب از تجربیات پیشین در خانوادههایشان نشئت میگیرد را با خود به همراه دارند. زخمها بدتر میشوند و به خشم و رنجش منجر میگردند که سپس به نفرت و بیزاری تغییر شکل مییابند و از کنترل فرد خارج میشوند.
در مورد تحقیر و اهانت، افراد آسیبدیده به دیگران آسیب میزنند
قدرت انتقال تحقیر و اهانت موجب ازبینرفتن امنیت و ارتباط عاطفی یک رابطه زناشویی میشود. بهخصوص، تحقیر و اهانت تحمیل شده هنگام آسیبپذیری بسیار زیانبار است. زمانی که از نظر عاطفی نمایان هستید، قربانی تحقیر و اهانت دچار احساس بی ارزشی میشود.
زیانبارترین واکنش به تحقیر و اهانت همسر، پاسخ ندادن است؛ یکی از چهار اسب سوارکار. وقتی فردی مورد حمله روانی قرار میگیرد و با او بدون همدلی و دلسوزی رفتار میشود، طغیان به وجود میآید و گاهی اوقات، تنها حس امنیت از سکوت کردن حاصل میشود.
تصور کردن اینکه یک رابطه بنا شده بر اساس تحسین، احترام و عشق میتواند به چنین نفرت و بیاعتنایی تبدیل شود، دشوار و گیجکننده است. اما، این زمانی خطرناک است که شما بر روی برقراری ارتباط صحیح با همسر کار نمیکنید. خطر زمانی تشدید میشود که شما خشمگین و ناامید شوید. ناراحتی که تحقیر و اهانت به همسر به همراه دارد، چیزی است که مانع از خوشبختی که در ابتدا عامل اتصال دو طرف بود، میشود.
فردی که اهانت و تحقیر میکند، حتی نمیتواند ویژگیهای خوب شریک زندگی و زندگی زناشویی خود را بهخاطر آورد و قربانی اهانت و تحقیر نیز آنچنان از نظر عاطفی صدمهدیده است که هیچ تضمینی برای نجات و بقای خوشبختی وجود ندارد.
تاثیر تحقیر و اهانت بر سلامت زندگی مشترک
انگار که ضربه عاطفی و آسیب رابطهای کافی نیستند، اهانت و تحقیر یک قدم پیش میرود. آن تأثیر مخربی بر سلامتی جسمی فرد میگذارد و میتواند موجب بیمار شدن هر دو طرف بهخاطر ضعیف شدن سیستم ایمنی بدنشان شود.
اختلالات روانشناسی فیزیولوژیکی در نتیجه استرس مزمن و حالات عاطفی منفی به وجود میآیند. ارتباطی میان مغز و سیستم ایمنی بدن وجود دارد؛ بنابراین، زمانی که هورمونهای استرس مانند آدرنالین یا کورتیزول بهصورت مزمن آزاد میشوند، بدن ضعیف میشود و چیزی که مضر و آسیبزننده است را بیشتر تولید میکند و در برابر آنچه که سودمند و مفید است، دفاع میکند. در نتیجه، بدن در برابر بیماریها، اختلالات و درد آسیبپذیر میشود.
تحقیر و اهانت در زندگی زناشویی مانند آویزان شدن از لبه صخره با انگشتان دست است درحالیکه کسی بالای سرتان ایستاده و هر لحظه ممکن است شما را به پایین دره پرت کند. تحقیر و اهانت به همسر برای امید و تمامیت زندگی زناشویی بسیار خطرناک است و آسیب مخربی بر روی فردی که مورد حمله قرار میدهد، میگذارد.
آیا میتوانید زندگی زناشویی خود را از دست تحقیر و اهانت نجات دهید؟ بله، این کار با عزم راسخ و مداخله فوری امکانپذیر است. فردی که اهانت و تحقیر میکند، باید در مورد پروفایل روانشناسی و بهخصوص اینکه چرا از اهانت و تحقیر بهعنوان سلاح استفاده میکند، کندوکاو کند. سپس، او باید استراتژیهایی برای شکستن الگو و جایگزینکردن آن با یک پاسخ سالم یاد بگیرد. این کار به دستی برای بالابردن نیاز دارد نه سعی بر لگد کردنش.
در مقابل توهین همسر چه کنیم؟
سلام خسته نباشید من و همسرم چند ماهه ازدواج کردیم وقتی دعوامون میشه یا خیلی ساده اس که با یه حرف زدن حل میشه یا چنان سخت میشه که همسرم همش از طلاق و جدایی صحبت میکنه منم بیشتر سکوت میکنم نمیدونم چکار کنم این مواقع همه مشکلات ما سر چیزای کوچیکه مثلا چرا بهت گفتم منظورت از فلان حرف چیه گفتی هیچی من از کلمه هیچی بدم میاد با لحن عصبی از من میپرسه منم بهم میریزم وقتی هم که قهریم یا دعوا کردیم همش طعنه میزنه متلک میگه. هر بار از طلاق حرف میزنه این خیلی منو نگران میکنه به آینده ناامید میشم. من قبلا غروری دربرابر همسرم نداشتم اشتباهی ام میکردم معذرت خواهی میکردم ولی اون مغروره منم دارم شبیه خودش میشم من شرایطم جوری بوده که شاغلم و پدرم در دوران نامزدی از دست دادم برا همین خودم قسط وام ازدواجمو دادم و جهیزیه گرفتم خرج عروسی ام بخش کوچیکی کمک خانوادم کردم برا همسن هربار اینو تو سر من میزنه که خانوادت برات کاری نکردن زود عصبی میشه داد میزنه حتی این آخری میگه برو خونه مامانت با لگد میزنم میگه لیاقت محبت نداری. هش سرمن داد نزن اهانت نکن منم تا حدی میتونم تحمل کنم میگه تحمل نداری تو که اینجوری بی خود کردی ازدواج کردی منم بدبخت کردی یه روز خوش با تو نداشتم پیرم کردی و ازین حرفا درصورتی که وقتی حالش خوبه و همش چیز عالی من تنها کسی ام که باعث خوشحالی و خوشبختی شده یه عروسی گرفتی هر بار میگه حیفه اون عروسی که گرفتم برات. تو اکثر دعواها منو مقصر میکنه دیروز برده رسوندم در خونه مامانم میگه برو دیگه نمیخوامت نمیدونم از رو عصبانیت گفته یا جدی آخه منم تو دعوا از بس متلک گفت و گفت خودتو نشون دادی میزاشتی حداقل یه سال بگذره بعد ذاتتو نشون میدادی توام لنگه مامانتی زندگی کردن اونو دیدم دیگه تو که دخترشی میخوای چی بشی بی ادبی شعور نداری منم گفتم مگه بی کس و کار گیر آوردی دیگه افتاد سرزمینش پاشو برو پیش کس و کارت با پوزخند آره چه کس و کاری ام داری خرج عروسی برات ندادن و باز اون حرفا مربوط به جهاز خریدن و عروسی بهم میگه پرو چرا جواب میدی خب منم صبرم اندازه ای داره هر بار این متلک حرفا پای متردم وسط کشیدن آزار دهنده اس برام من ازین سخت میشه و نگرانم که هر بار سر مسائل کوچیک حرف طلاق میزنه من به درد نخور میشم بد میشم نشد یبار دعوا کنیم متلک نگه پای مامانم یا داداشام وسط نکشه حتی به باجناقم گیر میده به خرید مامانم که آره سلیقه نداره میره فلانجا جنس دردنخور میخره شما بگید این حرفا بهتون زده بشه بلخره جواب نمیدن؟ساکت میشم چیزی نمیگم نگاش نمیکنم میگه مگه کری جواب نمیدی جواب میدم میگه پرویی ظرافت زنانه نداری زنی گفتن مردی گفتن اگه زنم باید وایسم همه چی بهم بگه بعد آروم شد معذرت خواهی کنه با همه اینا باز دیشب رفتم ازش معذرت خواهی کردم خواهش کردم میگه نه فایده نداره دیگه این چیزا قرار مسافرت گذاشته بودیم مثلا با یکی از دوستاش الان نزدیک عیدی همه چیز رو هواست بد نگاهم میکنه با خشم همین نگاهش منشأ همه بهم ریختگی های منه بهشم میگه میگه تو باعثشی. رفتار من باید چجور باشه که دست از متلک برداره به خانوادم کاری نداشته باشه بی احترامی نکنه تو دعواها زندگی ادامه دار باشه این دعوای آخر نیست صدبار بهش گفتم تو دعوا کاری به کسی نداشته باش تربیت خانوادگیت درست نیست به من میگه ازون خانواده همچین دختری بعید نبوده میگم مگه ندید بودی تحقیق میکردی بعد میومدی جلو میگه اشتباه کردم بس دیگران تعریف کردن نمیدونستم همچین تحفه ای هستی خسته شدم از متلک گفتنش سرکوب زدنش زنا مردم اینجورن اونجورن.
واقعا مطلب خوبی بود
سلام من زن۳۹ساله ام مادر ۳تا بچه ویه داماد دارم فعلا عقدآ.شوهرم بیش از حد بد دهن تاکسی رو میبینه جلوی اون ضایع میکنه چه من چه بچه هام و جوریه که حرفهای زشتم به بچه هام یاد میده دست به زن هم داره جلوی بچه هام میزنه البته بعضی موقع ها که کنترل اعصاب نداره.به خانواده ی منم همش فحش میده پدرمم از دنیا رفته رو هم فوش میده نمیدونم چی کار کنم
الان چهار سال هست به خاطر نخریدم سرويس طلا دهنمو سرویس کرده بهش طلا خریدم نیم ست خریدم نزدیک ۱۵۰ ميليون طلا گرفتم براش بازم توهين میکنه به منو خانوداه ام میگه اگه اون موقع میخریدی برام ارزش داشت ،سر این قضیه هر روز به خانواده ام توهين میکنه، خونه مادرم نمیاد،برعکس من خونه مادرشون میرم،مسافرت میبرمش، باهاش خوبم با مادر زنم منظورمه زن خوب و ساده ای هست،ولی خانومم هر روز توهين میکنه مخم ترکیده
من با تحقیر طولانی مدت خانومم مواجه شدم ترجیح دادن خانواده اش به من وزندگی من هم ناچار تلفنی با خانوم های دیگه ارتباط برقرار کردم در چند مرحله که دیدم طهمت میزنه من هم رابطه بر قرار کردم چت و تلفنی حضوری نه الان فهمیده زندگیم به مشکل جدایی رسی هرچند از اول زندگی دعوا داشتیم ی راهنمایی میخواستم ممنون
همیشه شوهرم منو بخاطر خانوادم دستپخت هرچیزی سرزنش میکنه آخر بحث هام همیشه من ناراحت میشم و همیشه فکر میکنه من مقصرم چون که خودش پدر و مادرش باهم خوب بودن ولی من پدر مادرم از هم طلاق گرفتند و بعضی وقتا درگیر مشکلات بابام یا به مامانم سر میزنم همیشه منو سرزنش میکنه و میگه هرچی دلش میخواد هر بار مامانم به من زنگ میزنم کلی به مادرم توهین میکنه و میگه این دوباره زنگ زد عشق چقدر زنگ میزنم و این حرفا اون بدبخت تنهاست و فقط ی دختر نداره چکار کنم خب جواب مادرم ک نمیتونم ندم با پدرم مادرم داداشم خوبه نمیدونم چرا پشتون اینجوریه بعدشم میگه من ک منظوری نداشتم واقعا دیگه موندم چی بگم بابام هم تنهاست انگار آواره شده کاری به من نداره بعضی وقتا زنگ میزنه حالمو میپرسه و به وقتی از مشکلاتش بهم میگه اگه بتونم کمکش میکنم واقعا دیگ نمیدونم چکار کنم. همیشه میگ مامانت اینجوریه اینجوریه میگه مامانت با من راحت نیس بخدا من مامانم همیشه قربون صدقش میره باهاش خوبه باهاش حرف میزنم ولی ی اخلاقی داره وقتی ی نفر باهاش حرف میزنه فک میکنی غرور داره جواب درست نمیده یا تو چشمات نگا نمیکنه بفهمی ک توجه میکنه بهت
سلام…ببخشید من همسرم گاهی وقتا حرفهای بدی بهم میزنه و من خیلی بهم برمیخوره ولی اون خودش عین خیالش نیست و میگه مگه من چی گفتم…گریه میفتم بعد میاد معذرت خواهی و من با ببخشید گفتنش بیشتر عصبی میشم. از توهین و تحقیر همسرم خسته شدم
همسرم همش در حال توهین وتحقیر منە وهمش ترور شخصیتم میکنە و وجود من براش اصلا اهمیتی نداره اخرین اولویتش منم اصلا جوری رفتار نمیکنە کە بفهم وجود من براش مهمە اگە بگم میخوام جدا بشم فورا قبول میکنە و اصلا براش مهم نیستم میخواهم طلاق عاطفی بگیرم حداقل بخاطر دخترم واینکە هیچ حامی ندارم تا ازش جدا بشم. انقد ترور شخصیتم کرده کە بە یە ادم ترسو تبدیل شدم اصلا غروری برام نمونده کە از حقم دفاع کنم
سلام من ۳۴ سال دارم و کارمندم شغلم شغل ازاد هست و همسن هستیم سه ساله ازدواج کردیم و بشددددت باهم بگومگو داریم شوهر من از لحاظ مالی ضعیف هست نتونسته علیرغم اینکه تحصیلات اکادمیک داره و رشته ی سختی خونده کار پیدا کنه لذا با اصرار باباش یه مغازه سوپرمارکت زده که الانم خیلی وضع مغازه بد شده نمیدونم باید بگم تقصیر این هست که اینقد شوهر من بداخلاق و بددهن هست یا چی خیلی درکش میکنم خیلی ولی اون بیست وچهاری مشغول بگومگو و دعوا و ایراد گرفتن و بهونه گیری و فحش دادن به زمین و زمان هست دائما چشام خیسه اشکه چون بشدت دلمو میشکنه سر کوچکترین مساله کوچکترین مساله بامن بحث میکنه من خیلی رعایت حالشو میکنم خیلی وقتا کوتاه میام ولی واقعا الان مریض شدم دیگه احساس میکنم خیلی بهم توهین میشه هیچ دل خوشی ای ندارم تو این زندگی خودم کارمندم کار بیرون میکنم و بشدتم توخونه بهش میرسم هی میگم درست میشه ولی خودم ازلحاظ روحی مریض شدم اوایل تقصیر من بود ولی همینکه فهمیدم تصمیم به اصلاح خودم گرفتم دقیقا اونجا که فهمیدم تصمیم گرفتم به اصلاح خودم و دارم تلاش میکنم برای زندگی اروم دیدم شوهرم اصلااااااااا میل به درست کردن نداره و خیلی وقتا دوس داره جداشیم ولی همینکه جدی میشه میترسه و پشیمون میشه و همه چیزو میندازه گردن من،نه سفری نه خوشی ای نه هیچی همش تو خونه منو اذیت میکنه رفیق مفیق نداره همین باعث شده خیلی زومه رو رفتار من و خانوادم،چندروز پیش داداشم و اون یکی دامادمون سر یه مساله ی مالی بگومگوشون شده بود ازشانس بد من این سر قضیه رسید،ازون روز احساس میکنم خیلی رفتارش بد شده چون یبار گفت میبینم اون یکی دامادا چطورین منم میتونم اونجوری رفتار کنم در صورتیکه تنها دلخوشی زندگیم این بود اگه هیچی نداره اخلاق نداره و اخلاق داره ولی انگار …..بارها تصمیم به خودکشی گرفتم ولی ازگناهش میترسم،خدامیدونه چقد زجر میکشم،باورکنید دائم وقت بامن بدرفتاره جلو خانوادش جلو خانوادم تو ماشین همه جا،منو تحقیر میکنه منو میکوبه داد میزنه الکی بی منطق بازی درمیاره،من گاها دعوام میشه باش گاها سکوت میکنم و ازدرون میشکنم ،من خیلی زیبام و هیچ مشکل ظاهری هم ندارم ازلحاظ ارتباط با زنای دیگه هم شکرخدا و الحمدلله همچین ادمی نیست بگم کسی دیگه رو دوست داره یا فلان….خیلی خیلی محجوب و ماخوذ به حیاست تو این موارد
همسرم خیلی بد هنه هر موقعه بحثی چیزی بینمون پیش میاد فوشم میده یا حرف جدایی رو پیش میکشه. این سری از این ناراحت شدم ک هعی رفیقش نصفه شب چ صبح زود هعی پشت سرم هم بهش پیام میداد من هیچی بهش نگفتم اما خیلی ناراحت شدم اخ هر موقعه پیششم سرش تو اینستاعه این منو خیلی ناراحت میکنه من دوس دارم با همسرم بیشتز صحبت کنم باهاش وقت بگذرونم اما ادن انگار رفیقاش مهم تر از منن . حتی بهش گفتم اگه نمیتونی بهم پیام بدی ووقتت ازاد نیست چون کاری اشکال نداره نیم ساعت برام هروز وقت بزار ک باهام حرف بزنیم ک اگه نتونسنی بهم زنگ بزنی اشکال نداره همون نیم ساعت بهم پیام بده . با اعصبانیت گفت باشه .من عقدم حتی شبش از ساعت ۱۱ شب تا خود صبح ساعت ۵ بیدار بوده حتی بهمم محل نداد ک منم بیدارم بهش ساعت ۱۱ شب پیام دادم من دلم گرفته اخ از این دلم گرفته بود ک رفیقش چرا اینقدر بهش پیام میده اگه کامل بهش میگفتم ب جا ک منظورمو متوجه بشه شروع میکرد ب گفتن تو منو محدود میکنی تو فلانی و فوشم میداد منم فقط چفتم از ادما دلم گرفته ب جا ک زنگ بزنه ارومم کنه هعی میگفت چته یا میگفت برو بخواب دیشبم ک زنگش زدم گفتم خواهرت فلان چیز بهم گفت براش بگیرم روم نشد بهش بگم پول زیاد تو دستم نیست میشه بگی پول بده تا براش بخرم شروع کرد بگه تو گوه خوردی ک قبول کردی تو فلان و شروع کرد داد بزنه بهش با ارومی گفتم میشه داد نزنی بازم داد زد گفت ی بار گفتی بعدش قطع کرد بهش پیام داد حرفم نصفه موند قطع کردی بهش گفتم میزنگم بردار وقتی زنگ زدم گفتم چرا اینجوری میکنی دلیلش چیه شروع کرد بگه تو منظورت این ک گفتی با چ خری حرف میزنی من اصلا ب هیچ وج همچین چیزی بهش نگفتم فقط بهش گفتم دلم گرفته و چرا نمیری بخوابی اخرش ک سرم داد
سلام خواهش میکنم با چنین شخصی وارد زندگی مشترک نشوید. زودتر مشاوره برید و اگر تفاهم ندارید جدا بشید. من این جریان سرم اومده و الان بعد ۳ سال زندگی و داشتم یک بچه، هر روز از رفتارهاش که مشابه همسر شماست دارم عذاب می کشم و خدا شاهده آرزوی مرگ می کنم
سلام بنده خانومی هستم که از ۱۷ سالگی که ازدواج کردم کار کردم و همسر بنده یه ادم تن پرور و توهین میکنه به من و خانواده ام که نزدیک ۷-۸ سال من از ایشون به شدت متنفر شدم تمام خرج های خونه اعم از پول پیش کرایه خونه، خرجی خونه ، هزینه بچه ها با من ایشون اصلا خودشون دخالتی نمیدن من برای ابرویی که دارم پیش خانواده ها این کارو میکنم و اصلا نه به ایشون توهین میکنم و نه ابروشون می برم . من بخاطر دختر بزرگم که ۱۷ سالشه چند سال دیگه سن ازدواج میرسه پای این مرد واستادم وگرنه ازشون جدا میشدم هروز بحث و جدل تو زندگی داریم و خسته شدم میخوام یه راه کار جلوی پای بنده بگذارید با تشکر
سلام وقت شما بخیر من ناراحتی و حس شمارو درک میکنم ولی باتوجه به اینکه مدت خیلی زیادیه همین سبک زندگی رو در پیش گرفتید و همسرتون واقعا به این وضعیت عادت کرده تغییر دادن یک شبه ایشون کاره سختیه و چون مشکل اصلی همسر شماست ایشون نیاز به روانشناس داره بهتره که حضوری همراه همسرت به روانشناس مراجعه کنید
سلام نامزد من سلطه جو هست و هرکاری ک اون میگه باید راجب حجابم راجب کارکردنم ک باید هیچ مردی نباشه تا من کارکنم اینستا فقط پبج کاری میتونم داشته باشم و ن صدام توو فیلما باشه ن خودم توو فیلما باشم فقط محصولم باشه بهم توو این دوران سره سفره گفته بیاغذا بخور سگ خور و گفت شوخی بدی کردم بهم توهین میکنه و تحقیر میکنه و منت سرم میزاره و ی بارم از سرم زده و ی سیلی زده بهم میگه اشتباه کردم ولی نزدمت اون زدن نیست راجب سلطه جوییش میگم میگه تو باید راجب همه چیز بهم بگی و من باید اجازه بدم و اعتقاداتمه ک زنم جلو دید مردا نباشه کار کردنی و فضا مجازی اون زدن نیست وای خودش بهم راجب تصمیماتش برا زندگی نمیگه یهو میبینم به نام مادرش خونه خریده و ناراحت میشم خودش راجب درامدش اصلا نمیگه بهم و همه چیزو پنهون میکنه گفتم بریم پیش مشاور قبول کرده ولی نمیدونم درست میشه یا نه
متاسفانه زنم من را دارای مشکلات روحی روانی می داند با اینکه پس از سی سال باز نشسته شدم و8 سال بعد هم کار کردم ولی قریب یکسال است بیکارم ودر این مدت به انگ ولگرد ومعتاد و….زده وکلا رسما ازم تنفر داره و وبراحتی به من فحش می دهد پیش بجه ها. 3 سال اختلاف سنی داریم من 55 سالمه یک خونه یک زمین ویک ویلا به اسم ایشون کردم وخونه شرکت تعاونی سازمانی که بازنشست شدیممال من است که سند ندارد مدام یه هر کار من ایراد می گیرد جواب می دهم فحش تحقیر وگذشته ام را پیش بجها می گوید الان بچه پشیزی برایم ارزش قایل نیستن همیشه سرش تو موبایل است و کلا حقوق غریضی را هم نمی دهد ورسما بمن میگه حقوقتو بده به من
سلام. ۳۳ سالمه پرستارم دارای۲ فرزند دارم ۱۲ساله زندگی میکنم همسرم همش من و ظاهرم و کارم و خانواده ام را مسخره میکند دعوا راه میندازه و کتکم میزند همسرم خیلی منو اذیت میکند و منو کتک میزند و بهم توهین میکند ازش میترسم بهم میگه اگه طلاق بگیری از کار بیکارت میکنم وابرویت را همه جا میبرم
همسر من مدام بهم کلامی توهین میکنه از الفاظ زشت مثل حرومزاده ولدزنا خراب جنده استفاده میکنه من در قالب پیامک بهش میگم این حرفا چیه ولی در قالب پیامک حرفی نمیزنه ولی میگه تو هم به من فحش دادی که من گفتم دیگه از دستش خسته شدم چطور میتونم به دادگاه اثبات کنم میشه مکالمات چند رور پیش به دستور قاضی گرفته بشه؟
شوهرم کم بیش بهم بی احترامی میکنه مثلا میگم فلان چیز برا صبحانه بخر میگه خونه بابات سنگم میخوردی حالا برا من ناز میکنی
سلام شوهرم بهم تهمت میزنه چیکارکنم؟ به خدانمیدونم فکرش خرابه همش بادوستاش میگرده اصلا به ماتوجه نمیکنه وقتی هم چیزی میگم به نماز روزم به قران خوندنم توهین میکنه میگه نماز روزه توقبول نیست منم موندم نماز روزموبگیرم یانه چیکارکنم؟ اخه پیش خودش که نمیتونم پیام بدم وقتی خونه هست نمیتونم گوشی دستم بگیرم اخه من چه خاکی توسرم بریزم
سلام
شوهر من هم اهل توهین و تحقیره. سر مسائل بی ارزش دعوا راه میندازه و در نهایت میگه برو طلاق بگیر !!!! بسیار خودشیفته و دمدمی مزاجه. یک دقیقه چیزی رو میپرسته دقیقه بعد ازش بیزاره. آدم تکلیف خودشو با ایشون نمیدونه. یک لحظه مهربون بعد سر یک مسئله جزئی حرف طلاق میزنه. بسیار دهن بینه. همیشه در هر پیشامد بدی میگه : تقصیر توئه. حتی مرگ فامیل و آشناها رو به من نسبت میده میگه تو نحسی !!! این حرف خانواده اش هم هست. با آدمهای دمدمی مزاج چطور باید رفتار کرد؟! نظرش هم در مورد روانپزشکها، روانکاوها اینه که همشون بلانسبت دیوانه هستن !!!!!
من قهر اومدم خونه پدرم ولی شوهرم اصلا اعتنایی نداره و الان ۱۱ روزه که اینجا هستم و پیشنهاد مشاور دادم ولی ایشون نیومدن الان خیلی بیتابم چی کار کنم ؟همسرم سر اینکه من چرا نماز نمیخونم شروع به توهین کردن به من و خانوادم کرد و حرفها و توهینهای زیادی به من کرد و بعد از اون منزل رو ترک کرد و به منزل پدرشون به شهرستان رفتن و بعد از ۴ روز برگشتن که اون موقع من هم به منزل پدرم اومده بودم و تماس گرفتن و با ایشون به آرامی صحبت کردم که به نزد مشاور بریم چون من واقعا از بددهنی و توهین های ایشون خسته شدم و وقت مشاور گرفتم ولی ایشون نیومدن و دوباره پشت تلفن شروع به توهین کردن من کردن چون به من گفتن که برگردم ولی من قبول نکردم و ایشون دوباره قطع کردن و رفتن پیش خانوادشون شهرستان و دیگه زنگ و تماس حتی با بچه ها هم نداشتن و من دوست دارم ایشون بیان دنبال من ولی ایشون اصلا این کارو نکرده حالا باید چی کار کنم ؟
شوهرم خیلی تو جمع های خانوادگیشون تحقیرم میکنه فکرمیکنه
۱۷ساله که ازدواج کردم و ثمره ی ازدواجم یه دختر 14ساله و یه دختر 9ساله ست تو سوییت زندگی میکنم بدون پنجره و حیاط در از کوچه مستقیم تو خونه باز میشه و ترانه سرام و مربی نقاشی البته چندسالی هم بیزینس میکردم و مدیر پشتبان و مشاور دوره ی آموزشیم و شوهرم هم برقکار ساختمان بعد از عقد شروع کرد به سخت گیری های شدید روی پوشش و حجاب و رفت و امد تا حایی مه بعد از چاپ اولین کتابم انجمن و سپردم و کار ارایشگریم و هم گذاشتم کنار خلاصه تو این 17سال خیلی تلاش کردم خودم تغییر بدم تا شاید همه چیزبهتر بشه اما متاسفانه نشد هنوز بددهنه توهین میکنه همه ش بدبینه همیشه برا من و بچع هام تایم نداره پول هم نداره اما برا بقیه هر دوش مهیا میشه دختر بزرگم ازش زده شده و دیگه باباش و دوست نداره نمیدونم باید چیکار کنم
همسرمن همیشه با تحقیر و صدای بلند و اهانت بامن صحبت میکنه بااینکه من براش چیزی کم نذاشتم همیشه توخونه سرو صدا داد و بیداد هستش مکان خانه من اصلا شبیه به محل سکونت نیست جوریه که من اصلا احساس اسایش و ارامش ندارم نمیدونم چکارکنم
من همسرم زیاد سرزنش میکنه بهم
من یه خانم ۳۰ ساله هستم.. که پدرم کارمند بودن و اوصاع زندگی نسبتا خوبی داشتیم حدود سال ۹۰ ازدواج کردم همسرم فقط هزینه عروسی رو داشت نه خونه نه ماشین. و اصلا هم اینا مهم نبود برام و الان صاحب دو فرزندم. اوایل هم سنم کم بود هم خوشبین بودم هم بی تفاوت به اطراف و بیشتر دوست داشتم خوش باشم چون احترام من رو داشتن . هیچ وقت دوست نداشتم عیب و ایرادهای همسرمو ببینم نه همسر حتی بقبه.. همیشه وانمود می کردم همه چیز خوبه ۴ سال اول ازدواج من دانشجو بودم و همسرم با اینکه موافقت کرده بود اما از رفتاراش معلوم بود از اینکه من دانشگاه میرم بدش میاد. و اینم بگم همسره من از ۱۴ سالگی یه جوارایی خودش تنهایی بزرگ شده . ۴ سال دبیرستان مدرسه نمونه دور از خانه . چون خانوادش روستا بودن. دانشگاه هم رفتن تهران ۴ سالم اونجا . با من ازدواج کردن زندگی در بوشهر تا الان که اومدیم اراک . از یه جایی به بعدش من بودم تو زندگیش و دوست داشت مثل مادر باشم براش منم نه می خواستم نه می تونستم.اینقدر هم من تنهایی کشیدم هم ایشون که کارش به جایی رسیده که چنگ میزنه فحش میده می زنه.. بی احترامی می کنه.من به خیال خودم که دارم به خونه زندگیم می رسم و بچه هامو بزرگ می کنم ولی شوهرم باعث شده ارامشمون بهم بریزه و من به فکر طلاق باشم چون تحملش سخته برام. و همسره من شغل نطامی دارن . من تا زمانی که بهم بی احترامی نمی کرد ارزش قایل بودم هم برا خودش هم برای شغلش .میگم که من به کم قانع بودم اما همسرم استرس رو تو زندگی من وارد کرد مثلا الان ما هم خونه داریم هم ماشین هم زمین ولی اون هیچ وقت راضی نیست از این چیزهایی که خدا داده به ما و الان فکر می کنه منو تحت فشار اقتصادی قرار بدن و زیر بار وام و قسط ببره منو و منو امتحان کنند که چند مرده حلاجم تا خونه ماشین رو عوض کنن و من هیچی نگم با وجود دو تا بچه کوچیک یک ساله و ۷ ساله. من اونطوری براش زن خوب محسوب میشم.. و همین مسایل رو که نمی تونن مدیریت کنند با ففحش دادن و کتک کاری و بی حرمت کردن خودش و من حل می کنه که اصلا قابل هضم نیست برام و نگرانم کرده چون این وسط من بی عزت شدم بچه هام دارن منو می بینن. اصلا منو قبول نداره پیش دخترم بهم میگه به درد نخور… بی عرضه… من عینکی معمولیم اینو عیب می دونه بهم میگه عینکی … در صورتی که خودشم عینکیه…. و چون اینطوری پیش رفته من یه مدت در صدد این براومدم خودمو ثابت کنم ولی دیدم فقط انرژیم میره و از زندگیم عافل شدم.. خلاصه الان هم بددهن شده هم دست بزن..ببینید تا مشکلی پیش میاد صراحتا میگه تو اصلا ارزش هیچیو نداری.. یه مطلبی رو هم عرض کنم خونه که خریدیم به اسم دوتامونه زمین رو مثلا به من هدیه دادن ولی الان پشیمونن پریروز هم ماشین رو زدن به نامم که به اسم خودشون ماشین ثبت نام کنن الان پشیمونه چرا اینکارو کرده به نطرتون عیر طبیعی نیست رفتارا… اگه بخشش می کنی دیگه این رفتارای مسخره چیه
من 5 سال ازدواج کردم عاشق همدیگه بودیم اون خیلی بد اخلاقه 5 سال نزاشته آب خوش از گلوم پاین بره همش دعوا همش بحث حتا برای چیز های خیلی کوچیک دیگه تحمل کردنی نیست من 18 سالمه و اون 25 سال یه بچه 2 ساله هم دارم دیگه نمیتونم زندگی کنم چند بارم خودکشی کردم ولی جز عزاب دادن خانوادم چیزی دیگه ای نشود خانوادم پشتم نیستن با من مثل برده رفتار میکنه همش تو جمع منو مسخره میکنه حتا تو جمع جاری ها مم منو کتک زد خیلی خستم نمیدونم چیکار کنم اگه میشه راه حل برام پیدا کنید تا دیر نشود
سلام خانم ۳۰ ساله ای هستم ۱۰ ساله ازدواج کردم شوهرم به من همیشه شک داره ومنو تحقیر میکنه نه محبتی نه دکست داستن واقعی به خاطر کوچک ترین مسائلی که خودشم همیشه مرتکب شده….من همیشه زندگیمو دوست داشتم ودارم ولی به من میگه تو تعحد نداری ودوست ندارم……نمیدونم چطوری برخورد کنم خیلی داره بهم فشار میاد وقتی نمیتونم چیزی رو ثابت کنم…لطفا راهنماییم کنید