جهت مطالعه نظرات و تجربیات دیگران، به کامنتهای انتهای صفحه مراجعه نمایید
احساس سردرگمی در زندگی – 7 گام برای کمک به شما
احساس سردرگمی و گم شدن در زندگی و ندانستن گام بعدی می تواند فلج کننده باشد. روانشناس پواچ جوانوویچ توضیح می دهد که چگونه می توان احساس «نمی توانم با زندگی ام چه کار کنم» را پذیرفت و سپس طی 7 گام عملی به زندگی ادامه داد.
آیا این سوال برای شما آشناست «نمی دانم می خواهم با زندگی ام چه کار کنم؟» آیا در اوج ناامیدی شک و تردید را احساس کرده اید؟ احساس سردرگمی در زندگی بدون داشتن کوچک ترین ایده در مورد گام بعدی می تواند دلهره آور باشد.
با این وجود، این یک موقعیت رایج است که بسیاری از ما آن را تجربه می کنیم. انتخاب رشته تحصیلی، تصمیم گیری در مورد شغل یا تفکر در مورد محل زندگی تنها برخی از رایج ترین موقعیت هایی هستند که به این شکل احساس سردرگمی را در فرد ایجاد می کنند.
از طرف دیگر، این احساس سردرگمی وقتی ظاهر می شود که به برخی از مهم ترین اهداف زندگی خود دست می یابید و هیچ ایده ای در مورد گام بعدی در ذهن ندارید! در واقع، وقتی تغییرات چشمگیری را در زندگی تجربه می کنید و به فرد جدیدی تبدیل می شوید، برنامه ها و ایده های پیشین دیگر منظقی به نظر نمی آیند.
بنابراین، حتی اگر بدانید که در گام بعدی زندگی خود چه می خواهید، در مقطعی در آینده این موضوع دردسرساز دوباره به سراغ شما خواهد آمد. اجازه دهید به شما نشان دهم که چگونه یک نقشه جدید برای ساخت یک زندگی معنادار ترسیم کنید.
7 گام برای وقتی که در زندگی احساس سردرگمی می کنید
خیلی وقت از تجربه چنین احساسی در زندگی شخصی من نمی گذرد. در واقع، دقیقا 9 سال پیش من مدرک دانشگاهی خود را با بالاترین رتبه دریافت کردم. بلافاصله در یک شرکت مشغول به کار شدم و از ساعت 9 الی 17 کار می کردم. به احتمال زیاد، در روز دوم کاری احساس پوچی و بی هدفی زندگی به سراغ من آمد. من متوجه شدم که در میان زندگی و تصمیمات خود سردرگم شده ام.
بنابراین، اگر چنین احساسی را در زندگی خود تجربه می کنید و در مورد تصمیم گیری های خود در تقلا هستید، 7 گام وجود دارند که می توانید برای دستیابی به یک زندگی کمتر استرس زا و بیشتر شهودی انجام دهید.
1.توقف در جستجو
آیا این صدای ترسناک را که با قاطعیت تکرار می کند می شنوید که «نمی دانم می خواهم با زندگی خود چه کار کنم؟». خوب، ما تازه این بحث را شروع کرده ایم، اما اولین نکته ای که باید انجام دهید این است که تلاش برای یافتن پاسخ را متوقف کنید. اگرچه ممکن است یک شرایط اضطراری به حساب آید، اما باید کمی به خود زمان دهید و مکث کنید. چرا؟
آن را به عنوان یک راه حل خلاقانه در نظر بگیرید. این از چهار فاز – آماده سازی، رشد فکری، روشن گری و راستی آزمایی تشکیل شده است. اگر نمی دانید چه اقداماتی برای زندگی خود انجام دهید، در این فرآیند به بن بست خواهید رسید. مانند این است که خود را به نگارش یک رمان پرفروش مجبور کنید. این روش کارساز نیست.
اکنون به یک تاخیر عمدی نیاز دارید. از مشکل اصلی فاصله بگیرید. این تاخیر به ذهن شما زمان و فضای کافی را برای رشد فکری می دهد. زمان خود را با فعالیت هایی مانند پیاده روی، ورزش، یوگا، معاشرت با افراد درست، تحصیل و سرگرمی های دیگر پر کنید.
نگران نباشید. ذهن شما بدون سر و صدا و در سکوت در پس زمینه بر روی جواب مشکل کار خواهد کرد. وقتی نمی توانیم مشکلی را حل کنیم، معمولا به این دلیل است که در تفکر خود ثابت مانده ایم. این تاخیر باعث می شود عادت ها، الگوها و تعلق خاطرها از بین بروند. علاوه بر این، خلاقیت در چنین شرایطی ظاهر می شود.
- زمینه را آماده کنید
وقتی به ذهن خود زمان کافی برای تغییر ایده دادید، وقت آن رسیده است که احتمالات پیش رو را بررسی کنید. با این وجود، باید به شیوه ای درست این کار را انجام دهید. محیط داخلی و خارجی را برای خودکاوی آماده کنید.
شواهد علمی برای اثبات این حکمت قدیمی وجود دارند که با معده خالی تصمیم گیری نکنید. یک مطالعه در دانشگاه داندی نشان می دهد که اگر گرسنه باشیم به دنبال خشنودی فوری خود برمی گردیم. مشکل این است که این تمایل تنها به انتخاب غذا محدود نمی شود. گرسنگی تاثیر منفی بر تصمیمات مالی و بین فردی ما می گذارد.
اگر این فکر که «نمی دانم می خواهم با زندگی چه کار کنم» را در سر دارید، در واقع در مقطعی از زندگی هستید که در نهایت به یک تغییر بزرگ منجر خواهد شد.
همین موضوع در مورد استراحت نکردن نیز صدق می کند. کم خوابی، پیامدهای شناختی و عصبی قابل توجهی دارد. هر فردی که به هر دلیلی از کم خوابی رنج می برد، به خوبی با مه مغزی آشنا است. در چنین شرایطی، تفکر واضح و تصمیم گیری یکپارچه و منسجم غیرممکن می شود.
اما در مورد محیط پیرامون چه؟ یک مطالعه جالب مشخص کرده است، حتی نور می تواند بر توانایی ما در حل مسئله تاثیرگذار باشد. بر اساس یافته های این مطالعه، شما به نور مناسب نیاز دارید. انتخاب نور اعم از «گرم» یا «سرد» یا «کم نور» یا «پر نور» به شما بستگی دارد. ترفند این است که نور روحیه مثبتی در شما ایجاد کند. توانایی های شناختی شما نیز از آن پیروی خواهند کرد.
بنابراین، وقتی آماده هستید تا علت سردرگمی در زندگی خود را کشف کنید، این کار را بعد از یک استراحت شبانه خوب و یک وعده غذایی سالم و مقوی انجام دهید. محیط را بسته به شرایط خود مناسب کنید. به اتاقی بروید که در آنجا احساس خوبی داشته باشید، نور را تنظیم کنید و فرآیند را شروع کنید.
- جستجوی عمیق انجام دهید
یافتن راه حل برای مشکلی به اهمیت احساس سردرگمی در زندگی مستلزم جستجوی عمیق است. مدیتیشن می تواند به شما کمک کند تا با عمیق ترین وجه خود تماس برقرار کنید.
مزایای مدیتیشن بارها و بارها تایید شده است. مرور و بررسی بیش از 160 مطالعه تایید کرده اند که مدیتیشن تاثیرات مثبتی بر مشکلات عاطفی و بین فردی و توانایی های شناختی دارد. در مطالعه ای دیگر نشان داده شده است که چهار روز تمرین ذهن آگاهی موجب بهبود عملکرد شناختی می شود.
اما این موضوع چه ارتباطی با انتخاب مسیر آینده شما در زندگی دارد؟ خوب، مدیتیشن موجب شفافیت ذهن و احساسات مورد نیاز برای یافتن هدف در زندگی می شود. به عبارت دیگر، مسیر را برای برقراری ارتباط با خود باز می کند.
- آنچه قبلا دوست داشتید و به آن باور داشتید را به یاد آورید
وقتی یک کودک یا نوجوان بودید، هرگز نمی گفتید که «نمی دانم از زندگی خود چه می خواهم». به عبارت دیگر، بدون هیچ دغدغه ای زندگی می کردید و فکر نکردن در مورد مشکلات زندگی برای شما خیلی راحت بود. والدین به نیازهای شما رسیدگی می کردند و شما درگیر مشکلات دیگران نبودید. سپس، زندگی در دوران بزرگسالی به سراغ شما آمد.
با این وجود، حکمتی در جوانی شما وجود دارد که به شما کمک می کند تا راه خود را بیابید. آیا حس غرق شدن در کاری مانند مطالعه یک کتاب، انجام کار هنری، حل مسائل ریاضی، آموختن یک چیز جدید، رقص یا ورزش را به یاد آورید؟ آیا دلیل شوق و اشتیاق خود را به یاد می آورید؟ ایده ای که باعث می شود همه چیز را برای مدتی فراموش کنید؟
آنچه برای شما اتفاق افتاده است، فلو یا شیفتگی نامیده می شود. این اصطلاح برای اولین بار توسط روانشناسی به نام “میهای چیک سنت میهایی” به کار گرفته شد. او در تحقیقات خود به این نتیجه دست یافت که هرچه فلو بیشتری در زندگی شما وجود داشته باشد، انعطاف پذیری، رفاه و رضایت بیشتری در زندگی خواهید داشت.
این چه معنایی دارد؟ وقتی احساس می کنید که زندگی تان از کنترل شما خارج شده است، برای شروع این سوال را از خود بپرسید: چه چیزی من را در وضعیت «فلو» قرار می دهد؟ چه چیزی را دوست داشتم و به آن باور داشتم؟ آیا راهی برای تنظیم مجدد زندگی وجود دارد که بتوانم آن فعالیت ها را در زندگی خود تجربه کنم؟
- طوفان فکری و محدود کردن انتخاب ها
وقتی چهار مرحله قبلی را پشت سر گذاشتید و زمینه را برای جستجو فراهم کردید، وقت آن رسیده است که موارد را محدود کرده و ایده های اصلی را جدا کنید. یک جلسه طوفان فکری با خود انجام دهید. شما می توانید یک فهرست، یک تابلوی چشم انداز و یک گراف تهیه کنید. هدف این است که سناریوهای مختلف را در نظر بگیرید.
با این وجود، باید محدود کردن انتخاب های خود را در دستور کار قرار دهید. کارکگاد در مورد «سرگیجه آزادی» صحبت می کند؛ یک نوع اضطراب که هنگام مواجه با محدودیت امکانات برای زندگی خود تجربه می کنیم. در واقع، در دنیای تحقیقات تجربی، مشخص شده است که چیزی به نام تعدد گزینه ها وجود دارد. وقتی با تعدد گزینه ها روبرو می شوید، ممکن است نتوانید تصمیم درست را اتخاذ کنید.
مطالب مرتبط: قدرت تصمیم گیری ندارم
بنابراین، پیش از در نظر گرفتن هر مسیر احتمالی برای خود، زمانی را به تفکر در مورد آن اختصاص دهید. بررسی کنید آیا با گذشت زمان نیز گزینه مناسب برای شما خواهد بود. به این ترتیب، بیشتر گزینه ها به تدریج حذف می شوند.
تمرینی که می تواند به شما کمک کند تا مشخص کنید کدام گزینه ها را باید حفظ کنید این است که 5 بار از خود بپرسید «چرا؟». برای خود هدفی تعیین کنید؛ مانند یک شغل ثابت، امنیت مالی، رشد معنوی، خانواده، سلامت و رفاه. سپس، از خود سوال کنید چرا آن ها را می خواهید. وقتی که پاسخ دادید، دوباره این سوال را تکرار کنید: چرا آن ها را می خواهید. بعد از 5 بار تکرار، باید به انگیزه اصلی خود نزدیک شده باشید. از آن برای برنامه ریزی و تشکیل یک زندگی جدید برای خود استفاده کنید.
- آگهی ترحیم خود را بنویسید
یکی از تکنیک های مورد علاقه من برای تشویق به شروع کار و یافتن راه حل، در روانشناسی وجودی (اگزیستانسیالیسم)- انسان گرایی (اومانیسم) ریشه دارد. این کار بسیار ساده است؛ کافی است آگهی ترحیم خود را بنویسید. ممکن است کمی عجیب به نظر آید و اگرچه در ابتدا کمی غم انگیز است اما در واقعیت یک تمرین مفید و متحول کننده است. به گفته نویسنده یک مطالعه جدید، این تکنیک سطح بالاتری از حس پذیرش، قدردانی و ترس آمیخته با احترام را نسبت به احتمالات موجود در زندگی فرد ایجاد می کند.
مشکلی به بزرگی احساس سردرگمی در زندگی نیازمند تعمق کامل برای یافتن راه حل است. مدیتیشن می تواند به شما کمک کند تا با درونی ترین احساسات خود ارتباط برقرار کنید.
منطق نهفته در این تکنیک بسیار ساده است. اگرچه ممکن است آن را دوست نداشته باشیم، اما همه ما در نهایت مرک را تجربه خواهیم کرد. بنابراین، همین حالا کمی مکث کنید و به این فکر کنید که می خواهید بعد از مرگ دیگران چگونه شما را به یاد آورند. به این فکر کنید که چگونه می خواهید باقی زندگی خود را سپری کنید. شما ممکن است از آگهی ترحیم خود تعجب زده شوید. از همه مهم تر، گام بعدی را خواهید یافت.
به من اجازه دهید تا ایده نهفته در این تکنیک پیشنهادی را با یک نقل قول به شما توضیح دهم: «بنابراین، طوری زندگی کنید که انگار برای بار دوم زندگی می کنید و انگار بار اول را اشتباه زندگی کرده اید.» – ویکتور ای فرانکل
- پذیرش و پرهیز از قضاوت را تمرین کنید
در نهایت، وقتی تصمیم نهایی خود را گرفتید، باید به خوبی از آن حمایت کنید. اگر احساس سردرگمی می کنید و فکر می کنید که گام بعدی زندگی خود را نمی دانید، در واقع در لحظه ای قرار دارید که منجر به یک تغییر اساسی خواهد شد. تغییرات اغلب آسان صورت نمی گیرند، حتی وقتی که این تغییرات در جهت مثبت زندگی باشند. شاید تغییر به معنی سرمایه گذاری بیشتر در زمان، پول و تلاش قبل از تحقق باشد.
بنابراین، با نگرش پذیرش و پرهیز از قضاوت خود را برای تغییر آماده کنید. تصمیم خود و پیامدهای حاصل از آن را بپذیرید. حالت ایده آل برای ورود به زندگی جدید، داشتن عشق به خود است. عشق به خود شما را برای عملکرد بهینه و داشتن یک زندگی سالم و پربار آماده می کند.
چرا احساس سردرگمی می کنید؟
1.به آنچه که واقعا می خواهید، نمی رسید
وقتی یک بانکدار بودم، فکر می کردم که به همه چیز رسیده ام. به آنچه می خواستم دست یافته بودم! من به موفقیت دست یافتم، یک شغل معتبر داشتم و در نیویورک زندگی می کردم. با این وجود، خوشحال نبودم. دلیل نارضایتی من این بود که در اصل پول و شغل رویایی من نبودند. تنها به این خاطر بود که مادرم به من افتخار کند. گاهی اوقات، به اندازه ای مشغول دنبال کردن نمادها و عناوین (شغل بهتر، خانه بزرگ تر، ماشین، پول بیشتر و ارتقا شغلی) هستیم که آنچه واقعا می خواهیم را از یاد می بریم. حتی اگر یک کسب و کلر موفق یا یک خانه بزرگ داشته باشیم، معنی حقیقی نهفته در هدف را فراموش کرده ایم.
- نمی دانید چگونه به جایی که می خواهید برسید
گاهی اوقات، آنچه می خواهید را می دانید. به عنوان مثال، می دانید که می خواهید برای جامعه مفید باشید. اما ممکن است روش دست یافتن به آن هدف را ندانید. شما می توانید یک مشاور، یک مددکار اجتماعی، یک پرستار، یک مربی یا یک کارآفرین باشید. کدام یک بیشتر به شما می آید؟ شاید صرفا تصوری از آنچه می خواهید در سر دارید. به عنوان مثال، می دانید شغلی می خواهید که بتوانید در آن پیشرفت کنید، اما دقیقا نمی دانید که این شغل چیست. بنابراین، جهت را مشخص کرده اید اما مسیر پیش رو همچنان نامعلوم است.
- به رویاهای خود باور ندارید
در اعماق وجود خود باور نمی کنید که رویاهایتان دست یافتنی هستند. من دوستی داشتم که قصد داشت هنرمند شود. اما مادرش به او گفت که هنرمندان پول کافی در نمی آورند و باید حرفه دیگری برای خود انتخاب کند. بنابراین، سال ها در زندگی احساس سردرگمی می کرد و در تلاش برای یافتن آنچه می خواست در تقلا بود. در نهایت، دوباره تصمیم گرفت که هنرمند شود. وقتی رویاهای ما از سوی جامعه مورد تایید واقع نمی شوند، آن ها را سرکوب می کنیم. تایید دیگران از تحقق رویای ما اهمیت بیشتری پیدا می کند.
- از رویای خود دست می کشید
شاید یک مسیر معین را آغاز کرده باشید و این مسیر به تدریج دشوار شده باشد. در این مسیر چندین بار شکست خوردید و به خود شک کردید که شاید مسیر درستی برای شما نباشد. این احساس در شما ظاهر می شود که به اندازه کافی خوب نیستید و لیاقت آن را ندارید. بنابراین، از رویای خود دست می کشید. شما مدام از یک شاخه به آن شاخه می شوید و به جای ساختن یک قلعه شنی بزرگ، تپه های کوچک از شن و ماسه دارید.
- تعدد انتخاب ها
احتمالات زیادی پیش روی شما قرار دارند. شما می توانید هر کاری که می خواهید انجام دهید. یک فضای پهناور مانند بوم نقاشی سفید پیش روی شما قرار دارد. اگر هیچ انتخابی نداشتید، سردرگم نمی شدید. بحران بخشی از یک زندگی لوکس و مجلل است. اگر مجبور بودید هر روز برای بقای خود تلاش کنید، این فرصت را نداشتید که به آنچه واقعا می خواهید فکر کنید. وقتی انتخاب ها و گزینه های زیادی پیش روی ما قرار می گیرند، با پارادوکس انتخاب مواجه می شویم. اینجاست که گزینه های زیاد ما را به دام می اندازند. ما نمی توانیم انتخاب کنیم، در نتیجه سردرگم می شویم.
چگونه احساس سردرگمی در زندگی را از بین ببرید؟
1.از خود سوال کنید که واقعا چه می خواهید؟
اگر پول و زمان برای شما اهمیت ندارند، چه کار می کردید؟ اگر می توانستید به هر چیزی در جهان دست یابید، چه کار می کردید؟ اگر در جهان پیرامون خود مورد پذیرش و مقبولیت بودید، چه کار می کردید؟ اگر برایتان مهم نبود که دیگران در مورد شما چه فکری می کنند، چه کار می کردید؟ در اعماق وجود خود به دنبال چه هستید؟ چه کاری را به صورت رایگان و بدون دریافت پول انجام می دادید؟
- کاری که از آن ترس دارید را انجام دهید
همانطور که جوزف کمپل گفت: «غاری که از ورود به داخل آن ترس دارید، گنجی که به دنبالش هستید را در خود جای داده است.»
در اغلب موارد، از چیزی که می ترسیم و از آن دوری می کنیم، همان چیزی است که بیشتر از همه می خواهیم. به عنوان مثال، افرادی که از صمیمی شدن می ترسند از رویارویی با دیگران اجتناب می کنند. اما آنچه واقعا به آن نیاز دارند یک ارتباط عمیق با یک شخص است. به عنوان مثال، من به تازگی در یک کارگاه نویسندگی شرکت کرده ام. من این کار را به تعویق انداخته بودم زیرا از قضاوت دیگران می ترسیدم و فکر می کردم دیگران من را رد خواهند کرد و هیچ کس علاقه ای به من نخواهد داشت. اما وقتی بالاخره در کارگاه شرکت کردم، یک نفر به من پاسخ داد. این امر موج عظیمی از شادی و هیجان را در من به وجود آورد. با ترس های خود با شجاعت روبرو شوید و بر آن ها غلبه کنید.
- کاری را انجام دهید که باعث شادی شما می شود
در این مورد از گفته مری کاندو نقل قول می کنم زیرا بر این باور هستم که یک روش عالی برای اتخاذ تصمیمات مهم است. انجام کاری که باعث شادی شما می شود، انگیزه بخش زندگی شما خواهد بود. وقتی احساس شادی می کنید، زندگی به شما می گوید که در مسیر درست قرار دارید. منظور من از شادی، احساس گرم، نشاط آور و عمیق از خوشحالی است. منظور من رهایی لحظه ای ناشی از مصرف زیاد کافئین یا الکل نیست. خود را با حواس پرتی های جعلی مانند خرید یا غذا سرگرم نکنید. کاری را انجام دهید که واقعا روح شما را تحت تاثیر قرار می دهد.
- تا آخر پشتکار خود را حفظ کنید
اگر در مسیر درست هستید و هدفی در ذهن دارید، به راه خود ادامه دهید. مهم نیست که زندگی چه چیزی سر راه شما قرار می دهد، تا انتها به مسیر خود ادامه دهید. تنها در صورتی که به مسیر خود ادامه دهید، احساس تکامل و دستیابی به موفقیت را تجربه خواهید کرد. هیچ وقت نیمه کاره مسیر را رها نکنید. به رویاهای خود باور داشته باشید و هرگز آن ها را رها نکنید.
- اقدام کنید
برخی از افراد به گزینه های متعدد پیش روی خود خیره می شوند و هیچ کاری نمی کنند. آن ها می خواهند اطمینان حاصل کنند که انتخاب درست را انجام می دهند. آن ها تار سر حد مرگ همه چیز را تجزیه و تحلیل می کنند. پس از تحلیل تمام گزینه های موجود، همچنان نمی توانند انتخاب کنند. به همین دلیل، سردرگم می شوند. با انجام ندادن کاری به چیزی دست نخواهید یافت. تنها با اقدام به عمل به هدف خواهید رسید. حتی اگر اقدام اشتباه را انجام دهید، پیشرفت کرده اید زیرا متوجه شده اید که آن مسیر برای شما مناسب نیست. بنابراین، دست به کار شوید. قدمی بردارید. هر اقدامی بهتر از دست روی دست گذاشتن است. کافی است تجربه کنید و بیاموزید. باید خود مسیر درست را بیابید، دیگران نمی توانند پاسخ درست را در اختیار شما قرار دهند.
علت سردرگمی در زندگی
من میدانم که احساس گم شدگی و گم شدن میکنید و میدانم که فکر میکنید هیچ کسی نمیتواند درد و رنجی که میکشید را درک کند. اما من درک میکنم. من میدانم که احساس سردرگمی چقدر میتواند ترسناک باشد.
من میدانم که درد و رنج حاصل از هر روز زندگی کردن بدون هدف و بدون داشتن فردی که واقعاً شما را درک کند، چه حسی دارد. من هم این حس را تجربه کردهام.
من هم در چنین لحظات تاریک و دردناکی زندگی کردهام و میدانم که هر صبح بیدارشدن بدون دانستن اینکه میخواهید با خود، زمان و کل زندگیتان چکار کنید، چقدر میتواند ترسناک باشد.
وقتی نوشتن اولین کتابم با عنوان «15 موردی که برای شاد بودن باید از آنها دست بکشید» را شروع کردم، صادقانه فکر میکردم که تنها کاری که باید بکنم، نشستن و نوشتن این کتاب است. نه چیزی بیشتر و نه چیزی کمتر.
من وظیفه خود را انجام دادم. کتابم را نوشتم و سعی کردم تاحدامکان صادق باشم. اما این کتاب هوشمندانه از من میخواست که کاری بیشتر از این انجام دهم.
این کتاب از من خواست تا با تعمق کردن در هر یک از 15 فصل کتاب و عملکردن به آنها، برای کلمات خود احترام قائل شوم و بدون اینکه خودم متوجه شوم چگونه و کی این اتفاق افتاد، من عمیقاً به خود فکر کردم و خدای من، چقدر این کار دردناک بود.
احساس گم گشتگی به خاطر انتظارات در برابر واقعیت
ما آنقدر بر هدفی که داریم و اتفاقاتی که میخواهیم رخ دهند، متمرکز میشویم که وقتی زندگی مسیر متفاوتی را برای ما در نظر میگیرد، دچار ترس و هراس میشویم.
درصورتیکه مسیر پیش از شما مشخص است، پس احتمالاً در مسیر شخص دیگری قرار گرفتهاید.
جوزف کمپل
ما دوست داریم فکر کنیم که تنها خود مسئول زندگیهایمان هستیم و کنترل کامل بر سرنوشتمان را در دست داریم و حدس میزنم یکی از دلایلی که گاهی دچار احساس گم گشتگی میشویم، این است که ما نسبت به اوضاع بهگونهای که میخواهیم باشد، وابستگی شدیدی داریم.
زمانی که اوضاع برای من شروع به تغییر کرد و مسیر زندگیام با آنچه فکر میکردم باید باشد، کاملاً تغییر یافت، دچار ترس و هراس شدم.
و حدس بزنید که چه افکاری به ذهنم خطور کردند؟ درست حدس زدهاید: «من سردرگم شدهام!!»
اما واقعاً اینگونه بود؟
برای رهایی از احساس گم شدگی فروتن بمان
من بهخاطر تمام رنجی که کشیده بودم، از کتابم نفرت داشتم. از آن متنفرم بودم؛ زیرا باعث شده بود تا درد و رنج و لحظات تاریک بسیار زیادی را تجربه کنم. فکر میکردم که همة اینها یک اشتباه بزرگ است.
و لحظاتی پیش میآمد که از تقلا کردن پشیمان میشدم.
یک فرد با فروتنی میتواند متوجه این موضوع شود که ذهن محدود است و توانایی درنظرگرفتن تمام شرایط پیرامون یک رویداد را ندارد. بهاینترتیب، تمایل به محکومکردن و قضاوت به وجود میآید.
دیوید هاپکینز
اما این زیبایی زندگی و شخصیت واقعی ما است. همه آن کاری را انجام میدهد تا تنها ما را آزاد و شاد ببیند و دست به هر کاری میزند تا به ما در تجربه جریان بی حد و اندازه لذت بردن از زندگی ، آرامش درون ، سعادت و عشق کمک کند.
درصورتیکه احساس سردرگمی میکنید، وقت آن رسیده تا به درون خود نگاه کنید
اکثر ما آنچنان درگیر انجام کارهایی هستیم که این جهان دیوانه از ما میخواهد انجامشان دهیم که دیگر فرصت گوشدادن به حقیقت و خرد درون خود را پیدا نمیکنیم. دیگر وقتی برای برقراری ارتباط مجدد با وجود خود و تشخیص مسیر درستی که از ابتدا جلوی چشمان قرار گرفته بود را نداریم.
ما به دنبال امنیت و رفاه و آسایش هستیم و حاضر نیستیم برای کشف واقعیت درون خود ریسک کنیم.
این هیچ اشکال ندارد. اما اگر بهجای اینکه آنها را در وجود خود جستجو کنیم، در خارج از خود به دنبالشان میگردیم، همچنان احساس گم گشتگی خواهیم کرد. همچنان احساس تنهایی و آشفتگی خواهیم داشت.
بااینوجود، اگر به درون خود نگاه کنید و درصورتیکه یاد بگیرید با کنارگذاشتن ترسها، تردیدها و انتظاراتتان، در مورد اینکه اوضاع چگونه باید باشد و چگونه نباید باشد، به وجود خود ایمان بیاورید، متوجه خواهید شد که گمگشته نیستید.
تمام دنیا درون شما است. در نتیجه، هرآنچه به دنبالش بودهاید، تمام مدت در درون شما وجود داشته است.
چیزی که در مورد احساس گم شدگی یاد گرفتهام
من یاد گرفتهام که ما در زندگی تنها به این دلیل احساس گم شدن میکنیم که بهدرستی به ندای درون خود گوش نمیدهیم.
ما به حقیقت وجود خود گوش نمیدهیم. ما به دنبال تأیید دیگران هستیم. ما میخواهیم که دیگران ما را ستایش کنند. ما میخواهیم که دیگران ما را دوست داشته باشند و اگر هم این به معنای خیانت کردن به وجود خود باشد، به نظر میرسد که هیچ مشکلی با این قضیه نداریم.
ما آنچنان در مورد ناآگاهی خود ناآگاه شدهایم و آنچنان در مورد بیخردی و جهالت خود بیاطلاع شدهایم که دیگر متوجه جاذبه اعمال و سمیت رفتارهایمان نمیشویم.
ما یاد گرفتهایم که چگونه خود را نسبت به درد و رنج بی حس کنیم. اما ناامید نشوید. همه چیز از دست نرفته است.
تمام ترسها، تردیدها و انتظارات خود در مورد اینکه اوضاع چگونه باید باشد و چگونه نباید باشد را کنار بگذارید و بدانید که شما دقیقاً جایی هستید که باید باشید.
شما هیچگاه گم نشدهاید و هیچگاه نیز گمگشته نخواهید شد.
تمام جهان در درون شما است و در نتیجه، هرآنچه به دنبالش میگشتید، تمام مدت در درون شما بوده است.
تسلیمشدن برای رهایی از احساس گم شدگی
شما ممکن است فکر کنید که باید در مورد همه چیز برنامه ریزی کنید یا بر روی تمام امور زندگی کنترل داشته باشید؛ زیرا اگر چنین کاری نکنید، تمام زندگیتان از هم خواهد پاشید. اما در حقیقت، خلاف این موضوع صادق است.
با رهاکردن، همه چیز درست میشود. در جهان کسانی پیروز میشوند که آن را رها میکنند. اما وقتی سعی و تلاش کنید، جهان فراتر از پیروزی خواهد رفت.
لائو تیزو
چیزی در درون ما وجود دارد که خالص، آرام، باشکوه و دوستداشتنی است. چیزی که فراتر از کلمات و درک انسانی است و اگر به آن اعتماد کنید و اجازه دهید تا کاری که لازم است را انجام دهد، مسیر درست را پیدا خواهید کرد و متوجه خواهید شد که این مسیر تمام مدت در وجود شما قرار داشته است.
خود را از طریق آرام، ساکت، حاضر و با ایمان بودن با کسی که واقعاً هستید، همتراز کنید و اجازه دهید تا چیزهای که به آنها نیاز دارید، در مسیرتان قرار گیرند. چراکه اینچنین نیز خواهد شد. نیازی به ترس نیست. نیازی به نگرانی نیست. نیازی به عجله کردن نیست.
فقط نفس عمیق بکشید. خود را تسلیم کنید. آرام باشید و همه چیز را رها کنید.
شما گم گشته نیستید بلکه درست جایی هستید که باید باشید
شما در خانه هستید و جایتان امن است و این پیام من برای تمام کسانی است که احساس گمگشتگی میکنند. شما چطور؟ آیا شما نیز تاکنون احساس سردرگمی کردهاید؟ آیا اکنون نیز چنین حسی دارید؟ شما میتوانید نظر خود را در بخش نظرات با ما به اشتراک بگذارید.
جمع بندی: احساس سردرگمی در زندگی
شما ممکن است تجربه من در مورد بیهوده و پوچ بودن زندگی را به یاد داشته باشید. اگر این سوال برایتان پیش آمده است که در نهایت چه اتفاقی افتاد: من اینجا هستم و کاری را که همیشه به عنوان شغل ایده آل خود توصیف می کردم، انجام می دهم. وقتی جوان تر بودم، در مورد شغل رویایی خود صحبت می کردم و هرگز فکر نمی کردم که دستیابی به آن امکان پذیر باشد. با این وجود، بعد از پشت سر گذاشتن گام های بالا، مسیر خود به خود برای من باز شد.
در همین حال، تغییرات بسیار اساسی را پشت سر گذاشتم؛ چه از نظر درونی و چه بیرونی. یک مسئله دیگر را نیز باید با شما در میان بگذارم. صادقانه بگویم، این جمله که نمی دانم از زندگی چه می خواهم تفکری است که هرگز به طور کامل از ذهن من خارج نشده است. در واقع، در بسیاری از موارد چه در زمینه های حرفه ای و چه در زمینه شخصی همچنان به سراغ من می آید.
با این وجود، به جای این که اجازه دهم این احساس من را تحت فشار قرار دهد، یاد گرفتم که آن را به عنوان یک تلنگر در نظر بگیرم. این طرز فکر به من انگیزه می دهد. در واقع، من آن را نجات بخش می دانم زیرا زندگی به عنوان چیزی که در آن نکته ای وجود دارد، تعریف می شود.
وقتی متوجه شدید که نمی دانید گام بعدی در زندگیتان چیست، تسلیم اضطراب نشوید. اگرچه ترسناک به نظر می آید، اما این احساس در واقع بینشی است که شما را در مسیری قرار می دهد که هرگز بی هدفی یا رکود را نخواهید پذیرفت. بنابراین، صدای درونی «نمی دانم از زندگی چه می خواهم» را بپذیرید و از آن در جهت یافتن مسیر بعدی خود استفاده کنید!
وقتی احساس سردرگمی در زندگی به سراغ شما می آید، باید چه عکس العملی نشان دهید
آیا این احساس به سراغ شما آمده است که بدون هدف در زندگی خود سرگردان هستید؟ مانند یک تکه چوب در دریای بیکران شناور هستید و هیچ خشکی در نزدیکی نمی بینید؟ هیچ چیزی شما را به هیجان نمی آورد یا به شما انگیزه نمی دهد؟ هر کاری که انجام می دهید پیش پا افتاده و کسالت آور است. شما یک زندگی غم انگیز و سرشار از یاس و ناامیدی دارید. هر روز یک چرخه تکراری را پشت سر می گذارید و با گذشت زمان، بیشتر احساس سردرگمی می کنید.
در وهله ای از زندگی همه ما این احساس را داریم
- زندگی عجیب است.
- ما در این کره خاکی به دنیا آمدیم و حق انتخاب با ما نبود.
- والدین ما تصمیم گرفتند که می خواهند خانواده تشکیل دهند و ما حاصل این تصمیم آن ها هستیم.
- سپس به مدرسه فرستاده شدیم، جایی که در آنجا موضوعاتی مانند مثلثات، زمان حال کامل و فتوسنتز را آموختیم اما هرگز در مورد خود زندگی چیزی یاد نگرفتیم.
- هرگز یاد نگرفتیم که می خواهیم با زندگی خود چه کار کنیم. چه چیزی زندگی را ارزشمند می کند و چگونه زندگی خود را در مسیر درست قرار دهیم.
- آیا واقعا قرار است مانند خرگوش زندگی کنیم؟ بخوریم، بخوابیم و بچه خرگوش های بیشتری به دنیا آوریم تا این چرخه ادامه یابد؟ نه. زندگی بیشتر از این ها معنی دارد.
- شما بیشتر از این ارزشمند هستید.
- شما یک انسان خارق العاده هستید.
- آیا از ظرفیت بی نهایت خود خبر ندارید؟
همه ما به دنبال چیزی هستیم
شما واقعا زندگی را بدون هدف سپری نمی کنید. بدون شک رویایی در سر دارید.
همه ما به دنبال یک چیز در زندگی خود می گردیم.
تصور کنید که همین حالا غول چراغ جادو روبروی شما نشسته است. این غول چراغ جادو می تواند آرزوی شما را برآورده سازد.
- چه آرزویی می کنید؟
- ثروت؟
- شهرت؟
- عشق واقعی؟
- آرامش درونی همیشگی؟
- شادی بی قید و شرط؟
- یک عمر ماجراجویی؟
بدون شک یک آرزو دارید. فرقی نمی کند که می خواهید موفق، ثروتمند، مشهور، شاد، عاشق، مقبول، مورد تحسین یا مورد تایید یا هر چیز دیگری باشید.
با این وجود، همیشه به خود می گوییم که نمی دانیم از زندگی چه می خواهیم. چرا این کار را انجام می دهیم؟
منبع: www.happiness.com
احساس بدی دارم احساس آشفتگی انگار یه عالمه کاردارم اما نمیتونم انجام بدم احساس میکنم از نظر درسی خالی ام از نظر زبان خالی ام میخونم فردا یاردم میره خیلی حواس پرت شدم تمر کز ندارم ناراحتم خستم همش خواب میبینم دنبال یه چیزی میگردم ولی نیست دیر شده حالم خوب نیست نمیتونم دوست پیدا کنم تو اجتماع نمیتونم حرف بزنم حتی نمیتونم از معلم سئوال بپرسم بعضی وقتا بلدم حل کنم اما نمیتونم بگم صدام تنش میاد پایین تپش قلب میگرم ۱۱ سال در خواندم ولی همچی یادم رفته دارم دوینه میشم چی کار کنم پول ندارم برام مشاوره همش میخوابم
من خیلی سردر گم هستم از خیلی وقته که نه به کارام میرسم نه به کلاس زبان نه به کلاس نقاشیم میرم کلان هیچ تلاشی برای زندگیم نمیکنم و واین بشدد منو عقب مندازه از همه آنسان ها وخودمم میدونم دارم وقتمو الکی هدر میدم ولی باز تلاشی نمیکنه مغزم به درد میاد بعضی وقتا تنها کاری که میکنم همون سری کار رفتن بعدش باگوشی بازی می کنم میخابم واینکه من هدف های زیادی دارم و بخاطر تنبلی چیه تا حالا له هیچ کدوم شون نرسیدم این خیلی نا اکید کننده است به نظر شما چرا ایطوری هستم
سلام خسته نباشید ،من دختر نوجوانی
هستم که احساس گمشدگی شدید میکنم نمیدونم دلیلش چیه به خاطر فشار درس ها (رشته تجربی یازدهم هستم) یا… به خاطر اینکه مجبور شدم ورزش حرفه ایم رو به خاطر درس کنار بزارم ،نمیدونم فقط میدونم در حال حاضر نمیتونم با خودم کنار بیام ، واقعا نمیدونم من کیم؟ اصلا حالم خوب نیست و میدونم این حرفا را به هر کی بگم بهم میخنده ، این وضعیت الانم من و از زندگی عقب انداخته نه میتونم درس بخونم نه هیچی … اوضاع خیلی بدی دارم که اینطوری نمیتونم توضیح بدم فقط نیاز دارم به یک نفر که کمکم کنه ،اما از طرفی یه حسی بهم میگه این مشکل خودته و خودت باید حلش کنی… اما من بلد نیستم… وای خدایا 😭دلم میخواد خودمو بکشم اما حتا توان اون رو هم ندارم… لطفا کمکم کنید
راسش نمیدونم از کجا شروع کنم
من یه دختر ۱۹ سالم و چندین ساله درگیر این مشکلم و الان واقعا در حدی داره اذیتم میکنه که حس میکنم واقعا خیلی به درد نخورم
مشکلی که هست اینه که من همیشه سر در گمم . همیشه نمیدونم چی میخوام و یا شاید همه چیز رو باهم میخوام . این موضوع خیلی جاها اذیتم کرده شدیدا . مثلا من موقع انتخاب رشته دبیرستانم واقعا هر روز یه چیزی میگفتم و این واقعا دست خودم نبود انگاری نمیتونم درست بفمم چی خوشحالم میکنه و گم میشم بین راه هایی که جلو رومه .
یا حتی موقع کنکور من سر همین موضوع به بدترین شکل سال کنکورمو گذروندم چون ی ادم بی هدف بودم . همیشه ی خدا خودمو سر این سر کوفت میکنم چون واقعا شبیه یه ادم بی مصرفم که یه انتخاب ساده هم نمیتونه داشته باشه 🙂
حتی جالبه واسم من یه کافه ساده هم که میرم شاید اگه کسی بهم گیر نده یک ساعت به منو زل بزنم و ندونم کدوم و میخوام و یا بین چندتا گزینه گم میشم و همرو باهم میخوام . همیشه فکر میکردم میتونم و دوست داشتم چندتا شغل رو باهم هندل کنم ولی الان میفمم بهتره یکیشو انتخاب کنم و همین باعث شده واقعا ندونم چیکار باید بکنم .
چند روزه فکر میکنم واقعا چرا باید همچین ادمی که حتی یه تصمیم سادم نمیتونه بگیره باید اصن بمونه تو این دنیا؟
دلیلی برای وجود خودم پیدا نمیکنم انگار یه عالمه ارزو مرده تو دلم دارم و حس میکنم ۱۰۰ سالمه تا ۱۹ سال:)
میشه لطفا کمکم کنید من واقعا نمیدونم چرا همچین شخصیتی دارم و واقعا بریدم و حتی شرایط مالی تراپی رفتنم ندارم
حتی بعضی وقتا میگم شاید ی ادم تنوع طلب بدبختم که به یه گزینه اکتفا نمیکنم سر همینه همیشه همه چیرو باهم میخوام
سلام وقتتون بخیر ببخشید مدتی هست که توی زندگی احساس سردرگمی میکنم به این شکل که هرکاری که میکنم حس میکنم بیهودست و حتما باید سمت یه شغل و تفریحات خاص برم که ارزشمند باشن و خب درسم هم به تازگی تموم شده ولی علاقه ای به رشتم هم نداشتم در کل روز هیچ کاری نمیکنم و همش دارم فکر میکنم به جای عمل خاصی و از اینکه نمیتونم خود واقعی و هدف اصلی زندگیم رو پیدا کنم واقعا دارم دچار افسردگی میشم
سلام خسته نباشین…راستش الان احساس پوچی و سردرگمی دارم..یه ماه میشه ک با یه آقا سلیقه شدیم به قصد اینکه یه تایم مشخص نامزدی کنیم …اما اون آقا تایم نامزدیو عقب انداخته تا بیشتر منو بشناسه…اما کارش دور افتاده فقط میتونیم تلفنی صحبت کنیم اونم خیلی کم در حد چند دقیقه و خیلی کم میاد منو ببینه …من گاهی احساس غم شدیدی و تنهایی میکنم حس میکنم قلبم از سنگه این آقا به من میگه ک تو بلد نیستی زبون بریزی ..راستم میگه خب حقم داره ..من نمیدونم ک چجوری بهش محبتمو ابراز کنم چجوری زبون بریزم اصلا وقتی زنگ میزنم دست خودم نیست خیلی خشک جوابشو میدم اگرم حرف احساسی بزنم حس میکنم ک به دلش نمیشینه چون همه میگن از ته قلب و با تموم احساست نمیگی…من تو خودم گیر کردم …نمیتونم یعنی بلد نیستم که با محبت و گرم و قربون صدقه برم…که طرفو جذبش کنم …به من میگه تو بلد نیستی خود شیرینی کنی…مهربونم حرف بزنی ..حرفی ک میخای به من بزنید حوری میزنی که بهم بر میخوره در صورتی که اگر یکم زبون ریختن بلد بودی به من بر نمیخورد…خب من چیکار کنم ؟دست خودم نیست..کلمه کم میارم …بلد نیستم بوقتش چی بگم..اکرم مثلا میگم دوستت دارم یا قربونت برم هیچ عکس العملی نشون نمی ده خب آدم از رو میره …تقصیرمنه ک آدم بی احساسی بار اومدم مگه؟…حقیقتی ک درون من وجود داره یه دختر ساکتِ گوشه گیره همیشه تنهاست که دلش نمیخاد جواب هر سوالی رو بده ..با هر کسی حلق بزنه …آدمی که تو جمع ترجیحش اینه سکوت کنه …من نمیدونم باید و غلطی بکنم گاهی جوری از زندگیم سیرمیشم که دلم میخواست جای انسان پر کاهی بودم معلق تو آسمون …اینکه نمیتونم بروز بدم خودمو و احساسمو بیان کنم یا حووووری محبت کنم که به دل طرف بشینه یا تو محبت کردن گیر میک
من خیلی احساس سردرگمی و پوچی دارم 26 سالمه اما هنوز نتونستم برای زندگیم کاری بکنم حتی تو روابط عاطفی هم موفق نشدم همیشه مورد بی مهری قرار گرفتم چ از سمت خانواده چ اجتماع… خیلی احساس تنهایی میکنم و خیلی دلم شکسته اعتماد به نفس ندارم خانوادم خیلی تحقیرم کردن و اینکه کلا شخصیت وابسته ای دارم وقتی وارد رابطه میشم اگر از طرف خوشم بیاد دلم میخاد همه کار کنم ک اون از من راضی باشه و هرچی زودتر منجر ب ازدواج بشه مثلا الان فروردین با کسی از طریق اینترنت آشنا شدم ک اون ی شهر دیگس باهم شروع کردیم ب صحبت کردن همه چی خوب بود تااینکه یهویی دیگ تماساش کمتر شد هي میگه حوصله ندارم سرم شلوغ شده و دیشب برخلاف اینکه من بهش ابراز علاقه کردم بهم گفت نمیخوام این وسط وابستگی پیش بیاد چون راهمون دوره در دسترس هم نیستیم و نمیتونم قولی بهت بدم و فقط میتونیم مث دوتا دوست باشیم اگر تو اومدی شهر من همو میبینیم يا من اومدم میام میبینمت بیشتر از این نمیشه چون من تکلیفم با خودم مشخص نیست
من ۱۷سالم هست ونامزدم۲۹ و۷ماهه که نامزد کردم. تاقبل از عقد تمایلی به ازدواج نداشتم.ولی به اجبار هم ازدواج نکردم.اما طی یه سری اتفاقات احساس میکنم بانامزدم سرد شدم و دیگه مثل قبل اون علاقه بینمون نیست حتی بعضی اوقات هم حس میکنم داره خیانت میکنه بهم.نامزدم از عشقش و رابطه هایی که باافراد دیگه قبل از ازدواجش داشته صحبت میکرد و من خیلی سخت بود برام هزم این حرف هاش وخیلی ناراحت شدم.درکل حس میکنم جز همون هفته اول عقدمون دیگه احساس ارامش ندارم .درکنارش نمیدونم چرا
مرد. متاهل ۲ فرزند لیسانس کارمند اداری. سلام. نمیدونم از کجا شروع کنم. تاحالا انقدر احساس عجز و ناتوانی و سردرگمی نکرده بودم تکلیفم با خودم روشن نیست کارمندم و از قبل این حقوق بعد ۱۵ سال هیچی ندارم با اینکه چندبار معامله کردم خونه و ماشین ولی همش ضرر شده ۲ تا پسرم دارم موندم ۱۰ سال دیگه وضعیتم چی میشه. انقدر خودم رو سر کار مشغول کردم که به زندگی شخصی ام اصلا نرسیدم و الان میبینم که از نظر اقتصادی خیلی جا موندم و همینم باعث شده اعتماد به نفسم رو کامل ار دست بدم و یه جورایی همه جا توسری خور و بدبخت باشم
من یک مدت هست که کلا سردرگم شدم نمیدونم چیکار میکنم چی خوبه چی بده و چرا دارم پیش میرم نه تمایل دارم به مرگ و نه تمایل دارم به زندگی و اینده رو که میبینم ، میبینم که خیلی خیلی سخت هست که طبق قانون جهانی باید یک سری کارها رو انجام بدی و مثلا با این راه سفر کنی یا با اون حالت بتونی به موفقیت برسی خواستم یک توصیه کنید شاید بتونید منو قانع کنید نمیدونم با کی صحبت کنم واقعا خستم و اینم بگم از طرفی من رو اوردم به بازی های ویدیویی و با تمام جونم بازی میکنم و از زندگی افتادم واقعا نمیدونم دیگه چی بگم در همین حد میتونید کمکم کنید؟ خواهش میکنم شما که تا اینجا اومدید و کمک میکنید شما هم از ته دلتون صحبت کنید ممنونتون