از دست دادن ترسناک است. در دوران کودکی، از دست دادن یک اسباببازی مورد علاقه آزاردهنده و ویرانگر است. در دوران نوجوانی، از دست دادن یک دوست محبوب میتواند مسیر زندگی را کاملاً تغییر دهد. در بزرگسالی، از دست دادن عشق و شریک زندگی آزاردهنده است. با بالا رفتن سن، مجموعهای از کمبودها در دوران کودکی، نوجوانی و بزرگسالی میتواند باعث ایجاد ترس از دست دادن کسی که عاشقش هستید، شود. این ترس سالم نیست و اغلب منجر به رفتارهایی میشود که برای یک رابطه عاشقانه سازنده نیستند ازجمله حسادت، کنترل و دخالت. پس، چگونه میتوان بر ترس از دست دادن رابطه و کسی که عاشقش هستید، غلبه کنید؟
روانشناسی ترس از دست دادن عشق
ترس از دست دادن کسی که عاشقش هستید یا از دست دادن عشق زندگی معمولاً در دوران کودکی شروع میشود. اگرچه آسیب های دوران کودکی و ضربه روحی به نظر ارتباطی با عشق و روابط عاشقانه ندارد؛ اما روابط دوران کودکی، بستری برای تمام روابط آینده هستند و شما اغلب زخمهای تحمیل شده توسط روابط والدین و دوستان در دوران کودکی را با خود به دوران بزرگسالی میآورید. معمولترین منبع این ترس، نادیدهگرفتهشدن یا بی توجهی والدین است.
مطالب مرتبط: عوارض کمبود محبت دوران کودکی
اغلب اوقات، والدین خود متوجه این موضوع نیستند که فرزندانشان را نادیده میگیرند. پدری که همیشه بیرون از خانه در تلاش برای تأمین مخارج زندگی خانواده است، شاید با خود فکر کند که نقش پدر بودن را به زیبایی ایفا میکند؛ در مجموع، فرزندانشان بهخوبی غذا میخورند، از تحصیلات خوب بهرهمند میشوند و هر چیزی که میخواهند، میتوانند داشته باشند. مشکل این است که رفاه مالی نباید و نمیتواند جایگزین عشق و آسایش حضور والدین باشد. حتی خوشنیت ترین والدین نیز میتوانند به سلامت روانی فرزندان خود به روشهای مختلف آسیب جدی بزنند؛ بهعنوانمثال، بهاندازه ی کافی حضور فیزیکی نداشتن یا جای دیگر سیرکردن درحالیکه حضور فیزیکی دارند، خواه از طریق پشت کامپیوتر یا گوشی بودن یا مشکل در برقراری ارتباط عاطفی.
ترس از دست دادن همچنین میتواند احساس ترس برای کمبودهای آینده را به وجود آورد. اگر فردی که عاشقش بودهاید، فوت کند یا کسی که دوستش داشتهاید و مورد اعتمادتان بوده است، شما را ترک کرده یا به شما خیانت کند، ممکن است ترس از تکرار این اتفاق در آینده درونتان شکل گیرد. در اکثر مواقع، این احساسات بهآسانی شناسایی نمیشوند اما مانند یک جریان پنهان و ساکت در زندگی روزمره عمل میکند و تنها زمانی خود را نشان میدهد که رابطهای جدیدی آغاز شده باشد. این احساسات میتوانند به شکل وابستگی عاطفی شدید و رفتار کنترل کننده، درخواستهای غیرواقعگرایانه از شریک زندگی و نیاز به برقراری ارتباط مستمر بروز کنند.
علائم ترس از دست دادن در رابطه
ترس از دست دادن کسانی که دوستشان دارید، یک ترس نسبتاً معمولی است و لزوماً نشاندهندة یک مشکل بزرگتر نمیباشد. زمانی باید کمک بگیرید که ترس غیرقابلکنترل، ناتوانکننده و به نحوی مشکلساز شود.
علائم ترسی که مشکلساز شده است، چه هستند؟
اگر میبینید کسانی که دوستشان دارید را از خود دور میکنید یا در بهبود روابط دوستی ناموفق هستید؛ چون از بدترین نتایج ممکن میترسید، ترس شما مشکلساز شده است. اگر نمیتوانید با کسانی که دوستشان دارید، ارتباط برقرار کنید چون میترسید اگر روزی فوت کنند یا شما را تنها بگذارند، چقدر آسیب خواهید دید، احتمالاً دچار ترس از دست دادن در رابطه شدهاید.
اگر فکر میکنید که از عشق، نزدیکی به دیگران و آسیبپذیری فرار میکنید، بهاحتمال زیاد ترس از دست دادن دارید. اجتناب از دیگران بهندرت یک رفتار سالم بهحساب میآید و اجتنابکردن از نزدیکی و اجتماعی که با خود دوستی، عشق و علاقه میآورد، منعکردن خود از داشتن یک تجربه انسانی مهم است. اگرچه از دست دادن چنین تجربهای به نظر مشکل بزرگی نمیرسد؛ اما تجربهنکردن عشق عمیق میتواند منجر به پیامدهای منفی، ازجمله پیامدهای منفی در زمینه سلامت جسمانی شود. افرادی با شریک زندگی طولانیمدت همواره از سلامتی بیشتری در مقایسه با کسانی که زندگی تنهایی میکنند، برخوردار هستند.
آیا ترس من از دست دادن دیگران میتواند ترس از رها شدن باشد؟
هر دو یکی هستند. ترس از دست دادن کسی که دوستش دارید، همان ترس از رها شدن است. از دست دادن کسی که دوستش دارید، به شکلهای مختلفی ظاهر میشود. مرگ میتواند عزیزانتان را از شما بگیرد؛ اما یک شغل جدید، تغییر غیرمنتظره زندگی یا فقدان در زمینههای دیگر نیز همین کار را میکند. متأسفانه، فقدان بخشی از زندگی است و نمیتوان در مقابل آن مقاومت کرد. اگرچه، داشتن نگرشی همچون «من تو را ترک میکنم، پیش از آن که مرا ترک کنی» به نظر منطقی میرسد؛ اما در هر دو حالت آزردهخاطر خواهید شد. بااینوجود، بهجای تجربه درد و رنج عاشق نشدن یا کنار عزیزان نبودن، درد و رنج فقدان را تجربه خواهید کرد. در فقدان، شما ممکن است خاطراتی برای زنده نگهداشتن آن عشق و امید داشته باشید درحالیکه در اجتناب، هیچ چیزی برای روحیه دادن به خود نخواهید داشت.
روش درمان ترس از دست دادن در رابطه
ترس از رها شدن یک الگوی فکری است که میتوان از طریق درمان و مشاوره روی بهبود آن کار کرد. درمان ضربه روحی و گفتاردرمانی هر دو میتواند در برطرفکردن این مشکل خاص مؤثر باشند؛ چراکه اکثر مشکلات مربوط به رهاشدگی ناشی از ضربه روحی برطرف نشده هستند. بسیاری از افراد در دوران کودکی دچار مشکلات مربوط به رهاشدگی میشوند، زمانی که فرزندان توسط والدین نادیده گرفته میشوند، از نظر عاطفی از آنها دور میشوند یا فرزندانشان را واقعاً ترک میکنند، کودکان به این نتیجه میرسند که نمیتوانند بر عزیزانشان متکی باشند.
در حال حاضر، هیچ گزینه دارویی برای حل مشکلات مربوط به رهاشدگی وجود ندارد؛ اما مسائل مرتبط با آن را میتوان با دارو درمان کرد. بسیاری از افرادی که از مشکلات رهاشدگی رنج میبرند، اغلب علایم افسردگی یا اضطراب یا هر دو را در کنار ترش از ترکشدن تجربه میکنند و این مسائل را میتوان با دارو درمان کرد. اگر اینچنین است، برخی از افراد ممکن است بهعنوان بخشی از برنامه ی درمانی خود دارو مصرف کنند.
مقابله با ترس از دست دادن عزیزان
گاهی اوقات، ترس از رها و ترک شدن زمانی مشخص میشود که عزیزتان فوت میکند، شما را ترک میکند یا از شما گرفته میشود. اگرچه یادگیری نحوه مقابله با خود ترس اهمیت دارد، در برخی از موارد باید با بدترین ترس شناخته شده مقابله کنید. نحوه سوگواری به شرایط پیرامون فقدانی که داشتهاید، بستگی دارد؛ اما بسیاری از علائم غم و اندوه شبیه به هم خواهند بود. زمانی که یکی از عزیزانتان را از دست میدهید، روشهای سالمی برای مقابله با این فقدان وجود دارند.
به خود اجازه ی سوگواری بدهید. اگر یکی از عزیزانتان را از دست دادهاید، صرفنظر از شرایط، باید به خود اجازه ی سوگواری بدهید. شروع عجولانه ی یک رابطه جدید یا پیدا کردن سریع جایگزین برای کسی که از دست دادهاید، ممکن است وسوسهانگیز به نظر رسد؛ اما این کار اوضاع را بدتر خواهد کرد. سوگواری یک فرایند خطی نیست؛ قرار نیست برای چند روز، چند هفته یا چند ماه سوگواری کنید و بعد همه چیز را پشت سر بگذارید و به زندگی ادامه دهید. در عوض، غم و اندوه میتواند فراز و نشیب داشته باشد و بدون هشدار قبلی ماهها یا حتی سالها شما را تحتتأثیر قرار دهد. این هیچ اشکالی ندارد. به خود زمان و فضای کافی برای سوگواری دهید.
به خود زمان دهید. اگر یکی از عزیزانتان را به خاطر مرگ از دست دادهاید یا شما را ترک کرده است، برای رسیدن به آرامش درون به خود زمان دهید و استراحت کنید. درحالیکه شاید نتوانید کار، مدرسه یا مسئولیتهایتان را کنار بگذارید؛ اما سعی کنید برای نفسکشیدن، مدیتیشن یا شکلی از تمرین سلامتی به خود زمان دهید. از دست دادن یکی از نزدیکان میتواند از نظر عاطفی خستهکننده باشد؛ اما همچنین میتواند از نظر ذهنی و فیزیکی انرژی شما را خالی کند؛ بنابراین، باید به خود زمان بیشتری برای استراحتکردن بدهید.
به خود اجازه ی احساسکردن بدهید. قرار است احساسات زیادی را تجربه کنید. یکلحظه ممکن است احساس ناامیدی، درد و رنج را احساس کنید و لحظه بعد، خشم شدید جایگزین آن میشود. این هیچ اشکالی ندارد! تغییرات شدید در خلقوخو، بخش طبیعی از سوگواری و پردازش فقدان بهحساب میآیند. شما همچنین ممکن است دچار عذاب وجدان شوید اگر در وسط درد و رنج خود احساس شادی و خوشبختی کرده باشید و این هم هیچ اشکالی ندارد. به خود اجازه ی تجربه طیف وسیعی از احساسات و عواطف را بدهید. شما با گذشت زمان، تلاش و فضا التیام پیدا خواهید کرد؛ اما این فرایند میتواند طولانی، پرزحمت و ناخوشایند باشد.
عشق و ترس از دست دادن
بنابراین، چگونه با از دست دادن کسی که عاشقش هستید یا ترس از دست دادن عشق کنار میآیید؟ از همه مهمتر، شما باید مشخص کنید چرا این ترس را تجربه میکنید. تروما در دوران کودکی، فقدانهای گذشته و سوءاستفاده همگی میتوانند ترس شما را توضیح دهند. کمک حرفهای اغلب یک ابزار فوقالعاده برای افرادی است که با ترس از دست دادن دستوپنجه نرم میکنند، زیرا درمان میتواند به طور مؤثرتر و دقیق به شناسایی تروما دوران کودکی، آسیبها و نیازهای عاطفی و ریشههای این ترسها کمک کند.
ترس از دست دادن کسی که عاشقش هستید شما را عجیب، درمانده یا دارای عیبوایراد نمیکند، بلکه در عوض به این معنی است که شما باید روی روابط عاشقانه و رمانتیک خود بیشتر کار کنید تا بیاموزید چگونه به کسی اعتماد کنید، رها کنید و اجازه دهید روابط به شیوهای طبیعی پیش روند. افراد شما را ناامید خواهند کرد، افراد ممکن است به طور غیرمنتظره بمیرند و گاهی اوقات، افرادی که به آنها اعتماد دارید شما را ناامید کرده و ترک میکنند. وقتی چنین اتفاقی رخ میدهد، به خود زمان سوگواری دهید، به خود فضا دهید تا تمام احساسات (کوچک و بزرگ) را حس کنید و برای خود زمان بگذارید؛ زیرا همه این جنبهها برای بهبودی پس از یک فقدان ضروری هستند.
بهبودی از یک فقدان میتواند زمان بر باشد. ممکن است اینگونه به نظر رسد که تنها چند هفته یا چند ماه برای بهبود کافی است، بهخصوص اگر رابطه چندان طولانی نبوده باشد، اما بهبودی از فقدان میتواند بیشتر از شش ماه یا چندین سال طول بکشد؛ صرفنظر از این که چه مدت زمانی با هم بودهاید. نزدیکی عاطفی تعیین میکند که بهبودی از فقدان و از دست دادن چقدر طول میکشد. بهبودی از فقدان و کاهش ترس از دست دادن یک تلاش مشترک است، اما میتواند بهجای یک زندگی مملو از ترس و عدم قطعیت به یک زندگی سالم و رضایتبخش به لحاظ عاطفی منجر شود.
سؤالات متداول (FAQ)
چگونه نگرانی برای از دست دادن یک فرد را کنار بگذارم؟
نگرانی در مورد از دست دادن یک فرد خیلی غیرمعمول نیست، اما میتواند مشکلساز باشد. اگر بهقدری در مورد از دست دادن فردی که عاشقش هستید احساس نگرانی میکنید که به پرخوری عصبی ناشی از افسردگی دچار شدهاید، این نشانه خوبی نیست. شما باید بتوانید خود را آرام کنید تا قادر باشید در مورد همه چیز منطقی فکر کنید. شما ممکن است به دلیل فقدانهای گذشته نسبت به از دست دادن یکی از عزیزانتان نگران باشید. مرگ و مردن حقایق ساده زندگی هستند که نمیتوان از آنها اجتناب کرد. همه مدت زمان محدودی در این دنیا میمانند و کاری از دست شما برنمیآید. این قطعاً دردسرساز است و طبیعی است وقتی در مورد از دست دادن یک فرد فکر میکنید، غمگین میشوید. بااینوجود، صرف وقت خود با نگرانی بهجای زندگی کردن نتیجه عکس خواهد داشت.
شما باید تلاش کنید بهجای نگرانی در مورد از دست دادن، بر روی لذت بردن از زندگی و بودن با عزیزانتان تمرکز کنید. مرگ و مردن ممکن است حقایق اجتنابناپذیر زندگی باشند، اما این بدان معنی نیست که همین امروز باید با آنها مواجه شوید. شما باید لذت بردن از زندگی و عشقورزیدن به خانواده و دوستان تا سر حد نهایت را انتخاب کنید. درد و غم از دست دادن عزیزان واقعی است و برخی از افراد وقتی یکی از اعضای خانواده خود را از دست میدهند به پرخوری ناشی از افسردگی روی میآورند. اجازه ندهید این درد شما را از زندگی کردن بازدارد. افرادی در زندگی شما حضور دارند که شما را دوست دارند و شما میتوانید با تمرکز بر چیزهای خوب در زندگی خود، مثبت بمانید.
لذت بردن از زمان حال و زندگی کردن در لحظه میتواند مفید باشد. اگر میخواهید نگرانی در مورد از دست دادن یک فرد را متوقف کنید، باید بیشتر بر روی زمان حال تمرکز کنید. زندگی کردن در گذشته یا نگرانی در مورد آینده به شما در این راه کمک نخواهد کرد. اضطراب شما در مورد مرگ با تمرکز بر روی چیزهای دیگر کاهش مییابد. برای برخی از افراد، گفتن این امر از انجام دادنش آسانتر است. رویارویی با علائم و نشانههای اضطراب میتواند سخت باشد، اما شما میتوانید آنها را مدیریت کنید. اگر علائم اضطراب شما بدتر شدهاند، میتوانید به یک درمانگر مراجعه کنید. بسیاری از افراد این مسیر را انتخاب میکند و اگر تصمیم به یافتن یک درمانگر برای رفع مشکلات خود داشته باشید، پشیمان نخواهید شد.
آیا ترس از دست دادن بد است؟
ترس از دست دادن عزیزان و کسانی که عاشقشان هستیم ذاتاً بد نیست، اما میتواند به شیوههایی تأثیر منفی بر زندگی شما داشته باشد. بیشتر افراد از دست دادن کسانی که دوستشان دارند میترسند و این بهعنوان یک ترس مشترک در نظر گرفته میشود. بااینوجود، یک فرد معمولی علیرغم ترس از دست دادن عزیزان قادر است زندگی خود را ادامه دهد. شما ممکن است با تمرکز بر روی ترسهایتان بیشتر از حد معمول دچار مشکل شوید. نگرانی در مورد اتفاقات احتمالی در آینده را کنار بگذارید تا بتوانید از زندگی بیشتر لذت ببرید. البته، گفتن این که از نگرانی دست بردارید همیشه مشکل را حل نمیکند.
اگر با تمام تلاشی که میکنید نمیتوانید از نگرانی در مورد از دست دادن یکی از عزیزانتان خلاص شوید، ممکن است به کمک نیاز داشته باشید. در این مرحله، ترس از دست دادن قطعاً یک چیز بد است. اگر این ترس به شیوههای مختلف مانع از زندگی کردن شما شود، پس شما باید به دنبال کمک و برطرفکردن این مشکل باشید. از دست دادن فردی که دوستش دارید بسیار وحشتناک است، اما نباید اجازه دهید این ترس بر شما غلبه کند. اگر فرد بسیار حساسی هستید که بیشتر از حد معمول نگران میشوید، صحبت کردن با یک فرد حرفهای در مورد ترس هاستان تفاوتها رقم خواهد زد. این کار میتواند تمرکز بر روی رشد شخصی و لذت بردن از زندگی را دوباره برای شما میسر کند.
برخی از افراد برای رهایی از ترسهایشان به کمک نیاز دارند؛ زیرا این ترسها منجر به اختلالات خوردن در آنها میشود. مشکلات خود را بررسی کنید تا بتوانید از مشکلاتی مانند اختلالات خوردن، اعتیاد، ADHD، افسردگی عمومی و اضطراب شدید دوری کنید. درمان تفاوتهای زیادی را در بسیاری از زندگیها ایجاد میکند و شما میتوانید همین امروز یک درمانگر پیدا کنید. شما میتوانید بهصورت آنلاین یک درمانگر پیدا کنید یا برای درمان حضوری به یک کلینیک محلی مراجعه کنید. آنها به شما کمک خواهند کرد تا علائم اضطراب خود را کاهش دهد و درعینحال بر روی رشد فردی خود متمرکز شوید.
چگونه با فکر از دست دادن کسی یا ترس از دست دادن کسی کنار بیاییم؟
آموختن رویارویی با فکر از دست دادن کسی میتواند به شما در داشتن یک زندگی نرمال و معمولی کمک کند. اگر اضطراب مرگ دارید، ممکن است به دلیل یک حادثه ترس از دست دادن در شما به وجود آمده باشد. چیزهایی مانند این در زندگی اتفاق میافتند، اما ترس از این حوادث اغلب نتیجه ی معکوس دارد. شما میدانید که مرگ و مردن جنبههای طبیعی زندگی هستند. شما باید بتوانید ترس از مرگ و مردن را کنار بگذارید و بر روی جنبههای مثبت زندگی متمرکز شوید. بهجای تمرکز بر روی مرگ و مردن یا چیزهای دیگری که باعث نگرانی شما میشوند، بهتر است به چیزهای مثبت توجه کنید. بهعنوانمثال، ممکن است بخواهید روی لذت بردن از اوقات خود با عزیزانتان یا صرفاً سرگرمشدن تمرکز کنید. حتی تمرکز بیشتر بر روی کار نیز سالمتر از تمرکز کامل بر روی از دست دادن خواهد بود. گاهی اوقات، رشد شخصی و فردی میتواند به شما در کنارگذاشتن ترسهای گذشته کمک کند.
مشکل این است که همه در متمرکزکردن ذهن خود بر روی چیزهای مثبت و درست خوب نیستند. اگر با افکار خود در کشمکش هستید، متوجه میشوید که بیشتر از آنچه تصورش را میکنید در مورد از دست دادن یکی از عزیزانتان احساس نگرانی میکنید. اگر مراقب نباشید، این ترس از مرگ به زندگی شما وارد خواهد شود. بسیاری از افراد با این ترس مواجه هستند و بیشتر آنها با استفاده از مکانیزمهای مقابلهای به موفقیت دست یافتهاند. مکانیزمهای مقابلهای بیشتر توسط افرادی بکار گرفته میشوند که از اضطراب رنج میبرند. این روشی برای کاهش علائم اضطراب است تا با گذشت زمان احساس بهتری داشته باشید. اگر مکانیزمهای مقابلهای را بیاموزید، میتوانید زندگی خود را ادامه دهید و شادتر زندگی کنید.
شما میتوانید مکانیزمهای مقابلهای را از یک درمانگر بیاموزید. شما میتوانید بهراحتی یک درمانگر پیدا کنید و او به شما کمک خواهد کرد تا بسیاری از مسائل خود را برطرف کنید. همچنین این امکان وجود دارد که در مورد مکانیزمهای مقابلهای بهصورت آنلاین جستجو و مطالعه کنید. مکانیزمهای مقابلهای ساده میتوانند شامل بستن چشمها و تنفس عمیق در هنگام شروع احساس وحشت باشد. اگر احساس نگرانی در مورد از دست دادن عزیزانتان شروع شد و ترس را در بدن خود احساس کردید، میتوانید از مکانیزمهای مقابلهای استفاده کنید. نفس عمیق بکشید و تا ده بشمارید. گاهی اوقات، این کار باعث میشود تا با رهایی از افکار منفی احساس آرامش کنید. مکانیزمهای مقابلهای میتوانند پیچیدهتر از این باشند، اما این یک نمونه ساده و قوی از مکانیزمهای مقابله است که میتوانید از آن استفاده کنید.
اعتماد و ترس از دست دادن در رابطه
یکی از دلایل رایج دیگر ترس افراد از دست دادن یکی از عزیزانشان این است که از مشکلات اعتماد رنج میبرند. وقتی مشکل اعتماد داشته باشید، بهاحتمال زیاد کمتر به دیگران اعتماد میکنید. شاید شما نگران از دست دادن عزیزتان هستید؛ چون فکر میکنید که او دیگر شما را دوست نخواهد داشت. ممکن است در رابطه با خیانت شریک زندگیتان نگران باشید. چنین ترسهایی خیلی غیرمعمول نیستند، اما معمولاً بیاساس هستند. مشکلات مربوط به اعتماد بیشتر به دلیل تجربههای بد در گذشته بروز میکنند. همچنین، اگر شریک زندگیتان دلیلی برای شککردن به شما بدهد، این مشکلات ظاهر میشوند.
اگر شریک زندگی شما بهتازگی عجیبوغریب رفتار میکند، ممکن است باعث بروز مشکلات اعتماد در شما شود. این موجب میشود تا شما بیشتر از همیشه و معمول نگران از دست دادن او باشید. اگر شک دارید که مشکلی با شریک زندگیتان پیشآمده است، حتماً باید با او صحبت کنید. گاهی اوقات، افراد بنا به دلایل شخصی مانند فشار کاری یا مواجه با انواع مختلف استرس در طول روز، دچار کشمکشهای فردی میشوند. وقتی عاشق شریک زندگی خود هستید، نباید افکار بد در ذهنتان پرورش بدهید. بهعنوانمثال، درست نیست که سریع نتیجهگیری کنید و فرض کنید که شریک زندگیتان به شما خیانت میکند. اگر مدرکی به جز شک و تردید بر مبنای تغییر در رفتار در اختیار ندارید، با لحن منفی با شریک زندگیتان صحبت نکنید و به او اتهام نزنید.
از نشانههای مشکلات مربوط به اعتماد میتوان به تمایل نداشتن افراد به صحبت کردن اشاره کرد. وقتی در مورد موضوعی به او نزدیک میشوید، خود را بیتفاوت نشان میدهد. همچنین ممکن است متوجه شوید که وقتی فردی اعتماد کامل به شما نداشته باشد، از شما میپرسد که کجا بودهاید. برخی از افراد با مشکلات شدید و جدید اعتماد حتی گوشی تلفن یا ایمیل شریک زندگی خود را بدون اجازه او چک میکنند یا کارهای غیرقابلقبول دیگری انجام میدهند. شما نمیخواهید به فردی با مشکلات اعتماد که رفتارهای نامعقول دارد، تبدیل شوید. از نشاندادن چنین رفتارهایی خودداری کنید و بهجای آن با ترسهای خود مقابله کنید. صادق باشید و از او سؤال کنید که آیا چیزی تغییر کرده است و درعینحال به او اطمینان بدهید که در کنارش هستید. این روش نتایج بهتری را به همراه خواهد داشت.
چگونه کاری کنید که یک فرد از دست دادن شما بترسد؟
نگرانی در مورد این که کاری کنید که دوست پسرتان نسبت به از دست دادن شما احساس ترس داشته باشد، خیلی سالم نیست. این نوع رفتار نامناسب است و به شما کمک نخواهد کرد. اگر میخواهید یک رابطه قوی داشته باشید، باید نسبت به احساسات و مقاصد خود صادق باشید. گاهی اوقات، ممکن است نگران آینده رابطه خود باشید یا ممکن است نگران باشید که شریک زندگیتان رابطه را جدی نگیرد. برای تغییر اوضاع، نیازی به تلاش مصنوعی ندارید که دوست پسرتان به خاطر از دست دادن شما بترسد. کار بهتر این است که یک بحث واقعی داشته باشید.
در مورد آنچه در زندگی شما رخ داده است و نگرانیهایی که دارید صحبت کنید. گاهی اوقات، افراد به دلیل استرس، اعتیاد، ADHD، انواع اختلالات شخصیت یا موارد دیگر دچار تغییر رفتار میشوند. حتی میل جنسی شریک زندگی شما به دلیل استرس میتواند تغییر کند. به دلیل تغییر در میل جنسی افکار منفی را به ذهن خود راه ندهید. شما باید مسئله را عمیقاً بررسی کنید و نگرانیهای خود را مطرح نمایید. اگر شریک زندگی شما مشکل داشت، میتوانید با کمک هم آن را حل کنید. حتی افراد با اختلالات شخصیتی نیز میتوانند کنترل اوضاع را در دست بگیرند و روابط خود را بهبود بخشند. کمی صداقت و ارتباط شفاف میتواند بسیار مؤثر باشد.
بااینوجود، برخی از افراد کاری میکنند تا دیگران از از دست دادن آنها ترس داشته باشند. شما ممکن است از شیوههای رابطه جنسی بهعنوان روشی برای این کار استفاده کنید. هرگز از رابطه جنسی بهعنوان روشی برای ترساندن دیگران از از دست دادن شما استفاده نکنید. شما باید نگران این نباشید که شریک زندگیتان از دست دادن شما بترسد. برای هر دوی شما بهتر است در رابطه خود احساس امنیت کنید.
چگونه متوجه میشوید که یک پسر از از دست دادن شما میترسد؟
وقتی پسری سعی میکند شما را نزدیک به خود نگه دارد، میتوانید بگویید که از از دست دادن شما میترسد. وقتی پسری نسبت به از دست دادن عزیزانش احساس ترس میکند، ممکن است کمی از عاطفه و محبتش سرکوب شود. او ممکن است برای جلبتوجه شما بیش از حد تلاش کند. به طور معمول، یک مرد قبل از این که رفتارش را تغییر دهد باید دلیلی برای ترس از دست دادن عشق خود داشته باشد. اگر مرد کسی را ببیند که با شما معاشقه میکند، این موضوع باعث میشود که اینگونه رفتار کند. دلایل مختلفی وجود دارند که باعث میشوند یک مرد (فردی با هر نوع جنسیت) احساس حسادت یا ناامنی در رابطه را تجربه کند. اگر نمیخواهید شریک زندگیتان اشتباه برداشت کند، بهتر است در مورد کارهایی که در رسانههای اجتماعی انجام میدهید بهخوبی فکر کنید. حتی «توییت مشترک» در یک توئیت خاص میتواند باعث حسادت یا عصبانیت شریک زندگی شما شود.
اگر واقعاً به او اهمیت میدهید، بهتر است به شریک زندگی خود اطمینان خاطر بدهید تا ترس از دست دادن شما را رها کند. شما نمیخواهید که او احساس خشم، اضطراب و سایر عواطف منفی را به خاطر کارهای شما تجربه کند. اضطراب خشم میتواند به طور خاص مشکلساز باشد و شما میتوانید به خاطر یک شریک زندگی خوب از آن اجتناب کنید. شاید خوب باشد بدانید که شریک زندگیتان از از دست دادن شما میترسد، اما این بدان معنی نیست که شما بخواهید این ترس ادامه داشته باشد. قبل از زدن توئیت مشترک بر روی رسانه اجتماعی مراقب باشید و سعی کنید به شریک زندگی خود نشان دهید که او را دوست دارید.
چرا باید نگران از دست دادن دوست دخترم باشم؟
همانطور که پیشتر ذکر شد، نگرانی در مورد از دست دادن یک فرد به طور کامل غیرمعمول نیست. بسیاری از مردان و زنان در مورد از دست دادن کسی که دوستش دارند، احساس نگرانی میکنند. این میتواند به معنی ترس از دست دادن دائمی عزیزان به دلیل مرگ باشد یا میتواند به معنی ترس از دست دادن در رابطه با کسی باشد که شما را ترک کرده است.
نگران شدن در مورد از دست دادن یکی از عزیزان طبیعی است؛ اما نباید بیش از اندازه روی آن تمرکز کرد. داشتن کمی ترس منطقی است؛ اما نباید ترس غیرمنطقی در زمینه از دست دادن داشته باشید. برخی از افراد به دلیل مشکلات سلامت روان بیشتر از حالت عادی از فقدان دیگران میترسند. اگر از مشکلات سلامت روانی از قبیل افسردگی یا اضطراب رنج میبرید، احتمالاً بیشتر از یک فرد عادی نگران از دست دادن عشق خود ازجمله دوست دخترتان هستید. برخی از افراد حتی به دلیل میزان بالای نگرانی که در مورد عشق و فقدان دارند، دچار حملات عصبی هم میشوند. اگر دچار حملات عصبی مرتبط با ترس از دست دادن دوست دختر میشوید، این قطعاً خوب نیست و باید به درمانگر مراجعه کنید.
از دست دادن عزیزان در گذشته میتواند اجتناب از نگرانی در مورد از دست دادن عزیزان در آینده را دشوار کند. بهعنوانمثال، ممکن است یکی از والدین یا دوست صمیمی خود را در سن جوانی از دست داده باشید. اگر تجربه ی عشق و فقدان را داشتهاید، کاملاً طبیعی است نگران از دست دادن دیگران باشید. پشت سر گذاشتن این نوع احساسات ممکن است به کمی کمک نیاز داشته باشد. ممکن است بخواهید با یک درمانگر در مورد درد و رنج از دست دادن کمی صحبت کنید. اگر در مورد از دست دادن دوست دختر خود آنقدر نگران هستید که عمیقاً اذیت میشوید، کمک حرفهای بگیرید و به دنبال درمانگر باشید. شما ممکن است درمانهای مختلفی که کمکتان خواهند کرد را امتحان کنید. تستهای درمانی بسیار زیادی بهمنظور تشخیص وضعیت شما وجود دارند. این گزینههای درمان به شما در تعیین دقیق منشأ اضطرابهایتان کمک خواهند کرد.
شاید بتوانید درمانگری پیدا کنید که به بیماران در پشت سر گذاشتن درد و رنج فقدان کمک میکند. بسیار دیده شده است که انواع خاصی از درمان نشان میدهند که یک فرد حتی بعد از سالها جدایی از عزیزش هنوز در حال سوگواری است. زمانی که برای از دست دادن عزیزتان سوگواری میکنید، ممکن است بهراحتی نگران از دست دادن دوباره ی عزیزانتان شوید. به یک درمانگر خوب اجازه دهید تا به شما در پشت سر گذاشتن این دوره از زندگی کمک کند. زمانی که سوگواری میکنید، امکان یافتن راههای جدید برای حرکت رو به آینده وجود دارد. شما به کمی توصیه و همچنین، مکانیزمهای مقابلهای خوب نیاز دارید. شما قادر خواهید بود بدون نگرانی زیاد در مورد از دست دادن دوست دختر خود به زندگی ادامه دهید.
درمان یک تجربه شخصی است و تمامی افرادی که تحت درمان قرار میگیرند، به دنبال اهداف مشابهی نیستند. اما به خاطر سپردن این نه نکته میتواند به شما تضمین دهد که صرفنظر از اهداف خاصی که دارید، میتوانید بیشترین بهره را از درمان ترس از دست دادن در رابطه داشته باشید.
منبع: www.betterhelp.com
سلام وقتتون بخیر من یه چند وقتیه حالم خیلی گرفتس فقط بخاطر اینه یه رفیق دارم که همیشه باهمیم یعنی تا حدی که بدون هم جایی نمیریم ولی چند وقته احساس میکنم سرد شده رفاقتمون من دست خودم نیست فشار عصبی زیادی بالامه همش دنبال یه راهی میگردم یه جوری امتحانش کنم ببینم واقعا هنوزم مثل قبلا هست یانه البته به ظاهر مثل قبلیم ولی خوب نمیدونم براچی همچین حسی دارم به نظر شما چجوری امتحانش کنم ببینم هنوزم مثل قبله یانه
من ۱۷ سالمه.از ۱۵ سالگی با یه دختری آشنا شدم رابطمون خیلی خوب بود ولی یه ۵ ۶ روزی هستش که یکم اوضاع بهم ریخته من یمقدار شکاک بودم یعنی حس میکردم بهم خیانت میکنه ولی میگفتش نمیکنم خودمم حرفشو باور داشتم ولی همش ترس از دست دادنشو داشتم. چند روز پیش بهم گفتن که باباشون پیام من و مادر دختره رو دیدن من داشتم با مادرشون چت میکردم که دیدمیهو فش دادن بهم گویه این پدر دخترس بهم گفتن گوشیو ازش گرفتن کتکش زدن و غیره. دیشب مادرم به پدرشون زنگ زد و صحبت کرد پدرشون آدم با شخصیتی بودن میگفتن من از هیچی خبر ندارم شوکه شده بودن. مادرم بهشون گفته بودن قضیه من و دخترشونو،پدرشون گفتن که شب میرن با مادرش و دخترش صحبت میکنن. دختره خوشحال شد ولی یه شوهر عمه ای داره که این مثل دخترشه برای همین پدرش گفتن که مشکلی نداره تا ۱۸ سالگی باهم رفیق باشیم منو دختره و اون موقع بریم برای نشون کردن ولی شوهر عمه دختره راضی نشد پدرش هم میگه هرچی شوهر عمت بگه. دختره به شوهر عمش میگه بابا. حالا دیشب بعد از اینکه شوهر عمشون قبول نکردن این دختره اومد به منگفت این ۲ سال هرچی اذیتم کردی هیچی بهت نگفتن چون دوست دارم ولی دیگه بسه بعد بلاکم کرد. بعدش با مادرشون صحبت کردم گفتن که ۳ سال دیگه بیا. اما من گفتم نمیتونم تا ۳ سال دیگه باهاش صحبت نکنم با کلی خواهش و تمنا دختره ازم قول گرفت که شکاکیت و اعتمادمو درست کنم باهاممیمونه وگرنه ازم جدا میشه. الان خیلی ترس از دست دادنشو دارم ولی از دیشب باهام خوب رفتار میکنه میترسم دوباره بزاره بره
تقریبا یکی دوماه با ی پسری دوستم ی ساله هی کات میکنم دوباره میرم سمتش هر سریم کمتر از ی ماه بودیم
پسر مظلومیه در عین حال پروام هست هر سری ک کات میکردیم یا میرفت مهمونی یا چیزه دیگه
این سری ک رفتیم بیرون چند نفری با دوستم دوست پسرشو اورد با دوستای پسره اینم با خودم بردم خیلی کم باهاشون حرف میزد حس بدی بهم میداد نمیتونستم زیاد سمتش برم حس میکنم ازش خوشم نمیاد خیلیم دلم براش میسوزه خوبی کرده بمن با دوستمم گرم گرفته بود ولی دوستم زیاد بهش رو نمیداد حتی دوستامم میگن من ازش خیلی سر ترم الانم خواستم دعوا راه بندازم بحث ب کات بکشه نشد نذاشت خیلی دلم براش میسوزه حتی بخاطر این موضوع ی چند روزم ناراحت بودم ولی نمیدونم چجوری کات کنم ک ناراحت نشه یا حس کوچیکی پیشم نکنه هر سری من باهاش کات میکنم نمیخام اینجوری بشه خودش خیلی تو زندگیش مشکل داره نمیخام بابت این موضوضوع هم ناراحت بشه حتی بخاطر این من ی چند روز گریه میکردم عذاب وجدان گرفته بودم هر سریم میگه ترس از دست دادنتو دارم میدونم میری لطفا ی راهنمایی میکنید
من از بچگی چون سختی های ک کشیدم باعث شده خیلی روم تاثیر داشته باشه و خیانت و دعواهایی کدیدم از بچگی روی رفتارم با پارتنرم الان تاثیر داره و همش ترس از دست دادن طرفم و دارم و ترس از خیانت و پارتنرم حس میکنه کنترلش میکنم ولی واقعا دست خودم نیست رفتارم
سلام خسته نباشید.من با پارتنرم ی سری مشکلات دارم و هم من هم پارتنرم ترس دارم که همو ول کنیم یعنی من میترسم که پارتنرم منو ترک کنه و پارتنرم همین حس داره میخاستیم ببینیم مشکلمون چیه و باید چیکار کنیم
علی آقا داداشم اول اینکه ترس خودت رو از این موضوع نشون نده بهش. دوم اینکه دلتو بسپار بخدا و ازش بخواه تو زندگی با هم خوشبختتون کنه به زندگی و کارای روزمره ت برس و زندگیتو پیش ببر کنارش همیشه به اون دختر توجه کن ازش حمایت کن در زندگی و حتی کارهای خونه کمکش کن گاهی تا محبت تو رو ببینه اما آویزون و وابسته نباش با اقتدار و قوی و قابل اتکا خودتو نشون بده بهش و دیگه از این حرفایی که میترسم ولم کنی بهش نزن انشالله که خوشبخت بشید
سلام. من مدتیه با کسی رابطه دارم ک دختره و عاشق هم هستیم واقعا اما میترسم ک روزی ولم کنه یا مثل قبل عاشقم نباشع
با اینکه اون همیشع میگه من تا اخر باهاتم و از اینده و زندگیه مشترکمون حرف میزنه اما هر چند وقت بازم این ترس میاد واسم خودش هم میگه ک این فکرت خیلی مسخرس من هیچ وقت ولت نمیکنم و خیلییییی عاشقتم
اما نمیدونم با این ترس مسخره چیکار کنم
سلام میخام از ی رابطه اشتباه بعد از 6سال بیام بیرون خودم به این نتیجه رسیدم که این رابطه اشتباه ولی به دلیل وابستگی شدید و ترس از اینکه دوباره اشتباه کنم ویا تنها تر بشم هرچند که الان هم تنهام واصلا حرف من واین آدم نمیفهمه وهرچقدر تلاش میکنم زره ای بهم اعتماد ندارم و باوجود همه کارهایی که براش کردم بازهم قبولم نداره چون من صد خودم تواین رابطه براش گذاشتم وتموم خط قرمزهام ورد کردم فکر میکنم مشکل اصلی باورنداشتن من توسط این آدم همین که هیچ حریمی براخودم نگه نداشتم الان بعد از 6سال به من میگه اگه میخای باهات باشم باید کارت وبزاری کنار دیگه سرکار نری باوجود موقعیت شغلی عالی که دارم من کلی قسط وام وبدهی دارم که البته همشون هم بخاطر این آدم نزدیک 500میلیون بهش دادم بدون منت فقط برااینکه ناراحتی این آدم ونبینم الان میگه نرو سرکار برام مهم نیست قسط داری از هرجا پرباشه سرمن میاد خالی میکنه میره روزی نیست اشک من ودربباره هربارم چیزی بگم میگه مجبور نیستی بمونی برو به همین راحتی همه جوره نیازهای جنسی اش وبراش تامین میکنم وقتی از نظر جنسی نیاز داره فقط اخلاقش خوب درایر اینصورت ن پیله میکنه بد وبیراه میگه تهمت میزنی مثلاً میگه الان تو خونه تنهایی حتما یکی اومده پیشت حالا بیا بهش ثابت کن که اشتباه میکنی واقعا خسته شدم بریدم نمیدونم چطوری بیام بیرون من صیغه موقت این آدمم
ترس از دست دادن شخصی ک دوستش داریم و تنهایی باعث میشه خیلی رفتارها رو نادیده یا گذشت زیاد داشته باشم حس اینکه در رابطه متعهد نیست آزارم میده و خورش میگه من کاری نمیکنم درصورتی و رفتارش اینو نشون نمیدا
من عاشق کسی شدم الان 4 ساله اول با من خیلی خوب بود یعنی اگه پیدام نبود همه کار میکرد تا منو پیدا کنه این باعث شد من بهش وابسته بشم دوسش داشته باشم ویهو فهمیدم عاشقش شدم بعد یک مدت دوستی رابطه کم کم ازم دور شد اینگار سرد شد پیامش دیربه دیر ززنگ زدن هفته ای فقط برای من اینطوری شده هرکسی زنگ بزنه فورا جواب میده. بمن میرسه میگه دوستام کنارم هستن. بهم گفت دوستت دارم و همیشه هستم کنارت ولی ازیک طرف دیگه اینجوری رفتار میکنه بارها بهش گفتم دوسم نداری بگو یا میخای بری بگو ولی رفتار سرد نکن. گفت من دوستت دارم کنارت هستم ولی اینجوری رفتار میکنه ساعتها آنلاین هس ولی جواب منو بعد چندساعت میده. من چیکار کنم خودمم مثل خودش باشم. هم دوسش دارم وابسته هستم بهش هم نمیتونم ازش دل بکنم هم میخام فراموشش کنم. میترسم ازدستش بدم ولی اینجوری هم نمیشه یکیو بزور کنارت داشته باشی بهش گفتم اگه بزور نگت میدارم بگو گفت من اگه نمیخاستمت میگفتم بعد گفت خستم میخام یک مدت تنها باشم بااینکه خسته نیس برای من این خستگیو داره
سلام من دختر خانومی هستم ۱۶ ساله که مدت 9 ماه هست که با آقا پسری به طور مجازی آشنا شدم من به ایشون فقط اسمم رو گفتم نه عکس و نه ویس ندادم حتی از نزدیک هم ایشون رو ندیدم یعنی یه سری خط قرمز ها دارم که ایشون با همه این شرایط کنار اومدن و میگن که منو دوست دارن
من بیشتر بخاطر اینکه ضربه نبینم خیلی کم احساساتمو بروز میدم. حالا همه به من میگن این طوری رابطه تون پایدار نیست و کم کم سرد میشه باهات ؟
و یه جورایی ترس دارم که از نزدیک ببینمشون حالا میخام ببینم برم از نزدیک ببینمشون یا نه. میترسم از نزدیک که ببینمشون وابسته شون بشم و همین به درسم ضربه بزنه
من تو رابطه ای هستم که نزدیک ۶ ۷سال تو اون رابطه ام تو رابطه خیلی اذیت شدم خیانت دیدم و بخشیدم و بعدش قول داد ک دیگه کاری نکنه و واقعا هم نکرد و الان اون میگه برای ازدواج همه کار میکنم سختی میکشم کار میکنممم ولی چند وقت پیش به هم دروغ گف رفیقاشو برده بود خونشون و به من قسم داد جون من قسم خورد گفت که با داداشممم کسی نیست و من رفتم جلو در خونشون و بهش ثابت کردم ک داره دروغ میگه کلی معذرت خواهی کرد ولی دیگه این سری واقعا نمیتونم ببخشمش دلم بد جوری ازش شکست و گفتم ک نمیتونم باهات باشم ولی یک لحظه فکر اینکه نباشه کنارم حالمو بد میکنه و فقط میخوام باهاش باشیم من اصلا به ازدواج نمیتونم فکر کنم
سلام وقت بخیر من چن سالی هس بایه اقایی ارتباط دارم هرچن وقت یبار دوسه ماهی منوول کرده ورفته دوباره برگشته من تواون مدتی که نبوده خیلی عذاب میکشیدم امسال هم ازخرداد رفته بود تا دوسه روز پیش که فهمیدم علت رفتنش بخاطرحرفایی بوده که دخترعمه من به اون گفته لودکه منو خراب کنه با اون ارتباط برقرارکنه الان اون اقا برگشته درنبودش یجورعذاب میکشیدم الانم اومده همش حس میکنم نقشه هست میخادمنوپیش دخترعمه م خراب کنه نمیدونم همش چیزای چرتوپرت میادتوذهنم دارم روانی میشم من یه مشکلی هم دارم نمیتونم نه بگم نمیتونم روحرف خودم وایستم نمیتونم یکاری رو به پایان برسونم
16سالمه دخترم مجرد یازدهم شغل هیچی. من ی پسریو دوس دارم چنانچه من تا حالا با پسری حرف نزدم بعد خب بلد نبودم چجور برخورد کنم اون بهم میگفت چیکار کنم یا نکنم هرماهم بحثمون میشد ک میگفت تو داری فیلم بازی میکنی تو دوسم نداری ولی اون دوسم داره ثابت کرده الانم زده ب سیم اخر ک از چشمم افتادی تو تلاش نکردی حسش از رابطمون سرد شده من واقعا نمیتونم بدون اون حتی خانواده هامونم باخبرن ولی کات شه بدون اون نمیتونم لطفا راهنمایی اگه میتونین بکنین ممنونم
سلام وقت بخیر.مشکلم عدم اعتماد بنفس،ترس مداوم از دست دادن کسی که دوستش دارن،سرد برخورد کردن و روز ب روز تغییر کردن اون،عصبانیت و عدم تمرکز خودم هست.هرکاری که میتونم رو انجام میدم و به چشمش نمیاد و از طرفی فشار خانوادش هم روشه
خواهر من پسر مردم دلبسته خودت کردی حالا میگی حس ندارم با دست پس میزنی با پا پیش میکشی اگر نمیخوای بهش بگو نزار بیشتر وابستت شه اگرم میخوای هر چی شد پاش بمون زودتر تصمیم بگیر اون بدبخت علاف خودت نکن ینی چی نمیخوام باش سرد شم ولی میترسم حسی نداشته باشم روانت مشکل داره
من سال پیش با یه نفر از طریق فضای مجازی آشنا شدم و دل بسته ایشون شدم بدون اینکه بدونن چن ماه من چشم انتظارشون بودم و واقعا دوسشون داشتم فروردین امسال ایشون مطلع شدن و چون خودشونم بی میل نبودن خواستن وارد رابطع بشیم الان ۶ ماه میشه و من دوس دارم روز ب روز بیشتر ایشونو دوس داشته باشم چون واقعا ادم درست و محجوبی هستن اما گاهی سرد میشم و واقعا هم خودکشی رو ب سرد شدن با ایشون ترجیح میدم نمیدونم چیکار کنم واقعا عذاب وجدان دارم نمیخوام از دستشون بدم لی میترسم حسی نداشته باشم و حتی نمیخوام بهشون بی میل باشم
طبیعیه قبل از رابطه و اینکه بفهمی اونم علاقه داره بهت هیجان و اشتیاق داشتی چن وقت چشم انتظاری کشیدی و از نظر روحی بهت فشار اومده وقتی که باهاش رفتی تو رابطه الان باهاشی کمی عادی شده ولی این به معنی سرد شدن نیست هنوزم دوسش داری ولی حرارت اولیه نیستش خب تو با هر کی حتی با عشق آتشین هم ازدواج کنی بعد یمدت بهم عادت میکنین و عادی میشه برات ولی دوسش داری و برات عزیزه پس طبیعیه ولی اگر از اول علاقه ای نباشه بعد ازدواجم ممکنه بوجود نیاد پس خوبه که قبلش علاقه ای بینتون باشه اگرواقعا دوست داری باهاش زندگی کنی و معیارای تو رو داره و حضورش تو زندگیت بهت آرامش میده باهاش بمون و حتما به این فکر کن میتونی راحت بزاریش کنار و اگر با کس دیگه ازدواج کنه برات بی اهمیته یا اگر از زندگیت بره مشکلی نداری اگر از دست دادنش برات مهم نیست خب پس بزار بره دنبال زندگیش ولی اگر نمیخوای از دستش بدی و فقط نگرانی که گفتم طبیعیه و پاش بمون چون اونم وابستت شده درست نیست یدفع بکشی کنار
آدم های سالم وقتی بیشتر همدیگر را می شناسند، هم عشق و دوست داشتن بیشتری در کنار هم تجربه می کنند و هم نسبت به هم متعهدند. سرد نمی شوند. کوتاهی های ناچیز طرف مقابل را پر رنگ نمی بینند. پس ترس شما ریشه در گذشته خود شما دارد، بهتر است برای درمان خودتان اقدام کنید.
سلام من دخترم ۲۲ سالمه الان حدود دو ماهه وارد یه رابطه شدم و به شدت احساساتم درگیر شده ، ایشون ی پسر ۲۳ سالشت و تقریبا ۶ ۷ ماه از من بزرگ تره از ابتدای رابطه من سه چهار بار خواستم تموم کنم اما انقدر علاقم به ایشون عمیق بوده که نتونستم علت اینکه خواستم تموم کنم تفاوت فرهنگ خانواده هامونه ، و تفاوت شغلمون و … بعد از دو ماه متوجه شدم شبیه به هم نیستیم و منطقیه جدا شیم چون ایشون وضع مالیشونم خوب نیست ، حالا الان برا جدا شدن خیلی سختمه و اذیتم
همین قدر که قبل از شناخت احساس شما درگیر شده است. باید به خودتان فکر کنید. چه گذشته ای داشتید؟ برای خودشناسی بیشتر از یک طرح واره درمانگر کمکبگیرید.
من دخترم و ۱۸سالمه یک سال و نیم میشه واردرابطه شدم و رابطه ای خوب و سالمی داریم ولی من باشک و بی اعتمادی دارم رابطمونو سمت سردی هول میدیم و این اخیرا دعوابینمون خیلیی زیادشده و دوست پسرم قصد مهاجرت به المان دااره نمدونم. موندن توی این رابطه فایده داره یانه بین دوراهی بزرگی گیرکردم چون ن میتونم ازش جدایشم هم اینکه فکردوسال دیگه حالمو بدمیکنه چ راه حلی وجودداره؟
برای درمان خودتان حضوری به یک طرح واره درمانگر مراجعه کنید.
سلام خسته نباشید ببخشید من با یه نفر آشنا شدم و ایشون حالا که نزدیک اومدن خواستگاری شده میگه بریم مشاوره قبل از ازدواج و من ترس از دست دادن ایشون رو دارم و میترسم به مشاور مراجعه کنم چه کنم چون به ایشون هم علاقمند شدم
پس اینقدر هیجانات بر شما غالب هست که دوست ندارید با واقعیت روبرو شوید. اول به خودشناسی برسید و بعد وارد رابطه شوید.
سلام من 17سالمه و دخترم با ینفر آشنا شدم خیلی دوسش دارم اون ب من جیزی نمیگفت از این چ مشکلی داره چرا اعصابش خراب میشه بعد ۱ماه گفت کسی ک دوس داره برگشته و یک بارم خاستگاریش رفته اما خانواده دختره مخالفت کردن و از دست پسره شکایت کردن من خیلی دوسش دارم نمیخوام جدا شم ازش میشه کمکم کنید لطفا کمکم کنید چجوری گذشتشو از ذهنش پاک کنم من واقعا گیج شدم برای اولین بار دستشو گرفتم و نمیخوام از دستش بدم
?حالم اصلا خوب نیست بهش پیام ندادم از دیروز حتی زنگ با خودم گفتم شاید نیاز ب فکر کردن داره و اذیتش نکنم
دوست عزیز نه شما و نه خود فرد هیچکدام نمی توانید گذشته، تجارب، خاطرات و هیجانات را از ذهن پاک کنید. آنها همواره هستند و زندگی را تحت تاثیر قرار می دهند.
سلام من با یه آقا پسری آشنا شدم و رل زدیم ولی ایشون خیلی ترس از دست دادن دارن و کلی مسئله حل نشده دیگه هم در روح و زندگیشون هست و من نمیدونم که ادامه بدم یا کات کنم منو خیلی دوست داره طوری که دوری من ازش بهمش میریزه
من دخترم ۱۷ سالمه نزدیگ دو ساله با یه پسر رل زدم همچی خوب پیش میرف تا اینک نزدیک یک سال ک شد خیلی چیزا بود ک تو رابطه اذیتمون میکرد و چون همو خیلی دوست داریم سعی میکردیم درستش کنیم چون ۵ ساله همدیگرو میشناسیم . و هی گذشت و گذشت یه سری مشکلاتمون بیشتر شده من خودم خیلی دوستش دارم ولی الان خیلی نسبت بهش سرد شدم و کلا خیلی بد باهاش حرف میزنم و توهین میکنم همه حرف زدنا و قربون صدقه رفتن هاش برام بیشتر زجر اوره حتی با این حرفاشم اذیت میشم اصن دلم نمیخاد دیگ باهاش حرف بزنم و ادامه بدم بخاطر ی سری کاراش ولی چون دوستش دارم میخام درستش کنم ،، من خیلی مغرورم دیشب حتی غرورم و گذاشتم کنار و ازش خاستم که چ کارایی بکنه تاحالم بهتر بشه ولی بدتر کردش انگا با چیزایی ک فهمید برعکسش و انجام داد ک فقط اذیتم کنه حتی الانم اشتباهاشو قبول نداره
من تو سال گذشته آدمای سمی زیادی تو زندگیم بودن. اما الان با یه پسری به اسم دانیال تو رابطه هستم اون خیلی دوسم داره و هوامو داره اما آدمای گذشته و خیانتی که بهم شد باعث شده اسیب ببینم به شدت و همش فکر کنم دانیال میخاد ترکم کنه یا میترسم خیانت کنه و اینا بعضی وقتا به خودم میام و میگم کاشکی قدرشو بدونم
شما تجربیات ناخوشایندی در روابط قبلیتون که به بیان خودتون با افراد سمی ای بوده داشتید. اون تجربیاتتون در گذشته باعث شدند که در رابطه فعلیتون که بنظرتون متفاوت از روابط گذشته هست ترس از ترک شدن و تکرار اون اتفاقات بد داشته باشید.
با اینکه شما حق دارید که نگران باشید و احساس ترس کنید اما باید در نظر داشته باشید که این ترس و نگرانی میتونه به رابطه شما از جهات مختلفی صدمه وارد کنه. معمولا افرادی که ترس از ترک شدن در رابطه دارند به مرور تلاش می کنند که فرد مقابلشون رو محدود کنند و نسبت به اون فرد کنترل پیدا کنند. این مسائل میتونه زمینه ساز ایجاد اختلافاتی در رابطه بشه و بجای اینکه شرایط رو بهتر کنه شما رو در همون مسیری قرار بده که ازش ترس دارید. علاوه بر این ممکنه که شما برای جلب توجه طرف مقابلتون و برای اینکه مطمئن بشید که ایشون شما رو ترک نمی کنه دست به اقداماتی بزنید که بر خلاف میل شما هستش. همه این موارد میتونند که مشکل ساز باشند و شما رو از مسیر تعادل در رابطه خارج کنند.
شما باید این رو در نظر داشته باشید که انسان ها متفاوت هستند و هیچکس شبیه کس دیگری نیست. بنابراین همه انسان ها بد نیستند و در موازاتش همه انسان ها هم خوب نیستند. بنابراین چیزی که اهمیت داره شناخت شما هستش. شما باید بتونید به شناخت کافی از افراد برسید و اون انسان های سمی رو تشخیص بدید و ازشون فاصله بگیرید. در این صورت میتونید به افراد درستی اعتماد کنید.
همچنین شما باید به این باور برسید که هر رابطه ای امکان داره روزی به پایان برسه. چرا که بعضی از اختلافات تنها در گذر زمان خودشون رو نشون میدن و در ابتدا ممکنه که هیچکس قادر به تشخیص اون نباشه.
بنابراین سعی کنید از افرادی که باهاشون در ارتباط هستید شناخت کافی پیدا کنید و همچنین نگاه واقع بینانه تری نسبت به رابطه داشته باشید. شما نباید اجازه بدید که جریانات ناخوشایند گذشته در رابطه فعلی تاثیر گذار باشند به گونه ای که شما فرد مقابل رو محدود کنید و یا خودتون رو نادیده بگیرید. رابطه سالم رابطه ای هست که در تعادل و آرامش قرار داره.
در تمامی مراحل زندگی موفق و پیروز باشید.
20 سال ، زن ، مجردم ولی توی رابطه ی احساسی هستم و هردو دانشجوی ترم سه مهندسی هستیم و از اوایل ترم یک باهم وارد رابط شدیم و الان کمتر از دوماه دیگه یکسال هست که باهمیم ولی متاسفانه تازگیها مسائلی که روش دعوا داریم سربه فلک کشیده و واقعا وابسته اش هستم و اصلا نمیتونم خودمو راضی کنم ک توی زندگیم نباشه و از گفته هاش و برخی رفتاراش احساس میکنم از رابطه خسته شده و احساساتش کمرنگ شدن و سر این موضوع س چهار روزه ک مشکل داریم و بحثمونه اما هربار که میگم اگه حست کمرنگ شده یا ازم خسته شدی خب بهم بگو اینجوری حلش میکنیم یا تصمیم میگیریم برای آرامش هردومون جدا بشیم ولی انکار میکنه و میگه چون ترم تابستونه برنداشتیم و ازم دوره خسته شده و اعصاب نداره و مهر که بیاد حالش خوب میشه ولی من اعتقاد دارم آدم عاشق حتی اگه حال خودش بد باشه جوری رفتار نمیکنه ک معشوقه اش دلش بشکنه . بازم شاید من اشتباه فکر میکنم و انتظار بیجا دارم . لطف میکنید راهنماییم کنید و اینکه من ب مدت دو سال تقریبا دچار افسردگی بودم و بعد از ورود ایشون ب زندگیم اثراتش خیلی کمرنگ شده بود و ب نظرم چون از تنهایی و افسردگیم رهاییم داد احساس رفتنش خفه ام میکنه ولی خب هنوزم همون آدم درونگرا و آرام هستم ولی خب ب خاطر دعواهامون خیلی اعصاب و روانم بهم ریخته و عصبی و پرخاشگر شدهام.
باید بپذیریم که عشق همیشه با همان شور و حرارت اولیه باقی نمی ماند. وقتی عاشق می شویم تا شش ماه هورمون اکسی توسین، یا هورمون عشق در مغز فعال هست. حالت هایی داریم که انگار کوکایین مصرف کردیم. احساسات بر عقل و منطق غلبه پیدا می کنند، همه چیز را خوب و روشن می بینیم . اما بعد از گذشت این مدت کم کم عقل و منطق حضورش پر رنگ تر می شود، کاستی ها را هم می تواند ببیند. یا وقتی درگیر کار و مسائل دیگر می شود نمی تواند با آن حرارت قبلی ابراز احساسات کند. پس شما حساسیت افراطی نشان ندهید. به طرف مقابل هم فضا بدهید. تا زمانی که می بینید در کنار ایشان احساس آرامش دارید، دوستتان دارند و مورد پذیرش ایشان هستید. به استقلال شما احترام می گذارند، در کنار هم می توانید از احساسات و نیازهای درونی خودتان بگویید، وقت های مشترکی با هم دارید. جای نگرانی نیست. پس آرامش خودتان را حفظ کنید. گفتید دوسال افسرده بودید. افسردگی های طولانی و احساس تنهایی ریشه در گذشته ما و تجارب ناگوار دوران کودکی ما دارند. پس به یک طرح واره درمانگر مراجعه کنید و رابطه خود را تخریب نکنید.
سلام من حدود یه یک ماهی هست به یکی از دوستان دختر صمیمی وابسته شدم طوری که اگر یه روز یهم زنگ نزنه یا دیر جواب تلفنش رو بده یا باهم بد حرف بزنه همش فک میکنم ک قرار بزارم کنار و کلن کله روز استرس دارم و همش منتظر پیامش هستم و همش فک میکنم ک بقیه دوستام میان و حرف هایی که راجبش زدم بهش میگن و بلاخره رابطه ما بهم میریزه ..و کله روز من همش تو فکر اینم که ولم کنه بره در حالی که قبلن این طوری نبود از فکر ها نمی کردم چیکار کنم از این افکار بیام بیرون
شما هم احتمالا عزیزی را از دست داید یا تجربه ناخوشایند دیگری داشتید که این همه نگرانید. اصلا چه دلیلی دارد به یک دوست این همه وابسته شوی؟ می توانی دوستان زیادی پیدا کنی اما صمیمی نشوی.
با خودت فکر کن چقدر نشانه های ترک کردن ایشان را می بینی؟ ایشان چه خصوصیاتی دارند که این همه می ترسید؟ پس وقتی ترس شدیدی داری که کل روز داری به آن فکر می کنی و زندگی ات را تحت تاثیر قرار می دهد، حتما به یک طرح واره درمانگر مراجعه کنید.
من خیلی ترس از دست دادن کسی ک دوسم داره رو دارم بعضی اوقات خیلی با من بد حرف میزنه ولی من برای اینکه از دست نره چیزی نمیگم و خیلی دچار نشخوار ذهنی شدم قبلا اینجوری نبودم الان دوست دارم بهش فکر نکنم کلا و بزارمش کنار
نترس قوی باشه همیشه اونا که ترس از دادن دارن. بیشتر شکست میخورن اگه به خودت ارزش گذاشتی و بهش ثابت کردی با رفتن اون چیزی عوض نمیشه و برات مهم نیست اون هیچ وقت تو. را ترک نمیکنه ولی اگه نترسی ضعیف خودتو نشون بدی هیچ وقت موفق نمیشی پیشه خودت نگهش داری پس عاقل باش
حسام هستم ۲۰سالمه نسبت به هرچیزی دور اطراف خودم شک دارم ترس از دست دادن دوست دخترمو دارم همش استرس شک کجاس چیکار کرد و اصلا این موضوع به دوست دخترم مربوط نیست مادرمو تعقیب میکنم پدرم حتی پارتنرمو ک میزارم جلو خونشون حس میکنم از پارکینگ تا در واحد قراره همسایه مخشو بزنه یا مادرم میره خرید فک میکنی با کسی در رابطس و اصلا اوضاع خوبی ندارم از صبه تو حالت خود خوری جنون جنگ جدل تو ذهنم دارم تا شب ک الانه دیگ حس میکنم روانی شدم و اصلا هیچ مشکل مالی و اعتماد به نفسی ندارم همچی فراهمه فقد نمیدونم چمه!؟؟؟
شما هم در کودکی بدون شک تجارب ناخوشایندی از سر گذراندید و نسبت به آدم ها بی اعتمادید در حدی که تبدیل به هذیان شدند. پس حتما اول به یک روانپزشک مراجعه کنید و سپس به یک طرح واره درمانگر مراجعه کنید.
سلام وقتتون بخیر یه سوال داشتم من یه دخترم و با یه پسری چند ماهه که آشنا هستم، قصدم از آشنایی با ایشون فقط یه دوستی اجتماعی با جنس مخالف بود نمی خواستم به چیزایی مثل عشق و عاشقی و روابط جنسی برسه ایشون از اول ولی خیلی مصر بودن که من رو دوست دارن و از شرایط این دوستی راضی نیستن من اوایل بهشون می گفتم که برای اینکه دو نفرو هم رو دوست داشته باشن نیاز به آشنایی کامل هست و الان روابط ما در حد یه دوستی ساده باشه خوبه، یه مدت گذشت و فکر کردم که من هم به ایشون علاقه مندم باهاش حرف زدم و روابطمون یکمی عاشقانه شد فقط در حد اینکه به هم ابراز علاقه می کردیم، حالا که چند ماه گذشته و شناخت من از ایشون بیشتر شده حس می کنم تفاوت های مهمی باهم داریم و درباره احساسی که بهش دارم هم شک کردم، دلم نمی خواد رابطمون خراب بشه ولی فکر می کنم نیاز به فرصت دارم که بفهمم دوسش دارم یا نه یا شاید هم اشتباه می کردم و واقعا اونقدر عاشقش نیستم میگم خیلی سردرگم شدم، از اون طرف هم ایشون همش ابراز علاقه می کنن و خواسته های جنسی دارن که من الان دوست ندارم که خواسته هاشون رو قبول کنم و بهشون ابراز علاقه کنم وقتی درباره حسم نمی دونم و فهمیدم اونقدر فرد ایده آل من نیستن، حالا باید چی کار کنم؟ که هم رابطمون باهم پایدار بمونه و دلش نشکنه هم من اذیت نشم از ابراز علاقه هاش
شما هر چه آدم منطقی تری باشید، فقط تحت تاثیر احساسات قرار نمی گیرید. به خودتان اجازه می دهید تمام ابعاد شخصیت ایشان را بشناسید. پس قدر این شک خودتان را بدانید و اجازه ندهید ایشان بیش از اندازه به شما نزدیک شوند. مدتی را به صورت دوستی معمولی با هم بگذرانید تا دقیق ایشان را بشناسید و همچنین خودتان را و بعدا با شناخت و آگاهی بیشتر وارد رابطه شوید. البته در نظر داشته باشید که هیچ انسانی ایده آل نیست اما به افرادی هم که فکرشان خیلی درگیر مسایل جنسی است شک کنید.
هفت ساله بای اقایی وارد رابطه هستم ک باهم زندگی هم میمکردیم البته بدون عقد. انقدذ دروغگو و خیله گر بااینکه چند بار خیانتاشو دیدم باز ادامه دادم و الان یکسالی هست ک دیگه خودمو کم کم دورتر کردم ازش و الان تصمیم گرفتم کامل تموم کنم این رابطه رو ،،بااینکه دلایل زیادی دارم ک ازش دور بشم و تموم کنم ولی احساساتی میشم و باز بهش پیام میدم ،،الان احساس پوچی میکنم و ترس اینو دارم ک با ی نفر دیکه وارد رابطه فاب بشه و دیگه منو نخواد و همه ارزوهایی ک داشتم ازبین بره. چون من جدا شدم قبلا و ایشون هم جدا شده. و هردو درزمان متاهلی باهم اشنا شدیم و به نیت ازدواج باهم جداشدیم. خیلی دوسم داشت البته زبونی ولی هیج وقت برام هیچ کاری نمیکرد خیلی وقته فهمیدم رابطم اشتباهه ولی نمیتونستم بیام بیرون اونم بلد بود چجوری باز منو راضی کنه. همیشه میگفتم من بخاطر این زندگیمو از دست دادم و اگر هم اینو از دست بدم از دوطرف باختم. الانم میترسم چون دوتاتجربه بد میشه تو زندکیم میترسم نتومم برم تو رابطه
دوست عزیز شما زمانی که در یک رابطه بودید، چون احساس می کردید نیازهایتان برآورده نمی شود، وارد رابطه با یک شخصیت ضد اجتماعی شدید، فردی که دروغ می گوید، حقه باز است، خیانت می کند، احساسی به شما ندارد، زبانی دارد که می تواند به هر جهتی بچرخاند و شما را راضی کند. قطعا خودتان هم در کودکی آسیب دیدید، رها شدید، احساس کردید که دوستتان ندارند و خلاصه بی اعتمادی در وجود شما هم شکل گرفته که در دام چنین شخصی افتادید.
پس اگر برای خودتان ارزش و احترامی قائل هستید از این رابطه آسیب زا بیرون آیید. با کمک یک طرح واره درمانگر خودتان را بشناسید، زخم هایتان را ترمیم کنید و بعد از این زندگی را انتخاب کنید که شایسته شما باشد.
سلام. من 3سال پیش وقتی 14سالم بود عاشق یه پسری شدم که وقتی فهمید دوسش دارم گفت من هیچ هسی بهت ندارم وبعد از چند ماهی برگشت و گفت من یکم احساسم تغییر کرده ویه دوسه ماهی باهم بودیم که هی دعوا های الکی پیش میومدو گفت دوست دارم ولی چون نمیتونیم باهم بسازیم میرم وبعد از دوسه ماهی پیام داد به هم باشیم ولی گفت من هیچ هسی بهت ندارم ولی من چون خیلی دوسش داشتم قبول کردم ولی باز هم مثل قبل شد الان برگشته و دوباره گفت باهم باشیم من رابطم با بقیه سرد شده و میخام با تو از صفر شروع کنم) منم چون احساس میکردم دوباره میره قبول نکردم. خیلی سعی کردم فراموشش کنم اما نشد خیلی دوسش دارم میخام کاری کن دوباره دوسم داشته باشه اما نمیدونم چه جوری. یا باید فراموشش کنم یا تلاشمو بکنم
دوست عزیز اگر خودت را دوست داری سعی کن با تمام وجودت چنین آدم های بی ثبات و دمدمی را فراموش کنی. اگر چه سخت هست اما شدنی است. از این فرصت برای خودشناسی استفاده کن که باز در دام چنین فردی نیفتی.
سلام وقتتون بخیر. ببخشیدمن۷ساله باعشقم تورابطم وسه بارازم خاستگاری کرده خانوادم راضی نشدن و قرارشد آبان ماه مجددبیادخاستگاریم امابخاطراخلاق بدم دیگه ازم خسته شده رفتارمم دست خودم نیس اون رفته سراغ ماری و حس میکنم به زورتحملم میکنه وقتی بحثمون میشه میگه نمیخامت دوسم داری برو من حال خوشی ندارم دوس دارم فراموشش کنم امانمیشه چندوقتیه فهمیدم روتصمیمش جدیه همش تپش قلب میگیرم حالت تهوع نفسم بالانمیاد نمیدونم چیکارکنم…
شما گفتید به خاطر اخلاق بدتان نتوانستید رابطه را حفظ کنید، پس باید مسئولیت رفتار خودتان را بپذیرید.
در ثانی از دست دادن افراد زندگی مان به هر شکل سخت و ناگوار است و نیاز به سوگواری دارد و این سوگواری بین ۶ ماه تا دو سال و حتی دو و نیم سال طول می کشد، اول انکار می کنیم، بعد عصبانی می شویم بعد افسرده می شویم، مدت ها با خاطراتش درگیر می شویم . نهایتا می پذیریم. پس این حالت های شما کاملا طبیعی هست و باید تحمل کنید.
من عاشق ی پسری بودم اما دوستم نداشت ینی اوایل خیلی باهام خوب بود هر چی بهش میگفتم نمیشه بیشتر اسرار میکرد رفت سربازی بعد تو یکی از مرخصیایی ک داشت اومد دعوامون شد و حرفای بدی بهم زدیم بعد اینکه خب اون منو فراموش کرده بود اما من باز دلشو ب دست اوردم چون بهش علاقه پیدا مردم و وابستگی شدید یعم بی احترامی میکزد بعد تا جدا شدیم بعد باز بهم برگشتیم بعد گفت باید هر روز بیای دیدنمو و ای چیزا من نمیتونستم بعد ی روز خاعزشو انداخت ب جونم خیلی حرفای بدی بهم زد منم ولش کردم بعد باز برگشتم فقط با هم دوست بودیم گفت من یکی دیگه رو دوست داشت بهمش زدم چون حس خیانت بهم دست داد بعد باز رفتیم باهم هر چی میگفت همون بود حای از خودمم گذشتم اما ولم کرد خیلی کارای زشتی در حقم انجام داد خیلی دلم شکست ی شب دلم براش تنگ شد بهش پیام دادم حرف بدی بهم زد منم تا تونستم گفتم اما هنوزم خیلی دوسش دارم و مدام چکش میکنم خستع شدم دلم گرفته رفته با یکی دیگه خیلی دوسش داره کارایی ک من ازش خاستم برام انجام نداد برا اون انجام داده من نمیدونم چیکار کنم
دوست عزیز شما حتما باید مراجعه کنید به طرح واره درمانگر که چرا فردی که به شما بی توجهی می کند، توهین و تحقیر می کند، شما را رها می کند و دنبال روابط دیگر هست باز هم برای شما جذابیت دارد. آیا شما حق خودتان را می شناسید؟ برای خودتان احترام قائل هستید؟ چه دلیلی دارد دیگری شما را رنج بدهد باز دلتان برایش تنگ شود؟
من یه سه هفته ای میشه که پارتنرم به شدت سرد شده و همش بهونه کنکور و درس میاره و میگه که نمیتونم مثل قبل تو رابطه باشم نمیدونم چم شده که ابراز علاقه هم نمیتونم کنم و خب اصلا یه جورایی دیگ انگار ازم دور شده الان دو روزه که پیام ندادم بهش اونم پیام نداده. من وقت زیادی هم ازش نمیخوام فقط در حد یه صبح بخیر و یه احوال پرسی قبل خواب ولی حتی همینا رو هم انجام نمیده من خیلی دوسش دارم به نظرتون راهی هست دوباره رابطمو بسازم ؟؟چون امیدی بدون اون توی زندگیم ندارم و ادمی هستم که بعد شکست عاطفی به شدت ضربه میخوره و میدونم اگه رابطمون خراب شه دیگه هیچ وقت ادم سابق نمیشم
سلام وقت بخیر ۶ ماهی هست ک از رابطه ام بایک اقای ۲۳ ساله میگذره و من خودم ۲۲ سالم هست اوایل رابطه همه چیز خوب بود مشکلی نداشتیم ولی هرچی رابطه پخته تر میشه دعواهامون بیشتر میشه من همیشه سعی کردم اگ اشتباهی از سمت من هست درستش کنم و پیگیر رابطه بودم ولی ایشون همیشه منو تهدید به رفتن خودشون میکنن گاها تو دعوا بهم گفتن از رابطه برو اصلا نمیخوام کنارم باشی و احرین دعوایی ک باعث شد قید همه چیو بزنم این بود ک یه کلمه پرسیدم عزیزم حالت خوبه یا نه یهو دعوا کرد ک چرا انقدر گیر سه پیچ به من میدی چرا انقدر غر میزنی با این وجود گمون کردم ک ممکنه خسته باشه گفتم بهتره برم بخوابم باز اینو ک گفتم دعوا بالا گرفت و من تصمیم گرفتم برم و یک روز کامل ایشون نه با من تماس گرفت نه پیامی داد امروز صبح با من تماس گرفتن ک همو ببینیم و صحبت کنیم نا گفته نماند با همه این تفاسیر من خیلی وابسته شدم و خیلی سختمه جدا بشم و احساس میکنم این قرار ملاقات بابت جدا شدن هست میخوام بدونم ک برم یا نه درسته رفتنم یا نه؟
اینکه ایشان شما را مرتب به تهدید به رفتن خودشان می کنند، اما همچنان در کنارتان ماندند یا بعد از جدایی شما خودشان تماس گرفتند، پیداست که ایشان هم ترس از دست دادن دارند و این ترسشان حتی بیشتر از ترس شماست که قبل از اینکه شما اقدامی بکنید، ایشان تهدید می کنند. شما هم گفتید وابسته آید و نمی توانید دل بکنید. پس بهتر است هر دو به طرح واره درمانگر مراجعه کنید. مشکلات خود را بشناسید، تا جایی که امکان دارد اصلاح کنید و بعد به رابطه خودتان ادامه دهید.
من با یک نفر در رابطم ولی اون فرد با من سرد برخورد میکنه من میخوام ازش جدا بشم ولی میترسم دوسش دارم نمیتونم ازش دل بکنم دلم میخواد از این وضیعت در بیام لطفا کمکم کنید حالم خیلی بده
شما در یک رابطه یک طرفه قرار گرفتید، چه دلیلی دارد کسی که شما را دوست ندارد دوستش داشته باشید؟ شاید منافع مادی برای شما دارد؟ باید دلیل قانع کننده ای باشد تا شما در رابطه بمانید. پس اگر خودتان را دوست دارید و به خودتان احترام می گذارید، در صورتی که رابطه قابل اصلاح نیست ترک می کنید. شما باید بر روی ترس های خودتان کار کنید. باور های خودتان را در مورد ترس به چالش بکشید و حتما حضوری به یک طرح واره درمانگر مراجعه کنید.
ببخشید من با یه فرد بودم الان دو ساله ما از اولشم نمیخواستیم واسه زندگی کردن و اینده و ازدواج با هم باشیم خیلیا گفتن این فکرش همش سو استفادس ولش کن با تو نه با چن نفر دیگم هست من کلا با اینکه میدونستم تهش هیچی نیست باهاشم بعد مامان و خواهرم عام میدونن اونا گفتن هر چی خوشحالت میکنه برو باهاش ولی نزا ازیت کنه سواستفاده کنه الان یکی ازاعضای خانواده فهمیدن که شوهر خواهرمه با پسره فامیل هستن اومده گفت میخوام کمکت کنم بهتره جدا شی این ادم خوبی نیست به پسره گفته اونم گفته فقط دوستی هستش تهش هیچی نیست شوهر خواهرم گفته ولش کن پس این دختر خوبیه ابروشو نبر اینم ظهر اومد باهام حرف زد گفت فقط چن روز جدا شیم ابا از اسیاب بخوابه گفتم رفتی برنگرد من الان مشکلم اینه با اینکه خودم شوهر خواهرمو فرستادم ک بگه ولم کنه ولی بازم نمیتونم اصلا نمیدونم چکار کنم از وقتی باهاشم خیلی اذیتم کرده ولی واقعا نمیتونم بدجور درگیرم. من میدونم تهش هیچی نیست ولی نمیخوام بره نمیتونم ببیینم میره چون بره میره با یکی دیگه نمیدونم چکار کنم از یه طرف فکر ابرو خانوادمم من خودم کاری کردم بره تو این سال چن دفعه دست به خودکشی زدم ولی تهش هیچی نبوده مامانم همیشه رسیده هواسش بوده بهم نمیزاره ازیت بشم
دوست عزیز در یک رابطه آسیب زا قرار گرفتید اما باز هم حاضر نیستید از آن دست بکشید، مقاله را دقیق بخوانید، پاسخی که به دوست اول دادم را هم دقیق بخوانید سپس حضوری به یک طرح واره درمانگر مراجعه کنید.
سلام خسته نباشید من با کسی در ارتباطم و دوسش دارم ولی الان کسی که باهاش قبلاً تو رابطه بوده دیدش و پیشش از من حرف زده اون به من تمام حرفارو گفت ولی من عصبی و استرسی شدم حس میکنم دارم از دستش میدم و اینکه من باهاش خیلی دعوا کردم الان به نظر شما من باید چیکار کنم
شما باید آرامش خود را حفظ می کردید. گفتید رابطه قبلی بوده تمام شده؟ چه دلیلی دارید که با یک بار تماس فکر کنید ایشان شما را کنار گذاشتند و دنبال عشق قبلی هستند؟ پس ظرفیت خود را بالا ببرید و به استقلال ایشان احترام بگذارید.
سلام از ترس اینکه بلاکم کنه یا دیگه جواب سلامم رو نده جرات نمیکنم بهش بگم دوسش دارم. الان چهارساله همینجوری در به در موندم? بدون اینکه چیزی از علاقم بهش بگم
سلام چهارساااال چطوری تحمل کردی خب اگر محترمانه بهش ابراز علاقه کنی و بگی قصدت ازدواج اونم میفهمه قصد بدی نداری چرا باید بلاکت کنه خلاف شرع نکردی که اصلا شاید اونم همین حسو ب تو داشته باشه قبول کنه اگر به نگفتن ادامه بدی و ازدواج کنه از دست دادنش نابودت میکنه چون حتی حرف دلتم بهش نزدی و شانس خودتو امتحان نکردی که هزار بار از بلاک شدن بدتره بدبین نباش بهش بگو خودتو راحت کن از عذاب شاید جوابش مثبت باشه اونوقت میدونی چند سال رو بیخودی از دست دادی بخاطر ترس بیهوده زودتر بهش بگو ایشالا به مراد دلت برسی
خسته مباشید من شخصی رو دوست دارم و اون شخص(خانم) الان خیلی به من میگه که میخام برم و میخام تنها باشم ولی رفتار هاش چیزه دیگر رو به من نشان میدهد و کسی که من دوستش دارم یا شریک احساسی من از من دوره و داخل یک شهر دیگه زندگی میکنه من اصفهان زندگی میکنم اون خانم تهران..اون خانم یک باره از من روی برگزداند و این اتفاق ها افتاد از شما میخاهم مشاوره بگیرم که بگویید برم به سمت خانم که تنها مباشه کنارش باشم یا نه تنهایی برایش بهتره نظر من اینه که تو این شرایط من باید برم و کنارش باشم. توروخدا هرچه سریع من و راهنمایی گنید ترس از دست دادنشون داره من و نابود میکنه هر دقیقم شده اشک اون خانمم کسی و نداره ارومش کنه لطفا به من کمک کنید
من کار هنری انجام میدم وکارمم خیلی دوست دارم دوسال پیش رفتم به یک مغازهای که کار منم مربوط به دستگاه ایشون بود. برشکاری چرم،،،چند ماه من همه برشامو بردم ایشون انجام دادند وخیلی هم مودب و آقا بودند و هستند ؟بعداز چند ماه من که به ایشون توواتساپ طرح میفرستادم که برش بزنند. مثلاً میگفتم داداش این کارو فردا واسم انجام بدید من موقع رفتن به مغازه میام بر میدارم..ایشون برگشتن باپیام بهم نوشتن تو چند تا برادر داری مگه از من واسه تو برادر میشه؟منم اول اولش یه حالی میشدم چون اصلا به فکرم نمیرسید که ایشون درخواست دوستی بهم بده بلاخره یواش یواش باهم دوست شدیم .تا الان هم همدیگه رو خیلی دوست داریم .اما من آنقدر دیوانه وار دوسش دارم میترسم یه موقعی ازدستش بدم وتا جواب پیامم رو بده ذهنم هزار راه میره بعد بهش مینویسم تو منو دوست نداری تو به من جواب نمیدی .اونم قسم میخورم میگه به خدا کار داشتم همکارام پیشم بودند نمیدونستم جواب بدم ؟؟؟؟؟اون موقع من فکر میکنم که حتما بایکی دیگه دوست هستش؟در حالی که ایشون قسم میخوره که من جز تو کسی رو ندارم؟وحتی میگه میخوای مبایلم رو بدم چند روز نگهدار؟به نظر شما من چیکار کنم که به ایشون اطمینان کامل داشته باشم…درحالی که حتی برا یه لحظه ناراحتیش تحمل ندارم ..
دوست عزیز این ترس شما ریشه در گذشته شما و تجارب ناگوار دوران کودکی شما دارد. این کارهایی که شما می کنید، دقیقا همان کارهایی است که یه روزی ایشان را خسته کند و از شما فاصله بگیرد و شما تجربه از دست دادن دوران کودکی را دوباره تجربه کنید. پس آرامش خود را حفظ کنید و این افکار و باورها را به چالش بکشید، به خودتان بگویید تا حالا چند بار ایشان مرا رها کردند. ممکن است دیر جواب بدهند اما دادند، شرایطی نداشتند که در لحظه آنلاین باشند. موقعیت هایی که واقعا شما را رها کردند یا داشت کنید. ببینید چند بار تکرار شده است. تازه شغل ثابتی دارند قرار نیست جایی بروند، معتاد هم که نیستند، تا حالا هم اخلاق خوبی داشتند پس چه دلیلی دارد اینقدر بترسم.
داشتن زمینه اضطراب جدایی بیولوژیکی ،وقتی پدر و مادرها مرتب با هم جنگ و دعوا دارند، یا توجهی به هم ندارند و با هم همزیستی دارند، زمانی که از هم جدا می شوند به دلیل طلاق یا مرگ. به همدیگر خیانت می کنند. ازدواج دوم و سوم می کنند. فرزند دیگری دنیا می آورند و به فرزند قبلی بی توجهی می کنند. یا حتی زمانی که بدون اینکه کودک را در جریان بگذارند، بیمارستان بستری می شوند. مدتی طولانی بدون فرزند سفر می روند. مادر بی ثبات، دمدمی، افسرده و میگسار که کودک را مورد بی توجهی قرار می دهد. یا کودک یکی از اعضای خانواده که خیلی دوستش دارد را از دست می دهد. حتی برخی پدر و مادرها مرتب برای فرزند حیوان خانگی می گیرند و اگر حیوان بمیرد باز یکی را جایگزین می کنند و نمی دانند با این کار چه آسیبی به فرزند خود می زنند. یا حتی پدر و مادر ممکن است برای لحظاتی غافل شوند و کودک در جای شلوغی گم شود. همچنین پدر و مادرهایی که حمایت افراطی از فرزند خود دارند به نحوی که اجازه نمی دهند آب در دل بچه تکان بخورد. هر کدام از این تجارب باعث ترس از رها شدن در کودک می شود. به همراه هر کدام از این تجارب کودک هیجان ترس و اضطراب شدیدی را تجربه می کند، انگار که در بازار یا جای شلوغی گم شده است، در حدی که وحشت زده می شود. وقتی این اتفاقات برای کودک می افتد کودک به این باور می رسد که اطرافیان روزی ما را رها می کنند و ما تنها خواهیم ماند و همراه با این باور هیجان ترس و اضطراب شکل می گیرد. این باورها و هیجانات سر تا سر زندگی ما را تحت سیطره خود قرار می دهند و بخصوص در روابط خود را نشان می دهند. این باورهایی که در کودکی شکل می گیرند برای افراد جذابیت دارند. چون در کودکی برای غلبه بر ترس از رها شدن دست به کارهایی زده که برایش نتیجه بخش بوده، بنابراین به همان سبک عمل می کند.
معمولا کسی را انتخاب می کند که خودش در رابطه هست، یا کسی را انتخاب می کند که شرایط شغلی اش اجازه نمی دهد در کنار هم باشند. یا فرد بی ثباتی را انتخاب می کند مثل معتاد، افسرده و …. یا فرد تنوع طلبی را انتخاب می کند که در روابطش آزاد است. یا فرد بی ثبات و دو دلی را انتخاب می کند که لحظه ای عاشق است و لحظه ای دیگر از چشمش می افتد.
اما اگر فرد سالمی را انتخاب کند به خاطر ترس خودش به گونه ای رفتار می کند که طرف را خسته کند، مثلا فضای نفس کشیدن به طرف نمی دهد. کنترل افراطی بر طرف دارد، خیلی می چسبد، هر رفتار و حرف بدون قصد طرف را تعبیر و تفسیر ترک کردن می کند.