وابستگی در یک رابطه هیچگاه خوب نیست. درصورتیکه دچار وابستگی به همسر هستید، شخصیت شما کاملاً توسط شوهر تعریف میشود.
درصورتیکه برای همه چیز به همسر خود تکیه میکنید و در تمایز قائل شدن میان هویت شخصی و هویتتان بهعنوان یک همسر دچار مشکل شدهاید، نشانه وابستگی به شوهر است.
اگر فکر میکنید بدون کمک همسر خود قادر به انجام کاری نیستید، این مقاله میتواند برایتان سودمند باشد.
درحالیکه روابط زمانی شکوفا میشود که پیوند قوی و سالم، احترام متقابل و وابستگی طبیعی بین یک زوج وجود داشته باشد، وقتی دو نفر متوجه شوند که بدون وجود طرف مقابل قادر به انجام هیچ کاری نیستند، پس حتماً مشکلی جدی در رابطه میان این دو فرد وجود دارد.
این موضوع میتواند به دیگر روابط مهم زندگیتان از قبیل رابطه با بهترین دوستانتان یا اعضای خانواده آسیب بزند؛ زیرا به دلیل عدم توانایی شما در انجام کاری بدون حضور شریک زندگیتان، احساس حقارت میکنید.
این مشکل همچنین میتواند؛ مانند یک بمب ساعتی عمل کند. دیریازود، اتفاقی در یک رابطه وابستگی رخ میدهد که موجب بهوجودآمدن پیامدهای منفی و جبرانناپذیری در زندگی میشود.
در کل، خوشبختی شما هیچگاه تماماً به شریک زندگیتان وابسته نیست و شما هرگز نباید خود را کاملاً مسئول خوشبختی فرد دیگری بدانید.
این کار فشار غیرقابلتحملی را بر فرد وارد میکند که کنار آمدن با این فشار در بلندمدت برای هیچ کس امکانپذیر نیست.
شاید اینگونه به نظر رسد که شریک زندگیتان در مرکز دنیای شما قرار دارد و خوشبختی شما کاملاً وابسته به همسر است، اما لازم است بدانید که مسئولیت خوشبختی شما تنها برعهده خودتان است و نه کس دیگری!
به طور مشابه، سر پا نگهداشتن شریک زندگیتان، وظیفه شما نیست. شما باید همیشه از او حمایت و مراقبت کنید؛ اما مسئول خوشبختی او نیستید.
در مجموع، اگر میخواهید رابطه شما در بلندمدت موفقیتآمیز باشد، باید بدانید که وابستگی، دشمن اصلی رابطه شماست.
تغییر عادتهایی که داشتهاید، آسان نخواهد بود؛ اما اگر برای نجات رابطه خود مصمم هستید و قصد دارید در این زمینه تلاش کنید، پس ممکن است بتوانید یک تعادل سالم و دلسوزانه را به وجود آورید.
بنابراین، بدون اتلاف وقت، 10 روشی که شما میتوانید برای رهایی از وابستگی به همسر در رابطه انجام دهید را بررسی خواهیم کرد.
چیکار کنم وابسته شوهر نباشم؟
- 1- به کمک دوستان و اعضای خانوادهتان بر روی روابطی که دارید، کار کنید
درصورتیکه شما مشکل وابستگی به همسر دارید، احتمال اینکه در زندگی از افراد دیگر فاصله بگیرید، زیاد است.
شما احتمالاً بهاندازه پیش از شروع رابطه با همسر، با دوستان یا اعضای خانوادهتان وقت نمیگذرانید.
در نتیجه، بهعنوان بخشی از تلاشتان در راستای متوقف کردن مشکل وابستگی، مهم است که روابط دیگری که در زندگی دارید را نیز اولویتبندی نمایید.
با ایجاد رابطه با افراد دیگری در زندگی، شما شبکه پشتیبانی قویتری را برای خود ایجاد میکنید و صرفاً بر روی زندگی زناشویی تمرکز نمیکنید.
این موضوع کمی از فشاری که تحمل میکنید را کم میکند.
- 2- برای خود تصمیم بگیرید
زمانی که فردی به یک رابطه تعهد دارد، تصمیمات بزرگ و معینی که برای هر دو طرف تأثیر خواهند گذاشت، باید توسط زن و شوهر گرفته شوند.
اما این بدان معنی نیست که شما باید تمام خواستهها و نیازهای خود را بهخاطر شریک زندگیتان نادیده بگیرید.
مهم است که خود شما بر روی زندگیتان کنترل داشته باشید. درصورتیکه عادت کردهاید تمام تصمیمات خود را به شریک زندگیتان محول کنید، پس با تصمیمات کوچک و بیاهمیتی شروع کنید که معمولاً برای گرفتن این تصمیمات، نظر شریک زندگیتان را میپرسید.
این تصمیمات میتوانند موارد سادهای مانند لباسی که میپوشید یا غذایی که برای شام میخورید، باشد. سپس، بهتدریج بر روی تصمیمات مهمتر کار کنید.
شما میتوانید هر بار که تصمیمی برای خود میگیرید، زنجیره وابستگی را بشکنید و بهتدریج داشتن احساس وابستگی به همسر را در خود کاهش دهید.
- 3- جسور و مدعی باشید
پابهپای تصمیمات خود حرکت کردن نیاز به جسارت و شجاعت دارد. درصورتیکه تصمیمی برخلاف میل همسر خود گرفتهاید، پس باید توانایی بازگو کردن این موضوع را داشته باشید.
با خود صادق باشید. اگر وقتی شریک زندگیتان به شما پیشنهاد بیرون رفتن را میدهد، دلتان نمیخواهد قبول کنید، پس این موضوع را به او بگویید.
به این طریق هیچ یک از شما وادار به انجام کاری نمیشوید و بهتر متوجه میشوید که طرف مقابل چه میخواهد.
- 2- سعی کنید به خودتان آرامش دهید (خود آرامسازی)
زمانی که در یک رابطه وابستگی به همسر دارید، شاید اینطور به نظر رسد که تنها شریک زندگیتان میتواند شما را هنگام قرارگرفتن در شرایط سخت عاطفی کمک نماید. اما باید بدانید که این وظیفه همسر نیست که شما را سر پا نگه دارد.
درحالیکه خوب است بدانید هنگام سختی و نیاز، کسی هست که بر روی کمک او تکیه کنید؛ اما این شما هستید که باید خودتان را جمعوجور کنید و به وضعیت به وجود آمده سروسامان بخشید.
یک گام بزرگ در جهت کاهش وابستگی به همسر این است بدانید چگونه باید با مشکلات عاطفی خود مواجه شوید؛ بدون اینکه فرد دیگری وظیفه رسیدن به آرامش درون شما را برعهده داشته باشد.
کارهای مختلفی را بهمنظور یافتن ابزارهایی که در چنین شرایط برایتان کارآمد هستند، امتحان کنید؛ از قبیل ورزشکردن، مدیتیشن یا گوشدادن به موسیقی و تمرین ذهن آگاهی
قراردادن این ابزارها بهعنوان واکنش پیشفرض میتواند به شما در تقویت آگاهیتان از کسی که هستید و تواناییهایی که برای مواجه با مشکلات دارید، کمک کند.
در مجموع، به همان اندازه که فکر میکنید شما و شریک زندگیتان تا ابد در کنار هم خواهید بود، هیچگاه نمیتوانید از آنچه در آینده رخ خواهد داد، مطمئن شوید.
مهم است که ابزارهایی برای مقابله با احساسات در اختیار داشته باشید تا بتوانید از آنها حتی هنگام جدایی از همسر نیز استفاده نمایید.
- 5- انتظار نداشته باشید که شریک زندگیتان همه چیز شما باشد
همگی ما متفاوت هستیم و شما و شریک زندگیتان نیز قرار نیست همیشه خواستهها و سلیقههای یکسانی داشته باشید.
بهجای آن که شریک زندگیتان را مجبور به انجام کارهایی کنید که از آنها لذت نمیبرد، دوستی پیدا کنید که انجام این کارها را بهاندازه شما دوست دارد.
این فوقالعاده است که شریک زندگیتان در جنبههای مختلف زندگی، بهترین دوست شوهر خود نیز باشد؛ اما نباید از او انتظار داشته باشید که نقش بهترین دوست را به طور کامل ایفا نماید. وجود دوست به همین دلیل است!
هر چه بیشتر بتوانید برای خود زندگی خارج از رابطه داشته باشید، احساس راحتی بیشتری در قبال نداشتن حس وابستگی به همسر خواهید کرد.
- 6- در مورد آنچه از زندگی خود میخواهید، شفاف باشید
تشکیل یک زندگی مشترک به همراه شریک زندگی و تلاش برای دستیابی به اهداف مشترک، بسیار زیباست اما لازم است تا از این موضوع مطمئن شوید که رؤیاهای خود را کنار نخواهید گذاشت. اگر این اتفاق رخ دهد، ممکن است در آینده از کار خود پشیمان شوید.
مدیتیشن و رویدادنگاری (ثبت وقایع روز) دو روش عالی برای انعکاس دقیق اهدافتان و سازگاری این اهداف با اهداف شریک زندگیتان و اهداف هر دوی شما بهعنوان یک زوج است.
همواره درصدی از توافق و سازگاری در زندگی مشترک وجود دارد؛ اما هر دو طرف باید به یک اندازه سازگاری از خود نشان دهند.
- 7- در مورد اینکه از زمان شروع رابطه چقدر تغییر کردهاید، فکر کنید
آیا کارهای خاصی وجود دارند که پیش از آغاز رابطه علاقهمند به انجامش بودید و اکنون دیگر آنها را انجام نمیدهید و دلتان برایشان تنگ شده است؟
درصورتیکه هر صبح رفتن به باشگاه ورزشی برایتان مهم بود، شاید زمان آن رسیده که دوباره این کار را انجام دهید.
درصورتیکه گیاهخوار بودهاید؛ اما پس از آشنایی با شریک زندگیتان دوباره گوشت خوردن را آغاز کردهاید و احساس خوبی نسبت به این موضوع ندارید، پس حتماً باید در مورد دلایل آن فکر کنید.
طبیعی است که همگی ما رشد کنیم و بزرگ شویم؛ اما در مورد ویژگیهایی فکر کنید که شخصیت فعلی شما را ساختهاند و به خود قول دهید که مجدداً این ویژگیهای شخصیتی را کشف خواهید کرد.
- 8- خود را همان اندازه دوست بدارید که انتظار دارید شریک زندگیتان شما را دوست بدارد
شما نباید برای ابراز عشقی که لیاقتش را دارید، به دیگران وابسته باشید. با خود مهربان باشید، خود را تشویق کنید و راه مبارزه با افکار منفی را یاد بگیرید.
با خود بهخوبی رفتار کنید. خود را دوست داشته باشید. منتظر نشوید فرد دیگری این کار را برای شما انجام دهد؛ در غیر این صورت باید برای مدتزمان طولانی منتظر بمانید.
- 9- مشاوره ازدواج را مدنظر قرار دهید
مشاوره برای همه زوجها تنها راه باقیمانده نیست؛ اما برای برخی از زوجها کمک حرفهای گرفتن از متخصصان تنها روشی است که به کمک آن میتوانند تغییر قابلتوجهی در راستای بهبود رابطه عاطفی با همسر خود ایجاد نمایند.
مشاوره خانواده حضوری به شما کمک میکند تا شکایات خود را بیان کنید، نسبت به یکدیگر شفاف باشید و هر دوی شما نسبت به تغییر روش خود متعهدانه عمل کنید.
- 10- به خود استراحت دهید
زوجهایی که مشکل وابستگی در رابطه دارند، غالباً تمام اوقات فراغت خود را در کنار یکدیگر سپری میکنند، بهخصوص اگر کنار یکدیگر زندگی کنند.
خواه یک جدایی طولانیمدت باشد یا سپری کردن یک روز با دوستان، برای هر دوی شما مهم است که زمانی را بهصورت جداگانه برای خود صرف کنید و هویت فردی خود را حفظ نمایید.
از اینکه هرچقدر لازم است را برای خود وقت صرف کنید، نترسید. اگر رابطهای که دارید، درست باشد، پس شریک زندگیتان منتظر خواهد ماند.
درمان وابستگی به همسر یک فرایند سریع نیست. درحالیکه باید تاحدامکان به تمام توصیههای بیان شده عمل کنید، برای دیدن نتیجه کار لازم است تا از خود صبر و شکیبایی نشان دهید.
برای رهایی از وابستگی به همسر بهتر است هر دوی شما با هم بر روی این مشکل کار کنید، بهعنوان یک زوج در مورد مسائلی که با آن مواجه میشوید، صحبت کنید. یک نفر بهتنهایی نمیتواند مشکل همسر وابسته را برطرف سازد.
گاهی اوقات، ممکن است یکی از طرفین نسبت به تغییرات صورتگرفته از خود مقاومت نشان دهد. وقتی چنین اتفاقی رخ داد، فقط به خود یادآوری کنید چرا میخواهید با این جنبه ناسالم از رابطه خود مواجه شوید.
زنان وابسته ای که میخواهند رابطه خود را بهبود دهند، میتوانند در مورد مشکل وابستگی خود کمک حرفهای بگیرند. اگر میخواهید همینالان با کسی بهصورت آنلاین صحبت کنید، اینجا کلیک نمایید.
مشکل وابستگی به همسر دارم خیلی شدید(البته شاید از نظر خودم)، بدون اون خونه نمیرم یا اگه خونه باشم بلند نمیشم کاری انجام بدم مگر اینکه مجبور باشم کارای بچه رو انجام بدم. حدودا ۱۰ ساله ازدواج کردم کلا از همون اوایل هم فقط با شوهرم وقت میگذروندم، طوری که فامیل میگفتن که دیگه پیش ما نمیای. خیلی هدف دارم خیلی کار تو ذهنم دارم که دوس دارم انجام بدم ولی تا شوهرم نباشه انگار هیچ انگیزهای برای انجامشون ندارم. همه این مواردی که توی سایت نوشته شده رو میدونم ولی نمیتونم عمل کنم. کلا همه چیم شوهرمه ولی خب چند وقتی هم هست که اونم خسته شده میگه تو همش ناامیدی من همش باید ی کاری بکنم که بلند شی و کلی حرف دیگه. شما بگید که چیکار کنم؟
سلام من ۱۴ ماهه ازدواج کردم و در دوران عقد هستم. از زمانی که عقد کردم شوهرم سرباز بود و شهر خودمان خدمت میکرد توی این مدت میتونم بگم ما هرروز همدیگر و میدیدیم و کم پیش میروند که شبی بدون هم بخوابیم. شوهرم خداروشکر پسر خوبیه و خیلی منو دوست داره و همیشه بهم محبت میکنه منم از روز اول که ازدواج کردم فقط برای خوشحالی شوهرم تلاش کردم و رابطه بسیار خوبی داریم.الان شوهرم سه ماهه از سربازی اومده و این سه ماه هروز پیش هم بودیم. الان چند روزی هست که کاری رو شروع کرده و سرکار رفته این چند روز حال دل من خیلی بده و بدجور بیقرارم حتی ب این فکر کردم که در شرکتی که شوهرم کار میکنه مشغول ب کار بشم تا این بیقراری کمتر بشه. دلیل این بیقراری اول این هست که عادت به ندیدن شوهرم ندارم و دل تو دلم نیست که شب بشه و ببینمش دوم که مسئله مهم تری هست و چند روزه که فکرمو مشغول کرده اینکه محیط کاری شوهرم زنانه است و شوهرم جایی که کارمیکنه همکاراهمه خانم هستم و این موضوع برای من خوشایند نیست. با شوهرم صحبت کردم و ابراز ناراحتی کردم گفت اگر دوست ندارم نمی رود. ولی من دوست ندارم که بخاطر نگرانی های الکی من کارش را ازدست بدهد. اما وقتی ب این فکر میکنم که همکار خانم دارد حالم بده میشه و استرس میگیرم که نکنه خانم بد ذاتی اونجا باشه. من ب شوهرم اعتماد کامل دارم ولی از گرگهای جامعه میترسم
سلام مشکل من اینه که دوست دارم همسرم باهام حرف بزنه ولی اون یکم که حرف میزنه یا تلویزیون میبینه یا گوشی یا میخوابه تا بهش میگم شروع میکنه به داد و بیداد کردن و دعوا کردن و هر چیزی که نباید رو میگه مثلا اینکه ارزومه دیگه تو این خونه نباشم چون ارامش ندارم و بشدت بی رحم میشه و همش منو تهدید میکنه که بهت بیتوجه میشم زندگی رو تموم میکنم میگم من چه با زبون خوش چه با ناراحتی چیزی بگم تو دعوا میکنی و حتی همون صحبت که با زبون خوش داشتیم هم پیش میکشه و به بدترین شکل جلوش میده به شدت همه امور رو دست خودش گرفته تو زندگی هر انتقادی مساوی با دعوا و دل شکستنهاش همش هم ادا درمیا ه و مسخره میکنه و به همه میگه نمیفهمی هر چقد پا پیش میزارم رابطه رو خوب کنم بدترش میکنه میدونم بهم خیانت نمیکنه و کسی تو زندگیش نیست اما احساس میکنم دوست داره با خودش زندگی کنه حالا من از شما میخوام راهنماییم کنین تا بتونم بدون دعوا ازش فاصله بگیرم و وابستش نباشم من غریبم تو این شهر
عالب بود
سلام من 18سالمه و شوهرم 40سالشه ما همو دوس داشتیم ک ازدواج کردیم ایشون خانمشون یه سال ونیم هست ک فوت کردن و دو تا بچه پسر 5و9سالع دارن من با خودش وبچه ها زندگی میکنم با بچه ها مشکلی ندارم
شوهرم کاملا ادم خوبیع اونقدر تو زندگیش سختی کشیدع ک خیلی قدرمو میدونه برام هچی کم نمیزارع. چون من تو کوچکی کم بود محبت داشتم الان ک شوهرم بهم محبت میکنه خیلی وابسته شم دوست دارم همش بغلش باشم
و باهاش حرف بزنم شوهرم راننده ماشین سنگینه ولی معمولا خونس از بس بهش وابستم ک وقتی میره جادع خیلی اذیت میشم. وقتی هم ک میخاد برع بیرون حس میکنم دیگ زندگیو دوس ندارم. دوس دارم همش پیشش باشم شوهرمم مثل خودم وابسته شدع. میره بیرون کاراشو تو شهر انجام بدع میگع اصلا دلم نمیخاد بیرون باشم دلم برا تو تنگ میشع شاید چندین روز نرع بیرون. من امتحان دارم ولی اصلا دلم نمیخاد بخونم حرف زدن باهاش خیلی قشنگ ترع دوستی هم ندارم ک باهاش برم بیرون مامانم ایناهم ک روستان هروقت میرم اونجا هم دلم نمیخاد اونجا وایستم زود میرم پیش شوهرم. بخاطر این وابستگی زیاد وقتی ک نیس اذیت میشم اعصابم خورد میشع ک براچی نمیاد. میشه راهنماییم کنین چجوری یکم عادی باشم
هه کسی که کسی رو دوست داشته باشه اصلا قهر نمیکنه حتی برای ۱ثانیه پس نگو ثابت شده ثابت شده کاری نمیکنه که برنجی خودتو گول نرن استاد
شما نوزده سال را در کنار هم به خوبی سپری کردید، همسرتان انسان صبوری هستند، پس جلو خودتان را بگیرید، در این همه سال هیچ علامتی دال بر دوست نداشتن ایشان ندیدید، پس سرتان را به امورات دیگر گرم کنید زمانی که تنها هستید و این ابراز عشق و محبت را بگذارید برای زمانی که در کنار هم هستید. به این صورت نه مزاحمتی برای ایشان به وجود می آورید و نه خودتان درگیر افکار منفی می شوید.
سلام خسته نباشید من خیلی ب شوهرم وابستم خیلی دوسش دارم اصلا بعد کلی دعوا بعد چند ساعت دوست دارم خودم برم پیشش و باهاش دوست شم ولی کاری میکنم ک اون اول عذر خواهی میکنه ولی کلا وقتی قهریم بیشتر موقع ها من باهاش دوست میشم چند بار اینجور کرده ولی بیشتر من میرم برا دوستی وقتی قهر میشیم من خیلی اذیت میشم خیلی ناراحت میشم ب نظرتون ایم خوبه ک اینجوریم یا هر موقع قهریه زود میرم دوست میشم باهاش اینم بگم اونم خیلی دوسم داره ثابت شده بهم ؟؟؟
اگر واقعا همدیگر را دوست دارید، مسائل و مشکلات خودتان را به شکل دیگری حل کنید. قهر کردن و کنار کشیدن و بعد پشیمانی که کاری را درست نمی کند، اگر کارت نادرست است و پشیمان می شوی ، کمی فکر کن و اشتباه خودت را تکرار نکن تا هر بار مجبور به عذرخواهی بشوی. اگر قهر و آشتی های شما زیاد هستند حتما به یک زوج درمانگر مراجعه کنید.
هه کسی که کسی رو دوست داشته باشه اصلا قهر نمیکنه حتی برای ۱ثانیه پس نگو ثابت شده ثابت شده کاری نمیکنه که برنجی خودتو گول نرن استاد
من پانزده سال زندگی مشترک رو شروع کردم با دختری با پوشش چادر کاملآ محجبه حتی نگاه به اطراف نمیکرد با حیا أهل نمازروزه که توسط آشنایان معرفی شد به مرور زمان به بهم علاقه مند شدیم همسرم متولد آبان ماه و من متولد اسفند هستم در تمام طول زندگی برای همه کارها باهم همکاری میکردیم همه جا با هم بودیم خرید تعمیرگاه خودرو تفریحی بدون هم نبودیم برای مدت ده روز برای کار در باغسرا شروع به کار کرد.یک دفعه در طول ده روز رفتارش تغییر کرد.متوجه شدم در طول روز با یک نفر تلفنی دوست شده با یک راننده تبسی رابطه جنسی داشته در مدت یک ماه بیشتر از هجده تا شماره تلفن مردان غریبه که به اسم خانم ها نوشته بود پیدا کردم عضو گروه صیغه ای موقت تلگرامی شده الآنم تقاضای طلاق داره چون احساس عاشقی داره من در این مدت شانزده کیلو وزن کم کردم اصلا برام قابل باور نیست این حجم از تغییر الآن میگه تو آدم وابسته ای هستی راحت برو زن بگیر در ضمن دوتا بچه یازده وهشت ساله داریم چکار کنم هنوز هم که صبح از خواب بیدار میشم میگم نکته همه چی خواب بوده حالا هرجایی میرم خاطرات اون همراه منه اون ولی فقط دو روز غمگین بود اونم بخاطر اینکه مچش گرفته شده بود الآنم شب ها در باغسرا مشغول کاره باشگاه میره و خیال راحت.من موندم و یک خانه خالی بدون شوق و اشتیاق زندگی.لطفا راهنمایی کنید
خیانت مسئله یک روز و دو روز نیست. احتمالا از قبل نیازهائی در رابطه شما برطرف نمی شده است. شاید در زمینه هایی ایشان نیاز بیشتری داشتند و شما نادیده گرفتید. اینکه از دو فرزند شما و زندگی اش به راحتی گذشته ، احتمال اینکه درگیر نوعی اختلال شخصیت باشند هست.
هیچ کس دوست ندارد خیانت همسرش را ببینید و فکر نمی کند روزی این اتفاق برای خودش بیفتد، اما متاسفانه دنیا بر مدار قرار نمی چرخد، همه چیز در حال تغییر و دگرگونی است ، پس اگر دنبال قرار باشیم خودمان بی قرار می شویم. پس ناچار باید با این مسئله کنار بیایی و به فکر دلبندان خودت باشی.
به آدمی که خیانت کرده اصلا نمیشه تکیه کرد فقط به خاطر بچه ها ت صدر صد ترکش کن اونم توافقی بهترین کاره هیچ چیز دلیل برخيانت نیست
سلام من یک ساله ازدواج کردم و نامزد هستم..بیش از حد به نامزدم وابسته هستم اصلا دوست ندارم به زن ها نگاه کنه یا راجبشون حرف بزنه حس کنترلگری بیمارگونه بهش دارم..همیشه همه تلاش و توجه م به ایشونه چی میخوره چی میپوشه کجا میره در حدی که انگار تو دنیا کسیو ندارم فقط اونو دارم.. کافیه با هم بحث کنیم میزاره میره تمام وجودم میشه استرس دلهره و فکر مشغولی.. از این که انقد دوسش دارم و روش حساسم حالم از خودم بهم میخوره. و بسیاااار شکاکم دست خودم نیست.. البته این رفتارای من ناشی از رفتارای خودشه به شدت محدودم..جایی برم باید بهش بگم این اجازه بده یا نده..لباسام به سلیقه خودشه کلا جای من تصمیم میگیره.. با کل دوستام قط رابطم ارتباطمم تلفنیه هیچ جاییم نمیرم بدون حضورش..خدا نکنه بدون اجازش کاری کنم المشنگه به پا میکنه…هیشکیم غیر اون نمیتونم دوست داشته باشم هیشکی به چشم نمیاد(از خودم بدم میاد) (:
پیداست شما آدم بی اعتمادی هستید و دقیقا آدم بی اعتمادی را برای زندگی پیدا کردید. پس هر دو شما نیاز به درمان عمیق دارید تا بتوانید به استقلال و هویت همدیگر احترام بگذارید.
دقیقا مثل منی چه چه خاکی توسرم کنم
سلام من به شوهرم خیلی وابستگی دارم چکار کنم خودم از این حالت دست بردارم
خیلی به همسرم وابسته ام و دانشجوهستم و وقتی دور میشوم خیلی اذیت می شوم و وقتی هم نزدیکش هستم وقتایی که میره سر کارش گریم میگیره که چرا منو دوست نداره هرچقدم میگه میرم سرکار قانع نمیشم
اگر اوایل ازدواج هستید تا حدی طبیعی است. اما اگر زمان بگذرد و دلتنگی شما در حدی باشد که دوری به قدر سرکار رفتن ایشان یا دانشگاه رفتن خودتان را نتوانید تحمل کنید نیاز به درمان عمیق دارید. چون اگر با این شرایط ادامه دهید به مرور ایشان به جای نزدیکی از شما دور خواهند شد.
سلام من به همسرم وابسته هستم این منو خیلی اذیت میکنه حالم بد میشه از اینکه اینجور وابسته همسرم هستم به حدی که وقتی مسافرت میره یا از سرکارش خیلی دیر میاد من خیلی دلخور میشم و حتی گریه میکنم یک سال و خورده ای ازدواج کردم دوس ندارم اینجور وابسته باشم بهش و هم جلو پیشرفت اونو بگیرم هم خودم
در اوایل ازدواج این نوع دلتنگی ها تا حدی طبیعی هست اما وقتی طول می کشد و شما نمی توانید بر آن غلبه کنید باید به فکر درمان خودتان باشید. اگر امکانش هست شما هم شغلی برای خودتان دست و پا کنید، اگر شغل ندارید روابط اجتماعی تان را گسترده تر کنید، ببینید به چه چیزی علاقه مند هستید از این فرصت استفاده کنید و دنبال علایق خود باشید.
من همسرم با اینکه مسئولیت پذیر نیست و نسبت به کارش تعهدی نداره خیلی بهشون وابستگی عاطفی دارم و همین باعث مشکلاتی برایم شده که خودم بیشتر کارکنم و اصلا نمی تونم منطقی فکر کنم
دوست عزیز وقتی شما کار می کنید و مسئولیت ها را بر عهده می گیرید، این نشان می دهد وابسته نیستید، وابسته کسی است به تنهایی نتواند از پس زندگی برآید، نمی تواند کار درستی داشته باشد، نمی تواند به تنهایی تصمیمی برای زندگی اش بگیرید، نمی تواند حتی به تنهایی خریدی بکند یا مسافرتی برود. اعتماد به نفس ندارد و خودش را آدم بی کفایتی می بیند. اما وابستگی شما هم مثل بقیه عزیزان بیشتر چسبندگی است، پس بهتر است به فکر درمان عمیق خود باشید تا به برده ایشان تبدیل نشوید.
سلام من ۲۷ سالمه و همسرم۱۶ سالش هستش ما فعلا فقط نامزدهسیم رسمی البته بعد من ساکن دانماک هستم و الان بری دیدن همسر اومدن ایران و ما کلا خانواده هامون خلی فاصله دارن و کلا اینو بگم که ازدواج ما یه جور معجزه بودحالا بگذریم از همه اینا من خیلی به همسرم وابسته هستم بعد اونم همینطور بعد مندوستدارم همسرمو ببرم شمال خونه ی مادریم ولی خانواده اش راضی نیستن ولی من کلا خیلی بیطاقتی میکنم
احتمالا شما تازه نامزد کردید و هنوز شور و حرارت اولیه هست که شما را اذیت می کند که نمی توانید محدودیت ها را ببینید. زمان بگذره به حالت طبیعی بر می گردید.
من وابستگی شدید به همسرم دارم خیلی دوستش دارم البته اونم دوست داره ولی اصلا به زبون نمیاره تقریبا ۱۹ ساله ازدواج کردیم یه پس ۱۷ ساله دارم تقریبا ۹ سال باهم دوست بودیم میدونم همدیگرو هر دو د ست داریم که منجر به ازدواج شده ولی من خیلی وابسته ام بهش مدام زنگ میزنم پیام میدم ولی اون اصلا اینطوری نیست. و این منو خیلی اذیت میکنه مدام بهش میگم چرا نمیگی دوستم داری چرا دستمو نمیگیریو…..
من خیلی وابسته به همسرم هستم .من خانوادم شهرستان هستن و ما تهران زندگی میکنیم خیلی دلتنگ میشم شوهرم هم نمیتونه با من بیاد بمونه میگه منو بزاره خونه مادرم یک هفته بمونم بعدش بیاد دنبالم .حتی نمیتونم یک روز بدون همسرم بمونم و همسرم برعکس من براش مهم نیست و اصلا وابسته نیست و میتونه بدون من من هرچقدر تلاش میکنم نمیتونم خیلی بدون اون دلتنگ و ناراحت و عصبی میشم خیلی ازین وابستگی اذیت میشم چیکار کنم؟کارشون اینطور نیست که دور باشیم از هم یا شب نباشه صبح میره عصری میاد
ولی تعطیلات عید دو هفته کنار هم نبودیم به دلایلی با خانوادش اختلاف پیش اومده نه اون نیاد خونه مادرم نه من میرم خونه مادرش هر دفعه که میریم هم اون خونه مادرش میمونه من هم همینطور
و اینکه اون دو هفته ک دور بودیم من دیوونه میشدم ب زور تحمل کردم هرروز عصابم خورد میشد و دعوا میکردم مثل دیوونه ها رفتار میکردم اون ولی اینطور نیست خیلی اذیت میشم نمیخام دیگه وابسته بشم میخام من هم مثل خودشباشم. چون خیلی دارم اذیت میشم لطفا کمکم کنید من ارادم قوی فقط نمیدونم باید چکار کنم .خانواده شوهرم خیلی اذیتم کردن حتی پدرم اومد خونشون بیرونش کردن دو روز بعد اون ماجرا پدرم فوت شد اومدن مراسمش ابرومونو. بردن و هرحرفی بود زدن بعد شوهرم انگار ن انگار بعد اون چند ماه نرفتم نمیخاستم ببینمشون شوهرم مجبور کرد با تهدید منو برد خونه مادرش باز کلی اذیتم کردن باز چند ماه هرجور شده نرفتم خونشون چون خیلی اذیت میشدم .الان هفته پیش اومدیم همدان منو آورد گذاشت خونه مادرم الان یک هفتس همش تهدید میکنه اگه هرکاری من بگم انجام بدی میام دنبالت وگرنه نمیام حرف اول و اخرومن میزنم ببین میتونی یا نه. خیلی دارم عذاب میکشم تروخدا کمک کنید یه راه چاره به من بگین کسیو ندارم ی مادر دارم باز نمیاد دنبالم همش میگه باید هرچی من میگم همون کارو کنی خانوادم هرچی گفتن بگن و تو همه چیو تحمل کنی وگرنه نمیام دنبالت
جان دلم کافیه یه کم رو خودت کار کنی
خودت رو وابسته نشون نده
برا خودت احترام قایل شو
دوست عزیز ببین این مسئله چه بلاهایی سر شما آورده در حدی که همسر شما به شما زور می گوید و هر ظلمی را بر شما تحمیل می کند. این وابستگی نیست این نوعی چسبندگی بیمار گونه است که ریشه در کودکی شما دارد و شما محبت را از کسی می خواهید که محبتی ندارد به شما بدهد. با آن خانواده ای که دارد و هیچ نوع حس همدلی در آنها مشاهده نمی شود. اگر به این وضع ادامه دهی برده آنها خواهی شد، پس بهتر است به یک درمانگر مراجعه کنی، درمان عمیق و ریشه ای بگیری، بتوانی خودت خودت را دوست داشته باشی تا چشمت باز شود آیا آدمی که دوستش داری شایستگی دوست داشته شدن دارد یا نه.
نگاه کن عزیزم گوشیتو خاموش کن تو که تحمل کردی خونه مامانت چند شب بخوای پس میتونی ۱ماهم بخوابی مشاوره میگه ۱۷روز کاری رو تکرار کنی میشه برات عادت ۱۷روزگوشیتو خاموش کن ببین چطوری دلتنگت میشه اگه هم نشد طرفتو میشناسی و میفهمی خودتو صرف چه آدمی کنی ببین دنیا انقدر پراز آدمای خوبه که به هیچ کس نباید فرصت دوباره داد مثل من خودتو بدبخت نکن من اگه میتونستم ۵شب خانه مامانم بدونه شوهرم بمونم هیچ وقت ۶سال عمرمو پاش نمیزاشتم به جان عزیزم
خیلیبهشوهرموابستهامبخاطرهمینوابستگیمکلروزهایهفتهخونهپدرشوهرممفقطیکروزخونمونمیمونمپدرشوهرمیکروزباهامخوبهیکروزبدجاریمبااسماجونصدامیزنهمنوبافاطمهخالیدیشبگفتمسلامجوابنداددسههفتهعقدکردیمبامنروبوسینکردهولیدیشبلاجاریم روبوسیکرد
من خیلی حالم بده خیلی ناراحتم،به شدت تشنه توجه و محبت دیگران هستم به خصوص همسرم ولی اون با اینکه بهش میگم باز هم بهم محبت کافی رو نمیکنه،من قبلا مشاور رفتم و چند بار هم تست دادم که معلوم شد افسردگی شدید و اضطراب دارم همش ترس از ترک شدن دارم دستم به هیچ کاری نمیره به شدت احساس شکست خوردگی میکنم هیچ کاری نمیتونم انجام بدم خیلی غمگینم در حدی که میخوام بمیرم هیچ دوستی هم ندارم
س دوست عزیز شمابیش ازاندازه کمبود محبت دارید واصلا اعتماد ب نفس نداری رو خودت کارکن تاخودتو دوست نداشته باشی توقع نداشته باش شوهرت دوست داشته باشه برو باشگا سینما کلاسی چیزی وقتی ب مردی بچسبی بیشتر ازت فاصله میگیره خودتو دست کم نگیر
سلام، وقتی بچه کوچیک دارم و نمیتونم هیچجا برم چکنم
دقیقا رو نقطه ضعف من دست میذاره
اینکه احساس می کنید تشنه محبت هستید و احساس می کنید شما را ترک می کنند تا حدی که اضطراب بر شما غلبه کرده و شما را به سمت افسردگی می برد ریشه در کودکی شما دارد، احتمالا پدر و مادرتان مرتب با هم دعوا و درگیری داشتند، یا از همدیگر جدا شدند، که هنوز سایه کودکی دست از سر شما بر نمی دارد، پس باید به یک طرح واره درمانگر یا روانکاو مراجعه کنید. وقتی آسیب های دوران کودکی ترمیم شد نه افسرده می شوید و نه احتیاج آنچنانی به همسر خواهید داشت که به او بچسبید و جواب عکس بگیرید.
سلام من خیلی وابسته به شوهرم هستم اونم از این موقیت استفاده میکنه
من 16سالمه وهمسرم 22 الان 4 ماهه عقد کردیم و ازدواجم سنتی بوده ولی بعدش به مرور زمان عاشق هم شدیم .من خیلی دوسش دارم و همه ی وقت ،توجه و انرژیم رو براش میزارم ایقند دوسش دارم که کلا تو رفتارم مشخصه و همه متوجه علاقه شدید من به اون شدن .به صورتی که وقتی از پیشم میره واقعا دلم میگیره و نمیتونم گریه نکنم .اونم همینقدر من رو دوست داره و دلش میخواد وقت و انرژیش رو برای من بزاره ولی متاسفانه چون مردا فقط میتونن به یه موضوع فکر کنن الان نمیتونه زیاد به من وقت و توجهش رو بده چون چند وقته ذهنش رو یه مسئله مشغول کرده و به شدت درگیر اون مسئله شده و بابتش خیلی ناراحته.جوری که حتی وقتی پیش منه هم فکرش یه جای دیگست .من میبیننم ناراحته واقعا بهم فشار میاد .چند روز دیگه قراره بره سربازی و اگر بخواد اینجوری پیش بره و این موضوع اینقد اذیتش کنه واقعا روانی میشه.این موضوعی که میگم بین خانواده خودش هست.یعنی خواهرش و پسر خالش همدیگرو دوست داشتن ولی خانواده هاشون با هم مشکل داشتن و کلا با هم دشمنن و هیچ جوره نمیشه با هم ازدواج کنند و بهشون گفتن که حق ندارید با هم ارتباطی داشته باشید حالا همسرم بعد از چند سال فهمیده که خواهرش هنوز پسر خالشو دوست داره و باهاش در ارتباطه .از اونجا که همسرم خیلی آدم غیرتی و تعصبی هستش روی این موضوع خیلی حساس شده و شبانه روز بهش فکر میکنه و مثل یه نگهبان شده برای خواهرش .با مادرش هم صحبت نمی کنه.پدرش هم گیر کارای خودشه و زیاد وقت نمیکنه به این جور مسائل برسه .اون پسر بزرگ خانوادست و خودشو مسئول درست کردن این مسئله میدونه.ازتون خواهش میکنم بهم یه راه حل بدید من شوهرمو اینجوری میبینم واقعا اذیت میشم.اینجوری نه تنها به خودش بلکه به زندگی مشترکمون هم داره ضربه میزنه بهم یه راه حل بدید که این موضوع هر چی سریع تر حل بشه تا اینکه کمی از توجه و وقتش رو به من هم بده واین موضوع اینقد فکرشو درگیر نکنه و اذیتش نکنه
در کنارش باش و همراهیش کن هیچ وقت نزار فک کنه تو ام مثل یه مشکلی براش بهش قوت قلب بده و بگو که همه چی درس میشه مطمن باش زمانی که اوضاع بهتر شه خیلی ازت تشکر میکنه بخاطر اینکه همراهیش کردی ولی سعی کن خیلی قویی باشی و بتونی خودتو آروم کنی که از لحاظ روحی آسیب نبینی
اگر خانواده دلایل قانع کننده و منطقی برای رد پس خاله دارند، احتمالا بعد از سه سال عشق نمی تواند با همان شور اولیه ادامه پیدا کند. بنابراین خواهر با دلایل منطقی و قانع کننده کوتاه می آید. اما اگر خانواده همسر شما افراد دیکتاتور و کنترل کننده ای هستند و رای و نظر خواهر شان برایشان مهم نیست خودشان را به زحمت میاندازند و وقت و انرژی زیادی را صرف این کار می کنند. مگر اینکه شما که تازه ازدواج کردید و هنوز خیلی عزیزید بتوانید ایشان را قانع کنید کمی انعطاف داشته باشند که نه به زندگی شما آسیبی برسد و نه به زندگی خواهرشان .
سلام من ۳۶ سالمه و سه ساله که ازدواج کردم چه کار کنم که به شوهرم وابسته نباشم؟ من خیلی به شوهرم وابسته ام و این موضوع هم تورو رنج میده هم منو میخوام از این وابستگی کم کنم ولی نمیدونم چجوری؟ جوری شده که حس میکنم مثل قبل به من احترام نمی زاره و دوستم نداره و این موضوع بیشتر منو رنج میده. دوس دارم همیشه کنارش باشم و همه لحظاتم و با او پر کنم. وقت شخصی داره شغلش آزاده و صبح و بعد از ظهر برای خودشه به خاطر کارش اما وقتی کارش تموم میشه دوس دارم تمام وقتش برای من باشه اما این موضوع برای او قابل هضم نیست. از خودم بدم میاد خیلی به خاطر این حسم، حس میکنم دارم خیلی خودمو بی ارزش میکنم
عزیزم خودت مشغول کن برای پیشرفت وخودشناسی خودت تلاش کن خودت دوست داشته باش مهربون باش ولی طوری نباشه که همسرت محبت زیادی تو براش کلافه کننده باشه برای خودت وقت بزار
متاسفانه این چسبندگی در گذشته شما ریشه دارد. در کودکی به اندازه کافی محبت دریافت نکردید، الان احساس می کنید همسرتان باید تمام کمبودهای شما را جبران کنند. سعی کنید برای خودتان شغلی دست و پا کنید. دایره روابط اجتماعی خودتان را گسترده تر کنید. ساعاتی را با دوستان پیاده روی کنید، باشگاه بروید. به امورات دیگر زندگی بپردازید. وقتی زیاد بچسبید ایشان هم از دست شما خسته می شوند و خودشان را کنار می کشند. اگر این روش ها را انجام دادید و جواب نگرفتید به یک طرح واره درمانگر مراجعه کنید.
سلام شوهر من اجازه همچین کارایی روبه من نمیده میگه اگه میخوای اینطوری باشی برو خانه بابات چی کنم
من ازتو بدترم