یکی از مراجعینی که بهتازگی به مرکز مشاوره مراجعه کرده بود از من پرسید، آیا ادامه زندگی به خاطر فرزندان در شرایط اختلاف با همسر تصمیم درستی است؟ بهطورکلی، بیشتر مردم حفظ ازدواج و ادامه زندگی به خاطر بچه ها را به زوج ها توصیه می کنند. اما من دوستان زیادی دارم که پدر و مادرشان طلاق گرفتهاند و دوباره ازدواج کردهاند و زندگی بسیار بهتری نسبت به قبل از طلاق داشته اند.
جدایی با داشتن فرزند
من در حال حاضر دو دوست دارم که به خاطر فرزندان مجبور به حفظ رابطه با همسر خود هستند، در حالی که اختلافات آنها به همه اعضای خانواده آسیب میزند. در این شرایط تجربههای ناخوشایندی در خانواده به خاطر جنگ و دعوای مداوم زن و شوهر ایجاد میشود که بر سلامت روانی و جسمی کودکان تأثیر منفی میگذارد. شما چه فکر میکنید؟ آیا زن و شوهر همیشه باید به خاطر فرزندان با هم بمانند و از تجربه یک زندگی مشترک موفق تا پایان محروم باشند؟ ”
سؤال خوبی است و این فکری است که نهتنها والدینی که تصمیم به طلاق از همسر خود دارند را به ستوه میآورد، بلکه والدینی هم که قبلاً از همسر خود طلاق گرفتهاند در مورد این تصمیم و عواقب طلاق بر زندگی کودکان خود احساس گناه میکنند.
وقتی پدر و مادرها این سؤال را از من میپرسند، سعی میکنم به آنها بفهمانم که این یک مسئله سیاهوسفید نیست. طلاق همیشه به ضرر بچهها نیست، یا اینکه ماندن در کنار همسر و حفظ رابطه ناموفق، همیشه به نفع بچهها نیست. به نظر من مهمترین عاملی که باید در مورد تأثیر طلاق بر فرزندان در نظر گرفت، شدت اختلافات زناشویی است.
مطالب مرتبط: از دعوای پدر و مادرم خسته شدم
10 دلیل با هم ماندن بخاطر بچه ها
پاسخ آسانی برای سؤال: آیا باید به خاطر کودکان با هم بمانیم، وجود ندارد. من فکر میکنم ما بهعنوان والدین مدیون بچههایمان هستیم و تا جایی که میتوانیم باید برای بهتر شدن ازدواج و زندگی مشترکمان تلاش کنیم. به بیانی دیگر، هیچ والدی نباید بدون درنظرگرفتن نیاز کودک به تعامل مؤثر با خانواده، درخواست طلاق کند.
هیچ چیزی بیشتر از در اولویت قرار دادن نیازهای دیگری قبل از خودمان، برای بهتر ساختن موقعیت به ما انگیزه نمیدهد. تجربه به من ثابت کرده است، اغلب والدینی که از هم طلاق میگیرند، قبل از درخواست طلاق به مشاوره ازدواج حضوری نمیروند. رابطه به قهقرا کشیده میشود و راهحل نهایی طلاق به نظر میرسد. راه حلی که نیازهای خودشان را برآورده میکند؛ اما تحقیقات ثابت کرده است که برای کودکان دشوار است.
به همین دلیل، بخاطر تأثیرات طلاق بر فرزندان است که من باور دارم والدین باید اطمینان پیدا کنند که ازدواجی سالم را ایجاد کنند که نهتنها برای خودشان مفید است؛ بلکه برای کودکانشان نیز همینطور است. تا زمانی که همه تلاشتان را برای نجات ازدواجتان به خرج ندادهاید، طلاق نباید راه حل شما باشد.
به خاطر بچه هام زندگی میکنم
طی چند دهه اخیر، تحقیقات نشان داده است که کودکان بی شک از بزرگ شدن و پرورش یافتن توسط والدینی که ازدواج سالمی دارند سود میبرند. در زیر چند مورد از فواید تعامل کودکان با خانواده آمده است:
- فرزندان در سنین بزرگسالی کمتر احتمال دارد طلاق بگیرند.
- مشکلات هیجانی کمتری دارند.
- کمتر به سو مصرف مواد مخدر روی میآورند.
- در مقایسه با فرزندان طلاق، بهاحتمال بیشتری به دانشگاه میروند.
- در سنین نوجوانی کمتر به رفتارهای بزهکارانه دست میزنند.
- در روابطشان دست به انتخابهای هوشمندانهتری میزنند و کمتر احتمال دارد دست به خشونت خانگی بزنند.
- با هر دوی والدینشان رابطه بهتری دارند.
- در سنین نوجوانی کمتر احتمال دارد به روابط جنسی دست بزنند.
- کمتر احتمال دارد که در سنین نوجوانی بارداری را تجربه کنند.
- سبک زندگی ایمنتر شغلی برای کودکان را بیشتر تجربه میکنند.
مطلب مرتبط: زندگی با مرد معتاد
تحمل زندگی فقط به خاطر بچه ها
افراد به دلایل زیادی از هم طلاق میگیرند. اگر تنها دلیلی که میخواهید طلاق بگیرید این است که از هم “دور افتادهاید ” یا با هم “خوشحال “نیستید، در این صورت، لطفاً روی ازدواجتان کار کنید. با ازدواج کردن تعهدی همراه آن به وجود میآید که به معنی تلاش کردن برای حفظ ازدواج در زمانی است که مشکلات و ناخوشیها به وجود میآیند و بین زوجین فاصله احساسی میافتد.
البته اگر خشونت خانگی، خشونت کلامی، اعتیاد یا خیانت همسر در میان است، طلاق گرفتن میتواند بهترین اقدام برای کودکانتان باشد. بهمنظور اینکه کودکان روابطی سالم داشته باشند باید نمونهای از اینکه روابط سالم چطور است داشته باشند. اگر ازدواج شما سرشار از تعارض است دارید به کودکانتان درسهایی را یاد میدهید که در آینده روابط بزرگسالیشان شکست بخورد.
به گفتة “پاول آماتو ” جامعهشناس دانشگاه پن استیت، دودسته از کودکان بیشتر از همه در معرض خطر مشکلات روانشناختی در آینده هستند، آنهایی که والدینشان با هم میمانند؛ اما همیشه با هم مشکل و دعوا دارند و آنهایی که والدینشان با هم مشکلات زیادی ندارند؛ اما در نهایت از یکدیگر طلاق میگیرند.
اگر زندگی مشترک شما سرشار از ناسازگاری است، طلاق برای کودکان شما فواید زیادی دارد. در زیر چند دلیل آمده است که چرا این بهترین راهکار برای یک ازدواج بحرانزده است.
طلاق نگرفتن به خاطر بچه ها
- 1-فرزندان خود را از اضطرابی که مشکلات والدینشان ایجاد کرده است، مصون نگاه میدارید.
- 2-کودکان نیاز دارند تا روابطی گرم و حمایتکننده و سرشار از عشق با والدینشان داشته باشند. والدی که کودکش را از محیطی که مشکلات زیادی دارد دور میکند به او نشان میدهد که دوست داشتنی و حمایت شده است.
- 3-امنیت و محافظت شدن از نیازهای اولیه یک کودک است. جداشدن از یک همسر پرخاشگر، به این معناست که شما به برطرفشدن نیازهای اولیه او اهمیت میدهید.
- 4-برخی تحقیقات نشان داده است کودکانی که مورد سو استفاده قرار میگیرند، به لحاظ رشدی رنج میبرند و به والدین دلبستگی پیدا نمیکنند. نرخ “دلبستگی ناایمن “بالاتری در میان این کودکان به چشم میخورد.
- 5-کودکانی که در تعارض و مشکلات زیادی بزرگ شدهاند نسبت به تهدید و تعارض واکنشهای سریعتر و شدیدتری نشان میدهند. بودن در معرض مشکلات و تعارضات میتواند موجب شود که کودکان در برخورد با دیگران پرخاشگر شوند.
آیا باید به خاطر فرزندانمان در یک ازدواج ناموفق بمانیم؟
اساساً، وقتی صحبت از طلاق و کودکان میشود یک والد باید کاری را انجام دهد که فکر میکند مطابق میل کودکش است. در مورد ازدواجهایی که مشکلات کمی دارند بهترین کار این است که بنیان خانواده را حفظ کرد. در مورد ازدواجهایی که مشکلات شدیدی دارند به نفع کودکان است و ترجیح میدهند که والدینشان طلاق بگیرند. در نهایت انتخاب با کودکان است.
لطفاً به خاطر داشته باشید اگر کودکانتان در خانواده خوشحالاند و امنیت دارند وقتی میخواهید تصمیم به طلاق بگیرید یا نه باید نیازهایشان را در نظر بگیرید. اگر کودکانتان در نتیجه ی سو استفاده در ازدواج شما دچار اضطراب هستند لطفاً بدانید که چه آسیبی به آنها وارد میشود اگر دراینرابطه سو استفاده گرایانه باقی بمانید.
ادامه زندگی به خاطر فرزندان بر اساس تحقیقات روانشناسی
تحقیقات روانشناسی نشان میدهد، جنگ و دعوای والدین در طولانیمدت تأثیر منفی بر سلامت و تربیت فرزندان میگذارد. بااینحال، بسیاری از زوج ها در زندگی خود تحت تأثیر افکار دیگران قرار میگیرند و متقاعد میشوند که « باید» به خاطر بچه ها زندگی مشترک با همسر خود را ادامه داده و مشکلات زندگی را تحمل کنند.
البته در شرایطی که والدین با وجود اختلافات با هم مسالمت می کنند و از هر گونه درگیری و دعوا اجتناب می کنند، ادامه زندگی به خاطر فرزندان ممکن است کار درستی باشد.
همچنین والدینی که استطاعت پرداخت هزینههای زندگی دو خانواده را ندارند، ممکن است موقتاً مجبور به ادامه زندگی و تحمل همسر به خاطر فرزندان شوند.
بااینحال، خانوادههای بسیاری وجود دارند که در این آشفتگی به سر میبرند که “ادامه زندگی به خاطر فرزندان ” به آنها توصیه نمیشود. اغلب اوقات، این درگیریهای شدید فقط پشت درهای بسته آشکار است و باعث میشود که کودکان عملاً ۲۴ ساعت شبانهروز تحت استرس حاصل از جنگ و دعوای والدین باشند.
وضعیتهای مربوط به خشونت خانگی یک مثال ساده است. من توصیه نمیکنم که زوج به خاطر بچه ها در یک رابطه خشونت آمیز باقی بمانند. مشاهده رفتارهای خشونت آمیز والدین برای سلامت روانی کودکان خوب نیست. علاوه بر این، زمانی که کودکان شاهد درگیری و دعوای مداوم والدین خود هستند، استرس حاصل از مشاهده جنگ و دعوای مستمر والدین اغلب خیلی بدتر از شرایط زندگی بعد از طلاق برای فرزندان است.
توصیه به افرادی که با وجود بچه تصمیم به طلاق دارند
زوج های دارای فرزند که اکنون تصمیم به طلاق دارند، همانند افرادی که در بالا به آنها اشاره شد باید این اقدامات را قبل از اقدام به طلاق مدنظر قرار دهند:
• با کمک مشاوره خانواده حضوری تلاش صادقانه برای حل اختلافات زناشویی خود انجام دهید. این کار نهتنها میتواند به شما در تعیین اینکه ادامه زندگی به خاطر بچهها ممکن است کمک کند، بلکه یاد میگیرید درصورتیکه تصمیم به طلاق دارید چگونه باهم بهعنوان پدر و مادر وظایف فرزندپروری را بعد از طلاق تقسیم کنید تا کودکان آسیب نبینند.
• اگر زوج هر دو قربانی این خشونت خانگی هستند، به دنبال یک مرکز یا سازمان پیشگیری خشونت خانگی در شهر خود باشید.
• اگر هر یک از والدین، مواد مخدر و یا الکل مصرف میکنند، به دنبال کمک از یک مرکز مشاوره ترک اعتیاد باشید.
• زمانی را بدون حضور کودکان با همسر خود سپری کنید. کارهایی که قبلاً ( قبل از بچهداری) از انجام آن لذت میبردید را دوباره امتحان کنید.
• چیزهایی که در رابطه با همسر خود بیشتر از آن لذت میبرید را بیان کنید. هنگامیکه ( حتی برای لحظهای کوتاه ) خاطرات خوش گذشته با همسر خود را در ذهن مرور میکنید، سادهتر میتوانید با عادتهای منفی که به ازدواج و روابط زناشویی شما آسیب میرساند، برخورد کنید.
• درک کنید که هیچ رابطه زناشویی کاملی وجود ندارد. بسیاری از زوج ها که از بیرون خوشحال به نظر میرسند نیز با مشکلات زناشویی ، اختلاف با همسر را تجربه میکنند. علاوه بر این، زوج هایی که طلاق میگیرند و بعداً ازدواج مجدد میکنند، اغلب متوجه میشوند که همان مشکلات و اختلافات زناشویی در ازدواج دوم هم وجود دارد. پس چرا در تمام این موارد یاد نمیگیریم مشکلات رفتاری و ارتباطی خود اصلاح کنیم؟
• یاد بگیرید در هنگام جنگ و دعوا با همسر عادلانه رفتار کنید. اگر قصد ادامه زندگی به خاطر فرزندان را دارید، باید یاد بگیرید چگونه به شیوهای سالم اختلافات زناشویی خود را حل کنید. این بدان معناست که در حین دعوا با همسر بهآرامی صحبت کنید و وقتیکه شما از دست همسر خود عصبانی هستید، با تمرین مهارت کنترل خشم خود، دو برابر مقداری که صحبت میکنید، به صحبتهای همسر خود گوش دهید. یک روش مناسب برای جلوگیری از تشدید دعوای زوج این است که مرتب حرفهای همسر خود را که میگوید برایش بازگو کنید، طوری که از دریافت منظورش توسط شما اطمینان حاصل کند. این کار به زوج کمک میکند قبل از تشدید بحث و دعوا، سوءتفاهم با همسر خود را رفع کنند.
• در جملات خود از عبارت “من” بهجای “شما” استفاده کنید. بهجای گفتن، “همیشه …”، بگویید “… من احساس میکنم …” این موضوع، نظر شما را بدون قرار دادن فرد دیگری در حالت دفاعی بیان میکند.
در پایان، بهعنوان یک روانشناس خانواده لازم به یادآوری است که اقدام به طلاق نباید بهعنوان یک راهکار در پاسخ به اختلافات و دعوای زن و شوهر در هنگام احساس خشم و عصبانیت در نظر گرفته شود.
میخوام طلاق بگیرم ولی بچه دارم
هنگامیکه آمریکاییها درباره ارزش ازدواج بحث میکنند، بیشتر توجهات روی آسیبهای احتمالی فرزندان طلاق یا روابط نامشروع متمرکز میشود که البته طبیعی است. تحقیقات وسیع انجامگرفته نشان میدهد، کودکانی که در خارج از ازدواج های سالم پرورش مییابند بسیار بیشتر از دیگر بچه ها:
- در فقر فرو میروند
- قربانی کودک آزاری میشوند
- در مدرسه افت تحصیلی داشته و ترک تحصیل میکنند
- اعتیاد به مواد مخدر پیدا میکنند
- رابطه های جنسی زودهنگام را تجربه میکنند
- در نوجوانی و قبل از ازدواج مادر میشوند
- خودکشی میکنند
- علائم دیگر بیماری های روانی را تجربه میکنند
- ازنظر جسمی بیمار میشوند
- مرتکب جرم شده و به زندان میروند
بهطور متوسط، کودکانی که در بستری خارج از ازدواج پرورش مییابند، با در نظر گرفتن شرایط اقتصادی و حتی اختلاف والدین، همچنان در شغل خود نسبت به دیگران از موفقیتهای کمتری برخوردارند.
بااینحال، پدر و مادر نیز باید به یاد داشته باشند که تحمل و ادامه زندگی به خاطر فرزندان همیشه بهترین انتخاب نیست، بهخصوص اگر فرزندان مدام در معرض استرس بالای حاصل از اختلافات و دعوای والدین قرار دارند. درنهایت تنها شما و همسرتان میتوانید تعیین کنید که آیا اختلافات زناشویی که در حال تجربهکردن آن هستید قابلرفع است یا خیر. و اینکه آیا طلاق راهحل بهتری برای آینده فرزندان شما در بلندمدت خواهد بود یا خیر؟
دوتا بچه دارم میخوام طلاق بگیرم
من از عید قهر کردم از شوهرم البته چند سال کارمون همین شده قهر آشتی رفتارش درست نیست مهر محبت عاطفه نداره تصمیم به طلاق گرفتم از عید خونه بابام هستم دوسه یار آمد برای آشتی یبار برگشتم دوباره بد رفتار بود و دوباره قهر کردم احساس میکنم دوست دختر داره البته خودم هم خطا کردم با کسی وارد رابطه شدم شوهرم فهمید و سردتر شد خونمو بخشیدم و مهریه وکالت طلاق گرفتم تا سه روز دیگه حکم طلاقم میاد بنظر شما درسته یا نه درضمن دوتا پسرم دارم پیش باباشون هستن ولی خیلی دلگیر ناراحتم گاهی هم خیلی گریه میکنم.
دوست عزیز سلام
به نظر میاد در شرایط بسیار سختی قرار گرفتید و مستأصل هستید.بههرحال شما در کنار همسرتان روزهای خوبی را هم سپری کردید و اینکه این رابطه ممکن است به پایان برسد باعث ناراحتی شما میشود.
میفهمم که چقدر حس میکنید از این رابطه آسیب دیدهاید و تصور میکنید طلاق تنها راه است.
طلاق هم مانند تمام انتخابهای دیگر یک گزینه است که در جای خود میتواند بهترین انتخاب باشد به شرطی که آگاهانه باشد.
اما چیزی که من از پیام شما دریافت کردم این است که خودتان هم نمیدانید دقیقاً مشکل رابطه شما چیست و نگرانی من در این باره است اگر بهدوراز خشم و هیجان مشکلات رابطهتان را بررسی نکنید و طلاق بگیرید، احتمال اینکه همان اشتباهات را در روابط بعدی خود تکرار کنید بسیار زیاد است.شما و همسرتان هر دو یک زندگی را باهم آغاز کردید و به یکدیگر بله گفتید هرکدام از شما در اینکه روند یک رابطه بهخوبی پیش برود یا بهخوبی پیش نرود، سهم دارید.بنابراین اگر طلاق را تنها راه ممکن تصور میکنید، باید بهصورت آگاهانه باشد و درباره نقش خود در ایجاد مشکلات تأمل کنید.
این موضوع را هم مدنظر داشته باشید که همانطور که شما بارها تجربه کردید قهر و کنارهگیری نهتنها به بهبود رابطه کمک نمیکند، بلکه شرایط را بدتر هم میکند یک رفتار بالغانه در فرایند طلاق باید به اینگونه باشد که حتی اگر هر دو تصمیم خود را گرفتید و طلاق میخواهید تا زمانی که طلاق نگرفتید لزومی ندارد خانوادهها در جریان اختلافات شما قرار گیرند چرا که شما هنوز زن و شوهرید.
بههرحال شما و همسرتان تعارضات زیادی را تجربه کردهاید؛ اما نمیتوان گفت این به معنای این است که رابطه شما باید به پایان برسد.بلکه به معنای این است که هر دوی شما با پذیرش سهم خود در مشکلات باید هر چه توان دارید برای نجات زندگیتان بگذارید.بگذارید مطمئن باشید که تمام تلاشتان را برای رابطه انجام دادید.
درهرصورت به نظر میآید شما در مورد اینکه چه تصمیمی برای زندگیتان بگیرید به شفافیت و اعتماد بیشتری احتیاج دارید و در این مسیر مراجعه به مشاور چه بهصورت فردی چه بهصورت زوجی مؤثر است.
کتابی که در این راستا میتواند به شما کمک کند: کاش پیش از طلاق می دانشتم نشر جمال ترجمه زهرا استادیار
گلسا بمانیان
کارشناسی ارشد مشاوره خانواده
مطالب مرتبط: زندگی بعد از طلاق برای زن
مطالب مرتبط: تجربه طلاق با بچه
سلام .من 38سالمه .22ساله ازدواج کردم .همسرم بیمار جنسی هست و از آنجایی که به پسر 17ساله و کنکوری دارم و هم چنین وابستگی خیلی شدید به همسرم هیچ کاری نمیتونم انجام بدم و فقط گریه میکنم و ناراحت میشم از خیانت هاش .همش هم با همکارانش رابطه داره .چه راهکاری دارید
همونطور که در پست اشاره کردند وابستگی و مشکلات خودتون رو گردن فرزند خودتون نندازید!
بدترین و شنیع ترین بهانهای که میتونید بکنید بهانه کردن بچتون هست که دارید بخاطر اون ادامه میدید..
این یه بار سنگین رو دوش فرزندتون که در حساس ترین سن هم هستش هست.
و بهتون اطمینان میدم دعوا ها و ناراحتی های مکرر داخل خونه تاثیر به مراتب بدتری روی فرزندتون میزاره تا فرضا طلاق شما،
شاید خیانت همسرتون بخاطر کم توجهی از جانب شما باشه و بتونید با راهکار هایی خودتون حل کنید.. کار ایشون موجه نیست ولی در هر حال..
مشاور خانواده/زناشویی بهترین کمک رو میتونه بهتون بکنه
اتفاقات رخ داده هم میتونه طلاق عاطفی و شکننده بودن زندگی با وجود دو فرزند و کشف نکردن دلیل این که سر هیچ کاری بند نمیشم تصمیم دارم یا به خارج برم یا جدا زندگی کنم و مدام درگیر این مسله هستم که چرا من نمیتونم سر یک کار بمونم و جواب های زیادی دارم براش توان کم بدنی تنبلی عدم صبات ذهنی نسبت به کار موارد اقتصادی بیمه در کار حقوق سختی کار و…و تابحال پام به رانشناس و روانپزشک و یا مشاور نرسیده شاید بدلیل فقر مایل باشه
سلام می خوام طلاق بگیرم ولی نمی دونمچجوری به شوهرم بگم. شوهرم ادمخوبی نیست به این نتیجه رسیدم باید طلاق بگیرم. می خوام از شوهرم جدا شدم خیلی مرد بی احساس وبی مسعولیت و بد اخلاقی هست و نسبت بهش سرد شدم چجوری بهش بگم که می خوام ازش طلاق بگیرم.الان تو این زندگی خیلی افسردگی گرفتم و نمی تونم ادامه بدهم لطفا راهکار بدین. سی ودو ساله هستم دوتا بچه دارم یه دختر وبه پسر
سلام خسته نباشید شوهر من وقتی خسته ای بهانه میاره ودس به زنی میکنه بار ها بهش توضیح دادم که رفتارت درس نیس دو روز درس کرده رفتار شو بد دوروز همان آش شده همان کاسه چندبار ام قهر کردم رفتم خونه بابام گفته غلط کردم ولی فایده ای نداشته. موندم چکار کنم یه بچه ای 2ساله ام دارم بار ها به فکر طلاق افتادم ولی به خاطر بچه ام و آبروی خانواده ام صرف نظر کردم خودمم واقعا از رفتارش خسته شدم بنظرتون چکار کنم
شما مگه چند بار قراره زندگی کنی و آیا مجبوری بمونی و کتک بخوری و تحقیر بشی.همونطور که ازدواج هست طلاق هم هست برای رهایی و ازادی
من 9ساله ازدواج کردم شوهرم همیشه میگه نمیخامت دوستت ندارم همیشه بهونه های مختلف میگیره منم دیگه خسته شدم بریدم 26سالمه یک بچه 3ساله دارم میخام بجای مهریه ازش بگیرم میخاستم ببینم به بچه خیلی سخت نمیگزره
سلام من با زرج خیلی زیادی برگ شدم و چون بچه آخر بودم پدر و مادر نداشتم در سن 20سالگی با زنی که در اقد با جال شناسنامه با هم ازدواج کردیم و چون سختی کشیده بودم با او و بی فکریهایه خانوادهاش تمام مال را از دست دادم و دوباره به کمک خدا به دست آوردم و در به دنیا آمدن فرزند سوم فهمیدم که 4سال از من بزرگتر است و بچها بزرگ شدن و حالا که بچها 20ساله و 21ساله و 12سالهدارم در 6ماهم با هم همبستر نمیشویم چون زنم هر شب ساعت8میخابت و دوست داشتن بچهها بیشتر از حد شده و من را برایت درآمد میخواهم و بچها هم تن پرور و تلبکا هستن و واقعیت زندگی را نمیدانند و نمیتوانم ولشون کنم چون خودم را میشناسم از خدا میخامخ به همین بندهاش کمک کنه همه سختیها را تو خدم میریزم دیگه کم آوردم ولی تحمل میکنم
سن ۳۱. مذکر.متاهل.کارشناسی حسابداری.کارمند.سلام من چارچوپ زندگیم از هم پاشیده و احترامی دیگه داخل زندگی وجود نداره و هر روز قهر و دعوا هست به این نتیجه رسیدم که بهترین راهکار جدایی هست ولی از طرفی دختر ۵ ساله دارم و ازدواجم فامیلیه
من شوهرم چندین سال با یه زن متاهل رابطه داشت ومن خیانتشو میدم هر هر روز بحث بینمون بود اون خانم ۴۳سالشه وشوهرم ۳۶تازگیا خانمه که سه فرزند داره از شوهرش جدا شده و صیغه شوهرم من شده من فهمیدم چند روزی رفتم خانه مادرم همه منو به زور آوردن خانه الان که برگشتم داره منو اذیت میکنه میگه اون زنمه تو زنمی میگه که باید قانون رعایت کنی به من میگه تو بی انصافی من هم ۳تا بچه دارم نمیدونم چکار کنم از دستش خسته شدم دیگه و نمیتونم اون زنه هرزه را بپذیرم
عزیزم اگه مطمئنی که شوهرت با اون خانم متاهل وارد رابطه شده بوده و الان بعد از جدایی اون خانم باهاش ازدواج موقت کرده صیغشون باطل هست و نسبت به هم حرمت ابد پیدا کردند. نگرانیتون واسه زندگی و همسر و بچه هاتون به جاست و حق دارید. میتونید به همراه همسرتون با مشاور خانواده صحبت کنید و راهکار بگیرید. ولی به نظر من تبعات طلاق عاطفی چه بسا بیشتر از طلاق حقیقی حقوقی هستش و برای خیانت هیچ توجیهی وجود ندارد
سلام من اتباع ام اما شوهرم ایرانی ۵سال میشه ازدواج کردم خانوادم مخالف بودن اما من دوسش داشتم .. اعتیاد داشت نمیدونستم اما بعدش ترک کرد همیشه کتکم میزد تحمل میکردم چون دختره ۴ساله دارم اما دیگه خسته شده بودم کتکم میزد بهم بارها خیانت کرد گذشتم ۸ماه آمدم خونه بابامم دخترم نمیزارن ببینم الانم آمده میگه برگرد…هیچ حسی بهش ندارم اما دلم برای بچم خیلی تنگ شده شب تا صبح فکرمیکنم نمیدونم چیکارکنم دیگه مغزم کشش نداره
من همسر سابقم بعد از چهار سال پیشنهاد داده برگردیم به خاطر بچهها یه دختر ۸ساله و یه پسر ۹ساله من حال دلم خوب نیست با همسرم ولی دوست دارم با بچهها وقت بگذرونم و کنارشون بیام به نظرتون میتونم بسازم میتونم قبول کنم کار درستی هست؟
سلام خوبین خانمی هستم ۳۰ ساله ده ساله ازدواج کردم دوتا پسر ۱۰ ساله داریم شوهرم سه ساله ازمن جدا میخوابه حتی تمایلی به برقراری رابطه جنسی نداره مداوم میگه میخوام ازدواج مجدد بکنم خیلی منو آزار میده لطفا راهنمایی کنید. خیلی حالم بده بخاطر بچه هام نمیتونم طلاق بگیرم خیلی خود خواهه دندانم درد میکرد میگه بجای اینکه واسه دندون تو خرج کنم میرم یه زن خوشگل میگیرم میارم پیش تو
از اولین روزهای زندگی با همسرم مشکل داشتم و ایشان بسیار بداخلاق و بددهان و دست بزن داشتن. حرف طولانیه اما اکنون بعد ازدو فرزند یکی 22سالو دیگری 17سال و هر دو پسر ، تصمیم به طلاق گرفتم. بیش از یک سال است که منزل پدرم زندگی میکنم و هیچ دیدار حضوری با ایشان نداشتم. به هیچ وجه دوستش ندارم. اما تنها ناراحتم ، دو فرزندم هستن که گناه دارن.
من ۴۳ سالمه تو سن ۱۷ سالگی با ی اقای ۲۳ ساله ازدواج کردم با تمام مشکلاتی که این اقا داشت ساختم کمک کردم خونه ساختیم باهم ماشین خریدم بعد از چند سال داداشم فوت کرد این اقا رفت و زن داداش منو صیغه کرد وقتی شنیدم دنیا رو سرم خراب شد چون پدرو مادر نداشتم و۳ تا فرزند داشتم زندگی کردم این اقا هم صیغه زن داداشم تموم شد قسم خورد که دیگه نمیره سمتش من بخشیدمش بخاطر بچه هام الان دوباره اخلاقش عوض شده با کوچکترین بهانه منو کتک میزنه فحش میده دوباره فهمیدم داره بهم خیانت میکنه همش میگه بیا توافقی بریم جدا بشیم دگه نمیتونم باهات زندگی کنم تا حالا هم بخاطر بچه ها باهات ساختم .کارم شده گریه کردن تو این سن چکار کنم
من 5 سال ازدواج کردم عاشق همدیگه بودیم اون خیلی بد اخلاقه 5 سال نزاشته آب خوش از گلوم پاین بره همش دعوا همش بحث حتا برای چیز های خیلی کوچیک دیگه تحمل کردنی نیست من 18 سالمه و اون 25 سال یه بچه 2 ساله هم دارم دیگه نمیتونم زندگی کنم چند بارم خودکشی کردم ولی جز عزاب دادن خانوادم چیزی دیگه ای نشود خانوادم پشتم نیستن با من مثل برده رفتار میکنه همش تو جمع منو مسخره میکنه حتا تو جمع جاری ها مم منو کتک زد خیلی خستم نمیدونم چیکار کنم اگه میشه راه حل برام پیدا کنید تا دیر نشود
تازگیا فهمیدم شوهرم به من خیانت میکند و نن 4تا بجه دارم چیکار کنم حالم بده میترسم بچه هامو از بگیره
من آقا هستم. ۲۶ سالم. پنج شیش ماه عروسی کردم دوتا بچه دارم یکی دوسال یکی. نو ماه از اول. عروسی نخواستم با این عروسی. کنم علاقه. نکردم. از محضر فرار کردم. خانوادم. مجبورم. کردن. خیلی بزرگه متولد ۷۲. دارم. دیونه میشم. نمیدانم چکار بزور. دارم زندگی میکنم. منو کمک کنید. چکار کنم. حاظر نیست طلاق. بگیر میخام طلاق. پشت قابله بیست پنج ملیون نوشتم. بخدا خسته شدم علاقه ندارم. خانواده منو سرار کردن با آین اونم با سحر جادو تورخدا کمک کنید همراهم کنید دارم ممیرم ازین مصیبت هی دارم فک میکنم یک فکاری بد خودم بکشم یا چیزی تو خدا کمک کنید
سلام .من 6ساله ازدواج کردم ی پسر5ساله دارم باهمسرم خیلی مشکل دارم از نظر جنسی مشکل داره اصلا کار نمیکنه خیلی بد دله میخوام جدا شم اما پسرمو نمیده چیکار کنم
سلام من خانم ۴۰سال یک پسر ۱۳ ساله دارم .من بخاطر اخلاق شوهرم بی توجهی دست بزن دارد .حرفهای بدی جلوی پسرم بهم میزنه .خرجی بهم نمیده می خواهم طلاق بگیرم .خیلی پرخاشگر هستش مرسی جواب بدین
سلام خانمی هستم 24ساله همسرم 31 سالشه ی دختر 4 ساله هم دارم. همسرم سر هر چیزی صداشو میبره بالا زود عصبانی میشه منو کتک میزنه خیلی ازهم دلسرد شدیم ولی فقط بع خاطر ترس از طلاق و جدایی از دخترم جدا نمیشیم.
هر روز دعوا هر روز بحث به نظرم خانومم مشکل روانی داره به خاطر هر چیز کوچکی پیش بچه ها هر چی از دهنش در میاد میگه تحقیرم میکنه مشکل جسمی دارم تحت پوشش بهزیستی هستم این شده نقطه ظعف من تا حالا فقط حرف شنیدم و سکوت کردم میگه فقط به خاطر بچهها موندم تو زندگیت
دو تا بچه دارم ولی به خاطر خیانت شوهرم میخام طلاق بگیرم
همسر من فحاشی میکنه دو تا فرزند دارم عاشق بچه هام هستم چکارکنم به فکر جدایی هستم ولی نگران فرزندانم میشم برای آینده
من با همسرم مشکل دارم دوتا فرزند دارم یکشون یکسال ۸ ماه یکی دیگه ۸ ماهش الانم قهر کردم ولی بچه ها رو نداد به من باید چه جوری اقدام کنم برای حضانتشون قبل طلاق
سلام من 29 سالمه دوتا بچه دارم شوهرم سرکار نمیره بتمن خیلی عصبی و بد اخلاق برخورد میکنه ولی با خانواده خودش خیلی آروم و منطقی رفتار میکنه .معتاد هم هست. حالم خیلی خرابه ادامه این زندگی برام خیلی سخته چون جلو همه ضایم میکنه داد میزنه وسایل خانه رو میشکنه ولی بخاطر دوتا دختر بچه م مجبورم ک تحمل کنم
سلام وقتتون بخیر من چند وقته که به فکر طلاق هستم ۱۲ساله ازدواج کردیم یه پسر۹ساله داریم.همسرم تو کاراش حساب کتاب نداره هرچی درمیاره خرج خانواده اش و این طرفو اون طرف میکنه ۱۲ساله که با مادرشوهرم تو یه حیاط زندگی میکنیم دیگه خسته شدم در ضمن شوهرم یه وقتایی قمار بازی هم میکنه و تریاک هم استفاده میکنه
ببخشیدمن۱۲سالاستازدواجکردم.ازهماناوایلباشوهرممشکلعدمتفاهمواعتیادهمسرراداشتم،بهمدت۴سالاستایشاناعتیادراکنارگذاشتهولیازلحاظاخلاقیهیچبهترنشدهداعمبامنسرجنگدارد،همفکروهمراهنیست،ونمیتوانمبااوصحبتکنم.هروقتخواستمازلحاظکلامیبهاونزدیکشومباتحدیدوفحاشیروبهروشدهام.فلذاچندموردهمخیانتمجازیازاودر.وشیشدیدمواینکهایاجوردیگریهمخیانتداشتهاللهاعلم.هربارهماعتراضکردمباکتککاریوفحاشیمراراندهوساکتمکرده.اصلاهمراهمنجایینمیرودمگرخانهیاقوامخودشحتیبهمادرمهمبخواهمسربزنمکهراهدوراستبایدتنهاییبروم،اکنوناحساسبدبختیشدیدمیکنمگاهیبهخودکشیفکرکردهامولیکودکیکسالهامراچکارکنم.فلذاخستهاماگرامکاناترفاهیوکارداشتمخیلیوقتبودترکمنزلکردهبودم.الانبرایاقدامبهطلاقچهمشاورهایبهمنمیدهید.ممنون
سلام اختلاف دارم اما بچه ۱ ساله ای دارم ک همش به فکرشم واقعا داغونم. همسرم چن مدتی ک بهم بی احترامی میکنه و اصن توجه نمیکنه حتی حرفایی ک میزنم گوش نمیده چه راجع به خانواده باشه یا نه خانوادش منو اذیت میکنن اما هیچ گونه دفاعی نمیکنه بعد ک منم درد دل میکنم حتی نمیشنوه. لطفا کمکم کنید ما با خانواده همسرم و براد شوهرم تو یه ساختمون زندکی میکنیم و هر روز دعوا داریم و همه شنیدن و هیچ آبرویی برامون نمونده و زندکی مت تلخ تر و تلخ تر میشه و همه ی این ها موندگار در ذهن خودم هست امروز حتی مسخره کرد و گفت طلاق میدم
سلام احساس میکنم هیچ کس منو دوست نداره سعی میکنن از من فاصله بگیرن تو کلاس خیلی تنهام. یه گوشه ای کلاس تنها نشستم هیچ کس بهم توجه نمیکنه خسته شدم به فکر خود کشیم به قران خیلی سخته. مامانم دلمو میکشنه بابام میشکنه همه دلمو میشکنن دلم فریاد زدن میخاد. من همسرم و دوست داشتم. اما خیلی اذیتم کرده با کمر بند کتک کاری کرد، منو خفه کرد، از ترس از دست دادن بچه ها، میترسیدم به خانواده خبر بدم
من اهل رشت هستم. شوهرم همدان. هفده ساله ازدواج کردیم. البته دو سال عقد بودیم. سه فرزند دو دختر سیزده و ده ساله و یک پسر شش ساله داریم. زود بچهدار شدیم. البته خداخواسته. از دوره نامزدی ی سری از پرخاشگریها و محدودیتهایی که احساس کردم شوهرم داره برام ایجاد میکنه باعث شده بود از انتخابم پشیمون بشم. این رو هم بگم سه سال دوست بودیم. ایشان در شهر رشت دانشجو بود و از اون طریق هم رو دیدیم و آشنا شدیم. فکر میکردم به مرور بهتر میشه ولی بعد از عقد و اولین ارتباط جنسی کاملا توی ذوقم خورد چون دیدم که فقط ابزاری هستم برای ارضا شدنش. شش ماه بعد از عروسیمون با ی دختر دانشجو دوست شد البته دو سه روز طول کشید چون من فهمیدم. ولی برای من که از خونوادهم دست کشیده بودم و. حتی از انتخابم پشیمون شده بودم این ی ضربه کاری بود. کلا تمام حسم نسبت بهش از بین رفت و دیگه برام فرقی نمیکرد که با ی نفر باشه یا صد نفر. بخاطر حفظ آبروی پدر و مادرم برنگشتم و ادامه دادم و تنهاییم رو با کار کردن پر کردم. مقالههای دانشجویی میگرفتم و ترجمه میکردم. اون موقع سرباز بود و تا چندین سال بعدش هم درآمد چندانی نداشت و به این درآمد کار کردن من نیاز داشت. سال ۹۸ از طریق آگهی با آقایی در تهران آشنا شدم که در کار ترجمه کتابهای روانشناسی بود. وقتی پیشرفتم رو دید سر مخالفت گذاشت و بدبینیهای اوایل ازدواج شدت گرفت و به رابطه من و و اون آقا مشکوک شد در حالی که هیچ جایی برای این شک باقی نزاشته بودم و تماسهامون و همه چی در حضور ایشون بود. ولی بقول خودشون به من حسادت میکردند. تصمیم گرفتم جدا شم ولی بخاطر اینکه پسرم کوچیک بود و به وساطت پدرش برگشتم. در تمام این سالها هیچ توجهی از ایشون ندیدم.
نميدونم جدا بشم يا نه دوتا بچه دارم اصلا حال خوبي ندارم نميتونم بچه ها مو با خودم ببرم از زمان عقد تا الان هزار بار بهم خيانت شده تا الان تحمل كردم ولي صبرم سر اومده
لطفاً منو رو راهنمایی کنید همسرم حدود 3 ماهه ازم طلاق گرفته البته خودش در خواست طلاق داده میگه دوست ندارم با تو زیر یک سقف زندگی کنم هر وقت تو رو نبینم از نظر روحی خوبم در ضمن ما یک پسر هفت ساله نیز داریم من خونه رو بهشون دادم تا با هم زندگی کنن چون میگه جایی ندارم برم خونه بابام هم نمی رم من همش بهش اصرار میکنم تا باز هم ؛ با هم مجددا ازدواج کنم چون اصلا طاقت دوری اونها رو ندارم و به شدت نگران آینده فرزندم هستم می ترسم پسرم رو از دست بدم و به مادرش وابسته بشه و منو مقصر بدونه این فکر خیلی آزارم میده تو رو خدا راهنمایی کنید چکار کنم خیلی تو فکرم
سلام دارم دق میکنم دوتا بچه دارم شوهرم خیانت میکنه کتک میزنه تحقیر میکنه ب بچه ها یاد میده بیاحترامی کنن میخوام برم جایی ندارم پدرومادرم فوت کردن دختر ۴ سالمو چکار کنم
من دوتاپسردارم ۹ ساله ویک سال ونیمع.الان قهر کردم شوهرم نذاشت بچه ها رو بیارم بعداز یه روز خودش آوردشون الان من میخوام برشون گردونم ولی شوهرم زیر بار نمیره باید چکارکنم
هزاران افسوس ک همه از زندگیشون راضی نیستن ??
با سلام و وقت بخیر.من دو تا فرزند دختر هشت ساله و چهار ساله دارم اولی تازه هفت رو تموم کرده دومی تازه سه رو تموم کرده ده سال از زندگیم میگذره و تو این ده سال همسرم شغل ثابت نداشته سه چهار سالشو کامل بیکار بوده تو این ده سال با کمک اطرافیان یعنی خواهر و برادرم گذروندم بعد از ده سال سه ماهه مرتب میره سر کار و باز ما لنگیم تازه متوجه شدم که درآمدش خیلی بیشتر از اونچه هست میگه آذوقه نمیخره خرجی نمیده همیشه وعده آخر هفته رو میده و آخر هفته هم خبری نیست با وجود بچه ها سر کار رفتن هم سخته د. شرلیط مالی و روحی بسیار بدی به سر میبرم.لطفا راهنمایی کنید در ضمن پدر و مادرم فوت شدن هیچ حمایت کننده مالی و معنوی ندارم و در صورت طلاق باید از بچه هایم بگذرم چون توان نگه داری به لحاظ مالی ندارم بجه هایم بدون من داغون میشن چون واقعا چندان آدم مسئولی در برابر بچه ها نیست دختر بزرگم یه روز منو نبینه زیر چشاش،گود میفته واقعا در مانده شدم.
سلام،9ساله با همسرم ازدواج کردم، حاصل دو فرزند 8و6ساله، همسرم دست بزن داشت، حتی بچه هارو کتک میزنه، تقریبا 7ماه پیش پیام داد به داییم گفت که میخوام طلاق بدم، پدرم اومد دنبالم، بعد ده روز طبق بزرگ ترها برگشتم زندکیم، متاسفانه همش از گذشته صحبت میکرد، منم مجبور میشدم بگم، بعد خسته شدم تحملم کم شده بود، استرس گرفتم، برگشتم خونه پدرم با بچه ها، اومد بچه هارو برد، الان دوماهی هستش که منزل پدرم هستم، بچه ها هیچ تماسی بامن نداشتن، میشه لطفا راهنمایی کنید
همسرم به طور پنهانی در فضای مجازی با خانم ها چت میکنه. احساس میکنم رابطه اش بیشتر از این حرفهاست. من واقعا به پاش موندم با تمام سختی هایی که زندگیش برام هدیه آورد و تنها دلخوشی من پاکیش بود. اما الان اعتمادی بهش ندارم. میخوام طلاق بگیرم…چندین دفعه است داره اینکارو میکنه.اصلا حالت پشیمانی نداره…بداخلاق عصبی و بددهان شده…فقط پسرم… فقط بخاطر پسرم تا الان صبر کردم. اون خیلی حساسه. من از صمیم قلبم عاشقش بودم… واقعا دوسش داشتم اما الان احساس میکنم عشقم رو برای آدم نامناسبی خرج کردم!من زیبا ، مستقل، قوی و مهربان هستم… فکر میکنم حتی الان هم برای من گزینه های مناسب تری وجود داره… همسرم مهربانی بلد نیست. عشق ورزیدن بلد نیست. به جاش تا بخواهید عصبی و بدخلق هست. قبلا خیلی دوست داشتنی بود… من رو هم دوست داشت. ولی الان عوض شده… با زن های دیگه چت میکنه…صحبت میکنه…واقعا تحمل این وضعیت برام سخته…دو سه بار برای دادخواست طلاق خواستم اقدام کنم…فقط بخاطر پسرم موندم چیکار کتم…اون چه گناهی داره که پدرش سست عنصره؟من هنوز به کسی چیزی نگفتم
سلام. خیانت مراحلی داره که اولین گام هاش چت کردن هست. اون هم چت با افراد غریبه که در گام نخست ترش وجود داره. قطعا درک می کنم برای یک زن خیلی سخته ولی با مراجعه به مشاور خانواده شاید بشه تغییر رویه بدن و دوباره همون مرد سابق شن. ولی اگر یک زمانی تنها دلیل زندگیت داشتن بچه بود، دلیل قانع کننده ای نیست. بالاخره طلاق هم یک راه هست ولی آخرین و تنهاترین راه
من روانشناس نیستم مسلما شما حرفه ای ترید ولی به زوج بچه دار عشق طلاق (در حالت طلایی لطفا طلایی ازدواج کنید(همسطح و هم تراز) خیلی پستید اینقدر خودخواهید که اون بچه های بی گناه رو نمی بینید دس از خودخواهی بردارید ادامه بدید چون بچه ها به شما نیاز دارن نکنه یادتون رفته ۴ تایید نه دوتا
من از خانواده ی همسرم خیلی فوحش و ناسزا و تهمت شنیدم اما شوهرم هیچ وقت سعی نکرد که با خانوادش حرف بزنه و دلیل این کاراشونو بپرسه. همیشه سکوت میکنه. لطفا راهنماییم کنید واقعا خسته شدم از حرفاشون. در ضمن دوتا بچه دارم و هرسری که خاستم جدا بشم. فکر بچه ها نمیذاره
من ۱۴سالم بوده ک ازدواج کردم وشوهرم ادمی بود ک خیلی بهم گیرمیداده ومیده ومن مثل یه زندانی بودم ینی نه پارکی نه بیرونی نه تفریحی نه مسافرتی هیچی نداشتم وتوی این مدت ک ازدواج کردیم خیانت دیدم ازش وحتی انقد گیر میدادک من اصلا بازار نمیفرفتم خرید اصلانداشتم ومثل برده بودم دوتا بچه دارم بچه هامم خیری ازش ندیدن وخب باباشونه دیگه والان دیگه اصلا دوستش ندارم ومیخوام طلاق بگیرم وفقط ترسم اینکه ابروش میره جلوی فامیلش وبچه هام
سلام لطفاً منم کمک کنید هشت سال زندگی مشترک همش کتک وفوش دو تا بچه دارم بچه ها هم کتک میخورم میگه بابام منو میزده مامانمو میزده منم شما هارو میزنم چکار کنم خسته شودم طلاق بگیرم بچه هام چی میشن فقط به پول فکر میکنه همه چیزش پول شه
سلام من یه خانم هستم میخوام طلاق بگیرم سه تا بچه دارم زیر هفت سال دارم. ایا حضانت بچه هام به من میدن؟
همسرم با یک زن بدکاره چن بار چت کرده،میگه دردودل کردم.من تعریف زنه رو میشنوم.یک زن جوان که طلاق گرفته و بقیشوخودتون بفهمین.من اصلا نمیتونم تحمل کنم ولی میگم اگه جدابشم پسرمو چیکارکنم،سه سالشه
سلام منوزنم طلاق گرفتیم سه ساله یه بچه ۱۰ساله دختردارم یعنی میشه باز بیاد سره زندگی
سلام ۶سال پیش با خانمی ازدواج کردم خیلی دوستش داشتم همه چی بپاش ریختم همه چی تا قبل از جشن عروسی خوب بود. جشن عروسی بدلیل برخی مسائل خراب شد . از اون به بعد زندگی کلا درگیر دعوا و حاشیه شد. به حدی که حتی به خودکشی فکر میکردم من پیش خودم گفت با اومدن بچه اوضاع بهتر میشه ولی فرقی نکرد. خسته شده ام. دخترم ۶ سالشه. میخوام جدا بشم نمیدونم چکار کنم خسته شده.
من از همسرم خسته شدم، اما دوتا بچه دارم ک ۵و۷ساله هستند، نمیدونم چه تصمیمی بگیرم،همسرم به دوستام، خواهرام، عمه هام خانوم همسایه،و… هرکسی چشم داره، و بهشون پیشنهاد میده و من چندین بار ب خاطرخودمو بچه هام بخشیدمش، خیلیا از من دوری میکنن بخاطر همسرم افسردگی گرفتم هیچ کس ب من حق نمیده و میگن آبجیت جداشده تو نباید جداشی، اصلا بخاطر بچه ها باید بسوزی و بسازی، من باید چیکار کنم، لطفاً راهنماییم کنید، ممنونم
سلام من خانمی 3ساله هستم سه فرزند 8ساله دوسال ونیم وهشت ماهه دارم شوهرم معتادبه تریاکه وخیلی بددهن بداخلاق وخسیسه خیلی اذیتم میکنه میخوام ازش جدابشم میشه راهنماییم کنید
سلام وقت بخیر با کودک ۲/۵سال تصمیم به جدایی دارم آیا امکانش هست بعد هفت سالگی اگه بچه م بخواد پیش من باشه دادگاه قبول کنه؟
من یک خانم 30ساله هستم دوتا بچه دارم همسرم ده سال از خودم بزرگتره. از همون نامزدی مشکل داشتیم بانم دعوا تمام زندگیمون کف. ست بقیه بود همت تعریف کردنش بعد ازدواج دیدم کتی یه شغل نداره کتی الان هرکاری باشه بیفته انجام میده پول.دراوردنش توی این 6سال و خور ه ای شده بخور نمیر برای منو بچه تا خرجی نمیکنه پول بخواهیم نمیده میگ ندارم فقطبه کرف خواهر مادرشه کتی سکه ازدواجمون ک اولین عوامون شروعش بود به حرف خواهرش تغییر دادیم چندین بار سر حرف های اونا منو تا حد مرگ زده این چند ماه پیش درخواست طلاق دادم ولی اومد گفت ببخشید منم خر شدم بخشیدم الان بازم داره ادامه میده پشمونم بخشیدمش نمیدونم بادوتا بچه چیکارش کنم هیچ تلاشی برای زندگی نمیکنه میگه لیاقتت در همین حده اینم بگم خانواده من از هر لحاظ از خانوادش بهتر هستن دیگه حتی بهمون اهمیت هم نمیده حرفای سوزاننده که بلد شده فقط میگه ادم اتیش میگیره. من فقط شکایت میکنم بهش همین دستم به هیچ جا بند نیست الان طلاق بگیرم ؟بچه هامو میخوام چجوری بگیرم ازش ادم مریضیه حتی خانوادش ازش میترسن
منم میخوام جداشم ولی با 2تا بچه نمیشه
سلام من شوهرم مشکل داریم میگم میخام برم میگه برو ولی بچتو نمیدم چیکار کنم دیگ طاقت ندارم ک باهاش بمونم. خیانت میکنه بعضی شبا نمیاد خونه هر چقدم ک میگم اگ کسی هست بگو تا من برم کنار آخه من نمیتونم بادروغ زندگی کنم اونم زیربارنمیره هشت ماهه ک این مشکلو داریم ولی مشکل اصلیم بچمه چیکارکنم بذارم برم بخدادیگ حاضرم ازبچم بگذرم بریدم دائم فکروخیال دارم
سلام خوب هستیم من میخوام از شوهرم جدابشم دلیلشم بداخلاقی کتک کاری باهرچیز کوچکی منوازخونه میندازه بیرون ی دختر۶ ساله دارم پیش باباش دلم خیلی براش تنگ شده ازطرفی هم نمیخوام برگردم لطفا راهنمیایی کنین
من و همسرم خیلی با هم مشکل داریم دو بار برای طلاق گرفتن جدی بودم و فقط بخاطر بچه هام تصمیم گرفتم به زندگیم با ایشون ادامه بدم اما خیلی سخته و من دیگه طاقت این همه بی احترامی و سختی رو ندارم نمیدونم کار درست چیه میگم بیا بریم مشاوره میگه من مشکلی ندارم مشکل از توئه خانواده خوبی هم ندارم که بچه هامو بهش بدم بزرگ کنه پسران دو ساله و پنج ساله هستن خودش هم اصلا شرایط مالی درستی ندارند بخاطر همین دارم باهاش زندگی میکنم گاهی به فکر خودکشی میفتم از بس تحقیرم میکنه و آدم حسابم نمیکنه
من میخواستم طلاق بگیرم از زنم یه دختر ۲ساله دارم خواستم بدونم دخترم حضانت به من میدن یا خانومم
بیخشید من یه بچه دوماه دارم و نمیتونم با بیکاری شوهرم زندگی کنیم و خودم سنی زیاد ندارم که بچه دار شدم هنوز یکساله هم نیست که ازدواج کردم ولی زود باردار شدم
خانم ۳۶ ساله ،۹ساله ازدواج کردم و فرزند پسر ۳.۵ ساله. از نظر روانشناسی برای پسرم،حضور فیزیکی پدر و مادر تا چه حد میتونه مهم باشه . الان هم چندساله طلاق عاطفی. مشکلات من خیلی پیچیده و طولانی هست،اما مشکل اصلی در مورد ۱.ادامه زندگی مشترک یا خاتمه،هست و ۲.اینکه بعد از جدایی رسمی زندگی زیر یک سقف بخاطر فرزند صلاحه یا خیر؟چند ساله افسردگی تقریبا شدید مبتلا شدم ، و شروع دوباره کار و ادامه تحصیل برام خیلی سخته.میترسم طلاق رسمی اوضاع روحی ام رو بدتر کنه ،
سلام ببخشید من ۳ماه طلاق گرفتم یه دختر ۲ساله دارم که نفقه براش برجی ۱میلیون بریدن اما من اجاره خانه و کلی خرج دخترم داخل ۱ماه میشه و بخاطر دخترم نمیتونم برم سرکار چون جای ندارم بزارمش نمیتونم واقعا از دخترم دل بکنم و بدمش به پدرش چیکار باید بکنم
سلام. من میخوام ازهمسرم جدابشم وطلاق بگیرم چون داره بهم خیانت میکنه. همسرم چهار سال داره بهم خیانت میکنه با زن شوهر دارودوتا هم بچه داره همه چی خودم دیدم اما گردن نمیگیره. اصلا خواب نداره اصلا برای منو بچهاش وقت نمیزاره من یه زنم به عشق نیاز دارم به اینکه حداقل درروز یه بارزنگم بزنه اصلاانگار نه انگار منم زنگش میزنم دعوا داره. میخوام طلاق بگیرم بت اینکه دوستش دارم ولی دیگه خسته شدم. فقط دوست ندارم بچهامو ازدست بدم.
الان همسرم در زندان بسر میبرد قرار هست یک ماه دیگه زندانیش تمام بشه دلم میخواد طلاق بگیرم تورا خدا مرا راهنمایی کنید الان هم دارم با مادر شوهرم زندگی میکنم خونه مال خودم هست یعنی خودش خونه بنام زده تا براش وثیقعه بزارم الان هم براش گذاشتم هر چند وقتی میادو میره خیلی بد بینه حرف بد میزنه وبعد میگه اصلا باخانوادهات کاری نداشته باش نمیخواد حتی تلفنی باهاشون در تماس باشی یه دوسالی هست که در زندان هست من ماندم با دو بچه هر وقت که میاد همه میگه پول میخوام من هم دارم با یارانه ویه مبلغی که کمیته امداد بهم میده دارم زندگی میکنم تورا خدا کمکم کنید سپاسگزارم. فقط بخاطر بچه هام دارم این زندگی تحمل میکنم هم کتک کاریم میکنه که یه وقت ها برادرش صدا میفهمه میاد باهاش دعوا میکنه
سلام من یه تا بچه دارم خیلی بهشون وابسته هستم ولی شوهرم ظلمم میکنه میترسم درخواست طلاق بدم بچه هام ازم بگیره خیلی نیاز به کمک دارم لطفاً جواب بدین. شوهرم من کلن عصبی هست مدام بهم فحش میده مسخرم میکنه حس خیلی بدی دارم بین دوراهی گیر کردم میترسم بچه هام ازم بگیره مدام تهدیدم میکنه ظلمم میکنه. واقعا برام سخت شد زندگی باهاش میاد خونه کل خونه رو میریزم به هم. به نظرتون طلاق بهتره چون خودم حس میکنم مهریه بگیرم طلاق بگیرم برم با بچه هام زندگی کنم
سلام من فرزند پسر دارم میخام از شوهرم جدا بشم حضانت پسرمو میتونم به پدر بزرگش بدم. من دوسال هست که پیش مادرم زندگی میکنم و مهریه رو به اجراع گذاشتم فرزند پسر دارم ،6ساله شوهرم به مواد گرفتار شده والان به خاطر مواد در زندان به سر میبره منم در توانم نیس که بچمو بتونم نگر دارم از یه طرف هم دلم به حال بچم میسوزه حالا یه راهنمای میخام آیا چیکار کنم بچمو به پدر بزرگش بدم یانه. ولی از آینده بچم میترسم تو شمال زندگی میکنن..نمیدونم آیا بچمو به مدرسه میفرستن یانه. از یه طرف هم خواستگار دارم پسرمو قبول نمیکنه
من شوهرم زن دوم گرفته دوتا بچه دارم نمیخوام باهاش زندکی کنم ولی بچه هام خیلی ناراحتن از جدایی مون چیکار کنم
سلام ، منو همسرم رابطمون طوری شده که لحظه ای باهم خوبیم لحظه ای بد ، همیشه منو مقصر همه چی میدونه و اصلا اشتباهاته خودشو نمیبینه. از هم بدمون اومده از بس رابطمون سرد و گرم شده ، تصمیم به جدایی گرفتم منتها دو تا بچه دارم و نمیدونم چیکار کنم
من از همون روز اول زندگیمون هیچ حسی بهش نداشتم ولی چون بهش تعهد داشتم باهاش زندگی کردم عوض اینکه بهم محبت کنه منو طرف خودش بکشه هیچ بدترش کرد بعد چن هفته از زندگیمون کتکم زد هیچ کلا باخانوادش بود خرجی هم نمیداد هرچی خانوادش میخورد به منن از غذای اونا میدادن پنج سال زندگی من به همان منوال گذشت دراین پنج سال دوبارع حامله شدم یکیش ناخواسته بود چون زندگیمو میدونستم نزاشتن بچه رو سقط میکردم نزاشتن بعضی موقعه ها درست میشه ولی تا بیای پول برای نیاز بخوای زندگیه من باز همون میشه از قبل عید قهریم تا الان اصلا اهمیت نمیده ک ما گشنه موندیم یانه من دوتا دختر دارم بخاطر دخترام موندم طلاق بگیرم یا نه شبا هم دیر میاد مشکلمو نمیتونم به کسی بگم خانوادمم میگن چون بچه داری نمیتونی طلاق بگیری واقعا بادوتا بچه موندم چیکار کنم بچه هارو کجا بزارم برم کار کنم اینکه منم نیاز به محبت نیاز به زندگی دارم هیچ کس منو درک نمیکنه ممنون میشم راهنماییم کنین
سلام خسته نباشید من یک دختر ۸ ماهه ویک پسر۶ ساله دارم و از شوهرم میخواهم طلاق بگیرم میخواستم بدانم تکلیف فرزندانم چه میشود. من باشوهرم ۷سال است که ازدواج کردم. واوایل زندگی مشترک چند سری دست به زن داشته. از اینکه برای خانواده خودش خیلی ارزش قائل است اما برای خانواده من نه.ناراحتم.
کار شما خیلی عجولانه ست و اساس درستی ندارد شما باید حل مسئله بلد باشید نه میدان رو خالی کنید ، نوشتید اوایل دست بزن داشتن پس الان این اتفاق نمیفته چرا بخاطر خونواده هاتون زندگیتون متلاشی بشه و عشق بین دو طرف از بین برود ،،تکلیف بچه ها رو دادگاه مشخص میکنه معمولا بچه تا ۷ سالگی حضانت با مادر است. خواهشا یه کم بیشتر رو خودتون کار کنید شما باید فردای نوعی آموزش دهنده خوبی به بچه هاتون باشید نه اینکه کم آوردید تموم کنید
سلام منم خانم ۲۶ساله ام دوتا بچه دارم شوهرم همش به حرف مادرش گوش میکنه زندگی ما همیشه تلخه نمیدونم باید چیکار کنم بهم خیلی بی احترامی میکنه کتک میزنه فحش میده به خودم خانواده ام بخدا خسته شدم فقط بخاطر بچها دارم تحمل میکنم هرچی باهاش حرف میزنم فایده نداره اصلا منو آدم حساب نمیکنه خیلی قرور داره بخدا همش گریه میکنم شب روز بنظر شما چیکار کنم طلاق بگیرم یا زندگی از بس با لقد زده تو سرم همیشه سر دردم سرم گیج میره آه خدا چرا این آدم اینجوریه چند بار خواستم خودمو بکشم دخترم نذاشته
سلام، ۳۹سالمه وشوهرم ۴۳سالشه، ۱۵ساله ازدواج کردم، سه فرزند دارم، هیچ وقت با شوهرم تفاهم نداشتیم، ۵ساله بایک خانم که هیچ برتری نسبت به من ندارد رابطه داره. بارها قهر کردم، تهدید کردم، نصیحتش کردم ولی فایده نداشت. در رفتارش هیچ عشق ومحبتی نسبت به من ندارد، فقط به خاطر بچه ها م و حرف مردم دارم تحملش میکنم. همیشه تو تنهایی گریه میکنم وغصه میخورم، لطفاً راهنمایی ام کنید که طلاق بگیرم یانه؟ اینم بگم کارمندم واز نظر مالی مستقلم.سلام، بارها تهدید به طلاقش کردم، ولی دیگه حرفام براش تکراری شده، تا میخوام باهاش درباره ی مشکلم حرف بزنم میگه ساکت باش حوصله ندارم. گوشیشو روی من قفل کرده تا نتونم از کاراش سر دربیارم. همش بهم کم محلی میکنه، از نظر مالی تامینم نمیکنه میگه خودت کارمندی، از خیانتی که بهم میکنه خیلی ناراحتم احساس میکنم افسردگی گرفتم. صبح میره سرکار شب می یاد وقتی هم می یاد میگه خسته ام و میگیره میخوابه وهیچ صحبتی بین ما رد وبدل نمیشه، همه جا تنها وبدون من میره گردش ومهمانی.از اول زندگیمون همه ی اموالش از من پنهونه،خیلی بهم دروغ میگه،توی فامیل به یک آدم دروغگو معروفه،همیشه به خاطر اخلاقش پیش خانواده واقوام خجالت میکشم،از نظر تحصیلات هم خیلی نسبت بهمن پایین تره،همه به من میگن حیف توکه زن اینی،بخدا فقط بخاطر بچه هام تحملش میکنم،ولی تازگیها فقط دارمبه جدایی فکر میکنم،بیشتر هم بخاطر خیانتی که بهم میکنه، به نظر شما با این وضع به زندگی باهاش ادامه بدم؟ لطفاً بطور جدی راهنماییم کنید. متشکرم.
سلام ۳ سال ک ازدواج کردم و تو این ۳ سال واقعا نهایت صبر و سکوت رو بکار بردم و همسرم متاسفانه از من سواستفاده کزد و نگفتن کتک کاریاش به خانوادم رو پای کسی نداشتن من گذاشت و خودش و مادرش خیلی منو غریب کش کردن به حدی ک دیگه حاضرم پول بدم ولی ریخت شوهرمو نبینم وقتی به خانوادم گفتم چه بلایی سرم اوردن تو این ۳ سال اونا هم حمایتم کردن من ۱ بچه دارم ولی مشاور گفته جون بچمم در خطره و پیش خودمه. چون لچه دارم آیندش با طلاق من نابود میشه؟ فقط حس عذاب وجدان بچم
سلام وقت بخیر من و همسرم ١١سال ازدواج کردیم دوست بودیم ٣ سال بعد از همون دوران عقد مشکل جنسی داشتم که به خانوادشون گفتم و گفتن ما همه همینجوری هستیم و غیره وبعد اونا شرایط مالی نداشتن و همسرم با دروغ گفته بود. خونه بهش میدن و ندادن و پدرم به ما خونه داد و بعد مشکلات بی مسئولیتی همسرم و متاسفانه خانواده اجازه جدایی به من نمیدادن و من بعد از ٨ سال یک بچه اوردم و الان سه سالش هست و سه ماه پیش سر یک شغل ثابت که شوهرم نداره و همش در حال عوض کردن شغل هست مشکل دارم خیلی تایم ها اصلا شغل خاصی نداشته و در دفتر بیمه خواهرش با حقوق کم کار میکرده و بعد این سه ماه پیش بحثم شد سر شغل و درامد چون خرج من رو پدرم و خواهرم میدن مگر خیلی مبلغناچیزی ایشون بدن و در حد خریدهای اولیه خونه و تازگی متوجه شدم دوست دختر دارن و دعوا شد و من دیگه تصميم به جدایی گرفتم فقط بخاطر بچه نگرانم گرچه احساس میکنم جدا شدن برام بهترین راه هست چون این آقا بی مسئولیت و دروغ گو بودن از اول و میل جنسی هم نداشتن و الان هم میگن تحملم میکنن بخاطر بچه. میخواستم ببینم این تصمیم برای بچه من درست هست یا نه نمیدونم چه کاری باید بکنم
من ۱۹سالم بود ازدواج کردم بادوست برادرم از خانواده ای نسبتا پر جمعیت ووضع مالی خوبی نداشتیم وهمسرم خانواده کم جمعیت وضع مالیشون تقریبا بهتر از ما بود من به خاطر عدم توانایی پدرم ونداشتن پول وقتی میخواستم جهاز تهیه کنم نداشتم تمام تلاشمون وکردیم که جوربشه اما این جهاز در اندازه ای نبود که شوهرم بپسنده واز اونجا شروع شد بدبختیای من خلاصه شوهرم نصف جهاز منو خودش خرید ومارفتیم سرخونه زندگیمون اما بیشتر به جهنم میخورد تازندگی وشوهرم یه دونه خواهر داره که موقع ازدواج مادر شوهرم تو همه چی براش سنگ تموم گذاشت و این موضوع باعث میشد سر کوچکترین اشتباهی که من توزندگیم انجام بدم دعوا وکتک کاریم شروع بشه از بد دهنی وتوهین به خودم تا توهین به خانوادم اصلا تربیت درستی ندارن خانوادگی بس که پول وپولداری چشم همشون وکوتاه کرده مادر پدرش به جای تربیت فقط یاد دادن بهشون که به پول طرف احترام بزارید نه به خود طرف الانم که نزدیک هجده سال از این ازدواج لعنتیم میگذره ومن یه روز رنگ آرامش وندیدم نمیدونم چی بگم ولی دلم به حال پسر ودخترم میسوزه که دارن این وسط نابود میشن وهیچ کاری ازم برنمیاد
من ۳۸سالم هست سه فرزند دارم در سن ۱۶سالگی ازدواج کردم بدون تصمیم خودم واصلا همسرم و دوست ندارم . در حدی که از رابطه سکس با او نتنها لذتی نمیبرم بلکه متنفر هم هستم . دلم میخواد از او جدا بشم ولی بخاطر بچه ها نمیدونم چکار کنم
عین زندگی من همی داستان داشتم تا طلاق گرفتم بچه هام گرفتم ازش
سلام دقیقا همین وضع رو من دارم فعلا موندم چی کار کنم
سلام من دوتا دختر ۱ ساله ۴ ساله دارم منو همسرم میخوایم طلاق بگیریم به نظرتون چیکار کنیم که اسیبی به دخترامون نزنه؟اوایل ازدواج من بهش خیانت کردم الان اون بهم خیانت کرد و دوستم نداره و میخواد طلاق توافقی بگیریم من بخاطره دخترام دوس ندارم جداشم ولی اون میگه وقتی اعتمادی و دوس داشتنی بینمون نیس بهتره جداشیم
خانم ۳۴ هستم که حدود ۹ساله که به دلیل بیماری که داشتم جدا ازشوهرم زندگی میکنم وهیچ گونه رابطه عاطفی وزناشویی بجز یک ارتباط حضوری چن ساعته معمولی کلامی چن ماهی یک بار اون هم بخاطردیدن دخترم باهم نداریم شوهرم۷سال پیش ازدواج کرده وخانمش به شدت مخالف ارتباط داشتن بامن هستند وهروقت که باهم ارتباطی داشته ا یم جنگ ودعوا درست کرده من بخاطر اینکه دخترمون بچه طلاق نشه طلاق نگرفتم ولی چون که دخترم تواین چندسال مثل بچه های طلاق بزرگ شده تصمیم گرفته ام ازشوهرم طلاق بگیرم ولی شوهرم میگه بخاطر دخترمون طلاق نگیریم میخواستم راهنماییم کنید چکارکنم
خوبه پس ، اون رفته ازدواج کرده شما رو هم نگه داشته چقدر خودخواه هست اون ، و چقدر ساده هستین شما دیگه
سلام نیاز به مشاوره دارم پسر سه سال ونیم دارم و حق طلاق البته تصمیم به جدایی دارم چون به اخر زندگی رسیدیم که امکان زندگی وجود نداره فقط نگران فرزند پسرم هستم که چقدر از این جدایی لطمه میخوره با این توصیف که وابسته چندانی به پدرش ندارد
سلام خانم ۳۶ هستم با دوفرزند از روز اول همسرم شکاک وبدبین بوده الان ۳ ساله به خاطره خیانت یکی از اقوام نزدیکشان نسبت به من بدتر شده وکتکم میزنه وتو این ۳ سال شیشه مصرف می کرده البته نه به طور مداوم تا اینکه توهم زد ومن مجبور شدم برم پیش قاضی شکایتش کنم خیلی بددهن وتهمت زن هست هر جا میره سر کار دل به کار نمیده زندگی مون پراز تنش واعصاب خوردی هست
سلام خسته نباشید من الان ۱۵سال ازدواج کردم زندگی خوبی ندارم اما یه دختر ۸ساله دارم بامشکلاتی که داشتم ودارم به خاطر دخترم موندم ازشوهرم طلاق نگرفتم اما دیگه نمیتونم تحملش کنم تصمیم گرفتم طلاق بگیرم اما همش به دخترم فکر میکنم که اگه من طلاق بگیرم دخترم چه بلایی سرش میاد میترسم دخترمو ازدست بدم
سلام خسته نباشید هفده ساله که ازدواج کردم ۳۵ سالم ودو فرزند پسر ۱۶و۹ ساله دارم دوسال پیش به خاطر زن همسایه بین من و شوهرم اختلاف ایجاد شد وچون در روستا زندگی میکنیم بر علیه شوهرم شایعه پراکنی صورت گرفت که به ضرر شوهرم تمام شد از اون موقع تا حالا منو مقصر میدونه ونسبت به من بی توجه شده طوری که دیگه نمیتونم زندگیمو تحمل کنم وبه طلاق فکر میکنم لطفا راهنمایی کنید
سلام من دو تا پسر دارم 4 سال و 7سال زندگیم سخته شوهرم خیلی اذیت میکنه میخوام طلاق بگیرم ولی بخاطربچه هام همش کوتاه میام چون خانواده ی شوهرمم اصلا ادمایه خوبی نیستند. شوهرم خوب بود همه چیز بعد مشکلاتی به وجود اومد شوهرم به زندان رفت رفتارش کلا تغییر کردومن درحال حاضردوفرزند دارم واینوبگم من خودم ازاتباع خارجه هستم وشوهرم ایرانی هستند.خیلی اذیتم میکنه دیگه خسته شدم شبی نبود بدون گریه نخوابیده باشم لطفا کمکم کنید یا راهنماییم کنید خیلی ممنون
من شوهرم اصلا هیچی از واقعت زندگی بلد نیس همش ازم ایراد میگیره هر چند ماه ی بار کلا تو خودش پر میشه یهو میده بیرون سر من های میکنه ب خدا ۱۰ ساله همش دعوا کتک فوش ب خدا دیگه خسته شودم به خاطر پسرم هم نمیتونم برم شما منو راهنمای کنید. شوهر من فقط ازم متنفره فقط میخواد منو پیش همه خراب کنه مثلا پیش خانواده ک زن منم اینه اینجورییه نمیدونم چیکار کنم دیگه تحمل سر رفته چیکار کنم نمیخوام خانوادمو درگیر کنم ۳ سال پیش خواستم طلاق بگیرم وکیلم گرفتم اما باز اون نزاشت ک برم فقط برای اینکه منو حرص بده اون یه روانیه هر چند ماه ی بار تو خودش پر میشه همه چیزو سر من در میباره ب خاطر پسرم مجبورم تحمل کنم نمیدونم شما چاره برام بیندیشید
سلام من میخوام از شوهرم جدا بشم ۵ سال پیش عاشق یخ مردی شدم ولی به اسرار خانواده نتونستم باهاش ازدواج کنم و به اصرار من رو به کسی دیگه عقد کردند ۵ سال میشه ازدواج کردم اما یه روزم خوب نبودیم باهم دوتا هم بچه دارم یکی ۴ سالشه و یکی هم ۱ نیم سالش ما هنوزم عاشق هم هستیم آیا میتونم باهاش ازدواج کنم؟ شوهرم میخواد ازم طلاق بگیره بچه ها رو هم نمیخواد
سلام من مدام با همسرم اختلاف دارم همش جرو بحث اما نمیدونم با وجود دو تا بچه طلاق بگیرم یا نه لطفا راهنمایی کنید
۳۵ سال زندگی با چشم و گوش و زبان بسته ادامه دادم در حالیکه چندشم میشد. بچه هام به راه راست هدایت نشدند. یکی معتاد شد و یکی دیگه دوست پسر دارشده. مادرشون هم دلچسب نیست. آپشن خوبی نداره. خلا حرف زیاده ولی در پیامک نمیگنجه.
من ۳۱ سالمه و ۱۰ ساله که زندگی مشترکی دارم ودوتا بچه دارم از زندگی که دارم اصلا راضی نیستم شوهرم هم خیانت کرده وهم بهم تهمت می زنه نه رفتار عاطفی به خودم وبچه ها داره همش گیر می ده پسرم عصبانی شده الان از لحاظ روحی انقدر تحمل شوهرم واسم سخت شده که تصمیم به جدایی گرفتم تا الانم فقط به خاطر بچه هام واستادم ولی دیگه نمی تونم لطفا راهنمای کنید ممنون
سلام من باشوهرم خیلی مشکل دارم واقعا آزارم میده خسته شدم امابخاطربچم نمیخوام جدابشم چیکارکنم
ما زندگیمون خوبه ولی همش پشت مادرش و من نمیتونم تحمل کنم ولی یه دختر ۳ساله دارم میترسم با طلاق ازم بگیرنش
اویل نامزدی باهم مشکل خوردیدم میخواستم جداشوم ولی شوهرم راضی نشد طلاق بده سه سال نامزد بودم با بزرگ ها اومدن وسات عروسی را گذاشتن سال ۹۶عروسی کردم رفتم سرخونه زندگیم دخالت خانوادگی شد بعد سال ۹۸پسرم به دنیا اومد هرطرف خانواده ها بهم خوردن بازهم به دادگاه رفتیم بازشوهرم طلاق نداد. ببخشید به دخترم ۱۴۰۱حامله بودم شوهرم گفت من ازدواج میکنم فقط برو طلاق بگیر من به خاطربچه ها نرفتم میخواست بایکی دوست شه من فهمیدم نزاشتم الان باخانواده من قعرهست نمیره خونسون دلم خیلی پر هست فقط به خاطر بچه ها زندگی میکنم تنها هیج جانمیراره برم فقط خونه هستیم دیشب به من وقتی میخابیدم گفت تو دست وبالام رابستی
یه بچه ۵ ساله دارم. زنم گذاشته یه مهد که ماهی ۸ تومن میگیره. سر پول دعواست. فوق العاده دروغگو. تو چشمم دروغ میگه. ماهی ۴ تومن به خودش فقط واسه قر و فر و لباس و مانتو و کفش میدم. هزینه خونم حدود ۳۰ تومن میدم . اون ۴ تومن فقط واسه شخصی خودش میدم. باز اذیت مبکنه میگه تو گدایی . خسته شدم. میخواد بره سر کار . من از کار کردن زنم خوشم نمیاد. بهش گفتم مگه روز اول کار میکردی. دفتر بیمه داره . روزی صد نفر مرد زنگ میزنن. من دوست ندارم. بدممیاد از این وضع. فقط به خاطر بچم هی دارم باج میدم و موندم تو این زندگی. کمکم کنید چه کنم
طلاقش بده بره بابا
بنظر من تقریبا90درصد زنهایی که سرکار میرن و بقول خودشون روپای خودشون هستند دیگه درست زندگی نمیکنن و با کوچکترین مشکل طلاق میخان و جواب سر بالا میدن به خواسته های مردشون چون دیگه احساس میکنن به مرد احتیاج ندارن زن به پول و درآمد مرد محتاجه مرد هم به محبت و روابط عاطفی جنسی با زن وقتی زن خودش درآمد داشته باشه دیگه ناخودآگاه دلیلی نمیبینه که محبت وروابط به مردش اراعه بده خودشو بالا میبینه و مردشو پایین و اونوقته که دیگه زندگی میشه جهنم برا مرد
بنظر من تقریبا90درصد زنهایی که سرکار میرن و بقول خودشون روپای خودشون هستند دیگه درست زندگی نمیکنن و با کوچکترین مشکل طلاق میخان و جواب سر بالا میدن به خواسته های مردشون چون دیگه احساس میکنن به مرد احتیاج ندارن زن به پول و درآمد مرد محتاجه مرد هم به محبت و روابط عاطفی جنسی با زن وقتی زن خودش درآمد داشته باشه دیگه ناخودآگاه دلیلی نمیبینه که محبت وروابط به مردش اراعه بده خودشو بالا میبینه و مردشو پایین و اونوقته که دیگه زندگی میشه جهنم برا مرد
بنظرم ایشون فقط محبت و توجه شمارو میخوام همین اینا همش الکیه بخاطر کمبود محبته
سلام ببخشیدلطفا منوراهنمایی کنید زندگیم باجهنم هیچ فرقی نداره واسم همسرم بامن مثل یه حیوون رفتارمیکنه ۱۱سال که همینطوره واس خاطربچه هام موندم اما این آزاراش بی محبتی وبی مهری هارونمیتونم دیگه تحمل کنم منم آدمم ونیازدارم هم مالی هم عاطفی اما هیچکدومو واسم تامین نمیکنه واقعا دیگه کم آوردم خیلی زیاد کم آوردم. نمیتونم ازبچه هام دل بکنم ازطرفی هم بی عشق نمیشه سر کرد هنوز جوونم کلی آرزودارم ب عشق ومحبت نیازدارم میخوام پیش بچه هام بمونم با این مریض روانی سرکنم اما تصمیم دارم ک منم واس خودم یه هم دم پیداکنم که ازتنهایی وبی کسی دربیام منم آدمم پر از احساس
تو هر شرایطی هستی خیانت نکن
چندین سال هست که شوهرم هر روز یه معشوقه جدید دارد و به همین خاطر اصلا ما با هم رابطه جنسی چندین سال هست نداریم پیش بچه هام من رو تحقیر میکند کتکم میزند و فحش های رکیک به من میگوید و من به خاطر بچه ها تحمل میکنم چون بچه هام در سن حساسی هستند به خاطر بچه هام نمیخواهم طلاق بگیرم ولی شوهرم هزاران بار گفته من تو رو نگه ندارم کسی تو رو نگه نمیدارد در حالی که اینطور نیست. من فقط به خاطر بچه هام و شرایط سنی انها تحمل میکنم. چکار کنم لطفا پاسخ دهید در ضمن فکر کنم که صیغه هم دارد چون در محل کارش به همکارانش گفته که زنم سرطان دارد دلم به حالش میسوزد نگهش داشتم و خرجش رو میدهم و برای عمین صیغه کردم ولی به خدا من هیچگونه مریضی ندارم لطفا بگید با این شرایط چکار کنم به خدا نمیدونم چکار کنم تا حالا ابرو داری کردم
با سلام .۸ ساله که ازدواج کردم دو فرزند ۶ و یک ساله دارم از همان سال اول با همسرم مشگل داشتم بیشتر اختلاف ها بخاطر مادر ایشان بود الان چند سال است دیگر هیج توجه ی به من ندارد هیچ پولی برایم خرج نمیکند خیلی در عذاب هستم فقط بخاطر فرزندانم تحمل میکنم. مجبورم در این برزخ بمانم . چندین بار هم مرا بیرون کرده به خاطر بچه هام ماندم واقعا نمیدانم راه درست چیه. طلاق یا تحمل؟
سلام.من از همسرم متنفرم. همش با هم دعوا داریم و ایشون مدام قهر میکنه.افسردگی گرفتم فقط به خاطر دو تا بچه هام موندم چیکار کنم خسته ام
من ازدواج کردم سال ۹۰ دوتا بچه دارم ۲۹ سالمه و الان خیلی از لحاظ روحی خراب حالم و از زندگی مشترکم راضی نیستم ولی آینده بچه هام واسم مهم نمیخوام بچه طلاق باشن ولی اکه بچه ای نبود ادامه زندگی اصلا واسم خوشایند نیست ، شوهرمن دست بزن و بد دهن و کینه ای و مغرور و خودخواه ولی من برعکسشم تا الان میتونستم تحملش کنم ولی حس میکنم دیگه نمیتونم و فقط به خاطر بچه هام دارم تحمل میکنم حتی یه جور شده ناخدا گاه جلو بچه هام گریه میکنم
طلاق عاطفی ضربه بیشتری به فرزند میزنه یا طلاق کامل جدا بشم کلا یا بخاطر دخترم با طلاق عاطفی زیر یک سقف بمونم
سلام خسته نباشید من به خاطر بچم با زنم زندگی میکنم و طلاقش نمیدم میشه راهنماییم کنید دیگ خسته شدم
من ۸ساله ازدواج کردم حاصل ازدواج دوفرزنددختردوقلوی ۴ساله.شوهرم مشکل اعصاب وروان داره که داروهم جواب گونیست وبه شدت هم شکاک وبدبین دست بزن هم داره به خودم وبچه هام چون تعادل روانی نداره الان تصمیم گرفتم جدابشم ولی ازطرفی هم میگم بمونم بچه هام کمی بزرگتربشن واسه حضانتشون چون ادامه دادن بااین اقا فایده نداره چون روزبه روزداره روانش بدترمیشه حالا میخوام راهنماییم کنیدممنون میشم
سلام دقیقا زندگی من هم اینجوری بود دوتا دختر دارم 6و8ساله، همیشه همسرم کتک میزد، الان دوماهی هست خونه پدرم هستم، بچه ها رو با خودم آوردم، متاسفانه اومد بچه هارو برد، الانم نمیدونم چی کار کنم
بیست سال پیش به علت مرگ پدرم ووضعیت بدمالی ازناچار با فردی که شرایطی که میخواستم را نداشت، نه شغل نه فرهنگ نه عقیده، ازدواج کردم و اول ازدواج شدید کتکم میزد و مشخص بود ازمن بدش میاد و با دخترای فامیلش که بهش نداده بودند جلوی من محبت میکرد توجمع از من فاصله میگرفت او جود من خجالت میکشید و هنوزم تو جمع ازمن فاصله میگیره، به خاطر وضعیت مالی مادرم تحمل کردم بچه دار شدم کمی بهترشد تااینکه سه ساله پیش وضعیتش فوق بد شد وارد درخواست جنسی و دوستی بازن های زیادی رفت چندبار گوشی مخفی داشت هزار بار قسم خورد و شکست با توجه به اینکه اصلا مرد زندگی من نبود و حالا خیانتهای مکرر میکند و با ترس دوباره از وضعیت خانواده ام با زجر کشیدن پسر هشت ساله ام از دعوای ما از توهین به خودم و خانواده و پدر مرحومم چه باید بکنم؟
جدایی بالغانه
سلام وقت بخیرمن حدود ده ساله ازدواج کردم با پسرخالم و کاملا عاشقانه، عاشق مسافرت مهمونی تفریح و هردو شادوعاشق زندگی و حدود دوسال هست بچه دار شدیم ک دوران بارداری خوبی داشتم باحمایت همسرم و برای زایمانم ازهیچ کاری دریغ نکردن زندگیم فوق العاده عالی و باعشق بود تا روزی ک بچه بدنیا اومد همسرم هیچ توجهی بهم نداره همیشه عصبی ناراحت ناراضی هبچ تفریح و مسافرت و مهمونی نمیره لاغر شده نمیخنده وهیچ رابطه جنسی نداریم حتی باوجود اصرار وتلاش من،ازنظر ظاهر و سلیقه واقعا عالی ام و هیچ تغییری در رفتارم نداشتم بعداززایمان…همسرم فقط باگوشیه ووقتی شکایت میکنم میگه مشکلی داری راه بازه چندبار تصمیم به جدایی گرفتم ولی با وجوددخترم این کار خیلی برام سخته ودراخر تصمیم گرفتیم بخاطر دخترمون بسازیم تا یکم بزرگتر بشه خانواده ها در جریانن و پدرم من رو بدون بچه قبول داره ک برگردم و من واقعا نمیتونم بچمو ول کنم…چندباری هم ب همسرم گفتن بره و تقاضای طلاق بده ولی نرفته و بمن میگه این اتفاق قراره بیفته خودت انجامش بده بهم میگه دوستت ندارم و زندگی برام تلخه من هم دیگه حسی بهش ندارمو دارم هرروز با دیدنش زجرمیکشمو واقعا نمیدونم چه کنم ب صلاح من و دخترمه…ممنون میشم راهنمایی کنید ۲۸سالمه وهمسرم۳۶
اشتباه منو تكرارنكن جدا شو
سلام تو دوران عقد فهمیدم تفاوت فکری، احساسی، درکی، و هدفمندی زیادی با همسرم دارم. از همه لحاظ متفاوت بودیم و متوجه ناتوانی جنسی و بی احساسی جنسی زیادش شدم اما چون وابسته ی همسرم شده بودم هیچ حرفی نمیزدم و الان ۱۵ سال از زندگی مشترکمون میگذره و در مقابل همه ی این تفاوت ها و کمبودها من فقط سکوت کردم و صبر کردم چون همچنان وابسته اش هستم و از جدایی وحشت دارم اما جدیدا مشکلات اضطرابی گرفتم و متوجه اثرات زیان بار سکوتم در این سالها شدم. ولی باز هم از جدایی و تنهایی ترس زیادی دارم. هرچند الان چند سالی میشه ما یجورایی طلاق گرفتیم یعنی طلاق عاطفی اما باز هم بار روانی منفیش برای من کمتر از جدایی و طلاق رسمی است و من سالهاست در برزخ ادامه دادن یا جدا شدن گیر کردم و این داره من رو نابود میکنه. دوست ندارم باقی عمرم رو تنها باشم اما تحمل این زندگی هم برام خیلی سخته. یک پسر ۱۱ ساله هم دارم. و ۳۷ سالمه.واقعا نمیدونم چکار کنم؟! مشاور هم چندبار رفتم و همه گفتن جدا شو. اما از جدایی و تنهایی وحشت زیادی دارم.
سلام زنی که مرد زندگی خود را دوست ندارد وفقط به خاطر بچه ای که دارد با اوزندگی میکند چه کار کند زندگی برای زن جهنم است هیچ محبت وعلاقه ای به همسر خو ندارد
سلام خسته نباشید من خانمی هستم سی وپنج ساله همسرم چهل ساله یه فرزند دختر سیزده ساله دارم ما به خاطر خیانت همسرم شش سال از هم جدا زندگی میکردیم وفرزندم در کنار خانواده همسرم بود همسرم حاظر به طلاق نمیشد وخیلی اصرار میکرد که من برگردم به خاطر دخترم البته همسرم بد دهن ودست بزن داره من از روی احساس وبه خاطر بلوغ شدن دخترم تصمیم به برگشتن گرفتم همسرم زیاد مایل نبود اما بوروز هم نمیداد ومن تاکید کردم که اگر کسی الان توی زندگیته که من برنگردم برگشتن من همانا واذیت وآزار های شوهرم توی همون هفته ی اول شروع شد الان دو ساله که من برگشتم اما از روز اول هم بدتر شده در طول ماه هفته ای یکبار من ودخترمو کتک میزنه اصلا من ونیاز هام براش مهم نیست بازهم با یه خانم ارتباط داره واینها الان خیلی روی روحیه ی دخترم تاثیر گذاشته من میدونم که جایی توی این زندگی ندارم اما از لحاظ مالی هم زیاد اوضاع خوبی ندارم که بخواهم بمونم واز طرفیم خیلی فشار روی ماست تخریبمون میکنه واصلا به دخترم توجه ای نمیکنه هیچ خیلیم باهاش بدرفتاری وپرخاش گری میکنه الان من نمیدونم چه کنم واقعا آیا جدا شمو دخترمو بردارمو برم یا به خاطر مسائل مالی بمونم ولی واقعا دیگه بریدم
جالب بود ! سپاس از اطلاعات تان !
من با همسر خوش نیستم