جهت مطالعه نظرات و تجربیات دیگران، به کامنتهای انتهای صفحه مراجعه نمایید
انسانها به طور طبیعی موجودات اجتماعی هستند. در نتیجه، گفتگو و برقراری ارتباط با دیگران یکی از روشهای ابتدایی است که ما انسانها برای بیرون آمدن از افکار خود بکار میبریم. متأسفانه، صحبتکردن با دیگران در زندگی همیشه ساده و راحت نیست. زمانی که به شدت تحت تأثیر قرار میگیریم، بار عواطف و احساسات، نگرانیها و استرسها آنچنان سنگین به نظر میرسند که نمیتوان آنها را با یک دوست یا آشنا در میان گذاشت. در این حالت است که مشاوره فردی میتواند سودمند باشد. درمان رودررو به شما اجازه میدهد تا با یک فرد بهصورت محرمانه صحبت کنید. یک مشاور حرفهای میتواند نسبت به نگرانیهای شما منصفانه واکنش نشان دهد، کلمهای آرامشبخش به زبان آورد و به شما توصیههایی برای داشتن یک زندگی بهتر بکند. به خواندن این مقاله ادامه دهید تا متوجه شوید که چگونه مشاوره فردی میتواند به شما کمک کند.
مطالب مرتبط: چرا خیلی زود عصبانی میشم
مشاوره فردی رایگان
هر روز، میلیونها انسان برای کمک در زمینه مشکلات روزمره گرفته تا جدی به درمانگر مراجعه میکنند و گفتار درمانی رودررو یکی از محبوبترین روشهای درمان به شمار میرود. کاربرد و محبوبیت گسترده این شکل از درمان بدان معنی است که درمانگر امروزی روشها و تکنیکهای بسیار متنوعی برای کمک به شما در تغییر طرز فکر و داشتن حس بهتر در اختیار دارد.
مطالب مرتبط: درمان وسواس فکری
مراجع حضوری به درمانگر این امکان را میدهد تا توجه خاصی به شما بکند که در درمانهای گروهی ممکن نیستو درحالیکه جلسات گروه درمانی دارای اهمیت خاص هستند، بهخصوص برای افرادی که بهمنظور بهبود ضربه روحی یا اعتیاد به یک انجمن نیاز دارند، درمان فردی را میتواند برای تقریباً هر مشکلی بکار برد. درمانگر عموماً اهداف خاصی را تعیین میکند تا شما را در طول درمان هدایت کند.
مطالب مرتبط: احساس تنهایی میکنم
بسته به آنچه دنبالش هستید و دلیل مراجعهتان به مشاوره، ممکن است تنها به یک جلسه مشاوره نیاز داشته باشید (اگرچه، اکثر افراد به حداقل 5 جلسه نیاز پیدا میکنند) یا ممکن است مجبور شوید در جلسات هفتگی برای ماهها یا در برخی از موارد برای سالها شرکت کنید. این کاملاً به نیازهای شخصی شما، وضعیت و تأثیر درمان بستگی دارد.
مطالب مرتبط: راه های درمان افسردگی در نوجوانان
چه کسی میتواند از مشاوره روانشناسی رایگان سود ببرد؟
مشاوره فردی برای نیازهای خاص فردی مناسب است. این بدان معناست که برای تقریباً همه افراد سودمند است. نیازهای کنونی یک فرد، برنامه درمان را مشخص میکند؛ اگرچه، این برنامه ممکن است در طول درمان تغییر یابد. خواه اینکه با غم و اندوه یا ضربه روحی مواجه هستید، با افسردگی یا عدم رضایت شغلی دستوپنجه نرم میکنید یا تنها به دنبال بهبود چشمانداز کلی خود هستید، مشاوره فردی میتواند شکلی از التیام را در اختیار شما قرار دهد.
مطالب مرتبط: چگونه استرس امتحان را از بین ببریم
در طول این مسیر، درمانگر احتمالاً الگوهای رفتاری ناسالمی که خود فرد از آن ناآگاه است را شناسایی میکند؛ بنابراین، درمان میتواند به رشد فردی نیز کمک بسیار زیادی بکند.
درمان فردی یا صحبتکردن با یک دوست یا عضوی از خانواده تفاوت دارد. درحالیکه دوستان و اعضای خانواده میتواند توصیههای خوبی به شما بکنند اما بهندرت بیطرف هستند و آموزش لازم جهت ارزیابی المانهای مختلف ضربه روحی و درد و رنج را ندارند.
مطالب مرتبط: علائم اضطراب اجتماعی در نوجوانان
علاوه بر این، برخلاف دوستان و اعضای خانواده، یک درمانگر مقید به یک توافقنامه محرمانگی است. این توافقنامه به شما احساس امنیت میدهد؛ در نتیجه، درحالیکه شخصیت خود و آنچه از زندگی میخواهید را کشف میکنید، میتوانید یک رابطه مبتنی بر اعتماد را با درمانگر خود ایجاد نمایید. بهاینترتیب، تغییرات واقعی رخ میدهند. در واقع، اثرات مشاوره فردی آنچنان عمیق است که شواهد نشان میدهند که این شکل از درمان حتی بر روی ساختار مغز نیز تأثیر میگذارد.
مطالب مرتبط: راههای کنترل خشم از دیدگاه روانشناسی
مزایای مشاوره رایگان فردی انلاین چیست؟
مشاوره فردی رایگان انلاین یک فرصت شخصی بهمنظور دریافت حمایت و رشد تجربه در طی دوران چالشبرانگیز در زندگی به شمار میرود. مشاوره فردی میتواند به فرد در مواجه با بسیاری از موضوعات شخصی از قبیل خشم و عصبانیت، افسردگی، اضطراب، مصرف مواد مخدر، ازدواج و چالشهای موجود در رابطه زناشویی، مشکلات والدین با فرزندان، مشکلات مدرسه، تغییر شغلی و غیره کمک کند.
برای دریافت مشاوره بر روی شکل تصویر درج شده در گوشه پایین سمت چپ صفحه کلیک کنید
مشاوره فردی انلاین رایگان فرایندی است که در طول آن شخص با یک متخصص سلامت روان آموزشدیده در یک محیط امن، دلسوزانه و محرمانه کار میکنند. مشاوره به افراد این امکان را میدهد تا احساسات، عواطف، باورها و رفتارهای خود را کشف کنند، خاطرات چالشبرانگیز یا تأثیرگذار را پردازش نمایند، جنبههایی از زندگی که میخواهند تغییر دهند را شناسایی کنند، شخصیت خود و دیگران را بهتر درک نمایند، اهداف شخصی برای خود تنظیم کنند و به سمت تغییر مطلوب حرکت نمایند.
مشاوره فردی رایگان، مشاورهای است که بر نگرانیهای آنی یا آینده نزدیک فرد تمرکز دارد. مشاوره فردی ممکن است شامل مشاوره و برنامه ریزی شغلی، رهایی از غم و اندوه پس از مرگ عزیزان یا مواجه با مشکلات در محیط کار پیش از بزرگتر شدن آنها باشد. مشاوره فردی یک گفتگوی رودررو بین مشاور و بیمار است، کسی که به دنبال درمان میباشد. هر دو نفر نوعی اتحاد، رابطه یا پیوندی را شکل میدهند که موجب رشد شخصی و اعتماد میشود.
مطالب مرتبط: از دعوای پدر و مادرم خسته شدم
مشاوره فردی راهی برای مقابله با مشکلات سلامت روان مانند افسردگی، اضطراب، اختلال دوقطبی و غیره، به شمار میآید. افراد در طول جلسات مشاوره فردی یاد میگیرند چگونه با استرس، مشکلات درون فردی، غم و اندوه، مسائل خشم و کمبود اعتماد به نفس مقابله کنند.
مشاوره فردی برای طیف گستردهای از دلایل مانند افزایش مهارت خود آگاهی، تشویق به خود کاوشی، شناسایی مرزها، بهبود مهارتهای برقراری ارتباط و بهبود استفاده از مهارتهای مقابله سالم مفید است. این مزایا منجر به یک تغییر در رفتار فرد خواهد شد که اغلب موجب کاهش مشکلات فردی و رشد شخصیت خواهد شد.
مطالب مرتبط: چرا پدر و مادرم درکم نمیکنن
افزایش خود آگاهی با چت مشاوره رایگان فردی
طی فرایند خود آگاهی، هم فرد و هم مشاور در تصمیم گیری در زمینه مشکلاتی که موردبحث هستند، با هم مشارکت میکنند. مشاوران اغلب افراد را تشویق میکنند تا از تجربیات خود به بهترین شکل ممکن در زندگی روزانه استفاده کنند.
بهعنوانمثال، تمرین ذهن آگاهی یک ابزار پرکاربرد در مشاوره برای افزایش توانایی حضور فرد در لحظه حال است. فعالیتهای ذهن آگاهی اغلب افراد را به درنظرگرفتن افکار، احساسات و عواطف در جلسه مشاوره وادار میکنند. این روش منجر به خود آگاهی تجربه انسانی میشود. همینالان در ذهن من چه میگذرد؟
علاوه بر این، مشاوران تمایل دارند تا بینشی را در مورد تأثیر رفتار فردی بر یک نتیجه مطلوب فراهم آورند. به طور خاص، درمانگرهایی که از روش درمان رفتاری شناختی (CBT) استفاده میکنند، به عدم تطابق آنچه فرد فکر میکند اتفاق میافتد و آنچه در واقعیت اتفاق میافتد، اشاره خواهد کرد.
فردی که با انواع فوبیا مانند ترس از عنکبوتها دستوپنجه نرم میکند، بهاحتمال زیاد با هدف مقابله با ترس از قرارگیری در شرایطی که ممکن است عنکبوت در آن حضور داشته باشد، اجتناب میکند. بااینوجود، اجتناب از عنکبوت بهسادگی موجب میشود تا ترس فرد تقویت شود. مشاوران، ناظران بیرونی مهمی هستند که دیدگاهی را در اختیار افراد قرار میدهند که بهتنهایی قادر به مشاهده آن نیستند.
مطالب مرتبط: مشاوره ترک خود ارضایی
خود شناسی با مشاوره فردی رایگان
مشاوره فردی همچنین به افراد اجازه میدهد تا مسیر خود در جهت خود شناسی را شروع کنند. من که هستم؟ باورها و ارزشهای من چه هستند؟ چه چیزهایی به زندگی من معنا میبخشند؟ چه کسانی در زندگی پشتیبان و حامی من هستند؟ اینها سؤالاتی هستند که با مشاوره در ذهن فرد شکل میگیرند.
مطالب مرتبط: با خانواده سختگیر چه کنیم
شناسایی مرزها از طریق مشاوره رایگان فردی
بسیاری از افراد برای مشکلات مرتبط با روابط و مهارتهای اجتماعی خود به دنبال مشاور هستند. در بیشتر اوقات، این مشکلات از کمبود یا نبود مرزها به وجود میآیند. مرزها، محدودیتهای فیزیکی و عاطفی هستند که به تمایز قائل شدن بین تمایلها، نیازها و اولویتهای یک فرد از فرد دیگر کمک میکنند. مهمترین جنبه در ایجاد مرزها، شناسایی موقعیتی است که بدانها نیاز است.
بهمنظور برقراری ارتباط بین مرزها، یک فرد ابتدا باید آنها را شناسایی کند و از آنها آگاه باشد. نقش مشاور، فراهمکردن بینشی نسبت به نیازها و اولویتهای یک فرد است. در هفته به چه میزان زمان دور از والدین خود نیاز دارید؟ چگونه میتوانید وظایف و کارهای خود را برای تعیین مرزهایی برای خود اولویتبندی کنید؟ در یک جلسه مشاوره فردی میتوانید به کاوش در مورد هر یک از این سؤالات بپردازید.
مطالب مرتبط: هیچ انگیزه ای برای زندگی ندارم
تقویت مهارت ارتباطی با مشاوره فردی
علاوه بر شناسایی مرزها، هدف و قصد مشاوره بهبود مهارتهای برقراری ارتباط از قبیل مهارتهای مربوط به قاطعیت مبتنی بر اعتماد به نفس، تقویت هوش هیجانی، همدلی، گوشدادن فعال، افزایش اعتماد به نفس و احترام است.
قاطعیت مبتنی بر اعتماد به نفس که شامل تأکید بر نیازهای خود در عین احترام به نیازهای دیگران است، نیز بسیار اهمیت دارد.
مطالب مرتبط: پسری که قصد سوءاستفاده دارد
تقویت مهارتهای مقابلهای با مشاوره رایگان فردی
از همه مهمتر این است که افراد از طریق روند مشاوره به مهارتهای مقابلهای ارزشمندی دست مییابند. بهعنوانمثال، مشاورانی که از روشهای پذیرش و تعهد درمانی (ACT) یا رفتار درمانی دیالکتیکی (DBT) بهره میگیرند، در جلسه مشاوره بر تکنیکهای ذهن آگاهی تمرکز دارند که این تکنیکها در کاهش علائم افسردگی و اضطراب مؤثر هستند؛ این دانش را میتوان از جلسه مشاوره به دنیای واقعی تعمیم داد.
مطالب مرتبط: رابطه جنسی در دوران دوستی
علاوه بر این، رفتار درمانی شناختی (CBT) افراد را تشویق میکند تا از مهارتهای مقابلهای مرتبط با الگوهای فکری خود استفاده کنند. بهعنوانمثال، رفتار درمانی شناختی (CBT) توانایی فرد در شناسایی محرکها و افکار ناسالم مرتبط با اضطراب و افسردگی را افزایش میدهد. مشاورانی که از رفتار درمانی شناختی استفاده میکنند نیز مراجعهکنندگان خود را از روشهایی برای شکلدهی مجدد افکار و درنظرگرفتن دیدگاههای جایگزین مطلع میسازند.
مطالب مرتبط: رابطه جنسی با دوست پسر
به طور خاص، روند مشاوره فرد را به سمت آگاهی هدایت میکند و مهارتهای مقابلهای و برقراری ارتباط سالم را در او بهبود میبخشد. اگر احساس میکنید که درمان فردی به شما کمک خواهد کرد، تردید نکنید و با ما تماس بگیرید.
مطالب مرتبط: میخوام خودکشی کنم
سلام خسته نباشید من20سالمه دوماهه شوهرم به من دروغ میگه باید چیکار کنیم توروخدا کمکم کنید
الهی بگردم…چقد درکت میکنم…بیا بزار وزنه سنگین روی قلبتو من برات بردارم رفیق..ی دوست مورد اعتماد واسه خودت پیداکن..من حال روحی خیلی خرابی دارم ولی واقعا تورو درکت کردم.خاستم بگم من زندم،من شنیدمت،تا مرده متحرک نشدی درداتو بایکی تقسیم کن بزار خالی بشی..ولی بهترین اینه ک دستتو ب زانوت بگیری یاعلی بگی ی فکری کنی ی پولی سرهم کنی بزنی ب دردت،اونم فق ب ی مشاور سربزنی رفیق?
سلام من هفده سالمه
حدود چهار سالی میشه که حالم خوب نیست و یک سال و نیمی میشه که حالم بدتر شده
جدیدا بیش ازحد میخوابم شاید در طول روز دوازده یا بیشتر میخوابم و چند روزی هم میشه که اشتهامو از دست دادم
و توی این یک سال و نیم هیچ انجام هیچ کاری خوشحالم نکرده شاید اینو نشون ندم اما دیگه مثل قبل از فعالیتهایی که داشتم مثل درس خواندن کتاب خوندن فیلم دیدن ورزش کردن وقت گذراندن با کسایی که دوست دارم و… لذت نمیبرم
و نسبت به قبل بیشتر از آدما زده شدم حتی نسبت به اعضای خونوادم و به خصوص پدرم، حتی میتونم حسی که نسبت به پدرم دارم رو تنفر بگم.
خیلی کار انجام دادم که حالم بهتر بشه مثلاً جدیدا کتاب بیشتر میخونم
فیلمایی که دوست دارم رو میبینم با اینکه کنکور دارم اما سعی کردم از درس خوندن فاصله بگیرم تا که حالمو بهتر کنم حتی حاظرم پشت کنکور بمونم اما حس و حالم نسبت به زندگی مثل قبل بشه
البته بگم که نمراتمم به شدت پائین اومده معدلمو تا قبل نوبت دوم پارسال زیر نوزده نشده اما الان به شدت افت کردم و روز به روز نمراتم کمتر میشه و کلا نسبت به پائین اومدنشم حسی ندارم و واقعا مثل قبل برام مهم نیست
گاهی اوقات حتی مینویسم در مورد حس و حالم تجربیاتم علت هوایی که میتونسته حالمو بدتر کنه و کلا گشتن دنبال علت و بهتر کردن خودم
اما نمیدونم چرا یه حسی دارم که میگه تو همش داری سر خودت کلاه میزاری همش داری به خودت دروغ میگی
خیلی افکارم به هم ریخته البته اوضاع خونوادگیم چندان خوب نیست نه از لحاظ مالی و نه از لحاظ های دیگه
و اینکه از تابستونه فکر خودکشی به سرم زده اما واقعا قصد انجام دادنشو ندارم دلم میخواد تغییر کنم اما نمیدونم باید چیکار کنم
سلام من ۱۵ سالمه یه خاستگار هم محلمون دارم که ۳۰ سالشه و همه ملاک های یک مرد خوب رو داره یعنی هم شاغله هم خوش اخلاقه و هم خانواده داره و چشم پاک و تحصیل کرده ولی من دوسش ندارم و حس میکنم این ۱۵ سال اختلاف سنی برای بچه اوردن و کلا زندگی مشترکمون مشکل ایجاد کنه از طرفی من دلم نمیخاد الان ازدواج کنم تو خونه پدرم همچی دارم و محدود نیستم ولی شهرمون کوچیکه و زیاد نمیشه خوش گذرونی های مجردی کرد دوستامم کم و بیش ازدواج کردن همه موافقند غیر از من منم از یه پسر ۱۸ ساله که مجازی اشنا شدم خوشم میاد هیچی نداره ولی خیلی خوش اخلاقه و عاشقشم بچه ها کمکم کنید افسردگی گرفتم سر این موضوع
خانمی،فقط مشاوره فقططططططط…نظر شخصیه من اینه ک عشق جایی خوبه ک بتونی باکسی مقایسش نکنی،اگ بدون هیچ شرطی تونستی اون عشقتو جلوچشمت بیاری ینی واقعا عاشقشی،اگ تونستی همه جوره ب خودت این اطمینانو بدی ک اون عشقت برات میمونه و قرار نیس ولت کنه قرار نیس بد از اب در بیاد قرار نیس سرت فیلم دربیاره،و ازهمه مهم تر ک قراره اِنشأاَللّٰه بهمدیگه برسین،اون موقس ک میتونی چشمتو روی همه ببندی…موفق باشی
ببخشید من یه مشکلی دارم بلد نیستم چجوری عشقم و اروم کنم وقتی میگه دلم گرفته یا حالم بدع میگ مت از اول چت میفهمم عشقم چشه ولی روزایی ک من حالم بده تو حتی نفهمیدی چیکار کنم طلفا مشاوره بدید رابطمون جدیه نمیخام خراب شع
یاسمین جان من ی خانمم.من هم مشکل همسرشمارودارم درکش میکنم..من شوهرم بلد نیس منو اروم کنه،ازین رفتارش دارم دیوونه میشم.این مشکلو دست کم نگیر،رابطه من و همسرمم سر همین موضوع داره ب طلاق میکشه..میفهمم ک قصدش آزار من نیست اماخب واقعا داره بااین بی مهارتیش داغونم میکنه،خاهر من توروخدا نزار همسرت ازت دپربشه،انقد دختر پست زیادشده ک ممکنه مخشو بزنن بگن مابلدیم ارومت کنیم ازین حزفا ک مخشو بزنن…توروخدا دردشوهرتوبفهم.بیا اصن من خودم بت میگم..مثلا وقتی میگه دلم گرفته اینجوری بگو.ینی منکه خانم هستم دوس دارم اینارو بشنوم بازم نمیدونم همسرشماچطوره ولی خب نظرمو میگم شاید کمکت کنه،وقتی میگه دلم گرفته مثلا بگو:قربون دل کوچلوت بشم ک گرفته،بگو من کنار دلت نشستم ک بهم بگه چی ناراحتش کرده،بگو من بردم دورت ک ناراحتیتو با من درمیوم میزاری و خوشحالم ک دردتو ب من میگی منو پناه خودت قرار دادی،بگو من همیشه فک میکردم باید چقد خوش شانش باشم ک پارتنرم منو انقد دوست خودش بدونه ک دردشو ب من بگه،براش دلبری کن بزار بفهمه چقد دوسش داری بزار حس کنه توقلبت یک جای گنده داره،بهش بگو عزبزدلم میخای بیام پیشت باهم بریم خوراکی ای ک دوس داری بخوریم؟یا دوست داری چیکارکنم برات ک حال دلت خوب بشه،ازکلمات عاشقانه استفاده کن تا اگر هم استرسی داره بابت گفتن مشکلش،باعث بشه ک ارامش پیدا کنه و با ارامش دردشو بهت بگه،اگ درمقابل حاله بدش برداری بگی عه چیشده مگه،یا بگی ک باز حالت بده،یا بگی ک بازشروشد،یا بگی ک کاش میتونسم کمکت کنم،یا بگی من نمیدونم چجوری اروم میشی،اینارو تورخدا نگین ب طرف داغونش میکنین،ینی شاید شما قصدبدی نداری هااا ولی خود ب خود این حرفا چون بار منفی داره رو ذهن طرف این تاثیرو میزاره ک وای مواظب باش هااا این میخاد نادیده بگیرتت،این میخادکوچیکت کنه،این میخاد تحقیرتت کنه،این بلد نیس خوبیای ک تو کردی جبران کنه،توروخدا تافمیدین طرف ناراحته حتی اگ در لحظه ب ذهنتون نرسید چیزی بگید،فقکافیه ک اون حرفای بدو نزنین،یا فق کافیه اون لحظه لون چیزی ک دوس داره بگید،مثلا بگی خانوم جونم چشه اقایی جونم چشه،مثلا چشم عسلیه من چرا دلش گرفته،یا اروم جونم چرا حالش بده،ببین دلبری کردن هم خیلی لذت بخشه هم حال خوبی ک ب اون میدی ب خودت برمیگرده،پس توروخدا تمرین کن،چقد شیرینه ک بتونی رابطتو حفظ کنی،اگر حس میکنی نیازداری واقعا برو ی مشاوره اینارو یادبگیر بزارزندگیتو تو مشتت نگهداری ،بخدا انقد خال میده وقتی زن و مرد انقد همیدگه رو دوس داشته باشن ک با دیدن همدیگه دلاشون بلرزه،اون دوست داشتنه هم باهمین چیزای کوچیک کوچیک درست میشه بخدا،تورخدا هوای همدیگه رو داشته باشین،منکه تورابطم همینجوری داغون شدم،ازبس ک خودم میفهمم و طرفم نمیفهمه،ولی بخدا بااین حجم ازبیمحبتی ک دارم میبینم بقران ب خیانت فکرم نکردم،توروخدا نزارین این چیزای کوچیک رابطتتونو گندبزنه بشه مث رابطه من???..انشالله خوشبخت باشبن??
سلام خوبین شوهرم دوست داره ب خودش صدمه بزنه خودزنی میکنه فک میکنه اینجوری آروم میشه میشه بگین چجوری باید باهاش رفتار کنم واقعا خیلی گیج شدم هرچی بهش میگم نکن میگه دست خودم نیست اون لحظه
با من کاری نداره فقط میخواد بخودش صدمه بزنه
ممنونم از خانم دکتر نوربخش واقعاااا پزشک حاذقی هستم ممنونم از کمکی که به بنده کردن❤❤❤
سلام من ۱۶ سالمه و ۲ سال هست با یه آقا پسری رل هستم ۱۹ سالشه من قبلا خیلی آدم بدی بودم دروغ میگنم پنهان مبکردم دروغی کوچیک اما یک سال و نیم پیش خیانت کردم و هر چی فکر میکنم جز خامی بچگی و بی عقلی و هوس هیچی نمیبینم الان ۱ سال و نیمه پاکه پاکم و فهمیدم چه اشتباهی کردم من الان عاشقشم به خاطرش چادر پوشیدم دیگه نمیتونم دروغ بگم و پنهون کنم حالم بهم میخوره نگاه به یه پسر دیگه میکنم تصمیم گرفتم بهش بگم چون دوسش داشتم چون رابطمون جدی بود بهش گفتم و گفت چند روز بهم پیام نده تا تصمیم بگیرم و الان من دارم میمیرم چون طاقت ندارم حال بد اونو ببینم من عوض شدم و پشیمونم بعد از اون قضیه دیگه نتونستم خیانت کنم ازتون خواهش میکنم کمکم کنید همه چیو درست کنم حالش و خوب کنم اون حسی که بهم داشته رو برگردونم من سالها صبر میکنم ولی نمیتونم ببینم اون داره آب میشه بخدا اگه عوض نشده بودم از پیشش میرفتم ولی من دوسش دارم میخوام همسر آینده شم نمیخواستم همه چیو خراب کنم?
نمیتونم دوست پیدا کنم، ارتباط گرفتن با بقیه واسم سخته، رو هیچی تمرکز ندارم، زود عصبی میشم، از کوره در میرم، بعد از اینکه سر بقیه داد زدم میرم تو اتاقم از اینکه سرشون داد زدم گریه میکنم،وقتی عصبی بشم همچی میگم جوری ک بعدش پشیمون میشم.
نمیتونم به هیشکی نه بگم بخاطر همین نه نگفتنم بهم تجاوز شد! اصلا اعتماد بنفس ندارم، وقتی میرم توی جمع دستمو جلو صورتم میگیرم که کسی منو نبینه، نمیتونم درست صحبت کنم،چون میخوام زود حرفم تموم شه تند حرف میزنم، انگار لکنت زبون دارم،چند نفر هم بهم گفتن لکنت زبون داری ولی وقتی تنهایی با خودم صحبت میکنم خیلی آروم و واضح صحبت میکنم قبلا با تنها کسی که صحبت میکردم خدا بود ولی من نیاز دارم یکی جواب حرفامو بده.
خیلی سعی کردم خودمو قوی نشون بدم ولی وسط راه شکست میخورم نمیشه خودمو یه جور دیگه ای نشون بدم.
به این فکر میکردم اگه خودم درامد داشتم شاید یکم حالم بهتر بود،حتی نمیدونم چ کاری انجام بدم تو شهرمون، البته اینجا اصلا کار نیس اینجا شهر پسراس ی دختر بره بیرون زنا خیلی بد نگاش میکنن، حتی میرن جستجو میکنن که طرف کی بوده تو شهرمون چادر اجباریه از طرف خانواده، اگه یکی اینجا چادرشو بیرون بیاره فکر میکنن ابروش رفته.
خانوادم که اصلا حمایتم نمیکنن پشتم نیستن، حتی یک بار هم تشویقم نکردن، از مدرسه برگشتم خونه به مامانم با خوشحالی گفتم از ۱۰ ۹ گرفتم امتحانمو گفت سعی کن بیشتر بگیری.
حتی یک بار داییم اومد خونمون منو زد بابام گفت اره بزنش، مامانمم فقط نشسته بودو نگامون میکرد نمیدونم چیکار کردم ک اینجوری در حقم میکنن،
تو خونمون که هرروز جنگه، بابام تو بچگیم با سیم شارژر مامانمو میزد فکر میکردم الان چون بزرگ شدیم دیگه اینکارو نمیکنه ولی همین ی ماه پیش بخاطر اینکه بچه فامیل اومد خونمون بابام به مامانم زد!
من رفتم جلوی مامانم، ب منم سیلی زد.
هیچوقت عشق بین مامان و بابامو ندیدم، هروقت میریم بیرون از شهرمون بابام ی زن ببینه که برجستگی بدنش معلومه میشینه بهش زول میزنه،داشتیم خانوادگی عکس میگرفتیم بابام نیومد پیشمون داشت به دخترا و زنا نگاهِ هیزی میکرد. و اینکه مامانم چن سال پیش با عموم خوابیده بود!
سلام
من همین الان که پیامو خوندم فهمیدم توی 11 خط اول خیلی شباهت داریم.
منم نمیتونم اون قضیه رو به کسی بگم.
خودتو نباز . تو خیلی با ارزشی
سلام من ترک تحصیل میخوام بکنم کلاس دهم هستم دیگه نمیتونم خیلی سختم هس هر شب بی دلیل برا درس هام گریه میکنم میترسم بیماری بگیرم آیا انتخاب خوبی کردم؟
سلام من از طرف شوهرم خیانت دیدم و یه بچه دارم و نمیتونم گذشته رو فراموش کنم علاقمو نسبت به شوهرم از دست دادم و بخاطر دخترم دارم ادامه میدم نمیدونم چیکار کنم ممنون میشم راهنمایی کنید
سلام..من13سالمه و یه دخترم.. راستش تو خوانواده من مشکلات زیادی داریم.. مامانم شاغله و کل خرجمون میده و خوشبختانه وضع مالیمون تقریبا رو به خوبه و کل مشکل بابامه… بابام مشکل روانی داره.. مامانمو کتک میزنه و بشدت فحاشی میکنه بیکاره و بشدت کثیفه به منو داداش کوچیکترم بدترین فحشارو میده مواد مخدر مصرف نمیکنه ولی واقعا عجیب غریبه هر دفعه با مامانم دعوا میکنن تهدید میکنه که مبره و خوانواده مادریم میکشه.. و واقعا از یه ادم روانی بعید نیست:) چندین بار رو مامانم بنزین ریخته بی دلیل با چاقو یا هرچیزی افتاده دنبالش توهمیه و وقتی یه خواب میبینه دیوونه میشه.. موندیم چیکار کنیم.. من افسردگی گرفتم پرخاشگر شدم داداش 10یالم عصبیه مامانم داره عذاب میکشه بدبختی ولمونم نمیکنه:) صبح تا شب بهش میگیم برو ازت متنفریم ولی نمیره چیکار باید بکنیم؟!:))) بایه مرد روانپریش با خانواده سطح پایین یه مردی که لاته.. چیکار کنیم؟
سلام.خسته نباشین.من یه مرد ۳۵ساله ام متاهل افسرده البته گذشته ازارم میده وخیلی کم حرفم حتی شده که خانومم ناراحت بشه از این وضعیت چیکار کنم
سلام من ۱۸ سالمه اصلا حال روحی خوبی ندارم و اینکه کنکوری هستم تمرکز لازم ندارم رو درسم
سه سال تو رابطه بودم و الان سه ماهی هس کات کردم من با تمام وجود دوست پسرمو دوس داشتم ولی اون با بهونه ای اینکه خانوادش یه نفر دیگه رو در نظر گرفتن براش منو ولگرد و من تازه فهمیدم ک خودش با دختره در ارتباطه و این داره دیونم میکنه خیلی حالم بده و اینکه همش ب این فکر میکنم ب زندگیم اتمام بدم حال روحیم خیلی بده میشه کمکم کنین
ما رابطمون خیلی خوب بود خیلی بهم اهمیت میداد خیلی دوسش داشتم بخاطرش همه کار کردم و الان با رفیق خودم قراره ازدواج کنم این درد سنگینی هیچ کس نمیتونه از رو دوشم بلند کنه خواهش میکنم کمکم کنین
تا هر لحظه بدتر نشدم و خودکشی نکردما
من عقد کردم هروقت بحثمون میشد نامزدم میگف جدا شیم جدا شیم
الان من دیگ علاقه ای بهش ندارم حالم ازش بهم میخوره ولی میگه من میخامت من طلاق میخام ولی اون نه
میگم نه میگه فرصت بده چجوری بفهمونم ک نمیخام تموم کنه
من دلم میخواد برم کاشت ناخن همسرم میگه دلمم میخواد چند بار گذاشته ولی الان میگه نه جاریم هم کاشت کرده راه حل برام بگید قانع کنم برم کاشت ناخن مسئله پول و رنگ ناخن نیست
سلام من همش احساس ناراحتی غمیگن بودن میکنم حوصله ندارم فقط دوس دارم تنها باشم از جمع گروه بدم میاد جای ک سرو صدا باشع نمیتونم تحمل کنم همش میخوام همه جا تاریک باشع اصلا تمرکز ندارم استرس میگیرم سر هر چیزی سر ی چیز خیلی کوچیک گریه میکنم نمیتونم خودمو تحمل کنم
حدود یک ماه پیش متوجه شدم همسرم یک سیم کارت دیگه داره که از من قایم کرده بعد از اینکه ازش سوال کردم شروع به دروغ کردن کرد که خوشبختانه همون لحظه رو شد خواستم ببرم تحویل مادرش بدم که سعی کرد خود کشی کنه و راهی بیمارستان شد خیلی تلاش کردم ببینم داستان اون سیم کارت چی بود فقط یه حرفی میزنه که اونی که فکر میکنی نیست من ۱۲سال دارم باهات زندگی میکنم اعتماد کامل بهم داری ولی احساسم میگه داره دروغ بهم میگه از یه طرف من عاشق زن بچه هام هستم از طرف دیگه اعتماد ندارم دیگه و به خاطر بچه هام هم نمیتونم طلاقش بدم همین لاعث شده که افسرده بشم زیاد فکر خودکشی می کنم .افکارم خیلی به هم ریخته احساس میکنم به کسی احتیاج دارم که باهاش صحبت کنم ولی اعتماد به کسی ندارم احتیاج دارم پیش کسی گریه کنم ولی کسی ندارم یعنی مردم نمیتونم گریه کنم لطفا کمک کنید یه راهکار بهم بدید
سلام خسته نباشین
من ۱۵ سالمه تو پایین شهر هستیم و اینکه الان جدیدا مردم خیلی رو مخ شدن از مدرسه بیزارم ن بخاطر درس بخاطر مردم محله مون من بشخصه دختر خوبیم نماز همه چی اوکیه ولی اینکه مثلا تو مدرسه خیلی درگیر میشم و اینکه خیلی زود بهم بر میخوره مثلا یکی تو مدرسه دختر خرابیه چادر سرش کنه من ذهنم درگیر میشه تا چند روز ک اون چرا اسم مارو بد در میبره یا اینکه احساس میکنم من حق زندگی ندارم همش حق اونایه و اصلا دست خودم نیس خیلی اذیتم ترو خدا یکی کمکم کنه
حقیقتا من که همیشه از اینایی که خودکشی میکردن خندم میگرفت به فکر خودکشی بودم من دانش آموز کلاس دوازدهم تجربی هستم و تو مدرسه مشکلاتی با بقیه دارم ، تو مدرسه اونا شوخی های خیلی خیلی بد با ناموس همدیگه میکنن و وقتی که شوخی میکنن من ناراحت میشم و وقتی میام خونه به اون مسائل شوخی های ناموسی فک میکنم همش تو فکر فرو میرم و خیلی تو مدرسه اذیتم میکنن ، تو خونه هم مشکلاتی با خانواده دارم و همش از همه جا و همه چیز تحت فشارم واقعاً دیگه تحمل این شرایطو ندارم
سلام خسته نباشید
ممنون میشم راهنماییم کنید
من ۲۸ سالمه یواش شست و شو دارم تازه اینطور شدم روز به روز دارم بدتر میشم چطور وسواس رو کنار بذارم؟؟
سلام من 19 سالمه با ی پسری نزدیک دو ساله دوستم اواش رابطمون جدی نبود اما الان کاملا رابطمون جدیه اما 10 روزه خانوادم فهمیدن ک تو رابطه هستم اما ب شدت بابام مخالفه و اصلا درک نمیکنه یا حتی اعصاب خوبی نداره تنها مشکل بابام اینه حتی ی بارم حضوری نیده ک بخواد نظری بدع حتی اون هفته خانواده علی اومدن با بابام صحبت کردن اونجوری ک اونا فهمیدن مشکل بابام سربازی و در امدی ک داره هس ک از سربازیش ی چند وقتی مونده حتی میخواد برع در امدی ک داره هم میتونیم درستش کنیم بابام بدجوری قفلی زدع باید فراموشش کنی یا حتی من مخافلم ولی علی بعد سربازیش قراره بیاد صحبت کنه باز ولی مشکل اینجاس بابام میگه همه چی تقصیر توعه یا حتی علی اگ زنگ بزنه یا بیاد پیش بابام منو مقصر میدونه و میگه اذییت میکنم واقعا نمیدونم باید چکار کنم تنهایی با این موضوع نمیدونم چکار کنم میشه کمکم کنید
سلام
من ۱۴ سالمه ۳ روز پیش بابام رو بردن پاسگاه وقتی فهمیدیم بی دلیل بوده و جرم مال کس دیگه ای بوده خیلی ناراحت شدم الان خیلی عصبی هستم نمیدونم چیکار کنم
دلم میخواد یه نفر باشه که تو بغلم بگیرمش و گریه کنم کمکم کنید دلداریم بدید
ممکنه از اون وقت چند وقت گذشته باشه ولی ناراحت نباش درست میشه
سلام پسرم هفده سالمه
به تازگی متوجه شدم که به یکی از دوستام گرایش دارم؛
و فقط موضوع گرایی نیس احساس میکنم دوسش دارم که خب دوس داشتن رفیقت یه چیز طبیعیه،ولی حالتی که من الان دچارشم اصن طبیعی نیس حس میکنم عاشقش شدم،وقتی میبینمش یا بهش فک میکنم تپش قلب میگیرم و دهنم خشک میشه زود به زود دلم براش تنگ میشه
بیش از اندازه بهش فک میکنم،و جلوش خودم نیسم درواقع رفتاری دارم که انگار هی میخام جذبش کنم
کارایی که یک مرد وقتی میخاد با یه خانومو جذب خودش کنه انجام میده
تو ذهنم آشوبه ،دارم مریض میشم،نمیتونم با هیچکس دربارش حرف بزنم،دارم خودمو سرزنش میکنم و از همه مهم تر من به شدت به قران و خدا اعتقاد دارم و الان هی دارم فک میکنم چرا این بلا سرم اومده
به کمک نیاز دارم،چجوری باید از شرش خلاص شم
میخام یه ادم نرمال باشم،لطفا بهم کمک کنید ،ازتون خاهش میکنم یه راهی بهم نشون بدید تا خودمو نجات بدم?
سلام خواهر من کلاس اول هست از اول سال سر مدرسه رفتن مشکل داره استرس میگیره گریه میکنه همش استرس اینو داره ما وقتی دنبالش میریم کجا وایسیم زنگای تفریح بریم بهش سر بزنیم درسشم خوبه مشکل درسی نداره چندتام دوست تو کلاس داره که دوسش دارن ولی خیلی با اونام ارتباط برقرار نمیکنه همش تو خودشه تو مدرسه زنگ تفریحم خیلی بیرون نمیاد چیکار کنم این استرسش از بین بره
من که پسر ۱۴ ساله هستم و همه این چیزها رو تجربه کردم واقعا خیلی سخته من یک شخص مونث دوست داشتم قبلا ولی پدر و مادرم اجازه ندادند تا با او باشم و الان همش احساس میکنم تنها هستم و همیشه ناراحتم
سلام….من یک سوال داشتم….من دوسالی هست با پسری در رابطه ام….ایشون از وقتی رفته دانشگاه کمتر زنگ میزنه و پیام میده..مطمینم ک خیانتی در کار نیس…ولی جای دیگه ام شنیده بودم ک افردا بعد از ورود به دانشگاه کمتر برای رابطشون وقت میزارن…میخواستم علتشو بدونم….واینکه بدونم این داستان موقتیه؟
از دوستان اگر کسی میتونه راهنمایی کنه
سلام دوستان ی سوال بنظرتون مردی که وضعیت مالیش خوب نباشه ولی اخلاقش رفتارش خیلی خیلی خوب باشه
فرد مناسبی هست
یا ادمی که خیلی گیر بده و وضعیت مالیشم خوب باشه
با سلام ۱بار عقد کردم جدا شدم الان دوباره میخام ازدواج کنم بادختر موردنظر حرف زدم میگه استقلال آرامش و تامین بودم حجابم متوسط.پول برام مهم واگر غیر این باشد طوری دیگه رفتار میکنم آیا ازدواج به صلاح است ممنون
سلام وقتتون بخیر باشه . من چهارشنبه توی مدرسه بودم و بدلیل گرمای هوا کاپشنم روی اویز کلاس اویزون بود و توی جیب پشتش 40 هزار تومن پول بود . یکی از بچه های کلاس موقع زنگ تفریح یواشکی به کلاس بغلی که خالی از دانش اموزان و معلم بود رفت و موقع زنگ تفریح بیرون نیومد و وقتی که من برگشتم که کاپشنم رو دیدم دستکاری شده و وقتی که چکش کردم دیدم پولم توش نیست . و سریعا سراغ دفتر مدیر رفتم . مدیر حالا نمیدونم چی بهش میرسه که کاملا طرفداری دانش اموزی که ازم دزدی کرده بود رو میکنه . و این قانون در همه جا هستش که وقتی همه یک مکانی رو ترک میکنن و نفری اون تو میمونه . تمام اتفاق های پیش اومده مسیولیتش با اون فرده ولی من هرچی به مدیر میگم بازم طرفداری اونو میکنه . به پدرم گفتم پدرمم با مدیر صحبت کرد ولی فایده ای نداشت . توی راهرو جلوی کلاسمون دوربین هستش و قشنگ واضحه که دانش اموز دزد توی کلاس مونده و بیرون نیومده و دوربین دست مدیر شیفت مخالف هستش . به پدرم همین رو گفتم گفتش به ما نمیدن باید مدیر خودمون باشه . ولی مادر من خیلی پیگیر هستش و سختگیر که تا اخر یک مسئله میره . ولی میترسم بهش بگم که منو فحش بده و القابی مثل بی عرضه و بی لیاقت بهم بده . الان شدیدا حس عذاب وجدان دارم و نمیتونم خودم و حالم رو کنترل کنم . میشه لطفا شما یک راهی پیش روم بذارید??
سلام خانوما من ۵ سال ازدواج کردم یه دختر یک و سال ونیمه دارم شوهرم واقعا بد دهن و عصبی خیلی نشده به من فحش بده ولی کلا صبح تا شب همین جوری در حال فحش دادن اونم فحش های بد پشت فرمون وقتی یه کار باب میلش پیش نمیره و….. همشششش و این که کلافه و عصبیه صبر و حوصله هیچی نداره با کوچیکترین اتفاق های عصبی و کلافس سر این موضوع دلم نمیخواد باهاش نه جایی برم نه کاری کنم تو خونه مادرشوهرمم انقد با همه بد حرف میزنه سریع عصبی میشه مثلا خدا نکنه در مورد یه موضوعی حرف بزنیم خب هر کی یه نظر داره هرکی که باب میلش حرف نزنه سریع عصبی میشه واقعا حس افسردگی دل مردگی دارم همش به جدایی فکر میکنم نمیدونم امید یه خوب شدنش ندارم خیلی باهاش حرف زدم حق به جانبم هست
سلام دختر مجرد هستم از موقع دبیرستان به پسری که از خودم کوچک هست علاقه دارم ترم آخر دانشگاه هستم با اون پسر تو یه شهر نیستیم میخوام دانشگاه اونجا قبول بشم و ادامه تحصیل بدم خیلی به رشته ام علاقه دارم نمیتونم رشته ی دیگه ای بخونم برای درسم خیلی تلاش کردم درس خوندم و دیگه پول هم خرج کردم دانشگاهم الان دولتی هست میتونم بازم تو مقطع بعدی همین دانشگاهم درس بخونم ولی بخاطر پسر مورد علاقم میخوام بعد گرفتن مدرکم برم شهر اون میخوام با پسره در حد آشنایی حرف بزنیم و زود نمیگم دوستش دارم اخلاق و ظاهرشو قبول دارم فقط میخوام بدونم اونم مثل من فکر میکنه یا به کسی دیگه علاقه داره و بعدش میگم دوستش دارم فقط یه سوال داشتم بهتره دانشگاه و خونمو عوض کنم برم باهاش آشنا بشم یا اینکه هیچیو عوض نکنم بگم؟
باسلام من خانم متاهلی هستم و ۵ سالی هست ک ازدواج کردیم منو و همسرم عاشق همیم ولی من کلا انسان منفی نگری هستم و و از کاه کوه میسازم همسرمم انسان خوب و مورد اعتمادیه الان یه موضوعی چن وقته فکرمو مشغول کرده اونم اینه دو دوران عقدمون در بین چتامون یه دفعه گفت اگه یکی با زن داداشش ارتباط نامشروع داشته باشه چیه منم سریعا فکر بدی کردم و گفتم چرا تو باید همچین سوالی رو ازمن بپرسی گفت بخدا هیچی همینجوری تلویزیون داره راجبش حرف میزنه منم از تو پرسیدم خلاصه اینکه الان دارم دیوونه میشم میگم چرا باید همچین سوالی بپرسه درصورتی که هم همسرم هم زن داداشش انسان های خوبی هستن لطفا راهنمایی کنید
سلام وقت بخیر، دختر ۲۰ ساله ام، دانشجوام، و با پدر و مادرم زندگی میکنم، فقط یه خواهر دارم که ۷ سال ازم بزرگتره، من یه مامان خیلی عصبی و پرخاشگر دارم، که سر تقریبا هر موضوعی سریع عصبی میشه، داد میزنه فحش میده، توهین میکنه، توهینای خیلی بد، و دیگه واقعا تحملش برام سخت شده، از بچگی یادمه مامانم همینطوری بود، یادمه خیلی بچه بودم سر اینکه شورتمو کثیف میکردم فحش میداد سرم داد میزد و کتکم میزد، طوری که یبار از شدت ترس قایم شده بودم چون خیلی ازش میترسیدم، بزرگتر که شدم سر درس به همچنین، طوری که از کلاس سوم ابتدایی دیگه اجازه ندادم تو درسم دخالت کنه، و تقریبا توی هیچ مسئله ای نمیذاشتم دخالت کنه، با مشکلات کوچیک و بزرگ زندگیم کنار میومدم یا خودم حلشون میکردم، مامانم اینطوریه وقتی یه مسئله ای دارم که ناراحتم میکنه حتی اگر مقصر نباشم کاری میکنه که خیلی بیشتر اعصابم خورد شه، و اگر چیزی باشه که ازش خوشحالم میزنه تو ذوقم و حالمو بد میکنه، از بچگی هی تهدیدم میگرد که اگه فلان کارو نکنی زنگ میزنم به دوستت یا معلمت آبروتو میبرم و هنوز این قضایا ادامه داره،
متاسفانه خواهر من هم مشکل اخلاقی داره، و همیشه یادمه که قضایا داشت، تو دوران مدرسه و دانشگاه سر درسش تو خونه داد و هوار راه مینداخت مامانمو میزد، طوری که بابام برای اینکه جلوشو بگیره مجبور میشد با کمربند بیفته بهش، بعد از کنکورش عقد کرد و ۲ ماه بعدش طلاق گرفت، بعد از اون به یه پسر علاقه پیدا کرد و یه مدت سر اون قضایا داشتیم تا اینکه پسره ازدواج کرد و خواهرم بیخیالش شد، بعد از اون به یه پسر دختر باز علاقه پیدا کرد، دیوانه شده بود، چندین بار تهدید به خودکشی کرد و یبار هم با قرص خودکشی کرد و کارش به بیمارستان کشید و معدشو شست و شو دادن، با اینکه اینقدر پدر و مادرمو اذیت کرده اما همیشه همه چیز رو براش فراهم کردن، کوچیک تر از من بود که براش ماشین خریدن، بعد از چند سال اون ماشینو فروختن یکی دیگه براش خریدن، که بعد از یک سال با ماشین تصادف کرد و حدود ۲۰۰ میلیون برامون خسارت گذاشت، و الان دارن یه ماشین دیگه براش میخرن، در حالی برای من هیچی نخریدن، دانشجو شد لپ تاپ براش خریدن برای من نخریدن، یادمه یسره گوشی عوض میکرد و مامان و بابام خیلی با اشتیاق براش میخریدن، همین الانش هم که درآمد داره نمیدونم دقیق چقدر شاید ۳۰ میلیون در ماه، پول هواپیما و یسری لباسا و وسایلشو و حتی اسنپشو از مامان بابام میگیره، جدا از حدود ۳ میلیون ماهانه ای که از بابام میگیره. خواهر من رفتارش با من خیلی بده، بیشتر شباهت به دشمنه تا خواهر، یادمه وقتی تیزهوشان قبول شدم از شدت حسادتش گریه میکرد چون خودش از دبستان به راهنمایی قبول نشده بود، وقتی کنکور قبول شدم میخواست بزور توی اینستا کارناممو استوری بذاره که همه بفهمن شهریه پرداز قبول شدم، فکر نکنن روزانه قبول شدم، چون خودش شهریه پرداز خونده بود
این فرق گذاشتن پدر و مادرم و عصبی بودن و پرخاشگری مامانمم و خواهرم واقعا زندگیمو سخت کرده از بچگی توی محیط متشنج بزرگ شدم.
ماهانه من ماهی ۱ میلیونه، و تقریبا همه خرجم با خودمه، چه خورد و خوراک و چه یسری رفت و آمد ها و یسری لوازم گرون تر مثل لباس و یسری چیزای دیگه که از توانم خارجه خودم بخرم، و وقتی میگم پول نیاز دارم باید فلان چیز رو بخرم مامانم هر چی فحشه بارم میکنه و یه عالم سرم داد میزنه، و از چیزای دیگه محرومم میکنه، که دیگه ماشینشو نمیده بهم و… حتی خودم میخوام کار کنم نمیذارن میگن فقط باید درس بخونی
من اسفند آزمون علوم پایه دارم و حتی خود نفرات برتر علوم پایه هم گفتن حتی اگر از تو دوران فرجه بین امتحانات پایان ترم تا آزمون علوم پایه شروع به خوندن کنیم راحت میتونیم نمره قبولی رو بیاریم، اما مامانم حرف تو گوشش نمیره و سر این قضیه خیلی محدودم کرده، من برای کنکور کلا ۱.۵ ماه خوندم و پزشکی قبول شدم و اصلا مامانمو درک نمیکنم که چرا داره اینقد برای این امتحان اذیتم میکنه، بهم گفته دیگه حق نداری با دوستات تلفنی حرف بزنی اگه ببینم داری حرف میزنی گوشیو میگیرم هر چی از دهنم در میاد به دوستت میگم، نمیذاره باهاشون برم بیرون
من دوستای خیلی خوبی دارم از همه لحاظ، حجب و حیا و اخلاق و درس، هممون جزو شاگرد اولای کلاسمونیم
و مامانم منو داره محروم میکنه و میگه حتی کاری میکنه که رابطم با دوستام تموم بشه
من دیگه واقعا کلافم، لطفا راهنماییم بکنین که چیکار کنم
سلام خوبید من یازدهمی هستم استرس کنکور دارم میترسم رتبه برتر نشم یمدت خیلی به خودکشی فکر میکردم مطمعن بودم به کنکور نمیرسم ولی جراتشو نداشتم که خودکشی کنم الانم همه دوستام درس میخونن جز من
من میترسم فکر و خیال نمیزاره درس بخونم
من 18 سالمه، دانش اموزم، و شرایط خوبی ندارم، ینی ن اینکه کسی ازارم بده زیاد حالت ذهنی خوبی ندارم و حدودا 6 ماهه افکارم نشخوار میکنن روحمو، نمیتونم ب کسی بگم، چون ب خاطر ایم فاصله گیریم اولا همه ی رفیقام ازم دور شدن و ثانیا احساس بدی نسبت ب درددل دارم و حس میکنم ک نمیتونم اعتماد کنم ب کسی، وقتی میام تمرکز کنم روی کارام،ک حداقل تو تنهایی خودم کارامو پیش ببرم، مدام فکر میکنم مورد قضاوتم، دلم میخاد از این افکار رها شم، من هم پرخوری دارم، هم خواب زیاد، هم سستی و تنبلی، دارم سعی میکنم ترکشون کنم، ولی گاهی ذهنم واقعا متوقف میشه، اینم بگم ک فک میکردم ناشی از حال بد جسمیه، و سردردای عجیب و خوشه ایو حالت تهوع و….. هست، و آزمایشم دادم، میخام ب حال نرمالم برگردم، خیلی ممنون میشم بهم کمک کنید
7
سلام خسته نباشید،من پدر و مادرم بدون دلیل خیلی به من فحش میدن،فحش ناموسی بهم میدن،فحش رکیک بهم میدن،مثلا تو خونه دارم میرم یه لیوان آب بخورم میبینم مادرم داره بهم میگه فاحشه،خسته شدم از این خونه،من چادری ام نماز هم میخونم،پناه بردم به خدا که خدا منو نجات بده از اینجا
سلام عزیزم ایشلا مشکلاتتان حل شود
17سالمه و مذکر ببخشید من مشکلی ک دارم علاقه زیادی ب ازدواج و روابط عاطفی دارم بعد حس بدتر اینک گاهی حسم نسبت ب طرف از بین میره و یجوری ک میخوام ب یکی دیگه پیشنهاد بدم یعنی تو ی لحظه از طرف خوشم میاد بعد حسم میپره و ب یکی دیگه حس میگیرم میترسم کاری کنم ک در اینده شرمنده و خودم و طرف. مقابل شم نمیدونم اصلا چ عجله ای و چرا حسم ب همون یکی ثابت نمیمونه حقیقتش از یکی خوشم میاد ولی یکیو میبینم حسم نسبت ب اون کم میشه و…..
سلام وقت بخیردکترمن از12سالگی تاالان که 31سال سن دارم دچاراسترس اضطراب شدیدهستم به طوری که درکارهای روزمرگی روابطم بادیگران دچارمشکل شدم درست نمیتونم تصمیم بگیرم چون همش استرس دارم به طوری که دچارتپش قلب لرزش دست هنگامی که میخوام کاری انجام بدم ازیک روزقبلش استرس شدیدمیگیرم وقتی هم موقه انجام اون کاررسیداسترسم دوباربرمیشه.الان یک سال عقدکردم درست نمیتونم بااطرافیان باخوتواده همسرارتباط بگیرم
سلام خانومی هستم ۲۴ سال مجرد و خانواده من جدا از هم زندگی میکنن و این ب شدت منو عذاب میده و در هر محیط کاری ک وارد میشم ب شدت با یک بحث زودی اشکم درمیاد و دیگ نمیرم حتی شده کلاسی ثبت نام و دیگ نرم و ب شدت تنهایی دوس دارم و حتی اگر بیرون میرم دوس دارم سریع برگردم خونه و از آدما بیزارم بخاطر آزار و اذیتهای ک شدم حتی مقایسه شدن و کلا بلاتکلیفم نمیدونم چیکار کنم از کجا شروع کنم همیشه احساس خستگی و موفق نبودن میکنم?
سلام من دخترم و ۱۶ سالمه از بچگی من و برادرام و پدرم با خودمون حرف میزنیم و خب نمیدونم چرا و من خیلی وقته توی حرف زدم زیاد تپق میزنم و یا مکث میکنم و هر وقت قراره معلم چیزی ازم بپرسه از داخل بدنم احساس لرزش میکنم و عرق میکنم. مشکل قلبی هم دارم و خب قلبم توی این شرایط تیر میکشه رابطم با خانواده خوب نیست ولی اونا منو دوست دارن و برای آیندم دارن انرژیشون رو میزارن ولی خب من چون کارایی که دوست ندارم رو انجام میدن زیاد ازشون خوشم نمیاد ۱ بار هم خودکشی ناموفق داشتم کلی کسی خبر نداره آم دیگه همین و این تپق زدن و اشتباه گفتن کلمات هی داره بد تر میشه (یه تایمی هم دیوونه شده بودم میرفتم تو حیاط مدرسه گریه میکردم چون درسم خوب نبود و فشار روم بود ) من سال نهم رو با معدل نهایی ۲۰ تموم کردم و دهم خیلی افت کردم و این روی من خیلی تاثیرات بدی داشت.
خواستگار زیاد داشتم اما ی خواستگار اومد که عاشقم بود بارها اومد خواستگاریم اما پدرم راضی نمی شود تو این دوران پسر به من پیام داد اول ردش کردم اما ول کن نبود عشقی به من داشت خیلی قشنگ بود کمکم بهش حس پیدا کردم نمیگم زود عاشقش شدم نه اما کمکم دوسش داشتم و با رفتو امدای ک داستن بخاطر خواستگاری میدیمش عاشقش شدم هفته ای یکی دوبار میومدن خواستگاری پدرم راضی شد دعوتمون کردن خونشون اما بعد پدرم دوباره قبول نکرد گفت تحقیق کردم میگه پدره پسره ادم زیاد خوبی نیست..پسره مادر و سه تا از خواهراش و ی برادرشو از دست داده ی خواهر داره و باباش زن گرفته . پسره مجبور شد با دختر عمش نامزد کنه ولی این نامزدی فقط یک هفته طول کشید و بهم خورد پسره پیام داد ک نمیتونم ازت بگذرم نامزدیو بخاطرت بهم زدم گفت ک برگرد ازش خواستم بهم وقت بده تا فکر کنم از اونجای ک دوستش داشتم برگشتم چند بار دیگ اومدن خواستگاری اما باز پدرم قبول نمیکرد ی بار ک داشت با پدرم ثحبت میکرد پدرم بش گفت زمین بخر و ی کار خوب دست پا کن برا خودت.با پسر خونمون تو ی محله بودیم اما ما بخاطر کار خواهرم رفتیم ی محله دیگ ی روز پسره گفت میخوام قلیونی بزارم گفتم نزار شاید بعدا بگن معتاد قلیونی چیز خوبی نیست خلاصه رفتو قلیونی زد اما بعد یکی دو ماه هر جا میفرتم گفتن پسر بود خواستگارت معتاد شده باور نمیکردم از خودش پرسیدم گفت نیستم گفت بخاطر تو نباشه بخاطر خانوادمم شده من لب به این چیزا نمیزنم من خواستگار زیاد دارم همشونو بخاطرش رد کردم خانوادم همه جز بابام میدونن دوسش دارم بهش پیام میدم الان هشت ساله وقتی هر حا میرم اینو بم میگن ک معتاد شده واقعا دیگ خسته شدم نمیدونم چیکار کنم کمکم کنین نه میتونم برمو فراموشش کنم
نه میتونم اعتیادشو باور کنم نمیدونم چیکار کنم دیگه خسته شدم بریدم کمکم کنین نمیدونم پسره میگه من معتاد نیستم میگه بیا بریم ازمایش اعتیاد بدم
تروخدا کمکم کنین ی راه جلو پام بزارین من الان 21 سالمه
خیلی دوستش دارم خیلی بهش وابستم کمکم کنین خانوم
من ی دختر 15 سالم که چند وقتیه دچار استرس و دلشوره های بی دلیل شدم چند شبی پشت سر هم نزدیکای صبح انقد تو خواب استرس میگیرم که از استرس زیاد حالت تهوع میگیرم و بخاطر اون نمیتونم بخوابم دست و پاهام یخ میکنه و خیلی دلشوره دارم انگار قراره یک اتفاق بدی بیوفته یا نگرانم چیزی بشه به یکی گفتم بهم گفتش باید کنترلش کنم بهش فکر نکنم و خودمو کنترل کنم ولی آخه دست من نیس نمیتونم کاریش کنم خیلی قدرت این حس و دلشوره زیاده واقعا سختمه مهارش کنم میخوام بدونم مشکلم چیه چرا اینجوری میشم
من مشکلی که دارم استرسو دلشوره هست مثلا هرکاری که میخوام انجام بدم قبلش دلشوره استرس میگیرم حتی کار کوچیکی مثل خرید کردن! و اینکه حس میکنم شخصیت دوقطبی دارم گفتم قبل انجام هر کاری انجامش میدم پثلا بد پشیمون میشم یا میگم اینکارو کنن یا یکار دیگه! و اینکه این دلشوره و استرس یهو سراغم میاد طوری که از زور استرس حالت تهو میگیرم تصمیم گیری هم گفتم برام خیلی سخته فکر میکنم دوقطبیم
سلام وقتتون بخیر من چند مدت هستش که حال روحی خوبی ندارم اصلا و داره شدید تر میشه طوری که کارای روزانمو هم مختل کرده این چیزی هست که بتونم تنهایی حلش کنم یا حتما باید با مشاوره ای جلسه بردارم اگر میشه راهنماییم کنید
مشکلم همیشه استرس دارم هرحرفی یاکاری انجام بدم بعدن ازش پشیمون میشم میگم چرااینوگفتم چراساکت نشدم میترسم اون شخص قابل اعتمادنباشه وبعدبرام مشکل درست کنه همیشه ازهمه سعی میکنم دورباشم ازدعوامیترسم ازاینکه کسی ازمن بدش بیادمیترسم همش استرس دارم ازبسکه که توزندگیم مشکل دارم همیشه زودجوش میزنم زوددعوامیکنم حس میکنم ازهمه چی خستم ازمردم متنفرم نمیتونم به کسی اعتمادکنم
سلام من دختری ۱۵ ساله هستم من بابت یچیزایی که شنیدم و میدونم ذهنم بهم ریخته و حالم بده اینکه به مرگ فکر میکنم اما فقط ی فکر ساده نه هزار تا چیز در کنارشه که توصیفش سخته و ذهنم درکش میکنه اینکه معلم دینیمون یچیازیی گفت که مثلا طرف که میره اون دنیا دل کندن واسش سخته از خوانواده و جسمشو داراییشو و خیلی سخته براش و میاد بلند شه که سرش به قبر میخوره و…..ی زنه ای را مثال زد که بعد از مردن میبینن سرش خونیه و اینا که من ترسیدم یعنی هی زنده میشیم زجر میکشیم و اینکه یعنی اگه ما یا خونوادمون نردم این بلاها میاد به سرمون و دیگه مثلا فکر میکنم که الان که گذشت دیگه برنمیگرده و همش به آینده فکر میکنم میام هی در لحظه حال زندگی میکنم میگم آخرش که چی تموم میشه و روانشناسا اشتباه فکر میکنن ک نمیدونم باید زندگی الانو کنیم و …. دلمون تنگ میشه واس این روزا و البته اینایی ک میگم در ذهنم سخت تره مجبورم یطور دیگ توصیفش کنم مثلا میگم بعد درون دنیا چیمیشیمو دور نشیم از خدا گم شیمو یعالمه فکرای دیگ مثل این فکرا لطفا التماس میکنم کمکم کنید. یا اصلا چرا زندگی میکنیم کلا میترسم
من 15 سالمه یه جوریم نه برای زندگی برنامه ای دارم نه هیچی نمیدونم به چی علاقه دارم
دنباله یه چیزی ام که روحیم عوض شه ولی اخلاق عوض نشه انگار افسوردم ولی زندگیم خوبه
نمیدونم
کمکی میخوام اگه این راهو رفتین کمکم کنید
سلام من 16 سالمه. امسال کلاس دهمم و رشته م هم ریاضیه . خیلیم سخت دارم درس میخونم برا کنکورم. گوشی ندارم و ازینکه هیچ استقلالی ندارم و همش باید مامانم برام تعیین تکیلف کنه خسته شدم .خیلی وقته بهش میگ که به گوشی نیاز دارم اما میگه نه چون هوز سنت بهگوشی داشتن نرسیده . فکر میکنه اگه گوشی داشته باشم من از این رو به اون رو میشم و دیگه به حرفاش گوش نمیدم . واقعا سخته برام میبینم همه هم سن و سالام و حتی اونایی که خیلی کوچیک تر از خودمن گوشی دارن و من هنوز باید از گوشی مامانم استفاده کنم. از نظر مالی هم هیچ مشکلی برای خرید گوشی ندارن.لطفا کمکم کنید . این پیامم دارم با کامپیوتر مینویسم.
سلام خدمت تمام دوستان عزیز اغلب نظرات رو خوندم من هم شرایط خیلی از دوستان را داشتم داخل یک رابطه 4 ساله شکست خوردم و موفق نشدم الان که به زندگی نگاه می کنم این خود ما هستیم که ارزش خودمون رو مشخص می کنیم خیلی از ما ها برده عادت ها و هوس هایی شدیم که اسمش رو عاشقی و دوست داشتن می ذاریم و در اصل اونا عادت ها و حالت های ما هستن هورمون هایی هستن که ذهن ما ترشح می کنن و ما رو به خودشون معتاد می کنن اینکه ما تنهایی رو دوست داریم دلیلش اینه توی زندگیمون انسان هاییرا انتخاب کردیم که به ما اسیب زدن و ما اجازه دادیم اونا بهمون اسیب بزنن همه چیز از خودمون و رفتارمون شروع می شه همه ما داریم برده ذهنمون می شیم و هر فکری به ذهنمون میاد فکر می کنیم فکر خودمونه با اینکه ما و مغز یکی نیستیم و مغز فقط ابزاری در دست انسان برای انجام دادن امور هست من سن کمی دارم الان 21 سالمه اما با همین سن خیلی تجربه زیادی دارم و وقت خودمو به جای مسخره بازی روی شناخت مغز و ذهن و خودم گذاشتم دیدم که اصلان همه ی این روز ها من درگیر عادت های غلطم بودم که می تونستم با صبر و مقاومت همشون رو ترک کنم این خودم بودم که باید برای خودم قیمت تایین می کردم استرس و اینا همش ساخته های ذهن خودمه که بتونه منو کنترل کنه با خوندن کتاب دیدم که من اسیر ذهنم هستم و اونه که داره منو مدیریت می کنه و به من سمت سو می ده و من این اجازه رو بهش داده بودم که بتونه از من سواری بگیره ساعت ها با خودم فکر می کردم ذهن هر جوری بود بهم کلک می زد تا اینکه تمرین کردم تفکراتم جریان داشته باشند و من واکنشی ندم تا این که اگاهی رو پیدا کردم هنوز تو این کار استاد نشدم اما به هر حال مسیر رو پیدا کردم درمان تمام مشکلات انسان از تفکر شروع می شود هر مشکلی که داریم هر کسی رو که بزرگ می بینیم اگه خودمون رو کوچیک می دونیم اگه حسادت داریم اگه استرس داریم همه از ذهن لعنتی هست دیگ اون ابزار ما نیست بلکه ما با رفتار خودمون باعث شدیم ابزار اون باشیم به هر حال هر جا بریم از هر که نظر بخواهیم شاخه های این درخت رو برامون تا یک مدت کوتاه می کنه و موقتی حالمون خوبه خیلی ها که اصلان روشون نمیشعبا مشاور حرف بزنن درمان دایمی در ذهن خود ادمه و خود ادم باید از ریشه این درخت رو در بیاره و من خیلی خلاصه گفتم دقیقان در زندگی در بدترین شرایط خودم بودم از همه ی ادم های اطرافم طرد شده بودم چه اونی که می گفت برات میمیرم چه خانواده برای همین رفتم به سمت خدا و اون کمکم کرد اما هنوز موفق نشدم کامل مسله رو حل کنم فقط یک اراده محکم می خواد اما مسیر مشخصه و بطور خلاصه برای همه شما اون رو گفتم ذهن باید اصلاح بشه تا زندگی هم اصلاح بشه هر کاری غیر از این موقتیه هر کس کتابی خواست در این زمینه و بیشتر توضیح خواست می تونم بهش کمک کنم و اصلان خجالت نکشه و این کمترین کاری هست که می تونم در جبران اینکه زندگیم داره درست می شه انجام بدم