جهت مطالعه نظرات و تجربیات دیگران، به کامنتهای انتهای صفحه مراجعه نمایید
انسانها به طور طبیعی موجودات اجتماعی هستند. در نتیجه، گفتگو و برقراری ارتباط با دیگران یکی از روشهای ابتدایی است که ما انسانها برای بیرون آمدن از افکار خود بکار میبریم. متأسفانه، صحبتکردن با دیگران در زندگی همیشه ساده و راحت نیست. زمانی که به شدت تحت تأثیر قرار میگیریم، بار عواطف و احساسات، نگرانیها و استرسها آنچنان سنگین به نظر میرسند که نمیتوان آنها را با یک دوست یا آشنا در میان گذاشت. در این حالت است که مشاوره فردی میتواند سودمند باشد. درمان رودررو به شما اجازه میدهد تا با یک فرد بهصورت محرمانه صحبت کنید. یک مشاور حرفهای میتواند نسبت به نگرانیهای شما منصفانه واکنش نشان دهد، کلمهای آرامشبخش به زبان آورد و به شما توصیههایی برای داشتن یک زندگی بهتر بکند. به خواندن این مقاله ادامه دهید تا متوجه شوید که چگونه مشاوره فردی میتواند به شما کمک کند.
مطالب مرتبط: چرا خیلی زود عصبانی میشم
مشاوره فردی رایگان
هر روز، میلیونها انسان برای کمک در زمینه مشکلات روزمره گرفته تا جدی به درمانگر مراجعه میکنند و گفتار درمانی رودررو یکی از محبوبترین روشهای درمان به شمار میرود. کاربرد و محبوبیت گسترده این شکل از درمان بدان معنی است که درمانگر امروزی روشها و تکنیکهای بسیار متنوعی برای کمک به شما در تغییر طرز فکر و داشتن حس بهتر در اختیار دارد.
مطالب مرتبط: درمان وسواس فکری
مراجع حضوری به درمانگر این امکان را میدهد تا توجه خاصی به شما بکند که در درمانهای گروهی ممکن نیستو درحالیکه جلسات گروه درمانی دارای اهمیت خاص هستند، بهخصوص برای افرادی که بهمنظور بهبود ضربه روحی یا اعتیاد به یک انجمن نیاز دارند، درمان فردی را میتواند برای تقریباً هر مشکلی بکار برد. درمانگر عموماً اهداف خاصی را تعیین میکند تا شما را در طول درمان هدایت کند.
مطالب مرتبط: احساس تنهایی میکنم
بسته به آنچه دنبالش هستید و دلیل مراجعهتان به مشاوره، ممکن است تنها به یک جلسه مشاوره نیاز داشته باشید (اگرچه، اکثر افراد به حداقل 5 جلسه نیاز پیدا میکنند) یا ممکن است مجبور شوید در جلسات هفتگی برای ماهها یا در برخی از موارد برای سالها شرکت کنید. این کاملاً به نیازهای شخصی شما، وضعیت و تأثیر درمان بستگی دارد.
مطالب مرتبط: راه های درمان افسردگی در نوجوانان
چه کسی میتواند از مشاوره روانشناسی رایگان سود ببرد؟
مشاوره فردی برای نیازهای خاص فردی مناسب است. این بدان معناست که برای تقریباً همه افراد سودمند است. نیازهای کنونی یک فرد، برنامه درمان را مشخص میکند؛ اگرچه، این برنامه ممکن است در طول درمان تغییر یابد. خواه اینکه با غم و اندوه یا ضربه روحی مواجه هستید، با افسردگی یا عدم رضایت شغلی دستوپنجه نرم میکنید یا تنها به دنبال بهبود چشمانداز کلی خود هستید، مشاوره فردی میتواند شکلی از التیام را در اختیار شما قرار دهد.
مطالب مرتبط: چگونه استرس امتحان را از بین ببریم
در طول این مسیر، درمانگر احتمالاً الگوهای رفتاری ناسالمی که خود فرد از آن ناآگاه است را شناسایی میکند؛ بنابراین، درمان میتواند به رشد فردی نیز کمک بسیار زیادی بکند.
درمان فردی یا صحبتکردن با یک دوست یا عضوی از خانواده تفاوت دارد. درحالیکه دوستان و اعضای خانواده میتواند توصیههای خوبی به شما بکنند اما بهندرت بیطرف هستند و آموزش لازم جهت ارزیابی المانهای مختلف ضربه روحی و درد و رنج را ندارند.
مطالب مرتبط: علائم اضطراب اجتماعی در نوجوانان
علاوه بر این، برخلاف دوستان و اعضای خانواده، یک درمانگر مقید به یک توافقنامه محرمانگی است. این توافقنامه به شما احساس امنیت میدهد؛ در نتیجه، درحالیکه شخصیت خود و آنچه از زندگی میخواهید را کشف میکنید، میتوانید یک رابطه مبتنی بر اعتماد را با درمانگر خود ایجاد نمایید. بهاینترتیب، تغییرات واقعی رخ میدهند. در واقع، اثرات مشاوره فردی آنچنان عمیق است که شواهد نشان میدهند که این شکل از درمان حتی بر روی ساختار مغز نیز تأثیر میگذارد.
مطالب مرتبط: راههای کنترل خشم از دیدگاه روانشناسی
مزایای مشاوره رایگان فردی انلاین چیست؟
مشاوره فردی رایگان انلاین یک فرصت شخصی بهمنظور دریافت حمایت و رشد تجربه در طی دوران چالشبرانگیز در زندگی به شمار میرود. مشاوره فردی میتواند به فرد در مواجه با بسیاری از موضوعات شخصی از قبیل خشم و عصبانیت، افسردگی، اضطراب، مصرف مواد مخدر، ازدواج و چالشهای موجود در رابطه زناشویی، مشکلات والدین با فرزندان، مشکلات مدرسه، تغییر شغلی و غیره کمک کند.
برای دریافت مشاوره بر روی شکل تصویر درج شده در گوشه پایین سمت چپ صفحه کلیک کنید
مشاوره فردی انلاین رایگان فرایندی است که در طول آن شخص با یک متخصص سلامت روان آموزشدیده در یک محیط امن، دلسوزانه و محرمانه کار میکنند. مشاوره به افراد این امکان را میدهد تا احساسات، عواطف، باورها و رفتارهای خود را کشف کنند، خاطرات چالشبرانگیز یا تأثیرگذار را پردازش نمایند، جنبههایی از زندگی که میخواهند تغییر دهند را شناسایی کنند، شخصیت خود و دیگران را بهتر درک نمایند، اهداف شخصی برای خود تنظیم کنند و به سمت تغییر مطلوب حرکت نمایند.
مشاوره فردی رایگان، مشاورهای است که بر نگرانیهای آنی یا آینده نزدیک فرد تمرکز دارد. مشاوره فردی ممکن است شامل مشاوره و برنامه ریزی شغلی، رهایی از غم و اندوه پس از مرگ عزیزان یا مواجه با مشکلات در محیط کار پیش از بزرگتر شدن آنها باشد. مشاوره فردی یک گفتگوی رودررو بین مشاور و بیمار است، کسی که به دنبال درمان میباشد. هر دو نفر نوعی اتحاد، رابطه یا پیوندی را شکل میدهند که موجب رشد شخصی و اعتماد میشود.
مطالب مرتبط: از دعوای پدر و مادرم خسته شدم
مشاوره فردی راهی برای مقابله با مشکلات سلامت روان مانند افسردگی، اضطراب، اختلال دوقطبی و غیره، به شمار میآید. افراد در طول جلسات مشاوره فردی یاد میگیرند چگونه با استرس، مشکلات درون فردی، غم و اندوه، مسائل خشم و کمبود اعتماد به نفس مقابله کنند.
مشاوره فردی برای طیف گستردهای از دلایل مانند افزایش مهارت خود آگاهی، تشویق به خود کاوشی، شناسایی مرزها، بهبود مهارتهای برقراری ارتباط و بهبود استفاده از مهارتهای مقابله سالم مفید است. این مزایا منجر به یک تغییر در رفتار فرد خواهد شد که اغلب موجب کاهش مشکلات فردی و رشد شخصیت خواهد شد.
مطالب مرتبط: چرا پدر و مادرم درکم نمیکنن
افزایش خود آگاهی با چت مشاوره رایگان فردی
طی فرایند خود آگاهی، هم فرد و هم مشاور در تصمیم گیری در زمینه مشکلاتی که موردبحث هستند، با هم مشارکت میکنند. مشاوران اغلب افراد را تشویق میکنند تا از تجربیات خود به بهترین شکل ممکن در زندگی روزانه استفاده کنند.
بهعنوانمثال، تمرین ذهن آگاهی یک ابزار پرکاربرد در مشاوره برای افزایش توانایی حضور فرد در لحظه حال است. فعالیتهای ذهن آگاهی اغلب افراد را به درنظرگرفتن افکار، احساسات و عواطف در جلسه مشاوره وادار میکنند. این روش منجر به خود آگاهی تجربه انسانی میشود. همینالان در ذهن من چه میگذرد؟
علاوه بر این، مشاوران تمایل دارند تا بینشی را در مورد تأثیر رفتار فردی بر یک نتیجه مطلوب فراهم آورند. به طور خاص، درمانگرهایی که از روش درمان رفتاری شناختی (CBT) استفاده میکنند، به عدم تطابق آنچه فرد فکر میکند اتفاق میافتد و آنچه در واقعیت اتفاق میافتد، اشاره خواهد کرد.
فردی که با انواع فوبیا مانند ترس از عنکبوتها دستوپنجه نرم میکند، بهاحتمال زیاد با هدف مقابله با ترس از قرارگیری در شرایطی که ممکن است عنکبوت در آن حضور داشته باشد، اجتناب میکند. بااینوجود، اجتناب از عنکبوت بهسادگی موجب میشود تا ترس فرد تقویت شود. مشاوران، ناظران بیرونی مهمی هستند که دیدگاهی را در اختیار افراد قرار میدهند که بهتنهایی قادر به مشاهده آن نیستند.
مطالب مرتبط: مشاوره ترک خود ارضایی
خود شناسی با مشاوره فردی رایگان
مشاوره فردی همچنین به افراد اجازه میدهد تا مسیر خود در جهت خود شناسی را شروع کنند. من که هستم؟ باورها و ارزشهای من چه هستند؟ چه چیزهایی به زندگی من معنا میبخشند؟ چه کسانی در زندگی پشتیبان و حامی من هستند؟ اینها سؤالاتی هستند که با مشاوره در ذهن فرد شکل میگیرند.
مطالب مرتبط: با خانواده سختگیر چه کنیم
شناسایی مرزها از طریق مشاوره رایگان فردی
بسیاری از افراد برای مشکلات مرتبط با روابط و مهارتهای اجتماعی خود به دنبال مشاور هستند. در بیشتر اوقات، این مشکلات از کمبود یا نبود مرزها به وجود میآیند. مرزها، محدودیتهای فیزیکی و عاطفی هستند که به تمایز قائل شدن بین تمایلها، نیازها و اولویتهای یک فرد از فرد دیگر کمک میکنند. مهمترین جنبه در ایجاد مرزها، شناسایی موقعیتی است که بدانها نیاز است.
بهمنظور برقراری ارتباط بین مرزها، یک فرد ابتدا باید آنها را شناسایی کند و از آنها آگاه باشد. نقش مشاور، فراهمکردن بینشی نسبت به نیازها و اولویتهای یک فرد است. در هفته به چه میزان زمان دور از والدین خود نیاز دارید؟ چگونه میتوانید وظایف و کارهای خود را برای تعیین مرزهایی برای خود اولویتبندی کنید؟ در یک جلسه مشاوره فردی میتوانید به کاوش در مورد هر یک از این سؤالات بپردازید.
مطالب مرتبط: هیچ انگیزه ای برای زندگی ندارم
تقویت مهارت ارتباطی با مشاوره فردی
علاوه بر شناسایی مرزها، هدف و قصد مشاوره بهبود مهارتهای برقراری ارتباط از قبیل مهارتهای مربوط به قاطعیت مبتنی بر اعتماد به نفس، تقویت هوش هیجانی، همدلی، گوشدادن فعال، افزایش اعتماد به نفس و احترام است.
قاطعیت مبتنی بر اعتماد به نفس که شامل تأکید بر نیازهای خود در عین احترام به نیازهای دیگران است، نیز بسیار اهمیت دارد.
مطالب مرتبط: پسری که قصد سوءاستفاده دارد
تقویت مهارتهای مقابلهای با مشاوره رایگان فردی
از همه مهمتر این است که افراد از طریق روند مشاوره به مهارتهای مقابلهای ارزشمندی دست مییابند. بهعنوانمثال، مشاورانی که از روشهای پذیرش و تعهد درمانی (ACT) یا رفتار درمانی دیالکتیکی (DBT) بهره میگیرند، در جلسه مشاوره بر تکنیکهای ذهن آگاهی تمرکز دارند که این تکنیکها در کاهش علائم افسردگی و اضطراب مؤثر هستند؛ این دانش را میتوان از جلسه مشاوره به دنیای واقعی تعمیم داد.
مطالب مرتبط: رابطه جنسی در دوران دوستی
علاوه بر این، رفتار درمانی شناختی (CBT) افراد را تشویق میکند تا از مهارتهای مقابلهای مرتبط با الگوهای فکری خود استفاده کنند. بهعنوانمثال، رفتار درمانی شناختی (CBT) توانایی فرد در شناسایی محرکها و افکار ناسالم مرتبط با اضطراب و افسردگی را افزایش میدهد. مشاورانی که از رفتار درمانی شناختی استفاده میکنند نیز مراجعهکنندگان خود را از روشهایی برای شکلدهی مجدد افکار و درنظرگرفتن دیدگاههای جایگزین مطلع میسازند.
مطالب مرتبط: رابطه جنسی با دوست پسر
به طور خاص، روند مشاوره فرد را به سمت آگاهی هدایت میکند و مهارتهای مقابلهای و برقراری ارتباط سالم را در او بهبود میبخشد. اگر احساس میکنید که درمان فردی به شما کمک خواهد کرد، تردید نکنید و با ما تماس بگیرید.
مطالب مرتبط: میخوام خودکشی کنم
پدر من ۸۳ سالش هست مشگل تنفسی داره و با اکسیژن نفس میکشه مشگل ریش فیبروز هست و قابل درمان نیست و بیمارستان هم بستری نمیکنن ۲۰ سال هم هست قرص اعصاب مصرف میکنه ، درحال حاضر قرص های اعصابش جواب نمیده و صبح تا شب داد و بیداد میکنه بردیم پیش متخصص اعصاب و روان هر کاری کردیم ویزیت نکرد و گفت اگه قرص بدم به خاطر اینکه فیبروز هست و اکسیژن مصرف میکنه احتمال داره بره کما. ، متاسفانه مصرف هم نمیکنه به هم میریزه و زجر میکشه
اره همین اتفاق برای منم رخ داده منم دیگه خستم از خانوادم که حبس خونه هستم حتی نمیزارن ی نفس تازه بکشم خدایش من همیشه اروزی مرگ میکنم ک از این زندگی بیزارم متاسفانه
منم مثله تو هستم نابود شدم
دقیقا
دلم میخواد بمیرم.از خودم و خانواده و دوستام خستم. احساس یه موجود بی مصرف توی این دنیا دارم. دوبار خودکشی ناموفق داشتم.وضعیت کارنامم بد شد. با اینکه خیلی خوندم همش تا صبح بیدار بودم ولی امتحانات تهش به حاصل بد شد. خانوادم میگن ک حق نداری بری مدرسه بچه اول خانوادم هر کاری میکنم راضی نیستن. نه میزارنم برم مهمونی نه پارکی ن تولدی همش تو خونه. حتی مغازه هم ک میخام برم باید با داداش یا اجیم برم. حجاب اجباری با چادر باید برم. فامیل خیلی تو زندگیم دخالت میکنه. من فقط ۱۷ سالمه اما از یه آدم صد ساله خسته ترم. از اونطرفم ک هیچ اعتماد ب نفسی ندارم روابط اجتماعیم ضعیغه توی هیچ چیزی استعدادی ندارم همش گریه همش نقاب میزنم ک خوشحالم هیچکس حالمو نمیفهمه نیاز دارم ب یکی ک درد و دلام رو گوش کنه همین(:
میفهممت عزیزم اما سعی کن به زندگی ادامه بدی باور کن بعد خودکشی هیچی بهتر نمیشه کلی دختر هستن دقیقا با این شرایط شاید کم و بیش بد تر حتی اگه همه بخوان خودشونو از بین ببرن آدمایی که آزارمان میدن رو پیروز میکنم
میدونم از این جملات زیاد شنیدی ولی خدا شاهده همیشه یه پنجره نجات هست اگه خیلی خوندی و نتیجه بد شده تقصیر تو نیست باور کن بعضی وقتا معلما هم فقط به یه سریا نمره میدن که شیرین تره براشون
بمون باش توکلت به خدا??
امیدوارم بهتر بشی منم شانزده ساله و یک دخترم بعضی از چیز هایی که گفتی رو من دارم
سلام عزیرم منم تا ۸۵ درصو شبیه تو هستم ولی با بی توجهی و اعتماد به نفس بالا و استقلال زیاد کم کم از این شرایط خودمو مجات دادم تو یه خدا داری که تورو دوست داره و همیشه مراقبت هست تو تلاش بکن برای خودت و زندگیت ،درسا،روحیاتت خداهم قطعااا
اقیانوسی از رحمت برات میفرسته یاور ون امتحان کردم که میگم
من هم مثل تو حالم بده♥💔
منم دقیقا مشکلات تو رو دارم
امیدوارم از وقتی این متنو اینجا گذاشتی تا الان حالت بهتر شده باشه دختر
الهی بمیرم برات دلم برات کباب شد اشکال ندارع عزیزدلم باید تحمل کنی راه و چاره دیگه ای نیست خودکشی؟ادم یوقتایی از همه چی هستش. و تنها راهش خودکشی منم ی زمان مثله تو بودم
منم مثل تو واقعن الان حالم خوب نیست
منم یکی مثل تو
منم مثل تو هستم
منم 🥹
منم واقعا درکت میکنم سن تورو دارم شرایطم افتضاحه🫠
سلام عزیزم من دقیقا هم سن تو امو همچین حس مزخرفی و دارم حال منم بده من تو درسام افتضاح بودم تا اینکه بهم گفتن دختر نباید درس بخونه درست مثل تو حجاب اجباری مهمونی نمیزارن برم حتی نمیتونم جایی شب بمونم واینکه عاشق شدم حتی تو اونم رد شدم الان وضع بدی دارم و مجبورم با کسی که نمیخوام ازدواج کنم درحالی که دلم پیش یکی دیگه هست
سلام من دانشجوی کارشناسی ام خیلی کار انجام میدم و چندین پروژه باهم انجام میدم یه هفتس هیچ کاری نمیتونم انجام بدم مشکلی ندارم که بخواد اذیتم کنه فقط نمیتونم کارامو انجام بدم موعد چندتا از چیزا رسیده و براحتی انجام میشن ولی من نمیتونم دستم به کار نمیره تنبل شدم و دلیلش رو نمیفهمم و نمیدونم باید چیکار کنم ممنون میشم کمکم کنید
سلام ..من اسمم صادقه 17سالمه خیلی مشکل دارم ک نمیشه تایپ کرد اما سعی میکنم خلاصه بگم .خب من مشکلات زیادی دارم اولش زندگیم خوب بود تااینکه 11سالگی دیابت نوع 1گرفتم وهنوزم انسولین مصرف میکنم
12سالگی باوجود دیابتم پدرمادرم ازهم جداشدن من حدود 6ماه تنها توی خونه زندگی کردم چون بچه اول خانواده بودم هرچند از نظر مالی مشکلی نداشتم..
14سالگی باهمه مشکلاتم چون افسرده شده بودم هیچ مشاوره ایی هم کمکم نکرد کلاس 7و8رو مدرسه نزاشتن برم بابام چون میخاست عذیتم کنه منم هی تنها تر شکسته ترمیشدم جلوهمه ابروم میرفت.
پارسال هم وارد یه رابطع مضخرف شدم ک دختر فامیلمون گفتم ازت خوشم میاد میخام کنارت باشم خب مسلمه ک ی پسر 16ساله با اون گذشته اشقالش و چندسال تنهایی تو ی خونه احتیاج بع ینفر داره..خلاصه اول رابطع خوب بود بعدمن هی گیر میدادم هی بخاطر گذشتم افسردگیم ب همه چی بد بین بودم زجر میکشیدم همش بهش گیر میدادم چرا میری بیرون چرا ایتجوری هستی کلی چرت پرت تا اینکه بعد از 11ماه خانوادش فهمیدن جدامون کردن اونم دیگه منو نمیخاست بهم گفت..و من هنوزم با نبودنش خیلی نتونستم کنارربیام ضربه بعدی تو کل عمرــم خوردم با همه مشکلات بچگیم وچندسال تنهایی زجر توخونه موندن یه رابطه اشقال فهمیدم ک ی پسر بدرد نخور شدم ..
راستش زد بسرم زندگیمو عوض کنم ..اول خونه اجاره کردم توی شهرمون یعنی بعدشم رفتم سراغ رشته ورزشیم ک صبحا تمرین میکنم درطول روز فقط توخونه کوچیک ساعت ها میشینم فقط فکر میکنم همین چون از بقیه ادماوفلاصه گرفتم هرچند ادم نماز خون هم هستم اما زجرای من خیلیزیاده……
ببخشید متن زیاد شد اما باید خالی شم .
اما مشکل دارم.
رابطه قبلیمو نمیتونم فراموش کنم چون هنوزم روی اون دختره حساسم .>
گذشته همیشع جلو چشمام مرور میشه>
??اگه واقعا اقا/خانوم از تع دلت میخای کمکم کنی پس چندتا کلمه بی ارزش ننویس واقعا کمکم کن چون کسیو ندارم اینارو بهش بگم و
کاش بیشتر ارتباط داشتم باهاتون درطول روز..
سلام دوست عزیز. شرایط شما واقعا سخت بوده و سختی کشیدید. گاهی میبینم اشخاصی با وجود بیماری و مشکلات زیادی که دارن میتونن ۱رابطه ی خیلی خوبی هم با جنس مخالف برقرار کنن بنظر من این فقط بخاطر داشتن عزت نفس و اعتماد به نفس بالاست. خودتو دوس داشته باش خودتو باور داشته باش. همینکه تونستی تنهایی از پس مشکلات زندگیت بربیای نشون میده آدم قوی و شجاعی هستی. فقط کافیه اینو باور داشته باشی و خودتو بیشتر دوس داشته باشی و روی توانایی های خودت بیشتر تمرکز کنی. به طرفت بیشتر احترام بگذار. چون تنها چیزی که یک زن رو عاشق و وفادار میکنه اینه ک مردش بهش احترام بذاره.
امیدوارم بتونی زندگی خوبی برا خودت بسازی و از زندگی لذت ببری. و در کنار اینها با خدا دوست شو و در کنار خودت داشته باش.
موفق باشی⚘
تنها چیزی که میتونم بهت بگم آدما یک اشغالن خودتو درگیر یع اشغال نکن اون دختره آم از نظر خودم دیده تنهایی و ازت استفاده کرده البته این نظر منه بازم هرجور خودت صلاح زندگیتو بیشتر میدونی
صادق سلام
نمیدونم چی بگم چون گفتی حرف بی ارزش نزن اما تنها چیزی که میتونم بگم اینه درکت میکنم سختیی کشیدی:)
سلام کاملا حق با شما هست
ولی باید اینو در کنار فکر کردنتون اضافه کنید که هر آدمی تو زندگیش مشکل داره تو هم مثه منی منم یک دختر ۱۳ ساله ام شرایطم مثه تو فقط با پدر زندگی میکنم نه مادرم منم گاهی اوقات دلم مرگو میخواد نه زندگی رو درضمن تابه حال تیغ هم برداشتم یک بار خودکشی کردم ولی هی میرم یمت تیغ مانعی درکارم پیش میاد نمیدونم چیشده نماز و ترک کردم قرآن ترک کردم حجاب و ترک کردم این ها کار های شیطانی هست من کار های خودمو میگم شیطانی هر چی فکر میکنم به خودم میگم نباید به دنیا میومدم حالاهم تحمل کن تو میتونی تو اگه صبر کنی قهرمان زندگی خودت میشی بنابر این الگوی همه ی بچه های طلاقی میشی منم بچه طلاقی ام درسمو میخونم و جوری میشم که همه بهم افتخار کنن و همه منو الگوی زندگی خودشون کنن امیدوارم بی ارزش نگفته باشم
سلام عزیرم منم تا ۸۵ درصو شبیه تو هستم ولی با بی توجهی و اعتماد به نفس بالا و استقلال زیاد کم کم از این شرایط خودمو مجات دادم تو یه خدا داری که تورو دوست داره و همیشه مراقبت هست تو تلاش بکن برای خودت و زندگیت ،درسا،روحیاتت خداهم قطعااا
اقیانوسی از رحمت برات میفرسته یاور ون امتحان کردم که میگم
عزیزم درکت میکنم افسردگی واقعا مشکل بزرگیع من خودم رام ای چهارساله باهاشم افسردگی داشت تازگیا باهم دیگه میریم روانشناس بلع عشق اولو هیچکس نمیتونع فراموش کنه تو ای چن سال خعلی سختی کشیدم و عشق اولم هستش ?♀️همیشع اینو بدون بهترینا لایق تو هستند ✨??اینم بگممم بختیاریم ??
نمیدونم چی بهت بگم میدونم عاشقی ولی اگه نخواستت تو هم خودتو بی ارزش نکن مشکل زندگیت تو نیستی آدمای اطرافتن تو با عوض کردن خونه ظاهر لباس در واقع هیچ چیرو عوض نکردی سعی کن تنها دلیل دل خوشیت خوشحال بودن خودت باشه از نظرم سعی کن آدمای اطرافتن عوض کنی یکم تحمل کن به مرور زمان این مطمئن باش یکی بهتر از اون برات پیدا میشه و هیچ وقت فک نکن تو تنها کسی هستی که سختی کشیدی از تو بدتر خیلیا هستن تو باید خداتو شکر کنی که با این وضعیت تحمل کردی و هنوز زنده ایی بعضیا اینقدر ضعیف بودن که با وجود یه مشکل کوچک از دنیا دل بریدن شخصا خودم زندگی عادی نداشتم و زندگیم خیلی دشوار تر از تو بود تا همین پار سال ولی الان جوری شده که اونایی که نمیخواستن منو ازم دور میشدن به التماس کردن افتادن پس فقط قوی باش نزار هیچی حتی عشق و علاقه تو رو از پا در بیاره بازم بابت این همه سختی که کشیدی و مقصر هر کی که هست من به جاش ازت معذرت میخوام و ایول میدونم میتونی یه زندگی بهتر از زندگی قبلیت برای خودت بسازی به خدا امید وار باش بای
از بعد از کرونا وقتی که میرم بیرون یا توی جمعی قرار میگیرم یا اینکه یکی بهم نگاه میکنه سریع شروع میکنم به پلک زدن و نمیتونم کنترلش کنم اصلا وقتی توی جمع خانواده هستم این اتفاق نمیوفته
دوستم میگه دچار احساس میکنم دچار افسردگی شدم حدود دوماهه یه سری حرفایی که به من گفته نمیدونم چمه اصلا احساسی ندارم بعضی وقتام به همه هر چیزی احساس بدی دارم. بیشتر وقتام ک ن همیشه حالم بده از لحاظ جسمی هم روحی. اصلا هرچی میشه حالم به هم میریزه بیشتر از قبل
خیلی حساس شدم. بدون هیچ دلیل و میگه گریه ک البته بازم ن اروم میشم ن خالی میشم. یجیزی بشکنم یا یام مشت بزنم تو دیوار ،کلا یه دفعه ای تغییر میکنم کلا یه آدم دیگه میشه
سلام من پسری دارم 15 ساله که شدیدا وابسته به گوشی و یوتیوب و …. می باشد و بسیار بازی های خشن، فیلمهای خشن و اکشن و … را دوست دارد و اخیرا متوجه شدم در یکی از پلتفرمهای شبکه های اجتماعی کلیپهای بسیار خشن قتل و آدم کشی و کشتار دسته جمعی و حتی چند مورد مثله کردن انسان و را تماشا کرده بود که شدیدا با او برخورد کردم(البته نه فیزیکی) و گوشی او را دو هفته گرفتم و بعد از کلی اظهار ندامت و پشیمانی دو هفته بعد گوشی او را با هم تمیز کردیم و پس دادم. ولی همچنان روحیه خشن و به قول خودش اکشن همچنان ادامه دارد. عاشق اسلحه هست و در یوتیوب فقط اسلخه و تفنگ های ساچمه ای را دنبال می کند. شب ها خواب راحت ندارد و از لحاظ جسمی هم لاغر است! من چی کار کنم ؟ واقعا مستعصل هستم!
پسرت یا تحت ثاتیر محیط اطراف بوده یا یکی از دوستاش یا موارد دیگه الان که پونزده سالشه ذاتش یگه شکل گرفته ولی سعی کن پیشگیری کنی وگرنه پسرت یروز ادم میکشه
پسرتون از شرایطش و چیزی که هست رضایت نداره، گاهی ما آدما نارضایتی مون رو با خشونت بروز میدیم
مثلا وقتی میخوایم از چیزی که هستیم یا شرایطی که خوشمون نمیاد فرارکنیم خودمون رو متفاوت نشون میدبم حالا یا خشن یا بیرحم یا … هرچی
پسرتون رو با اجبار و کنترلگری تحت فشار نذارید، بلهاش صحبت کنید تو یه فضای امن و دوستانه و اینکارو صمیمانه و ملایم انجام بدید، ازش بپرسید اون چیه که عصبانیش میکنه و دلش میخواد با تیر و تفنگ منفجرش کنه؟!
بذارید احساس کنه شما میتونید اون کسی باشید که میتونه درباره احساساتش باهاتون حرف بزنه
من ۱۴ سالمه با پسر عموم که ۲۵ سالشه عقد کردم باهاش راحت نیستم شب که پیشش میخابم اون میخاد بهم نزدیک بشه یا نوازشم کنه زود اعصبانی میشم بهش برخورد میکنم میگم برو اون ور پیشم نخواب دوستت ندارم خیلی هم از دستم ناراحت میشه باهاش راحت نیستم خجالت میکشم بوصم میکنه اذیت میشم زود عصبی میشم جوری میشم ک دوس دارم پاشم بزنمش فحشش بدم نمیدونم چم شدع فکر میکنم بخاطر همین مشکلم آخرش از هم جدا میشیم
سلام هانیه عزیز
به نظرم آمادگی ازدواجو هنوز نداشتی. شاید ازدواج اجباری بوده باشه اما باید با شرایطی که الان داری کنار بیای یاد بگیری که شوهرت یا خودت نسبت به هم چه احساسی دارین. سعی کن مقداری از احساسش رو قبول کنی.و بعد ببینی آیا تو هم میتونی احساساتش ببینی و درک کنی.
سن کم و تجربه کم و حتی نفهمیدن خیلی چیز ها تو زمانی که هستی آیندت رو به طرز احمقانه ای خراب میکنه. دیدگاهت نسبت به شوهرت عوض کن ببین میتونی چه چیز هایی از اون رو دوست داشته باشی روی اون ها تمرکز کن. به شوهرت هم توضیح بده که فعلا نمی خوای رابطتون فرا تر از آشنایی باشه اول خوب بشناسش کم کم عاشقش شو بعد روابطتون خود به خود درست میشه.
من از حدود نه ماه پیش به یک مشکلی برخوردم.خودمم نمیدونم از کجا شروع شد ولی به سرم زد نکنه ترنس باشم و نکنه بدبخت بشم و نکنهو…….این افکار به طرز عجیبی پیشرفت کرد و باعث افت تحصیلی شدید شد و کل روزمو تو اینترنت در حال تحقیق بودم که بفهمم ترنسم یا نه.اصلا دیگه جنسیت برام بی معنی شده نمیدونم چی هستم کی هستم هرچی سایت و تست بود دادم تو اینترنت از سایت های ایرانی گرفته تا چند کشور مختلف یعنی نه ماه مکرر در حال تحقیقم هر روزم با استرس و بلاتکلیفی شروع میشه تا اینکه دو ماه پیش به این نتیجه رسیدم که ترنس نیستم و از هویتم راضیم اما نمیدنم واقعا نمیدونم چی شد که در عرض یک روز جوری به گرایش جنسیم شک کردم که کلا نظرم راجع به مردها و زن ها عوض شد.اصلا حسی که قبل از اون روز داشتم یادم نمیاد ولی میدونم کلا عوض شد.هر مردی رو میدیدم خودمو تو رابطه با اون تصور میکردم و این برام از مرگ بدتر بود و جایی بدتر میشد که لذت هم میبردم از خیالپردازی یعنی اون لحظه اگه کسی اطرافم نباشه به راحتی میتونم خودکشی کنم هر روز گریه هر روز استرس دیگه خسته شدم این نه ماه برام اندازه پنج سال گذشت.طی این ماه ها یک لبخند رو لبم نداشتم.با اینکه از فکر به مفعول بودن لذت میبرم اما از خیال پردازی با جنس مخالف هم بدم نمیاد.خیلی سردرگمم.اصلا نمیتونم بپذیرم همجسگرام.خلاصه نشستم و گریه میکنم تا روزها بگذره به امید اینکه شاید این حس مفعول بودن از بین بره ولی امیدی ندارم و قصد خودکشی دارم
سلام در هنگام درس خوندن تمرکز ندارم چکار کنم؟۲۲، زن ، مجرد،دانشجوی رشته روانشناسی، سازنده اکسسوری عروس ، تو درس خواندن تمرکز ندارم همش حواسم پرت میشه چکار کنم؟
سلام من 21سالمه خانوادم نمیزارن تنهایی پامو از خونه بذارم بیرون یه چیزی هم بگم سعی میکنن منو کتک بزنن حتی درسمو هم نتونستم ادامه بدم و ترک تحصیل کردم حالا هم هیچ امیدی برام نمونده میخوام خود کشی کنم
هیچوقت این کارو نکن عزیز من چرا زندگی خودتو برای ترز فکر غلط خانوادت تباه کنی به خودت بیا هیچوقت این کارو نکن و صحبت کن باهاشون و کنار بیا مطمعن باش خدا حواست بهت هس پس اگه این کارو کردی یه آدم خیلی ضعیفی پس قووی باش زندگیت حیف?❤️
خدکشی بنظر من کار درستی نیست سعی کن با خانوادت راه بیای و راضیشون کنی
سلام من خیلی احتیاژ دارم که با یک فردی صحبت کنم حالم خیلی بده بی دلیل گریه میکنم افسردگی شدید گرفتم یکطرفه سرم مثل ضربان قلب شده همش فکر خدکشی به سرم میزنه توروخدا کمک کنید من باید با یکی صحبت کنم
منم مثل خودتم
مشکلتون چیه ؟
سلام منم دقیقا حال شما رو دارم از زندگی خسته شدم دوس دارم بمیرم
سلام منم دقیقا حال شما رو دارم از زندگی خسته شدم دوس دارم بمیرم
پدرم مشکل بد گمانی داره ک متاسفانه هر روز بدتر میشه منم دارم یه چیزایی از سر رشته بد گمانی توی خودم میبنیم و نمیخام راه اونو پیش رو بگیرم برای همین ازتون کمک میخام ک چیکار کنم وقتی میبینم دوستم ( دختر) با یکی دیگ حرف میزنه بتونم خودمو کنترل کنم چون یه احساس بدی میگیرم که اینگار طرف میخاد صاحبش بشه اظطراب میگیرم استرس تپش قلب مور مور شدن دست پام یخ میکنه و من اصلا نمیخام ک این مشکلم روز به روز بدتر بشه ممنون
سلام وقتتون بخیر . من ۱۹ سالمه و با پدر و مادرم زندگی میکنم .
مادرم یه هفتست سر چیزای خیلی مسخره و الکی با پدرم دعوا میکنه و بهشون گیر میده . من در دوران امتحانات دانشگاهم و واقعا نیاز دارم تمرکز کنم برای درس خوندن ولی به جاش اعصابم سر حرفای مادرم خرد میشه و محبور میشم قرص آرامش بخش بخورم.
کتابخونه هم امتحان کردم نتونستم خوب درس بخونم .
ممنون میشم بهم بگید چیکار کنم .
حال روحیم اصلا خوب نیست فکر مرگ هر روز بیشتر از روز قبل ذهنمو درگیر داره کلا نا امید شدم از زندگی
سلام وقت بخیر،سه ماهه به شدت دچار استرس و ترس شدم نمیتونم خودمو رها کنم
منم واقعن باید چیکار کنم
کمکم کنید آبجیم کتکم زده گوشی ازم گرفته تا الان چندباراشتباه کردم
من با دوست صمیمیم مشکل دارم در رابطه با اینکه من از دوست داشتن خیلی زیاد دلم نمیخواد اون باهمه به اصطلاح بگرده یا باهمه اوکی باشه و بگه بخنده چون دلم نمیخواد با کسی سهیم بشم دوستمو اما اون اصلا همچین چیزی و قبول نداره و من شبانه روزم شده گریه چون باهمه میگرده و الانم تازه از خونه دوستاش برمیگرده و اصلا توجه نمیکنه بهم در رابطه با این موضوع قبلا یه ذره توجه میکرد الان نمیکنه حس میکنم دیگه دوسم نداره اون تنها کسیه که من دارمش احساس بدی دارم اینکه احساس میکنم دیگه دوسم نداره و کلا حالم بده چند روزه بهم توجه نمیکنه ولی وقتی بهش میگم میگه من توجه میکنم تو توجه و نمیبینی نمیدونم اصلا کلا دو دلم با مادرمم صحبت کردم اما متاسفانه حرفاش روم تاثیری نداره دقیقا از مهر بخاطر اینکه من یه ادمیم که کسی و که دوست داشته باشم به شدت روش حساسم و کلا از اون موقع تا الان از هر 10 روز من 8 روزش و گریه کردم
راستش یه مشکل خیلی بزرگ برام پیش اومده و مدام ذهنمو درگیر میکنه و خیلی ازیت میشم سرش مثلا با دوستم حرف میزدیم عکسمو بهش دادم بعد 2 دیقه یه حس عجیب که انگار اشتباه بزرگی کردم منو عذاب میداد یا مثلا خیلی به برابری وسایل یا چیزام اهمیت میدم طوری که اگه برابر نباشن حس میکنم یه چیزی کامل نیست و فکرم درگیرش میشه مثلا تو بازی هام همه لولا باید یکی باشه یا موقع کم زیاد کردن صدای تلویزیون همش رو هر صدایی میذارم یه حس عجیب که میشه کارم انگار اشتباهه باعث بهم ریختگی ذهنم میشه و تقریبا 2 3 هفته ای میشه اینطوریم و الان خیلی شدید تر از قبل شده یه مثال دیگم با دوستم یا فامیلام وقتی هر جایی میرم حتما حتما باید خرج ها برابر باشه اگه خرج اون بیشتر باشه احساس گناه و خرم اون کمتر باشه احساس خیلی بدی بهم دست میده و تا برابر نشدنش ادامه داره
سلام من چند روزی هست شبا نمی خوایم و وقتی می خوایم تجسل های بد می کنم مثل تجسل های جنسی
دقیقا یه دختر تو چشام میاد که خوابیده روم یا حامله شده یا داره با من حال می کنه یا …
نمی دونم چطور از سرش خلاص بشم.
سلام کسی نیست راهنماییم کنه حس می کنم یکنفر داره با من مدیریت ذهن انجام میده یا ساعت یک شب بیدارم می کنه یا اینگار به ذهنم میاد و داره مرا خفه یا حرص میده یا در چشمانم داره شاش می کنه یا داره با من کارهای جنسی انجام میده نمی دونم چطور جلوش را بگیرم یا داره با پزشکانی که قبلاً در ارتباط بودم زوم می کنه بنظر شما من روانی هستم یا همچنین چیزهایی هست چطور جلویش را بگیرم. دارم روانی میشم از این کارا
سلام من ۱۵ سالمه و حس میکنم جدیدا حس های گنگ و عجیبی به پسره ی همکلاسیم که تازه به کلاسمون منتقل شده دارم . نمیدونم این چه حسیه که درگیرش شدم ولی مطمئنم اسم این حس رو نمیشه عشق کذاشت چون عشق یه چیز بسیار پاک و مقدسیه د نمیشه اسم این حس ها رو عشق گذاشت. ولی خب حس میکنم از بقیه پسرای اطرافم بیشتر دوستش دارم در طول کلاس معمولا نگاهم سمتش ناخودآگاه کشیده میشه و وقتی میبینم بقیه دخترای کلاسمون بهش نگاه میکنن یا دربارش حرف میزنن بشدت حسودی میکنم . جدیدا وقتیم میخوام درس بخونم هی فکرش میاد تو ذهنم هرچی هم افکارمون پس میزنم فایده نداره باز میاد تو ذهنم نمیدونم چیکار کنم میشه راهنماییم کنید؟:)?تقریبا این موضوع رو برای بیشتر اطرافیانم هم تعریف کردم ولی خب نمیتونم به مامانم بگم چون مامانم خیلی سخت گیره و اگه بفهمه مطمئنم دیگه نمیزاره پام رو توی کلاس زبان بگذارم لطفا بهم راه حل بدید?
سلام من یک مدت به مراقب امتحان مون همچین حسی داشتم ، باور کن من قصدم کمک بهت هست ، ازش دوری کن ، این یه هوس زود گذره سعی کن زیاد نزدیکش نشی ، این یه هوسه ، بیشتر روی این موضوع فکر کن و تفکر تو بذار روی این ، یه هوسه سعی نکن لطفاً بخاطر یه هوس به خودت آسیب بزنی ، من یه اتفاقی برام افتاد که به روحیه ام آسیب زد سر همین مراقب امتحان ، سعی کن به پسره نزدیک نشی ، لطفاً به حرفم گوش کن من فقط قصدم کمک بهت هست ، خدانگهدار عزیزم امیدوارم که به حرفم گوش کنی .
راستش مدتیه فکر میکنم مردها همه همجنسگران.و از مردها متنفر شدم.هرجا مردی رو می بینم بهشون بی اعتنایی میکنم.حتی فروشگاه که میرم فروشنده مرد می بینم خرید که میکنم اصلن جوابشونو نمیدم.نه که از دست همجنسگراها ناراحت باشم نه.منم مثل بقیه پذیرفتم که جزوی از اجتماعند ولی خیلی هضم این موضوع که مردها همه همجنسگران برام سخته.
من میخوام از خونه فرار کنم
هرگز اینکارو نکن
سلام
من پدرم مست کرد و منو تا حد مرگ زد سر اینکه گفتم صدا تلویزیون زیاده نصف موهامو کند بدنم کبودی بار اولشم نبست دفعه قبل بخاطر این قضیه مارو از خونه بیرون کرد,مادرم مثل چی ازش حساب میبره الانم باهم دست به یکی کردن به من غذا نمیدن.،من میخوام فرار کنم بابام بهم گفت حرف از دهنت دربیاد کتک میخوری من چیکار کنم اینا دیوونه آن بخدا نمیشه باهاشون حرف زد
اقای دکتر دوس پسر من به طور ذهنی از شکنجه و آزار خوشش میاد.چه حیوان و چه انسان.با اینکه تا به حال هیچکاری در این مورد نکرده و ادم مهربونی هست ویدئو های حیوان آزاری و…میبینه.اقای دکتر این اخلاقش نقطه مقابل منه .من به شدت از آزار حیوونا اذیت میشم در حدی که حتی فکر در موردش مریضم میکنه.به خودش گفتم گفت من هیچ وقت همچین کاری نکردمو نمیکنم خودتم دیدی چقد با حیوونا مهربونم.میخواستم بدونم چکار باید بکنم تو این زمینه.درمان و کار خاصی هس که بشه انجام داد؟یا همین مورد برای تموم کردن رابطه کافیه ؟
سن ۱۵.دختر ببینید ایشون پارتنرش بهش خیانت کرده و اونم با توجه به اینکه تو سن نوجوونیه با شیشه خودزنی کرده و چند تا زخم نسبتا عمیق روی دستش هست و خانوادش مطلع نیستن امروز برای تزریق خون برای قلبش رفته بود و شمارش رو ازش گرفتن برای مشاور اجتماعی و…ایشونم قبلا یکبار دوسال پیش سابقه خودزنی داشته و یه سری تست و معاینه هارو انجام داده که میگفت تاثیر بدتری روی روانش گذاشته و نمیخواد دوباره اون اتفاقا و سختگیریهای خانواده و مشاور اجتماعی و دادگاه براش تکراار بشه؛ میخواستم بدونم الان من چه کمکی میتونم بهش بکنم و اینکه دوباره همون مراحل رو باید طی بکنه و رفتنش پیش مشاور و اورژانس اجتماعی اجباری هست یا نه در حد تماس گرفتن با خودش هست و بعد تصمیم با خودشه؟چون زیر سن قانونی هست…
قضیه ازونجایی شروع شد که من، دختر خوشخنده و درسخون کلاس، در کمال ناباوری خودم برای دبیرستان توی رشتهی تجربی مدرسهی نمونه پذیرفته شدم. در ترم اولِ سالِ اولِ دبیرستان دچار اُفت تحصیلی شدم و از معدل ۲۰ دوران راهنمایی رسیدم به معدل ۱۸/۵به خودم قول داده بودم که گذشته رو جبران کنم و واقعا هم جدیتر درس میخوندم که کرونا شروع شد و ازونجا به بعد من دائم درس خوندن رو به زمان آینده موکول میکردم. گاهاً شروع میکردم اما خیلی زود دوباره رها میشد. گذشت و سال کنکور اومد و من بشدت دچار افسردگی، اضطراب و خیالپردازی مزمن شدم مخصوصا که یکی از معاونین مدرسمون دائم زنگ میزد بیاین مدرسه اونایی که نمیان قراره رتبه برتر کنکور بشن و فقط شمایین که کلاس نمیرین(چون توی خونواده فرد حساس داریم و اگر کرونا میگرفتم خیلی برای ایشون خطرناک میبود) بعد ما میرفتیم مدرسه و دبیرها درس نمیدادن و این موضوع ناامیدی من رو بیشتر و بیشتر میکرد البته که هیچکدوم از اون بچهها که عزیزان من هستن هم متاسفانه قبول نشدن. اون روزا رو کاملا یادمه که چقددددررررر سخت بود هیچ کاری نمیکردم که درس بخونم ازون طرف درس هم نمیخوندم اما در نهایت یک ماه برای امتحان نهایی خوندم و اونهارو با نمرات مناسب گذروندم ولی نتیجهی کنکورم زیاد خوب نبود و نشستم پشت کنکور!
رتبم هم ده هزار سهمیه ۵ درصد بود
فکر میکردم حالا که پشت موندم قراره که بترکونمممم اما همون موقعی که میخواستم کم کم شروع کنم رفتم استخر و بر اثر ضربهای بینیم شکست و دو هفتهای رو درگیر اون بودم اما سریع به خودم اومدم و رفتم دنبال مشاور.مشاورم با اینکه خوبن اما جلسات اول مشاورشون درست نبود و حس بدی به من منتقل میکردن که باعث شد من نتونم شروع درستی داشته باشم و گذشت این بین اتفاقات زیادی پیش اومد. خلاصه میکنم و از الان میگم شدم یه دختر ۱۹ سالهیِ افسرده که یه ماه دیگه قراره برای سال دوم کنکور بده اما هیچی نخونده در صورتی که فقط ادای درس خوندن در اورده و هیچ جا نرفته و همه انتظار دارن که حداقل پیراپزشکی قبول شه. همه برای من مهم نیستن ولی پدرم که تازگیا متوجه شدم دوست دارن من پزشک باشم خیلی برام مهمن. و همینطور خودم که دوست دارم این رشته رو. من موقعی به خودم اومدم که سه چهار ماه به کنکور مونده بود و دیگه کار از کار گذشته بود. خستم. خیلی خستم. اتفاقات زیادی افتاد ولی من خودم رو مسئول تموم اتفاقات میدونم و نمیخوام بهونه بیارم. باختم. من همه چیز رو به خودم باختم. من عزادار رویاها و آرزوهایی هستم که با دستای خودم خاکشون کردم. نه راه پس دارم و نه راه پیش. جرعت خودکشی ندارم ولی به شدت به خیالپردازی دچارم. فقط دارم توی فکر زندگی میکنم و واقعا نمیدونم چیکار کنم. کاش بمیرم…!
۱۸ . خانم . مجرد . دیپلم ردی . صندوق دار ؛ محل کارام نمیتونم مغزمو ازاد بزارم همش نگرانم سوتی ندم و در اختیار بدترین سوتی ها رو میدم _ خانوادم محدودم میکنن یعنی میخام کارمو عوض کنم ولی نمیزارن برم چون مسیرش دوره احساس الانم خستگیه خسته شدم از همه چیز به فکر استفا یا حتی رفتن از خونه هستم _ نه مراجعه نکردم
اینو بدون دخترت بهت نیاز داره بخاطر اون قوی باش
سلام لطفاً سریعتر جوابم بدید
یه خانم که میشناسمش عکس لختی به بابام داده منم اسکرین دارم میخوام ازش شکایت کنم نمیدونم چیکار کنم اگه به مامانم بگم طلاق میگیره خیلی بدبختم
بهتره ب مامانت بگی ببخشیدا ولی اگه بابات چیزی بهش نگفته مامانت باید از حق خودش دفاع کنه چون بابات دنبال یکی دیگه هم هست
سلام پسرم خبلی باهوشه و درسخون خوب بود الان از زمان دیپلم درس نمیخوند و دانشجوه خیلی بد میخونه اعتقاد بدرس نداره مزگه فقط پول و بازار دوستای خوبی نمیگیره یمدت سیگار و عرق و حالا میگه منا بفرستین انور درس بخونم قدم برداشتیم و قرارداد بستیم باید زبان بخونه نه زبان میخونه نه دانشگاه چندجا نصفه کار کرد بیرون اومد خودش میگه بلاتکلیفم نه مشاور میره میگه مگه دیونم عصبی شده نمیدونم تنبله یا افسرده اعصابم خرده وافعا نمیدونم چکنم.لطفا کمک کنید
ی مدتیه ک از کارم بیرون اومدم احساس میکنم ادما دلمو شکستن و ارزش من رو ندونستن باعث شدن اعتماد ب نفسم کم شه البته تاثیرات خانواده هم هستش و الان حس میکنم دارم مبتلا به افسردگی میشم
20 سال. زن. مجرد. دیپلم. بیکار. من دانشگاه قبول شده بودم سال گذشته و رشته فرهنگیان قبول شدم متاسفانه از گزینش رد شدم و یک سال دنبال این بودم که اعتراض بزنم قبول بشم اگه نتیجه نداشت. احساس بدی دارم. دونفر بهم پیشنهاد دوستی دادن ولی مرددم. الانم میخوام بریا کنکور درس بخونم یه کار برم مشغول بشم
من با یک اقایی توی یک گروه ازدواج اشنا شدم بعدش من ب ایشون گفتم باید ب مادرم موضوع بگم ایشون گفت باشه مشکلی نداره
منم گفتم به خانواده اللان یک ماه گذشته ما میخوایم بریم قرار اول (البته اینم بگم چندبار قرار گذاشتیم ولی مشکلی پیش اومد نتونستیم بریم) مادرمن میگن ۳جلسه بریم بیرون ایشون ب خانوادش بگه ولی خاله من ک ب تازگی دخترشون عروس کردن میگ حداقل باید ۱۰ جلسه برین بیرون تا بفهمن بهم میخورن یانه اصلا میخوان همو یانه
و یک نکته دگ ک وجود داره اینه ایشون پدربزرگشون (سمت پدری) فوت کردن
بمن گفت من بخاطر ت برج ۶ یا۷ بخانوادم میگن دیگ همه چی تمومه بعدش حالا میریم واسه ادامه رابطه
ایشون ۲۸ سالشونه مهندش شیمی هستن درحال حاضرم میخوان واسه کنکور پزشکی شرکت کنن
واصالتا گنابادی هستن
من خودم ۲۳ سالمه ترم اخر مهندسی پزشکی هستم
فقط میخوام بدونم ب سه جلسه مگ میشع کسی به تفاهم برسه ایا؟،
من دوست دارم طرف علاقه ای که دارم اما نمیدونم چجوری مثلا علاقه من که بازیگری نمیدونم از کجا شروع کنم البته مکانی که ما زندگی میکنیم امکانات زیادی نداره لطفا راهنماییم کنید چطوری به طرف علاقم برم از کجا شروع کنم دوست ندارم استعدادی که دارم دیگران از بین ببرند
من استرس دارم خیلی اشترس دارم حالم خوب نیست افسرده ام فکر کنم
سلام من نیما هستم و ۱۸ سالمه ۱۶ سالم بود که مادرم رو از دست دادم پدرمم یع فرد معتاده که نمیدونم الان کجاست بعد فوت مادرم پسر عمم منو باخودش برد چون خونه ای هم نداشتیم مستجر بودیم در واقع یک سال براش کار کردم کاربنایی اون در حال ساختن یک سوله کارگاه بود و من شبا توی زمین اون میخابیدم و صبح حا کار پیدا کرده بودم و کار میکردم تو کارخانه اوایل فوت مادرم زیاد متوجه بیچارگی و به فنا رفتن زندگیم نمیشدم اما الان احساس میکنم به شدت تنها درمونده و ضعیف هستم بعد یک سال مسل سگ زندگی کردن تو خاک بودن و کار کردن برای هم پسر عمم هم کارگاه بقیه سرع یه موضوعی بهثم شد با پسر عمم و از اونجا منو انداخت بیرون من برگشتم سمت خانواده مادریم پیش مادر بزرگ و داییم الان حدود یک ساله که اینجام و باز هم دایمم داره بیرونم میکنه یک ماه تا خدمتم مونده سرکار میرفتم تو این یک سالی که پیش داییم بودم بعد از اینکه یک هفته سر کار نرفتم تصمیم گرفت بیرونم کنه و بهم میگه مثل بابامم مادر بزرگمم تو روم باهام خوبه اما پست سر حالش ازم بهم میخوره امروز روز ۸ هسک که بیکارم و تا ساعت ۱۰ خابیده بودم که دایم اومد ببینه باز خونه هم تا یکم دیگه عزیتم کنه و بیرونم بندازه یا نه سریع رفتم دستشویی تا نبینتم اومد درو قفل کرد و رفت بعد با مادر بزرگم حرف زد میگفتن از اول اشتباه میکردم من یک سال هست که پیششونم اما هیچ پسندازی نکردم مادر بزرگم میگفت گم شه بره تو پارک بخابه دایمم پاشو کرده تو یه کفش که برم جایی رم ندارم و گیج شدم نمیدونم الان باید چیکار کنم هیچکسم رام نمیده تو خونش چون سنم زیاده اگه لطف کنی بهم راهمو نشون بدی ممنون میشم الان دو روزه تو پارک میخابم و پسندازمم تموم شده زیر چشام کبوده شبا نمیتونم بخابم دقیقا دارم مثل م
سعی کن زندگی تو از صفر شروع کنی، ادمای بزرگ همیشه شرایط تورو داشتن. . .
اگه من جات بودم میرفتم خارج کشور…هرطور که شده
بمیرم برا دردت خعلی سخته میدونم ولی تلاش کن بخاطر خودت. تلاش کن کار پیدا کنی ک جا خاب داشته باشع کم کم پس انداز کن منت داییتم نکش
حق نداری نا امید بشی تو مثل منی قوی باش پسر باید برای موندن جنگید روزی برسه که این روزات پله شه خداپشت و پناهت نزار بشکنی روح مادرت ناظره برای تلاشت بهت افتخار میکنه
بمیرم برات 😭
من بعضی وقتا به صورت خیلی الکی استرس میگیرم و استرس عادی آی نیست. جوریه که میتونم ساعت ها بشینم گریه کنم.. فقط میخوام درست شه
باگریه چیزی درست نمیشه حلش کن
۲۰ سالمه پارسال عقد کردم پشت کنکوریام و امسال هم کنکور دارم. مدام احساس خستگی دارم البته بعضی وقتها این حس کم رنگ تر میشه و بعضی وقتها پر رنگتر. ساعت خوابم زیاده. بعضی وقتها دوست دارم برم یه جای خیییییلی دور جایی که فقط خودم باشم. بعضی وقتها به خودکشی هم فکر میکنم اما چون مرگ من هم تو روحیهی اطرافیانم تاثیر میگذاره و هم اینکه خودن جرئت انجامش رو ندارم این کار رو نمیکنم. خانوادهی خوبی دارم. همسرم هم خیلی خوبه. ولی این احساس خستگی از زندگی داره اذیتم میکنه
من کلاس دهمم و مدرسه تیزهوشان میرم خیلی وقتا نمرم تو ترم کم شده ولی چون حالا بیشتر حرف از اخراج و اینا میزنن بیشتر میترسم چون تا الان همه نمره هام خوب بوده ولی نمره ریاضیم خیلی کم میشه،نمیدونم چند شدم ولی از اونموقع نگرانم مشکل خیلی کوچیکیه ولی میخواستم ببینم که اطلاعی درمورد اخراج شدن توی مدرسه تیزهوشان دارین یا نه
سلام وقتتون بخیر من ۲۰ سالمه و اینکه پدرم فهمین سیگار میکشم الان باید چه رفتاری از خودم نشون بدم
سلام
من یه دختر نوجوون هستم
خب همینطور که میدونید دختر از بچگی نیاز به محبت از طرف خانواده بخصوص پدر و در آسایش و آرامش بزرگ کردن فرزند توسط مادر نیازه.
ما خانواده مون متاسفانه مرد سالاری است و خب خیلی سخته
از همون بچگیم پدر مادرم باهم مشکل داشتن و دارن. تو بچگی با صحنه هایی مثل کتک خوردن مادرم مواجه بودم . استرسی بررگ شدم . ترسو بزرگ شدم . اعتماد به نفس ندارم
الان که بزرگ شدم نتیجه هاشو دارم با پوست و گوشتم حس میکنم . عصبی شدم و حس میکنم چند وقتی میشه لکنت زبان گرفتم . شبا به خاطر ضربه های بچگیم از خواب بیدار میشم و راه میرم و سر و صدا میکنم .
۱۶ سالمه و ۱۴ سالگی متاسفانه به دلیل محبت ندیدن از پدر با صحبت های عاشقانه، عاشق پسری شدم . خانوادم فهمیدن و بجای روش درست و صحیح منو منع کردن از این کار . روزگارم رو سیاه کردن . الان دیگه افسرده شدم . با اینکه وضعمون خوبه ولی چون تصمیم گیری ها با پدرمه دارایی مون رو نابود میکنه با کاراش و نوع خرج کردنش . البته در راه خلاف نیس
نمیدونه چطور خرج کنه در اصل انگار حروم میکنه . اصلا احساس رفاه ندارم . مخصوصا الان که نوجوان هستم و میخوام که از همه نظر اوکی باشم و. تیپ و قیافم از همسنام کمتر نباشه که فکر کنن من عقب مونده هستم. ولی متاسفانه اینجوریه.
مامانم حس میکنم کمی شیرین عقله . و حس میکنم چون چرخوندن زندگی توسط زنه و سامون میگیره همه بدبختی هام تقصیر مادرم. اصلن از خانوادم و نوع رفتارشون خوشم نمیاد حس میکنم خیلی کمتر از منن و من لیاقتم بالاتر بوده
شرایط رفتن به مشاوره چه حضوری چه غیر حضوری را ندارم
اگه براتون مقدوره و میتونید خودتون همینجا منو راهنمایی کنید و بگید چطور با این خانواده زندگی کنم . چطور بهشون مهربانی کنم . دوس دارن مثل خودشون باشم و مهربان باشم باهاشون ولی با توجه با شرایطی که گفتم براتون من قدرت چنین کاری را ندارم . اونا فک میکنن من بدم و دختر خوبی نیستم . اما شما بگید حق با کیه واقعا!
نمیدونم به چه فوبیایی مبتلا شدم ولی هروقت میبینم یا تصور میکنم انگشت ها مخصوصا انگشت شست دست یا پا خم میشه احساس اضطراب بهم دست میدم و اون موقع سریع دستمو خیلی باز میکنم و به جایی میچسبونم این مشکل چیه
درآستانه۳۳سالگی،مرد،مجرد،شغل فعلا ی اونم بگم،من از دوران راهنمایی وسواس تردید دریا گیری مطالب داشتم فردی بودم تنها که دوست ه سن و سال نداشتم بجز دوستان مدرسه در زمان مدرسه، در زمان دانشجویی آخراش دچار وسواس فکری شدم که نهایتا مجبور شدم به روانشناس دانشگاه مراجعه کنم یکبار هم روانپزشک رفتم دارو دریافت کردم فقط یک دوز استفاده کردم گاهی اوقات که دچار افسردگی وحالت روحی خاص می شوم میاد سراغم که گاهی موفق می شوم با بی محل به افکار ازش دوری کنم تا این اواخر دوباره دچار مود افسردگی وکاهش ارتباط بااطراف بخصوص محل کار شدم ویک اتفاق درگیری لفظی باهمکارم پیش اومد که دوباره اون مشکل برام پیش اومده
به مردن باشه خیلی ادما دلشون میخاد بخاطر دلایل مختلف جون خودشونو بگیرن
اون لحظه که ناراحتی اون لحظه که خانوادت بهت گیر میدن اون لحظه که از خودت خسته شدی تو ذهنت تو مغزت یه چیز یا یه خاطره خوبی رو به یاد بیار مهم نیست کی باشه چی باشه فقط بدون چیزی که تو این دنیا مهمه برای خودت خودتی به خودت انگیزه بده میدونم الان جواب نمیده و فلان ولی امتحان کردن چیزی ضرر نداره واست اونم یه چیز خوب
من از ۱۲ سالگی کلن توی شرایط بدی گیر کردم ضربه روحی بدی خوردم کلن حالام از وجود خودم بهم میخوره ۲بار دست به خودکشی زدم ولی متاسفانه نمردم از طرفی خنوادم بهم مدام گیر میدن هیچ وقت احساس خوبی ندارم اکثر مواقع بی دلیل مسخوابم خسته نیستم ولی الکی میخوابم حال حوصله هیچ کاریو ندارم هروقت حالم خوب نیست میشینم سیگار میکشم ولی راه دیگی به ذهنم نمیاد که بکنم از طرفیم ۲ساله با یکی توی یک رابطه هستم که واقعنم دوسش دارم یک عشق دو طرفه هستش نمیخوام با این حال بدم به اون اسیب بزنم میترسم از اینکه ولم کنه بره ولی خنواده هامونم این میدونن که باهم هستیم از یک طرف هم دارم درسم میخونم که فقت برم بهترین دانشگاه تهران خنوادم راضی نیستن پدرم نمیزاره خیلی دوست دارم جزو اون ۱۵ نفر ورودی دانشگاه تهران باشم ولی میدونم باشم هم نمیزاره همش توی گیرم هیچ وقت احساس ارامش نمیکنم اکثر اوقات به این فکر میکنم که چطور خودکشی کنم راحت بشم ولی فقت اون کسی که منتظرم یادم میفته کلان منصرف میشم فقت اتیاج به یک ارامش دارم خیلی دوست دارم برم یک جای دور دیگه بر نگردم ولی نمیشه ورزش میرم روحیم عوض بشه ولی فرقی نمیکنه کل تفریح ها به نظرم مسخره میان همه ویز تاریک می بینم
سلام عزیزم قرار نیست که همه شرایط خوبی داشته باشند سعی کن از حاشیه دوری کنی و فقط به زندگی خودت فکر کنی
من هشت ماه شده دارم میرم کشتی و الان قارچ پوستی گرفتم و هی داره بدتر میشه و شونه هام هم خیلی درد میکنه و نمیتونم درست کشتی بگیرم و هی کشتی هارو میبازم از جهتی پول ندارم برم دکتر،قبل باشگاه خیلی استرس و اضطراب میگیرم،بابام همیشه تو خونه با همه دعوا داره،من رشتم علوم انسانیه و تو درسم خیلی پسرفت کردم، بعد باشگاه یا امتحان دستم به صورت خفیف لرزش میگیره خیلی افسرده شدم، پولی ندارم، دیگه از این زندگی خسته شدم.
سلام وقت بخیر
من یه چن وقتیه ک اظطراب گرفتم یعنی هرکاری میکنم مغزم به چیزای منفی میره
مثلا یه آب ک میخوام بخورم میگم عع اگه آخرین ابی ک میخورم باشه چی یا اینکه با پدرم صحبت میکنم یا نگاش میکنم میگم یه اتفاقی براش میوفته استرس کل وجودمو برمیداره
فوبیا کل خانوادمو گرفتم میدونم این چیزا عادیه ولی واقعا چن وقته من بیش از حد اظطراب گرفتم دلهره شدید دارم نسبت به زندگی هرکاری میکنم میگم شاید این آخرین کاری ک میکنم یا یکی از اعضای خانوادم یه کاری میکنند همین فکرو میکنم
باز نمیتونم چجوری بگم حسمو ولی کمکم کنید واقعا زجر میکشم?
سلام. بنظرم از اون لحظه ای که داری لذت ببر . خودت که داری میگی شاید این آخرین باشه پس بهترین خاطره ها رو بساز.
دختری دارم ۹ ساله مادر بدون اجازه دخترم رو از مدرسه برده و نمیزاره دخترم رو ببینم و ب گفته ی خودش دختر دیگ با اون زندگی میکنه از ۳ سالگی پیش منه چیکار کنم
برو شکایت کن
سن ۲۳ دختر مجرد دیپلم خب من دو سال پیش با یه اقایی اشنا شدم که اصلا قصد نداشتیم باهم رل بزنیم و فقط دوست بودیم بنا به دلایلی سن امو بهشون درست نگفتم و خب خیلی یهویی همدیگه رو دوست داشتیم الان نمیدونم چیکار کنم رابطمون خیلی خوبه فقط میترسم سن امو بفهمه و تنهام بزاره اوشون ۱۷ سالشونه اگه میشه راهنماییم کنین
اول آخرش که سن اتو میفهمه. هرچه زودتر بگی بهتره. اگه هم ترکت کنه حداقل وابستگی ای که الان داری با وابستگی ای که چند سال بعد خواهی داشت یکی نخواهد بود و الان بهتر میتونی خودتو جمع و جور کنی
یه دختر خیلی ساکت و گوشه گیرم معمولا همیشه غمگینم و احساس بدی دارم به همه اطرافیانم بی اعتمادم و عمیقا این حس عذابم میده
بنظرم تو داری افسرده میشی حتما اینکه برو پیش روانشناس و بعد اینکه سعی کن زیاد تو اتاقت و تنها نمونی تو فعالیت هایی که دوست داری شرمت کن و سعی من یه مهارت جدید یاد بگیری بقیه رو هم از خودت نرون
قبلا که مشاوره گرفتم بهتر بود! الان عوض شده یه لینک میفرستین و تموم. خب اگه قرار بود با سایت مشکلمون حل بشه که خودمون کلی سایت و زیر و رو کردیم!
سلام خسته نباشید
من و دوست دخترم ۳ ساله که با هم رابطه داریم و ایشون اخیرا کنکور دارن و خب فشار درسی روشون زیاده
از طرفی هم من ۲۴ ساعت به ایشون فکر میکنم و نمیخام هیچ جوره از دستش بدم
ولی اخیرا توی یک ماه اخیر رابطه ما به بن بست خورده و به جدایی کشیده اما هنوز با هم حرف میزنیم
دلیل این جدایی هم این بوده که ایشون طبق حالا گفته های خانوادشون و پدر و مادرشون به این نتیجه رسیدن که اگه من بخوام چند سال دیگه برم خواستگاری ایشون
جواب رد قطعا میشنویم و ضربه بزرگی میبینم
ایشون میگن که
طبق گفته هایی که بعضی اوقات از مادرشون و پدرشون شنیدن ما به هم نمیرسیم برا همین بهتره الان کات کنیم و دیگه با هم نباشیم
ولی همو خیلی دوست داریم واقعا و سه ساله برا هم دیگه تموم خودمونو گذاشتیم
ایشون میگن که
مادرشون تو حرفاش گفته پسری که در آینده میای باهاش حتما باید چند سال ازت بزرگتر باشه که سربازیش تموم شده باشه و خب خونه و اینا کامل داشته باشه
از طرفی هم میگن ۲۳ سالگی وقتشه که دیگه بری سر خونه زندگیت
از طرفی میگه که من نمیتونم جلوشون وایسم و سفتن و اینا
ولی من میگم که آقا تلاش مونو بکنیم که چیزی نمیشه
بعدم مادر پدرت وقتی ببینن تو ۷ ساله منو میشناسی و منو میخای بعید میدونم مخالفت کنن
و اینم اضافه کنم از ایشون یه سال کوچیک ترم
هر چی هم بهش اصرار میکنم میگه تو درک نمیکنی شرایط خونه مارو
ولی میدونم خانوادش در حدی سنتی و سفت نیستن که نخوان قبول کنن
بعدم میگم آقا فوقش ده بار جواب رد میشنوی
آخرش که قبول میکنن دیگه وقتی اصرار خودشم ببینن
اصرار منم ببینن
بنده میگم اصلا گیریم یک درصد قبول نکردن آخر
واقعا رابطه ما ارزش داره که برا همدیگه بجنگیم
به هم رسیدین؟
سلام امیدوارم حالت خوب باشه . خب یه سوال. تو برای پیشرفت خودت چیکار کردی و یا داری میکنی؟ کار میکنی؟ چقدر پس انداز کردی؟ تو خودت یه پدر آیا دختر عزیز دردونه اتو که چند سال زحمت کشیدی برای پیشرفتش به پسری که هنوز خودش خودشو جمع و جور نکرده میسپری؟ و اینکه رابطه نرمالش سه یا چهار ساله شما چند سال باید اون خانم رو منتظر بذاری که بتونی حتی یه سربازی و و حداقل یه پس انداز برای اجاره خونه و یه ماشین داشته باشی؟ اینا هنوز کف نیازهای یک زندگی مشترکه. تا زمانی که خودتو جمع و جور نکردی حتی با فرد دیگه هم دوست نشو