پاسخ مشاور به سوال ” عاشق معلم مرد شدم “
عاشق شدن به کسی یا به نوعی عاشق شدن به معنی احساس علاقه شدید به اون شخص هست. این علاقه به هیچ عنوان مشروط به دیدن توجه از اون شخص نیست. یعنی من خوشحال باشم از اینکه اون شخص رو دوست دارم نه اینکه اون شخص من رو دوست داشته باشه. این موضوع رو حتی شاعرها در اشعارشون مورد توجه قرار دادند. مثلا محمد ابراهیم جعفری میگه: میخواهی بمان، میخواهی برو، رفتن تو دل انگیز تر از آمدن دیگریست.
منظورش اینه که تنها دوست داشتنه که مهمه. فقط معشوق رو میشه دوست داشت؛ چه حواسش به ما باشه و چه نباشه.
در کنار این مسئله بهتره که شما به نکات دیگهای هم توجه کنید. سن نوجوانی، سن حمله احساسات شدید به شماست. در حقیقت، شما در دوره نوجوانی ممکنه احساساتی رو تجربه کنید که بعدا دیگه اون ها رو نداشته باشید. مثل یک سری از افکاری که در کودکی داشتید و احتمالا الان براتون خنده دار باشه. بنابراین کار اشتباهی نکردید اگر سعی کنید که این احساسات رو کنترل کنید. کنترل کردن این احساسات به دو روش موثر و غیرموثر تقسیم میشن.
شما برای اینکه کمتر از این حستون اذیت بشید بهتره که از معلمتون فاصله بگیرید. فاصله گرفتن باعث میشه که به مرور احساس وابستگی شما کمتر بشه و کمتر به ایشون فکر کنید.
در تمام مراحل تحصیلی و زندگی موفق و پیروز باشید.کوشا کوچک آملی
کارشناس مشاوره باما
عاشق معلمم شدم چیکار کنم؟
سلام. من دختری دبیرستانی هستم. یه معلم ریاضی دارم که هم جنس خودم هست و به شدت عاشقش هستم بیش از اون چیزی که تصورش و کنید. من کلاس دوازدهم هستم و امسال یه معلم جدید ریاضی گیرمون اومد که خیلی خوش اخلاق و مهربون هست چند بار بهش گفتم عاشقش هستم و خیلی دوسش دارم و اونم بار ها بهم گفته که خیلی دختر احساساتی هستم و خیلی عاطفی هستم. کلی نصیحتم کرده ولی خوب بازم نمیتونم احساساتم رو کنترل کنم. هروقت میبینمش براش شکلات یا لواشک که دوست داره میخرم. روز تولدش سوپرایزش کردم اما حس میکنم در سال کنکور این چیز ها درست نیست و باید به فکر کنکورم باشم نه به فکر معلمم. این هفته چهارشنبه که دیدمش سرماخورده بود و حالش خیلی بد بود به محض اینکه فهمیدم سرماخورده حال خودم خیلی بد شد به طوری که دیگه حوصله درس گوش دادن درس رو نداشتم و سرم و گذاشتم روی میز و بهش فکر کردم. زنگ دوم باهاش داشتم تا زنگ چهارم همش توی فکرش بودم تا اینکه یکی از بچه ها دفترش دست معلمم بود و من بهش گفتم میرم میگیرم رفتم سر یکی از کلاسا تا دفتر رو ازش بگیرم دیدم سرش رو گذاشته روی میز و خیلی حالش بده رفتم باهاش صحبت کردم و با وجودی که سیستم ایمنی بدنم خیلی ضعیفه چندبار بغلش کردم اونم چندبار مقاومت کرد تا من بغلش نکنم تا سرما نخورم ولی همون موقع اشکم دراومد و بیشتر بغلش کردم. روز های زوج مدرسه هست زنگ تفریح ها همش میرم پشت دفتر و نگاهش میکنم تا اینکه زنگ بخوره و برم کلاس دارم رنج میبیرم از احساساتی بودن شدیدم لطفا کمکم کنید?
پاسخ مشاور به سوال وابستگی به معلم دبیرستان
سلام دوست عزیز. صحبت های شما من را یاد روزهای دبیرستان خودم انداخت. شرایط شما را درک می کنم و میدونم چقدر سخته حس کنید عاشق فردی هستید که حتی نمی توانید از آن فرار کنید چون او معلم شماست و ناچار به دیدنش هستید. من هم حس هایی از جنس حس شما را در دبیرستان تجربه کردم اما هیچگاه آن را بیش از یک دوست داشتن طبیعی و دوست داشتن شاگرد نسبت به معلمش قلمداد نکردم. اگر در گوگل یک جست و جوی ساده کنید متوجه این موضوع خواهید شد. این تجربه عاشق معلم شدن در دوران دبیرستان منحصر به شما نمی شود.
من نمیتونم عشق شما را مورد قضاوت قرار دهم و بگویم درست است یا غلط اما خودتان می توانید این کار را بکنید. به راستی چه چیزی باعث شده است حس کنید عاشق این فرد شدید؟ چه چیزی در این فرد برای شما جذاب است؟ شما برای اینکه بتوانید در مورد اینکه کسی را دوست داشته باشید تصمیم بگیرید باید او را در موقعیت های مختلف ارزیابی کنید. اما شما معلم خود را تنها در یک حالت دیدید؛ زمانی که او مرجع قدرت بوده است و تنها چیزی که برای ارائه داشته است محتوای درسی است.
شما هیچ چیزی از شرایط زندگی معلمتان نمیدانید. اگر عاشق شدن با آگاهی نباشد کور است و پر از هیجان و مثل زمانی می ماند که بیمار شدید و درست نمی توانید تصمیم بگیرید. دوست داشتن معلم اتفاق زیبایی است اما اگر چراغ قوه با خود نداشته باشید با تصوراتی که ساخته ذهن خودتان است جلو می روید نه آن چیزی که واقعیت است.
از شما تقاضا دارم فهرستی تهیه کنید از چیزهایی که درباره معلمتان می دانید و زمانی که لیست کنید میتوانید خودتان قضاوت کنید که این یک عشق کور است یا خیر.
- آیا شما درباره معلمتان میتوانید به این سؤال ها پاسخ دهید؟
- نقاط قوت او چیست؟
- نقاط ضعف او چیست؟
- وقتی عصبانی می شود چه واکنشی نشان میدهد؟
- نحوه ارتباط او با خانواده و دوستانش؟
- به چه چیزهایی علاقه دارد و از چه چیزهایی بدش می آید؟
- چه هدفی برای آینده خود دارد؟
علاوه بر این، من از صحبت های شما اینگونه برداشت کردم که معلم شما دوست ندارد ارتباط شما از رابطه معلم و شاگردی فراتر برود و به نظر من در شان شما نیست تا طرف مقابلتان تمایلی نشان نداده است اینگونه رفتار کنید و او را تحت فشار بگذارید. اینگونه شرایط را هم برای خودتان و هم برای معلمتان سخت می کنید. عاشق شدن راحت است عاشق ماندن است که نیازمند تعامل و ارتباط دو طرفه و شناخت کامل از یکدیگر است.
امیدوارم منطقی به شرایطتان نگاه کنید و تصمیم درستی بگیرید.
سلام من دختری ۱۵ ساله هستم حدود ۲ سال پیش میرفتم کلاس زبان از روزی که معلمم را دیدم حس میکردم مه با بقیه فرق داره حدود ۲ ماه گذشت فهمیدم که بهش خیلی زیاد وابسته شدم و اگر یک روز کلاس نمی رفتم دلم خیلی براشون تنگ میشد
سه ترم باهاش بودم و ترم چهارم باید میرفتم کلاس یک معلم دیگه وقتی به این موضوع فکر میکردم خیلی ناراحت میشدم تا اینکه ترم اخر تمام شد من همش فکر میکردم که اگه چند وقت ایشون را نبینم این وابستگی ها از بین میرود ولی کم کم فهمیدم
که عاشقش شدم وقتی متوجه این موضوع شدم به مدت یک سال و نیم کلاس رفتن را ترک کردم تا فراموشش کنم کم کم داشتم فراموشش میکردم تا دوباره خواهرم برای ثبت نام خودش به اون اموزشگاه رفت من و پدر م مادرمم بودیم من در ماشین بودم و اون معلم روبه روی من ایستاده بود ناگهان چشمم بهش افتاد و حالم خیلی بد شد و گریه ام گرفت .
چند روز بعد من هم در همان اموزشگاه ثبت نام کردم و الان در کلاس همان معلم درس میخوانم معلمم با من رفتار خوبی نداره
برای همین چند روزه تصمیم گرفتم بهش بگم که دوستش دارم
ولی نمیتونم دیروز خواستم بهش بگم ولی یک دفعه حالم بد شد
و نتوانستم بهش بگم الان خیلی بیشتر از قبل دوستش دارم نمیدونم باید چیکار کنم همش بهش فکر میکنم و نمیتونم از
فکرش در بیام نمیدونم باید چیکار کنم خواهرم این موضوع را
میدونه و خیلی کمکم میکنه و با اینکه خیلی کمکم میکنه
حس میکنم به کمک شخصی دیگه نیاز دارم به پدر و مادرمم
نمی توانم این موضوع را بگم
سلام، من دخترم و کلاس هفتم هستم و یک معلم علوم دارم(ایشون هم هم جنس من هستن) که اتفاقا خیلی سخت گیر بود و واقعا ازش بدم میومد، چهاردم عید، رفتم مدرسه و جز معلم ها هیچکس مدرسه نیومده بود، وقتی معلم علوم دید کسی نیست میخواست بره من بهش زل زده بودم، اونم به من، من خیلی خجالتی هستم و نمیتونستم درست باهاش خداحافظی کنم، اونم یکم بهم نگاه کرد و رفت ، از اون روز به بعد علاقه ی شدیدی نسبت بهش پیدا کردم، همون روز بخاطر اینکه نتونستم ازش خداحافظی کنم کلی گریه کردم، حتی نمیتونم هم باهاش ارتباط بگیرم، ولی خیلی دوستش دارم، نمیدونم چیکار کنم، بار ها بخاطرش گریه کردم ، وقتی میبینمش اصلا یجورایی ذوق مرگ میشم، جیغ میزنم ،بالا و پایین میپرم، دیگه نمیدونم چیکار کنم تا علاقم نسبت بهش کم بشه،!!
منم همینطور ولی من الان ششم هستم امسال میرم هفتم عاشقانه معلم کلاس پنجمم را دوست دارم بدون اون ممیرم
سلام من رومینا هستم ومن کلاس یازدهم هستم و ۱۷سالمه من دختر هستم و معلم عکاسی من از روز اول مدرسه بغلم کرد و گفت که خیلی دوسم داره منم دوسش دارم اون منو دلبرم صدا می کنه و بهم میگه هر وقت از کنارم رد می شی دلم می ره میگه از من خجالت نکش من مثل خواهرتم هر وقت دلت خواست منو بغلم کن من می خواهم بغلش کنم هر از گاهی می کنم ولی یک وقت هایی نمی توانم بهش بگم لطفاً کمکم کنید و بگید من چطور بهش بگم که دلم می خواهد بغلش کنم ؟یک بار تو مدرسه پیتزا سفارش داده بودیم که می خواست پیس من بشینه یکی از بچه ها گفت که میای پیش ما بشینی اونم گفت رومینا منو ببخش لطفاً معذرت می خواهم مجبورم برم نمی خواهم تنهات بذارم و هیچ از گلوش پایین نمیرفت گفت پس رومینا چی وقتی که داشت می رفت پیش بچهها ی دیگه بشینه دوتا مونم دستمون رو به سمت هم دراز کردیم و نمی خواستیم از هم جدا شیم به قدری دوتا مونم ناراحت بودیم که کم مونده بود گریه کنیم خودشم خیلی دوست داره منو بغل کنه و هر هفته منو بغل می کرد الان دو سال که منو دوست داره و بغلم می کنه و وقتی هم دیگر و می بینم ضربان قلب مون بالا می رود یک بار هم روز تربیت بدنی بود و به ما هم گفتن بریم تماشا کنیم یکی از بچه ها پیشش نشسته بود من هم منتظر بودم پیشش بشینم خانوم بیابانی هم گفت میشه لطفاً بلند شی بری جای دیگر بشینی اونم گفت باشه و رفت بعد به من گفت رومینا بیا پیشم بشین منم نشستم سر رو شونه هام گذاشت منم گذاشتم یک روز براش عروسک درست کردمو گفت این مال کیه اگه بهم نگی دغ میکنم و وقتی فهمید که برای خودشه خوشحال شدو محکم بغلش کردو دوباره گفت خیلی دوست دارم از اون به بعد اون عروسک هر روز پشت کیفش بود و می گفت هر جا برم فکر می کنم کنار می وقتی بهش گفتم فراموشم کردی گفت من هرگز نمی توانم فراموشت کنم یواشکی نگاهت می کنم و تو چی منم گفتم منم همینطور
ظاهراً معلم کمبود عاطفی داره رفتاراش اصلا درست و هوشمندانه نیست به عنوان یک معلم میگم عاقبت این رابطه ها جدایی و ضربه های بعدش هست
سلام من کلاس یازدهم هستم من یک دبیر عکاسی دارم که خیلی دوسم داره منم همین طور از روز اول مدرسه بهم گفت که خیلی دوسم داره وبهم میگفت دلبرم وقتی از کنار دفتر مدرسه رد میشی دلم می ریزه هر هفته بهم شکلات میدادو وقتی بچه ها چیز های بدی راجب من می گفتن ازم دفاع میکر دو کسی دیگه جرعت نمی کرد حرفی بهم بزنه همیشه با هام تو مدرسه قدم میزدم برام آهنگ میخوند هر هفته منو بغلم میکردی وقتی ناراحت و افسرده بود همیشه به من میگفت رومینا میشه بغلم کنی و منم بغلش میکردم اولین روزی که منو بغلم کرد خیلی تعجب کردم آخه تا الان هیچ معلمی بغلم نکرده بود با هامون بازی میکرد و موچ میانداخت و میگوفت رومینا هم باید تو بازی باشه وگرنه من هم بازی نمیکنم منم گفتم باشه با دبیرکل موچ انداختم همیشه سر رو شونه اش میزاشتم خوشش نیومد بهم میگفت رومینا اگه خواستی برام آهنگ بفرست و منم براش فرستادم وفرداش آهنگ منو بره بچه ها گذاشت و گفت که من براش فرستادم بهش گفتم یک روزی از چشت نیفتم گفت که تو هرگز از چشم من نمی افتی نگران نباش یک روز به اندازه کل دنیا حرف توی دلم داشتم که باید بهش می گفتم برگشت بهم گفت من خواهرتم و آدم از خواهرش خجالت نمیکشه گفت من نمی خواهم عزاب بکشی پس همه چی رو به من بگو و راحت شود آخه خواهر ندارد فقط یک برادر دارد و من رو مثل خواهر کوچکترش می دونه منم همیچی رو بهش گفتم یک بار سنگینی از رو دوشم برداشته شد الان دو سال که با هم صمیمی هستیم گفت که هر وقت دلت گرفت بهم پیام بده بهمن گفت من یواشکی بهت نگاه می کنم تو هم به من نگاه می کنی منم گفتم آره گفتم منو فراموش کردی و یادت نمیاد گفت من هرگز نمی توانم فراموشت کنم. من بهش یک عروسک داده بودم و اونم هر روز اون عروسک رو تو مدرسه پشت کیفش میانداخت و به من همیشه محبت میکرد روی سرم تج گلی درست کرد و ازم عکس گرفت که برام یادگار ی بمونه به هم می گفت من عاشقانه بهت نگاه می کنم توچی منم گفتم که منم به تو عاشقانه نگاه می کنم یک بار تو مدرسه پیتزا سفارش داده بودیم و داشتیم پیتزا می خوردیم اومد کنار من نشست یکی از بچه ها گفت میای کنار ما بشینی از من معزرت خواست و گفت میشه منو ببخشی ازت معذرت می خواهم مجبور که برم نمی خواهم تنهات بذارم منم گفتم برو غذا از گلوش بدون من پایین نمی رفت و گفت پس رومینا چی خیلی ناراحت بود دو دلش نمی خواست ازم دور باشه دوست داشت که پیش من بسته منم دوست داشتم نمی خواستیم از هم دیگر دور باشیم و همیشه پیش هم می نشستیم هیچ پیش بچهها ی دگه نمینشست همیشه ازم تعریف میکنه یک بار جلسه داشت جلسشو به خاطر دیدن من ول کردو اونم روز پنجشنبه بود یکهویی اومد کلاسمون و گفت فقط اومدم دلبرم رومینا رو ببینم بهم دست داد و نوازشم کرد گفت که حوصله جلسرو نداشتم دلم خواست که بیام تو رو ببینم منم کلاس جبرانی داشتم و از دست یکی از پیرامون عصبانی بودم وقتی اون رو دیدم عصبانیتم از بین رفت یک بارم رفته بودم سینما با مدرسه یکشنبه بود زنگ آخر رسیدم یکهویی من رو دیدم گفت رومینا کجا بودی خیلی دنبالت گشتم پیدات نکردم فقط اومدم تو رو ببینم خلاصه اینکه روز های خیلی خوبی داشتیم و خیلی بهمون خوش گذشت من چطور احساساتم رو بهش ابراز کنم ؟ و آیا این احساسات بین من ودبیرم چیز خوبی هست یا چیز بدی هست؟
سلام من دخترم ۱۳ سالمه کلاس هفتمم معلم اجتماعی مو خیلی دوست دارم از اوایل آبان عاشقش شدم دی بود دستمو بلند کردم بهش گفتم خانم من شما رو خیلی دوست دارم بهم گفت نوروزبخت سوالای تو خیلی خوبه خوش حال شد یکم بعدش قبل عید بهش یه کادو گرفته بودم از شدت علاقه خجالت ممیکشیدم بهش کادو رو بدم ولی بلخره تصمیم گرفت بهش بدم کادو رو دادم اون موقع هم چیزی به عید نمونده بود الانم احساس میکنم اون دوسم نداره دانش آموز متوسطی هستم نمره هام ۱۸ و ۱۸ به بالا هستند اکثرا
دخترم کلاس نهم ۱۴ ساله کلاس هفتم که بودم یه دبیر زبان داشتم که ازش متنفر بودم اون سال من یه بازیگر رو خیلی دوست داشتم که دوست داشتن اون باعث شده بود به کسی توجه نکنم با کسی گرم نگیرم و خیلی حس خوبی داشتم که من فقط اونو دوست داشتم تا وقتی که دبیرم رو دیدم اولش ازش بدم میومد بهش توجه نمیکردم و مسخرش میکردم یه کم که گذشت من یه کوچولو داشتم به ایشون وابسته میشدم که سر کلاس کاری کرد که دیگه دوست نداشته باشم حتی اسمشو بیارم سر کلاس بودم و یکی اومد درو باز کرد دید اشتباه اومده یه نیم نگاه کرد رفت همه خندیدن منم کنارشون خندیدم ولی اون فقط منو دید و بهم منفی داد بار دوم نمیدونم چیشد که من دوباره خندیدم بهم گفت هفته بعد با اولیا باید بیای اون باعث شد که بدتر ازشون بدم بیاد من زبانم عالی بود و همیشه سر کلاسش خوب بودم سال که داشت تموم میشد فهمیدم دیگه نمیتونم در برابرشان مقاومت کنم وفهمیدم دوسشون دارم یک سال گذشت و من این یک سال نمیخواستم قبول کنم که دوسش دارم چون هیچوقت از کسی جز بازیگر مورد علاقم خوشم نیومده بود و این علاقه هم به خاطر این بود که دبیرم من رو یاد بازیگر مورد علاقم مینداخت وگرنه هیچ دلیلی نداشت دبیر خوشگل و مغرور بود و هیشکی جرعت حرف زدن باهاش رو نداشت به خاطر این همه ازش متنفر بودن سال که تموم شد فهمیدم دوسش دارمو براش یه چیزی گرفتم و بهش دادم اونم ازم تشکر کرد کلاس هشتم که شدم شنیدم دیگه معلمم نیست خیلی ناراحت شدم و شبا به خاطرش بیدار میموندم با خودم گفتم خدایا اگر دوباره معلمم باشه قول میدم امسال دیگه قدرشو بدونم که شد خداروشکر و اون دوباره معلمم شد
سلام من نهمم از کلاس هفتم تقریبا عاشق یکی از معلمام شدم و تا همین الان بهش هیچ ابراز علاقه ای نکردم فقط (ارتباط.چشمی) و من از همون کلاس هشتم که بودم به فکر اینم که نهمم تموم بشه و من از اون مدرسه برم و دیگه خیلی کم یا اصلاا نبینمش و واقعا این اذیتم میکنه خیلیی
چون یه کوچولو خجالتی هستم نمیدونم چجوری ابراز کنم
ممنون میشم راهنمایی کنید ممنونم.
سلام دختری هستم که کلاس نهمم 14 سالمه نزدیک 15 من امسال یه معلم جدید که درس ادبیات فارسی رو درس میده معلم خوبی هست خیلی دوستش دارم تو اینترنت سرچ می کنم میگن بخاطر سن نوجوانی مونه ولی من منظور ندارم دلم میخواد بغلش بگیرم اگه بغلش کنم فک نکنه منظور بدی دارم دوستم گفت بغل کردن معلم اشکالی ندارد دلم ميخواد بغلشون کنم
سلام وقتتون بخیر من یه معلم دارم که ایشونم خانم هستن تازه سال جدید به مدرسه ما اومدن. من اولش با ایشون کاری نداشتم ولی خودشون محبت و ابراز علاقه کردن.و خب رفته رفته منم خیلی دلبستشون شدم و الان به جایی رسیده من مدام ابراز علاقه میکنم و به شدت وابستشونم بعضی وقتا باهام خوبه بعضی وقتا بیتفاوت رد میشه. دوستام میگن تورو از سرش وا میکنه منم میخام دیگه پیششون نرم ولی از لحاظ روحی خیلی حالم خرابه
سلام من دختری کلاس هشتم هستم من عاشق معلمم هستم نمی گم اون نباشه میمیرم ولی به قدری دوسش دارم که نمی تونم فراموشش. کنم دوست دارم هر روز با اون باشم وقتی کنار اون هستم آرامش می گیرم حتی با اینکه خانمه خودمو آراسته می کنم تا قشنگ به نظر بیام کمکم کنید که به او نزدیک شم چون داره تابستان می رسه من 4ماه بدون اون نمی تونم دوان بیارم
دیه باید دووم بیاری. منم دقیقا مث خودت. همسن توام ۱۴ سالم بیشتره ولی. نزدیک ۱۵ دارممیشم. نیمه دومهستم یعنی تو رو دیع نمیدونم. من تابستون پارسال لحظه شماری میکردمواسه دیدنش اما اینقد خرم وقتی که دیدمش نرفتم پیشش😂😂. اونم اومده بود فقط سر بزنه. الان معاون مدرسه دیگس. اما گاهی اوقات میاد سر میزنه. هروقت یه حسی بهممیگه میخواد بخواد قبلش عطر میزنم لباسامو اتو میکنم. البته من همیشه مرتبمولی کلی. انگار خداهممیدونه عاشقانه دوسش دارم. چون قبلش انگار بهم وحی میش که میخواد بیاد. حدودا ۳ ماه یا ۲ ماه یه بار اومد مدرسه. الانم خو داریم امتحان میدیم. دیه دوباره باید صبر کنم تا اول مهر بینم چی میشه بازم. روز معلم بهش گفتم بیاد.سوپرایزش کردم تقریبا.ولی چقد خوبه که میدونم تا اخر عمر دوسش دارم حتی اگه خدایی نکرده فوت بشه. اون معلم تفکر ما بود. و سال بعد نهم هستم. فکر کنم بشه آمادگی دفاعی یا یه چیز دیگه. حتما باهم عکس یادگاری بگیرید. البته اگه ادمش باشه!اگه نبود باز با اینکه دوسش داری زیاد نچسب بهش همیشه. بزار یه وقتایی. منم زیاد نمیرم پیشش یا بش اصن پیام نمیدم. چونممکنه زده بشع یا پرو. اینو جدی میگم واقعا.
من هفتم رو میخونم عاشق معلم اجتماعی ام شدم خیلی دوسش دارم میخوام بهش بگم دوسش دارم ولی نمیتونم
مبینا
سلام من ۱۴ سالمه کلاس هشتم منم به یکی از معلمم عاشق شدم و. احساس و وجودم با اونو مخصوصا روزهای پنج شنبه او جمعه خیلی دل تنگش می شم می خوام کمکم کنید که چگونه می تونم بهش نزدیک بشم وبهش ابراز علاقه کنم
سلام.
من دختری هستم ۱۸ ساله . دوازدهمم و کنکور دارم امسال! .. دهم که بودم (چون خودم مسائل دینی رو دوست داشتم)، نسبت به معلم دینیم (که ایشونم خانم هستن و الان ۴۶ سالشونه)، علاقه ای پیدا کردم .. سره کلاس حس واقعاا خوبی داشتم، بعمنای واقعی تو کلاس به درس گوش میدادم، و نمره ام معمولا ۱۹ به بالا بود. تو کلاسمون بقیه دوستام از مسائل دینی خوششون نمی اومد و اهل نماز و حجاب و … نبودن. من تو کلاس خیلی فعال بودم. یکی دوبار سوال درسی برام پیش اومده بود و تو واتساپ ازشون پرسیدم و ایشونم جواب میدادن . یبار هم تو واتساپ بهشون گفتم که من خیلی دوستتون دارم. ایشون هم درجواب گفتن که مرسی، منم همینطور .
ایشون خییلی درون گرا هستن، علاقه شون نسبت به من حتی بیشتر از علاقه من به ایشون بود ولی اصلاا علاقه شون رو نشون نمیدادن. ایشون یه دختر دارن که ۲ سال ازم بزرگتره. دخترش اهل مسائل دینی و .. نیست. خیلی دوست داشت که دخترش، به مسائل دینی اهمیت بده.
چون من دختری مذهبی بودم بهم علاقه پیدا کرد (حتی بعد ها یبار حضوری بهم گفته بود که آرزو میکردم ایکاش دخترم مثه تو بود). کم کم تو واتساپ باهم چت میکردیم و کم کم من وابستگیم شروع شد . ایشون یازدهم هم که بودم، معلمم بود. چون به درس زیست شناسی علاقه خاصی داشتم، به پیشنهاد ایشون روزاییکه مدرسه ما بودن، زنگ های تفریح من براشون زیست توضیح میدادم. مطلب کتابو میخوندم، و بگونه ای انگاار بهشون تدریس میکردم.
.و این چت تا الان ادامه داره،
ولی با یسری تفاوت! .. مدتیکه که با دانش آموز دیگه ارتباط داره و با اون چت میکنه و خییلی داره حسودیم میشه . قبلنا بعضی موقع شروع کننده چت بود ولی الانا همیشه من اول پیام میدم و ابراز علاقه دلتنگی میکنم . امسال که دوازدهمم معلمم ،مدرسه مون رو ترک کرده و مدرسه دیگری معاون شده. و من بخاطر اینکه دیر به دیر میبینمش خیلی دلتنگش میشم . ولی اون اینقد دلتنگ نمیشه، و بهم میگه باید وابستگیتو کم کنی .
بعضی موفع ارزو میکنم ایکاش هییچ وقت باهاش آشنا نمیشدم.من اهل دوست پسر داشتن نیستم، ولی اولین بار عاشق شدن رو با ایشون تجربه کردم .
مادرم هم به معلمم حساس شده . چون نسبت به معلمم وابسته شدم و علاقه دارم بهش، مامان احساس میکنه که ازش دارم دور میشم و واسه همین از این معلمم خوشش نمیاد .
اوایل که باهم صمیمی شدیم، من از بعضی قسمتای چتمون اسکرین شات میگرفتم و تو گوشیم ذخیره کردم، عکسا ویساشو ذخیره دارم. نمیتونم حذف کنمشون . ولی اون میگه خیلی راحت چتارو حذف کرده . بمنم میگه حذف کن، اینکارا چیه! گوشیت هنگ میکنه.
الان میخوام کااامل این وابستگی از بین بره . چون تو درسمم اوفت کردم بجای اینکه تمام حواسم به درسم باشه، دارم به حاشیه میپردازم.
دوست دارم فقط همون یه دوستی معمولی دانش آموز _معلمی بمونه .
بنظرتون چیکار کنم ؟؟ [اوله کاری نمیتونم چتا و ویسا و عکسارو حذف کامل کنم . چون بهم شوک وارد میشه]
من یک دانش آموز پایه یازدهم هستم که در نهم معلمی داشتم که خیلی دوسش داشتم اونم منو دوست داشت و باهام بود بعد از تموم شدن مدارس ما ارتباطمون قطع نشد و هر هفته با هم حرف می زدیم رفته رفته هر روز با هم حرف زدیم جوری که وابسته اش شدم دیگه و اونم مانع این نمی شد با هم بیرون می رفتیم و رابطه خیلی خوبی داشتیم در واقع خودش بهش رو می داد منم که خیلی دوسش داشتم از خدام بود ولی الان چند روزه که باهام بد حرف می زنه من کاری نکردم ولی نمی دونم چرا اونجوری شده احساس می کنم ازم خسته شده ولی من دوسش دارم تو این یه سال بهش عادت کردم برا همین نمی دونم چی کار کنم برم بهش بگم یانه؟آخه اصلا نمی تونم درس هم بخونم کلا فکرو ذکرم شده اون
سلام من بشدت عاشق دبیرم هستم. اینطوریه که روزشماری میکنم تا روز کلاسم با اون بیوفته. من حتی نقاشیش هم کشیدم ومیخوام بهش بدم و خیلی خیلی زیاد دوستش دارم اما دوست داشتنش کاملا غلطه و من خودم اینو میدونم، چون هم اینکه معلممه، هم اینکه تفاوت سنی زیادی داریم و هم اینکه اون فرد هم جنس خودمه. و اینا دلایلی ان که من میدونم شانش اینکه باهاش باشم اصلا نیست. ولی خیلی اذیت کنندهست، اون خیلی معلم خوش برخورد فوق العاده ای منتو کلاسش همیشه بالا ترین نمره رو دارم و شاگرد موردعلاقشم و اون حتی شمارمم گرفت واقعا ادم بی نفصیه.
اوایل این احساسات رو نسبت بهش نداشتم اما الان چند وقتیه که اینطوری شدم و حتی فک میکنم خودشم فهمیده چون هروقت نگام
میکنه میخنده و صورتشو میچرخونه. هیچوقت فکرشو نمیکردم از ادمی که هم جنس خودمه و اختلاف سنی زیادی داریم خوشم بیاد ولی الان واقعا نمیدونم چیکار کنم؟ این موضوع همه حواسمو از همه چی پرت کرده و خیلی ازار دهندست چون اصلا نمیتونم رو هیچی تمرکز کنم و همه فکر و ذکرم فقط فقط اونه و بدترین قسمتش اینه که من اون فردو هرروز تو مدرسه میبینم اینکه بخوام طرفو از یادم ببرم اصلا امکانش نیست. و هرموقع بهش فک میکنم ناخوداگاه لبخند میزنم و حتی از فکر کردن بهش حالم خوب میشه.
سلام خسته نباشید بنده دختر 13 ساله ای هستم که 2 ساله عاشق معلم فیزیکش شده (چون توی تیزهوشان هستیم دروس تخصصی تدریس میشن)و همه اینو میدونن که من عاشقشونم و از شانس خوبم یا هرچی ایشون یک فرد آگاه و احساسی مثل خودم بودن و و کاملا به احساساتی که من بروز دادم واکنش مثبت نشون دادن البته اوایل مقاومت میکردن اما الان بعد گذشت 2 سال همه به ما میگن انقدر صمیمی هستید که انگار مادر و دختر هستید خیلی نصیحتم میکنن و توجه خاصی بهم دارن و من هم خودم میدونم که این یک حسی طبیعی توی نوجوتنیه و یا یک روز قرار جدا بشیم اما ایشون به من گفتن برای بیرون رفتن و معاشرت خارج از مدرسه بنده باید تا انتهای سال نهم صبر کنم که دیگر هیچ رابطه رسمی با هم نداشته باشیم و سوالم از شما اینه که چیکار کنم که راضی بشن چون به من نه نگفتن و من هم تا میتونم بهشون اثبات میکنم که این ارتباط دوستانه براشون دردسری ایجاد نمیکنه و دوسال دیگر که دیگه دبیر ما نیستن من چجوری با این قضیه کنار بیام؟ممنون از سایت خوبتون
چقدر خوبه که تونستی بهش نزدیک بشس منم خیلی دوست دارم به معلمم خیلی نزدیک بشم اما نمیدونم چجوری??
سلام خانم رحمانی شما خیلی خوب مشاوره میدین منم خواستم مشکلمو باهاتون در میون بزارم اگه لطف کنید راهنمی ام کنید
من دخترم و کلاس دهمم ی خانم ورزش داریم که من ب شدت بهش علاقه مندم تقریبا ۲۵ سالشه و ازدواج کرده دو تا دختر گوگلی داره ولی من با وجود ایناها ب شدت دوسش دارم و ی جورایی عاشقشم این خانم زیست هم درس میدن و من چون درس اولمون درباره پروانه ها بود و خیلی ازش درباره پروانه ها سوال میپرسیدم بهم میگه پروانه خانم ی روز بهش گفتم خیلی دوسش دارم اونم گفت منم همه شما رو دوست دارم خلاصه الان همه ی فکر و ذکرم شده ایشون میشه کمکم کنید ؟ من نمیخوام مزاحمش بشما ولی خوب دوسش دارم . دوس دارم ب چشمش بیام چیکار کنم؟??
سلام به همه ی کسانی که دارید میخونید
دوستان من پسر هستم و ۱۶ سال سن دارم
در اولین ترم کلاس زبان عاشق معلمم شدم اوایل چنین حسی نداشتم
چون زیاد سر شوخی رو باهاش سر کلاس باز کردم
چنین حسی پیدا کردم اون هم سر کار به من نگاه می کرد میخندید
(اما دوستان به یاد داشته باشید همه ی ما چنین شرایطی را تجربه کردیم همه ی ما که در این سایت هستیم عاشق معلم یا معاون مان شدیم ،قطعه ۹۵ درصد عاشق معلم شدن در آینده هیچ نتیجه ی ندارد
باید قبل از اینکه ما وابسته تر بشیم احساسمان را کنترل کنیم اگر عَق ما ۲ طرفه شود باز هم به جایی نمیرسیم و فقط به خودمان آسیب میزنیم)
سلام من دخترم. وقتی ت نوجوونی بودم بسیار خجالتی بودم چون لکنت داشتم با کسی در ارتباط نبودم خیلی برام سخت بود زندگی وقتی وارد کلاس هفتم شدم از ی معلم ریاضی خوشم نمیومد کلا از چشم افتاده بودن حتی مدرسه خیلی سخت بود برام همه برای لکنتم مسخرم میکردن اولین باری وارد کلاس شد گفتم اینم مثل معلم های دیگه هست وقتی نوبت من رسید برای معرفی یکی از دوستام گفت خانم این لکنت داره نمتونه بگه گفت معرفی کن منم کردم گفت لکنت نداری خیلی خوبی کم کم بهتر شدم بهم توجه کرد حتی شبا تا ساعت 12 پیام میدادیم بهم از زندگیم گفتم اونم گفت درددل کردم تا اینکه وابسته معلم شدم معلم مطالعات دستش میگرفتم بوش میکردم بهم اجازه میداد براش هدیه میگرفتم 100بار عاشق جواهرات بود براش میخردیم ت مدرسه سوژه شده بودیم همه میگفت خانم صادقی بهت نمره اضافی میده اینقدر دوستش داشتم ک نمرم شد 19/5 همه تعجب میکردن تا مدرسه لیلی و مجنون صدامون میکردن حتی معلم های مدرسه صداش میکردم مامان اونم خوشش میومد معلمم مادرزاد بود مشکل راه رفتن داشت این قدر لوسم کرد بهش گفتم نمیتونی راه بری و معلولی ناراحت شد چیزی بهم نمیگفت وقتی ازش ناراحت میشدم اون میومد برای آشتی ولی من بیشعور جلویی دوستام بی احترامی بهش میکردم اونم ناراحت میشد خیلی هوامو داشت. کسی جرات نداشت بهم بی احترامی کنه اگر چیپس یا لواشک این چیزا میخوردم بدش میومد ازم میگرفت میداخت زباله بهش وابسته شدم این قدری که شب و روز ت فکرش بودم از واتساپ و همه جا بلاکم کرده و تماس رو مسدود کرده چت میدم جواب نمیده رفت آماد دارم هنوز باهاش ت مدرسه و خونش برای آخرین بار رفتم خونش مجرده بغلش کردم بوش کردم بهش هدیه دادم وقت خداحافظی دستم ت دستش بود دستم کشیدم ولی اون محکم گرفتش نزاشت برم شاید زنده نباشم دوست دارم بدونی بهترین رفیق من. بهترین مامان دنیا همه کسم دوستتدارم امیدوارم قبل ت بمیرم مامانی. عاشقتم بهترین معلم و مامان دنیا حکیمه صادقی
من دخترم و ۱۴ سالمه و کلاس هشتمم وقتی کلاس هفتم ک بودم ی دبیر داشتم دبیر علومم اون خیلی جوون بود و خیلیم خشگل بود من تو همون اول بهش وابسته شدم چون خیلی واسم جذاب بود هم ظاهرش هم شخصیتش خیلی جدی بود خیلی باهوش بودو کلا شخصیتش واسم باحالو خفن بود من ب اصطلاح روش کراش زدم بعد یدفعه از دهنم در اومد ب رفیقام گفتم همه دوستام فهمیدم بعد یکی از همکلاسی یام گف ک بزار بریم بهش بگیم ک دوسش داری چقد(حالا من دارم ی کوچولو خلاصه میگم)اونام رفتن وقتی بهش گفتن خندید(من به خاطر احساسی ک بهش داشتم خیلی ازش فرار میکردمو خیلی خجالت میکشیدم ازش)گف عع؟من فک میکردم ازم زیاد خشش نمیادو هی ازم فرار میکرد از این حرفا بعد منم ذوق زده شدم یدفعه جو منو گرفت تصمیم گرفتم خدم بگم چون خجالت میکشیدم نوشتم دادم(اخه چرا این کارو کردم?♀)بعد خوند ولی اصلا احساس خشحالی نداشت انگار یکم ناراحت شده بود گذشتو گذشت من بهش میگفتم دوسش دارم میگف همه دانش اموزامو دوس دارم و نشون میداد زیاد مورد اهمیتش نیست و همیشه هم زیر چشی بهم نگاه میکرد وقتی من سرم پایین بود یا هواسم بهش نبود بهم زیر چشمی نگا میکرد نزدیک ۸،۹ بار بهم نگا میکرد و اگ من نگاش میکردم نگاشو برمیداشت من حس کردم حسم خیلی زیاد رویه نسبت بهش ب مشاورمون گفتم اونم گف اتفاقا دفعه پیش ک باهاش حرف زده بود بهش گف یکی از دانش اموزام بهم وابسته شده میخام کمکش کنم نمیدونم چجوری! بعد همینجوری ادامه پیدا کرد اون خدش ادم جدی بود ولی با من جدی تر منم رفتم ب دروغ گفتم ک هیچ حسی دیگ بهش ندارم اونم از احساساتم ی چیزایی بهم گف ک گذراستو اینا… بعد اون من همش از حرفاهو رفتاراش اشتباه برداشت میکردم و اعصابم خورد میشد چرا بااون انقد گرم گرفت مثلا با من نه اینجوری بودم بعد عد ترم رسید منم رفتم پیوی ش هر چی ب ذهنم چرتو پرت رسید و عصبی بودم گفتم(?♀??)ولی اون اصلا سین نمیکرد مُردم تیکه تیکه شدم سین نمیزد ترم اول تموم شد رفتم جلوشوگرفتم گفتم چرا جوابمو نمیدین گف ب جز روزای کاری جواب نمیدم(داش بهونه میکرد)گفتم پس چرا جواب اونو میدین اینو میدین ی چیزی گف ک واقعا نفمهیدم چی میگ تو این ما یه بود ک ب تو ربطی نداره جواب کیو میدم جواب کیو نمیدم بعد بهم گف من نمیدونم برو از مشاور بپرس(اونجا نتونست منو قانع کنه ک دارم اشتباه برداشت میکنم غیر مستقیم بهم میگفتا ولی من نمیفهمیدم)منم رفتم ب مشاور گفتم اونم باهاش حرف زد گف ک اون دبیر گفته ب خدا اون جای خاهر کوچیکترمه داره از حرفام اشتباه برداش میکنهو اینا…..
و منم فهمیدم چ گندی زدم اون چرتو پرتایی هم ک واسش فرستادم خونده بود یکمیش ک معلوم بود.
بعدش گذشتو رسید ب نزدیکای عید من رفتم ازش عذر خاهی کنم بچ ها چن نفر تو کلاس بودن گفتم خانم ببخشید بعد خندید گفت چرا؟گفتم دیگ خودتون میدونین بعد لبخند زد گفتم بخشیدین گف اره
خلاصه اخرین روز مدرسه بود من بهش گفتم میش بغلتون کنم خندید گف نه بعد منم گقتم باش تو حیاط بودم یدفعه رفیقم گف بهم ک اونو بغل کرده بعد منم خیلی خیلی ناراحت شدم بهش گفتم خانم چرا اونو بغل کردین منو نه بعد لبخند زدو به دوستم نگاه کرد هیچی نگف منم گفتم اشکال نداره شاید دوست ندارین بعدش رفت بعدش من بهش پس ام دادم گفتم ازم راضی بودین؟سین زد جواب نداد گفتم خب ببخشید مزاحمتون شدم و اینا رو فرستادم?? بعد اومد بلاکم کرد الانم مدرسمون نیس رفته حالا من میخام بدونم ایا این دبیر منو دوست داره؟چرا زیر چشی نگام میکرد و چرا بغلم نکرد چرا بلاکم کرد؟ا
من کلاس ششم و معلمم رو خیلی دوست دارم هنوز ۱۰ روز از مدرسه نگذشته ولی خیلی علاقه بهش پیدا کردم معلمم خیلی سخت گیره و از نظر من این خیلی خوبه. معلمم هم منو شناخته و فقط گفته که میتونم رو این دانش آموز حساب کنم خیلی خوبه. من میخوام بدونم چه کار هایی میتونم بکنم که جوری بهم علاقه بیشتری پیدا کنه که فقط منو بگه. بعد من از این معلمه یکم میترسم و بخاطر همین خیلی اعتماد به نفس داشتم تا پارسال امام امسال اصلا اعتماد به نفس ندارم و خجالت میکشم مثلا معلم میگه کی درس خونده من خوندم ولی نمیتونم دستمو بلند کنم لطفا هر دو سوالم رو جواب بدید
سلام من مریم هستم کلاس هشتمم و ۱۴سالمه و تک فرزندم خیلی هم ناراحتم دل تنگه آروم قرار نداره خیلی بی قراری میکنم و همش گریه میکنم دلم واسه یکی خیلی تنگه شده اون دختر عمومه دختر عمومم دبیره مدرسمون بود تا پارسال ولی معلم من نبود ولی امسال رفته از مدرسمون و رفته مدیر مدرسه دیگری شده و من خیلی ناراحتم که از پیشم رفته خیلی دلم براش تنگه وخیلی دلم گفته و همش گریه میکنم خیلی ناراحتم دلم خیلی گرفته هیچی خوش حالم نمیکنه از اون موقعی که فهمیدم یکی از دبیر های مدرسمون رفته و مدیر مدرسه ی دیگری شده خیلی ناراحتم اون دبیره من خیلی دوسش داشتم عاشقش بودم اون دبیره دختر عمو من بود و واقعا خیلی دوسش دارم دارم و عاشق شم کلاس هفتم دبیر من نبود ولی انقدر عاشقش بودم که بخاطر اون می رفتم مدرسه وقتی می دیدمش قلب تند تند میزد منی که ۳ماه تابستان روز شماری میکردم تا برم مدرسه و ببینمش ولی یهو یه خبر شود آورد که بهم گفتن اون رفته و واقعا هم رفته یهو منو ناراحتم کرد و افسردگی گرفتم منی که میخواستم ۱مهر برم مدرسه و اون بغلش کنم ولی اثری از اون نبود و از مدرسمون رفته ولی من هر کاری میکنم همش یاد اون میوفتم و اعصابم خورد میشه و گریه میکنم شب و روزم شده گریه اصلن نمی توانم کاری کنم وقتی هم میکنم همش نگاه های اون تو ذهنم میاد و خیلی ناراحت میشم و گریه میکنم امروز هم ۱ مهر بود و رفتم مدرسه ولی اصلن خوشحال نشدم و هیچ ذوقی برای مدرسه نداشتم چون دبیره دختر عمومم نبودمن مدرسه رو بخاطر اون دوس داشتم نگاهش و چشاشو لبخندشو هیچ وقت از ذهنم نمیره انقدر دوسش دارم که فراموش کردنش واسم سخته دلم میخواد ببینمش سفت بغلش کنم منی که از پارسال عاشقش شدم و پارسال بهش نگفتم همش می گفتم فردا فردا انقدر
سلام خسته نباشید من راستش الان 2 ساله که مشاوره مدرسمون میشناسم و من باهاش یه رابطه دوستی برقرار کردم خودم خانم هستم ایشونم خانم هستن بعد به من میگفت که تو توی مدرسه همون دانش آموزی برام ولی بیرون مثلا توی چت که باهم داشتیم میگفت ک تو رفیق منی قلب منی و… من بهش گفتم که یه مدتت بهم پیام نده اینا ک قبول کرد توی همین 3 ماه تابستون من ادم احساساتی نیستم بدم میاد که یکی ک از مامانم بزرگتره به من بگه قلب منی و.. ظاهر جونی داری ولی بالای ۴۰ سال داره فک کنم بعد ازش دیگه سعی کردم بدم بیاد ولی نمیدونممم چرا الان ک مدرسه ها باز شده فقط یه روز اومد مدرسه و من همش دلم میخواد پیشش باشم وابسته نشدم چون خیلی راحت تونستم ۳ ماه تابستون بهش پیام ندم و موقعی ک باهاش چت میکردم اصلا خودمم نبودم یا بودم نمیدونم میگفت امسال مدرسه ما نیست و میره گفت من باید انتخاب کنم بره یا بمونه منم گفتم بمونه ولی توی همون ۳ ماه خیلی پشیمون شدم از حرفی ک زدم ولی الان میبینم واقعا مدرسه بدون اون نمیشه … الان ک همیار مشاور شدم مثل پارسال یه سری چیز باید براش میفرستادم ک فرستادم فقط تشکر کرد همین یعنی اصلا راجب این حرف نزد ک مثلا این تابستون چی کار کردی اینا.. الان نمیدونم حسم به این مشاوره چیه چرا اینجوری شدم ؟من آدم احساساتی نیستم واقعا
سلام من دخترم میخواستم معلمم هم خانوم هستش خواستم ببینم چه نشونه هایی هست که نشون بده من رواز بقیه همکلاسی هام بیشتر دوست داره
سلام دختر 14 ساله و کلاس هشتم هستم
عاشق معلم ریاضیم شدم و الان که میبینم همه همین حس دارند.
میتونم بگم واسم بهترین انسان دنیا هست و ایشونم دختر 24 ساله هستند.
خیلی زیبا و جذاب هستند و از مهربونی و درک و فهمش هم که نگم???خیلی واسم خاصن هرموقع میبینمشون قلبم وایمیسته و محو چشماش و لبخندش میشم و همش هرچیز میبینم به اون فکر میکنم.
1 ساله که عاشقش شدم و اینو چندبار هم به زبون ساده گفتم و اونم بهم میگه که دوستم داره ولی احساس میکنم فقط به عنوان یک دانش آموز دوستم داره.امسال توی کلاسمون نیست و واقعا وقتی اینو شنیدم دنیا سرم خراب شد و واقعا احساس میکنم از مدرسه م نفرت دارم.ولی به هیچ وجه نمیخوام ازشون جدا بشم و یجوری رابه مو باهاش نگهمیدارم و ازتون میخوام اگه عاشق معلم تون شدید بهش بگید و بهترین کارا رو براش انجام بدید.
متاسفانه یا خوشبختانه به استادم علاقه مند شدم و سعی کردم در حد چند تا پیام و عکس نوشته و شعر بهشون ابراز علاقه کنم. و ایشون تمایل داشتن من به طور کامل و واضح از طریق پیامک همه چیز رو توضیح بدم براشون و ایشون به شدت آدم باهوش و محترمی هستن من هیچ رفتار ناپسندی از ایشون ندیدم. استاد من متاهل و من مجرد. از جایی که رشته من تاتر و نمیخواستم فکر بدی در مورد من بکنه خیلی براشون توضیح ندارم و در حد همون شعر و گفتم من احساس میکنم سال هاست که دنبال شما میگردم و الان پیدا کردم شما رو . ایشون همش می گفتن نه اینو نمی خواستی بگی حرف اصلیتوبزن. و من اینجا بهشون شک کردم که نکنه فکر منفی در مورد من کرده باشن. چون مدام می گفتن حرف اصلیتو بگو. من هم بهشون گفتم که مطمنم شما هر فکر منفی در مورد من کردین ولی متوجه میشین که اشتباه کردین. ایشون هم گفتن که من فکری نکردم و فقط میخواستم کمکت کنم . و بعد هم دیگه جواب پیام های منو ندادن. الان هم خیلی بهم ریخته ام که چرا ناراحتن کردم . و من دوباره از دوشنبه با ایشون کلاس دارم نمیدونم باید چیکار کنم
سلام ، من به یکی از دبیر هام وابسته شدم و ایشون هم خیلی با من با مهربونی رفتار میکردن الان که به یه مدرسه دیگه پرونده مو بردم و ثبت نام کردم و خیلی ناراحت هستم که دیگه نمیتونم ببینمشون چون امسال بازنشسته شدن
سلام من ۱۲ سالمه و امسال میرم کلاس هفتم برای ما چند جلسه کلاس تابستانی گذاشتند ما یک معلم ریاضی داریم که همه ازش می ترسن چون خیلی بداخلاق و جدی و خشک هستش اما من در کنار این ترسیدن خیلی دوسش داشتم ولی اون انگار در نگاه اول از من متنفر بود مثلا عمدا می آمد بالا سر من می ایستاد که استرس وارد کنه یا خیره میشد به من و زمانی که منو می دید پوزخند می زد و چشماش می خندید اما تا متوجه می شد که دارم نگاه می کنم سریع به حالت خشک و جدیش بر می گشت در جلسات اول هیمنجوری بود ولی چند جلسه که گذشت سعی کرد با بچه ها ارتباط برقرار کنه اما با من هنوز مثله قبل بود ولی من خیلی دوستش داشتم و به وضوح می دیدم که از اذیت کردن و ترسوندن من لذت می بره و یه حسی درونم مثله آهنربا منو به سمتش می کشوند انگار از غرور و جذبش و بداخلاقی هاش و جدی بودن و خشک بودنش خوشم اومده و دوست دارم منو اذیت بکنه،بزنه و لذت ببره. انقد دوستش دارم که حاضرم هر کاری باهام بکنه حتی برده اش باشم و توی تصوراتم من برده ی اونم و اون داره منو اذیت می کنه و لذت می بره و منم از لذت بردن اون لذت می برم اما دوست دارم که فقط یه تصور نباشه و من واقعا بشم برده ی اون
سلام.
بنده دانش اموز پایه هشتم هستم..توی سال تحصیلی هشتمم اوایل اردیبهشت عاشقه دبیر ریاضیم شدم ک حدود ۲۵سال با ینده اختلاف سنی دارن و همجنس هستیم ، حتی به یک هفته هم نکشید ایشون با من صمیمی شدن و حتی قرار بیرون رفتن گذاشتیم و من بهشون گفتم عاشقش شدم . یک ماهیی گذشت اونم دائم منو دید میزد از توی محیط مدرسه ، خیلی خیلی وابسته هستیم به هم حتی الان هم ک تابستونه هرشب باهم تا صبح چت میکنیم ، حتی اگه یک روز هم ازش بی خبر باشم میمیرم. خانوادم دا جریان هستن، همسر ایشون هم در جریان هست، خیلی عاشق همیم خیلییی واقعاً، حتی حس میکنم احساسات اون خیلی بیشتر از منه خیلی حس بیشتری ب من داره، میدونم رابطمون گناهه ولی نمیتونم بیخیالش شم، دلم میخواد همیشه توی بغلش باشم ببوسمش لمسش کنم، ولی با خودم میگم اخرش که چی؟! وقتی قرار نیست مال هم باشیم
من امسال میرم کلاس هفتم و برای ما کلاس تابستونی گذاشن و من توی جلسه اول عاشق معلم ریاضیم شدم
اون خیلی مغرور و خشک و جدی و بد اخلاقه اما من خیلی دوسش دارم ولی اصلا به روی خودم نیاوردم چون کلا ۸ روزه که می بینمش اما انگار اون از جلسه ی اول از من بدش میامد و سعی داشت منو اذیت کنه یا زیر نگاه های خیره اش ذوبم کنه ولی من عاشقشم و نمی دونم چرا همه ی معلم ها و معاون ها از اذیت کردن من خوششون میاد ولی برام مهم نیست اگه از اذیت کردن من لذت می برند من مشکلی ندارم
ولی حسم به این معلم یه جور دیگه است طوری که دلم می خواد هر کاری گفت انجام بدم دلم می خواد اذیتم کنه یا منو بزنه
دوست دارم با من بد رفتاری کنه ولی پیشم باشه
دوست دارم برده اش باشم
من کلاس یا زدهم هستم و مدتی حس میکنم به معلم زبانم خیلی علاقمند شدم. شاید مسخره بنظر بیاد ولی من تاحالا نشده بود از بین معلمایی که داشتم از کسی خوشم بیاد معمولانم خودمو درگیر این مسائل نمیکنم خوشمم نمیاد. ولی این مدت خیلی درگیرش شدم و چندماهی میشه که میشناسمش تقریبا
و همش سعی کردم بهترین شاگردش باشم تا نظرشو جلب کنم اون ۲۳ سالشه و تازه اولین تدریسش هست تازه شروع کرده خیلی مهربون و خونگرمه
من اخر این ترم که دیگه باهاش کلاسی ندارم تصمیم گرفتم حسم رو بهش بگم ولی نیاز به راهنمایی دارم میگم نکنه از دستم ناراحت یا عصبی بشه
لطفا یه راهنمایی بکنین که چیکار باید بکنم✨️
سلام وقتتون بخیر. لطفا منو راهنمایی کنید واقعا نمیدونم دیگه چکار کنم … من امسال میرم کلاس يازدهم و این قضیه برای سال دهممه. تو مدرسمون یه معلم شیمی هست که خیلی از بچه ها دوسش داشتن و روش کراش میزدن براش کادو میگرفتن صبحانه براش میاوردن و کلی ابراز محبت دیگه اینم بگم که معلممون خانمه و اختلاف سنی کمی هم با ما داره حالا امسال همین خانوم معلم شیمی ماهم شد اوایل سال من هیچ حسی بهش نداشتم فقط از بوی عطرش و سبک لباس پوشیدنش و شیک پوشیش مثل بقیه بچه ها خوشم اومده بود ولی خب من اصلا آدمی نیستم که به روی خودم بیارم و خیلی مغرورم استایلمم پسرونس و کلا آدم کم حرفیم البته کلی هم از بچه های مدرسه به منم توجه زیادی نشون میدادن تا اینکه سر یه سری قضایای کلاسی توجه معلمم به من جلب شد و کم کم سر کلاس شروع کرد به شوخی کردن بامن تا جایی که دوستامم همش میگفتن که معلم شیمی روت کراشه چند وقت گذشت تا اینکه من سر یه موضوعی نیاز به مشورت داشتم و باهاشون چت کردم اما خب دقیقا همین مسئله باعث شد که ما بهم نزدیک بشیم یعنی معلمم اوایل بهم پیام میداد و درباره مشکلم میپرسید بعد کم کم درباره مسائل روزمره و دوست و … منم که ازش خوشم میومد از خدام بود که باهاش حرف بزنم و این چت کردن باعث شد من هر اتفاقی که میافتاد رو بهش بگم اونم بهم کاراشو میگفت و میزان صمیمی بودنمون انقدر زیاد شده بود که تو مدرسه کلی باهم حرف میزدیم و هر فرصتی که گیرمون میومد همو میدیدیم و همین رفتارا باعث شد هر دومون روی هم حساسیت پیدا کنیم مثلا من بدم میومد با بقیه بچه ها بخنده یا زیاد حرف بزنه و همش بهش میگفتم که اینکارو نکنه اونم نسبت به من اینجوری بود و اگه با بقیه حرف میزدم باهام سرد میشد و منم ار اونجا که اصلا تحمل این رفتارش رو نداشتم قید همه دوستامو زدم خلاصه این صمیمیت ادامه پیدا کرد و ما تقریبا هر روز با هم حرف میزدیم تا اینکه دیدم خودش کم کم شروع کرد به سرد شدن اوایل بهش گفتم که چرا اینجوری رفتار میکنه گفت بخاطر هر دومونه و ما تقریبا از هم جدا شدیم و منم نمیتونستم پا پیش بزارم میترسیدم ازم بدش میاد و فک کنه آدم اویزونیم تا اینکه دوباره خودش برگشت و باز باهم حرف میزدیم اما بعد چند وقت دوباره پیام نداد منم از اونجا که نمیتونستم احساس واقعیمو بهش بگم هیچ واکنشی نشون ندادم و دقیقا از همون موقع الان چند ماهه که دیگه باهم چت نمیکنیم و فقط دو بار پیام دادیم یبار اون یبار من، ولی هیچ کدوم حرفمون رو ادامه ندادیم و فقط در حد چند تا پیام احوالپرسی حرف زدیم و باز عملا به سردی رابطه ادامه دادیم حالا الان که نزدیک مهره و من قراره امسال دوباره ببینمش و میدونم که معلم شیمی امسالمون هم هست واقعا نمیدونم با این عشقی که بهش دارم چطوری باید کنار بیام ؟؟؟چطوری باید باهاش رفتار کنم اونم وقتی که انقدر دوسش دارم اما خودم با این نوع رفتارام باعث شدم اینجوری بشه
سلام
خیلی دوس دارم بدونم رابطتون چیشد
سلام و وقت بخیر.آقایی چندین سال پیش مرا دوست داشت تازگی او را در جایی دیدم و اظهار آشنایی کردم گفت نمیشناسمت و مسخره ام کرد..بعد از تماس چشمی و صحبت با من امتناع کرد..لازم به ذکر است ایشون معلم من بودن..این رفتار ایشان خیلی مرا آزار داد..ذهنم درگیره.ممنون میشم راهنماییم کنین.در ضمن ایشان الان متاهل هستن و من واقعا کاری با ایشان نداشتم و خدای نکرده نمیخواستم مزاحم زندگیشان شوم.
سلام خب ۱۵سالمه معلم علوم رو خیلی دوستش دارم و نمی دونم واقعا چرا و چی باعث این شد اما خب برام زیاد مهم نیست که علاقه اش بهم چقدره و به نظرم بقیه هم حق دارن دوستش داشته باشند برام مهم اینه که من دوستش دارم
من دخترم و ۱۳ سالمه تو ی مسجدمون یه معلم داریم برای کلاس نقاشی و میتونم بگم با تمام وجودم عاشقشم جوری که براش میمیرم البته این اتفاق توی این چند هفته اخیر اتفاق افتاده البته برای اولین بار نیست هرسال توی مدرسه عاشق یکی از معلمان میشم و نمیتونم فراموشش کنمممم . خب برگردیم سر بحث اصلی معلمم قراره برای دوماه بره سفر و معلم حلقه های صالحین هم هست و همه بچه ها ناراحتن البته فکر نمیکنم مثل من باشن اصن میخواستم اونموقع گریه کنم و برم فقط بغلش بمونم از طرف دیگه اون تقریبا بعضی از کل زندگیمو میدونه و بخاطر استعدادم جلوی همه تشویق میکنه و قلب مند از جاش میکنه از بس منو عاشق خودش کرده الان چیکار کنم؟ میتونم فراموشش کنم؟
سن نوجوانی، سن حمله احساسات شدید به شماست. در حقیقت، شما در دوره نوجوانی ممکنه احساساتی رو تجربه کنید که بعدا دیگه اون ها رو نداشته باشید. مثل یک سری از افکاری که در کودکی داشتید و احتمالا الان براتون خنده دار باشه. بنابراین سعی کنید که این احساسات رو کنترل کنید.وقتی افراد حس خوبی رو به منتقل میکنند ما بهشون واکنش نشون میدیم و این چیز عجیبی نیست ولی اینکه این واکنش فراتر از نرمال بشه و نتونیم کنترلش کنیم و به نوعی وابستگی بیاره ، دردسر ساز میشه. وقتی کسی کاری درحق ما میکنه ما از کار خوبی که انجام داده در حق مون احساس خوبی بهمون دست میده و ما باید فقط ازش تشکر کنیم ، نه اینکه دلبسته ی اون شخص بشیم ، اینکار به ما و تون فرد آسیب میزنه . اگه دلبسته بشیم یعنی نتونستیم احساسات مون رو کنترل کنیم. اگه بخواهیم عاشق هرکسی که به نوعی درخق ما خوبی کرد بشیم ، کلا باید عاشق خیلی ها شد و این منطقی نیست . برفرض شما از خونه بیرون میری یک نفر آسانسور رو براتون نگه میداره یا میخواهید از خیابون رد بشید ماشین ها می ایستند تا شما راحت رد بشید یا وسیله هاتون میریزه زمین و افراد به شما کمک میکنند تا رودتر جمع کنید یا… در همه ی موارد به شما احساس خوبی از طرف مقابل دست میده فارغ از جنسیت و سن اون افراد. وشما به طور منطقی احساسات تون رو کنترل میکنید و باتشکر و قدردانی عبور میکنید.
سلام خانم دکتر
۲۰ سالم . ترم سوم دانشگاه .
از همون اول دوره دبیرستان عاشق یکی از معلمام شدم .
وقتی عاشق معلمم شدم بهشون گفتم که خیلی دوستون دارم … با هام با بدترین صورت ممکن رفتار کرد خیلی خیلی بد به این اندازه که بهم جلوی تمام بچه سرم جیغ زد گفت نیاز به تیمارستان داری نه مدرسه .
بعد از این حرفا حالم از تمامی معلم بد شده بود، از مدرسه فراری شده بودم .
تا سوم دبیرستان به زور خانوادم میرفتم مدرسه . مدیر مدرسه بقیه معلم ها بدون اینکه حرف منو بشنون منو محکوم میکردن ….
تا سال دوازدهم یک معلم جدید اومدن مدرسه ما اول حسی بهشون نداشتم .
خیلی خیلی معلم مهربونی بود مثل همون معلمی که عاشق شده بودم .
ولی تو دلم میگفتم ، میخندیدم اینم شبی اونه ….
تا سه ماهی گذشت ..
دیدم این معلم خودش خیلی بهم نزدیک میکنه چایی زنگ تفریح با هم میخوردیم
با ماشینش منو تا خونه مون میرسوند
ولی فقط فقط درباره مدرسه صحبت میکردیم
تا بعد از دو هفته ، خودشون گفت قبلاً عاشق خانم x بودی منم چیزی نگفتم . فقط فقط سکوت … فهمیدم که هنوز هم حرف من بین معلما هست ….
خیلی خیلی دل داریم داد گفت بعضی ها با دو کلمه حرف مغرور میشن و… خیلی حرفهای دیگه . بعد از رسیدن دمه خونه دستم گرفت گفت من میفهمم چی میگی چی می خوای میتونیم با هم یک دوست صمیمی بشیم …..
نفسم بند اومده بود …
معلم هم میشه خوب باشه .
تو این دو سال با حرفاش با رفتاراش بهم خیلی تونستن کمکم کنن ….
بابت تمام موضوعات همیشه پشتم بودن .
تو این دو سال شدن بهترین بهترین دوستم .
من از طرف مادرم خیلی کم محبتی کشیدم خیلی تنبی بدنی شدم واقعا نیاز داشتم یکی پشتم باشه حمایتم کنه .… و همین طور هم شد ….
همیشه در کنار دختر شون بهترین تفریح ها . بهترین رستوران ها منو بردن …
همیشه دستم گرفته گفته هیچ وقت هیچ وقت تنهات نمی زارم پیشت میمونم .
سه ماه پیش همون دختر خانم x که اول عاشقش بودن سرطان مغز استخوان میگیره دخترش یک سال از من کوچیکه تر ..
خیلی دلم برای دخترش میسوزه با اینکه اصلا ازشون خوش نیومد ولی از حرم امام رضا تبرک میارم میبرم مدرسه بهش میدم بدون هیچ حرفی ازم میگیره بعد از یک ماه حال دخترش میپرسم بدون هیچ حرفی مسدودم میکنه …
وقتی که به معلمی که دوستم داره جریان میگم با تمام عصبانیت میگه مگه من چیزی کم میزارم برات و…..
این حرفاش بهم آرامش میده مثل یک مادر خوب همیشه پیشم هستن .
خانم دکتر فقط فقط از یک چیز میترسم اگه یک روز فراموشم کنه ، ترکم کنن … من داغون میشه . خیلی خیلی داغون میشم ….
نمیدونم …
آیا امکانش هست فراموشم نکنه ، ترکم نکنه
شاید هم یک روز ترکم کرد ….
#معلم با درک فهم وجود داره
کاش معلم منم البته الان معلمم نیست و هفت ساله نتونستم فراموشش کنم بهم اینجوری حمایت میکرد خانم ایکسو ولکن به همون خانم بچسپ
من به دبیر علومم علاقه پیدا کردم و اونم متوجه شد دبیرم خانومه و اولین سال درس دادنش بود اون فهمیدو رف ب مشاورمون گف ک یکی از دانش اموزام وابستمه میخوام کمکش کنم نمیدونم چجوری اون خیلی سرد باهام رفتار میکرد و همیشه زیر چشمی نگام میکرد جوری ک نفهمم نگاش میکردم ی جا دیگه رو نگاه میکرد حدود ۷ ، ۸ بار نگام میکرد سر کلاس.همشم زیر نظرم داش وقتی با دبیرای دیگه حرف میزدم هی نگا میکرد یا وقتی با نهما هشتما حرف میزدم میخندیدم یجوری نگا میکرد ک انگار دوست داره بدونه چی میگم بهش میگفتم دوستوت دارم میگف من همه دانش اموزامو دوس دارم همش غیر مستقیم اخرین روز مدرسه خاستم بغلش کنم اجازه نداد ولی دوستمو بغل کرد بهشم گفتم ، فقط لبخند زد یه بارم از حرص چن تا چرتو پرت سرش کردم خیلی عصبی شد وقتی معذرت خاهی کردم لبخنو زد و بخشید بعد مدرسه بهش پیام دادم ک ازم راضی بوده یا نه سین زد جواب نداد گفتم؟؟بعد بلاکم کرد لطفا بگین منظور رفتاراش چیه چرا بلاکم کرد چرا زیر نظرم داشت و دوسم داره واقعا یا نه لطفا مورد اخری رو با دلیل بگین ممنونم❤?
۱۸ خانم مجرد دوازدهم تجربی من زندگی خیلی سختی داشتم و دارم یعنی پدر معتاد زن بابا و... تو این بین یه من مشاور تحصیلی داشتم که دو سال بود راهنماییم میکردالان ۵ ماهه لغو کردم ولی نمیتونم اونو فراموش کنم حتی موقع خواب نمیدونم چیکار کنم و تو شرایط کنکور به درسم صدمه میزنه
من به استاد دانشگاهم علاقه مند شدم ک ۸ساا ازم بزرگتر هستن و به من نشونه هایی میدن ک ایشونم علاقه دارن مثلا برام عکس خودشونو میفرستن یا اینستامو فالو دارن و کلیپ میفرستن و ولی حرف میزنیم اما پیشنهاد دوستی نمیده و هربار منو میبینیه میگه مشکل مالی دارم من باید چکار کنم باید سربسته بگم ک برام مهم نیست مسائل مالی؟یا بگم ضایع میشم چون اون بهم پیشنهادی نداده
سلام خسته نباشید. دختر ۱۲ ساله هستم که عاشق معلمم شدم. معلمم مرد نیست. خیلی دوسش دارم و اذیت میشم که بهم کم محلی کنه. همش منتظر اینم که روزی که باهاش کلاس دارم بیاد. یا کمکم کنید بهم علاقمند بشه یا اینکه دیگه دوسش نداشته باشم. خیلی ممنون
سلام وقتتون بخیر ..من یه دختر ۱۳ سالم در پایه هشتم ؛ من به دبیر ورزش هم به شدت علاقه دارم و این علاقه ای هم که دارم فراتر از علاقه به معلم هست … من برای ایشون گریه میکنم از روی شدت دلتنگی و یه جورایی عاشقشونم ، من ایشون رو توی صفحه چت هام با دوستام به عنوان ” زندگیم ” یاد و تایپ میکنم .
خانوادم هم در جریان این موضوع هستند
مشاور مدرسه ام ازم خواست که برم پیششون تا کمکم کنن من هم به دبیرم که عاشقشونم گفتم و ایشون هم گفتند بهم که حتما برو و بعدش حتما باهم حرف میزنیم … راستش رو بخوایین من رفتم و مشاورم فرمودند که تو اختیار کارات و حرکاتت در دست خودت نیست و خواستن از همون زنگ منو کمک کنن و نزاشتن که برم پیش دبیرم و ببینمشون … من توی زنگ تفریح حالم بد بود و استرس داشتم و نشسته بودم روی صندلی و وقتی زنگ خورد دبیرم اومدن و دستم رو گرفتن و گفتن که بیا کارت دارم ، توی حیاط بچه ها سرگرم اهنگ خوندن بودن و دبیرم و من یه جا تنها نشسته بودیم حرف میزدیم ، ما الان نزدیک تابستون هستیم و من خیلی نگرانم چون واقعا نمیتونم تحمل کنم ۳ ماه نبینم ایشون رو .. دبیرم به من گفته بودن که بچه ها دو سال میخاستن باهاشون برن بیرون و ایشون پیچوندن و نرفتن و... من با ایشون وقتی تنها بودم بهشون گفتم و ایشون هم قبول کردن و با قاطعیت بهم گفتن ( که تو هر وقت خواستی به من میگی و من میام دنبالت باهم میریم اینور و اونور و دور دور )* ایشون بخاطر من خودشو انداختن توی خطر و دبیرم حتی بخاطر من با بقیه ی بچه ها بدحرف میزد و روم حساسن و یه جورایی غیرتی
باهام عکس گرفتن و بعدا ازم خواستن که عکسامون هم براشون بفرستم، شمارشون رو به من دادن … من الان موندم به نظر شما رفتن بیرون با معلمم توی تابستون کار درستی هست ؟؟
سلام من دختر ۱۴ ساله ای هستم که به شدت وابسته معلم ریاضیم شدم و کلا دارم دیوونه میشم همش به فکرش هستم و وقتی که نمیبینمش عکسا و ویس هاشو نگاه میکنم . اصلا نمیتونم دوریشو تحمل کنم مخصوصا که الان تابستون شده و مدرسه ها تعطیل شدن میدونم که اونم خیلی دوسم داره و اینو بارها بهم گفته اما با خاطر دلایلی یه مدت رابطه ما کامل خراب شد و رفتارش تغییر کرد اما با هم صحبت کردیم اما حس میکنم که مثل گذشته دیگه نیست با من . رفتارش تغییر کرده قبلا که پیام میدادم بهش با ایموجی های مختلف جوابمو میداد اما الان خیلی سرد شده . منم چون عادت داشتم بیشتر اوقات بهش پیام میدادم و جوابمو میداد اما حالا که دارم از دلتنگی دیوونه میشم نمیدونم بهش پیام بدم یا نه چون دیگه بهونه هام تموم شدن نمیدونم بهش چی بگم یه حسی بهم میگه که اون دیگه مثل سابق منو دوست نداره چون فکر میکنم وقتی منو میبینه حالش عوض میشه اما یه سری اتفاقات افتاده بود که حدود ۲ماه ما با هم بد بودیم و خیلی بهم بی احترامی کرد اما بعد خودش پشیمون شد و خواست باهام صحبت کنه و دستامو در تمام طول صحبت کردن گرفت ول نکرد و تقریبا ۳دقیقه بغلم کرد و ولم نکرد و بهم گفت اگه دوست نداشتم و برام اهمیت نداشتی اصلا باهات صحبت نمیکردم و این همه زمانطولایی رو به خاطر تو تلف نمیکردم و باورم کرد اما نمیدونم چرا انقدر منفی گرا شدم و فکر میکنم که مثل سابق نیست و منم خیلی پیگیرش هستم فکر میکنم خسته شده از من اما نمیتونم که بهش پیام ندم چون نگرانشم اما میدونم دوسم داره ولی دیگه نمیخواد مثل سابق اینو ابراز کنه اما همیشه بین من و بقیه بچه ها فرق میزاشت و منو بیشتر دوس داشت اما من میخوام بهم کمک کنید که چطور این احساسمو کنترل کنم و انقدر بهش فکر نکنم …
خوشبحالت دیگه بیشتر از این چه می خوای
من عاشقه دبیرم شدم خیلی وابستشم جوری ک نمیتونم دوریشو تحمل کنم رفتم ب دبیرم گفتم ک عاشقت شدم اونم درکم کرد زنگ تفریح ها باهم حرف میزدیم
بغلش میکردم دستاشو میگرفتم اینجوری شد که خیلی وابستش شدم
تو مدرسه همش میدیدمش و دلتنگیم بر طرف میشد
ولی الان دیگه مدرسه ها تعطیل شد و نمیتونم از دبیرم خبرشو بگیرم یا ببینمش
انقد وابستشم ک همش تو فکرمه همش بخاطرش گریه میکنم
الان چیکار کنم اصلا نمیتونم تحمل کنم
شمارهی دبیرمو هم دارم ولی میترسم بهش زنگ بزنم که ی وقت مزاحم نباشم
از معلمم بدم میاد دوس ندارم بیاد سر کلاس درس میده ها ولی وجودش ادم ازار میده هیچکس دوس نداره ببینتش چیکار کنیم نیاد
من عاشق اینجور معلمام که آدمو اذیت می کنن ولی متاسفانه همه ی معلما دوسم دارن چیکار کنمممممممم
من دختر هستم کلاس نهمم عاشق معاونم شدم هر کاری کردم نتونستم از فکرش بیرون بیام خیلی سعی کردم اما نشد به خاطر اون ناراحتی قلبی گرفتم
دوبار به خاطرش قرص خوردم بهش پیام دادم گفتم خیلی دوستون دارم و دلم براتون تنگ شده اونم یک عالمه از من تعریف کرد و گفت دوسم داره از فکرش دارم دیوونه میشم شب تا صبح گریه میکنم دیگه چشمام نمیبینه. توی خونمونم خواهرم دو قطبی هست دیگه نمیدونم دلمو به چی خوش کنم جز فکر و خیالِ معاونم و نگاه کردن به عکساش دیگه کاری نمیتونم بکنم
دوست عزیز معلومه در خانواده شرایط خوبی نداری. محبت کافی را از خانواده ات نگرفتی، دوستی ات خیلی بیمار گونه است که داری به خودت آسیب می زنی اگر حمایت خانواده ات را داری حتما به یک درمانگر مراجعه کنید.
من یه دختر 14 ساله هستم و وقتی کلاس شیشم بودم وابسته ی معلم کلاس چهارمم ک اونجا درس میداد شدم و خانم بود 27 سالشم بود و روابطم با ایشون عالی بود ایشون فکر میکردن فقط یه دوست داشتن سادست اما خوب نبود… خلاصه خیلی خوب بود و هیچ مشکلی نبود تا اینکه اومدم هفتم و از اون مدرسه به جای دیگه رفتم اوایل خیلی برام سخت بود چون از ایشون دور بودم و دل تنگ میشدم،تا اینکه با دبیر علومم اشنا شدم ایشون دیگه الان 24 سالشونه ایشون بسیار زیبا و جذاب هستن از رفتاراشونم اگه بخوام بگم ایشون ادم خیلی جدی هستن و زود گرم نمیگیرن یکم مغرور و خود خواه هستن و… من با همون نگاه اول عاشقش شدم و دیگه کلا معلم کلاس چهارممو فراموش کردم هیچ حسی بهشون ندارم انگار جایگزین شد حسم چون دبیر علومم جوون بودن منو یاد ایشون مینداخت و کلا جاشو پر کردن.من به یکی از دوستام گفتم به اصطلاح رو ایشون کراشم اونم با اجازه من رفت بهشون گفت ک من خیلی دوسشون دارم ایشونم خیلی ذوق زده شدن چون اولین سالشون بود و… من هیجان زده شدم و تصمیم گرفتم خودم بهشون بگم خودمم روم نشد رو کاغذ نوشتم و بهشون دادم ایشون هیچ جوابی ندادن و هیچ الکسول عملی نشون ندادن گذشتو گذشت و ایشون بعد اون اتفاق سرد شدن باهام سرد بودن سرد ترم شدن تا اینکه تصمیم گرفتم درمورد احساسم به مشاور مدرسمون بگم اونم گفت اره ی بار داشتم باهاشون صحبت میکردم گفتن یکی از دانش اموزاشون وابسته ایشون شدن و میخوان کمکش کنن یه جوری.حرفایی ک حسمو کمتر کنه و مشاور بهم گف روم اثر نداشت ولی من تظاهر کردم حسی ندارم..، خلاصه رفتم بهش گفتم ک خانم من دیگ هیچ حسی بهتون ندارمو اینا اون یکم باهام بهتر شد نه خیلی بعد یه اتفاق هایی افتاد ک برام سو تفاهم پیش اومد یه چیزایی بهش گفتم ک خیلی دلخور و عصبی شد از دستم و بعدش از طریق مشاور فهمیدم اشتباه کردم ازش معذرت خواهی کردم و اون خندید و گفت منو بخشیده باورم نمیشد ک ایشون با اون همه غرور و مغرور بودنشون چجوری منو بخشیدن… خلاصه روابطمون بد نبود خوب بود ایشون خیلی با دقت به حرفای من گوش میکردن وقتی خجالت میکشیدم بهشون نگاه کنم ایشون قشنگ به چشمام نگاه میکردن و همیشه به تخم چشمام نگاه میکنن قشنگ.هر جلسه ک باهاشون کلاس داریم ایشون هیچ وقت سر کلاس بهم نگاه نمیکنن به همه نگاه میکنن جز من البته اونم بعد اینک گفتم خجالت میکشم نگاتون کنم اونم به چشماتون.وقتی سرم پایینه و هواسم نیست زیر چشمی نگام میکنن و وقتی هم سرمو میارم بالا نگاهشون رو بر میدارن توی یه زنگ 7.8 بار نگام میکنن زیر چشی.اخر مدرسه بود گفتم میشه بغلتون کنم ایشون خندیدن بهم گفتن نه! اخرین روز مدرسه هم دوستمو بغل کردن و من اعصابم بهم خورد با خنده بهشون گفتم خانم این انصافه ک شما زهرا رو بغل کردین منو نه!ایشون لبخند زدن و هیچی نگفتن و منم گفتم اشکال نداره شاید دوست ندارین… هر وقتم بهش میگفتم دوستون دارم ایشون میگفتن من همه ی دانش اموزامو دوست دارم یه جورایی هم به زور از زیر زبونشن اوردم بیرون ک گفتن ازم بدشون نمیاد!من فقط میخوام بدونم واقعا از ته دل دوسم دارن یا نه هیچ دلیل منظقی پیدا نمیکنم رفتاراشون برام عجیبه نمیفهمم درک نمیکنم رفتاراشون رو لطفا با دلیل بهم بگین دوسم دارن یا نه
سلام منم عاشق معلمم خیلی دلتنگشممممم اما به ی دلایلی ازم بدش میاد ولی میدونم دوسم داره اما چیکار کنم اما من عشق واقعی و تو چشاش پیدا کردم??
من عاشق مشاورم شدم و خودشون هم میدونن
6 ماه گذشته به ایشون گفتم و بهم گفتن که بعد کنکور باهام حرف میزنیم
ولی من امسال نتیجه ای که میخوام رو نمیگیرم و مجبورم به سال دیگه هم پشت کنکور بمونم…در این مورد با خودشون هم حرف زدم
ولی الان تلکیف من مشخص نیس درمورد احساسم و علاقم بهشون نمیدونم نظر ایشون چیه…به نظر شما چیکار کنم
چون نمیخوام اگه یک سال دیگه هم موندم با فک کردن به ایشون اونم الکی خراب بشه میخوام تکلیفم مشخص بشه و به نظر شما چیکار کنم؟!
من عاشق معلم ریاضیم شدم معلم ریاضیم خانوم هست ومنم دخترم کلاس هفتم هستم واینکه معلم ریاضیم ۲۰ سال سابقه داره و خیلی مغروره به طوری که به زور یه لبخند خیلی کوچیک میزنه من همیشه نمره هام خوبه یا ۲۰ بوده یا۱۹ و فقط ۴ جلسه دیگه باهاش کلاس دارم . دارم دیوونه میشم تورو خدا کمکم کنید. من يه معلم ریاضی دارم که الان خیلی دوسش دارم عاشقشم معلمم خانومه و منم دختر هستم و کلاس هفتمم و همیشه نمره های ریاضیم با۱۹ بوده یا۲۰ واینکه فقط چهار جلسه دیگه باهاشون کلاس دارم ن معلم ریاضیم ۲۰ سال سابقه داره و اینکه بگم اخلاقش خیلی خوبه نه خوب نیست به زور جواب سلام آدمو میده و خیلی مغروره به حدی مغروره که به زور یه لبخند کوچیک میزنه .و هر وقت که فکر میکنم فقط چهار جلسه دیگه باهاش کلاس دارم دلم پر میشه میخوام گریه کنم توروخدا بگید بخاطر چیه که اینقدر بهش وابسته شدم چکار کنم این حس از بین بره
سلام،من 23 سالمه،متاهل هستم و یه برادر 15 ساله دارم،رابطهی خوبی باهم داریم و برادرم معمولا در مورد اتفاقای روزمرهش باهام صحبت میکنه،راستش چند وقتیه که در مورد معلمش که 27 سالشه و خیلی غیر معمول باهاش صمیمی شده حرف میزنه و من با چیزایی که میگه یه خورده مشکوک شدم که نکنه یه وقت به خاطر سنش و خانوادم که درک درستی از این مسائل ندارن،قربانیه تجاوز بشه، به نظر شما چطوری میتونم از این اتفاق جلوگیری کنم؟
شما که رابطه خوب و صمیمانه ای با برادرتان دارید. همه مسایل را دقیق و واضح برای برادرتان توضیح دهید و آگاهی لازم را بدهید. ایشان در سن نوجوانی هستند، نوجوان امروز اطلاعات کافی در مورد خیلی از مسائل مثل مسائل جنسی دارد.
من سارام، یه دختر ۱۸ ساله که تو مدرسه عاشق معلمم شدم. عاشق نیستم جوری که قبلم براش بزنه و اینا.ولی هم به زنش حسودیم میشه و هم اینکه مسئله جدید من اینجاست که از اپل سال همه چی شروع شد. ایشون تو کلاس خیلی به من توجه میکردن،بیشتر از بقیه بچها،با همه شوخی میکرذن در کل و کلا کلاس فانی بود. من برای تایپ جزوه به گفته خودشون،بهشون پیام دادم و خیلی باهام خوب حرف زدن،همه چی ازونجا شروع شد تا اینکه هر شب بهم پیام میدادن، تو کلاس بهم خیره میشدن و تا نگام بهشون می افتاد لبخند میزدن و نگاهشونو میگرفتن ازم، اینا خیلی برام لذت بخش بود،هم اینکه خیلی با جذبه و جذابن از نظر من با اینکه زیبایی خاصی ندارن یا از نظر بقیه اصلا جذاب نیستن، ولی این رفتارا و لبخندا خیلی جذابه! من کمبود محبت ندارم و هزار برابر این محبتارو از از سوی اطرافیانم دیدم، ولی اینکه من برای این اقا خاص بودم خیلی برام حس خوبی داشت، اون توجها و…این قضیه یه ماهی شد که تاکید کردن به هیچکس چیزی نگم.من به چندتا از دوستای قابل اعتمادم و دوست پسر سابقم که شاگرد ایشون بودن گفتم، بنظرم اشتباهم تو این مورد دوم بود چون فکر میکنم عکس یا پیام یا حرف بدی از من به ایشون گفتن که یهویی سرد شدن،همچی خوب بود تا اینکه حدودا همون روزا و هفته هایی که من ب بقیه چیزی راجب پیاما گفتم،معلمم باهام سرد و یه شب تو پیاما که باهم حرف میزدیم و همچی اوکی بود، سر یه بحثی نوشتم شما که هنوز جوونین و ایشون نوشتن معلمی هم بعضی وقتا شغل بدیه! بعد پرسیدم چرا؟ گفت دیگ… و بعد ازون دیگه هرشب پیامی نداد و کلا سرد شد ، حتی دیگه تو کلاسم بهم توجه ی نمیکنه ، چندبار به بهونه های مختلف بهشون پیام دادم ولی اصلا جوابگو نبود و اصلا گرم نگرفتن، این مسئله برا من خیلیی شوک بود چون یهویی شد و من اصلا دلیلشو نمیدونم سعی کردم فراموششون کنم و حتی دیگ اکانتمم عوض کردم ک پیاماشونو نخونم دیگه ولی باز دوباره که میبینمشون ، واقعا دوس دارم هنوزم بهم توجه کنن و پیام بدن، خیلی حس خوبی به پیاماشون داشتم و امسال کنکور دارمو الان چهارساعته که نشستم به کتاب زل زدم و هیچی نخوندم:)))) تنها فکرم اینه ک کنکور پزشکی قبول بشم ک بتونم باز ب این بهونه بهشون پیام بدم ولی بازم هم سخت تره و هم اینکه انگار همش دارم خودمو کوچیک میکنم ،لطفا کمکم کنید خیلی حالم بده..
این معلم فقط به شما توجه خاص داشته و دوست داشته رابطه شما پنهان بماند. اگر دوست داشتن ایشان فقط از دید استاد و شاگردی بود چه اشکالی داشت دیگران هم متوجه شوند، پس بیشتر فکر کن، این اتفاق را به فال نیک بگیر و حواس خودت را با روش های مختلف که در کامنت های قبلی گفتیم به درس ات و هدفت متمرکز کن.
سلام من 18 سالمه و یکی دوماهه معلم خصوصی مرد دارم حدود 29 سال داره به شدت بهش علاقه دارم و میشه گفت یجورایی عاشقشم قبلا یروز درهفته باهاش کلاس داشتم ولی الان دلم میخاد زیاد ببینمش بخاطر همین کلاسمو کردم سه روز در هفته هرجلسه که میاد مدام حالمو میپرسه از روزایی که باهاش کلاس نداشتم میپرسه که چطوری گذشتو اینا از روزای خودشم میگه بعد کلا ادمیه که سر درس خیلی جدیه منم حوصلم که سر میره سر بحثو یجوری باز میکنم یکم شوخی میکنه میخنده ولی یهو به درس ادامه میده و یجورایی ناراحت میشم چون حس میکنم علاقه ای به حرف زدن با من نداره اکثر مواقع ارتباط چشمی باهم داریم و اون همیشه ارتباطو حفظ میکنه منم پرو پرو وایمیستم نگاش دلم میخاد حسمو بهش بگم ولی میترسم دیگه با من کلاس بر نداره هرچند حس میکنم یچیزایی فهمیده از علاقم چون جدیدا وقتی میاد خیلی به خودش رسیده انگار ولی بازم نمیدونم مطمئن نیستم و یهو با خودم میگم شاید بعد کلاس من میخاد بره پیش دوستدخترش یا مثلا گاهی که بهم نزدیک میشه ناخوداگاه نگاش میکنم و انگار فکر میکنه اذیتمو سریع خودشو عقب میکشه خیلی فکرمو درگیر کرده البته نه جوری که از کارو زندگی بیفتم بعد اینکه هروقت از اونیکی استاد مردم حرف میزنم علاقه ای به شنیدن نداره و یجورایی ناراحتو عصبی میشه جوری که انگار حسادت کنه دلم میخاد بیشتر از یه شاگرد براش باشم ولی نمیدونم چیکار کنم اصلا اعتراف کردن بهش درسته؟
من قبلا عاشق معلم کلاس چهارمم شده بودم وقتی کلاس شیشم بودم و روابطم خیلی با ایشون خوب بود ایشون منو خیلی دوست داشتن وقتی اومدم راهنمایی دوری از ایشون برام سخت بود و خیلی دلتنگ ایشون میشدم تا اینکه با دبیر علومم ک اولین سالی هس ک درس میده و 24 سالشه اون منو یاد معلم کلاس چهارمم ک اونم جوون بود مینداخت طی ی مدت کوتاهیی من احساسی ک ب اون معلم کلاس چهارمم داشتم رو از دست دادم و علاقه من سمت ایشون رفت ی جورایی جایگزین شد ایشون خیلی جدی بودن جون میدونستن تو سنی هستیم ک ممکنه وابسته ایشون بشبم من خیلی بهشون احساس داشتم ب دوستام گفتم ک رو ایشون ب اصطلاح کراش دارم یکی از دوستام ب ایشون گفتن ایشون خوشحال شدن من تصمیم گرفتم و یه جورایی هیجان زده شدم تا خودم شخصا بگم ک دوسشون دارم برای همین توی ی برگه نوشتم و دادم ب ایشون ایشونم هیچی نگفتن،یکم باهام سرد شدن و جدی یه زره بیشتر از من ب بچه ها توجه داشتن من خیلی ناراحت شدم ی رفتارای بدی کردم و… ک یکم عصبی شدن از من،من تصمیم گرفتم ک برم توضیح بدم برای مشاورمون ایشونم گفتن ک دبیر علوم ی بار ک داشتن با ایشون حرف میزدن گفتن ک یکی از دانش اموزاشون وابسته ایشون شدن ک من بودم و میخوان کمکش کنن و منم ک ی رفتارای بدی کرده بودم درموردش با ایشون صحبت کرده بودن و گفته بودن من جای خواهر کوچیکترشونم و من دارم اشتباه برداشت میکنم از رفتاراشون و…. من هر وقت میگفتم دوستون دارم میگفت من همه ی دانش آموزامو دوس دارم هیچ وقت مستقیم بهم نمیگفتن همش منو از خودشون دور میکردن تا وابسته نشم اما وقتی سرم پابینه زیر چشمی نگام میکنن جوری ک نفهمم و ی لبخند ریز میزنن میشه بگین برای چیه؟ ک انقد منو زیر نظر دارن با هر معلمی حرف میزنن خوب توجه میکنن چی میگم و با ایشوفقط بگین چرا زیر چشمی نگام میکنن وقتی نگاشون میکنم چشماشونو ازم بر میدارن،خیلی کم پیش اومده باهام گرم بگیرن البته بابچ های دیگم زیاد گرم نمیگیرین رفتاراشون با من خیلی خاصه. من نمیدونم دوسم دارن یا نه نمیتونم درک کنم همه ی دوستام میگن اون تو رو خیلی دوس داره نمیدونم والله. من ایشونو خیلی دوست دارم و همیشه دلم براشون تنگ میشه. نمیدونم قراره چیکار کنم نمیدونم سر از رفتاراشون در نمیارم ی بار باهام خوبن ی بار نه ، سر کلاس وقتی سوال میپرسم خیلی با دقت ب حرفام گوش میکنن و خیلی با دقت جوابمو میدن ی بار ازشون خاستم بغلشون کنم ایشون خندیدن و گفتن نه، خانم امیری من دوسشون دارم!دست خودم نیس!خواستم فراموششون کنم نشد!به خودم میگفتم نه اون منو دوست نداره،اینو میگفتم اما بازم باور نمیکردم،میگفتم اره دوست داره بازم باور نمیکردم،نمیدونم فازم چیه؟!من فقط میخوام دوسم داشته باشن هیچی نمیخوام،احساس میکنم درکم نمیکنن،منو دوست ندارن،من خیلی منطقی هستم،قلبم میگه دوست داره ذهنم میگه اگ دوسن داره پس اینا چیه؟؟؟البته اینو بگما اون اتفاق ک افتاد ازشون معذرت خواستم به خاطر رفتارم و منو از ته دل بخشیدن. راستی الان بهش احساس خیلی شدید شدیدی ندارم اما خوب ب ی اندازه ای وابستش هستم. راستی اون هیچ اطلاعاتی بهم نمیداد ک اسمش چیه و… من به زور از مشاور گرفتم و ی چیرایی ازش فهمیدم البته اخر سال بهمون
سلام من فقط ی سوال دارم،چرا قلب ما رو میشکونین ک فقط قصدش دوست داشتن خودتونه؟!
سلام من دختری ۱۶ ساله هستم اوایل سال به دلیل به سری مشکلات شخصی با معلم شیمیم حضوری صحبت میکردم ایشون هم خانمه و حدود ۲۶ سالشونه مجرد هم هستن ، کم کم این صحبتا رسید به چت کردن به طوری که الان به قدری وابسته شدم که نمیتونم یه شب باهاش چت نکنم البته معلمم هم بارها بهم گفته که ازم خوشش میاد ولی نمیدونم چکار کنم الان همش به این فکر میکنم که نکنه ازدواج کنه و بره یا نکنه دیگه از من خوشش نیاد
: با یکی از معلم ها خیلی احساس صمیمیت می کردم. یکی از همکلاسی هایم قصد خودکشی داشت. با معلمم تماس گرفتم و چند بار رفتم تا با او درباره ی مشکل همکلاسی ام صحبت کنم اما معلمم خیال کرد می خواهم درباره ی مسائل خصوصی خودم با او صحبت کنم و خیلی ناراحت شد و حتی من را مسدود کرد. یکماه از این ماجرا می گذرد. یک هفته ی اول به طور کلی افسرده بودم و مدام به این موضوع فکر می کردم. الان خیلی بهترم اما میخوام این موضوع حل بشه. با مشاور مدرسه در این مورد صحبت کردم و ایشان با معلمم حرف زدند. معلم گفته بود از من ناراحتی ندارد و مشکلی نیست اما من هنوز توسط ایشان مسدود هستم و میخواهم این سوء تفاهم حل شود. از طرفی نگرانم که اگر بخواهم با ایشان صحبت کنم واکنش منفی نشان دهند و حتی اجازه ی صحبت ندهن. راستش این موضوع تمرکزم رو به هم زده. خصوصا الان که در فصل امتحانات پایانترم هستیم و لازمه برای مطالعه تمرکز داشته باشم ، این موضوع ذهنم رو درگیر کرده و وقتی بهش فکر می کنم احساس خیلی بدی پیدا می کنم. وقتی به رابطه ی خوبی که قبلا با معلمم داشتم فکر می کنم با خودم میگم ای کاش تماس نگرفته بودم. کاش اینقدر مزاحمشون نشده بودم…
سلام وقت بخیر مشکل شما رو بررسی کردم دختر گلم .این خیلی خوبه که نسبت به اشتباهت بینش داری و بهترین کار رو انجام دادی که با مشاور مدرسه صحبت کردی و از طرفی مطمئن شدی که معلم ناراحتی از شما به دل نگرفته.دختر گلم به معلم و خودت فضا بده و بزار فاصله اتفاق بیفته گاهی بهترین کار سکوت و هیچ کاری انجام ندادن هست .احساس گناهت رو درک میکنم ولی خودت رو ببخش و بدون هیچ چیز ارزش اینو نداره که به روانت آسیب بزنی .ارامشت رو حفظ کن و سعی کن با انجام دادن ریلکسیشن و تنفس درست افکار منفی رو از ذهنت بیرون کنی.
من ۲۰ سالمه دخترم و مجرد دانشجوی سال دوم روانشناسی هستم راستش من زمانی که مدرسه می رفتم در سن ۱۶ سالگی به یکی از معلم ها وابستگی خاصی پیدا کردم که این تا دوران کنکور ادامه داشت اما من چیزی نگفتم تا ایشون یک روز خودشون به من گفتن که من تورو خیلی دوست دارم و تو با بقیه ی دانش آموزام برام فرق می کنی (معلمم خانم بودن) بعد که کلاسا مجازی شد و من در دوران کنکور بودم همش بهم پیام میدادن و مدام می گفتن که دلتنگن و حالمو می پرسیدن این گذشت تا من کنکور قبول شدم و ایشون ازم خواستن که رابطمو باهاشون قطع نکنم و این ادامه داشت تا اینکه دو سال پیش من خیلی دلتنگیهام زیاد شده بود و دلم میخواست ایشون ببینم از طرفی هم می دونستم که این رابطه درست نیست و با یک بهانه ای یک دعوایی راه انداختم و رابطمو با ایشون قطع کردم ولی مشکل اینکه که با این که حدود یک سال از اون ماجرا میگذره من هنوزم بهشون فکر میکنم و این خیلی عذابم میده قبلاً هم سر جدایی پدر و مادرم به روانشناس مراجعه کردم چون مادرم ترکم کرد ولی این قضیه رو مطرح نکرده بودم
متاسفانه پدر و مادر شما از هم جدا شدند و ترس از دست دادن در وجود شما شکل گرفته است. قدر معلمی که اینقدر شما را دوست داشته ندانستید، می توانستید به رابطه ادامه بدهید اما نه شکل افراطی بلکه به شکل یک دوستی معمولی. خودتان از ترس اینکه روزی رابطه تان قطع شود، پیش دستی کردید و رابطه را تمام کردید. مراقب روابط آینده خودتان هم باشید، آدم هایی که شما را دوست دارند به راحتی از دست ندهید.
سلام من قبلا عاشق استادم بودم الان ازدواج کردم زندگی و همسر خوبی دارم و اهل خیانت نیستم ولی هنوز استادم رو دوست دارم و نمیتونم فراموشش کنم.نمیدونم چه کنم
شما هیچ وقت به شکل کامل ایشان را فراموش نخواهید کرد، همیشه به عنوان یک انسان خوب و تاثیرگذار از او یاد کن. خوبی های زندگی خودت را به خودت یادآوری کن و به خودت بگو استادان و معلمان را باید به خاطر خودشان دوست داشت.
سلام 12ساله عاشق استادم شدم خودم متاهلم اونم متاهله همش به اون فکر میکنم هبعضی وقتا بهش پیام میدم به خودشم گفتم دوسش دارم ولی استادم خودش دکتری جامعه شناسی داره منو درک میکنه فقط میخوام بدونم اونم به من حسی داره اگه نداره بگه دیگه پیام ندم بهش ولی بهمن با احترام پیام میده. فقط دوست دارم یکم داشته باشم خیلی مرد خوبیه دوست داشتم اگکاش یه هفته عمر داشتم به جای یک غم طولانی یکهفته رو با اون بودم خیلی محبتشو میخوام خیلی دوسش دارم من 34 سالمه اون 53 سالشه حرفاش آرامش بخشهایی نمیدونم از احترامها که جواب پیامامو میده یا اونم یجورایی دوست داره من یکمی تو لحظه ای از روزاش باشم حتی شده با یکی دو پیام در ماه 3 بارهم رفتم دفتر مشاوره داره باهاش در مورد زندگیم حرف زدم مشکلاتموگفتم با احترام جوابمو داده دلم میخواد تا آخر عمرم ازش مطلع باشم این آرومم میکنه
دوست عزیز احتمالا در رابطه خودت محبت و احترام کافی را دریافت نمی کنی، ایشان به عنوان یک انسان حامی و بزرگوار در کنار شما بوده است. بهتر است این فانتزی هات و این نوع دوست داشتن هات را برای همیشه در دل خودت نگه داری، آدم ها را به خاطر وجود خودشان دوست داشته باش، نه اینکه دوست داشته باشی تا روزی مال خودت باشه و فقط در کنار خودت باشه، براش آرزوی سلامتی کن تا خیر این آدم به آدم های دیگر هم برسد.
منم همینطور سال داره تموم میشه و من وابسته ی معلمم هستم
سلام
من ۱۲ سالمه الان که سال داره تموم میشه به معلمم وابسته شدم
چیکار کنم؟
منم همینطور
سلام من 15 سالمه معلم زبانمو خیلی دوست دارم خیلی ، یه جورایی مثل مامانم دوستش دارم! اما داره بازنشسته میشه منم خیلی بهش وابسته هستم نمیدونم چکار کنم
می توانی هر از چند گاهی در فضای مجازی احوال پرسی کنی، یا زمانی به او زنگ بزنی . به مناسبت های مختلف به دیدنش بروی. معلمانی را دیدم که سال ها بعد از بازنشستگی همچنان ارتباط خودش را با شاگردانش حفظ کرده است. قلبشان برای هم می تپد و از این ارتباطات بسیار خرسند و راضی اند.
سلام من نه ولی دوست دارم با سه مرد معلم منظورم اینکه همسرم معلمرباشه ولی نمیشه
سلام من عاشق معلمم هستم ودوست دارم توجه ایشون رو به خودم جلب کنم به نظرت باید چیکار کنم
سلام من ۱۷سالمه حالم خوبه ولی حال کسی که نگرانشم اصلا خوب نیست من با معلمم یه رابطه صمیمانه داشتم یک روز که از کلاس ایشون بدون اجازه اومدم بیرون اون موقع خیلی حالم بد بود وایشون انگار روی این مسئله حساس بودن بعد یکی از بچه ها گفت خانم نظری داره فرار می کنه ومن رو صدا زدن منم دوباره برگشتم بالا گفت کجا گفتم می خوام برم خونمون داد زد و گفت اینجا کلاس منه. ولی شاید من انتظار داشتم یکم اروم تر بگه چرا از اون موقع سر کلاساشون سعی می کنم بیشتر نباشم ولی هر موقع می خوام از ایشون بپرسم واقعا چرا چرا انقدر عصبانی و این خشم از کجا میاد یه لحظه ای ،. الانم کلاسامون با ایشون تموم شده ولی من هنوز دوسشون دارم خیلی وبعضی وقتا میبینم که یهو تایم بین سوال حل کردن مون با خودشون اشک می ریزن و من با خودم می گم این دلیل عصبانیت ایشون و خیلی می خوام بدونم چی هست دقیقا ولی از طرفی می ترسم اگه بهشون پیام بدم عصبانی بشن و یهو دعوام کنن نمی دونم ولی نمی خوام من باعث حال بدشون باشم تازه ایشون یه زره مسن هم هستن
دوست عزیز معلم ها هم مثل همه آدم های دیگر مشکلاتی در زندگی خودشان دارند که گرچه کنار شما حضور دارند، گاها افکارشان به سمت مسائل زندگی منحرف می شود. مطمئن باشید زمانی هم که سر شما داد زده، خصومتی با شما نداشته، از جای دیگر ناراحت بوده یا چند مورد قبل از آن برایش ناراحتی پیش آمده بوده که نتوانسته بوده حل کند یا گفتگوی خوبی با کسی داشته باشد که مورد ناراحتی اش شده بوده، پس شما اولین آدم کم سال تر و ضعیف تر از خودش بودید که قربانی خشم های فروخورده قبلی اش شدید.
شما از این مسئله خیلی ناراحت شدید و باعث شده مدت ها ذهنتان درگیر شود و برای خودتان ذهن خوانی کنید. پس زمانی که دیدید حالشان کاملا خوب است به ایشان نزدیک بشوید و با احترام چند مورد از خوبی هایشان را بگویید بعد بگویید من فلان روز ناراحت شدم ، انتظار نداشتم به این نحو مورد خشم شما قرار بگیرم، دوست دارم علت رفتار آن روزتان را بدانم.
سلام من عاشق معلم ریاضیم شدم البته من دخترم و اونم خانم هست. خیلی دوست دارم باهاش صمیمی شم اما چطور
راستش من از استاد فیزیکم که پسری 24ساله هست خوشم میاد و دوسش دارم ولی نمیدونم چجوری بهش بگم
من بشدت عاشق معلمم شدم و هر دقیقه بهش فکر میکنم و نمیتونم از فکرش بیام بیرون و بزرگ ترین ترسمم اینکه ک دیگا نتونم ببینمش باید چیکار کنم!
من مثل تو موندم
من 17 سالمه . رو استادم کراشم . اون 24 سالشه یه احساس خیلی قوی ای بهم میگه باید برم بهش بگم ولی از نتیجش می ترسم . چیکار کنم ؟
بهتره در این سن عشق خودتان را در دلتان نگه دارید و چیزی بر زبان نیاورید.
میخوام خیلی مستقیم و حضوری ب استادم ابراز علاقه کنم، قبلا ب صورت پیام بهش گفتم اما هیچ ری اکتی نداشته، حالا میخوام مستقیما بهش بگم. باید دقیقا چه چیزایی بهش بگم؟
من یه دختر ۱۴ ساله هستم اسمم ساناز ایوبی هست کلاس هفتم هستم من توی مدرسه یه معاون آموزشی داریم به نام خانم کاظمی من ایشون رو خیلی خیلی زیاد دوسشون دارم نمیدونم به چه دلیل اما واقعا دوسشون دارم نمیدونم چرا بد من به ایشون اول سال هم پیام دادم و گفتم خیلی دوستون دارم ایشون هم بعد ۳ ماه این?شکلکو فرستادن برام من حتا روز معلم براشون گل بردم درسته معلم نیستن و معاون هستن ولی با خودم گفتم ایشون هم خیلی زحمت میکشن و لایق گل هستن و دادم بهشون روز قبل هم گل بردم ولی مدرسه نیومده بودن و دوباره فردای اون روز بردم و گفتم خانم کاظمی ممنون که انقد برای ما زحمت میکشید و دادم بهشون و ایشون هم بهم چپ چپ نگاه کرد و خندید گفت مرسی من یه همکلاسی دارم به نام ترنم پاشایی خانم کاظمی رت من اولین ساله میشناسم و اولین ساله که تو این مدرسه هستم و خیلی خانم سخت گیری هستن و از هیچکی خوششون نمیاد البته حق هم دارن دخترا تو مدرسه ما خیلی شَر هستن و خانم کاظمی اول سال به این ترنم همکلاسی من گفته بود تو خیلی دختر خوبی هستی یعنی. این ترنم هم دختر خیلی خیلی شری هست و همیشه دعوا میکنه فحش میده ولی به حر حال بهش گفته بود تو دختر خوبی هستی و هروقت که دعوا میکرد ترنم خاتم کاظمی بهش میگفت تو دختر خوبی هستی من تورو خیلی دوست دارم و اینکه ترنم خیلی دختر خوشگلی هست موهاش بلنده چشم ابرو مشکی قد بلند و یکم تپل استایلش هم عالی هست و حقم داره خانم کاظمی ولی به حر حال دختر بی شخصیتی هست و درس هم نمیخونه و یه دختر هست اسمش مریم رحمی هست امسال سال آخر تو این مدرسه هست و ایشون انتظامات چندین ساله هست یعنی ۳ ساله انتظامات هست و خانم کاظمی ایشون رو خیلی دوست داره و حتا این دختر با ماشین خانم کاظمی میره میاد و کلن دستشو میگره
معلم باید هم محبت داشته باشد و هم اقتدار، در مقابل همه باید قوانین خودش را به موقع اجرا کند. اما در مورد دختری که به نظر شما شر و بی شخصیت هست ، ایشان هم نمی توانند به ایشان برچسب بزنند و رفتارهای زشتش را تقویت کنند، پس آن همکلاسی ات ، ترنم هم باید بداند دوست داشتنی و قابل احترام هست تا بتواند بقیه را هم دوست داشته باشد و احترام بگذارد. البته احساس شما این است که چون ایشان جذابیت ظاهری دارند مورد توجه معاون آموزشی هستند. و گفتید دختری که انتظامات مدرسه هست را هم دوست دارند، اکثر معلم ها دانش آموزان فعال را دوست دارند. احتمالا شما هم دختر فعال تری باشید احتمالا به شما هم بیشتر نزدیک خواهد شد. تعادل را در رفتار خودت حفظ کن و در عین حال خیلی هم انتظار نداشته باش.
من کنکور دارم امسال! یه مشکلی دارم با یکی از معلمام ارتباط دارم !باهم چت میکنیم…خیلی یواش یواش رابطه صمیمی تر شد بحثای جنسی باز شد و این حرفا ! و شایعاتی هست در مورد این معلم که ۳ بار ازدواج کرده و تو فاصله یکی از طلاقاش تا ازدواج بعدش با یکی از شاگرداش رابطه داشته و دختره باردار شده . من الان نمیدونم چیکار کنم !الانم متاهله و با من ارتباط داره .میگه فقط با توعم اینطوری .این داستان داره اذیتم میکنه اصلا نمیدونم چیکار کنم. میدونم آینده خوبی نداره چون هم متاهله هم این شایعات هست دربارش ولی خب نمیدونم چیکار کنم !درک میکنید که به عنوان یه دختر تو این سن رابطه با یه همچین مردی که هم خوشتیپه هم خوش هیکله هم کلی چیزا میتونه جذاب باشه!
منم همین جوریم دارم دیوونه میشم به خدا لطفا اگه راهکاری بلدین بگید
آخه خودمم نمیدونم چرا اینجوری دوسش دارم و تاحالا به کسی نگفتم این مسئله رو و به خود معلم هم نگفتم این اولین باره که به زبونش میارم
نمیدونم چجوری آنقدر دوسشودارم آخه اون معلم ریاضیم جای مادرمه ۴۲ سالیش میشه یه دختر کلاس ۱۱ داره و یک پسر کلاس ۵ من حتی از دخترشم کوچیکترم میدونم چرا انقدر دوسش دارم لطفا راهنماییم کنید که چجور این حس از بین بره
بهتره هر چه زودتر این رابطه را تمام کنی، این رابطه جز آسیب چیز دیگری برایت نخواهد داست.
من عاشق معلم شدم که معلم خیلی خیلی مهربونه و اسمش خانم امیرلوئی هستش اون می دون که چقدر دوستش دارم اما به روش نمیاره یه روز نیمد مدرسه من براش گریه کردم همه بچه ها بهم خندیدن اما واقع دوست ندارم که هیچ وقت از پیشم شاید امسال از مدرسه مون به کلی بره امیدوارم که یک روز لینو اتفاقی ببینه
من ۱۸ سالمه و برای کنکورم کلاس خصوصی میرم. یکی از معلم هام ۳۳ سالشه و بهم اعتراف کرده و گف دوس داره بعد کنکور با هم باشیم. من بهش علاقه ای ندارم و اینک خیلی فاصله سنیش زیاده
بهتر است به فکر اهداف آینده ات باشی و در این سن و با این اختلاف سنی وارد دوستی نشوی.
سلام روز تون بخیر خسته نباشید یک سوال خدمت تون داشتم این که اگه به یک نفر علاقه مند شد که تقریبا 6 یا 7 سال اختلاف سنی داریم و هم ایشون در جایگاه استادی هستن این عشق به وجود اومده باشه چگونه موضوع باهاشون مطرح بشه ؟؟ بله و تقریبا یک سال بیشتر که این حس عشق و علاقه ام به وجود اومده فکرمیکردم که شاید به خاطر اون مقطع سنی ام باشه که احساسی رو پیدا کردم و به مرور زمان فراموش میشه ولی برعکس شدت اش هم بیشار شد
سلام من یه معلم فیزیکم و ۲۰ سال سابقه دارم
میخوام بدونم چه اشکالی داره دانش اموزتو همون طور که دوست داره دوست داشته باشی ؟
مگر قراره ما چند بار زندگی کنیم که به خاطرغرور مون از چیز هایی که دوست داریم بزنیم واقعه بینانه به زندگی نگاه کنید
من معلم متوسطه دومم یکی از دانش آموز هام یهو اومد پرید بغلم و بهم گفت دوستم داره و برام تعریف کرد که به خاطر دوری من ازش چها نکشیده چرا من باید دوستش نداشته باشم چرا باید برم مشاوره بگیرم که چطور باهاش رفتار کنم که ضربه نبینه در حالی که بهترین کارو میتونم براش کنم
من محکم بغلش کردم و متوجه شدم بهترین حس دنیا چیه
اینکه که اگر روزی هیچ کس دوست نداشته باشه اون همیشه دوستت داره حتی اگر کار اشتباه کرده باشی بازم دوستت داره میگن حس دانش آموز گذراست خب باشه حس همه آدم ها گذراست و هیچ ربطی به سن و… هم نداره
قشنگ ترین اتفاق زندگی من بوده و هست و خوشحالم که دارمش و همیشه کنار هم هستیم خوشحالم و به خودم افتخار میکنم که همچین دانش آموزی کنارمه که هر وقت حالم بده مرحم زخم هامه
همیشه معدلش ۸ و۹ بود وقتی ازش خواستم درس بخونه الان یکی از استعداد های درخشانه
شاید به نظر خیلیا مسخره هست که من یه دبیر هستم و این کارو میکنم ولی میدونم بهترین کاره و از دل شکستن بهتره
به همه همکار های خودم میگم که اگر دانش آموزی رو از خودشون دور کردن بزرگ ترین اشتباه زندگی شون بوده
نمی گم هر دانش آموزی دانش آموزی که واقعا دوستت داره و هرچی میگی گوش میکنه اون دانش آموز
چه اشکالی داره وقتی دلت براش تنگ میشه تو بهش پیام بدی و حالشو بپرسی چه اشکالی داره تو بغلش کنی چه اشکالی داره تو توی بغلش بخوابی چه اشکالی داره تو بوسش کنی
هیچ اشکالی نداره که خیلی از همکارا اینو اشکال میدونن
سلام من 18 سالمه و خب یه معلم فیزیک خصوصی دارم و به شدت بهش علاقه دارم فکرو ذکرم شده اون حدود 29 سال داره دوست دارم براش بیشتر از یه شاگرد باشم و حسمو بهش بگم ولی نمیدونم چطور کمکی میتونین بکنین؟ من از فیزیک واقعا بدم میومد و نمرم زیر 15 بود ولی الان با عشق فیزیک میخونم
شما معلم نیستید شما یه فرشته اید ای کاش دبیر منم ظرز فکر شما رو داشت ای کاش شما توی مدرسه ما بودین!
چه معلم خوبی هستید….
خوش ب حال دانش آموزاتون
من یه دختر کلاس هفتمیم که عاشق معاونم هستم ولی اون ب من هیچ اهمیتی نمیده
به خاطر درسم هم نیس چون درس خوبی دارم
غرورش این اجازه رو نمیده
و این دیوانه کنندس
سلام و درود بر شما
انشالله که به پای هم پیر شین با دل شاد
عاشق معلم زبانم شدم ایشون استاد دانشگاس خیلی سنامون فرق داره اما برام مهم نی
روز اخر بهش گفتم تدافط برا همیشه گف موفق باشین اما ی طوری التماس تو لحنش رود ک نرم
کاش حس ماهم دو طرفه رود??
دم شما معلم فیزیک گرم با این شعور و درک بالا❤️❤️
شما معلم خیلی خوبی هستید کاشکی معلم منم اینطوری بود
من دیوونشم البته به روم نمیارم چون کلا ۸ روزه که می شناسمش ولی خب از همون روز اول عاشقش بودم اما اون خیلی خشک و بی احساسه و از من متنفره ولی من حاضرم هر کاری میگه انجام بدم هر کاریییییییی
هیچکس جای من نیست بدونه جقد دوسش دارم حتی حاضرم برده اش باشم
ای کاش همه معلما این افکار شما رو داشتن
درود بر شما معلم گرامی که با رفتارتان چقدر به یک دانش آموز انگیزه دادید و باعث موفقیت و پیشرفتش شدید.
کاش همه مثل شما با شعور بودن
کاش همه مثل شما بودن, اشکم در اومد با حرفاتون🥲
خوشبحال شاگرد هاتون
بهترین معلم دنیایی دمت گرم
من دخترم کلاس هفتم هستم عاشق معلمم شدم که خانم هست معلمم اخلاقش طوری نیست که بخوام بهش بگم من خیلی شمارو دوست دارم همیشه به فکرشم و بخواطر علاقه ای که به معلمم دارم تو درسش عالی ام خیلی دارم اذیت میشم. اذیت میشم که عاشق یه زن شدم اونم کم محلی میکنه و همیشه تو فکرشم. ازش خوشم میاد دوست دارم بهش بگم دوستون دارم ولی خوب خجالت میکشم. همیشه تو فکرمه. نمیدونم چطور بهتون بگم معلمم دبیر علوم اول اصلا دوسش نداشتم ولی کم کم بهش علاقه مند شدم یعنی دوست دارم کنار باشه ببینمش باهاش صحبت کنم همه مسخرم میکنن
سعی کن به کسی ابراز علاقه کنی که در وجودش عشق و صمیمیت می بینی نه غرور و تکبر. شاید مادری داری که خیلی شبیه ایشان است، از اول درست تحویلت نگرفته و عشق خالص و نابش را تقدیم شما نکرده است و الان دقیقا جذب کسی می شوی که باز ناکام بمانی. خوب دقت کن حتی گفتی بچه های دیگر به خاطر این موضوع شما را مسخره می کنند. پس سعی کن اول خودت خودت را دوست داشته باشی و به خودت احترام بگذاری و محبت را از کسی طلب نکنی که محبتی ندارد.
خب من یه معلم دارم دوستش دارم و خب من دوساله اوشون میشناسم و بسیار بهش وابسته هستم و من میخوام بیشتر از همه دوستم داشته باشه اون اصلا با اینکه منو خیلی خوب میشناسه اصلا بهم پیام نمیده یا اگه سمتش نرم بهم نه پیامی میده نه چیزی ولی خودش میگه دوست دارم و خب من نمیدونم راست میگه یا نه ولی خب مثلا هر وقت میرم کلاسش نگاش کلا روی منه یا مثلا خیلی وقتا بهش بی احترامی کردم ولی منو بخشیده و مثل قبل دوستم داشته و خب من احساس میکنم شاید زیاد بهش پیام بدم اذیت بشه و واقعا نمیدونم چیکارکنم خب من خیلی هارو دیدم که با معلمشون میرن بیرون اینا ولی این آنقدر مغروره که حتی اصن پیامم ندم سراغم نمیگیره و واقعا دلم میخواد اونم بهم پیام بده ولی خب میگه دوست دارم و اینا و همیشه ناراحت میشم از دلم در میاره و خب کلا همیشه بهم ثابت میکنه که مثلا کار اشتباهی انجام نداده و خب یه بار من بهش گفتم که چرا مثلا فلانی بغل کردی و باهاش عکس انداختی اون منو قانع کرد که همچین کاری نکرده
منم هفتمیم و عاشق معاون آموزشیم هستم و دقیقا اتفاقاتی ک برات افتادن برای منم افتادن:)
من برای روز معلم بهش گل دادم و دقیقا نامه براش نوشتم و رفتم داخل بغلش اما اون اصلا ب خودش اجازه نمیده ابزار علاقه کنه و دیونه شدم دیگه….
از حرف های شما پیداست که این معلم شما ثبات ندارد. زمانی مغرور است و زمانی از دل شما در می آورد. رفتارش را توجیه می کند. پس به خودت احترام بگذار و خودت را شیفته نشان نده و فقط به عنوان یک معلم احترام بگذار
حدود شش ماهه ک عاشق معلم ریاضی شدم اون خیلی بی احساسه ولی من سعی کردم ک بهش بفهمونم دوستش وقتی داره راه میره بهش نگاه میکنم لبخند میزنم اونم ی لبخند کوچولو میزنه و رد میشه خیلی عادی برخورد میکنه و بی احساسه و همین ازارم میده حتی یبارم واسش گل خریدم بهش دادم بهشم گفتم دوست دارم ولی بازم بی احساسه چجوری باهاش ابراز علاقه کنم
همدردی
دیگر لازم نیست بیشتر از این ابراز علاقه کنی، فقط به عنوان معلم به او احترام بگذار.
سلام خسته نباشید یع سوال داشتم من ۲ تا ۳ هفتس که کلاس اضافه موسسه زبان رو به صورت حضوری بر میدارم و کلاس مختلط هست و توی اون کلاس ها دختری رو دیدم و ازش خوشم اومده ولی نمیدونم اون هم دنبال دوست پسر هست یا نه. تقریبا هم سن خودم هست و اینکه نمیدونم چجوری باید سر صحبت رو باهاش باز کنم (خودم متولد ۸۶ هستم )
شما در سن نوجوانی هستید، گرایش به جنس مخالف کاملا طبیعی هست و این هیجانات حتی با شور و حرارت بیشتری بالا می آیند، بهتر است در این سن ذهن خودت را درگیر این مسائل نکنی، خویشتن داری کنید. تا از هر نظر به بلوغ و پختگی برسید. شما در حال حاضر اهداف دیگری دارید که آینده شما به آن گره خورده است. برای رسیدن به اهدافت برنامه ریزی کن و برایش تلاش کن.
من یه دختری رو دوست دارم که معلم زبان انگلیسی من هست از من ۱ یا دو سال هم بزرگتر هست ولی من روم نمیشه بهش بگم دوسش دارم چی کار باید بکنم میدونم که دل اونم با من هست از برخوردش میدونم
سلام.پنج سالی میشه ک با مردی آشنا شدم.اون قبلا مدرس زبان بودو منم شاگردش بیشتر اوقات با چت و ملاقات سر کلاس گذشت ورابطه صمیمیی بینمون ایجاد ولی هیچ وقت از جانب ایشون به ابراز علاقه ختم نشد.تااینکه یکی از دوستام بهش ابراز علاقه کرد و اونم بهش جواب مثبت داد.اون خانمم حتی ایشونو از ارتباط بامن منع کرد.البته خودش خبر ندار ک اون خانوم به من همه چی رو گفته درمورد رابطه شون .البته بعد چند ماه رابطه شون تموم شد و جدا شدن من بابت این موضوع هنوزاز دستش اعصبانیم.ازاون ببعد ماخیلی همدیگرو میبینیم اون همیشه خودشو مشتاق نشون مید ومیخند نگاهش همیشه متوجه منه ودرعین حال هیچ حرفی ام نمیزنه و من همیشه در این جور مواقع سرد برخورد کردم و نادیده گرفتمش .الانم خیلی اتفاقی باهم چت کردیم و اون میگه منو نمیشناسه و وقتی خودمو معرفی کردم اون منو بلاک کرد.من الان باید چیکار کنم بنظرتون؟این نشونه چیه؟علاقه؟خشم؟تلافی؟میتونم بهش بگم من از رابطه قبلیش خبر دارم؟اصلا امیدی هست برگرد؟
همیشه بعدازاینکه میبینمش ناراحت میشم و کسل دوست دارم باهاش حرف بزنم تا سوتفاهمی ک پیش اومد حل بشه .وازاینکه هیچ وقت مستقیم ابراز علاقه نکرد میترسم پا پیش بزارم.بخاطر همبن ترجیح میدم اون پاپیش بزار برای صحبت.تنها تصمیمی ک دارم اینه فقط همه چی درست بشه یا تموم.تا منم بتونم از این سردرگمی بیرون بیام.ممنون میشم راحلی پیش پام بزارین
بهتر است دیگر اصلا به این فرد فکر نکنی، اگر واقعا شما را دوست داشت خیلی واضح و ساده ابراز می کرد. پس اگر احساسی هم نسبت به شما داشته، تردید داشته است، که وارد رابطه با کس دیگری شده است. پس به خودت احترام بگذار و دیگر پیگیری نکن.
سلام من کلاس هشتمم خودم هم دخترم معلمم هم خانم و مجرد هست ایشون وقتی اول سال اومدن تو کلاس من ازشون خوشم نمیومد ولی بعد یک ماه انقدر با بچه ها شوخی کردن که نمیدونم چیشد یک دفعه عاشقش شدم جوری که ما هفته ای ۲ بار باهاش کلاس داشتیم من تا اونروز برسه دیوانه میشدم انگیزه زندگیم شده بود این به امید این درس میخوندم و نمراتم از ۱۹ پایین تر نمیومد کل اتاقم اسم اینو زده بودم تا بتونم انگیزه بگیرم رسیدیم به امتحان های دی به ماه برنامه ریزی دادن من توی کل برنامه ریزی اسم اینو نوشتم من اون یک ماهی که اونو ندیدم دیوونه شدم هر روز گریه میکردم ولی بعدش یک نامه بهش دادم و همه ی احساساتم رو بهش گفتم ولی دیگه بعد اون نامه بهم توجه نکرد حتی یک بار بهم نگفت دوسم داره من واقعا نابود شدم بعد من یک دفتر دارم که کل معلمام توش یک خاطره مینویسن من وقتی بهش دادم این نوشت ولی یکی ننوشت دوسم داره الان که عیده و تعطیلات واقعا نمیدونم چیکار کنم دارم دیوونه میشم حتی بهترین دوستام بهش گفتن و این گفته طبق شرایط نمیتونم بهش بگم و .. ولی یک بار میتونست بگه دوسم دارم واقعا نمیدونم چیکار کنم ?
منم هفتمیم و عاشق معاون آموزشیم هستم و دقیقا اتفاقاتی ک برات افتادن برای منم افتادن:)
من برای روز معلم بهش گل دادم و دقیقا نامه براش نوشتم و رفتم داخل بغلش اما اون اصلا ب خودش اجازه نمیده ابزار علاقه کنه و دیونه شدم دیگه….
کاش این معلم گرامی می توانست فقط احساس شما را تایید کند. از شما تشکر کند. اما شاید داشتن غرور و خودخواهی یا اینکه بلد نبوده چگونه ابراز احساسات کند. یا اینکه چه افکار و برداشتی از دوست داشتن شما کرده خدا می داند، با شما اینگونه رفتار کرده است.
دخترم درسته بدجوری دلت شکسته، اما سعی کن از این رابطه و از این نوع دوست داشتن یک درس بگیری. یاد بگیری عشق و محبتت را تقدیم کسی کنی که به همان اندازه عشق و محبت تقدیم شما می کند. کمی به خودت فکر کن چه عاملی باعث شد شخصی را به این اندازه دوست داشته باشی که افکارش تمام زندگی ات را تحت تاثیر قرار بدهد. آیا از مادرت محبت کافی گرفته بودی؟ آیا این معلم شباهت هایی به مادرت نداشت؟ پس به خودت احترام بگذار، خودت خودت را دوست داشته باش و به خاطر طرد شدن از جانب کسی که محبتی نداشته خودت را غمگین و افسرده نکن. شما دوست داشتنی هستید، حتما کسانی هستند که شما را دوست دارند و قلبشان برای شما می تپد. ارتباط خودت را با دوستانت گسترش بده، پیاده روی کن و سعی کن به تکالیف مدرسه ات برسی. اگر حین انجام تکالیف افکارش سراغت آمد، تصور کن توده ابری از بالای سرت می گذرند، فقط تماشا کن و اجازه بده بگذرند. یا به خودت بگو الان وقت ندارم به این افکار بپردازم فقط می خواهم یه زمان خاصی در روز به آن بپردازم. وقتی آن زمان خاص می رسد و می خواهی به آن بپردازی کم کم می بینی فکری نداری که به آن بپردازی. یا فکری که در موردش داری یا تصویری که از او جلو چشم شما می آید، فرض کن روبروی یک رایانه نشستی و آن فکر را با فونت های مختلف، با رنگ های مختلف تغییرش می دهی و جلو و عقب می بری و آنقدر با آن فکر یا تصویر بازی می کنی تا کم کم برایت بی اهمیت شود.
من یه دختر کلاس هفتمم یه معاون دارم که از روز اول که دیدمش خیلی عاشقش شدم بعد الان عیده و بعد عید روز معلمه و مبخوام براش گل بخرم نمیدونم به چه بهونه ای بهش بدن اخه کل مدرسه دوسش داریم اخه خیلی خوش اخلاق و مهربونه و خیلی دوست دارمش و هر شب موقع خواب بهش فکر میکنم خودش دو تا دختر بزرگ و یه پسر ۸ ساله داره نمیدونم درسته که بغلش کنم یا نه؟جدیدا خیلی احساسی شدم نمیدونم چرا اخه نسبت به مربی باشگاه و دبیر ورزشمم هنین حس خوب رو دارم که دوست دارم بهشون بگم دوسش دارم و بغلش کنم ولی روم نمیشه
من یه دختر کلاس هفتمم یه معاون دارم که از روز اول که دیدمش خیلی عاشقش شدم بعد الان عیده و بعد عید روز معلمه و مبخوام براش گل بخرم نمیدونم به چه بهونه ای بهش بدن اخه کل مدرسه دوسش داریم اخه خیلی خوش اخلاق و مهربونه و خیلی دوست دارمش و هر شب موقع خواب بهش فکر میکنم خودش دو تا دختر بزرگ و یه پسر ۸ ساله داره نمیدونم درسته که بغلش کنم یا نه؟
وای چقدر منی:)))
منم هفتم هستم و عااااشق معاونم هستم
برخی معلمین شخصیت کاریزماتیک دارند، جذاب و تاثیر گذارند، اعتماد به نفس بالایی دارند، خوب گوش می کنند، تماس چشمی برقرار می کنند، از زبان بدن خوب استفاده می کنند، جملات را سنجیده انتخاب می کنند، همیشه در حال یادگیری اند و چیز جدیدی برای ارائه دارند، به مخاطب شان اعتماد به نفس می دهند، اصیل، فروتن و خوش برخود هستند و طرف مقابل را هم دوست دارند. احتمالا معاون مدرسه شما از این خصوصیات برخوردارند که محبوب دانش آموزان شدند. به بهانه روز معلم براش گل بخر و تقدیمش کن و بگو که خیلی دوستش داری به قدری که دوست داری بغلش کنی، احتمالا شما را از خودش نخواهد راند.
سلام من عاشق معلم ریاضیمو
من یه دختر کلاس هفتمم یه معاون دارم که از روز اول که دیدمش خیلی عاشقش شدم بعد الان عیده و بعد عید روز معلمه و مبخوام براش گل بخرم نمیدونم به چه بهونه ای بهش بدن اخه کل مدرسه دوسش داریم اخه خیلی خوش اخلاق و مهربونه و خیلی دوست دارمش و هر شب موقع خواب بهش فکر میکنم خودش دو تا دختر بزرگ و یه پسر ۸ ساله داره نمیدونم درسته که بغلش کنم یا نه؟
سلام من هم کلاس هفتم وهمین مشکل تورو دارم
سلام من دختریم ۲۴ ساله که یک بار شکست عشقیه بدی خوردم
برای کنکور میخونم و احساس میکنم ک ب مشاور تحصیلیم علاقمند شدم با اینکه ایشون چن باری حسشونو بهم گفتن من جواب رد دادم چون هنوز ترس شکست گذشته توی وجودمه
میترسم از دوباره اعتماد کردن
نمیدونم بهش بگم یا ن چون یکی از همکلاسیای خودشون به مشاورم ابراز علاقه کرده و ایشون هم ک از طرف من نا امیده میترسم پیشنهاد هم کلاسیشونو قبول کنن لطفا بگین چیکار کنم؟
من خیلی وابسته به معاون مدرسه مون شدم بغلش میکنم بوسش میکنم روز و شب بع فکرشم و ایشونم من رو خیلی دوست داره ولی میترسم به درسم آسیب وارد شه چون بالاخره ذهنم رو مشغول میکنه. خب چکار کنم من نمیتونم فراموششون کنم خیلی دوسشون دارم. و دوست دارم در کنار درس خوندنم ایشون رو هم دوست داشته باشم.
سلام وقت بخیر من یه پسر جوانم عاشق یه معلم شدم نمیدونم چند سالشه ۵ سالی بیشتر ازم بزرگ تره خیلی خوبه خیلی دوسش دارم ولی اونو خوب نمیشناسم چکار باید کنم تا اونم منو دوست داشته باشه
من ی استادی داشتم در سال کنکورم و هنوز نمی تونم فراموشش کنم . و الان دوباره امسال مجدد می خوام کنکور بدم ولی فراموش کردن اون برام سخته . لطفا کمکم کنید اون فردی بود که تو کلاس فقط منو می دید و بمن توجه میکرد . گاهی وقتا بی دلیل بهمزل میزد . چشمک میزد . و گاهی وقتا هم خیره میشد . و بعد کنکورم زنگ زد و وضعیت و حالمو پرسید ولی الان ب ند ماهی هست ک خبری ازش نیست ولی من همش فکر میکنم بهش همه جا میبینمش اون واقعا دوسم داشت و حس معمولی نبود . یعنی اونم هنوز داره به من فکر میکنه ؟ چکار کنم از ذهنم بیرونش کنم؟ لطفا بگید
شما در ذهن خودتان رابطه ای شکل داده بودید. حالا رابطه را از دست دادید. از دست دادن هر رابطه ای به هر شکل سخت و ناگوار است و نیاز به سوگواری داره و این سوگواری بین ۶ ماه تا دو سال و حتی دو و نیم سال طول می کشد اول انکار می کنید، بعد عصبانی می شوید، بعد از آن افسرده می شوید، مدت ها با خاطراتش درگیر می شوید اما نهایتا می پذیرید. این مدت سعی کنید خودتان را بیشتر بشناسید. و سعی کنید رفتار ایشان را از هر جهت بررسی کنید، آیا واقعا فقط با شما رفتارش اینگونه بود؟ آیا غیر از شما کسی به این رفتارهاش اشاره نکرده بود؟ اگر واقعا حسی غیر از استاد و شاگردی بود هدفش چه بود که شما را بی خبر بگذارد؟
دختری هستم ۲۴ ساله یک سال پیش شکست عشقی بدی خوردم ک به کسی نمیتونم اعتماد کنم تصمیم گرفتم کنکور بخونم و در یک کانال معتبر تلگرامی مشاوری پیدا کردم که دانشوی پرستارین ماه هاست که با هم رابطه دوستیه خوبی پیدا کردیم. چند باری به من ابراز علاقه کرد و از طرفدارش هم معلومه ک دوسم داره اما من بهش به خاطر ترسی که دارم جواب رد دادم یکی از همکلاسیاشون بهش ابراز علاقه کرده و بعد پشیمون شده و گفته ک بزار دوست ساده بمونیم من هدف های بزرگتری دارم و من از وقتی شنیدم ناراحتم و متوجه شدم ک به مشاورم علاقمندم نمیدونم بهشون بگم یا ن ؟ ممنونم ازتون
شما فقط یک سال از رابطه قبلی تان می گذرد، شما به زمان، ۲، ۳ سال نیاز دارید تا کامل خودتان را بشناسید و آسیب های رابطه قبلی را ترمیم کنید. پس اگر علاقه ای هم نسبت به مشاورتان پیدا کردید، اجازه بدهید در قلب شما به صورت یک عشق پاک بماند.
سلام من عاشق معلمم شدم ایشون خیلی خوبن. نمی دونم چیکار کنم اونم منو دوست داشته باشه. من تموم تلاشم خوش حالی ایشونه. هیچ جوره نمی توانم از فکرش در بیام. خیلی دوسش دارم. خودشم می دونه. اون دفعه که بهش گفت قلب فرستاد. من باید چجوری رفتار کنم منو دوست داشته باشد؟
به نظرم بهش احترام بزار مسخره بازی و رفتار های ضایع در نیار درموردش به دوستان نگو ضایع بازی در میارن سعی کن ارتباط و باهاش بیشتر کنی یواش یواش نزدیکش شد بعد که نزدیک تر شدی و رفتارت یکم صمیمی تر شد بغلش کن بعد یکی دو هفته دوباره بغلش من چهارشنبه به چهارشنبه بعد یواش یواش شد هر روز بغلش میکردم البته جلو بچه ها ابراز محبت نکن درست خوب باشه خوشحال میشه اما در همه حال احترام و میانه روی کن یواش یواش میری تو دلش بعدم اگه واقعا دوستش داری برات مهم نباشه کی دوستش داره یا نه یا اصلا دوست داره یا نه چون مهم علاقه ای که تو بهش داری ،همچی خوب پیش میره اما اینم بگم میاننه روی کن وابسته شی افسرده میشی هر شبم گریه و اون موقع جربزه میخواد خودت و جمع کنی کی خیلی اذیت کننده است پس اگه میتونی حست و از الان کمتر کن و فاصله بگیر من خودم تجربه کردم البته من و معلمم بهترین دوستای همیم و با هم اوکییم
ببینید شما یه کلاس حدودا ۱۰۰ نفره ای رو در نظر بگیرین که ایشون برای ما تدریس کنکوری میکنن ولی همه کلاس یعنی بدون استثنا اینو میدونن که ایشون محبت و توجه خاصی به من دارن مثلا همیشه کارنامه منو بررسی میکنن همیشه با من شوخی میکنن البته با دانش آموزای دیگه هم شوخی میکنن ولی با من بیشتر و اینکه به من بیشتر نزدیک میشن مثلا موقع حرف زدن میگن که صدامو خوب نمیشنون و بهم خیلی نزدیک وایمیستن البته فقط یکی دو بار این اتفاق افتاده یا موقع ای که بهشون نگاه میکنم بهم لبخند محبت آمیز میزنن و وقتی منم جوابشونو با لبخند میدم انگار به خودشون میان و زود خودشونو جمع میکنن. الان بیشتر از یه ماهه که اصلا درست حسابی نمیتونم درس بخونم البته این ربطی به این موضوع نداره انگاری یه جورایی تسلیم شدم. الان من باید چیکار کنم که بهش وابسته نمونم؟ با اینکه تاکید میکنم عاشقش نیستم حس عاشقانه ای ندارم ضربان قلبم نمیره بالا و حتی اگه مجرد هم بود با ایشون ازدواج نمیکردم چون از من خیلی بزرگتر هستن ولی به طرز عجیبی به همسرشون حسودی میکنم همسرشون تقریبا هم سن و سال منه و الان من هم به این فکر افتادم که با یه مرد سن بالا ازدواج کنم تا اینجوری به مردای دیگه وابسته نشم مثلا یه مورد دیگه ای که ۲۱،۲۲ سال از من بزرگتره. انگار اون حس محبت و حمایت و مراقبتی که نیاز دارم رو فکر میکنم بهم میده و این در حال حاضر بزرگ ترین نیاز منه. نمیدونم چرا فکر میکنم اگر من زودتر از این خانمه که تقریبا هم سن و سالمه با ایشون آشنا میشدم با ایشون ازدواج میکردم این محبت و توجه رو که خیلی دوست دارم همیشه ازش برخوردار میشدم یعنی روزایی که روزشماری میکنم تا ایشونو ببینم دیگه وجود نداشت و من همیشه این حسی رو که خیلی دوست دارم تو زندگیم داشتم از طرفی شخصیت خوب ایشون سطح تحصیلات بالا موقعیت اجتماعی بالا موفقیت شغلی امکانات مالی که دارن یعنی من از ایشون یک شخصیت کاملا ایده آل که تو زندگیم بهش نیاز دارم رو ساختم و به شخص هم خوب طی این مدت در قبال محبتی که بهم داشتن منم یه محبتی تو دلم نسبت بهشون ایجاد شده.
حقیقتش من نسبت به سنم نابالغانه تر رفتار میکنم و حتی خیلی وقتا پیش اومده که ایشون منو هی سرزنش کردن به طوری که خسته شدم ولی نمیدونم میگم که گاهی وقتا با خودم فکر میکنم میگم اصلا فردا از خواب پاشی ببینی این آدم اصلا تا حالا تو زندگیش ازدواج نکرده تو حاضری باهاش ازدواج کنی و جوابم منفیه چون نه آمادگی ازدواج و پذیرش مسئولیتش رو دارم نه ذهنم قبول میکنه با کسی که هم سن بابامه ازدواج کنم ولی نمیدونم چرا عین دیوونه ها به همسرش حسودیم میشه و حس میکنم یه چیزی رو از دست دادم و اگه من زودتر با ایشون آشنا میشدم بهتر بود چطور شده که این خانم با اینکه هم سن و سال منه با ایشون ازدواج کرده و حتما من فرصت خیلی خوبی رو از دست دادم ولی بازم میگم اصلا اگر ایشون مجرد بودنو ازم خاستگاری میکردن هم جوابم منفی بود. به نظرتون چطوری میتونم خودمو متقاعد کنم که دیگه بهشون فکر نکنم؟
خب مثلا بیا فکر کنیم با یه مردی که ۲۰ سال از خودت بزرگتره ازدواج کردی تصور کن اولا هرجا که باهم برید شمارو پدر و دختر تصور میکنن تا زن و شوهر ممکنه نگاه های متفاوتی بهتون بشه ، و اینکه هرچی سن این آقا بره بالاتر ممکنه کم حوصله تر بشه ولی شما هنوز یه خانم جوانی که هستی نیاز به تفریح و زندگی شاد داری ولی این اقا به خاطر بالارفتن سنش حوصله نداشته باشه ممکنه خدایی نکرده بیمار بشه و شما بشی فقط یه پرستار میتونی کنار بیای؟یا مثلا چون سنش بالاست و پختگی داره توقع داره شما هم مثل خودش باشی هر کاری بخوای انجام بدی بگه این بچه بازیا چیه این چه رفتاریه میکنی چون تو جوانی و ایشون سنی ازش گذشته میدونی مثل جیه مثل تفاوت نسل نوجوان ها با پدرو مادرهاشون که نمیتونن همو درک کنن و دائم دعوا و بحث دارن. متوجهم و درکت میکنم ولی به نطرت شاید یهو بعده مدت ها یه اقایی بهت توجه کرده و خب دبیرته خیلی از ماها نسبت به اساتید یا معلم هامون حس خوبی داشتیم مخصوصا وقتی تشویقمون میکردن یا بهمون بیشتر از بقیه توجه میکردن واینکه چون هی دانش آموزهای دیگه میگن اقای فلانی به این خانم بیشتر از بقیه توجه میکنه کلا باعث شده این اتفاق ها برات خاص باشه و مدام بهش فکر کنی. لازم نیست یهو زیاد خودتو توی فشار بذاری که یک شبه دیگه بهش فکر نکنی ، شرایطی که الان هست رو قبول کن اینکه ایشون متاهل و به شما جز توجه معلم و شاگردی توجه خاصی نشون نداده سعی کن سر کلاس توجهت به درس باشه زیاد به ایشون نگاه نکنی ، اگه اومد کنارت وایستاد به لبخند و نگاه هاش توجهی نکن ، توی خونه هم هر دفعه ذهنت رفت سمت ایشون خودتو مجبور کن که اون لحظه ۱۰ تا تست زیست رو با صدای بلند بخونی و جواب بدی یا یه بخشی از زیست رو با صدای بلند بخونی وقتی با صدای بلند درس میخونی به مغزت دیگه اجازه نمیدی به چیزی فکر کنه و یا اینکه ، برنامه ریزی حتما داشته باش و به برنامه ات مقید باش بگو اول درسم مهمه باید طبق برنامم پیش برم آخره شب وقتی برناممو کامل انجام دادم به این موضوع فکر میکنم مغز ما گول میخوره وقتی مدام تکرار کنی که الان باید درسمو بخونم و یه تایم دیگه به این موضوع فکر میکنم باعث میشه حواست از این موضوع پرت بشه امتحان کن این روش ها ولی انتظار نداشته باش که سریع فراموش میکنی
سلام من پایه نهم که بودم مدرسه مو عوض کردم و رفتم مدرسه ای دیگه اونجا یه دبیر علوم داشتیم که بعد یه ماه به طرز خواستی دوستش داشتم چیزی بیشتر از دوست داشتن عادی دو روز در هفته کلاس نداشت تو مدرسه نمیومد اون دور مثل بقیه روزا زیاد حال نمیداد یعنی با اینکه با بچه ها خوش بودم اما ندیدمش و تو مدرسه حس میکردم گذشت و من به عنوان دانش آموز جدید حق میدادم که قطعا ارتباطی که با دانش آموزانی که سه سال تو اون مدرسه آن رو اول سال با من ندارد یعنی نهایتا سر کلاسش سوال درسی میپرسیدم این کل ارتباطم بود آه چقدر بعد بود اونی که هر روز به بهونه اینکه امتحانا رو صحیح کرده یا نه و یا سوال دیگه ای باهاش چند کلامی زنگ تفریح هم صحبت میشدم حالم بد بود که ایشون اصلا برای ایشون مهم نیستم حق هم میدادم از منی که دو سه ماه بود رفته بودم انتظاری نبود خدا رو شکر منطقی نگاه میکردم و همیشه حرمت ارتباط ها رو حفظ میکردم شروع کردم به سرکوب حسم فقط یک دهم از حسم مونده بود که همون یه دهم چیزی از دوست داشتن یه آدم عاشق نبود ها امتحان نوبت اول با اینکه مدرسه خاص بود اما تو 52نفر علوم فقط من بیست شدم یعنی ترکوندم پنجشنبه های جبرانی و الکی بخاطر ایشون میرفتم سر کلاسش اما حالا که داشتم حسم و سرکوب میکردم یه بازدید داشتیم که قرار شد باهاشون بیاد اون شد اولین روزی که همش باهم بودیم از پیشش تموم نمیخوردم و شد اولین ارتباط غیر درسیمون بلاخره از فرداش عوض شد جلو بچه ها نه اما بهم نفسم میگفت و گفت تو خیلی بهتری از بقیه و بعد با اینکه دو تا از بچه ها داشتن برای مسابقه اما ه میشدن و کل مدرسه پشتشون بود بهم گفت تو بار علمیت بیشتر بیا شرکت کن منم شدم پشتم و داشت درحالی همه پشت اونا بودن حتی یادم رفت داشتم حسم و سرکوب میکردم با یکی از بچه ها دوست صمیمی شده بودم و اون یکی هم که مثل آب خوردن از میدون به در شد من بودم و مسابقه و خانمم که خوارزمی درس ایشون بود ارتباطمون خیلی زیاد شد من هر روز بغلش میکردم ناگفته نمونه واقعا دوستم داشت منم یواش یواش دلش و میبردم حتی وقتی که کلاس نداشت ما تعطیل کردیم روز آخر مدرسه تو اسفند بود معلما جلسه داشتن از در که اومد تو مدرسه چادر و در نیاورده اومد پشت سرم یه طوری سلام کرد منم تا دیدمش پریدم بغلش تا عید شد به خودم گفتم میانه روی و ول کن باهم خاطره میسازیم تابستون حسم و کم میکنم مدرسه دوباره باز شد مسابقه برای مسابقه خوارزمی علوم یه دست سازه هم باید میساختیم یه طرح دادم الله اکبر هیج جای جهان نبود همه کف کرده بودن آنقدر علمی و خفن بود عشق میکرد معلمم یه نمره زیر بیست نداشتم مخصوصا علوم که عشق بود دیگه با هم آنقدر اوکی شدیم یه بار حسودام رفتن خودشیرینی کنم پشت سرم حرف بزنن و که خانمم پشتم درومد و بهشون گفت که معلومه منو دوست داره پس چی فکر کردن… هاها ?آنقدر بهم نزدیک شدیم امان از اینکه وابسته شدیم دوتا دوست خوب سرم و میزاشتم رو شونه اش بغل کار هر روزم بود عادت کرده بودم زنگ تفریح ها پیش هم بودیم چه روزایی عالی بود حال میکردم 10روز بعد امتحانا میرفتیم برا مسابقه تمرین میکردیم و خاطره میساختیم زیادن که بگمشون حتی دوشی تا ساعت 9پیش هم بودیم برای مسابقه آخرین روز که بعد مسابقه بود سرم و گذاشتم رو شونه اش نفس کشیدنش عذابم میداد چطور میخواستم این همه وابستگی و با دوری تحمل کنم درد ناک بود بغض و قلب درد نفساش درد میشد رو تنم بوسش کردم سه بار رفتم و برگشتم بغلش کردم به هر حال خداحافظی کردم رفتم خونه دیدم نه دیگه بیشتر از اونی که باید باشه وابسته شدم یه هفته هرشب کارم گریه بود انگار یه سال گذشته پیام دادم بهش البته خودش گفته بود باهم در ارتباط باشیم دیدم این همه که درد کشیدم فقط6روز از آخرین روزی که دیدمش گذشته تابستون شد زهر مارم سعی میکردم همونطور که قرار بود حسم و کم کنم اما الان باید اول وابسته کی رو از بین میبردم سعی میکردم استخدام کم شد خوابم خورد به هم شاید حدود 3کیلو تا آخر تابستون کم کردم منی که آخر تابستون دیدمش البته ماه وسطی تابستون هم رفتم مدرسه هم و دیدیم چشمامونم باهم حرف میزد از بغلش در نمیومد هر چند اومدم خونه حالم دوباره مثل اول شد گریه هام کمتر میشد دوری یه بار بعد سه روزمیشدو همین طور یه هفته بعدم ماهی دو سه بار سعی کردم کاری کنم از ذهنم بره تو این سایت زیاد میومدم چه سیاسی که تو این سایت گریه نکردم ماه اول دهم بد بود یعنی دلتنگی شدید پیام دادم گفت همیشه تو قلبم و جاویدانم پیام ندادم مشاور این سایت کمک کرد نه اینکه فراموش کنم گفت بهترین رابطه رو دارم یه دوست خوب که آسیبی هم برا هم نداریم چون من همیشه یه سریع قانونا رو برا خودم دارم و از حد خارج نمیشم و مخصوصا احترام اینکه بزرگتره سخت با حرفهای مشاور کنار اومدم آخه میگفت ارتباط و حفظ و محکم کن و در حالی که من به نیست خارج کردنش از ذهنم بودم خدا رو شکر وابستگیمو تقریبا به صفر رسوندن به هم پیام میدیم از روز مرگیامون میگیم و با هم خوبیم رفتم مدرسه قبلیم تو مدرسه دستمون از دست هم خارج نمیشد هم وبوس کردیم و خیلی عالی بود ولی به هر حال با اون اشتها و زمانی که درسا شروع شد کم کم 4-5کیلو کم کردم ا بااینکه یه دوست عالیه بااینکه خیلی دوستش دارم اما میگم که هرگز وابسته نشید این ارتباط عالیه بود برام اما وابستگی خیلی دردناکه قشنگ نابود شدم تا با خودم کنار اومدم درگیرش نشید حستون و کنترل کنید چون اگه نتونید ازش درآیید خیلی بد میشه