تقریباً همه ما در طول زندگی خود مورد قضاوت قرار گرفته و در بعضی مواقع قضاوت دیگران را می کنیم. به طور مکرر درمورد همه چیز و همهکس نظر داده و خود را قاضی در نظر می گیریم، بدون اینکه حتی طرف مقابل خود را بشناسیم و درکی از شرایط زندگی او داشته باشیم. جمله هایی مانند فلانی چقدر چاق هست، آن فرد در انجامدادن کارهای خود خیلی کند است، پسر فروشنده قدش کوتاه به نظر میآید، این خانم دل رحم بوده؛ ولی صاحبخانه اش دلش مثل سنگه و … برای ما تا حدی آشنا است.
اکثر مردم دید خوبی نسبت به قضاوت کردن و مورد قضاوت قرار گرفتن ندارند و معتقدند که قضاوت کردن دیگران کار خوب و پسندیده ای نیست. ولی با وجود این، کمتر کسی پیدا می شود که بقیه را قضاوت نکند و در مورد آنها نظر ندهد. امکان دارد در مهمانی کسی که بیشتر حرف میزند را قضاوت کنیم یا برعکس، شخصی که در میهانی گوشه گیر و کم حرف هست را نیز مورد قضاوت قرار دهیم. اکثر مواقع، کسانی که بیشتر بقیه را قضاوت کرده و پشت سر آنها حرف می زنند، از مورد قضاوت قرار گرفتن توسط بقیه نگرانتر هستند؛ زیرا این در ذات آدمی بوده که ویژگی های خود را به دیگران نسبت دهد.
چگونه حرف دیگران برایمان مهم نباشد؟
در دنیای امروزی که پیامها و نظرات افراد با سرعت بی سابقه ای منتشر و منتقل میشوند، تأثیر حرف دیگران بر روی زندگی و انتخابهای ما بیش از پیش قابل توجه است. از رسانههای اجتماعی و شبکههای ارتباطی تا تبلیغات و مشاورههای مختلف، ما مدام در معرض نظرات و پیشنهادهای مردم قرار داریم. این موضوع اهمیت بیشتری به اهمیت ندادن به حرف دیگران را میدهد. زیرا اگر به طور کامل به حرف دیگران توجه کنیم و به آنها اهمیت بدهیم، ممکن است قادر به تصمیم گیری مناسب و انتخاب های خود نباشیم.
چگونه با ارزش گذاری به خود، به نظرات دیگران اهمیت زیادی ندهیم
با توجه به وضع کنونی جامعه، اغلب افراد تمایل دارند تا به نظرات و ایده های دیگران اهمیت زیادی بدهند و احساس تحت تاثیر قرار گرفتن از سوی آنها را دریافت کنند. این مسئله میتواند به تنظیمات روانی و عوامل اجتماعی مرتبط باشد. اما اهمیت ندادن به حرف دیگران میتواند به عنوان یک مهارت مهم در بهبود خودآگاهی و ارزش گذاری به خود مطرح شود. با ارزشگذاری به خود و کاهش اهمیت نظرات دیگران میتوانیم از وابستگی زیاد به نظرات دیگران و افراد دیگر جلوگیری کنیم و به جای آن، به تصمیمهای خود اعتماد بیشتری داشته باشیم. در زیر توضیحاتی راجع به این موضوع ارائه میدهم که شامل اصول روانشناسی و راهکارهای عملی است:
1) شناسایی باورها و الگوهای ذهنی: شناسایی باورها و الگوهای ذهنی ما که موجب وابستگی به نظرات دیگران میشوند، اولین قدم برای تغییر آنها است. ممکن است باورهایی مانند “نظر دیگران برایم بسیار اهمیت دارد”، “فقط با تأیید دیگران، میتوانم موفق شوم” یا “اگر نظر دیگران را نپذیرم، مورد رد و نقد قرار خواهم گرفت” در ذهن شما وجود داشته باشند.
برای شناسایی این باورها، میتوانید به دقت به طرز فکر خود و واکنشهایتان نسبت به نظرات دیگران نگاه کنید. آیا وقتی نظر مخالفی درباره شما بیان میشود، احساس ناامنی، ناراحتی یا نگرانی میکنید؟ آیا برای قبول شدن و تأیید شدن، بیش از حد وابسته به نظرات دیگران هستید؟
پس از شناسایی باورها، میتوانید به طرق مختلفی آنها را تغییر دهید. به عنوان مثال، با تمرین کردن خودشناسی و توجه به ارزشها، نیازها و آرزوهای خود، میتوانید به تدریج باورهای وابسته به نظرات دیگران را با باورها و الگوهای مثبت و سازنده جایگزین کنید.
همچنین، تجربههای موفقیت خود را نیز به یاد آورید. با تمرکز بر دستاوردها و موفقیتهای شخصی خود، اعتماد به نفستان را افزایش داده و به مرور متوجه خواهید شد که نظرات دیگران تنها یک جنبه از زندگی شما است و شما قادر به تعیین مسیر و موفقیت خود هستید.
2) سوال کردن از خود: هر بار که در معرض نظرات دیگران قرار میگیرید، سعی کنید از خودتان سوال کنید: “چرا نظر این فرد برایم مهم است؟” یا “چه تأثیری برایم دارد که این فرد موافق یا مخالف من باشد؟”. این سؤالات به شما کمک میکنند تا به طور مستقیم با اعتبار و اهمیت نظرات دیگران مواجه شوید و از آنها دوری کنید. با پرسیدن این سوالات میتوانید به خودتان یادآوری کنید که نظرات دیگران تنها نظرات آنها هستند و لزومی ندارد به طور اضطراری آنها را پذیرفته و عمل کنید. در نظر داشته باشید که هر فردی دارای تجربه و دیدگاه و برداشت شخصی خود است این به این معنی است که نظرات دیگران ممکن است براساس تجربه ها و شرایط خاص زندگی خودشان شکل گرفته باشد و با شرایط و واقعیت زندگی شما ارتباط مستقیمی نداشته باشد.
3) تمرین در قبول نظرات متفاوت: با قبول این واقعیت که همه افراد دیدگاهها و نظرات مختلفی دارند، میتوانید به جای دفاع از نظراتتان، به تنوع نظرات بپردازید و از آنها بهرهبرداری کنید. این کمک میکند تا دیدگاهی بازتر و جامعتری از مسائل را ایجاد کنید و نظرات دیگران را به عنوان یک منبع اطلاعات مفید ببینید. به جای اینکه نظرات مختلف را به عنوان تهدیدی برای خودتان ببینید، تلاش کنید به آنها به عنوان یک فرصت برای یادگیری و افزایش دانش تان نگاه کنید. به دنبال نقاط مشترک میان دیدگاههای مختلف بگردید و از آنها بهرهبرداری کنید. این کار باعث میشود که به تدریج اهمیت بیشتری به دیدگاه شخصی تان بدهید و از نظرات دیگران کمتر وابسته شوید.
4) تمرین در قبول خود: قبول و قدردانی از خودتان و قدرتها و ارزشهایتان بسیار مهم است. این رویکرد به شما کمک میکند تا به طور جامعتری به خودتان نگاه کنید و به خودتان ارزش بدهید. به جای تمرکز بر نقاط ضعف و خطاهای تان، توجه خود را به نقاط قوت و استعدادهای تان بالا ببرید. این امر به شما اعتماد به نفس بیشتری میدهد و انگیزه تان را برای پیشرفت و توسعه فراهم میکند.
هر فردی نقاط ضعفی دارد و اشتباهاتی مرتکب میشود. اما به جای انتقاد از خودتان و خودسری، سعی کنید از این خطاها به عنوان فرصتهایی برای رشد و یادگیری استفاده کنید. با تحلیل دقیق خطاها، میتوانید عوامل موثر بر آنها را شناسایی کنید و تلاش کنید این عوامل را بهبود بخشید. همچنین، از تجربیات قبلی خودتان یاد بگیرید و از آنها بهرهبرداری کنید تا در آینده بهتر عمل کنید.
به خودتان ارزش دهید و به خودتان اعتماد کنید. قدرتها و ارزشهای شما منحصر به فرد است و شما را از دیگران متمایز میکند. به خودتان اجازه دهید این قدرتها را بروز دهید و در مسیری که به آن علاقه مند هستید پیش بروید. همچنین، به خودتان در مواجهه با چالشها اعتماد کنید و از تواناییها و استعدادهای تان برای پیش بردن اهداف تان استفاده کنید.
5) تشخیص ارزش و استقلال شخصیت: این اصل براساس این است که هر فرد شخصیت، تجربهها، ارزشها، عقاید و قدرتهای متفاوتی را دارد که فقط مختص او است. با این درک، به خودتان ارزش میدهید و درک میکنید که نظرات دیگران تنها یک نگرش فردی است و نباید به طور کامل شما را تعریف کند یا به آنها وابسته شوید. با ایجاد تصویر مثبت از خود و تاکید بر ارزش ها، قدرت ها و استعداد های شخصیت خود میتوانید به تدریج از وابستگی به نظرات دیگران و اطرافیان خلاص شوید.
6) توسعه خودآگاهی: خودآگاهی به معنای شناخت دقیقتر از خودتان، ارزشها، نیازها، ترسها و تمایلات شماست. وقتی برای هر تصمیمی به حرف و تایید دیگران نیاز داشته باشید، احساس میکنید که دیگر قادر به تصمیم گیری به تنهایی نیستید و این میتواند تاثیر منفی بر روی اعتماد به نفس تان داشته باشد. با افزایش سطح خودآگاهی، میتوانید بهترین تصمیمها را برای خودتان بگیرید و از اهمیت زیاد دادن به نظرات دیگران کاسته شود. تمرین در تقویت خودآگاهی و خود قضاوت میتواند کمک کننده باشد. با بررسی عمیقتر از خودتان و شناخت بهتر از ارزشهای خود میتوانید بهتر بفهمید که ارزشی که درون خودتان دارید، برای شما چقدر مهم است. با ارائه نگرشهای مثبت درباره خود و اعتماد به نفس بیشتر، شما قادر خواهید بود نظرات دیگران را با اعتماد به نفس و ارزشگذاری مناسب دریافت کنید.
7) تمرین در استقلال عقاید: به جای اینکه به طور اتوماتیک نظرات دیگران را بپذیرید، تلاش کنید نظرات خود را به آرامی و مستقلی بیان کنید. این به معنای ارائه دلایل و استدلال های خود برای نظرات و دیدگاههایتان است. با این کار، به خودتان اهمیت بیشتری میدهید و نظرات دیگران را مکمل یا تکمیل کنندهای برای دیدگاه شخصی تان میبینید. وقتی به حرف دیگران بیش از حد توجه کنید ممکن است تصمیم گیریها و نگرشهایتان تحت تاثیر قرار بگیرد و به طور ناخواسته نظرات و انتظارات دیگران را در زندگی خود جای دهید. بنابراین اهمیت ندادن به حرف دیگران کمک میکند تا استقلال ذهنی خود را حفظ کنید و براساس آرزوهای خود عمل کنید.
آیا عدم توجه به حرف دیگران میتواند به خودخواهی و ناشیانه بودن منجر شود؟
بله، عدم توجه به حرف دیگران در صورتی که به شکلی متعارض با ارزشهای اجتماعی مانند احترام، همدلی و همکاری باشد، ممکن است به خودخواهی و ناشیانه بودن منجر شود. در ارتباطات انسانی، توجه به نظرات و نیازهای دیگران به فرایند همکاری و ایجاد روابط سالم و موثر کمک میکند. اگر از ابتدا به حرف دیگران اهمیت ندهیم و تماماً به خودمان تمرکز کنیم، ممکن است به نظر خودخواهانه و ناشیانه به نظر بیاییم و ارتباطات مان را به خطر بیندازیم.
همدلی و همکاری با دیگران میتواند به موفقیت همگانی و رشد شخصی کمک کند. با توجه نادرست به حرف دیگران، ممکن است فرصت های همکاری و یادگیری را از دست بدهیم و ارتباطات مان با دیگران را به خطر بیندازیم. همچنین، نادیده گرفتن نیازها و نظرات دیگران ممکن است باعث ایجاد تنش ها در روابط شود.
بنابراین، در مورد عدم توجه به حرف دیگران، تعادل مهمی است. بهتر است به حرفها و نظرات دیگران گوش کنیم و آنها را ارزیابی کنیم، اما در عین حال، مرزهایی برای حفظ استقلال ذهنی و اعتماد به نفس خود قائل باشیم. همچنین، در مواقعی که نظرات دیگران میتوانند به ما کمک کننده باشند یا در بررسی مسائل مهمی نقش دارند، به آنها توجه کنیم و از تجربه و دیدگاه آنها بهرهبرداری کنیم.
دلایل قضاوت کردن افراد
پژوهشها ثابت کرده اند، انسانها به طور متوسط هنگام گوش دادن تنها به 25% از حرفهای طرف مقابل توجه می کنند و مابقی آن، نتیجه یری ذهنی آنها از صحبتهای طرف مقابل است. پس نتیجه می گیریم، خواه یا ناخواه قضاوت کردن هنگام صحبت بین افراد اتفاق می افتد و هیچکس از مورد قضاوت قرار گرفتن توسط دیگران در امان نیست.قضاوت کردن درمورد دیگران می تواند دلایل زیادی داشته باشد که در اینجا به برخی موارد اشاره می شود:
- قضاوت به علت ناتوانی افراد
در اکثر مواقع وقتی افراد با شخصی ارتباط پیدا می کنند که در انجام عملی موفق بوده؛ ولی خودشان ناتوان و عاجز از انجام همان کار هستند، شروع به قضاوت نادرست در مورد آن شخص می کنند. در واقع، می توان گفت، این افراد از طریق قضاوت کردن دیگران سعی دارند ضعف ها و ناتوانی های خود را پنهان کنند.
- قضاوت دیگران به خاطر ناآگاهی از رفتارهای خود
گاهی اوقات پیش می آید که ما دیگران را قضاوت می کنیم؛ ولی از این موضوع غافل هستیم که خود ما نیز همین رفتار یا رفتار مشابه را انجام می دهیم، ولی چون از خود و رفتار خود ناآگاه هستیم، قادر به دیدن آن رفتار در خود نمیباشیم.
- قضاوت دیگران به دلیل حسادت
در بعضی موارد، دلیل قضاوت کردن دیگران حسادت می باشد نه اشتباه بودن رفتار شخص موردنظر. وقتی به جایگاه اجتماعی یا موفقیت یا درآمد دیگران حسادت می کنیم، سعی می کنیم با قضاوت نادرست در مورد آن حس حسادت خود را ارضا کنیم.
- غیرقابلتحمل بودن رفتار
وقتی شما فردی اجتماعی و فعال باشید، در صورت مواجه شدن با فردی خجالتی به این صورت قضاوت خواهید کرد که چقدر کم حرف، گوشه گیر و بیروح است. ازآنجائیکه، شما نمی توانید مثل این شخص رفتار کنید، به این شخص کینه ورزیده و او را به بدترین وجه مورد قضاوت قرار میدهید.
- قضاوت دیگران به خاطر اعتماد به نفس پایین
امکان دارد افراد به دلیل پایینبودن اعتماد به نفس خود، نتوانند مثل دیگران به بهترین حالت ممکن رفتار کنند. به همین دلیل، با قضاوت کردن دیگران اعتماد به نفس پایین خود را مخفی می کنند.
در بیشتر مواقع، برای اینکه دیگران ما را قضاوت نکنند، خواسته های خود را نادیده گرفته و طبق خواسته دیگران عمل می کنیم، حرفهای دل خود را نزده و خود واقعی مان را مخفی می کنیم. همه این کارها، به این دلیل هست که می خواهیم در چشم همه خوب به نظر رسیده و محبوب باشیم. حقیقت این است، شما هرچقدر تلاش کنید تا همه از شما راضی باشند، به نتیجهای نمی رسید. چون، بالاخره افرادی در زندگی پیدا می شوند که پشت سر شما حرف زده و از شما ناراضی باشند؛ بنابراین، راضی نگهداشتن همه از خود یک کار غیرممکن است.
قضاوتهای ما از احساسات خودمان سرچشمه می گیرد، یعنی ما دوست داریم همه چیز بر طبق خواست و علاقه ما باشد نه آن چیزی که واقعاً هست. در حقیقت، نگرانی از قضاوتشدن و ترس از انتقاد دیگران در وجود ما بوده و هست، ما نمی توانیم بدون مردم و تنها زندگی کنیم. انسانها از درون مانند آهن و آهنربا به سمت همدیگر کشیده می شوند.
همه ما تمایل به اجتماعی بودن و زندگی در اجتماع را داریم و این نیاز اساسی در همه انسانها هست که در جامعه حضور یابند. به همین دلیل است که ما نسبت به حرف مردم حساسیت داریم و به قضاوت نادرست واکنش نشان می دهیم. با این که می دانیم حرف مردم تمامی ندارد، ولی میتوانیم نگرانی و ترس خود از حرف مردم را با یکسری راهکارها کاهش دهیم.
مطالب مرتبط: دلایل ترس از حضور در جمع
چند راهکار برای غلبه بر ترس از قضاوت شدن
- متمرکزشدن روی خود
اینکه روی زندگی خودتان متمرکز بوده و سعی کنید توانایی های خود را بالا ببرید، باعث می شود که ترس از قضاوت دیگران برای شما مهم نباشد. چونکه شما خودتان را در اولویت قرار داده اید. با متمرکزشدن روی خودتان می توانید آگاهی خود را نسبت به خود بیشتر کرده و کمتر تحتتأثیر قضاوت دیگران قرار بگیرید.
مطالب مرتبط: افزایش مهارت خودآگاهی
- قضاوت نکنید تا قضاوت نشوید
شما دیگران را قضاوت نکنید تا خودتان مورد قضاوت قرار نگیرید، بقیه را محکوم نکنید تا خودتان محکوم نشوید. این را بدانید که با هر پیمانه ای که به دیگران بدهید با همان پیمانه، عوض خواهید گرفت. شما می توانید تغییر را از خودتان شروع کنید. علیرغم اینکه، قضاوت نکردن کار سختی هست، ولی با کنترل ذهن و هدایت آن به سمت افکار مثبت می توانیم بیشتر روی خودمان متمرکز شویم.
مطالب مرتبط: چگونه خوش بین باشیم؟
- مدیتیشن کردن
اگر هنگام واردشدن به یک جمعی یا مهمانی خجالت می کشید یا معذب می شوید، بهتر است که قبل از آن مدیتیشن کنید تا آرام شوید. مدیتیشن می تواند شامل حمامکردن، تمرینات تنفسی، یوگا، موسیقی و ورزش باشد.
مطالب مرتبط: فواید ذهن آگاهی
- شناختن نقاط ضعف و قوت خود
اگر شما نقاط ضعف و قوت خود را بهتر شناخته و نسبت به خودتان آگاهی داشته باشید، دیگر نسبت به حرف دیگران واکنش نشان نداده و نگران قضاوت مردم نمی شوید. با بالابردن شناخت خود از نقاط ضعف و قوت خودتان، اجازه ندهید که دیگران برای شما تصمیم گرفته و اظهارنظر کنند.
- زندگی در لحظه
در لحظه زندگی کردن یعنی مهم نبودن حرف مردم، به گذشته فکرنکردن و دلواپس آینده نبودن. پس، اگر در جمعی یا مهمانی هستید از آن لذت ببرید، نه اینکه فقط جسم شما در آنجا حضور داشته؛ ولی در فکر خودتان مکرراً نگران این باشید که دیگران درباره شما چه حرفی میزنند. برای رهایی از افکار منفی، باید محیط اطراف خود را بیشتر و دقیقتر بشناسیم و فقط در افکار خود غرق نشویم.
مطالب مرتبط: لذت بردن از زندگی
- هیچچیز ابدی نیست
وقتی فردی شمارا قضاوت می کند، احتمال اینکه چند لحظه بعد گفته خود را فراموش کند، خیلی زیاد است. چونکه قضاوت کردن کار بی اهمیتی است و تا ابد در ذهن نمانده و سریع فراموش می شود؛ پس چه دلیلی دارد که ما خود را به خاطر افکار زودگذر و قضاوت دیگران نگران و ناراحت کنیم؟
سخن پایانی
در نهایت، توجه داشته باشید که اهمیت ندادن به حرف دیگران یک روند تحولی است و نیاز به تمرین و صبر دارد. هدف نهایی این است که به خودتان اعتماد کنید و به عنوان یک فرد مستقل و منحصر به فرد، در جهت رشد و توسعه خودتان پیش بروید. مهم است که به خودتان زمان بدهید و صبور باشید. تغییر الگوهای ذهنی و کاهش اهمیت نظرات دیگران زمان و تمرین میطلبد. هر روز با تمرینهای کوچک و پیوسته، میتوانید به تدریج این مهارت را تقویت کنید و روشهای خود را برای کاهش اهمیت نظرات دیگران پیدا کنید. لطفا توجه داشته باشید که اهمیت ندادن به حرف دیگران نباید به معنای بی احترامی یا نادیده گرفتن نظرات و نیازهای دیگران باشد. در مواردی که نظرات دیگران میتوانند به ما کمک کننده باشند یا در بررسی مسائل مهمی نقش دارند، ارزش گوش دادن به آنها را دارند. یک تعادل میان عدم اهمیت دادن به حرف دیگران و بهره برداری از تجربه و دیدگاه هایشان میتواند راه حل مناسبی باشد.
حرف دیگران به شدت رو حالم تاثیر گذاره. وقتی دیگران ازم ناراحت بشن حتی اگه من مقصر اصلی و کامل نباشم خیلیییییی اذیت میشم. ذهنم بابت کوچکترین مشکل ممکن درگیر میشه. از تنها شدن خیلییییی میترسم. برای همین اگر یه نفر ازم ناراحت بشه خیلییی ذهنم درگیر میشه که نکنه و از من بدش بیاد و ازم فاصله بگیره
سلام وقت بخیر .من ۲۱سالمه دخترم دانشجو هستم.دقیقا نمیدونم چند وقته این مشکل رو دارم ولی این دوسه ماه اخیر بیشتر شده. انگار یه روز خوش ندارم انگار لبخند از من خداحافظي کرده همیشه یه مشکلی ته دلم آزارم میده .حس میکنم اطرافیان همش دارن تو ذهنشون منو قضاوت میکنن برای همین همش سعی میکنم برخی رفتار هارو تظاهر کنم اینطوری خود واقعی ام نیستم و این اذیتم میکنه.گاها سر هرچیزی خودمو مقصر میدونم و احساس بی ارزشی بهم دست میده.شدیدا احساس تنهایی میکنم .حس میکنم تنها کسی که دوستم داره مادرمه.همش تو خودمم ناراحتم و این ناراحتیم باعث میشه مادرمم ناراحت بشه.انتظارم از بقیه زیاده. مثلا من تو خوابگاه با یه نفر بحثم شد دعوا کردیم از اون روز به بعد هرموقع بقیه بچه ها با اون دختر صحبت میکنن من حالم بد میشه مثل امروز ،از صبح ناراحتم چون همه اعضای اتاق به اون دختر بخاطر کسب رتبه برتر یه مسابقه تبریک گفتن ،منم حس میکنم منو مقصر میدونن تو اون دعوا یا میخوان منو ناراحت کنن که با اون دختر حرف میزنن
مشکل من از بچگیه ک بابام بخاطر اینکه زندان رفت نه یبار ن دوبار بلکه بالای پنج شیش بار هر بارم یک سال یا بیشتر یا کمتر و روی من چون بچه بودم اثر زیادی گذاشت من ب بابا شدیداً هم الان هم قبلاً وابسته بودم و همه هم اینو میدونستن توی مدرسه بچها اذیتم میکردن باباش زندان رفته یا یهو یک نصفه شب مامور میرخت داخل خونه و بابام نبود فقط من با مامانم بودیم باعث شده شدیداً از تنهایی بترسم ن اینکه تو خونه تنها باشی از اینکه هیچ ادمیو تو زندگی نداشته باشم یا داخل خیابون کسایی ک با بابام مشکل داشت اذیتمون میکردن باعث شده از آدما نفرت داشته باشم اثرات قبلاً باعث شده سر کلاس یکدفعه دستام بلرزه بدم یخ بزنه احساس سرگیجه میگیری و کنترل گریه کردنواز دست انگار میدی دوست دارم همه اتفاقا از ذهنم بره ب اینا فک نکنم ولی نمیشه. چیکار کنم از آدما بدم میاد چیکار کنم بتونم با بقیه ارتباط بگیرم چون هیچ دوستی ندارم چیکار کنم انقد حرفهای بقیه اذیتم نکنه
بزارید از اول بگم من راستش از نظر خودم بچه میانگرایی هستم یه وقتایی با اعتماد به نفس و عزت نفس بالا یه وقتایی برعکس اول اینکه من دوستدارم خودم رو بهتر بشناسم و به خودم اهمیت جوری که حسودی نکنم به دیگران و این چیزا دلم میخواد حرف های دیگران برام مهم نباشه چه به طعنه چه مستقیم هر چی تاحالا تلاشم رو کردم که بهتر باشم اما بعضی وقتا بهم بر خورده و کینه گرفتم و من اینجوریم که همش دیگران چه فکری درمورد من میکنن واقعا کاش بتونم اینو از زندگیم دور کنم چون شاید اینه که به درس و غیره من لطمه زده اونجاهایی که میگم دوست دارم یعنی واقعا میخوام جدا دوست ندارم کسی بهم بگه مظلوم ساکا و فلان شاید بعضی وقتا درست باشه اما ناراحت میشم من تو همه این موضوع ها تقریبا تلاشم رو کردم که بهتر بشم از دایره امنم بزنم بیرون و فکر میکنم الان تو قسمت ترسم و در مورد درس من الان سال دوازدهم تجربی هستم و ۱۷ سالمه امسال سال سر نوشت سازمه اما نمیدونم چرا میترسم از اینکه از بقیه عقب بمونم یا نمره کم بیارم مسخره شم یا اینکه چون یه سالی دبیری استاد من بوده و الانم هست شاید اون موقع درسم بد بوده اون درسی که با ایشون داشتم اما الان نه شاید من میخوام تغییر کنم شاید میخوام صدم رو بزارم وقتی اون دبیر جلوی بچه ها به من اشاره میکنه میگه باید تلاش کنین یا اگه تلاش نکنین درست یادم نیست خب منم غروری دارم اون موقع یچیزی بوده گذشته و رفت درکل اگه واقعا میتونین بهم کمک کنین این چیزا برام مهم نباشه و بتونم هدف اصلیم رو پیدا کنم و مهم تر خودم رو پیدا کنم بردم و پیشرفت کردم علاوه بر اینکه من متاسفانه برنامه ریزی درست بلد نیستم و واقعا به هر کسی هم گفتم گفت باید زمان بندی کتی بخونی یعنی راهنماییم نکردن لطفا کمکم کنین واقعا من بعضی
ترس از تنهاشدن طرد شدن،قضاوت درموردم،ترس از اینکه خانوادم دیگه به چشم ادم مهم و موثر بهم نگاه نمیکنن و یا دوستام ترس از دست دادنمو ندارن،دوس دارم همه چیو عوض کنم تغییرش بدم ولی واسه تغییر انگیزه ندارم،انگار جوونی نمونده،از بس همه چیو تو خودم ریختم و خودم حلش کردم،نه با مامانم و نه با هیشکی نتونستم درمورد مشکلاتم صحبت کنم البته یکی هس ولی خب کاری از دستش برنمیاد،هیچ کسی تو زندگیم نیس،بخاطر گیردادن و حساسیت خانوادم نمیتونم راحت با کسی وارد رابطه بشم همش استرس بیرون رفتن و پیجوندن دارم واسه همینه جند سالی میشه وارد رابطه نشدم،انگار همه چی تو زندگیم خراب شده،نه رشته دانشگاهیم دلخواه بود نه شغلی دارم هیچی فقط تو خونه سپری میکنم یه کلاس گیتار میرم اونم بخاطر شرایط مالی بدی که اواخر برامون پیش اومده فک نکنم دیگه توان پرداختشو داشته باشم،واسه هرجیز کوچیک استرس دارم،صداهای توی ذهنمو نمیتونم خفش کنم،بی خوابی شبانه،بی انگیزگی نارضایتی خودم و خانوادم از من خیلی اذیتم میکنه،لب مطلب:بودن و نبودنم واسه کسی هیچ تفاوتی ایجاد نمیکنه چون هیشکی دوسم نداره،دیگه خودمم نمیتونم خودمو دوس داشته باشم،راه نجاتی برام هست؟
راستش من مشکلم اینکه خیلی زیاد به مردم و اینکه چی گفتن یا چه رفتاری داشتن باهام اهمیت میدم:چرا اینجوری باهام حرف زد؟چرا اینو گفت؟نکنه کار اشتباهی کردم؟
و واقعا روی اعصابمه.گاهی اوقات سر یه ادم که ذره ای اهمیت نداره ولی بابت رفتاری که باهام داشته کلی فکر میکنم و سعی میکنم یه راهیی پیدا کنم تا ببینم ایا ازم بدش میاد یا نه؟و اگه اره تمام تلاشمو میکنم که نظرشو عوض کنم.خیلی کارا کردم برای افراد بی لیاقت تا ببینن ادم کاملیم.نمیتونم از این کارم دست بکشم انگار ناخوداگاه هروقت میبینم کسی از دستم ناراحته یا حتی رفتارش مثل قبل باهام نیست باید درستش کنم و خب متاسفاته جواب کارا و خوبی هایی که در حق دیگران میکنن رو نمیگرم اما همچنان ادامه میدم.اینجوریم نیست که ادم بی توجهی باشم و تا دیدم یکی رفتارش باهم فرق کرده به روی خودم بیام.برای همه کلی مایه میذارم و وقتی میبینم یکی رفتارش باهم فرق کرده اینجوری میشم که:مگه چی کم گذاشتم؟و بجای اینکه درس بگیرم نباید به اون طرف اهمیت بدم وقتی با تموم کارایی که کردم اینجوره کرده سعی میکنم یه کاری کنم که رفتارش مثل قبل شه.از این کارم متنفرممم ولی نمیتونم ازش دست بکشم??
یه مثال عادی اینکه یکی از همکلاسیای پارسالم بهم گفت:تو خیلی خوبی و مثل روانشناسا حال ادم رو خوب میکنی
و امسال اومد پیشم که یه مشکلی تو خانواده اش داشت باهم حرف زدیم و من تا چند روز هی سراغشو میگرفتم و اونم بهتر شد.ولی بعدش که دیدم دوستای دیگش هستن و خودشم پیشم نمیاد دیگه حرف نزدیم و حالا مغز مریض من خیلی رندوم:نکنه دیگه فکر نکنه انسان خوبی نیستی؟چرا وقتی دیدت ریکشن خاصی نشون نداد؟هنوزم فکر میکنه ادمی هستی که حال دیکران رو خوب میکنه؟
چرا باید درمورد یه ادم که حتی صمیمی هم نیستیم و من براش اینجوری تلاش کردم که بهتر شه احساس ناکافی بودن کنم و حس کنم اشتباه کردم؟و الانم دنبال این باشم که متوجه شم هنوز ازم خوشش میاد یا نه.خستمه.واقعا اینکه هر روز خدا با ادمای کوچیک و بزرگ زندگیت این افکار رو داشته باشی و بخوای همش ثابت کنی نابودت میکنه.
میشه یه راه حل بدید من کمتر به اینجور مسائل فکر کنم؟
سلام خسته نباشید . من تو کتابخونه بودم و داشتم درس میخوندم و حس کردم فضا خیلی ساکته برای همین ترجیح دادم که هندزفری بزارم و اهنگ گوش کنم مثل اینکه وقتی داشتم اهنگ گوش میکردم برای خودم داشتم میخوندم و صدام یکم بلند بود و میزهای اطراف شنیدن و بهم خیلی معمولی و عادی گفتن اره داری با صدای بلند میخونی یکم ارومتر . حقیقتا این موضوع انقدر من و تحت فشار الکی گذاشت که الان نه میتونم درس بخونم و نه کاری کنم . نمیدونم چرا واقعا ولی انقدر حس شرمندگی و خجالت و عذاب وجدان و با هم دارم که انگار بدترین کار دنیا رو کردم . با اینکه میدونم واقعا اتفاق خاصی نبود و حالا گذشت و چیزی نشد . حتی اون دخترا هم بهم گفتن چیزی نیست اوکیه تموم شد ادامهی درست و بخون . و خیلی عادی هستن و اینجوری نیست که مثلا با یه حالتی نگام کنن . و حتی خودشون در حد پچ پچ بلند که من بشنوم حرف زدن یه چندباری . ولی میدونین اصلا انگار نمیتونم بگذرم از این موضوع . با اینکه میدونم که واقعا مسئلهی خاصی نیست و پیش میاد و اصلا مهم نیست ولی حجم عظیمی از فشار رومه که اصلا نمیتونم بهش فکر نکنم . حتی احساس میکنم از اهنگی که داشتم گوش میدادم و اهنگ مورد علاقم بود متنفر شدم. با اینکه از اونور دارم به خوم میگم ثمین چیزی نیست اشکال نداره پیش میاد برای همه از یه طرف واقعا برام مهم نیست و اوکیه. از یه طرف دارم از درون خودخوری میکنم و احساس میکنم گند زدم یعنی نمیدونم احساس شرمساری و خجالته زیادی دارم خیلی حس بدیه نمیدونم واقعا باید چجوری بگم ولی دلم میخواد برم و گم و گور شم و اگه همین الان خونه بودم می نشستم و گریه می کردم و حتی نمیدونم چرا. از اینکه اینطوری هستم هم ناراحتم چون میدونم اتفاق خاصی نیوفتاده ولی نمیتونم ازش بگذرم . اینکه انقدر بهش بها هم میدم اذیتم میکنه
سلام من یه دختر۲۰ساله هستم ازدواج کردم نمیتونم به دیگران راحت حرفموبگم یانه بیارم فکرمیکنم ناراحت میشن چطوراین مسئله حلش کنم چراهمیشه آدمای اطرافم ازم ناراحت میشن همه ازم انتظاردارن انتقادم میکنن
سلام من محمد حسین هستم ۱۶ سالمه از استان قزوین
من هم یک مشکل خیلی خیلی بزرگی که دادم تو زندگی خودم احساس دلتنگی میکنم و خیلی خیلی افسرده هستم و هر وقت آهنگ های غمگین گوش میکنم حالم خوب میشه و هیچ آهنگ شادی گوش نمیکنم اصلا از آهنگ شاد خوشم نمیاد فقط خیلی خیلی احساس دلتنگی و تنهایی میکنم
شما همانطور که هستید بهترین هستید،نه کم و نه زیاد .
نیازی ندارید که به دیگران ثابت کنید چه کسی و چگونه هستید.
هر یک از ما برای خود شخصیتی منحصر به فرد داریم.
در این لحظه،شما همین چیزی هستید که هستید و همین بهترین است.
قدر خودتان را بدانید،خودتان را دوست بدارید
و احساس شادی و نشاط بکنید.
وقتی خودتان را دوست دارید، دیگران را نیز دوست خواهید داشت و با دوست داشتن خودتان و دیگران، جهان را زیباتر و بهتر می کنید.
شما می توانید با عشق و محبت،جهانی زیبا برای زیستن بسازید.
مثلا اینکه من خیلی دل نازکم و این عادت کنترول کردنش خیلی سخت شده میدونی ی روز رگه پام گرفته بود داد میزدم میگفتم دارم میمیرم مامانم برگشت عصبانی شد گف چرا نمیمیری پس میدونی این جمله رو بشنوی بدترین بدبختترین و جملس اینک هیچ وقت حالت هیچ وقت خوب نبوده و هر چقدرم تلاش کردی تا اونی ک خانوادت میگن باشی ولی بازم از ی چیزی ایراد میگیرن و هیچ جوره راضی نیستن اره درسته مامان منم مهربونه دلش کوچیکه ولی… بازم حرفایی ک میزنن منو ناراحت میکنه اونقدر هروز سر ی اتفاق سرزنش میشم ک خسته شدم اونقدر دروغ و یا ضربه خوردم ک الان هیچ چیزی برام نمونده اصلا یکی نی بگه منم ادمم؟؟؟؟؟؟من اصلا از قضاوت خوشم نمیاد ولی دارم قضاوت میشم هروز قضاوتم میکنن هر وقت ی بالایی سر هرکی بیاد گردنه من میفته ک تو کردی من همیشه تو این این دنیا محکومم محکوم و خیلی چیزایی ک تو دلمه من هروز بی صدا بدون اینکه کسی متوجهش بشه گریه میکنمو با صدای مامانم اشکامو پاک میکنمو مثلا میخندم ک من خوشحالم ولی… هعی این هنوز اولاشههرچی ک گریه میکنم بعدش دست و پاهام میلرزن همه بهم ضربه زدن همه خستم از دنیایی ک بهم توجه نمیشه خستم از کسایی ک بهم نزدیکن خوانوادم ولی ی بار حالمو نپرسیدن این هنوز اولشهههههه از قضاوت خیلیییی بدم میاد از ی بغله دوستانه با ی رفیق بدون منت خوشم میاد از وقتی حس کردم دارم بزرگ میشم از وقتی ک دلم درد گرفت دقیق نمیدونم کی اهنگای بی تی اس یا فارسی ولی خوب باشن چون هیچکس تو زندگیم ازم نپرسیده تو دلت چیه ک همیشه تو خودتی یا حوصله نداری و حیثیت ک من ارزش ندارم چون زندگی نکردم تا حالا ی خنده از ته دل نداشتم و خیلی چیزای دیگ ک تموم نمیشه شخصیت خانواده بهم اهمیت نمیدن همیشه
سلام.پسر۱۴ ساله دارم که خیلی حساسه و ترس از قضاوت دیگران داره و بسیار در مورد مسائل بی اهمیت در ذهن خودش فرافکنی میکنه و ذهن بقیه رو در مورد خودش واشکفافی میکنه چه راه حلی برام دارین ؟
سن ۱۶ ساله به من خانواده دوستان مدرسه فامیل به من گفتن به یک روانشناس مراجه کنم من گفتم چرا مشکله من چیست اون ها گفتن تو بری پيش یک روانشناس مشکل خودت رو میفهمی من خیلی اسرار کردم مشکلم را بگن ولی بی فایده بود ولی تنها چیزی که تونستم از حرف های آنها متوجه بشم میگن خیلی زیاد صحبت میکنیم و خیلی بی ربط هست و خودم هم کمی رو خودم فکر کردم دیدم برنامه درستی برای خواب ندارم و برنامه درستی برای غذا خوردن ندارم و برنامه درستی تو اکثر کار ها ندارم درس خواندن تفریح و خیلی کار های دیگه که در طول زندگی انجام میدم من کمکی بعد از فهمیدن این موضوع افسرده شدم و یک نفر مسئله روانشناس میخوام که کمک کنه و برنامی درست بده و کاری کنه که دوستان خانواده فامیل از حرف های من خوششون بیاد تا دیگه نه زیاد حرف بزنم و خودم رو کنترل کنم و حرف های بزنم که مخاطب های دوست دارن گوش بدن کمکم میتونید بکنین
تمام فامیل و آشناها چیزایی میگن که باعث ناراحتیم میشه یسریا شون میدونن من از چه چیزایی ناراحت میشم ولی بازم حرفشو میزنن و بعدشم میگن که شوخی کردن و این براشون مهم نیست که طرف مقابل ممکنه ناراحت بشه. همینطوری درگیری های ذهنی زیادی دارم و فقط 18 سالمه و وقتی که اینام از آدم انتقاد میکنن از ظاهر از استایل و حتی دخالت هاشون تو زندگی باعث میشن همیشه حرص بخورم و فکر کنم و از خودم بدم بیاد. فقط مادرم و دارم که ازم طرفداری کنه که اونم متاسفانه طرفم نیست و دائم ناسزا میگه و بهم میگه تو دیوونه ای و مشکل داری. تا حالا نشده باهاش بدون دردسر حرف بزنم و کسی نباشه که مانع بشه خیلی کم پیش میاد و حتی اگرم ممکن باشه جوری میشه که دعوا میشه و با خودم میگم که هیچ وقت نباید باهاش حرف بزنم. همیشه یا کار داره یا با گوشی حرف میزنه و برای من وقت نداره و وقتاییم که بشه باهاش حرف بزنم میگه تو حرفات همش چرته. آخه مگه میشه بهم میگه تو تمام اخلاقات مشکل دارن. حساس هستم ولی به نظرم این خیلی منطقیه که وقتی میدونی بقیه از چی ناراحت میشن اون حرفو نزنی. دفعه اول شاید زیاد ناراحت نشم ولی وقتی دوباره همون حرف رو میزنن عصبی میشم . از مادرم انتظار دارم حداقل حرفای بقیه رو تایید نکنه و برعکس اونا بگه ولی اینکار رو که انجام نمیده هیچ بهم ناسزا هم میگه. هیچ وقت ازش حرفای خوب نشنیدم. رفتارای خودشو نمیبینه ولی یه چیزاییا رو مقصر میدونه و میگه اونا باعث شدن تو این اخلاق رو داشته باشی و تهدید میکنه که این چیزا رو برات منع میکنم. این خیلی خودخواهیه که میگن اخلاق و تصمیماتم اشتباهه ولی خودشون قبول نمیکنن که کارشون اشتباهه. میان کلی نصیحت و حرف میزنن ازت ایرادم میگیرن ولی قانع نمیشن که خودشونم یه جاهایی حرفاشون درست نیست. خیلی خودخواهیه که ازم ایراد میگیرن و میگن اخلاق و تصمیماتت اشتباهه ولی یبار اشتباهات خودشون رو تایید نمیکنن. اینکه همه باهات مشکل داشته باشن ازت انتقاد بشه و خانوادت هم نسبت به این موضوع و نسبت به خودت بی اهمیت باشن به نظرم به حساسیت ربطی نداره. خانواده ای که طرفت نیستن و تو شرایط عادی ام نمیخوان باهات حرف بزنن و میگن حرفات چرته ربطی به حساسیت نداره
من توی مدرسه درسم خوبه رتبه اول کلاسم ولی همش پشت سر من حرف میزنند و هی بحث راه میندازن توی کلاس که اعصاب منم خورد شه. و بعدش هر حرفی رو که میزنند انکار میکنند من نمیدونم واقعا چیکار کنم که از فکر این اتفاقا بیام بیرون و روی درسم تمرکز کنم. همش توی کلاس بحث راه میندازن و همش مدام دنبال بد کردن من پیش بقیه هستن تا اعصاب من خورد شه نمیدونم چیکار کنم واقعا
من شوهرم دارم و ی زندگی خوبی دارم ولی برادرهام پشت سرم حرف میزنن. پدرم هم با نامادریم همش پشت سرم حرف میزنن دوست دارم که برام مهم نباشه ولی از اینکه ازشون دور باشم میترسم چرا؟
سلام من الان در سن 39سالگی هستم و دارای 2فرزند هستم .الان در یک شهر کوچک ویک کارگاه کوچک مشغول به کار هستم البته با چند تن از هم روستایی های خودم در این کارگاه مشغولیم .و8سالی هست که در اینجا مشغول کارم .حالا من زمانی که دیپلم گرفتم با چند تن از دوستان در یک کوره آجر پزی مشغول کار شدیم و من 1سالی بود که البته ببخشید بی پرده سخن میگم خیلی خیلی معذرت میخوام .من خود ارضایی داشتم یک شب مشغول همین کار شدم که یکی از بچه بنده را دیده بود و صبح به اون چند نفر از همشهریان تعریف کرد .واین موضوع در کل روستا نقل به نقل چرخید و همه خبر دار شدند از اون به بد افسرده شدم و خیلی کمتر با دوستان ارتباط میگرفتم تا بد چند سال متاهل شدم وامدم همین شرکتی که مشغولم خانه ای اجاره کردم و خانه را از روستا به این شهر کوچک آوردم و رفتم سر کار ولی با یکی از همشهریانم که اینجا مشغول هستیم .یک بار برای بچه ها تعریف کرده بود این همشهری ما چندین سال پیش در یک جای که کار میکرده مرتکب همچین کاری شده و همچین تعریفی کرده بود که بعضی از دوستانم که غریبه هستند واقعا دارم الان بد چندین سال تیکه میدارند قرآن خسته شده ام چیکار کنم
من تو ی خانواده ای بزرگ شدم که سطح انتظاراتشون با سطح زندگیشون برابر نیست این بزرگترین مشکل من هست نه میتونم در سطح انتظارشون کاری کنم چون نه خودشون دارن ک حامیم باشن نه اجازه میدن من در سطح خودم زندگی کنم ی جورایی حفظ دکور و ظاهر براشون خیلی مهمتر هست از اینکه دارم من نابود میشم الان ظاهرم و انتظارها ازم جوری هست ک نمیتونم برآوردشون کنم این باعث شده ک حس بی ارزشی کنم و دلم میخاد بمیرم تا راحت بشم
من دبیرستانی هستم و خب باید درس بخونم..پدر و مادرم با وجود مشکل مالی برام کلاس های آموزشی گرفتن و من باید زمان زیادی بذارم و این فیلما رو ببینم..دو بار جهشی خوندم و استعداد تجربی رو دارم ولی دلایلی هست که منو از درس خوندن منع میکنه اولیش اینه که من از مدرسه بدم میاد و نمیتونی با بچه ها کنار بیام..خیلی شلخته ام و چون ازشون دوسال کوچیکترم منو کوچولو و شاید احمق فرض میکنن دبیرام معتقدن من رفتار بچهگانه ای دارم و زیاد سوال میپرسم..من دوستی ندارم و با اونایی که دوست هستم میدونم که دوست واقعی نیستند چون از رفتارشون معلومه خیلی شلخته هستم و به خاطر اینکه از دروس عقب موندم و این عوامل برای درس خوندن انگار نمیتونم..کلا علاوه بر مدرسه من اصلا مثل دخترای امروزی به خودم نمیرسم و رفتارم شاید مثل بقیه نباشه تو جمعا همیشه یه جا میشینم و بهم میگن تو افسرده ای..راستش اینا مهم نیستن ولی وقتی که افرادی که قبلاً باهاشون همکلاسی بودم با دید تحقیر نگام کردن سعی کردم اهمیتی ندم..من اهمیتی به نظر مردم نمیدم ولی فکر میکنم این اگه زیادی باشه اشتباهه من باید تو یه ماه وضعیت دروسم که در حد ۱۱ از ۲۰ هست رو به ۲۰ از ۲۰ برسونم وگرنه سال بعد باید تغییر رشته بدم و یه سرنوشت نامعلوم ولی پدر و مادرم خیلی برام زحمت میکشن و دلم نمیخواد ناامید شون کنم و سعی میکنم درس بخونم..ولی احساس میکنم شخصیتم داره آزارم میده..من آدم بدی نیستم کسی رو مسخره نمیکنم و هیچ وقت به دوستایی که داشتم بی وفایی نکردم و آدم صادقی بودم..درسته که حرفای فکر نشده میزنم و جوری رفتار میکنم که انگار یه آدم احمقم ولی من اینجوری نیستم وقتی تنهام خیلی خوبم..وقتایی که مدرسه نیستم خیلی خوشحالم و خوب درس میخونم..کسی تو مدرسه اذیت نکنه
من همیشه میترسم از این که نابود بشم از اینکه این همه نادیده گرفته بشم . مشکل اصلی من درس هامه ک نمیتونم ینی نمیتونم از گوشی فاصله بگیرم نمیتونم از دور بمونم تمام اپلیکیشن های پیام رسان رو پاک کردم با هیچ بنی بشری در ارتباط نیستم ولی بازم نمیتونم خوابم بهم ریخته همش تحقیر همش خانواده همش بدبختی و کسالت نمیتونم سر کلاس هام حضور داشته باشم یا همش خوابم و فیلم میبینم زندگیم خیلی یکنواخت و بده خیلی سخته ک از همسالانم تحقیر بشم لطفا یک کمکی و راهکار بدید من بتونم در بخونم و ا این زندگی نکبت بار واسه یک لحظه دور بمونم حالم خیلی بده.
چون که خیلی واست مهمه اطرافیان در موردت چه فکری دارن ، شما باید خودتو خوب بشناسی موقعیتهای خوب فراهم کنی یه برنامه تنظیم شده با وقت درس بخونید ، موسیقی گوش بدید ، ورزش کنید و وقتی تابستون کامل باشه دیگه وقتی برای فکر کرون به اطرافت نداری و هر روز بخودت بگو من باید بهترین بشم
خبمنبایکیتومدرسهدوستشدمکهاحساسمیکنمدارمبراشمزاحمتایجادمیکنمبااینکهاونخودشمیگهنهومندوستدارمایناولیدوبارهمشکلاینجاسکهمناصلانمیتونماینحرفروباورکنم. نمیدونماحساسمیکنمهمینکهبرمپیششوباهاشصحبتکنممزاحمتایجادکردم. خبولیچونمنزیاددوستنداشتمتویارتباطهایاینجوریخوبنیسم
ببینید عزیزم شما جوری که من متوجه شدم گفتید دوستی ندارید و به نظر خودتون مال اینه که بلد نیستید که چجوری رفتار کنید. اگر بودین حتما میپرسیدم که آیا این حرف رو والدین بهتون گفتن. که به احتمال زیاد بله بود. اشتباه کردن در سن شما بسیار طبیعی هست البته نه به این معنی که عمدا اشتباه انجام بدین ، ولی به خاطر اینکه هنوز سنتون کمه احتمال اشتباهتون زیاده، همه بچهها در سنین شما اشتباه دارن. اصلا خودتون رو سرزنش نکنید و هرزمان که اشتباهی انجام دادین ببینید کجای کارتون ایراد داشت سعی کنید که برطرفش کنید. بعضی مواقع هم حواستون نیست چند بار تکرار میکنید، ولی بازم ایراد نداره میتونید رفتار درست رو یاد بگیرید. اینقدر آدم باید بره توی اجتماع و اشتباه بکنه تا یاد بگیره. ولی اگر بترسین و هیچ کاری نکنید بدنتون بزرگ میشه ولی هنوز چیزی یاد نگرفتید. خوشحال میشم ببینم اومدین و پیامم رو خوندین. موفق باشید ❤️