فراموش کردن گذشته شوهر
پاسخ مشاور به پرسش گذشته همسرم اذیتم میکنه
من حس و حال شما را کاملا درک می کنم و به شما حق می دهم که نتوانید روزهایی که برایتان به این میزان سخت بوده است را فراموش کنید و کسی هم نباید از شما انتظار داشته باشد فراموش کنید؛ بلکه اتفاقی که باید بیفتد این است ارجاعات شما به گذشته کاسته شود چرا که اول از همه باعث می شود، خودتان نتوانید در حال زندگی کنید و از زندگی لذت ببرید.
سراسر ازدواج یک تبادل است. تبادل شما به گونه ای بوده است که داده های شما از قبیل عشق،فداکاری،صبوری،سرمایه ای که داشتید بیشتر از همسرتان بوده است. بنابراین حق دارید که احساس کنید حساب تسویه نشده ای با همسرتان دارید.
شما از همسرتان خشمگین هستید و نمیتوانید این خشم را دفن کنید. اگر احساستان نسبت به همسرتان را بروز ندهید نمیتوانید به بخشیدن او فکر کنید.
با توجه به شناختی که از همسرتان دارید ارزیابی کنید، چه میزان پذیرای احساسات شما است؟ آیا فردی هستند که به سخنان شما گوش دهند و سعی کنند شما را درک کنند یا تصور می کنید ممکن است صحبت در این باره باعث شود که حال شما نسبت به این موضوع بدتر شود؟
مطالب مرتبط: کنترل عصبانیت در زندگی زناشویی
ترجیح من این است، اگر شرایطش را دارید مستقیما از طریق گفتگو با همسر احساسات تان را درمیان بگذارید و از قبل به او آمادگی دهید. به او بگویید که من خشمی در دلم دارم که تا آن را بروز ندهم نمیتوانم برای احساسات دیگر جایی باز کنم. از تو میخوام به من گوش دهی. من به دنبال این نیستم که از خودت دفاع کنید. فقط میخواهم سعی کنی مرا درک کنی.
می توانید از قبل در قالب یک نامه، این موضوع را تمرین کنید یا جلوی آینه حرف های نگفته را بگویید. انرژی که برای فراموش کردن احساستان را میگذاشتید صرف بروز آن کنید اما در جای درست و به دور از توهین یا تحقیر همسر مجاز هستید از احساس خودتان صحبت کنید نه اینکه کسی را متهم کنید یا زیر سؤال ببرید.
زمانی که خشمتان مورد توجه قرار گیرد، آرام آرام احساسات دیگر هم میتوانند بروز کنند. مهربانی کردن به خودتان را فراموش نکنید. اول از همه شما باید برای خودتان حق عصبانی بودن را قائل شوید و با خودتان مهربان باشید تا دیگران هم این حق را به شما دهند.
مطالب مرتبط: چگونه خود را دوست بداریم؟
با خودتان نامه دو بدل کنید و مثل یک دوست مهربان مرهم زخم های خود باشید و با خود همدلی کنید. در نهایت فراموش نکنید( اعتراف کنید که چه احساسی دارید اگرچه بسیاری از افراد از تعارض اجتناب میکنند و ترجیح میدهند زمانی که از دست همسرشان عصبانی هستند چیزی نگویند، اما اعتراف به احساس خود میتواند مفید باشد.)
ممنونم از توجه و همراهی شما
گلسا بمانیان
کارشناسی ارشد مشاوره خانواده
آیا گذشته همسر مهم است؟
سلام وقت بخیر من مدتی هست که با آقایی در ارتباط هستم و از روز اول شرایط رابطه رو براهم مشخص کردیم من هیچ مشکلی با غیرتی بودن و حساس بودن طرف مقابلم ندارم اتفاقا خیلی خوشم میاد و اذیت نمیشم حد و حدود رو تا الان بخاطر من خیلی جاها رعایت کرده ولی یه مسئله اساسی که هست و با روانشناس و مشاور هم نتونسته حل بکنه ( قبلا انجام داده نه وقتی با من آشنا شده ) عقایدی هست که داره مثلا گذشته من که قبل اون با کسایی بودم یا حتی دوستایی که داشتم و حتی شخصیتی که بودم… من بخاطر این آقا و علاقه ای که بهشون دارم خیلی سعی کردم خودمو تغییر بدم ولی همیشه گذشته بولد تری دارم برای ایشون همچنین بارها سرش به مشکل خوردیم و خب برای هیچکدوم از ما قرار نبود علاقه و رابطه جدی گرفته بشه چون میدونستیم با شرایطی که وجود داره آدمای هم نمیتونیم باشیم و از طرفی میدونم این آدم نیاز داره به کسی که بتونه تحمل کنه خیلی چیزارو من تا الان با خیلی چیزا کنار اومدم و تحمل کردم میترسم بدتر بشه چون همیشه دیدم هرسری بدتر اژ سری قبل بحث میکنیم و همیشه دوست داشتنش که بیشترمیشه ذهنش بیشتر درگیر گذشته میشه
پاسخ مشاور به پزسش گذشته طرف مقابل
میفهمم چقدر برای این رابطه تلاش کردید و به نظر می آید این رابطه و طرف مقابلتان برایتان مهم است.گذشته ما همیشه بخشی از زندگی ماست و از ما جدا نمی شود اما چسبیدن به آن چه از جانب دیگری یا اینکه خودمان به آن بچسبیم باعث می شود نتوانیم به سمت جلو حرکت کنیم. اگر این رابطه برایتان مهم است از گفتن تمام جزئیات گذشته اجتناب کنید؛ لزومی ندارد تمام گذشته ما را طرف مقابل ما بداند، این فقط باعث می شود نتوانیم در زمان حال زندگی کنیم. داشتن صداقت، اصل بسیار خوبی است اما گفتن هر چیزی درباره گذشته به رابطه آسیب می زند.
با پارتنرتان درباره احساساتتان صحبت کنید و بگویید چقدر تلاش کردید و برایتان این رابطه اهمیت دارد اما نحوه برخورد او شما را آزار می دهد. شما کاملا واضح است که صادقانه در رابطه هستید؛ بنابراین به او بگویید و اتمام حجت کنید اگر قرار است با گذشته من زندگی کنی من دلیلی نمیبینم که بخواهیم با یکدیگر در ارتباط باشیم. تحمل کردن یا بهتر است بگوییم صبوری زمانی در رابطه با ارزش است که ما احساس نکنیم این مسئله یک طرفه است و فقط من در حال تلاش کردن هستم در این صورت همواره حس طلبکار بودن دارید شما هر چقدر که به فرد اجازه ورود در این مسئله را بدهید او جلو تر می آید بنابراین باید یک جایی جلوی این جلو آمدن را بگیرید.
ممنونم از توجه و همراهی شما
گلسا بمانیان
کارشناسی ارشد مشاوره خانواده
گفتن گذشته به خواستگار
من ۱۸ سالمه دوست پسر داشتم و رابطه از مقعدم داشتم با کسی دوست شدم که قستموم ازدواجه و از رابطه هایه قبلمم خبر داره من خودم دوست دارم که باهاش رابطه داشته باشم و اونم دوست داره نمیدونم چیکار کنم میترسنم ذهنیتش نسبت به من خراب تر بشه من کاملا واقفم که هیچ قست و نیست شومی نداره فقط میخام به من بگید ایا کارم اشتباه رویه ذهنیت ایشون اثر منفی میزاره ؟ یا خیر ؟
پاسخ مشاور به گفتن روابط گذشته به همسر
همه افراد گذشتههایی رو همراه خودشون دارند. این گذشته رو نمیشه پاک یا انکار کرد اما میشه باهاش کنار اومد و یا نگاهی که دارید رو نسبت بهش تغییر بدید.
روابط جنسی در رابطههای امروزی جدا از خوب یا بد بودن این مسئله، کم و بیش وجود داره ولی شما باید بررسی کنید آیا اون رابطه برای شما زود بود یا خیر؟ اگر احساس کردید زیادهروی بود یا زود اقدام به برقراری این رابطه کردید باید سعی کنید که این مسئله مجددا در رابطه فعلی شما تکرار نشه. شما باید به طور کامل رابطه فعلی خودتون رو بررسی کنید. چه مدته که با ایشون رابطه دارید؟ چقدر از ایشون شناخت دارید؟ و در صورت برقراری رابطه جنسی قبل ازدواج آیا بعدا موجب پشیمانی شما نخواهد شد؟
پاسخ دادن به این سوالات به شما کمک خواهد کرد که یک مرحله جلوتر برید. اگر احساس کردید که برقراری رابطه جنسی برای شما زوده یا براتون پشیمونی به بار میاره پس بهتره که صبر کنید و فرصت بیشتری به خودتون بدید اگر هم حس کردید که همه شرایط محیا هستش و مشکلی با این مسئله ندارید باید نکاتی رو با طرف مقابلتون بررسی کنید یا در موردش صحبت کنید.
این صحبت میتونه در مورد تجربیات جنسی هر دوی شما باشه و البته لازمه که هر دو طرف صداقت داشته باشید. شما میتونید از تجربیاتی که داشتید با ایشون صحبت کنید و احساساتتون در مورد این مسئله رو بیان کنید و سعی کنید که طرف مقابلتون هم از حستون آگاه بشه. در مقابل ایشون هم تجربیاتش رو برای شما میگه و شما هم به احساسات ایشون در مورد تجربیاتش گوش میکنید. اینکار به نوعی موجب میشه که هردوی شما نسبت به هم پذیرش بیشتری داشته باشید.
البته شما نباید این نکته رو فراموش کنید که گذشته شما متعلق به خود شماست و طرف مقابلتون مجاز به سرزنش کردن شما بخاطر گذشتتون نیست. حتی خود شما هم نباید بابت گذشته خودتون رو سرزنش کنید. میتونید ازش درس بگیرید و اون رو بپذیرید اما سرزنش کردن و احساس گناه سودی برای شما نخواهد داشت.
بنده با دختری وارد رابطه شدم نزدیک 5 ماه هست در این چند ماه همه چی خوب بود تا اینکه بنده در گذشته ی این دختر تجسس کردم که فهمیدم با یک فردی بوده که اون فرد رو چند بار بغل کرده الانم من میخاستم با این دختر کات بکنم ولی به من گفت اگا این کارو بکنی من به خودم اسیب میزنم و اینکه گفت من تو رو خیلی دوست دارم بنده هم دوسش دارم ولی سر این قضیه من خیلی فکرم درگیره و دارم خیلی اذیت میشم و اینکه نمیدونم چه کار کنم
من چندسال پیش یه رابطه ای داشتم مه توی این رابطه به شدت اسیب روحی و روانی زیادی خوردم این ادم به شدت خیانت میکرد به شدت با من اختلاف طبقاتی داشت و من به خاطر فقط وابستگی این ادمو ترک نکرده بودم چون به شدت احساس تنهایی میکردم و هر بار میرفت منو ول میکرد با کسایی دیگه دوباره بعد از مدتی پیداش میشد شروع میکرد به تهدیدو اینا حالا بعد از سه سال من یه رابطه خیلی خوب و جدی شروع کردم که ۶،۷ماهی ازش میگذره و خیلی راضیم همه چیز عالیه و رابطمون جدی داره شکل میگیره برای ازدواج و من این موضوع رو با ایشون تا حالا مطرح نکردم چون همش ترس از واکنشش رو دارم با اینکه حسش یا دیدش نسبت به من تغییر کنه یا نکنه بهم بی اعتماد بشه چون دیر بهش گفتم و اون ادم قبلیه هر از گاهی پیداش میشه و ایجاد مزاحمت میکنه برام خیلی خیلی از این موضوع ترس دارم نمیدونم باید چیکار کنم و درست ترین کار چیه بگم نگم..؟!
سلام من نامزدم گذشته جالبی نداره همش و تمام نگرانیم اینه ک بفکر اون دختره قبلی ک تو زندگیش بوده نباشه…واقن دلی منو خاسته باشه اگر هنوز ب اون دختر فکر کنه چی؟ججور متوجه بشم ک فکر میکنه یا ن
سلام من تازه فهمیدم همسرم قبل از ازدواج با کسی در ارتباط بوده وبعد اتمام رابطش، اون دختر دست به خودکشی زده یبار و الان هم مشکل روانی پیدا کرده و همسرم بخاطر این موضوع هنوز عذاب وجدان داره و نتونسته کامل قطع ارتباط کنه و چند وقت پیش اونو رفاه و دیده و همه اینارو بعد چهارسال بهم گفت با اینکه چندین بار قبل ازدواج ازش خواستم اگر چیزی هست بگه و پنهان کاری نکنه. دلم میخواد خودم رو بکشم از فشاری که بهم وارد شده و افکاری که میان توی سرم
من به کمک نیاز دارم
سلام خسته نباشید من دختری ۱۸ساله هستم که با یه پسر ۲۸ساله تو رابطه ام و ایشون همیشه میگفتن که کیس ازدواجیشم و مادرامون میدونستن و یکسال خورده باهم تو رابطه بودیم این پسره گذشته خوبی نداشته با پنجاه تا دختر سکس داشته و همشو برای من تعریف میکرد ما رابطه جنسی نداشتیم ولی چن ماه که ایشون همش از سکس حرف میزنه و میاد بقیرو تعریف میکنه تا من هم مثل اون ها باشم منم خیلی دوسش دارم میگه تا وقتی که حشری نباشی نمیتونیم ازدواج کنیم تا اینکه امروز کات کردیم سر این موضوع که من هیچ حسی ندارم بهش و اعتماد ندارم بهش که سکس کنم باهاش رابطرو ازدواجی میخام فقط و از این حرفا و من الان حالم خیلی بده و همه میگفتن که پسری که باهات سکس کنه ازدواج نمیکنه باهات من بخاطر همین ردش کردم خودشم میگفت من تو گفتم یعنی الان دیگه سمتم نمیاد یا اینکه چون رابطه نداشتیم فکرش میمونه و برمیگرده تو این چند سالم حرفی از رابطه نمیزد اصن یهو گفت چی باید کنم تروخدا کمک کنید و اینکه بهش چی بگم
سلام وقتتون بخیر . من یک دختر ۲۳ ساله هستم و ۸ ماه و خرده ای هست ک با پسری وارد رابطه شدم که خیلی دوسش دارم اما بابت یک مسئله ای نمیتونم ببخشمش به خودش اصلااا بروز نمیدم فقط اوایل رابطمون که بهم گفت یه مدت گفتم بذار با احساسات و افکارم درگیر باشم و بعد دگ تصمیم گرفتم ک با این مسئله کنار بیام چون از لحاظ منطقی مسئله ای نبود ک باعث جدایی ما بشه … پارتنرم قبل از رابطه با من با دختری وارد رابطه بوده ک سکس رو هم با اون تجربه کرده و برای من ک دختری هستم نسبت به جامعه ی خودم محتاط تر و توی خانواده ی مذهبی(سکس خارج از رابطه ی ازدواج رو برای خودم نمیپسندم) این مسئله هر از چند گاهی به یادم میاد و بغض میکنم نمیدونم اصلا از لحاظ منطقی جور درنمیاد چون اون در حق من کار بدی نکرده من اون موقع اصلا وجود نداشتم ولی هی یادم میاد وقتایی که تنهام و بغض میکنم و شاید گریه …. واقعا نمیدونم تا کی قراره این مسئله یادم بیاد و اذیتم کنه حس میکنم حتی در حق پارتنرم هم بد میکنم که فکر میکنه همه چی عالیه ولی تو ذهنم این مسئله هنوز اذیتم میکنه … نمیدونم چجوری کمتر آزارم بده
سلام من با پسری دوست شدم که گذشته خوبی نداشته و همین موضوع منو خیلی اذیت میکنه هر چقد باهام خوب رفتار کنه چون گذشتش خیلی بد بوده اصلا خوبیاش ب چشمم نمیاد نمیتونم فراموش کنم گذشته ای که داشت
من به مدت دو سال هست با اقای توی رابطه هستم و قصدشون ازدواج هست ولی ایشون تنها مشکلی که با من دارن اینه که نسبت به گذشته من خیالشون راحت نیست چون از رابطه قبلی من اطلاع دارند و بارها بهشون با صحبت گفتم که خیالشون راحت باشه و اون چیزی که فکر میکنن نبوده ولی بازم ته ذهنشون باز خیالشون راحت نیست به نظر شما ایشون برای ازدواج مناسب هستن بعدها دچار مشکل نمیشم باهاشون من این رابطه برام مهمه چون ایشونم خیلی فرد مناسبی هستن برای ازدواج ولی این موصوع خیلی برام مهمه که چرا نمیتونه حرفمو قبول کنه
چند ماهی هست که با دخترخانمی تو رابطه م. آدمی هستش که همه چیز رو واسم تعریف میکنه و ظاهرا که هیچی رو پنهون نمیکنه ازم یروز بهم گفت که قبلا بهش تجاوز شده و واسه همین بکارت نداره بعد ها دوباره اومد گفت که اسم اون شخص رو روی بدنش تتو کرده و این موضوع به شدت من رو آزار میده
ایشان ممکن است مشکلات زیادی داشته باشند که در آینده بخصوص در روابط خودتان دچار مشکل شوید. اگر موضوع برای شما بسیار آزار دهنده است و نمی توانید با آن کنار بیایید، تصمیم خود را بگیرید.
سلام باشخصی در حال آشنایی هستم بهتره بگم قبلا با چن نفر آشنا شدم. من چن هفته ای میشع از طریق فضای مجازی با یکی اشناشدم ازم پرسیدن با کسی صحبتی داشتی یانه خودشونم بهم گفتن اولین دختری هستم ک باهام حرف میزنه منم نتونستم بگم با چن تا پسر به قصد ازدواج آشنا شدم فقط یه پسری روگفتم که اشناشده بودم باهاش حدود ۷روز نگفتم پسری رو حضوری دیدم رفتم بیرون باهاش گفتم فکر بد میکنه الانم استرس دارم که بعدن نفهمه چون اون دفعه بیرون رفته بودیم گوشیمو چک کرد شک کرده بود پی ام همون پسری ک باهاس حرف زده بودم قبلا دید بهم ریخت و الان نمیدونم بگم با همسایمون آشنا شده بودم یانه یا بیرون رفتنی هارو چون نتونستم بگم مخفی کردم
بهتر است مدتی از آشنایی شما بگذرد، ابعاد متفاوت وجود شما را بشناسند و آنگاه عنوان کنید، ایشان تصمیم می گیرند بمانند یا بروند. از طرف دیگر گفتید از همان روزهای اول گوشی شما را چک می کنند، این یکی از علائم خطر افراد بی اعتماد هست. با خود فکر کنید می توانید با یک فرد بی اعتماد ادامه دهید.
سلام وقتتون بخیر من با نامزدم چند روزیه شدیدا بحثمونه سر گرفتن گواهی بکارت البته ب گفته خودش اسرار از سمت خوانوادش هست .درصورتی ک ما دوسال باهم دوست بودیم اما هیچگونه رابطه جنسی نداشتیم وقتی این درخواست رو از من کرد من خیلی حس بدی گرفتم و فکر میکنم ک کاملا شخصیت من رو برده زیر سوال و کلیی دعوا و بحث شدید داشتیم در مورد این موضوع من نمیدونم باید قبول کنم یک چیزه طبیعیه یا من واقعا زیادی حساسیت نشون میدم نسبت ب این قضیه؟؟
مهم است که این مدت چقدر همدیگر را شناختید. آیا ایشان در این مدت آدم بی اعتمادی بودند؟ رفتارهایی دیدید که دال بر بی اعتمادی باشد؟ یا ایشان به شدت تحت تاثیر خانواده هستند؟ از طرف دیگر دو سال با هم بودید اگر شما در گذشته تجربه جنسی داشته باشید، در کنار ایشان هم نمی توانستید خویشتن داری کنید و با خود ایشان وارد رابطه جنسی می شدید. پس سعی کنید بدون عصبانیت دلایل ایشان را برای این درخواست بشنوید و دلایل سلامت خودتان را هم بگویید. اگر فرد منطقی باشند می پذیرند، در غیر اینصورت چشم هایتان را خوب باز کنید، دیگر رفتارهای ایشان را هم بررسی کنید و بعد تصمیم بگیرید.
حدودا یک سالی هست نامزد کردیم ، قبلا نامزدی نامزدم واقعیت هایی رو در مورد گذشته اش بهم گفت که در واقع قبلا پرده بکارتشو از دست داده ولی این کار توسط خودش انجام شده و به اصطلاح رابطه ای با کسی نداشته و از من خواست تا تصمیم بگیرم که آیا حاضرم باهاش ازدواج کنم یا نه ،. الانم همدیگه رو دوست داریم فقط من در مورد اینکه آیا واقعا پرده بکارتش رو به همون صورت که گفته از دست داده یا نه خیلی دچار وسواس و نگرانی هستم لطفا در این حد که راست یا دروغش برام روشن بشه راهنماییم کنین که حداقل بتونم با خودم کنار بیام چون حقیقتا خودم هم کمی آدم فکر و خیالی هستم و همیشه بهم فشار میاد در رابطه با این مساله، متشکر
نامزد شما واقعیت را به شما گفته و از شما خواسته که همان موقع تصمیم بگیرید. کافی بود همان موقع در روابطش هم کنکاش می کردید و اگر کسی در زندگیش بوده، با ایشان ارتباط برقرار می کردید و حرف های ایشان را هم می شنیدید. شما ایشان را پذیرفتید. پس فقط باید برای رفع نگرانی و افکار پریشان کننده به یک روانشناس مراجعه کنید.
سلام من ۴۰ سالمه و ۲۰ ساله ازدواج کردم توی دوران مجردی با پسرای زیادی صحبت کروم در حد حرف فقط و تا پیشکها رابطه از طرف انها مطرح میشد کات میکردم و چون شنیده بودم ادم توی زندگی زناشویی بایدصادق باشه همه چیزو برای شوهرم تعریف کردم با ذکر اسم افراد و مکان. حالا بعد از ۲۰ سال شوهرم بهم گیر میده توجنده ای همکاری کردی و من نمیتونم قبول کنم با تو زندگی کنم من حتی از وقتی ازدواج کردم حتی حاضر نشدم به نامحرم نگاه کنم ولی شوهرم با زنهای دیگه ارتباط نامشروع که داشته هیچ چه تو دوران مجردی چه الان رمز گوشیشو مخفی میکنه و بعد وقتی من باز میکنم پیامها وچتهاشو میبینم خیلی بهم فشار میاد دوتا پسر هم دا م ۱۷ و ۷ ساله زندگی و شوهرمو هم خیلی دوست دارم ولی محکومم میکنه به هر چیزی که شما تصورش رو بکنید نمیتونم هم شما رمو بدم میترسم ببینه کمکم کنید ایا باید بمو نم یا ازش طلاق بگیرم پدرو مادرم هم فوت کردن کسیو ندارم که برم پیشش لطفا کمکم کنید یا راهکار که بت نم زندگیمو حفظ کنم و برای بچه هام مادری کنم. الان شوهرم هر روز قهر میکنه جدا میخوابه بهم تهمت میزنه در صورتی که من هیچ کدوم از اون چیزایی که اون میگه رو انجام ندادم و رندگی و بچه هامو دویت دارم شما بگید چکار کنم. من حتی در حد نگاه کردن به نامحرم بهش خیانت نکردم ولی اون هر کاری میکنه که لج منو دربیاره با هر کسو ناکسی دوست میشه میارشون خونه من فرهنگی هستم سر کار که میرم اونم هر کاری که دوست داره میکنه بعد که میفهمم میگه از لج کارایی که تو تو گذشته کردی من تحمل ندارم میخ ام زجرت بدم
اگر قبل از ازدواج از شما درخواست کرده بود و شما گفته بودید، کاملا کار درستی بود و ایشان همان موقع تصمیم خود را می گرفتند. اما با گفتن این مسائل بعد از ازدواج فقط نقطه ضعف دست همسر خودتان دادید. همسر شما که آدم بی اعتمادی هست و خودش اینکاره بوده، همین را بهانه کرده و به شکل علنی دست به هر کاری می زند. شما گفتید فرهنگی هستید، فرزندان شما هم بزرگ هستند و خودشان انتخاب می کنند با چه کسی زندگی کنند، اگر تحمل این همه فشار و بی حرمتی را ندارید، تکلیف خودتان را روشن کنید. و به بچه های خود آسیب نزنید.
سلام خسته نباشید عالم هستم از کشور اتریش مزاحم میشم تقریبا شش ماهه ازدواج کردم و همسرم در مورد گذشته خودش همش بهم دروغ گفته و گذشته ای همسرم خیلی اذیتم میکنه و خیلی هم دوسش دارم و نمیدونم چ کار باید بکنم لطفا راهنمایی کنید ممنون
اگر قبل از ازدواج بررسی لازم را کردید و به این نتیجه رسیدید که همسر شما مورد پذیرش شماست. الان هم به گذشته ایشان کاری نداشته باشید. سعی کنید در حال، اینجا و اکنون زندگی کنید. اگر بعد از این مشکلاتی از ایشان دیدید می توانید در مورد زندگی خود تصمیم بگیرید.
گذشته ی همسرم اذیتم می کنه و به هیچ وجه نمیتونم باهاش کنار بیام درحد مرگ
سلام من ۶ا ساله ازدواج کردم از روز اول ازدواج به همدیگه قول دادیم همیشه حقیقت را بگویم من قبل ازدواج بایکی رابطه داشتم به شوهرم گفتم از روز به بعد دعوا میشه ومن آشتی میکنم ولی الان چند روز که به من تهمت خیانت میزنه ولی این طور نیست لطفا راهنمایی کنید
داشتن صداقت برای زندگی خیلی مهم است. اگر شما قبل از ازدواج این مسئله را مطرح کردید که صداقت به خرج دادید و ایشان هم پذیرفتند و ۱۶ سال با هم زندگی کردید. اما اگر بعد از ازدواج گفتید، این صداقت فقط آسیب به رابطه شماست. لازم نیست همه حقایق را به زبان بیاوری، برخی چیزها لازم است گفته شود ، اما بعضی چیزها را باید بدانی کی و کجا می گویی، گفتنش چه عواقبی ممکن است داشته باشد. نگفتنش چه عواقبی ممکن است داشته باشد.
اگر احساس می کنید همسر شما تهمت می زند با هم گفتگو کنید و بگویید شواهد و مدارک خود را بیاورد. از او بخواهید مطالعه کند چه عواملی ممکن است باعث خیانت شود؟ آیا رابطه شما شرایط لازم برای خیانت را دارد؟ چقدر در ارضای نیازهای خود ناکام می مانید؟
من و همسرم متولد ۸۰ هستیم دو روز تفاوت سنی داریم یکسال نامزد بودیم مشکلی نداشتن و هیچی نشون نمیدادن تا بعد عروسیم متوجه شدم با پسرا رابطه جنسی داشتن ولی قسم خورد دیگه گذاشته کنار چند وقت بعد عروسیمون رفت خدمت چند وقت بعد به صورت اتفاقی برنامه اسکایپ و تو گوشیش دیدم که مخاطبینش ترنسن باز زد زیرشو گفت واسه هم خدمتیشه و …… من بازم قبول کردم دیشب گفت که تا حالا دوس دختر نداشته دلش میخواد با یکی باشه کرم درونش فعال شده میخواد تجربه کنه میگه تو اینترنت میخونم میبینم مردای که به زناشون خیانت میکنن بعد پشیمون میشن میخوام بدونم علت پشیمونیشون چیه من از حرفاش میلرزیدم ولی مجبور بودم گوش بدم هر دفعه که حرفارو میزد لهم میکرد میگفت ۱۰ تا بهم پیشنهاد میشه رد میکنم ۱۱ شاید نتونم رد کنم میگه خیلی خوبن هیولا خوشگلا ……
دوست عزیز مشخص نیست قبل از ازدواج چقدر همدیگر را شناخته بودید. اگر قبلا با همجنس های خودش رابطه داشته احتمال دارد باز هم به این کارش ادامه دهد. از طرف دیگر به نظر می رسد خیلی خام اند، به نحوی که تشخیص نمی دهند چه حرفی را باید بزنند و چه حرفی را نزنند. آرامش خودتان را حفظ کنید و بگویید بیا با هم جستجو کنیم ببینیم علت خیانت چه بوده و عواقبش چیست؟ و ببین خودت در کدام دسته از آن ها قرار می گیری، شاید مشکل شخصیتی داری و از این طریق توانستی یک بعد شخصیت خودت را بشناسی.
سلام….خسته نباشید…من و نامزدم یک گذسته ی کاااملا شبیه به هم داریم…مثلا ایشون با یک دختری بودند که عقد بوده به مدت چهارماه با این خانم بودن…و من به مدت یکماه با پسری بودم که زن داشت(پسردایی مادرم بود،،علاقه ای هم بهش نداشتم …فقط بخاطر نیاز محبتی باهاش حرف میزدم..هیچ صحبت جنسی و عشقی بین من و اون پسر نبوده….نامزدم پسر داییمه خیلی بابت گذشته ای که داشتم منو سرزنش میکنه…واقعاا دارم کلافه میشم??درحالی که من اصلا گذشتشو به روش نمیارم…چیکار کنم??؟!واقعا دارم دیوونع میشم بابت طعنه هاش…کمکم کنید!
اگر قبل از ازدواج از گذشته هم اطلاع داشتید، پس این مسئله را نادیده گرفتید و همدیگر را پذیرفتید. پس با همسر خود گفتگو کنید که شما بسیار ناراحت می شوید از رفتار ایشان، بهتر است این مورد جز محدودیت های هر دو طرف ما باشد و هیچ حرف و سخنی به میان نیاوریم. چون باعث تخریب رابطه می شوند. از طرف دیگر نه شما و نه همسر شما نمی توانید تغییری در گذشته ایجاد کنید. پس باید با موضوع کنار بیایید. و نهایتا اگر ایشان نمی توانند کنار بیایند از یک روانشناس کمک بگیرند.
سلام وقت بخير ، من ديشب گوشي قبلي همسرم رو از سر كجكاوي چك كردم و ميدونم كار اشتباهي كردم،همسر من گذشتش رو كامل براي من تعريف كرده بود اما ديشب متوجه شدم درمورد تمام روابطش به من كاملا برعكس توضيح داده بوده و در تمامي روابط قبليش طرفهاي مقابلش گذاشتنش كنار چون بده دهن بوده و مدام گير ميداده و تهديد به خودكشي و آبرو بردن از طرف مقابل ميكرده،اينهارو از چت هاش فهميدم درصورتيكه به من گفته بود من اون اشخاص رو گذاشتم كنار و اونا دنبال من بودن……………از ديشب حس ميكنم كاملا با من بازي كرده و من رو هم با همين ترفند نگه داشته،خيلي حالم بده كاملا از چشمم افتاده
دوست عزیز کار شما کاملا اشتباه بوده و فقط باعث پریشانی خودتان شده که نهایتا بر رابطه شما هم تاثیر خواهد گذاشت. وقتی ایشان از قبل در مورد روابطشان گفته بودند، شما باید همان موقع کنجکاو می شدید و به گفته ایشان اکتفا نمی کردید و افرادی که با ایشان در ارتباط بودند، پیدا می کردید و حرف و سخن آنها را هم می شنیدید. پس الان دیگر گذشته ها را نادیده بگیرید. خوبی ها و بدی های ایشان را در کنار هم ببینید.از لحظه های خوبتان لذت ببرید. و سعی کنید بدون قضاوت از وقتی که با هم هستید، همدیگر را بیشتر بشناسید و اگر دیدید وجود ایشان غیر قابل تحمل است تصمیم خود را بگیرید.
سلام من ۷ ساله ازدواج کردم یه پسر ۶سالع دارمهنوزم شوهرم عکس عشق قدیمشو که دختر خاله اش میشه رو میاره نگاه میکنه چیکار کنم باهاش وقتی اینجوری میکنه ازش متنفر میشم فکرمیکنم من مشکلی دارم الان حامله هم هستم بچه ی دومه
سلام خانم من قبل از ازدواج با دوست بسرش پرده بکادت خود رو از دست داده و به اون پسره به دکتر رشوه داده بنویسه پرده محمدی من بعد از چهار سال خانم این رو بهم گفته من چکارم کنم نمیخوام طلاق بدم بچه دارم ولی میخوام شکایت کنم از اونها لطفا راهنماییم کنید ممنون
اگر خانم شما این مسئله را عنوان کرده یا خود شما گذشته ایشان را کنکاش کردید. کار بسیار نادرستی کردید و باعث تخریب رابطه خود و ایجاد احساسات بد در هر دو طرف شدید. گذشته در کنترل شما نبوده است. پس فرض را بر این بگذارید که از چهار سال پیش همدیگر را می شناسید. پس موضوع را رها کنید و برای خودتان مسئله درست نکنید، یا مسئله را پیچیده تر نکنید.
وقتتون بخیر حدودا دوسال پیش با اقایی اشنا شدم و ایشون اوایل رابطه از اشتباهاتش ک با خانمای مختلف در ارتباط بوده و سکس داشته حالا این وسط با دختر یکی از اقوام ک از همسرش جدا شده هم رابطه داشته ، ما تصمیم ب ازدواج داریم تا الان چون این خانم خارج از کشور بودن میگفتم گفت نیست و رو در رو نمیشم از قضا اومدن و نزدیک منزل همین اقا سکونت دارن ایشون بارها قسم و ایه و پیغمبر خورده ک احساسی بهش نداشته ولی من شک تو دلم هست اذیت میشم نکنه با دیدن هم یاد گذشته بیفتن این اقا هم میگ چرا بین این همه خانم تو ب این گیر دادی ، یک اینک این فامیله و قبلا تو حرفاش گفته بود ک خوشگله و …
آقایی که باهاشون قصد ازدواج دارید در گذشته با افراد دیگهای روابطی داشتند که یکی از این افراد یکی از خانم های فامیلشون بوده. این مسئله موجب به وجود اومدن نگرانی و تردید در شما شده و از اونجایی که این خانم به ایران برگشتند و در نزدیکی خونه آقایی که باهاشون قصد ازدواج دارید سکونت پیدا کردند نگرانی های شما هم به مراتب بیشتر شده.
این نگرانی ها هنگامی که قبل از ازدواج پیش میان میشه با روش های مختلفی اونها رو برطرف کرد و یا حتی در صورت نیاز در انتخاب و تصمیم گیری ها تجدید نظر کرد. بنابراین توصیه می کنم که تا زمانی که این ابهامات و نگرانی ها براتون رفع نشد برای ازدواج با ایشون اقدام نکنید چرا که پشیمانی و شک بعد از ازدواج میتونه عواقب بسیار بیشتری داشته باشه.
برای حل این مشکل شما میتونید با خود شخص مورد نظرتون صحبت کنید. نگرانی هاتون رو توضیح بدید، سوالاتی که در ذهنتون وجود داره رو مطرح کنید و سعی کنید که طوری صحبت کنید که جواب های منطقی بگیرید و نه صرفا جواب هایی که روی احساسات شما تاثیر مثبت بذارند. در مقابل باید توجه کنید که این صحبت ها نباید به حدی فشار و ناراحتی ایجاد کنند که موجب بحث و دعوا بین شما و ایشون بشه. همچنین توصیه دیگه ای که به شما میکنم این هستش که در صورت ازدواج با ایشون محل سکونت خودتون رو حتما از محل سکونت این خانم دور تر کنید و از همین الان با طرف مقابلتون این مسئله رو مطرح کنید تا روابط کمرنگ تری با ایشون داشته باشند.
کار موثر دیگه ای که می تونید انجام بدید اقدام کردن برای مشاوره پیش از ازدواج هستش. در جلسات مشاوره پیش از ازدواج فرد مشاور علاوه بر در نظر گرفتن نگرانی های شما و تلاش برای حل اون ها ویژگی های شخصیتی و رفتاری شما و طرف مقابلتون رو هم ارزیابی میکنه و میزان سازگاری شما با هم رو میسنجه. بنابراین در مرحله اول باید سعی کنید که با تفکر منطقی و صحبت کردن با فرد مقابلتون خودتون رو به آرامش خاطر برسونید و در مرحله دوم از مشاوره پیش از ازدواج کمک بگیرید که قطعا کمک بزرگ و همه جانبه ای به زندگی آینده شما خواهد کرد.
در نظر داشته باشید که بسیاری از نگرانی های ما پشتوانه منطقی ندارند و صرفا در ذهن ما زندگی می کنند. این ما هستیم که باید جواب های منطقی برای این نگرانی ها پیدا کنیم تا به آرامش خاطر برسیم.
در تمامی مراحل زندگی موفق و پیروز باشید.
12سال ازدواج کردم همسرم قبل از ازدواج با من عاشق دخترخاله اش بوده ولی خانواده اش بخاططر شرایط خانوادگی همسرم جواب منفی دادن ولی تلفنی از خود دخترخاله جواب بله گرفته. یکبار با همسرم در موقعیت خوشحال صحبت کردم حرفهایش طوری بود که او و حس خوبش هنوز در خاطرش هست در حالی که میگه فراموش کردم اورا وقتی که ازدواج کرد… شاید این خیلی مهم نباشه ولی حالم بده نمیدونم چطوری حل کنم با خودم من اولین تجربه و تنهاترین ررابطه ام با همسرم بوده و دوستش …ولی فکر من رو اذیت میکنه
شما این را در نظر بگیرید که همسر شما،شما را انتخاب کرده و الان ۱۲ سال در کنار هم بودید و هستید. آن طرف هم زندگی خودش را دارد.
معمولا خاطرات تلخ و شیرین بار هیجانی زیادی دارند و به راحتی فراموش نمی شوند. ممکن است برخی خاطرات تا آخر عمر در خاطر بمانند.
همسر شما نباید این مسئله را بعد از ازدواج عنوان می کردند. ممکن است شما ناخودآگاه در ذهن خود ، خودتان را با ایشان مقایسه کنید. احساس کنید همسر شما شما را دوست ندارند و … پس حس بدی بگیرید. فرض کنید همسر شما ناآگاهانه دست به چنین کاری زده است و اگر فکر می کنید کار ایشان آگاهانه بوده با ایشان گفتگو کنید و بگویید من ناراحت می شوم وقتی از گذشته های خودت می گویی.اجازه بدهید این موارد جز محدودیت های ما باشد.
من دختری هستم ۲۴ ساله ۷ ماهه ازدواج کردم با همسرم ۶ سال بود دوست بودیم چن ماه پیش فهمیدم ک دو سال پیش به مدت چن ماه با یه خانمی رابطه جنسی داشته و الان واقعا نمیتونم هضمش کنم همسرم عاشق منه و همیشه پشیمونیشو بهم نشون میده و میگه حاظرم برای جبرانش هرکاری بکنم ولی من دلم اصلا تاب نداره چیکار میتونم بکنم. چطوری میتونم خودمو آرومکنیم؟تو لحظات زناشوییمون همش یاد خیانتش میوفتم نه بدون اون میتونم نه با اون واقعا ذهنم درگیره
دوست عزیز پریشانی شما کاملا قابل درک است، اما آیا ضرورت داشت بعد از ازدواج گذشته ایشان را کنکاش کنید؟ اگر خود ایشان هم این مسئله را عنوان کردند کار بسیار اشتباهی کردند.
الان به رابطه خودتان نگاه کنید ببینید نیازهای شما در رابطه برآورده می شوند؟ در یک رابطه زناشویی نسبتا رضایت بخش این ۶ نیاز تا حد زیادی تامین می شوند.
۱. نیاز به دلبستگی ایمن: دو طرف همدیگر را دوست دارید، به همدیگر احترام می گذارید، همدیگر را همان طور که هستید می پذیرید، به همدیگر اعتماد دارید و در کنار هم احساس آرامش می کنید.
۲. به هویت و استقلال همدیگر احترام می گذارید، در کارهای خصوصی همدیگر دخالت نمی کنید.
۳. آزادانه می توانید در کنار هم از احساسات و نیازهای درونی خودتان بگویید.
۴. وقت مشترکی با هم دارید، زمان هایی کنار هم می نشینید و گفتگو می کنید، با هم تفریحات و سرگرمی هایی دارید.
۵. محدودیت های واقع بینانه و خویشتن داری: برای همدیگر قانون و قواعدی دارید، به ارزش های همدیگر احترام می گذارید.
۶. رابطه جنسی رضایت بخش دارید.
برای فراموش کردن این افکار سعی کنید از تکنیک های ذهن آگاهی استفاده کنید. غرق افکارتان نشوید، فکر را جدا از خودتان بدانید. وقتی فکر ها آمدند فرض کنید دسته ابری در حال حرکت را بالای سرتان تماشا کردید، ابرها رفتند و دور شدند. یا تجسم کنید کنار جوی آبی نشستید، برگ های درختان با حرکت باد داخل آب می افتند و می روند. شما فکرهایتان را روی برگ ها بگذارید و اجازه بدهید آب آن را با خودش ببرد. یا تجسم کنید داخل اتاقی نشستید که در و پنجره آن باز است پرنده ای وارد می شود، شما آن پرنده را نمی گیرید و فقط تماشا می کنید تا خودش برود. یا فرض کنید فیلمی را دیدید، فیلم تمام شد و رفت شما که ساعت ها و روز ها خودتان را درگیر ماجراهای فیلم نمی کنید. پس به محضی که فکر شما منحرف شد، بلافاصله به زمان حال برگردید و به کاری که دارید انجام می دهید متمرکز شوید.