خانه / پرسش و پاسخ مشکلات زن و شوهر / شوهرم خیلی بداخلاقه خسته شدم| از دست شوهرم خسته شدم

شوهرم خیلی بداخلاقه خسته شدم| از دست شوهرم خسته شدم

سلام و ادب، خانم ۳۷ ساله هستم یک فرزند۱۱ ساله دارم. همسرم بشدت انسان مذهبی متعصبی هست و بسیار تحقیرم میکنه، از نظر مالی خیلی تحقیر میشم تا یک مقدار پول به من بده، با سرکار رفتنم هم مخالفت کرد و الان دیگه با این سن نمیتونم کاری پیدا کنم. خیلی بی محلی میکنه، بشدت پرخاشگر و عصبی و بد دهن و مغرور هست، یکبار که از بیرون اومدم خونه بوی بدی از سرویس بهداشتی میومد فهمیدم چیزی کشیده. دوبار کشیده زده تو صورتم، خیلی راحت دروغ میگه و وقتی این رفتارهایی که با من داره رو پیش خودش به کسی میگم تهمت دروغگویی بهم میزنه. هرجا میرم تنها میرم و با خانواده ام قطع کرده و تنها با خانواده خودش ارتباط داره و بشدت به برادرش وابسته است طوری که تمام حرفهاش، رفت و آمد و دید وبازدیدهاش رو با اون میره. جای خوابش رو جدا کرده و پیش پسرم میخوابه، بارها باهاش صحبت کردم این به ضرر پسرمون هست اما میگه تنهاست باید پیشش باشم و فقط موقع نیاز جنسی که میشه به یاد من میافته و انتظار داره برم بیدارش کنم و بعدش هم که به خواستش میرسه باز کم کم شروع میکنه بی محلی میکنه و مدتی هست بخاطر اینکه از نظر مالی تامین نمیشم و برای اون مقدار کم هم خیلی تحقیر میشم، دیگه کار خونه نمیکنم.
دو روز قبل پدرم رو آورد خونه و چون دیگه تمام تلاشم رو کردم و بارها برگشتم خونه پدرم یا پدرم من رو برگردوند یا خودم فکر کردم بخاطر پسرم میتونم ادامه بدم برگشتم اما دیگه واقعا راهی نمیبینم و از درون دارم فرسوده میشم پیش پدرم بهش گفتم برو قانونی اقدام کن حق من رو بده، یک خونه برام بگیر، من میرم. به نظرتون کار درستی کردم؟ لطفا راهنماییم کنید
در ضمن، یک ماه بعد از ازدواج ما مسائلمون جدی تر شد، پدرش فوت کرد و یک هفته بعد مادرم در مراسمی یک مقدار رقص کُردی رفته بود، من هم ۲۰ سالم بود، چون بشدت متعصب و سنتی هستند طوری که تا پانزده سال اسم من رو حتی خونه خودمون صدا نمیکرد، سر اینکه چرا مادرت به ما بی احترامی کرده و پدرم فوت کرده رفته رقصیده ماهها من و خانواده ام در عذاب بودیم طوری که من رفتم خونه پدرم و پدرم دوباره من رو برگردوند.
از اول بهم زور میگفت و اگر جایی بگه نرو و من برم تهدید میکنه رفتی دیگه تو این خونه نیا، خیلی میترسونه و تهدید میکنه
از اول این مشکلات رو داشتم الان خیلی بیشتر شده طوری که دیگه تحملش رو ندارم و فقط میخوام من و پسرم نجات پیدا کنیم و هرچقدر بیشتر کوتاه میام و نرمش نشون میدم داره بدتر و بدتر میشه. با این حال در مورد همه چیز من رو مقصر میدونه و حرف زدن باهاش فایده ای نداره، میگه من برای چی به تو باید پول بدم مگه تو برای من چکار میکنی، میدونم به خاطر مسائل جنسی میگه ولی منم شخصیت دارم چرا باید برم طرفش و بیدارش کنم، اما بشدت بی منطق صحبت میکنه میگه خوب مرد غرور داره دیگه، چندبار گفتم ادامه این روند برای پسرمون هم خوب نیست پیشش نخواب میگه میترسه توباید مدیریت کنی و بیای منو بیدار کنی. همش قهرهای طولانی میکنه، از اول همین طور بود منم چون سن زیادی نداشتم قهر میکردم اما خیلی وقته دارم رو خودم کار میکنم و تغییر کردم. دائم باید نازش رو بکشم، یک مدت خوبه دوباره میره تو خودش
از نظر مالی اوایل اینطور خسیس نبود، سرمایه دار بزرگی هم هست اما مدام از شریکش که خیلی خسیسه میگه و به نظرم اون خیلی روش تاثیر گذاشته، چون بشدت آدم تاثیر پذیری هم هست، گفتم از شریکت جدا شو میگه فعلا نمیتونم
کلا هیچ تغییری ایجاد نمیکنه و دائم از دین ما دین اهل حق هست ویکسری آداب و رسوم مذهبی داره و من دیگه اعتقادی به این رسوم ندارم و معتقدم وقتی انسان روزه میگیره فقط خوردن نیست اما ایشان موقعی که روزه هست، قهر میکنه، دعوا میکنه، دروغ میگه و فقط چیزی نمیخوره و از جایی که بهتون گفتم تعصبی هست بخاطر این قضیه هم خیلی رفتارهای بدی با من داره، من دارم تغیییر میکنم و اون دنبال تغییر نیست وهمون افکار پوسیده چند هزار سال پیش رو داره و نمیتونه با تغییرات من کنار بیاد.

پاسخ مشاور به سوال ” شوهرم خیلی بداخلاقه چکارکنم “

حتما شما بخاطر بدخلقی ها، بی توجهی‌ها و رفتارهای نامناسب همسرتون در حال تجربه کردن وضعیت سختی هستید و این مسئله قابل درکه.
همسر شما در خانواده مذهبی رشد کرده و خودش هم فرد مذهبی هست. این مسئله قطعا در نوع نگاه ایشون به مسائل و شکل گیری بعضی از رفتارها تاثیر مستقیم داشته. شما میتونید از همین زمینه دینی ایشون برای تغییر شرایط کمک بگیرید که در ادامه بیشتر دربارش توضیح میدم.
وقتی سیستم روابط زوجین دچار بدکارکردی میشه، بدون در نظر گرفتن اینکه چه کسی مقصر اصلی هستش باید یکی از دو طرف برای تغییر شرایط اقدام کنند. یکی از روش‌هایی که برای تغییر رفتار همسرتون میتونید استفاده کنید ابراز محبته. شما وقتی محبت کنید به طور طبیعی در مقابل، محبت خواهید دید.
محبت کردن باعث نزدیک تر شدن شما به همسرتون میشه و به واسطه این نزدیکی میتونید راحت تر با همسرتون صحبت کنید و مسائلی که موجب اذیت شدن شما میشه رو با ایشون مطرح کنید. وقتی ناراحتی‌ها ابراز میشن و وقتی شما احساساتی که در واکنش به رفتارهای همسرتون پیدا میکنید رو بیان کنید، همسر شما درباره اونها فکر خواهد کرد و به واسطه محبتی که به ایشون دارید سعی در اصلاح اون رفتارها میکنه.
راههای افزایش محبت بین زن و شوهر
شما مشکوک به اعتیاد همسر خود هستید و علاوه بر آن، چندین مرتبطه پیش اومده که ایشون روی شما دست بلند کرده. در این باره شما باید مرزهایی رو مشخص کنید و اون مرزها رو با همسرتون در میون بگذارید. مثلا طی یک گفت و گو حین اینکه همسرتون در وضعیت آرومی قرار داره سعی کنید در مورد چیزهایی که دیدید باهاش صحبت کنید و دیدگاهتون در مورد اعتیاد رو بیان کنید و میتونید بگید که این مسئله خط قرمز شماست و چیزی نیست که بتونید تحمل کنید.
همین مرز گذاری رو میتونید برای مسئله دست بزن همسر هم انجام بدید و بگید که در صورت تکرار این رفتار ادامه دادن این زندگی براتون قابل تحمل نخواهد بود‌‌. این مرزگذاری باید براساس واقعیت باشه، به طور سفت و سخت مطرح بشه به طوری که همسرتون باور کنه که صرفا یک حرف ساده نیست و خودتون نسبت بهشون متعهد باشید. خشونت فیزیکی مسئله‌ای نیست که بشه با اون کنار اومد و با وجودش ادامه داد‌.
در رابطه با علت بداخلاقی شوهر و تحقیر کردن‌های او ممکنه دلایل مختلفی وجود داشته باشه. این رفتار ممکنه ریشه در دوران کودکی ایشون و نوع رفتار خانواده ایشون با همدیگه داشته باشه. شما میتونید در یک گفت و گو با همسر با آرامش و بدون لحن تندی به ایشون بگید که شما بخاطر احترامی که برای نظر همسرتون قائل بودید از کار کردن منصرف شدید.
ایشون ترجیح داد که تنها خودش تامین کننده مالی خانواده باشه و به همین خاطر شما از نظر مالی به ایشون وابسته هستید. این چیزی نبوده که خودتون خواسته باشید پس درست نیست که همسرتون شما رو از این بابت مورد تحقیر قرار بده و یا در ازای این تامین کردن انتظاری از شما داشته باشه‌.
اول صحبتم گفتم که شما میتونید از اعتقادات مذهبی همسرتون در راستای تغییر ایشون کمک بگیرید. شما به واسطه احادیث و حتی آیه‌های قرآن میتونید در مورد رفتارهای نامناسب همسر مثل دروغگویی شوهر، بداخلاقی شوهر، قطع ارتباط با اقوام شما و… انتقاد کنید به طوری که متوجه بشن که بعضی از رفتارهاشون بر خلاف اعتقاداتی هستش که دارند.
اینکار رو میتونید حتی از طریق ارسال محتواهای مرتبط در شبکه‌های مجازی هم انجام بدید اما باید دقت کنید که نباید این گوشزدها بیش از اندازه بشه و باید حد اعتدال رو رعایت کنید.
همچنین در صورت همراهی همسرتون و برای اینکه حمایت بیشتری کسب کنید میتونید از روحانی مورد اعتماد همسرتون در قضاوت در مورد اختلافاتتون کمک بگیرید.
علاوه بر این، کمک گرفتن از مشاور خانواده تاثیر بسیار زیادی در بهبود شرایط میتونه داشته باشه‌. مشکلاتی که شما با همسرتون دارید شکل گسترده‌ای دارند و در خیلی از موارد نیاز به ورود یک مشاور در روند ارتباط شما و همسرتون داره.
در مورد اینکه همسر شما پیش پسرتون بخوابه هم حق با شماست و از دو جهت کار درستی نیست. کودک باید در این سن به صورت مستقل بخوابه و خوابیدنش در کنار والدین موجب وابستگی‌های بعدی خواهد شد. زن و شوهر هم باید کنار همدیگه بخوابند و حفظ این تعهد در به اشتراک گذاشتن بستر خواب حتی در زمان قهر هم به نوعی لازمه.
به عنوان حرف آخر شما باید بعد از سنجیدن جوانب مختلف رابطتون با همسرتون تصمیم بگیرید آیا این رابطه قابلیت اصلاح شدن داره یا دیگه علاقه‌ای به ادامه دادنش ندارید. در صورتی که علاقه‌ای به ادامه دادن نداشتید میتونید به جدایی فکر کنید و آمادگی برای طلاق و جدایی رو با کمک مشاور یا روانشناس خانواده کسب کنید.
در همه مراحل زندگی پیروز و موفق باشید.

کوشا کوچک آملی
کارشناس مشاوره باما

پاسخ دوم: توصیفی که از همسرتان کردید، نشان دهنده یک اختلال شخصیت خودشیفته است. اینها فقط خودشان و نیازهای خودشان را می بینند و طرف مقابل را به چشم ابزاری برای رسیدن به خواسته های خودشان می بینند.متاسفانه در بین اقشار مختلف جامعه هستند و ممکن است یکی مثل همسر شما اعتقادات مذهبی خودش را بهتر و برتر از اعتقادات مذهبی دیگران بداند. دیگری تمرکزش را بر کسب ثروت، قدرت یا محبوبیت اجتماعی یا حتی کسب علم می گذارد تا برتری طلبی خود را ارضاء کند. افکار غیر قابل انعطاف ایشان، ربطی به عقاید مذهبی ایشان ندارد. شما افراد دیگری با همان نوع اعتقادات مذهبی هم می بینید که کاملا رفتار و منش آنها با همسر شما متفاوت است. این افراد فقط خودشان را می بینند و اصلا نمی توانند خودشان را جای دیگری بگذارند، یعنی از همدلی بویی نبردند. شما هر چقدر احترام بگذارید و محبت کنید، نه تنها محبت شما را نمی بیند، بلکه شما را بیشتر تحقیر می کند، چون خودش از درون احساس نقص دارد اما نقص خود را با ظواهر می پوشاند. هر چه تلاش کنید به اینها نزدیک تر بشوید ، اینها بیشتر از شما فاصله می گیرند. هر چه بیشتر محبت کنید و تسلیم خواسته اش شوید، دور از جان شما ، شما را بیشتر به چشم یک احمق می بیند. بیشتر تحقیر می کند، بیشتر سرکوب می کند. تا حدی که در کنارش افسرده می شوید. باور اشتباهی که در ذهن خیلی از ما ها کاشتند که « از محبت خارها گل می شود ، در مورد این افراد اصلا صدق نمی کند، این خارها برای همیشه خار خواهند ماند و به خار خشک و آزار دهنده تبدیل خواهند شد» . در کنار اینها نباید خود را ضعیف و درمانده و محتاج نشان دهید. همیشه با پرخاشگری و بد دهنی و تحقیر به خواسته خودش رسیده است. شما نباید از این رفتارها بترسید. اجازه دهید داد و بیداد کند، اینها تا حدی داد و بیداد می کنند، اما نمی خواهند پیش دیگران آبرویشان برود. می خواهند پیش دیگران با حیثیت دیده شوند.  چرا نمی تواند از شریکش دل بکند، چون فرد قدرتمندی هستند که ایشان از این تیپ آدم ها خوشش می آید. اگر به این نتیجه رسیدید که باید به زندگی تان پایان دهید ، کتاب عشق ویرانگر را بخوانید تا کاملا مطمئن شوید با چه کسی زندگی می کنید.

اگر قصد ادامه زندگی با ایشان را دارید، نباید هیچ انتظاری از ایشان داشته باشید. نباید خود را به ایشان گره بزنید. باید برای زندگی تان برنامه داشته باشید. شبکه اجتماعی خود را داشته باشید. ارتباط با دوستان خود را حفظ کنید. برای خودتان کار و‌کسبی داشته باشید، حتی اگر ایشان اجازه کار بیرون از خانه نمی دهند. داخل منزل کاری کنید تا احساس شایستگی خود را که ایشان لگد مال کردند، بازیابید. علایق خود را پیگیری کنید.چیزهایی که در گذشته به آن علاقه داشتید و مدت هاست کنار گذاشتید.

زیور رحمانی نژاد، کارشناس ارشد روانشناسی بالینی

44 دیدگاه

  1. سلام خسته نباشید من 6سال ازدواج کردم و الان چهار ماه خونه خودمم تو این چهار ماه من احساساتم نصبت به همسرم تحقیر کرده بخاطر کار هوایی که انجام میده از دست به زنش تا بددهنیش من واقعا دیگه نمیتونم کنار بیام و اینکه تازگی ها دستش بهم میخوره بدم میاد دیگه دوست ندارم کنارم باشه

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      در یک رابطه زناشویی سالم نیازهای زیر برطرف می شوند.
      ۱. نیاز به دلبستگی ایمن: دوست داشتن، عشق، احترام، پذیرش، اعتماد و آرامش در رابطه برقرار است.
      ۲. دو طرف به استقلال و هویت یکدیگر احترام می گذارند، باعث رشد همدیگر در زمینه های مختلف می شوند.
      ۳. دو طرف آزادانه می توانند در کنار هم از احساسات و نیازهای درونی خودشان بگویند.
      ۴. در رابطه خود محدودیت ها، نظم و قوانینی دارند. مثلاً به خانواده های همدیگر بی احترامی نمی کنند. به ارزش های همدیگر احترام می گذارند.
      ۵. اوقات مشترکی در کنار هم به خوبی و خوشی می گذرانند. با هم تفریح و سرگرمی هایی دارند.
      ۶. رابطه جنسی رضایت بخشی دارند.

  2. نزدیک ده ساله ازدواج کردم با همسرم نسبت فامیلی دارم پسر عمه دختر دایی هستیم شوهرم از اول اخلاقش تند بود و پرخاشگری میکرد الان خیلی بدتر شده جوریه سر کوچکترین مسائل داد و بیداد میکنه و بمن توهین میکنه یه دختر ۴ ساله دارم الانم ناخواسته باردارشدم و شش ماهه هستم دیگه بریدم نمیدونم این بچه هارو چیکار کنم دلم واس دخترم میسوزه. درآمدش هم خوبه ولی خیلی بمن اهمیت نمیده طول این ده سال هنوز یه شاخه گل واس من نخریده چه روز تولد چه سالگرد ازدواج همه طلاهامو واسش فروختم پول نیاز داشت صدمیلیون ولی بعد از اون نمیگه یه انگشتر واسش بگیرم .من نزدیک دوسال سرکار رفتم و بعد از اون هم مرخصی زایمان و بیمه بیکاری گرفتم حدود پنجاه تومن همه رو دادم بهش ولی اون زورش میاد من با پولش یه مانتو بگیرم واس خودم. من خیلی بدبخت و ساده بودم گفتم زندگی مشترکه دیگه هر دو باهم تلاش می کنیم ولی مث اینکه اشتباه میکردم هرکی باید واس خودش زندگی کنه هرکی مسئولیت و خرج زندگیش باید با خودش باشه الان موندم با دوتا بچه چیکار کنم شوهرم قبل بچه دار شدن خوب بود الان خیلی تغییر کرده خیلی عصبی و پرخاشگر شده بهم توهین میکنه

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      اگر همسر شما در گذشته خوب بوده و حالا این رفتارها را از خودش نشان می دهد. شاید نتوانسته است با چالش جدید یعنی وجود فرزند کنار بیاد. شاید تغییرات دیگری در زندگی اش به وجود آمده و نتوانسته مسائل را به خوبی حل و فصل کند، ناراحتی هایش را به شکل پرخاشگری نشان می دهد.
      از طرف دیگر گفتید اخلاقش از اول تند بود و پرخاشگری می کرد. این پرخاشگری را از خانواده خود یاد گرفته است. یا در کودکی خودش مورد پرخاشگری یا آسیب خانواده قرار گرفته است. از طرف دیگر گفتید برای شما خرج نمی کند که یکی از ناشی از بی اعتمادی ایشان که ناشی از تنبیه و تحقیر های دوران کودکی است. یا در کودکی طعم فقر را چشیده است ، پدرش در دوره ای ورشکسته شده، یا پدر و مادر دائم از فقر و نداری دم زدند. الان ایشان از فقیر شدن می ترسند. یا ایشان تحقیر شدن ها و بی محبتی های دوران کودکی را جبران افراطی کرده و الان فقط خودش را می بیند و نه تنها نسبت به نیاز های دیگران بی توجه است، بلکه از دیگران طلبکار هم می هست.
      یا ایشان در کودکی یاد نگرفتند چطور خویشتن داری کنند، یاد نگرفتند چطور خشم خود را کنترل کنند. یا با خشم و پرخاشگری به خواسته های خود رسیدند.
      پس شما باید در یک موقعیت مناسب با ایشان گفتگو کنید و ایشان را راضی کنید تا از یک روانشناس با رویکرد طرح واره درمانی کمک بگیرند.
      خودتان هم زمانی که فرزندتان بالا تر از سه سال شد به کارتان ادامه دهید.

  3. زنی ۳۹ ساله و شاغل هستم که یازده ساله ازدواج کردم و یه پسر ۶ ساله دارم. همسرم ۴۳ ساله و بیکار هستن و از همون ابتدای ازدواج هم بیکار بودن. همسرم خیلی عصبی هستش و خیلی بددهنی می‌کنه به من و خانواده ام فحش میده. فحش هایی که از گفتنش خجالت می‌کشم. با اینکه هیچ کاری نکردم به بهانه های مختلف گیر میده و خانواده ام رو فحش میده. واقعا دیگه به بن بست رسیدم. زندگی برام خیلی سخت شده. ازش متنفر شدم . حتی نمیتونم نگاهش کنم. سعی میکنم ازش دور باشم که فقط نبینم اش. اینقدر که حرفاش و کاراش برام سخت و سنگینه. بینهایت مغروره و از بالا به پایین به همه نگاه می‌کنه. همیشه میترسم ازین که با خانواده ام برخورد کنه و با غرورش به خانواده ام بی حرمتی کنه. اینقدر که رفتارش عجیبه. ضمنا اضافه وزن شدیدی هم داره ایشون و از همون ابتدای ازدواج عصبی بود. الان خیلی وقته دارم به طلاق فکر میکنم. فقط نمیدونم کار درستیه با وجود این بچه ؟؟

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      متأسفانه خانواده همسر شما از ابتدا برای ایشان محدودیتی قائل نشدند. یاد ندادند، چطور جلو خوردن خودش را بگیرد، جلو خشم و پرخاشگری خود را بگیرد. تمام کارهایش را به جایش انجام دادند، مسئولیت ندادند. به تمام خواسته هایش تن دادند. طوری که حس همدلی در ایشان شکل نگرفته، خودش را برتر از دیگران می داند. الان هم شما مسئولیت ایشان را به دوش گرفتید و ایشان نه تنها این را ندیدند، بلکه با بی احترامی پاسخ دادند. قطعا با این توصیفی که از ایشان کردید، فردای روزگار مسئولیت فرزند هم با خودتان خواهد بود. و اگر جدا هم شوید، هم از بی احترامی های ایشان در امان خواهید بود و هم اینکه بعد از این فقط مسئولیت خودتان و فرزندتان را خواهید داشت.

  4. سلام من خانمی ۳۱ ساله هستم الان باردارم بچه دوم .همسرم خیلی پرخاشگر شده قبلاً اینطوری نبود همش بابت پول یا کاری که واسم انجام میده منت می‌کنه واز خونوادم همش انتظاراتی زیاد داره بهشون بی احترامی می‌کنه ولی برای اطرافیان وخانواده خودش خیلی ارزش قائله و به خاطرحرف اونا رو من دست بلند می‌کنه .برای من وپسر ۷ سالمون همش داد میزنه تا یه حرفی میگم شروع می‌کنه به داد وبیداد ومیزنه چیزی رو می‌شکنه وآخر سرهم قهر می‌کنه می‌ره بیرون.الان نسبت به رابطه زناشویی هم خیلی سرد شده.تازه معتاد هم هست کار درستی هم نداره من باید چیکار کنم به نظرتون خیلی افسرده وعصبی شدم نمی‌دونم چرا اینکار رو می‌کنه تا چیزی میپرسم میگم چرا اینقدر منو اذیت میکنی شروع می‌کنه به دعوا وسرزنش وایراد گرفتن ازمن؟

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      دوست عزیز شما باید به یک زوج درمانگر مراجعه کنید ، گفتید اول خوب بودند، شاید همین قدر که کار درستی ندارند و درگیر اعتیاد هم شدند، افسرده شدند.

  5. ازدیروز تا حالا همش خابه این دوروز هم که سرکار نرفته ازصبح تا غروب خاب بوده بعدم بلند شده رفته بازخونه مادرش ،انگارماسنگیم توخونه ،هرچقدم خودمو بهش نزدیک میکنم سعی میکنه باتمام وجودش پسم بزنه و بهونه بیاره و بداخلاقی وبی توجهی کنه ،حتی به بچشم میپره و کتکش میزنه که توچرا نمیخابی وهمش بیداری و سرصدامیکنی درصورتی که اصلا اینطور نیست ،حتی مواقعی که این طفل خابه اون بی حوصله اس و همش افتاده و خابه وهیچ توجهی نشون نمیده ،فقط بی غیرتی وتنبلیشو میندازه گردن بچه که تقصیر اونه ، من دیگه موندم چکارکنم ،به مامانم گفتم میخام قهرمنم چند روز بیام خونه تاادبش کنم ،میگه خودمونم زیادی ایم توخونه تو بشین بچتو بزرگ کن یااوناهم سرزنشم میکنن که باوجود یه شوهربی غیرت تنبل چرا بچه دارشدی،،، خب تقصیرمن چیه که اول زندگی ناخاسته باردارشدم اصلا روحمم خبر نداشت که قرار چنین اتفاقی بیفته برام ،واقعا حوصله سربر وباعث اعصاب خوردی و ناارومی من،خیرسرم شوهرکر م‌که ارامش داشته باشم نه اینکه دایم غمگین وافسرده باشم و باخودم جنگ داشته باشم یابشین اشک بریزم ،اصلا حالم خوب نیست حتی فکر خودکشی ام ،فکر شکایت کردن ازش و طلاق وفکر فرار، حتی فکر کشتنش ،مثل یه انگل مزاحم برام که فقط عذابم میده وهیچ خیری ازش نمیبینم،تایک ماه قبل که شغلشو‌عوض نکرده بود وقت نداشت بره خونه مادرش همه چی خوب بود نه اینکه همه چیی خوب باشه ها ولی حداقل اخلاق درست داشت وتنبلی نمیکرد بی توجی نمیکرد این یک ماه که رفته اونجا خلق وخوی اونارا به خود گرفته و اذیت میکنه ،توراخدا بگین چکارکنم دیگه رد دادم. هرلحظه ممکنه بلایی سرخودم بیارم. هر ثانیه داره بیشتر عصبیم میکنه ازدیشب تاالان خاب بوده حالاکه داداشش زنگ زده که برو برامون میوه بخر و سرم بخر وچی کن مثل قرقی از جاپریده که برع بیرون ،حالا براخودمون اگه یه لقمه نونم نداشتیه باشیم هزار بار باید التماس کنم و اشک بریزم که بفرستمش بره

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      احتمالا همسر شما زیر دست پدر و مادری دیکتاتور بزرگ شده است. آسیب های زیادی دیده است. نسبت به آدم های قوی آدم مطیعی هست، نه گفتن در برابر آنها بلد نیست، حق و حقوق خودش را نمی شناسد، اولویت های خودش را نمی شناسند. شما را ضعیف تر از خودش می داند و با شما به گونه ای رفتار می کند که خانواده اش با خودش رفتار کرده است. این افراد معمولاً درگیر نوعی اعتیاد می شوند، اعتیاد هم صرفا مصرف مواد نیست. درگیری افراطی با کار، خوابیدن افراطی، تلویزیون دیدن افراطی و هر کاری که شکل افراطی به خود بگیرد نوعی اعتیاد و در واقع اجتناب از رنج های دوران کودکی است. ایشان زمانی که کار می کنند، افراطی درگیر کار هستند به نحوی که جلو چشم شما نیستند که چالشی بین شما پیش آید. زمانی که کار ندارند، در خواب هستند و مایه آزار شما.
      شما نباید در مقابل چنین فردی ضعف نشان بدهید ، باید قوی و مقتدر باشید. باید در فرصت های مناسب بنشینید و با روش جراتمندانه خواسته های خود را مطرح کنید. شما بدون اینکه گریه کنید یا عصبانی بشوید با احترام چند مورد از خوبی های ایشان را می گویید تا خوشش بیاید. بعد می گویید من ناراحتم به خاطر این کار شما، من عصبانی هستم به خاطر این کار شما،
      دوست دارم اینکار را انجام بدهیم. دوست دارم به نیازهای ما بیشتر توجه کنید و….
      در مقابل ایشان حرفی از خانواده اش به میان نیاورید، انتقاد نکنید، وقتی شما به این سبک عمل کنید، ایشان کم کم یاد می گیرند در مقابل خانواده خود اینگونه عمل کنند.
      اگر از خانواده اش هم ناراحتی، یا دلخوری داشتید، به موقع خیلی محترمانه خودت از خودت دفاع می کنی.
      شما سعی کنید بر روی استقلال خودتان بیشتر کار کنید، هویت خود را به هویت شوهر گره نزنید که زمانی که می بینید نیازهای شما در رابطه برطرف نمی شود، افسرده شوید، یا خشم تمام وجودتان را بگیرید. همسر و فرزند باید بخشی از زندگی ما باشند، نه تمام زندگی ما، حال خوبتان را به رفتارهای شوهر گره نزنید. برای خود وقت بگذارید. علاقه مندی های خود را پیگیری کنید. استعداد خاص خودتان را پیدا کنید و آن را رشد دهید. هر روز پیاده روی کنید ، باشگاه بروید. برای خود و فرزندتان برنامه داشته باشید. روابط خود را با دوستان و اقوام حفظ کنید.
      در نهایت کمی که رفتارهای تان تغییر کرد، با هم می نشینند، صحبت می کنید و ایشان را راضی می کنید تا از یک متخصص زوج درمانگر با رویکرد طرح واره درمانی کمک بگیرید.

  6. خانم‌. متاهل. لیسانس حقوق خانه دار. .. یک فرزند دختر ۶ ساله دارم.. مشکلم اینه که همسرم بسیار بی احساس سرد مزاج بداخلاق و تندخو هست.. خسیس هم اضافه میکنم و فقط هرجا خودش صلاح بدونه خرج میکنه.. یهداشت فردی براش بی اهمیته دهانش همیشه بوی بد میده و حتی زحمت نمیده یه مسواک بزنه خسته شدم دیگه بخاطر بچم ۸ ساله دارم تحمل میکنم.. اصلأ علاقه ای به رابطه جنسی نداره و وقتی کنارم میاد هیچ نوازش یا هم آغوشی در کار نیست و میگیره میخابه

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      این افراد هیچ وقت شاهد ابراز احساسات پدر و مادر نبودند. منظور ابراز احساسات طبیعی هست نه ابراز احساس جنسی. بنابراین یاد نگرفتند چگونه ابراز احساسات کنند. از طرف دیگر نه تنها در کودکی محبت ندیدند و در آغوش کشیده نشدند، بی رحمانی مورد انتقاد ، تحقیر و تنبیه قرار گرفتند. یا در کودکی مورد آزار جنسی قرار گرفتند. الان نسبت به خودشان احساس خوب ندارند، به خودشان احترام نمی گذارند، به سلامتی خودشان اهمیت نمی دهند. نمی توانند خودشان را مورد نوازش قرار بدهند و از اینکه نوازش شوند هم احساس خوبی ندارند. بنابراین نمی توانند دیگری را نوازش کنند. بنابراین در یک فرصت مناسب می نشینید ، با ایشان گفتگو می کنید که ابراز احساسات یکی از نیازهای ضروری هر انسانی است. شما باید از یک روانشناس با رویکرد هیجان مدار یا طرح واره درمانی کمک بگیرید.

  7. سلام من با شوهرم بدجور دعوامون شد جلوخواهرش فوش ناموسی بهم داد دیشب اومد منت کشی بهش پاندادم میخام مجبورش کنم جلوخانوادش ازم معذرت خواهی کنه در غیر این صورت میخام ازش طللاق بگیرم چون واقعا رفتارش باهام بده چندساله که هروقت کنم زده به خانوادشم گفته وجلواونا تحقیرم میکنه

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      چه عاملی باعث برانگیختن خشم ایشان می شود؟ آیا شما در روابط خود محدودیت و مرزبندی هایی دارید؟ چه دلیلی دارد اجازه ندهید به شما توهین کند؟ آیا این رفتارها مرتب تکرار می شوند؟ اگر همواره تکرار می شوند، شما تا حدی می توانید تحمل کنید و بالاخره ظرف شما پر می شود. همین قدر که پشیمان می شوند و برمی گردند، جای امیدواری است که مشکل خود را می پذیرند. شما از این فرصت استفاده کنید و ایشان را راضی کنید از یک طرح واره درمانگر کمک بگیرند.

  8. شوهرم جادو شده ازمن بدش میاد میگه برو ازت بدم میاد من نمی تونم بچه هام بهش بدم بچه هام رو دوس دارم کمکم کنید خود خوری شدم هروز فوشم میده بخدا عصبی شدم التماسش میکنم فقط فوش نده بدتر میشه دست بزن داره چکار کنم

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      آدم ها یک روزه تغییر نمی کنند، اگر قبلاً از این رفتارها نداشتند و به مرور اینگونه شدند. یعنی نیازهایشان در رابطه تامین نشده، در کامنت های اول به نیازها اشاره کردیم و باز تکرار نمی کنیم. شما هم در رفتارهای خود بیشتر دقت کنید. رفتار شما چگونه بود؟ از جانب شما مورد محبت قرار گرفتند؟ تحقیر نشدند؟ توانستند از احساسات خودشان بگویند یا همه بر روی هم جمع شدند و به کوهی از خشم تبدیل شدند؟
      در زمانی که آرام هستند، با ایشان گفتگو کنید، بدون قضاوت به حرف هایشان گوش کنید، احساسات ایشان را بشنوید و همدلی کنید. اگر سبک خود را تغییر دادید اما تغییری در زندگی شما حاصل نشد. به یک زوج درمانگر مراجعه کنید.

  9. شوهرم خیلی بی احساسه همش نق میزنه گیر میده خانوادش میبینه اخلاقش عوض میشه

  10. یک زن خانه دار۲۷ساله متاهل دیپلم دارای دو فرزند ۵و۶ساله دختر و پسر. مشکل من خیانت و رفیق بازی ودروغگو ودورو بودن همسرم هست اینکه من همیشه تو خونه زندانیم هیچ حقی و حقوقی ندارم حس میکنم تو این زندگی هیچ ارزشی ندارم بیهوده دارم ادامه میدم هیچی تغییر نمیکنه خیلی افسرده و ناامیدم فقط بخاطر بچه هام جدانمیشم خیلی فرصت دادم بین دوراهیم جدا بشم یا بخاطر بچه هام بسوزم وبسازم ولی واقعا از لحاظ روحی روانی اصلا حالم خوب نیستم یک جلسه با مشاور خانواده حضوری صحبت کردم نتونستم ادامه بدم و فایده ای نداشت تلفنی ام با مرکز مشاوره همکده صحبت کردم ولی بخاطر هزینه ای که داشت موفق نشدم مشاوره بگیرم وبا روانشناس صحبت کنم

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      متاسفانه همسر شما در کودکی آسیب دیدند، تحقیر شدند، تنبیه شدند، وعده های بسیار به ایشان دادند ولی عمل نکردند، موقع دروغ گفتن نتوانستند درست دلیل دروغگویی را تشخیص بدهند و درست راهنمایی کنند، یا محیط به گونه ای بوده که ایشان را مجبور به دروغگویی می کرده است. الان هم به همان سبک خودش ادامه می دهد و باعث آزار شما و کودکان معصوم می شود.
      شما اگر به خاطر کودکان معصوم ماندید، از ایشان هیچ انتظاری نداشته باشید. کودکان مادر افسرده نمی خواهند. همان قدر که یک پدر بی اعتماد و دروغگو و… می تواند به این فرزندان آسیب بزند، یک مادر افسرده ، رنجور و درمانده هم می تواند آسیب بزند. شما باید به قدری درگیر کارهای بچه ها و تفریح و سرگرمی و شادی بچه ها باشید که فرصتی برای فکر کردن به ایشان نداشته باشید. شما نمی توانید از چنین فردی محبتی دریافت کنید، اما اگر با تمام وجود در کنار این کودکان باشید، با تمام وجود در آغوش بکشید، با تمام وجود با آن ها بازی کنید تا صدای خنده و شادی آنها بلند شود، شما هم در کنارشان بخندید و شاد باشید، یک بار دیگر محبت خالص را از آنها دریافت خواهید کرد و اجازه نخواهید داد افسردگی ، ناامیدی و بی ارزشی بر شما غلبه کند.

  11. به خاطر اینکه سیگاروا ترک داره می‌کنه از کوچکترین چیز بهانه می گیره. خیلی دارم تحملش می کنم زندگی خوبی باهاش نداشتم. از وقتی تازه عروس بودم تا الان هر موقع یک مشکلی بوده اوایل ازدواج بد قلبی وسطهاش اعتیاد بعد از ترک نگهداری از پدر و مادرش وحالا که همه‌ی اینها را رد کردم حالا کش ندارم تازه راهشم که از من دوره همش مثل زن صیغه ای میاد هشت روز خونه است نه محبتی نه بیرون رفتنی فقط موقع سکس خوبه دوباره بر میگرده به همون آدم تنها ومنزوی. راهی جز ادامه ی زندگی ندارم یک ماه خونه نیست سر کار تو یزد نمی دونن چکار کنم افسردگی گرفتم دست پیام حتی به کار خونه هم نمیره. از سایه ی خودمم می ترسم. حرفم می زنم میگه زبونتو درازه یا تحقیر می‌کنه یا میشم می زنم خدایا فقط خودت به داد برس

  12. سلام خسته نباشید ببخشید من باشوهرم خیلی بد مشکل پیدا کردیم ۵ سال ازواج کردم دیگه تحملش ندارم ممنون میشم راهنمای کنید. شوهرم بیماری روانی داره ۵سال ازدواج کردیم نه میزاره جای برم نه دوس داره کسی بیاد خونه ما نه خودش دوس داره جای بره فقط دوس داره باهم باشیم تو خونه منم دیگه خسته شدم از دستش هم دست بزنه داره هچی برام نمیخره دو بارهم ازدواج کرده داروی روانی مصرف میکنه خواهش میکنم کمکم کنین حتا تنهای نمیزاره جای بدم یعنی اینقدر بدآخلاق هست بازن قبلی دوتا بچه داره پیش مادرش هستن

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      دوست عزیز شما که با چنین شرایطی ازدواج کردید، قبل از ازدواج چقدر ایشان را شناختید ؟ آیا برایتان مهم بود که به چه دلیل زندگی قبلی اش دوام نیاورده است؟ آیا فقط به حرف های خودش اتکا کردید؟ همسر قبلی ایشان را پیدا کردید و حرف هایش را شنیدید؟ آیا برایتان جای سوال نبود که چرا یک پدر نتوانسته است مسئولیت فرزندانش را بپذیرد.
      در حال حاضر حقوق خود را می شناسید؟ از قوانین جامعه در مورد ازدواج و طلاق خبر دارید؟

  13. من نزدیک ۳ ساله ازدواج کردم خسته شدم از دست شوهرم چیکار کنم نه اخلاقی خواسته های منو براورده میکنه نه مالی نه حتی جنسی

  14. روحیم خیلی داغون من ابرو برام خیلی مهم الان دیگه روحم مرده،من هیچ دلیلی توش نمی‌بینم همسرم از اول همینطور بوده احساسم دوست دارم نبینمش،من در شرایطی نیستم که بتونم تصمیم بگیرم،من از آبروم فقط حاضرم بمیرم چون اگه پیش کسی دهن باز کنم همسرم صدتا حرف دروغ ناپسند تحویل اونا میده،دیگه روحم مرده،تورا خدا کمکم کنید

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      دقیق متوجه نشدم که منظور شما از آبرو چی هست؟ نگران نگاه های دیگران هستید؟ اگر در زندگی خودتان احساس آرامش و امنیت ندارید، سلامتی روحی و جسمی خودتان برایتان مهم است. چرا باید به رابطه مسموم ادامه بدهید؟ مگر این مردم از درد شما می دانند؟ مگر با شما زندگی می کنند؟ مگر از بار شما برمی دارند؟ چرا باید نگاه دیگران اینقدر مهم باشد که مردن را ترجیح بدهید بر تصمیم درست؟
      اگر مشکل شما نگاه دیگران است اول باید خودتان از یک طرح واره درمانگر کمک بگیرید.‌

  15. سلام من از دست شوهرم خسته شدم دلسرد شدم نمی دونم باید چیکار کنم هیچ وقت با من مشورت نمی کنه هیچ وقت هم موفق نبوده. به حرف خانوادش رودر وایسی با همه داره نه گفتن یاد نداره دست بزن داه ۴ تا بچه دارم ۲۰ ساله ازدواج کردیم نمی تونم دیگه چشممو روی همه چی ببندم خسته شدم بچه هام جوون شدن خواسته هاشون زیاد شده منم کم آوردم به خواسته هامون رسیدگی نمی کنه بازن مثل حیوون رفتار می کنه نمی پرسه چه میخوای یا می خواین هیچ وقت. تصمیم خاصی ندارم می خوام راهنمایم کنین چیکار کنم ممنون

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      همسر شما زیر دست پدر و مادر سخت گیری بزرگ شده است که هیچ وقت کارهای خوبش دیده نشده است. همواره بیشتر از آن، از او خواستند. از طرف دیگر مدیریت صحیح و حل مسئله در خیلی از کارها یاد نگرفته است. با شما به گونه ای رفتار می کند که پدر و مادرش با خودش رفتار کرده اند. الان حق و حقوق خودش را نمی شناسند ، اولویت های خودش را تشخیص نمی دهد، در برابر افراد قدرتمند تسلیم می شود و در مقابل افراد ضعیف همانند دیکتاتور عمل می کند.
      شما نباید در مقابل ایشان ضعیف و درمانده باشید. همواره باید اقتدار خودتان را حفظ کنید. با احترام از حقوق خودتان دفاع کنید. مرزها و محدودیت ها را مشخص کنید.

  16. من 25 ساله که ازدواج کردم الان سه فرزند 20 و18 و8 ساله دارم شوهرم هر چه که سنش میره بالا بد اخلاق تر میشه نمیشه باهش دو کلمه حرف زد عصبانی که میشه هر چی جلوی دستش باشه پرت میکنه یا حتی کت کاری هم میکنه الان با خانواده من هم رفت و آمد نمیکنه میگه شما هم نباید برین دیگه واقعا خسته شدم

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      احتمالا تغییراتی در زندگی همسرتان بوجود آمده است، مثلاً بازنشسته شده یا شغلش را از دست داده است. یا از نظر جسمی مشکلی پیدا کرده است. یا بچه ها نوجوان هستند، نمی تواند ارتباط خوبی با نوجوان ها برقرار کند، به هر حال نمی تواند با چالش جدید کنار بیاید. دقیق توضیح ندادید اما احتمالاً افسرده شدند.شما بیشتر با ایشان همدلی کنید و از ایشان بخواهید از یک روانپزشک و روانشناس کمک بگیرند.

  17. من شوهرم خیلی دوستم داره..بهم محبت میکنه ولی وقتی یه اتفاق کوچیکی میفته سریع عصبی میشه و داد میزنه و توهین میکنه..بارها ازش خواستم نکنه ولی میگه من اینجوری ام و اگه نمیتونی تحمل کنی برو…مشاوره هم نمیاد..کلا خیلی بداخلاقه ولی من رو دوست داره…منم نمیدونم بخاطر اخلاقش جدا بشم یا بخاطر دوس داشتنش بمونم و زندگی کنم..بچه هم نداریم..راستش منم دوستش دارم و دلم نمیخاد ازش جدا بشم..لطفا راهنمایی کنید

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      شما در یک فرصت مناسب بنشینید، محدودیت ها را مشخص کنید. ایشان از کودکی محدودیتی نداشتند و یاد نگرفتند چگونه خشم خود را کنترل کنند. الان ایشان را راضی می کنید که از کمک های تخصصی روانشناسی کمک بگیرند.
      اگر مشکل ایشان فقط کنترل خشم است، خودتان هم می توانید کمک کنید. موقعیت ها و شرایطی که ایشان عصبانی می شوند را شناسایی کنید و اجازه ندهید تکرار شوند. وقتی عصبانی هستند فاصله بگیرید. موقعی که آرام هستید یاد بدهید، چطور زمانی که خشم سراغشان می آید، حالت های بدنی خود را بشناسند، نفس های عمیق بکشند، آب سرد بخورند و به صورت بزنند و از موقعیت فاصله بگیرند و در آن شرایط حرف نزنند که تبدیل به پرخاشگری شود.
      از طرف دیگر هر موقع از شما یا کس دیگری ناراحت می شوند همان موقع بگویند من ناراحتم یا عصبانی هستم از این کار شما. این کار باعث می شود ناراحتی های جزیی روی هم تلمبار نشوند و یه باره انفجار رخ ندهد.

  18. سلام من ۳۹ سالمه با شوهرم خیلی مشکل دارم وفقط به خاطر یه پسر ۱۸ ساله که دارم باهاش تاالان زندگی کردم او یه ادم هوس باز ب این کاراش بین منو خانوادمم خراب کرده بخدا دیگه خیلی از دستش خسته شدم باهاشم حرف میزنم میگه من عوض بشو نیستم ناراحتی طلاق بگیر چند بارم خودش رفته درخواست طلاق داده ولی من بخاطر پسرم منصرفش کردم باور کنید نمیدونم دارم اشنباه میکنم یا زودتر ازش جدابشم لطفا راهنماییم کنید مرسی

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      شما می خواهید پسر ۱۸ ساله از این پدر چی یاد بگیرد. الان این پسر خودش تصمیم می گیرد با چه کسی زندگی کند. اگر خودتان شرایط اقتصادی خوبی دارید، حمایت خانواده را دارید، زودتر به این رابطه پایان دهید.

  19. سلام‌‌‌ من‌‌ شوهرم‌‌‌ خیلی‌‌ بداخلاق‌‌‌ دست‌‌بزن‌‌‌ داره. اصلا‌‌ حاضر‌ نیست‌‌ به‌ من‌ پول‌‌ بد‌ه‌‌‌‌‌ یا‌ چیزی‌‌ لازم‌‌ دارم‌‌ برام‌‌‌ بخره‌‌ من‌‌ هم‌‌‌ ماهیانه‌‌‌‌ مبلغ‌‌‌۵۰۰‌‌ تومان‌‌ بزور‌‌ ازش‌‌ میگیرم‌ و در‌‌ عوضش‌‌‌ کتک‌‌‌م‌‌‌ میزنه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چکار‌‌‌‌کنم‌‌‌‌‌‌‌ خودش‌‌ راضی‌‌‌بشه‌‌‌ به‌ من‌‌ پو ل‌‌‌بده. راستی‌‌ تازگیا‌‌‌ هم‌‌ جای‌‌ خوابش‌‌‌ جداست‌‌‌ هم‌‌ حرف‌‌‌ نمیزنه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ همش‌‌‌‌ تهدید‌‌ میکنه

  20. همسرم خیلی عصبی هست. واشتباهاتش روبه هیچ وجه قبول نمیکنه دست بزن داره هرچندروزیکبار دعوای شدیدی میکنه من خیلی جاهابسختی کوتاه میام. ولی خیلی سخته خیلی. توهین تحقیر ناسزا البته من هم خیلی عصبی بشم مقابله به مثل میکنم

  21. سلام من ۳۴ سال دارم و کارمندم شغلم شغل ازاد هست و همسن هستیم سه ساله ازدواج کردیم و بشددددت باهم بگومگو داریم شوهر من از لحاظ مالی ضعیف هست نتونسته علیرغم اینکه تحصیلات اکادمیک داره و رشته ی سختی خونده کار پیدا کنه لذا با اصرار باباش یه مغازه سوپرمارکت زده که الانم خیلی وضع مغازه بد شده نمیدونم باید بگم تقصیر این هست که اینقد شوهر من بداخلاق و بددهن هست یا چی خیلی درکش میکنم خیلی ولی اون بیست وچهاری مشغول بگومگو و دعوا و ایراد گرفتن و بهونه گیری و فحش دادن به زمین و زمان هست دائما چشام خیسه اشکه چون بشدت دلمو میشکنه سر کوچکترین مساله کوچکترین مساله بامن بحث میکنه من خیلی رعایت حالشو میکنم خیلی وقتا کوتاه میام ولی واقعا الان مریض شدم دیگه احساس میکنم خیلی بهم توهین میشه هیچ دل خوشی ای ندارم تو این زندگی خودم کارمندم کار بیرون میکنم و بشدتم توخونه بهش میرسم هی میگم درست میشه ولی خودم ازلحاظ روحی مریض شدم اوایل تقصیر من بود ولی همینکه فهمیدم تصمیم به اصلاح خودم گرفتم دقیقا اونجا که فهمیدم تصمیم گرفتم به اصلاح خودم و دارم تلاش میکنم برای زندگی اروم دیدم شوهرم اصلااااااااا میل به درست کردن نداره و خیلی وقتا دوس داره جداشیم ولی همینکه جدی میشه میترسه و پشیمون میشه و همه چیزو میندازه گردن من،نه سفری نه خوشی ای نه هیچی همش تو خونه منو اذیت میکنه رفیق مفیق نداره همین باعث شده خیلی زومه رو رفتار من و خانوادم،چندروز پیش داداشم و اون یکی دامادمون سر یه مساله ی مالی بگومگوشون شده بود ازشانس بد من این سر قضیه رسید،ازون روز احساس میکنم خیلی رفتارش بد شده چون یبار گفت میبینم اون یکی دامادا چطورین منم میتونم اونجوری رفتار کنم در صورتیکه تنها دلخوشی زندگیم این بود اگه هیچی نداره اخلاق نداره و اخلاق داره ولی انگار …..بارها تصمیم به خودکشی گرفتم ولی ازگناهش میترسم،خدامیدونه چقد زجر میکشم،باورکنید دائم وقت بامن بدرفتاره جلو خانوادش جلو خانوادم تو ماشین همه جا،منو تحقیر میکنه منو میکوبه داد میزنه الکی بی منطق بازی درمیاره،من گاها دعوام میشه باش گاها سکوت میکنم و ازدرون میشکنم ،من خیلی زیبام و هیچ مشکل ظاهری هم ندارم ازلحاظ ارتباط با زنای دیگه هم شکرخدا و الحمدلله همچین ادمی نیست بگم کسی دیگه رو دوست داره یا فلان….خیلی خیلی محجوب و ماخوذ به حیاست تو این موارد

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      ایشان در یک رشته سختی درس خواندند اما نتوانستند به هدفشان برسند. حتی در کار مغازه داری هم موفق نیستند. به شدت احساس شکست خوردگی دارند. افسرده شدند و شما را مورد آزار قرار می دهند. اگر می توانید با هم گفتگو کنید، ایشان را راضی می کنید تا از یک روانشناس با رویکرد طرح واره درمانی یا هیجان مدار کمک بگیرند. در صورتی که راضی نشدند، شما سود و زیان این رابطه را بررسی کنید و تصمیم بگیرید بمانید یا بروید.

  22. سلام وقتتون بخیر. من خانم ۲۴ساله ای هستم یه پسر ۲ساله دارم همسرم ب شدت تعصبی و بداخلاقه اجازه هیچ کاریو بهم نمیده نمیزاره حتی نفس بکشم میگه فقط با خودم حق داری جایی بری بعد جاییم میخوام برم نمیبره همش بهانه میاره دیگه خسته شدم ۳ساله ک دارم بزور تحمل میکنم الانم فقط بخاطر بچمه ک دارم ادامه میدم باهاش توروخدا بگید چیکار کنم خیلی ب طلاق فکر میکنم

  23. سلام من خیلی ب همسرم قول میدم ک رفتار هام رو درست کنم ولی نمی‌دونم چرا اینقدر کم اراده ام حالا بعد چهار ده سال دیگه میگه خیلی تحملت کردم دیگه نمیتونم خودمم دیگه رویی برای معذرت خواهی ندارم حالا با وجود دو تا بچه واقعا از دست خودم عصبانیم و دلم میخواد زندگیم رو نجات بدم کمکم کنید محض رضای خدا

  24. سلام من خانمی هستم ۲۷ساله شوهرمم ۳۱ساله ویک فرزند ۱۴ماه شوهرم خیلی عصبی هستش خیلی مغرور داره یکسره دعوامیکنه دست بزن داره همش میگه بزار بچه دوساله بشه طلاقت میده یا میکشمت بهش میگم میخوام برم خونه مامانم بهم میگه هرجادوست داری بروآزادی دیگه کاربه کارت ندارم توخداراهنماییم کنید دارم دیوانه میشم

  25. سلام.با همسرم چالش های زیادی دارم.اول اینکه همش دنبال ایجاد ناراحتیه.پشت فرمون.تو کار اداری و خانوادگی به عالم و آدم فحش میده.خیلی بد اخلاق و خیلی کم پیش میاد مهربون باشه و یا اصلا کلمات محبت آمیز از دهنش بیرون نمیاد یا تشکر.احساس میکنم فکر می‌کنه همه بدن حتی من یا خانوادش.رفتار تند و زننده ای هم نسبت به پدر من داره.البته پدرم و مادرم جلو همسرم با هم خیلی دعوا میکنن و یا به هم ناسزا میگن.پدرم همه فیلم ها رو بلند بلند توضیح میده و نمیگذاره کسی ببینه و یا کنترل پیششه تمام زمان شبکه هایی رو میزنه.اما خب همسرم بهش بی محلی میده.توهین نمیکنه اما سر بالا جوابش رو میده.از همه ی استرس ها تو زندگی خسته شدم

  26. سلام من چندساله با همسرم مشکل دارم اخلاق همسرم کلا قابل تحمل نبوده کلا محدودم کرده باهیچ کسی رفت وامد نمیکنه وبا یه خانمی هم که میگه جای خواهرمه ارتباط داره که هزاربارسراون بحث و دعوامون شده یه بارم ۴ ماه اومدم خونه مادرم دوباره بعد بچه دار شدن اون زنه رفت وامدش به خونه قطع شد ولی همچنان باهم درارتباط بودن بعد ۵سال دیگه بی احترامی وتوهین وتحقیرشو نتونستم تحمل کنم دوباره ده ماه موندم خونه پدری وشدیدا افسردگی حاد دارم وتحت درمان ام دوسالی تواین مدت که خونه پدری بودم من با یه نفر دیگه ارتباط داشتم الان که برگشتم خیلی عذاب میکشم خیلی احساس خفگی میکنم طوری که هزاربار میخوام خودکشی کنم ممنون میشم برام راه چاره ای بفرمایید

  27. سلام وقتتون بخیر من ازدواج کردم ۳ سال هم هس خونه دارم مشکلم اخلاق های شوهرمه خیلی عصبانی میشه بد اخلاق هم شده البته این اخلاقش جدیدا اینطوری شده نمیتونم حرف باهم بزنیم اگه هم بزنیم دعوامون میشه خیانت هم کرده بهم ۲ بار خواستم ازش طلاق بگیرم خودش التماس کردکه جدا نشیم گفت بار آخرمه و دیگه انجام نمیدم الانم بهش اعتماد ندارم هرموقع میرم کنارش گوشیشو ازم قایم میکنه نمیذاره ببینم تا سوالیم میپرسم کیه دعوا میکنه خسته شدم از این وضع لطفا کمکم کنین

  28. من مدت یک سال و نیم میشه ازدواج کردم شوهرم همیشه همه کار هاش رو از من مخفی می کند و با خانواده اش بشتر در جریان می گذارد حتی مسایل خودمون رو من از این وضعیت خیلی ناراخت بودم شب گذشته دیدم باز هم تو اطاق مادر شوهرم رفته و درو قفل کردن و صحبت می کنند امشب هم دیدم که با خواهر شوهرم تنهایی از خونه زده بیرون نصف شبی پای تلفون حرف میزنه خیلی ناراحت شدم و باهش بحث ام شد و وقتی به مادرش بی احترامی کردم یه مشتی کوبید رو شونه ام یعنی برای اولین بار بود منو زد خیلی احساس بدی دارم با وجود که خیلی دوسش دارم اما میخوام بمیرم ولی دیگه نبینم اش البته ما یه دختر هم داریم

دیدگاهتان را بنویسید