آیا به دنبال روش رفتار با مادر شوهر پرتوقع، حسود یا خودخواه هستید؟ شاید او همیشه میخواهد در تمام مهمانی و مراسم شما حضور داشته باشد، حالآنکه شما میخواهید یک سری از مراسمها را به طور خصوصی و برای خود برگزار کنید. شاید امادر شوهر شما سعی میکند در همهچیز نظر دهد، از غذا گرفته تا لباس و تربیت فرزندان . هر مسئلهای که دارید، باید راهی برای برخورد با دخالت مادر شوهر خود پیدا کنید. در ادامه راههایی را برای بهبود روابط عروس و مادرشوهر عنوان میکنیم.
در این مقاله از سایت مشاوره باما به موضوع روش رفت و آمد با خانواده شوهر، سیاست رابطه و رفتار با خانواده همسر می پردازیم:
زندگی همه ما بر اساس انتخاب هایمان شکل گرفته است. انتخاب میکنیم کجا کار یا زندگی کنیم. حتی دوستان و شریکمان را خود انتخاب میکنیم. اکثریت در انتخاب همسر خود تصمیم میگیریم با چه کسی ازدواج کنیم (اگر قصد ازدواج داشته باشیم) و زمانی که به شخصی در رابطه متعهد شدیم قبول میکنیم به او و تمام ارزشها و عزیزان همسر خود احترام بگذاریم. در بسیاری از موارد، اعضای خانواده افرادی اند که شخص در ازدواج به همراه خود میآورد. البته ما میتوانیم شریک زندگی خود را انتخاب کنیم اما خانواده همسر را خیر.
حفظ رابطه با خانواده شوهر ممکن است برای ما سخت باشد. همه افرادِ درگیر با این موضوع به دنبال تغییر و مدیریت رفتار با اعضای جدید خانواده شوهر هستند. والدین نیز در تلاش برای تنظیم یک رابطه جدید با فرزندشان و ایجاد یک رابطه جدید با عروس یا داماد خود هستند.
زوج نیز در حال ایجاد و بهبود رابطه و انتخابهای خود هستند. اگر این انتخاب ها با آن چیزی که در تصور والدین است مغایر باشد، ممکن است این موضوع از سوی خانواده همسر بهعنوان طردشدگی قلمداد شود که باعث ایجاد اختلاف با خانواده شوهر در روابط شود.
والدینی که فرزندشان را به واسطه ازدواج از خود دور میبینند و به دنبال حفظ رابطه بیشتری با فرزند خود هستند، ممکن است فردی مستبد یا مداخله جو به نظر برسند. دلایل زیادی میتواند به اختلاف با خانواده شوهر منجر شود.
بر اساس سالها تجربه در امر مشاوره ازدواج و خانواده، اختلاف با خانواده همسر میان مادرشوهر و عروس رایجتر است. اگر برقراری رابطه با خانواده شوهر خود را چالشبرانگیز میبینید یا اگر خانواده شوهر خود را دوست ندارید؛ نکات زیر میتواند مفید باشد:
حد و حدود رفت و آمد با خانواده شوهر را اعلام کنید
آیا راغب هستید هر پنجشنبه شام مادر شوهر خود را ملاقات کنید؟ آیا دوست دارید در عید نوروز سه ساعت در تعطیلات به دیدارشان بروید؟ اگر تصمیم به داشتن فرزند دارید، دوست دارید چه نوع رابطه ای باهم داشته باشند؟ اگر شما و همسر تان در رابطه با رفت و آمد با خانواده همسر اختلاف نظر دارید، میتوانید با دلیل و منطق با یکدیگر صحبت کنید و به تفاهم برسید.
بر روی نکات مثبت رابطه با خانواده شوهر تمرکز کنید
وقتی شخصی را نمیشناسید، ایجاد رابطه با او سخت است. ازاینرو سعی کنید تجربیات زیادی با یکدیگر به اشتراک بگذارید. فعالیتی مانند یک سفر یا مهمانی را برنامهریزی کنید. سعی کنید در مورد چیزهای کوچک از خانواده شوهر خود نظر بخواهید. مثلاً از مادر شوهر خود بپرسید، در یک وعده غذایی فامیلی چه غذاهایی سرو کنید یا چه ظروفی بیاورید.
ارتباط با خانواده شوهر یک رابطه طولانیمدت است پس ارزش سرمایهگذاری دارد
در اکثر مواقع به حداقل رساندن رابطه با افرادی که دوستشان نداریم نسبتاً آسان است. بااینحال، در یک ازدواج یا یک رابطه تعهدمندانه، دستیابی به توافق در ارتباط با دیگران ارزشمند است. جنبههای خوب رابطه با خانواده شوهر و نکاتی که در مورد آنها دوست دارید را بشناسید.
احساسات خانواده همسر را درک کنید
وقتی مادر شوهر از شما میپرسد: “چرا پیش ما نمیآیید؟” یا “چرا اینقدر از ما فاصله میگیرید؟” سعی کنید بهجای انتقاد از رفتار خانواده شوهر ، احساساتِ پشت این حرف را درک کنید.
خانواده همسر احتمالاً سعی در کنترل شما ندارند و یا قصد ندارند بگویند چهکاری انجام دهید. آنها صرفاً سعی دارند احساس خود را با شما در میان بگذارند. مانند “دلم برای شما تنگ شده و دوست دارم که زمان بیشتری را با شما بگذرانم”.
زبان عشق مادر شوهر چیست؟
گری چاپمن کتابی با عنوان ۵ زبان عاشقانه بهعنوان راهکاری برای داشتن رفتار صحیح با خانواده همسر منتشر کرده است. زبان عشق رفتار با مادر شوهر یا پدر زن چیست؟
آیا آنها واقعاً هنگام دریافت هدیه از شما قدردانی میکنند؟ آیا آنها از پیشنهاد کمک در کارهای خانه قدردانی میکنند؟ ایجاد رابطه ای که در آن قدردانی خانواده شوهر از زحمات شما زیاد باشد هم باعث میشود شما احساس مثبتی داشته باشید و همچنین منجر به برقراری رابطه بهتر با خانواده همسر میگردد.
همه رویدادها نباید تمامی اعضای خانواده همسر را شامل شود
اگر به هر دلیلی از بودن در کنار بعضی اعضای خانواده همسر ( مثلاً مادر شوهر یا خواهر شوهر ) لذت نمیبرید، تلاش کنید (یا اجازه دهید) آنها فرزندان و نوه های خود را ببینند. مادربزرگها ممکن است از گذراندن وقت با بچههای شما برای چند ساعت یا حتی چند روز هیجانزده شوند. در این مدت شما هم فرصتی برای رسیدگی به امور شخصی خود دارید.
شریک زندگی و فرزندان را مجبور به قطع رابطه با خانواده شوهر نکنید
شما ممکن است رفتار خانواده همسر خود را دوست نداشته باشید و ممکن است در رابطه با سبک فرزند پروری با مادر شوهر خود اختلاف نظر داشته باشید. اما اجازه دهید که فرزندان شما با پدربزرگ و مادربزرگ خود وقت بگذرانند. جلوگیری از ایجاد رابطه با خانواده شوهر میتواند آسیب جدی بر تربیت فرزندان داشته باشد. (مگر اینکه بدانید آنها در این رابطه آسیب می بینند). اگر همسر شما دوست داشته باشد که زمان بیشتری را با پدر و مادر خود بگذراند (با شما یا بدون شما) و شما از این کار او جلوگیری کنید منجر به درگیری و دعوای زن و شوهر میشود.
در رفت و آمد با خانواده شوهر خود، حد و مرزی تعیین کنید
انجام این کار در همان اوایل رابطه به بهبود رابطه با خانواده همسر کمک میکند. به والدین همسر خود اطمینان دهید که آنها عضو مهمی از خانواده شما هستند. با این کار به آنها میفهمانید که تعیین این حدومرزها به بهبود روابط کمک میکند نه اینکه فکر کنند قصد دارید با آنها قطع رابطه کنید.
اگر تمایل داشتند که بیشتر با خانواده همسر در ارتباط باشید، سعی کنید بهطور ویژه بپرسید: “آیا ساعت ۱ تا ۳ روز یکشنبه آزاد هستید؟” یا ” آیا میخواهید برای دو شب آخر هفته آینده به دیدارمان بیایید؟” اگر تمایل داشتند که بیشتر از روزهایی که شما دوست دارید در کنار شما باشند، بهسادگی بگویید “برای ما بهتر است که دو روز پیش ما باشید”
روابط خانوادگی همسر شما با خانواده خود دیرینه است
ممکن است از شیوه برخورد همسر با خانواده خود احساس ناراحتی کنید و ناگهان متوجه شوید که همسر شما با اعتمادبهنفس در برابر مادرش نمیتواند رفتار کند! ممکن است نگرانکننده باشد اما سعی در تغییر رفتار همسر خود را نداشته باشید. رابطه شوهر با خانواده خود و نحوه رفتار او با والدینش (خواهر و برادرش) بعید است تغییر زیادی کند. (بااینحال، اگر برخی جنبههای این تعامل به نظر میرسد که برای همسرتان مضر و خطرناک است بهتر است از مشاوره خانواده کمک بگیرید.)
در برخورد با خانواده شوهر شفاف باشید
اگر در اوایل ارتباط با خانواده شوهر خود مشکل دارید، سعی کنید مستقیماً با آنها صحبت کنید. این کار نهتنها نشانه احترام به خانواده همسر است، بلکه به جلوگیری از سوءتفاهمها در رفتار با خانواده همسر نیز کمک میکند.
ارتباط با خانواده شوهر ممکن است یکی از چالشبرانگیزترین مشکلات زندگی مشترک باشد، اما تلاش برای بهبود رابطه با خانواده شوهر برای ادامه زندگی ارزشمند است.
9 کاری که وقتی از خانواده ی شریک زندگیتان خوشتان نمی آید، باید انجام دهید
در صورتی که برای یک مدت زمان نسبتاً طولانی با شریک زندگی خود بوده اید، احتمالاً فرصت ملاقات کردن با خانواده اش را پیدا کرده اید. این کار معمولاً لذت بخش است زیرا جدی بودن رابطه تان را ارزیابی می کند. اما چه می شود اگر از خانواده ی شریک زندگیتان خوشتان نیاید؟ در واقع، این معمولاً بدور از ذهن نیست. ما نمی توانیم با هر کسی کنار بیاییم و هیچ اشکالی ندارد اگر نخواهید با افرادی که چندان دوستشان ندارید، معاشرت کنید. زن ها معمولاً چیزهایی از قبیل «من از خانواده ی دوست پسرم خوشم نمی آید» را تنها به دوستانشان می گویند در حالی که کاری در این زمینه انجام نمی دهند. اما نظرتان چیست اگر بگویم که در واقع می توانید وضعیت کنونی را بهبود دهید؟ در ادامه، 9 کاری که وقتی از خانواده ی شریک زندگیتان خوشتان نمی آید، باید انجام دهید، آورده شده است.
1- صادقانه با شریک زندگی خود حرف بزنید
برای گفتن این نوع جملات عجله نکنید. سعی کنید کمی بهتر خانواده ی شریک زندگیتان را بشناسید و اگر همچنان از آن ها خوشتان نمی آید، باید این موضوع را به شریک زندگیتان بگویید. این موضوع اهمیت دارد زیرا در صورتی می توانید از شرایط ناخوشایند بعدی اجتناب کنید که شریک زندگیتان از این موضوع مطلع باشد. ممکن است شما را برای ملاقات های خانوادگی غیرضروری دعوت نکند یا بتواند میزان تماس شما با آن ها را محدود نماید. شریک زندیگتان باید از این موضوع مطلع شود زیرا این تقصیر شما نیست. ما نمی توانیم انتخاب کنیم از چی کسی خوشمان بیاید و از چه کسی بدمان بیاید. علاوه بر این، در صورتی که شریک زندگیتان از این موضوع باخبر نباشد، نمی تواند درک کند که چرا رفتارتان هنگام بودن با اعضای خانواده و بستگانش تغییر می کند. در مجموع، او باید در هر صورت از این موضوع مطلع شود.
2- بیشتر لبخند بزنید
این در واقع یک لاپوشانی عالی است. آن ها هرگز نمی توانند ذهنتان را بخوانند و از احساس واقعی شما نسبت به خودشان باخبر شوند. به علاوه، این حقیقت دارد که لبخند زدن می تواند حال و هوای شما را بهتر کند و شما به حال و هوای خوب در شرایطی که مجبور هستید با خانواده ی شریک زندگیتان وقت بگذرانید، نیاز پیدا خواهید کرد.
3- روی حرف خود بایستید
واکنش هایی که از سمت خانواده ی شریک زندگیتان نمایان می شوند، متفاوت خواهند بود اما باید نحوه ی مدیریت شرایط را بدانید. به هر کسی که دوست دارد شما را با این تفکر که کاری از دستتان بر نمی آید، مسخره کند، ماهرانه نشان دهید که تحمل چنین رفتارهایی را ندارید؛ حتی اگر این رفتار از سوی اعضای خانواده ی شریک زندگیتان باشد. شما باید همیشه از خود دفاع کنید اما باید مراقب باشید. گاهی اوقات، لازم است تا ساکت بمانید زیرا ممکن است هم برای خود و هم برای شریک زندیگتان مشکل درست کنید. به عنوان مثال، در صورتی که آن ها با نیش و کنایه با شما صحبت می کنند، شما نیز می توانید همین رفتار را با آن ها داشته باشید. فقط سعی کنید مشهود نباشد.
4- در صورت امکان، از ملاقات با اعضای خانواده ی شریک زندگیتان اجتناب کنید
بهترین گزینه برای شما، صرفاً معاشرت نکردن با اعضای خانواده ی شریک زندگیتان است؛ البته اگر برایتان امکان پذیر است. شما می توانید به دورهمی های خانودگی نروید، شریک زندگیتان می تواند پیش شما بماند و غیره. روش های بسیار زیادی برای اجتناب از ملاقات با اعضای خانواده ی شریک زندگیتان به گونه ای که متوجه ی عدم علاقه ی شما نسبت به خودشان نشوند، وجود دارند.
5- با آن ها از راه دور و مودبانه رفتار کنید
هرگز فراموش نکنید که ادب، کلید جای گرفتن در دل والدین است. این که شما را دوست داشته باشند، برایتان بهتر است؛ حتی اگر شما آن ها را دوست نداشته باشید. علاوه بر این، آن ها والدین شریک زندگیتان هستند. بنابراین، با داشتن رفتار تا حد امکان مودبانه به آن ها احترام بگذارید در حالی که فاصله ی خود را نیز با آن ها حفظ می کنید. از آن ها زیاد سوال نکنید اما تک تک سوالاتشان را جواب دهید. علاوه بر این، اگر همیشه با آن ها خوب و مهربان باشید، هیچ آسیبی به شما نخواهند زد. این می تواند محافظ شما در شرایطی باشد که بحث و اختلاف نظر به وجود می آید. هیچ گاه وارد دعوا با خانواده ی شریک زندگیتان نشوید زیرا اگر تنها با یکی از اعضای خانواده ی او مشکل داشته باشید، آن ها ممکن است پشت سرتان حرف بزنند و بددهنی کنند.
6- جلوی شریک زندگیتان از خانواده ی او شکایت نکنید
در صورتی که این کار را انجام می دهید، احتمالاً باعث می شوید تا شریک زندیگتان عذاب وجدان پیدا کند. در واقع، بهتر است که اصلاً شکایت نکنید. این کار کاملاً غیرضروری و بیهوده است. همانطور که گفته ام، از هرگونه نزاع و دعوا بپرهیزید.
7- تماس خود را محدود کنید و بیش از اندازه در مورد خود صحبت نکنید
اگر اولین چیزی که هنگام صحبت کردن از اعضای خانواده ی شریک زندگیتان به ذهنتان خطور می کنید، این است که «من از خانواده ی دوست دخترم خوشم نمی آید» یا چیزی شبیه به این، لازم است تا تماس خود با آن ها را محدود کنید. شماره ی تماس خود را به آن ها ندهید یا آن ها را در پلتفرم های مختلف شبکه های اجتماعی دنبال نکنید. علاوه بر این، بهتر است که اطلاعات کمی از شما داشته باشند. دلیل آن ساده است؛ سوالات کمتری در مورد امتحانات، کار، سلامتی و غیره از شما خواهند پرسید. از شریک زندیگتان هم بخواهید که شماره ی تماستان را به خانواده اش ندهد. به دلایلی، والدین (به خصوص مادرها) اغلب به دنبال شماره تماس هستند. به منظور جلوگیری از چنین شرایطی، تنها از شریک زندگی خود بخواهید تا بهانه ای بیاورد و از دادن شماره ی شما به خانواده اش اجتناب کند.
8- هرگز شریک زندیگتان را در وسط قرار ندهید
این نکته را به خاطر داشته باشید. هرگز کاری نکنید که شریک زندگیتان مجبور باشد بین شما و خانواده اش انتخاب کند. حتی در چنین شرایطی هم قرار نگیرید. به عنوان مثال، اگر دیر شده است و با خانواده اش دعوا کرده اید، شریک زندگیتان را وارد این ماجرا نکنید. آن ها احتمالاً هیچ ارتباطی با این موضوع ندارند. شما باید درک کنید که شریک زندیگتان نمی تواند خانواده اش را انتخاب کند. من بسیاری از خانم ها را می شناسم که ادعا می کنند «من از خانواده ی دوست پسرم خوشم نمی آید» و انتظار دارند که او نیز طرف آن ها را بگیرد. عصبانی نشوید اگر شریک زندیگتان نمی خواهد وارد این دعوا شود. این بدان معنی نیست که او ضعیف است. فراموش نکنید که این خانواده ی اوست که بزرگش کرده اند و به او کمک کرده اند تا به کسی که امروز هست، تبدیل شود.
9- با نزاکت رفتار کنید
حتی اگر شما را مسخره کردند، هرگز نباید با تندی با آن ها برخورد کنید. علاوه بر این، کلمات خود را عاقلانه انتخاب کنید و خود را عصبانی نشان ندهید. در حد امکان، سعی کنید ناراحت و عصبانی نشوید. این کار باعث می شود که شما برنده ی چنین موقعیت هایی شوید و با نشان دادن ادب و نزاکت خود ثابت می کنید که چقدر مودب هستید.
با شوهر خود در مورد نحوه رفتار با خانواده همسر گفتگو کنید
سعی کنید در کمال آرامش همسر خود را متقاعد کنید تا به شرایط از دید شما نگاه کند تا هردو از همین ابتدا به همنظر بودن و در یک تیم بودن عادت کنید. آسانترین راه برای انجام این کار آن است، طوری مسئله را مطرح کنید انگار که قصدتان فقط بهتر کردن اوضاع، هم برای خود و هم برای مادرشوهر آیندهتان است. همسر خود را ترغیب کنید تا گفتوگویی با مادر خود داشته و از احساس رضایتی که در زندگی زناشویی شما وجود دارد و همینطور هیجان تان برای آینده صحبت کند.
این زمان همچنین فرصت مناسبی است تا به خاطر زحمات مادر شوهر از او تشکر کنید و به او بگوید که همچنان نقش مهمی در زندگی شما دارد. نامزدتان باید مادرش را در جریان بگذارد که پذیرای شما بودن بهعنوان یک زوج موجب خوشحالی او میشود.
بااینکه شوهر شما دیگر بچه نیست، اما برای مادرش هنوز همان پسر کوچولوی همیشگی است و خوشبختی فرزندش مسئلهای بزرگ در زندگی اوست. اگر شما متوجه این واقعیت شوید، راحتتر با بداخلاقیها و سختگیریهای مادر شوهر خود برخورد می کنید. بهعلاوه، این کار باعث میشود نهتنها شمارا فرد مهمی در زندگی فرزندش، بلکه فرد مهمی در زندگی خود نیز بداند.
مطالب مرتبط: شوهری که پشت زنش نیست
نحوه رفتار با دخالت مادر شوهر
دستهبندیهایی که در ادامه مشاهده میکنید، دستهبندیهایی است که روانپزشکی به نام دکتر تسینا و نویسنده کتاب چطور در کنار هم شاد زندگی کنیم انجام داده است.
نحوه رفتار با مادر شوهر حسود
ویژگیهای یک مادر شوهر حسود شامل این موارد است:
- سرد رفتار میکند یا انتقادگر است چراکه حس میکند شما جایش را در زندگی پسرش گرفتهاید.
- با شما حس رقابت دارد یا شاید کلاً با زن های دیگر هم احساس رقابت میکند.
درهرصورت، بهترین راه برای رفتار با مادر شوهر حسود این است که با آرامش و خونسردی واکنش نشان دهید، نه اینکه بهتندی از خود دفاع کرده و جوابش را بدهید.
در برخورد با مادر شوهر حسود طوری رفتار کنید انگار که او اشتباه کرده و شما میخواهید لطفی در حقش کرده و رفتار او را نادیده بگیرید. مستقیم به او نگاه کرده، لبخند بزنید و هیچ حرفی نزنید. احتمالاً بعد از گذشت 30 ثانیه سعی میکند حرفش را پس بگیرد. این کار باعث حفظ آرامش بین شما و همسر تان هم میشود.
مطالب مرتبط: فرق گذاشتن بین عروس ها
نحوه برخورد با مادر شوهر وابسته
اگر مادرشوهرتان دائم سعی دارد شمارا به خانهاش بکشاند و برنامههایتان را خراب کند، پس جزو دستهبندی مادرشوهر وابسته است. شما و نامزدتان باید باهم همفکری کرده و اوقات مساوی را برای گذراندن با هرکدام از خانواده ها اختصاص دهید. بعدازاینکه تصمیمتان را گرفتید، قاطعانه و باملاحظه، مادرشوهر خود را در جریان بگذارید و پای حرف خود بایستید. او باید متوجه باشد که شما خانواده جدیدی تشکیل دادهاید و با آنها هم در ارتباط خواهید بود، اما نه اینکه دم به دقیقه در کنار آنها باشید.
رفتار با مادرشوهر خودخواه
مادر شوهر خودخواه در مورد همهچیز نظر میدهد. از مدیریت امور مالی گرفته تا نحوه رفتار با دیگران و شیوه نظافت منزل و تربیت فرزندان. سیاست رفتار با مادر شوهر پرتوقع و مغرور این است که بهجای اینکه سعی کنید از خودتان دفاع کنید، ببینید که چطور میشود حرفهایش را نادیده بگیرید. اگر آرام بمانید، بیتوجهی کنید و مسئله را رها کنید، خرده نظراتی که میدهد تبدیل به مسئلهای بغرنج نخواهند شد. بههیچوجه هم سعی نکنید زندگیتان را مطابق میل مادرشوهر خود بسازید چراکه این راه پایانی ندارد و فقط موجب بروز اختلافات خانوادگی میشود.
روش برخورد با مادرشوهر کنترل گر
این مادر شوهر که نیتش خیر است، یاد نگرفته که زوج را به حال خودشان رها کند. مادر شوهر کنترلگر با رفتار خود رابطه را خراب میکند. بااینکه در ابتدا ممکن است عالی به نظر برسد، مخصوصاً اگر در خرج و مخارج کمک میکند، اما ممکن است بخواهد شمارا نمکگیر کرده و در ازای کارهایش چیزی از شما بخواهد. بهتر است قبل از قبول کردن هر کمکی از سوی خانواده شوهر بهایی که لازم است برای آن بپردازید را در نظر بگیرید.
نحوه رفتار با مادر شوهر پرتوقع
این مادرشوهر همواره بیپول است و مدام در پی قرض کردن پول یا وام گرفتن است. مسلم است که پسرش نسبت به او احساس مسئولیت میکند اما مهم است که با یکدیگر محدودیتهایی را تعیین کنید. بهطورکلی در مورد مشکلات مالی با او صحبت کرده و قرار ملاقات بگذارید. شاید لازم باشد بپذیرید او به کمک احتیاج دارد، اما حتماً باید حدومرزهایی در رفتار با مادرشوهر پرتوقع تعیین کرد.
روش برخورد با مادر شوهر غرغرو
وقتی اوضاع برخلاف میل مادرشوهر ایرادگیر پیش میرود، دائم غرغر میکند. اما شما باید از خودتان مراقبت کرده و راهی پیدا کنید تا این رفتار او مشکلات در زندگی مشترک شما ایجاد نکند. اگر شما یا شریکتان مدام تسلیم خواستههای او میشوید، رابطهتان به نابودی کشیده خواهد شد. در حال حاضر در مورد رابطهتان، باید حرف خودتان بر حرف والدینتان اولویت داشته باشد. با همدیگر سعی کنید تنها زمانی به غرغرها واکنش نشان دهید که بر حق هست و یکدیگر را با شوخی و محبت کردن به آرامش دعوت کنید.
رفتار با مادر شوهر پرحرف و قضاوت گر
اگر مادرشوهرتان طرز لباس پوشیدن، نحوه مدیریت پول، شیوه رفتار با همسر و عقاید شما را تائید نکرده و همسرتان تحت تأثیر افکار او قرارگرفته، پس مدام بحثوجدل خواهید داشت و هیچچیزی از خوشیهای رابطه نخواهید فهمید. به یاد داشته باشید که خانواده همسر هرگز نباید از شما بخواهند چکار بکنید و چهکار نکنید و شما هم نباید تحت تأثیر افکار والدینتان در مورد همسرتان قرار بگیرید. حالا این شما هستید که قوانین را تعیین میکنید.
سیاست برخورد با دخالت مادر شوهر
دخالت مادر شوهر بیشتر زمانی که پای بچهها وسط باشد اذیت میکند. اگر او مراقب بچههاست و کاری که شما میخواهید را انجام نمیدهد، با همسر دعوا نکنید. اگر برخی کارها یا قوانین هست که میخواهید بچهها آنها را انجام داده و به آنها پایبند باشند، اما پدربزرگ یا مادربزرگ پدریشان اهمیتی نمیدهند، شاید بهتر است وقتیکه با بچهها میگذرانند را محدود کنید. شرایط پیچیدهای است اما با همسرتان در یک تیم کارکرده و آن را حلوفصل کنید.
رفتار با مادر شوهر بد و زبون نفهم
اگر مادرشوهر شما جزو هیچکدام از دستهبندیهای بالا نیست اما همچنان با او مشکلدارید، وقت آن است که حل این مسئله را در اولویت قرار دهید. اگر مشکلاتی که مادرشوهرتان ایجاد کرده جزئی هستند و دقیقاً نمیدانید بر سر چه در جنگ و جدال هستید، میتوانید از کمک مشاوره خانواده یا زوج درمانی بهره بگیرید. بهتر است سریعتر اقدام کنید تا وضع بدتر نشود.
در صورتی که از خانواده ی شریک زندگیتان خوشتان نمی آید، واقعاً برایتان متاسف هستم. این در واقع یک بار سنگین و شرایط ناخوشایندی است و شما به تمام قدرت این دنیا برای تحمل رفتار اعضای خانواده ی او نیاز خواهید داشت. دلیل عدم دوست داشتن شما حتی مهم هم نیست. همین است که هست. فکر می کنم که این نه نکته برایتان مفید واقع شده باشند زیرا می توانند به شما در اجتناب از بسیاری از شرایط دشوار کمک کنند.
منبع: www.lovearoundme.com
سلام من باردارم و نمیدونم این مشکل فکری من ناشی از هورمون های بارداری یا خیر . من و همسرم در شهر اصفهان زندگی میکنیم خانواده بنده در شهرستان و خانواده ی همسرم در نزدیکی خانه ما ساکن هستند . مشکل من با خانواده همسرم هست احساس میکنم بیش از حد در زندگی ما دخالت میکنند مثلا انتظار دارند هر شب برای شام به خانه آنها بریم و کل جزئیات زندگی را برایشان تعریف کنیم از طرفی همسرم هم در برابر رفتار مداخله ای آنها سکوت میکنه گاهی اوقات هم یواشکی همه چیز را براشون تعریف میکنه از طرفی در برابر بقیه رفتار های اونها سکوت میکنه مثلا در مورد خونه ای ک ما در آن ساکن هستیم همسرم زمانی ک مجرد بوده پول این خونه را به پدرش داده و پدرش هم قبلا اینو تایید کرده و خونه به نام پدر شوهرمه والان میگن که این خونه را بنام شوهرم نمیزنن و ما تا هر موقع که بخواهیم میتونیم فقط اینجا مثل مستاجر زندگی کنیم و شوهرم هم هیچ واکنشی به این حرف نشون نداده از طرفی اگه بخوام باهاش صحبت کنم بهم میگه دیوونه میگه مشکل از توهه. و کلا به مادرش وابسته است و هر تصمیمی برای زندگی بخوایم بگیریم نظر اخر نظر مادرشونه ولی در ظاهر همسرم با من صحبت میکنه و میگه هرچی تو بگی ولی اخرش حرف مادرش را عملی میکنه و این موضوع منو بشدت عصبی کرده
سلام من متاهل هستم ازدواج کردم خیلی با همسرم خوب بودیم درسته دعوا میکردیم اما باز آشتی میکردیم وقتی چند ماه زندگی کردم توی خونه ی مادرشوهرم همش دخالت کرد توی زندگی ما و توی دعوا های ما دخالت میکرد چون توی یه خونه با شوهرم و مادرشوهرم زندگی میکنیم یه دعوایی شد سر مادرشوهرم دعوای بدی شد که مادرشوهرم هم داخلش بود شوهرم یهو از این رو به این رو شد سه روز پیش من نخوابید رفت پیش مادرش خوابید توی این سه روزی که اونجا بودم شوهرم درخواست طلاق رو با مادرشوهرم دادن بعدش به من گفتن برو خونتون منم با گریه و زاری رفتم خونه ی مادرم و شوهرمو بغل کردم اونم گریه میکرد بعدش اومدم خونه ی مادرم که منو بلاک کرد شوهرم از همه جا بعدش الان هشت ماه شده که خونه ی مادرمم خبری هم از شوهرم نیست هشت ماهه من ندیدم شوهرمو و همش ابلاغیه از طرف دادگاه میاد اصلا شوهرم اینجوری نبود بخدا نمیدونم چیکار کنم
سلام منو شوهرم ازوقتی خونه خودمون اومدیم اختلاف داریم خانوادش توهمچی دخالت میکنن و بعد میگن مافقط نظرمیدیم حتی درمورد بچه دارشدنمون هم دخالت میکنن و میگن برین از بهزیستی بچه بگیرین چون با مادرشوهرم اینا یه ساختمونیم و اونا دوطبقه بالاترهستن هروز معمولا میره اونجاو من ازشون بخاطر همینکه دخالت میکنن حرفمون شده چنروز پیش شوهرم اومد و گوشیشو گذاشته بود کنارش صدامو ضبط میکرد ومیگفطلاهات روبده بفروشم ماشین بگیرم و من مخالفت کردم و دعوامون شد الان۳روزه خونمون نیومده و درضمن دفعه قبل که دعوامون شده بود طلاهامو برده بود داده بود به مامانش و هرچقد پرسیدم ازش گفت نمیدونم و وقتی به مادرش گفتم گف عصبی بود و آورد داد به من خیلی ناراحتم اونم گف ازمادرم پول میگیرم و ماشینو میزنم به اسم مامانم منم گفتم پس طلاهاروفروختی بزن به اسم من .شوکه شد وگف من به اسم تو هیچی نمیزنم گفتم پس اعتماد نداری.نمیدونم چیکارکنم درضمن قبلا یبار درخواست طلاق داده بعد خانوادش و خانوادم گف دوماه صبرکنید جورنشدید اونموقع.و من حس میکنم کدوماه روبرای این گفته که طلاهامو بگیره ازم بعد واینکه۵ماهه با من رابطه ی زناشویی نداره و محبت هم که هیچی اولش بخاطراینکه زگیل تناسلی داشت میگف ولی بعد گف عمدا نمیخوام و درمان نکرده خودشو
من مشکلم با مادرشوهرم و شوهرمه واقعا حالم بده قبلا افسردگی داشتم و چهار ماه قرص مصرف کردم دوبار هم خودکشی کردم تو دوران عقد بخاطر فشار های شوهرم الانم ۲۰ روزه زایمان کردم و باز هم افکار خودکشی میاد سراغم میترسم بلایی سر خودم یا نوزادم بیارم دوتا خواهر شوهر ۲۶ و ۲۱ ساله دارن که مجردن امروز رفته بودن عروسی مادر شوهرم که عمل زیبایی معده انجام داده تو خونه تنها بود منم تازه حالم یکم روبه راه شده بهش زنگ زدم گفتم نمیتونم بیام پایین غذا چی بیارم برات هرچی اسرار کردم گفت نه نمیخوام شوهرم و پسرم بیان بعد هیچی نگفتم شوهرم که اومد پایین خونه مادرش زنگ زد زود واسه مامان اش بزار منم گذاشتم بالا که اومد دیدم عصبی و ناراحته پرسیدم چته باز داد زد یه سر به مامانم میزدی منم عصبی شدم گفتم مگه من بارداری ۳۰ روز مریص بودم کسی سر زد زنگ زد یا یه لقمه غذا آوردن برام دعوامون اوج گرفت به پدر مادرم توهین کرد به منم خیلی توهین کرد حرفاش همش تو گوشم تکرار میشه میخوام برم خونه پدرم بگم تا منو جدا نکردن از این حیاط نمیام ولی نیاز به مشاوره دارم اینقد گریه کردم میترسم شیرم خشک بشه
همه ی دعواهامون بخاطر مادر پدر همسرم بوده همیشه ( خیلی زیاده مشکلاتمون با خانوادش) اول اینکه خانواده همسرم ( مادر شوهرم ۴۷ سالشه و پدر شوهرم ۵۰ ) و خیلی دخالت تو زندگیمون میکنن و همش میخوان اختلاف بندازن چیزایی که اذیتم میکنه و ازشون دیدم اینه که ۱_ عقد کرده بودیم و من تنهایی رفته بودم خونه پدر شوهرم و پدر شوهرم ازم پرسید چندبار با پسرم رابطه جنسی دارین در هفته؟؟ و این سوال رو در نبود همسرم پرسید که من خیلیییی ناراحت شدم از سوالشون ۲_ مادر شوهرم ۴۷ سالشه و همش با من حس رقابت داره موهای من مشکی و بلنده ایشون هم از روزی من عروسشون شدم دقیقا موهاشونو بلند کردن و همش مشکی میکنن شال هر رنگی بخرم همون رو میخرن کتونی سفید خریدم فرداش دیدم خریده و پاس کرده ۳_ مادر شوهرم واقعا رفتاراش اذیتم میکنه معذرت میخوام اندام جنسی ایشون یعنی برجستگیشون رو همش به روی همه میارن یعنی براشون مهم نیست شوهر من که پسرشونه اونجا حضور داره یا نه همش میگه باس…ن من بزرگه و مردا خوششون میاد همش لباس های بد و جذب میپوشه لباس زیرشو حتی جلوی همسر من عوض میکنه و من واقعا از این رفتار ناراحتم که همسر من بخواد اینجوری مادرش رو تو این وضعیت ببینه حتی یادم میاد یکبار همسرم گفت به من لطفاً تو خیابون خم نشو توام مثل مادر من ببخشید ..با…سن بزرگه زشته بقیه بد نگاه کنن خوشم نمیاد
من یه خواهر شوهر دارم که چتدسالیه شوهرش فوت کرده و دوتا بچه ۱۳ و ۹ ساله داره ، الان چند وقته که میره سرکار و شبها بجه هاشو میاره خونه ما و حتی صبحا نمیاد دنبالشون ومادرشوهرمم کلا خیلی طرفدار خودشو بچه هاش هستن بارها زنگ من زده که حواستون باشه اصلا درک ندارن که مام مشکل و بدبختیای خودمونو داریم و همیشه نمیتونیم در دسترسشون باشیم و من گفتم که بجه هاش بزرگن و باید یاد بگیرن تنها بمونن اما اونا خیلی بچه ها رو لوس کردن وافعا کلافه شدم از دستشون.خانواده همسرم شهرستانن فقط زمستونا میان ،مادرشوهرم فکر میکنه پسرش باید هرکاری داره انجام بده و همیشه ازمون توقع داره و خودشم هیچ کاری واسمون نمیکنه ،منم یه بچه ۲ ساله دارم ولی بخاطر اون دیگه کارم رو ادامه ندادم چون کسی نبود که نگه داره بچمونو حتی به خواهرشوهرم که بیکار بود اون زمان نگفتم که بچمو نگه داره اما حالا پر پرو هر شیفت که میخاد بره از قبلش میگه بچه هاش صدبار زنگ بزنن که از سر شب بیان تا فردا عصرش بمونن ،مام زندگی داریم نیستیم خونه حایی میریم هفته ای دوسه شب اینجوری میشه نمیشه اخه ، حتی با مادرشوهرمم یه بحث کوچیکی داشتم سر این قضیه همسرمم گفته بهشون که نا نمیتونیم اما اونا بازم به کارشون ادامه میدن و ذره ای قدردان نیستن و حالا دیگه همسرمم داره کوتاه میاد بس که مامانش غر میزنه سرش و منت میزاره ،بنظر شما بچه هایی به سن ۱۳ و ۹ سال نمیتونن تنها بمونن واقعا؟؟ ایا من دارم اشتباه میکنم ؟اخه من خیلی همیشه مهربون بودم و هواشونو داشتم اما اونا نه هیچ جا هوای منو نداشتن و پشتم درنیومدن حتی شب عروسیمون ذره ای کمک نکردن و حتی یه کادو ندادن و ابروی منو بردن جلوی همه با این وجود من همیشه سعی کردم خوب باشم و به روی خودم نیاوردم .ببخشید صحبتم طولانی شد چون دیگه نمیتونم تحمل کنم خواهرشوهرنو .ممنون از شما
سلام من و همسرم هشت سال ازدواج کردیم دو تا بچه داریم هفت و دو ساله اوایل خیلی خیلی بهم علاقه داشتیم و زندگی مون عاشقانه بود منم احترام خانواده همسرم میگرفتم کارهای خونه مادر شوهرم انجام میدادم بهشون محبت میکردم رفت و آمد میکردم تا اینکه دو سال پیش اولین اختلاف مون ایجاد شد خواهرش با خواهر من دعوا کرد و کلی بهش بد و بیراه گفته بود و خواهرم جوابی نداده بود منم به خواهرش پیام دادم و ازش گله زیادی کردم و از گروه خانوادگی شون لفت دادم خلاصه همسرم سر اینکه با خواهرش دعوا کردم کلی بد بیراه بهم گفت و گفت باید با خواهرم و شوهرش قطع رابطه کنم و منو محکوم کردن اینو بگم که دو تا خواهر داره که هر دو بارها طلاق گرفتن و با همه سر کوچک ترین چیزها دعوا میکنن اما من هیچ وقت بهشون بی احترامی نکردم اون مسیله گذشت و پای من از خانه خواهرم ب مدت یک سال قطع شد و شوهرم حتی سر اون قضیه منو زد و دیگه از اون زمان محبت سابق رو بهش نداشتم اصصصلا تا اینکه چند وقت پیش باز خواهر دیگش کلی گله گذاری خاله زنکی و کلی باز بد و بیراه و آه و نفرین که خدا ابروتو ببره و … خانوادهش هم اینبار حق رو بمن دادن و همچنین شوهرم و با او قطع رابطه کردیم اما صحبتش که میشه میگه خواهرم چندان هم بد نبوده و خوبی هم داشته نیازی نیس آنقدر قط رابطه کنی و … از این ناراحتم که همیشه پشتیبان خانواده ش و شدیدا متعصبه دربارشون و حسودیش میشه من با خانوادم بگردم یکبار برم خونه مادرم فوری میگه برو سر ب مادرم بزن خواهرات نمیان خونمون تو چرا میری او خودش اجازه داره ایراد خانوادم بگه من اگر ی ایراد واقعی بگم یقه ام میگیره از محبت هام پشیمونم نمیدونم چکار کنم میخام دیگه مثل سابق باهاشون خوب نباشم
سلام ببخشید من 6ساله ازدواج کردم، خونه مادر شوهرم زندگی میکنم خیلی دخالت میکنه خودشو همه کاره زندگی من میدونه ، میخواد تصمیم گیرنده تو زندگی من باشه ، خیلی از کارها با شوهرم حرف میزنه ، شوهرم با خیلی از کارهای من مشکل ندارن ولی فرداش خرفش عوض میشه میدونم مار مامانشه ، نمیذاره اینطور که دوست دارم زندگی کنم منم خسته شدم بلند شدم اومدم خونه بابام شوهرم روز اول زنگ زد گفت باشه میریم مستأجری ، ولی دیگه از اون روزه دیگه خبری ازش نیست مامانش یادش میده ، الان مشاوره میخوام ، میدونم مادر شوهرم شوهرمو پر میکنه ، شما بگید من چیکار کنم ، به شوهرم پیام بدم ، زنگ بزنم
سلام دوستان درد ودلای همه ی خانمها از دست خانواده همسر رو خوندم این مشکلات برای اکثر عزیزان هست حتی خودمن هم درگیرش هستم
دلیلش اینه که متاسفانه همسران ما سیاست مردانه ندارن واین طرز رفتار و گفتار یک مرد هست که زن وزندگی رو میسازه که متاسفانه آقایون بلد نیستن
آقایون طوری رفتار میکنن که همسرش احساس حسادت کنه فکر کنه به اون توجهی نمیشه یا بین مادرش وخودش تبعیض قائل میشه
چی بگم خودتون اذیت نکنید اینا درست شدنی نیستن طبق آمار اکثر مردان خانوادشون رو به همسرشون ترجیح میدن ودوست دارن مادرشون اگه فحشتم بده رو سرشون نگهشون داری ودندون رو جیگر بزاری جالب اینه که زبان تشکر هم ندارن
باید حق شونو بزاریم کف دستشون تا حد خودشونو بدونن
من با خانواده همسرم تو یه حیاط زندگی میکنیم خونه مون جداست ولی حیاطمان نه من خودم ادمی هستم که دوست ندارم یکی رو ناراحت کنم در کل ادم ملاحظه کاری ام دخترم سیزده سالشه و بعضی وقتا که من از خانواده همسرم ناراحت میشم یه موقع که میرم خونشون میاد منو با یه بهانه ای صدا میزنه در کل دوست نداره که برم اونجا اولا که بچه تر بود این رفتار و نداشت یا اگرم بود زیاد حساس نبودم روش البته اینم بگم مادر شوهرم طلاق گرفته و پدر شوهرم یه زن دیگه گرفته دخترم بیشتر مواقع از ش ناراحت میشه ناگفته نمونه که اونم زن خوبیه ولی من احساس میکنم که منو فقط به خاطر کار کردن دوست داره من از روزی که عروس این خانواده شدم باهاشون خیلی صمیمی بودم یه مدت هر هفته خونمون برای شام یا نهار دعوت میکردم ولی الان به خاطر اینکه بعضی وقتا یه دلخوریایی پیش اومده دیگه هر کاری میکنم که دوباره رفتارم مثل قبل باشه نمیشه همیشه همین زن بابای شوهرم میگه من تورو مثل دخترم میدونم ولی یه وقتایی جایی دعوت میشه خونه فامیل خودش منو با خودش نمیبره ولی من هر جا برم بهش میگم البته بیشتر وقتا بهش میگم نمیاد اینم بگم اگه بهش نگم و جایی برم فوری ناراحت میشه ورفتارش عوض میشه حتی اگه دکتر هم برم ومسیرش دورتر با شه هم باز ازم ناراحت میشه فکر میکنه من برای تفریح دارم میرم اینو بگم که تقصیر خودمم هست که از اول هیچ مرزی برای خودم نزاشتم وفکر کردم اونم مثل مادر خودمه بیشتر وقتا میرم خونشون اگه خواهر شوهرم اونجا باشه اصلا انگار منو نمیبینه و بیشتر با دخترش با هم حرف میزنن منم دیگه میبینم زیاد با من حرف نمیزنه زیاد اونجا نمی مونم البته من اولا خیلی تو کارای خونه کمکش میکردم به خاطر اینکه پاش درد می کنه ولی الان نه اینکه بگم هیچ کمکش نمیکنم و این هم ادامش میدونم طولانی شد دخترم همیشه از این موضوع ناراحته میگه چرا هیچی بهشون نمیگی من فقط سعی میکنم کمتر برم اونجا اگه ازم بپرسن چرا ناراحتی بهشون میگم ولی تا حالا نپرسیدن واگرم مقصر باشن جوری بی خیال میشن که همش خودت مقصر میشی دخترم میگه چرا من همش باید از تو دفاع کنم منم میگم هیچ وقت به خاطر من خودت واز چشم ننداز این مشکل همیشگی منه خواهشا راهنمایی کنید
سلام خسته نباشید ، خواهر شوهر من یک سال و نیمه ازدواج کرده از وقتی که پاش رو گذاشته خونه ی شوهر همش تیکه و کنایه از طرف مادر شوهرش و خواهرشوهرش میشنوه ، شوهرش هم طرف مادرشه اصلا مهر و محبتی به همسرش نداره با هم حرف زدن ولی مشکلشون که برطرف نشد بدتر هم شد اصلا به همسرش محل نمیزاره چند دفعه خودش شنیده که همسرش به مادرش گفته من به شما محل میزارم که زنم حرص بخوره لجبازه ، خواهرشوهرم این دفعه اومده خونه باباش میگه نمیتونم رفتارشون رو تحمل کنم … خسته شدم ، بنظرتون باید چیکار کنه میگه میخام طلاق بگیرم ، این کار درستیه؟
سلام من یه چهار سالی میشه ازدواج کردم یک سال با خانواده شوهرم زندگی کرم هر زمانی که براشون کار میکردم منو دوست داشتن ولی اگه یه دقیقه مینشستم کلی غر میزدن کنایه میزدن الانم سه ساله اومدیم خونه خودمون الان یه بچه مدرسه ای داره به گفته که باید هر روز برم دخترشو از مدرسه بیارم منم روم نشد? بگم نه الا نمیدونم چیکار کنم
یک سال میشه که متاهل شدم، تو این یک سال خیلی سعی کردم خانومم با خانواده م ارتباط قوی داشته باشه، اما متاسفانه هر کاری کردم نشد
میخاستم بدونم با شوهری که خیلی دستش خالیه ازدواج کرده ومادرش از لحاظ مالی عالیه وهیچ کمکی به پسرش نمیکنه که ما مجبور هستیم برای یک وام به صد جا رو بزنیم ولی اون هر روز بیشتر از قبل طلا بخره باید چه کار کنم ایا نباید توقع داشته باشم پس چرا برای پسر خود که میدونستن چیزی نداره زن گرفتن برای یه پسره دیگش طلا داده
سلام من خانواده شوهرم همش اسم دختر خاله شوهرم که قبلاً میخواستش همش اسمش ومیارن.شوهرم جوابشون ونمیده.خیلی سخنم میشه.چه کارکنم.
سلام خانواده شوهرم خیلی تا به حال بی احترامیم کردن الان باز میخوان اشتی کنن چجوری رغبت کنم نگاشون کنم. اونا ادمای بد گو و بد دهنی هستن زندگیم خیلی مشکل داره و وجود مشکلات توی زندگیم باعث خوشحالی اونا میشه چکار کنم
من و همسرم ۱۰ سال قبل ازدواج باهم بودیم و به دلیل مخالفت خانواده اش نیاز بود که خودمون کامل مستقل شیم و در صورت مخالفت پدر و خانواده اش ازدواج کردیم حتی پدرش سر عقد حضور نداشت و اینکه طی این دوسال کلا رابطه اش با پدرش و فامیل قطع شده فقط مادر و خواهرش میان خونمون میبیننشون یعنی حتی پدربزرگش هم تماس میگیره جواب نمیده دل بریده از همه مدام هم به من گفته که کاری نکن تو هم بذارم کنار. چند وقت پیشم هم از خواهرش ناراحت شد دوماه کلا به خواهر و مادرش زنگ هم نزد حالشون رو نپرسید که باز خودشون پیگیر شدن. من هیچ تقصیری نداشتم این وسط البته از همسرم بپرسید میگن مقصر تمام مشکلات منم و اینکه خودش اشتباه کرد نتونست عصبانیتش رو کنترل کنه دست درازی کرد و دلم رو شکوند و توهین کرد. این رفتارها چند باری تکرار شده ولی نهایت یه روزه رفع شده ولی این دفعه من واقعا حسم بهش بد شده نمیتونم حتی نگاهش کنم بدم اومده ازش میدونمم اینقد مغرور هست که همینجوری ادامه بده و نیاد سمتم و خودش رو مقصر ندونه ولی دیگه دوست ندارم این رفتارا باز تکرار بشه یه جایی باید بفهمه نباید دست درازی کنه ما قصد داریم بچه دار شیم اگر فردا جلوی بچم این کار رو کنه چی دوست ندارم منی که این همه سختی کشیدم پا به پاش با بقیه براش یکی باشم و قدرمو ندونه
دوست عزیز ما نمی تونم افراد رو مجبور به انجام کاری کنیم به هر دلیلی ممکنه که اونا یکی از فرزندان رو حمایت بیشتری کنند ، این میتونه به رابطه والدین با فرزندشون قبل از ازدواج و یا بعد ازدواج برگرده، اینکه چرا والدین نمیخان این فرزند رو حمایت کنند. اما حواستون باشه که وقتی والدین همسر حمایت مالی دارند ممکنه به خودشون اجازه دخالت در زندگی فرزندان بدهند مثلا چرا زیاد خرج میکنید چرا اینقد مهمون دعوت کردید ویا …. که این خودش باعث بحثها و جنجالهای زیادی میشه. شما از اول وضعیت همسرتون رو دیدید و پذیرفتید و الان کمک کنید باهم تا از این شرایط نامساعد عبور کنید
غر زدن ، مقایسه کردن،تحقیر کردن … باعث میشه نه تنها مشکلتون حل نشه بلکه روابطزوجی شما هم به خطر میافته. اگه میتونید که عواقب کمک گرفتن از والدین همسر رو بپذیرید دنبال راهی برای به دست آوردن دل اونها داشته باشید و زبان عشق اونا رو پیدا کنید و برای این کار از همسر تون کمک بگیرید. در هررصورت جواب من به شما اینه که نباید از اونا توقع کمک داشته باشید و اگه کمک کردن از لطف اونهاس و شما همسرتون رو برای کمک نکردن والدینش شماتت نکنید
من دخالت خانواده همسرم زیاده، خونه مستقل نداریم، شوهرم هم هیچ حریم خصوصی ای برای زندگیمون قائل نیست، اخیرا دروغ و پنهان کاری هم زیاد شده بنظرم حتی دچار طلاق عاطفی شدیم یک فرزند یک ساله دارم میخواستم بدونم راهکارم چیه؟
سلام من ۲۵ سالمه شوهرم ۳۴ سالشه سه ساله ازدواج کردم طبقه بالای خونه مادرشوهرم زندگی میکنیم مادرشوهرم خیلی دخالت میکنه اصلا حریم شخصی اونجا نداریم به شوهرم گفتم خونه جدا بگیریم اول گفت باشه بهم فرصت بده منم سه ساله هی فرصت میدم ولی چند ماهه میگه خونه نمیگیرم شوهرم محل کارش دوره عسلویه کار میکنه دوهفته اونجاس یه هفته میاد خونه منم به خاطر این حرفش و تصور اینکه تا اخر عمرم باید پیش مادر شوهرم زندگی کنم حدود دوماه پیش خودکشی کردم از اون موقع تا حالا باهم قهریم البته چند روز پیش از سرکار برگشت اومد دنبالم با عموهاش ولی گفت من خونه مستقل نمیگیرم منم گفتم بر نمیگردم البته من همسرم رو دوست دارم نمیخوام کار به جدایی بکشه
من مادرشوهرم چندروزه لباس کوتاه میپوشه ک خم میشه همه چیش معلوم میشه خواهرشوهرم تذکرداده ولی میگه هواسم نیست ولی لباسشو عوض نمکنه قبلا اینجوری نبوده من بایدچکارکنم
سلام من ی دختر ۲۰ ساله هستم که تقریبا دو ساله نامزدم و تحصیلاتمم دیپلم هستش راستش من اوایل نامزدیم خیلی خوشحال بودم و احساس رضایت نسبت به نامزدم و خانواده اش داشتم و رابطه خیلی خوبی با نامزدم داشتم و خیلی همو دوس داشتیم اما بعد گذشت تقریبا ی سال انگار تازه خانواده شوهرمو شناختم فهمیدم که مادرشوهرم ی آدم غیبتی و حرف درست کن و اعصبی هستش که هر موقع اعصبی شد به آدم گیر میده و باعث اذیت طرف میشه تا حدی که روزایی که من خونشون بودم طوری با من برخورد میکرد که من و از خونشون بیرون کنه بعد از این قضیه بیرون کردن انگار روش تو روم باز شده و هر موقع دلش میخواد حرفای بد و زننده ای بهم میزنه و من از این موضوع واقعا ناراحتم بیشترم بخاطر اینکه شوهر تحت تاثیر حرف های مامانش قرار میگیره و گاهی اوقات مثلا بهم میگه مامانم از اینکارت تو خونه خوشش نیومد یا این لباستو نمیپسنده یا میگه که تو دختر تنبلی هستی و غیره همه اینا باعث شده که من دیگه علاقه ای به رفتن خونشون نداشته باشم و اخلاقم با نامزدم عوض شده از اینکه نمیتونه حمایتم کنه و حرف مادر و خانوادش و قبول داره با اینکار بهم فشار میاره منو ناراحت میکنه و الان من نسبت به این رابطه حس خوبی ندارم هی دوس دارم که ازشون دورتر بشم با این وجود که امکانش نیست
عزیزم تا دیر نشده جدا شو .خودتو درگیر این زندگی نکن.نامزدت الان حمایتت نمیکنه بعدا دیگه اصلا حمایت نمیکنه
سلام من تازه عقد کردم و قراره ازین به بعد بیشتر وقتا خونه مادر شوهر باشم چگونه رفتار کنم که رابطه ها حفظ بشه و احرام ها از بین نره
سلام وقت بخیر …من عاشقانه همسرم رو دوست دارم ….مادر شوهرم وقتی همسرم رو میبوسه خیلی اذیت میشم گاهی حتی نگاهشون نمیکنم ….حتی اگر توی واتساپ پیام عاشقانه به همسرم بده خیلی اذیت میشم …نمیدونم چیکار کنم واقعا دارم اذیت میشم
اره صددرصد حق میدم تشکر از شما
میشه یکی به من کمک کنه که
من یک خواستگار دارم البته مجازی و می خواد به مادرش در مورد من بگه که باهم آشنا شدیم و میگه احتمالا ازت می پرسه می خوای با پسرم ازدواج کنی یا نه
میشه بگین من با مادرش چطور صحبت کنم
با مادر شوهری که پسرهای دیگشو واسه اینکه از سر خودش واکنش میفرسته خونه ما چیکار کنم برادرشوهرام رسما با ما زندگی میکنن من دیگه از این وضع متنفرم یه مشت حول آویزون خجالتم نمیکشن خودشو میزنه به مریضی وای فشارم رفت بالا داداشت بیکارن تو خونه موندن که چی شوهر من با خودش ببره سره کار منم خدنگ بپز و بشور و بساب واسه اینا راضی که نیستم ایشالا بمیرن راحت شم جرات ندارم حرف بزنم شوهرم کتک میزنه خدا منو از اینا نجات بده
مادرشوهر من ک تعداد زیادی از موارد بالا رو باهم داره و ب محض اینکه ب خواسته هاش نرسه، گریه میکنه، و پدرشوهرم ک واقعا رابطه ی خیلی خوبی باهم داشتیم رو پر میکنه و اونم قطعا طرف زنش رو میگیره!
از نظر ایشون من حق رفتن ب خونه ی مادر خودمو ندارم و کل تایمی ک همسرم داره مختص مادرشه!هربار پامو میذارم خونه ی مامانم) و متاسفانه از اونجایی ک همیشه زنگ میزنن ما داریم میایم خونتون و میگم خونه مادرمم، بلافاصله بعدش یا گریه داریم یا داستان.. ایشون عقیده دارن ک اگه میپرسم کجا میرین، شما نباید بگین جایی کار داریم!چی میشه اگه بهم توضیح بدین کجا میرین و چیکار دارین! ایشون معتقدن ما باید همسایه اونارو ک رابطه ی خوبی دارن باهم، حتما دعوت کنیم خونمون! معتقدن با تمام افرادی ک تو فامیل دوسشون دارن و ما باهاشون خیلی اوکی نیستیم، مجبوریم رفتو امد کنیم!معتقدن تو مهمونیا کنار هم نشستن منو همسرم واقعا زشته!!انقد زیاده ک حالا حالاها تمومی نداره.. اخرشم همیشه با گریه و مقصر نشون دادن من، خودشو مظلوم میکنه! همسرم طرف منه ولی بازم این همه تنش تو ۷ ماه بعد ازدواج ب نظرم خیلی زیاده، هرروز ب ی نحوی اعصابمونو خراب میکنه واقعا نمیدونم دیگه چیکار باید بکنم.. و جوونه.. ۲۱ سال ازم بزرگ تره.. هم سن مادرمه ولی کلی تفاوت رفتاری و درک و شخصیتی دارن باهم. اینجوری بگم ک این خانوم حتی ی ذره درک تو وجودش نیست، ن فقط نسبت ب من، نسبت ب بچش حتی.. همسرم خسته از سرکار میاد من نمیبینمش، اکثرا ی ساعت بعد رسیدنش میخوابه، مادرش میگه از سر کار بیاین اینجا، اینجا استراحت کن!!میگه ی روز تعطیلی اونو بیاین اینجا کنار ما باشین! و من ب عنوان ی تازه،عروس هیچ سهمی از شوهرم نباید داشته باشم!کل هفته تنها، ی روزم ک خونس کلا در اختیار اونا باید باشیم!
ازمادرشوهرم متنفرم خیلی بهش رسیدگی کردم مثل مادرم حسابش کردم روچشمام گذاشتمش الان منونمیخواددوست داره خونه روول کنیم ولی جایی نداریم بریم همه چی گرونه به من تهمت دوزدی میزنه همش میگه وسایلمودزدیدی همش دعوامیکنیم خسته شدم ازاین زندگی دوست دارم برم برنگردم الانم بام لجه ازم متنفره بام حرف نمیزنه همش بهم شک میکنه همش باشوهرم سرخانوادش دعوامیکنیم اوناهم خوشحال میشن ازدعوامون بیشتربامن لج میفتن تابیشتردعواکنیم دوتادختردارم نمیتونم ولشون کنم بگین چیکارکنم همش سعی میکنم صبورباشم ساکت باشم تادعوانشه ولی ادم خسته میشه چقدرتحمل چقدرزور
سلام صبحتون بخیر، من به تازگی ازدواج کردم و مشکلی با همسرم ندارم بلکه با مادر همسرم دارم، و نمیدونم شاید تو این قضیه بهتره همسرم پشتیبانیم کنه که نمیکنه. مادر همسرم مادر مهربون و خوبی هست ولی برخی رفتارش منو آزار میده که بلد نیستم چگونه باهاش برخورد کنم. ممنون میشم راهنماییم کنید. مشکلم اینه که وقتی جایی غیر از خونه مادر همسرم میریم، مثلا برادر شوهر و … مادرشون به من هم میگه بلند شو و کار کن، این حس بدی بهم میده، حس میکنم یک گارسن آماده ام که همش منتظرم کسی بهم دستور بده چیکار کنم. من که مدرک فوق لیسانس دارم و تو اون خونه مهمونم نمیخوام کسی بهم بگه چیکار کنم و بلند بشم کار کنم، جمله ای که با خودم میگم اینه که “کلفت که نیستم”… نمیدونم چیکار کنم که دیگه این اتفاق نیافته. ممنون میشم راهنماییم کنید. همسرم لیسانس هستن و بنده فوق لیسانس. در حال حاضر خانه دارم
ما الان سه ساله ازدواج کردیم و مادرشوهرم توی مساله بچه دار شدن ما خیلی دخالت میکنه ،با اینکه دوریم ازشون ، ولی وقتی تلفنی صحبت میکنیم و یا ملاقاتشون میکنیم مدام میگه کی بچه دار میشید ، منم در جوابش میگم انشاالله در وقت مناسب! ولی مگه ول میکنه ، میگه وقت مناسبش الانه، واقعا برام دردناکه این پیگیریش ، واکنشم باید چی باشه ؟باید چی جوابش رو بدم ؟ممنون میشم راهنماییم کنید ??با همسرم صحبت کردیم تا ایشون از این به بعد جواب پدر و مادرشون رو بدن در مورد مساله بچه دار شدن ! و من خودم رو ناراحت نکنم .همسرم بینهایت مهربونه هم نسبت به من هم نسبت به خانواده اش . جوری که حرفی روی حرف پدر و مادرش نمیزنه و بینهایت براشون احترام قائله و این موضوع هم بینهایت ناراحتم میکنه و البته نگران! چون من خیلی آدم حساسی هستم ! و همیشه بابت این موضوع خودمم اذیت میشم . پیشاپیش ممنونم از راهنماییتون ???
سلام من باهمسرم خیلی مشکلات دارم یکیش اینکه زودعصبی میشه و همیشه مادر و پدر منو تو بحث فحش میده اما تا من میخام مث خودش بگم میزنه منو یا میگه فقط من میگم تو نگو بیشتر نگران اینم ک بچم یادبگیره من چیکار کنم دست بزن داره میگه اگ تو اسم مادرمم بیاری میبرمت خونش یا زنگ میزنی میگی ببخشید ک اسمتو اوردم حالا من نمیدونم کوتاه بیام یا نه؟چون من با مادرش زیاد همکلام نمیشم همسرم ازاین موضوع ناراحته همیشه چون از مادرش بی نهایت بی احترامی دیدم. من توقع داشتم همونطور ک ب من تذکر داد بی احترامی نکنم ب مادرشم تذکر بده اما نگفت. یک شبانه روز عصابم خورد بود ولی چیزی نمیگفتم تااینکه شب همسرم اومد خونه سر صحبتو باز کرد و من دوباره گفتم ک چرا ناراحتم و شروع کرد ب طرف داری از مادرش ک خوب کرده گفته خودم اجازه دادم دخالت کنه دلش سوخته برام و فش ب مادر من. و خب منم شروع ب فش کردن دادم و پاشد منو زد حتی خفم کرد و میزو کوبید ب پام. دقیقا منم همینو بهش گفتم ک چه ربطی ب اون داره اون که دخالتی نکرده اصن خبر نداره از چیزی ولی باز فش داد. اینم بگم ک ما دو ماه پیش ی دعوای بدی کردیم و منو برد خونه مادرش ما ب رومون نیاوردیم ک دعوا کردیم تااینکه مادرش خیلی در روهست اومد من بوس کنه بااینکه میدونس از روبوسی خوشم نمیاد بهش گفتم صورتم عرقیه نمیتونم روبوسی کنم یهو شوهرم گفت منم ایندفه مادرتو ضایع میکنم و….
سلام خاله ها و دایی ها وخانوادشون خیلی تو مساعل مادرم من پدرم و برادرم دخالت میکنند تو هر شرایطی دخالت میکنند همش حال خودمون را بد میکنند ما را تحت فشار روانی قرار میدهند طوری که تو زندگی کنترل خود را ازدست میدهیم و به جون هم می افتیم باید چکار کنم چه شکایتی از این حیوونها میتونم بکنم خواهشاً همینجا بگید
من 9ماهه عقد کردم از وقتی نامزد شدیم و خونه مادرشوهرم پا گشا شدم با وجود شناختی که ازش دارم میبینم مادرش دخالت میکنه حتی توی پوشش مکه مثلا این لباس چیه پوشیدی کهنه است همین رفتارهای اون منو عذاب میده و با شوهرم بخاطر مادرش بحث میکنیم که جلوی مادرت وایستا البته اونم یکی دوبار بهش گفته پوشش زنم به خودش ربط داره ولی دیروز باهام قهر کرد و حتی گوشی رو روم قطع کرد منو ببین بلاک گذاشت اکثر مواقع بخاطر بقیه این کارها رو بکنه من با خودم میگم اولویت ش نیستم بارها گفته ما بدرد هم نمیخوریم موندم چیکار کنم جدا شم یا بمونم چون خیلی غرور داره و میگم حتما خونواده ش وبقیه اولویت هستن
سلام خانم خانه دار ۴۰ ساله هستم و متأهل،دیپلمه هستم و یه دختر ۱۵ ساله دارم.۲۰ ساله ازدواج کردم و همسرم ۱۹ سال اعتیاد داشت و مادر همسرم من را مقصر اعتیاد پسرش میدونه،درصورتیکه من خودم یه قربانی هستم،۲ سال پیش همسرم را برد پیش خودش و اصرار که ما از هم جدا بشیم،در صورتیکه ما در راه درمان در کنگره ۶۰ بودیم،توی این یک سال که همسرم نبود با پیام هایش خیلی دلم را شکونده،اگر عروس بدی براش بودم ،حداقل حرمت پرستاری من را نگه میداشت،چون مریض احوال است و من خیلی تو بیمارستان و خانه مراقبش بودم،ولی به من ظلم کرد و همچنان از من طلب داره،الان دارم با همسرم زندگی میکنم و به حمد الهی بهبودی پیدا کرده ولی رفتارهای مادرشوهرم باعث شده قطع رابطه کنم،الان مریض احوال شده و احتیاج به پرستار داره،پیغام داده که من را حلال نمیکنه،قابل ذکر است که تا حالا کوچکترین بی احترامی به ایشون نکردم،ولی دلم شکسته و دوست ندارم رابطه شروع بشه،منتها چون مریض شده از من متوقع است،همسرم با قطع رابطه موافق است چون دخالتهایش آسیب به زندگیمون میزنه.الان با توجه به بیماری مادرهمسرم،من وجودم پر از تنفر است و هیچ عشقی برای پرستاری از ایشون ندارم،و این احساس تنفر و سنگینی مرا آزار میدهد،ممنون میشم راهنمایی ام کنید،سپاسگزارم
من با مادرشوهرم تو یه خونه زندگی میکنیم،بخاطر شرایط مالی بد اومدیم پیشش خرج مارو یه سال ب عهده گرفته ،بعضی وقتها با منت غذا میپزه،من هم مقصر نیستم ک پسرش شرایط مالیش بد شده ،من هم هر موقه سر سفره ش میشینم مجبوری غذا میخورم ،حسم اینه ک چرا اینو درک نمیکنه ک پسرش مقصره ک زندگیمون اینجوری شده،هرچند ب پسرش میگفتم ک راهش اشتباهه میگف من خودم میدونم چیکار میکنم تو دخالت نکن ،طلاهامو فروخت هر چی داشتیم از دستمون رفته الانم مادرشوهرم با منت غذا میده توقعاتش هم زیاده ک مهمونم میاد باید تو پذیرایی کنی و…کارای خونه ب عهده توعه،من هم بعضی موقه ها انجام میدم بعضی موقه ها میگم ب من چه ،ب نظرتون تو این شرایط من چیکار کنم؟،الانم باهاش قهرم دلم نمیخاد باهاش حرف بزنم…
بنده با همسرم مشکی دارم شوهرم همش منو تو خونه تنها میزاره میره منم خسته میشم ازتنهایی حوصلم سرمیره نمیدونم چکارکنم چطوری رفتارکنم چی بگم ناراحت نباشه اخه هروقت میگم چرا منو تنها میزاری میری دعوامون میشه. با مادرشوهرم زندگی می کنیم اون دخالت می کنه به زندگی ما دیگه به خدابریدم خسته شدم نمیدونم چکارکنم ازون طرف هم به خودم عارمیدونم قهرکنم برم خونه پدرم لطفا راهنماییم کنیدباتشکر
همدردیم عزیزم
من چهل سالم هس و همسرم چهل و دو ساله ايشان قدرت تصميم گيري نداره و خيلي بچه ننه هس از من حمايت نكرده و خانوادش رفتار خوبي نداشتن ايشون در حال حاضر تنها خونه مادرش ميره من درامد خودمو دارم و همسرم احساس ميكنم حسادت ميكنه براي شخص همسرش پول نميده و عادت نداره كه من ازش پول بگيرم در خال خاضر بعد از ده سال احساس ميكنم خيلي بچه ننه هس و حامي در زندگيم ندارم ?مشاوره نمياد و اهل صحبت كردن هم نيس ?خانوادش هم اهل رفتار هاي مناسب نيستن و خيلي مشكلات تو زندگي من به وجود اوردن
من ۱ ساله ازدواج کردم با مادرشوهرم زندگی میکنم خیلی تو زندگیم دخالت میکنن. همسرم از صبح که میره پیش مادرش تا نصف شب من و دخترم توی خونه تنها هستم حرف حرف مادرش هست اصلا به من اهمیت نمیده خیلی کلافم. خواهرای شوهرم و مادرش خیلی تو زندگیمون دخالت میکنن
سلام من الان چند وقته که نامزدم کم محلی های مادر شوهرم و دیدم منم بهش کم محلی کردم تا وقتی هم خودش دعوتم نکنه خونش نمیرم حتی اگه زنگ بزنه ب همسرم بگه که منو ببره اونجا نمیرم چون میگم که من خودم گوشی دارم هر کی بخواد منو دعوت کنه زنگ میزنه ب گوشی خودم بعد از اون وقتی زنگ بزنه ب همسرم بگه منو ببره اونجا شام یا ناهار شوهرم میگه ب خودش زنگ بزن حالا نمیدونم بعداز ازدواج چی بشه
شوهرم۲۴ سالشه هروقت بحثی دعوایی پیش میاد میگ تو مقصری تو ی رفتاری داشتی ک باعث ناراحتی شده خانوادش فوق العاده دخالت کن هستند ومادرشوهزم همش دنبال دعوا انداختند چی کنم خیلی خستم
قرار بود با مادر شوهرم زندگی کنم ولی به علت سرکوفتایی که به شوهرم میزد از اونجا اومدم با هزار بدبختی خانه اجاره کردم. همش چون مادره این حقو میده هرکاری دلش خواست کنه .حتی وقتی بچم بدنیا اومد دیدن بچم نیومد.توقع داشت شوهرم ببره بچمو نشونش بده. بین خانواده شوهرم با خانواده خودم اختلافه .خانواده شوهرم خیلی در حق زندگیم بد کردن همش تهمت زدن .خیانت در امانت کردن ولی هرگز حتی یه معذرت خواهی نکردن. بعد این دعواها همه خانواده شوهرم پشت هم در اومدن تا به من بی احترامی کنن منو محل نذارن.منم بعد این قضیه دوس ندارم شوهرم با خانوادش رفت و آمد کنه. ولی آروم نیستم همش کابوس میبینم .شماره اونا رو تو گوشی شوهرم میبینم ناراحت میشم .
قراربود باخانواده شوهرم قطع رابطه کنم خودم مادرشوهرم زنگ میزنه میاد در خونه حالا من باز نکردم میوه میفرسته یا مث قبل انگار چیزی نشده من هر چی فرستاده دادم شوهرم ببره قبول نکردم یبارم دخترم و بردن خونشون. دیروزم خواهرشوهرم در خونه بلزبود اومد داخل پارکینگ سلام کرد به روی خودم نیاوردم کلا چیکارشون کنم چرا یجور برخورد میکنن انگار اتفاقی نیوفتاده. من هربار باهاشون قهر میکنم یجور طبیعیش میکنن
سلام وقتتون بخیر من با خانواده ی شوهرم نزدیک ۴ سال زندگی میکنم یه بچه دارم خیلی خسته ام اصلا راحت نیستم همش دخالت میکنن و اینم بگم که شوهرم دوتا برادر داره که خونه هاشون جدا ولی نزدیک ما زندگی میکنن به شوهرم میگم خونه بساز از خونه ی پدرت بریم ولی اصلا قبول نمیکنه همش هم سرکاری فقط شبا میاد خونه
مادرشوهرم در زمان خرید فرش که من باید انتخاب کنم بهم احترام نمیزاره و میگه من فامیلمون رو میبیرم عکس میگیرم تو انتخاب کن من الان چکار کنم
چند ماهی هست که ازدواج کردم و دوران نامزدی رو سپری میکنم در کنار خانواده همسرم. متاسفانه حساسیت من نسبت به رفتارهای مادرشوهرم زیاده و از این بابت حرص میخورم .نمیدونم چطور میتونم این مشکل رو حل کنم
سلام با مادرشوهرم چندروز پیش یه بحث داشتیم ترو شوهرمو پدرشوهرم از رفتارای گذشته بدش گفتم اونم الان جواب منو نمیده ادمی هست که همیشه نیش و کناییه میزد و وقتی مثلا خودش ناراحته بی محل میکنه و جواب ادمو نمیده الان چکار کنم
سلام وقت بخیر .من یکسالع ازدواج کردم بخاطر شغل شوهرم یه شهر دور از خانواده زندگی میکنم ولی از همون روز اول هیچ کدوم از وسایل خودمو نیاوردم البته انفد مادر شوهرم گفت وسایلت خراب میشه بزار این یکسال بگذره تکلیفتون مشخص شد ک کدوم شهر برین اون موقع وسایلتو ببر دیگه همش با وسایل استفاده نشده یه مادر و مادرشوهرم زندگی کردم ولی سرجمع ۱۰ الی ۱۲ روز تو خونه خودمون بودیم همش شهرستان بودیم اصلا انگار ک با خانواده شوهرم زندگی میکردم .الان تکلیفمون مشخص شده کار شوهرم افتاده همون شهر خودمون منتها رهن خونه نداریم شوهرم میگه باید یکسال دیگم کنار خانوادم زندگی کنیم بهش میگم خب طلاهامو میفروشم واسه رهن خونه میگه نه طلا نمیخواد بفروشی من با هزار قرض و وام طلا خریدم الان واسه رهن خونه نمیفروشمش .یکسال دیگم صبر میکنیم ک طبقه بالای خونه بابام خالی شه بعد میریم اونجا زندگی میکنیم .ولی من دوست دارم برم تو خونه خودم سربار نباشم دیگ یکسالع لحظه شماری میکنم دوره شوهرم توم شه الان ک تموم شده اینجوری میگه