مشکلات زندگی مشترک

شوهرم نه زندگی میکنه نه طلاق میده

سلام من و همسرم نمی‌تونیم با هم کناربیایم. همش توخونه دعوا میکنیم. اون قبول نمیکنه از هم جدا بشیم ولی خیلی هم جروبحث داریم یعنی لبخند ر وصورتش نمی‌بینم. هیچ طوری روی خوش نشون نمیده شبها تا صبح به یه جا خیره میشه. صبح هم می‌خوابه تا ظهر. زندگی من شده حسرت. همه چیز به دلم مونده من دو تا بچه هم دارم. یکیش یک سال وچهارماه دختره پسرم هم شش سالشه. همه جا تنها میرم. نمیاد حتی دکتر. عصبی شدم چند بار قصد خودکشی کردم ولی نتونستم. بیشتر وقتها با دوستاش میگذرونه. حتی خونه اقوام پدرم تنها میرم.

هرچی میگم بخردعوا میکنه میگه من پول ندارم، نمیخواد یا چرا خریدی. چند بارم قهر رفتم خونه بابا ولی نتونستم ازش جدا بشم. یجورایی ترسیدم صبرم خیلی کمه چندباری خانوادش با من دعواکردند. تهدیدم کردن یعنی شب و روزم استرس دارم بهش میگم بیا از این محله بریم، میگه نه خیلی مشکل داریم. دلم میخواد فقط ازش جدابشم شاید خداخواست و زندگی جدیدم بهترازحالا باشه. شوهرم اصلا حرفم نمیزنه اگه هم بگه دعوا. من روی خوش از این اقا ندیدم.

پاسخ مشاور به سوال ” شوهرم نه زندگی میکنه نه طلاقم میده “

درود بر شما
شما تو یه بخشی از حرفتون فرمودید که همسر شما شبها نمیخوابه و ولی روزا تا ظهر میخوابه. از طرفی رفتار خوبی نداره و حاضر نیست با شما به مهمونی‌ها بیاد. به عقیده من شما باید اول دلیل عدم رضایت همسرتون به طلاق رو بررسی کنید. همسر شما ممکنه علایم فرد افسرده رو داشته باشه. البته با این گفته‌های کلی نمیشه تشخیصی داد و نیاز به بررسی بیشتر داره؛ ولی خیلی اوقات مشکلات خانواده میتونن ریشه در مشکلات فردی داشته باشند‌.
توصیه من به شما اینه زمانی که فکر می‌کنید همسرتون از لحاظ خُلق در وضعیت بهتری قرار داره و بچه‌ها هم پیشتون نیستند رو انتخاب کنید و با یک لحن آرام و دوستانه علت عدم تمایل همسرتون به طلاق رو جویا بشید. پیدا کردن علت میتونه باعث بشه که شما دید بازتری به این مسئله پیدا کنید و بتونید تصمیم‌ گیری های بعدی خودتون رو با توجه به پاسخ همسرتون انتخاب کنید.
یکی از کارهایی که خیلی توصیه میشه کمک گرفتن از روانشناس خانواده است‌. مشاور خانواده میتونه جوانب رابطه شما رو سنجش کنه و بعد از اون یا راهی برای درمان و اصلاح رابطه به شما پیشنهاد بده یا طی کردن مسیر طلاق و متقاعد کردن همسرتون رو هموار تر کنه‌.
این احتمال قطعا وجود داره که همسرتون با همراهی شما برای مراجعه به مشاوره مقاومت کنه. در صورتی که با چنین مسئله‌ای مواجه شدید میتونید با همسرتون صحبت کنید و یک شرط اجباری‌ای براش قرار بدید مثلا بگید: اگر طلاق نمی‌خوای پس باید حداقل اینکارو در حق خودم و خودت بکنی و با من به این جلسات مشاوره بیای چون این وضعیت رابطه برام قابل ادامه دادن نیست.

مهارت ارتباط با همسر
لازم نیست حتما بهش بگید که این مشاوره به منظور جدا شدنه‌. البته در نهایت به شما توصیه می‌کنم که قبل از مطرح کردن این مسئله با همسرتون، خودتون به یک جلسه مشاوره فردی برید و با مشاور درباره شرایط رابطتون صحبت کنید. مشاور با در نظر گرفتن شرایط شما قطعا راهکارهای کارآمدی برای متقاعد کردن همسرتون پیشنهاد میده یا حتی امکان داره خودش به صورت تلفنی با همسرتون تماس بگیره و صحبت کنه.
رابطه ابعاد زیادی داره و نقض تو هر یک از این ابعاد میتونه موجب اختلاف و نارضایتی بشه. این نقض‌ها میتونند ناشی از بد کارکردی سیستمی خانواده شما باشه(یعنی شیوه تعامل متقابل شما و همسرتون) یا میتونه ناشی از مشکلات فردی باشه که از اون آگاهی ندارید. بنابراین حضور یک مشاور میتونه کمک بسیار بزرگی برای شما باشه.
حتی اگر تصمیم به طلاق شما قطعی باشه  نشان دادن توجه به افکار و عقاید همسر میتونه نتیجه مثبتی در ایجاد یک گفت و گوی منطقی درباره این مسئله داشته باشه.
با آرزوی اینکه بتونید بهترین تصمیم گیری رو در سر تا سر زندگی داشته باشید.

از آماندا بپرس: ما واقعاً در این رابطه ناراحت هستم

من در سردرگمی کامل به سر می برم. اکثر اوقات، من واقعاً در زندگی زناشویی دوازده ساله ی خود ناراحت هستم. همسرم به راحتی می تواند از مهربان ترین انسان در جهان تبدیل به بدترین شود. اما همیشه این گونه نبوده است.

تا همین اواخر، من نان آور خانه بودم. این موضوع را بیان کردم زیرا فکر می کنم که چاره ی دیگری نداشته ام چراکه همسرم همیشه مرا به سمت درآوردن پول بیشتر هل داده اما خودش هیچ تمایلی به پیشرفت و ترقی نداشته است. من در کارم پیشرفت کرده ام و یک شغل پردرآمد در شرکت خودروسازی با مزایای کامل داشتم. ترجیح می دادم که در خانه همراه با دخترم بمانم اما همسرم شغلش را از دست داد و در نتیجه، به جای من در خانه ماند. به هر حال، اخیراً تصمیم گرفتم تا مرخصی بگیرم زیرا خیلی خسته شده بودم. احساس می کردم که دخترم به من نیاز دارد؛ بنابراین، مطمئن شدم که از نظر مالی به اندازه ی کافی پس انداز کرده ام تا بتوانم برای یک ماه مرخصی بگیرم. من واقعاً از بردن دخترم به مدرسه و برگرداندن او به خانه لذت می بردم و او نیز قطعاً از این وضعیت خوشحال بود. اکنون، شغل موقتی دارم تا بتوانم در مورد آینده ی خود تصمیم بگیرم.

با این وجود، من و همسرم، دعوا و بحث های بسیار بدی با هم داشته ایم. او از تصمیمات من راضی نیست، فحش و ناسزا گفتن برای او کاملاً طبیعی است اما اخیراً از کنترل خارج شده است. او شروع کرد به فریاد زدن بر سر پسر هجده ساله ی من و به خاطر کمک کردن بیشتر در کارهای خانه، او را احمق خواند و تهدیدش کرد. من واقعاً شوکه شدم و نمی دانم چه باید بکنم. می دانم که واقعاً چنین کاری نمی کند اما پایش را از گلیمش درازتر کرده است (خطوط قرمز را رد کرده است). از او می خواهم از خانه برود اما این کار را نمی کند و گفته است که باید سهمش را یکجا بخرم. او می داند که از نظر مالی قادر به انجام چنین کاری نیستم. نمی توانم بروم و جای دیگری را اجاره کنم زیرا به تازگی کار موقت پیدا کرده ام و درآمدم در حال حاضر بسیار پایین است. از نظر قانونی، نمی توانم او را وادار به ترک خانه کنم.

احساس می کنم که همه چیز از کنترل خارج شده و در حال فروپاشیدن است. زندگی زناشویی من با شکست مواجه شده است، من دخترم را ناامید کرده ام و حتی او هم نشانه هایی از پرخاشگری را از خود بروز می دهد. سلامت روان من آسیب دیده است و نمی توانم راهی برای رهایی از این وضعیت خفقان آور پیدا کنم. بعضی روزها فکر می کنم که تنها گزینه، پایان دادن به زندگیم است اما بعد به فرزندانم فکر می کنم. نمی دانم چه بکنم.

آماندا می گوید: بیایید به این موضوع از جهت دیگری نگاه کنیم – تو به هیچ وجه شکست نخورده ای.

شما علیرغم برخی از اتفاقات بسیار سخت و دشوار دست به کار شده اید. اکنون که همسرتان دست پیش را گرفته است، کاملاً قابل درک می باشد که چرا مواجه با این مشکلات برایتان دشوار شده است – برای هر کسی این چنین خواهد بود. می توانم ناامیدی شما را حس کنم و به شدت توصیه می کنم از مشاوره خانواده کمک بگیرید تا به شما در عبور از این دوران سخت در زندگی کمک کند. کمک گرفتن به هیچ عنوان نشانه ی شکست یا ضعف نیست. جدا از آن، این کاری است که افراد باهوش وقتی می خواهند مسائل واقعاً دشوار را پشت سر بگذارند، انجام می دهند – همان کاری که اکنون شما انجام می دهید. اولین چیزی که می خواهم به شما پیشنهاد دهم، مراجعه به پزشک عمومی است. به آن ها بگویید که تمام این ماجرا چه تاثیر بدی بر روی شما می گذارد. لطفاً سعی کنید خجالت نکشید و در توضیح شرایط دست دست نکنید زیرا پزشک عمومی می تواند از شما حمایت کند و گزینه های دیگر به منظور کنترل و مدیریت حس بد شما را (صریحاً) بررسی نماید. این موضوع واقعاً اهمیت دارد زیرا هر وقت کسی به فکر پایان دادن به زندگی خود می افتد، این یک نشانه ی هشداردهنده برای کمک درست گرفتن محسوب می شود. لطفاً این کار را انجام دهید – شما این را به خود و فرزندانتان بدهکار هستید.

دومین چیزی که شاید بخواهید در نظر بگیرید، این است که چه کسی می تواند به شما در تصمیم گیری در مورد کاری که باید انجام دهید، کمک کند. به طور واضح بیان کردید که محدودیت های قانونی برای انجام کاری که می توانید بکنید، وجود دارند اما نمی دانم که آیا تنها خود این چنین فکر می کنید یا واقعاً در مورد آن با کسانی از قبیل دفتر مشورت دهی رایگان برای شهروندان یا یک وکیل رایگان که می تواند در مورد گزینه های مختلف به شما مشاوره بدهد، صحبت کرده اید؟ من همچنین احساس می کنم که با وجود این ماجرا به شدت احساس تنهایی می کنید و نمی دانم چه کسانی را دارید و با چه کسانی می توانید ارتباط برقرار نمایید – تنها برای این که در مورد احساس خود به آن ها بگویید. آیا دوستان و اعضای خانواده تان می توانند کمکتان کنند؟ می توانم تصور کنم که با وجود تمام چیزهایی که با آن ها دست و پنجه نرم کرده اید – کار تمام وقتی تا چند وقت پیش و به طور کلی، کنار آمدن با زندگی – برایتان بسیار دشوار بوده است که زمان لازم به منظور برقراری ارتباط با کسانی که به شما اهمیت می دهند و شاید واقعاً بخواهند حمایت و کمکتان کنند را پیدا کرده باشید.

گاهی اوقات، وقتی اوضاع نابسامان می شود، مثل این است که به یک سوراخ عمیقی که باریک و باریک تر می شود، خیره شده اید. این احساس اغلب منجر به گوشه نشینی و انزوا می گردد و سپس، ارتباط برقرار کردن با دیگران و کمک گرفتن از آن ها را سخت تر و سخت تر می کند. من فکر می کنم که در حال حاضر واقعاً باید تلاش کنید با فرد دیگری ارتباط برقرار نمایید. اگر از انجام این کار خودداری کرده اید، ممکن است ترسناک به نظر رسد اما لطفاً انجامش دهید. از این که دیگران چقدر می توانند حامی شما باشند، شگفت زده خواهید شد اگر فرصت انجام این کار را به آن ها بدهید. همچنین، پیشنهاد می کنم که به منظور کمک به پردازش احساسی که دارید، مشاوره ی تلفنی بگیرید. پزشک عمومی شما می تواند در مورد جزئیات این موضوع به شما اطلاعاتی بدهد. امروزه، بسیاری از کارفرمایان، طرح هایی را در نظر گرفته اند که به موجب آن ها، کارکنان می توانند به انواع مختلفی از پشتیبانی دسترسی پیدا کنند؛ بنابراین، در اینباره در محل کار خود تحقیق کنید.

مشخص است که دستاوردهای بسیار زیادی نیز با کوچک ترین فرزندتان داشته اید. مطمئن هستم که فرزندتان نیز از این که مادرش او را به مدرسه می رساند، لذت برده است و به نظر می رسد که تصمیم شما مبنی بر تغییر مسیر برای این که بتوانید چنین کاری انجام دهید، بسیار عاقلانه بوده است. واقعاً تاسف آور است که همسرتان در این مورد نظر متفاوتی دارد و قطعاً رفتار او نسبت به شما و پسر بزرگتان به هیچ عنوان قابل قبول نمی باشد. مطمئن هستم که احتمالاً می گوید دلایل خود را دارد اما دلایل او هر چه که می خواهند باشند، هیچ بهانه ای برای ناسزا گفتن و انتقاد عیب جویانه وجود ندارد. همسرتان باید خود را جمع و جور کند زیرا تنها خود مسئول رفتارش است.

به من نگفتید که شغل قبلی شما چه بوده است اما از آنچه توضیح دادید، این شغل می توانست خانواده تان را تامین مالی کند. مشخص است که ادامه دادن به چنین شغلی در زمانی که به نظرتان مناسب می رسد، می تواند  گزینه ی منطقی برایتان محسوب شود. من این موضوع را خاطرنشان کردم تنها برای این که شما را به دیدن قابلیت هایی که دارید، تشویق کنم – در حال حاضر، احساس می کنید که شخصیتتان کاملاً خرد شده است. اگر همسرتان به نادیده گرفتن سهمش در مشکلاتی که شما به عنوان یک زوج با آن ها دست و پنجه نرم می کنید، ادامه دهد، باید بتوانید زندگی متفاوت و به دور از او را متصور شوید.

اما آسیاب به نوبت. در حال حاضر، مهم ترین چیز برای شما، گرفتن کمک حرفه ای است. اغلب، این مضوع بیشتر شبیه ماجرای مرغ و تخم مرغ است – مطمئنم که متوجه ی منظورم می شوید – تنها زمانی یک چیز تغییر می کند که چیز دیگری تغییر کند و برعکس. تمرکز کردن بر روی این که مهم ترین نگرانی چیست، می تواند دشوار باشد اما می توانم از چیزی که توضیح دادید، به شما بگویم که مهم ترین نگرانی، سلامت روان و بهزیستی عمومی شماست. لطفاً توصیه های مرا در نظر بگیرید. زمانی که احساس کنید دیگران حامی شما هستند (و لطفاً منتظر نباشید همسرتان چنین حمایتی از شما بکند)، متوجه می شوید که تصمیمات و راه حل های دیگری برایتان وجود دارند. خرد شدن شخصیت به خاطر رفتار دیگران و در کل شرایط معمولاً می تواند هر کسی را تحت تاثیر قرار دهد و باعث می شود تا حس کنید بی فایده هستید و کسی صدایتان را نمی شوند. این یک واکنش کاملاً طبیعی است ؛ بنابراین، ادعای شما مبنی بر شکست خوردن به هیچ عنوان درست نمی باشد.

در مورد فرزنداتان هم باید بگویم که به عنوان صاحب یک سگ، خلق و خوی آن ها را درک می کنم و می دانم که چگونه می توانند احساس ما را متوجه شوند و ابراز کنند. علیرغم این که احساس می کنید شخصیتتان خرد شده است، نمی دانم که آیا شما نیز خشم شدید قابل درکی در مورد اتفاقی که افتاده و تاثیر رفتار همسرتان بر رابطه ی خود و به طور کلی زندگی خانوادگیتان احساس می کنید یا نه. به طرز غریبی، فکر می کنم که به کمک برای ارتباط برقرار کردن با احساس خشم و عصبانیت خود، پردازش آن ها و استفاده از این احساسات به عنوان راهنمایی برای گرفتن تصمیمی که هم برای خود و هم برای فرزندانتان بهترین است، نیاز دارید. تاکنون نیز کارهای زیادی انجام داده اید – اکنون برای برداشتن قدم های بعدی خود به کمک نیاز دارید. پس، لطفاً کمک بگیرید.

4 comments

  1. سلام من با شوهرم سر خیانتش دعوام شده ۲۰ روزه از خونم اومدم بیرون .الان گاها پیام میده خودشم به همه میگه منو نمیخواد دلیل اینکارش چیه؟ خودش بمن میگه لیاقت نداری کلا تو خونه فیلم میبینه بمن توجهی نداره منم دوسش دارم خانوادم میگن جدا شو خودشم یبار اومد گف بریم خونمون بعدش دوباره منو اورد گذاشت خونه پدرم از فرداش جواب تماسمو نداد منم کلا نه پیام میدم نه زنگ خودش گاها پیام میده فقط موندم قصدش چیه میخواد نمیخواد

  2. خانمی هستم ۳۹ ساله. بیش از ۱۰ ماهه همسرم منو رها کره وبچه هارو برداشته بعد ازبیست سال زندگی مشترک ،بچه هارو برداشته رفته زیرزمینه خونه باباش تو شهر خودشون به اصرار پدرومادرش،متوجه شدیم ایشون عاشق شدن دوباره ،ومیگن باید بیای اینجا به زور زندگی کنی ،منم نمیتونم ،الان خداروشکر مستقل شدم سرکار میرم دانشگاه میرم ،وآرامش دارم ،چون تو خونه همش درگیر بودیم،الانم با حکم قاضی بچه هامو میبینم ،تنها مشگلم اینه که ایشون طبق شرع خیلی راحت نیازهاشونو برطرف میکنن اما من نه وتو سن بدی هم هستم ،تکلیفم چیه،طلاق هم نمیده تا به قوله خودش اذیت کنه وموهام مثله دندونام سفید بشه،به قوله قدیمیا هم خرومیخواد هم خرما،منو میخواد برای پرستاریه بچه ها،به جایی رسیدم که دینم رو تغییر بدم ،چون متاسفانه از اون دسته آدمایی هستن که ته دینن وباباش مداحه وهیئت زیاد میگیرن ،در واقع جانماز آبکشن،تکلیفه من چیه ،خیلی دارم اذیت میشم. من حتی گفتم راضی هستم تو یه شهره دیگه هم زندگی کنم به خاطر بچه ها،واینکه به گناه کشیده نشم نه شهر من نه شهر ایشون ،اما فقط میگن شهر خودشون،آیا راههی هست یا برم سمت گناه راحتترم

  3. سلام،من دوسال با شوهرم مشکل داریم،بعد از تکرار چندین بار خیانت تا طلاق پیش رفتیم،شوهرم تو مدت قهر فقط اصرار داشت برگرده سر خونه وزندگی وقول داد که بیاد و فقط برای خوشحالی من هر کاری بکنه،ولی بعد از دو روز دوباره برام ارزش قایل نیست نه طلاقم میده ونه بهم محبت میکنه ،از بی توجهیش دیونه شدم باید چیکار کنم

  4. 28 ساله داری دو فرزند دختر خانوم هستم زیر دیپلم خانه دار. 9سال ازدواج کردم با عشق نبود ولی بعد ها دوستش داشتم 3ماه گیر داده میخوام زن صیغه کنم خودشم با دوستم که خونمون میومده دختر ردش کرده ولی مطمئنم بهش پیام های عاشقانه میفرسته دلم میخواد جدا شم ولی نمیزاره میگه من عاشقتم هر کاری ام کنم تو نباید جدا شی ولی دوست دارم اونم بگیرم خسته شدم مثل افسرده هام

دیدگاهتان را بنویسید

مشاوره آنلاین روانشناسی

مشاوره آنلاین روانشناسی

جهت مشاوره با روانشناس از گزینه چت پایین صفحه ارتباط بگیرید.