چگونه می توان پذیرش خود را تمرین کرد؟
یادگیری نحوه ی پذیرش خود واقعی می تواند یک فرآیند طولانی مدت و دشوار باشد، به خصوص چون شما بدترین منتقد خود هستید. بنابراین، فرآیند پذیرش خود می تواند یکی از ارزشمندترین چالش هایی باشد که تاکنون بر آن غلبه کرده اید. اگر نمی دانید چگونه باید خوشحالی واقعی را تجربه کنید، بهتر است از خودتان شروع کنید.
چه چیزی سطح عزت نفس را تعیین می کند؟
شما با دیدگاه منفی نسبت به خود به دنیا نیامده اید. دیدگاهتان نسبت به خود در طول هفته ها، ماه ها و سال ها تجربیات هم مثبت و هم منفی شکل گرفته اند.
دوران کودکی
به عنوان یک کودک، شما به شدت تحت تاثیر افراد پیرامون خود هستید، به خصوص والدینتان. زندگی با مجموعه ی مشخصی از تجربیات می آید ( اگرچه این تجربیات بسته به شرایط هر فرد متفاوت هستند)، و اگر احساس کنید که این انتظارات را برآورده نمی کنید، داشتن چنین سطحی از عزت نفس دشوار خواهد بود. والدین ممکن است انتظارات زیادی از فرزندان خود داشته باشند، بدون توجه به این که چنین انتظاراتی چقدر می توانند زیان آور و آسیب انگیز باشند. به این ترتیب، کودک در مورد خودارزشمندی خود دچار شک و تردید می شود.
زمانی که جوان هستید، همه چیز جدید و هیجان انگیز به نظر می رسد. تنها کاری که می خواهید انجام دهید، به این سو و آن سو دویدن و کشف جهان بدون بر عهده داشتن هیچ گونه مسئولیتی است. زندگی، مسئولیت هایی را برای ما در نظر می گیرد – از شما انتظار می رود که تکالیف خود را به درستی انجام دهید، کارهای مربوط به خانه را تمام کنید و تمام کلم بروکلی سر شام را بخورید. تمامی این ها برای یک کودک بسیار سخت و طاقت فرساست و ممکن است منجر به کاهش سطح عزت نفس او شود.
سال های نوجوانی
آیا کسی هست که دلش صادقانه برای سال های نوجوانی خود تنگ شده باشد؟ مدت زمان بین دوره ی راهنمایی و دبیرستان می تواند سخت ترین دوران زندگی هر فرد به شمار رود. شما از نظر فیزیکی در یک دوره ی میانی عجیب قرار دارید، هنوز سعی می کنید متوجه شوید کی هستید و این طور به نظر می رسد که هر کسی عضو دسته یا گروهی در مدرسه است. فشار بسیار زیادی به منظور گرفتن نمرات خوب، شرکت کردن در ورزش های تیمی و اجتماعی بودن وجود دارد. اما چه اتفاقی می افتد اگر علایق شما همراستا با علایق دیگران نباشند؟
مطالب مرتبط: آسیب های دوران کودکی
فشار بسیار زیادی برای همرنگ جمعیت شدن هنگام جستجوی پذیرش وجود دارد. اگر همه ورزش می کنند اما شما ترجیح می دهید داخل بنشینید و نقاشی کمیک بکشید، همکلاسی هایتان ممکن است موجب رنجش شما شوند که در نتیجه منجر به کاهش عزت نفس شما می گردد. نوجوانان می توانند بی رحم و سنگدل باشند – اگر به نحوی خارج از هنجار جامعه رفتار کنید، احتمال این که حداقل یکبار مورد قلدری یا دست انداختن قرار بگیرید، بسیار زیاد خواهد بود. در این دوره از خودکاوشی، نادیده گرفتن کسانی که سعی می کنند شما را ناراحت کنند و کشف چیزهایی که واقعاً شما را خوشحال می کنند و چسبیدن به آن ها از اهمیت ویژه ای برخوردار است. حتی اگر این به معنی انتخاب یک مسیر متفاوت از دیگران باشد.
دوران بزرگسالی
حتی اگر دوران کودکی و نوجوانی را بدون آسیب و صدمه پشت سر گذاشته باشید، دوران بزرگسالی مجموعه ی جدید از چالش ها را برایتان به همراه خواهد داشت. اکنون از شما انتظار می رود که یک شغل ارزشمند داشته باشید، کسی را برای گذراندن باقی زندگی خود با او پیدا کنید و ایده ی بهتری از شخصیت واقعی خود داشته باشید.
در حالی که هر کسی تصوری از صفات یک انسان خوب بودن دارد، واقعیت این است که هر کسی به طرز متفاوتی زندگی می کند. در حالی که یک فرد ممکن است از 9 ساعت 5 روز در هفته کار کردن و زندگی کردن در یک خانه ی بزرگ با پرچین های نوک تیز سفید رنگ احساس رضایت دارد، فرد دیگری ممکن است از زندگی کردن در یک ون و کشف زندگی در سفرهای جاده راضی باشد. در صورتی که یک مسیر برایتان کارساز نیست، ممکن است منجر به ناامیدی و از دست دادن خودارزشمندی شود. به جای این که به خود اجازه ی گرفتار شدن در چنین احساساتی را بدهید، بلند شوید و سعی کنید مسیری که برایتان مناسب تر است را پیدا کنید.
چگونه می توانید پذیرش عیوب خود را یاد بگیرید؟
به کلیت خود نگاه کنید. چه چیزی در وجود خود را دوست دارید؟ فکر می کنید چه چیزی را می توانید بهبود دهید؟ آیا فهرست عیوب روانی شما بلندتر از فهرست ویژگی های مثبتتان است؟ قضاوت کردن سختگیرانه در مورد خود بسیار آسان است. با این وجود، یاد گرفتن نحوه ی قبول کردن تمامی این عیوب به این سادگی نمی باشد. از طریق بازسازی دیدگاهتان نسبت به خود، می توانید در مسیر پذیرش خود قرار بگیرید.
به خود گوش دهید
یاد بگیرید که به نیازها و تمایلات خود گوش دهید، به جای آن که به خود اجازه دهید تحت تاثیر عوامل خارجی تصمیم گیری کنید. فرض کنید که تمامی دوستانتان شما را برای شام به بیرون دعوت کرده اند اما احساس می کنید که به کمی زمان برای خود نیاز دارید و دلتان می خواهد یک کتاب بخوانید. هیچ اشکالی ندارد! خود را تحت فشار برای انجام کارهایی که دیگران از شما انتظار دارند، قرار ندهید. هر چه بیشتر سعی کنید به انتظارات دیگران توجه کنید، دچار استرس و اضطراب بیشتری خواهید شد. از طریق یادگیری نحوه ی گوش دادن به خود و قبول کردن نیازهایتان، احساس بهتری نسبت به تصمیم گیری با در نظر گرفتن این موارد پیدا خواهید کرد.
مطالب مرتبط: قدرت تصمیم گیری ندارم
آنچه قابل تغییر نیست را بپذیرید
در فهرست ذهنی خود از اشتباهاتتان، به چند مورد از ویژگی های فیزیکی فکر کرده اید؟ آیا همیشه آرزو می کردید که ای کاش قد بلندتر بودم؟ لاغرتر بودم؟ چشمان سبز رنگی داشتم؟ اکنون زمان آن رسیده است که خود را همانطور که به دنیا آمده اید، بپذیرید و سعی کنید کمتر بر آنچه که قابل تغییر نیست و بیشتر بر آنچه قابل تغییر است، تمرکز کنید. به جای داشتن احساس بد در مورد این واقعیت که هیچگاه قدتان بیشتر از شش فوت نمی شود، سعی کنید از بدن خود همانطور که به دنیا آمده اید، مراقبت کنید. به اندازه ی کافی بخوابید، به اندازه ی کافی آب بخورید، رژیم غذایی مناسبی داشته باشید و سعی کنید هر روز ورزش کنید. هر چه بیشتر از بدن خود مراقبت کنید، به سلامت روان بیشتری دست پیدا خواهید کرد.
اهداف کوتاه مدت برای خود در نظر بگیرید
هنگام فکر کردن به یک تصویر بزرگ تر – این که می خواهید بعد از پنج، ده یا بیست سال کجا و چگونه باشید – دستیابی به آن هدف نهایی تقریباً غیرممکن خواهد بود. اگر زمان زیادی را صرف نگرانی در مورد آینده تان بکنید، از لذت بردن از زمان حال خود غافل خواهید شد. هر هدف بزرگی از طریق دستیابی به اهداف کوچک تر به دست می آید. اگر می خواهید یک شغل مشخصی داشته باشید، یا در یک منطقه ی خاص زندگی کنید، یا مهارت خاصی به دست آورید، به روش هایی برای شروع و حرکت کردن به سمت این هدف فکر کنید.
در صورتی که می خواهید یک گالری نقاشی داشته باشید، ابتدا باید طرز کار کردن با قلم مو را یاد بگیرید. اگر می خواهید به یک توسعه گر حرفه ای تبدیل شوید، لازم است تا با دوره های پایه شروع کنید. هر قدم، صرف نظر از این که چقدر کم اهمیت به نظر می رسد، به آرامی شما را به سمت هدف نهاییتان سوق خواهد داد. دستیابی به اهداف می تواند تاثیر بسیار زیادی در پذیرش خود داشته باشد.
فهرستی از اهدفی که بدان ها دست یافته اید، تهیه کنید و آن را در جایی بگذارید که بتوانید هر روز ببینید. زمانی که دلسرد شده اید، نگاهی به این فهرست بیندازید و به خود یادآور کنید که به چه چیزهایی دست پیدا کرده اید.
خود را با مثبت نگری احاطه کنید
آیا همکاران یا دوستانی دارید که باعث ناراحتی و ناامیدیتان می شوند؟ احاطه کردن خود با منفی نگری تنها به سلامت روانی شما آسیب می زند. سعی کنید از افرادی که در اطرافتان هستند و تنها افکار منفی را به شما منتقل می کنند، فاصله بگیرید. در عوض، سعی کنید زمان بیشتری را با افرادی که قدردان شما هستند و به شما روحیه می دهند، بگذرانید. در حالی که پذیرش واقعی خود تنها می تواند از درون خودتان رخ دهد، قرار دادن خود در یک محیط مثبت می تواند این فرآیند را به شدت تسریع بخشد.
مطالب مرتبط: مبارزه با افکار منفی
موضوع را شخصی در نظر نگیرید
به آسانی می توان در مورد حرف ها و کارهای دیگران دچار سوتفاهم شد. وقتی کسی چیزی می گوید یا کاری بکند که به شما توهین می شود یا باعث ناراحتیتان می گردد، سعی کنید ابتدا از بیرون به این ماجرا نگاه کنید. آیا این فرد سعی می کند موجب آسیب عاطفی شما شود؟ آیا می دانید آن ها سعی می کنند چه پیامی به شما برسانند؟ گاهی اوقات، آن تنها نوعی برقراری ارتباط نادرست است. اگر کسی به عمد سعی می کند به شما آسیب عاطفی بزند، فهرست ذهنی که از دستاوردهای مثبت خود درست کرده اید را به خاطر آورید و فراموش نکنید که نمی توانید همه را راضی و شاد کنید – شما تنها می توانید بر روی راضی و شاد کردن خود کار کنید.
تسلیم نشوید!
خود را به خاطر اشتباهات گذشته اذیت نکنید. در عوض، آن ها را بپذیرید، از آن ها یاد بگیرید و به پیش بروید. هر کسی گاهی اوقات دچار لغزش می شود اما آن بدان معنی نیست که شما شکست خورده اید. کار کردن بر روی پذیرش خود یک پروژه ی طولانی مدت است و برخی از روزها بسیار آسان تر از باقی روزها خواهند بود. بخش مهم این است که به پیش رفتن ادامه دهید و به خود زمان موردنیاز برای استراحت کردن زمانی که بدنتان بدان نیاز دارد را بدهید.
سلام من با صحبت کردن خیلی مشکل دارم حتی الان نمیدونم از کودوم مشکلم بگم ولی چیزی که خیلی اذیتم میکنه اینه که پذیرش خودم چیزی که هستم برام مشکله پذیزش زندگی مشکله همش به تموم کردن زندگیم فکر میکنم و هیچ تصوری برای آینده ندارم خیلی بی حس شدم نسلت به همه ی اتفاق های زندگیم هیچ عکس العملی ندارم این هم خودمو هم اطرافیانمو ازار میده مغزم همیشه خالیه نمیتونم کلماتو کنار هم بزارم یا به مشکلاتم فکر کنم و راه حلی پیدا کنم انگار گیر کردم تو سیاهی