برگرداندن اعتماد از دست رفته به دوست پسر
سلام من 4 سال پیش با پسری آشنا شدم و چند ماه با هم بودیم در این چند ماه من تئاتر کار میکردم و با سرپرست گروه ارطبات نزدیکی داشتم در حدی که با این آقا رفت و آمد خانوادگی داشتیم. بعد چند ماه من و دوست پسرم جدا شدیم و بعد چند ماه من ازدواج کردم و بعد 2 سال از همسرم جدا شدم حالا حدود 10 ماه پیش دوباره با دوست پسر قبلیم ارتباتمون شروع شد و چون قبلن از هم شناخت داشتیم خیلی زود منو به خانوادش معرفی کرد. به مدت 6 ماه ارتبات خوبی با هم داشتیم و مشکل بزرگی نداشتیم تا اینکه مدت پیش دوست مشترکمون جایی دعوت بود و ما هم باهاش رفتیم و در اونجا من در خوردن شراب زیاده روی کردم و اتفاقات ناخوشایندی افتاد. و من بعد اون قزیه خیلی پشیمون شدم و از دوست پسرم معذرت خواهی کردم ولی اون شکش بیشتر شد و توهین کرد. حالا بهم میگه تو 4 سال پیش هم هم با من بودی هم با سرپرست تعاترتون. میگه تورو دوست دارم ولی بهت اعتماد ندارم. لطفن بهم بگید چطوری دوباره اعتمادشو جلب کنم؟ همش فکر میکنه من دارم یه چیزیرو ازش پنهان میکنم. من این آقارو خیلی دوست دارم و هر تلاشی که میکنم که منو ببخشه فایده نداره و میگه من نمیتونم گزشترو فراموش کنم. چون ارطبات نزدیکی و صمیمانه با سرپرست گروه داشتم بهم میگه تو با اونم بودی. دلیل به وجود اومدن مشکل اینه که من توی اون مهمونی زیاده روی کردم. البته تا قبل از اون مهمونی حرفی از گزشته و اون آقا نمیزد
پاسخ مشاور به سوال دوست پسرم بهم بی اعتماد شده
شما در گذشته با فردی رابطه داشتید اما پس از مدتی رابطه شما خاتمه پیدا کرد و با فاصله کمی با فرد دیگه ای ازدواج کردید.
ازدواج شما هم پس مدتی به بن بست رسید و جدا شدید. حالا دوباره با اون فرد وارد رابطه شدید.
مسئله ای که وجود داره این هستش که در گذشته با فردی رابطه صمیمی ای داشتید. حالا طی یک اتفاقی در یک مهمونی ای در مصرف الکل زیاده روی کردید و در حالت مستی رفتارهایی داشتید که بنظرتون درست نبوده. این اتفاق موجب شده که شریک شما به اتفاقات گذشته رجوع کنه و شما رو محکوم به خیانت کنه. در حقیقت انگار بذر بی اعتمادی با اون اتفاق در شریک شما کاشته شد.
در مورد بی اعتمادی علت های مختلفی میتونه دخیل باشه. یکی از این علت ها میتونه گذشته و اعمالی باشه که فرد در گذشته انجام داده. برای مثال کسی که یک مرتبه خیانت کرده این حس رو در فرد مقابل به وجود میاره که هر لحظه ممکنه که دوباره بهش خیانت بشه.
مطالب مرتبط: نشانه های مردی که شما را برای رابطه میخواد
از طرفی ممکنه زمینه های شکاکیت و بی اعتمادی از قبل در فرد وجود داشته باشه و فقط با یک اتفاق این شکاکیت فعال بشه. چنین زمینه هایی از گذشته و حتی قبل از شروع رابطه از طریق افرادی مثل والدین در فرد ایجاد شده اند.
بنابراین اول از همه لازمه بررسی کنید که چه مقدار خودتون در شکل گیری این بی اعتمادی دخیل بودید و چه مقدار اون رو در نتیجه شکاکیت طرف مقابلتون میدونید.
در صورتی که بی اعتمادی و شکاکیت در درون فرد و بدون وجود علتی منطقی وجود داشته باشه لازم هستش که از طریق جلسات مشاوره به فرد کمک بشه. در حقیقت ممکنه که بی اعتمادی های فرد ناشی از طرحواره های ناسازگارش باشند.
اما در صورتی که این بی اعتمادی ناشی از اشتباه یا خطایی از سمت ما بوده باید سعی در جبران اون مسئله کنیم.
در اولین مرحله از انجام اینکار ما میتونیم با طرف مقابلمون یک قرار ملاقات ترتیب بدیم و طی اون قرار به اشتباهاتی که انجام دادیم اقرار کنیم، تضمین کنیم که اون اتفاق دیگه تکرار نخواهد شد و اگر طرف مقابل ما افکار نادرستی داره مطرحش کنیم و بگیم که داره اشتباه فکر می کنه.
البته به هیچ عنوان نباید با لحنی صحبت کنیم که گفت و گو از حالت دوستانه خارج بشه و به بحث تبدیل بشه. اینکه ما به خودمون مسلط باشیم بسیار پر اهمیت هستش.
در مرحله بعد میتونیم خطای گذشته رو با اعمالمون به منظور احیای اعتماد جبران کنیم. برای مثال از انجام کارهایی که موجب تشدید حساسیت در فرد مقابل میشه خودداری کنیم، محبت و علاقه خودمون رو بیشتر به طرف مقابل نشون بدیم و در رفتارهامون توجه بیشتری به خرج بدیم.
تمامی این کارها زمانی جوابگو خواهند بود که با صبوری همراه باشند. جلب اعتماد دیگران کاری آنی و لحظه ای نیست و گاهی به گذشت زمان زیادی نیاز داره.
همچنین در صورتی که فکر میکنید مسئله بی اعتمادی ریشه بسیار عمیقی در رابطه شما داره که با چنین روش هایی قابل حل نیست میتونید به مشاور مراجعه کنید. مشاور علل و ریشه های شکاکیت رو در رابطه شما بررسی می کنه و سپس برای حل این مسئله به هردو طرف کمک خواهد کرد.
در تمامی مراحل زندگی موفق و پیروز باشید.
کوشا کوچک آملی
کارشناس مشاوره باما
به دوست پسرم خیانت کردم چطور میتونم اعتمادش دوباره برگردونم؟
سلام خسته نباشید من با ی پسری دوستم مدتیه عاشقمه و عاشقشم و بعدش من بهش خیانت کردم بنظرتون چطور میتونم اعتمادشونو دوباره کسب کنم خیلی از کاری ک کردم متنفرم و پشیمون لطفا کمک کنید
پاسخ مشاور به پرسش جلب اعتماد دوست پسر بعد از خیانت
قطعا خیانت از بدترین اتفاقاتی میتونه باشه که برای یک رابطه پیش میاد. خیانت میتونه به دلایل مختلفی صورت بگیره که بررسی این دلایل اهمیت زیادی در جلوگیری از تکرار مجدد اینکار دارند. ممکنه که ما کمبود هایی در رابطه فعلی احساس کنیم و به همین خاطر دست به خیانت بزنیم و یا ممکنه که از روی تنوع طلبی و یا لذت خواهی چنین کاری رو انجام داده باشیم. به هر جهت خیانت امری توجیه پذیر نیست به همین دلیل به عنوان اولین مرحله شما باید بپذیرید که اشتباه کردید و به این مسئله اقرار کنید. این اقرار اول باید به خودتون و سپس به فرد مقابلتون باشه.
سپس سعی کنید واقعیتِ هر دروغی که مجبور شدید بخاطر خیانت به طرف مقابلتون بگید رو بیان کنید. شما باید واقعا به پشیمانی برسید و این پشیمانی رو به فرد مقابلتون نشون بدید. صداقت هم میتونه از مصداق های همین مسئله باشه.
نکته مهمی که باید در نظر داشته باشید این هست که نباید به فرد مقابلتون فشار بیارید. اگر به مدتی فاصله برای هضم این مسئله نیاز داره بهش این فرصت رو بدید و برای خواستش ارزش و اهمیت قائل بشید؛ و اگر همچنان با هم گفت و گو داشتید تمام تلاشتون رو بکنید که با صداقت رفتار کنید و رفتارهایی نداشته باشید که موجب رنجش و یا حساسیت بیشتر اون فرد بشه.
مطالب مرتبط: قطع رابطه عاشقانه
شما باید به این مسئله آگاه باشید که حتی اگر رابطه شما حفظ بشه ممکنه تا مدت ها با مسائلی مثل بی اعتمادی و شک دست و پنجه نرم کنید بنابراین حفظ این رابطه چندان آسون نخواهد بود.
مورد دیگه ای که حائز اهمیت هستش این هست که شما باید بتونید خودتون رو ببخشید تا دیگران هم بتونند که شما رو ببخشند. شما پذیرفتید که اشتباه کردید و آگاه و پشمانید اما لزومی نداره که به خودتون برچسب یک گناهکار رو بزنید و خودتون رو سرزنش کنید. صرفا کافیه که اشتباهتون رو بپذیرید و سعی در جبرانش کنید. سرزنش کردن و عذاب وجدان داشتن به شما کمکی نخواهد کرد. صرفا صبور باشید و تمام تلاشتون رو در جهت جبران بکنید.
در تمامی مراحل زندگی موفق و پیروز باشید.
کوشا کوچک آملی
کارشناس مشاوره باما
به دوست پسرم خیانت کردم پشیمونم
سلام من ۱۷ سالمه ساکن تهرانم تاحالا ۳ بار به دوست پسرم خیانت کردم فقط در حد صحبت کردن با پسر بوده و ملاقات حضوری خیلی گرم با اینکار هام دوست پسرم کنار اومده و بخشیده شدم و قول دادم که دیگه تکرار نمیکنم من خیلی دوسش دارم دوست پسرم و اما بی اعتماد شده نصبت بهم و دیدگاهش نصبت به من عوض شده چه مدت زمان میبره که دوباره این اعتماد تو رابطه شکل بگیره و چیکار کنم ؟؟
پاسخ مشاور به پرسش جلب اعتماد دوست پسر بعد از خیانت
شما با شخصی رابطه دارید اما متاسفانه در طول این رابطه چندین مرتبه اقدام به خیانت کردید. البته در مورد این خیانت ها با شریک عاطفیتون صحبت کردید و ایشون شما رو بخشید. اما مسئله ای که وجود داره این هستش که ایشون نسبت به شما اعتمادش رو از دست داده و شما نمیدونید که چجوری میشه دوباره این اعتماد رو به دست آورد و اینکه چه مدت طول میکشه؟
خب ببینید مسئله خیانت میتونه از بدترین اتفاقاتی باشه که برای یک رابطه پیش میاد. شما اینکار رو برای چندین مرتبه تکرار کردید بنابراین طبیعی هستش که ایشون نسبت به شما بی اعتماد بشه. اما برای بدست آوردن اعتماد مجدد اول از همه باید مطمئن بشید که دیگه اینکار رو تکرار نخواهید کرد. تعهد در رابطه بسیار حیاتی هست و نباید تحت هیچ شرایطی از بین بره.
اگر فردی در رابطش احساس رضایت نمی کنه مختاره که به اون رابطه خاتمه بده اما خیانت کردن تحت هیچ شرایطی پذیرفته شده نیست. بنابراین در قدم اول باید سعی کنید که هیچوقت اینکار رو تکرار نکنید.
خیانت میتونه شامل تمامی مواردی بشه که تعهد در رابطه رو زیر سوال ببره و حتما لازم نیست که رابطه عمیقی شکل بگیره.
در مرحله بعد شما باید این اطمینان رو به طرف مقابلتون هم بدید که به اشتباه بودن کارهاتون پی بردید و تکرار مجدد اون اشتباهات دیگه پیش نخواهد آمد. این صحبت ها رو سعی کنید به گونه ای مطرح کنید که طرف مقابلتون متوجه بشه که این حرف ها رو از ته قلبتون میزنید و این بار با دفعات قبل متفاوت هستش. همچنین شما باید در طول رابطه با اعمال و رفتارتون هم این مسئله رو ثابت کنید. شما باید در نظر داشته باشید که چندین بار به اعتمادی که شریکتون به شما داشته لطمه وارد کردید بنابراین از انجام کارهایی که موجب برانگیخته شدن حساسیت ایشون میشه باید اجتناب کنید چرا که چنین رفتارهایی قطعا اثرات زیان بار تری نسبت به گذشته خواهند داشت.
پس از تمام این کارها یعنی پشیمانی، گفت و گو و ابراز پشیمانی و ایجاد تغییر در رفتارهای حساسیت زا شما باید صبور باشید. نباید انتظار داشته باشید که اثرات یک خیانت در مدت کوتاهی از بین بره. قطعا خیانت میتونه برای زمان طولانی ای اعتماد رو از بین ببره و یا کم کنه. احیای کامل اعتماد تا ماه ها میتونه طول بکشه و در طول این مدت شما باید در کنار رعایت نکات ذکر شده صبور باشید.
در تمامی مراحل زندگی موفق و پیروز باشید.
کوشا کوچک آملی
کارشناس مشاوره باما
دوست دخترم بهم خیانت کرده چیکار کنم؟
من حدود ۱ سالی است که رلم با دوست پسرم بعد از یک سال چندبار بهش خیانت کردم حتی با این همه حال مامانش با مامانم صحبت کرده و قصدش ازدواجه مطمئنم و الان به خاطر خیانت هایی که کردم تنها شرطش برا اینکه برگردیم باهم رابطه است به نظر شما چی بهش بگم گفjم من نمیخام ولی قول میدم دیگه با خیانت نکنم ولی میگه فقط یه بار این کار رو میکنم که مال خودم بشی چی بهش جواب بدم؟
پاسخ مشاور به برگرداندن اعتماد از دست رفته بعد از خیانت دختر به دوست پسر
شما با آقایی در رابطه بودید که طی یک سال چندین بار به ایشون خیانت کردید. گویا حالا ایشون شرط برگشتشون به رابطه این هستش که با هم رابطه جنسی بر قرار کنید. دلیلی که ایشون ذکر کردند هم این هستش که می خوان از این طریق به نوعی مال خودشون بشید و از این طریق نسبت به شما اطمینان کسب کنند.
ببینید مسئله خیانت از بدترین اتفاقاتی هستش که برای یک رابطه میتونه پیش بیاد و ترمیم اعتماد از دسته رفته مدت ها میتونه طول بکشه. اما برقراری رابطه جنسی برای ترمیم این اعتماد از دست رفته به هیچ عنوان راه حل منطقی ای نیست. روابط جنسی تنها زمانی قابل پذیرش هستند که رضایت کامل هر دو طرف در اون وجود داشته باشه. ما قرار نیست که با رابطه جنسی چیزی رو به طرف مقابلمون ثابت کنیم. اعتماد امری هستش که باید در طول رابطه و با گذشت زمان شکل بگیره؛ به همین دلیل چنین درخواستی به کل میتونه اشتباه باشه.
اگر هدف ایجاد احساس امنیت و اعتماد واقعی باشه آیا کسی که رابطه جنسی داشته امکان خیانت مجدد براش وجود نداره؟ بنابراین حتی اگر شما راضی به چنین کاری بشید به احتمال زیاد موجب امنیت خاطر طرف مقابل نخواهید شد و ایشون همچنان احساس بی اعتمادی خواهد کرد.
حل درست این مسئله تنها با گذشت زمان، صبوری و صداقت امکان پذیر هستش. یعنی شما واقعا باید از تکرار عمل خیانت خودداری کنید. اگر کاری موجب برانگیخته شدن حساسیت طرف مقابلتون میشه تا حد امکان انجامش ندید و حساس شدن ایشون نسبت به خودتون رو درک کنید. در حقیقت اگر خودتون رو به جای ایشون بذارید راحت تر میتونید احساسات شریک عاطفیتون رو درک کنید.
در مورد پیشنهاد ایشون برای رابطه جنسی هم تصمیم گیرنده خود شمایید اما اینکار موجب ترمیم اعتما بین شما نخواهد شد. کمک گرفتن از یک مشاور قطعا راه حل بهتری برای بازگشت اعتماد به رابطتون هستش. فرد مشاور علت هایی که موجب شده تا شما خیانت کنید رو در کنار احساسات طرف مقابلتون بررسی می کنه و تلاش می کنه که این مسئله رو به بهترین نحو حل کنید.
همچنین در نظر داشته باشید که تا زمان حل مسائلی که بین شما وجود داره مثل بی اعتمادی اقدام برای ازدواج کار منطقی ای نمیتونه باشه و میتونه موجب ایجاد آسیب های بعدی بشه. بنابراین همونطور که اول صحبت هام گفتم در مورد مسئله شما صبر مهم ترین عامل هستش.
در تمامی مراحل زندگی موفق و پیروز باشید.
کوشا کوچک آملی
کارشناس مشاوره باما
عشقم خیانت کرده چیکار کنم برگرده
۵ ماه پیش با یک پسر اشنا شدم اول دوستش نداشتم بعد کم کم عاشقش شدم وقتی خیلی دوستش داشتم امتحانش کردم باخط دیگری متوجه شدم با فرد دیگری هم دوسته از اول داستان ما بحث ازدواج بود ملاک هاتون چیه چه جور آدمی میخواین من زشتم یا نه دوست دارین تو خانواده پرجمعیت باشین یاکم جمعیت چی خوندین و…….از اوایل قصه ما براساس خواستگاری بود همه خانواده خبر داشتن کلی فشار روی من بود چی شد تااینکه از لحاظ جسمی بهم. نزدیک شدیم بیشتر دوستش داشتم هر دو راضی بودیم تا اینکه متوجه خیانت شدم هی گفت ببخش حلالم کن من اشتباه کردم اما نتونستم ادامه بدم الان دوماه گذشته نمیتونم فراموشش کنم به فکرشم دوستش دارم ولی چون میگه خانواده اش راضی نیستن مجبوره بیخیال من بشه برای ازدواج و به زبون آورد اگر میخوای برای دوستی باشه که من قبول نکردم ولی دارم میسوزم ازاین عشق نافرجام از این گناه های ریخته شده
پاسخ مشاور به خیانت در دوران دوستی
شما با آقایی به منظور ازدواج رابطه داشتید و با هم تجربه رابطه جنسی هم داشتید اما پس از گذشت مدتی متوجه خیانت ایشون شدید به همین منظور رابطه خودتون رو باهاشون خاتمه دادید. ایشون ابراز پشیمانی کردند و از شما خواستند که برگردید و ایشون رو ببخشید اما شما متوجه شدید که خانواده این آقا با ازدواج شما مخالف هستند.
در صحبت های شما دو مسئله به صورت برجسته وجود داره که لازمه هر کدوم مورد بررسی قرار بگیره: خیانت ایشون و مخالف خانواده ایشون با ازدواج
مسئله خیانت میتونه بسیار آزار دهنده باشه و از بد ترین اتفاقاتی هست که برای روابط ممکنه پیش بیاد. همچنین مسئله خیانت عموما ریشه در درون فرد و یا رابطه داره بدین معنا که فرد خیانتکار احتمال بیشتری داره که دوباره اقدام به خیانت کنه.
بعضی از افراد به دلیل کمبودها و مسائلی که به شخص و روان خودشون مربوط میشه دست به خیانت میزنند و مشکلات و بدکارکردی های رابطه میتونند از عوامل تشدید کننده احتمال خیانت باشند.
در حقیقت یک رابطه هر چقدر هم که بد یا خوب باشه تا خود فرد پتانسیل خیانت رو نداشته باشه دست به چنین اقدامی نمیزنه. بنابراین ادامه رابطه با چنین فردی در صورتی ممکن خواهد بود که بتونید قلبا اون فرد رو ببخشید و سپس به شیوه ای درست مثل مراجعه به مشاور و با خواست خود فرد اقدام به حل مشکلات موجود و اطمینان پیدا کردن از عدم تکرار این مسئله بپردازید.
بنابراین در مورد این مسئله باید کاملا با احتیاط و منطقی رفتار کرد.
از طرفی شما با مخالفت خانواده ایشون در مورد ازدواجتون مواجه هستید. در چنین شرایطی شما و طرف مقابلتون باید اهداف خودتون رو مشخص کنید و سپس اقدام به تصمیم گیری کنید. البته در نظر داشته باشید که این مرحله در صورتی براتون کاربردی خواهد بود که قبلش مسئله خیانت ایشون رو حل کرده باشید. اگر در همون مرحله تصمیم به جدایی گرفتید قاعدتا تصمیم گیری ای در این مرحله برای شما وجود نخواهد داشت.
پس از مشخص کردن اهداف خودتون و ایشون این اهداف رو بسنجید. برای مثال ممکنه هدف هردوی شما تحت هر شرایطی ازدواج باشه یا ایشون تابع خواست خانواده خودشون باشن و از ازدواج پا پس بکشن. بعد از متوجه شدن هدف ایشون و تطبیق اون هدف با هدف خودتون میتونید به دیدگاهی برسید که تصمیم گیری رو براتون راحت تر میکنه. برای مثال اگر هدف شما از رابطه ازدواج هست اما ایشون صرفا به دوستی فکر میکنه احتمالا شما نمیتونید رابطه رضایت بخشی داشته باشید.
شما در پایان پیامتون فرمودید “گناه های ریخته شده”
همراه گرامی شما نباید نسبت به اتفاقاتی که در رابطه شما رخ داده احساس گناه کنید. در نظر داشته باشید که تمامی از این اتفاقات از کنترل شما خارج بوده. مثل خیانت ایشون و همچنین مخالف خانواده ایشون.
شما صرفا عشق و اعتماد خودتون رو صادقانه در اختیار رابطه قرار دادید. صرفا بپذیرید که گاهی همه انسان ها تصمیمات اشتباهی میگیرند و یا عجولانه اعتماد می کنند اما اشتباه کردن موجب نمیشه که ما گناهکار باشیم.
وقتی که بتونید به پذیرش این مسئله به عنوان بخشی از زندگی و گذشتتون برسید قطعا حال بهتری پیدا خواهید کرد. بدونید که تمامی ناراحتی ها و مشکلات انسان یا مربوط به اتفاقات گذشته هست و یا ترس از آینده. در صورتی که ما فقط نسبت به زمان حال اختیار عمل داریم و باید در حال زندگی کنیم تا احساسات منفی از ما دور بشن و بتونیم تصمیمات درستی برای از اینجا به بعدِ زندگیمون اتخاذ کنیم.
پس احساس گناه رو دور بریزید و سعی کنید در لحظه زندگی کنید تا حس بهتری داشته باشید و تصمیمات بهتری بگیرید.
در تمامی مراحل زندگی موفق و پیروز باشید.
کوشا کوچک آملی
کارشناس مشاوره باما
دوست پسرم دوستم نداره بهم خیانت میکنه
دوست پسرم دوستم نداره بهم خیانت میکنه ولی من خیلی بهش دل دادم هالا،چیکار کنم دوستم نداره. من دوست پسرم خیلی خیلی دوستش دارم همه جوره هواشو دارم ولی متعسفم دوست پسرم دوستم نداره بهش دل دادم باهاش نزدیکی کردم ولی بازم دوستم نداره
پاسخ مشاور به جلوگیری از خیانت دوست پسر
شما با آقایی رابطه دارید که مدام به شما خیانت میکنه. شما ایشون رو دوست دارید اما احساس می کنید که ایشون به شما علاقمند نیست.
بنظر میرسه که شما درگیر یک رابطه سمی شدید. روابط سمی به روابطی گفته میشه که در اون شما بجای اینکه احساس بهتری پیدا کنید روز به روز احساساتتون بیشتر جریحه دار میشه به طوری که ممکنه حتی سلامت روان شما هم به خطر بیوفته.
خیانت از بدترین اتفاقاتی هستش که میتونه برای یک رابطه پیش بیاد. خیانت مسئله ای هستش که دلایل زیادی میتونن در اون دخیل باشن اما اصلی ترین دلایل در درون خود فرد خیانتکار و ویژگی های اون شخص وجود داره. چرا که حتی اگر رابطه در بدترین شرایط هم قرار داشته باشه خیانت عمل توجیه پذیری نیست. بنابراین افرادی که یک بار خیانت می کنند احتمال بیشتر وجود داره که عمل خیانت رو برای بار چندم هم تکرار کنند.
حل این مسئله نیاز به خواست خود فرد و کمک گرفتن از مشاور یا روانشناس داره.
چیزی که برای شما باید در شرایط فعلی حائز اهمیت باشه سلامت روان خودتون هست. شما باید با نگاهی منطقی کاری رو انجام بدید که بنظرتون درست تره.
شما میتونید با طرف مقابلتون در مورد این مسائل به صورت جدی صحبت کنید و توضیح بدید که شرایط داره براتون غیرقابل تحمل میشه. اگر فرد مقابلتون تغییری در شیوه اعمال خودش ایجاد نکرد و به یقین رسیدید که علاقه ای وجود نداره میتونید در تصمیماتتون تجدید نظر کنید و تصمیمی رو اتخاذ کنید که بنظرتون درست تره.
این رو هم بهتره در نظر داشته باشید که گاهی علاقه ما به اشخاص دیگه میتونه ناشی از وابستگی و یا طرحواره های ناسازگار ما باشه. یعنی بعضی از افراد به گونه ای هستند که وابستگی بیشتری نسبت به دیگران پیدا می کنند و همچنین ممکنه افراد به صورت ناخودآگاه جذب افرادی بشن که با اونها رفتار مناسبی نداره و یا حتی بهشون خیانت میکنه. این مسئله میتونه ناشی از طرحواره های ناسازگار اون فرد باشه که در کودکی شکل میگیره. بنابراین توصیه میکنم که نگاهی همه جانبه و منطقی به خودتون، طرف مقابلتون و رابطه بینتون داشته باشید و اونوقت با توجه به توضیحاتی که خدمتتون ارائه کردم تصمیم گیری کاری ساده تر خواهد شد.
در تمامی مراحل زندگی موفق و پیروز باشید.
کوشا کوچک آملی
کارشناس مشاوره باما
فراموش کردن عشق خیانتکار
یبار یه پسری اومد خونمون و من تا حالا ندیده بودمش ب عنوان مهمون اومد و وقتی از مامانم پرسیدم گفت فامیله چنبار دیگم اون پسره رو دیدم ظاهر خوبی داشت و بنظر پسر خوبی میومد ولی حس انچنانی بهش نداشتم. توی این اومدو رفتش با داداشم ک کوچیکتر از خودمه دوست شده بودن و شماره همو گرفته بودن دیدی ک پسرا چقد زود گرم میشن. ی روز بهش گفته بود من از فاطمه خوشم میاد بهش بگو و شمارمو بهش بده داداشمم ب من گفت منم گفتم باشه و گفتم شماره منو بهش بده. شماره منو داد ب پسره و پسره پیام داد گفت خوشم ازت اومده و قصدم جدیه خاستم ب بابات بگم گفتم اول ب خودت بگم بعد بهش میگم من با اینکه خودم دانشجوی کارشناسیم ولی پسره دیپلم بود و کلی دیگه تفاوتم باهم داشتبم گفتم ب بابام بگو. اونم بهش گفت بابام خیلی عصبانی شد و منو دعوا کرد گفت این پسره نامزد داشته الانم ب احتمال خیلی زیاد دوست دختر داره و حق نداری باهاش حرف بزنی ولی من پامو کردم تو ی کفش ک نه اون خوبه خب وابستش شده بودم و دوستش داشتم بعد مخالفت بابام ما هم گفتیم ما ک همو دوست داریم همینجوری باهم میمونیم و موندیم و من هر روز بیشتر از دیروز وابستش شدم چنبارم باهم رفتیم خونه دوستش ب سختی میرفتم چون خانوادمون خیلی سخت گیره اما میرفتم ب سختیییییی از خدا ک پنهون نیست از تو چ پنهون رابطه جنسی هم داشتیم تقریبا ۹ ماه همین بود تا همین دو هفته پیش ک گفت ی دختری هست خیلی بهم زنگ میزنه و خیلی پیام میده میگه بیا با من باش منم گفتم حق نداری جوابشو بدی گفت باشه یشب گفت دختره اومده در خونمون گفته باید بیام داخل ببینمت و اوردمش داخل و تا صب پیشم مونده منم خیلی اعصبانی شدم گفتم قطعاااااا تو پیشش خوابیدی و …..اخرش کفت اره مجبور شدم و ازین حرفا ی روزم عکس دختره رو فرستاد برام و من خیلی ناراحت شدم و قهر کردم بعد چن روز با خودم گفتم اون اگه سر و سری با دختره داشت هیچوقت بمن نمیگفت خودمو مقصر میدونستم و میگفتم نباید قهر میکردم و رفتم جلو و کلی التماس و معذرت خواهی کردم تا اشتی کرد خییییلی سخت اشتی کرد با زور و التماس…. اشتی کرد. بعد دوسه روز همین ک داشتیم باهم حرف میزدیم گفت من قبلا ی دوست دختر داشتم و اینا و عکس دوتاییشونو برام فرستاد توی عکسش کنار دختره همون ساعتی دستش بود ک خودم برای تولدش بهش داده بودم یعنی توی بازه ای ک با من بود با دختره هم بود این از این من گفتم چرا خیانت کردی و ….خیلی هم خورد شدم ک باز عکس ی دختر دیگه رو توی بغل خودش فرستاد و گفت اینم مال همین چن روز پیشه ک تو قهر بودی سر جریان اون دختره. دیگه واقعا مردمممم از غم این خیانت و کلی دعوا کردم وسط دعوا هم اون ذره ای پشیمون نشد و طلبکارانه حرف میزد و کلمات بدی مثل گورتو گم کن و… ب کار برد و قط کرد منم چنبار زنگش زدم و جواب نداد ک نداد و الان میشه ۶ روز از اون روز میگذره برای اینکه نه زنگس بزنم نه زنگم بزنه خطمو عوض کردم و چون من دانشجوی شهر دیگم الان خوابگام خیلی دل کندن ازش و باور کردن اینکه بهم خیانت کرده برام سخته عین مرغ سر کنده بال بال میزنم و هن اتاقیام شدن همدمم دارم سعی میکنم کنار بیام و فراموش کنم و هر چند ساعت یبار شدیدا دلم میگیره و براش تنگ میشه و شروع میکنم ب گریه خیلی دلم گرفته
پاسخ مشاور به فراموش کردن پسری که خیانت میکنه
درسته که ایشون در حق شما بدی هایی کرده اما وابستگی و احساسات شما کاملا قابل درکه. برای چنین مشکلی راه حل هایی وجود داره که در ادامه چند مورد رو خدمتتون ذکر میکنم:
شما باید سعی کنید که از تمامی وسایل، عکسها، صفحات چت و چیزهایی که میتونه یادآور اون شخص براتون باشه خلاص بشید. همچنین تمامی راه های ارتباطی ای که با ایشون دارید رو از بین ببرید. این از مهم ترین ابعاد پذیرش جدایی هستش و باعث میشه که کمتر به یاد ایشون بیوفتید.
در مرحله بعد شما باید بپذیرید که این رابطه تمام شده.
معمولا افرادی که اقدام به خیانت میکنند احتمال بیشتری داره که چنین کاری رو تکرار کنند. بنابراین شما از این زاویه فکر کنید که از آسیب های جدی تری که ممکن بود ببینید جلوگیری کردید. خاتمه دادن به این رابطه در حقیقت کاری بوده که به نفعتون بوده و هر چقدر فاصله بگیرید فراموش کردن براتون راحت تر خواهد بود پس به هیچ عنوان سعی نکنید که با ایشون دوباره ارتباط بگیرید.
به عنوان مرحله بعدی شما باید احساساتتون رو بپذیرید. یعنی به خودتون بگید که میدونم دوستش داشتی، میدونم احساس وابستگی میکنی و درکت میکنم اما باید کاری رو انجام میدادیم که درسته.
شما اجازه دارید و حق دارید که ناراحت باشید و کاملا یک مسئله طبیعی هستش. بنابراین شما در حال طی کردن طبیعی دوران پس از خاتمه پیدا کردن رابطه هستید و میتونید که چنین احساساتی داشته باشید.
همچنین برای اینکه بتونید بهتر و سریع تر این دوره رو پشت سر بگذارید میتونید از مشاور کمک بگیرید. در صورتی که دانشگاهتون مرکز مشاوره داره شما میتونید با هزینه بسیار کمی با یک متخصص در این مورد صحبت کنید. مشاور راهکارها و توضیحاتی رو خدمتتون ارائه میده که میتونه کمک بزرگی به شما در راستای بهبود حالتون بکنه.
به عنوان نکته آخر در نظر داشته باشید که این حالات کاملا طبیعی هستند اما زمانی مشکل ساز خواهند شد که ما با روش های نادرستی در برابر این احساساتمون پاسخ بدیم. برای مثال برگشتن به رابطه سمی و یا وارد رابطه جدیدی شدن به منطور فراموش کردن رابطه قبلی.
این کارها میتونند که زمینه ساز آسیب های بزرگ تر و جدی تری بشن بنابراین باید نهایت دقت رو بکنید که به شیوه درست و منطقی ای در برابر احساساتتون پاسخگو باشید.
در تمامی مراحل زندگی موفق و پیروز باشید.کوشا کوچک آملی
کارشناس مشاوره باما
عشقم بهم خیانت کرده چیکار کنم؟
و بعد از دوماه دوباره رل زدن یعنی تقریبا بعد از حدود دو سال از آشناییمون من تن به رابطه ی جنسی باهاش دادم بخاطر اینکه نکنه دوباره بهم خیانت کنه ایشون مجبورم نکرد من هم عمدی اینکار و نکردم اصلا نفهمیدم چجوری این اتفاق افتاد حدودا ۶ ماه از شروع رابطه ی جنسیمون میگذره اما به تازگی حس میکنم یکم رفتارش عوض شده میدونم دوستم داره اما انگار اون شوق اولیه اون اشتیاقش نسبت بهم کم شده باید چکار کنم ؟ مشکل از کجا میتونه باشه ؟! و یه مشکل دیگه میدونم دوستم داره و بخاطر من عوض شده اما هنوز نتونستم بهش اعتماد کنم هرچقدر میگذره من حساس تر میشم کلی افکار منفی به ذهنم میاد هر لحاظه میترسم بهم خیانت کنه من حتی شب ها هم استرس دارم گاهی اوقات بهش زنک میزنم ببینم خونه اس نکنه جایی رفته باشه این چک کردنام و حساسیت هامم زیاد هست بنظرتون میتونه دلیلش این باشه یا اینکه رابطه ی جنسی باعث کم شدن سویش نسبت به من شده ؟
پاسخ مشاور به عشقم بعد از اینکه خیانت کرده برگشته
شما در حدود دو سال با فردی در ارتباط بودید؛ پس مدتی متوجه خیانت ایشون شدید و به همین دلیل به رابطه خودتون با ایشون پایان دادید. اما از طرفی به دلیل علاقه ای که به ایشون داشتید پذیرش جدایی براتون سخت بود و از طرفی ایشون به شما قول دادند که تغییر کنند و دیگه شاهد چنین رفتارهایی از ایشون نباشید. به همین خاطر به رابطه برگشتید و حتی بخاطر اینکه ایشون به فکر خیانت نیوفتند حاضر به برقراری رابطه جنسی شدید. از طرفی حساسیت های بسیار زیادی نسبت به ایشون پیدا کردید به گونه ای که هیچجوری نمی تونید که به طرف مقابلتون اعتماد کنید. حالا مدتی هستش که احساس می کنید که ایشون نسبت به شما سرد شدند و احتمالا بیشتر نگرانید.
ببینید ایجاد احساس بی اعتمادی پس از تجربه کردن خیانت که از بدترین اتفاقاتی هست که میتونه برای یک رابطه میش بیاد طبیعی هست. اما این احساس انگار در شما تبدیل به یک وسواس غیر قابل کنترل شده به طوری هیچ کاری نمیتونه به شما آرامش خاطر بده. با چنین حالاتی ممکنه شما موجب آسیب رسوندن به سلامت روان خودتون و همچنین سلامت رابطتون بشید. در حقیقت شما مسیر اشتباهی رو برای احیای اعتماد از دست رفتتون انتخاب کردید. رابطه محل آرامش کنار فردی که دوستش داریم قراره باشه و شما این آرامش رو از خودتون و ایشون سلب کردید. همچنین شما برای اینکه مطمئن بشید که ایشون به شما خیانت نمیکنه به نوعی با برقرار کردن رابطه جنسی به ایشون باج دادید.
راه حل اصلی مشکل شما تغییر نگاهتون و بدست آوردن یک نگاه واقع بینانه هستش. شما باید بپذیرید که اگر کسی بخواد به ما خیانت کنه با سخت ترین کنترل کردن ها و بیشترین باج دادن ها هم نمیشه مانع شد. بنابراین اعتماد باید در بطن رابطه وجود داشته باشه. کنترل کردن و باج دادن مربوط به سطح رابطه میشه و نه میتونه که اعتماد از دست رفته شما رو برگردونه و نه میتونه تضمین کننده عدم تکرار خیانت طرف مقابلتون باشه.
ولی وقتی که شما این واقعیت رو بپذیرید و بجای تلاش برای کنترل کردن و باج دادن به طرف مقابلتون سعی کنید که علایق واقعی خودتون رو به ایشون نشون بدید تاثیر بیشتری بر روی طرف مقابلتون خواهید داشت که نسبت به رابطه متعهد بمونه. همچنین خودتون هم به آرامش خاطر خواهید رسید. چون که کسی که بخواد خیانت کنه با هیچ روشی نمیشه مانعش شد و کسی که بخواد به ما متعهد بمونه تحت هیچ شرایطی به ما خیانت نمی کنه. با این طرز فکر به نوعی حساب شما با خودتون و رابطتون مشخص میشه و بجای دلشوره داشتن به مسائل منطقی نگاه می کنید.
گاهی چنین رفتارهایی میتونه به طرحواره های ناسازگار ما مربوط باشه. یعنی چنین رفتارهای کنترل گرانه ای شاید در شما از کودکی شکل گرفته بوده و خیانت طرف مقابلتون یک اتفاق فعال ساز برای طرحواره شما بوده. به همین جهت من توصیه میکنم که در صورتی که براتون مقدور هستش به همراه طرف مقابلتون به یک مشاور و با روان شناس مراجعه کنید. مشاور با روان شناس از طرفی طرحواره های ناسازگار شما رو بررسی میکنه و اگر واقعا علت دلشوره های شما همین بود در جهت اصلاح طرحواره ها تلاش می کنه و از طرفی علت واقعی خیانت طرف مقابل شما رو بررسی می کنه تا متوجه بشه که آیا عمل خیانت هم مربوط به طرحواره های ناسازگار طرف مقابل شما بوده و امکان داره که دوباره این کار رو تکرار کنه؟ و یا اینکه صرفا یک اشتباه و خطا بوده که واقعا ازش پشیمونه و قصد تکرار این خطا رو نداره.
بنابراین در مورد مشکل شما بیشترین کمک رو اول خودتون میتونید به خودتون بکنید و سپس مشاور به شما. شما با تغییر نگاهتون، کنترل وابستگیتون و تقویت واقع گراییتون به خودتون کمک می کنید و مشاور با ارائه راهکارهایی برای اینکه بتونید راحت تر به خودتون در حل مسائلتون کمک کنید.
در تمامی مراحل زندگی موفق و پیروز باشید.کوشا کوچک آملی
کارشناس مشاوره باما
من دخترم18سالمه ۱۴سالم ک بود با ی پسری وارد رابطه شدم رابطمون ۴سال طول کشید چون تو ی شهر کوچیک هستیم رابطه دختر و پسر عادی نیس و خب وقتی خونوادم فهمیدن خیلی باهام بدرفتار کردن من بخاطرش هرکاری کردم با تموم وجودم دوسش داشتم و دارم اونم همینطور اما الان یک ماهه ک فهمیدم ۲سال پیش بهم خیانت کرده وقتی بهش گفتم ک موضوع خیانت رو فهمیدم جای اینکه معذرت خواهی کنه خیلی بد باهام رفتار کرد خیلی نادیدم گرفت بی توجهی کرد توهین کرد من تصمیم گرفتم ک کات کنم الان چون کنکوری هستم ذهنم خیلی درگیره قلبم درد میکنه نفسم بالا نمیاد توروخدا ی چیزی بگین من چطوری باهاش کنار بیام چیکار کنم ک هم درسمو بخونم هم این حس بد از بین بره هم دیگ بهش برنگردم و احساساتی نشم چون اون ادم ذاتا دروغگوئه
سلام وقتتون بخیر من حدود دو سال با یه خانومی توی رابطه بودم ولی بخاطر یه سری مشکلات جدا شدم ایشون به من خیانت کرد دروغ گفت توهین و تحقیر و…. من همیشه سوالم این بود که ادمی که دروغ میگه خیانت میکنه چه جوری میتونه بگه دوست دارم که ایشون هیچ گونه جوابی واسه من نداشتن من حدود یه ماه و نیم که تموم کردم ایشون دو بار به من پیام دادن که حرف بزنیم دوست باشیم و… من الان واقعا هیچ جوره نمی تونم به اون رابطه برگردم چون نه اعتمادی هست نه عشقی دیگه اینو کاملا میدونم درکش میکنم ولی بازم دنبال اینم بهم پیام بده من حتی پیامشم جواب ندادم هر بارم باز نکردم الان یکماه گذشته ولی من هی به دنبال اینم آدم بده من نبودم تو به من خیانت کردی روز ها شاید ساعت های زیادی این افکار توی سر منه من تصمیم رو گرفتم دیگه نمی خوام ادامه بدم فقط میخوام این تصمیمم خیلی محکم تر بشه بار ها شده با التماس و… من قبول کردم با هم باشیم ولی این بار نمی خوام میشه لطفا کمک کنید چه جوری میشه یک تصمیم محکم گرفت و خلاص شد از این افکار شاید تا یه جایی عادی بود ولی بیشترش دیگه یاعث اذیت شدن منه ممنون میشم از پاسخگو بودنتون
من با یکی 3 سال تو رابطه مجازی بودم یبار بهم خیانت کرد کلیم با دخترا دوست بود آخرشم فحش خونوادگی بهم داد و تهدید و کات کردیم ولی ی دوستی که البته همون 2 سال پیش رابطشون قطع شد و فقط ی چندبار بهش فحش داد داشت و روش خیلی حساس بود که من باهاش حرف نزنم و بعد از اینکه ما تموم کردیم با دوستش رفیق شدم باز چون قبلن همون اوایل رابطمون حدودا 2 سال و نیم پیش تقریبا 7 8 ماهی با دوستش رفیق بودم ولی حدودا 2 سالی هیچ ارتباطی با هم نداشتیم و فقط در حد 7 8 ماهی ی احوالپرسی ساده ولی اون گفت دیگه دوست نباشید بعد من بعد یکی دوهفته که کات کردیم رفتم با اون دوست شدم و بعد از چهار ماه کات کردن با این وارد رابطه شدم ولی الان من میگم چون دوست اون بوده این رابطه اشتباهه. بنظر شما بد و اشتباهه؟
من یه پسر ۲۰ ساله هستم که تقریبا پارسال در دانشگاه با دختری آشنا شدم که خوشم ازش اومد باهاش دوست شدم و روند دوستیمون ادامه داشت تا اینکه تصمیم گرفتم احساس خودم رو بهش منتقل کنم اما با جواب نه مواجه شدم و تصمیم بر این شد که همینجور دوست باقی بمونیم در حالی که بعد از چند وقت که گذشت فهمیدم به این دختر خیانت شده در واقع زمانی که من بهش درخواست دادم تو رابطه بوده. و الانم به هیچ پسری اعتماد ندارع البته میگه که من از همه بهترم دیگه خدا میدونه حقیقتا فکرم خیلی درگیره که الان باید چکار کنم الانم رفاتمون خیلی صمیمیه اما من دوسش دارم و بلاتکلیفن
منو رلم دو ساله باهمیم اولای رابطمون خیلی درگیری داشتیم اون خیانت میکرد من میکردم ولی باز باهم بودیم تا یک سال پیش ک رابطمون خیلی خوب شد ب جز هم کسی تو زندگیمون نبود جدیدا من همش بهش گیر میدم این جا نرو اون جانرو رو حرفاش کاراش همش حس میکنم دروغ میگه ولی بعد یکاری میکنه میفهمم که واقعا راست میگفته اون قبلا رو دیر سین کردن رو همه چیم حساس بود الان ولی گیر نمیده حتی اینم اذیتم میکنه اینکه خیلی روم حساس نیست دوسش دارما ولی یهو دلم میخواد باهاش کات کنم همش میام تایپ میکنم ک تمومش کنیم پاک میکنم خیلی مودی شدم خیلی دارم اذیت میشم دلم میخواد بمیرم واقعا نمیدونم چرا اینجوری شدم تازگیا
یه ساله با یکی تو رابطه بودم. اولش همه چی خیلی قشنگ بود خیلی دوسش داشتم و متاسفانه هنوزم دارم.تقریبا دوماه پیش فهمیدم بهم خیانت کرده اونم نه یه بار و با یه نفر.فهمیدم وقتی با من وارد رابطه شد با یکی دیگه هم بوده و بعدش تموم کرده باهاش و بینش هم با چند نفر صحبت میکرده . راستش اولین رابطم بود و اولین کسی بود که بهش اعتماد داشتم و خیلی سخت بود برام . همون روز ک فهمیدم رفتم دیدمش کلی دعوا و جیغ و داد.کلی گریه کرد و برام توضیح داد که هیچی اونطوری نیست و از این حرفا.چون دوسش داشتم و نمیخواستم از دستش بدم یه فرصت دیگه بهش دادم. ولی از بس غصه میخوردم تو این دوماه ۸ کیلو آب کردم . هرروزم شده بود گریه. آخه مشکل من اینه نمیدونم کدوم حرفشو باید باور کنم.یه نگاه به رفتاراش میکنم میبینم خب انگار واقعا دوسم داره ولی نداره. دیروز دیگه خسته شدم تموم کردم همه چیو . همه چیشو پاک کردم هرچی عکس و چت و شماره بود . میدونم براش مهم نیس ولی دوروزه نمیتونم حتا از جام بلند شم انقدر حالم بده دارم افسردگی میگیرم میل به هیچی ندارم. مامانمم میکنه قضیه رو بجای درک کردن همش میگه از زندگی سیرمون کردی بسه دیگه. واقعا حالم خوب نیس نمیدونم چیکار کنم. دوسش دارم ولی دیگه نمیخوامش.میشه یه راهکاری بدید؟
من دوسال با ی پسر تو رابطه ام و دیشب خودش بهم گفت که با دختر خالش سکس داشته،جریان اینجوری بوده که دخترش خالش دعوتش میکنه و میگه مامانت اینا هم میان و این میره اونجا میبینه هیچکس نیست دختره بهش قرص و الکل میده مستش میکنه و بعد تحریکش میکنه که دیگه… خودش همه جریان رو دیشب بهم گقت و الان من نمیدونم این رابطه رو تموم کنم یا نع
من سه سالی میشه که با یه آقایی توی رابطه هستم که دوسال از من کوچک تر هستن که ایشون به بار خیانت کردن که بعد با ابراز پشیمونی من بخشیدم و میگفتن دیگه تکرار نمیشه ولی چند بار هم تکرار شد و الان دوباره با کلی التماس میگه که خیلی متاسفه و دیگه هرگز تکرار نمیکنه و من واقعا نمیدونم باید چکار کنم من از یک طرفی دلم نمیومد این رابطه سه ساله هیچ و پوچ بشه.
من دقیقا دوسال پیش بود که رفتم سرکار تو رستوران عاشق یه پسره شدم اونجا که معتاد بوده و تازه ترک کرده بود بخوام خلاصه وار بهتون بگم من تموم این ۲ سال رو وقف اون پسر کردم تموم اون ۲ سالی که میشد زندگی عادیم رو بکنم اما اون یجوریه باهام یجوری رفتار میکنه انگاری خیلی عاشقم هس اما فقط تا وقتی یه دختر نزدیکش نشه عاشقم هست دختر خالش دو روز اومد خونشون عاشقش شد بهم خیانت کرد جلو چشاش قرص خوردم امبولانس زنگ زد اومدن بردنم تا صبح بیمارستان بودم معدم شستشو دادن اما اون نه اومد نه زنگ زد بهم قبلشم تو رستوران با صندوق دارامون شوخی میکرد الانم که خودش کار میکنه من کارمو ازش جداکردم یه نیرو جدید اومده واسشون بهم برگشته میگه منو تو بدرد هم نمیخوریم تو دختر خوبی هستی من ضعف جنس مخالف دارم بخاطر معتادیم تو برو زندگیتو بکن گفت کاریم به اون دختر ندارم اما نامه هاشو پیداکردم نوشته بود من عاشقشم باهم شوخی میکنیم حالمون خوبه کنارهم دلم میخواد باهاش باشم و الان واقعا حالم از این پسر بهم میخوره اما چون پرده بکارتم رو ازم گرفته نمیتونم جداشم چیکار کنم توروخدا راهنماییم کنید ?
من دو ساله وارد یک رابطه عاطفی شدم ،بعد تقریبا یک سال پارتنرمو رو موتور با یک پسری دیدم و بعد ازدو روز کشمکش من از این موضوع گذشتم و سعی کردم مثل قبل باشیم ولی بعد از تقریبا یک سال من به اون خیانت کردم و منو دید بعد از دو هفته سعی کرد به رابطه برگرده و ما توی این مدت به هیچ وجه دعوا نکردیم ولی در حال حاضر که یک ماه از این موضوع میگذرد رفتار هاش عوض شده و من بشدت دچار سردرگمی و احساس بد دارم و شرایط سلامتیم حتی سر این موضوع تحت الشعاع قرار گرفته و دچار ضربان قلب شدم استرس و اضطراب شدید گرفتم. رفتم پیشش و باهاش حرف زدم اولش بشدت منکر این موضوع شد ولی بعد از تقریبا یک ساعت گفت دوست معمولی من بوده ولی من هیچوقت این حرفو باور نکردم به این علت که هر وقت میخواست پیش دوستاش بره به من میگفت ولی اون روز چیزی نگفت و اون پسر سوار موتورو بغل کرده بود. متاسفانه تقریبا خیلی به من دروغ میگفت و من هر وقت گفتم به من راستشو بگو سر هر مسئله ایی ،به نوعی ناراحت میشد و من از حرفی که میزدم عذاب وجدان میگرفتم. این موضوع هم من بعد یکسال فهمیدم وقتی رابطه را با من شروع کرد با اکسش بوده و من سر این موضوع خیلی اذیت شدم و نگران این شدم که چقدر دروغ های دیگه ایی گفته.هیچ توجیحی نیاورد و مسئله رو یک جوری میپیچوند که من اشتباه متوجه شدم
من با یه پسری داخل رابطه هستم که قبل باهاش بودم و بهم خیانت کرد ولی من خیلی دوسش دارم اون بعد از یک سال برگشت و بهم گفت از کاری که کردم پشیمونم و دوست دارم ولی من باور نمیکنم و اون میگه هرکاری بخای برای ثابت کردنش انجام میدم ب نظر شما چ کاری میتونه انجام بدل که برام ثابت بشه دوسم دارع اون میگه من تورو واسه ازدواج میخام واسه خودم ولی م باور نمیکم و الا میخام ب شما بگم که اون چیکار کنه که برام ثابت بشه دوسم دارع
من دختریم ۲۳ساله و اهل اراک هستم با یک اقا به مدت دوسال در رابطم متاسفانه اوایل رابطه من یه اشتباه کردم و باعث شد ایشون عصبانی بشه و از اون ماجرا بمن بدبین هست شک بم داره من خیلی سعی کنم توجهشو جلب کنم اعتمادشو جلب کنم ولی متاسفانه بازم اون بدبینی رو نسبت بمن دارن خیلی اذیت میشم خودمم خجالت میکشم از کاری که کردم پشیمونم نمیدونم چطور باید دلشو صاف کنم ایشون قصدشون اذدواج بود ولی با این کاره من دلسرد شده من بارها توضیح دادم براش اشتباه فکر میکنه و بازم بمن بدبینن خیلی دوس داشتم این مشکلو حل کنم ممنون میشم راهنماییم کنید
سلام وقتتون بخیر من و دوس پسرم نزدیک ۲ ساله ک تو رابطهایم امسال بخاطر اینکه من میخوام کنکور بدم از اسفند ماه همدیگه رو ندیدیم و تنها ارتباطمون چت کردنهای نصفه و نیمه بوده. مدتها پیش از من پرسیده بود ک اگه من بخوام با کسی در ارتباط باشم و فقط باهاش سکس داشته باشم چون ت نیستی مشکلی داره از نظرت؟ من هم از اونجایی ک میشناختمش و میدونستم هرگز همچین کاری نمیکنه بهش گفتم ن مشکلی نیست. الان سه هفتهست ک با کسی در ارتباطه هنوز کار ب سکس نکشیده اما حتی همون در ارتباط بودنشون خیلی داره اذیتم میکنه و دوس پسرم میگه یا موضوع رو قبول کن یا کات کنیم و من نمیخوام کات کنیم. پارسال هم تقریبا ب مدت ۳ ماه همدیگه رو ندیدیم و شدیدا عوض شده بود خیلی ناگهانی تبدیل ب ی آدم عصبی و خشمگین شده بود ک من با ی مشاور راجبش صحبت کردم و ایشون گفتن اختلال چند شخصیتی داره دوس پسرم. الان هم همون مشکل پیش اومده دوس پسر من در حالت عادی خیلی آدم مهربون و آروم و خوبیه ولی الان ی شخصتی داره ک هیچی براش مهم نیست و خیلی عصبیه از همهچیز و همهکس خشمگینه و همهش میگه دیگه هیچی برام مهم نیس این همه سال با شرافت زندگی کردم آخرش ب هیچی نرسیدم همسن و سالام همهچی دارن و من هیچی ندارم، ازین ب بعد فقط خودم برام مهمه فقط مادیات میخوام پول زیاد ماشین خوب غذای خوب لباس خوب سکس با دخترای زیاد. من میدونم این خود واقعیش نیست، حتی خودشم میدونه ولی همهش میگه الان اهورا (شخصیت خودش) بی هوش شده و فرهاد (همون شخصیت مادی خواه و بی ادب) بجاش داره دستور میده. حتی باهاش قرار گذاشتم بعد کنکور دادن من بریم پیش روانشناس و درمان رو شروع کنیم میخوام بدونم واقعا درمان شدنی هست و واقعا مشکل سکس خواستن با مادیات خواستنش مربوط ب همین اختلال چند ش
حدود۴سال با کسی در ارتباط هستم که هم سطح تحصیلات هم سطح مالی خودش و خونوادش خیلی از من پایین تره اما چون حال دلم خوب بود به این موضوع توجه نکردم.بعد دو سال خیانت کرد(در حد چت عاشقانه با دوست دختر سابقش) متوجه شدم اما بخشیدم.سال سوم دوباره متوجه شدم با یه نفر دیگه هم
همزمان با من هم رابطه عاطفی داره وحتی خونش هم میومده شب میخوابیده.خودش ادعا داره که منو خیلی دوست داشته و این کارش ربطی به عدم علاقه نداشته.و قبول نمیکنه خیانت کرده. من تحمل نکردم جدا شدم وبا التماس خودش و….برگشتم دیدم بد از بد به تریاک هم معتاد شده.الان تو شرایطی هستیم که تحمل با هم بودنو داریم هم به هم عادت کردیم میتونیم جدا شیم. چند بار قول داده ترک کنه کمکش کردم اما اراده و تصمیم واقعی نداشته و نتونسته خواستم ازتون مشورت بگیرم چطوری ازش جدا شم که نه خودم نه ایشون اسیب ببینن
۳ سال پیش اتفاقی واسم افتاد ک حالت روحی خیلی بدی داشتم، با پسر داییم رابطه خوبی داشتم و این موضوع رو میدونست خواست که بهم کمک کنه از این شرایط بیرون بیام ،باهاش بیرون میرفتم ،یه روز توی گوشی من پیامی از همکار (آقا) دیده بود ک خودم اون تصویر ( عکس مبتذل) رو دانلود نکرده بودم و هیچ اطلاعی نداشتم ازش. بهم تهمت این رو زد که باهاش رابطه داشتی در صورتی که اصلا اینجوری نبود ،قسمش دادم که اشتباه میکنی ،جوری شد که رفت طرف رو کتک زدو تهدید کرد ،مدتی گذشت و گفت من نمیتونم چشممو از این ماجرا ببندم و دیگه هرچی بین ما بوده تمومه،اما تو اون شرایط سخت من اونو یه حامی واسه خودم میدیدم و نمیخواستم از دستش بدم ،انقدر التماسش کردم ک منصرف شد ،رابطمون خوب بود خیلی بهتر شد ،بهم پیشنهاد ازدواج رو داد و گفت باید از این دوستانت فاصله بگیری ،این اخلاقت رو تصحیح کن و خیلی امر و نهی های دیگه ،من خیلی تغییر کردم واسش خیلی تلاش کردم طی دو سال ،جوری شد ک من رو به زور شریک جنسی خودش کرد و گفت نیاز داره نمیدونم چی شد ک قبول کردم و این خریت انجام دادم ،واقعا دوسش داشتم و اون رابطه خوبی که داشتیم فک نمیکردم الان بهم بگه من نتونستم اون قضیه ۳ سال پیش همکارت رو فراموش کنم و دلم چرکه و دیگ راهمون جداست ،من الان باید چیکار کنم؟ دارم دیونه میشم
سلام من خنم ۳۴ ساله هستم برون گرا و خب از نظر همه دوستان و اقوام خوش برخورد و متین،ظاهر خوب و یا حتی زیبایی دارم و همین طور از نظر تناسب اندام هم اوکیم،تحصیلات خوبی دارم و کلی مدرک و دوره و کلا آدم فعالی بودم از نظر اجتماعی،اما همیشه از نظر کاری و رابطه ایی با شکست مواجه هستم،حدود ۱ سال بیشتر هست در یک رابطه با پسری ۴۷ ساله ام، از نظر مالی هم اوکی هستن و ما برای مدتها ازدواج سفید داشتیم اما جدیدا تصمیم گرفتیم به لحاظ زیاد شدن مشکلات کاری و ارتباطیمون فاصله بگیریم و دو روز در هفته کنار هم باشیم،خیلی به سلیقه من احترام میزاره از هر لحاظ و همیشه با من تو جمع دوستان مزدوج و غیر هم حاضر میشه،گاها متوجه شدم که در حد چت خصوصی یه سری تماس با خانم های دیگه داشته و مسایل +۱۸ هم مطرح شده و حتی در حد یک دیدار رو داشتن اما منو فابریک خودش میدونه و به هیچ عنوان گوشیشون هم زنگ نمیخوره،به عبارتی در حد وان نایت شاید چند ماه یک بار اقدامی کنن،خلاصه که من میخوام بدونم مشکل از من هست یا اینکه ایشون و چطوری میشه این رابطه به ازدواج برسه،چون واقعا منو در جریان تک تک کارهاش میزاره و تا خرید خونه و وسایل کلا با سلیقه من جلو میره میگن بعدا غر نزنی اما چند وقت پیش بعد از یک سال من یه شب که البته خسته از سر کار اومده بود و بحثمون شدش موضوع ازدواج رو مطرح کردم برای اولین بار و اون گفت من نمخوام ازدواج کنم اما بعدش خب گفت خسته بودم و این صحبتا ولی خب بحثمونم که میشه و من هم فکر میکنم که مهر طلبم کلی خبی که میکنم یهو غاطی میکنم و کلی حتی حرفای بد میزنم از رو ناراحتی باز وقتی برمیگردم قبول میکنه یا خودش پیگیر میشه،میدونم واقعا دوسم داره حتی به کارت عابر بانک بهم داده میگه دوس دخترمی. البته ایشون یک بار عقد کردن و جدا شدن و دلیلش رو هم دخالت خانواده خانم میدونن و البته تمیشه ترس داشتن که بحثشون میشده،و در نهایت اضافه کنم که منم از روز اول گفتم که برنامه مهاجرت دارم و بیا با هم بریم و یه وقتایی گفته باشه یه وقتایی نه چون کارش اینجا خوبه و البته که منم یه هفته میشه برنامه مهاجرتم به مشکل خورده و بهشم گفتم کلا اکتی نداشت کلا برای فاز رابطه هیچ اکت بیشتری نشون نمیده و خیلی تو داره و همیشه میگه دوستام بهم گفتن مراقب تو باشم و کلا من میفهمم دوستاش حسادت میکنن که دوس دختر و زنهای خودشون به خبی من نیستن و حتی یکی از دوستاش یه بار به من گفت اینا تورو دوس ندارن چون تو ازشون بهتری (البته خانومای جمع منظورش بود) و البته من از همه کوچیکترم تو جمع
باسلام من ۳۸سالمه مدت ۱۰سال باکسی دررابطه بودم که اون بدون اینکه من متوجه بشم باهام ارتباط جنسی برقراراماچون خونی نیومدتهمت زدکه دخترنبودی وازاین حرفهاوبایدبااودامه بدم تواین سالهاهیچگاه حرفی نزدکه اینکاررااوکرده اصلاقصدش ازدواج نبودمدتی من رارهاکردامامن هیچوقت بهش خیانت نکردم امامن یکی ازدوستای قدیمی خودرادیده بودم بهشون شماره دادم اماهیچوقت فکرنمیکردم اون بهم نظرداشته باشه وبخادبامن باشه امامن نپذیرفتم چون متاهل بودامادوست پسرم فهمیدوبرچسب خیانت بهم دادالانم بهم پیام داده اگرکوچکترین پیامی دیگه بهش بدم میادبه خونوادم همه چیومیگه وابرومومیبره من واقعاموندم بعداین همه سال چکارکنم من خیانت نکردم امااون حتی حاضرنیست لحظه ای گوش بده من بهم میگه زن خراب ..واقعامن هیچ راهی ندارم که اثبات کنممن فقط بااون بودم من الان دخترونیگموازدست دادم عمرم زندگیم حالاهم که تنهام گذاشت
به پسری علاقمندم ولی متاسفانه در کنار من متوجه شدم، که دوست دختر داره وقتی شنیدم خیلی ناراحت شدم و نحوه آشنایی با اون طرف و جزییات رو گفت و شمارشو هم داد و گفت هر چی میخوای بهش بگو برای من اصلا اون دختر دیگه مهم نیست، از طرفی بخاطر علاقه شدیدی که بهش دارم نمیتونم ترکش کنم.. حالا بنظرتون ادامه دادن درسته؟
من دوست پسرم تو اسنپ کار میکنه دختر یا خانوم هایی ک سوار میکنه من و به شک میندازه حس میکنم باهاشون گرم میگیره یا ازشون شماره میگیره البته اینا همش حسای خودم هست باید چیکار کنم؟بعضی وقتا هم گوشیش ک برمیدارم به یه روشی ازم میگیرتش نمیزاره توش و ببینم یا بعضی وقتا نزدیک 50 بار زنگش میزنم ولی جوابم و نمیده الان ما یک سال هست با هم هستیم هیچ وقت سراغی از دوستاش نگرفته یا نرفته پیششون حالا دو روز پیش بهم میگ میخوام برم پیشش بعد میگ تو هم میای با هم بریم میگم آره بعد میگ میخوای بیای چیکار بعدم ک خودش رفته هر چی زنگش میزدم جواب نمیداد. بعضی کاراش ناراحتم میکنه اما هیچی نمیگم چون هر موقع بهش چیزی میگم همش دعوا درست میکنه یا حرفای بی منطق میزنه. اون همش حواسش تو کارای من هس اما نمیزاره من حواسم باشه. من واقعا عاشقش هستم اما نمیدونم حسش به من چیه خودش میگ عاشقمه اما نمیتونم باور کنم با کارایی ک میکنه باور این حرف برام سخت میشه.
تا الان نزدیک چند بار رابطمون خواسته خراب بشه اما من نزاشتم اون خودش هیچ تلاشی برا درست کردن رابطمون نمیکرد فقط من درستش میکردم. یه روز عقد پسرداییم بود قرار بود بریم محضر بعدم رستوران چند روز قبلش خواستم برم لباس بگیرم بهش گفتم ک نظرم رو چه لباسهایی هس اما وقتی با مامان و بابام رفتم ک لباسا رو بگیرم اونا پسند نکردن مجبورم کردن یه لباس دیگ بخرم من اون لباسی ک اونا گفتن و نخریدم شب ک شد بهش گفتم مامان و بابام نزاشتن بخرم و مجبورم کردن یه لباس دیگ بخرم گفت عیب نداره حرفشون و گوش کن منم فرداش رفتم و لباسایی رو ک مامان اینا گفتن خریدم روز عقد ازم پرسید ک لباسات چه جوری هست منم براش گفتم ولی اون هیچی نگفت میدونسم ناراحت شده چون از خانواده مذهبی بود یه ذره براش سخت بود ک من شلوار تنگ بپوشم هر کاری کردم اوکی نشد ولی قسم جون من و مامانش و خورد ک حالش اوکیه منم لباسا رو پوشیدم رفتم عقد تو محضر و تو رستوران هر چی زنگش میزدم جواب نمیداد شب ک رفتم خونه پشت سر هم زنگش زدم ک جواب داد فهمیدم با پسر عموش رفته بیرون پسر عموش هم یه دختر آورده بود ک حالا برا دوست پسر من اوکیش کنه دوست پسر منم به خاطر اینکه من اون لباسا رو پوشیده بودم از دستم عصبانی بود و میخواست رابطمون و خراب کنه بعدم همش بهم میگفت میخواد با دختره رل بزنه من کلی التماسش کردم تا قبول کرد فردا صبحش بیاد پیشم فرداش ک اومد با هم آشتی کردیم اما من خیلی ناراحت بودم ک به خاطر یه لباس رفته با یه دختره رفته بیرون. خب من باید چیکار کنم وقتی هم خودم و سرگرم میکنم بازم از این فکرا میاد سراغم من نمیدونم باید چیکار کنم. این فکرا داره دیوونم میکنه
سلام وقتتون بخیر،من مدتیه به دوست پسرم شک کردم که داره بهم خیانت میکنه،چطور میتونم مطمعنشم؟
سلام وقت بخیر من چهارساله تو یه رابطم که قطع و وصل میشه بیشترین مدتش ۶ ماه بوده همشم به خاطر خیانت طرف مقابلم خیلی مغرور خودشو ازهمه بالاتر میبینه ولی من عاشقشم خیلی آسیب دیدم ولی بازم باهاش ارتباط گرفتم مجدد که ۴ ماه میشه خیانتی ندیدم خودشم تغییرکرده ولی من مشکوکم همش چندشب پیشا بحثمون شد به همکارش که زنه پیام داده بود که توله سگ منم دعواش کردم دوروز قهربودیم دیشب دوباره خودم رفتم سمتش میدونین وقتی نیست انگار که مردم برگشت ولی اصلا محل نمیده به من
ببخشید من حدود ۵ ساله با آقا پسری تو رابطه هستم ایشون و قصدمون ازدواج هست و با ورودشون به دانشگاه یه اکیپ چند نفری دارند یعنی دوتا دختر دوتا پسر هستن و این یکی از این دختر ها دیشب ساعت ۹ شب با دوست پسر من تماس گرفته بود و دوست پسرم چون مسیرشون نزدیک هم هستند ایشون رو تا خونه میرسونن ،و من دیشب یه حالت هیجانی انجام دادم و گفتم برای چی این ساعت باهات تماس گرفته خیلی حالم بده نمیدونم چه کار کنم حساسیتم کم بشه
سلام وقت بخیر سوال من در مورد رابطه ایه که در ابتدای آن قرار داریم و مدت آن ۲ ماه میباشد پارتنر بنده پنجشنبه به من گفت میخوایم بریم دورهمی دخترانه با دوستامون خونه دوستمون که همسایه ما میشه و وقتی بنده همون شب تماس حاصل کردم باهاش به گوش من صدای صحبت کردن پسر و دختر رسید و گفتن که صدای موزیک بوده یا اینکه خط رو خط شده و من برای شکی که تو ذهنم ایجاد شده بود که خونه ای که گفته بود هستن یا خیر و برای اینکه اول رابطه اعتماد خودم حاصل شه از ایشون درخواست لوکیشن کردم و ایشون جبهه گرفت و نفرستادن میخواستم از خدمتتون سوال کنم که آیا بنده این حق رو دارم برای ساختن اعتماد نسبت به ایشون در ذهن من ایشون مسئولیتی بابت فرستادن لوکیشن یا تماس تصویری برای من و از بین بردن شک من که محیط ایجاد کرده دارن یا خیر؟
من ۴ ماهه با یه آقایی هستم ما یک دوست مشترک داریم(دختر) که تقریبا به هر دوی ما نزدیکه از اول رابطمون تا الان این خانم چندین بار به من گفته که پارتنرت بهت خیانت میکنه یک ماه پیش هم گفت به من درخواست داده که باهاش باشم من چون ناراحت بودم به پارتنرم گفتم من بهت وفادارم اما تو خیانت میکنی اما چیزی راجب حرفای دوستم نگفتم. فکر میکنم خودم رو زشت کردم اما از اون موقع اصلا نمیتونم به حرفای دوستم فکر نکنم و خیلی دارم اذیت میشم به نظرتون با پارتنرم در میون بزارم؟؟؟
دوست دخترم بهم خيانت کرد و قبول داره اشتباه کرده ولی من کات کردم ولی بازم دوست دارم
سلام خسته نباشید 4سال با ینفر توی رابطه هستم 18 سالمه بهم خیانت کرده 3سال پیش ولی نمیتونم کنار بیام باهاش دوست دارم نمیدونم باید چکار کنم
سلام وقتتون بخیر ، حدود یک سالی هست من با یه آقایی آشنا شدم ، دقیقا یک سال پیش ایشون جایی که من کار میکردم استخدام شدن و بعد مدتی سعی کردن به من نزدیک بشن و ابراز علاقه میکردن من هم چون با اون محیط صمیمی بودم و رابطه با این آقا برام تمسخرآمیز بود این موضوع رو با دوستای صمیمیم درمیون گذشتم و بعد مدتی منم شروع کردم به این آقا علاقه مند شدن که همه چی تموم شد و با من قطع ارتباط کردن من بعد کلی تحقیق فهمیدم که ایشون فهمیدن من به بقیه چیزی گفتم و ازم شاکی بودن که آبرو ریزی کردم با کلی درگیری بازم هم من تلاش کردم ایشونو سمت خودم بکشم و دوباره جذبش کنم که رسید به اردیبهشت ماه همه چی خوب پیش رفت حتی ما رابطه جنسی برقرار کردیم ولی مدتی بعد مدیر اون مجموعه سر حساب کتاب مالی که با این آقا داشت ادعا کرد من مدرک دارم تو محیط کاری رابطه داشتی و حقوق ایشونم که نزدیک صد میلیون بود رو پرداخت نکردن!!!
مدتی بعد هم ایشون از اون کار اخراج شد بعد یه مدت برای ایشون نامه اومد که ممنوع کار هستن تا مدتی و رابطه ما کلا تموم شد چون فکر میکردن کار من بوده و من هم بارها گفتم که من مدرکی ندادم به کسی
الانم من دوباره سعی کردم کم کم باهاشون ارتباط بگیرم دوباره خودشونم تمایل دارن اینو میبینم ولی سرد برخورد میکنن و راضی به قرار گذاشتن نمیشن من چیکار باید بکنم؟ من میدونم باید راز نگه میداشتم اشتباه کردم ولی اون موقع متوجه نبودم ، اینم بگم حدود ۱۲ سال تفاوت سنی داریم
من چهارسال هست درگیر رابطه عاطفی شدم .خودم ۱۹ سالمه و طرفم ۲۱ سالشه. شهرامون دور هست ولی من تقریبا هرماه یا دوماه طبق شرایط خونوادم میرم اونجا و همو میبینیم.خانواده هامون درجریان نیستن. ایشون توی این چهارسال دوبار به من خیانت کرد و من بخشیدمشون . جفتشون هم خودم متوجه شدم . اولی رو که دوسه ماه کات کردیم باهم و با اون یکی بود ولی دومی رو تا متوجه شدم سریع همه چیو تموم کرد.. نمیدونم چیکار کنم رابطه رو ادامه بدم یا نه . سرباز هم هست درحال حاضر. دلم صاف نیست خیلی ازش همش شک و اینا .دفعه اول ک بخشیدم بعدش اوکی شدم ولی دفعه دوم واقعا سختمه نمیدونم اصلا میشه راهنماییم کنید ادامه بدم یا نه یا طبق چ شرایطی تموم کنم همه چیو. خیلی وابسته هستیم جفتمون
سلام وقت بخیر، من ۳ سال با پسری تو رابطه بودم ک این اواخر گفت رابطه ی ما شدنی نیست خانوادم راضی نیستن بیان خواستگاری و با حرفاش منو خورد کرد و رفت منم چون حس انتقام گرفتن داشتم سریع وارد رابطه ی جدید شدم حالا برگشته یه فرصت دوباره میخواد من عذاب وجدان دارم حس میکنم خیانت کردم بهش؟ آیا واقعا خیانت کردم؟ بین دوتا رابطه موندم ب نظرتون بازم فرصت بدم؟
اسم من شیلا است ۱۸ سالمه تا صنف ۸مکتب رفتم الان نمی روم زبان آلمانی میخونم چون نامزدم آلمان است من یک اشتباه کردم یک خیانت کردم به نامزدم به یک پسر اسمس کردم گفتم بیا باهم دوست بشیم بعد اون گفت باید دوست دخترم شی گفتم من نامزدم هیچ وقت خیانت نمیکنم اون خیلی گفت باید دوست دخترم شی من گفتم نمیشوم بعد یهوی قبل کردم بعد بیتاب شدم و به اون پسر گفتم من بیتاب شدم یک لحظه نامزدم پیچ اینستگرام منو داشت بهم پیام داد گفت دیگه بریت اعتماد ندارم شش ماه است که با هم عرف نمیزنیم یک ماه قبل آمده بود تا منو ببینه چیجور دختر ام اخلاقم چجوریه تا اونمغه خوب رفتار میکد اما از وقتی آلمان رفته با من حرف نزده هی میگه طلاق نگیرم
١٨ سالمه مجرد خانوم هستم من با يكي نزديكه ٢ ساله ارتباط دارم و دوستيم و خانواده دو طرف ميدونن و اطلاع دارن و راحت رفت امد داريم چون هدفمون از اول مشخص بود و ب ازدواج فك ميكنيم اين اواخر من با ي اقايي اشنا شدم ولي نه براي دوستي يا خيانت راجب ي سري از كارا ازشون سوال پرسيدم و فالوشون داشتم هيچوقتم نديده بودمش ايشون ميخواستن با من باشن ولي وقتي فهميدن تو رابطم خودشون عقب كشيدن امشب وقتي با دوس پسرم بيرون بودمش اتفاقي ديدمش جوري رفتار كردم ك فهميد من ايشونو از قبل ميشناسم و تند تند با فاصلع راه رفتم و بعدش دعوامون شد منم مجبور شدم بهش بگم و شمارشو ازم خواست منم گفتم ندارم ولي زنگ زد و شمارشو گير اورد بعد گفتم دارم و بهش نشون دادم من واقعا نميخواستم خيانت كنم يا ب فكر تموم كردن رابطم نيستم چون واقعا ارزش نداشته واقعا ميترسم و حالم بده چون قراره فردا بره باهاش حرف بزنه و اين وسط ابروي من در ميونه
من نگران رابطم هستم بهشون پيام دادم ك قول ميدم درستش كنم خودم نميخوام خراب بشه ولي نميدونم جوابش چيه
لطفا كمكم كنيد خيليي گيجم از همه طرف پشيمونم چون داشتم جايي ك ميرفتم اون اقا هم بود و دوس پسرم فك ميكنه برا اون خواستم برم و هزار تا فكر ديگه من گفتم هر كاري ك حس ميكني كردم باشع ولي الان پشيمونم بخدا ميخوام درستش كنم از شما كمك ميخوام هر ادمي ي جايي اشتباه ميكنه من الان متوجه شدم و ب خودم اومدم لطفا خواهش ميكنم جوابمو بدين اصلا حال روحي خوبي ندارم ب خانوادمم چيزي نميتونم بگم چون از همه طرف قضاوت ميشم
توروخدا اگه ميتونيد منو راهنمايي كنيد من واقعا نميدونم بايد چيكار كنم واقعا روم سياهه حتما نميتونم تو روي دوس پسرم نگاه كنم
من متاسفانه در شیش ماه پیش به پارتنرم خیانت کردم و هنوز بعد شیش ماه فراموشش نکرده و داره حسش نسبت به رابطه و من از بین میره و من بعد خیانتم کار اشتباه دیگه ای انجام ندادم من باید چیکار کنم تا ارابطه ی سالم از بین نره؟خیانت من فقد این نبود که وارد ی رابطه عاطفی با شخص دیگه ای بشم فقد درحد ریپلای زدن استوری ی پسر بوده. خیلی یادم نمیاد ولی من اشتباهی که کردم این بود که فرد شوخی جنسی بامن کرد و من درحد شوخی جوابشو دادم قبل این شیش ماه ماه آذر پارتنر من به مدت یک ماه من رو ول کرد بخاطر ی سری مشکلات و قصدی که داشت و بعد برگشت و بعد از اون ی ماه با من اهلاق خوبی نداشت منم از این نوضوع ناراحت و عصبی بودم برا همین ریپلای میزدم. فروردین من برای اینکه ی زره اذیتش کنم ی استوری از خودم گذاشتم مه باعث شد عصبی بشه و بگه که چرا ابن استوری گذاشتی وقتی پسر تو پیجته و میخاست منو ول کنه منم گفتم من پسورد پیجمو میدم تو بیا توی پیجم ببین پسری نیست و اون اومد و این ریپلای هارو دید. منو پارتنرم همو خیلی دوس داریم ولی هرچقد سعی میکنیم رابطه درست نمیشه از ی طرفم به هم وابسته ایم ولی پارتنرم سعی نداره تا بزاره کنار و ازش بگذره. بعد خیانتی که کردم من هیچ کاری نکردم حتی دیگه پسریو فالو نکردم و همه پسرای پیجمو ریمو کردم. نه ولی من بهاطر این داستان زخم معده گرفتم و بخاطر بغضی حرفایی که بهم میزنهشرایط برام خیلی سخت تر میشه. من شاید سخت یادم بره ولی درحدی که الان داره منو اذیت میکنه اذیتش نمیکردم. اون از من توقع داره جواب هیچ پسریو ندم و هیچ پسریو حتی پسرای فامیل هم فالو نداشته باشم درصورتی که خودش داره اون هرچی ازم خاست براش انجام دادم ولی هیچ چیزی عوض نشد…بعد خیانتی که کردم من هیچ کاری نکردم حتی دیگه پسریو فالو نکردم و همه پسرای پیجمو ریمو کردم ولی من به خاطر این داستان زخم معده گرفتم و بخاطر بغضی حرفایی که بهم میزنهشرایط برام خیلی سخت تر میشه من شاید سخت یادم بره ولی درحدی که الان داره منو اذیت میکنه اذیتش نمیکردم. اون از من توقع داره جواب هیچ پسریو ندم و هیچ پسریو حتی پسرای فامیل هم فالو نداشته باشم درصورتی که خودش داره اون هرچی ازم خاست براش انجام دادم ولی هیچ چیزی عوض نشد…من متاسفانه در شیش ماه پیش به پارتنرم خیانت کردم و هنوز بعد شیش ماه فراموشش نکرده و داره حسش نسبت به رابطه و من از بین میره و من بعد خیانتم کار اشتباه دیگه ای انجام ندادم من باید چیکار کنم تا ارابطه ی سالم از بین نره؟ خیانت من فقد این نبود که وارد ی رابطه عاطفی با شخص دیگه ای بشم فقد درحد ریپلای زدن استوری ی پسر بوده. من متاسفانه در شیش ماه پیش به پارتنرم خیانت کردم و هنوز بعد شیش ماه فراموشش نکرده و داره حسش نسبت به رابطه و من از بین میره و من بعد خیانتم کار اشتباه دیگه ای انجام ندادم من باید چیکار کنم تا ارابطه ی سالم از بین نره؟ خیانت من فقد این نبود که وارد ی رابطه عاطفی با شخص دیگه ای بشم فقد درحد ریپلای زدن استوری ی پسر بوده
من دو سال پیش عاشق دختری شدم.
و ده روز پیش بود که بعد از دوسال صبر و انتظار بهش رسیدم و تونستم باهم دوست بشیم.
حالا امشب که داشتیم باهم صحبت می کردیم.
اون گفت که نمی تونه به من اعتماد کن و این دست خودشم نیس چون تو رابطه قبلیش ضربه بدی خورده و نمی تونه دیگه اعتماد کنه.
و همه چیز رو تو خودش میریزه و به هیچکس نمیگه.
مطئمنم ضربه کاملا بدی خورده که حتی حاضر نیست رابطمون حضوری باشه فقط میگه که مجازی میتونه باهام رابطه برقرار کنه.
مشکل من الان اینجاس که خیلی دلم میخواد بدونم براش چه اتفاقی افتاده که دیگه نمی دونه اعتماد کنه و نگران حالش هستم
و این برای من باعث ترس ، استرس و اضطراب شدید
و همینطور تپش قلب شده است.
سلام خسته نباشید من الان چن سال با ی نفر در رابطه هستم و هیچ شک و تردیدی نسبت ب این اقا اصلا ندارم و نداشتم تقریبا دو هفته ای هست ک این اقا با ی خانم در ارتباط هست در صورتی ک قبلا ب هم گفته بوده بعنوان خاهرم هست و هیچ رابطه ای دیگری باهم نداریم و چن سال هم خانم بزرگ تر هست
من دو سال پیش عاشق دختری شدم. و ده روز پیش بود که بعد از دوسال صبر و انتظار بهش رسیدم و تونستم باهم دوست بشیم.
حالا امشب که داشتیم باهم صحبت می کردیم. اون گفت که نمی تونه به من اعتماد کن و این دست خودشم نیس چون تو رابطه قبلیش ضربه بدی خورده و نمی تونه دیگه اعتماد کنه و همه چیز رو تو خودش میریزه و به هیچکس نمیگه. مطئمنم ضربه کاملا بدی خورده که حتی حاضر نیست رابطمون حضوری باشه فقط میگه که مجازی میتونه باهام رابطه برقرار کنه. مشکل من الان اینجاس که خیلی دلم میخواد بدونم براش چه اتفاقی افتاده که دیگه نمی دونه اعتماد کنه و نگران حالش هستم و این برای من باعث ترس ، استرس و اضطراب شدید و همینطور تپش قلب شده است.
سلام من از طریق اینستا با یک دختر در تهران اشنا شدم خودم کرمان هستم و رفتم تهران توی خونشون چند روز موندم مادرش منو خیلی دوست داره من همش احساس میکنم داره خیانت میکنه چون قبل من با چند نفر در حد پیام باهم بودن بعد بعد نه ماه ولم کرد رفت با یک پسر که قبلا خودش بود بعد بیست روز دوباره برگشت خیلی گرم عاشقونه خودم بود الان دوباره بعد یک ماه دوباره خودم سرد شده خیلی حوصله منو نداره خیلی خودم حرف نمیزنه گرم نیس منم دارم عزیت میشم همش احساس میکنم خکد کسی هست ولی قسم میخوره نیس من چکار کنم دوباره خودم خوب بشه گرم بشه من یک بچه بی پدر مادر هستم تنهام دل به این دختر فقط بستم
سلام من ۶ ماهه ازواج کردم شوهرم با یه دختر رابطه داشت سه ماهه اولو الان باهاش حرف نمیزنه اما همو میبینن چون تو یه محله ایم همش با خدم فکر میکنم با اینکه باهاش حرف نمیزنه نمیتونم فراموش کنم همش گریه میکنم دارم دیوونه میشم استرس دارم همش بدنم میلرزه
من پنسال با یک پسر در رابطه بودم ما هماخیلی دوسداشتیم داداشم فمید دعوا شد من با خانوادم در میون گذاشتم اونم همینطور بعدش بهم خیانت کرد گف بخاطر حرف خودد بوده چون بهش میگفتم رفیقد خوب نیس باش نرو اون دوس نداش وقتی فهمیدم خیانت کرده ولش کردم پیش هم میرفتیم چون طاقا دوریش برام سخته دوباره فهمیدم با عشق اولش رله و از من برا عشق اولش بد گفته
الان ۲۱ سالمه و وارد ۲۲ سال شدم ،بعد تو ترم درس خوندن از دانشگاه انصراف دادم و رفتم سراغ رشته مورد علاقم. اونم دوباره تو دانشگاه دارم ادامه میدم، تو رابطه ی عاطفی هستم که همه چی خوبه اما دل من ناارومه ، چون پارتنرم تو محیطی هست ک محیط آموزشی هنری هست و اطرافش پر از هنرجوی دختر .ب پارتنرم خیلی اعتماد دارم و آدم خیلی خوبیه. اما هیچ وقت دل من آروم نیس. کلی با هم بحث میکنیم سر مشکلات کاریش و اخریش متقاعد میشم اما باز هم دلم آروم نیست ، نمیدونم واقعا چی کار کنم؟حس میکنم از نظر خانواده محدودم ، همین باعث میشه خیلی از جاها ک میتونم باهاش برم ،کنارش نباشم ، و اینکه محدودیت دارم اذیتم میکنه ، مثلا این هفته قراره ی تور آموزشی بره خارج از شهرمون، و خب من نمیتونم باهاش برم ، اینکه شب هم قراره اونجا بمونن و من نیستم و نمیدونم چ اتفاق هایی میوفته ، واقعا کلافم کرده
من با یه آقایی حدودا ۴ ساله ک دوست هستیم و ایشون از من ۲ سال کوچکتر هستن از نظر شرایط مالی و خانوادگی و فرهنگ ما تو سطح کمی بالاتری نسبت به ایشون قرار دادیم حدود چند ماه پیش من متوجه شدم ایشون به من خیانت کرده و حدود ۳ ماه با یه خانمی دوست بوده وقتی من متوجه شدم ایشون از من خواهش کردن و گریه کردن و التماس ک ببخشمش و متوجه کارش نبوده من چون دوسش داشتم ازش گذشتم و بخشیدمش حالا بعد چند ایشون رفتارشون با من خیلی بهتر شده حتی اسم منو رو گردنشون تتو کردن و هر حرفی ک من بزنم قبول میکنن ولی من رفتارام غیر قابل کنترل شده گاهی خیلی ازش عصبانی میشم ناراحت میشم گریه میکنم و تعادل روحی مناسبی ندارم حتی نمیدونم ادامه دادن این رابطه درست باشه یا نه پیشنهاد شما چیه؟؟انگاری ک دلم ازشون خیلی شکسته جدا از این مسئله ایشون تو کار و سربازی و درس هم هیچ کار مفیدی انجام ندادن و حرفی برای گفتن ندارن واقعا نمیتونم تصمیم بگیرم ک چیکار کنم؟
سلام وقت شما به خیر
بنده پسری هستم 31 ساله با یه خانمی 6 سال در ارتباط بودم قصد ازدواج هم داشتیم ولی به دلایلی موفق به ازدواج نشدیم و کنسل شد. بعد از اون یکسال دیگه هم با هم رابطه دوستی داشتیم تا اینکه خانم گفتن دیگه رابطه جنسی نداشته باشیم و شما هم برو ازدواج کن… ولی با هم دوست معمولی بمونیم به خاطر اینکه برای هم با ارزشیم.
منم با رنج فراوان قضیه رو قبول کردم تا اینکه متجه شدم ایشون با شخص دیگری موقتا رابطه داره و به قولی منو توی اب نمک نگه داشته تا دوباره با هم باشیم این برام مفهوم خیانت داره. و برام خیلی سختتر از جدایی تعریف شده. نمیدونم چرا با من این کارو میکنن؟ و چرا بهم خیانت کرد؟ با اینکه من همه جوره براش بودم. این ادم واقعا منو دوست داره؟ اگه داره چرا رفت؟ اگه نداره چرا منو نمیخواد از دست بده؟ گیج شدم
من الان نه ماه تو رابطه ای هستم که رابطمو خیلی دوس دارم هیچ مشکلی باهام نداریم واقعا سر یه چیز بیخود باهم کات کرد گفت تموم علتشم این بود که من یه رفیق پسر دارم ک دوست جفتمونه از قبلم میدونس که من باهاش دوستم رفیقمه امروز که کنارش بودم رفیقم ز زد شروع کرد عصبی شدن و داغ کردن
سلام وقت بخیر من ۶سال درگیر بحث عاشقی بودم ادمی هسم ب شدت عاطفی و احساسی با دختره ۱۱سال اختلاف سن داشتیم از ۱۴سالگی باهام بود متاسفانه بازیگوش بود همش بهم دروغ میگفت پنهان کاری میکرد من حساس بودم رو بیرون رفتن لباس پوشیدن و دوستاش اما اون میخواست تجربه بکنه همه چیو چندبار خواستگاری رفتم که اخرین بار مهر ماه ۱۴۰۱بود که فهمیدم تلاشی نمیکنه واسه رسیدن از هم جدا شدیم چند ماهی خبر نداشتیم تا چتد رز پیش زنگ زد بدون تو نمیتونم برام سخته و دوستت دارم امام متاسفانه گفت تو این چند ماه با یکی دیگ تو رابطه بودم بیرون رفتم از این چیزا ولی الان پشیمونم من حالم بد شد وضع مالی خوبی نداریم پدرم معتاد متاسفانه تو خوته ارامش ندارم کسی نیس درکم بکنه تک و تنها تو یه بیابون هسم از نظرم خودم چند وقتی شدید فکر خودکشی دارم اخه من با تمام وجودم پاش وایسادم خیلی چیزا از دست دادم دوستش دارم اما خیانت کرد دیگ الان حال خوبی ندارم تنها چیزی که حالم خوب میکنه خودکشی از همه چیز ناامید و سیر شدم نمیدونم چیکار بکنم میشه کمکم کنید
شما با خانمی در رابطه بودید که یازده سال با شما اختلاف سنی داشتند. ایشون سابقه دروغگویی و پنهان کاری داشتند. شما چند بار به خواستگاری ایشون رفتید اما بار آخر متوجه شدید که ایشون علاقه چندانی برای این مسئله ندارند به همین دلیل به رابطه خودتون با ایشون خاتمه دادید. حالا ایشون بعد از چند ماه با شما تماس گرفتند، ابراز پشیمانی کردند و این مسئله رو هم ذکر کردند که طی این مدت با فرد دیگه ای رابطه داشتند.
اولین چیزی که باید بدانید این است که خودکشی هیچگاه راه حلی نیست و به هیچ عنوان نباید به آن فکر کنید. شما ارزشمند هستید و زندگی شما معنای خودش را دارد.
بهترین راه حل برای شما این است که با یک مشاور یا روانشناس صحبت کنید. آنها میتوانند به شما در فرآیند تحلیل و درک شرایط کمک کنند و روشهای مقابله با آنها را به شما آموزش دهند.
بنابراین حل شدن و کنترل شدن احساسات خودکشی شما در بالا ترین اولویت قرار داره.
اما در مورد مسئله ای مطرح کردید اول از همه باید بگم که لازمه در نظر داشته باشید که زمانی که ایشون رابطه ای رو آغاز کرده بودند رابطشون با شما خاتمه پیدا کرده بود. بنابراین نمیشه گفت که لزوما کار ایشون خیانت بوده. بنابراین باید سعی کرد که پنطقی و واقع بین بود تا احساسات خودمون به کنترل خودمون در بیاریم.
در مرحله بهتره که با خود با ایشون در مورد این مسائل صحبت کنید و جویای هدف و انگیزه ایشون از ورود به اون رابطه بشید و مطمئن بشید که اون رابطه خاتمه پیدا کرده. همچنین اگر هدف شما برگشت به این رابطه است بهتره که در مورد مسائل و مشکلاتی که داشتید هم اتمام و حجت کنید که دوباره اتفاق نیوفتند؛ سپس با نگاه باز تری قادر به تصمیم گیری و پذیرش خواهید بود. اگر هدف شما برگشتن به رابطه باشه خواهید دونست که ایشون قلبا شما رو دوست دارند ولی اگر نتونستید رابطه قبلی ایشون رو هضم کنید نباید وارد رابطه بشید. شما میتونید مدتی از ایشون فاصله بگیرید تا پذیرش بیشتری در شما شکل بگیره و یا میتونید که کلا به رابطه بین خودتون و ایشون خاتمه بدید.
بنابراین زندگی شما ارزشمنده و شما باید اول از همه در مورد افکار خودکشیتون کاری انجام بدید. مراجعه به مشاور یا روان شناس و یا حتی تماس به اورژانس اجتماعی از گزینه های موجود برای شما هستش.
سپس شما باید بپذیرید که کار طرف مقابلتون خیانت نبوده و تصمیم گیرنده در مورد برگشت یا عدم برگشتتون تنها شمایید. باید تمام تلاشتون رو بکنید که با منطقتون نسبت به این مسئله فکر کنید تا تصمیم گیری راحت تری داشته باشید.
در تمامی مراحل زندگی موفق و پیروز باشید.
من عاشق دختري ام كه خيانت داره ميكنه بهم از طرفي اونقدر دوسش دارم نميتونم ازش دل بكننم و از طرفي يقين داره پسري بهتر و عالي تر از من نميتونه پيدا كنه منو توي دستش نگه ميداره وعده وعيد ميده براي نگه داشتن من 11 كيلو لاغر شدم سر اين مسايل ديگه خسته شدم از اشك ريختن هر كاري كردم برگرده ولي ميگه بزار خود به خود روابطم تموم شه و از اين قبيل حرفا كدوم مردي راضي ميشه زنش يا دختري كه دوست داره پيش كس ديگه اي باشه؟ راهنماييم كنين تا از اين وضعيت دربيام خيلي خراب شدم داغونم راه چاره اي هست بتونم برش گردونم؟
شما با خانمی در رابطه هستید که در حال خیانت به شما هستند. شما از این موضوع آگاهید اما ایشون حاضر به پایان دادن به روابطشون نیستند. از طرفی شما ایشون رو دوست دارید و دلتون نمیخواد که ایشون رو از دست بدید.
ببینید خیانت از بدترین اتفاقاتی هستش که برای یک رابطه میتونه رخ بده و مسئله ای نیست که به راحتی بشه ازش چشم پوشی کرد. به همین علت گاهی ما باید احساس رو کنترل کنیم و با منطق تصمیم بگیریم.
به همین دلیل بهتره که شما اول بررسی کنید که در صورت تموم شدن رابطه ایشون آیا میتونید که ایشون رو ببخشید؟ اگر این خیانت های ایشون براتون غیر قابل هضم به نظر اومد باید بگم که حق دارید و بهتره که برای جلوگیری از وارد شدن آسیب های بیشتر به سلامت جسم و روان خودتون به این رابطه خاتمه بدید.
ولی در صورتی که به ماندن در این رابطه تمایل دارید باید به طرف مقابلتون یک فرصت نهایی بدید. یعنی تنها زمانی با ایشون خواهید بود که به روابط دیگش پایان بده و فقط با شما بمونه. شما باید این مسئله رو به صورت قاطع بیان کنید و در نظر داشته باشید که مسئله خیانت مسئله ای نیست که بشه در مقابلش صبوری کرد. ایشون در سریع ترین فرصت به روابطش پایان بده و در صورتی که حاضر به انجام چنین کاری نشد در حقیقت تکلیف شما مشخص میشه و باید به رابطه خاتمه بدید.
موندن در روابط سمی جز وارد شدن صدمه به سلامت جسمی و روانی شما عایدی نخواهد داشت.
اما در صورتی که ایشون به روابطشون فورا خاتمه دادند و رابطه شما ادامه پیدا کرد هم به معنای پایان مسئله نیست. من به شما توصیه میکنم که در صورتی که براتون مقدوره به همراه طرف مقابلتون به یک مشاور و با روان شناس مراجعه کنید. خیانت کردن و ادامه دادن اون در حین اینکه شریگ عاطفی از این مسئله آگاهه یک کار طبیعی و عادی نیست و لازمه که حتما این مسئله توسط یک متخصص بررسی و ریشه یابی بشه. همچنین طی مدت قطعا آسیب های زیادی به شما وارد شده که شاید تا مدت ها اثرات منفیش رو شما بمونه. در چنین مواردی حضور یک مشاور یا روان شناس کمک خوبی برای بازیابی سلامت روانی و پشت سر گذاشتن اون مسائل هستش.
بنابراین در نظر داشته باشید که به هیچ عنوان نباید به شرایط فعلی ادامه بدید. در صورتی که میتونید با سختی های ادامه دادن مثل بی اعتمادی و ترس از خیانت مجدد کنار بیاید میتونید با یک شرایط خاص به رابطه ادامه بدید و سپس از یک متخصص برای ترمیم رابطه و سلامت خودتون کمک بگیرید؛ ولی غیر اینصورت ادامه دادن این رابطه به هر شکلی میتونه آسیب زا باشه و شما باید نهایت دقت خودتون رو بکنید که تصمیمات احساسی نگیرید. اجازه بدید منطق شما تصمیم بگیره.
در تمامی مراحل زندگی موفق و پیروز باشید.
دوست پسرم از رابطه قبلیم باخبر شد کلی دعوام کرد منم کلی توضیح دادم ک اون قبل از اونه حتی عکسای منو داخل گوشی اون پسر قبلی دیده اخه این دوتا با هم رفیقن من برای این اون قبلی رو ول کردم چون بهم خیانت کرد هم زمان هم با من بود هم با خواهرم بعدش دوست پسر الانم باهام اوکیه ولی میترسم هنو ب اون چیزا فک کنه واز پیشم بره
شما با آقایی در رابطه هستید که دوست شریک عاطفی قبلی شما هستند. شریک عاطفی قبلی شما به شما خیانت کردند و با خواهرتون دوست شدند. به همین دلیل شما به رابطتون با ایشون خاتمه دادید و با فرد جدیدی که دوست شریک عاطفی قبلی شما هستند دوست شدید. ایشون به تازگی متوجه این مسئله شدند و به همین خاطر شما میترسید که ایشون همچنان به این مسئله فکر کنند و یا رابطه شما در خطر قرار بگیره.
به طور کلی در مورد شروع روابط توصیه میشه که اطلاعات کلی ای در مورد روابط گذشته خودمون به فرد مقابل بدیم. این اطلاعات لزومی نداره که به صورت جزئی باشند و ما مو به مو هر آنچه که گذشته رو به طرف مقابلمون توضیح بدیم. بیشتر کلیاتی مثل مدت رابطه و فاصله رابطه قبلی تا رابطه جدید مدنظر هستند. اما اینکه شما به طور کلی در مورد رابطه گذشته خودتون حرفی نزدید و طرف مقابلتون حین رابطه متوجه این مسئله شده میتونه حساسیت برانگیز باشه. چرا که شریک عاطفی قبلی شما دوست ایشون بوده.
البته شما نمیدونید که در حال حاضر این مسئله موجب درگیر شدن ذهن ایشون شده یا خیر. چرا که حرفی در این مورد به شما نزدند. یعنی ممکنه ترس های شما صرفا ناشی از افکار شما باشه؛ اما بهتره که خود شما در مورد این مسئله پیش قدم بشید و سعی کنید با طرح سوالاتی مثل: آیا هنوز به اون مسائل فکر میکنی؟ آیا سوالی در مورد رابطه قبلی من وجود داره که ذهنت رو به خودش درگیر کرده باشه؟ و… سر صحبت رو با ایشون باز کنید. این صحبت باید در فرصتی مناسب و به شیوه ای کاملا دوستانه و همدلانه باشه. یعنی شما احساسات ایشون رو درک کنید و بپذیرید، واکنش تندی ندید و سعی کنید به صورت منطقی نسبت به سوالات ایشون پاسخ بدید.
نشون دادن محبت حین صحبت ها از اهمیت زیادی برخوردار هستش. ایشون باید متوجه بشن که شما از پنهان کردن این مسئله پشمانید و قصد در جبران دارید. سپس سعی کنید اگر سوالی برای ایشون وجود داره به صورت کلی پاسخ بدید و در کنار بیان اینکه شما از اشتباه بودن پنهان کاریتون آگاهید، دلایلتون از بیان نکردن این مسئله رو هم ذکر کنید.
با چنین کاری احتمالا شما گره های زیادی رو از ذهن ایشون باز خواهید کرد اما در نظر داشته باشید که با پاسخ دادن مو به مو به سوالات ممکنه که گره های جدید و نگرانی های جدیدی برای ایشون ایجاد کنید؛ به همین دلیل سعی کنید که پاسخگویی هاتون غیرنگران کنند، صادقانه و کوتاه باشه. رعایت کردن حد فاصل بین ناراحت شدن بخاطر زیاده گویی و ناراحت شدن بخاطر کم گویی ممکنه کار سختی باشه اما از قبل در مورد سوالات احتمالی ایشون فکر کنید و جواب هایی رو آماده کنید.
توجه داشته باشید که نباید در طول رابطه چه شما و چه طرف مقابلتون بیش از حد درگیر گذشته باشید. یک یا چند مرتبه زمان گذاشتن برای صحبت در این مورد میتونه کافی باشه و سپس باید سعی کنید که توجه و تمرکزتون رو به رابطه فعلیتون جلب کنید.
در تمامی مراحل زندگی موفق و پیروز باشید.
دوست پسرم فکر میکنه قراره بهش خیانت کنم چون فقط دوست صمیمیم رو یکبار بوسیدم اونم دختره و الان میگه بهمثابت کن قرار نیست اتفاق بیوفته چیکار باید بکنم که بهش ثابت شه قرار نیست همچین اتفاقی بیوفته کار من هماشتباه بوده و اینو خوب میدونم ولی نمیدپنم چجوری میتونم بهش ثابت کنم ممنون میشم راهنماییم کنید
از نوشته شما متوجه شدم که شما یک بار دوست همجنس خودتون رو بوسیدید و همین مسئله موجب شده که شریک عاطفی شما به اشتباه نسبت به شما شک پیدا کنه و الان نمیدونید که چجوری به ایشون ثابت کنید که اشتباه فکر میکنه.
در مورد مسئله شما اصلی ترین راه حل صحبت کردن هستش. شما باید در فرصتی مناسب و با بیانی مناسب در مورد این موضوع با شریک عاطفیتون صحبت کنید. این صحبت باید به صورت منطقی و همراه با در نظر گرفتن احساسات طرف مقابلتون باشه. یعنی شما بیان می کنید که ایشون رو درک میکنید که متوجه هستید چه احساساتی ایشون دارند و در کنار این همدلی به صورت منطقی به ایشون توضیح میدید که اشتباه فکر میکنند.
برای مثال میتونید به احساسات خوبی که در کنار ایشون دارید اشاره کنید. و از ایشون بپرسید که اگر به شخص دیگه ای علاقه داشتید و یا همجنسگرا بودید آیا امکان داشت که از بودن با ایشون لذت ببرید؟
برای ایشون توضیح بدید که حفظ این رابطه برای شما چقدر اهمیت داره و حاضر نیستید که ایشون رو از دست بدید.
شما باید در نظر داشته باشید که جلب اعتماد در رابطه میتونه زمان بر باشه و نیازمند صبوری هستش. همچنین در طول این مدت باید سعی کنید که از انجام کارهایی که موجب برانگیخته شدن حساسیت های طرف مقابلتون میشه خودداری کنید و در عوض کارهایی رو انجام بدید که فکر میکنید موجب آرامش خاطر ایشون میشه. البته تمامی این موارد باید در حد اعتدال و با حفظ استقلال خودتون باشه. نه به گونه ای که خودتون رو کاملا در اختیار ایشون بذارید و حریم شخصی ای براتون باقی نمونه.
در تمامی این مراحل حفظ احساس همدلی و صبوری اهمیت زیادی داره.
همدلی به این معنا هستش که شما به حرف های طرف مقابل گوش بدید و بتونید اون حرف ها و احساسات رو بپذیرید. پذیرفتن البته به معنای موافقت نیست. پذیرفتن یعنی فهمیدن و درک اون احساسات. یعنی ما واکنش تند به حرف های طرف مقابلمون ندیدم و در عوض سعی کنیم به شیوه ای درست و با محبت نسبت بهش پاسخ بدیم.
نگرانی اصلی طرف مقابل شما ترک شدن و خیانت دیدن هستش پس اصلی ترین کاری که در همدلی میتونیم انجام بدیم محبت کردن، توجه کردن و صادق بودن هستش.
در تمامی مراحل زندگی موفق و پیروز باشید.
سلام. وقت بخیر خواستم کمک کنید حدودل ۱ سال با یه دختر در ارتباطم. و بهم علاقه داریم. ولی هرموقع جر بحثمون میشه من فک میکنم. بهم بی اهمیت میشه دوسم نداره داره بهم خیانت میکنه نمیدونم چیکار کنم لطفا راهنمایم کنید
شما حدود یک سال هستش که با خانمی در ارتباط هستید اما هر بار که کدورتی بین شما ایجاد میشه شما احساس می کنید که ایشون شما رو دوست نداره و یا حتی به شما خیانت می کنه.
ببینید چنین احساساتی میتونه ریشه در گذشته و حتی کودکی ما داشته باشه که مربوط به طرحواره های ناسازگار ما میشه. برای مثال این حالت در افرادی که در کودکی شاهد اتفاق افتادن خیانت و یا بی علاقگی و طلاق بین والدین و یا نزدیکانشون بودند میتونه پیش بیاد.
برای مشخص شدن اینکه آیا احساسات شما ناشی از طرحواره های ناسازگار شماست یا خیر میتونید از آزمون طرحواره های ناسازگار جفری یانگ استفاده کنید. این آزمون به صورت آنلاین در سایت ها موجود هستش اما برای تحلیل دقیق تر میتونید به یک مشاور و یا روانشناس هم مراجعه کنید.
از دلایل دیگه ای که چنین حالتی رو میتونه برای ما پیش بیاره تجربیات ناخوشایند گذشته ما هستش. یعنی همانطور که ممکنه از اتفاقاتی که بین والدین و اطرافیان ما افتاده تاثیر بگیریم، ما از اتفاقاتی که برای خودمون پیش اومده هم تاثیر میگیریم. برای مثال اگر رابطه ای داشتیم که چنین حالتی در اون وجود داشت ممکنه این ترس رو در شما به وجود بیاره که دوباره هم اتفاق بیوفته.
اما برای حل این مشکل چه کارهایی میشه انجام داد؟
من در ادامه روش هایی برای مدیریت این احساسات شما ارائه می کنم که امیدوارم براتون کاربردی واقع بشه.
اولین توصیه من به شما اینه که سعی کنید از پنجره منطق به مسائل نگاه کنید. وقتی که ما منطقی به روابط نگاه کنیم متوجه میشیم که مشاجره و یا ناراحتی یک بخش طبیعی در روابط سالم هستش. در حقیقت رابطه ای که در اون هیچ اختلافی پیش نیاد نمیتونه یک رابطه سالم باشه.
همچنین طرز برخوردی که دو طرف حین مشاجره دارند هم بسیار پر اهمیت هستش. زمانی که در روابط بی احترامی، توهین و حرف های اذیت کننده مثل تحقیر وجود داشته باشه به وجود آمدن احساساتی مشابه احساسات شما میتونه طبیعی باشه. بنابراین رفتارهای خودتون و طرف مقابلتون رو حین بحث ها زیر نظر داشته باشید؛ اگر چنین مواردی رو در لحن خودتون و یا ایشون احساس کردید اول از همه رو کنترل خشم و بیان خودتون تمرکز کنید و سپس در فرصتی مناسب به شیوه ای دوستانه در مورد لحن و شیوه رفتار طرف مقابلتون در بحث ها صحبت کنید و از ایشون بخواید که کنترل بیشتر در بحث ها داشته باشند. این کار رو میتونید به صورت یک تمرین با همدیگه انجام بدید. برای مثال به صورت عمدی و آگاهانه سعی کنید در مورد یکی از اختلافاتتون صحبت کنید بدون اینکه بی احترامی و یا زیاده روی ای صورت بگیره.
از کارهای دیگه ای که میتونید انجام بدید این هستش که هر وقت افکار منفی مثل خیانت به سراغ شما اومدند کاغذ و خودکاری تهیه کنید و سعی کنید دلایل منطقی ای که برای افکار و احساسات منفی شما وجود دارند رو یادداشت کنید. در اکثر مواقع خواهید دید که کاغذ شما سفید باقی میمونه چون بسیاری از احساسات ما پشتوانه منطقی ندارند و صرفا ناشی از ترس های ما هستند.
به عنوان توصیه آخر در صورتی که این حس به طور کنترل نشدنی ای موجب آزردگی شما میشه و حس میکنید که در حال تاثیر گذاشتن در رابطه شما هستش بهتره که به یک مشاور و یا روان شناس مراجعه کنید تا به طور دقیق تری حالات شما مورد بررسی قرار بگیرند و ریشه یابی بشن. قطعا یک فرد متخصص کمک های خوبی به شما در راستای مدیریت مشکلتون خواهد کرد.
در تمامی مراحل زندگی موفق و پیروز باشید.
دوست پسرم دعوتم کرد خونشون و قرار شد برم خیلی بهش اعتماد دارم ولی استرسم نمیذاره برم و اون فک میکنه بهش اعتماد ندارم چیکار کنم خیلی دوسش دارم
سلام، من انلاین با یکی رل زدم بعد همه پسرها میومدن پی ویم منم به رلم گفتم بعد گفت بهم ط میخای با من کات کنی منم گفتم نه چرا؟ گفت اخه همش از پسرای دیگ تعریف میکنی.. بعد با پسرا حرف میزنی… حالا من چیکار کنم ک دوباره اعتمادش رو جلب کنم؟
من مشکلم با کسی که تو رابطه هستم اینه که ایشون یه مقدار شکاک هستند و البته منم تو گسترش دادن این شکه بی تقصیر نبودم و اینکه نمیتونم نه بگم نمیتونم ادم هارو زود از زندگیم حذف کنم و همین عادت بد باعث شده رابطه ما سخت پیش بره درمورد دوستای من دعوا کنیم بعضی وقتا درمورد بیرون رفتن دعوا کنیم سردرگم و گیجم و به شدت دوسش دارم و دوسم داره جفتمون خیلی خواستیم تموم کنیم ولی اون حس بینمون نزاشته واقعا:) حس میکنم من نباشم زندگیش بیشتر تو آرامشه اعصابش اروم تره دغدغه های ذهن و فکرش کمتره دلم میخواد اون شکه از بین بره و منم بتونم بهش اینو ثابت کنم که خیلی برام مهم و با ارزش تر از دوستامه و حرفاش برام اهمیت داره. ما الان سه سال و خورده ای هست با هم دیگه ایم. جفتمون هم سن همیم و این یجاهایی خوبه یجاهایی بد نمیخوایم جدا شیم ولی این دعواهامون خیلی زیاد شدن. من حس میکنم تو زندگیم بهش خیلی نیاز دارم و شاید بخاطر اینه که تو دوران بد زندگیم اومد و خیلی رو حالم و بهتر کردنم تو اون دوران و حامی بودنش برام اینا تاثیر گذاشته رو حسم بهش و این دوست داشتنه و اینکه این همونیه که باید بمونه تاثیر گذاشته. الان به نظر شما من چیکار کنم شکش کم شه و خودم چیجوری قدرت نه رو افزایش بدم
من توی رابطه ام دچار مشکل شدم، یک سفر داشتم دو روزه و از وقتی شروع شد طرف مقابلم بامن سرسنگین بود و الان ک برگشتم از سفر بهم میگه تو هیچی بهم نمیگی و کل سفرو ریز ب ریز براش تعریف کردم ولی بهم میگه دروغ میگم و… اما من همچیو با نزییات براش گفتم، الان بهم گفته من نمیتونم با دروغ کنار بیام، ما نزدیم ب 6 ساله باهمیم و الان داره بهم میگه بنظرت با این شرایط میتونیم ادامه بدیم؟ من گفتم فرصت بهم بده تا همجیو درست کنم، الانم گفته چن روز پیامش ندم تا باخودش کنار بیاد، من میخوام اعتمادشو دوباره بدست بیارم چون برام خیلییییی مهمه، ممنون میشم کمکم کنید واقعا، سفری ک بهم زهر شد الانم تموم فکرو ذهنم شده ابنکه چیکار کنم
شما به یک سفر رفتید اما گویا که این سفر موجب آزرده خاطر شدن شریک عاطفی شما شده و بعد از اینکه از سفر برگشتید مدام حرف هایی از روی بی اعتمادی به شما زده میشه. شما هر چقدر هم که توضیح میدید انگار نمیتونید که رضایت ایشون رو جلب کنید و الان دچار سردرگمی شدید که برای حل این مشکل چه کاری باید انجام داد؟
مسئله شک میتونه از جاهای مختلفی سرچشمه میگیره. یعنی گاهی ممکنه ناشی از عوامل درونی مثل طرحواره های فرد باشه و گاهی هم ناشی از عوامل بیرونی مثل اتفاقی ناخوشایند باشه.
به همین دلیل توصیه می کنم که طی یک فرصت مناسب با ایشون صحبت کنید و سعی کنید علت اصلی ای که موجب رنجش خاطر ایشون شده رو جویا بشید. میتونید بپرسید که چه افکار منفی و بدی از ذهنشون گذر می کنه و اون افکار رو برای شما توضیح بده.
اینکار باید همراه با ابراز محبت و توجه مثبت باشه به طوری که شریک عاطفی شما برای بیان افکارش احساس راحتی کنه و بتونه اصلی ترین مسائلی که ذهنش رو به خودش مشغول کرده رو بیان کنه. اینکار موجب برون ریزی میشه و به خودی خود اثرات مثبتی در کاهش احساسات منفی ایشون داره.
در مرحله بعد وقتی که از علل اصلی شکاکیت های ایشون آگاه شدید سعی کنید که با دادن اطمینان خاطر و نشون دادن توجه در افکار ایشون آرامش برقرار کنید. حتی اگر متوجه شدید که واقعا اشتباهی در عملتون بوده نسبت به اون اشتباه اقرار کنید و بیان کنید که تلاش می کنید تا اون اشتباه دیگه تکرار نشه. همچنین در صورتی که افکار ایشون به دور از واقعیت بود براشون توضیح بدید که چنین افکاری واقعیت نداره و صرفا ناشی از حساسیت های ایشون هست و تا جایی که بتونید از این به بعد تلاش می کنید که موجب برانگیخته شدن حساسیت های ایشون نشید.
گاهی از اوقات بعضی از مسائل میتونند صرفا یک بهانه باشند و علت اصلی در جای دیگری وجود داشته باشه. برای مثال سفر شما ممکنه صرفا یک بهانه برای حساسیت شریک شما باشه علت اصلی شکاکیت های ایشون اتفاق و یا مسئله دیگری باشه. به هر جهت وقتی که از علت اصلی با خبر بشید میتونید از طریق صحبت و نشون دادن توجه تا حدی حساسیت ها رو کنترل کنید.
به عنوان راه حل آخر در صورتی که احساس می کنید این مسئله و مشکل در رابطه شما به صورت ریشه ای وجود داره به طوری که نمیتونید با گفت و گو حلش کنید میتونید از مشاوره کمک بگیرید. معمولا مشاور با روش های تخصصی منشا اصلی شک و بی اعتمادی رو مشخص می کنه و از طریق روش هایی که وجود داره تلاش در جهت ترمیم و بهبود اعتماد می کنه. قطعا این روش در صورتی که براتون امکان پذیر باشه روش مثبت و اثر بخشی خواهد بود.
بنابراین ریشه یابی، گفت و گو کردن، توجه نشون و جبران کردن از اصلی ترین ابزارهای شماست که میتونید ازشون برای حل این مشکل کمک بگیرید و در صورتی که احساس کردید حل این مشکل از توان شما خارجه و رابطه خودتون رو در خطر فروپاشی دیدید مراجعه کردن به یک مشاور میتونه اثر بخش باشه.
سلام من ۱۹ سالمه و با پسری ۲۲ ساله ۳ ساله تو رابطه هستم.تو این مدت همیشه جوری رفتار کرده انگار بهم اعتماد نداره و بیش از حد رو پسر ها و مردهای اطرافم حساسه چه فامیل چه غریبه.