اگر احساس می کنید که شوهرتان دیگر به اندازه ی قبل دوستتان ندارد، ممکن است دلشکسته شده باشید و شاید هم از آنچه آینده برایتان رقم خواهد زد، نیز هراسان باشید. این احساسات طبیعی هستند زیرا چالشی که با آن روبرو هستید، سخت و دشوار است. با این وجود، باید بدانید که همیشه امید وجود دارد. شما می توانید راهی برای این مشکل پیدا کنید، خواه این راه به معنی یافتن قدرت کافی برای ترک کردن همسرتان باشد یا تلاش کردن در جهت حفظ زندگی زناشویی. با ابزارهای درست و مناسب، می توانید به زندگی سالم و شاد با روابط رضایت بخش بازگردید.
پیش از برداشتن گام های دائمی به منظور خاتمه دادن به رابطه ی خود، این نکته حائز اهمیت است که دلیل رفتار همسرتان را متوجه شوید. به احتمال زیاد، شریک زندگیتان عاشق شماست اما هر دوی شما در مرحله ی دشواری از رابطه ی خود قرار دارید. اگر این چنین است، زندگی زناشویی خود را می توانید نجات دهید و روش های مختلفی برای انجام این کار وجود دارد. هر چه روابط پیش می روند، جرقه ی اولیه به تدریج ناپدید می شود. این بدان معنی است که شور و اشتیاقی که در ابتدای زندگی زناشوییتان وجود داشت، مرحله ی سرمستی با خنده های فراوان، تعریف و خوشامدگویی، صمیمیت فیزیکی نیز از بین می روند. این کاملاً طبیعی است و یک مرحله ی سالم در یک زندگی زناشویی طولانی مدت به شمار می رود.
همانطور که زندگی به پیش می رود، سطح استرس افزایش می یابد و چالش های دیگری به وجود می آیند. به اولین ملاقات خود با همسرتان فکر کنید. هر کاری که با هم انجام دادید، لذت بخش بوده است؛ حتی اگر آن ها کارهای بزرگسالانه ی ساده ای مانند پرداخت قبض ها یا تمیز کردن خانه بوده باشد. اکنون، فکر کنید که این چیزها چگونه در زندگی امروز شما جای می گیرند. همین کارها احتمالاً به جای آن که در رابطه تان لذت بخش باشند، موجب استرس بیشتری می شوند. شما بزرگ شده اید، تغییر کرده اید و با مسائل و موضوعات بزرگ تری مواجه شده اید. این استرس مضاعف می تواند منجر به ایجاد احساسات منفی بین شما و همسرتان شود؛ حتی اگر این احساسات منفی در مورد طرف مقابل نبوده باشند. بنابراین، آیا شریک زندگیتان هم دچار استرس شده است؟
از کجا بفهمم شوهرم دوستم نداره؟
همچنین، نگاهی به مسائلی بیندازید که بر آن ها با هم توافق ندارید و روشی برای پایان دادن به آنها را پیدا کنید. آیا رفتار همسرتان از سر نفرت است یا تنها ناامید شده است و در این ازدواج احساس تنهایی می کند؟ آیا مسئله ی دیگری در زندگی همسرتان وجود دارد که نمی خواهد شما بدانید یا او را تحت تااثیر قرار داده است؟ شما باید پیش از تسلیم شدن در رابطه ی خود، پاسخ این سوالات را پیدا کنید.
خواه در شرایط دشواری از زندگی زناشویی خود قرار گرفته باشید یا رابطه تان قابل اصلاح نباشد، روش هایی برای غلبه بر این موضوع وجود دارند. در صورتی که در رابطه ای هستید که دیگر دلیلی برای بودن با همسرتان ندارید، شاید بهتر باشد ترک کردن او را در نظر بگیرید. با کمی انعطاف پذیری و کمک از سوی یک مشاور مورد اعتماد، می توانید دوباره به زندگی شاد خود بازگردید. در حالی که صرفاً در دست انداز یک رابطه قرار گرتفه اید، روش های زیر را به منظور بهبود رابطه ی خود امتحان کنید.
مطالب مرتبط: بی توجهی مرد به زن
با همسر خود قرارهای عاشقانه بگذارید
هر چه رابطه پیش می رود و شور اشتیاق کمرنگ می شود، زمان پیدا کردن برای عشق در برنامه شلوغ روزانه می تواند دشوار باشد. با این وجود، قرارهای عاشقانه ی شبانه ی منظم می توانند تغییر قابل توجهی در زندگی زناشویی شما به وجود آورند. انتخاب یک روز از هفته و تبدیل آن به یک قرار عاشقانه را در نظر بگیرید. برای شام بیرون بروید، در خانه فیلم تماشا کنید یا جذابیت مجاور را کشف نمایید. خوش بگذرانید، بخندید و به شریک زندگی خود نزدیک تر شوید. از طریق قرارهای عاشقانه و صرفاً زمان سپری کردن با یکدیگر، می توانید رابطه ی خود را به حالت سالم تری بازگردانید.
با یکدیگر صحبت کنید
زمانی که زندگی پرمشغله می شود، به خاطر داشته باشید که با یکدیگر نیز صحبت کنید. برقراری ارتباط یکی از مهم ترین جنبه های یک رابطه محسوب می شود و عدم برقراری ارتباط می تواند منجر به چالش های بسیار زیادی شود. با همسر خود صحبت کنید و در مورد روزی که داشته است، از او سوال کنید. از مشکلاتی که با آن ها روبروست و منجر به سختی به وجود آمده در رابطه تان شده اند، مطلع شوید. از او بپرسید که چه احساسی در مورد رابطه تان دارد و احساس خود را نیز به او بگویید. با حفظ برقراری ارتباط صادقانه و آزاد، شک و تردید را از بین می برید و نحوه ی بیشتر نزدیک شدن به یکدیگر را کشف می کنید.
سطح استرس را کاهش دهید
در صورتی که چالش های رابطه ی شما ناشی از استرس هستند، تلاش خود را برای حذف عوامل استرس زا بکنید. به اندازه ی کافی استراحت کنید، ورزش کنید و رژیم غذایی مناسبی داشته باشید. تنفس عمیق، مدیتیشن و سایر تکنیک های مدیریت استرس را مدنظر قرار دهید. با اجازه دادن به خود برای داشتن احساس آرامش و شادی بیشتر، انرژی بیشتری برای رابطه ی خود خواهید داشت و به همین دلیل، به شریک زندگی خود نزدیک تر خواهید شد.
کمک حرفه ای بگیرید
زمانی که تاکتیک های مذکور صرفاً کافی نبودند، شاید بهتر باشد که کمک از یک متخصص را در نظر بگیرید. مشاوران سلامت روان می توانند با شما در زمینه ی بهبود رابطه ی خود کار کنند، خواه این که در یک دست انداز طبیعی رابطه باشید یا با فردی که رفتار سمی از خود نشان می دهد، ازدواج کرده باشید. مشاور می تواند یک دیدگاه غیرمتعصبانه به منظور نشان دادن آنچه که برای بهبود اوضاع بدان نیاز دارید را ارائه دهد.
درمان آنلاین، مثلاً استفاده از سایت مشاوره باما، یک گزینه ی دیگر است. مطالعه ی اخیر، نگاهی بر نظرات زوج ها در مورد تاثیرگذاری درمان آنلاین برای حل مشکلاتشان انداخته است. با 15 زوج مصاحبه شد و زمانی که مصاحبه به پایان رسید، اکثر آن ها تجربه ی خود را مثبت و سازنده توصیف کردند. در حالی که برخی از آن ها از ابتدا نگران فاصله ی بین خود و درمانگر بودند اما گفتند که تماس ویدیویی باعث شد که کاملاً غرق در فرآیند درمان شوند، احساس کنترل بیشتری داشته باشند و ارتباط خود را همچنان با درمانگر حفظ کنند.
درمان آنلاین دارای مزایای بی شمار دیگری نیز می باشد. مشاوره باما، هزاران مشاور دارد، این بدان معنی است که شما و شریک زندگیتان می توانید فرد مناسب را پیدا کنید. و اگر مشکل مالی دارید، درمان آنلاین نسبت به درمان حضوری سنتی کم هزنیه تر است.
نظرات زیر را بخوانید تا متوجه شوید که چگونه مشاوران باما به افرادی که مشکلات مشابهی را تجربه می کردند، کمک کرده اند.
نتیجه گیری
مهم نیست با چه مشکلی در رابطه ی خود دست و پنجه نرم می کنید، همیشه امید وجود دارد. اگر در یک زندگی زناشویی سرشار از نفرت گیر افتاده اید، پیدا کردن قدرت لازم برای ترک رابطه را در نظر بگیرید. در صورتی که رابطه تان سالم اما فاقد شادی است، با شریک زندگی خود در زمینه ی برگشتن به یک رابطه ی سالم و شاد کار کنید. هر تصمیمی که بگیرید، یک درمانگر معتبر می تواند به شما کمک کند. شما لیاقت خوشبختی را دارید و برای غلبه بر دشوارترین مشکلات و مسائل یک رابطه به اندازه ی کافی قوی هستید. اولین گام به سمت یک رابطه ی رضایت بخش را همین امروز بردارید.
دلم گرفته شوهرم دوستم نداره
من ۳۳سالمه یه پسر ۴ساله هم دارم اما شوهرم منو دوست نداره اهل خیانت بهم نیست اما تو خونه کاملا با اینستاگرام سرگرمه خیلی معتاد فضای مجازی هست. خب من هم پرحرف نیستم اکثرا ساکت هستم اما از محبت و دوست داشتن براش دریغ نمیکنم و الان ۷ ساله ازدواج کردیم هیچ وقت بهش بی احترامی نکردم اما اون همیشه منو خورد میکنه، دیگ احساس میکنم از دوست داشتنش خسته شدم جسم و روحم دیگ توانایی نداره و اینک هیچ وقت کنارش خودم نیست نمیتونم کنارش احساس راحتی کنم.
پاسخ مشاور به پرسش همش فکر میکنم شوهرم دوستم نداره
شما یک پسر 4 ساله دارید، بنابراین میدانید یک عشق بی قید و شرط چگونه است؟ فرزند شما هر کاری کند باز هم دوستش دارید؛ آیا این مدل دوست داشتن را نسبت به خودتان دارید و از آن مراقبت می کنید؟ شما خسته شدید حق هم دارید کمی از دوست داشتن همسرتان را صرف خودتان کنید؛ شما ممکن است به جدایی فکر کنید اما مطمئن هستید اگر جدا شوید و دیگر همسری نباشد حالتان با خودتان خوب است؟ اول حالتان را دریابید و بعد واقع بینانه تر به خودتان و رابطه تان بنگرید. قرار نیست همه چیز را رابطه به ما بدهد و همه نیازهای ما در رابطه زن و شوهری تامین شود. همه ما افراد ارزشمندی در زندگیمان داریم که باید اجازه دهیم از ما حمایت کنند و در کنارمان باشند؛ زمانی که خودتان را دوست داشته باشید و خود را لایق حرف های همسرتان ندانید به مرور یادمیگیرید که در برابر بی احترامی های او برخورد کنید.
تکلیف بسیار مهم: هر روز برای کودک درونتان نامه بنویسید به او سلام می کنید حالش را می پرسید از او بپرسید از شما چه انتظاری دارد؟چه احساسی دارد؟دوست دارد به شما چی بگوید؟از چی نارحت است؟پاسخ را با دست چپ بنویسید و دوباره بگذارید والد حمایتگرتان با کودک درونتان با دست راست صحبت کند مثل یک دوست مهربان مرهم دردهایش باشید.
میفهمم چقدر سخته برای کسی کم نگذارید و عشق و محبتتان را نثارش کنید اما متقابلا آن عشق را دریافت نکنید؛ واضح است که برای همسرتان از محبت و دوست داشتن دریغ نکردید؛ چیزی که به نظر من می آید این است که شما در دوست داشتن همسرتان کم نگذاشتید اما در دوست داشتن خودتان کم کاری کردید؛ شما منتظر این هستید که همسرتان به شما عشق ورزد و شما را دوست داشته باشد اما خودتان خودتان را دوست دارید؟ برای خودتان و برای احساس های منفی خود چه می کنید؟ چطور حال خودتان را خوب می کنید؟
مطالب مرتبط: چگونه خود را دوست داشته باشیم
پرسش در مورد شوهرم دوستم نداره چیکار کنم؟
من و همسرم چهارساله که عروسی کردیم. اوایل رفتارش خیلی خوب بود. امااین اواخر خیلی بی احساس شده نسبت به من.کلا باهام حرف نمیزنه تامیام سر حرفو باز کنم تفره میره حس میکنم دوستم نداره. تازگیا مشکل خونوادگی هم دارن. اعصابش داغونه داغونه.موندم سر دو راهی نه میتونم از دلم بیرونش کنم نه میتونم سازش کنم مرد مومنی هس خودمونم مذهبی هستیم.راضی به طلاق هم نمیشم چیکار کنم لطفا راهنماییم کنین.
پاسخ مشاور به پرسش حس میکنم شوهرم دوستم نداره
شاید برایتان تعجب آور باشد اما من در توصیفات شما چیزی جز عشق ندیدم.شما هرکدامتان به نوعی برای ایجاد یک عشق پایدار وامنیت تلاش می کنید زمانی که حس میکنید شاید دوست داشتن و عشق همسرتان کم شده است از این موضوع مضطرب می شوید و به جای اینکه شفاف و واضح از احساساتتان با همسرتان صحبت کنید و از نیازهایتان بگویید احتمالا به گونه ای رفتار می کنید که اواحساس میکند متهم است و او می گریزد از اینکه بخواهد مورد اتهام قرار بگیرد و مقصر مشکلات باشد.بین شما یک الگوی توقع_کنارهگیری فعال شده است.شما تنها نیاز دارید تا دوباره پیوند عاطفی که در اثر گذر زمان و عدم مراقبت طرفین از رابطه از دست رفته است را به رابطه برگردانید.
شما میتوانید سعی کنید همسرتان حس کند شما بیش از آنکه دغدغه خودتان را دارید دغدغه رابطه تان را دارید و چقدر این رابطه برای شما مهم است.
اینطو ر که فرمودید همسرتان در شرایط سختی هم قرار دارد و شاید اگر به خودتان و همسرتان فرصت دهید تا راحت تر مسائل ومشکلات زندگی تان را مدیریت کنید زمینه ایجاد پیوند عاطفی فراهم شود.
متأسفانه به دلیل تربیت خانوادگی در فرهنگ ما برای اکثر آقایان بروز احساسات و صحبت در مورد رنج هایشان برایشان بسیار سختاست.انگار اگر خودشان به تنهایی مسائلشان را حل نکنند احساس بی کفایتی می کنند بنابراین اگر همسرتان در مورد احساساتش صحبت نمی کند یا از شما فاصله گرفته است به معنای این نیست که شما را دوست ندارد،بلکه همسرتان سعی دارد با شرایط جدیدایجاد شده خودش را وفق دهد و برای آن کاری کند. مردها تصور می کنند اگر درباره مشکلاتشان صحبت کنند این پیام را منتقل می کنند که من خودم نمی توانم به تنهایی از پس مشکلاتم بر بیایم که منشأ این باور بیشتر ازهمه تحت تأثیر الگو ها و فرهنگ خانوادگی ما است که مردها باید تنهایی مسائلشان را حل کنند.با او همدلی کنید و بگویید که میفهمم که در شرایط سختی هستی من دوست دارم دراین شرایط در کنار تو باشم چطور میتونم بهت کمک کنم راحت تر این روزهارو سپری کنی؟ خیلی اوقات نحوه برخورد صحیح با مشکلات ایجاد شده نه تنها باعث فاصله زوجین نمی شود بلکه زمینه ساز یک پیوند عاطفی است.
چه کارهایی می تواند باعث ایجاد پیوند عاطفی بین شما و همسرتان شود؟
- به دنبال مقصر در در مسائل و مشکلتتان نباشید،بلکه هر دوی شما باید تمرکزتان را بر روی هدف مشترکی که دارید بگذارید.این هدف مشترک می تواند در وهله اول مشکلات خانوادگی همسرتان باشد.
- هم شما و هم همسرتان باید با احساسات و نیازهای خود آشتی کنید.کاملا مشخص است این رابطه هم برای شما و هم برای همسرتان بسیار اهمیت دارد و هر یک به نوعی این را بیان میکنید؛شما با اعتراض کردن به همسرتان و همسرتان با کناره گیری
- نحوه صحیح ابراز احساسات را تمرین کنید به اینگونه:برای مثال:زمانی که از حرف زدن با من طفره میری احساس می کنم داریم از همدور میشیم و اینکه نمیتونی درباره احساساتت با من صحبت کنی خیلی من رو ناراحت می کنه.
- کتاب محکم در آغوشم بگیر نوشته سو جانسون کاملا این فرایندی که باعث فاصله گرفتن و اضطراب زوجین میشود را توضیح داده است پیشنهاد میکنم حتما با همسرتان مطالعه بفرمایید.
- کتاب ۵ زبان عشق نوشته گری چاپمن، در مورد بیان و شنیدن عشق است، آنهم شفاف. بدون هیچ ترفند یا روانکاوی. فقط به شمامیآموزد با زبان همسر خود، به او ابراز عشق کنید.
اغلب ما سهم پررنگی را به انتخاب اختصاص میدهیم و تا مشکلی در رابطه مان ایجاد میشود حس می کنیم فرد اشتباهی را انتخاب کردیم در حالی که اینکه ما چقدر بعد از ازدواج از رابطه مان مراقبت می کنیم و با الگوهای مخرب رابطه مان مبارزه کنیم سهم پر رنگ تری دارد.مطمئن هستم با بررسی الگوهای خود و تغییر این الگوها،حال و هوای رابطه تان را تغییر میدهید.
ممنون از توجهتان
گلسا بمانیان
کارشناسی ارشد مشاوره خانواده
#سوال
سلام وقت بخیر،من حدودایکساله ازدواج کردم و ۲۲سالمه،همیشه احساس میکنم همسرم فقط ادعای دوست داشتن میکنه وبهم توجه نمیکنه همیشه خواسته مو مستقیم بهش گفتم ک بهم توجه کنه و…وبه ایشونم میگم هرتوقعی داره مستقیمابگه تابتونم به خواسته هاش بیشترتوجه کنم و تلاشمو میکنم اونطوری باشم که میخواد ولی اون هیچ وقت تلاشای منو ندید،بااینکه زبانن ابرازعلاقه میکنن اما باورنمیکنم و فکرمیکنم فقط زبانیه واینکه همیشه محبت و توجه رو ازش گدایی کردم،وقتی حتی یک روز ابراز علاقه نکنه وبهم توجه نکنه ونادیدم بگیره خیلی عصبی میشم من خیلی وابسته ش شدم ودوستش دارم واحساس میکنم ازش سوء استفاده میکنه ونقطه ضعفمومیدونه و برای اذیت کردنم بهم بی توجهی میکنه، تمام کارهای من وابسته به رفتار ایشونه کل روز ذهنم مشغول میشه و حواس پرتی میگیرم کل زندگیم تحت تاثیر رفتاراش قرارمیگیره طوری که وقتی ناراحتم ازش دائما توتنهایی گریه میکنم به خودکشی فکرمیکنم دوست دارم همه چیزو بشکنم تااروم بشم توذهنم باخودم میجنگم، همش فکرمیکنم بهم خیانت میکنه،خیلی راحت منو نادیده میگیره همیشه توذوقم میزنه یا توجمع تخریبم میکنه حس میکنم تحقیرم میکنه نمیتونم ببخشمش ایشونم تلاشی نمیکنه دوست دارم وقتای خالیو باهم باشیم ولی میخواد که وقتشو باخانوادش پرکنه و بهونه میاره که نمیتونم بیام و… ،اعتماد به نفسم خیلی کم شده،چیکارکنم وابسته ش نباشم وزندگیم تحت تاثیر رفتاراش قرارنگیره واقعا خسته شدم?
متأسفانه در کودکی محبت و توجه کافی دریافت نکردید ، الان تمام محبت و توجه نگرفته را از ایشان طلب می کنید. ایشان هم نمی توانند پاسخگوی این همه نیاز شما باشند. و وقتی نیازمندی شما را دیدند، نه تنها همدلی نکردند بلکه شروع به نادیده گرفتن یا حتی تحقیر شما کردند. شما تلاش کنید اول بتوانید خودتان ، خودتان را دوست داشته باشید و اگر نتوانستید حتما از یک طرح واره درمانگر یا درمانگر هیجان مدار کمک بگیرید. شما اهداف خود را در زندگی مشخص کنید. برای آن برنامه ریزی کنید و برای اجرای برنامه زمان بگذارید. بخشی از روزتان را به ورزش و پیاده روی اختصاص دهید. بخشی را به ارتباط با دوستان ، اقوام و خانواده اختصاص دهید. شما تمام هویتتان را به هویت همسر گره نزنید. شما انسان مستقل و ارزشمندی هستید که همسر باید یک قسمت از ده قسمت زندگی شما باشد، نه تمام زندگی شما.
من یک خانم افغان هستم 5سال است ازدواج کردیم دو تا طفل دارم 6ماه 4ساله ولی شوهرم از اول تا الان اصلا مره پسند نمیکند اون یک مرد اطرافی است من 14سال تحصیل کردم رفتار خوب نداره وقتی اندک دعوا میکنم میگه زیر پایم افتادی میبخشم کاملا خسته شدم چی کار کنم
همه ما از ارزش و کرامت انسانی یکسانی برخوردار هستیم. هیچ کدام بر دیگری برتری نداریم. وقتی ایشان اهل گفتگو نیستند، خیلی با ایشان بحث نکنید. انتظار زیادی از ایشان نداشته باشید. با این سبک می خواهد به فرزندان چه یاد بدهد؟.
سلاممنسهماهازدواجکردموهمسرمبهمنگفتهدوستندارمومیخواهدطلاقمبدهولیمناونخیلیدوستدارموراضیبهطلاقنیستمهرچندبهمخیانتوبیاحترامیوحتیحاضرنیستزیر بارمسولیتمبرهمنمیخواهماونعوضکنمبهنطرشمامیتوانملطفاً نظرتونبهمنبگوید
شما نمی توانید هیچ انسانی را تغییر بدهید. اگر قادر به تغییر دادن هستید اول از خودتان شروع کنید.
سلام من یه مرد ۲۶ ساله متاهل هستم شغلم معلمیه و مدرکم هم لیسانسه ،یک سال ونیمه که با دختر عموم ازدواج کردم احساس میکنه من دوسش ندارم وبهش علاقه ندارم که خودم هم شک میکنم به خودم وسوالات زیادی میاد تو ذهنم که ایا دوسش دارم یا نه ومنم بعضی مواقع احساس میکنم منو دوست نداره به همین خاطر باهم مشکل داریم وزیاد باهم سر خیلی مسائل تفاهم نداریم وقتایی که قهریم باهم خیلی ناراحتم وافسرده میشم من دوست دارم زندگی عاشقانه باهم داشته باشیم ولی اون چیزایی که دوست دارم اتفاق بیفته نمیفته ووقتمونو باهم نمیگذرونیم وهمش ازهمدیگر شکایت وگله ای میکنیم دوست دارم زندگیمو ادامه بدم وحسم نسبت بهش زیاد بشه
شما هر روز ساعتی را کنار هم بنشینید، با هم چای و میوه بخورید و از موضوعات مختلف خوشایند با هم صحبت کنید. هفته ای یک بار راجع به مهمترین مسائل زندگی با هم گفتگو کنید. احساسات و نیازهای درونی خودتان را ابراز کنید و گوش شنوا باشید برای شنیدن احساسات و نیازهای طرف مقابل تان.
شما الان دارید ذهن خوانی می کنید وقتی در کنار هم گفتگوی خوبی داشته باشید همه چیز برای هر دو طرف روشن خواهد شد و خیلی از سو تفاهم ها بر طرف خواهد شد.
من ۴۰سالمه وحدود ۱۸ ساله زندگی مشترک باهمسرم دارم من با همسرم دختر خاله وپسر خاله هستم وایشون حدود یک سال از من کوچیکترن ایشون حدودا ۵ سال پیش به من خیانت کردن ومنوبا دوتا فرزندم دوسال تنها گذاشتن البته این دوستل پیوسته نبوده من شهرستان زندگی میکردم وایشون بخاطر کارشون در مشهد در رفت وامدبودن بالاخره بعد دوسال با حرفای که پد ومادرشون باهاشون زدن برگشتن ولی من میدونستم که به اکراه اومدن واز روزی که اومدن حدود ا یکسال بامن هیج رابطه ای نداشتن فقط در حد سلام کردن
من دختری ۲۸ساله و کارمند هستم و ازدواجی کاملا سنتی با پسرخاله ام که ۲۹ سال دارد انجام دادم. من ۱۹ ساله بودم و همسرم ۲۰ ساله اکنون ۹ سال هست ک باهم زندکی میکنیم.همسر من از اول شرایط مالی بسیار بسیار بدی داشت و من با کار کردن و تلاش کمکش کردم تا رو به راه شدیم و از اول تختلاف نظر و سلیقه بسیار زیادی داشتیم ولی علاقه ای ک ب هم داشتیم باعث جدایی ما نشد و باهم کنار امدیم اکنون من احساس بدی ب زندگیم دارم و علاقه من ب همسرم بسیار کم شده و احساسم اینه ایشونم ب من علاقه ای ندارد و همسرم در شبکه های اجتماعی با خانم ها چت میکند و من رمز گوشیش رو ندارم الان خیلی دوست دارم جدا بشم و برای این تصمیمم خیلی مردد هستم نمیدونم باید بمونم یا نه……. همسرم مردی بسیار مغرور و پرخاشگر است اصلا ابراز احساسات ندارد از اول زندکی تا الان ابراز علاقه نداشته و وقتی باهاش صحبت میکنم حتی صحبت عادی سر من دادو بیداد راه میندازه و اصلا اجازه صحبت ندارم و وقتی هم صحبت میکنم اصلا باهام صحبت نمیکنه و کلا در منزل سکوته و فیلم میبینه او کارمند هست و ساعت ۸شب ب منزل میاد من کل روز هیچ حس خوبی ازش دریافت نمیکنم و مدام ب من سرکوب میزنه و تحقیرم میکنه بابت هرچیزی و کلا اگر باهام صحبت کنه با تیکه و کنایه صحبت میکنه☹️خسته شدم خیلی خسته ام من از نظر جسمی و صورت فردی زیبا هستم هر وقت بیردن میرم کلی بهم ابراز علاقه میشه و بارها ازم خواستگاری شده ولی همسرم خیلی منو کوچیک میکنه و اینکه اذیتم از اینکه دیگران ب من ابراز علاقه میکنم بجز همسرم?لطفا منو راهنمایی کنید ک جدابشم یا بمونم.ممنون از شما
همسر شما از ویژگی های اختلال شخصیت خودشیفته برخوردار است. زمانی که چیزی نداشته، خودش را هم سطح شما می دانسته است. اما اکنون اوضاعش تغییر کرده است. شما همکاری کردید، پر و بال دادید، بزرگش کردید. اما به جای اینکه قدردان شما باشد خودش را گم کرده است. زیادی که محبت می کنید شما را کوچک و خوار می بیند و به خودش اجازه می دهد شما را تحقیر کند. الان همان کارهایی که برایش می کردید نکنید. البته از این افراد انتظار نداشته باشید که به شما محبت کنند. محبتی ندارند که به شما بدهند. اگر می خواهید در کنار ایشان بمانید باید بسیار قوی باشید و همواره قدرتمند عمل کنید. سبک خودتان را تغییر بدهید. از قهر ها و کناره گیری هایش نترسید.از پرخاشگری اش نترسید ، با این سبک ها دوست دارد همواره شما را مطیع خود نگه دارد.
سلام من و همسرم عاشقانه ازدواج کردیم ولی بعد از چند ماه ازدواج خودش از من دور میکنه مدام دنبال بهونس چن سری بحث بالا گرفت و به پایان زندگی تصمیم گرفتم و گفت از دل نیست من عاشقتم و فلان سر هر موضوعی ازم دور میشه اولویتش نیسم حس میکنم اصلا حسی بهم ندارع در ماه دو بار نهایت رابطه داریم ی سال هستش ازدواج کردیم و بی نهایت این موضوع داره اذیتم میکنه و حس افسردگی گرفتم کم توجه و گاهی بی توجه به من میشه خواهش کنم این موضوع محرمانه بمونه بین من و شم
سللم من خانوم هستم ۲۲سالمه و۷ ساله ازدواج کردم این مشکلی که میگم همیشه بوده وهست من با همسرم همجوره کنار مبام ولی رو یسری کارا حساسم وشاید بد بین گیر نمیدم فقط میگم انجام نده م. احساس مبکنم که شوهرم ازم خسته شده ودوسم نداره وزوری باهامه شاید به خاطر بچه هاست همش سرده خیلی ایراد مبگیره و خیلی غرمیزنه حتی همیسه عصبیه چند وقته نمیدونم چرا الانم باهم حرف نمیرنبم بهمگفت دوست دارم بری خونه بابات تا من راحت باشم خسته شدم ما دوتا بچه داریم وحتی حوصله بچه هارم نداره همش روشون داد میزنه برور بازی میکنه. ترو خدا کمکم کنین میترسم تصمیمی بگیرم که خودم پشیمون شم
در یک رابطه باید همدیگر را پذیرفت و اگر بخواهید طرف را از جهاتی نپذیرید و هر بار مورد انتقاد قرار گیرد یا ایراد از ایشان گرفته شود، به مرور از شما فاصله خواهند گرفت. کسی که مرتب عصبی هست خشمی از طرف مقابل در وجودش نهفته است که فضای مناسب برای گفتگو در مورد احساساتش ندارد. بهتر است با هم صادق باشید و هفته ای یک بار در مورد مسائل مهم و چالش برانگیز زندگی با هم گفتگو کنید. البته یادتان باشد هر روز یک ساعت یا حتی نیم ساعت در کنار هم باشید با هم چای و میوه بخورید، با هم راجع به چیزهای مختلف صحبت کنید، چیزهای روزمره یا چیزهایی که حس خوب در شما برانگیزد. مهارت گوش دادن را در خودتان تقویت کنید و بدون قضاوت به حرف های همدیگر گوش کنید.
سلام من تازه یه هفتس نامزد کردم همش فکرایه منفی میاد سراغم الکی دلشوره میگیرم که همسرم منو دوست نداره سر چیزه الکی ناراحتش میکنم فکرم خراب میشه همش میترسم از دستش بدم باحراف
سلام وققتون بخیر من ۶ ساله ازدواج کردم یه سالی از زندگیم همسرم باهام خوب از وقتی بچه دار شدیم اصلا دوسم نداره بهم توجه نمیکنه گاه
ی اوقات سر۱۵ روزم یه بغلمم نمیکنه موندم چرا من بهش همیشه محبت احترام دادم ولی اون اصلا دوسم نداره نمیدونم چیکار کنم حالم خیلی بده الآن دو نصف شبه رفتم کنارش خوابیدم گفتم بغلم کن همچین سرم داد کشید گفت بغل چیه دلم هزار تیکه شد
شما باید بیشتر خودتان را بشناسید که سر یک هفته این همه ترس وجود شما را فرا گرفته و با این سرعت پیش بروید، رابطه به سرانجام نخواهد رسید. شما بهتر است نگاهی به رابطه پدر و مادرتان با هم و رابطه شان با خودتان بیندازید. آیا پدر و مادر رابطه پرتنشی داشتند و شما همواره می ترسیدید که آنها را از دست بدهید؟ یکی از والدین را به هر دلیلی از دست دادید؟ به طور موقت از مادر جدا شدید؟ مادر شاغل داشتید که به موقع توجه لازم را نگرفتید؟ مادر بیمار داشتید که نتوانست توجه لازم را داشته باشد ؟ به خاطر ترس های خودشان از شما حمایت افراطی نکردند؟ خواهر یا برادر کوچکتر نداشتید که با دنیا آمدن ایشان احساس کنید کنار گذاشته شدید؟ کودک بودید این باور در شما شکل گرفته است. آیا زمان آن نرسیده است که باور خود را به چالش بکشید؟ آیا همه آدم ها یه روزی رها می کنند؟ آیا همه آدم ها مثل هم هستند؟ آیا در طول زندگی آدم هایی بودند که همواره حضورشان را احساس کنید؟ دوست صمیمی داشتید؟
سلام خسته نباشید من خیلی گرفتار شدم تو زندگیم همش جنگو دعوا داریم چه کنم زورم میاد چرا شوهرم کهودوستم داشت الان نداره
نگفتید چند وقت هست که ازدواج کردید و چه مدت شما را دوست داشت که الان ندارد. آیا مدت کوتاهی با شما مهربان بود و به محضی که دید شما عاشق ایشان هستید خودش را کنار کشید؟ آیا خودتان را در مقابل ایشان کوچک کردید، خدمات زیادی دادید، زیادی دوستش داشتید، زیادی چسبیدید؟ آیا شما از هر نظر آدم متعادلی هستید اما ایشان مشکل پدید می آورند ؟ پس بهتر است ابتدا خودتان را بیشتر بشناسید و بعد همسرتان را و برای شناخت خودتان و نجات رابطه تان از یک طرح واره درمانگر کمک بگیرید.
من فک میکنم همسرم منو دوست نداره چون اصلا به حرفام توجه نمیکنه احساس میکنم منو واسه عشق و حالش میخواد وقتی باهام کار نداره خیلی باهام بد میشه من این رفتارشو اصلا دوست ندارم و خیلی دلم ازش شکسته چکارکنم؟بخدا من دوست دارم با شوهرم و بچه برم بیرون ولی من فک میکنم شوهرم منو دوست نداره اما من خیلی دوسش دارم نمیخوام از دستش بدم
من و شوهرم دو ساله زدواج کردیم و همه چی خوب بود اما جدیدا مهر و محبتش به من کم شده و حس میکنم من رو فقط بخاطر نیاز ها و تنهاییاش میخواد به حرفم گوش نمیده منو سرزنش میکنه و دوست نداره من ازش برتر باشم. دوبار باهاشون صحبت کردم و بهش فهموندم در کمال ارامش و صمیمیت اما میگه من هزارتا مشکل اقتصادی و کار و اینا دارم فکرم درگیره وقت واسه این کارا ندارم عشق و اینا واسه کسانی هست که تازه اشنا شدن نه ما که چندساله با همیم.
شما تا دو سال با هم خوب بودید. بیا خوب بررسی کن، ببین چه تغییری در رفتار ها و افکار شما به وجود آمده است که ایشان به کار و مسائل اقتصادی اشاره کردند. آیا قبلاً هم همین مسائل را نداشتند، اما شما شاید چون بیشتر دوستشان داشتید، بیشتر درک می کردید و از زمان هایی که کنار هم بودید با کیفیت بیشتری کنار هم بودید. شاید شما توقع بیشتری دارید. الان نوع نگاه خودتان را تغییر دادید که مرا به خاطر نیاز خودش می خواهد. اگر همین نگاه را کمی تغییر دهید آیا مورد سرزنش قرار می گیرید؟ اگر شما کاری در منزل انجام می دهید با عشق اینکار را بکنید و بگویید این کار را به خاطر هر دومان انجام می دهم، پشت سرش ناراحت خواهید شد؟ پس یک بار دیگر به روزها و ماه های اول رابطه نگاه کنید. چه تغییری کردید؟
احساس می کنم شوهرم دوستم نداره چکار کنم؟
فدات بشم
سلام من خانومی هستم که چند ماهی میشه عروسی کردم ولی هر قدر تلاش میکنم شوهرم بازم دوستم نداره همیشه وقتی بغلش میکنم یا میبوسمش ازم فرار میکنه همیشه شروع کننده منم ولی همیشه بغل کردنمون بوسیدنامو با بهانه های مختلف پس میزنه
آدم ها خلق و خوی متفاوتی دارند. برخی از کودکی نیاز بیشتری دارند، در آغوش کشیده شوند، لمس شوند. اما برخی نیاز زیادی ندارند. از سوی دیگر نحوه فرزند پروری والدین هم تاثیر دارد. والدی که در کودکی فرزندش، حال خوبی نداشته، افسرده بوده، وقت کافی نداشته، خودش چنین خلق و خویی داشته یا یاد نگرفته بوده است. کودک یاد نگرفته است، بلد نیست یا از بس در کودکی این نیازش برآورده نشده است به خودش می گوید نیازی ندارم و از این کار حس خوبی نمی گیرد و ترجیح می دهد کناره گیری کند. پس با همسر خود صحبت کنید تا از درمان هیجان مدار کمک بگیرند.
حالم خیلی بده چرا هیچکس دوسم نداره حتی شوهرم. شوهرم بداخلاقی میکنه از روز اول همینطوری بوده طوری که دیگه روانی شدم خودمو کتک میزنم تا آروم شم بچمو سرش داد میزنم تا آروم شم دست خودم نیست حتی حالم بهم میخوره در مورد مشکلات همیشگی الان حرف بزنم فقط دارم دیونه میشم همش عصبی و کلافم این اواخر هم بیشتر شده ، نمیدونم چیکار کنم؟
دوست عزیز درسته همه دوست دارند، دوست داشته شوند مورد پذیرش قرار بگیرند اما زمانی می توانیم از دیگران انتظار داشته باشیم ما را دوست داشته باشند که بتوانیم خودمان، خودمان را دوست داشته باشیم، به خودمان احترام بگذاریم، به خودمان آسیب نزنیم. آنگاه اگر مورد کم لطفی کسی هم قرار بگیریم آنقدر برای ما ناخوشایند نخواهد بود. می توانیم افکار مثبتی در مورد خودمان داشته باشیم. در مورد طرف مقابل ، شرایطش را در نظر بگیریم. بعد نتیجه گیری کنیم.
سلام من نمیدوم چیکار کنم همسرم باهام سرد شده احساس میکنم بهم دروغ میگه منو دوست نداره احساس میکنم داره بهم خیانت میکنه با دوستاش میگرده اصلا جوابه من رو نمیده فقط به حرف رفیقاش گوش میده بهش زنگ میزنم میگه چرا این همه بهم زنگ میزنی اخه رانندست.
گفتید همسر شما راننده است، پس باید بپذیرید که همیشه نمی تواند در دسترس شما باشد. شما گفتید احساس می کنید سرد شده، آیا در فرصت مناسب با هم نشستید و گفتگو کردید؟ داشتن دوست و زندگی اجتماعی برای هر انسان سالمی یکی از ضروریات است. آیا همه اینها ساخته و پرداخته ذهن شما نیست؟
شما که شرایط ایشان را می دانید روزی یک بار و آن هم در شرایط مناسب زنگ بزنید که در حال رانندگی نباشند، غذا خورده باشند، استراحت کرده باشند و کاملا آماده گفتگو باشند. بتوانند گوش شنوا باشند. حرف هایتان را روشن و شفاف به هم بگویید و از ذهن خوانی بپرهیزید.
سلام وقت بخیر من ۶ ساله ازدواج کردم یک دختر سه ساله دارم ظاهرم از لحاظ زیبایی متوسط رو به بالا،اندامی خوب و خوشتیپ اما همسرم اصلا منو نمیخاد و جوری با من صحبت میکنه و رفتار میکنه که انگار من زشت ترین موجود روی زمینم به جز اینکه اصلا ظاهرمو دوست نداره ازم متنفر هم هست و یک روز نبوده ک زندگی ما آرام و بدون دعوا باشد چند بار طی این ۶ سال تصمیم ب جدایی گرفتم ولی هر بار ترسیدم و عقب کشیدم ولی الان ک به این نتیجه رسیدم به هیچ عنوان این زندکی آینده ای نداره و صد در صد ب تباهی من ختم میشه همش به دخترم فکر میکنم تردید دارم برای اینکه اکر جدا بشم دخترم آسیب میبینه؟
در یک رابطه زناشویی سالم نیازهای ششگانه زیر برآورده می شوند:
۱. دلبستگی ایمن: هر دو طرف همدیگر را دوست دارند، به همدیگر احترام می گذارند ، مورد پذیرش همدیگر هستند ، در روابط خود ثبات دارند، به همدیگر اعتماد دارند و در کنار هم احساس آرامش می کنند.
۲. به هویت و استقلال همدیگر احترام می گذارند. باعث رشد همدیگر در حوزه های شغلی، اجتماعی ، تحصیلی و غیره می شوند.
۳. در کنار هم راحت می توانند از احساسات و نیازهای درونی خودشان بگویند.
۴. محدودیت های واقع بینانه و خویشتن داری: برای همدیگر محدودیت ها و قوانینی دارند. مثلاً به خانواده های همدیگر بی احترامی نمی کنند. راحت خشم خود را سر همدیگر خالی نمی کنند. تعهد خود را نقض نمی کنند. به همدیگر وفادار می مانند.
۵. خودانگیختگی و تفریح: به علایق همدیگر احترام می گذارند. ساعاتی در کنار هم به خوبی و خوشی می گذرانند. تفریح و سرگرمی هایی با همدیگر دارند.
۶. هر دو طرف رابطه جنسی رضایت بخشی دارند.
همسر شما، شما را نمی پذیرد و نه تنها احترام نمی گذارد بلکه تحقیر هم می کند. یعنی امنیت رابطه را به خطر می اندازد. این رفتارها سایر نیازها را هم تحت تاثیر قرار می دهد. با همسر خود صحبت کنید اگر رابطه شما به جایی رسیده که به جای عشق و محبت ، با کینه و نفرت با هم زندگی کنید، با این سبک به آن طفل معصوم می خواهید چه بیاموزید؟ خشم، نفرت، بی اعتمادی و ….؟