در تمام زندگیهای زناشویی، لحظات سخت، دادوفریاد، سکوت و حتی تمایل به فرار کردن وجود دارد. ادامه زندگی مشترک بدون داشتن امید از اینکه فرد از جهات بسیار زیادی تغییر خواهد کرد، غیرممکن است (چه برسد به زندگی تا آخر عمر). زمانی که منفیگرایی نادیده گرفته شود، اوضاع خطرناک میشود. سؤال اصلی این است که تحقیر همسر چه صدمهای به زندگی زناشویی وارد میکند که مشکلات معمولی همهروزه در زندگی، چنین آسیبی نمیزنند.
انتقاد کردن در زندگی زناشویی، نشانهای از در خطر بودن رابطه است. دکتر گاتمن، انتقاد را بهعنوان یکی از چهار سوارکار میشناسد. علیرغم دردآور و مهلک بودن، انتقاد کردن به همسر در زندگی مشترک اتفاق میافتد. شما از دست برخی از رفتارهای تکراری همسر عصبانی و خسته میشوید و نارضایتی خود را ابراز میکنید. شما شیوة بیان و انجام کار همسر خود را دوست ندارید و شروع به بهانهگیری و توهین کردن به همسر میکنید. شما کمال گرایی را به راه و روش خود میخواهید و استانداردهای غیرواقعگرایانة شما آشکار میشوند. شما خسته میشوید و سختکوشی و خستگی شریک زندگی خود را نادیده میگیرید.
به طور ایدهآل، شما و همسرتان یاد میگیرید که شکایتهایتان را بهعنوان یک درخواست بهگونهای ارائه دهید که شرایط را بهبود بخشید. (در مجموع، انتظار اینکه دو نفر هرگز نخواهد چیزی را تغییر دهند، غیرواقعگرایانه است).
شما باید بر رفتارها و کارهای همسر خود تمرکز کنید و نه بر خود فرد. شما در مورد یک احساس صحبت میکنید و آن را مال خود مینمایید و از بیان «من» استفاده میکنید، بنابراین شریک زندگیتان واکنش تدافعی از خود نشان نمیدهد. شما درخواست رفتار خاصی را که میخواهید یا بدان نیاز دارید، میکنید. البته، این ایدهآلگرایانه است!
تحقیر و اهانت در زندگی زناشویی چگونه است؟
اما آنچه گفته شد، همیشه رخ نمیدهد. پیش از آن که خودتان متوجه شوید، توجه شما به خود فرد و نه بر رفتارش جلب میشود. «چرا نمیتوانی این کار را بکنی؟ تو همیشه اشتباه رفتار می کنی، من متنفرم از اینکه …» شما ممکن است همچنان به امید اینکه زندگی زناشویی تان بهتر شود، سعی داشته باشید تا بر تغییر رفتار همسرتان تأثیر بگذارید. اما زمانی که شروع به انتقاد سهلانگارانه میکنید، شما به طور خطرناکی به اهانت و تحقیر نزدیک میشوید و اما تحقیر کردن همسر چه آسیبی میزند که انتقاد چنین صدمهای وارد نمیکند؟
اهانت و تحقیر، طرف مقابل را گیر میاندازد. توهین به همسر از احساس نهفته نفرت و حقارت برای حمله کردن به او استفاده میکند و به این طریق، روح زندگی زناشویی را از بین میبرد.
تحقیر و اهانت، قابلتوجهترین نشانه های طلاق عاطفی و جدایی است و دلیل آن نیز کاملاً مشخص است. توهین کردن به همسر هر رابطه سالم را از بین میبرد چه برسد به زندگی زناشویی. نفرت و انزجار، اهانت و تحقیر نسبت به فرد مقابل را تحریک میکند و این نفرت به بیرحمترین شکل ممکن ظاهر میشود.
اهانت و تحقیر همسر ، ناخوشایند و شرورانه است و هدف از آن نیز همین میباشد. تحقیر از برتری منصوب به خود نشئت میگیرد که تا زمانی که فرد مقابل تحقیر نشود، برآورده نمیگردد. تاکتیکهایی از قبیل سرزنش، سخن طعنهآمیز، تمسخر، اهانت و زبان بدن منفی، اعماق قلب شریک زندگی را مورد هدف قرار میدهند.
اهانت و تحقیر چه آسیبی به زندگی زناشویی میزنند؟
زمانی که اهانت و تحقیر بروز مییابند، حتماً برای مدتزمان طولانی است که وجود داشتهاند. تمام ناراحتیها و ناامیدیها در نهایت شدت مییابند و بروز پیدا میکنند.
اما این رفتارها معمولاً برای مدتزمان طولانی پیش از آن که بهعنوان اهانت و تحقیر ظاهر شوند، فردی که تحقیر و اهانت پیش میگیرد را ذرهذره نابود میکند و این بدان معنا است که این رفتارها تأیید نمیشوند بهطوریکه آسیب پنهانی به زندگی زناشویی وارد میشود.
جالب است بدانید که تحقیر همسر، سلاح افرادی است که آسیب التیام نیافته یا شرمندگی که اغلب از تجربیات پیشین در خانوادههایشان نشئت میگیرد را با خود به همراه دارند. زخمها بدتر میشوند و به خشم و رنجش منجر میگردند که سپس به نفرت و بیزاری تغییر شکل مییابند و از کنترل فرد خارج میشوند.
در مورد تحقیر و اهانت، افراد آسیبدیده به دیگران آسیب میزنند
قدرت انتقال تحقیر و اهانت موجب ازبینرفتن امنیت و ارتباط عاطفی یک رابطه زناشویی میشود. بهخصوص، تحقیر و اهانت تحمیل شده هنگام آسیبپذیری بسیار زیانبار است. زمانی که از نظر عاطفی نمایان هستید، قربانی تحقیر و اهانت دچار احساس بی ارزشی میشود.
زیانبارترین واکنش به تحقیر و اهانت همسر، پاسخ ندادن است؛ یکی از چهار اسب سوارکار. وقتی فردی مورد حمله روانی قرار میگیرد و با او بدون همدلی و دلسوزی رفتار میشود، طغیان به وجود میآید و گاهی اوقات، تنها حس امنیت از سکوت کردن حاصل میشود.
تصور کردن اینکه یک رابطه بنا شده بر اساس تحسین، احترام و عشق میتواند به چنین نفرت و بیاعتنایی تبدیل شود، دشوار و گیجکننده است. اما، این زمانی خطرناک است که شما بر روی برقراری ارتباط صحیح با همسر کار نمیکنید. خطر زمانی تشدید میشود که شما خشمگین و ناامید شوید. ناراحتی که تحقیر و اهانت به همسر به همراه دارد، چیزی است که مانع از خوشبختی که در ابتدا عامل اتصال دو طرف بود، میشود.
فردی که اهانت و تحقیر میکند، حتی نمیتواند ویژگیهای خوب شریک زندگی و زندگی زناشویی خود را بهخاطر آورد و قربانی اهانت و تحقیر نیز آنچنان از نظر عاطفی صدمهدیده است که هیچ تضمینی برای نجات و بقای خوشبختی وجود ندارد.
تاثیر تحقیر و اهانت بر سلامت زندگی مشترک
انگار که ضربه عاطفی و آسیب رابطهای کافی نیستند، اهانت و تحقیر یک قدم پیش میرود. آن تأثیر مخربی بر سلامتی جسمی فرد میگذارد و میتواند موجب بیمار شدن هر دو طرف بهخاطر ضعیف شدن سیستم ایمنی بدنشان شود.
اختلالات روانشناسی فیزیولوژیکی در نتیجه استرس مزمن و حالات عاطفی منفی به وجود میآیند. ارتباطی میان مغز و سیستم ایمنی بدن وجود دارد؛ بنابراین، زمانی که هورمونهای استرس مانند آدرنالین یا کورتیزول بهصورت مزمن آزاد میشوند، بدن ضعیف میشود و چیزی که مضر و آسیبزننده است را بیشتر تولید میکند و در برابر آنچه که سودمند و مفید است، دفاع میکند. در نتیجه، بدن در برابر بیماریها، اختلالات و درد آسیبپذیر میشود.
تحقیر و اهانت در زندگی زناشویی مانند آویزان شدن از لبه صخره با انگشتان دست است درحالیکه کسی بالای سرتان ایستاده و هر لحظه ممکن است شما را به پایین دره پرت کند. تحقیر و اهانت به همسر برای امید و تمامیت زندگی زناشویی بسیار خطرناک است و آسیب مخربی بر روی فردی که مورد حمله قرار میدهد، میگذارد.
آیا میتوانید زندگی زناشویی خود را از دست تحقیر و اهانت نجات دهید؟ بله، این کار با عزم راسخ و مداخله فوری امکانپذیر است. فردی که اهانت و تحقیر میکند، باید در مورد پروفایل روانشناسی و بهخصوص اینکه چرا از اهانت و تحقیر بهعنوان سلاح استفاده میکند، کندوکاو کند. سپس، او باید استراتژیهایی برای شکستن الگو و جایگزینکردن آن با یک پاسخ سالم یاد بگیرد. این کار به دستی برای بالابردن نیاز دارد نه سعی بر لگد کردنش.
در مقابل توهین همسر چه کنیم؟
سلام خسته نباشید من و همسرم چند ماهه ازدواج کردیم وقتی دعوامون میشه یا خیلی ساده اس که با یه حرف زدن حل میشه یا چنان سخت میشه که همسرم همش از طلاق و جدایی صحبت میکنه منم بیشتر سکوت میکنم نمیدونم چکار کنم این مواقع همه مشکلات ما سر چیزای کوچیکه مثلا چرا بهت گفتم منظورت از فلان حرف چیه گفتی هیچی من از کلمه هیچی بدم میاد با لحن عصبی از من میپرسه منم بهم میریزم وقتی هم که قهریم یا دعوا کردیم همش طعنه میزنه متلک میگه. هر بار از طلاق حرف میزنه این خیلی منو نگران میکنه به آینده ناامید میشم. من قبلا غروری دربرابر همسرم نداشتم اشتباهی ام میکردم معذرت خواهی میکردم ولی اون مغروره منم دارم شبیه خودش میشم من شرایطم جوری بوده که شاغلم و پدرم در دوران نامزدی از دست دادم برا همین خودم قسط وام ازدواجمو دادم و جهیزیه گرفتم خرج عروسی ام بخش کوچیکی کمک خانوادم کردم برا همسن هربار اینو تو سر من میزنه که خانوادت برات کاری نکردن زود عصبی میشه داد میزنه حتی این آخری میگه برو خونه مامانت با لگد میزنم میگه لیاقت محبت نداری. هش سرمن داد نزن اهانت نکن منم تا حدی میتونم تحمل کنم میگه تحمل نداری تو که اینجوری بی خود کردی ازدواج کردی منم بدبخت کردی یه روز خوش با تو نداشتم پیرم کردی و ازین حرفا درصورتی که وقتی حالش خوبه و همش چیز عالی من تنها کسی ام که باعث خوشحالی و خوشبختی شده یه عروسی گرفتی هر بار میگه حیفه اون عروسی که گرفتم برات. تو اکثر دعواها منو مقصر میکنه دیروز برده رسوندم در خونه مامانم میگه برو دیگه نمیخوامت نمیدونم از رو عصبانیت گفته یا جدی آخه منم تو دعوا از بس متلک گفت و گفت خودتو نشون دادی میزاشتی حداقل یه سال بگذره بعد ذاتتو نشون میدادی توام لنگه مامانتی زندگی کردن اونو دیدم دیگه تو که دخترشی میخوای چی بشی بی ادبی شعور نداری منم گفتم مگه بی کس و کار گیر آوردی دیگه افتاد سرزمینش پاشو برو پیش کس و کارت با پوزخند آره چه کس و کاری ام داری خرج عروسی برات ندادن و باز اون حرفا مربوط به جهاز خریدن و عروسی بهم میگه پرو چرا جواب میدی خب منم صبرم اندازه ای داره هر بار این متلک حرفا پای متردم وسط کشیدن آزار دهنده اس برام من ازین سخت میشه و نگرانم که هر بار سر مسائل کوچیک حرف طلاق میزنه من به درد نخور میشم بد میشم نشد یبار دعوا کنیم متلک نگه پای مامانم یا داداشام وسط نکشه حتی به باجناقم گیر میده به خرید مامانم که آره سلیقه نداره میره فلانجا جنس دردنخور میخره شما بگید این حرفا بهتون زده بشه بلخره جواب نمیدن؟ساکت میشم چیزی نمیگم نگاش نمیکنم میگه مگه کری جواب نمیدی جواب میدم میگه پرویی ظرافت زنانه نداری زنی گفتن مردی گفتن اگه زنم باید وایسم همه چی بهم بگه بعد آروم شد معذرت خواهی کنه با همه اینا باز دیشب رفتم ازش معذرت خواهی کردم خواهش کردم میگه نه فایده نداره دیگه این چیزا قرار مسافرت گذاشته بودیم مثلا با یکی از دوستاش الان نزدیک عیدی همه چیز رو هواست بد نگاهم میکنه با خشم همین نگاهش منشأ همه بهم ریختگی های منه بهشم میگه میگه تو باعثشی. رفتار من باید چجور باشه که دست از متلک برداره به خانوادم کاری نداشته باشه بی احترامی نکنه تو دعواها زندگی ادامه دار باشه این دعوای آخر نیست صدبار بهش گفتم تو دعوا کاری به کسی نداشته باش تربیت خانوادگیت درست نیست به من میگه ازون خانواده همچین دختری بعید نبوده میگم مگه ندید بودی تحقیق میکردی بعد میومدی جلو میگه اشتباه کردم بس دیگران تعریف کردن نمیدونستم همچین تحفه ای هستی خسته شدم از متلک گفتنش سرکوب زدنش زنا مردم اینجورن اونجورن.
پاسخ مشاور به برخورد با توهین شوهر
میفهمم که شنیدن چنین جملاتی از کسی که دوستش داریم میتواند چقدر سخت و دردناک باشد. برای من یک سؤالی که پیش آمده است این است، آیا شما به عنوان کسی که بیشتر از هر کسی خودتان را میشناسید جملات به نظر خودتان جملات همسرتان در مورد شما درست است؟ اگر خیر پس چرا ایستادید و از خودتان دفاع نمی کنید؛ تصور کنید در مدرسه معلمی دارید که مدام شما را تحقیر میکند و شما را از کلاس بیرون می کند شما چه کار می کنید؟ باز هم حاضرید بعد از چندبار که این اتفاق افتاد بازهم در این کلاس حاضر شوید؟ ممکن است شما بگویید این کلاس را دوست دارم و من هم می گویم اگر این کلاس و رابطه تان را دوست دارید باید برای خودتان کاری بکنید؛ تصویری که شما در حال حاضر به همسرتان نشان می دهید به گونه ای است که حرف های او را ثابت می کنید، شما به همسرتان مدام این پیام را می دهید از در بیرونم کنی از پنجره می آیم تو و همیشه پای رابطه هستم؛ پس هر جوری که دلش بخواهد با شما رفتار میکند.
شما خودتان را ارزشمند و دوست داشتنی نمیبیند وگرنه اینگونه این حرف ها را تحمل نمی کردید. اگر واقعا رابطه تان را دوست دارید باید رویه تان را تغییر دهید در غیراینصورت اگر چند وقت دیگر متوجه خیانت شوهر خود شدید تعجب نکنید. شما واقعا قابل تحسین هستید؛ چقدر یک نفر می تواند توانمند باشد که خودش جهیزیه تهیه کند. شوهر شما به دنبال همسر و همراه بوده است یا جهیزیه؟ پیشنهاد من این است که اول از همه میزان آسیب پذیری خود را نسبت به صحبت ها ی همسرتان کم کنید یعنی اینکه شما حرف های همسرتان را خودتان هم باور می کنید و تصورمی کنید وحی منزل است در حالی که ممکن است تنها تفکرات او باشد و شیوه ای باشد برای اینکه شما نتوانید از او شکایت کنید و به قول خودتان آدم بده شما باشید.حتما روی دوست داشتن خودتان کار کنید.
1-هرروز خطاب به کودک درونتان نامه می نویسید؟
(سلام ؟خوبی؟اسمت چیه ؟دوست داری با من صحبت کنی؟دوست داری برات چیکار کنم؟از چی ناراحتی؟از من چه انتظاری داری؟)و با دست چپ مثل یک دوست مهربان بدون هیچ سرزنشی با او صحبت کنید.
2-برای همسرتان نامه بنویسید و برون ریزی هیجانی داشته باشید یعنی هر آنچه دل تنگتان میخواهد به او بگویید و خشمی که از او دارید را تخلیه کنید.این نامه برای خودتان است و قرار نیست به همسرتان داده شود بنابراین کاملا راحت با او صحبت کنید.
ممنونم از توجه و همراهی شما
گلسا بمانیان
کارشناسی ارشد مشاوره خانواده
سلام .وقتتون بخیر .همسرم من و پسرم رو خیلی تحقیر میکنه .روزی که اعصابش خراب باشه یا مریض باشه یا نخواد کاری انجام بده تحقیر میکنه مثلا به من میگه تو اخلاقت ببخشید این رو میگم .میگه اخلاقت گوهه یا نفهمی یا هیچی حالیت نیست به پسرمم هم میگه هیچی نمیفهمی اما با دخترم خیلی کاری نداره البته دخترم هم با باباش خیلی کاری نداره .خسته شدم ۱۵ ساله تحمل کردم اما باعث شده که افسردگی بگیرم و چشمهام ضعیف بشه و اعتماد به نفسم پایین بره و نتونم کارهایی که دوست دارم انجام بدم .طلاق هم نمیتونم بگیرم چون نه تحمل دارم نه توان مبارزه.لطفا راهنمایی کنید
سلام ..خانم خونه هستم با سه فرزندپسر ۳۳دارم شوهرم زیاد بهم اهمیت نمیدن یه وقتای تحقیرم میکنن الان نمیتونم دیگه تحمل کنم گفتم شاید کمکم کنید بتونم کنار بیام تازگیا بهونه گیرتر شدن حتی سر جرو بحث وسیله خونه رو میشکنن که این موضوع منو خیلی ناراحت میکنه چون قبلا اینجوری نبودن ۱۳ سال ازدواج کردیم من خیلی دوسشون دارم ولی شوهرم احساس شونو بهم نمیگن فقط میگن ازم فاصله بگیر منم با سه تا بچه نمیتونم همش سر و کله بزنم اینا هم به بابا نیاز دارن .و اینکه از لحاظ خوراک . پوشاک خیلی عالین خیلی رسیدگی میکنن ..خواهش میکنم راهنماییم کنید احساس خوبی ندارم خیلی عصبی شدم ..
وقتی جلوی چشم بچم توهین میکنه منم جواب بدم خب بچم چی میشه؟ گناه داره. یه آدم خودشبفته که فکر میکنه هیچ نقصی نداره…
سلام وقتتون بخیر من با فردی ۳سال ارتباط دارم. هردو ۳۰سالمونه ایشون به شدت ایراد گیر منو خیلی سرزنش میکنه دائم ایراد میگیره فقط فقط نیاز خودش مهمه ۲۴ری موقعی که کنارشم از گوشی استفاده میکنه وهر موقع حرف میزنم میگه وراجی هیس ساکت اصلا به خواسته من توجه نمیکنه حرف میزنم میگه به خانوادهامون زنگ میزنم ابروریزی میکنم فوش نفرین میکنه به خانوادم وشماره برادرم میگیره تهدید میکنه میگه میگم با من در ارتباطی ابروتو میبرم من درهفته ۲بار میام پیشش و قصدمون ازدواجه فقط پدر برادرم نمیدونه حرف که میزنم دستش روم بلند میشه ومسخرم میکنه درصورتی چندبارم ترکش کردم دوباره برگشته میدونم دوسم داره اما اصلا کاری برای اصلاح خودش انجام نمیده کلا موقع بحث میگه پشیمون شدم از ازدواجم تو اهل زندگی نیستی دائم غر میزنی بخدا من فقط میخوام حرفامو نیازامو بفهمه خواسته بزرگی ندارم. من قبلا ازدواج ناموفق داشتم بعد جدا شدنم با ایشون در ارتباطم…نمیتونم جدا بشم قبلا این کارو کردم خیلی داغون شدم اما هر کاری برا رابطم میکنم جوابی نمیگیرم کارم شده گریه من بخاطر شکستی که داشتم دلم میخواد حالا که ۳ساله باهاش در ارتباطم بتونم تشکیل خانواده بدم جلو مادرم ابروم نره …من خیلی دوستش دارم اما این روزا توان ندارم تمام بدنم میلرزه حتی نمیتونم کارای مورد علاقم انجام بدم خیلی تحقیرم میکنه اما بعد بغلم میکنه میگه فراموش کن دیگه درموردش حرف نزن. من حقیقت نه از هیکل نه قیافه چیزی کم ندارم اما انقدر تحقیر شدم دائم دنبال عیب خودمم..اصلا اجازه نمیده من حرف هامو باهاش بزنم همش میگه غر میزنی تو بساز نیستی…جدیدا فحاشی بددهنی هم میکنه سر هر کسی میخواد حرص منو دربیاره قراره عید عقد کنیم اما درونم داغونه از یه طرف وابسته ام از یه طرف موندم با رفتاراش چکار کنم ….الان با اون خانم متاهل هم پیامکی در ارتباط که شکایتی که ازش شده پس بگیره مطمئنم که فقط در این مورد باهاش در ارتباطه مجبوره وگرنه زندان میره میخواد کاری کنه خانومه شوهرشو راضی کنه شکایت پس بگیره حتی اون خانم در نبود من به منزل اورد تا بتونه راضیش کنه شوهرشو منصرف کنه اون خانم انتظارش اینه بعد اینکه شکایت پس بگیره طلاق بگیره با پاتنر من ازدواج کنه و ایشون میگه تو سکوت کن تا مشکل من حل بشه من در این موضوع مطمئنم که فقط فقط برا پرونده الان مسئله من اینه که چکار کنم به خودش بیاد من برای رابطم خیلی تلاش کردم توی ۳سال تمام درامد زحمتم برا رابطم گذاشتم ایشون هم همینطور اما تمایلی برای تغییر خود ندارد
همسرم همش در حال توهین وتحقیر منە وهمش ترور شخصیتم میکنە و وجود من براش اصلا اهمیتی نداره اخرین اولویتش منم اصلا جوری رفتار نمیکنە کە بفهم وجود من براش مهمە اگە بگم میخوام جدا بشم فورا قبول میکنە و اصلا براش مهم نیستم میخواهم طلاق عاطفی بگیرم حداقل بخاطر دخترم واینکە هیچ حامی ندارم تا ازش جدا بشم
سلام من سیزده ساله ازدواج کردم دوتابچه دارم با همسرم تودانشگاه همکلاس بودیم به من قول دادکه اجازه بده درسماادادمه بدم ولی وقتی عقدکردیم زدزیرش هیچ شغلی نداشت شش سال باپدرومادرش زندگی کردیم من همه کاراشونامیکردم ولی شوهرم ازاول عقدشروع کردبه توهین وتحقیرچون من بچه روستابودم همیشه بهم لفظ دهاتی وخر….رامیداد ولی من چیزی نمیگفتم به امیددرست شدنش ولی هرروز این کاراش بیشترشدتابه کتک زدن هم رسیدخانوادش برامون خونه ساختن ازپیششون رفتیم ولی همش توهین وکتکاش بیشترشد تااینکه چندروز پیش مناازخونه بیرون کردمنم اومدم خونه بابام(چندین بار اومدم ولی اومده دنبالم وکارشاتکرارکرده) ولی بااین همه توهین وکتک بازم دلم نمیادازبچه هام دل بکنم چیکارکنم خانم دکتر من ازهمه چیزم بخاطرش گذشتم دلم نمیاد به زندگیم پایان بدم چکارکنم
الان خیلی احساس کوچیک بودن میکنم با همسرم بحثم شده و اون خودمو تحقیر میکنه و لجبازیاش تمومی نداره واقعا خسته شدم میخوام یکبار جدی با خانواده اش حرف بزنم مامان و باباش ادمهای خوبی ان و فک کنم کمکمون کنن
من شوهرم همیشه بخاطرگذشته تحقیرم میکنه میگه توباعث بدبختی هستیی الانم محلم نمیده حرف نمیزنه میگه دوستت ندارم چکارکنم
سلام ۵ساله ازدواج کردم ی دختر ۳ساله دارم همسرم خیلی درطول روز فحشهای بد میده بهش میگم پیش بچه اینجور حرف نزن میگه بزار یاد بگیره عب نداره بهش میگم بخودتم فحش میده ی روز و بدناراحت میشی میزنیش بچه رو روانی نکن اما گوش نمیده من باید چه واکنشی نشون بدم؟
ازدواج اونم به شکلی که توی کشور ما هست یک خریت به تمام معنا و در نهایت به شدت تحت تأثیر جامعه و مذهب مردسالارانه ما هست و زندگی زناشویی یه ظاهر فریبنده ولی از درون پر از عیب و ایراد است چون ریشه اش نه برپایه انسانیت بلکه کاملاً ضد حقوق انسانی زن و مرد هست
دوست عزیز تمام اینهایی که از این مسائل رنج می برند معمولا با کسی ازدواج کردند با ویژگی های اختلال شخصیت ضد اجتماعی، مرزی و خودشیفته که همگی در کودکی خود آسیب دیدند و درمان نشدند و با همان مشکلات وارد رابطه شدند و طرف مقابل که آسیب دیده و خودش را قربانی می داند، معمولا در مقابل این افراد حقوق خودش را نادیده گرفته، زیادی کوتاه آمده و سکوت کرده و رفتارهای ناخوشایند طرف مقابل را تقویت کرده است. در این دنیا تا مظلوم نباشد ظالم پیدا نمی شود. در کشورهای اسلامی هم زنان مهریه و نفقه دارند، خرجی خانه بر عهده مرد است و … که چون حقوق دان نیستم وارد این مسائل نمی شوم. کسی که انسانیت را زیر پایش می گذارد، بویی از همدلی نبرده است. به امید روزی که مردم ما کتاب بخوانند، از متخصص سلامت روان بهره بگیرند ، به خودشناسی برسند بعد اقدام به ازدواج کنند.
سلام وقت بخیر من مرتب شوهرم سرزنشم میکنه ازم انتقاد میکنه از لباس پوشیدنم پوستم حالت مو، رفتارم برخوردم با بقیه حرف زدنم نظافت خونه بچه داریم و هر چیزی ک شما فک کنین طوری ک دیگه حس بدی نسبت به خودم پیدا کردم خودمو دوست ندارم حتی آرزو مرگ دارم یا اینکه بچه هام رو بردارم و برم جلو بقیه بهم بی احترامی میکنه یه آدم عصبی و بی حوصله هست میخواستم راهنماییم کنین من باید با این آدم چیکار کنم؟ آیا فکر کردن به طلاق با دو تا بچه کار درستیه؟ درموندم فقط میخوام خودمو نجات بدم داغون شدم ممنون میشم کمکم کنین
من سر مسئله ای با همسرم بحثم شد قبلا بهم قولی داده بود که زد زیر حرفش منم ناراحت شدم دیگه باهاش حرف نزدم کاریش نداشتم که همسرم میخواست ثبت نامی انجام بده اطلاعات میخواست بهش اطلاع دادم ولی با کوتاهی خودش زمان ثبت نام گذشت و همسرم خیلی عصبانی شد هر کاری کرد آروم نشد اومد سمتم زد به پام دوباره چند دقیقه بعد توهین کرد و هلم داد تو اتاق من با گریه خوابم برد و دوباره اومد بیدارم کرد که درست بخواب وگرنه میزنمت خواست با خشونت مجدد رفتار قبلیش رو توجیه کنه ولی من هیچی نگفتم و رفتم جای دیگه خوابیدم فردای اون روز هم هیچ حرفی باهاش نزدم و کاری به کارش نداشتم غذا هم تنها خوردم و اینکه خودش جاش رو جدا کرد من نمیتونم باهاش حرف بزنم و نمیتونم بدون عذرخواهی این کار رو فراموش کنم اونم آدمی نیست که بیاد سمتم و عذرخواهی کنه اگر همینطوری ادامه پیدا کنه چی میشه؟ چیکار کنم بفهمه کارش اشتباه بوده باید عذرخواهی کنه
اگر همچنان به این روش ادامه دهید هر دو فقط ذهن خوانی می کنید، پس بهتر است با ایشان صحبت کنید. با ایشان همدلی کنید که موقعیت را از دست داده، اما نهایت باید مسئولیت بپذیرند که کوتاهی از جانب خودشان بوده است. و این که آن موقعیت از دست رفت با ناراحتی و عصبانیت نمی تواند زمان را به عقب برگرداند، باید بپذیرد، حواسش را جمع کند و دنبال کار بهتری باشد.
سلام من شاغل هستم و 5 ساله ازدواج کردم . همسرم بداخلاقه اصولا تنها وقتی خوبه که همه چیز طبق میلش باشه . با اینکه من در پرداخت کلیه هزینه های زندگی مشارکت دارم عملا نادیده گرفته میشم و بارها گفته که تو داری کرایه خونه ات رو میدی کار بزرگی نمیکنی هرچند حقوق من و همسرم تقریبا برابره . جز اینا با کوچکترین مخالفت فخاشی و کتک هم شروع میشه . تقریبا در کسری ازثانیه عصبانی میشه و به بدترین شکل ممکن کتک میزنه . بارها گفته کاش همسرم یک پزشک بود و من رو چون پزشک نیستم تحقیر کرده . و در اغلب اوقات اینکه اجازه میده از حقوق خودم برای خودم چیزی بخرم رو نشانه دست ودلبازی خودش عنوان میکنه و اصلا قبول نداره که من از درآمد خودم سهمی دارم . در ادامه هم وقتی خانوادم کاری از من میخوان که براشون انجام بدم مجبورم با ترس اینکارو بکنم چون مطمئنا یک بهانه پیدا میکنه واسه کتک زدن . ولی بدون اطلاع من به هر کسی قول میده که من کاری براش انجام بدم و احساس میکنم یک برده ام تقریبا حق خوشحال بودن ندارم چون از نظرش میشم یک ادم بی خیال الکی خوش . در ادامه اضافه کنم در امور خونه اصلا هیچ همکاری حتی در حد جابجایی ظرف هم ندارن و مسئولیت بیرون هم تقریبا با منه
کار نکن وقتی قدر نشناسن
پیداست که شما حقوق خودتان را نمی شناسید، بیش از اندازه به ایشان خدمات دادید و ایشان که ظرفیت این همه خوبی را نداشتند طلبکار هم شدند. واقعا فکر کن کدام نیاز شما در رابطه برطرف می شود. حتی زندگی شما از تعادل خارج شده و مسئولیت های ایشان را هم به دوش می کشید. پس تا بیشتر از این آسیب ندیدید به خودتان احترام بگذارید و تصمیم درستی برای زندگی تان بگیرید.
سلام من ۹مبشه ازدواج کردم ۸ماهه باردارم دارم از شوهرم طلاق میگیرم .شوهرم دست بزن داشت تو خونه حبسم میکرد توهین و تهدید و تهقیر.اخرش مجبور شدم بیام خونه بابام
سلام شوهرم مرتب منو تخریب شخصیتی می کنه و بهم میگه کمبود داری عقده ای هستی از بچگی هیچی یاد نگرفتی یادت ندادن و منو بی ارزش می کنه با کوچک ترین بحث مرتب بهم حرفای تلخی میزنه که از شنیدنشون هم حس بدی به خودم پیدا می کنم. مثلا میگه هیچ نمیتونه با تو باشه هیچکس نمیتونه با اخلاقت بسازه همش میگه اخلاقت بده و فقط منم ک میتونم تحملت کنم و باهات بسازم.
26سال،زن،متاهل،ليسانس حسابداري،همسرم موقع دعوا و بحث اكثر مواقع بهم توهين ميكنه و بعضي وقتا تحقيرم ميكنه،مثلا ميگه چه غلطي كردم تورو گرفتم،تو لياقت هيچيو نداري،سر تا پاتم طلا بگيرم لياقت نداري،بعد من بيشتر مواقع سكوت ميكنم كه بحث بالا نگيره و واقعا دلم ميشكنه و حق دارم كه ناراحت بشم از حرفاش،ولي اون قهر ميكنه ،ميخام بدونم كه آيا من انتظار زيادي دارم از اينكه بياد ازم عذرخواهي كنه يا يه طوري بفهمونه كه پشيمونه از حرفاش،بجاي اينكه قهر كنه و حرف نزنه باهام؟انتطارم بيجاست؟
سلام وقتتون بخیر ببخشید من شوهرم بهم توهین واهانت میکنه بهم خیانت میکنه کتکم میزنه
من خیلی از طرف شوهرم خورد میشم همیشه منو کوچیک میکنه. مشکل اصلی اینه که اصلا باهم نمیتونیم صحبت کنیم یعنی اوایل هروقت باهاش صحبت میکردم من رو خورد میکرد یا میگفت تو بچه ای عقل نداری.از زندگی خسته شدم .میخوام طلاق بگیرم .ولی بچه هام راضی نمیشن
سلام همسرم بهم توهين ميكنه كنو تحقير ميكنه. شوهرم بهم توهين ميكنه تحقيرم ميكنه مياد خونه باهمه ميگه ميخنده ولي به من توجه هم نميكنه تا حرف ميزنم میگه دهنتو ببين صداتو نشنوم ميگهتو اعتماد نفست بالاست فكر كردي كي هستي. خسته شدم من تو شهر غريب هستم هيچکس ندارم اينجا همه كسم شوهرمه خانواده مادري سوهرم وبردارشةهرم اينجان اما حتي نميدونن ما خونمون كجاست تا بهشم ميگم جايي ندارم ميگ اص بس خوبي بخدا قسم من هيچ بدي نكردم بهشون تنها گناهم اينه از همه لحاظ تو خانواده شوهرم سرم تورو خدا راهنمايي كنين خسته شدم. من از توهين وتحقير متنفرم ولي هرشب هر لحظه دارم تجربش ميكنم ديگهنمي تونم كم آوردم همه خانواده مادري شوهرم دارن ازم دوري ميكنن فقط به خاطر جاريم چون اون برادر زادشونه و من غريبه واينكه شوهرم همش تحريك ميكنن تا زندگيمونو خراب كننن كمك كنين بهم بخدا دارم به مرز جنون ميرسم. دارم به جايي ميرسم كه برم فقط به خاطر دخترم دارم تحمل ميكنم
سلام.و وقت بخیر.مدتی است که اصلا زندگی زناشویی برام مشکل شده. و نمیتونم ارتباط درستی با همسرم داشته باشم.بچم حدود پنج سالشه و پسر هست.مرتبا همسرم منو با صفت هایی منسوب میکنه و مادر و خواهرش و به یادم میاره که باهاشون چیکار کردی و چی گفتی.خیلی داغونم از طرفی نمیتونم این تحقیرشدن ها و بی حرمتی و عدم درک رو بپذیرم از طرفی هم به بچه و حرف اطرافیان به خصوص حرف فامیل شوهر که پشت سرم چی بگن و از نبود من خوشحال بشن منو در تصمیم طلاق متزلزل میکنه.توروخدا بهم بگین چیکار کنم
سلام خانمی 39 ساله هستم که 17 ساله ازدواج کردیم و صاحب دو دختر الان نزدیک 2 سال هست که همسر شروع کرده به توهین کردن به من و خانواده ام تازگی ها هم گفته بروخانه مادرت .
از شما می خواهم که راهکار برای من ارائه بدهید
احتمالا تغییری در زندگی شما بوجود آمده است یا ایشان از نظر روانی مشکل پیدا کردند، بهتر است به روانشناس مراجعه کنید.
سلام.زنی ۲۵ساله هستم ،ک با همسرم ۱۷سال تفاوت سنی داریم.عاشقامه اومد خواستگاریم و من بعداز اصرار های فراوون ازدواج کردم ولی بله واقعی بود و از ته دلم بخاطر لطف و مهربونیای بیش از حدش بهش دل بستم.هکیشه ی حس خلا درونی داشتم ک شوهرم ازم بزرگتره بااینکه دوسه سال اول اینقدر منو جاهای مختلف برد و گشت و گذار از طلا فروشی و لباس فروشی و همه جا با حوصله منو برد ولی همیشه این خلا ک کاش کنار مرد جوون تری راه میرفتم و اون حس همسن بودن ،ک متاسفانه با ب دنیا اومدن بچه بیشتر شد, حین بارداری افسردگی گرفتم و رو من موند تا الان ک بچم دوسال و هشت ماهشه.فشار توزندگی روم زیاد بود و خیلی آدم پرمشغله آیم تو دانشگاه عقد کردم و ازدواج و دوری از همسر و بعد از فارغ تحصیلی بارداری و کرونا و بعد اومدم سرکار و حس میکنم هیچوقت آروم نگرفتم ک آرامش واقعی رو پیدا کنم .الان عصبیم ،و بحثم باشوهزم زیاد شده احترام از بین رفته و خیلی بهم توهین کردیم ،ی اخلاق فوق العاده بد همسرم اینه ک قهر میکنه و برای مدت طولانی محبتشو از من دریغ میکرد و من بیشتر ناراحت شدم و این باعث شد بیشتر از هم دورشیم.الان دلم میخواد جبران کنم دیشب ی سری توهینایی ک از جانب من بود و وقتی بهم گفت ،گفتم شوهرم هرچی هم بد بوده باشه لایق اینا نبوده الان درصدد جبرانم ،میخوام خودمو عوض کنم آدم دیگه بشم ک حداقل دست از توهین کردن برداره ،سوالم اینه بنظرتون شوهرم حرفامو فراموش میکنه و مهر من دوباره ب دلش برمیگرده ،این حرفو دوست دارم آقایون جواب بدن؟مهر زن آدم برمیگرده ب قلبش
خیر
همسر شما خوبی های زیادی داشتند اما متاسفانه شما احساس نقص در درون خودتان داشتید، احتمالا در کودکی مقایسه شدید، نتوانستید تفاوت سنی ایشان را بپذیرید و شروع کردید به بد رفتاری با ایشان و تمام مشکلات را از چشم ایشان دیدن، بهتر است خودتان به یک طرح واره درمانگر مراجعه کنید. احتمالا کودکی خوبی نداشتید و خوشی زیر دلتان زده و خواستید زندگی ناخوشایند کودکی خود را تکرار کنید. اگر درمان بگیرید و رفتارهایتان را عوض کنید با گذشت زمان احتمالا جراحت های ایشان ترمیم خواهد شد. و به روال سابق برخواهید گشت.
سلام.من ۱۰ ساله که ازدواج کردم.و صاحب دو فرزندم که پسرم مبتلا به اوتیسم است.از لحاظ روحی خوب بودم و خودمو نگه داشتم.متاسفانه شوهرم کنترل خشم نداره و هرزگاهی منو میزنه به طوری که بدنم تا یک روز درد داره.ی بار خواستم جدا شم قول و قسم داد که دیگه نمیزنه.از اون بار به بعد دوبار به طرز وحشیانه منو زده و پشیمون شده.اما الان مدتی هست که تحقیرم میکنه .خیلی داغونم.بهم میگه عقل نداری.خسته شدم.دلم میخواد جدا شم اما شرایط بعد از طلاق خیلی بدتر میشه برام
خواهش می کنم ی راهنمایی کنین چیکار کنم؟
با ایشان صحبت کنید هم از روانپزشک و هم از روان شناس کمک بگیرند.
سلام خانم ۳۰ ساله ای هستم ۱۰ ساله ازدواج کردم شوهرم به من همیشه شک داره ومنو تحقیر میکنه نه محبتی نه دکست داستن واقعی به خاطر کوچک ترین مسائلی که خودشم همیشه مرتکب شده….من همیشه زندگیمو دوست داشتم ودارم ولی به من میگه تو تعحد نداری ودوست ندارم……نمیدونم چطوری برخورد کنم خیلی داره بهم فشار میاد وقتی نمیتونم چیزی رو ثابت کنم…لطفا راهنماییم کنید
من 5 سال ازدواج کردم عاشق همدیگه بودیم اون خیلی بد اخلاقه 5 سال نزاشته آب خوش از گلوم پاین بره همش دعوا همش بحث حتا برای چیز های خیلی کوچیک دیگه تحمل کردنی نیست من 18 سالمه و اون 25 سال یه بچه 2 ساله هم دارم دیگه نمیتونم زندگی کنم چند بارم خودکشی کردم ولی جز عزاب دادن خانوادم چیزی دیگه ای نشود خانوادم پشتم نیستن با من مثل برده رفتار میکنه همش تو جمع منو مسخره میکنه حتا تو جمع جاری ها مم منو کتک زد خیلی خستم نمیدونم چیکار کنم اگه میشه راه حل برام پیدا کنید تا دیر نشود
من یه خانم ۳۰ ساله هستم.. که پدرم کارمند بودن و اوصاع زندگی نسبتا خوبی داشتیم حدود سال ۹۰ ازدواج کردم همسرم فقط هزینه عروسی رو داشت نه خونه نه ماشین. و اصلا هم اینا مهم نبود برام و الان صاحب دو فرزندم. اوایل هم سنم کم بود هم خوشبین بودم هم بی تفاوت به اطراف و بیشتر دوست داشتم خوش باشم چون احترام من رو داشتن . هیچ وقت دوست نداشتم عیب و ایرادهای همسرمو ببینم نه همسر حتی بقبه.. همیشه وانمود می کردم همه چیز خوبه ۴ سال اول ازدواج من دانشجو بودم و همسرم با اینکه موافقت کرده بود اما از رفتاراش معلوم بود از اینکه من دانشگاه میرم بدش میاد. و اینم بگم همسره من از ۱۴ سالگی یه جوارایی خودش تنهایی بزرگ شده . ۴ سال دبیرستان مدرسه نمونه دور از خانه . چون خانوادش روستا بودن. دانشگاه هم رفتن تهران ۴ سالم اونجا . با من ازدواج کردن زندگی در بوشهر تا الان که اومدیم اراک . از یه جایی به بعدش من بودم تو زندگیش و دوست داشت مثل مادر باشم براش منم نه می خواستم نه می تونستم.اینقدر هم من تنهایی کشیدم هم ایشون که کارش به جایی رسیده که چنگ میزنه فحش میده می زنه.. بی احترامی می کنه.من به خیال خودم که دارم به خونه زندگیم می رسم و بچه هامو بزرگ می کنم ولی شوهرم باعث شده ارامشمون بهم بریزه و من به فکر طلاق باشم چون تحملش سخته برام. و همسره من شغل نطامی دارن . من تا زمانی که بهم بی احترامی نمی کرد ارزش قایل بودم هم برا خودش هم برای شغلش .میگم که من به کم قانع بودم اما همسرم استرس رو تو زندگی من وارد کرد مثلا الان ما هم خونه داریم هم ماشین هم زمین ولی اون هیچ وقت راضی نیست از این چیزهایی که خدا داده به ما و الان فکر می کنه منو تحت فشار اقتصادی قرار بدن و زیر بار وام و قسط ببره منو و منو امتحان کنند که چند مرده حلاجم تا خونه ماشین رو عوض کنن و من هیچی نگم با وجود دو تا بچه کوچیک یک ساله و ۷ ساله. من اونطوری براش زن خوب محسوب میشم.. و همین مسایل رو که نمی تونن مدیریت کنند با ففحش دادن و کتک کاری و بی حرمت کردن خودش و من حل می کنه که اصلا قابل هضم نیست برام و نگرانم کرده چون این وسط من بی عزت شدم بچه هام دارن منو می بینن. اصلا منو قبول نداره پیش دخترم بهم میگه به درد نخور… بی عرضه… من عینکی معمولیم اینو عیب می دونه بهم میگه عینکی … در صورتی که خودشم عینکیه…. و چون اینطوری پیش رفته من یه مدت در صدد این براومدم خودمو ثابت کنم ولی دیدم فقط انرژیم میره و از زندگیم عافل شدم.. خلاصه الان هم بددهن شده هم دست بزن..ببینید تا مشکلی پیش میاد صراحتا میگه تو اصلا ارزش هیچیو نداری.. یه مطلبی رو هم عرض کنم خونه که خریدیم به اسم دوتامونه زمین رو مثلا به من هدیه دادن ولی الان پشیمونن پریروز هم ماشین رو زدن به نامم که به اسم خودشون ماشین ثبت نام کنن الان پشیمونه چرا اینکارو کرده به نطرتون عیر طبیعی نیست رفتارا… اگه بخشش می کنی دیگه این رفتارای مسخره چیه
همسر شما در کودکی محبت و حمایت کافی را دریافت نکرده، احتمالا آسیب هم دیده، به نوعی تحقیر و توهین شده است. در ابتدا در مقابل شما باور داشته که نیاز به محبت دارد و همچنان خودش را کوچک و ناقص می دیده است. انتظار داشته شما حمایت افراطی کنید. اما مشکل از زمانی شروع شده که ایشان دستشان به پول رسیده و توانسته اموالی برای خودش دست و پا کند، الان گاها فراموش می کند که که بوده است . احساس می کند با همین ظواهر کمبود ها را پوشش داده است. بنابراین رو به گستاخی و توهین شما می آورد. اما هنوز ثبات کافی را ندارد، گاه به سبک قبلی خودش برمی گردد و گاهی به سبک جبران افراطی می رود. بهتر است زمانی که ایشان احساس بدبختی و درماندگی قبلی به ایشان دست می دهد ایشان را به سمت درمان سوق دهید. درمان با رویکرد طرح واره درمانی .
من همسرم زیاد سرزنش میکنه بهم
همسرمن همیشه با تحقیر و صدای بلند و اهانت بامن صحبت میکنه بااینکه من براش چیزی کم نذاشتم همیشه توخونه سرو صدا داد و بیداد هستش مکان خانه من اصلا شبیه به محل سکونت نیست جوریه که من اصلا احساس اسایش و ارامش ندارم نمیدونم چکارکنم
۱۷ساله که ازدواج کردم و ثمره ی ازدواجم یه دختر 14ساله و یه دختر 9ساله ست تو سوییت زندگی میکنم بدون پنجره و حیاط در از کوچه مستقیم تو خونه باز میشه و ترانه سرام و مربی نقاشی البته چندسالی هم بیزینس میکردم و مدیر پشتبان و مشاور دوره ی آموزشیم و شوهرم هم برقکار ساختمان بعد از عقد شروع کرد به سخت گیری های شدید روی پوشش و حجاب و رفت و امد تا حایی مه بعد از چاپ اولین کتابم انجمن و سپردم و کار ارایشگریم و هم گذاشتم کنار خلاصه تو این 17سال خیلی تلاش کردم خودم تغییر بدم تا شاید همه چیزبهتر بشه اما متاسفانه نشد هنوز بددهنه توهین میکنه همه ش بدبینه همیشه برا من و بچع هام تایم نداره پول هم نداره اما برا بقیه هر دوش مهیا میشه دختر بزرگم ازش زده شده و دیگه باباش و دوست نداره نمیدونم باید چیکار کنم
شما که این همه توانمندی دارید کاش به دنبال درمان ذهن بیمار ایشان بودید، نه اینکه کارهای خودتان را محدود کنید. هر چه در مقابل اینها کوتاه بیایی روزی به خودت خواهی آمد که هیچ چیزی از خودت برایت باقی نمانده است.
شوهرم خیلی تو جمع های خانوادگیشون تحقیرم میکنه فکرمیکنه
من قهر اومدم خونه پدرم ولی شوهرم اصلا اعتنایی نداره و الان ۱۱ روزه که اینجا هستم و پیشنهاد مشاور دادم ولی ایشون نیومدن الان خیلی بیتابم چی کار کنم ؟همسرم سر اینکه من چرا نماز نمیخونم شروع به توهین کردن به من و خانوادم کرد و حرفها و توهینهای زیادی به من کرد و بعد از اون منزل رو ترک کرد و به منزل پدرشون به شهرستان رفتن و بعد از ۴ روز برگشتن که اون موقع من هم به منزل پدرم اومده بودم و تماس گرفتن و با ایشون به آرامی صحبت کردم که به نزد مشاور بریم چون من واقعا از بددهنی و توهین های ایشون خسته شدم و وقت مشاور گرفتم ولی ایشون نیومدن و دوباره پشت تلفن شروع به توهین کردن من کردن چون به من گفتن که برگردم ولی من قبول نکردم و ایشون دوباره قطع کردن و رفتن پیش خانوادشون شهرستان و دیگه زنگ و تماس حتی با بچه ها هم نداشتن و من دوست دارم ایشون بیان دنبال من ولی ایشون اصلا این کارو نکرده حالا باید چی کار کنم ؟
شما نباید منزل خودتان را ترک می کردید، باید قاطعانه با ایشان گفتگو می کردید. ایشان که خودشان اهل نماز بودند و به شما ایراد می گرفتند چرا به خودشان اجازه می دادند بددهنی و توهین کنند؟ پس در قبال ایشان قاطع بمانید و هر دو با هم پیش مشاور بروید. شما صبر کنید اگر واقعا اعتقاد مذهبی داشته باشد نمی تواند فرزند خودش را رها کند و بر می گردد.
سلام
شوهر من هم اهل توهین و تحقیره. سر مسائل بی ارزش دعوا راه میندازه و در نهایت میگه برو طلاق بگیر !!!! بسیار خودشیفته و دمدمی مزاجه. یک دقیقه چیزی رو میپرسته دقیقه بعد ازش بیزاره. آدم تکلیف خودشو با ایشون نمیدونه. یک لحظه مهربون بعد سر یک مسئله جزئی حرف طلاق میزنه. بسیار دهن بینه. همیشه در هر پیشامد بدی میگه : تقصیر توئه. حتی مرگ فامیل و آشناها رو به من نسبت میده میگه تو نحسی !!! این حرف خانواده اش هم هست. با آدمهای دمدمی مزاج چطور باید رفتار کرد؟! نظرش هم در مورد روانپزشکها، روانکاوها اینه که همشون بلانسبت دیوانه هستن !!!!!
با توصیفی که از همسرتان کردید بیشتر به اختلال شخصیت مرزی می خورند. زندگی با این شخصیت ها هم بسیار فرسایشی است. اگر می پذیرند درمان بگیرند، در کنارش بمان ، اما وقتی جز خودش کسی را قبول ندارد بهتر است عطایش را به لقایش ببخشید. کتاب عشق ویرانگر را بخوانید تا شبهات شما برطرف شود و تصمیم عاقلانه ای برای زندگی خود بگیرید.
سلام شوهرم بهم تهمت میزنه چیکارکنم؟ به خدانمیدونم فکرش خرابه همش بادوستاش میگرده اصلا به ماتوجه نمیکنه وقتی هم چیزی میگم به نماز روزم به قران خوندنم توهین میکنه میگه نماز روزه توقبول نیست منم موندم نماز روزموبگیرم یانه چیکارکنم؟ اخه پیش خودش که نمیتونم پیام بدم وقتی خونه هست نمیتونم گوشی دستم بگیرم اخه من چه خاکی توسرم بریزم
شوهرم کم بیش بهم بی احترامی میکنه مثلا میگم فلان چیز برا صبحانه بخر میگه خونه بابات سنگم میخوردی حالا برا من ناز میکنی
همسر من مدام بهم کلامی توهین میکنه از الفاظ زشت مثل حرومزاده ولدزنا خراب جنده استفاده میکنه من در قالب پیامک بهش میگم این حرفا چیه ولی در قالب پیامک حرفی نمیزنه ولی میگه تو هم به من فحش دادی که من گفتم دیگه از دستش خسته شدم چطور میتونم به دادگاه اثبات کنم میشه مکالمات چند رور پیش به دستور قاضی گرفته بشه؟
سلام. ۳۳ سالمه پرستارم دارای۲ فرزند دارم ۱۲ساله زندگی میکنم همسرم همش من و ظاهرم و کارم و خانواده ام را مسخره میکند دعوا راه میندازه و کتکم میزند همسرم خیلی منو اذیت میکند و منو کتک میزند و بهم توهین میکند ازش میترسم بهم میگه اگه طلاق بگیری از کار بیکارت میکنم وابرویت را همه جا میبرم
توکه پرستاری در آمد دولتی داری طلاق بگیر خودتو راحت کن .بچه هاتم با وکیل بگیر
متاسفانه زنم من را دارای مشکلات روحی روانی می داند با اینکه پس از سی سال باز نشسته شدم و8 سال بعد هم کار کردم ولی قریب یکسال است بیکارم ودر این مدت به انگ ولگرد ومعتاد و….زده وکلا رسما ازم تنفر داره و وبراحتی به من فحش می دهد پیش بجه ها. 3 سال اختلاف سنی داریم من 55 سالمه یک خونه یک زمین ویک ویلا به اسم ایشون کردم وخونه شرکت تعاونی سازمانی که بازنشست شدیممال من است که سند ندارد مدام یه هر کار من ایراد می گیرد جواب می دهم فحش تحقیر وگذشته ام را پیش بجها می گوید الان بچه پشیزی برایم ارزش قایل نیستن همیشه سرش تو موبایل است و کلا حقوق غریضی را هم نمی دهد ورسما بمن میگه حقوقتو بده به من
پیداست همسر شما شما را به چشم یک ابزار می بیند، سال ها سر کار بودید خیلی کنار هم نبودید که دچار چالش شوید، اما از زمانی که بازنشسته شدید هویت واقعی اش را شناختید. اگر واقعا احساس می کنید مشکلی دارید به روانپزشک و روان شناس مراجعه کنید. اما اقتدار خودتان را در مقابل چنین اشخاصی حفظ کنید، اجازه ندهید مورد توهین ایشان قرار بگیرید. هر نقطه ضعفی که دستش دادید از دستش بگیرید. اگر بیمارید واقعا بپذیرید و دنبال درمانش باشید، اگر در گذشته تان مشکلی داشتید بپذیرید و به ایشان بگویید شما می دانستید من این هستم اما پذیرفتید با این شرایط با من زندگی کنید. بیشتر از این به او امتیاز ندهید و اگر می توانید آنچه که دادید پس بگیرید.
سلام نامزد من سلطه جو هست و هرکاری ک اون میگه باید راجب حجابم راجب کارکردنم ک باید هیچ مردی نباشه تا من کارکنم اینستا فقط پبج کاری میتونم داشته باشم و ن صدام توو فیلما باشه ن خودم توو فیلما باشم فقط محصولم باشه بهم توو این دوران سره سفره گفته بیاغذا بخور سگ خور و گفت شوخی بدی کردم بهم توهین میکنه و تحقیر میکنه و منت سرم میزاره و ی بارم از سرم زده و ی سیلی زده بهم میگه اشتباه کردم ولی نزدمت اون زدن نیست راجب سلطه جوییش میگم میگه تو باید راجب همه چیز بهم بگی و من باید اجازه بدم و اعتقاداتمه ک زنم جلو دید مردا نباشه کار کردنی و فضا مجازی اون زدن نیست وای خودش بهم راجب تصمیماتش برا زندگی نمیگه یهو میبینم به نام مادرش خونه خریده و ناراحت میشم خودش راجب درامدش اصلا نمیگه بهم و همه چیزو پنهون میکنه گفتم بریم پیش مشاور قبول کرده ولی نمیدونم درست میشه یا نه
این مهم است که شما چقدر دوست دارید دیده شوید، اما ایشان به شدت بی اعتمادند، در کودکی مورد آزار جسمی، جنسی یا کلامی قرار گرفته اند یا مرتب شاهد دعوای والدین خود بودند. می خواهد کاملا شما را تحت کنترل خودش در آورد در حالی که دوست ندارد شما از کارهایش سر دربیاورید. شما در دوران نامزدی هستید بهتر است بنشینید سود و زیان رابطه را بررسی کنید و برای زندگی تان تصمیم بگیرید.
سلام بنده خانومی هستم که از ۱۷ سالگی که ازدواج کردم کار کردم و همسر بنده یه ادم تن پرور و توهین میکنه به من و خانواده ام که نزدیک ۷-۸ سال من از ایشون به شدت متنفر شدم تمام خرج های خونه اعم از پول پیش کرایه خونه، خرجی خونه ، هزینه بچه ها با من ایشون اصلا خودشون دخالتی نمیدن من برای ابرویی که دارم پیش خانواده ها این کارو میکنم و اصلا نه به ایشون توهین میکنم و نه ابروشون می برم . من بخاطر دختر بزرگم که ۱۷ سالشه چند سال دیگه سن ازدواج میرسه پای این مرد واستادم وگرنه ازشون جدا میشدم هروز بحث و جدل تو زندگی داریم و خسته شدم میخوام یه راه کار جلوی پای بنده بگذارید با تشکر
سلام وقت شما بخیر من ناراحتی و حس شمارو درک میکنم ولی باتوجه به اینکه مدت خیلی زیادیه همین سبک زندگی رو در پیش گرفتید و همسرتون واقعا به این وضعیت عادت کرده تغییر دادن یک شبه ایشون کاره سختیه و چون مشکل اصلی همسر شماست ایشون نیاز به روانشناس داره بهتره که حضوری همراه همسرت به روانشناس مراجعه کنید
همسرم خیلی بد هنه هر موقعه بحثی چیزی بینمون پیش میاد فوشم میده یا حرف جدایی رو پیش میکشه. این سری از این ناراحت شدم ک هعی رفیقش نصفه شب چ صبح زود هعی پشت سرم هم بهش پیام میداد من هیچی بهش نگفتم اما خیلی ناراحت شدم اخ هر موقعه پیششم سرش تو اینستاعه این منو خیلی ناراحت میکنه من دوس دارم با همسرم بیشتز صحبت کنم باهاش وقت بگذرونم اما ادن انگار رفیقاش مهم تر از منن . حتی بهش گفتم اگه نمیتونی بهم پیام بدی ووقتت ازاد نیست چون کاری اشکال نداره نیم ساعت برام هروز وقت بزار ک باهام حرف بزنیم ک اگه نتونسنی بهم زنگ بزنی اشکال نداره همون نیم ساعت بهم پیام بده . با اعصبانیت گفت باشه .من عقدم حتی شبش از ساعت ۱۱ شب تا خود صبح ساعت ۵ بیدار بوده حتی بهمم محل نداد ک منم بیدارم بهش ساعت ۱۱ شب پیام دادم من دلم گرفته اخ از این دلم گرفته بود ک رفیقش چرا اینقدر بهش پیام میده اگه کامل بهش میگفتم ب جا ک منظورمو متوجه بشه شروع میکرد ب گفتن تو منو محدود میکنی تو فلانی و فوشم میداد منم فقط چفتم از ادما دلم گرفته ب جا ک زنگ بزنه ارومم کنه هعی میگفت چته یا میگفت برو بخواب دیشبم ک زنگش زدم گفتم خواهرت فلان چیز بهم گفت براش بگیرم روم نشد بهش بگم پول زیاد تو دستم نیست میشه بگی پول بده تا براش بخرم شروع کرد بگه تو گوه خوردی ک قبول کردی تو فلان و شروع کرد داد بزنه بهش با ارومی گفتم میشه داد نزنی بازم داد زد گفت ی بار گفتی بعدش قطع کرد بهش پیام داد حرفم نصفه موند قطع کردی بهش گفتم میزنگم بردار وقتی زنگ زدم گفتم چرا اینجوری میکنی دلیلش چیه شروع کرد بگه تو منظورت این ک گفتی با چ خری حرف میزنی من اصلا ب هیچ وج همچین چیزی بهش نگفتم فقط بهش گفتم دلم گرفته و چرا نمیری بخوابی اخرش ک سرم داد
سلام خواهش میکنم با چنین شخصی وارد زندگی مشترک نشوید. زودتر مشاوره برید و اگر تفاهم ندارید جدا بشید. من این جریان سرم اومده و الان بعد ۳ سال زندگی و داشتم یک بچه، هر روز از رفتارهاش که مشابه همسر شماست دارم عذاب می کشم و خدا شاهده آرزوی مرگ می کنم
سلام من ۳۴ سال دارم و کارمندم شغلم شغل ازاد هست و همسن هستیم سه ساله ازدواج کردیم و بشددددت باهم بگومگو داریم شوهر من از لحاظ مالی ضعیف هست نتونسته علیرغم اینکه تحصیلات اکادمیک داره و رشته ی سختی خونده کار پیدا کنه لذا با اصرار باباش یه مغازه سوپرمارکت زده که الانم خیلی وضع مغازه بد شده نمیدونم باید بگم تقصیر این هست که اینقد شوهر من بداخلاق و بددهن هست یا چی خیلی درکش میکنم خیلی ولی اون بیست وچهاری مشغول بگومگو و دعوا و ایراد گرفتن و بهونه گیری و فحش دادن به زمین و زمان هست دائما چشام خیسه اشکه چون بشدت دلمو میشکنه سر کوچکترین مساله کوچکترین مساله بامن بحث میکنه من خیلی رعایت حالشو میکنم خیلی وقتا کوتاه میام ولی واقعا الان مریض شدم دیگه احساس میکنم خیلی بهم توهین میشه هیچ دل خوشی ای ندارم تو این زندگی خودم کارمندم کار بیرون میکنم و بشدتم توخونه بهش میرسم هی میگم درست میشه ولی خودم ازلحاظ روحی مریض شدم اوایل تقصیر من بود ولی همینکه فهمیدم تصمیم به اصلاح خودم گرفتم دقیقا اونجا که فهمیدم تصمیم گرفتم به اصلاح خودم و دارم تلاش میکنم برای زندگی اروم دیدم شوهرم اصلااااااااا میل به درست کردن نداره و خیلی وقتا دوس داره جداشیم ولی همینکه جدی میشه میترسه و پشیمون میشه و همه چیزو میندازه گردن من،نه سفری نه خوشی ای نه هیچی همش تو خونه منو اذیت میکنه رفیق مفیق نداره همین باعث شده خیلی زومه رو رفتار من و خانوادم،چندروز پیش داداشم و اون یکی دامادمون سر یه مساله ی مالی بگومگوشون شده بود ازشانس بد من این سر قضیه رسید،ازون روز احساس میکنم خیلی رفتارش بد شده چون یبار گفت میبینم اون یکی دامادا چطورین منم میتونم اونجوری رفتار کنم در صورتیکه تنها دلخوشی زندگیم این بود اگه هیچی نداره اخلاق نداره و اخلاق داره ولی انگار …..بارها تصمیم به خودکشی گرفتم ولی ازگناهش میترسم،خدامیدونه چقد زجر میکشم،باورکنید دائم وقت بامن بدرفتاره جلو خانوادش جلو خانوادم تو ماشین همه جا،منو تحقیر میکنه منو میکوبه داد میزنه الکی بی منطق بازی درمیاره،من گاها دعوام میشه باش گاها سکوت میکنم و ازدرون میشکنم ،من خیلی زیبام و هیچ مشکل ظاهری هم ندارم ازلحاظ ارتباط با زنای دیگه هم شکرخدا و الحمدلله همچین ادمی نیست بگم کسی دیگه رو دوست داره یا فلان….خیلی خیلی محجوب و ماخوذ به حیاست تو این موارد
پیداست همسر شما خودش را آدم شکست خورده ای می داند، مسئولیت پذیر نیست، احتمالا در کودکی هم از تحقیر و سرزنش های خانواده بی نصیب نمانده است. شما که کار دارید، اگر خانواده خوب و حامی دارید ، چه دلیلی دارد در کنارش زجر و عذاب بکشید، به خودتان احترام بگذارید و از این رابطه مسموم بیرون بیایید. زندگی زیباست وقتی از شر چنین آدم هایی خلاص شوی زیبایی های زندگی را هم خواهی دید، دیگر به مردن فکر نخواهی کرد.
همسرم همش در حال توهین وتحقیر منە وهمش ترور شخصیتم میکنە و وجود من براش اصلا اهمیتی نداره اخرین اولویتش منم اصلا جوری رفتار نمیکنە کە بفهم وجود من براش مهمە اگە بگم میخوام جدا بشم فورا قبول میکنە و اصلا براش مهم نیستم میخواهم طلاق عاطفی بگیرم حداقل بخاطر دخترم واینکە هیچ حامی ندارم تا ازش جدا بشم. انقد ترور شخصیتم کرده کە بە یە ادم ترسو تبدیل شدم اصلا غروری برام نمونده کە از حقم دفاع کنم
همسر شما یک شخصیت خودشیفته است که توجهی به نیازهای شما ندارد. بهتر است برای خودتان کسب و کاری راه بیندازید. از این آدم انتظاری نداشته باشید. دایره روابط اجتماعی خودتان را گسترده تر کنید، سعی کنید اوقات خود را با دوستان و اقوام بگذرانید. برای زندگی تان برنامه داشته باشید. علایق خودتان را بشناسید و آنها را پیگیری کنید. هنری یاد بگیرید، کتابی بخوانید، کلاسی شرکت کنید، پیاده روی کنید یا باشگاه بروید.
سلام…ببخشید من همسرم گاهی وقتا حرفهای بدی بهم میزنه و من خیلی بهم برمیخوره ولی اون خودش عین خیالش نیست و میگه مگه من چی گفتم…گریه میفتم بعد میاد معذرت خواهی و من با ببخشید گفتنش بیشتر عصبی میشم. از توهین و تحقیر همسرم خسته شدم
شما در مقابلش گریه نکنید و عصبانی هم نشوید بلکه با احترام و اقتدار چند مورد از خوبی هایشان را بگویید و بعد بگوئید من ناراحت شدم به خاطر این رفتار شما، من عصبانی شدم به خاطر این رفتار شما، من دوست ندارم اینطور مورد اهانت شما قرار بگیرم، اگر من هم مثل خود شما رفتار کنم چه حسی به شما دست می دهد. و….
مرتب با این شیوه رفتار می کنید اگر رفتارش اصلاح نشد ایشان را تشویق کنید روان درمانی بگیرند.
همیشه شوهرم منو بخاطر خانوادم دستپخت هرچیزی سرزنش میکنه آخر بحث هام همیشه من ناراحت میشم و همیشه فکر میکنه من مقصرم چون که خودش پدر و مادرش باهم خوب بودن ولی من پدر مادرم از هم طلاق گرفتند و بعضی وقتا درگیر مشکلات بابام یا به مامانم سر میزنم همیشه منو سرزنش میکنه و میگه هرچی دلش میخواد هر بار مامانم به من زنگ میزنم کلی به مادرم توهین میکنه و میگه این دوباره زنگ زد عشق چقدر زنگ میزنم و این حرفا اون بدبخت تنهاست و فقط ی دختر نداره چکار کنم خب جواب مادرم ک نمیتونم ندم با پدرم مادرم داداشم خوبه نمیدونم چرا پشتون اینجوریه بعدشم میگه من ک منظوری نداشتم واقعا دیگه موندم چی بگم بابام هم تنهاست انگار آواره شده کاری به من نداره بعضی وقتا زنگ میزنه حالمو میپرسه و به وقتی از مشکلاتش بهم میگه اگه بتونم کمکش میکنم واقعا دیگ نمیدونم چکار کنم. همیشه میگ مامانت اینجوریه اینجوریه میگه مامانت با من راحت نیس بخدا من مامانم همیشه قربون صدقش میره باهاش خوبه باهاش حرف میزنم ولی ی اخلاقی داره وقتی ی نفر باهاش حرف میزنه فک میکنی غرور داره جواب درست نمیده یا تو چشمات نگا نمیکنه بفهمی ک توجه میکنه بهت
به نظر نمی رسد ایشان در خانواده سالمی بزرگ شده باشند، احتمالا پدر و مادرش حالا که شما می بینید آرام گرفتند، در کودکی همسر شما مشکلاتی داشتند، یا نتوانستند با فرزند خودشان ارتباط خوبی بگیرند. یا به قدری به خواسته هاش پاسخ مثبت دادند و محدودیتی برایش قائل نشدند که نمی تواند با شما همدلی کند، جلو دیگران خودش را با شخصیت نشان می دهد و پشت سر دیگران را تحقیر می کند. یا خانواده ای داشته که پدرش، پدر بزرگش، جدش، روزی روزگاری صاحب قدرت، شهرت، محبوبیت، ثروت یا علم خاصی بوده و این ها خودشان را هنوز به آن وصل می کنند و به خودشان اجازه می دهند دیگران را تحقیر کنند. همه ما در اصل انسانیت با هم برابریم، پس با قاطعیت اجازه ندهید به خانواده ات و خودت توهین کند. اگر در مقابلش سکوت کنی روز به روز بیشتر به کار زشتش ادامه خواهد داد.
من با تحقیر طولانی مدت خانومم مواجه شدم ترجیح دادن خانواده اش به من وزندگی من هم ناچار تلفنی با خانوم های دیگه ارتباط برقرار کردم در چند مرحله که دیدم طهمت میزنه من هم رابطه بر قرار کردم چت و تلفنی حضوری نه الان فهمیده زندگیم به مشکل جدایی رسی هرچند از اول زندگی دعوا داشتیم ی راهنمایی میخواستم ممنون
نیازهای شما در رابطه برطرف نمی شده است. شما هم از اول فرد قاطعی نبودید، در مقابلش رفتار جراتمندانه نداشتید، اجازه دادید مورد تحقیر ایشان قرار بگیرید و در نهایت به سمتی بروید که شاید در کوتاه مدت شما را آرام کند اما در نهایت آسیب های جدی بر روح و روان شما بگذارد. شخصیت در کودکی شکل می گیرد، احتمالا در کودکی به نیاز های همسرتان توجهی نشده است، یا به قدری مورد حمایت قرار گرفته که همیشه طلبکار است و حقوق شما را نادیده می گیرد.
الان چهار سال هست به خاطر نخریدم سرويس طلا دهنمو سرویس کرده بهش طلا خریدم نیم ست خریدم نزدیک ۱۵۰ ميليون طلا گرفتم براش بازم توهين میکنه به منو خانوداه ام میگه اگه اون موقع میخریدی برام ارزش داشت ،سر این قضیه هر روز به خانواده ام توهين میکنه، خونه مادرم نمیاد،برعکس من خونه مادرشون میرم،مسافرت میبرمش، باهاش خوبم با مادر زنم منظورمه زن خوب و ساده ای هست،ولی خانومم هر روز توهين میکنه مخم ترکیده
سلام … انقدری خستم که نمیدونم چی کار کنم .. چهار ساله ازدواج کردم ..بچه ندارم … همسرم معلمه .. تو این چهارسال من کنکور دادم تا دانشگاه فرهنگیان قبول بشم … اما به دلایل زیاد که یکیش رفتار های بد و دعواهای بیخود وسط کنکور بود …. همسرم دائما تحقیرم میکنه … که زن فلان همکارم معلمه .. زنه ما رو ببین … همش میکوبه تو سرم که شاغل نشدی … فوحش میده .. منو بی ارزش میکنه … هیچ احساس عاطفی رو ازش دریافت نمیکنم ..خیلی بهانه گیر .. سر کوچک ترین چیزا توخونه … دائما دعوا راه میندازه … تو حال بد روحیم هیچوقت کنارم نیس … خیلی خستم .. هر توقعی که ازش داشتم دقیییقا برعکسشو نشون داده .. دلم میخواد طلاق بگیرم .. ولی یه حس خیلی بدی اذیتم نمیکنه ..نمیدونم چی کار کنم … دارم زجر میکشم ….
دوست عزیز همسر شما در کودکی دائم خودش مورد مقایسه قرار گرفته و الان از اینکه شما مثل دیگران معلم نشدید احساس شرم می کند، اما مطمئن باشید معلم هم بشوید ایشان آرام نمی گیرند و مقایسه های دیگری خواهند داشت، وقتی در رابطه ای دائم مورد تحقیر قرار می گیری، نیازهایت نادیده گرفته می شود، به نحوی که عزت نفس خودت آسیب می بیندو به ورطه افسردگی می افتی ، با خودت فکر کن این رابطه چه منافعی برایت دارد در ان بمانی، جرات و شهامت داشته باش و تصمیم قاطع بگیر، اگر می توانی جلو تحقیر کردن هایش را بگیر و اگر نمی توانی در رابطه مسموم نمان.
آقای محترم چه دلیلی داره در مقابلش قاطعانه رفتار نمی کنی؟ ترس از دست دادنش را داری؟ فکر می کنی همان موقع می خریدی آرام می گرفت؟ معلومه آدم پرتوقعی هست که می خواهد همه چیز را با زور و احساس گناه دادن به شما بدست بیاورد؟ مگر طلبکارش بودی؟ اصلا خبر داری نیازهای یک رابطه چه هستند؟ حقوق خودت را می شناسی؟ شاید هم زیر دست یک دیکتاتور بزرگ شدی و از بس حقوقت را نادیده گرفتند، حق خودت را نمی شناسی.
نیازهای یک رابطه به شرح زیر است.
۱. دلبستگی ایمن( نیاز به محبت، پذیرش، امنیت و ثبات )
۲. هویت ، کفایت و خود مختاری، یعنی به هویت طرفین باید احترام گذاشته شود و در کارهای شخصی همدیگر سرک نکشند.
۳. ابراز نیازها و هیجان های سالم
۴. خود انگیختگی و تفریح ( نیاز به تفریح و سرگرمی و وقت مشترک در کنار هم )
۵. محدودیت های واقع بینانه و خویشتن داری ( برای همدیگر قوانین و محدودیت هایی داشته باشید، مثلا توهین به ارزش های یکدیگر نداشته باشید، مثل خانواده)
داشتن رابطه جنسی رضایت بخش
سلام من زن۳۹ساله ام مادر ۳تا بچه ویه داماد دارم فعلا عقدآ.شوهرم بیش از حد بد دهن تاکسی رو میبینه جلوی اون ضایع میکنه چه من چه بچه هام و جوریه که حرفهای زشتم به بچه هام یاد میده دست به زن هم داره جلوی بچه هام میزنه البته بعضی موقع ها که کنترل اعصاب نداره.به خانواده ی منم همش فحش میده پدرمم از دنیا رفته رو هم فوش میده نمیدونم چی کار کنم
ایشان که از اول تربیت صحیحی نداشتند، احتمالا پدر و مادرش هم مرتب درگیر دعوا بودند، خودش در کودکی مورد آسیب جسمی، جنسی یا کلامی قرار گرفته است. اما شما هم حق و حقوق خودتان را از اول نشناختید، اجازه دادید به شما بی احترامی کند، در مقابلش سکوت کردید و روز به روز این رفتار زشتش را تقویت کردید. الان دارد با این شیوه هم به شما و هم فرزندان آسیب می زند، اگر می توانید با ایشان گفتگو کنید و ایشان را هدایت کنید تا از خدمات روانپزشکی و روان شناسی بهره بگیرند.
واقعا مطلب خوبی بود