قبل از هر چیز باید این را مد نظر قرار دهیم که ما معمولاً بر اساس تجربیاتی که در دوران کودکی داریم باورهایی را در ذهنمان ایجاد می کنیم و باعث تکرار الگوهای رفتاری در ما میشود . بنابراین همه ما به دلیل تجربه دوران کودکی خود، با یکسری از الگوهای رفتاری راحت تر هستیم و برایمان آشنا تر است. بنابراین در خیلی از مواقع بهجای اینکه ما یک رابطه اشتباه یا فرد اشتباهی در زندگیمان داشته باشیم یک الگوی ارتباطی معیوب داریم. بنابراین در خیلی از مواقع، احتیاجی به این نیست که ما شخص مورد نظرمان را عوض کنیم یا از رابطه خارج شویم. در حقیقت آن چیزی که تعیین میکند یک رابطه سالم یا رابطه اشتباه باشد، نحوه عملکرد خودمان و میزان وقت و انرژی است که برای رابطه می گذاریم. باتوجه به توضیحاتی که ارائه شد، ادامه بحث را به اینگونه مطرح میکنم؛
چطور تفاوت رابطه سالم و ناسالم عاطفی را بفهمیم؟ چه چیزهایی در یک رابطه اشتباه است و رابطه را سمی میکند؟
تشخیص رابطه سالم و رابطه ناسالم عاطفی
در یک رابطه سالم همه چیز به صورت متعادل وجود دارد و تعادل در رابطه حاکم است. در یک رابطه سالم گذشت و فداکاری وجود دارد. اگر برای یکدیگر قدمی بر می دارید به خاطر یکدیگر انجام می دهید نه برای اینکه در ازای آن چیزی را به دست آورید. اما در عین حال، این تعامل و کاری به خاطر دیگری انجام دادن دو طرفه است و هیچ یک از طرفین حس فدا شدن ندارند. یک رابطه سالم، رابطه بدون دعوا و جدل نیست یا یک جاده بدون پستی و بلندی نیست، بلکه در یک رابطه سالم هم پستی و بلندی وجود دارد.
تشخیص روابط اشتباه و سمی
اما روابط سمی داستان دیگری دارد. معمولاً زوجین در این مسیر بیشتر از آنکه خوشحال باشند احساس غم و ناراحتی میکنند. اگر در این رابطه قرار گرفته باشید، احتمالا این رابطه دیگر برایتان لذت بخش نیست، اگرچه ممکن است هنوز هم شریک زندگی خود را دوست داشته باشید و اگر مدتی از شریکتان دور باشید احتمالا این فاصله برایتان سخت است.
بنا به دلایلی، به نظر می رسد همیشه به روشی اشتباه یکدیگر را نوازش می دهید این نوازش میتواند فیزیکی و یا کلامی باشد. همه ما نیاز داریم به اینکه نوازش بگیریم و چه کسی بهتر از شریک زندگیمان؟
در روابط ناسالم عاطفی، بیشتر از آنکه در کنار یکدیگر تجربیات خوشایندی داشته باشید، بر سر مسائل جزیی اختلاف نظر دارید و این اختلاف نظر منجر به بحث میشود حتی ممکن است بهجای اینکه مانند گذشته منتظر شریکتان باشید تا فرصتی پیش بیاید و با او وقت بگذرانید، تصور اینکه ممکن است ساعاتی را با او وقت بگذرانید هم برایتان استرس آورباشد.
در ادامه مبحث نشانههای یک رابطه سمی را بررسی میکنیم. این علائم میتواند بسیار واضح باشند یا اینکه برای دستیابی به نشانهها احتیاج به کنکاش و بررسی رابطهتان داشته باشید. بهعلاوه اگر هر یک از این نشانهها را در خود یا شریک زندگیتان مشاهده کردید، اینکه چطور میتوانید به رابطهتان کمک کنید را مطرح خواهیم کرد.
نشانه های یک رابطه سمی
- 1-عدم حمایت: روابط سالم مبتنی بر تمایل متقابل برای دیدن موفقیت دیگری در همه زمینههای زندگی است. اما وقتی همه چیز سمی میشود، هر دستاوردی تبدیل به یک رقابت میشود. به طور خلاصه، زمانی که با هم میگذرانید دیگر حس مثبتی ندارید. شما احساس حمایت یا تشویق نمیکنید، در عوض، ممکن است این تصور را داشته باشید که نیازها و علایق شما اهمیتی ندارد و شریکتان فقط به آنچه میخواهد اهمیت میدهد.
- 2-تحقیر و سرزنش: بهجای محبت و احترام متقابل، بیشتر مکالمات شما مملو از تحقیر، سرزنش و انتقاد است. دکتر گاتمن (روانشناس آمریکایی که تحقیقات زیادی روی زوجین انجام داده است) میگوید تحقیر و سرزنش یکی از دلایل اصلی طلاق است.
- 3-حسادت: درحالیکه تجربه کمی حسادت گاهبهگاه کاملاً خوب است؛ اما اگر حسادت شما را از تفکر مثبت در مورد موفقیتهای شریک زندگی خود باز دارد، میتواند به یک مشکل تبدیل شود. حسادت یک حس کاملاً طبیعی و انسانی است؛ اما زمانی که منجر به سوءظن و بی اعتمادی مداوم شود، میتواند بهسرعت رابطه شما را از یک رابطه سالم به رابطه سمی تبدیل کند.
- 4-کنترل کردن یکدیگر: یا شریک زندگی شما همیشه از شما میپرسد که کجا هستید؟ ممکن است زمانی که شما بلافاصله به پیامکها پاسخ نمیدهید یا تا زمانی که این کار را انجام ندهید به شما پیامک نمیدهید، آزرده یا عصبانی شوند. این رفتارها ممکن است ناشی از حسادت یا عدم اعتماد باشد.
- 5- گفتگو نکردن درباره احساسات و ناراحتیهایتان: حرفهای نگفته و رنجشهایی که از شریکتان دارید باید گفته بشود اگر بازگو نشوند، تبدیل به کینه میشود و در نهایت باعث میشود از این رابطه ناامید شوید. اگر نمیتوانید به همسرتان برای شنیدن نگرانیهایتان اعتماد کنید، رابطه شما میتواند سمی باشد.
- 6-عدم صداقت: فرایند حضورتان در رابطه به اینگونه است که دائماً در مورد مکان یا افرادی که با آنها ملاقات میکنید، دروغ میسازید. شاید به این دلیل که میخواهید از گذراندن وقت با شریک زندگی خود اجتناب کنید یا به این دلیل که نگران هستید که اگر حقیقت را به او بگویید شریکتان چه واکنشی نشان خواهند داد.
- 7-انتظار: خودتان یا شریکتان برای زمان طرف مقابل اهمیتی قائل نیستید و معمولاً شریکتان را منتظر میگذارید. به خاطر داشته باشید که برخی از افراد ممکن است با برنامه ریزی و انجام بهموقع برنامهها مشکل داشته باشند، بنابراین شروع گفتگو در مورد این رفتار ممکن است کمک کند. اگر رفتار او عمدی نباشد، ممکن است بعد از توضیح اینکه چرا شما را آزار میدهد، تغییر مثبتی را در این زمینه شاهد باشید.
- 8-مسائل مالی: روابط زوجین باید مبتنی بر اشتراکات و ما باشد؛ بنابراین باید در مورد مسائل مالی، رابطه را به سمتی هدایت کنیم که بهجای پول من، پول ما مطرح باشد و در مورد اینکه با این پول چه کارهایی میتوانید انجام دهید مشورت کنید و به یک توافق برسید و به آن پایبند باشید؛ بنابراین اگر در مورد امور مالی خود به توافق رسیده باشید و یکی از شرکا به طور مداوم به این توافقنامه احترام نگذارد، رابطه به سمت یک رابطه سمی هدایت میشود.
- 9-استرس پایدار: همه ما در طول زندگی با چالشهایی مواجه میشویم که تنشهایی را برای ما به دنبال دارد. اما اگر بدون اینکه عامل بیرونی برای تنش وجود داشته باشد، مدام احساس اضطراب کنیم میتواند نشاندهنده مشکل در رابطه باشد.
- 10-نادیده گرفتن نیازهایتان: این موضوع بسیار بستگی به این دارد آیا خودتان نیازهای خودتان را در نظر میگیرید یا همواره به دلیل جلوگیری از تنش و درگیری، نیازهای خود را سرکوب میکنید. مثلاً شما و همسرتان از قبل منزل یکی از اقوامتان دعوت شدید؛ اما همسرتان به منزل میآید و میگوید دقیقاً همان روز برای پدرم تولد گرفتیم. و شما برای جلوگیری از ایجاد تنش میپذیرید. شریکتان هم ممکن است این برداشت را کند که خودتان هم مایل به حضور در آن جمع نبودید درحالیکه شما فکر میکنید به خاطر همسرتان این کار را انجام دادید.
- 11-عدم تمایل درباره صحبت درباره شریک زندگیتان: شما برای جلوگیری از اینکه بخواهید درباره رابطهتان چیزی را توضیح دهید از جمعهای دوستانه و خانوادگی اجتناب میکنید. همچنین فکر کردن و نگرانی درباره رابطهتان بیشتر وقت آزاد شما را میگیرد.
- 12-عدم مراقبت از خود: ممکن است از سرگرمیهایی که زمانی دوست داشتید کنار بکشید، سلامتی خود را نادیده بگیرید و اوقات فراغت خود را قربانی کنید. این ممکن است به این دلیل اتفاق بیفتد که شما انرژی لازم برای این فعالیتها را ندارید یا به این دلیل که شریک زندگیتان وقتی کار خودتان را انجام میدهید، شما را با مخالفت خود درگیر تنش میکند.
- 13-خوش بینی افراطی درباره تغییر: شما تصور میکنید اگر به تنهایی برای رابطه تلاش کنید بدون اینکه طرف مقابلتان برای رابطه تلاش کند، میتوانید همه چیز را تغییر دهید؛ درحالیکه در رابطه سالم هر دو برای رابطه تلاش میکنند و فعال هستند. درصورتیکه تلاش شما باعث شود طرف مقابل هم فعال شود و برای رابطه تلاش کند، میتواند نشانه یک رابطه سالم باشد و مسیر رابطه به سمت بهبودی پیش میرود.
- 14-دفن کردن مشکلات: شما نگران هستید که مطرحکردن مشکلات، تنش شما را افزایش دهد؛ بنابراین از تعارض اجتناب میکنید و بدون آنکه درباره مشکلتان با شریکتان صحبت کنید سعی میکنید آن را دفن کنید.
آیا روابط سمی را میشود تغییر داد؟ درصورتیکه بتوان هر دو نفر در رابطه را برای تغییر فعال کرد و هر دوی آنها تمام تلاششان را برای بهبود رابطه انجام دهند.
گلسا بمانیان
کارشناسی ارشد مشاوره خانواده
چگونه یک رابطه اشتباه را تمام کنیم؟
من دخترم و سه ساله که در یک رابطه عاطفی هستم. اما خیلی وقته احساس می کنم این آقا ارزش کافی رو بهم نمیده و سر هر قضیه عصبی میشه و شروع به بد دهنی میکنه و کوتاه نمیاد و تمام حق ها رو به خودش میده و حتی سر مسائل شخصی خودش با من دعوا میکنه. بارها شده حتی به من خیانت کرده و من بخشیدم و اون مدام قول داده تکرار نکنه. توی این رابطه ۵۰ درصد مواقع اصلا خوشحال نیستم اما عشق بینمون خیلی زیاده واقعا نمیدونم چیکار باید بکنم.
از این رابطه برم یا بمونم درست بشه و اینکه گاهی اوقات هم بد اخلاقی میکنه. مدام سر هر قضیه فقط بلده اشکم و در بیاره و حق و بده به خودش اصلا در کنارش خوشحال نیستم اما نمیتونم ازش دل بکنم واقعا باید چیکار کنم لطفا راهنماییم کنید.
پاسخ مشاور به پرسش ” نشانه های یک رابطه اشتباه “
خیانت از خط قرمزهای هر رابطهای هستش و شما فرمودید که ایشون به دفعات به شما خیانت کرده. ایشون با شما رفتار مناسبی نداره و بددهنی میکنه. از طرفی گفتید که عشق بینتون زیاده و همین باعث میشه که نتونید از هم فاصله بگیرید. شما باید بدونید که در چنین روابطی معمولا وابستگی بیشتر از عشق دخیله. یعنی وابستگی موجب میشه که شما وقتی خیانت یا توهین میبینید بیخشید و ادامه بدید. انگار که به بدی دیدن عادت کرده باشید. بنابراین باید سعی کنید به طور منطقی به مسائل نگاه کنید و به این درک برسید که این شرایط نمیتونه ادامه پیدا کنه.
یکی از کارهایی که توصیه میشه اینه که با فرد مقابلتون اتمام حجت کنید. به این معنا که برای خودتون مرزهایی رو تعیین کنید و اون رو برای ایشون بیان کنید. مثلا بگید توهین خط قرمز شماست و تحت هر شرایطی اگر دوباره توهین بشنوید دیگه تحمل نخواهید کرد.
روش دیگهای که برای ارزیابی روابط به کار میره، در نظر گرفتن هزینه و فواید رابطه است. برای اینکار لازمه که شما یک قلم و کاغد داشته باشید. دو ستون ترسیم کنید. یک طرف این ستون ویژگی های مثبت فرد مقابلتون و رابطه و طرف دیگه ویژگیهای منفی رو بنویسید. لازم نیست عجله کنید و اجازه بدید که هرچی در ذهنتون هست رو ذکر کنید. در نهایت بررسی کنید که ویژگیهای مثبت بیشتر هستند یا منفی. اگر ویژگی های مثبت نسبت به متفی ها بیشتر بودند بدین معناست که رابطه شما همچنان ارزش تلاش کردن برای تغییر و ادامه رو داره. اگر ویژگی های منفی نسبت به مثبت ها بیشتر بود شما باید یک مرتبه دیگه در مورد رابطتون فکر کنید و اگر لازم دونستید در انتخابتون تجدید نظر کنید چرا که روابط سمی تاثیر زیادی در سلامت شما خواهند داشت.
چه زمانی باید یک رابطه را تمام کرد
در تمامی مراحل زندگی موفق و پیروز باشید.
کوشا کوچک آملی
کارشناس مشاوره باما
15سالم بود ازدواج کردم بعد سه ماه فهمیدم اشتبته خاستم جدا بشم و این جدا شدن چهار سال طول کشید که طی این مدت با یه مرد 28ساله اشنا شدم و الان من 19و اون 32سالشه وابستشم وابستمه
نمیدونم چیکار کنم خانوادم موافق ازدواجمون نیستن اخه ازم 12سال بزرگ تره از طرفی خوش قیافه نیست و هیکله خیلی
مادرم میگه فعلن ازدواج نکنی بهتره خودمم ترس از ازدواج دارم ولی خب من وابستشمه و طی این مدت فقط به ازدواج با اون فک کردم ارزو ساختم ولی میترسم بعدا پشیمون شم از ازدواج وای خدا چیکار کنممم
سلام من دختری هستم و ۲۴سالمه سه ساله دارم بادوس پسرم زندگی میکنم خیلی بهش وابسته هستم خیلی دوسش دارم برج یک سر اینکه به یه دختر دگه حرف میزد و پیام میداد ازپیشش رفتم خیلی بهم گفت هیچی نیست الکی داری زندگیمونوخراب میکنی ولی من رفتم خونه مامانم فک میکردم میاد دنبالم ولی نیومد وسایلی ک مونده بود ازمم اوردبرام منم یکی دوماهی حالم خیلی بدبودیعنی هرشب گریه میکردم روانی شده بودم توخیابون تانصف شب راه میرفتم تحمل نکردم بهش پیام دادم خودم معذرت خواهی کردم رفتم خونمون باهام بد حرف میزددیگه نمیخاست برگردم پیشش توخونه کلی موی دخترمیدیدم میگفت الان ک تونیستی هرکاری بخام میکنم هی میرفتم و میومدم که خودش بهم زنگ میزدمیگفت بیاپیشم ولی بعد یکی دوروزبرو برج چهار بهم زنگ زد گفت وسایلتو جمع کن بیا خونه منم ک واقعا وقتی کنارشم یعنی همه دنیارو دارم هیچی برام مهم نیست .اومدم خونمون دوماه خیلی باهام خوب بود خیلی بیشتراز قبل فک میکردم عاشقم شده هی قربون صدقم میرفت .و الان مشکل پیداکردیم بایکی رفیق شده و اون رفیقش خونشون رفت آمد دخترا خیلی زیاده اینم هی میره اونجا یعنی چهار شب گذشته اونجابوده سرشب تا نصف شب چندبارباهاش بحث کردم گفتم نرو میگه میرم چرانرم میگه نترس من جز توکسیودوس ندارم چون بجز اونجا جایی نمیره منم دیگه بیخیال شدم گفتم باشه ی شب بهم گفت درمغازه هستم ولی صداشوازکوچه شنیدم بایه دختر از همون خونه رفیقش اومده بودبیرون و رفتن سمت مغازه وقتی اومد خونه گفتم کی بود گفت دوس دختر رفیقم بود فقط باهاش رفتم مغازه همین و گفت من جز توکسیو ندارم فکراین چیزا نیستم اصلا منم گفتم باشه وفراموشش کردم ی شب دیگه بازرفته بودخونه رفیقش گفتم اونجا کیه منم بیام گفت کسی نیست دوتااز بچهاهستن فقط نیامن دارم میام تا من رفتم اونجا و چهارتا دختر هم بودن .دخترعموهاشم بهش زنگ میزنن وقتی من نبودم هم اومدن پیشش چندباری الانم پیام میدن زنگ میزنن قبلا اصن از این چیزا نبود الان انگار دوس داره و براش آدی شده هی دروغومیگه کلی پیام دیدم و بعد ش پاکشونوکرده.ی هفته هم هست انگار دیگه منو نمیبینه احساس میکنم فقط ی لاستیک زاپاسم همین س شبه دوس ندارم پیشم بخابه دوبار خواستم نزدیکش بشم نخاسته نمیدونم .حالا مشکل از منه من زیادی حساسم روش بخاطر دوس داشتنم یا چیز دیگه.
من ترم اول دانشگاه تو کاردانی با یه اقایی که آشنا شدم و قصد ازدواج بود تقریبا همه خانواده فهمیدن .این آقا روز اول به من گفت من قبلا جدا شدم و من گفتم اشکالی نداره یکسال باهم رفت و آمد داشتیم و همه چیز عالی بود تا یه روز همسرش با من تماس گرفت خیلی روزای سختی پشت سر گذاشتم تا ازش جدا شدم چون نمیخواستم وارد زندگی کسی بشم تا همینجاشم ندونسته مونده بودم تقریبا یکسال و خورده ای از اون آدم دور بود بااینکه خیلی دوسش داشتم ولی کلا از زندگیش رفتم بیرون اونم همش میگفت دوسم داره ک اون زندگی رو نمیخواد و فقط نمیدونه چجوری ازش بیاد بیرون من اون موقع گفتم برید پیش مشاور و رفتن منم دیگه کاری نداشتم باهاشون الان بعد یکسال باز برگشته میگه جدا شدیم و من نمیتونم فراموشش کنم من خودمم خیلی دوسش دارم ولی نمیدونم چه کاری درسته چه کاری غلط نمیخوام دوباره اون اتفاق بیوفته ولی واقعا دوسشم دارم از طرفی جدا شده باشه ام مامانم نمیذاره باز با کسی دوسش دارم باشم چکار کنم؟من با تموم وجودم اون آدمو دوس دارم ولی بااین حال از زندگیش رفتم تا زنی رو بدبخت نکنم الان باز اومده و من همه خاطراتم جلو چشام مرور میشه چند ماهی باز دارم باهاش صحبت میکنم میگه تو صبر کن من همه کارامو میکنم نمیدونم به همسرش بگم این موضوع رو یا نه صبر کنم تا درست شه همه چی واقعا شبا تو خونه تنها زندگی میکنه هیچکس نیس میگه ما کارای طلاق کردیم یسری کارا مونده اونم کم کم میکنیم من میخواستم به همسرش پیام بدم این موضوع از خودش بشنوم گفتم چرا بهم بریزمش نمیدونم چی خوبه چی بد فقط میدونم همه تلاشمو برا فراموش کردن این آدم کردم ولی نتونستم فراموشش کنم با این حال بهش پیامی ندادم که هوایی نشه الان که برگشته چجوری باز اون همه سختی تحمل کنم و بذارم برم؟
من ناخواسته وارد یه رابطه ی عاطفی شدم که طرف مقابل رو دوست نداشتم اما چون ادم خوبی بود و وقتی بهش جواب رد دادم دیدم اذیت شده قبول کردم که وارد این رابطه شم اما بعدش یه اتفاق افتاد که مصمم جدا شم اما مسئله اینه اون ادم واقعا ادم خوبیه و علاوه بر این به خاطر گذشته ی بدی که داشتم اکثرا تصمیم های درستی نگرفتم برای زندگیم و الان به این فکر میکنم که ممکنه جدا شدن از این ادم هم تصمیم درستی نباشه و از طرفی من احساسسی به این ادم ندارم کل احساسم به این ادم اینه که چون ادم خوبیه نمیخوام قلبش بشکنه و از طرف دیگه واقعا نمیخوام تو رابطه باشم چون احساس بدی بهم میده، الان نمیدونم باید چیکار کنم و گیج شدم میشه راهنماییم کنید
من ارشد مدیریت پسماند دارم و 31 سالمه تقریبا تا الان از سن 23 سالگی تا به الان 3 رابطه دیگه داشتم که اولیشون 4 سال طول کشید بعد از این 4 سال بهم گفت که من رو نمی خواد و عاشق کسه دیگه ای شده از این که صادق بود خیلی خوشم امد که بازم صادقانه حرفشو زد به همین دلیل زیاد ضربه نخوردم اما رابطه دومم کلا اشتباه بود یه رابطه 2 ماهه ممنوعه که بعد از این دو ماه هم تاوان دادم حسابی ضربه خیلی بدی خوردم که تا 2 سال نتونستم وارد هیچ رابطه ای بشم و رابطه سومم همه ی خوب بود واقعا خوب تنها مشکل این بود که من خیلی زیاد بهش اعتماد کردم و چون همشهری بودیم به خیلی چیزا شک نکردم بعد از یک سال فهمیدم که طرف اصلا از اولم مال من نبوده بلکه زن و بچه داشته و من بعد از یک سال فهمیدم خیلی درد داشت بدترین ضربه ای که خورد نمی دونم تاوان بو یا چی ولی بد زمین خوردم برا همین تا بیشتر از یک سال وارد هیچ رابطه ای نشدم و فقط روی خودم سعی کردم کار کنم اما الان که تصمیم گرفتم وارد رابطه بشم بازم انگار یه جای کار میلنگه
من با یک خانم مطلقه ۳ ساله وارد رابطه شدم، و از همون ابتدا با ایشون صحبت کردم که رابطه ما به ازدواج ختم نخواهد شد، در طی این مدت من چندین بار به بهانه ازدواج با ایشون قطع رابطه کردم تا تموم بشه این مسئله، اما هی بعد از مدتی ایشون برگشت کردن و با خواهش و تمنا و حتی فقط برای داشتن رابطه باهم باشیم اما بعد از چند مجددا از رابطه جنسی خارج و درگیر رابطه احساسی میشیم، الان داره موضوع به سمتی پیش مره که ایشون داره من و خودشو در زندگی مشترک تصور میکنه و خودمم تا حدودی وابسته شدم، و هرچی سعی میکنم با دعوا یا موضوعی رابطه رو ختم کنم متاسفانه ممکن نمیشه، یعنی به این صورت پیش میره که با گریه و زاری و اینکه من میمیرم تو رو خدا منو ترک نکن منجر به ادامه رابطه میشه و واقعا از شکستن دلش احساس گناه میکنم، من میخام بدونم چکاری باید انجام بدم تا ایشون از من متنفر بشه و رابطه تموم بشه
سلام عرض ادب ? وقتتون بخیر ، خسته نباشید . واسه موضوعی نیاز به راهنمایی داشتم ، اینکه من تو ی رابطه عاطفی ۲ ساله هستم ، مونث هستم و ۲۰ سالمه ، پارتنرم ۲۴. رابطه خوبی داریم ولی گاهی اوقات طرف مقابلم کار هایی رو انجام میده که شک میکنم به درستی رابطه . ما ی قراری گذاشته بودیم بینمون که جایی میریم بهم دیگه اطلاع بدیم مخصوصا اگه قرار هست چند ساعتی نباشیم ک نگرانی پیش نیاد ، همه چیز اوکی بود تا اینکه ایشون کم کم شروع کرد اهمیت ندادن ب این موضوع ، صحبت کردیم قرار بود بهتر بشه ولی ۳.۴ روز ب طور متوالی انجام شد دوباره وقتی ناراحتیم رو بیان کردم گفت میدونم کارم درست نیست و اشتباهه ، ولی دوباره و دوباره تکرار شد ب دفعات متعدد و دلیل این کارش رو گفت چون حالم از لحاظ روحی خوب نبود. ناراحت بودم از بی توجهی ایشون و یکم عقب کشیدم ، ولی با نظر هم قرار شد که صحبت جدی تری راجعش داشته باشیم . از طرفی گاهی اوقات کار هایی انجام میده که انگار براش اهمیتی نداره و گاهی اوقات کاملا برعکس ، ی جورایی گیج شدم چجوری باید متوجه بشم حسش رو .. منطقشون اینه که وقتی دلگیر و ناراحت هست اگه جواب نده یا نگه کجاست و نتونم رفتار درستی تو رابطه نشون بده ی چیز طبیعی و نرماله.وقتی صحبت کردیم بابت رفتار های ناراحتت کننده ، چجوری باید صحبت کنم و چی بگم که اتمام حجت کنم چجوری مرز بندی داشته باشم که متوجه بشه کار هایی که ناراحتم میکنه رو انجام نده وگرنه در غیر اینصورت از دستم میده ؟
من با پسرخالم ۳ ساله نامزد هستم یعنی رابطه مخفی داریم خانواده من خبر ندارن رابطمون هم بیشتر مجازیه چن بار همدیگر رو یواشکی دیدیم بهش وابسته شدم اما ازش چیزای دیدم مثل خیانت سیگاری و جدیدا که متنفرم فهمیدم یه هفته کامل مست بوده از طرفی خانواده من بشدت مذهبی هستن و منو از هر نظر تحت فشار گذاشتن که فک میکنم این ادم با وضع مالی ضعیف میتونه نجاتم بده و ازطرفی دارم مبینم که اونیکی میخاستم نبوده به جدایی فک میکنم اما دو سر سوخته برام نمیدونم چگونه تکلیف رابطه ام را مشخص کنم
من اوایل زندگیمون خوب بود ولی رفته رفته داره ب مشکل جدی میخوره.همسرم همش داره از من دور میشه ازم فرار میکنه هرچی من میخام نزدیک شم اون دور تر میشه.حتی خیلی فکر میکنم ک داره خیانت میگنه بهم
ز همه ادما دوری میکنه با همه داره ب مشکل میخوره حالش خوب نیست اصلا چند وقت پیش گریه کرد یهو ک گفت حالم خوب نیستو خسته سدمو من تورو هم بدبختت کردمو کاش بمیرمو از این حرفا.اصلا بامن وقت نمیگدرونه و نمیخاد ک باهم تنها بمونیم سعی میکنه کل وقتشو با بقیه بگذرونه یا وقتی ک باهمیم دوتایی نباشیم کسای دیگه ای هم پیشمون باشن
کلن رابطمون خیلی ضعیفه از زوجایی ک ۲۰ ساله ازدواج کردن هم رابطه ما بدتره.من هم این رفتارشو میبینم و میبینم ازم دور میشه خسته شدم دیگه نمیتونم ادامه بدم فقط من تلاش میکنم اون هیچ تلاشی واسه بهتر شدن رابطمون نمیکنه خیلی همش سرش تو گوشیه یا اینستا یا با یه نفر چت میکنه میگه دوستمه.اصلااااااا بامن حرف نمیزنه حتی از حرف زدن بامن هم فرار میکنه منم حرف بزنم باهاس یا میگه میخام بخابم یا اصن جواب نمیده یا کوتاه و یه کلمه ای جواب میده گیرهای الکی میده همش .همههه جا تمیزو مرتب باشه ی گیره رو زمین باشه کلی ب اون گیر میده.هرروز غذای خوب بخوره یروز غذا نپزم میگه تو هیچوقت غذا نمیپزی و اینچیزامنم اولاش تحمل میکردم ولی الان نمیتونم هرچی میگه از کوره در میرم بحث میکنم.دیگ میاد طرفمم بدم میادیه حس بدی پیدا کردم نسبت بهش
همه رو ب من ترجیح میده
همش احساس میکنم داره خیانت میکنه بهم اونقدر ک گوسی دستشه دیگه بغلم میکنه پیشمم میاد یه حس بدی میگیرم بیستو چارساعت تو گوشیه
قبلنا هیچ حرف محبت امیزیو دریغ نمیکرد کلی قربون صدقم میرفتو خوب حرف میزد باهام ولی الان اصلااااا بهم توجه و محبت نمبکنه احساس میکنم کمبود محبت گرفتم ک هیچ خیلیم بد حرف میزنه باهام
بنظرتون من باید چیکار کنم
من عاشق ی پسری بودم اما دوستم نداشت ینی اوایل خیلی باهام خوب بود هر چی بهش میگفتم نمیشه بیشتر اسرار میکرد رفت سربازی بعد تو یکی از مرخصیایی ک داشت اومد دعوامون شد و حرفای بدی بهم زدیم بعد اینکه خب اون منو فراموش کرده بود اما من باز دلشو ب دست اوردم چون بهش علاقه پیدا مردم و وابستگی شدید یعم بی احترامی میکزد بعد تا جدا شدیم بعد باز بهم برگشتیم بعد گفت باید هر روز بیای دیدنمو و ای چیزا من نمیتونستم بعد ی روز خاعزشو انداخت ب جونم خیلی حرفای بدی بهم زد منم ولش کردم بعد باز برگشتم فقط با هم دوست بودیم گفت من یکی دیگه رو دوست داشت بهمش زدم چون حس خیانت بهم دست داد بعد باز رفتیم باهم هر چی میگفت همون بود حای از خودمم گذشتم اما ولم کرد خیلی کارای زشتی در حقم انجام داد خیلی دلم شکست ی شب دلم براش تنگ شد بهش پیام دادم حرف بدی بهم زد منم تا تونستم گفتم اما هنوزم خیلی دوسش دارم و مدام چکش میکنم خستع شدم دلم گرفته رفته با یکی دیگه خیلی دوسش داره کارایی ک من ازش خاستم برام انجام نداد برا اون انجام داده من نمیدونم چیکار کنم
من خیلی نامزدم رو دوست دارم ولی چند مورد رفتار داشتم که او خوشش نیومده ولی از جنس خیانت نبوده نامزدم جدیدا مکرر تهدید به ترک کردن رابطه میکنه و سر حتی یه سوالی کوچیک که بپرسم مثلا ارایش کردی یا ن باهام درگیر میشه و به بدترین شکل ممکن رفتار میکنه من همش قربونش میرم بهش احترام میزارم ولی در جواب احترام فخش و بی احترامی میکنه مشکل چیه ایا نامزدم بهم خیانت میکنه یا کسی دیگه رو دوست داره. قبلا تو هر شرایطی که داشت به دیدنم میومد الان هیچ تمایلی نداره ولی الان شرایطش بهتر از قبل شده ولی تلاش برا دیدن و با هم بودن نمیکنه قبلا وقت زیادی برای تماس صوتی تصویری و … میزاشت الان حتی تماسش باهام کم شده ازم هی فرار میکنه وقت نمیزاره بی احترامی میکنه سر هر چیز کوچیک دعوا میکنه. من فقط احترام میزارم بهش همش بهش محبت میکنم ولی او فقط بی احترامی و فحش خیلی بد و زشت میده. به نظر شما ادامه این رابطه به سلاح هست؟
من با پارتنرم ۴ ساله ک باهمیم اما مجازی اون میاد پیشم خوب من دخترم نمیتونم برم ی شهر دیگه خیلیم همو دوست داریم قصدمون هم ازدواجه من ۲۰ ساله ایشون ۲۳ ی مشکلی ک برخوردیم فقط همیشه نگرانه اینکه منو از دست بده مثلا میگه با دوستات میخای بری حتما باید ب من بگی حتما اجازه میده ها ولی میگه قبلش من باید بدونم همین یعنی بهش بگم از اینا نیست ک اجازه نده حتمااا اجازه میده ولی فقط میخواد ک بدونه بعد خودشم همه جیو ب من میگه بنظرتون این رفتار کنترل گره ک نسبت ب من داره عایا خوب میشه یا بدتر میشه البته اینم بگم شرایط زندگی خیلی بد شده اتفاقایی براش افتاده ک کلا ریختتش بهم ولی اصلا بهم نمیزاره بد بگزره یا رو من خالی کنه
میشه بگی دقیقا الان دنبال چی هستی.دیگه از ی پسر چی میخوای!؟!؟
پسری ک ی دختر براش اهمیت داشته باشه واسم مهمه ک بدونه کجا میره و با کی میره
مثل یک زن ک بعد ازدواجش اگر جایی میره همسرش رو از قبل مطلع میکنه.اینهیچ ربطی ب کنترل گر بودن نداره.الان باید اون شخص اینجا پیام میزاشت و احساس خطر میکرد.چون با چیزایی ک شنیدم شما مقصر هستین و اون پسر باید مراقب باشه چون در آینده مطمئنا ضربه میخوره
سلام وقتتون بخیر من هجده سال سن دارم من از چند سال پیش با پسری ک از من چهار سال بزرگتر هست وارد رابطه شدم اون آدمیه ک خیلی بد زبان هست و خیلی فحش میده و خیلی بین زن و مرد تبعیض قائل میشه اینجوری که مردان همه کار بکنن ولی زنا نه هیچی البته خصوصیات خوبشم داره ولی اخلاق نداره از بیرون رفتن خوشش نمیاد همش تهدیدم میکنه همش منو تو استرس قرار میده زنگ میزنه مادرم ومادربزرگم و خالم و دختر داییم با زنداییم فحشم میده من ازش بریدم چند دفعه خواستم خودکشی کنم ولی نشد راستش من باهاش رابطه جنسی کامل رو دارم و باکرگیمو باهاش از دست دادم و دختریم ک خیلی خواستگار دارم من نمیدونم بااین وضع چکار کنم خوبه ک ولش کردم یا نه الان دوساعت پیش همه چی باهاش تموم کردم ولی نمیدونم چطور قراره بقیه زندگیمو ادامه بدم حس میکنم درای زندگی همینجا دیگه به روم بسته میشن تروخدا به کمکتون نیاز دارم منو راهنمایی کنید چکار کنم حالم خیلی بده نمیدونم چکار کنم ? خواهش میکنم بگید باوجود عدم دختر بودنم من چکار کنم چه تصمیمی باید بگیرم و به خانوادم هم نمیتونم بگم چون خانواده کاملا تعصبی هستیم و بفهمن منو میکشن نمیتونم باکسی درمیون بزارم لطفا شما منو همراهی کنید
سلام وقتتون بخیر اگر رابطه بین دختر پدسر طولانی بشه ووابستگی ایجاد بشه واصلا میل به ازدواج با هم نداشته باشند و فقط وقت خود را تلف میکنند سوال اینه ماندن در این رابطه درست است؟؟؟؟؟ممنون از راهنمایی شما
۲۴ سالمه و خانم مجرد هستم، دیپلمم،شغلمم خیاطی،مشکل من اینه ک من ۴ ساله با یه آقایی درارتباطم خیلی دوستش دارم بی نهایت…اونم ادعا داره ک منو خیلی دوست داره ولی بی محلی میکنه سردی میکنه ،اهمیت نمیده ،ده روز ده روز پیام نمیده مگه من خودم پیام بدم و دعوا کنیم از اینک چرا نیست و اون یه دلیل و بهونه هایی میاره ک ادم محکوم میشه همیشه منو مقصر دعواها میدونه و هیچوقت رفتارای خودشو نمیبینه ،دادو بیداد راه میندازه و هرچی میشه تلفنو روم قطع میکنه و دیگ هرچی زنگ بزنم و پیام بدم جوابمو نمیده ،و هربار بی ارزشم میکنه غرور و احساس و همه چیزمو نابود کرذه ولی من با وجود همه اینها هی دائما سمتش میرم التماسش میکنم هی همیشه من سمتش میرم ازین اوضاع خیلی ناراحتم ولی دست خودم نیس بدون اون نمیتونم ،،،نمیتونم خودمو کنترل کنم ک سمتش نرم ،میمیرم برای خودشو حرف زدن باهاش ،چکار کنم لطفا راهنمایم کنید،احساس الانم خیلی بده ،احساس حقارت و اویزون بودن،احساس بدبختی و تهی بودن و بی ارزش بودن دارم ،تصمیم دارم سمتش نرم و تمون بشه رابطه ولی نمیتونم ،
سلام شبتون بخیر.من آقا هستم و ۳۲ سالمه.نزدیک به ۴ماهه وارد یک رابطه شدم.دخترخانمی که با بنده در ارتباطن دوسال از من بزرگترن.به من نسبت خساست و عصبی بودن میدن و سر این موضوع با بنده خداحافظی کردن.من بابت موردی که عصبی شدم ازشون عذرخواهی کردم اما ایشون میگن که حالشون تو این رابطه خوب نیست و خوشحال نیستن.اعتقاد دارن باید هر هفته یا هر دوهفته یکبار یه جای جدید و غیر تکراری بریم.با من شرط کردن که درسال ۱بار میتونن ب قول خودشون منو رستوران دعوت کنن ….و مسائل از این قبیل…
من یک مدت هست که وارد یه رابطه سمی شدم. طرف مقابلم یک انسان کاملا خودخواه است که تو تمام درگیری ها چنان رفتار میکنه که آخر سر من مقصر هستم و ادعای عاشقی دارد و اینکه بدون من خواهد مرد.این رفتارهای نتناقض و اینکه شکاک و زورگو هست و دایما به جای من و برای من تصمیم میگیرد و اصلا حاضر به تغییر نیست و خودش رو کاملا نرمال می داند و طبیعی و میگوید من از بچگی اینطوری بودم .دایما منو چک میکنه حتی یک سری توهمات خودش رو به عنوان خاطرات مشترک ما مطرح میکنه و چنان رفتار میکنه که انگار من فراموشکار هستم در حالی که اصلا وجود نداشته.چند بار کات کردیم اما هر بار با گریه و شیون برگشته ولی باز همه تقصیرات رو گردن من انداخته. با توجه به موقعیت شغلی و اینکه راحت می تواند اعمال خشونت و زور بکند و با توجه به اینکه اصلا جدایی رو نمی پذیرد.لطفا بفرمایید من بدون درگیری و آبرو ریزی از این رابطه خارج بشم. من یه مادر بیمار و یه دختر 14 ساله دارم و می دونم اصلا نباید وارد رابطه بشم. روانم بهم ریخته و همش استرس دارم
این وسط یه خواستگار داشتم که یه روز رفتم که بهش جواب منفی بدم ،ایشون متوجه شد و کلی داد و هوار و دعوا کرد یک هفته رفت اما دوباره برگشت و بدتر از قبل شد. احساس کسی رو دارم که توی تارعنکبود افتاده و با هر تلاش بیشتر و بیشتر به تارها می چسبه
سلام وقتتون بخیرمن یه مردی دوست دارم. که میدونم بدرد زندگیم نمیخوره یعنی بدرد خودشم نمیخوره چه برسه کس دیگه معتاده به شیشه است سرکار درست حسابی نداره پول نداره ۱۰ ساله زنش عقد ایشو ولکرده وووو ولی نمیتونم بیخیالش بشم یعنی بااسن شرایتم دوسش دارم چکار کنم بتونم فراموشش کنن ۵ ساله ما محرمیت خوندیم محرم هستیم وزندگی میکنیم چشم ناپاکم داره
شما به فکر درمان خودتان باشید که اینقدر خودتان را دست کم گرفتید. خودتان را قبول ندارید به خودتان احترام نمی گذارید. هر گاه یاد گرفتید خودتان را دوست داشته باشید و به خودتان احترام بگذارید به راحتی ایشان را فراموش می کنید.
سلام من با همسرم ده ماه نامزد بودیم و الان یک سالو هشت ماهه عقد هستیم . شوهر من خیلی قهر میکنه سررهرچیزی و وقتی قهر میکنه اصن طرفم نمیاد و خیلی سرد باهام رفتار میکنه و جوری باهام رفتار میکنه که انگار ن انگار من زنشم حتی پیامی زنگی هم نمیزنه تا خودم برم چیزی بگم . وقتی ازش ناراحت میشم چه سر چیزای کوچیک و سر چیزای بزرگ همش بهم میگه بسه حوصله ندارم هم شرو نکن ، هم تو ناراحتی باز تو دلخوری، اصن ناراحتیو از دلم درنمیاره بدتر میکنه و منو ناراحت میکنه طوری شده که اصن جرعت ندارم بگمش من از این رفتارت ناراحت هستم اصن ب حرفام گوش نمیده ،وقتی خونوادش رفتار بدی باهام میکنن اصن چیزی بهشون نمیگه ،همش ب من میگه تو خوب باش چیکارشون داری،وقتی خوشکل میکنم اصن بهم نمیگه قشنک شدی و این لباس بهت میاد، هیچ وقت تو جمع بهم محبت نمیکنه وقتی بهش میگم من دوس دازم تو جمع بهم محبت کنی میگه من خوشمم نمیاد تو جمع. خیلی ادم کم روییه خیلی زیاد، من بعد عقدم متوجه شدم سیگار میکشه و قبل عقد و تو نامزدی بهم نگفته بود ،و وقتی فهمیدم جبهه گرفت و گفت کم کم میزارمش کنار الان ی سالو هشت ماه میگذره و نزاشتش کنار میگه دوس دارم یه لذت خاصی داره بهش میگم بخدا ضرر داره تو رو خدا بخاطر من بزارش کنار خاهش میکنم اصن گوش نمیده .چن روز پیش با خاهش و تمنا با کلی قربون صدقه گفتمش بزارش کنار بخدا من ازیتم وقتی میبینم تو میکشی میگه من تفننی میکشم هیچ ضرری نداره اصن گوش نمیده بهم میگه اگ میخای بزارمش کنار توام باید چادر بزنی. بهش میگم تو از همون اول منو بی چادر انتخاب کردی حالا میگه باشه نزن منم کنار نمیزارم سیگارو یعنی هرچی میخام ازش اونم مث بچه کوچیکی میخاد تنبیهم کنه .چن روزه خابو خوراک ندارم جرعتم ندارم باهاش حرف بزنم چون از بعدش میترسم .مامان بابامم ا این موضوع ناراحتن.،البته اینم بگم شوهرم با داداشش اینا زنذگی میکنه و داداشش سیگار میکشع و اینم ازش یاد گرفته اینم بگم پدر مادرش جدا شدن چون پدرش زن جدیدی گرفت سر پیری و شوهر من خیلی داغون شد .شوهرم خیلی لجبازه خیلی تا من دس نزنم بهش اونم حتی دستمم نمیگیره وقتی میگمش چرا اینجوری میگه مگه تو دست بهم زدی ک منم بزنم و ……
ما اقواممون خیلی تعریف این پسرو دادن و ما وصلت کردیم البته پسر از چهار سال پیش منو میخاست اما الانا خیلی عوض شده خیلی زیاد اصن منو درک نمیکنه ب خاسته هام احترام نمیزاره ، من دوسش دارم اما چ کنم با این رفتارا .، پولم دستمون نیست فعلا عروسی نمیتونیم کنیم ، تو رو خدا کمکم کن خانوم من تو بیست سال هستم ،نمیخام بدبخت شم نمیخام اسم طلاق بیاد تو زنذگیم فامیل رو چ بگم خدا،. بخدا خسته شدم الان انقد گریه کردم ک دارم میمیرم ، راهکار بزار برام ،ینی ادم اشتباهی گیرم اومده؟؟؟ اولاش خیلی خوب بود اما مدتیه خیلی بد شده ، چیکار کنم داغون شدم داغون کمکم کن منم جا خاهرت ??
بنظرم یه مقدار بیشتر تلاش کن و پیشنهاد بده که مشاور برین بنظرم مشکلاتتون قابل حله
در یک رابطه زناشویی سالم نیازهای ششگانه زیر برآورده می شوند: ۱. دو طرف همدیگر را دوست دارند. به همدیگر احترام می گذارند. مورد پذیرش همدیگر هستند. به همدیگر اعتماد دارند و در کنار هم احساس آرامش می کنند.
۲. به استقلال همدیگر احترام می گذارند، باعث رشد همدیگر می شوند.
۳. در کنار هم می توانند راحت از احساسات و نیازهای درونی خودشان بگویند.
۴.برای همدیگر محدودیت ها و قوانینی دارند.
۵. ساعاتی را در کنار هم به خوبی و خوشی می گذرانند، تفریح و سرگرمی های مشترک دارند.
۶. رابطه جنسی رضایت بخشی دارند.
با توصیفی که کردید این نیازها در همسر شما در ارتباط با پدر و مادرشان هم برآورده نشده است و در خیلی موارد شما همسر خود را یک کودک می بینید، نه یک بزرگسال انعطاف پذیر که نیازهای شما را در رابطه ببیند و احترام بگذارد. ایشان بیش از دوسال نیاز به درمان دارند. شما سلامتی روحی و روانی خود را یک طرف بگذارید و حرف های مردم را در طرف دیگر. کدام یک برای شما مهم تر است؟ پس وقتی به پاسخ این سوال رسیدید برای زندگی تان تصمیم بگیرید.
من همراه دوست پسرم اینترنتی اشنا شدیم اول رابطه من ایشونو دوبار به خاطر اختلاف شهری و فرهنگی رد کردم اما اشون به دوست بودن با من اصرار کردن حتی به عنوان یک دوست تا اینکه بعد از مدتی راضی به رابطه با ایشون شدم و ما از قبل هم تصویری همو. میدیدیم کم کم و. خیلی خیلی رابطه ی. عمیق و. خوبی رو کنار هم تجربه میکردیم با کلی عشق اما بعد. اولین دیدار که متاسفانه ما سکس انال هم انجام دادیم ایشون رفتن به کشورشون ولی همون. روز. همه چی خوب بود تا فردا شبش که تصمیم گرفتم بگم درسته الان ک همو دیدیم میتونیم به ادامه ی. راه جدی فکر کنیم چون. من منتظر اولین دیدار بودم اما ایشون هرسری بهانه هایمتفاوت که فلان حرف به من زدی ما از شهرهای متفاوت هستیم و شرایط سخته گفتی و. اینکه نمیخواهی شکستی برای خانوادت باشی برای من زخم بستر شده و. خوب نمیشه چون من راه ازدواج رو میدیم و. با تموم دلم اومدم جلو و. نمیتونم. فراموش کنم اوردنو سه ماه تموم مشکل داشتیم که مصلما فکر نمیکردم و یا من نمیخواستم قبول کنم ک شاید ایشون از من خوششون. نیومده برای همین حضوری خودمم پیششون رفتم اما رابطه خوب. نشد از قبلش و. تو این حین چیزای مشکوک دیدم و حس کردم وارد رابطه ی. دیگه ای شده ولی با این وجود خواستیم برای تولد من همو ببینیم دوباره باهم معاشقه داشتیم اما ایشون بعدش گفتن اینده ای رو با من نمیبینن درصورتی که گفتن دوستم دارن و خیلی براشون عزیزم ..و. در این حالم براشون موقعیت اشنایی با کسای دیگه ای پیش اومده ک فعلا قصد اونم ندارن از اخرین دیدارمون مادرم مطلع شد و خواستن ایشون رو ببینن که اصلا نخواستن همچین کاری کنن و. چیزی هم برای من نگفتن و گفتن پلانای دیگه ای برای زندگی دارن …من با پیامای محبت امیز بعد. خداحافظی دیداری
من با یه دختری آشنا شدم و از طرفی هم دوسش دارم ولی مشکلاتی هم هست ک باز مجبور به جدایی باشم و دوراهی گیر کردم که جدا بشم یا نه !خیلی با هم بحث هم داشتیم و نزدیک به شش ماه هست باهم هستیم و خیلی و مشکلات دیگه هم هست از طرف خانواده ها دو طرف که در جریان رابطه ما نیستن و مجبور به جدایی هستم ولی بازم دوراهی گیر کردم
سلام به کسی که حدودا دوسال بایه پسری هستم هردفعه به یه بهانه قهر میکنه یا غیبش میزنه وقتی دارم فراموش میکنم برمیگرده هیچ آیندهی ندارم چگونه بگم دیگه نمیخوامش. از طریق اینستا باهم آشنا شدیم رفتم دیدمش اوایل میگفت ازدواج ولی بعدش گفت نمیشه من مطلقه هستم ولی ایشون مجرد به کوچکترین چیز عصبانی میشه قهر میکنه خیلی عصبانی هست دست بزن داره وقتی شروع به کاری میکنم تا فراموش کنم دوباره زنگ یا پیام میده خودم خیلی دوستش دارم با اینکه یکسال ندیدمش ولی نمیتونم دل بکنم الان ازش خو استم همدیگه را ببینیم تا مستقیم تمومش کنم ولی میترسم یه جوری درگیر محبتی شدم که سالها نیاز داشتم وقتی کنارش باشم خوبه ولی الان نمیدونم چکار کنم؟ بارها بهش گفتم دیگه تموم کن خودم قطع رابطه کردم ولی بعد مدتی دوباره برمیگرده هیچ جور کنار نمیکشه بارها فحاشی کردم جواب نمیده فقط قهر میکنه دوباره برمیگرده. الان میخواهم مستقیم بهش بگم تمومش کنم ایا واقعا می خواهم ببینم فایده داره. می خواهم ببینم چه جوری قانعش کنم که دیگه سمت من نیاد
متأسفانه شما با یک اختلال شخصیت مرزی وارد رابطه شدید که هیچ گونه ثباتی ندارد. اینها به راحتی نمی توانند رابطه عاطفی را تمام کنند. شما به خانواده ایشان اطلاع می دهید و برای همیشه تمام کانال های ارتباطی را مسدود می کنید.
دختری هستم متولد ۵۸..۱۷ سالگی یه عقد ناموفق داشتم و دوشیزه جدا شدم البته با دادن خسارت چون طلاقم نمیداد اما چون دست بزن داشت ۴ سال طول کشید جدا بشم ..سال ۹۸ با پسری همسن خودم اشنا شدم..گفت خیلی دوسم داره به زبون خیلی ادعای عاشقی میکرد از اول همه چیو بهش گفتم نامزدی و اینا ..دو سال اول همه چی خوب بود قصد ازدواج داشتیم سر همه چی تفاهم داشتیم تنها چیزی که ازارم میداد هیچوقت بهم کادو نمیداد حتی یه گل سر ارزون با یه شاخه گل..من برای تولدش یا سوغاتی براش سنگ تموم گذاشتم..حتی بهش گفتم اما عمل نکرد …همه چیو تحمل کردم ولی از روزی که گفتم دوسش دارم سرد شد در حالی که خودش میگفت هر کاری میکنه منم دوسش داشته باشم…اواخر فقط من پیام میدادم جواب میداد ولی دیگه جواب پیامها رو هم نمیداد. این شخص بعد مدتی که من طی کنجکاوی زدم پروفایلش سیاه بود مثلا شش ماه بود با هم صحبت نکرده بودیم وقتی پیام دادم جوابم رو نداد عصبانی شدم پیام ناسزا دادم بازم جواب نداد بعد دوروز تو تلگرام پیام معذرت خواهی فرستادم و دیگه به خودم قول دادم هیچوقت پیان ندم بهش. سوالم اینه ایا این فرد بعد ازینکه سه سال عمر منو هدر داده و بلاتکلیف نگه داشته منو کار خوبی بود که از زندکیم بیرونش کردم با توجه به سنش که ۴۴ سالس این کارا چه معنی میده
شما به اندازه که توی این رابطه انرژی صرف کردی، انرژی دریافت نکردی و مسلماً این یکجانبه بودن نیروگذاری روانی در رابطه، نشان دهنده مشکلدار بودن رابطه هست.و سوال اینجاست که چطور شما در این شرایط هنوز پاسخ سوال خودت رو نگرفتی. اینکه آیا ایشون فرد مناسبی برای رابطه هست یا خیر
ایشون شاید همسر دارن وشمانفر سوم تو رابطه اش بودید
فقط اشخاصی با ویژگی های اختلال شخصیت خودشیفته و ضد اجتماعی چنین کاری می کنند.دم از دوست داشتن و عشق و عاشقی می زنند تا زمانی که مطمئن شوند طرف مقابل را شیفته خود کردند اما به محض اطمینان طرف مقابل را رها می کنند. در واقع از این کارشان لذت می برند. شما هم برای چنین شخصی اصلا ناراحت نباشید، بلکه خوشحال باشید که از این رابطه نجات پیدا کردید. شما خشم زیادی را تجربه می کنید چون احساس می کنید کلاه سرتان رفته است، با عواطف تان بازی شده است.
سلام وقت بخیر بنده از ۱۷ سالگی با یه آقا پسری رابطه داشتم ک اصلا از هیچ نظری بهم نمیومدیم و ایشون با بنده خیلی تفاوت داشتن اما من چون ی تایمی از زندگیمو تنها بودم و نیاز داشتم با ایشون دوست شدم و از ۱۷ سالگی تا ۲۲ سالگی با ایشون رابطه داشتم و تو این چند سال برای اینکه ایشونو از دست ندم حتی با اینکه دوست نداشتم رابطه داشته باشیم ولی با ایشون از عقب رابطه جنسی داشتم و فکر میکردم قراره پایان رابطه ما با ازدواج باشه ولی چند وقتی بود ک ایشون ب من میگفتن ک ما مناسب هم نیستیم و خب دو ماه پیش ما از هم جدا شدیم به این صورت ک توی فضای مجازی از هم جدا شدیم و همو ندیدیم ولی من تحت تاثیر احساسات زیاد دوباره به ایشون پیام دادم و ازشون خواستم ک بهم برگردیم ولی ایشون اولش رد کردن و در آخر با التماس های من دوباره چند روزی هست ک با هم حرف میزنیم راستس من تو این چند روز فهمیدم ک ما هرچقدر تلاش کنیم نمیتونیم به هم برسیم حتی وقتی و همو اینقدر دوست داریم و این جدا شدن از رابطه وقتی ما همو دوست داریم واقعا سخته. من واقعا نمیدونم باید چیکار کنم و به کمک شما نیاز دارم ممنون میشم بهم کمک کنید
شما گفتید از هیچ نظر تناسبی با همدیگر ندارید. از طرف دیگر این آقا تمایلی به ادامه رابطه ندارند، پس شما هم به خودتان احترام بگذارید و رابطه را تمام کنید. مدتی سوگواری می کنید، خودتان را بیشتر می شناسید و آگاهانه انتخاب می کنید.
من درگیر رابطه 7 ساله ای بودم که الان 3ماهه ازهم جدا شدیم اما هنوز نمیتونم باور کنم و هر لحظه فکر من درگیره و زندگی منو ریخته بهم. ما عاشقانه همو دوست داشتیم. تا اینکه شوهرش متوجه یه چیزایی شد و طرف مقابلم از ترس دیگه ادامه نداد و گفت رابطه تموم شده. اما من هنوز نتونستم کنار بیام با این جدایی. هر لحظه بهش فکر میکنم و تمام خاطرات میاد تو ذهنم تمام خوبی هایی که بهم کرده میاد تو ذهنم و اشک میریزم. راهنماییم کنید چطور میتونم این رابطه رو تو ذهنم تموم کنم و بهش فکر نکنم. دچار افسردگیم کرده و شب و روزمو ازم گرفته و دچار خشم و عصبانیت هم میشم که چرا اینطور شد. از طرف مقابلم خیلی ناراحتم که منو تنها گذاشته.هنوز نمیتونم باور کنم تموم شده و دلم میخاد ادامه داشته باشه. بهش نیاز دارم. چطور کنار بیام با مسایل عشق و عاشقی و کمرنگ بشه و دیگه بهش فکر نکنم و منو بهم نریزه
شما میگید همسرش متوجه شد ! و از ترسش ادامه نداد. کاملا واضحه شما کاملا نفر سوم این رابطه بودید تو این هفت سال بهم عادت کردین و رابطع عاشقی هم اگه بود یه طرفع بود .ایشون هر چقدر هم ادعا کرده باشن شما رو دوست دارند همسر وزندگیشو بیشتر دوست داشته که از ترس رابطه رو قطع کرده .حتی به قیمت لز دست دادن شما هم شده حاضر نبود زندگی مشترک خودشو از دست بده. شما هفت سال وقت خودتو صرف رابطه ای کردی که اخرش به هیچ رسید. یعنی از همون اول شروعش غلط بود؛ حالا بخوای دوباره برگرده. شما خودتو مشغول کاری کن .تنها نمون .کتاب بخون ورزش کن با دوستات بگذرون .کم کم این موضوع براتون کم رنگ میشه .به خودتون زمان بدین. و اینکه هر ازگاهی بهش فکر کنی یا هنوزم دوسش داشته باشی حساس نشو کاملا طبیعیه نخواه دوباره ادامه بدی یا رابطه رو از سر بگیری
سلام وقتتون بخیر من یه دختر ۲۱ ساله هستم حدود دوماهه وارد یه رابطه ای شدم در طول این مدت احساس کردم ممکنه خیانت بشه بهم برای همین تصمیم گرفتم امتحانش کنم رفتم با یه اکانت فیک بهشون پیام دادم و ایشون قبول کردن منم رابطه مو باهاش تموم کردم بعد چند روز از طریق دوستم دوباره به هم وصل شدیم و توضیح داد که خودش نبوده و دوستش بوده و سر این قضیه قسم خورده منم تصمیم گرفتم باور کنم ولی یه حساسیت و بی اعتمادی نسبت بهشون پیدا کردم ممنون میشم راهنماییم کنید که باید چیکار کنم در ضمن ایشون قبلا آدم درستی نبودن و با دخترای زیادی در رابطه بوده
وقتی شما خودتان می دانید آدم درستی نبوده و با دخترای زیادی در رابطه بوده، شما چه دلیلی دارد که آگاهانه در زمره آن دختران قربانی قرار بگیرید. به قسم این افراد باور نداشته باشید. و هر چه زودتر از ایشان فاصله بگیرید.
سلام چگونه می تونم ازیه رابطه اشتباه وآذاردهنده رها شوم
من ب تازگی ی رابطه خیلی بدی رو تمام کردم. خیلی دوسش داشتم در حالی ک چهار سال تمام. خیانت دیدم و اون مخفی کاری میکرد و پول زیادی ازم میبرد دروغ میگفت و من هربار ک متوجه دروغش میشدم جوری منو قانعدمیکرد و ب این باور میرسوند ک دروغی نبوده. متاهل بود و تا ابنکه این دیروز متوجه شدم با خانمی ک ب من خیانت کرده هنور در رابطه اس
شما خودتان را دوست نداشتید، برای خودتان حرمت قائل نبودید که اجازه دادید یک اختلال شخصیت ضد اجتماعی اینقدر از شما سواستفاده کند. پس به فکر درمان خودتان باشید.
من مجردم و اون آقا ۲۳ سال از من بزرگترن منو با حرفاش توجه هاش وابسته کرد میدونم دوستم داره ولی از محدودیتا خسته شدم چون دوتا بچه داره همه زندگیشو پای اون ریخته خودشو صرف اونا کرده خانومشم افسرده است ولی مجبوره به ادامه زندگی چون خیلی سرشناسه و نمیخواد آبروش بره حالا میخوام تمومش کنم چون ما فرصت دیدار هم نداریم یه رابطه پر کمبود پر بی توجهی فقط دلمو خوش کردم به چهارتا حرف که دوستت دارم بدون تلاش بدون وقت گذاشتن یه زنگ و پیام هم ازم دریغ کرده چون ترسوعه الان میخوام تمومش کنم چی بهش بگم؟
شما به این دقت نکردید که به چه دلیل همسر ایشان در این زندگی افسرده شدند. به علت سرشناس بودنش وابسته به ایشان شدید، غافل از اینکه خیلی از این سرشناس ها دوران کودکی ناگواری داشتند، محبت ندیدند، تحقیر شدند و الان برای جبران نقص ها و کمبود ها تلاش کردند تا سرشناس شوند. اما در ارتباط عاطفی خودشان دائم طرف مقابل را تحقیر می کنند ، بی توجهی می کنند، محبتی ندارند که به طرف مقابل بدهند. پس زودتر از این رابطه بیرون بیا و هیچ وقت حسرت بودن در کنار چنین افرادی را نخور.
من بابته ترس از تنهایی وارد رابطه ای شدم و نمیتونم خارج بشم چیکار کنم که اون رابطه رو کنار بزارم؟
اول به یک درمانگر با رویکرد طرح واره مراجعه می کنی، خودت را می شناسی، مشکلات خود را حل می کنی، آنگاه می توانی از رابطه اشتباه بیرون بیایی.
توی رابطه ای بودم تقریبا هشت سال … سر یه مسیله ی خیلی پیش پا افتاده که ازش عذرخواهی هم کردم بهم گفت تو مریضی و با هام کات کرد … الان افکار و احساسات منفی ولم نمیکنه .. از یه طرف حس انتقام هی میام برا ش یه چیزی بنویسم که همونطور که بهم توهین کرد منم دلم خنک شه ولی پشیمون میشم .. از یه طرف یه حسی بهم میگه منتظر بمون خودش پشیمون میشه برمیگرده…دوست ندارم تو ذهنش ادم بدی باشم میخوام خوب بمونم شاید پشیمون شه .. از طرفی بدجوری دلم رو شکوند و میگم لیاقت منو نداره … نمیدونم تصمیم درست چیه .. چکار کنم .. غروروم شحصیتم عزت نفسم همه رو زیر پاش له کرد. سی و چهار سالم .. خانم. حالم از این نظر بد شده که وقتی که به من توهین کرد جوابش رو ندادم …. از خودم دفاع نکردم و سکوت کردم. الان تقریبا بیست روز که این اتفاق افتاده. حس میکنم چون میدونه دوسش دارم و بهش وابستم این کارا رو میکنه .. چون میدونه هرچی بیشتر ازم دوری کنه و سردی کنه من بیشتر میدوم دنبالش
ببین عزیزم مقصر ایشون نیست. مقصر خودتی که یه آدم اشتباه و یه رابطه اشتباه رو ادامه دادی پس منطقی بخوای فکر کنی تو از خودت خشم درونی داری ولی به ظاهر حس میکنی از طرف مقابلت خشمگین هستی باید بهش بی احترامی کنی تا حالت خوب بشه. طبق گفته هات این آدم شمارو بلاک کرده و به زندگی خودش میرسید اصرار بیش از خد خودت باعث شد برگرده پس این آقا مقصره به نظرت ؟خب وقتی دیدی هیچ حسی بهت نداره بهت محبت و توجه نمیکنه ، بلاکت میکنه همیشه خودت عدرخواهی میکنی با همه ی این مسائل تو دوسش داری باز منطقی فکر کن مقصر خودتی یا این آقا؟؟ دوست داشتن زوری نیست دلیل نمیشه چون تو به این فرد علاقه داری ایشون هم باید بهت علاقه داشته باشه میشه همچین چیزی؟
سلام خسته نباشید من وارد رابطه ای شدم که سه ساله دو طرف متاهل به از همون اول نخواستم ولی بس که گفت عاشقتم دلمو باختم حالا به این نتیجه رسیدم یعنی به ته همه چی نمیخوام باشم شاید چون سنم کم بوده نمیفهمیدم الان میخوام تموم شه میگم تموم میشه بعد یک ماه پیام میاد تنهام گذاشتی با دلم باری کردی عذاب وجدان میگیرم کمکم کنید لطفا. چطور از یه رابطه بیام بیرون تمومش کنم چن بار تموم کردم ولی اون آقا بعد چن ماه مباد میگه که نمیبخشمت اذیت میشم برمیگردم
زندگیت رو خراب نکن
سلام خسته نباشید چطور از یه رابطه بیام بیرون تمومش کنم چن بار تموم کردم ولی اون آقا بعد چن ماه مباد میگه که نمیبخشمت اذیت میشم برمیگردم. من وارد رابطه ای شدم که سه ساله دو طرف متاهل به از همون اول نخواستم ولی بس که گفت عاشقتم دلمو باختم حالا به این نتیجه رسیدم یعنی به ته همه چی نمیخوام باشم شاید چون سنم کم بوده نمیفهمیدم الان میخوام تموم شه میگم تموم میشه بعد یک ماه پیام میاد تنهام گذاشتی با دلم باری کردی عذاب وجدان میگیرم کمکم کنید لطفا
شما که کاملا آگاهید این رابطه کاملا بی سرانجام هست و جز آسیب به دو خانواده چیز دیگری ندارد. نه محکم می گویید و ایشان را کاملا مسدود می کنید.
سلام، من دختری ۲۵ ساله تحصیلات کارشناسی ارشد، حدودا ۶ ماه هست که با پسری در تلگرام آشنا شدم اونم ارشد حقوق داره و کارمند دادگستریه، ۲۷ سالشه، و از طریق کانال دانشگاهمون پی وی منو پیدا کرد و پیام داد، شهرمون یکی نیست و بخاطر همین امکان دیدار حضوری نداشتیم، از همون اول مشخص بود که نحوهی معاشرت صحیح با یک خانم رو بلد نیست، از همون اول که عکسم رو دید البته عکسم با حجاب بود مدام از ظاهرم تعریف میکرد میکرد خوشش اومده بود، در مورد مسائل جنسی زیاد صحبت میکرد و اون اوایل چندین بار فرهنگ و استان منو زیرسوال برد و تمسخر کرد، بخاطر همین بی احترامیها من هم چندین بار باهاش قطع ارتباط کردم که دوباره اون با یه اکانت دیگه میومد التماس و دوباره منم رابطه و چت رو شروع میکردیم، من هم رابطهی درست با جنس مخالف رو بلد نیستم هردومون اولین بارمون بود، و من حس کردم اون به شدت عزت نفس پایینی داره که با وجود اینکه دعوامون میشد و من بهش توهین میکردم بازم دیالوگ رو ترک نمیکرد و به رابطه ادامه میداد، منم عزت نفس پایینی دارم که با وجود رفتارهای توهین آمیز اون نمیتونستم کامل باهاش قطع ارتباط کنم، اون آدم مذهبی خودشو نشون داده، و خلاصه یه روز که حدود یکماهو نیم از این چت کردن گذشته بود، بخاطر نوع پوششم و رفتارهایی مثل دست دادن با مردهای فامیل که براش تعریف کردم، خیلی عصبانی شد و گفت نمیتونم همچین چیزی رو تحمل کنم، و به کل دیگه بهم پیامی ندادیم تا یکماه بعد که دوباره سر و کلهاش پیدا شد و هیچ حرفی از قبل نزد، انگار نه انگار و گفت میخوام باهات رل بزنم و معاشقه کنم و…، بعد از اون ما کلا دو بار همدیگه رو حضوری دیدیم، بار دوم من به دلیل اینکه صحبت خاصی باهاش نکردم و یه سری مسائل که پیش اومد حس میکنم ناراحت شد و دیگه همدیگه رو ندیدیم و مرتب ابراز دلتنگی میکرد اما وقتی موعد قرار میرسید خیلی جدی قرار میذاشتیم و صحبت میکرد راجع به اینکه کجا بریم و چکار کنیم اما شب قبلش کنسل میکرد این دوبار اتفاق افتاد که یه بار شغلش رو بهونه کرد و یه بارم هیچ دلیلی نیاورد، خلاصه در آخر از من عکس کل بدنم رو به صورت برهنه درخواست کرد و گفت اگه نفرستی میرم منم قبول نکردم و اون رفت، کلا درباره ی مسائل جنسی زیاد صحبت میکرد میکرد هم از ظاهرم و هم از رفتار و خصوصیتهای اخلاقیم خیلی تعریف میکرد، حرف خاصی راجع به جدی شدن رابطه نزده بود ولی این اواخر قبل از اینکه کات کنه من بهش گفتم بیا تمومش کنیم و فایده نداره اما اون قبول نکرد و گفت حالا شاید ما هم ازدواج کردیم و تا موقعی که برام بچه نیاری ولت نمیکنم، اما خیلی راحت منو بخاطر یه عکس گذاشت کنار، خیلی بهش وابسته شدم و خیلی از نظر احساسی درگیر شدم و باتوجه به اینکه قبلا چندین بار کات کردیم و اون دوباره زنگ یا پیام داده و بهم برگشتیم الان با گذشت حدود دو هفته هیچ خبری ازش نشده، من میخوام فراموشش کنم ولی میترسم طبق معمول تا بخوام فراموشش کنم دوباره برگرده، آخه من بهش واقعا علاقهمند شدم و دوری ازش خیلی سخته برام. کلا از اون اول حس میکردم زیاد جدی نیست، چند بار گفت من باید نیازهامو(نیازهای جنسیشو میگفت) باید با تو برطرف کنم ولی من قبول نکردم، چند بارم طوری رفتار کرد که انگار وابسته شده بهم میگفت جدایی ازت سخته، و از همون دیدار اولم گفت که من شرایطم برای ازدواج با تو یه جور نیست ولی شایدم شد و ازدواج کردیم، من فکر نمیکردم از نظر احساسی درگیر بشم و فکر میکردم میتونم جدیش نگیرم، و فقط بخاطر رفع تنهایی میخواستم باهاش در ارتباط باشم و از اینکه اون خیلی پیگیرم بود و ابراز علاقه میکرد خوشم میومد و این اواخر فکر کرده بودم منو دوست داره که فهمیدم اشتباهه، و خلاصه خودم کم کم بهش علاقهمند شدم و الان که رفته خیلی برام سخته، حالا باید منتظر باشم که برگرده؟یا اینکه خودم زنگ بزنم و ازش بپرسم که قطعی نمیخواد رابطه یا نه؟آخه هر سری که کات میکردیم دوباره برمیگشت.
دختر خوب این رابطه اشتباهه اون آقا ثبات رفتاری نداره. قصدشم ازدواج نیست دنبال راهی میگرده رفع نیازش رو برطرف کنه و با کلامش شما رو شیفته خودش کرده که وقتی درخواست کنه ردش نکنی. این رفت و برگشتها بخاطر اینه شما عطش داشته باشید.دخترا احساسی هستن و زود وابسته میشن و پسرا منطقی ترن تو رابطه
من حدود سه سال با یک پسری بودم اما الان حدودا بیست و دوسه روزه جدا شدیم قبلا هم اختلاف زیاد داشتیم تا این شد که سر یه قضیه خیلی که میتونست درست شده رابطمون تموم شد. اون اشتباه کرده بود اما اون طلبکار شد. حتی من برای اینکه حرف بزنیم رفتم دنبالش اما دیگه نه جوابمو داد نه چیزی … فقط یه پیام داد گفت تو دنبال بهونه بودی…. اگر یه نفر دنبال بهونه باشه برای رسیدن به عشقش بخاطر کسی که دوسش داره برخلاف میل خانوادش با اون فرد ارتباط برقرار میکنه؟ رابطشو ادامه میده؟الان رابطمون تموم شده …. آدم خوبی بود خیلی پسر خوبی بود اما خیلی اذیتم کرد خیلی بهش بها میداد همه اولویت زندگیم بود اگه اون بهم نیاز داشت همه چیمو ول میکردم براش وقت میذاشتم اما بهم میگفت مگه تو برام چیکار کردی؟ خیلی این حرفش آزارم میداد یا هرچی میرفتیم جلو تر مغرور تر میشد دیگه برای آشتی کردن پیش قدم نمیشد و من به عنوان یه دختر خیلی نیاز داشتم که بعضی وقتا اون بیاد سراغم اما تو ۹۰ درصد مواقع نمیومد. مثلا همین سری آخرم که بحثمون شد و من ازش شاکی بود ۶/۷ بار زنگ زد من جوابشو ندادم پیام داد گفت دیگه سراغم نیا گفت من خواستم از دلت دربیام اما نخواستی دیگه ….که الآنم نزدیک به یک ماهه حرف نزدیم. من خیلی دوسش داشتم خیلی واقعا عاشقش بودم آنقدری که اون برام مهم بود خودم برای خودم اهمیتی نداشتم همش دلم میخواست یه کاری کنم خوشحال شه ماه ها فکر میکردم کادو بهش چی بدم … تو بیست و چهارساعت شبانه روز به غیر از ساعتایی که خواب بود بهش فکر میکردم وقت خرید خواب خوراک کار دانشگاه درس خواندن هرجا که بودم تو فکرش بودم …. هزاریم که بهم بدی میکرد به روم نمی آوردم میگفتم اشکال ندارع …..من تا قطره آخر غرور و شخصیتمو براش خرج کردم اما ندید. مشکلم اینه که هنوزم دوسش دارم اما نه به شدت قبل. الان یه حس عصبانیت دارم اما نمیدونم از اون عصبانیم یا از خودم. از خودم عصبانیم چون بیشتر از خودم بهش بها داد از اون عصبانیم چون قدرمو ندوست. من الان فهمیدم واقعا اشتباه کردم اما هنوز یکم بهش علاقه دارم الان چه کاری باید انجام بدم تا حالم بهتر بشه چیکار کنم که دووم بیارم و نرم سمتش یا اگه اومد دوباره سمتم چیکار کنم ؟
سلام دوست عزیز هر رابطه ای یه سری قانون داره تو باید محبت کنی محبت رومتقابلا دریافت کنی دهنده باشی گیرنده باشی نه یک طرفه .گاهی اوقات سوتفاهم ها باعث فروپاشی روابط میشه.شماچون قدم گذاشتی ایشون پذیرا نبودن میتونی ادامه بدی و جدایی از روابط خیلی سخته چون حس شکل گرفته .غرور رو برای کسی زیر پا بگذارید که اونم براتون غرورشو زیر پا بزاره .
سلام یعنی چه وقتی پذیرا نشد میتونی ادامه بدی؟
چهارسال پیش با آقا پسری آشنا شدم که هردو متولد ۶۴ هستیم. اوایل آشنایی خیلی باهم خوب بودیم, کم کم ازم دور شد و در نهایت بعد هشت ماه گفت سرطان داره. کنارش موندم تا حالش خوب بشه.اردیبهشت امسال خداروشکر سلامتیش کامل برگشت. از اول هم قصدمون، ازدواج بود, بعد بهبودی خواستم که برای رابطه تصمیمی بگیره. هی امروز و فردا میکرد، هی بهونه می آورد که شرایط کاری فراهم نیست. رفتاراش باعث شد روز به روز ازش دورتر بشم؛ با اینکه متوجه سرد شدن رفتارم شده بود ولی هیچ کاری نمیکنه. چندبار بهش گفتم میخوام با دکترت صحبت کنم، هربار جبهه گرفت و بحثمون شد. فقط اینو میدونم که دیگه نمیتونم رابطه را باهاش ادامه بدم. ولی دوسش دارم. احساس پوچی و تنهایی میکنم. هرشب کارم شده بغض و گریه. هربار بهونه های مختلفی میاره، از جمله الان شرایط مالی مناسبی ندارم. وام ثبت نام کردم و صبر کن تا وام به اسمم در بیاد. شماهم میگی تمام کردن رابطه، بهترین تصمیمه؟یا میگین براش زمان مشخص کنم؟
.
شما مدت ها در کنارش بودید و ایشان را حمایت کردید. احتمالاً به دو دلیل تمایل به ادامه رابطه ندارند. ۱. اینکه هنوز از بیماری کاملا نجات پیدا نکردند. ۲. به خودشان کاملا اطمینان ندارند که از پس یک زندگی برمی آیند، بنابراین به بهانه های مختلف اهمال کاری می کنند. بنابراین بهترین کار این است که شما هم وقت خود را تلف نکنید و برای زندگی تان تصمیم بگیرید.چاره ای نیست بپذیرید و برای رابطه سوگواری کنید.
اما اینکه احساس پوچی و تنهایی می کنید به کودکی شما برمی گردد که پدر و مادر محبت، همدلی ، همراهی و حمایت کافی را از شما دریغ کردند. اکثرا کودک تنهایی بودید.الان هم خودتان را در چنین شرایطی می بینید. پس به بک طرح واره درمانگر مراجعه می کنید تا زخم های دوران کودکی خود را ترمیم کنید تا بتوانید در هر زمان و هر مکان به تنهایی زندگی کنید.
تقریبا یک ماه پیش ی خانمی تو اینستا فالوم کرد. بعد مدتی پیام دادن و شروع کردن ب صحبت راجب خودم ک اهل کجام و رشتم گذشت و همین س روز پیش بنده رو زیر ی پست تگ کرد ک یکیش مذهبی بود یکیش عاشقانه منم زیر ی پست عاشقانه تگش کردم..و هر از گاهی تو ایتا و اینستا حرف میزدیم خلاصش بگم باهاشون امروز غروب وارد رابطه شدم و همون ساعت یسری حرف عاشقانه در حد سه چهار جمله گفتم..ولی فهمیدم رابطه من با لین خانم اشتباهه و کلا دیگ ادامه ندادم و بهشون گفتم ک اشتباهه ولی اون هی زنگ میزدو پیام تا اینک مجبور شدم از همه جا بلاکش کنم ولی الان حس عذاب وجدان دارم واقعا نمیدونم چکار کنم؟آیا اشتباه کردم؟
شما در طی یک ماه، آن هم از طریق فضای مجازی نمی توانید همدیگر را بشناسید. شما برای اینکه دچار عذاب وجدان نشوید. باید خیلی محترمانه می گفتید که این رابطه به سود هیچکدام از ما نیست. بهتر است به این رابطه ادامه ندهیم یعنی با اطلاع خودش ایشان را مسدود می کردید.
من متولد ۷۲ مطلقه هستم و نزدیک ۴ ساله با یکمرد متاهل در ارتباط و باهاش زندگی میکنم و برای اینکه ازش جدا شم خیلی مشاوره گرفتم ولی نشد چندبار جدا شدم و رفتم ولی بعد ۲ ماه خودم بهش برمیگشتم خودم زنگمیزدم ولی طی این دو ماه جدایی اون ۱ بارم زنگنمیزد ولی همش من پیگیرش میشدم و اشتی میکردیم. الان باز باهمیم ولی من توی زندگیم خوش نیستم اصلا وقتی با اونم همش در اختلافیم وقتیم بی اونم دلم اونو میخاد من توی این ۴ سال خیلی خاستم بطور کلی تموم شه ولی از طرف منتموم نشد وعلی من میدونم اون خانوادشو دوس داره زنشم برعکس گفته هاش دوس داره من موندم تو این رابطه و اسیر احساساتم شدم و ترس از تنهایی ترس از خیلی مساعل باعث میشه تو این رابطه بمونم و عذاب بگشم و اینکه زنشم از این ارتباط خبرداره ۳ ساله
سلام من یک مرد در یک ازدواج ناسالم هستم رابطه ما تمام ویژگی های یک رابطه ناسالم را داراست من در اولویت نیستم من مورد احترام قرار نمیگیرم زن من با من رابطه صمیمانه ای نداره من دوست داشته نمیشم همسرم همیشه من تنها میزاره و به مهمانی های زنانه میره حتی گاهی فکر میکنم بهم خیانت هم میشه زن من دچار اخلاق دو قطبیه یه ساعت خوبه یه ساعت بده همش دنبال کنترل کردن منه من خسته شدم ازش حالم از همه رفتارهاش به هم میخوره اما از طرفی به زندگیم وابستگی دارم نمیدانم چی کار کنم
همچین مردی فقط به رابطه جنسی فکر میکنه نه ازدواج خیلی مواظب باشید از شما سواستفاده واخاذی نشه
هم همسر شما و هم خود شما نیاز به درمان عمیق روانشناسی دارید. حتما به یک طرح واره درمانگر مراجعه می کنید. ابتدا هر دو به شکل انفرادی مشکلات خودتان را حل می کنید. اگر مشکل رابطه حل نشد باز هم از یک زوج درمانگر با رویکرد طرح واره درمانی کمک می گیرید.
من دو سال پیش با یکی از همکارام که متاهل بود وارد رابطه شدم خودم سه سال پیش جدا شدم و خیلی هم دوستش دارم .حتی صیغه ۹۹ ساله کردیم و گاهی خیلی اصرار میکرد که زن دایم بشم و زن و یه بچه داره و قببا میگفت که زنمو دوست ندارم ولی دروغ میگفت خودم چقدر پیام دیدم ازش که میگه دوست دارم . الان با هم همکار نیستیم و من جامو عوض کردم ولی هفته ای دو سه شب میاد پیش من. میخوام بزارمش کنار باوجود اینکه مثل ادم معتادی هستم که این ادم نقش مواد رو برای من داره. وقتی نیست خیلی حالم بده . وقتی منطقی فکر میکنم می بینم که رابطم کاملا اشتباهه ولی این دل لعنتیم همیشه باعث شده که جدا نشم و نتونستم. اون ۵ سال از من کوچکتره من ۳۵ و اون ۳۰ سالشه
شما به شدت از رها شدن می ترسید و وارد رابطه با کسی شدید که نمی تواند همیشه کنار شما باشد. در کودکی توجه و محبت کافی را دریافت نکردید، احتمالا پدر و مادرتان به نحوی جدا شدند یا به خاطر سفر یا بیماری مدتی از شما جدا شدند یا دایم با هم مشکل داشتند و شما از اینکه شما را تنها بگذارند می ترسیدید، یا مادرتان شاغل بودند و به موقع توجه لازم را نداشتند و یا اینکه به شدت از شما حمایت کردند به نحوی که فکر کنید تنهایی نمی توانید از پس خودتان برآیید. پس دارید چرخه رها شدن را تکرار می کنید. برای درمان خودتان از یک طرح واره درمانگر کمک بگیرید.
من ارشد مدیریت پسماند دارم و 31 سالمه تقریبا تا الان از سن 23 سالگی تا به الان 3 رابطه دیگه داشتم که اولیشون 4 سال طول کشید بعد از این 4 سال بهم گفت که من رو نمی خواد و عاشق کسه دیگه ای شده از این که صادق بود خیلی خوشم امد که بازم صادقانه حرفشو زد به همین دلیل زیاد ضربه نخوردم اما رابطه دومم کلا اشتباه بود یه رابطه 2 ماهه ممنوعه که بعد از این دو ماه هم تاوان دادم حسابی ضربه خیلی بدی خوردم که تا 2 سال نتونستم وارد هیچ رابطه ای بشم و رابطه سومم همه ی خوب بود واقعا خوب تنها مشکل این بود که من خیلی زیاد بهش اعتماد کردم و چون همشهری بودیم به خیلی چیزا شک نکردم بعد از یک سال فهمیدم که طرف اصلا از اولم مال من نبوده بلکه زن و بچه داشته و من بعد از یک سال فهمیدم خیلی درد داشت بدترین ضربه ای که خورد نمی دونم تاوان بو یا چی ولی بد زمین خوردم برا همین تا بیشتر از یک سال وارد هیچ رابطه ای نشدم و فقط روی خودم سعی کردم کار کنم اما الان که تصمیم گرفتم وارد رابطه بشم بازم انگار یه جای کار میلنگه. الان یه مشکل جدی برام پیش امده من تقریبا یک سال و دوماهه که رابطه ندارم با هیچ پسری ولی 3 زوره با کسی اشنا شدم که از لحاظ تیپ و قیافه و موقعیت اجتماعی واقعا برام جذابه اما مشکل اینجاست که هنوز از شروع رابطه نگذشته ازم رابطه جنسی مجازی می خواد و من اصلا برام قابل هضم نیست از طرفی مدام میگه که قصد و نیتش ازدواج با منه و … ولی واقعا درسته این موضوع از یه طرف از این که از دستش بدم نارحتم چون همون طور که گفتم موقعیت خوبی داره و از لحاظ ظاهری هم برام جذابه. یه مشکل جدی برام پیش امده من تقریبا یک سال و دوماهه که رابطه ندارم با هیچ پسری ولی 3 زوره با کسی اشنا شدم که از لحاظ تیپ و قیافه و موقعیت اجتماعی واقعا برام جذابه اما مشکل اینجاست که هنوز از شروع رابطه نگذشته ازم رابطه جنسی مجازی می خواد و من اصلا برام قابل هضم نیست از طرفی مدام میگه که قصد و نیتش ازدواج با منه ولی واقعا درسته این موضوع از یه طرف از این که از دستش بدم نارحتم چون همون طور که گفتم موقعیت خوبی داره و از لحاظ ظاهری هم برام جذابه. نمی دونم رفتار درست در این موقعیت چیه واقعا ممنون میشم راهنمایی بفرمایید
شما سه رابطه اشتباه را پشت سر گذاشتید. الان سه روز زمان بسیار کوتاهی است که همدیگر را بشناسید تا حدی که به مسائل جنسی برسد. پس کسی که از ابتدا وارد این مسائل می شود یک بیمار جنسی است و شما شیفته ظاهر و موقعیت اجتماعی ایشان نشوید. با کسی که وارد رابطه می شوید یک سال زمان بگذارید ، از هر نظر ابعاد وجود ایشان را بشناسید بعد که کاملاً مطمئن شدید رابطه را عمیق تر کنید.
پیداست که خودتان را دست کم می گیرید بدون شناخت کافی وارد رابطه می شوید. پس بهتر است خودتان را بیشتر بشناسید، حتما از یک طرح واره درمانگر کمک بگیرید تا در آینده مشکلات خود را تکرار نکنید.