اکثر مردم وقتی در مورد کلمه «زورگو» فکر میکنند، تمایل دارند تا آن را به یک رفتار جوانی نسبت دهند که ممکن است در مدرسه و در کنار کودکان بدجنس در کلاس درس تجربه کرده باشند. به همین دلیل است، بسیاری از زنانی که به همین شکل با آنها رفتار میشود، تمایلی به پذیرش این موضوع ندارند که یک شوهر زورگو دارند.
بهعنوان یک بزرگسال، شما دوست ندارید باور کنید که فردی، چه برسد به شوهرتان، نسبت به شما زورگویی کند. زمانی که افراد شریک زندگیشان را دوست دارند، سعی میکنند از برخی ویژگیهای شخصیتی ناخوشایند طرف مقابل چشمپوشی کنند.
شما حتی ممکن است برای رفتارهای آنها بهانهتراشی کنید زیرا بر این باور هستید حتماً دلیلی دارد که آنها اینچنین رفتار میکنند یا چون شما میخواهید انتخاب خود برای ترک نکردن طرف مقابل را توجیه کنید.
درهرصورت، اگر شوهر شما بهگونهای رفتار میکند که شما اعتماد به نفس یا کنترل خود را از دست میدهید، این امکان وجود دارد که شوهر شما یک همسر زورگو است.
در ادامه رفتارها و ترفندهای معمول یک شوهر زورگو را بررسی خواهیم کرد.
شوهر زورگو میخواهند شما را تغییر دهد یا کنترل کند
تشخیص نشانههای شوهر زورگو بسیار ساده است. او سعی میکند شما را تغییر دهد و در نهایت شما را کنترل کند. فرقی نمیکند که این کنترل دررابطهبا چیزهای کوچک مانند مدل مو باشد یا چیزهای بزرگتر مانند نحوه حضور در میان دوستان، او در این مورد نظر میدهد و به شما میگوید چه چیزی را ترجیح میدهد.
در روزهای آغازین یک رابطه، ممکن است این موضوع برای شما جالب باشد که او چقدر به شما علاقهمند است و تا چه اندازه به جزئیات کوچک زندگی شما اهمیت میدهد. اما حالا متوجه میشوید که این علاقه به شما به دلایلی که شما فکرش را میکردید، نبوده است.
اگر کارهایی که او میخواهد را انجام ندهید، خیلی زود نشانه دوم یک شوهر زورگو را در او مشاهده خواهید کرد.
فحش و توهین از نشانه های شوهر زورگو
حملات کلامی یک عبارت یا اصطلاح محکم و باصلابت به نظر میآید اما بهدرستی احساس شما وقتی مورد هدف این حملات قرار میگیرد را نشان میدهد.
در مواقعی که شوهر شما از اینکه کاری که او خواسته است را انجام ندادهاید، ناراحت است، به شما زخمزبان میزند. انتقادهایی که به شما میکند شدیدتر از شرایطی است که در آن قرار دارید. او ممکن است ازروی کینهتوزی شما را احمق خطاب کند یا کلماتی مانند “شرمآور” را برای تحقیر همسر خود بکار برد.
مطالب مرتبط: شوهرم بهم توهین میکنه
معمولاً این روزها، حملات کلامی با تلاش برای آسیب روحی بهطرف مقابل با عیب شناسی غیرحرفهای در شریک زندگی انجام میشود؛ یعنی از اصطلاحات روانشناسی مانند همسر افسرده، دوقطبی یا حتی دیوانه برای توهین به او استفاده میکند. این نوع رفتار نشانه واضحی از زورگویی شوهر است.
پروفسور رونالد ای. ریگیو، مقالهای در مورد روانشناسی امروزی نوشت و عنوان کرد، او بر این باور است که شوهران در هنگام انتقاد از همسر ممکن است آنقدر زیادهروی کنند که به زورگویی تبدیل شود.
انتظارات غیرواقعی از نشانه های زورگویی شوهر
راضی و خوشنود کردن یک شوهر زورگو خیلی سخت است. آنها میخواهند شما در مقابلشان سر فرود آورید و هروقت که خواستند در دسترس باشید. در اغلب موارد، آنها از شما انتظار دارند نیازهایشان را پیشبینی کنید و این نیازها را بهگونهای که در ذهنشان تصور کردهاند، برطرف نمایید. زندگیکردن با چنین استاندارد بالایی بسیار سخت است.
از همه بدتر این که وقتی نتوانید استانداردهای آنها را برآورده کنید (که بههرحال به طور مداوم تغییر میکند)، بهگونهای رفتار میکنند که شما احساس بد و ناخوشایندی داشته باشید. این تاکتیک برای تضعیف اعتماد به نفس شما بکار گرفته میشود. با این کار میخواهند شما باور کنید آنها بهاندازه کافی باهوش هستند که روش درست انجام کارها را بدانند و وظیفه شماست هرآنچه آنها میگویند را انجام دهید.
شوهر زورگو و تحقیر کردن شما نزد دیگران
وقتی زوجهایی با روابط خوب در میان افراد دیگر هستند، معمولاً نسبت به هم با محبت و مؤدبانه رفتار میکنند. اگر شوهر شما یک زورگو است، در چنین مواقعی از تمسخر شما یا تحقیر کردن شما نزد دیگران لذت میبرد. نکته ناراحتکننده این که همه متوجه میشوند او یک شوهر زورگو است، حتی اگر تمایلی به اعتراف این موضوع نداشته باشید.
کارین گولداشتین، درمانگر ازدواج و روانشناس خانواده میگوید: ” آنهای نمیخواهند با این مسئله روبرو شوند و مقابله کنند. اما به روز دادن رفتار ناشایست شوهرتان، نادیده گرفتن این مسئله را برای همه دشوار میکند. در چنین شرایطی، شما مجبور میشوید که واقعیت را قبول کنید و اعتراف کنید که شوهرتان یک مرد زورگو است.”
ترساندن از نشانه های مرد زورگو
بیشتر شوهرهای زورگو دمدمی مزاج و وسواسی هستند. آنها میخواهند همه جنبههای زندگی خود از جمله شما را کنترل کنند. برای رسیدن به این کنترل، آنها به تاکتیکهای ارعاب مانند تهدیدکردن و باجگیری عاطفی متوسل میشوند.
بهعنوانمثال، شوهر شما ممکن است از اینکه به خانه خواهرتان بروید و شب را در آنجا سپری کنید، متنفر باشد. اما چون خواهرتان به شما احتیاج دارد شما به کمک او میروید. سپس، شوهرتان پیامهایی را با مضمون “باور نمیکنم که مرا تنها گذاشتی” برای شما ارسال میکند تا به دلیل تنها گذاشتن او احساس گناه کنید (درحالیکه موضوع این است که بدون رضایت او را ترک کردهاید) یا ممکن است فردی باشد که بگوید “اگر تا ساعت 11 شب به خانه برنگردی، از خونه بیرون میاندازمت”. او ازاینقبیل جملات برای ترساندن شما استفاده میکند.
این نوع کارهای عجیبوغریب نشانههایی از یک شوهر زورگو میباشند.
حرفهای توهین آمیز شوهر زورگو
نظرات توهین آمیز شوهر متفاوت از فحش هستند زیرا نوع زیرکانهتر و در عین حال نافذتری از زورگوی هستند، اما نتیجه آنها یکسان است؛ ناراحتی و افسردگی.
اگر شوهر شما عادت به تعریف طعنهآمیز مانند “شام امشب خوب بود نه مثل غذاهایی که معمولاً تو میپزی” یا اظهارنظرهای توهینآمیز مانند “مشخص است که تو برای انجام کاری که من گفتم خیلی باهوش هستی”، دارد، او نسبت به شما زورگویی میکند.
اگر او برای هر مشکل کوچکی که پیش میآید شما را مقصر میداند، شوهر شما یک شخصیت پرخاشگر منفعل دارد، این نیز یک روش از زورگوی افراد است.
شاید این مطلب هم برای شما مفید باشد: رفتار با شوهر عصبانی
رفتار پرخاشگرانه شوهر زورگو
یکی از بدترین مشخصههای یک شوهر که نسبت به زنش زورگویی میکند، رفتار پرخاشگرانه است. این رفتار چنان ترسی را القا میکند که شما قادر به ابراز خود نخواهید بود. دادوفریاد کردن، صحبتکردن با لحن خشن و رفتار تهدیدآمیز شما را ناگزیر به پذیرش و تسلیم کامل خواهد کرد.
او ممکن است آسیب فیزیکی به شما وارد نکند اما ممکن است ضرباتی را به وسایل خانه وارد کند یا حتی هر چیزی که زیر دستش است را بشکند. ترس از عصبانی کردن شوهر بهمرورزمان در ذهن شما رخنه خواهد کرد.
این رفتار نوعی سوءاستفاده بهحساب میآید و میتواند موجب استرس روانی زنی شود که در چنین رابطهای گیر افتاده است. در نهایت، این رفتار بر کیفیت رابطه و زندگی شما تأثیر خواهد گذاشت.
بی توجهی مرد به زن از علایم زورگویی شوهر
یک ازدواج موفق یا رابطه سالم، ازدواجی است که در آن طرفین رابطه نسبت به عشق و علاقهای که نسبت به هم دارند، متعهد و پذیرا باشند. اگرچه برخی از ما شخصیت مستقلتری داریم و به عاطفه و صمیمت زیاد نیازی نداریم اما بسیاری از زنان حضور چنین نشانههایی را بهعنوان عشق در نظر میگیرند.
نشانههای فیزیکی، روانی و عاطفی عشق، بخش مهمی از بودن در یک رابطه به شمار میرود. وقتی یکی از طرفین رابطه تصمیم میگیرد که عاطفه یا صمیمیت را از طرف مقابل خود دریغ کند، این کار را برای تنبیه شریک زندگیاش انجام میدهد. زنان به طور خاص رفتار همراه با مهربانی و محبت را از طرف شوهر خود میطلبند.
رفتار سرد شوهر یا بی توجهی مرد به زن میتواند بهاندازه سوءاستفاده تأثیرگذار باشد. ازاینرو، این رفتار میتواند نشانهای از زورگویی شوهر نسبت به زنش باشد.
همان قدر که دوست داریم بهترینها را در شوهر خود ببینیم، اگر رفتار او بهگونهای است که موجب ناراحتی و پریشانی ما میشود، باید با خود صادق باشیم. اگر شما میتوانید از کلماتی مانند احساساتی، دیوانه، کنترلکننده، ارباب منش، ازخودراضی، حساس، سلطه گر یا بیحوصله برای توصیف رفتار شوهر خود استفاده کنید، بدین معناست که توسط شوهر خود مورد زورگویی قرار گرفتهاید.
واکنش خشن نسبت به او توصیه نمیشود. اگر شما نمیتوانید در مورد رفتار شوهرتان با او بهراحتی صحبت کنید و ارتباط برقرار نمایید، صحبتکردن با یک مشاور حرفهای را در نظر بگیرید. او ممکن است بتواند با شوهر شما صحبت کند و به بهبود روابط زناشویی کمک کند.
منبع: www.lovearoundme.com
سلام من خانم ۴۵ ساله هستم همسرم ۴۷ ودارای دو فرزند دختر ۲۲ ساله وپسر ۱۸ ساله هستم مشکل من روابط ما چهارتاست همسرم متاسفانه زیاد به احساسات توجهی نداره وبیشتر حالت زور گو داره البته این را هم بگم که از نطر مادی تقریبا کم نمی زاره ولی انگار به روز نمی خواد بشه میگه هر چی من میگم باید همون بشه احساس میکنم بجه هام دچار افسردگی شدن اگر با شوهرم حرف نزنم سر موضوعی که ناراحتم کرده پیش قدم نمیشه باز خودم میرم سراغش الان واقعا موندم چکار کنم رابطه اون سه تا خوب نیست از دیروز باباشون با بچه ها حرف نمی زنه لطفا راهنماییم کنید اگر سوالی باشه جواب میدم وشرح میدم که مشکلم حل بشه پریروز سر موضوعی پسرم باباش داد وبیداد کردن البته بیشتر باباش فریاد میکشید وحتی پسرم گفت من خود کشی میکنم واون هم گفت باشه مبرمت بهشت سکینه خاکت میکنم ناگفته نماند هردومون مثلا تحصیل کرده هستیم لطفا جواب بدید ممنون
سلام وقت بخیر شوهرم سر هر چیزی الکی گیر میده و دعوا راه میندازه دوتا بچه کوچک 3ساله و 1و نیم ساله دارم هیچ کمکی تو نگهداری بچه ها ندارم بعضی کارو وقت نمیکنم انجام بدم واقعا خسته میشم.ولی اصلا درک نمیکنه همیشه ازم طلبکاره .خیلی جاها از قصد بد منو میگه .به نظر من خانواده از من عیب میگیرن و میگن اونم فک میکنه من مشکل دارم .خانواده زیاد بهم احترام نمیذارم .اگه یکیشون بگه من مخالفتی کردم شوهرم یه دعوای بدی راه میندازه.دست بزن خمپاره نظرات من اصلا اهمیت نمیده و مسخره هممیکنه.تو جمعمیام حرف بزنممنو زیر ذره بین میذاره و اذیتم میکنه خیلی تنهام .فقط با کسایی که اون دوسداره رفت و آمد داریم.من دیگه خسته شدم هرکاری هم برا خانواده کردم اصلا قدرشو نمیدونم انگار وظیفمه .کلا دیگه نمیدونم با اینا چطور رفتار کنم لطفا کمکم کنید.
مشکلاتم خیلیه کلا خودمو گم کردم استرسم زیاده همیشه ناراحتم هیچ دوستی ندارم.خیلی وقتا میگم تموم کنم و طلاق بگیرم شخصیتم بعد ازدواج سرکوب شده .شوهرم کلا فکر میکنه باید جای من فکر کنه و قبل اینکه من کاری کنم باتشکر دعوا راه میندازه میگه اینارو گفتم که یه وقت این کارو نکنی.از سر کار ک میاد یا غر میزنی یا با گوشی و تلویزیونه.همه ی تعطیلات و روزای استراحت خونه ی باباش هستیم اصلا نمیتونم بگم فلان جا بریم هرکاری ازش میخوام میگه حال ندارم نمیتونم .هیچ انگیزه ای برا زندگی ندارم .وقتی یکی از خانوادم میاد خونمون هی میگه چرا فلان کارو نکردی چرا غذای بهتر نپختی انقد میگه که اونا ناراحت میشن .یه جورایی میخواد نشون بده من مشکل دارم شلخته ام یا کثیفم.بی مسیولیتم و….به خاطر استرس و فشارایی که رومه مشکل پوستی هم پیدا کردم .دلم نمیخواهد بقیه عمرمو با این تنشها و ناراحتی دنبال کنم باید چیکار کنم به نظرتون
در یک رابطه زناشویی سالم نیازهای ششگانه زیر برآورده می شوند: ۱. نیاز به دلبستگی ایمن: هر دو طرف همدیگر را دوست دارند، به همدیگر احترام می گذارند، همدیگر را همان طور که هستند می پذیرند، دنبال ایراد گرفتن نیستند، ثبات و آرامش در رابطه دارند و به همدیگر اعتماد دارند.
۲. هویت ، کفایت و خودگردانی: هر دو به هویت همدیگر احترام می گذارند، در کارهای شخصی همدیگر دخالت نمی کنند، رفت و آمد های به خصوص خانوادگی را برای هم منع نمی کنند.
۳. آزادی در بیان نیازها و هیجانات سالم: هر دو در کنار هم می توانند از احساسات و نیازهای درونی خودشان بگویند.
۴. محدودیت های واقع بینانه و خویشتن داری: هر دو برای همدیگر قوانین و محدودیت هایی دارند ، مثلاً به خانواده های یکدیگر بی احترامی نمی کنند. حق و حقوق همدیگر را نادیده نمی گیرند. خشم خود را کنترل می کنند، به همدیگر فحاشی نمی کنند.و….
۵. نیاز به خودانگیختگی و تفریح: هر دو ساعاتی را در کنار هم به خوبی و خوشی می گذرانند. علایق همدیگر را می شناسند، با هم تفریح و سرگرمی دارند.
۶. هر دو رابطه جنسی رضایت بخشی دارند.
همه ما انسان ها در اصل انسانیت با هم برابریم، شما نباید اجازه دهید هویت شما را نادیده بگیرد و نسبت به نیازها و حقوق شما بی تفاوت باشد. محکم و استوار باید از حقوق خودتان دفاع کنید. در محیطی که دائم به همدیگر بی احترامی می کنید و دعوا و درگیری دارید، آسیب فراوانی به بچه ها می زنید.باید همسر خود را راضی کنید از یک درمانگر با رویکرد طرح واره کمک بگیرد. در غیر اینصورت شما نمی توانید در کنار این آدم زندگی سالمی را تجربه کنید. باید خودتان را قوی و محکم کنید، تحت تاثیر حرف هایش قرار نگیرید. از چنین آدمی انتظار نداشته باشید که شما را دوست داشته باشد، چون تا اینجا پیداست که شما را به چشم یک ابزار می بیند ،نه انسان که برای خودش نظرات و حرف هایی برای گفتن دارد. محیط را برای بچه ها امن نگه دارید، توجه و محبت شما بیشتر به سمت فرزندانتان باشد، بچه ها را از بازی و ….محروم نکنید. سعی کنید وارد چالش با همسر نشوید. جلو چشم بچه ها بحث های چالش انگیز نکنید. اگر احساس می کنید گوش شنوایی ندارد برایش نامه می نویسید، انتظارات و حق و حقوق خودتان را مطرح می کنید و اگر نتوانست یا نخواست که با شما همراهی کند، شما با بررسی تمام جوانب تصمیم جدی برای زندگی خود می گیرید. در خیلی از مواقع یک تهدید حسابی طرف را سر جای خودش می نشاند.
سلام برادر یا خواهر بزرگوار….۲۰ سال است که همسر دوم آقایی هستم …اوایل آشنایی هر کاری میکرد که بهم نزدیک بشه و نظرم رو جلب کند .ساعتها برایم وقت می گذاشت …توی کارها بهم کمک میکرد که بتواند از من بله بگیرد چون ما با هم در یک شرکت همکار بودیم.اوایل نمیخواستم قبولش کنم …خیلی بهم محبت میکرد تا که بالاخره راضی به ازدواج شدم .بهش گفتم نمیخوام مخفیانه زندگی کنم ….ما که زن و شوهریم …اوایل میگفت نه خانواده ام و زن اول و بچه هایم نباید چیزی بفهمند…من بهش میگفتم آخه اینطور که نمیشه تا کی میخواهی مخفی زندگی کنی ….خلاصه ۲۰ ساله که فقط گاه به گاه میبینمش هر وقت که بتواند میآید و میرود….از اینکه با هم بریم بیرون و دیده بشویم همیشه استرس داره …بارها بهش گفتم خب نمیشه اینطوری به زندگی ادامه داد ولی چه کنم که هر دو به هم علاقه داریم ….و هر وقت میگم کاش از اول قبولت نمیکردم میگه من فقط میخواستم با هم دوست باشیم و تو عشق من باشی….همسر من میگه تو زیادنیازی به من نداری …همه چیز داری ….کار و در آمد و خانواده خوب …منم گاهی میام پیشت و نیازهایت را تا جایی که وقتم اجازه بده برطرف میکنم….دکتر جان چند سالی است چون نمیتواند زیاد پیشم باشه بهش اعتراض میکنم و اونم بهم پرخاش میکند و سرم داد میزند و از هر چیزی که میشه بهانه میگیره …..و به من میگه چقدر غر میزنی …دلش میخواد وقتی عصبانی میشه و داد من مثل یک برده فقط بگم چشم و کوتاه بیام ….نمیدونم چرا این ۵ سال آخر اینقدر بد اخلاق و پرخاشگر شده ….بهش میگم نه زیاد میشم میای …نه خرج منو میدی …نه سفر و تفریح میریم…میگه من موقعیت اجتماعی ام و شرایطم اجازه نمیده وگرنه دلم میخواد دائم پیشت باشم …لطفا به من بگید
به دلایل زیر ممکن است شریک زندگیتان شمارا نادیده بگیرد:
همسرتان رنجیده است و شروع به نادیده گرفتن شما میکند.مطرح کردن سؤالاتی نظیر «به نظر میرسد که اخیراً از من فاصله میگیری و به من توجه نمیکنی. آیا میخواهی مرا ترک کنی؟» میباشد. بسته به نوع پاسخ، شما میتوانید واکنش بعدی خود را در نظر بگیریدبهتر است راجع به غم و اندوهی که او احساس میکند، صحبت کنید یا میتوانید تعطیلاتی را برای برگشت به خانه برنامه ریزی کنید. درصورتیکه بودجهی کافی برای این کار ندارید، میتوانید همسرتان را با یک جشن تولد مجازی به همراه تمام کسانی که او دلتنگشان است، غافلگیر کنیدممکن است سوءتفاهمی میان شما و همسرتان پیشآمده باشدسعی کنید تنها به دنبال این نباشید که توجه و محبت شوهر را دریافت کنید بلکه به همسرتان عشق دهیداز همسرتان بپرسید آیا چیزی برای او در رابطهمان فرق کرده است که مانند قبل به من و نیازهای من توجه نمیکنیشما هرچقدر بیشتر دست روی این موضوع بگذارید بدتر است. همین که تنها سعی کنید زمان لذت بخشی را در کنار یکدیگر سپری کنید
سلام خسته نباشید تمامیه ویژگیهای یک مرد مستبد و سلطه گر در شوهرم هست و متاسفانه دست بزن هم داره مت خیلی توی خونه اضطراب و استرس دارم نمیتونم باهاش مخالفت کنم بخاطر اون دو ساله خواهرمو ندیدم اجازه نمیده و نمیتونم اعتراض کنم چون از دعواهای فجیعش میترسم و بیشتر ترسم از دیابتشه میترسم موقع بحث حالش بد بشه واسه همین همیشه در سکوتم ولی از درون با خودم در جنگم و همش با خودم میگم که تو یه ترسو هستی.
ایشان از همین مریضی خودشان سوء استفاده می کنند، از خودتان بپرسید وقتی این همه نیاز ها و حقوق شما را نادیده می گیرند، شما چرا باید نگران بیماری ایشان باشید؟ ایشان که همه چیز را برای خودشان می خواهند، احتمالا به فکر سلامتی خودشان هم هستند، شما نگران نباشید به محضی که حالشان بد شد خودشان بهتر از شما می دانند چطور از بیمارستان و پزشکان خدمات بگیرند.
شوهرم از من پنهان کاری می کند قبلاً هزینه های خونه پدر ش الان هم پنهانی رفتن به مهمانی هایی که زن طرف بی سیرت است وهرجور دلش بخواهد می گردد واصلا شونات اسلام را رعایت نمی کندوبرایش اصلا معنا ندارد متاسفانه او این کار را کرده ومن به خاطر اینکه هزینه ای برای ادامه زندگی ندارم وبه او وابسته شدم آشتی کردن من با او به همین علت بوده او اصلا از من معذرت خواهی نمی کند و باید بگم هر چه او حکم کند باید بپذیرم او به. راحتی می گوید تو را نمی خواهم ولی به خاطر اینکه کسی پنداری بهت رحم می کنم شما بگویید من چه کار کنم
شما باید بر روی استقلال خودتان کار کنید، برای خودتان کار و کسبی داشته باشید. دوستان خوبی برای خودتان داشته باشید. تا فقط به خاطر نیاز مالی نخواهید هر نوع زورگویی و بی احترامی را تحمل کنید.
همسرم ی کم عصبیه همیشه میگه باید حرف حرف خودش باشه اصلا نظر من براش مهم نیست منم نمیتونم اینجوری زندگی کنم و همیشه با هم دعوا داریم بعضی وقتا هم اونقد خوبه الان من چه طور با هاش رفتار کنم
همسر شما از ویژگی های اختلال شخصیت مرزی برخوردارند. وقت هایی در فاز زورگویی و استبدادند و زمانی احساس نمی کنند به شما احتیاج دارند و مهربان می شوند. شما نمی دانید تکالیف شما با این اشخاص چی هست. اگر ایشان می پذیرند، ایشان را راضی کنید تا از خدمات روانشناسی با رویکرد طرح واره درمانی یا رویکرد دیالکتیکی بهره بگیرند.
سلام من ۱۷سال با یه آدم بی احساس زندگی کردم که مثل یه حمال و نوکر توی خونه بامن رفتار کرده که بچههاش بزرگ کنم غدا درست کنم و لباساش شسته و سر کار هم بیرون از خونه برم و هر وقت میل با نزدیکی داشت چه موافق چه مخالف بی هیچ اهمیتی بعداز انجام کار منو کنار میزاره
شما از خودتان بپرسید چرا این همه سال این فرد را تحمل کردید. وقتی نیاز های شما را نادیده می گیرد، احساسی ندارد، گوش شنوا برای شنیدن احساسات شما ندارد. شما می ترسیدید ایشانرا از دست بدهید؟ در کودکی محبت ندیده بودید و الان از یک بی محبت، محبت می خواستید؟ نه گفتن بلد نبودید؟ حق و حقوق خودت را نمی شناختی؟ ایشان چه امتیازی داشت که به خاطرش حقوق خودت را نادیده گرفتی؟
من خانم 38 ساله یی هستم سه بچه دارم شوهرم به من تهمت ناروا میزند دست بزن دارهدر خانه زندانی هستیم خودش هر کاری دوست داره انجام میده من در خارج ایرانم دور از خانواده بدون تلفن واینترنت یک خواهر هم دارم که اینجاست نمیگذاره ببینم خسته شدم چگونننه میتوانم با بچه هام از ایشون دور باشیم در ضمن حمایت خانوادهی خودم را هم ندارم بچه ها به من وابستگی شدید دارند و اصلا با پدرشان راحت نیستند ممنون
خیلی از کشورهای خارجی به حقوق زن بیش از حقوق مرد بها می دهند، در آنجا هیچ مردی نمی تواند به این شکل با همسر و فرزند خود برخورد کند. با چنین مردی برخورد می کنند. بچه ها را از دستش نجات می دهند. پس بهتر است حق و حقوق یک زن در آن کشوری که هستی را بشناسی و زورگویی های ایشان را تحمل نکنی. مطمئن باش حق خودت را بشناسی می توانی این بیمار پارانوئید را از خانه بیرون کنی و نفس بکشی.
سلام من باشوهرم مشگل دارم اخلاقی با خانوادهام ارتباط ندار زور گو تو خانه اصلا اخلاق ندارم تو رو خدا کمکم کنید
سلام وقت بخیر خانم ۴۵ ساله هستم بدون فرزند ۴ ساله ازدواج کردم ۴ سال هم نامزد بودم. رفته رفته همسرم رفتارش و قولهاش عوض شد . نگذاشت برم سره کار . و مستقل بشم . بنده دیگه نمیتونم بچه دار بشم . همین مساله باعث شده ایشون سرکوفتهای زیادی بمن بزنند . ایشونو درک میکنم که کمی زندکی یکنواخت شده ولی دلیل نمیشه بنده رو مقصره این همه مشکلات بدونند. بیشتر برای من کسل کننده هست ایشونکه بیرون از خونه فعالیت خودشونو دارند . رشده کاری و چبزاهای دیگه . بنده کارشناس ارشد مدیریت خوندم. دوست دارم دوباره عینه قبل از ازدواجم فعالیت داشته باشم . بمن اجازه بده برم کار کنم. زندگیمون سرد شده. ایشون تموم این کاراهارو میکنه که من از زندگیش برم بارها هم گفته برو . میگم خوب برو طلاقم بده میگه نه تو برو درخواست بده . اینهم برای تینه که تمام حق و حقوقه منو نده . نه اجازه ی کار میده . نه میزاره رفت امد کنم با کسی . همه چیزه من یواشکیه. تو دوران عقد باردار شدم . ازش درخواست کردم بزار بچه بمونه . من مراسم عروسی نمیخام . ولی چون ایشون بسیار مستبده حرف حرفه خودش بود بزور بچه ی ۳ ماهه ی منو انداخت
همسر شما احساس نا امنی به شما می دهند، می دانند که ممکن است دیگر بچه دار نشوید اما شما را با این شرایط نمی پذیرند. استقلال شما را نادیده گرفتند، فرزند شما را از شما گرفتند، به عنوان یک انسان حقوقی برای شما قائل نیستند، مهریه در قانون اسلام عندالمطالبه است، اول مهریه تان را بگیرید بعد درخواست طلاق بدهید.
سلام ۱۳سال ازدواج کردم ودودختر ۸و۵ساله دارمشوهرم اصلابه نظرمااهمیت نمیدهد،همه چیزبایدباب میل اوباشدباخانواده ی من رفت وامد نداردبسیارخسیس است واسه هرچی که خرج میکنیم بایدتوضیح دهیم حتی برای شارژ۵۰۰۰تومنی که ازپول یارانه است،اصلا تفریح نداریم عاشق کارکردن است اعتیاد به کاردارد.باکس دیگرهم هم نمیذاره بریم تفریح،میگه چون من نمیرن تفریح شماهم نباید برید،باهاش مخالفت کردم که ماتفریح لازم داریم جلوی چشم بچه هابهم حمله ورشد وبامشت انقدرتوسرم کوبید که چندلحظه به حالت گیجی افتادم الان یک هفته ست باهام حرف نمیزنه طلبکارم هست بی وجدان،الان چه رفتاری باهاش داشته باشم بسیارمادرشر وزورگویی دارد.
این افراد که به راحتی حق و حقوق همسر و فرزندان را نادیده می گیرند، حس همدلی ندارند، درکی از احساسات طرف مقابل ندارند و موقع اعتراض به شدیدترین وجه واکنش نشان می دهند، از ویژگی های اختلال شخصیت ضد اجتماعی و خودشیفته برخوردارند. زندگی با این افراد بسیار فرسایشی هست. اگر می خواهید با چنین فردی ادامه دهید باید خودتان کار و شغلی داشته باشید، درگیر چالش با این اشخاص نشوید، چون اهل منطق و گفتگو نیستند، به جز اینکه با زور، تهدید و قانون حقوق خود را از این ها بگیرید.
ببخشید همسر منم همش میخواد منو بترسونه بهم زور میگه و بهم توهین میکنه سرهمه چی عصبی میشه بهم میگه بهانه میکنه تا دنبال دعوا کردن باشع
سلام خسته نباشید من 23 سالمه 16 سالم ک بود ازدواج کردم شوهرم اوایل خیلی اخلاقای بدی داشت اما خب الان یکم بهتر شده اما بازم خوب نشده من دیگ صبرم تموم شده یه ادمیه ک همش حرف حرف خودشه و مرد سالاره ومیخاد من کاملا تابعش باشم ب حدی ک حرف زدن و غذا خوردن منم کنترل میکنه و اگ باهاش مخالفت کنم بعدش ب شدت از نظر روحی ازارم میده اما تا وقتیم ک ب همه حرفاش چشم بگم خیلی خوبه اما خب منم ادمم گاهی دوس دارم کارهایی رو ک خودم دوست دارم انجام بدم و حتی مشکل دارا برای بچه دارشدن هرچ قدر اسرار میکنم دکتر نمیاد و میگ بچه میخای جداشو برو با یکی دیگ تا بچه دار بشی
سلام ، البته که حق دارید از حقوق طبیعی خودتون مثل هر انسانی استفاده کنید. ولی با توجه به توضیحاتی که خودتون دادید بنظر خودتون این آقا بعد از سالها که از این روش استفاده کردن و امتیاز گرفتن به سادگی از این امتیازات میگذرن؟
باسلام ووقت بخیر… شوهرمن خیلی رفتاردیکتاری داره هرموقع هم میخام درمورد مسئله یامشکلی باهاش حرف بزنم سریع حق به جانبی میگیره به خودش وازکلمات بسیار زننده استفاده میکنه، مثلا میگم توچرااصلا نوازشم نمیکنی میگه کارخوبی میکنم به خودم مربوطه خیلیم جدی
سلام وقت بخیر، خانواده همسر خیلی کنترل گری دارم که می خوان همه چیز زیر نظرشون باشه، چه برخورد و رفتاری باید باهاشون انجام بدم
شما باید حریم ها و محدودیت ها و قوانین روشنی برای خانواده خود، نوع رفت آمد خود و غیره مشخص کنید. در غیر اینصورت کاملا تحت سلطه خانواده همسر قرار خواهید گرفت.
میدونین باشګاه و حتما میرم ولی من نمیتونم کنترلشو ن کنم کلا هیچ موضوعی رو ازم قایم نمیکرد نمیدونین که این رفتاراش داره روانیم میکنه دوستایی که داره و باهاشون و در ارتباط هستش ادمای متشخص واز لحاظ مالی عالی هستن ولی خیلی زیر پر وبالش هستن از اونا خط میګیره تازګییا میخواد خیلی بدون من بره بیاد در حالیکه توی این ۷سال خود همسرم خودش و میچسبوند به من وهمه دوستام و فامیلمم شاکی بودن ازش حتی خونواده منم ولی کلا که فک میکنم میبینم کاملا کاملا حاکم من شده وخودخواهی میکنه فقط خودش و میبینه اصلا دیګه الی در نظرش نیس من نمیخوام ازش جدا بشم چون به هیچ صراتی مستقیم نیست دیګه بعضی وقتا بد حرف میزنه باهام بهشم اعتراض میکنم کاری میکنه ک من فک کنم اشتباهی شنیدم کلا دیګه خستم کرد. میګم چند هفته از هم دور بمونیم قبول نداره میرم نزدیکش بهش میګم اقا ول کنیم بیخیال موضوع بشیم داد میزنه سرم فحشم میده هی هی میګه باید علتش و بګی چرا دوست نداری من برم ورزش میګم اقا تروخدا بیخیالش بشیم اصلا قبول نداره
ما انسان ها مثل همه حیوانات در برابر برآورده نشدن نیازهایمان ، البته با توجه به خلق و خویمان سه سبک مقابله ای داریم. یا تسلیم می شویم. یا اجتناب می کنیم و یا جبران افراطی می کنیم یا می جنگیم.
البته در شرایط مختلف می توانیم این سبک ها را تغییر بدهیم.
احتمالا همسر شما در کودکی تحقیر شدند، مقایسه سدند، کتک خوردند، محبت ندیدند، این باور در ایشان شکل گرفته بوده که دوست داشتنی نیستند و ناقص هستند. ابتدا تسلیم این باور بوده است، به شما زیاد می چسبیده است تا نیاز به محبتش را جبران کنید. الان رفته با آدم هایی سر و کار دارد که به خیال خودش آدم حسابی اند، خودش را با آنها مقایسه می کند، برای اینکه در مقابلشان کم نیاورد، سبک اش را تغییر داده است، الان وارد سبک جبران افراطی شده است، دیگر احساس می کند به محبت شما نیاز ندارد، حتی شما را دیگر ناقص می بیند و دوست دارد کنترل کند یا تحقیر کند.
پس بهتر است در یک شرایط مناسب با ایشان گفتگو کنید و ایشان را ترغیب کنید از یک روان شناس با رویکرد طرح واره درمانی کمک بگیرند تا به خودشناسی برسند و متعاقبا مشکلات شما هم در رابطه برطرف شود.
سلام نامزد من سلطه جو هست و هرکاری ک اون میگه باید راجب حجابم راجب کارکردنم ک باید هیچ مردی نباشه تا من کارکنم اینستا فقط پبج کاری میتونم داشته باشم و ن صدام توو فیلما باشه ن خودم توو فیلما باشم فقط محصولم باشه بهم توو این دوران سره سفره گفته بیاغذا بخور سگ خور و گفت شوخی بدی کردم بهم توهین میکنه و تحقیر میکنه و منت سرم میزاره و ی بارم از سرم زده و ی سیلی زده بهم میگه اشتباه کردم ولی نزدمت اون زدن نیست راجب سلطه جوییش میگم میگه تو باید راجب همه چیز بهم بگی و من باید اجازه بدم و اعتقاداتمه ک زنم جلو دید مردا نباشه کار کردنی و فضا مجازی اون زدن نیست وای خودش بهم راجب تصمیماتش برا زندگی نمیگه یهو میبینم به نام مادرش خونه خریده و ناراحت میشم خودش راجب درامدش اصلا نمیگه بهم و همه چیزو پنهون میکنه گفتم بریم پیش مشاور قبول کرده ولی نمیدونم درست میشه یا نه
جدا شو ازش الان ک نامزده همچینه فردا عروسی کنس بری زیر یه سقف چی میشه
کسی که بی اعتماد و بدبین هست در کودکی مورد آزار و اذیت جسمی، جنسی یا کلامی قرار گرفته است. الان نمی تواند به کسی اعتماد کند، می خواهد تمام کارهای شما را کنترل کند، هویت شما را نادیده می گیرد اما دوست ندارد شما از کارهای خودش سر دربیاورید. دو مورد از نیازهای اساسی شما را نادیده می گیرد که به مرور بر سایر نیاز های شما هم تاثیر خواهد گذاشت.
در روابط خانوادگی با همسرم مشکل دارم،اون فکر میکنه من لجبازم ومن هم فکر میکنم اون زور گو است له حاط همین هر روز در جنگ و جدل بسر میبریم
17 سال ازدواج کردم دوتا بچه دارم زندگی عادی مالی دارم میدونم شوهرم دوستم داره اعتیاد هم داره احساس میکنم خیلی حسادت میکنه نمیزاره جایی برم مگر به التماس یا دعوا خسته شدم میخوام جدا شم ولی بخاطر بچه ها دو دلم خیلی تهدیدم میکنه که کاملا حرفش رو گوش کنم وگرنه بچه ها رو دگه نمیزاره ببینم خیلی وقتا خیلی چیزا رو ازش پنهون میکنیم چون دعوا میکنه من نه دوستی دارم نه چیزی خونه خواهرم یا مادرمم کم میزاره برم چکار کنم میترسم بچه هام بزارم اذیتشون کنه عصبانی بشه کتک هم میزنه
اگر واقعا شما را دوست دارد به یک زوج درمانگر مراجعه کنید. ریشه ترس ها و نگرانی ها و حسادت های ایشان مشخص شود. ترس هاش چه هستند که شما را از نیاز طبیعی خودتان که ارتباط با خانواده است محروم می کند. اگر شما را دوست دارد چرا تهدید می کند و برای شما نا امنی ایجاد می کند.
اکثر مشکلاتی که در رابطه زوجین بروز می کنند ریشه در کودکی طرفین دارند. آیا پدر و مادر مستبدی داشته که مرتب تحقیر کردند؟ حقوقش را نادیده گرفتند؟ فضای ابراز نیاز و احساس ندادند، تحقیر کردند، محبت نکردند؟ الان خودش را در جایگاه قدرت می بیند و شما را ضعیف می بیند؟
سلام خوب هستین ببخشید شوهر من زورگو وبددهن هستن خیلی بهم توهین میکنن من چیکار کنم؟
بی احترامی که از طرف حانوادش نسبت به من میشه را اصلا نادیده میکیره ولی اگه من. ج. اب بی احترامی مادر و خواهراشو بدم از دست من ناراحت میشه و تو خانه دعوا میندازه که چرا ثن جولوشون وایسادم خانواده شوهرم منو نادیده میگیرن بی احترامی میکنن ولی پیش شوهرم خوشونو مظلوم جلوه میدن وقتی میخوان مارا دعوت به خانشان کنن اصلا به من زنگ نمیزنن به شوهرم میگن تو بیا یا میگن بچه هاتو بیار ببینیم خب منم ناراحت میشم از این که منو نادیدهه میگیرن و شوهرم تا حالا هیچ اعتراضی نکرده که چرا زن من را حیب نمیکنین واین موضو منو رنج میده که چرا همسرم منو حمایت نمیکنه من دوتا پسر 13ساله و 5ساله دارم لطفا راهنکایم کنین ممنون میشم
شما نباید اجازه دهید مورد توهین و تحقیر ایشان قرار گیرید، همان قدر که ایشان انسان هستند و قابل احترام ، شما هم هستید. ایشان شما را از روز اول انتخاب کرده و پذیرفته است . شما که به زور خودتان را به ایشان پیوند نزدید. شما در مقابل ایشان خودتان را ضعیف و درمانده نشان ندهید، گریه نکنید،که بیشتر تحقیرتان کند. در مقابل رفتارهایش عصبانی نشوید، بلکه با احترام و اقتدار چند مورد از خوبی هایش را بگویید بعد بگویید من ناراحتم به خاطر این رفتار شما من عصبانی شدم به خاطر این رفتار شما . دوست دارم خودت را جای من بگذاری اگر همین رفتار را من با شما می کردم چه احساسی به شما دست می داد.
در مقابل رفتارهای خانواده اش هم خودت با قاطعیت جواب بده، با همسرت در این مورد بحثی نکن. هنگام گفتگو با همسر هیچ بحث و سخنی از خانواده همسرت به میان نیاور، نه از خوبی هایشان بگو و نه از بدی هایشان. اگر شما را دعوت نمی کنند، شما هم آنها را دعوت نکنید. هیچ انتظاری از این افراد نداشته باش، صبور که باشی روزی خودشان سراغ شما خواهند آمد.
سلام خسته نباشید من با شوهرم خیلی اختلاف فکری دارم یعنی من از هر چیزی که خوشم میاد اون از همش بدش میاد همیشه جرو بحث داریم اون اصلا به حرفام گوش نمیده هر وقت میریم بیرون پابه پام راه نمیاد که نکنه من چیزی بخوام خیلی سخت بهم پول میده الان هفت ساله که ازدواج کردیم همش دعوا داریم کوچک ترین پولی بهم میده میگه چیکارش کردی دیونه شدم نه میزاره بچه دار شیم نه میزاره برم کاری کنم میگه فقط غذا درست کن یه مدت به زور رفتم سره کار خیلی اذیت شدم کمکم نمیکردمیگفتم خستم میگفت نرو خوب دیگه نزاشت
در یک رابطه زناشویی نسبتا رضایت بخش ۶ نیاز زیر برآورده می شوند: ۱. نیاز به دلبستگی ایمن ( دو طرف همدیگر را دوست دارند، به همدیگر احترام می گذارند، همان طور که هستند همدیگر را قبول دارند، به همدیگر اعتماد دارند و در کنار هم احساس آرامش می کنند.
۲. خودگردانی ،هویت، کفایت و : دو طرف آدم مستقلی هستند، در کارهای خصوصی همدیگر دخالت نمی کنند، تو گوشی همدیگر سرک نمی کشند. از پس کارهای خودشان برمی آیند. و …
۳. آزادی در بیان نیازها و هیجان های سالم: دو طرف راحت می توانند در کنار هم از احساسات و نیازهای درونی خودشان بگویند .
۴. محدودیت های واقع بینانه و خویشتن داری: برای همدیگر قوانینی دارند. به ارزش های همدیگر احترام می گذارند.
۵. خودانگیختگی و تفریح: به علایق هم احترام می گذارند و مان های مشترکی را با همدیگر می گذرانند.
۶. داشتن رابطه جنسی رضایت بخش
با توجه به این نیاز ها ببیند کدام نیاز شما در رابطه برطرف می شود.
سلام من یک خانم ۳۵ساله هستم یازده ساله ازدواج کردیم یک پسر ده ساله دارم شوهر آدم زورگویی پسرم هم از ش میترسه حرف دلش رو نمیتونه بگه خودش هم میدونه به منو وپسرم میگه وقتی منو میبینی. استرس دارید با خانواده اش مشکلی ندارم اما خودش زورگو با هرکسی حرف میزنم حتی پدر ومادرم حتما باید جزوجز حرف زدم وبهش توضیح بدم اگر توضیح ندم دعوا. میندازه کت میزنم اوایل زندگیم خیلی کتک میخورم وقتی عصبانی میشه میگرفت گلوم وخفم میکردالانم یه کم بهتر شده همه خانواده اش طرفدار من هستند وقتی عصبانی میشه من حرفی نمیزنم به من میگه مگه لالی وقتی هم حرف بزنم میگه زبون درازی به هر چیز کوچکی دعوا را میندازه چرا نمکدون و من گفتم بر نداشتی یا؟ مثلاً آب میخواد همون لحظه باید بهش بدی اگر ندی عصبانی میشه پا میشه میزنه شما بگید با چنین مردی چیکار کنم
سلام من ۴ماهه نامزد کردم. ۱۸سالمه. نامردم پسر عمومه. همش ازم دلخوری میشه و ازم نامیده سردشده مثل اولاش نیست حتی خانواده خودم حق رو به اون میدن و من ناراحتم. همش داره بهم گوشزد میشه ناراحتی میشه همش میگه اشتباه کردی اینکارو بکن اینکارو نکن و حتی میگه اگر من یکجایی ناراحت بودم داد زدم تو باید هیچی نگی این عادلانه نیس مثل برده برای شوهر. البته همه خانم های دوروبری من همین طورن چیکار کنم خیلی ناراحت میشم این رفتار ها باهام میشه
سر اینکه به دخترم درس میگفت من به تلویزیون نگاه میکردم گفت خاموش کن منم کم کردم اونم تلویزیون را روم خاموش کرد خیلی عصبانی شدم احساس کردم منو اصلا آدم حساب نمیکنه گفتم چرا خاموش میکنی برو اتاق بهش بگو بعد به دخترم گفت اونجا نه بیا اینجا بشین اینطوری گفتم آره بابات باید هر چی بشه حرف اون باشه مثل رهبر مملکت اونم بیخودی عصبی شد جا مداد دخترمو طرفم پرت کرد خیلی عصبانی شدم هیچی نگفتم فقط بخاطر اینکه دخترم بهم نریزه اخه اون ۶سالشه و ار دعوا میترسه از اون شبم جامو ازش جدا کردم نه اون با من حرف میزنه نه من با اوون نمیدونم چیکار کنم
من 17 ساله ازدواج کردم،شوهرم و خودم تحصیلات دانشگاهی داریم،همسرم نه من،حتی خواهر و مادرش رو جایی نمی برد،اعتقاد دارد که فقط مردها باید بروند،بخورند،کار کنند و به زن چیزی ندهند،یک فرزند دارم،اصلا برای اونم پول نمی دهد،بیش از حد باغ برای خودش میخرد و اصلا از محصولاتش به من و بچه و مادرش و .. نمی دهد فقط میفروشد،اگر مشکل مالی و .. داشته باشیم اصلا پول نمی دهد فقط پولها در حساب خودش است
متاسفانه این افراد ذهن بسیار انعطاف ناپذیری دارند. احتمالا فرهنگشان هم تا حدودی اینگونه بوده است. یا پدرش هم به همین سبک رفتار می کرده است. شما این ۱۷ سال را کوتاه آمدید و رفتار ایشان را روز به روز تقویت کردید. ما در جامعه اسلامی زندگی می کنیم. در یک رابطه زن و فرزند حق و حقوقی دارد. رابطه باید دوطرفه باشد، دو طرف از هر لحاظ برای هم مایه بگذارند. به همسرت بگو اگر فردا در بستر بیماری بیفتی باغ نجاتت خواهد داد یا زن و فرزندت؟
مدت ها باید برای این افراد فرهنگ سازی شود تا متوجه شوند زن و مرد تفاوتی با هم ندارند.
مرتب باید حس همدلی این ها را به چالش کشید، شانسی یا اتفاقی جنس مرد شده، آیا زن جنس خودش را انتخاب کرده؟ آیا خودش از شکم یک زن بیرون نیامده؟ اگر خودش زن بود دوست داشت اینگونه با او رفتار شود؟