جهت مطالعه نظرات و تجربیات دیگران، به کامنتهای انتهای صفحه مراجعه نمایید
در این مقاله از سایت مشاوره باما به موضوع چگونه خود را دوست داشته باشیم و خودمان را همانطور که هستیم بپذیریم می پردازیم:
- عشق به خود یعنی تجربهکردن آزادی، آزاد شدن از شک و تردید، دست برداشتن از نفرت از خود و ستمی که به خود روا داشتهاید.
- علاقه به خود یعنی محروم نکردن خود از چیزهایی که شایسته شماست.
- دوست داشتن خود یعنی رشد کردن و از زندگی لذت بردن.
اگر میخواهید در زندگی واقعاً و از صمیم قلب خوشحال باشید، باید خودتان را دوست داشته باشید. علاقه به خود یعنی یک انتخاب، یعنی اینکه پیش خود عهد کنید میخواهید خودتان را عمیقاً دوست داشته باشید، علیرغم تمام موانع اجتماعی و مالی که بر سر راه شماست. علاقهای که در هیچ مکان، شخص یا وسیلهای پیدا نمیشود.
آیا میتوانید بدون آن که خودتان را دوست داشته باشید به دیگری علاقه پیدا کنید؟
ما این جمله را زیاد میشنویم که شما نمیتوانید بدون دوست داشتن خودتان به کسی علاقهمند شوید. اما ساده بگویم این حرف اشتباه است.
شما میتوانید به کسی علاقهمند شوید بدون آن که خودتان را دوست داشته باشید. هرکسی غیر از این فکر میکند در اشتباه است. شما میتوانید عشق را تجربه نمایید و آن را ابراز کنید، حتی اگر خودتان را دوست نداشته باشید.
اما مسئله اینجاست که نمیتوانید از آن شخص انتظار داشته باشید که خلأ زندگی شما را پر کند؛ خلأ درونی که باید با عشق شما به خودتان پر شود. شما نمیتوانید آن عشق واقعی را در هیچکس و هیچچیز پیدا کنید.
شما علاقه به خود انتخاب میکنید، شکل میدهید، تمرین میکنید و بهخاطر آن مبارزه میکنید. کاری که گاهی دشوار است، اما هرگز نمیتوانید آن را در آغوش شخص دیگری پیدا کنید.
برای دوست داشتن خودم چهکارهایی باید انجام دهید؟
انتخاب کنید که خود را دوست داشته باشید
علاقه به خود یک انتخاب است؛ کسی آن را به شما تقدیم نمیکند. در شخص دیگر یا اشیا پیدا نمیشود. وقتی میتوانید خودتان را دوست داشته باشید که مطمئن شوید این خواسته قلبی شماست. بعد از یکعمر احسا بی ارزشی و تنفر از خود، باید انتخاب کنید این طرز فکر منفی را از ذهنتان بیرون برانید.
باید انتخاب کنید به همه نفرتهایی که در درونتان از خود داشتید نه بگویید و باید انتخاب کنید حقیقت را به خودتان بگویید که شما کامل و بیعیب نیستید و این اشکالی ندارد.
برای شروع به خودتان اجازه بدهید که خودتان را دوست داشته باشد. شما لیاقت عشق را دارید گرچه به خودتان میگویید لیاقت آن را ندارید. لحظهای را برای گفتن این حرف به خودتان اختصاص دهید و به خودتان اجازه دهید شما را دوست داشته باشد.
این اولین قدم برای آن است که قبول کنید میتوانید خودتان را دوست داشته باشید و میخواهید آن را انتخاب کنید.
برای دوست داشتن خود، خودتان را آنطور که هستید بپذیرید
شما همان کسی هستید که هستید و هیچ اشکالی در آن وجود ندارد. لازم نیست شخص دیگری باشید تا ارزش پیدا کنید یا بهاندازه کافی خوب باشید. همینکه هستید، کافیست.
شاید مردم شما را دوست نداشته باشند و عیبی ندارد چون علاقه به خود یعنی مهم نیست دیگران چه نظری درباره شما دارند. تنها چیزی که اهمیت دارد نظری است که شما راجع به خودتان دارید.
علاقه به خود از آنجا شروع میشود که بپذیرید شما همین هستید که هستید و ایمان داشته باشید هیچ اشکالی در این باره وجود ندارد.
بدانید که علاقه به خود یک سفر بیانتهاست
ما با گذشت سالهای عمر رشد میکنیم، تغییر میکنیم، یاد میگیریم و با رشد فردی به شخص کاملاً جدیدی تبدیل میشویم.
هیچکدام از ما کسی نیست که ده سال قبل بود؛ بنابراین، علاقه به خود این نیست که یاد بگیریم فقط یکبار خودمان را دوست داشته باشیم. یعنی همراه با رشد و تغییری که در ما ایجاد میشود باید مدام عاشق خود شویم و عاشق بمانیم.
شما علاقه به خود را به دست نمیآورید؛ وقتی کشف میکنید چه کسی هستید با آن سفر میکنید.
برای دوست داشتن خود کمالگرایی را رها کنید
شما هرگز شخص کامل و بیعیبی نخواهید بود؛ هیچ انسانی اینطور نیست. اجازه ندهید این طرز فکر شما را از علاقه به خود بازدارد. فکر اینکه کامل یا در حد کافی خوب نیستید بهراحتی شما را از خودتان بیزار میکند. اما دلیل این نفرت فقط آن است که بهجای تمرکز روی تمام داشتههایتان، فقط به تمام نداشتههایتان فکر میکنید.
علاقه به خود در ذهنی شکوفا میشود که راضی و خشنود باشد، یعنی تمام داشتههایتان را ببینید و سپاسگزار باشید. وقتی علاقه به خود در ذهنی ریشه میدواند که همیشه فکر میکند باید کامل باشد و خیال میکند بهاندازه کافی خوب نیست، تقلا میکند، میپوسد و میمیرد.
تفاوتی را که بین حقیقت و گمان وجود دارد را تشخیص دهید
علاقه به خود با تغییر طرز فکر و نگاهی که نسبت به خود دارید آغاز میشود. نقطه شروع همه این از خود بیزاریها حرفها و داستانهایی است که در درونمان به خودمان میگوییم.
یک نمونه از نشخوارهای ذهنی که به خودمان میگوییم:
“من نمیتوانم فلان کار را انجام دهم چون زیادی (مثلاً دستوپا چلفتی، کودن، ضعیف، و غیره) هستم.
باوهایی که قالبهای بسیار متفاوتی دارند، از قبیل:
“من نمیتوانم آن را در زندگی داشته باشم چون (بهاندازه کافی خوب نیستم، برای من ساخته نشده، اگر من اینطور بودم، میتوانستم چیزی را که میخواهم به دست بیاورم).”
“من (انواع صفتهای منفی) هستم.”
اگر نگاه دقیق و عمیقی به حرفهای درونتان بیندازید، میفهمید چرا مقاومت میکنید و نمیخواهید خودتان را دوست داشته باشید.
شما همیشه خود را محکوم میکنید، چون زمانی درگذشته، کسی یا چیزی باعث شده احساس ناخوشایندی در شما ایجاد شود. این عامل میتواند اظهارنظر یکی از اعضای خانواده باشد، قضاوت دوستان یا یکی از فیلمهایی که تماشا کردهاید.
آن عامل باعث شده ارزش خود را زیر سؤال ببرید، آن را معیاری برای خود قرار دهید و از خودتان نفرت پیدا کنید.
میخواهم بدانید که اکثر این فکرها حقیقت ندارند. اینها فقط نظرهایی هستند که ما درباره خودمان داریم و با این نظرها طوری برخورد میکنیم گویا حقیقت دارند ــــ آن هم حقایقی انکارناپذیر.
وقتی به خودمان بگوییم نمیتوانیم کاری را انجام دهیم، قادر به انجام آن کار نخواهیم بود. این نوعی تلقین به خود و تأثیر انتظارات است که ذهن ما تأیید میکند نظرهای ما حقیقت دارند.
وقتی میگویید من اصلاً نمیتوانم یا من نمیتوانم یا این برای من نیست، دو چیز را نابود میکنید:
- امید ـــ شما تصمیم گرفتهاید که نمیتوانید، پس دلیلی برای سعی کردن وجود ندارد.
- رشد ـــ شما فرصت سعی، شکست و رشد را از بین بردهاید.
شما به یک دیدگاه تغییرناپذیر چسبیدهاید که تنها انتخاب آن تسلیمشدن به سرنوشتی است که بهعنوان یک بازنده آن را به خود تحمیل کردهاید. اگر میخواهید خودتان را دوست داشته باشید باید افکار منفی را درباره خود کنار بگذارید چون واقعیت ندارند.
بیایید این واژهها را تعریف کنیم:
حقیقت چیزی است که درست بودن آن شناخته شده یا ثابت شده است.
نظر دیدگاه یا قضاوتی است که درباره چیزی شکلگرفته، و لزوماً پایه علمی یا شناختی ندارد.
به طور مثال:
این یک حقیقت است که پرتقال پوست دارد.
این یک نظر است که پرتقال بهخاطر ظاهر گِردش جذاب نیست.
اجازه بدهید ترجمه کنم.
این حقیقت دارد که بدن شما چاق است.
این یک نظر است که چاق بودن ارزش شما را از بین میبرد.
مثال 2:
“من اصلاً نمیتوانم برای این شغل درخواست بدهم، چون صلاحیت آن را ندارم.”
بیایید این جمله را تجزیه کنیم، یک حقیقت در این جمله وجود دارد که من صلاحیت آن را ندارم. این حقیقت دارد، شما صلاحیت یک موقعیت شغلی را ندارید، بعد یک نظر به آن اختصاص دادهاید.
من اصلاً نمیتوانم درخواست بدهم.
من اصلاً نمیتوانم = من بهاندازه کافی خوب نیستم.
ارزش شما به مهارتهای شما بستگی ندارد. در واقع، شما میتوانید برای آن شغل درخواست بدهید هرچند صلاحیت آن را نداشته باشید.
ما هستیم که به حقایق قدرت میبخشیم. ما میتوانیم تصمیم بگیریم آیا آن حقایق مثبت هستند یا منفی، تخریبکننده وجود ما یا نیروبخش. وقت آن است که نظرهای منفی را دور بریزید و به خوش بینی و افکار مثبت روی آورید.
بهجای گفتن “من اصلاً نمیتوانم برای این شغل درخواست بدهم، من صلاحیت آن را ندارم”، آن را اصلاح کنید و بگویید “من میتوانم برای این شغل درخواست بدهم، گرچه صلاحیت آن را ندارم، من میتوانم همیشه تلاش کنم! من همیشه چیزی یاد خواهم گرفت و این همیشه جالب است”.
مطالب مرتبط: چگونه دوست پیدا کنیم؟
یاد بگیرید که شکست دوست شماست
وقتی شکست میخورید، آن را بهانهای قرار میدهید برای اینکه از خودتان نفرت داشته باشید، چون بهاندازه کافی خوب نیستید. اما کاملاً اشتباه میکنید.
شکست یعنی رشد. بهجای آن که همه فکر و ذکرتان این باشد که بهاندازه کافی خوب نیستید، به این فکر کنید که:
- چه چیزهایی یاد گرفتید؟
- تا چه حد رشد کردید؟
- چگونه میتوانید این آموختهها را در آینده به کار ببندید؟
- هر چه سریعتر شکست بخورید، سریعتر رشد میکنید!
اجازه ندهید شکست دلیلی باشد برای نفرت از خودتان. انتخاب کنید که آن را دوست داشته باشید و وقتی شکست خوردید به خودتان بخندید. بخندید، مسئله را مرور کنید، فکر کنید، چطور این شکست باعث رشد شما خواهد شد و قدمهای بعدی را بردارید.
شما در زندگی شکستهای زیادی تجربه خواهید کرد، پس آن را در کنار خود و هنگام انجام هر کاری خواهید داشت.
برای دوست داشتن خود یاد بگیرید هر چیزی را به خودتان ربط ندهید
حقیقت زندگی این است که همه اتفاقات حول محور شما نمیچرخد. همیشه با افکار منفی خودمان را بمباران میکنیم و اغلب اوقات بدون آن که بدانیم، برای آزار دادن خودمان راههایی هم پیدا میکنیم. این واکنش طبیعی بدن است، اما حالا وقت آن است که این مکانیسم دفاعی را از کار بیندازیم.
برای آن که مسائل را خیلی به خودتان ربط ندهید:
- یاد بگیرید نظرهایی که باعث آزار شما میشوند اصلاً ربطی به شما ندارند. موضوع را از زاویه دید یک شخص دیگر نگاه کنید. 50% درصد اوقات، موضوع اصلاً چیزی نیست که فکر میکنید. شاید نوعی خالیکردن خشم باشد یا شاید شما به طور اتفاقی در آن موقعیت بودید.
- شاید به شما مربوط باشد و شما باید کمی با خودتان همدلی کنید. نسبت به خودتان احترام و محبت داشته باشید، و بیهیچ قضاوتی با کسی که شما را ناراحت کرده صحبت کنید.
اگر مسائل را به خودتان ربط ندهید، دست از شکنجه دادن خود برمیدارید و بیشتر از قبل خودتان را دوست خواهید داشت.
همه مسائل بد به شما مربوط نمیشود، دنیا بزرگتر از آن است که شما مرکز آن باشید.
سخن آخر در مورد چگونه خودمان را دوست بداریم
اگر میخواهید یاد بگیرید چگونه خودتان را دوست داشته باشید، قبل از هر کاری باید عزم خود را جزم کنید و هر چیزی را که لازم است یاد بگیرید.
زندگی را دوست داشته باشید، اگر دائماً روشهای جدیدی را برای دوست داشتن و ابراز واقعیت وجودتان یاد بگیرید، رشد خواهید کرد و شاد خواهید بود.
اگر میخواهید درباره اینکه چطور خودتان را دوست داشته باشید بیشتر یاد بگیرید، مقاله دیگری به شما معرفی میکنیم که مفصلتر به شرح این مطلب میپردازد: یاد بگیرید خودتان را دوست داشته باشید.
و همیشه بهخاطر داشته باشید: شما شایسته محبت هستید.
من چند روزه احساس میکنم خیلی داخل دنیا اضافی هستم احساس میکنم خیلی زشتم دوستام خیلی خوشگلن. چیکار کنم تا خودمو بیشتر دوست داشته باشم؟
هشت یادآوری برای مهربان بودن با خود:
۱- توحتما نباید عالی باشی تا دوست داشتنی به نظر بیای.
۲- چون تو نقاط مثبت خودت رو نمیبینی به این معنی نیست که هیچ ویژگی مثبتی نداری.
۳- تو نیازی به راضی نگه داشتن دیگران نداری تا احساس خوشحالی و خوشبختی کنی.
۴- انجام یک اشتباه تو رو تبدیل به یک فرد بازنده یا ناتوان نمیکنه.
۵- تو میتونی به خودت عشق بورزی و نیازی نیست تامنتظر عشق و علاقه دیگران باشی.
۶- تو لیاقت احترام و اعتماد اطرافیانت رو داری.
۷- نظرات دیگران مشخص کننده میزان ارزش تو در زندگی نیست.
۸- اینکه چند روزی تمایل به استراحت داری به این معنی نیست که تو تنبلی